ارسالها: 2517
#94
Posted: 13 Oct 2010 12:15
اولین و آخرین سکس 10 دقیقه دیرتر رسیدم. یه دربست گرفتیم و رفتیم خونه. اول اون رفت بعده 5 دقیقه من. یه اپارتمان کوچیک با دیوارای سفید . نمیدونم شاید اضطراب داشتم چون یه ربع تموم داشتم راه میرفتم. برو بیا. برو بیا. سرگیجه گرفتم. نشستم رو کاناپه. اون نشسته بود اون سمت کاناپه. خودشو کشید طرف من. دستشو انداخت دور گردنم. صورتم سمته تلوزیون بود. اونم داشت حرف میزد. نمیدونم چی میگفت. اصلا نمیشنیدم. برام مبهم بود. یه لحضه سرمو برگردوندم سمتش تا بفهمه هواسم بهش هست. چونمو گرفت و اروم لبشو گذاشت رو لبم. یه خورده نگه داشت بعد لبشو برداشت یه بوس کوچیک زد رو لبم دوباره لبشو گذاشت رو لبمو نگه داشت. یه چند بار همین کارو تکرار کرد. بعد با لباش لبمو تکون داد میخواست لبمو باز کنه یه خورده لبامو شل کردم. لب پایینمو میک میزد. لباش خیلی غنچه بود. لبای پر و درشته من واسه لباش لذت بخش بود. لباشو میکشید توی لبام. دستشو گذاشت رو کونم که یعنی دهنتو باز کن. دهنمو باز کردم زبونشو کرد تو دهنم . زبونشو میکشید رو زبونم . بعد یهو زبونشو تکون داد. ناخوداگاه ناله کردم. حشری تر شد. چند بار دیگه زبونشو تکون داد ولی دیگه ناله نکردم. دوباره یه بوسه کوچیک رو لبام. رفت رو گونه ام. لباشو میمالید به گونه و صورتم. بعد رفت لاله ی گوشمو مکید. اومد پایین تر رو گردنم بعد رفت رو اون یکی گوشم. سرشو برد عقب و نگام کرد. بعد اروم دستشو برد توی مانتوم. دستش سرد بود. همه چی سرد بود. کاناپه دستش من دیوار خونه. همه چی سرد بود. دکمه ی مانتومو باز کرد . داشتم دیوار رو نگاه میکردم . دیوار سفید. دستشو انداخت دور کمرم یه خورده کشید بالا و مانتومو در اورد. هیچ وقت زیر مانتو چیزی نمیپوشم. سوتینم مشکی بود. خواست بره سراغ سوتینم ولی یه لحضه انگار تصمیمش عوض شد دوباره اومد لب گرفت. گفت برگرد. نمیدوستم تو اون کاناپه ی کوچیک با دوتا ادمه بزرگ چجوری میشه برگشت؟!! پاهاش دو طرفه بدنم بود پاشد دوباره گفت برگرد. رو شکم دراز کشیدم. مچ پام بیرون از کاناپه بود. رو دسته ی کاناپه. شالم رو دسته ی کاناپه بود و روی پام میخورد به جنس حریر شالم. خوشم اومد. یه خورده پامو مالیدم به شالم. اومد روم. پاهاش دو طرفه بدنم. یه چند بار دست کشید رو کمرم. بعد شروع کرد ماساژ دادن گردنم. کیفم پایین کاناپه بود. همیشه زیپ کیفم بازه. توی کیفم فندکمو دیدم. دستمو دراز کردم فندک و برداشتم. یه خورده دستمو این طرف اون طرف کردم تا سیگار رو هم پیدا کردم. یه نخ روشن کردم. بعد چند تا پک تازه به فکر افتادم که خاکسترشو چیکار کنم؟ هنوز داشت گردنمو مالش میداد. سیگار رو تو دستم نگه داشتمو بهش زل زدم. بعد چند ثانیه یه اهی کشید و از روم پاشد. رفت از اشپز خونه یه زیر سیگاری اورد. یه زیر سیگاریه سفید. خاکسترو تکوندم. دوباره اومد روم. دستاشو گزاشت رو کمرم. وقتی داشت ماساژ میداد دستاش گرم شده بودن ولی تا رفت اشپز خونه اومد دوباره سرد بودن. کمرمو میمالید. نگاهم رفت سمته پنجره. پرده اش سفید بود. با خط های کرم رنگ. پرده رو کشیده بود. ولی من میخواستم بیرون و ببینم. بهش گفتم پرده رو بکش. یه اه کشید و دوباره پاشد. پرده رو کشید. داشت برف میومد. گفت چرا از زیر مانتو هیچی نپوشیدی؟ سردت نمیشه؟ سوءیشرتتم نیاوردی؟ هیچی نگفتم. اومد روم. سیگارو خاموش کردم. دراز کشید روم. سرشو گزاشت رو سرم. گونه اش افتاد رو گونه ام. بولیز بافتنیش اذیتم میکرد. تکون خوردم. پاشد. دوباره شروع کرد کمرمو مالیدن. دوباره دستاش گرم شدن. بند سوتینمو باز کرد. از بغل دست انداخت به سینه هام. فقط لمسشون کرد. یه خورده جا به جا شد و گفت برگرد. برگشتم و رو کمر خوابیدم. یه خورده سینه هامو نگاه کرد. اومد بالا یه لب گرفت بعد رفت پایین. با انگشتش نوک سینمو گرفت. کشید. یه چند تا نفس عمیق کشید بعد سرشو اورد پایین نوک سینمو کرد تو دهنش. دهنش سرد بود. پس واسه همین نفس عمیق کشیده بود. میخواست دهنش سرد شه. خوشم اومد. یه نفس صدا دار کشیدم. نوک سینمو میک میزد. دهنش گرم شد. دهنشو باز کردو تا جایی که میتونست سینمو کرد تو دهنش. جا نمیشد. بعدش سینمو لیس زد. اب دهنش رو سینه ام بود. بعد فوت کرد رو سینه ام. سینه ام خنک شد. ناله کردم. با اون یکی سینه ام هم همین کار رو کرد. بعد رفت پایین رو نافم. زبونشو کرد تو نافم یه خورده چرخوند. بلند شد. کمربندمو باز کرد. حالتش خشن بود. بعد دکمه بعدشم زیپ شلوارمو کشید پایین. امکان نداشت بتونه اون شلوارو رو اون کاناپه دراز کش از پام در بیاره. خودشم فهمید. گفت پاشو وایسا. خودمو از زیرش کشیدم بیرون و وایسادم. شلوارمو کشید پایین. خودم از پام در اوردم و دوباره صاف وایسادم. یه خورده نگاه کرد به پاهام و شرتم. شرتم مشکی بود. دست کشید لای رونام. زانوم. ساق پام. اومد بالا. شرتمو گرفت و کشید پایین تا زانوم. پامو تکون دادم که شرتم افتاد رو زمین. دوباره نگاه کرد. بعد گفت بشین رو مبل. نشستم. پاشد لباساشو در اورد. شرتشو که در اورد کیرش پرید بیرون. کلفت و سفید. اومد نشست رو زمین جلو پام. دستشو انداخت پشت باسنم کشید جلو. ولو شدم رو مبل. پاهامو باز کرد و یه خورده به کسم نگاه کرد. بعد سرشو اورد جلو و شروع کرد لیس زدن لبه های کسم. یه خورده که لیس زد زبونشو کرد لای لبه ها . سرشو کشید عقب بلند شد. یه دستشو انداخت کمر یه دستش هم پشت زانوهام و بلندم کرد. برد سمته اتاق. تو اتاق یه تخت دو نفره بود با رو تختی قرمز. پرده های قرمز. اباژور قرمز. منو گذاشت رو تخت. اومد دراز کشید روم. کیرش لای پاهام بود.شروع کرد لب گرفتن. بعد رفت پایین تا گردنم. از گردنم گاز گرفت. مکید. بوسید و رفت پایین. رسید به سینه هام. کلی سینه هامو خورد. گاز میگرفت لیس میزد میمکید بوس میکرد. نمیدونم چقدر گذشته بود که رفت پایین و یه خورده با نافم بازی کرد بعد رفت پایین رو کسم. لای کسمو باز کرد و یه لیس به چوچوله ام زد. لرزیدم. چوچوله امو انداخت تو دهنش و به شدت میک میزد. یه بار یه گاز هم گرفت که بلند اه کشیدم. کلی کسمو خورد. کسم خیس بود. نمیدونم از خودم بود یا اب دهن اون. پاهام رو تخت بود پاهامو کشید تو شکمم. منم نگه داشتم. رفت پایین و یه لیس زد به سوراخ کونم. تکون خوردم. فهمید خوشم نیومد دوباره اومد رو کسم. زبونشو میزد رو سوراخم. به چوچوله ام ضربه میزد و گاز میگرفتو لیس میزد. حوصله ام سر رفته بود. داشتم فکر میکردم لابد اسپری زده که ابش نمیاد. اخه خیلی وقت بود که داشت با من ور میرفت. شاید فهمیده بود حوصله ام سر رفته. دراز کشید روم. نمیخواستم لب بدم. تازه کسمو خورده بود. صورتمو برگردوندم. داشت با دست سینه امو میمالید. بعد کیرشو گرفت و میمالید به کسم. پاهامو جمع کردم. عصبانی شد. گفت چیزی اذییت میکنه؟ هیچی نگفتم. عصبانی تر شد. گفت کار خاصی هست که دوست داشته باشی؟ هیچی نگفتم. داد زد پس چرا ارضا نشدی؟ زن 80ساله هم که بود تا حالا اب انداخته بود 100 دفعه ارضا شده بود. هیچی نگفتم. پاشد نشست . پاهاش دو طرف بدنم بود. با عصبانیت نگام میکرد. سرمو برگردوندم. با خشونت سرمو برگردوند. گفت به من نگاه کن. زل زدم تو چشماش. یه چند ثانیه نگاه کردبعد سرشو برگردوند.دراز کشید روم. گفت بغلم کن. نکردم. عصبانی شد. دستمو گرفت. دستمو از دستش کشیدم بیرون. عصبانی تر شد. دورو بر اتاق و نگاه کرد یه چیزی دید. بلند شد رفت اورد دوباره اومد روم. تو دستش یه پارچه بود. نمیدونم شاید بولیز. دستمو گرفت و بست بالای تخت. خیلی محکم بست. با خشونت رفت پایین رو کسم. با خشونت داشت کسمو میخورد. چوچوله امو گرفت و محکم فشار داد. خیلی محکم. جیغ زدم. اونم داد زد اره جیغ بزن. دوباره یه فشار محکم داد و منم ناله کردم. همین طور محکم فشار میداد و من ناله میکردم. اونم داد میزد اها اینه. ناله کن. جیغ بزن. اه بکش. خودمو نگه داشتم که ناله نکنم. اونم یکی دو بار فشار داد بعد دید هیچی نمیگم دستشو کشید. خیلی عصبانی بود. دست کشید تو موهاش. بعد دستامو باز کرد. کیرش خوابیده بود. نمیدونم کی خوابیده بود متوجه نشده بودم. دراز کشید کنارم. یه چند دقیقه گذشت. رفت بیرون از اتاق. یه نیم ساعت 20 دقیقه بعد برگشت. کیرش قرمز بود. احتمالا جلق زده بود. اومد دراز کشید کنارم. منو گرفت تو بغلش. همینطور ساکت بودیم تا خوابش برد.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#95
Posted: 14 Oct 2010 03:12
سکس تو خونه ی دانشجویی
سلام من محسن هستم 22 ساله مهندس IT
تقریبا 2 سال پیش بود که من دانشجو بودم و از شیراز واسه دانشگاه اومده بودم اصفهان و اونجا درس میخوندم.
ترم دوم بودم که همه با دوستام تو خونه دانشجویی بودیم و داشتیم در مورده رفتن به چادگان(یکی از محل های زیبای اصفهان که معمولا مردم اونجا 2 3 میمونن )
اون روز بچه ها تصمیم گرفتن که برن به چادگان ولی من مخالفت کردم
چون واحدهام با بقیه ی بچه ها فرق داشت روز بعد امتحان داشتم و خدا رو شکر همون اصفهان موندم.
بچه ها عصر اون روز رفتن چادگان و من از خدا خواسته با دوست دخترم قرار گذاشتم بریم بیرون تا شاید بتونم مخشو بزنم.
2 دقیقه نشده بود که بچه ها رفتن من سریع زنگ زدم مژده که امروز با هم بریم بیرون
اونم از خدا خواسته قبول کرد و واسه ساعت 6 قرار گذاشتیم.
مژده یه دختر خوشگل خوش هیکل و شاسی بلند بود که من واقعا هر وقت میدیدمش یا دستشو میگرفتم کیرم شق میشد.
وقتی که داشتم میرفتم سر قرار همش تو فکر این بودم که چجوری بکشمش خونه و کاری کنم که هر دو لذت ببریم.
تو همین جور فکرا بودم که یهو راننده ی آژانس گفت رسیدیم آقا.
منم ازش تشکر کردمو پولشو دادم و پیاده شدمو دنبال مژده گشتم.
بعد از چند دقیقه یهو یه پژوپارس جلوم وایسادو گفت بپر بالا منم پایینو نگا کردم دیدم مژده است!!!!!
تا سوار شدم گفتم ماشینه نو مبارک!!
گفت نه بابا از دامادمون کش رفتم آخه خیلی با هم خوبیم!!!
منم گفتم آفرین به دامادتونو خندیدم و بعد گفتم بزن بریم!!!!!!!
اونم با تمام توانش گازو فشار داد طوری که دور موتور رفت رو100000000000000!!!!
تو راه دم یه کافی شاپ وایسادیم رفتیم اونجا یه نیم ساعتی نشستیم و حرف زدیم
خودم باورمنمیشد اینقد پررو باشم یهو بش گفتم مژده تو درباره ی سکس فکر کردی؟؟!!
یهو مژده رنگ عوض کردو گفت: چطور مگه؟
گفتم هیچی همین جوری؟؟
گفت چندان علاقه ای ندارم
از لحنش مشخص بود که بدش نمیاد داشته باشه
منم گفتم خوب دیگه بریم اونم گفت بریم
تو راه برگشت من رانندگی کردم در حین رانندگی تو اتوبان بودیم
من یهو یه فکری به سرم زد!!!
دستم گذاشتم رو پاش یهو احساس کردم بدنش لرزید
دستمو پس زد ولی هیچی نگفت
من دوباره امتحان کردم اینبار گرفت و دستمو به کوسش نزدیک کردم و اون رو مالوندم
کم کم بدن مژده نرم شد و من راحت تر تونستم کارمو انجام بدم کیرم داشت از شلوار میزد بیرون من جلو رو نکاه میکردمو کوسشو میمالوندم معلوم بود که خیلی حشری شده ولی هیچی نمیگفت و با دندون لبشو گاز میگرفت
من در حال رانندگی بودم که یهو یه چیزیو رو کیرم احساس کردم یه لحظه انگار از این دنیا رفتم
بعد به خودم اومدمو گفتم مژده
گفت جانم
گفتم میخوای سکس داشته باشیم؟
گفت اممممممممممممم آره
منم گفتم پس بزن بریم
وقتی رسیدیم به خونه دانشجوویی
راستی یادم رفت بگم اون یه مانتوئه تنگ مشکی
و یک شلوار مشکی پوشیده بود.
خوب وقتی رسیدیم خونه اون رفت رو زمین نشست و منم رفتم یه پتوی نرم آوردم و انداختم زیرش.
کم کم نزدیکش شدم دشتمو انداختم دوره گردنش و یه بوس از لپش کردم و اون خندیدو لبشو به لبم نزدیک کرد و وااااای عجب لحظه ای بود نتونستم خودمو کنترل کنم خوابوندمش رو زمین و در حین مالوندن سینه هاش شالشو از سرش در آوردم و کم کم دکمه های مانتو شو باز کردم یه تاپ آبی داشت خیلی چسپون بود و بند سوتینش از زیر تاپه معلوم بود یه بار دیگه ازش لب گرفتمو گفتم عزیزم بذار تاپتو در بیارم اونم این اجازه رو داد من کم کم داشتم سکته رو میزدم
وقتی که تاپشو در آورم چشمم به شکمش افتادصاف وسفید بود و به بالا تر که رسیدم سوتینه آبیشو دیدم خیلی حشری شده بودم سریع سوتینشو در آوردم ....
عجب سینه هایی داشت خیلی خوشفورم بودن
و چون خودشم سفید بود خیلی زیبا تر شده بود.
کم کم با بوسه اومدم پایین تا رسیدم به شلوارش از رو شلوار به کسش دست زدم بازم خودشو سفت کرد دکمه ی شلوارشو باز کردم دستمو بردم زیره شلوارش کونشو فشار دادم و اونو کم کم کشیدم پایین.
شورتش آبی بود و کونش کاملا معلوم بود بر عکسش کردم کونشو مالیدم و کم کم شورتشو از پاش در آوردم کوسش خیلییییییی خوشگل بود اول اونو مالوندم بعد یه ذره خوردمش با چوچولش بازی کردم و اونو انگشت کردم آروم داد زد.
بعد اون اومد تی شرتمو از تنم در اورد و منو درازوند و اومد روم نشست شلوارم رو کشید پایین و بعد گفت:کیرت چند سانته؟ گفتم 19 چطور مگه گفت گندس گفتم
متعلق بشماس اونم زد زیر خنده اول با دست برام جلق زد وبعد شروع کرد به ساک زدن خیلی داشت حال میداد بعد بهش گفتم بسه دیگه عزیزم.
بعد اونو خوابوندم رو زمین کیرمو رو کوسش و کونش مالیدم اول بعد بش گفتم میخوام از کون بکنمت با هزار بدبختی اون قبول کرد که از کون بکنمش اونو دمر خوابوندم و گردنشو بوسیدم
اول آروم آروم کیرمو رو کونش چرخوندم و بعد کونشو با دست باز کردم و به سوراخه کونش تف زدم بعد یهو یه تکون خورد و بعد به کیر خودمم توف زدم و کمکم شروع کردم بکنم تو کونش اولا سخت میرفت تو و اونم آه وناله ی زیادی میکرد بعد کم کم کیرمو تا ته میکردم تو کونش و اونم هی میگفت جرم جرم بده محسن.
کونش خیلی گردو نرمو سفید بود من اون موقع خیلی حشری بودم.تلمبه زدنم سریع تر شده بود و اونم خیلی حال میکرد.
کمکم کیرمو از تو کونش درآوردم و بعد یه لب ازش گرفتم و با کیرم کوسشو تحریک میکردم کم کم کیرمو به کوسش نزدیک کردم بعد هول دادم تو اونم یهو گفت آآآخخخخ
خیلی درد داره.شروع کردم به تلمبه زدن معلوم بود خیلی بش حال دادم
معلوم بودارضائم نزدیک شده بود کیرمو سریع از تو کوسش در آوردم
بعد اون واسم جق زد و پر تو صورتش آب منی شد
سریع رفتم دستمال آوردم و اون صورتشو پاک کرد. بش گفتم بیا بریم حموم رفتیم اون تو من اینقد خوشحال بودم اونو بقلش کردم و اونم منو بقل کرد بعد 2باره کیرمو گرفت و سینه اشو به من چسپوند منم دستمو بردم و کوسشو مالیدم نشست و برام ساک زد منم خیلی حال میکردم کیرمو تا ته حلقش میبرد.
بعد از 2 3 دقیقه بش گفتم بسه گفتم بخاب کف حموم اونم دمر خوابید منم خوابیدم روش و با کونش بازی میکردم بش گفتم آماده ای؟
گفت آره منم با توف کارمو شروع کردم اینقد تلمبه زدم که دیگه خسته شدم و اون اومد رو کیرم و کیرمو کرد تو کوسش
بالا پایین میرفت منم سینه هاشو میمالیدم من داشتم ارضا میشدم ولی هیچی نگفتم اونم داشت بالا پایین میرفت که یهو تمام آبمو ریختم تو کوسش گفتم مژده آبم ریخت گفت فهمیدم اشکال نداره عزیز
بعد اومد کنار من خوابید و گفت بازم از این کارا میکنیم؟
گفتم آره چرا که نه.
خودمونو خشک کردیم اون لباساشو پوشبد منم پوشیدم
و بعد زنگ زد مامانش گفت من امشب با دوستامم و دیر میام خونه اونام قبول کردن.
اون موقع که اون زنگ زد ساعت 9 بود بعدش منو اون تا ساعت 11 حرف میزدیمو لب میگرفتیم البته چند بار هوس سکس کردم ولی دیگه توانشو نداشتم.
از اون روز تا حالا ما با هم خیلی صمیمییم و به هم قول دادیم که با هم ازدواج کنیم و من با مامانم صحبت کردمو میخوایم بریم خواستگاری.
واقعا به خودم افتخار میکنم که تونستم تا اینجا باهاش باشم و بهش وفادار بودم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#100
Posted: 15 Oct 2010 14:11
مستاجر
من29ساله ومتاهل هستم یه خونه توی نارمک داشتم که به یک زوج جوان اجاره داده بودیم ومبلغ اجاره وپول پیش را خواهر خانم مستاجرمون پرداخت کرده بود اما تا حالا من ندیده بودمش. چند ماهی از اجاره گذشته بود که مستاجرمون با موبایلم تماس گرفت وگفت چطوری میتونم پرینت تماسهای تلفنی رو بگیرم وهمچنین تماسهایی که با ما شده ومن راهنماییش کردم چند وقت بعد دوباره ازم خواست که پرینت بگیرم بحث شد که چه اتفاقی افتاده که این همه به پرینت نیاز داره و اون از شکش به همسرش صحبت کرد واینکه چقدر کلافه است خلاصه ما کلی نصیحتش کردیم که این شکها اساس زندگیشو به هم می ریزه وبهتر به زنش بیشتر رسیدگی کنه ولی همین قضیه باعث شده بود که من احساسی نسبت به زنش پیدا کنم وچند بار به عناوین مختلف تماس گرفتم و باخانمش صحبت کردم واونم خیلی رسمی با من صحبت می کرد.
تا اینکه یک روز سمت نارمک رفته بودم وگفتم یه سری به آپارتمان بزنم که ببینم مشکلی نیست رفتم وزنگ واحد زدم خودمو معرفی کردم وگفتم که اومدم فضای آشپزخونه را واسه تعویض کابینتها اندازه بگیرم خلاصه رفتیم بالا زن مستاجرمون در رو که باز کرد بوی اودکلنش پیچید تو دماغم تا حالا ندیده بودمش یه خانم 20ساله با قدی متوسط وصورتی گرد وسفید وچشمانی مشکی وشیطون توی یک چادر سفید جلوم واستاده بود وتعارف کرد ک برم داخل گفت که شوهرم مغازه است خلاصه وارد شدیم از همون لحظه کیرم راست شده بود بعد کلی عذر خواهی جوری سر صحبت رو واکردم که از رسمیت بیفته ورفتم داخل آشپزخونه که کابینت رو چک کنم واندازه بگیرم مشغول کارم بودم تا اینکه اونم اومده بود داخل آشپزخانه چایی دم کنه وپشتش به من بود یه رکابی قرمز تنش بود که از زیر چادر خودنمایی می کردکارم رو ول کرده بودم وداشتم اونو از پشت نگاه می کردم کهیکدفعه خم شد از کابینت پایین چیزی ورداره وقتی بلند شد دامن و چادرش لای خط کونش رفته بود و منو منفجر می کرد ناخوداگاه دستم سمت کیرم رفت وجابجاش می کردم که با سینی چای برگشت و منودید که دست به کیر دارم به اون نگاه می کنم سرخ شد و یه لبخند سردی زد ولی سینه چون سینی روگرفته بود دیگه قسمت بالایی چادرش باز بود وسفیدی سینه اش رو می دیدم یه نگاه تو چشام کردش وگفت بفرمایید چایی رفتم سمت اوپن و روبروی هم دو طرف اوپن واستاده بودیم که چایی بخوریم حرفی نمی زدیم تا اینکه درومدم گفتم از یه خانم به سن شما بعید می دونستم این همه سلیقه وتمیزی که تو خونه به کار بردید.خلاصه یخ اب شد وشروع کردیم به تعریف وتمجید از همدیگه که درحال صحبت خواستم قند وردارم همون لحظه اونم می خواست همون حبه قند رو ورداره انگشتهامون به هم خورد ون گاهمون به هم گره خورد منم حبه قند رو ورداشتم وجلو نگاهمون گرفتم وبردمش سمت لباش. اونم زبونشو دراورد وقندو ازلای انگشتام فرو کرد تودهنش چند لحظه بعد لبامون رو هم قفل شده بود چادرش افتاده بود پیرهن من درومده بود بعدش دستای من توی موهاش داشت می چرخید وهرچی که سر راهش بود رو نوازش می کرد. شروع کردم به خوردن گردنش و آروم تاپش رو دراوردم نوازشش می کردم وسینه های دخترونشو تو دهنم جاسازی کردم دستش رو کیرم بود ومی مالوندبردمش تو آشپزخونه وگذاشتمش رو کابینت می لیسیدمش دامن وشورتشو دراوردم انگشتمو گذاشتم روچوچواش ومی مالیدم کسشو حسابی خوردم لای پاشو جوری که رونهای سفیدش قرمز شدند داد می زد که زود باش نکنه شوهرم بیاد آوردمش پایین دستشو گذاشت رو اوپن وسرپایی از پشت گذاشتم تو کسش وممه هاشو با دستام گرفته بودم همچین می کردمش که انگار تا حالا کس ندیدم. جیغ می زد اووف اااااااااااااااخ بکن محکمتر تا ته بکن وساکت شد منم آبم اومد وریختم توکسش کیرمو چند لحظه نگه داشتم بعد درومداز لای پاش منی می ریخت پشتشو ماچ کردم ولباسهامونو پوشیدیمگفتم من اندازه هارو گرفتم خندید ماچم کرد وگفت می دونستم اندازه گرفتن کابینت بهونه بود اومدی که اندازه کس منو بفهمی حالا چطور بود گفتم دقیقا سایز کیرم ولی به شوهرت حسودیم می شه خداحافظی کردم ورفتم ولی مساله به اینجا قرار نبود ختم شه که بقیه شو بعدا تعریف می کنم البته اگه بخواهید. راستی کاملا واقعی بود
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash