جر خوردن كون ناري
از اين جا بگم كه من با يه خانومي به اسم نازي كه البته شوهر دار بود دوست بودم حدود 4 سال پيش بود . نازي اهل لاهيجان بود و ار خوشگلي چيزي كم نداشت . ناري شده بود سوراخ فوري من هر وقت لنگ كس ميشدم اون به دادم ميرسيد. نزديك 1 سالي با هم بوديم و هر وقت ميخواستم در اختيارم بود . اما يه چيري كه من تو كفش بودم كون نازي بود كه هيچوقت نزاشت من از اون كون خوشگل كام بگيرم حتي يه بار خواستم به زور از كون بكنمش كه با گريه از من التماس كرد تمومش كنم و منو پشيمان كرد . تا اين كه من تو يه دانشگاه تو شهرستان قبول شدم و مجبور شدم از تهران برم. 4 ماهي تهران نيومدم و با نازي تلفني در ارتباط بودم .تا اين كه يه روز نازي اصرار كرد كه بيام تهران چون كه شوهرش براي چند روز قرار بود بره شمال. منم بهش گفتم كه نميشه بيام چون هيچ دليلي نميتونم براي خونواده بيارم . خلاصه قرار شد من بيام تهران و همون روز برگردم شهرستان ( ببين كس چه به روز ادم مياره)من ساعت 7 صبح رسيدم تهران و چون ميدونستم نازي تنهاست يه راست رفتم خونه نازي ( اينم بگم كه خودمو واسه يه سكس حسابي اماده كرده بودم . يعني يه كوچولو ترياك حب كردم ولي از ترس اين كه مبادا اثر نكنه اسپري دندون هم با خودم بردم اونجا) . طبق قرار قبلي نازي در وا گذاشته بود كه يه وقت همسايها منو پشت در نبينن و من زود برم تو .خونه نازي تو يه اپارتمان 5 طبقه بود و نازي طبقه اول زندگي ميكرد.
من بدون اين كه پشت در معطل بشم رفتم تو كه با ديدن نازي برق از كونم پريد . پيش خودم گفتم واسه گائيدن اين حوري اگه لازم باشه راه قندهارم ميرم .البته نازي تنها نبود و دوستش هاله كه اونم مثه نازي ................ تشريف داشت اونجا بود. نازي تنها بچه ش رفته بود مدرسه و من مونده بودم با 2 تا كس ناز بد پذيرائي و خوردن صبحانه من رفتم دستشوئي كه اين كير گرسنه رو با اسپري اماده كنم . بيرون كه اومدم ديدم هاله تنهاست و با چشاي نازش به اتاق خواب اشاره كرد ( يعني برو اونجا كه نازي منتظرته ). منم با يه نيشخند جوابشو دادمو رفتم پيش نازي. ديدم كه نازي رو تخت نشسته و لي با يه حالت عجيب . طوري كه يه گناهي كرده باشه. ولد من بي توجه بدون معطلي رفتم سراغ اصل ماجرا بعد يه كم عشق بازي و خوردن سينهاي بلورين و كون سفيد نازي و اطمينان از اين كه ترياك و اسپري اثر خودشو كرده نوبت گائيدن كس تپل نازي شد. اما همين كه كيرمو انداختم تو كس نازي ديدم كيرم پر خون شد . از يه طرف داشت حالم بد ميشد از طرف ديگه داشتم به اين شانس كيري و اين ضد حالي كه خوردم به زمين و زمان فحش مبدادم . سريع از رو تخت بلند شدمو به نازي گفتم مسخره كردي منو اين همه راه اومدم اون وقت تو پريوديو. كه نازي گفت به خدا وقتش نبودو منم امروز صبح فهميدمو از اين حرفا اما من كير رو خورده بودم و مدام فحش ميدادم . بعد 5 دقيقه بلند شدم كه لباسامو بپوشم كه نازي ميگفت بيا با دهن . بيا بزار لاي سينه هام . كه من با يه حالت قهر گفتم بابا اصلا امروز نصيب نيست بي خيال!
تو همين گيرو دار يهو نازي برگشت گفت خب بيا از عقب !!!!!!!!!!!! من باورم نميشد انگار تمام دنيا رو بهم دادن 1سال ونيم تو كف اون كون بودم حالا نازي خودش گفت بيا از عقب!!!!!!!
اگه تو اون لحظه هاله ميگفت بيا از كس و كون منو بكن ولي بي خيال نازي شو باز قبول نميكردم
چون من ارزوم گائيدن كون نازي بود.
اون بنده خدا فكر ميكرد من مثه هميشه زود كارم تموم ميشه و پيش خودش حساب كرده بود فوقش 5 دقيقه تحمل ميكنه . اما غافل از اين كه من با انواع وسائل تاخير اومدم سراغش. زودي پريدم با كرم كيرمو نرم كردم و رفتم سراغ نازي تنها چيري كه من از اون لحظه يادم اينه كه نازي با التماس گفت جون مادرت فقط يواش. سوراخ كون نازي رو با ولع با انگشتام باز ميكردم كيرمو اماديه فتح اون قله دست نيافتني ميديدم با اولين فشارجيغ نازي بلند شد . اما هوس من حس ترحم رو تو من كشته بود با تمام قدرت تلمبه ميزدم خودم رو تو اسمونا ميديدم از شانس بد نازي هم ترياك خوب موقئي اثر كرده بوئ هم اسپري اثر خودش رو داشت چشمام رو بسته بودم و به اون روزي فكر ميكردم كه اولين بار نازي رو ديدم و چطور اون كون خوشگلش باعث شد برم دنبالش و تورش كنم حالا كير من تو همون كون بود . يه لحظه چشامو باز كردم ديدم اشك تو چشاي..........................
اشك تو چشاي نازي جمع شده و داره از درد ملافه رو گاز ميگره و ميگه بسه . صداي نازي بلند شده بودو هاله اومده بودپشت در و ميگفت شما داريد چي كار ميكنيد همسايه ها همه فهميدن يه كم يواش تر . اما من هاليم نبود مثه كسي كه اولين بار باشه كه كس ميبينه با تمام قدرت تلمبه ميزدم . ديگه داشت كم كم خالي ميكردم كه ديدم كيرم خوني شده . خوب كه دقت كردم ديدم داره از كون نازي خون مياد . خيلي ترسيده بودم چون تا حالا كسي رو جر نداده بودم . اما من بايد خالي ميكردم . اين بار دلم نيومد بكنم تو كون نازي . هر چند اون كاملا بي حال بود و هيچي حاليش نبود . كيرمو گذاشتم لاي سينه هاشو هونجا خالي كردم . نازي بي حلا رو تخت افتاده بود . من شرتمو پوشيدم و رفتم بيرون . هاله همين كه منو با اون وضع ديد گفت يه كم راحت باش خجالت نكشي. منم بدون اعتنا به حرفش يه سيگار روشن كردمو گفتم برو بيبين نازي چشه . هاله سريع رفت تو اتاق و تازه فهميده بود كه چه بلائي سر دوستش اومده .از اون به بعد ديگه هيچ وقت نتونستم نازي رو از كون بكنم. (اگه تونستم دفعه بعد براتون مينويسم مه چطور تونستم هاله رو هم بكنم)