ارسالها: 9253
#361
Posted: 21 Sep 2014 23:20
چشمهای دیوانه کننده سکس با خارجی
درود به همگی
داستانی که می خوام براتون تعریف کنم حدود 2 یا 3 سال پیش برام پیش اومد. من یک تاجر هستم اسمم کوروش هست و الان حدود 27 سالمه. البته خیلی تاجر بزرگی نیستم ولی به اندازه خودم شناخته شده هستم. توی کار عمده فروشی قطعات کامپیوتر هستم. از دوران نوجوانی شهوتم رو با فیلم های پرنو برطرف می کردم و سراغ سکس با دختر نمی رفتم. با دخترا بیشتر توی کلاس زبان و دانشگاه دوست بودم ولی اهل سکس باهاشون نبودم نه پا می دادم نه مخ میزدم. واسه همین با دخترا راحت دوست می شدم و اکثر دخترا شمارمو داشتن چون اصلا تو نخ هیچ کدوم نبودم و این مسئله هم به چند دلیل بود که اصلی ترینش ترس از قانون بود و کنترل های والدینم برای همین دنبال دردسر برای خودم نبودم. تیپم خوبه کلا به ظاهر خودم خوب میرسم توی دانشگاه پا پیچ زیاد داشتم (نه به خاطر خودم واسه اتول و غیره) ولی چون از خیلی وقت پیش دست بعضی دخترا رو خونده بودم محل نمی دادم. دست روزگار زدو عاشق یک دختری شدم که هنوزم خیلی دوستش دارم ولی بنابه دلایلی کلا با هم جور نشدیم و بهم زدیم. من هیچ وقت با این دختر سکس نکردم گرچه هردومون می خواستیم ولی نشد. سرخورده از عشق رفتم پی زندگی خودم. بعد فارغ التحصیلی رفتم خدمت بعد از خدمت هم رفتم توی کار تجارت قطعات کامپیوتری و بعضی وقتا لوازم آرایشی اگر بازار خوب باشه.
حدود 2 یا 3 سال پیش بود که تنهایی رفتم یک کشور اروپایی برای خرید. سفارش ها رو که از اینجا برنامه ریزی کرده بودم رو خریدم و قرار شد برام ارسال بشه. خرید برای این سری بر خلاف انتظارم خیلی زود تموم شد. بلیط برگشت من هم برای پنج روز بعد بود. مونده بودم توی این پنج روز چکار کنم. با توجه به اینکه بودجه سفر رو باید کنترل میکردم تا زیاد نشه تصمیم گرفتم با قطار برم چندتا از کشور های همسایه رو ببینم و اکثر مسیر ها رو پیاده برم تا هزینه سفر زیاد نشه. سرتون رو درد نیارم در یکی از این کشور ها که فاصله زمانی شون از من شاید 6 ساعت هم نبود حدود 12 ساعتی رو اونجا گذروندم. دختر ها در این کشور نظیر ندارن ( البته جسارت به دخترای خوشگل ایرانی نشه) یکم با چند نفر تو پارک هم صحبت شدم و یه بیگ مک در یکی از شعبه های مک دونالد خوردم و شروع به پیاده روی کردم. من اصلا این کشور رو نمی شناختم و هر قسمت که خوشم میامد می رفتم. وارد یک محله ای شدم که به نظرم یکم فرق داشت. احساس کردم زنها یکم لخت تر لباس پوشیدن و خیلی بهم نگاه می کردن. فکر کردم لابد فهمیدن خارجی هستم واسه همینه ولی شک کردم چون بین اروپایی ها زل زدن به کسی بی ادبیه. دیدم که بعضی مردها میرن جلو و یه بوسه ای از بعضی زنها میگیرنو دستشونو میگیرن می برنشون داخل ساختمون های بر کوچه. تازه متوجه شدم اومدم محله ای که پر روسپی خونه هست. چقدر با کلاس بود مثل این فاحشه خونه های داغون نبودن که تو فیلما نشون میده. دقیقا مثل هتل. من هدفم کلا پیاده روی بود و منظوری برای اومدن به اینجا نداشتم ولی خوبه اتفاق بدی هم نبود.یکم به هم ریختم تا حالا این حس رو تجربه نکرده بودم. موقعیت واسه سکس قبلا داشتم ولی هیچوقت استفاده نکرده بودم.
از طرفی اینجا همه چیز قانونی بود و ترسی هم نبود و حسم میگفت بهترین فرصت برای تجربه کردن سکسه دلم از همه چی از جمله عشق اولم پر بود و اون لحظه با خودم گفتم خودتو خالی کن. گور پدر دنیا برو حالتو ببر. خلاصه تو دو به شکی بودم و همینطور راه می رفتم که یک خانمی که مشخصا روسپی بود دستمو گرفت و به زبون خودشون یک چیزی گفت من به انگلیسی گفتم نمی فهمم چی می گی. ولی منظورشو متوجه شده بودم مطمئنا نمی خواست خرما تعارف کنه. بهم به انگلیسی گفت خیلی جذابی دخترای ما اینجا ببیننت بیهوش می شن. منم که خودم بیزینس من هستم می دونم اینا شر و وره در هر صورت تشکر کردم و آروم دستمو کشیدم که مرسی من نمی خوام. چیزی که گفت و خرم کرد این بود که بیا داخل اگر کسی که خوشت بیاد رو پیدا نکردی یک نهار مهمون من هستی. خندیدم و گفتم باشه. رفتم داخل ته دلم همش از پاسپورت و پول همراهم می ترسیدم. ولی از طرفی چون اینجا روسپی خانه قانونی هست و حتی مالیات میدن و جرم نیست کسی نمی تونه زورگیری کنه یا پولتو بخوره حتی بهت رسید می دن با عنوان Men Service . خلاصه رفتم داخل. تصور کنین یک سالن خیلی شیک با کلی دختر خوشگل بلوند، مشکی، مو خرمایی چشم بادومی روس. یه لحظه فکر کردم توی بهشت افتادم اینا هم همه حوری و پری هستن. دور تا دور واستاده بودن و اشاره و چشمک و هرچیزی که فکر کنین. داشتم دیوونه می شدم. حداقل 30 نفر نیمه برهنه بودن من قبلا از نزدیک یکیشم ندیده بودم چه برسه به این تعداد. داشتم سنگکوب می کردم. نزدیک یک راه پله یک دختر سایز پایین بلوند سفید بدون آرایش زیاد ولی واقعا خوشگل چشماش دیوانه کننده زیبا بود. تعجب کردم چرا همچین دختری مجبوره اینجا کار کنه. شایدم مجبور نبود و دوست داشته. خلاصه انقدر محو این دختر شدم که همون زن اولیه فهمید ازش خوشم اومده و به انگلیسی گفت محوش شدی؟!! فکر کنم 20 یا 21 بود نه لنز داشت نه کلاهگیس سرش بود فقط یکم رژ صورتی زده بود پوستش مثل برف سفید بود.
خدا این بشر رو سر حوصله خلق کرده بود. یک لباس تور سرخ با لاک دست و پای گلبهی زده بود تضاد رنگش با پوستش محشر بود یک صندل سرخ هم پاش بود. توی دلم گفتم ببین اگر زیادی هول ورت داره جیبت رو با انعام و غیره خالی می کنن. واسه همین قبل از هرچیزی قیمت رو با همون زنه تموم کردم. کلا 200 یورو باید پرداخت می کردم که زورم می یومد بدم چون پول زیادیه. از طرفی واقعا با خودم کلنجار می رفتم. من این همه پیاده رفتم که هزینم زیاد نشه بعد 200 یورو بابت سکس می خواستم بدم. دیدم برای یکبار می ارزه. خلاصه 100 یورو دادم به اون خانوم که انگار همه کاره بود یک رسید داد و یک چیزی مثل کارت عابر بانک و گفت با خود اون دختر برو (عابربانک نبود کارت اتاق بود) رفتیم سوار آسانسور شدیم و رفتیم بالا توی آسانسور یکی داشت با یکی دیکه ماچه و بوسه می کرد منم محو این دختر بودم که اونم شروع کرد به بوسیدن من. یکی دو طبقه که رفت بالا دستمو گرفت گفت Come with me یعنی با من بیا. در اتاق رو باز کرد. به مدت یک ساعت می تونستیم هر کاری جز سکس مقعدی بکنیم اگرم مقعدی می خواستم که من خوشم نمیومد باید 50 یورو اضافه به این خانوم می دادم. وقتی وارد اتاق شدیم اشاره کرد که باید 100 یورو هم به ایشون بدم منم گفتم میرم دستشویی بعد بهت میدم اونم گفت باشه. رفتم دستشویی صد یورو گذاشتم توی جیب شلوارم و بعد پاسپورت و کیف پولم که کارت اعتباری و اینا توش بود توی جیب مخفی شلوارم که خودم درست کرده بودم گذاشتم (برای امنیت در سفر های خارجی) اومدم بیرون و قبلش الکی دستام رو شستم. به محض بیرون اومدن پول رو بهش دادم. یک تخت دو نفره شیک بود گفت بشین یکم سرحال بیای تا من آمادت کنم. دو گیلاس کوچیک شراب آورد من فکر کردم باید پول بدم گفتم من نمی خورم بهم با خنده گفت رایگانه مهمون مایی. به سلامتی خوردیم. من همه رو رفتم بالا ولی اون یکم نگه داشت. شروع کرد به در آوردن لباسام.
منم خواستم لباساشو در بیارم که گفت نه تو ریلکس باش و به هیچی فکر نکن این وظیفه منه. جالبی قضیه این بود که من کوروش کوچولوم هنوز خواب بود ولی سرشار از شهوت بودم. وقتی شرتم رو در آورد شروع به مالیدن کرد خوشبختانه نظافت کرده بودم و موی چندانی نداشت دور آلتم. کمتر از 4 یا 5 ثانیه آلتم سفت سفت شد. یک کاندوم از یک کیف دستی کوچیک درآورد و گذاشت سر آلتم. دیگه وقت سکس رسیده بود من که به کمر روی تخت بودم خواستم بلند شم که نگهم داشت روی تخت و خودش نشست روی آلتم. مثل سنگ بود آلت خودش رو با آب دهن خویس کرد و نشست روی آلت من. وقتی رفت تو نا خودآکاه یک آهی کشیدم و چشامو بستم. عجب حسی بود تا اون موقع تجربه نکرده بودم همچین چیزیو. حدود یکی دو دقیقه بالا پاین شد تا نزدیک انزال شدم. دوست نداشتم زود تموم شه بهش گفتم حالتشو عوض کنیم تا یکم آروم شه آلتم. فکر کنم خودش فهمید داره آبم میاد برای همین سریع اومد کنار و با یک دست آروم آلتم رو بازی می داد با دست دیگه بیضه هامو نوازش می کرد. این کارش حس خوبی داشت. دراز کشید و اشاره کرد که برم روش. منم آلت سفتم رو فرو کردم به مبارکش و آه و ناله هاشو شروع کرد. حس دیوانه کننده ای بود برام. وقتی انزالم نزدیک شد دوباره بهش اشاره کردم. خودش یک حالتی گرفت که من تاحالا ندیده بودم ولی نشست بغلم منم روی تخت نشسته بودم و اون دستش دور گردنم بود و آلتم درونش بود و بالا پایین می شد. چشماش دیوونم می کرد ترسیده بودم یک وقت نتونم فراموش کنم و عاشق یک روسپی بشم چه افتضاحی می شد. حدود یک دقیقه طول کشید و توی همین حالت ارضاع شدم. کاندوم پر اسپرم و منی بود من 6 7 ماه بود فیلم هم ندیده بودم به خاطر حجم زیاد کارم. تواناییم زیاد بود. کلا شاید 8 تا 10 دقیقه طول کشید و کلا 20 دقیقه ای از وقتم گذشته بود. وقتی ارضاع شدم خیلی سست شدم و افتادم روی تخت اونم باهام افتاد و بعد به کمر برگشت روی تخت کنار من. ازم پرسید خوشت اومد منم با انگشت شصت فهموندم که عالی بود. بعد بهم گفت تو هنوز برای 2 بار دیگه وقت داری. گفتم فکر نکنم بتونم. گفت چرا؟؟؟ خوشت نیومد؟؟؟؟ گفتم چرا خوشم اومد نیاز به استراحت دارم. گفت آره می دونم طبیعیه نگران نباش.
کاندوم رو بر داشت با یه نوع دستمال خاصی که شبیه دستمال مرطوب خودمون بود روی آلتم رو کاملا تمیز کرد. دوست داشتم بدون کاندوم باشه ولی خوب هم من می ترسیدم هم مطمئنا قبول نمی گرد اگرم می گفتم. حدود ده دقیق دراز کشیدم ازش خواستم کنارم دراز بکشه. دراز کشید و چند باری منو بوسید و بهم گفت خیلی سکسی هستی منم با خودم گفتم ارواح عمت انعام می خوای. همون 200 یورو سرویسم کردین بسته. دوباره که حالم جا اومد شروع کرد به حرکات سکسی تا تحریکم کنه ولی آلتم یکم دیر سفت شد. بدون کاندوم شروع به خوردن کرد فکرشم نمی کردم خوردن آلت انقدر واسم لذت بخش باشه دوباره کاملا سفت شد. یک کاندوم روش کشید خیلی حرفه ای با دهنش این کارو کرد. آلتم یکم شل شد ولی با همون دهان سفتش کرد. مدل سگی شد و گفت بکن تو (Get into me) من بلد نبودم یکم گیج بازی درآوردم که خودش با دستش از وسط پاهاش هدایت کرد و رفت تو مبارکش. شروع کرد به عقب جلو کردن خودش. من که واسم راحت شده بود خودم شروع کردم به عقب جلو کردن. این سری خیلی طول کشید طوری که خانومه خسته شده بود و هی بر می گشت با خنده که از صد تا فحش بدتر بود بهم نگاه می کرد. حدود 10 دقیقه اینطورا شد خودم از پا افتاده بودم ولی فکر کنم کاندوم تاخیری بود. نفهمیدم خودش ارضا شد یا نه ولی بعضی وقتها صداش خیلی بلند می شد. خلاصه بعد 10 دقیقه داشت صدام زیاد می شد که فکر کنم فهمید در حال انزالم سریع برگشت فکر کردم می خواد بیام دوباره روش که با دست اشاره داد همونجور وایستا. کاندوم رو برداشت و با دست ادامه داد و دو سه بار کرد توی دهنش و دوباره با دست ادامه داد من از موقعی که کاندوم رو برداشت چشامو بسته بودم که یه هو ارضا شدم. و چشم باز کردم دیدم آبم روی دهن و صورتش حالم بهم خورد یکی از چیزایی که از فیلمای پرنو بدم میاد این حالتشونه اصلا فکر نمی کردم خودم یک روز این صحنه رو از نزدیک ببینم. خلاصه عجب لذتی داشت.
هنوز قیافه این خانوم جلوی چشممه. رفت سرویس بهداشتی خودشو تمیز کرد و برگشت منم داشتم لباسامو می پوشیدم. اشاره بهش دادم که خیلی حال داد. ازش پرسیدم که بار دوم ناراحت شده بودی گفت نه نگران بودم ارضا نشی برای کار من بده اگر مشتریم ناراضی بره. از همون مسیری که اومدیم برگشتیم به نشانه احترام گونشو بوسیدم. بهم گفت رفتارت با خانم ها خیلی مثل جنتلمن ها هستش. با خودم گفتم من خسیس تر از این حرفام که انعام بدم خودتو سرویس نکن. بعد ها فهیمدم اینجایی که رفتم خیلی معروفه و حتی سایت دارن واسه خودشون و سطح کارشون خیلی بالاست. 6 7 ماه بعد دوباره رفتم اونجا به هوای همین دختر ولی پیداش نکردم و با یک نفر دیگه آشنا شدم که برام تجربه جالبی شد و کلا بار آخری بود که با روسپی ها سکس داشتم، بعدها شاید داستانشو نوشتم. الان چند وقتیه با دخترای معمولی هم سکی دو بار سکس رو تجربه کردم ولی واقعا بار اول عجب چیزی بود...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#362
Posted: 22 Sep 2014 23:23
اسمم فرهاد قد 182 وزن 87 هیکلیم فیسم بد نیست 25 سالمه....یه شب که کشیک بودم(دانشجو پزشکی ام) یه اقای 60 ساله هیکلی اومده بود با زنش حال خانمش خوب نبود فشارش افتاده بود یه سرم وصل کردیم و...نیم ساعت گذشت داشتم تو بخش قدم میزدم یه دختر خوشکل و خوش هیکل و قد بلند عینکی و سکسی یه مانتو جلو باز پوشیده بود یه تی شرت مشکی تنگ برجستگی سینه های درشتش مشخص بود اما لختی مشخص نبود رفت تو اتاق اخر سریع پیچوندم رفتم پشت سرش...دختره همون مرد و زنه بود و نگران حال مامانش تا تونستم زبون ریختم و با اصطلاح حرف زدم ...یه سرم دیگه دادم وصل کنن بعد مرده رفت یه سری قرص بگیره واسه خودش فکر کنم ... هی با مادر و دختر لاس میزدم ارزوم بود بتونم باهش باشم خوشم اومده بود ازش ...دوس داشتم مال من میشد واسه همیشه...اما سخت بود...هم میترسیدم گند بزنم...
اومدم بیرون تو فکر بودم که دیدم دختره پشت سرم اومد پرسید مطمئن باشم چیزیش نیست...گفتم اره فشارش افتاده چیزه خاصی نبوده...گفتم شمارم رو داشته باشید اگه شب حالش بد شد تماس بگیرید راهنمایی کنم (الکی چرت گفتم اونم ساده بود باورش شد)یادداشت کرد تک انداخت اسمشو پرسیدم گفت نیلوفر..نیم ساعت بعد مرخص شدن اس دادم خانم فلانی حال مادرتون خوبه؟....سلام کرد تشکر کرد گفت خوبه...
گذشت فردا شب دیگه خسته شدم از فکر بهش اس دادم سلام کردم رفتم رو مخش گفتم ازتون خوشم اومده ...دنبال سکس و ای کثافت کاریا نیستم(واقعا هم نبودم)و قصدم اشنایی واسه ازدواجه...اول ناز کرد اما رامش کردم باحرفام...فهمیدم ازم بزرگتره 4سال ولی بهش نمیومد و مهم نبود ازش خوشم اومده بود قرار گذاشتم باهاش رفتیم بیرون ..برای اینکه از دستش ندم هی بهش درو میگفتم ولی چه سود...من خیلی حشری ام و همیشه سعی میکردم راه رو برای حداقل عشق بازی هموار کنم...نیلوفر قدش172-73 بود 68 وزنش بود هیکل پر سایز سینه هاش 85 بود (شاید بعضی ها بگن کس نگو....هرجور دوس داری فکر کن..)همیشه ارزوم داشتن چنین چیزی بود جی اف زیاد داشتم اما این فرق میکردهمین باعث شده بود من خیلی سنجیده عمل کنم و بترسم از نبودنش...کم کم رابطه رو گرم کردم..هر از گاهی دست میزدم به سینه هاش بوس و لب شروع شد خودش خیلی دوس داشت همیشه تو ماشین لب بازی اشتیم طوری که لبام و گردنم و صورتم جای رژ می موند هر از گاهی...شروع کردم اس ام اس سکسی و از این حرفا بهش گفتم دوس دارم یبار ممه هاتو ببینم.گفت قول میدی دست نزنی بهش و نخوریش(با یه شیطنت خاص)گفتم بستگی داره چقد خوشگل باشن...یه روز تو ماشین بودیم دم دم غروب سمت شهرک غرب (کوچه های خلوت زیاد داره )
با ماشین تو یکی از کوچه ها رفتم و چراو خاموش کردم تا ته کوچه رفتم و پارک کردم ماشینو خاموش کردم.شروع کردم لب خوردن هی لبامو گاز می گرفت منم از رو مانتو نازکش یا سینه هاشو میمالیدم یا با ساپورتش ور میرفتم....بهش گفتم میخوام ببینم سینه هاتو.. یه نگاه کرد اینور و انور دکمه مانتوشو باز کرد و بعد از چند ثانیه یه سینه ی خوشگل و نرم و خوش اندازه اومد بیرون...سریع انگشتمو با اب دهنم خیس کردم مالوندم دور هاله ی دور نوک ممه اروم نوکشو بازی دادم پیشونیمو بوسید گفت بخورش نفسم منم افتادم به جونش اینقد میک زدم هی میخوردم هی اینور وانورو نگاه میکردم پراز استرس بود ولی خیلی می چسبید...هرازگاهی کسی رد میشد نوک سینه رو ول میکردم روش روسری میکشید بعد دوباره از اول ......این شده بود کار ما شبا ودم غروبا...تا یبار دیگه بهش با اس ام اس گفتم دوس دارم کستو بخورم و از این حرفا ....بعد گفتم تو دوس داری کیرمو بخوری (اصلا انتظار نداشتم که با ولع بگه اره)ولی گفت اره...دوباره رفتیم بیرون..تو ماشین دیر وقت ...خودشو کیرمو مالید یجوری که دیگه نمی تونستم سینشو بخورم....
بعد زیپمو کشید پایین اینقد استرس داشتم کیرم خواب بود....گفت اینقد کیر کیر میکردی همین کوچولو رو میگی ولی همین که زبون کشید رو سرش شروع شد به بزرگ شدن یجوری که گفت این چرا اینجوری شد رو ابرا بودم با استرس لعنتی ولی داشتم میمردم فکر میکردم زود ابم بیاد اما 10 دقیقه ساک زد داشت ایم میومد گفتم بذار درش بیارم که نذاشت و تاتهشو خورد...خیس عرق شده بودم پاهام بی حس بود انگار فلج شده بودن...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#363
Posted: 25 Sep 2014 00:49
یه روز بهاری بود و تازه جابجا شده بودیم من تو سن ۱۸ سالگی بودم و سکس نداشتم بجز یکی دوبار مالوندن دوس دختر اولم...فصل امتحانات بود و من عین اسب میخوندم،روز امتحان رسید یادمه ساعت 9 صبح اینا بود زدم از خونه بیرون،تو راه پله ها برای اولین بار دختر پائینی مون رو دیدم سلام کردم اونم جواب داد گفت:شماهم امتحان دارید؟ گفتم:بله گفت:موفق باشید گفتم:شماهم همینطور...میتونستم حدس بزنم چند سالشه میخورد ۱۷ سالش باشه،
یه روز جمعه بعد امتحانا حوصلم سررفته بود رفتم تو بالکن دیدم تو حیاط ساختمون داشت با بچه های همسایه بازی میکرد خندم گرفته بود.سرشو گرفت بالا منو دید سرشو انداخت پائین دوباره یه نگاه کرد من یه لبخند زدم،همینطور باهم آمار بازی کردیم.دلم گفت برو پائین ولی غرورم میگفت به یه بهونه ای برو که خیال نکنه بخاطر اون رفتی،اسکیتامو برداشتم رفتم پائین یه چرخی بزنم حوصلمم سررفته بود،تو حیاط نشستم لب باغچه بند اسکیتمو ببندم اومد جلو دست داد خودشو معرفی کرد منم خودمو معرفی کردم گفت:چن سالته؟ گفتم:۱۸ گفت: من گفتم:بذار حدس بزنم! گفت:بزن ببینم گفتم:۱۶ گفت:کم مونده ۱۷ سالم بشه خوب حدس زدی...پاشدم رفتم تو کوچه نیم ساعت چرخیدم دیدم حسش نیست برگشتم تو حیاط گفت:میخوای منم اسگیتامو بیارم؟ گفتم:دوست داری بیار ولی من پام گرفته نمیتونم همراهیت کنم (الکی) گفت:چرا؟خوردی زمین؟ گفتم:نه تو باشگاه کش اومده پام بخاطر همون نمیتونم وایسم...دو سه روز بعدش از باشگاه میومدم مامانشو دیدم سلام و علیک کردیم گفت:مهرنوش خیلی از شما تعریف کرده اگه وایسی میاد گفتم:نه دیگه مزاحمش نمیشم...تو راهپله دیدمش گفت:نمیای تو حیاط؟حوصلم سررفته؟
گفتم:باشه بذار برم اینارو بذارم بالا میام گفت:اسکیتاتم بیار....یه خورده طولش دادم فکرنکنه خبریه،دوتایی رفتیم تو کوچه از خودم خجالت میکشیدم احساس میکردم بچه ام ولی خب مهم نبود چون بدجوری خواستنی بود میخواستم تحت هر شرایطی شده مخشو بزنم،یکی دو ساعت بازی کردیم داشت شب میشد رفتیم تو حیاط اسکیتارو دربیاریم...بهم گفت:هروقت بهت بگم بازم میای بریم؟ گفتم:قول نمیدم ولی هروقت تونستم بهت میگم گفتم:باشه گفتم:میشه شمارمو بهت بدم آخه درست نیست یه دختر خانوم بیاد دنباله یه پسر گفت:آره جون خودت ولی باشه گوشیم خونس یه تک بنداز...شمارشو گرفتم،فرداش مسیج داد گفت:میتونی امروز بیای؟براش نوشتم:یه ساعت میتونم بیام نوشت:بیا عیبی نداره...حالا حالاها باید روش کار میکردم خیلی زود رنج بود و مغرور سخت بود،
اونروز تو کوچه دستشو گرفتم اولش ناراحت شد ولی بعدش از قصد خودشو میکوبید به من که دستشو بگیرم،بهش گفتم:مامان و بابات ببینن ناراحت نمیشن با یه پسر غریبه دوستی؟ گفت:مامانم کاری نداره ولی بابام غیرتیه اما همیشه نمیبینمش گفتم:جدا شدن؟ گفت:آره توام؟ گفتم:از کجا فهمیدی؟ گفت:آخه همیشه با مامانتی حدس زدم...نگاهم بهش عوض شد چون اولش فقط میخواستم مخشو بزنم ولی بعدا دیدم خیلی شبیه خودمه نخواستم آدمه بدی باشم داشتم بهش دل میبستم دست خودم نبود،اونشب تا دیروقت خوابم نبرد فکرم همش پیش مهرنوش بود،ساعت یک بود بهم اس داد نوشته بود:بیداری؟من دلم گرفته براش نوشتم:منم نوشت:چقدر شبیه منی نوشتم:آره خیلی میشه یه سوال بپرسم؟ نوشت:بپرس نوشتم:تنهایی؟کسی رو نداری برای خودت؟ نوشت:این چه سوالیه؟نوشتم:آخه خیلی بامن راحتی نوشت:داشتم قصش طولانیه نوشتم:حالا بعدا صحبت میکنیم نوشت:باشه برو بخواب...
دو سه روز بعدش بهش پیشنهاد دادم بریم بیرون،هنوز مونده بود کامل باهم دوست بشیم،باهاش حرف زدم قضیه دوست پسرشو گفت منم از رابطه قبلیم گفتم و همینطور داشتیم بیشتر همدیگرو میشناختیم،خلاصه رازی شد باهم باشیم...یک ماهی گذشت تا یه روز که تو حیاط همدیگرو می دیدیم مثل همیشه،گفتم:بیا تو راهرو کسی نبینه مارو گفت:مگه چیه؟ گفتم:تو بیا میخوام روزگارتو عوض کنم گفت:میام ولی کار بدی نکنیا...خودش میدونست قراره چی بشه،دستشو گرفتم گفتم:همینجا میخوام بخورمت گفت:نمیتونی گفتم:اگه تونستم چی؟ گفت:من آزادم بخور ببینم،میخواستم ازش لب بگیرم هی از زیر دستم در میرفت آخرش گفتم:باشه حداقل لپمو بوس کن! اومد جلو بوس کنه سرمو چرخوندم طرفش لبامون خورد به هم ترسیدم بدش بیاد ولی اونم دلش میخواست دستشو انداخت دور گردنم و با لذت منو میبوسید بعد که کارمون تموم شد سرشو گرفت نشست رو پله،ازش معذرت خواهی کردم بغلش کردم گفتم:غلط کردم دیگه تکرار نمیشه ببخشید...بغض کرده بود گفتم:مسخره بازی درنیار الان یکی بیاد فکر بد میکنه ها...
دستشو گرفتم بردمش تو حیاط صورتشو یه آب زد بعد شیلنگو گرفت رو من خیسم کرد! اون روز فهمیدم سکس باهاش سخته دلمم نمیومد بهش دست بزنم ولی اتفاقی سکس داشتیم که در ادامه میگم...شبش داشتیم باهم تلفنی حرف میزدیم بهم گفت:مهدیار؟مرسی گفتم:بابت چی؟ گفت:امشب بهترین شب زندگیمه گفتم:اینو نگو من اذیتت کردم گفت:نخیرم خیلیم خوب بود...واقعا عاشقش شده بودم داستان از اصلی از اینجا شروع میشه.. چند هفته ای میگذشت از اون لب گرفتن اولمون...یه روز گفت:بیا پائین ببینمت،رفتم پیشش یه توپ اونجا بود گفت:میای بازی کنیم؟ گفتم:قبوله بیا شرطی گفت:شرط چی؟ گفتم:یه بوس بدی! گفت:زرنگ شدی از هردری وارد میشی )...با جر زنی برد منم افتادم دنبالش تو پارکینگ گیرش آوردم گفتم:جر زدی شرطو پس بده گفت:نکن دیگه باختی...صورتش خیلی نزدیک بود باهاش چش تو چش شدم ساکت شد،رفتم عقب تکیه دادم به دیوار دست انداخت دور گردنم و شروع کردیم به لب گرفتن،داشتیم عشق بازی میکردیم...
پارکینگ یه جایی داشت که محل انباریا بود و دید نداشت رفتیم اونجا حسابی مالوندمش و حال کردیم...تا چند وقت کارمون این بود،یه روز که قرار بود بریم اونجا لباس راحت پوشیده بود که راحت بمالونمش ساپورت پوشیده بود با یه پیرهن نازک،دست انداختم لای پاش کسشو میمالوندم و لب میگرفتیم در گوشش گفتم:آماده ای؟ گفت:نه ول کن گفتم:زود تمومش میکنیم گفت:میگم نه من دخترم آمادگی شو ندارم گفتم:ناز نکن با جلو کاری ندارم گفت:نه برو کنار میخوام برم...چرخوندمش به پشت گفتم:سروصدا نمیکنی زود تموم میشه گفت:به خدا دیگه اسمتم نمی برم نامرد گفتم:هر دختر و پسری که دوست میشن یه بار باید سکس کنن گفت:تو یه حیوونی زول زدم تو چشماش گفتم:ساکت میمونی وگرنه از جلو میکنم گفت:باشه ولی دیگه هیچی بین ما نیست دیگه تفم تو صورتت نمیندازم...با تمام زورم گرفته بودمش ساپورتشو کشیدم پایین کون سفیدی داشت لاشو باز کردم سرمو بردم جلو و با زبون و کلی تف تَرِش کردم خیلی خوش بو بود،دستمو گذاشتم رو گردنش و رو به جلو هولش میدادم و اونم به زور خودشو نگه می داشت قسم خورده بودم صداش دربیاد پردشو میزنم و میزدم،سر کیرمو خیس کردم با یه کم فشار رفت تو یه آه کوچیک کشید،اونجا بود که فهمیدم پشت چهره پاک و معصومش چی قایم شده،یعنی عقلم نمیرسید که آدم تنگ به این راحتی نمیره توش؟
دهنشو سرویس کردم چنان کونی ازش گاییدم که تو تاریخ ثبت بشه،اولش خیلی درد میکشید بعدش آروم شد 2 یا 3 دقیقه بدون وقفه تلمبه زدم و بعدش همه آبمو ریختم توش تا حالا اینطوری آبم نیومده بود،به عنوان اولین سکسم خوب بود ولی ای کاش اونم رازی بود.پشیمون نیستم شاید اگه اولین بارش بود عذاب وجدان میگرفتم،شلوارمو کشیدم بالا و همون جا ولش کردم رفتم ازش بدم اومد دروغ گفته بود البته کار منم زشت و غیر انسانی بود ولی خب فقط 16سالم بود...یه هفته قهر بودیم تا این که خودش اس داد،نوشت:چرا دیگه نیستی؟ همینطور هی می نوشت و منم گذاشته بودم رو ویبره تا شب جوابشو ندادم.شب باهام حرف زد اولش نارازی بود ولی میگفت عاشقمه و با این کسشرا دلمو بدست آورد منم دوستش داشتم ولی اون ازم خیلی چیزارو پنهون کرده بود...بعد از اون ماجرا یه بار اومد خونمون و حسابی کردمش و بازم تو پارکینگ کردمش،تا بعدش که به قول خودش عشق قبلیش برگشت باهم بودیم حدودا 7 ماه رابطه داشتیم...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#364
Posted: 27 Sep 2014 22:52
دکتری که شوهرم شد
سلام به همه میخوام داستان اولین سکسمو براتون بگم من اون موقع 20 سالم بود قدم 160 هست و وزنم 50 تا حدودی لاغر هستم ولی قیافم خیلی خوبه وقتی آرایش میکنم همه میگن مثل عروسک شدم ولی اولش داستان آشنایمونو میگم جواب کنکور سراسری رو داده بودن و من در رشته ی عمران یکی از دانشگاه های خیلی خوب قبول شده بودم خیلی خوشحال بودم بدو بدو میخواستم به خانوادم خبر بدم (اتاق من طبقه ی بالاست) از پله ها افتادم بابای من وقتی من 15 سالم بود بر اثر سرطان فوت کرده بود مامانم و خواهرم منو به بیمارستان میبرن حالم تو بیمارستان خوب شده بود ولی گفتن به محض احتیاط باید شبو بمونیم تو بیمارستان خواهرم رفت از خونه برا منو و مامانم وسایل بیاره چون هیج جی برنداشته بودیم چند دکتر اومد و یکی از اونا که الانم همسرمه به پروندم نگاه میکرد گوشی مامانم زنگ زد خواهرم بود کلید پیشش نداشت و مامانم هم مجبور شد بره خونه بیچاره مامانم منو به اون دکتری که پروندم دستش بود سپرد و رفت دکتر به دوستاش نگاه کرد و خندید اونا بدون اینکه چیزی بگن رفتن پرونده رو بست و یه صندلی کشید و نشت کنارم اون موقع دانشجو بود و طرحشو میگذرند گفت تا خانوادت میان من کنارت بشینم منم از طرفی به خاطر داروها خوابم میبرد و از طرفی به خاطر دانشگاهم خیلی هیجان داشتم و نمیخواستم بخوابم برای اینکه خوابم نبره با دکتر حرف میزدیم...
خیلی شوخی میکرد و منم میخندیدم بعد یه مدت خواهرم و مامانم اومدن و پاشد رفت از فردا دیدم یه نفر ناشناس به گوشیم زنگ میزنه از اولش عادتمه که شماره های ناشناسو بر نمیدارم بعد چند روز قطع شد یکی دو روز بعدش دیدم همون دکتره از فیس بوک برام ریکوست فرستاده و منم قبول کردم بعد حدود یه سال صحبت و اینا چند بار بیرون قرار گذاشتیم و بعدش خانوادش اومدن خواستگاری و ما هم قبول کردیم دوره ی نامزدی هیچ وقت سکس کامل نداشتیم چون من خیلی میترسیدم وضع مالیشون از ما بهتر بود و ما رو در خرید جهیزیه خیلی کمک کردن همه چی خیلی زود تموم شد و شد شب عروسیم همه تا دم در اومدن و بعد ما رفتیم خونه من خیلی مضطرب بودم و میلرزیدم دستام یخ بسته بود ولی از گرما داشتم میمردم فکر میکردم الان قلبم میافته بیرون اومد و پیشونیمو بوسید و بعد دستامو گرفت نمیخواستم ناراحتش کنم برام خیلی کارا کرده بود ولی به محض اینکه گفت خوبی عزیزم شروع کردم به گریه اونم خندید بغلم کرد گفت بخواب عزیزم وقتی تو بخوای...
من رو تخت دراز کشیدم و خوابم برد صبح که بیدار شدم دیدم کنارم نیست و تو سالن خوابیده خیلی ناراحت شدم قبلا بوسش میکردم ولی الان میگفتم اگه بوسش کنم ادامه میده به یکی از دوستام گفتم گفت حتما اون یه نفر دیگه ای رو داره اعصابم خراب شده بود نمیدونستم چی بگم و براش چی کنم اون روز هم گذشت فردا خواهرم زنگ زد وقتی متوجه شد چیزی نشده ساعت 9 اینا اومد خونمون اون از صبح زود میرفت خواهرم واسم فیلم سکسی آورده بود زورم کرد که نگاهشون کنم و خودش رفت بیرون حدود یک ونیم ساعت بعد فیلم تموم شد خیلی حشری شده بودم اومدم بیرون دیدم غذا آماده میکنه منو فرستاد حموم بعد اینکه اومدم بیرون موهامو درست کرد و کمی آرایشم کرد یه تابو دامن هم داد گفت بپوش بعدش یه نگاهی بهم کرد گفت خیلی خوب شدی و زود رفت دیدم چای هم دم کرده جای میخوردم ولی چون به چای دارچین ریخته بود بیشتر داغ میکردم صحنه های فیلم و حرفای خواهرم از یادم نمیرفت و جلوی چشام بود با زنگ خونه به خودم اومدم تو دلم گفتم امروز تموم میشه رفتم درو باز کرد اون فقط نگام میکرد...
بعد چند ثانیه جواب سلاممو داد و اومد خونه براش یه چای ریختم و رفتم سفره رو آماده کنم غذارو گذاشتم سفره و رفتم کنارش نشستم تا بعد چایش ناهارو بخوریم از نگاش خندم گرفت گفتم چی شده اونم گفت هیچی خندیدم گفتم غذا نمیخوری گفت اگه غذا تو باشی میخورم خیلی نزدیک صورتم شده بود نفساش که داغ بود به صورتم میخورد شروع کردیم به لب گرفتن مث لب گرفتن های قبلی نبود یه حس دیگه ای داشتم بغلم کردو رفتیم اتاق خواب میدونستم که الان تموم میشه و استرس داشتم ولی میخواستم زنش بشم و همراهیش میکردم تابمو درآورده بود سوتین تنم نداشتم و شروع کرد با ور رفتن با سینههام منم دگمه های پیراهن و شلوارشو باز کردم خیلی حشری شده بود متوجه نشدم کی دامن من و شلوارشو کشیده پایین گردن و صورتش سرخ شده بود بدنش سفت شده بود این وضعش نگرانم میکرد با کسم ور میرفت ولی نزاشتم بخوره چون چندشم میومد انگشتشو میکشید به سوراخ کسم و یا کلشو چنگ میزد الان رسیده بود پردمو بزنه بازم ترس تموم بدنم گرفت کلا سکس از یادم رفت دکتر گفنه بود پردش ضخیمه و به احتمال زیاد خون ریزیش و دردش زیاد باشه گفتم علی تورو خدا وقتی گفتم بسه دیگه ادامه نده..
اصلا به صورتم هم نگاه نکرد گفت چشم خودش وایستاد و منو کشید لبه ی تخت دوباره پاهامو از هم باز کرد وسط پاهام قرار گرفت و شروع کرد به لب گرفتن یه لحظه احساس کردم یه چیزی تا نافم رفت تو فکر کردم از وسط نصف شدم نا خودآگاه از چشام اشک اومد محکم رو تختی و یا مچهای دستشو چنگ میزدم بعد یه دقیقه اینا شروع کرد به تلمبه زدن اولش درد داشتم و خودمو میکشیدم عقب و اونم میاومد روم کمرم محکمه محکم شده بود ولی بعدا با وجود سوزش احساس راحتی میکردم صداش بلند شد متوجه شدم داره ارضا میشه سرعتشو زیاد تر کرده بود منم دردم زیاد شده یود آبش اومد و اوفتاد روم بدنش میلرزید بعد چند دقیقه خودشو از روم کشید میدونست ارضا نشدم ولی بهش گفتم بعدا واقعا داشتم میمردم از خستگی گفت برم دستشویی خودمو تمیز کنم اگه دردت کمتر بشه دوباره شروع کنیم تا رفت خودمو زدم خواب اومد بوسم کرد چشامو باز کردم قربون و صدقم میرفت و ازم تشکر میکرد بغلم کرد و خوابیدیم وقتی بیدار شدم دیدم غذا خورده و رفته مطب منم به زور خودمو بلند کردم مث پنگوئن راه میرفتم..
روتختی رو برداشتم چون خونی شده بود و رفتم یه دوش گرم گرفتم با وجود اینکه ارضا نشده بودم و کمرم بد جوری درد میکرد درونن آرامش داشتم با خواهرم تو گوشی حرف میزدم که دیدم برام اس فرستاد که عزیزم قربونت برم بیدار شدی ؟ ...شب بریم بیرون چون نمیتونستم مث آدم ها راه برم خجالت میکشیدم برم بیرون میگفتم همه میفهمن شب غذارو سفارش دادیم و تو خونه با هم غذا خوردیم حال اون خیلی خوب بود فقط میخندید و بغلم میکرد ازش پرسیدم چرا شب اول اصرار نکرد گفتش چون بار اولت بود نمیخواستم کلا زده بشی با این حرفش کلا بهش اعتماد میکنم تو هر موضوعی الان سه سال از ازدواجمون میگذره و من 5 ماهه باردارم بازم مث اوایل ازدواجمون موقع سکس خشنتر میشه ولی من خوشم میاد
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#365
Posted: 28 Sep 2014 01:09
ســــــــــــوز میاد !!
از کجا بگم براتون طرف خیلی پرو بود.هروقت تو محلمون بالا پایین میکردم چشم تو چشم میکرد باهام .از خودم تعریف نمیکنم ولی خدایی بدک نیستم.تو محلمون ی جورایی همه آشنا و فامیلن ماهم الآن 20 سال تو محلیم جای ریسک ندارم ولی خدا وکیلی بچه پرو بود.خب حالا میرم سر اصل مطلب.اسمش فرزانه بود متولد سال 73ولی زود شوهر کرده بود و شوهرشم افتاده بود زتدان ولی اون غیابی طلاق گرفته بود.(زن شوهردار خط قرمز منه)مطمئن که شدم طلاق گرفته رفتم رو مخش ی روز که تو پارک نزدیک خونمون دیدمش شمارش ازش گرفتم.
ی چند روزی باهم اس مس بازی کردیم ولی بعدش میونمون بهم خورد یعنی ی رفیقش نمیدونم چرا ولی رای فرزانرو زده بود.ی تایمی که گذشت متوجه شدم یکی از بچه های محلمون اکثر شبا میرفت خونش میکردش.خیلی بهم برخورد طرف ماله این حرفا نبود ولی بزارش شده بود.تصمیم گرفتم به هر ترفندی شده ی بارم که شده برم بکنمش.ولی لازم نشد که زیاد فکر کنم خودش بهونه کردنش داد دستم.ی روز که از باشگاه برمیگشتم بهم زنگ زد و گفت کسیرو میشناسی که بتونه به حساب تو 2 تومن بهم قرض بده .بهش برمیگردونم .با خودم گفتم خدا من چقدر بدبخت شدم که این جنده منو کس مغز فرض کرده که بخواد 2تومن ازم بکنه و بشینه با بزارش به ریشم بخنده.یکی دوبار رد دادم که بیخیال شم با خودم گفتم بدبخته ولش کن ولی جنده ول کن نبود فکر میکرد ساده گیر اورده از در دوستی وارد میشد تا خیر سرش مخمو بزنه پولش بکنه بره با رفیقش عشق و حال. با خودم عهد بستم چنان داغی به دلش بزارم که تا عمر داره یادش بمونه.حاشیه بسه برم سر اصل مطلب.
با یکی از رفیقام هماهنگ کردم که مثلا قرار شد اون کسی باشه که قراره من از اون پول بگیرم و بدم به این خانوم زرنگ.ی جوری با حرکات و رفتارش بهم خط داده بود که مثلا من اگه با دادن این پول بهش دوستیم ثابت کنم سرکار الیه بهم توفیق زیارت لای پای مبارکش بده. منم ی چند روزی سرکارش گذاشتم تا تشنه تر شه و شکش برطرف شه که واقعا من میخوام پول بهش بدم.ی روز که رفته بود خونه خالش بهش اس دادم که رفیقم امروز پول حاضر کرده پاشو بیا بگیر چون میدونستم راه خونه خالش تا سمت ما ی کم طولانیه ی مقداری زمان میبره تا برسه بیاد(خونه ما کرجه و خونه خالش شهر قدس).اول بهش گفتم که با رفیقم واسه ساعت 7 قرار فیکس کردم اون تایم بیا ولی ساعت 4 بهش اس دادم که رفیقم گفته من تا ساعت 5 بیشتر مغازه نیستم سریعتر خودتون برسونید اونم چون فاصله زیاد بود و ی کوچولو ام ترافیک بود نرسید بیاد منو قیافه حق به جانب براش گرفتم که تو منو جلو رفیقم ضایع کردی آخه بنده خدا فرزانه ساعت 6ونیم رسیده بود.قرار شد فرداش 9 صبح بریم پول بگیریم بیایم.منم به خودم گفتم امشب نکنمش این خانوم به خیال خودش زرنگ از دستم در میره.رفتم رو مخش که آی من واسه تو چه کارا که نکردم و چه بلیطا که نسوزندم ولی تو بهم بی اعتمادی و اون آغوش گرم تو از دریغ میکنی ولی ناموسن زرنگ بود دهن سرویس بهونه پریود بودنش گرفت.که عزیزم من پریود شدم و دورم 4 روز دیگه تموم میشه تو هون موقع پاشو بیا. دیدم اینطوری باشه صبح که بشه این از من پول میخواد منم واسش تریپ قهر برداشتم صبح که زنگ زد جوابش ندادم.اونم خیلی قشنگ بهم گفت عیبی نداره میدونستم سرکارم گذاشتی.گذاشتم ی 1ساعتی بگذره بهش اس دادم که درسته تو منو سرکار گذاشتی ولی من پول برات گرفتم و الآن تهرانم برسم شب میشه میارم ی جوری که کسی نفهمه بهت میدم. خونتم نمیام تا بدونی من از رو راستی و صداقت باهات رفاقت میکنم.چشمتون روز بد نبینه طرف شروع کرد به قربون صدقه رفتن که آی عزیزم فدات شم امشب حتما مهمونه منی عشقم و هزار جور شر و ور دیگه. ساعت 10 از خونمون زدم بیرون رفتم نشستم قهوه خونه پسر داییم ی 1ساعتی گذشت ساعت که 11 شد رفتم تو کوچه وقتی دیدم که کوچه خلوته بهش اس دادم که بیا درو واکن بیام داخل.
با کلی ترس ولرز رفتم تو خونه.بهش گفتم چی شد تو که پریود بودی حالا سالمی .گفت میدونی چیه عشقم بخاطر تو صبح 4 تا LDخوردم الآن مشکلم حل شده (والا نمیدونم LDضد حاملگیه یا ضد پریودی)گفتم که فکر میکرد زرنگه ولی بنده خدا جای سفت نشاشیده بود. راستی ی کم از ظاهرش بگم.قدش متوسط بود حدود 165و لاغر بود ولی کون خوبی داشت.بدنش سفید سفید بود تو محل طلبه زیاد داشت. خونش که رسیدم واسه اینکه زیاد ضایه بازی در نیاره حرفی از پول نزد. ی لیوان شربت واسم اورد چون هوا گرم بود این قضیه واسه خرداد امساله(سال 93)شربت که خوردم ی براندازش کردم دیدم نه خوب چیزیه ارزش این همه دروغ دون داشت.خونش کوچیک بود ما تو ی محلی زندگی میکنیم که جزو محل های پایین شهره و 2 تومن واسمون خیلی پوله.خب ببخشید که زیاد حاشیه رفتم .تو خونه که بودم نخواستم اول شروع کنم نشستم تو اتاقی که تلویزیون توش بود اون تو اون یکی اتاق بود.(2تا اتاق کوچیک داشت)صدام کرد رفتم پیشش رو تختش دراز کشیده بود و ی شلوارک و تاپ تنش بود و به پهلو خوابیده بود رفتم پشتش دراز کشیدم و شروع کردم به مالیدنش .برگشت اومد تو بغلم ی چن لحظه نگام کرد مظمعن بودم هیچ حسی بینمون نیست اون واسه خاطر پول تو بغلم بود منم واسه خاطر اینکه بهش بفهمونم واسه من نمیتونه زرنگ بازی در بیاره اونجا بودم.شروع کردم به خوردن لبهاش.خیلی حرفه ای بود انگار 20 ساله که پورن استاره.هم زمان که لبام میخورد از رو شلوارم کیرم میمالید من که ادعای کس بازیم میشد با دیدن حرکاتش دست و پام گم کرده بودم .رو تختش دراز کشیدم خودش اومد تی شرتتم در اورد شروع کرد به خوردن سینم حولش دادم با انگشات کیرم بهش نشون دادم یه نگاه بهم کرده ی نیشخند مزخرف زد و شلوارم از پام در اورد.از رو شورت ی ذره کیرم مالوند دیدم زیاد داره این دست و اون دست میکونه خودم شرتم در اوردم .با دستش شروع کرد به مالیدن کیرم بهش گفتم خب دیگه شروع کن کله کیرم کرد تو دهنش شروع کرد به ساک زدن کیر منم راست راست شده بود انگار زیرش جک زدن .ی ذره که خورد دیدم داره آبم میاد پیش خودم گفتم خیلی ضایع میشم با این هیکلم آبم سریع بیاد بلندش کردم خوابوندمش اومدم روش.شروع کردن به خوردن گردنش.با نوک زبونم قلقلکش میدادم این کارارو خیلی دوس دارم.تاپش دراوردم اولش یه ذره سینه هاش مالوندم و نوک پستونش گرفتم به دهنم شروع کردم به خوردن تو حاله خودم نبودم که دیدم آه و نالش شروع شد و هی میگفت امیر بسه سینه هام داغون شد بخدا بسه دیگه.منم رفتم پایین تر و شلوارکش در اوردم وای که چه کسی داشت.صاف و صوف و سفید مثه بدنش.کس لیس نیستم ولی این یکی فرق داشت.بجان خودم دست خودم نبود به خودم که اومدم دیدم چوچولش تو دهنمه و آه و ناله فرزانه رفته هوا.خیسی کسش تو دهنم حس میکردم با انگشت ی چنبار تو کسش فرو کردم دیدم هی کونش میبره بالا میزنه زمین آه و ناله میکرد .ی بار دیگه که زبون زدم به چوچولش مزه ترشی اومد تو دهنم حالم بد شد .بهم گفت بسه دیگه بکن توش .تا کله کیرم گذاشتم دمه سوراخ کسش تازه یادم اومد یه کم باید اذیتش کنم.با ی فشار تمام کیرم تو کسش جا کردم جیغش در اومد که هوی یواش کیرت کلفته داغون شدم.شروع کردم به تلمبه زدن یه 2 دقیقه که تلمبه زدم دیدم داره آبم میاد گفتم کون لقش همش ریختم تو کسش.چن لحظه که تو بغلم بود کیرم خوابید بلند شد گفت وای آبتو ریختی توش .فردا که اومدم آویزونت شدم میفهمی حاجی ترسیدم از این موجود هرکاری که بگی برمیاد.فهمید ترسیدم گفت نترس بابا پا میشم قرص میخورم عزیزم چرا رنگت عوض شد.همین که رفت دستشویی دیدم این کیر بی صاحبم بازم راس شد .اومد پیشم گفتم فرزانه بخواب باز راس شده میگفت نه.من ی بار که ارضا شم دیگه نمیتونم بدم کسم سوز میگیره (اینم از شانس کیریه ما)خروسی زدم آبرومم رفت همش تقصیر رفیقه کس کشم بود گفت ترامادول که بخوری نیم ساعت راحت میزنی منم قبلش قمپوز در کرده بودم که آی بیام دو ساعت میکنمت دو دقیقه ام نشد.کیرم تو هرچی ترامادوله.دیدم نمیشه کیر بد جور الم شده با کلی کس لیسی بازم خوابیدم روش تا کله کیر میکردم تو کسش جیغش در می اومد که آی سوز میاد دربیار داغون شدم دیدم زیاد داره داد و بیداد میکنه بیخیال شدم اومدم خونه.بهش گفتم صبح پول بهت میدم/ الآن 1 ماهی میشه که از اون ماجرا گذشته و ی اتفاقی افتاده و اونم اینه که این فرزانه خانوم پرو و زرنگ هروقت منو میبینه خیلی شیک و مجلسی سر مبارکش میندازه پایین ودیگه خبری از اون نیشخندا نیست.اینم عاقبت آدم زرنگ ... حال کردم واسه شمام تعریف کنم
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 12930
#366
Posted: 2 Oct 2014 00:06
ازدواج مثل قصه ها
من اسمم نوشینه از یه خانواده نسبتا سنتی.خاطراتی که میخوام براتون تعریف کنم از سن ۲۰ سالگیه من شروع میشه.من مثل اکثر دخترا که میگن عشق وجود نداره نیستم واسه همین همیشه منتظر اومدن شوالیه با اسب سفید بودم.همینطور تصمیم داشتم تا باکرگیمو برای همسر آیندم نگاه دارم.خوشبختانه قسمت شد و این اتفاق برای من افتاد.اما در نهایت من برای مدت کمی در دام شهوت گیر کردم.نمیدونم چرا شاید برای اینکه دختری پر شهوت بودن و بعد از آزادی از زندان باکرگی کنترل کردن نفس خودم برام سخت شد.زیاد پیچش ندم داستانو.من ۱۶۵ قدم و وزنم ۵۵ کیلو.قضاوت دربارهٔ چهرم به عهده تصور شما.پستمم سفید اما سفید برفی نیستم...
تو سن ۲۰ سالگی تو رشتهٔ کامپیوتر تحصیل میکردم و در دانشگاه به خاطره خوش برخورد بودن دوستانه زیادی از انواع قشرها داشتم.با پسرها حرف میزدم اما کسی دوست پسر من نبود.دوستانم متفاوت بودن مثلا ساره که یه دختر چادری بود و از سن ۱۵ سالگی تا اون زمان که ۲۱ ساله بود با پسر دایش ارتباط داشت و قصد ازدواج داشت یا مریم که یه دختر شاد شنگول بود و در سال شاید ۲۰ پسر عوض میکرد و با ۲ ۳ تاشون هم میخوابید.با اینکه شخصیتهای متفاوتی داشتن روی من تأثیری نداشتن برعکس این من بودم که رو اونا تاثیر میذاشتم.تا زمانی که درس میخوندم و مشغول بودم به هیچ پسری نیاز نداشتم ولی در عین ناباوری وقتی ترم آخر دانشگاه بودم پسری به اسم آرین از من تقاضای ازدواج کرد.اونم جلوی بهترین دستم شادی.ازین نظر عجیب بود چون همه میدونستن اون چجور پسری حتی من چون اون با مریم هم خوابیده بود.یه پسر پولدار پورو مغرور و در عین حال جذاب و با نمک.خیلی شوکه شده بودم اون پسری بود که درسش خوب بود و رقیب من بود.نصف دخترا از جمله مریم عاشقش بودن و اصلا مهم نبود واسشون که با همشون خوابیده بود.قبول نکردم و با عصبانیت ردش کردم.
اما چیزی که عجیب بود این بود که من ۱ ماه بعد به دوستانم گفتم باهاش ازدواج میکنم.داستان ازین قرار بود که یک روز باهاش همراه شدم.مسیر ۲ ساعته دانشگاه تا منزل.این اولین بار بود که باهاش تنها بود.نتیجهٔ این ۲ ساعت تنهائی خام شدن من و قبول درخواست ازدواجش بود.فهمیدم که عوض شده و واقعا دوسم داره و اینکه میتونه آدم وفاداری باشه.نمیدونم چرا اما بهش اطمینان کردم.بهش گفتم بیاد خواستگاری.اونم اومد خیلی زود اما پدرم و بردار کوچیکترم مخالف بودن.(پدرم میگفت پسر جلفیه.به خاطره نوع لباس پوشیدنش که زیادی جیغ بود.برادرم که با من خیلی صمیمی بود به قول خودش میدونست این پسرک چه آشغالیه.).جواب خانواده منفی شد اما من کم کم عاشقش شدم.با برادرم حرف زدم و راضیش کردم.زمان زیادی طول کشید تا پدرمو راضی کنم.من دانشگاهم تمام شده بود اما اون هنوز تحصیل میکرد.دورادور از دوستانم میشنیدم که پسر سر بزیری شده و دیگه با دخترا نمیپره.حتا بزور جواب سلامشنو میده.بهش پیغام دادم دوباره تلاش کنه و این بار جواب مثبت بود.دوران نامزدی عقد ۱ سال طول کشید و روز موعود فرا رسید.روزی که من مثل دخترک داستان قرار بود تا ابد به عشق روییاییم برسم و شبش با تقدیم باکرگیم به همسرم وفاداری ابدیشو طلب کنم.عروسی خوب بود همچیز عالی اما تمام مدت من بیشتر حواسم به رختخواب آخر شب بود.
خانواده آرین با ما اختلافات زیادی داشتن.اونا به قول امروزیا روشنفکر بودن لباسای باز میپوشیدن و هر مردی با زنی میرقصید.من ترس این داشتم که شاید این اختلاف باعث دعوا بشه اما خوشبختانه موردی پیش نیومد و عروسی به خوبی تمام شد.خونهٔ ما یه آپارتمان کوچیک نزدیک به محل زندگی پدر شوهرم بود.جای بدی نبود اما از نظر من زیادی خشک و غیر صمیمی بود.ساختمان های بلند که معلوم نبود کی داخلش زندگی میکنه.حتا خانواده آرین هم باهاشون آشنایی نداشتن و همسایه هاشون نمیشناختن.بعد از یه بزن برقص داخل یه پارکینگ تا ساعت ۲ شب راهی شدیم سمت خونه.همه رفتن و منو عشقم تنها موندیم.استرسم زیاد شده بود.یه دفعه یادم اومد من بار اولمه در حالی که آرین حداقل ۲۰ بار سکس انجام داده.وحشتزده شدم تنم میلرزید و کمی عرق کرده بود.داشتم فکر میکردم که باید چکار کنم که آریان کنار خودم دیدم.یه لیوان آب دستش بود.یه دفعه خندید انگار که تو صورتم مشخص بود که چه حالی دارم.رفتیم داخل اتاقو لباسمو با کلی خجالت دراوردم.حس میکردم که تنم سرخ شده.بدون اینکه به آرین نگاه کنم چراغو خاموش کردم و با سری که پایین انداخته بودم کنارش خوابیدم.آرین فقط دستمو گرفت به سمتم چرخید.نمیدونستم دارم چه غلطی میکنم که یدفه گرمای لبه آتشین آریانو حس کردم.اولین بار بود.دیوونه کنند.انگار که مغزم شایدم قلبم یا هر ۲ خالی شده بود.فقط یه چیز حس میکردم.گرمایی که داشت منو آتیش میزد و به وجودم حمله کرده بود.نمیدونم چقدر من بی حرکت بودم که آرین ازم جدا شد و پرسید
عزیزم حالت خوبه؟
یه سری تکون دادم و خواستم کمی بلند بشم تا نفسم بالا بیاد اما آرین باز منو گرفتو بوسید.اینبار سعی میکردم همراهیش کنم اما نتوان بودم.تو دلم به خودم فحش میدادم.اینقدر ابله نباش بدبخت مثل یه فلج مغزی نباش.تو زیباترین دختر دانشگاه (به گفته دوستانم که اونا هم از پسرا میشنیدن.) کسی که همه پسرا حسرت دوست شدن باهاش داشتن.خودتو جمع کن.زود باش یه کاری بکن.اما حقیقت این بود که تا دست آرین به سینهام خورد پسش زدم.آرین فهمید و کمی ازم جدا شد و کنارم خوابید.چشمو بستم و منتظر یه فریاد بودم اما فقط گرمی یه بوسه به پیشنیمو حس کردم.
میدونم خسته شدی عزیزم.بهتره که بخوابیم.فرصت واسه عشق بازی زیاده
عشق بازی نه سکس.باورم نمیشد.آرین خوابید.شایدم بیدار بود نمیدونم اما من بیدار بودم.شاید تا ۲ ۳ ساعت.داشتم فکر نداشت.من دیگه ازدواج کردم و کسی که کنارمه میکردم.ایرادی همسرمه.ایرادی نداره من پاکم من همه چیزم برای همسرمه.تصمیم گرفتم که خودم اینکارو شروع کنم.خوابم برد.صبح با بوسهای آرین بیدار شدم.گرمو دوستداشتنی.خودمو به خواب زدم تا بیشتر ببوستم اما لبخندم منو لو داد...
عزیزم بهتره بیدار بشی.داره ظهر میشه.من برم صبحانرو آماده کنم
صدای آریان میشنیدم که داره تو آشپزخونه صبحانه آماده میکنه.باید الان اینکارو میکردم.رفتم سراغ کمدم.من کارایی که بقیه میکننو بلد نیستم.به نظر اینجوری جذابتر بودم.فقط یه شرت سبز پوشیدم با یه تیشیرت بلند یشمی رنگ که تا زیر باسنم بلندی داشت.رفتم دستشویی یه آبی به دست صورتم زدم.اما گذشتم موهای کوتاهم پریشون بمونه.(آرین همیشه میگفت دوست ندارم واسه من زیر کلی آرایشو انواع و اقسام مدلای مو غرق بشی.میخوام ساده باشی).با حالت خوابالودگی ساختگی اومدم تو آشپزخونه از پشت آریانو بغل کردم.وقتی برگشت سمتم اینبار من بودم که لبشو بوسیدم.کوتاه اما برای خودم نفسگیر.تپش قلبم بازم بالا رفته بود تعجب تو صورتش میدیدم اما نمیخواستم هول کنم.نشستم رو صندلی.با اینکه بلد نبودم در حالی که صبحانه میخوردیم واسش عشوه اومدم.کمی هم لوندی کردم.تو لباس که پوشیده بود (یه تیشیرت سادهٔ سفید و گرمکن نایلونی کرم) از نظر من جذابترین مرد دنیا بود.حس میکردم که داره داغ میشه اما میدونستم در برابر من هیچه چون تن من آتیش بود.صبحانرو خوردیم من رفتم تو اتاق
اون پای تلویزیون بود که صداش کردم.صدای آهنگ تو خونه پخش میشد.من آماده بودم همونجور که نقشه کشیده بودم.رو تخت نشست بودم.سینهامو داده بودم جلو دستمو پشتم ستون کرده بودم.یه پامو جمع کرده بودم و یکیو دراز گذشته بودم.کمی هم به بدنم کرم براق کنند زده بودم.تا اومد داخل لبخند زدم و گفتم من آمدم.آرین کنارم نشست و بدون سوال شروع کرد به بوسیدن لبم (چه هول بود) اینکارو به بهترین شکل انجام میداد.داغ شدم خوابیدم کشیدمش روی خودم.دستمو فرو کردم توی موهای نرمش چشمامو بستم بوسیدمش.زبونشو حس میکردم.نرمو لزج اما من دوسش داشتم.حس خوبی داشت.کم کم دستشو روی سینهام حس کردم کمی مالیدشون.فکر کنم فهمید که سوتین ندادم چون فشارشون داد.واااای فوقالعاده بود.کمرشو محکم گرفتم میخواستم بیشتر ببوسمش اما اون اومد پائین تر.لبشو که روی گونم گوشم و گردنم حرکت میکرد حس میکردم.احساس میکردم کسم خیس شده.سرشو به بدنم فشار میدادم که یدفه نوک سینمو یه گاز نرمو کوچیک از روی تیشیرتم کرد.نفسم بند اومد بعد چند ثانیه به شکل یه آهی کوتاه دراومد.نفهمیدم کی اما حس کردم سینهام لخت شده.چشمو بستم نمی خواستام ببینم فقط میخواستم حس کنم.داشت سینهامو میخورد آروم نرم مکشون میزد نوک زبونشو دورشون میچرخوند و گاهی دندوناشو به سینم می کشید.
فوقالعاده بود دیوونم میکرد.صدای اه اهای آرومم دراومده بود.یه دستمو جلوی دهانم گرفته بودم تا صدام زیاد بالا نره.آرین تا میتونست اینکارو یواش انجام میداد اما اینکارش داشت دیوونم میکرد.کسم داغ شد بود دوست داشتم بهش دست بزنم اما خجالت میکشیدم میخواستم به آرین بگم بکنتم اما خجالت میکشیدم.صبر کردم.آرین که داره شکمم لیس میزنه و با ناخنش پهلهامو نوازش میکنه حس میکردم اما من چیز دیگهای میخواستم.صدای اه اهمو زیاد کردم تا بفهمه چی نیاز دارم.اونم فهمید.پاهای منو از هم باز کرد شورتمو که خیس شده بود دید.حرفی نزد خم شد پائین.چشمام بسته بود اما نفسای گرمش که به کناره های کسم میخورد حس میکردم.از روی شرتم چند تا بوس روی کسم زد.این باعث شد یه جیغ کوتاه بزنم.شهوتم غیر قابل کنترل شده بود.با گاز زدن بالشتم خودمو خفه کردم.من حیا داشتم.احساس کردم لبهٔ شورتمو کنار زده تا کسمو ببینه.کس سفیدی که بی مو بود و مثل کس یه دختر بچه بود (من خودم هنوز بچه بودم.یه نوزاد تو سکس).زبونش روی کسم حرکت کرد نوکشو دم سوراخم حس میکردم.وقتی روی چوچولهٔ بیرون زدم حرکت میکرد سرم از شدت شهوت گیج میرفت.اما زیاد اینکارو نکرد.حرکتی زیر پاهام حس کردم.چند لحظهی بعد آرین لایه پاهام لخت نشست بود.بدنش برنز و لاغر بود.کیرش مناسب بدنش بود متوسط نه زیاد بزرگ نه زیاد کلفت (یه لحظه خدارو شکر کردم).سیخ شده بود و سرش برقی صورتی رنگ داشت.به من یه نگاهی کرد و گفت:آماده ای ؟
سری به نشانه مثبت تکون دادم.کیرشو روی ورودی کسم حس کردم.آروم داشت فرو میرفت.دوباره بالشتو گاز گرفتم.درد و سوزشو حس میکردم.اولین بارم بود اما شهوتم میگفت بذار ادامه بده.کم کم فرو رفتنش راحتتر شد.وقتی احساس کردم کیرش به اندازهٔ یه بنده انگشت یا بیشتر فرو رفته چشمو باز کردم.بهش نگاه کردم اونم به من نگاه میکرد که با یه فشار کمی بیشتر فرو کرد.سوختم تخت چنگ زدمو چشمو بستم و یه جیغ کوتاه کشیدم.فهمیدم تمام شده و کمی اشک تو چشم جمع شد.کیرشو بیرون کشیده بود و داشت با دستمال کیرشو و کس منو تمیز میکرد.چند لحظهی بعد سنگینشو روی خودم حس کردم.بوسیدمش لبشو بوسیدم.شهوتم بالا بود بازم میخواستم اما داشتم میسوختم.دوباره با بوسه هاش آروم شدم.وقتی فکر کردم آمدهام آروم تو گوشش گفتم برو ادامه بده.گوش به فرمان بود اما اینبار به جای اینکه لایه پاهام بشینه در حالی که روی من خوابید بود فرو کرد.زیاد طول نکشید تا کسم براش جا باز کنه.اون حرفهای بود.من فقط خوابید بودم تا اون کارشو بکنه.آروم شروع کرد به تلمبه زدن.اه اهای من بلند شده بد و در حالی که تخت چنگ میزدم داشتم لذت میبردم.نفس نفسای اون رو سینه هام قابل شنیدن بود.چند دقیقه تلمبه میزد و با هر تلمبش سرعتو کمی بیشتر میکرد.اینقدر که دیگه داشتم حس میکردم کسم داره آتیش میگیره.اه اهای من تبدیل به چند تا جیغ بلند شد و ارضا شدم.پاهام میلرزیدو به کمر آرین چنگ میزدم.نزدیک به ۱ دقیقه طول کشید تا آروم بشم.آرین کیرشو درآورده بود و جلوم نشست بود.خودم جمع کردم.نشستم و نزدیکش شدم.لبشو بوسیدم و کیرشو که سیخ شده بالای کسم بود با دست مالیدم.کمی بعد حس کردم لبش سفت شد و آبه گرمش روی کسم و بالاش ریخت.این فراموش نشدنیترین سکس زندگی من بود و هست.به نظرم فقط عشق باعث وجود این همه لذت در سکس بود...
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#367
Posted: 5 Oct 2014 01:47
مزد کمک به اسباب کشی....سبک اروتیک
رفته بودم کمک واسه اسباب کشی. آخه دس تنها بود. ما هم که تهران جا نداشتیم که. خونش همیشه در اختیار ما بود. ساعت دو ظهر رسیدم در خونش. مث همیشه با موبایل زنگیدم که در رو وا کنه. این چهار طبقه لعنتی رو تا رفتم نفسم در اومد. لای در وا بود. صدای یه موزیک فرانسویه قدیمی تو خونه نیمه خالی میپیچید فکر کنم ماسیاس بود. مبلا رو هم رو هم . کلی کارتن خالی یه گوشه تلنبار . فرش و گلیمای خوشگلش لوله شده. بومای نقاشیش کنار دیوار همه تکیه بهم. بلند گفتم تو که همه کارارو انجام دادی که؟! صداش از اتاق کارش اومد : میذاشتی شب میومدی. نترس هنوزم کلی کار مونده. مشغول شدیم. اون جعبه میکرد رو هر جعبه مینوشت چیا توشه منم با چسب 5cm میبستم میبردم میچیدم تو هال. وسیله های اتاقا و اشپزخونه تموم شد بجز وسیله درشتا مث میز توالت و تخت و گاز و یخچال که اوناروهم گذاشتیم فردا که کارگرا اومدن یه راست ببرن تو کامیون و یه سری چیزا که قرار بود خودمون ببرىم مث لوازم آرایش و چندتا لباساشو و . . ..
ساعت 8 اینطورا بود هنوز موزیک داشت پخش میشد. آهنگای دهه 70 و 80 اروپا. رفته بود تو اتاق آماده بشه که من برسونمش خونه دوستش. من تو یکی از جعبه ها یه شیشه جک دنیل دیده بودم نمه نمه چندتا ته لیوان خوردم فکر کنم 3تا. در رو هم بود اما کامل نبسته بود صدای دوش قطع شد. چند دقیقه بعد سشوار. خیلی دختر شیکی بود. هم تیپی هم فکری. کتاب خونده و روشن فکر. گرافیک خونده بود. من کله ام تو موبایل بود که اومد بیرون از اتاق. یه پیرهن جذب راه راهه سورمه ای سفید با یه جوراب شلواریه قرمز ضخیم. چقدرم قرمز خوش رنگی بود. یه کفش پاشنه دار سورمه ای. روژشم قرمز بود. گفتم مطمئنی میری خونه مرجان؟! گفت آره اما چندتا مهمون داره دوره همی دارن و انقدر خستس و اگه مجبور نبود نمیرفب و ازین حرفا. اومد از تو کیفش یه کیسه در اورد گفت که اگه دپینگ نکنه وسط مهمونی خوابش میبره.
گرس رو بار زد و چند تا پک خفن پش سر هم زد و به من تعارف زد. منم گفتم میدونه که من حتی سیگارم نمیکشم اما با یه نصفه لیوان ویسکی همراهیش میکنم. چند تا کام از گرس خوشبوش گرفت و لیوان ویسکی من و برداشت و نصفشو رفت بالا. آماده رفتن بودم . رفتم دستشویی صورت گر گرفتم رو یه آب زدم سر پا شاشیدم تو رو شویی و یه آب روش و اومدم بیرون که دیدم داره جلو آیینه جا کفشی رخت آویزی بزرگی که دم در بود میرقصه . آهنگ Dance me to the end of love بود اگه اشتباه نکنم. دستم رو گرفت که مثلا تانگو برقصیم. دفعه اول نبود که میرقصیدیم اما انگار اینبار یکم مایش زیاد تر بود. من همه برخورد ها رو اتفاقی تلقی کردم. مگه میشه آخه؟!
چند دقیقه ای رقصیدیم. آهنگ بعد تند تر بود یهو رفت تو اتاق. منتظر بودم که مانتو بپوشه بریم که صدام زد. رفتم تو اتاق دیدمش کپ کردم . فقط جوراب قرمزه پاش بود و چهار زانو رو تخت روبروم نشسته بود. لبه تخت به در خیلی نزدیک بود. گفتم دیوونه شدی؟! گفت منو بکن. خواستم برم بیرون از اتاق دستم و گرفت کشید. نشستم لبه تخت گفتم عقلشو از دست داده. گفت آره داده . گفت اگه منم سکسم دو سال با یه مرد پنجاه ساله باشه عقلم رو از دست میدم. گفتم که وقتی قدر خودت رو نمیدونی و بخاطر ساپورت مالیش باهاش موندی حقته البته دوسشم داشت هم پدر بود براش هم دوست پسر هم رییس هم مشاور. گفت موعظه نکن درار پیرهنت رو دستش رو برد یه دکمم رو وا کرد اما من بازم زیر بار نرفتم. باورم نمیشد همون آدمیه که میشناختم . تقریبأ داشت التماس میکرد. البته میفهمیدمش اگه من رو راضی نمیکرد آبروش میرفت. یهو گفت اوکی. نکن. فقط بذار سی ثانیه برات بخورم. فقط مات و مبهوت نگاش کردم. دستش رو برد زیپ شلوارم رو وا کرد دستش رو برد داخل از بالای شرتم گرفتش با هر زحمتی بود کشید بیرون. تالاپ افتاد بیرون. حتی کامل شق نکرده بودم. به صورتم نگاه نمیکرد. زل زد بهش . . .
آروم خم شد رفت سمتش. یه زبون کشید به اون قسمتش که از شلوارم بیرون بود و همزمان نفس گرمش رو داد رو تمام. سطح پوستش. در کسری از ثانیه به ماکزیمم سایز خودم رسیدم. چند ثانیه جلوی صورتش آویزون بود اما هیچ حرکتی نمیکرد انگار نوبت اون بود انتقام بگیره. اما نه انگار شروع کرد با دستش کشید بالا و با لباش شروع کرد. میبوسید و تف مالی میکرد کارم تموم بود انگار خودش خوب میدونست تو این کار چقدر خوبه. از پشت خودم رو انداختم رو تخت اما هنوز پاهام از تخت آویزون بود و اونم همه تمرکزش و گذاشته بود رو کلش و داشت یک میزد و میلیسید. یهو پاشدم پیرهنم رو در اوردم کمربندو باز کردم و لخت شدم و رفتم تو حموم که ته اتق بود زیر دوش خودم رو تمیز کردم و اومدم . یکی دو دقیقه بیشتر طول نکشید اومدنم دراز کشیده بود با پاهای باز به طرفین. عین وحشیا افتادم بجونش کیرم رو بی هیچ مقدمه ای گذاشتم درش که یجا فرو کنم توش. که البته بار اول همش نرفت اما با یه کشیدن عقب و فشار دوباره همش جا شد.
جملش هنوزم تو گوشمه : هوی یواش کیرکلفت کس ندیده من ادامه دادم تلمبه میزدم و اون پاهاش قلاب بود پایینه باسنم و باهام حرف میزد . خیلی هم خوب حرف میزد تا اینکه گفت : چیه؟! دوست داری ؟! کس من تنگ تره یا اون؟! من بهتر میدم یا خواهرم ؟! نفهمیدم چی شد که همچین زدم تو صورتش که خون از لبش بیرون زد. انگار دوتامون یادمون اومد چه غلطی کردیم. من عاشقش بودم پاشدم لباسام رو تنم کردم و رفتم بیرون. پایین اون چهار طبقه پله لعنتی با بغض گریه زنگ زدم بهش. چند بار جواب نداد بعد که برداشت التماس کردم خواهش کردم که امروز رو فراموش کنه و واقعا کرد. الان مدتها ازون روز میگذره و این ماجرا مثل یه راز همیشه بینمون موند اما سایه اش همیشه رو رابطه من و خواهر عشق سابقم موند. شاید یکی از دلایلی که به هم نرسیدیم همون بود...
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 9253
#368
Posted: 11 Oct 2014 22:49
مینا و اولین سکس با دبیر هنر
من یه زن 50 ساله هستم قد بلند صورت زیبا وبدنی محکم و ورزشی. هنوز تراوت جوانی در من وجود داره.درکودکی ناظر سکس پدر و مادر بودم ودر سن 14 سالگی با تجسم سکس پدر مادرم خود ارضایی میکردم.همون روزا هم پردم توسط خودم رفت.حدود 16 یا17 سالم بود که اولین سکسو با دبیر هنرم داشتم.داشتم از کوچه ای رد میشدم که در یه خونه باز شد ودبیرمون آمد بیرون.گفتم اِ اِ اِ سلام آقا گفت:سلام مینا خانم,اینجا کجا؟گفتم دارم میرم کلاس موسیقی..گفت:بیا ببرمت گفتم: نزدیکه خودم میرم.گفت پس برگشتی بیا یه چایی با هم بخوریم. کلاست چقدر طول میکشه؟گفتم: یکساعتی میشه. گفت:باشه منم جایی کار دارم میرم زود میام. اون رفت و منم رفتم. بگم که این آقای دبیر مجرد بود وخوش صورت وقدبلند با بدنی ورزیده.تو دبیرستان هم سر کلاس چشم از من بر نمیداشت بیشتر هم کلاسی هام هم متوجه شده بودند وتیکه میپروندن.
سر کلاس موسیقی دل تو دلم نبود.دلم تاپ تاپ میکرد وکسم موت موت.هی کسمو لای پام فشار میدادم.مربی موسیقی تا گفت:تمرین یادت نره سازمو برداشتم ومثل پرنده بال درآوردم.زنگ در خونشو که زدم قلبم داشت از حلقم در میومد ودستم میلرزید.درو خودش باز کرد ومن مثل نسیم خزیدم تو خونه.درو بست وهمونجا دستمو گرفت,من دیگه طاقت نیاوردم خودمو انداختم تو بغلش اونم منو بغل کرد ولبهامو بوسید, چه بوسه ای عین طعم عسل.من سازو تکیه دادم به دیوار ومحکم تر بغلش کردم. اونم سینمو گرفت تو دستش وفشار داد وبا دست دیگش دستمو گرفت گذاشت رو کیرش. اولین بار بود سفتی کیر رو حس میکردم.برام تعجب آور هم بود. که اینی که اینقدر بلندو سفته پس چرا سر کلاس پیدا نیست.
حدود 5 دقیقه به همون صورت بودیم تا اینکه گفت مینا بیا بریم تو دم در خوب نیست. رفتیم داخل آپارتمان کوچیک ویه خوابه بود.جمع جور گفت: بشین برات چای بیارم ورفت تو آشپز خونه منم آروم وپاورچین رفتم دنبالش واز پشت سر بغلش کردم. تنش بوی مرد میداد.گفت: دختر تو که منو ترسوندی!!!من دستمو بردم روکیرش هنوز برجسته بود محکم فشار دادم اونم قوری را گذاشت رو سرویس دستمو گرفت وبردم تو اتاق خواب.من یه تونیک شلوار تنم بود. تونیک بایه دکمه از جلو رو تنم بند بود دکمه را باز کرد واونو از تنم در آورد منو خوابوند رو تخت تیشرت خودشم درآورد وووووووووووووای چه بدنی داشت. ورزیده ی ورزیده دستامو از سر شونش کشیدم رو بدنش تا کنار نافش. اونم چه مستانه بدن منو لمس کرد.سینه بندمو در آورد. وسینه هامو گرفت تو دستش. دستش داغ بود.داشتم نگاهش میکردم ولذت میبردم...
آروم دولا شد وسر سینه هامو مکید انگار یه رگ از توی کسم تا سینه هام کشیده شد.زیپ شلوارمو باز کرد .شلوارو در آورد. شورت پام نبود چون نمیخواستم رد کشش پیدا باشه .یدفعه کس پر موم رو که دید گفت:اوووووووووووووف... با دستش کسمو نوازش کرد و آروم انگشتشو تو کسم کرد. دنبال پردم میگشت ولی من سالها پیش با انگشت پرده خودم رو زده بودم. بهم نگاه کرد و من با لبخند بهش فهموندم که راه بازه. کٔسم خیس خیس بود ... چشام و بستم و چند ثانیه بعد اولین کیر زندگیم رو تو وجودم حس کردم... تا زیر نافم پر از حس داغ و شهوتناک سکس بود و کفتی کیرش یه درد لذت بخش داشت. بعد از ۱۰ دقیقه کردن و خوردن من آبشو ریخت رو شکمم. بی حال خوابیدم روی تخت و منتظر شدم که بازم بیاد منو بکنه. دیگه زن شده بودم...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 79
#369
Posted: 21 Oct 2014 02:59
خیلی هوس کیر کرده بودم
سلام دوستان اسمم لیلاس .بیست و پنج سالم یه ساله که ازدواج کردم شوهرم راننده ترانزیته که بیشتر وقتا تو سفره.از وقتی که ازدواج کردیم توی این یکسال شاید نتونستیم بیشتر از سی چهل بار بیشتر باهم سکس کنیم .شوهرم ادم خوبیه و نمیدونم تو راهی که همش بیشتر خارج از ایرانه با کسی سکس داره یا نه خودش که میگه ندارم ولی مگه ممکنه مردی این همه وقت تو جاده و بیابون بدون سکس بمونه...
بگذریم تو این این یکسال که ازدواج کردم شمال تهران خونه خریدیم ماشینم زیر پامه خرجیمم سر موقع میرسه از اونجا که خانوادم اراک هستن و من اینجا تنهام خیلی حوصلم سر میره.هیکلم پره و یه کم تپلم سینه هامم سایزه هشتادو پنجه ولی تعریف از خودم نباشه خوشگل وسفیدو تو دل بروام. نزدیک یکماه بود که شوهرم رفته بود سفر و من خیلی تو کف بودم.یه مدت بود که شبا فیلم سوپر میدیدمو و با دیلدو کیر مصنوعی که شوهرم از اونور با خودش اورده بود خودمو تخلیه میکردم ولی لامصب مزه اصلیشو نمیده.خیلی دلم میخواست یکی بغلم کنه نوازشم کنه سینه هامو بمالونه و بخوره کسمو لیس بزنه ولی تنهایی که نمیشد.
خلاصه حالم خیلی خراب بود عین مردای هیز که زنارو با چشم میخورن منم اونجوری شده بودم همش تو کف این مردای هیکلی بودم ونگام به کیرشون بود و از رو شلوار دایم کیرشونو سانت میزدم و دلم میخواست باهاشون سکس کنم.دوست نداشتم هنوز اول راهی به شوهرم خیانت کنم ولی امان از این هوس که هر چی باهاش جهاد کردم نشد. اهل سوار شدن ماشینو واتو زدن نبودم از ابرو ریزی بعدش خیلی میترسیدم. یه هفته گذشت و من تصمیم گرفتم برای خرید قدم زنان به بازار روز کرمان برم .
اونروز تیپ خفنی ام زده بودم که حتی کسم از زیر مانتو شلوار معلوم بود خیلی بهم تیکه انداختن و منم حال میکردمو میرفتم .اون روز به خیال اینکه ماشین همرامه کلی خرید کردم وقتی میخواستم برگردم دنبال ماشینم میگشتم که یادم افتاد امروز ماشین نیاوردم.اومدم دم در بازار روز که یه تاکسی بگیرم دیدم یه کارگر هیکلی تو باجه تلفن وایساده و داره با تلفن صحبت میکنه ولی با چشاش داشت منو میخورد.جرقه ای تو ذهنم زد که اگه میخوای کاری کنی این اون ادمه با یه عشوه یخاصی رفتم جلو و با لوندی بهش گفتم اقا ببخشید من خونم این نزدیکیاس ولی ماشین نیاوردم میشه به من کمک کنید بارمو تا خونمون ببرم پول خوبی ام بهت میدم. اون طرف که اسمش یحیا بود انگار از خدا خواسته زود تلفنو قطع کردو گفت کجا باید ببرم خانوم ولی معلوم بود سیخ کرده. هیچی ما هم راه افتادیم طرف خونه با اقا یحیا جونم.تو راه هزار جور فکرو خیالو نقشه از تو سرم گذشت...
بالاخره رسیدیم خونه .دم در بهش گفتم اقا یحیا اسانسور خرابه میشه لطف کنی تا بالا برام بیاری اونم قبول کرد.اومد گذاشت جلو در و گفت خانوم دیگه امری ندارین گفتم چرا اقا یحیا حالا که انقدر زحمت کشیدی و خسته شدی بیا تو یه شربت درست کنم بخور بعد برو کلی تعارف کرد اخر سر هم اومد داخل و روی پله اشپزخونه نشست.گفتم راحت باش .من الان میام رفتم یه لباس باز و راحت قرمز با یه ست قرمز زدمو زودی برگشتم تا منو دید اول سرشو انداخت پایین یعنی خجالت کشیده رفتم سمت اشپزخونه تا شربت درست کنم گفت خانوم مزاحم نمیشم من رفع زحمت میکنم پریدموجلو درو گرفتم گفتم کجا گفت بزار برم گفتم دنشد مزدتو که هنوز نگرفتی گفت نمیخواد تا همین جاش از سرمونم زیاد بود .گفت من زن و بچه دارم نمیتونم گفتم خوب منم شوهر دارم گفت دیگه بدتر .عصبان شدمگفتم اگه بخوای پاتو از این در بدون کردن من بزاری بیرون انقد داد و بیداد میکنم و میگم میخواستی بهم تجاوز کنی اونوقت تا بخوای ثابت بکنی تازه اگه بتونی میدونی چهقدر درد سر داره؟پس پسر خوبی باشو هم حالشو ببر هم مزد امروزتو بگیر.بالاخره قبول کرد.منم تو کونم عروسی که به بهچه کیری گیر اوردم اول فرستادمش حموم بهش یه تیغ دادم تا حسابی خودشو بتراشه وقتی از حموم در اومد کلی رو اومده بود یه ادکلن که خیلی بوشو دوس دارم دادم تا بزنه بعد یه پیک ویسکی با یه قرص ترامادول براش اوردم تا بی جنبه بازی در نیاره
بعد یه فیلم سوپر گذاشتمو رفتم پیش نشستم اولش عین بچه ها خجالت میکشید بعد یواش یواش یخش واشد رفتم بغلش نشستم چون نمیشناختمشدلم نمیمد ازش لب بگیرم شروع کرد به مالوندن سینه هام یکی رو میمالوند و یکی رو میخورد سوتینمو باز کردو عین یه بچه گرسنه شروع بمکیدن کرد انقدر بهم حال میداد گردنمو لیس میزد و قربون صدقم میرفت کم کم بلند شدیم و رفتیم تو اطاق .دیگه اقا یحیا مثل وحشیا شده بود پرتم کرد رو تخت و شروع کرد به در اوردن شورتم .شورتم خیس خیس بود یه لیسی روی شرتم زد و افتاد به جون کسم اخ الان که یادش افتادم بازم خیس کردم میدونم الان همتون میخواین بزارین توش قربون کیرای همتون برم.اقد چوچولمو مک زدو سیننه هامو مالوند که دو سه بار پشت سر هم ابم اومد.دلم میخواست منم بهش حال بدم یه کاندوم میوه ای کشیدم رو کیرشو شروع کردم به ساک زدن براش انگار باراولش بود که یکی کیرشو براش ساک میزد شانس اوردم کاندوم سرش بود وگرنه ابشو میریخت تو دهنم.
یه خورده استراحت کردیمو یه چیزی خوردیم و خودمونو تمیز کردیم و دوباره رفتیم توکار هم.این دفعه حرفه ای تر شده بود نقطه های حساسمو پیدا کرده بود و دقیقا دست رو همون نقاط میزاشت که نفسم میرفت این دفعه کلی بعد از 69 شدن یه سری ابم اومدولی هنز سیر کیر نشده بودم دوباره کاندوم کشیدم و گفتم بزار توش که دارم میمیرم فقط کیر میخوام یه ذره روش عقب جلوکردو یه دفه کرد توش وای که چه حالی داد کیر بزرگ و خوبیم داشت یه خورده که تلمبه زد گفت داره ابم میاد یه خورده تمرکزمو بیشتر کردمو با هم ارضا شدیم .دیگه واقعا از ته مغزم ابم اومد انقد که دیگه نای بلند شدن و شستشو هم نداشتم بعد از یه ساعت بلند شدیم دوتایی باهم رفتیم حموم یه سری هم تو حموم حال کردیم و اومدیم بیرون لباس پوشیدیم کلی ازش تشکر کردم .بهم گفت تو با این خونه و زندگی برای چی یه همچین کاری کردی شرایط زندگیمو براش توضیح دادم که مدتهاس سکس نداشتم و واقعابهم فشار اومده بود.
زنگ زدم از بیرون شام اوردن و با هم خوردیم یه تراول پنجاهی هم رفتنی بهش دادم تازه بهش مزه کرده بود گفت بازم میتونم بیام گفتم شرمنده اقا یحیا خواهشن به خاطر حفظ ابروی منم که شده دیگه این طرفا پیدا نشو .کلی تشکر کردو گفت حالی که بهم دادیو هیچ وقت فراموش نمیکنم امشب مثل یه رویا برام بود من بخوابم همچین سکسیرو نمیتونستم تجربه کنم و رفت .بعدش من موندمو یه حس لذت ...
ممنون
لیلا
من چه تنها و غريبم بي تو در درياي هستي، ساحلم شو غرق گشتم بي تو در شبهاي "مستی"
ارسالها: 9253
#370
Posted: 23 Oct 2014 22:20
کون خوشگل افسانه جون
سلام دوستان
من اسمم سامه ۲۴سالمه قدم۱۸۶ و وزنم ۸۹ کیلو یه کم تپلم اما خوش قیافه ام من دو سال پیش تو یه قنادی کارمیکردم به عنوان فروشنده اونجا۳تافروشنده ی پسر و۳تافروشنده ی دختر داشت یکی ازفروشنده های دختر اسمش افسانه بود افسانه قدش۱۷۶بود و وزنش۷۰بود خیلی خشگل و خوش استیل بود وقتی روپوشه مغازه رومیپوشیدچیزی مشخص نبود اما وقتی با لباس بیرون میومد وااااااای باسنش چشم هرکسی روخیره میکرد من باافسانه و یکی دیگه ازدخترا قسمت شیرینی تر بودیم و همین باعث شده بودکه من با افسانه گرم بگیرم اونم خیلی خون گرم بود...
بعد از چند وقت من از قنادی اومدم بیرون و برگشتم سر کار اصلیم تا قبل ازاون با افسانه بیرون قرار نذاشته بودم. یه روز بهش زنگ زدم که بیابیرون ببینمت و یه پارک نزدیک خونشون قرار گذاشتیم بهترین لباسام و پوشیدم چون دوس داشتم از نظرش عالی باشم همونجوری هم شد از طرز لباس پوشیدنم خوشش اومده بود بعداز۳ماه که دیگه حسابی باهم گرم شده بودیم و توپارک بعضی وقتادست مالیش میکردم منتظریه موقعیت بودم تاببرمش توخونه توهمین فکرابودم که کجاببرمش که زد و دایی ه بابام فوت کردن وهمه رفتن شهرستان و فقط من موندم تهران بابام گفت واسه کارای مغازه توبمون منم ازخداخواسته گفتم چشم باباجونم به افسانه گفتم که اینجوری شده وبیاخونمون اولش قبول نمیکردمیگفت ازم میترسه چون من شهوتم خیلی بالابود خلاصه باکلی التماس راضی شد که بیاد.
وقتی اومد مثه همیشه خوشتیپ بود و بوی عطرش داشت دیونم میکرد مانتوشو درآورد و نشست و گفت ببین سامی من نمیذارم فرو کنی فقط میتونی بمالی کلی ضدحال خوردم گفتم وقتی بمالمش حشری میشه گفتم قبوله اومد باتاپ وشلوارپیشم درازکشید واااااااای سینه هاش داشت دیونم میکرد شروع کردم به مالیدن سینه هاش دیدم یواش یواش داره صداش درمیادپیرهنش و زدم بالا گفت مگه قول ندادیفقط بمالی منم گفتم میخوام همین کاروبکنم دیگه اماازرولباس که نمیشه گفت باشه و پیرهنشو درآوردیه سوتین مشکی بسته بود واسش بازش کردم وااااااااااای جووووووووووونم چی میدیدم چه سینه های خوشگلی دیگه امونش ندادم عین این ندید بدید ها حمله کردم به سینه هاش وعین وحشی ها داشتم میخوردمشون
داشت قسم میداد که آروم باشم یه کم که خوردم شلوارشو درآوردم گفت نمیذارم شرتمودرآری ها گفتم باشه چه رون های سفیدی چه بدنی الانم که یادش میوفتم کیرم سیخ میشه شروع کردم به خوردن گردنش و لباش و لاله ی گوشش وبایه دستم ازروشرتش داشتم کس خوشگلشومیمالیدم دیگه کم کم داشت جیغ میزدخیلی حشری شده بود باخودم گفتم الان وقتشه گفتم افسانه میخوام کونت و ببینم اول قبول نکرداماچون هم حشرش زده بودبالاهم من زیاداصرارکردم گفت باشه وقتی شرتشو کشید پایین داشتم دیونه میشدم دوتاتپه ی گوشتی جلوم بود که عین آهن ربا داشتن کیرمنومیکشیدن به سمت خودشون شروع کردم به خوردن سوراخ کونش خوب واسش خوردم نمیذاشت انگشتش کنم چون میترسید وقتی برگشت نذاشتم شرتشوبکشه بالاوشروع کردم به مالیدن کسش میدونستم که توسکس اگه باهاش حرف بزنم نرم میشه
همین که داشتم میمالیدمش گفت سامی جوووون بکن توم جرررررررم بده پارم کن حیفت نمیاد از این کون بگذری گفتم روچشم افسانه جووووونم رفتم کرم آوردم و مالیدم به سوراخ کونش اولش یه کم انگشتش کردم تا سوراخش باز بشه دقیقادوتاازانگشتام میرفتتوکون افسانه و افسانه هم هی میگفت بکن دیگه عزیزم زودباش منم نامردی نکردم به حالت سگی خوابوندمش واولش نوک کیرموفرو کردم توش یه جیغ کوچیک زدوگفت دوس دارم یهوفروکنی تو کونم گفتم ای به روی چشمم منم یهوفروکردم توش ای جانم چه دادی میزد چه جیغی میکشید ۱۰دقیقه داشتم مثه این وحشی ها تلمبه میزدم یهو دیدم آبم داره میاد هیچی نگفتم بهش و همه آبموخالی کردم توکونش وقتی این اتفاق افتاد نمیدونم چش شد سریع لباساش و پوشیدو بدو بدو رفت تا یک هفته هم جوابمونمیداد...
سام راد
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم