ارسالها: 9253
#431
Posted: 28 Jan 2015 23:27
زن مذهبی من زیر کیر همسایه
سلام.
من امیر هستم. 30 سالمه. یه واحد تولیدی تو شهرک صنعتی تو شهر ... دارم. من با زنم زهرا 2 ساله ازدواج کردم و الان سنش 24 سالشه و خیلی مذهبیه. قضیه ای که پیش اومد مربوط به مهر سال93 هست. ما اومدیم به یه آپارتمان جدید در محله ... که تو روز اول فهمیدیم که همسایه روبروی ما یه خوانواده مذهبی هستن که مرده اسمش سعید و زنش راحله که 31 و 23 سالشون هست. از این خوشحال بودم که بالاخره یه خانواده مذهبی هستن و من خونه نیستم مشکلی برای زنم پیش نمیاد. زهرا با راحله خیلی جور شده بودن و خیلی با هم می آمدن و می رفتن. همه چیز خوب بود تا اینکه یه شب موقع سکس با زهرا یه چیز ازم پرسید که امیر کیرت چند سانته؟ آخه اون اصلا کیر من نمی خورد و اصلا تو دستش نگرفته بودش. من با تعجب پرسیدم برای چی می خوای؟ گفت می خوام دیگه. گفتم 14.5 سانت. با ناراحتی گفت چه کوچک. گفتم برای چی. مگه قرار بود چند سانت باشه. تازه همینم داره جرت می ده. دیگه چیزی نگفت و با هم سکس کردیم...
این قضیه گذشت تا چند روز بعد که دوباره موقع سکس که کیرم کاملا راست شده بود یه خط کش آورد و اندازه کرد. من گفتم چیه؟ گفت می خوام ببینم 21 سانت چقدره؟ گفتم برای چیته؟ گفت دوست داشتم کیرت 21 سانت باشه. گفتم چیه چیزی شده؟ جوابی نداد. مدام وقتی تنها بود سرش تو گوشیش بود. من اصلا گوشیشو نگاه نمی کردم. یه روز که رفته بود حمام گوشیشو نگاه کردم تو قسمت عکساش دو تا عکس دیدم داشتم تعجب می کردم. یکی عکس کیر تنها بزرگ بود و یکی هم عکس سعید بود لخت با کیر کلفت. یه SMS هم از راحله بود که گفته بود کیر شوهرمن 21 سانته اینام عکساش. بعد از اون جریان من چیزی نگفتم.
یه روز که دیدم زهرا تو اتاق سرش تو گوشیش بود و دستش رو کسش بود من مطمئن بودم داره سعیدو با کیر کلفتش می بینه. من باور نشد اون کیر ماله سعید باشه چون هیکلش به کیر کلفتش نمی خورد. یه روز برنامه چیدم با سعید رفتم استخر. وقتی با مایو اومد دیدم جلو شرتش مثل اینکه یه بچه گربه تو شرتش باشه بالا اومده به شوخی شرتشو کشیدم پایین. واقعا کیرش بزرگ بود. چند روز بعد دوباره دیدم زهرا داره با عکس کیر سعید با خودش ور می ره اصلا باورم نمی شد این همون زن مذهبی قبله. مدام با راحله به هم SMS سکسی می دادن. رفتار زهرا نسبت به سعید کاملا عوض شده بود. سعی می کرد بیشتر با سعید حرف بزنه و مدام صداشو نازک می کرد و هر وقت می خواست یه طوری با سعید روبرو بشه یه ساپورت نازک یا یه دامن کوتاه می پوشید و بعد به بهانه هایی جلو سعید چادرشو کنار می زد تا سعید ببینه ولی سعید اصلا بهش اهمیت نمی داد. دیگه زهرا داشت از خارش کسش دیوانه می شد. من یه بهانه آوردم و گفتم من می خوام برای 3 روز برم تهران و تو برو خونه مادرت. زهرا گفت خونه خودمون راحت تر می گم راحله بیاد پیشم. من حدس زدم زهرا نقشه ای داره و حدسم زدم که راحله در جریانه. من صبح رفتم بیرون از خونه که برم تهران. بعد ماشینو زدم تو شرکت و حوالی عصر برگشتم خونه. راحله تا ساعت 8 دانشگاه کلاس داشت. آروم رفتم داخل آپارتمان و رفتم روی راه پله وایستادم. اخه خونه ما طبقه چهارم و طبقه آخره.
بعد نیم ساعت که حدود ساعت 5 بود زهرا با یه چادر نازک سفید که وقتی داشت مرتبش می کرد دیم که زیرش یه ساپورت شیشه ای با یه تاپ بوشیده اومد بیرون. بعد رفت درب خونه سعید رو زد و سعید که درو باز کرد گفت راحله خونس(حالا خودش می دونست دانشگاه هست). سعید گفت نه. زهرا گفت چه بد و بعد چاردش باز کرد تا مرتبش کنه که سعید کاملا بدشو دید. بعد گفت آقا سعید تورو خدا کمکم کنید شیر آشپزخونه در رفته و آب داره خونه رو بر می داره تو رو خدا بیاد کمک. بعد سعید گفت شما برید من آچارو بر میدارم و میام. من فهمیدم زهرا براش نقشه داره گفتم ببینم چکار می کنن. سریع رفتم از پشت بوم و از راپله اضطراری که دقیقا تو اتاق خواب از می شد اومدم تو و قایم شدم. سعید در زد و زهرا درو براش باز کرد. سعید سریع رفت و شروع به بستن شیر کرد. یه لحظه دیدم زهرا رفت و در خونه رو قفل کرد و بعد چادرشو انداخت و رفت به سمت آشپزخونه.
سریع رفت و سعیدو از پشت بغل کرد. سعید سریع اونو پس زد و وقتی فهمید که فکر زهرا چیه خواست در بره که زهرا سریه بلند شد و گفت اگه منو نکنی الان داد می زنم که تو به زور اومدی تو خونه ما و فهمیدی که شوهرک نیست خواستی به من تجاوز کنی. تا سعید خواست درو بشکنه زهرا شروع کرد به جیغ زدن که سعید سریع گفت باشه. ولی کاریت می کنم که دیگه نتونی کس بدی. من خواستم جلو برم بعد دیم این زن جندس اگه الان جلوشو بگیرم فردا به یکی دیگه می ده. بهتره ازش فیلم بگیرم و بعد برم طلاقش بدم. دیدم سعید اومد زهرا انداخت زمین و ساپورتشو جر داد. سریع زهرا گفت اول کسمو بخور. سعید کس زهرا کامل خورد خیلی خوب می خورد به طوری که زهرا سریع ارضا شد. بعد زهرا شلوار سعیدو در آورد و کیرشو تو دستش گرفت که کم کم داشت کلفت می شد. بعد تو دهنش کرد و ساک زد. یه چند دقیقه ای ساک زد. بعد سعید زهرا انداخت زمین و یه تف سر کیر وحشتناک بزرگش زد و با تمام توان فرو کرد تو کس زهرا که زهرا از ته دل درد کشید من دلم خنک شد. سعید مثل گاومیش وحشی شده داشت تلمبه می زد. زهرا داشت از درد می مرد کاملا جر خورده بود. البته جنده کم کم برای عادی شده بود. بعد 10 دقیقه سعید برش گردون و گذاشت در کونش. هر چی زهرا خواست نذاره نشده . ولی تو نرفت. سعید سریع به زور زهرا برد تو آشپزخانه و روغن زیتونو آورد و معلوم بود ریخته رو کونش بعد با فشار کیرشو کرد تو. زهرا از درد از حال رفت. بعد از چند دقیقه دوباره در اثر درد زیاد به هوش اومد دید هنوز سعید داره جرش می ده داشت گریه می کرد.
بعدش برش گردوند و دوباره کرد تو کسش و آنقدر با شدت تلمبه می زد که به جنده هم اینطور تلمبه نمی زدن. تا اینکه زهرا با التماس ازش خواست ولش کنه که سعید گفت کلیدو بده. اونم کلیدو داد و سعید رفت و زهرا بیحال افتاد زمین. منم با آرامی رفتم بیرون و رفتم تو خیابان. رفتم پیش یه وکیل که دوستم بود و فیلمو نشانش دادم و گفتم می خوام بدون مهریه تلاقش بدم که گفت با این مدرک برای دادگاه نمی تونی بهتری بری و بیشتر مواظب زنت باشی چون نمی تونی 1500 سکه مهریه زنتو بدی. منم به زنم زنگ زدم دیدم با حالت بی حال جوابم داد که بهش گفتم کارم زود تمام شده و دارم با هواپیما می ام. کاملا معلوم بود حل شده. ساعت 10 شب رفتم خونه همه چیز مرتب بود ولی زهرا داشت مثل اینکه یه چیزی وقت پاشه راه می رفتت. مطمئن بودم سعید کونشو جر داده. گفت از پله زمین خورده. اون شب هر چی خواستم بهم کس نداد...
حدود 1 ماهه که سعید و زنش خونشونو فروختن و رفتن. من از سعید پرسیدم چرا با این قیمت می فروشی گفت اینجا آپارتمان کثیفیه. معلوم بود سعید اصلا راضی به سکس نبود.. اگه داشتم مهریه زهراو می دادم یه لحظه هم باهاش زندگی نمی کردم.
نوشته: امیر
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#432
Posted: 30 Jan 2015 23:10
روزی که خانوم شدم
روز به روز به هم نزدیک و نزدیکتر میشدیم، هر بار که میخواستم برم ببینمش حال و هوای خاصی پیدا میکردم دوست داشتم تو چشمش زیباترین باشم، زمان بیشتری جلو آینه می ایستادم، فقط به خودم میرسیدم، همیشه لباسای متنوع میپوشیدم و میخواستم چشمشو پر کنم، دوست داشتم فقط مال من باشه و تنها به من نگاه کنه، خیلی دوستش داشتم خیلی... بعد از اون روز لابه لای حرفاش میشد فهمید که بهم نیاز داره، تند تند زنگ میزد و ابراز دلتنگی میکرد، به هم وابسته شده بودیم اما این وابستگی یک چیزی کم داشت اونم سکس بود، باید به هم نزدیک میشدیم، باید ارضا میشدیم تا آروم بشیم، هم من هم سامی نیاز داشتیم که تو بغل هم باشیم، هم و نوازش کنیم، هم و بوسه بارون کنیم، هیچ ابایی هم نداشتیم، گاهی عذاب وجدان میومد سراغم که نه این کار گناهه و من و از نیازم و احساسم دور میکرد اما وقتی پا عشق و نیاز وسط میاد دیگه نه وجدان معنی داره نه گناه ...
قرار گذاشتیم بیاد دنبالم، اون روز استرس داشتم، قلبم به شماره افتاده بود، کلی نقشه کشیده بودم، یک عالمه به خودم رسیدم، یک ست سفید خوشکل با یک تاب دکلته نارنجی زیر مانتوم پوشیدم لعنت به این دل لعنتی شمارشش هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد، دوست داشتم زودتر بیاد و امروز تموم بشه، از استرس حالت تهوع پیدا کرده بودم... بالاخره اومد، سوار ماشین شدم و دست دادیم یک نگاه تو چشام کرد و گفت: سارا چرا دستات یخن زندگیم -ترسیدم گلم مال استرسه باز تو چشام نگاه کرد و با لبخند قشنگش گفت: زندگیم تا با منی از هیچی نترس سعی کردم لبخند بزنم اما ته دلم غوغای ناشناخته ای در حال فریاد بود، خودش هم این و حس کرده بود برا همین دستم و محکم فشار میداد ، با فشاری که به دستم میداد و هر از گاهی نگاه و لبخندی که تحویلم میداد میخواست حس امنیت و به وجودم انتقال بده و تا حدودی هم تونسته بود رسیدیم... وارد پارکینگ یک ساختمون 5 طبقه شد پرسیدم اینجا کجاست سامی گفت پیاده شو تا بریم بالا، تو آسانسور دکمه طبقه 3 رو زد، بازم تپش قلب، چقدر ضایع بودم من...
وارد یک آپارتمان نقلی کاملا ساده شدیم، صاحب خونه هر کی بود مشخص بود که آدم ساده و تمیزی هست چون خونه کاملا ساده و بی آلایش چیده شده بود، داشتم خونه رو دید میزدم و به وسایل تو خونه نگاه میکردم که سامی اومد از پشت گرفتم و لپم و بوسید گفت خونه یکی از بستگانه نزدیکه، باهاش راحتم خانمش رفته شهرستان و خودش هم سر کاره ما میتونیم راحت باشیم مستقیم رفتیم تو اتاق خواب، اتاق خوابش هم خیلی ساده اما تمیز بود، کنار در ورودی اتاق، سمت راست یک کمد دیواری سرتاسر بود و سمت چپ یک میز آرایش چوبی قدیمی و کنارش تخت دونفره فلزی با رو تختی ساتن سفید که وسطاش گلای کوچیک قرمز داشت پایینشم با تور سفید تزیین شده بود روکش بالشتاشم از جنس خود روتختی بودو کنارتخت گوشه دیوار یک تخت بچه بود در واقع همه رو در راستای هم قرار داده بودن، یک بالکن کوچیک روبه خیابون هم وجود داشت با صدای سامی که داشت غر میزد خسته نشدی این همه اتاق مردم و دید زدی آخ از دست شما خانما، من هم اینجام سارا خانم به فکر منم باش نگاهم و سمتش چرخوندم
رو تخت دراز کشیده بود، منم روبه روش چهارزانو نشستم و دستامو گذاشتم زیر چونه ام و با اخم گفتم: خجالت نمیکشی رو تخت مردم و دراز میکشی پاشد شالم و در اورد و صورتم و گرفت تو دستاش و خیره شد تو چشام و هیچی نگفت، فقط نگاهم میکرد، کم کم صورتش و نزدیک صورتم کرد و آروم لبمو بوسید جواب بوسیدنشو با بوسه دادم و باتمام قدرت در آغوش کشیدمش، آخ که من چقدر این بغل و دوست داشتم بغلم کرده بود و بوی تنم و به مشام میکشید و بوسم میکرد، بدنم و از رو لباس لمس میکرد منم کارای خودش رو تقلید میکردم، گویی که دستامون حاکم تنمون بودن و این دستا بودن که میدونستن چه کار با این تن کنن، گاهی آروم و گاهی دیگه خشمگین دستاشو رو کمرم میکشید و پایینتر که میرفت باسنم و چنگ میزد، شروع کردیم لبا همو با عصبانیت خوردن، هردو عصبی و کلافه شده بودیم نمیدونستیم چه کار کنیم تا بتونیم خالی شیم، یک وقتی به خودمون اومدیم که لخت تو بغل هم و لب تو لب دراز کشیده بودیم
در این حین نه حرفی ردوبدل شد ونه از تحسین اندام هم خبری بود، حتی نظرشو در مورد ستی که پوشیده بودم اگر گفته بود هم شاید من نشنیده بودم، اون لحظه صدایی جز صدای نفسامون و نمیشنیدم، نفسایی که نیاز همو فریاد میزد، نفسایی که کلافه و عصبی بودن، لباشو و محکم به لب و دندون گرفته بودم و دستم و پشت سرش گذاشتم و موهاشو میکشیدم، بنده خدا دردش میومد اما دم نمیزد، لباشو از لبم جدا کرد و گردنم و با زبونش لمس میکرد، باز هم انگار بهم شوک وارد کردن به خودم پیچ میخوردم، با زبونش از گردن تا گوشم لیس میزد و وقتی به گوشم میرسید تمام زبونش و دایره وار داخل گوشم میچرخوند، لاله گوشم و به لب میگرفت و مک میزد، خیلی نفس نفس میزدم و لذت و عصبانیت هردو با هم آمیخته شده بودن صدا کردم سااااااااااااااامی سینه هامو تو دست گرفته بود و اومد لبامو بوسید و هیچی نگفت، چونه امو مک زد و اومد پایینتر تو مسیرش تمام تنم و مک زد و بوسید، نفسای گرمش داشت پوستم و شلاغ میزد، به سینه ام که رسید هردو رو چنگ میزد و به نوبت نوک سینه هام میمکید و گاهی گاز میگرفت، دردم اومده بود اما دوست داشتم، به شکمم که رسید بوسش کرد و سرش و اورد بالا و با لبخند گفت: جا بچمونه؟ خندم گرفت اما هیچی نگفتم، اصلا تو اون لحظه دوست نداشتم حرفی بزنم تنها میخواستم لذت ببرم به پایین تر که رسید تا زبون زد جیغ زدم، گویی برق گرفتم شوک عجیبی بهم وارد شد گفت خانمی نترس عادت میکنی، خودم و جمع کردم و گفتم نه نمیخوام اما به زور پاهام و باز کرد و باز تا زبون زد پریدم
از خودم تعجب میکردم که چرا حس برق گرفته ها رو داشتم و با هر زبونی که سامی به کسم میزد میپریدم، اومد بالا و لبمو بوسید، منم همه صورتش و غرق بوسه کردم، گفت زندگیم آماده ای خانوم بشی؟ هیچ دلیلی برا نه گفتن نداشتم و با لبخند اعلام آمادگی کردم، هردو خیلی ترشح کرده بودیم و نیازی به کرم نبود، کیرشو و با سوراخ کسم هماهنگ کرد و روم دراز کشید، لبامون به هم گره خورد و آروم آروم کیرش و فرستاد تو اما همینکه سرش رفت میخواستم جیغ بزنم که به دلیل وجود لباش فریادم در گلوخفه شد، کیرشو همونطور نگه داشت تا من آروم شم، موهامو نوازش میکردو بوسه های ریز به لب و صورتم میزد، درد داشتم و ناله میکردم اونم سعی میکرد با حرفاشو نوازشاش آرومم کنه همونطور که نوازشم میکرد کیرش و با یک فشار سریع به انتهای کسم رسوند، تو کسم یک چیزی آروم تقه زد که باعث شد جیغ بزنم داشتم میسوختم و به خودم میپیچیدم با بغض گفتم سامی درش بیار عشقم نترس الان دردش خوب میشه، اما من درد میکشیدم، میسوختم، ناله میکردم، دلش به حالم سوخت و کیرش و از تو کسم در آورد ، رد خون و از هردومون با دستمال کاغذی پاک کرد و اومد کنارم دراز کشید و باز شروع کرد با نوازشاش آروم کردنم...
خانوم شدی دیگه، دیگه مال خود خودمی حرفاش آرومم میکرد یک نگاه به کیرش کردم که هنوز راست بود، نگاهم و متوجه شد و گفت: نمیخوام بیش از این درد بکشی دلم براش سوخت ناراحت بودم و نمیخواستم باز اذیت بشه و ازش خواستم ادامه بدیم بازم لب و بوس و وحشیانه همو لمس کردن که کیرش و تو کسم حس کردم ابتدا آروم و سپس سریع شروع کرد به تلنبه زدن، زیر لب حرفایی میگفت و نفس نفس میزد، روم دراز کشید و لبم و به دندون گرفت و کمر میزد، کمرش و با دست راستم ماساژ میدادم و با دست چپم موهاش و نوازش که نه چنگ میزدم، خیس عرق شده بودیم و آه و نالمون اتاق پر کرده بود، اون از لذت فریاد میزد و من از درد با تمام توان و سرعتش کمر میزد و با هر تلمبه منم زیرش تکون میخوردم طوری که صدا آه و ناله هام قطع و وصل میشد، درد عجیبی داشتم اما نمیخواستم از این لذت منعش کنم سرعت کمر زدنش به حداکثر رسید، عرق کرده بودو محکم چشماشو به هم فشار میداد یک آن فریاد نیمه بلندی کرد و بعد کیرش و از کسم کشید بیرون و آبش و رو شکمم ریخت.
آبش هم کمی گرم بود و هم بوی عجیبی میداد که برام عجیب و کمی چندش آور بود کنار هم مثل جنازه افتاده بودیم، من چشام و بسته بودم و هنوز نفس نفس میزدم ازبس عرق کرده بودم باد کولر که بهم میخورد سردم شده بود، با صدای آهسته گفتم: سامی جان خواهش میکنم اینی که ریختی رو شکمم و تمیز کن و پتو بنداز روم با صدای بلند خندید و گفت چشم خانومی آبی که رو شکمم بود با دستمال پاک کرد و پتو روم کشید و بوسم کرد و تو گوشم نجوا کرد: تو بهترین خانوم دنیایی یکم بعد صدای فشار آبی که از تو دوش حموم میومد میگفت که سامی من رفته حموم، منم انقدر خسته بودم که متوجه نشدم کی خوابم برد
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#433
Posted: 31 Jan 2015 23:16
سکس با زن مطلقه
سلام دوستان، کامران هستم، 23 سالمه و مهندسی عمران میخونم، بدن یا قیافه چندان شاخی ندارم، کیرمم عین همه دوستان که مانوئل فرارا هستن 30 سانت نیست، در کل از هر نظر عادی...من از اوایل دبیرستان کلاس زبان میرفتم و قبل از دانشگاه تونستم نسبتا به حدی برسم که بتونم تدریس کنم، دانشگاه یه شهر تقریباً دور قبول شدم و از سال سوم خونه گرفتم و گفتم واسه کمک خرج و سرگرمی برم موسسهها واسه تدریس درخواست بدم، توی بیتاکم هم زدم اگه کسی مایله باهام تماس بگیره.
یه روز واسم پی.ام اومد از طرف یکی به اسم هستی،عکس نداشت، گفت 27 سالشه، میخواد بیاد کلاس و پرسید شهریه چند میگیری و اینا منم بهش گفتم و گفت یه خورده زیاده گفتم اگه یه نفری و مشکلی نداری میتونی بیای خونه، اینطوری هزینه آموزشگاه نمیدی و کمتر درمیاد، اونم قبول کرد، شمارهم رو دادم و قرار شد هروقت دوست داشت واسه جلسه اول که تعیین سطحش بود بیاد تا ببینیم چی میشه، عصرش زنگ زد و گفت میخواد بیاد، منم به همخونهایهام گفتن یکی دو ساعتی نیان. شمارش رو سیو کردم و رو وایبر عکسش اومد، داف نبود ولی بد هم نبود، قدش حدودا 165 و تپل.
خلاصه اومد خونه و منم سعی کردم کاملا عین کلاس برخورد کنم،حتی لباس بیرون پوشیده بودم. بعد تعیین کتاب و روزهای کلاس، چشمش خورد به قلیونمون و گفت میشه واسش درست کنم، منم قلیون و چای گذاشتم و شروع کرد به حرف زدن که از شوهرش جدا شده و یه بچه 3 ساله داره و با یه نفر تو انگلیس دوست شده و قراره بره اونور، تو این فرصت ذغال آماده شد و نشستیم پای قلیون، عکس دخترش رو نشونم داد و همینجوری بقیه عکسا، که به گفته خودش واسه سفر شمالی بود که چند روز قبل با دوستاش رفته بودن و اکثرا عکسایی با لباس راحتی بود، منم دیدم میخواد رابطهمون صمیمیتر از استاد و شاگردی باشه گفتم شال و مانتوش رو دربیاره که قبول کرد،
همینطور عکسها و فیلمهاش رو نشون میداد که رفته به رفته محتوای کلیپها سکسیتر میشد، بعد گفت تو چیزی نداری تو گوشیت، منم چندتا کلیپ که توی این گروههای وایبر اومده بود نشونش دادم،خونه دانشجویی بود و مبل نداشتیم یه تیری تو تاریکی زدم و گفتم بریم تو اتاق رو تخت، اینجا اذیتی اونم گفت باشه، لپتاپ رو گذاشتم رو پام و تکیه دادم اونم نشست کنارم، همینجوری موزیک ویدیو و اینجور چیزا گذاشتم و کم کم دستمو دورش حلقه کردم و بازوش رو مالیدم اونم از خدا خواسته خودش رو کامل تو بغلم ولو کرد، کم کم ناحیه مالیدن بیشتر شد و وقتی دیدم هیچی نمیگه، مطمئن شدم اونم میخواد. دستم رو زدم زیر چونهش و صورتش رو آوردم بالا و ازش لب گرفتم، اونم که انگار خیلی وقت بود منتظره خیلی شدید لبم رو خورد، لپتاپ رو گذاشتم پایین و خوابیدم روش و حسابی لبای هم رو خوردیم، در همین حین پیراهن و سوتینش رو زدم بالا و سینههاش رو میمالیدم، بزرگ بودن (اگه اشتباه نکنم 80) ولی نه چندان سربالا، گردن و گوشش رو لیسیدم و اومدم پایین سراغ سینههاش...
یکی رو میخوردم و اون یکی رو با دست میمالیدم، کم کم صدای نالههاش بلند شد، دستم رو بردم تو شورتش و دیدم بدجور خیسه، همینجور که سینهش رو میخوردم با چوچولش بازی میکردم که دیگه جیغش در اومد، بعد از یه کم دیگه مالیدن نوبت من بود، شلوار و تیشرتم رو در آوردم و اونم شروع کرد به ساک زدن، کارش رو خوب بلد بود، مخصوصا وقتی رفت سراغ لیسیدن تخمهام، یه کاندوم از وسایل همخونهم برداشتم و هستی کشیدش روی کیرم، خوابیدم روش، پاهاش رو دادم بالا و کردم تو کسش،، جیغ بلندی زد، دستم رو گذاشتم جلوی دهنش تا همسایهها خبرداز نشن، چون چند وقتی بود سکس نکرده بودم 4-5 دقیقهای تلمبه زدم که دیدم نزدیکه آبم بیاد، کیرم رو همونجا نگه داشتم و رفتم ازش لب گرفتم و سینههاش رو خوردم، دوباره چند دقیقهای تلمبه زدم که داشت حسابی حال میکرد، منم محکم سینههاش رو میمالیدم و قرمزشون کرده بودم کیرم رو کشیدم بیرون و خوابیدم و گفتم اون بیاد روم، نشست و شروع کرد با سرعت بالا و پایین کردن، از این نما سینه]هاش عالی بودن، دستم رو گذاشته بودم رو کونش و موجهایی که برمیداشت رو لمس میکردم، با خودم گفتم حتما سری بعد سگی یا از کون بکنمش.
چند بار دیگه بالا پایین کرد که دیدم نالههاش حسابی بلند شد و رونهای لرزید و افتاد روم منم کیرمو در آوردم، وایسادم، گفتم زانو بزنه، کیرم رو گرفتم جلو دهنش اونم که حسابی حال کرده بود با ولع بیشتر ساک زد تا اینکه آبم داشت میومد و گفت بریز رو سینههام، سینههاش رو چسبوند بهم، منم آبم رو روشون خالی کردم، بعد با دستمال خودش رو تمیز کرد و لباسهاش رو پوشید و گفت خیلی حال کرده و قرار شد پس فردا بیاد واسه کلاس و البته سکس، ولی شب اس داد که فکر میکنه من به چشم یه جنده نگاش میکنم و دیگه نمیاد، هرچی من اصرار کردم قبول نکرد و گوشیش رو خاموش کرد و دیگه ندیدمش؛ حالا من که حالم رو بردم ولی خب دوست داشتم از کون هم بکنمش.
نوشته: کامی
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#434
Posted: 31 Jan 2015 23:19
سکس با زن شوهردار
سلام اسم من سعید بیست سالمه بچه مشهدم .
من تو یه شرکت خصوصی ک کارش انجام کارهای ساختمونی هست کار میکنم.حرفه من برقکاریه.عرضم ب خدمدتون ک ما تویه ی پرژه دولتی تو خیابون سجاد هس کار می کنیم.کار مارو ب اتمامه یعنی کله ساختمون پروژهش رو ب اتمامه ب همین مناسبت کارمندهای اون شرکت دارن مستقر میشن یکی از این افرادی ک دارن مستقر میشن ی خانوم خوشگل مانتویی بود ک سنش حدودأ ۳۰ تا ۳۵میخورد اومده بود بعد من ی چند باری جلوش بابچه ها شوخی میکردم اونم میخندید...
یک روز باید میرفتم تو اتاقشون و یک چراغ نصب می کردم رفتم در زدم یالا گفتم اونم گفت بفرمایید بعد رفتم موضوع کارو بهش گفتم ک اجازه ورود ب اتاقشونو بگیرم.ک اونم اوکی شو داد.منم ابزار رو بردم تو اتاقش مشغول کار کردن شدم ک ازم سوال پرسید درس میخونین گفتم بله گفت رشتتون چیه گفتم برق صنعتی.بعد گفت من خونمون یکی از لوسترامون برقش قطع شده میشه بیاین درستش کنین ک منم با چندتا عشوه اومدن قبول کردم.خلاصه شمارشو گرفتم ک واسه رفتن باهاش هماهنگ کنم. خلاصه شمارشو توگوشیم زدم دیدم لاین داره بعد خودمو بهش معرفی کردم اونم اددم کرد اسمش شهلا بود پستاشو لایک کردم اون لایک میکرد اینقدر ارتباطمون خوب شده بود ک اون باهام درد دل میکرد سرکارسلام میکرد میخندید.بعد باهاش قرار گذاشتم ک برم خونشون لوسترشون درست کنم.اون بمن گفت ک ی ساعت برم ک همسرش نباشه یعنی تا قبل شیش منم گفتم باشه ادرسو گرفتم ساعت ۴ اونجا بودم زنگ خونشونو زدم رفتم بالا بعد از سلام کردن دعوت ب چایی کرد بعد لوسترو ب من نشون داد
هیچکی تو خونشون نبود بچه نداشت بعد رفتم رو چهارپایه پاترومشو بازکردم دیدم سیمش دراومده منم دیگه از چهارپایه نرفتم پایین ازش خواهش کردم ک فازمترو ب من بده اونم بمن داد وقتی میخواست فازمترو بده باید دستشو بلند میکرد وقتی دستشو بلند کرد سینهاش از بالای یقه مانتوش دیده میشد کیرم راست کرد اون دید خندید منم از خجالت ابشدم ولی ب رو خودم نیاوردم خلاصه سیمو جازدم از اون موقع ب بعد فکر سینهاش بودم کارم ک تموم شد برام چایی اورد جلوم خم کرد باز سینهاش دیده شد بهم نگاه کرد خندید گفت اهلشی خندیدم بعد کنارم نشست گفت با شوهرم حال نمیکنم یعنی اون اهل سکس نیست منو تو این چند سال ارضا نکرده منم شوکه شده بودم کیرم راست کرد بود اب عشقم اومده بود شلوارم خیس شده بود بعد بهش گفتم بهت قول نمیدم اونم دستشو گذاشت رو کیرم تسممو در اورد دکمه باز کرد زیپو کشید پایین کیرمو از زیر شرت کشید بیرون تعجب کرد ۱۹سانت طولش بود سفتم ک شده بود ...
بعد کیرمو کرد تو دهنش شروع کرد ب ساک زدن وسط ساک زدن بود ک ابم اومد دهنشو در اورد تف کرد بیرون بعد گفت نوبت توی منم اول لباسمو در اوردم بعد لباسشو سوتینشو باز کردم چ سینه های سفیدی شلوارش زیپ داشت زیپشو کشیدم پایین شرتش خیس شده بود بعد منم شروع کردم ب لیسیدن حالش خراب شده بود بعد چند دقیقه گفت سعید بکن توش منم کردم توش...
کوس تنگ نرم گرم وای چ حالی میداد مست مست شدم ده دقیقه کردم توش اب دومم داشت میومد بیرون کیروم رو کشیدم بیرون گفت چرا کشیدی بیرون گفتم ابم داره میاد بعد بلند شد کیرمو دستش گرفت تف کرد روش بالا پایین کرد ابم اومد ریخت رو دستمال کاغذی یکم ساک زد گفت بکن گفتم بسته گفت ن تازه دارم حال می کنم ضد حال نزن منم دیدم گناه داره سکس نداشته باز کردم توش پنج دقیقه ای توش بود گفت بکش بیرون یکش بیرون گفتم چی شده گفت انگشتتو بکن توش ابم اومد منم دوتا از انگشتامو خیس کردم بردم توش بالا پایین کردم یک دقیقه نشد ابش اومد بعد بلندشد لباشو چسبوند چندتا لب داد بعد چشش ب ساعت افتاد گفت سریع پاشو برو الان شوهرم میاد منم سریع لوازمو جمع کردم اومدم بیرون وسط راه بودم ک اس داد ممنون از حال دادنت دفعهٔ دیگه بیشتر حال میکنیم.منم نوشتم چشم عشقم.فرداش سرکار برام ی بوس ابدارفرستاد حالا باز قراره این هفته برم پیشش....
نوشته: سعید
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#435
Posted: 3 Feb 2015 00:14
سکس با زن مطلقه >> ی اتفاق ساده
من امین هستم 28 سالمه و این داستان مربوط به 5 سال قبله من اون موقع تو یک آرایشی بهداشتی بزرگ کار میکردم و با خانومای زیادی سر کار داشتیم ولی چون صاحب کارمون خیلی آدم حساسی بود اصلا نمیشد تو محیط کار دختر بازی کنی مگه اینکه نباشه که اونم خیلی کم اتفاق می افتاد
اون روز بعداظهر من با یکی دیگه از همکارام تنها بودم مشتری جواب میدادیم که یک خانوم نسبتا چاق چادری با قدی کوتاه اومد و روغن بادوم تلخ برای مو از من خواست منم بهش دادم وگفتم که تا چند روز دیگه یک محلول ضد ریزش خوب برامون میرسه اگه دوست داشتین بیاین بگیرین اونم گفت شماره مغازه رو بدین که زنگ بزنم اگه اومد بیام ببرم منم شماره مغازه رو نوشتم بهش دادم من اون موقع موبایل نداشتم اسم خودمو تو کارت مغازه نوشتم و بهش دادم یادمه چهارشنبه بود وقتی که خواست بره با اینکه چادر داشت ولی از زیر چادر مشخص بود کونش بزرگه چون موقع رفتن وقتی در مغازه رو میخواست باز کنه چادرش کامل چسبید به بدنش منم که در مقابل کون گنده نمیتونم مقاومت کنک خدا خدا میکردم زنگ بزنه ای موضوع گذشت تاشنبه وزنگ نزد منم از فکرش اومدم بیرون روز سه شنبه صبح بود که همکارم صدام زد اقای کریمی بیا تلفن باهت کار داره منم گوشی رو برداشتم ودیدم گفت ببخشید محلولی که گفته بودین اوردین ما هم که بارمون نرسیده بود هنوز گفتم شرمنده و جلوی صاحب کارم نتونستم شماره رو ازش بگیرم گفتم فردا شب زنگ بزنید و تلفن خونشو از رو تلفن برداشتم تا شب کون گندش تو فکرم بود با خودم میگفتم عجب چیزی بود کاشکی شوهر نداشته باشه بشه مخشو بزنم...
روز بعدش بعداظهر جنسامون رسید صبح که اومدم صاحب کارم رفته بود بانک منم دل رو زدم به دریا به خونش زنگ زدم گفتم اگه از بیرون زنگ بزنم تابلو میشه یک وقت نیاد در مغازه غال کنه گوشی رو بر داشت گفتم من از ارایشی زنگ میزنم جنستون اومده بیاین ببرین اونم گفت باشه ممنون تا ظهر میام ساعت 12 بود اومد شانس گنه ما صاحب کارمون مغازه بود خواستم یکم سر صحبتو وا کنم نشد خریدشو کرد ورفت بیرون دوباره چشمم به کونش افتاد نتونستم طاقت بیارم تا رفت بیرون بعد از دو دقیقش به صاحب کارم گفتم من تا مغازه بغل برم سریع میام تا رفتم بیرون دیدم از چند مغازه جلو تر وایستاده داره میوه میخره سریع رفتم تو مغازه علی اقا به علی اقا گفتم یک کیلو موز بده همونجا سر صحبتو باهش وا کردم گفتم ببخشید خانوم این محلولو حتما شب بزنید گفت برای خودم نمیخوام گفتم خوب شوهرتونو تحویل میگیرین گفت نه برای داداشم میخوام گفتم چند تا کاتولوگ برای ریزش مو دارم اگه دوست داشتین براتون بیارم گفت باشه میام در مغازه میگیرم گفتم نه مغازه نیست باید براتون بیارم گفت باشه شماره منو یاداشت کن اگه رسید بگو بیام بگیرم منم شمارشو گرفتم و موز وحساب کردمو رفتم در مغازه .
صبح که اومدم بیرون ساعت 9 بود زنگ زدم خونشو خودش گوشیرو ورداشت خودمو معرفی کردم گفتم اگه اشکال نداره کاتولاگا رو براتون اوردم گفت میام میگیرم منم ضدم برویی گفت من دارم میرم مسافرت اگه ادرسو بدین براتون میارم اونم با تعارف که زحمتتون میشه منم که دیگه نمیدونستم چه جوری منظورمو برسونم گفتم نه خواهش میکونم من براتون میارم ادریشو دادو منم رفتم در خونش زنگ درو زدمو گفتم الان تعارف میکونه بیا تو ایفونو برداشت وگفت الان میام دم در منم وا رفتم اومد دم در وگفت اگه میشه بشینیم تو ماشین دم در جالب نیست نشست عقب وگفت اینجا تو کوچه نباشیم بهتره منم ماشینو روشن کردمو رفتم از در ونشو تو خیابون یک دوری بزنیک کاتالوگا رو بهش دادم وگفتم مال خودتون من لازم ندارم سر صحبتو باهش باز کردم چند سالتونه وچند تا بچه دارینو با کی زندگی میکونید گفت 8 ماه طلاق گرفتمو یک دختر5 ساله ویک بسر 8 ساله دارم ازم سوال کرد چند تا دوست دختر داری منم که راستشو گفتم که ندارم بهش گفتم شما چی گفت ای بابا چه خیری از اون دیدم که از بعدیش ببینم ازم در مورد کرم لاغری سوال کرد منم گفتم داریم قیمتشو گفتمو بعداز نیم ساعت دور زدن گذاشتمش خونشون رفتم مغازه به خودم گفتم اگه میخواست میگفت دیگه ولش کن حالک گرفته بود بعداظهر اومدم در مغازه سرمون شلوغ بود دم عید بودم مردم دنبال رنگ مو ولوازم آرایش همکارم صدام زد امین تلفن منم گوشی رو برداشتم دیدم معرفی کرد خودشو خودش بود گفت اگه میشه برام ژل لاغری بیاری پولشو باهت حساب میکونم با خودم گفتم این میخواد مارو درست کنه به همکارم جریانو گفتم گفت بابا یک ژل لاغری که میرزه برو منم گفتم حالا میرم ولی میترسم دم در ژل بگیره و هیچی به هیچ.
صبح شد ساعت 8.30 رسیدم در خونشون زنگ و زدم بهد در باز شد ایفون برداشت گفت بیا واحد 3 منم رفتم بالا در باز بود رفتم تو دیدم با یک چادر سفید وایستاده دم در واحوالپرسی کرد منم با سلام واحوالپرسی شروع کردم میخواستم دست بدم گفتم ولش کن ضایعمون نکنه رفتم نشستم رو مبل خداییش خونش خیلی با کلاس بود بدون شوهرخوب زندگی داشت من نشستم اون رفت سمت اشپزخونه با یک لیوان شیر کاکائو ودو تا تیکه کیک برگشت نشست روبه روم خداییش تو اون هوای سرد هم شیر میچسبید چادرشو اصلا در نیاورد شروع کرد به صحبت که وزنم زیاده وچاقم ومیخوام لاغر کنم البته راست میگفت یکم چاق بود بخصوص که قدشم کوتاه بود این چاقیش خیلی بچشم میومد پوست جو گندمی داشت خیلی خیلی خوشگل نبود اما قیافش بدل مینشست بهش گفتم بچه ها کجان گفت کوچیکه که مهده بزرگه هم مدرسست منم یکم براش از کرمهای لاغری توضیح دادم کرمو بهش دادم گفت پولش چقدر شد بهش گفتم و بلند شد رفت سمت اطاق داشت میرفت که باز چشمم افتاد به کون بزرگش که از بزرگیش چادرش قشنگ روش افتاده بود پولشو اورد داد من دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم بهش گفتم میخواین براتون بزنم گفتش ما که محرم نیستیم نمیشه گفتم خودمون میتونیم صیغه بخونیم گفت نمیشه که بهش گفتم توضیح المساعل داری گفت اره گفتم بیارش چون میدونستم توش صیغه عقد موقت ونوشته از یک طرف به خودم میگفتم حالا شانس من یکی گیرمون اومده که اونم اینقدر مقیده از یک طرف خوشم اومد که خیلی سفته توضیح المساعل اورد وبعد گشتم صیغه عقد و بهش نشون دادم وگفتم فقط باید یک چیزی مهر کنیم ومدتی قائل بشیم قرار شد یک انگشتر و یک ماهه بخونیم منم از رو کتاب خوندم من زیاد بفکر حلال حرومش نبودم فقط میخواستم خیال اون راحت بشه ( قبلتو نفسی فل مدتل معلومه الل صداقل معلوم اونم باید میگفت قبلتو ) تمام شد حالا محرم شدیم گفتم میشه بوست کنم هیچی نگفت منم یک بوس ازش گرفتمو چادرشو باز کردم ...
دستشو گرفتم رفتیم سمت اطاق خوابوندمش رو تخت وای چه کونی داشت داشتم دیوونه میشدم داشتم زیر گلوشو بوس میکردم با خودم گفتم با این کمر شل من تا بکنم بعد از دو دقیقه اومده زیر گلوشو میخوردم که صدای تند تند نفساش دیونم کرد هنوز داشتم لباسشو در میاوردم که آیفون خونشون زنگ زد مثل برق از جا پریدم گفتم کسی قراره بیاد خونتون گفت نه آیفون نگاه کرد گفت بابامه داشتم از ترس میمردم چه شانسی داشتیم ما گفتم جواب نده گفت نمیشه میدنه خونه هستم بهم اشاره کرد کفشاتو بردار برو تو حموم منم سریع کفشامو از جلوی در ورداشتم زدم توحموم نفسم داشت بند میومد رفتم توحموم ساکت وایستادم صدای در اپارتمان اومد که بسته شد یکدفه دیدم در حموم باز شد رنگم مثل گچ شده بود خودش بود گفت ترسیدی بهش گفتم رفت گفت اره بابام بود شیر وسبزی ومیوه برام گرفته بود داد ورفت اومدم رو مبل نشستم فهمیدم خرج زنگیشو باباش میده از بازاریای پولداره وخودش گفت تو کار فرشه دیگه از استرس حال هیچ کاری نداشتم گفتم میشه برم گفت نترس کسی دیگه نمیاد گفتم باشه یک وقت دیگه گفت شب میتونی بیای گفتم بچه ها چی گفت اونا 10 میخوابن گفتم من کی بهت زنگ بزنم گفت شب مغازه ای گفتم اره گفت هر وقت خوابیدن زنگ میزنم من اون موقع پیکان داشتم از خونشون رفتم بعداظهر ساعت 5 رفتم مغازه وجریانو به همکارم گفتم جلیل هم همکارم بود هم دوست باحالی بود بهش گفتم شب گفته بیا وجریانو از سیر تا پیاز براش تعریف کردم جلیل میدونست کمرم شله وزود ارضاع میشم با هم برنامه زیاد برده بودیم گفت یکی از داداشام جمعه که اومده بود خونمون یک قرص از عطاری گرفته که خیلی خوب بوده براش گفتم چی هست گفت خودشم نمیدونه گفته برای انزال زودرس میخوام بهش داده بوده خودش که خیلی تعریف میکرد به جلیل گفتم جان مادرت زنگ بزن بهش اگه میشه یکی برام بیاره.
جلیل زنگ زد و قرار شد تا 7 برام بیاره از ساعت 6 تا 7 از بس به جلیل گفتم زنگ بزن به داداشت ببین کجاست از دستم دیوونه شده بود ساعت یکم از هفت گذشته بود که داداش جلیل با خانومش اومد خانومش رفت سمت جلیل که رنگ مو بگیره خودشم رفت سمت صاحب کارم به احوالپرسی با اشاره های من جلیل به داداشش گفت امین کارت داره مغازه ما نسبتا بزرگه وسه تا پیشخوان داره اومد سمت من و قرصو تو دستمال کاغذی رو داد بهم گفت باید 3 ساعت قبلش بخوری منم با چایم که همونجا بود سر کشیدم ..... دو ساعتی که گذشت یکم احساس منگی میکردم نمیدونم چی داشت قرصا توش از ساعت 10 به بعد گوشام به زنگ تلفن تیز شده بود دو سه باری زنگ خورد که هیچ کدومش با من نبود ساعت10.30 بود که جلیل گفت امین تلفن گوشی رو گرفتم خودش بود گفت بچه ها خوابیدن که میرسی گفتم تا 15 دقیقه دیگه گفت میتونی خونه زنگ بزنی رسیدی گفتم چرا گفت اومدی زنگ نزنی بچه ها بیدار نشن گفتم باشه من تا 11.15باید مغازه باشم ولی اون شب زودتر رفتم رسیدم سر کوچشون از تلفن عمومی زنگ زدم خونشون گفتم تا 2 دقیقه دیگه میرسم دم خونتون گفت باشه من ایفون میزنم یواش از پله ها بیای بالا رسیدم دم درشون از تو ایفون منو که دید درو زد رفتم بالا کفشامو در اوردم گفت وایستا رفت دم اطاق بچه ها اطاق بچه ها تو یک راه رو کوچک بود بعد اطاق خودش جلوی اطاق وایستاد یکم بعد بادست اشاره کرد کفشاتو ور دار بیار تو اطاق منم ته کفشامو چسبوندم بهم رفتم تو اطاق لامپ حالو روشن گذاشت واومد تو اطاق در اطاق وقفل کرد منم مثل بچه یتیما با کفشام وایستاده بودم گوشه اطاق گفت کفشاتو بزار کناربیا بشین روتخت اومدم نشستم کنارش کاپیشانمو در اوردم خودش یک پیراهن یک تیکه تنش کرده بود چراغ اطاق روشن کرده بود دستشو زد رو تخت گفت بیا بشین اینجا
نزدیکش نشستم دستشو انداخت دور گردنم یک بوس از لبلم کرد منم یکم منگ بودم نمیدونم این قرصا چی بود توش بلند شد چراغ اطاقو خاموش کرد چراغ خوابشون نورش زیادتر از حد معمول بود شلوارمو وجاکتمو در اوردم و رفت زیر پتو دستمو گذاشتم که سرشو بزاره رو دستم خوابید رو دستمو شروع کردم به لب گرفت از بوی بدنش مشخص بود که تازه حموم بوده با اینکه یکم چاق بود ولی بوی عرق نمیداد پیراهنشو در اوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش خیلی سفت نبود ولی حال میداد خیلی شهوتی بود رفتم پایین پاش بالشت زیر سرمو برداشتم گذاشتم زیر کمرش کمرشو بلند کرد شورتشو در اوردم وای چه کس گوشتی داشت صاف کرده بود مثل دمبه شده بود شروع کردم به خوردن که دیدم صداش در اومد بعداز چند دقیقه دیدم دستش تو دهنشه داره بقل دستشو گاز میگیره گفتم چیه گفت نمیتونم صدام بلنده بچه ها بیدار میشن هر چند لحظه تمام نفسشو فوت میکرد بیرون...
خیلی از کسش خوشم اومده بود یکم که خوردم منو کشد بالا گفت بکن توش منم دوست داشتم برام ساک بزنه بهش گفتم یکم میخوری گفت خوشم نمیاد اینم از شانس ماست دیگه رفتم بالاش کیرم خیلی بزرگ نیست متوسطه کیرمو گرفت وکرد توش وای داشتم دیوونه میشدم من همیشه دوست داشتم همچین کس چاق وچله ای رو بکنم بالشت زیر کمرش اذیت میکرد برداشتمش شروع کردم به کردن با خودم گفتم خدا کنه این قرصه اثر کنه وگرنه الان میاد خداییش دستش درد نکنه منگم کرده بود ولی اصلا ابم نمیومد تا حالا اینجوری زیاد نکرده بودم منم محکم گرفته بود بهم گفت بزار بیا بالا من خوابیدم اومد بالا م منم دستامو از دو طرف همینجور که روش به من بود گذاشتم رو کونش وای چه کونی داشت خیلی کونش بزرگ بود خیلی سفت نبود ولی شل هم نبود با لپرای کونش بازی میکردمو اونم خودشو بالا پایین میکرد یک دفعه وایستاد سرشو تکون داد گفتم چی شد گفت میخوام ارضاع بشم گفتم چرا وایستادی گفت سر و صدای من موقع ارضا شدن زیاده نمیتونم خودموکنترل کنم من فقط میخواستم چهاردست وپایی بکنم من کون بزرگ خیلی دوست دارم ولی از کون دوست ندارم چون کثیف کاری میشه سابقشو داشتم
بهش گفتم بر میگردی گفت از پشت نه گفتم نه میخوام بزارم جلو برگشت وای یک کون گوشتای جلوم بود بالشت گذاشتم زیر سرش وچهار دست وپایی کرد گذاشتم دمش با یک فشار اروم کردم تو وبقلای کمرشو گرفتم میتونم بگم از بس کونش بزرگ بود هر طرف دو تا دستامو که بقل هم میگرفتم هنوزم جا داشت شروع کردم به کردن یک ده دقیقه اینجوری کردم که دیدم دارم ارضاع میشم محکم کونشو گرفتم و حرکتامو سریع تر کردم داشت میومد کشیدم بیرون و ریختم رو کمرش بعد با دستمال تمیزش کردم اون شب بهترین سکسم بود با زنی چاق و کون گنده بعد از اون تا 2 سال هر هفته یا صبح یا شب یکی دو بار کارم این بود میرفتم خونه خودش و میکردمش تا اینکه ازدواج کرد واز نزدیک مغازمون رفت ...
نوشته: امین
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#436
Posted: 5 Feb 2015 23:40
سکس همسر با مرد غریبه
سلام دوستان .
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به تیر امسال.من اسمم نیما و زنم مرجان زنم 26 سالشه و خودم 29 سال. زنم در یک شرکت خصوصی کار میکنه و خودم کار ازاد انجام میدم. یک روز با زنم داشتیم میرفتیم خرید کنیم که میخواست مانتو و شلوار بگیره از اونجایی که زنم خیلی سخت پسندمیکنه مجبور شدیم بیست تا مغازه بگردیم تا جنس مورد علاقه اش را پیدا کنه وقتی داخل مغازه شدیم یه پسر خوشتیپ که صاحب مغازه بود از همون نگاه اول دل زنمو برد بد جور به زنم خیره شده بود از اونجایی که زنم هم همیشه چشم چرونی میکرد اونم با پسره که اسمش حمید بود شروع کرد به ناز کردن وحرف زدن.خلاصه یه مانتو داد دست زنم که بپوشه زنم هم اتاق پرو رفت و مانتو را پوشید خیلی بهش میومد یه مانتو خیلی کوتاه و تنگ!یادمه حتی در اتاق را هم کامل نبسته بود من که داشتم کم کم کیرم راست میشد فروشنده هم که از من بدترزنم وقتی بیرون اومد رو به من وفروشنده کرد و گفت خوبه که هر دو گفتیم خیلی شیکه راستش زنم همیشه تو کف کیرکلفته و با کیر من سیر نمیشه همیشه اینو خودش میگه منم از خدامه که یکی بیاد و کوسشو جر بده...
خلاصه موند شلوار که فروشنده چند تا ساپورت بهش داد که بپوشه و زنم خیلی خوشحال شد منم به زنم گفتم تا تو اینها را بپوشی من بیرون یه زنگ میزنم و میام که اونم از خدا خواسته گفت باشه من اینم امتحان میکنم و میام بیروم خواستم عمدا برم بیرون ببینم فروشنده تا برگردم مخشو میزنه یا نه که ده دقیقه با گوشیم ور رفتم و دوباره رفتم داخل مغازه که دیدم فروشنده سرشو برده داخل اتاق پرو م کمرشو اندازه میگره غافل از اینکه زنم دو تا شلوار دیگه هم عوض کرده تا رفتم داخل فروشنده اومد بیرون و من وقتی کیرشو دیدیم خیلی تابلو بود که سیخ شده بنده خدا حق داشت همچین کون و کوسی را ببینه و سیخ نکنه خلاصه اونروز خریدهامون تموم شد و برگشتیم خونه م من همش اون صحنه که فروشنده سرشو برده بود داخل اتاق از یادم نمیرفت مطمئن بودم فروشنده خیلی دست مالیش کرده حتی وقتی اومدیم بیرون فروشنده و زنم یه خنده ای به هم کردن که نشان از رضایت هر دوشون بود
خلاصه یک ماه گذشت و من هر کاری میکردم نمیتونستم بفهمم زنم با کسی رابطه داره یا نه تا اینکه تصمیم گرفتم وقتی که نیستم خونه یه گوشی اضافه داشتم و اون را رو ضبط صدا گذاشتم و زیر مبل گداشتم و با خیال راحت هر چی صدا بود ضبط کنه هر روز میومدم خونه صدا را رو گوشی خودم میزاشتم و روزها سر کار گوش میدادم البته زنم همش ساعت قبل از من خونه میومد ولی گوشی میتونست تا ده ساعت هم صدا را ضبط کنه خلاصه چند روز همینجوری گذشت و زنم نشنیدم با کسی حرف بزنه تا اینکه گفتم جمعه ک اتفاقا پریودش هم تموم میشد میرم سر کار و مجبورم جمعه را دیر بیام که اونم اولش نارحت شد اما مطمئن بودم از خداشه.خلاصه پنج شنه حدودا غروب بود من اینو به زنم گفتم و گوشی رو رو ضبط گذاشتم و به زنم گفتم میرم کمی میوه بگیرم و بیام.
وقتی رفتم به بهانه میوه خریدن بیرون مطمئن بودم که اگر دوست پسر داشته باشه بهش خبر میده خلاصه بعد از یک ساعت برگشتم خونه و گوشی را دزدکی برداشتم و ضبط صدا را با خودم بردم اتاق خواب و بهانه اینکه یک ساعتی با هندسفری اهنگ گوش میدم رفتم تو اتاق خواب وقتی صدا را گوش کردم شنیدم که زنم به یه پسره که اسمش حمید بود داره زنگ میزنه و بهش میگه صبح شوهرم میره سرکارتاغروب نمیادهر چند من صداپسره را نمیشنیدم اما تو کونش عروسی بود برای کردن زنم.خلاصه من هفت صبح از خونه زدم بیرون و گوشی را رو ضبط گذاشتم و خودم یه جا که زنم دید نداشته باشه نشستم و منتظر اون مرد خوشبخت که میخواست زنموبکنه نشستم.ادامه داستان را سری بعد براتون تعریف میکنم که چجوری ترتیب زنمو داد.
نیما
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#437
Posted: 5 Feb 2015 23:42
هم مادرو کردم هم دخترشو
سلام.
اسم من علي هستش . من ٣٥ سالمه و قضيه بر ميگرده به تابستان سال ٩٢ . من يه زن بيوه رو صيغه كرده بودم به اسم شهلا كه اونم ٣٥ سالش بود كه از شوهر معتادش جدا شده بود و به همراه دخترش نگار كه ١٦ سالش بود تنها زندگي ميكرد و من كم و بيش از نظر مالي بهشون ميرسيدم و نگار هم با قضيه من و مامانش كاملاً كنار اومده بودو منو خيلي دوست داشت از اندام و هيكل و نحوه سكس كردن با شهلا هرچي بگم كم گفتم . نگار هم مثل مادرش قد بلند و هيكلي بود يه بار كه اونجا بودم نگار ميخواست بره عروسي و داشت لباسهاش رو امتحان ميكرد كه با يه دامن خيلي كوتاه و يه ركابي اومد پيش من و مامانش كه اينها خوبن بپوشم واسه عروسي ؟ منم با ديدن اون هيكل و رانهاي تپل و كشيده و سفيد حسابي رفتم تو فكر نگار و همش در پي رابطه باهاش بودم . هروقت هم كه ميرفتم خونه شهلا من و اون تو يه اتاق نگارميخوابيديم و نگار تو هال ميخوابيد . خلاصه شهلا تيرماه سال ٩٢ زانوي پاشو عمل كرده بود و تازه از بيمارستان مرخصش كرده بودن كه به من پيام داد كه شب برم پيشش . شهر ماهم چون يه شهر كوچكه و همه بخاطر شغلم منو ميشناسن كمي رفت و آمدهام به خونه شهلا مشكل بود و اكثراً شب ساعت ١١ به بعد كه خلوت بود ميرفتم خونش .
اونشب طبق معمول ساعت يازده به پدر و مادرم گفتم ميرم خونه دوستام و شب نميام و رفتم خونه شهلا . كمي نشستيم و من و شهلا رفتيم توي اتاق بخوابيم ( البته قرار نبود سكس كنيم ولي خوب چون تابستون بود كنار هم لخت ميخوابيديم و حال ميكرديم . نگار هم از موقعي كه من رسيدم هي ميگفت كمرم درد ميكنه و شهلا با اون حالش گاهي كمي ماساژش ميداد خلاصه ما رفتيم تو اتاق و يه ساعتي بود كه داشتم با كون بزرگ و كوس شهلا عشق بازي ميكردم كه نگار مادرشو صدا زد و گفت مامان كمرم خيلي درد ميكنه . شهلا هم از من خواهش كرد كه برم و كمي ماساژش بدم چون خودش به سختي ميتونست حركت كنه ، منم شلوارك و ركابي رو تنم كردم و از خدا خواسته اومدم پيش نگار . ديدم نگار به شكم خوابيده و يه شلوارك مشكي كه تا زانوهاش بود تنشه با يه تاب منم كنارش نشستم و دستي به موهاش كشيدم برگشت خواست بلند بشه كه گفتم راحت باش ميخوام كمي كمرتو ماساژ بدم دستي به موهاش كشيدم و شروع كردم از روي تاپ كمرشو ماليدم كه ديدم وقتي به گودي كمرش رسيدم گفت اونجا بيشتر درد ميكنه منم كه كيرمو براي كون درشت و كشيده نگار شق كرده بودم اروم اروم گاهي دستمو بيشتر پايين مياوردم تا به كونش بخوره وااااي چه كوني بود وقتي ديدم چيزي نميگه تماسهاي دستمو با كونش بيشتر كردم و بعد ازيك ربع ديدم كه دارم فقط كونشو ميمالمو نگار چيزي نميگه . حالا نگار رو كه تا اون لحظه صورتش به سمت ديگه بود برگردوندمش به طرف خودم و لي ديدم چشماشو بسته تا منو نبينه كه بعداً خجالت بكشه منم كه ديدم مايله دستشو گرفتم و از روي شلوارك گذاشتم رو كيرم ديدم كه اروم داره كيرمو فشار ميده و خوشش اومده.
منم جرأت پيدا كردم و كمي شلواركمو كشيدم پايين و كير شق شده ١٧ سانتي ام رو دادم دستش كه ديدم داره با دستش همه كيرمو و خايه هامو لمس ميكنه تو همين حال شهلا گفت علي خودتو خسته نكن و بيا بخواب من و نگار هم خمار مونديم و رفتم و گرفتيم خوابيديم و صبح وقتي رفتم اداره نگار خواب بود . دوسه روز گذشت و من شديداً تو فكر كون نگار بودم كه حدوداي ساعت ٣ بعد از ظهر كه هوا خيلي گرم بود يكسره از اداره رفتم دم در خونه شهلا و بهش زنگ زدم تا درو باز كنه كه گفت با نگار تازه رسيدن بيمارستان براي ويزيت زانوش كه منم با ناراحتي گفتم پس ميرم خونه و شهلا كه منو خيلي دوست داشت گفت يه چرخي اون دورو بر بزن الان نگار رو ميفرستم بياد خونه من خودم با آژانس يه جوري بر ميگردم كه با اين حرفش انگار دنيارو بهم داد . بعد از ده دقيقه نگار اومد و رفتيم تو خونه . تا رسيديم نگار گفت علي آقا تا شما لباس راحتي بپوشي منم لباسامو عوض ميكنم و يه شربت خنك ميارم بخوريم . منم رفتم تو اتاق نگار لباسامو عوض كردم و ديدم هنوز رختخوابشو جمع نكرده نشستم و بهش گفتم شربتو بياره تو اتاق بخوريم
اومد و ديد كه من تو رختخوابش لم دادم كنارم نشست و باهم شربتو كه ميخورديم ديدم فقط داره به كيرم نگاه ميكنه كه نيم خيز شده بود و از زير شلوارك معلوم بود . دل رو زدم به دريا و گفتم نگار جان قضيه اون شب بين خودموم ميمونه ديگه ؟؟؟زودي گفت علي اقا منم ميخواستم همين سوال رو از شما بپرسم ؟؟؟ منم بهش اطمينان دادم كه هر كاري كه بين ما اتفاق بيفته تا ابد مثل يه راز بينمون ميمونه كه با شنيدن اين حرف خيلي راحت شد دستشو گرفتم و گفتم حالا بيا كمي دراز بكشيم تا مامانت بياد كه خيلي ريلكس با همون شلوارك و تاپ اون شبش كنارم دراز كشيد و من دستمو حلقه كردم دور گردنش و لبامو گذاشتم رو لباش كه ديدم باز چشماشو بسته و منم ديدم اينجوري راحتترم شروع كردم لباشو خوردم كه متوجه شدم خيلي ناشي هستش وو چيزي بلد نيست ولي هر كاري من ميكردم تكرار ميكرد كمي كه لباشو خوردم ازش جداشدم و به پشت خوابوندمش و شروع كردم به ماليدم سينه هاش كه سايز ٧٥ و سفت و مثل توپ بود ديدم داره نفساش تندتر و تندر ميشه تاپشو بالا دادم و خدااااي من چي ميديدم ؟ نوك خيلي كوچيك اون سينه هاشو ميخوردم و اون فقط با شدت زياد از بيني نفس شهوت آميز ميكشيد و حال ميكرد اومدم پايينتر و شكمشو ليس ميزدم و اون با دستاش به موهام چنگ ميزد و هرلحظه حشرش بيشتر ميشد...
كمي اومدم پايين تر دست بردم كه شلواركشو در بيارم ديدم خودش كونشو بالا داد كه راحتتر در بياد يه شورت سفيد كه توي سفيدي لمبراي كونش گم بود با يه اندام بي مو داشت ديوونم ميكرد از روي شورتش كوسشو بو كردم و اروم از گوشه شورتش يه بوس از كوسش برداشتم ولي نگار حرفي نميزد فقط داشت آآخ و اوووخ ميكرد و نفسهاي عميق و شهوتي ميكشيد حالا ديگه شورتشم دراوردم و چون نگران اومدن شهلا بودم كمي اون كوس ناز و سفيدشو ليس زدم و برش گردوندم رو شكم خوابوندمش واااي عجب كوني باورم نميشد يه كووون استثنائي كمي با زبونم سوراخ تنگ كونشو ليس زدم و و نشستم روي رانهاش كه حركت نكنه ازروي ميز ارايشش كه نزديكمون بود يه كرم اوردم و كمي ماليدم به سوراخ كونش و كمي هم زدم به سر كيرم زير كيرمو مماس گذاشتم روي خط كونش و اروم روش خوابيدم كه ديدم ازاينكه وزن منو رو خودش حس ميكنه خيلي حال ميكنه كمي اونجوري بوديم كه دوباره نشستم رو رانهاش و با يه دستم كمي كونشو باز كردم و با يه دستم سر كيرمو گذاشتم رو سوراخ كونش خيلي تنگ بود و مطمئن بودم كه اشكشو در مياره ولي اروم و خيلي حرفه اي ( چون كون مادرشو اونقدر كرده بودم كه كاملاً تو كون گايي حرفه اي بودم ) سرشو هل دادم تو كونش كه دهنشو محكم به بالش فشار داد و يه جيغ خفيف كشيد و كمي هم كونشو كشيد جلوتر كه نشد در بره چون روي پاهاش نشسته بودم كمي ديگه هم فشار دادم و اروم اروم در حالي كه حركت شونه هاش كه ناشي از گريه بود رو ميديدم تا ته گذاشتم تو كونش و اروم اروم شروع كردم به تلمبه زدن...
يه پنج دقيقه اي كه اونجوري تلمبه زدم ديدم راحت تر شده ودو باره داره حال ميكنه منم از ترس اومدن شهلا تلمبه هامو تندتر و تندتر كردم وبا فشار خالي كردم تو كونش و همونطوري كه كيرم تو كونش بود روش دراز كشيدم و بعد از لباش يه بوس گرفتم و پاشدم رفتم خودمو شستم برگشتم ديدم لباسهاي منو گذاشتو تو هال و در رو بسته كه خودشو تميز كنه من لباسامو پوشيدم كه ديدم از اتاق اومد بيرون و يه لبخندي بهم زدو رفت تو آشپزخونه و تا اومدن شهلا بيرون نيومد وقتي مادرش اومد پرسيد نگار چرا رنگت پريده كه گفت مامان از بوي بيمارستان و گرماي هواست و يه نگاه به من كرد و لبخندي زد .... از اونروز تا حالا وقت نكرديم كه سكس كنيم ولي هروقت خلوت ميشه لب و سينه اي ميگيريم و خودش گفت كه اونم مثل من منتظر فرصته كه دوباره بكنمش ....
نوشته: علی
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#438
Posted: 5 Feb 2015 23:45
سکس خواهرم با نامزدش
سلام.
اسم من سینا هستش، من یه خواهردارم که سه سال ازمن بزرگتره و25 سالشه و 5 ماه پیش نامزد کرده،ما اهل کرج هستیم،پدرومادرمون برای چند روزی بخاطر فوت یکی ازفامیلهای مادرم به تهران رفته بودند،من ان روز توخونه باسمیرا تنها بودم دیروز با بچه ها قرارفوتبال تو سالن گذاشته بودیم، من داشتم آماده میشدم که دوستم بیاد دنبالم بریم فوتبال که دیدم خواهرم سمیرا با نامزدش تلفنی صحبت میکنه تو اتاقش،بعد اینکه صحبتش تموم شد رفت جلوی میز آرایش وهمینکه داشت ارایش میکرد متوجه شدم زبر چشمی داره منو میپاد،چیزی متوجه نشدم،دیدم دوستم به موبایلم تک انداخت که رسیدم دم درخونتون بیابیرون،باسمیراخداحافظی کردم گفت کی میای؟سالن خیلی طول میکشه؟ گفتم تاغروب،و بعد اومدم پایین سوارماشین دوستم شدم ورفتیم سالن،جلوی درسالن یکی ازبچه ها به موبایل دوستم زنگ زد و خبردادکه یکی ازدوستانمون باموتور تصادف کرده بردن بیمارستان،بنابراین بازی کنسله،دوستم بهم گفت من میرم بیمارستان،توهم میای؟گفتم نه دیگه ازحوصله افتادم بعد میرم میبینمش،پاش شکسته دیگه،توبرو،فقط منوبرسون خونه،
دم درپیاده شدم و دروباکلید بازکردمو ازپله هارفتم بالا،به دم درواحدمون که رسیدم متوجه شدم صداهای عجیبی ازتو خونمون میاد،اروم دروباز کردمو بی سروصدا رفتم تو،دیدم تو ال سی دی بزرگی که تازه خریده بودیم فلش مموری زدن وفیلم سوپرنشون میده،برگشتم دیدم رو کاناپه شلوار و تاب سمیراوباشورت وسوتین سیاه رنگی که باید مال خودش باشه هست،ولی خودش نیست،ناگهان متوجه صدایی ازداخل اتاق سمیراشدم،اروم رفتم سمت اتاقش،دراتاقش کمی بازبود،از پشت درسرکی به داخل اتاق یواشکی کشیدم که درجام میخکوب شدم ،چشام خیره ماند،اولین بارم بود که سکس طبیعی و زنده میدیدم،سمیرا با نامزدش امیر رفته بودن رو تخت یه نفره سمیرا ومیخواستن تازه شروع کنن که من سربزنگاه رسیده بودم،اروم پشت درنشستم زمین که ببینم امیر چطوری خواهرمو میگایه،سمیرامیگفت بازم بخورعزیزم خوب میخوزی،معلوم بود قبل ازامدن به اتاق همدیگرورو کاناپه کنارتلویزیون خورده بودن، امیرکمی شکاف کس سمیرا رو لیس زدکه اه وناله واخ واوخ سمیرا بلندشد،بعدسمیراگفت عزیزم همشو بخور،توشوبخور،بخورکه دارم میمیرم...
امیرهمینطورکه داشت کوس نامزدشو میخورد تموم بدن سمیراداشت تکون میخورد،یعدسمیراباصدای شهوت امیزش گفت روسوراخمو لیس بزن امیرهمینطوری که داشت باکوس سمیراور میرفت ومیلیسیدش زبونی رو سوراخ کوس سمیراکشیدوشروع کرد تندتند لیس زدن وخورن که سمیرا اینبارااااااااااه بلندی کشید ودیدم سمیرا داره رو تختی وچنگ میزنه ازشدت حال،بعد مدتی سمیرابلند شدنشست و امیر خوابیدوفهمیدم نوبت ساک زدن سمیرارسیده، امیرگفت بخورعزیزم،کیر امیرراست راست شده بودوباساک زدن سمیراهم هی کلفت وکلفتترمیشد،اولین بارم بود کس سمیراوکیر امیرومیدیدم،ازساک زدن حرفه ای سمیرافهمیدم که باراولشون نیست که دارن سکس میکنن،که ناگهان سمیراگفت پاشوبکن عزیزم که دارم میمیرم،تعجب کردم ازگفته سمیرا،اخه اوناکه نامزد بودن وسمیراباکره هست،گفتم سمیرا یاخیلی هوس زده شده وازشدت هوس اونجوری میگه یا امیرمیخواد پرده سمیرا روبزنه وزن وشوهرشن.
امیربلند شدوسمیرارو خوابوند پاهاشو دادبالاوتامیتونست پاهاشوبازکرد،بعداروم کیرشوکشید روسوراخ کوس سمیرا که معلوم بود سمیراخیلی لذت میبرد،بعدرسیدروسوراخ کوس سمیراواروم کلاهک کیرشو گذاشت رو سوراخ کوس سمیرا،که دیگه منتظربودم پرده سمیراروبزنه،که کلاهک کیرشو فروبردتوکوس سمیرا،سمیرااهی کشیدوگفت بکن عزیزم بازم بکن بیشترمیخوام،که امیر تانصف کیرشو فرو کرد توکوس سمیراوشروع کرد تلمبه زدن که توان لحظه تازه دوهزاریم افتاد که سمیرااصلاباکره نبوده و امیرقبلاپردشوزده،اه واوه سمیرا دیگه بلندشده بودوسمیرامیگفت اااااه بکن مردم،کوسموبکن عزیزم،بکن بکن بکن و امیرمیکرد وکه ناگهان سمیراگفت بازم میخواهم بیشترمیخواهم همشو بکن بکن توکسم که اینبار امیرتموم کیرشوتاته فروکرد توکوس سمیرا،باورم نمیشد سمیرااینقدرحشری باشه،سمیرامیگفت تندتندبکن، امیرتندترش میکردوسمیرامیگفت اه اه اه امیریواشتربکن،کوس سمیراازشدت هوس خیس خیس بود،جلوی خودمم بادکرده بودوعرق سردی روپیشونیم نشسته بودورنگم هم پریده وسفید شده بود،ناگهان امیرازتوکوس سمیراکیرشودراوردوگفت برگردو چهاردست وپاشو عزیزم،سمیرابرگشت و امیرکیرشواینبار گذاشت روسوراخ کون سمیرا،که سمیراگفت امیرکون نه درد داره، امیرگفت عزیزم خیلی کم وفقط کلاهکشومیکنم...
امیرتفی به کلاهک کیرش زد واروم کلاهک کیرشوفروکرد توکون سمیرا که اخ واوخ سمیرابلندشدو امیر کون سمیرارو اروم یکی دو دقیقه ای کرد وسمیراهی میگفت بس دیگه امیر بسه درش بیاربسه درددارم که امیرددرش اوردوسمیرا کیر امیروبرگشت گرفت دستشو تفمالی کردوبه امیرگفت بکن توکسم واینبارتاارضام نکردی حق نداری درش بیاری، امیردرازکشیدوسمیرانشست رو کیر امیروبادستش کیرشوگذاشت توکسش وشروع کردروکیر امیربالاوپایین پریدن،بعد کمی امیرگفت بخواب روم سمیراخوابید روش و امیردستهاشوحلقه کرددورگردن سمیراو لبها و زبون همدیگروانداختن دهن همدیگه که ازصدای اه وناله سمیراکمی کاسته شد، امیرعمل تلمبه راتندوتند کردوسمیراگفت تندتندبکن کسموکه دارم ارضامیشم که بعدازچندتلمبه تندوسریع امیرسمیراااااااااه ه ه ه ه بلندی کشید وفهمیدم ارضاشد، امیر هم دیگه داشت ابش میومد چون اخ واوخش بلند وبلندتر میشد،به سمیراگفت کجابریزم؟سمیراگفت خواستی ارضا شی بهم بگو بلندشم برگردم بریزروکوسم،مواظب باش توم نریزی.
بعدازچند مرتبه تلمبه سفت و سخت امیر به کوس سمیرا، امیرگفت ابم داره میاد که سمیرا دقیقا همینکارو کرد و امیر ابشو ریخت رو کوس سمیرا و سمیرا با دستش اب امیرو مالید رو کوسش و امیر بی حال رو سمیرا افتاد،من که فکرمیکردم همین حالاهاهست که از اتاق بیرون بیان و برن دستشویی و خودشونو بشورن ولباس بپوشم،ترس ازاینکه مبادا منو ببینن و یا بفهمن تمام لحظات من تو خونه بودمو پشت دراتاق، سریع یواشکی بلندشدم وکفشاموبرداشتم وازخونه اروم زدم بیرون،گفتم بهتره برم بیمارستان یه خبری از دوستمون بگیرم،تو راه که داشتم میرفتم همچنان فکرم به سکس سمیراونامزدش امیربود....
نوشته: سینا
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#439
Posted: 5 Feb 2015 23:46
سکس عالی با نامزدم
سلام.
جریان سکسی که میخوام براتون تعریف کنم، بین من و نامزدم اتفاق افتاده. من 24 سالمه و نامزدم 28. از وقتی رومون به هم باز شد، قبول کرد که تا زمان عقد و ازدواج، از پشت و جلو منو نکنه. اما با این وجود بدلیل علاقه شدیدی که بینمون هست، همیشه سعی کردیم چه روحی و چه جسمی و چه جنسی بهم حال اساسی بدیم! خانوادشون رفته بودن سفر و قرار شد بیاد دنبالم و بریم اونجا. راستش از بابت همسایه ها خیلی استرس داشتم! چون آبروی جفتمون در خطر بود! خلاصه ریسک بزرگی بود! اون روز یه شورت صورتی جیغ و توری با پاپیون کوچولو پوشیده بودم با یک لباس شب گیپور صورتی کم رنگ! بدون سوتین! چون خودم سینه هام سفته و شق وایمیسته. سایزشونم 75 – 80 ئه. رونهای پر و کمر باریکی دارم. یه رژ آلبالویی هم زدم تا حسابی خوشگل و هات نشون داده بشم. وقتی منو با اون حالت دید، حسابی راست کرد. طوری که چشماش از شدت شهوت به خواب رفته بود. مخصوصا مژه هاش!! فر خورده بود و از اونجایی که من سکس لطیف دوست دارم، ناخودآگاه قربون صدقه ی حالت چشماش شدم!
با ولع دست میکشید روی گردن، سینه ها و ران پاهام. میبوئید، میبوسید و میلیسید. من هم تو اوج لذت بودم و با احساسِ خاصی، اجزای صورتش رو میبوسیدم و اروم در گوشش زمزمه میکردم. عاشق خوردنِ گردن سفید و نرمش بودم! مخصوصا وقتی که ته ریش میذاشت. شروع کردیم به لب و لب بازی و ماساژ. منو نشوند رو مبل و آروم بند لباس شبمو پایین آورد و شروع کرد به خوردن سینه هام. بدجور شهوتم رفته بود بالا. دستم رفت بطرف آلتش و لمس کردم. حسابی داغ و بزرگ بود. بلند شدم و همینکه روی زانوهاش نشسته بود، ناخود اگاه سرش رو گرفتم سمت واژنم و از شدت لذت لباش رو بروی چوچولم فشار میدادم و اونهم زبونش رو دایره وار میمالید به سر چوچولم. داشتم از حال میرفتم. همینطور که داشت واسم میخورد، شروع کردم به قر دادن و رقصیدن! واااااای معرکه بود!! دخترا میفهمن که چه حسی داشتم! بعد بلندش کردم لبشو بوسیدم و خودم نشستم روی دو زانوم. از روی شلوارش صورتمو میمالیدم به آلتِش که حسابی شق شده بود! شلوارشو از پاش دراوردم و شروع کردم به لیس زدن از زیر و رو و خایه ها و نوک سفتش! ده دقیقه واسش ساک از نوع سائوپائولویی زدم که دیگه روی پاهاش بند نبود!
رفتم رو تخت و کنار هم دراز کشیدیم و من مثل آهویی که بجون شیر افتاده باشه پریدم روش و همینطور که گردنش و لبش رو لیس میزدم و میک، با دست راستم شروع کردم به مالیدن آلتش به چوچولم. خیلی لذت بخش بود! صدای آه و ناله ی جفتمون بلند شده بود!! داغه داغ شده بودیم که یهو کسمو گرفتم روبروی صورتش و نشستم روی دهنش و خودمو عقب جلو میکردم تا چوچولم بماله به لب و زبونِ نرمش. تو اوج لذت بودم که یهو ناله ی خفیفی کردم و پاهام شروع به لرزیدن کرد و مایع شفافی ازم خارج شد و چوچوله باد کرده همانا و لیزشِ وسوسه انگیز همانا... خلاصه منو خوابوند کنار خودش و با یک دست سینه هامو لمس میکرد و با دست دیگه لاپایی... لای چوچوله باد کرده و پر خونه من! گهگداری هم واسه اوج لذت، نوک آلتش رو میمالید به نوک سینه هام و قلقلک و شهوت خاصی بهم دست میداد. رفتم سمت کیرش و شروع کردم به خوردن، همین که ناله میکرد و با صدای مردونه اش منو دیوانه کرده بود، آبش اومد و ریخت رو لبم. بعدشم حموم و ماساژ و لالای حسابی بعد از یک سکسِ توپ.
دوستان عزیز، واسمون دعا کنید که هرچه زودتر باهم عقد کنیم تا بتونیم سکس کامل رو هم تجربه کنیم. بشدت دوستش دارم و اونهم منو. شاد باشید
نوشته: پری 69
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#440
Posted: 5 Feb 2015 23:48
مدیر کیر کلفت هتل زنمو کرد
سلام دوستان.
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به تابستان امسال.من 11ماهه ازدواج کردم و 27سالمه و زنم 25 سال با اندام کاملا سکسی و کون برجسته وقلمبه وزن 62 کیلو و قدش 165.اوایل ازدواج با زنم خیلی سکس داشتم اما بعد از دو ماه دیگه به خاطر خستگی کار کمتر میتونستم باهاش سکس کنم اینم بگم که زنم خیلی شیک پوشه و همیشه بیرون تنگترین مانتو و با یه ساپورت میگرده بعد از سه ماه دیگه زنم کم کم داشت به خاطر کمبود سکس شاکی میشد میدونستم که ادمی نیست که بره با یکی دیگه سکس کنه.تا اینکه با سایت شهوتناک داستانهای سکسی اشنا شدم واسم خیلی جالب بود هر روز چندین داستان میخوندم کم کم موقع سکس به زنم میگفتم دوست داری بایه زوج دیگه هم سکس کنیم که اوایل خیلی شاکی میشد اما وقتی دید من واقعا دوست دارم اونم خیلی دلش میخواست اما جرات گفتن نداشت.یه شب موقع سکس که حسابی حشری شده بود گفت کیرت جوابگوی کوسم نیست که منم فرصت را غنیمت شمردم و گفتم دوست داشتی الان یک کیر دیگه هم بود دو نفری با هم ترتیبتو میدادیم تا اینو گفتم حشرش سه برابر شد نمیشد کنترلش کرداما بعد از سکس انگار نه انگار که در مورد نفر سوم حرف زده.
گذشت تا خرداد امسال که یک شب تصمیم گرفتم موقع سکس همه چیز را بهش بگم وقتی سکس را شروع کردیم بهش گفتم وقتی تابستون رفتیم مسافرت می برمت هتل که اونجا هم سفارش کوس بدیم هم کیر برای تو از اینکه من با یکی دیگه سکس کنم بدش میومد اما دوست داشت خودش همزمان با دو نفر سکس کنه که زنم گفت من کیر میخوام اما تو حق نداری کوس بکنی منم گفتم قبول تا اینکه رفتیم شیراز.وقتی رسیدیم دم هتل خانومم همش میگفت رضا من استرس دارم میترسم زنگ بزنن پلیس منم گفتم اونا باید بترسن نه تو عزیزم خلاصه رفتیم داخل هتل که خدایش خیلی هتل شیکی بود . زنم که یه یک مانتوی خیلی کوتاه با یه ساپورت خیلی تنگ پوشیده بود از همون اول چش مدیر هتل را گرفت وقتی مدارک را دادیم به سمت سویت رفتیم خیلی شیک بود.
اونروز استراحت کردیم تا شب.شب دیگه زنم همش میگفت پس کیر چی شد منم گفتم عزیزم کیر که نمیاد دنبالت خودت باید بری دنبال کیر که گفت جرات نمیکنم خلاصه یه فکری به ذهنم رسید گفتم من میرم بیرون 3ساعت دیگه میام چون اگر میموندم داخل احتمالش بود که منو داخل ببینن ابروریزی بشه. تو هم زنگ بزن مستخدم بیا بگو تخت صدا میده که اونم گفت من به مستخدم کوس نمیدم گفتم عزیزم اتفاقا اونا تو کف هستن بیشتر بهت حال میدم که راضی شد همین کارو بکنه.خلاصه رفتم بیرون و به زنم گفتم اگر دیدی یارو بکن نیست زنگ بزن تا بیام.خلاصه رفتم بیرون وبعد از سه ساعت زنگ زد که برگرد هتل گفتم چی شد که گفت بیا اومدی بهت میگم.وقتی رسیدم هتل و رفتم تو اتاق دیدم زنم یه ساپورت خیلی نازک با یه تاب تنگ پوشیده ونشسته رو مبل گفتم چی شد گفت خودم رفتم پایین پیش مدیر هتل گفتم با این سر وضع که گفن نه مانتو هم تنم بود اما ساپورتم همین بود گفت تا رفتم پیشش یه جوری نگام میکرد که میخواست همون جا منو بکنه گفتم شیطون چی بهش گفتی گفت اوردمش تو اتاق بهش گفتم تخت صدا میده اذیت میشم گفتم تحریکش نکردی گفت چرا دکمه های مانتو را باز کردم و از عمد هم یه شورت رو تختخواب گذاشتم که ببینه که همش چشش به شورت و سینه هام بود
خلاصه مدیر را حسابی شهوتی کرده بود ازش خواسته بود تا شوهرم نیست بیاد زحمت تخت را بکشه که اونم دیده زنم کوسشش میخارگفته بود بزار برم پایین بچه ها شک نکنن من نیم ساعت دیگه میام بالا که اونم گفته بود من میرم یه دوش بگیرم تا شما تشریف بیاری که مدیره پرسیده بود شوهرت کجاست که زنم گفته بود رفته خونه یکی از دوستای قدیمیش تا 11شب نمیادخلاصه بعد از نیم ساعت مدیر برمیگرده اتاق وقتی میاد داخل زنم یه دامن خیلی کوتاه با یه تاب میپوشه و خودشو واسه سکس اماده میکنه که مدیر به بهانه تخت همش از زیر کون و کوسشو نگاه میکنه که زنم میگه اقای مدیر میشه یه اتاق دیگه برم استراحت کنم تا شوهرم میاد اخه اینجا فکر نکنم درست بشه که مدیر از خدا خواسته میگه اره بیا اتاق طبقه بالا که خالیه که مدیر که طاقتش تموم شده بود از پشت کیرشو میماله به زنم که زنم یه خنده الکی میکنه و میگه زشته اقای مدیر و مدیر میگه واقعا اندامتون خیلی قشنگه حیف شما نیست زن همچین ادمی شدی که الان پیشت نیست که زنم میگه خب چکار کنم تا اینکه مدیر میگه من میرم پایین کلید میارم تو هم برو طبقه بالا که بیام خدمتت که با هم میرن و همون که میره داخل مدیر از پشت زنمو میگیره و شروع میکنه به خوردن گردن و سینه هاش..
زنمم که حسابی حشری بوده میگه دوس دارم همچین جرم بدی که تا حالا کسی نداده باشه خلاصه دو ساعت تمام زنمواز کون وکوس میکنه و هر چی اب داشته تو کون و کوسش خالی میکنه منم بیرون حسابی حشری شده بودم که الان زنم داره کوس میده و کوسشو جر میده نزدیک 11شب بود که زنگ بیحال زنگ زد گفت میتونی بیایی خونه مدیر ترتیبمو داد کیرم داشت از زیر شلوار میترکید هر ان ممکن بود ابم بیاد خلاصه وقتی رسیدم دم هتل مدیررفته بود وقتی داخل اتاق شدم زنم از خستگی دراز کشیده بود و میگفت مدیر 2بار ارضاش کرده نمیدونم اما زنم خیلی راضی بود از اینکه به یکی دیگه کوس داده.سه شب اونجا موندیم زنم چهار بار منو به بهانه خرید میفرستاد بیرون تا بتونه مدیر هتل بیاد راحت ترتیبشو بده وقتی برگشتیم خونمون احساس میکردم هنوز هم زنم با مدیر هتل در ارتباطه ولی به من میگفت خبری ازش ندارم.الان3 ماه از این ماجرا گذشته و زنم هنوز در کف اینه که 2 نفر بیان ترتیبشو بدن ولی به کسی اعتماد نداره.امیدوارم که از داستانم خوشتون اومده باشه الان زنم رفته بیرون خرید کنه و منم تنها تو خونه نشستم و دارم فکر میکنم که زنم به کسی دیگه ای هم در این مدت کوس داده؟
رضا
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم