انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 45 از 59:  « پیشین  1  ...  44  45  46  ...  58  59  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده


مرد

 
سکس با زن شوهر دار

سلام .
من فرید هستم متولد سال 1363 و 2 ساله ازدواج کردم که زنم متولد سال 1368 است. من یه دفتر کار تو یه موسسه دارم که یه دانشگاه علمی کاربردی هم داره. خانمم تو همون موسسه درس می خوند. الان درسش تمام شده ولی هنوز برای سر زدن به دوستاش می ره موسسه. دوستاش دخترای خوبی بودن و هموش متولد 68 تا 72 بودن. فقط یه دوست داشت که متولد 65 بود و یه دختر ترکه ای بلند قد بود به اسم مونا که قیافش هم خوب بود. ورزشکار هم بود و باشگاه بسکتبال می رفت. خانمم بیشتر قرارها با دوستاشو تو دفتر کار من می گذاشت چون می گفت نمی خوام الکی تو دانشگاه بچرخم. بعد از یکسال همه دوستاش به جز مونا ازدواج کردن و ما باهاشون رفت و آمد داشتیم. مونا کم کم تونسته بود تو مرکز دانشگاهی همون موسسه یه کار تو قسمت آموزش پیدا کنه و ما همدیگرو زیاد می دیدم. چند بار با خانمم که اومدن شرکت احساس کردم خیلی افسرده شده. یه روز خانمم یه کپی از ریز نمراتشو خواسته بود که مونا برای من آورد دفتر و گفت بده به زنت. من دیدم خیلی ناراحته. ازش پرسیدم. چته چی شده مونا خانم. آخه تو تا 6 ماه پیش خیلی شاد بودی. حرفی نزد و خواست بره. من پاپیچش شدم و جلوشو گرفتم که جواب بده. بعد گفتم تا نگی نمی ذارم بری. گفت آقا فرید. همه دوستام شوهر کردن و من موندم. تو خونه و فامیل همه به من سرکوفت می زنن. من نشستم حدود یه ساعت باهاش حرف زدم تا آروم شد و بعد رفت. بعد ازش خواستم هر وقت اعصابش خورد شد بیاد پیش من...



دیگه هفته ای یکی دو روز مونا می اومد پیش من. یه روز یکی از دوستام اومد شرکتم و اون موقع مونا اونجا بود. بعد که مونا رفت به من گفت عجب جگری رو تور کردی که بهش گفتم خفه شد و بعد اون دیگه بی خیال شد. از اون روز به بعد لامصب یه لحظه چهره مونا از جلو چشمام کنار نمی رفت. فرداش رفتم و بهش گفتم بیا تا باهات در مورد موضوعی صحبت کنم. وقتی اومد این بار به شکل خریدارانه بهش نگاه می کردم. عجب کسی بود یه دختر ترکه ای خوش قد و قواره با کمری باریک که یه لحظه چشام رفت سمت کونش. اصلا نفهمیدم بهش چی گفتم. از لحظه ای که رفت یه لحظه هم کونش از جلوی چشمام دور نمی شد. به فکر برقراری رابطه نزدیکتر باهاش افتادم. ازش خواستم بعد از ساعت کاریش بیاد و تو کار حسابداری به من کمک کنه .که هفته ای یک روز می اومد. زنم هم خیلی خوشحال بود که دوست خودش کمک حسابدار من شده. من به مونا گفتم هفته اول هر روز بیا تا راهکارها دستش بیاد. من روز اول فقط باهاش حرف زدم و چیزی دیگه بهش نگفتم. فهمیدم خیلی دختر بی تجربه و ناشی تو زمینه های سکس به نظر می رسه . روز دوم روی یه پوششه تو درایو D تو کامپیوتر چند تا عکس سکسی مربوط به خودم و زنم رو که قبلا عکس گرفته بودیم گذاشتم و روش نوشتم عکس های خیلی خصوصی.



بعد چند تا فایل حسابداری هم تو اون درایو گذاشتم و مونا که اومد گفتم اون فایلها رو از رو کامپیوتر برداره. تنظیم کنه. وقتی نسخه اولیه گزارش رو به من داد دیدم مونا قرمز شده. مطمئن بودم عکسارو دیده. فرداش چند تا فیلم از خودم درحالی که کیرم رو برای زنم اندازه می گرفتم و بعد داخل کوسش کردم رو گذاشتم. مونا آخر وقت روز سوم اصلا حالی به حالی شده بود. من خودم رسوندمش خونشون و در راه مدام از نیازهای جنسی مرد و زن حرف زدم. مطمئن بودم مونا بدجور نیاز به سکس پیدا کرده. روز چهارم دیدم مونا پشت کامپیوتر نشسته و داره با کسش ور می ره. من پشت سرش بودم و دوربین مدار بسته ها رو تنظیم به سمتش کردم. بعد از نیم ساعت صداش کردم داخل اتاقم و گفتم مونا جان اگه نیازی داری چرا به خودم نمی گی؟ دیدم جا خورد بعد فیلم دوربین رو که دستشو تو شلوارش کرده بود بهش نشان دادم. یه لحظه به تپ تپ افتاد . تا خواست حرفی بزنه بلند شدم و بغلش کردم. اول اکراه کرد ولی وقتی کاملا تو بغل من اومد کاملا رام شد و فقط منو بو کرد. لبم رو روی لباش گذاشتم. دیدم داره می میره از شهوت و بعد گفت فرید دوست دارم. من سریع پریدم و یه تکه موکت داشتم کف زمین انداختم و خوابوندمش روش بعد سریع شلوارشو کشیدم پایین. یه شلوار لی آب پاش بود بعد یه ساپورت مشکی ضخیم و بعد یه شورت مشکی. اولش می خواست نذاره ولی تا سینه هاشو مالیدم دیدم خودشو رها کرد. تا به کس صورتی تنگش رسیدم که خیس خیس بود. با سرعت شروع بع خوردن کسش کردم داشت دیوانه می شد. اونقدر خوردم تا زمانی که می خواست ارضا بشه بعد کاملا لختش کردم و خودم هم لخت شدم تا کیر کلفت منو که 19 سانته و خیلی هم کلفته به صورتی که زنم اصلا اجازه گاییدن کونشو به من نداده. دید گفت این چیه....

من خوابیدم روش خیلی جیگر بود داشتم دیوانه می شدم نزدیک بود کنترلم رو از دست بدم و کوسشو بگام. به خوم اومدم و بعد برش گردوندم و حسابی سوراخ کونشو لیس زدم. بعد پریدم و تو یخچال فقط روغن زیتون بود آوردم و یه مقدار به سوراخ کونش زدم. خیلی تنگ بود اصلا انگار کاملا پلمپ بود. تا انگشتم رفت تو خواست جیغ بزنه من سریع بغلش کردم تا براش انگشتم عادی شد. بعدش بلندش کردم و گفتم قنبل کن و بعد سر کیرمو روغنی کردم و فشار دادم تو. به بدبختی سرش رفت تو. داشت می مرد مونا از درد. فقط التماس می کرد ولش کنم. کیرم رو به زور تا نصفه بردم تو. داشت از حال می رفت. صبر کردم تا براش عادی بشه. بعد از چند دقیقه هنوز درد داشت ولی من شروع به گاییدن کردم. کون به اون تنگی آرزوی من بود. داشت رو آسمانها پرواز می کردم. نزدیک 10 دقیه تو کونش تلمبه زدم. اصلا آبم نمی اومد. تا اینکه مونا گفت پاره شدم فرید جان.



یه دفه انگاز ضامن ابم در رفت. تمام آبمو رو با فشار تو کون مونا ریختم. بعد روش دراز کشیدم. بعد همون جا روی زمین دراز کشیدم و خوابیدم. بعد از چند ساعت دیدم مونا داره منو بیدار می کنه گفتم چیه گفت ساعت 6 غروبه می تونی منو برسونی خونه نمی تونم درست راه برم انگار تو سوراخ کونم یه توپ پینگ پونگه. بعد رسوندمش. تو خونه گفته بود افتادم از پله ها. بعد از اون هر روز مونا شرکت باشه کونشو خودش چرب می کنه برام می آره تا بکنم. خیلی هم شاد شده. یه رفیقمو موخشو زدم اومد خواستگاریش و الان یه قبل محرم و صفر سال 93 عروسیشون بود. مونا هنوز تو شرکتم کار میکنه الان غیر کون کسشم ماله خودمه....


نوشته:‌ فرید
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس اجباری با دوست جنده زنم

سلام.

من رسولم. 31 سالمه و زنم رویا 25 سالشه. ما 2 ساله ازدواج کردیم. زنم داشجوی کارشناسی ارشد است. یه دوست داشت که اسمش زهرا بود. خیلی خوشگل بود ولی خیلی باز بود. یعنی بی حجاب نبود ولی تو رفتارش کاملا جندگی می بارید. من به علت اینکه ورزش والیبال انجام می دادم. خوش هیکل و بلند قد بودم. چون چهره ام هم خوب بود خیلی از خترا زمان ازدواج تو نخ من بودن. من چندین بار از رویا خواسته بودم که رابطش رو با زهرا قطع کنه چون این دختر به نظر من خوب نیست.

چند ماه بعدش زهرا با پس عمش که یه پسر پخمه بود عروسی کرد و در نتیجه رابطه ما نیز بیشتر شده بود. من یه بار تو خیابان به طور اتفاقی زهرا رو تو یه ماشین با یه مرد گردن کلفت دیدم. که زهرا بعد از پیاده شدن با مرده دست داد. من شب رفتن و برای رویا قضیه رو تعریف کردم. رویا هم رفته بود همه چیزو از زهرا پرسیده بود و اون گفته بود که رسول اشتباه دیده. من یه مغازه لوازم خانگی دارم. دیدم چند روز بعدش زهرا اومد مغازه. هیچکسی تو مغازه نبود. به من گفت رویا گفته منو با یکی دیدی. خواستم بدونم تو چرا می خوای منو خراب کنی؟ گفتم زهرا خانم من اشتباه ندیدم . مطمئنم خودت بودی. و اون هی انکار می کرد. و من اصرار داشتم. آخرش عصبانی شد و گفت آره من بودم خوب کردم من هرکی رو بخوام بدست می آرم. و بعدش گفت مطمئن باش تو رو هم بدست می آرم. من گفتم جنده گو مفت نخور.لبخندی زد و گفت وقتی کیرتو تو کسم حس کردم بهت می گم کی گو می خوره.



از اون روز من تمام رابطمونو با زهرا قطع کردیم و رویا رو هم مجبور کردم. چند ماه بعد یه شب رویا خونه مادرش بود من اومدم خونه بعد از چند دقیقه دیدم یکی زنگ می زنه آیفونو برداشتم گفتم کیه جواب نداد رفتم دم درب هیچکی نبود اومدم تو. اومدم تو رفتم حموم وقتی برگشتم دیدم تلویزیون روشنه و یه فیلم داشت پخش می کرد که یه فیلم سکسی بود. معلوم بود روی فلشه. بعد دیم زهرا از تو آشپزخانه با یه دامن کوتاه و یه تاپ اومد بیرون. گفتم تو؟ گفت اره زن گلابیت همیشه کلیداشو جا می گذاشت من از روشون ساختم. گفتم گم شو بیرون. گفت کسمو گاییدی حالا می گی برم بیرون. اگه منو نگایی الان داد می زنم تا همهی محل بریزن اینجا بعد می گم من جندم و این مرد منو آورده اینجا و حسابی منو گاییده و پولمو نمی ده.بعد پدرتم در میارم. بهش گفتم آشغال برو بیرون. دیدم شروع کرد به جیغ زدن که کسکش پولمو بده و داشت مردمو می آورد در خونه ما که ببیند چه خبره. با التماس بهش گفتم باشه داد نزد. هرچه تو بگی . من چکار کنم. گفت آفرین پسر خوب حالا بیا لباسامو در بیار و کسمو حسابی بخور. منم رفتم و دام تنگشو از پشت باز کردم و از پاش در آوردم و بعد تابشو از تنش کندن و نشاندمش رو مبل و شروع به خوردن کسش کردم. زیاد بزرگ نبود ولی خیلی خوش بو بود بوی عطر می داد نمی دونم چی بهش زده بود. حسابی کسشو خوردم و بعد سینه هاشو حسابی خوردم. بزرگ نبود ولی پوستش خیلی سفید بود. بعد بلند شد شلوارمو در آورد و شرتمو کشید پایین و شروع به ساک زدن کرد. واقعا حرفه ای بود. رویا اصلا برام ساک نزده بود. من دیگه خودمو ول کرده بودم.



اونقدر برام ساک زد که رسول کوچیکه شد مثل دسته بیل. زهرا گفت واقعا کیرت کلفته. من خیلی کیر دیدم ولی هیچکدام به کلفتی و درازی کیر تو نبوده. کیر من حدود 20 سانته. بعد اومد نشست رو کیرم و کیرمو کرد تو کسش . کسش گشاد نبود تنگ هم نبود ولی تهش معلوم بود دردش میاد وقتی تا ته می رفت براش سخت بود. کسش ولی داغ داغ بود. نزدیک 5 دقیقه رو کیرم بالا و پایین کرد. بعد به حالت سگی نشست و حدود 10 دقیقه هم به حالت سگی گاییدمش. بعد بلند شد رفت از تو کیفش یه کرم درآورد و زد به سوراخ کونش و اومد با کون نشست رو کیرم و کیرم رفت تو کونش تا اون شب کون نکرده بودم. چه مزه ای داشت. داشتم حال می کردم. بعدش دوباره کیرمو کرد تو کسش و انقدر بالا و پایین پرید تا هم خودش ارضا شد و هم من آبمو ریختم تو کسش . بعد از چند دقیقه از روم بلند شد در حالی که آب کیر از کسش می ریخت گفت حال کردی؟ گفتم آره بد نبود. گفت دلتم هم بخواد. حالا من بدم؟ گفتم نه بعد بلند شد لباساشو پوشید و گفت منو برسومن خونه که من رسوندمش و بر گشتم. وقتی رسیدیم گفت دیدی بدستت آوردم. گفتم دیگه تمام شد . گفت تو دیگه ماله منی؟ حالا ببین ایمیلتو بده و من بهش ایمیل دادم. من تعجب کردم رفتم خونه دیدم اس ام اس بهم داد که برو ایمیلتو ببین. ایمیلمو باز کردم دیدم یه فیلمه. یکی با زهرا تو خونه ما بوده و از کل ماجرا فیلم برداری کرده و زهرا هم برای این منو از خونه برده بیرون تا اونم بیاد بیرون. بهم زنگ زد گفت دیدی ماله خودمی. جرات داری بهم جواب منفی بده. آبروتو می برم. گفتم کی فیلم گرفته؟ گفت می خوای بدونی گفتم آره گفت روشنک بود...



باورم نمی شد. روشنک خواهر رویا بود که شوهر نداشت و تو شهرستان دانشجو بود. اون کجا بوده. گفت اونم با منه. الانم در خونس درو براش باز کن. تا صبح باید بهش حال بدی؟ دیدم زنگ خونه زده شد. دو باز کردم روشنک بود. روشنک یه دختر سبزه بود ولی من ازش بدم می اومد. اومد تو و گفت چه طور داماد چشم پاک ما. من از اولی که اومدی خاستگاری تو کف کیرت بودم. الان ماله منی. تا صبح مجبور شدم روشنکو از کس و کون بگام. از اون روز به بعد هر زمان زهرا یا روشنک می خواستن می اومدن و به زور می گفتن باید ما رو بکنی. الان حدود یه ساله مجبورم اونارو بکنم.






نوشته: رسول
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کیر منو کس داغ رعنا

سلام خدمت دوستان عزیز.



اسمم امیر هستش عاشق سکسم افکارم روشن فکری و اروپاییه اهل ضربدری اینام تیپ و قیافم خوبه اما کمی خجالتی هستم .نصف دوران دانشجویی رو تبریز گذاراندم دوران نسبتا بدی نداشتم رفیق باز نبودم بیشتر با هم خونه ای که داشتم با اون پایه بودم سکس ضربدری شب نشینی مینی پارتی های ۴ ,۵نفره تا اینکه من اومدم شهرمون واسه خاطر مشکلاتی که پیش اومد و پدرم مریض شده بود نتونستم ادامه بدم خوش گذرونی هامو. بعد اومدنم یه دوست دختر از اشنا ها پیدا کردم یعنی بیشتر اون ازم خوشش میومد بعد خوشگذرونی هامون با هم که بعدن تعریف خواهم کرد ارتباطم باهاش تموم شد .

یه مدتی دستم خالی بود تا اینکه اوج دوران برنامه ویچت بود که شبا تا ساعت ۵ ،۶ با این بگو بخند با اون بگو بخند یه روز ساعت های 4 صبح بود که یه سری به وی چت زدم دیدم یکی به اسم رعنا در فاصله یک کیلومتریم هستش دانشگامون دنباله یکی از هم شهری هام بودم که اسمش رعنا بود واسش مسیج زدم اددم کردم بعد کلی حرف و اشنایی معلوم شد اون نیست قرار شد هم دیگه رو ببینم رفتم فرداش با یه تیپه معمولی روزانه تو یکی از مرکز خرید های شهر هم دیگه رو ببینیم اومد خیلی خوشگل بود واقعا حرف نداشت رنگ پوستش گندمی چشم های کشیده که خیلی خمار قدش حدودا ۱.۶۳ اینا سینه ها ۸۰ وزن هم ۶۵ اینا منم خودم قدم ۱.۷۵ هستش ورنم ۷۰ اینا که اندامم مانکنی هستش استخوان بندیم سنگینه وزنم واسه همون نسبت به اندامم نمیخوره یه پسر خوشتیب و اسپرت که اکثر فک و فامیل تو کفم موندن . خلاصه با این رعنا خانوم ما از روز چهارم پنجم رومون باز شد به هم که گفتش مطلقه هستش و یه سالی هست طلاق گرفته صداش اونقد دل نشین بود که داشتم کم کم عاشقش میشدم ,هر روز هرفهای سکسی تا صبح ساعت ۶ ،۷ ادامه داشت ...



بعد یک ماه از اشنایی مون بابام اینا رفته بودن به یکی از شهر های اطراف که خونمون خالی بود ظهر ساعت ۱۲ اینا بیدار شدم بهش زنگ زدم گفتش داره حاضر میشه بره دانشگاه که گفتم دلم بد جور هواتو کرده که بیا پیشم عشقم میخوام ببینمت اونم گفت باشه .منم رفتم یه سر پایی دوش گرفتم و بیرون اومدم سرو وضعم و درست کردم ,اهل ترامادول اینا بودم و اما بعد برگشتنم از تبریز همه چیرو تعطیل کرده بودم لب به قرص اینا نمیزدم اسپری داشتم که از سکس های قبلیم کمی توش مونده بود ,خالی کردم رو کیرم که ۱۵ سانت اینا میشه درسته که خیلی بزرگ نیست اما انصافا کلفتیش محشره,این رعنا خانوم ما تشریف اوردن بعد نیم ساعت ,بعد رو بوسی اینا و یه میوه خوردن گفتم پاشو بیا اتاقمو نشونت بدم ببینم میپسندی یا نه اونم دستشو گرفتم و بلندش کردم اومدیم تو اتاقم یه کم لپ تابم و باز کردیم از فیلم عروسی داداشم نگاه کردیم کم کم ولو شودیم رو تخت و لبامون رفت رو هم که داشت دیوونه میشد وفتی لباشه میخوردم اروم با دستام سینه هاشو میمالیدم و کم کم مانتوشو کندم شالشو باز کردم گردنشو میلیسیدم گوشاشو میلیسیدم



دیونه میشد چشمهاشو بسته بود رو اوج اوج بود تابشو در اوردم یه سوتین اسفنجی بنفش تنش بود باز کردم سینه هاش افتادن بیرون خیلی سفت نبودن اما انقدر خوردنی بودن که هرچه میخوردم سیر نمیشدم از ابن رعنا دیوانه شده بود اروم اروم اومدم پایین و شکمش و لیس میزدم جیغ میزد وقتی رسیدم شلوارشو باز کنم ناز میکرد دستاشو زدم کنار و شلوار جینش رو از پاش کندم یه لامبادای بنفش ست سوتین که کونش ازش زده بود بیرون جلوم ضاهر شد کونش خیلی بزرگ نبود اما خیلی دوست داشتنی بود اب کسش که اونقدر اومده بود شلوارشم هم خیس کرده بود چهار دست و پا نشست با سرم رفتم بین لمبه های کونش کسشو لیس میزدم و کونش و میخوردم انقد کسش خوردم که یه بار ارضا شد دوباره باز خابوندمش و شرت لامبادا رو در اوردم باز کوسشو خوردم تا حس و حالش بیاد واسش دیدم اهو اوهش بلند شد گفتم عشقم حالا نوبت تو هست پیراهنمو در اوردو زیر پیراهنمو هم در اورد منو خابوندو شروع کرد به خوردن لبام لبامو میخوردو گاهی هم گردنمو میلیسیدو نفسشو هاف میکرد دیونه میکردم بد جوری کارش و بلد بود با این همه سکسی که داشتم من این یه جوره دیگه بود اومد شکمم رو بلیسه دیگه من نتونستم قلقلکم میومد همراه با هس شهوت شلوارکم و در اورد کیرم داشت میترکید اونقد بزرگ شده بود شورتم و هم در اورد و شروع کرد لیس زدن جوری میلیسید سر کیرمو میک میزد که داشت جونم و از سر کیرم بیرون میکشید کم کم تا تهش میکرد تو دهنش منم سرشو فشار میدادم نگه میداشتم که در میوورد داشت نفسش بند میومد قبل اینکه شروع کنه بخوره کرد دهنش و دادش رفت هوا واسه خاطر تلخی اسپری که یادم رفته بود بشورم دهنش تلخ شد رفتم شستم اومدم شروع کرد به خوردن . بهش گفتم عشقم بسه دیگه پاشد همون جوری نشست روش و شروع کرد بالا پایین کردن بعد یکم تلمبه زدن روبرو هم خوابیدیم پاش و انداخت رو من منم همونجوری از بغل کردم تو کسش هم دیگه رو بغل کردیم و لب تو لب شدیم رو ابرا بودیم بعدش سگی نشوندمش گذاشتم تو کسش اه اوهش دیوونم میکرد .گفتم عشقم میخوام تو کونت بذارم قبول نمیکرد



بزور شروع کردم کونش و لیسیدن سوراخشو زبون میزدم دیوونه میشد تو پنج دقیقه دو بار ارضا شد انقد خوش بو و تمیز بود سیر نمیشدم ازش از تو کشووم وازلین در اوردم گفتم دراز بکشه کونشو باز کنه وقتی کونشو باز کردم یکم وازلین زدم و با دستم گشادش کردم یکم به سر کیرم زدم گذاشتم دم سوراخش یکم فشار دادم رفت تو دردش اومد دست نگه داشتم اروم اروم میکردم توش اهش اروم میومد تا اینکه کامل روش دراز کشیدم تا تهش تو کونش بود اما درد داشت یکم همون جوری تو کونش نگه داشتم و با دستم کوسش و می مالوندم اروم عقب و جلو میکردم سرعتمو بیشتر و بیشتر میکردم اهش داشت دیوونم میکرد گفتم داره ابم میاد بریزم تو کونت گفت اره تموم ابم و ریختم تو کونش داد زد وای سوختم گفتم چیزیت نمیشه هیچی نیست همون جوری یکم روش موندم کیرم هم توش بود که پا شدم ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۴بعد از ظهر هستش بهش گفتم کلاس امروزت چه طور بود یاد گرفتی درستو یا نه خندید و گفت اوووو اونم چه جورش و یاد گرفتم یه لبی گرفتیمو حاضر شدیم زدیم بیرون ....






نوشته:‌ امیر
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
انتقام لذت بخش با سکس

نشسته بودم و سرمو گرفته بودم تو دستم و داشتم از استرس میمردم، به یاسین گفتم دیگه نباید باهم باشیم من علیو دوست دارم ولی اون گند زد به زندگیم و رفت همه چیو به علی گفت.. گند زده بود به همه چی. علی بهم گفت دیگه نمیخواد باهام باشه منم مجبوری گفتم یاسین دروغ میگه، علی من دوست دارم نرو. اونم گفت بعدا حرف میزنیم و شب منتظر اس ام اسم باش. ساعت 12 بود ولی خبری از علی نبود ...



تا اینکه بعد یک ساعت گفت باورت دارم. رزای من دروغ نمیگه... این قضیه تموم شد و رابطه ی ما ادامه داشت تا یه روز که یهو بهم گفت رزا من دیگه از این استرس تو زندگیمون خسته شدم از اینکه هیچکس نباید مارو ببینه. از این نسبت فامیلیه دورمون خسته شدم... 1هفته داشتم التماسش میکردم اما رفت... تا اینکه با ارشیا همسایه ی عموم اینا آشنا شدم. خیلی پسر خوشگلی و جذابی بود در کل از من سرتر بود، یه روز بهم گفت رز رز میای پیشم؟؟؟ منم که هنوز به فکر علی بودم گفتم باشه عزیزم چرا که نه؟ سریع رفتم همون پیرن دکلته قرمزمو پوشیدم و موهامم فر کردم یه آرایشه ملایمم کردم و سریع پالتو مشکی و روسری مشکی که طرحهای قرمز داشت پوشیدمو بوتم پام کردم و با دربستی رفتم خونه ارشیا. و به علی اس ام اس دادم امروز با رقیبت ارشیا تو خونشونم. وقتی سند شد گوشیمو سایلنت کردم و سریع رفتم تو خونه.. ارشیا وقتی منو دید سریع چسبوندم به در و گفت بالاخره اومدی عشقم.. دیگه اجازه حرف زدن ندندو لبشو گذاشت رو لبم و با اون یکی دستش دکممو باز کردو پالتومو در اورد پرت کرد رد زمین روسریمم خودم در آوردم. وقتی منو با اون لباسه کوتاه دکلته دید دیگه آتیش گرفت و بلندم کرد همونطوری منو برد تو اتا قش و گذاشتم زمین



اول قشنگ با نگاش منو خورد بعد اومد پشتمو زیپه لباسمو باز کرد. لباسم سر خوردو افتادو من با بالا تنه ی لخت و با یه ساپورت بودم از پشت گردنمو بوس کرد و اومد جلومو پرتم کرد رو تخت انگار که دیگه طاقتش تموم شده. روم خیمه زد و شروع کرد به لب گرفتن ولی انقد مکید که احساس کردم که دیگه لبم ورم کرده بعدش اومد سراغه گردنم دیگه دیدم خیلی داره میمکه با اینکه حال میکردم و حسابی خیس شده بودم بهش گفتم عزیزم الان کبود میشه بسه دیگه اونم تو چشام نگاه کرد با یه لخن شیطون گفت این تازه خوبشه هنوز که کاری نکردم... کاری میکنم که صداتو همه بشنون... منم از خدام بود چون میدونستم پشته در کیه. ارشیا رفت پایین و سینمو میخورد انقد محکم فشارش میداد که داشتم از درد میمردم دیگههه داشتممم جیغغغ میزدم.. اررررشششیااا جووونه هرکیی دوست داری بسههه. اهههههه بسههه دارم میمیدم از درررددد اااااهههه اونم هی محکم تر میخورد ،با حرفام حشری تر میشد: میخوام جرت بدم. امروز تو ماله منی هر کار بخوام میکنم باهات من دیگه اشکم در اومده بودو به غلط کردن افتادم و همش التماس میکردم ولی فایده نداشت تا اینکه رفت پایین ساپورتمو جوری کشید پایین که قشنگ صدا جر خوردنشو شنیدم شورتمم با دستش پاره کرد و دشتشو کشید لای کوسمو گفت جوووون امروز حسابی با این کس سفیدو تپل کار دارم...



من دیگه لذتو یادم دفته بود و همش ترس بود گفتم: ارشیا من دخترم کاری نکنیا.. اونم گفت از امروز دیگه نیستی. دیگه حس مرگ داشتم همونطوری که با دستش داشت کسمو میمالید گفت گریه نکن عزیزم قول میدم به تو هم خوش بگذره و خم شد رو کسم شروع کرد به خوردن دیگه گریه نمیکردم و داشتم با لذت و صدای بلند اهههه میکشییدممم. اههههه ارشیااا بخووررررر با زبونش تند تند لیس میزد دیگه داشتم از حال میرفتم که با یه اه بلند ارضا شدم. اونم لباسشو در اورد و با کیره کلفتش اومد جلو دهنم گفت بخورش لطفا. منم که بدم نمیاد شروع کردم به ساک زدن وقتی اه میکشید با اون صدای جذابش حس میکردم حشری تر میشم. انقد براش خوردم تا خودش از دهنم کشید بیرون و گفت حالا دیگه باید جرت بدم.. کیرش خیلی کلفت بود مطمئنم بره تو کونم جر میخوردم ولی چیزه نگفتم. ولی اون منو خوابوند دوباره و کسمو دوباره خورد تا حسابی آب انداخت و و سر کیرشو گذاشت دم سوراخم یکم مالید بعد تا ته کرد تو احساس کردم هم سوختم هم از درد کسم تیر کشید یه جیییغ بلند کشیدم که ارشیا هم ترسید چه برسه خودم.. .



کلی قربون صدقم رفتو بوسم کرد. دیگه دردم تموم شده بود که شروع کرد به اروم تلمبه زدن. دیگه داشتم لذت میبردم و اهه از سر شهوت میکشیدم... اههههه ارشییی جووونممم بکن توووو کسممم... قربونه کیره کلفتت ااهههههه بکن تووووو. جوووووم.. اااااهههههه .. کسم داره جر میخوووورهههه ااااهههه ججووووننن ارشیا هم حسابی حشری شده بود تند تند عقب جلو میکرد که صداش شلپ شلپش بلن شده بود. انقد کرد تو کسم تا دوباره ارضا شدم. بیحال افتاده بودم که با کیر سیخش گفت حال کردی عشقم منم گفتممم عاااااالیییی بببووود اونممم گفت حالا میخوام کونتو پاره کنم. منم گفتم کسو کونم ماله تو عزیزم... جرررم بدهههههه اونم سری به پهلو خوابوندمو گفت پاهاتو تو شکمت جم کن همونطوری که مثل جنین تو خودم جم شده بودم پاهامو گرفت و کیرشو گذاشت دمه سوراخم. یکم فشار داد ولی دید تو نمیره رفت کرم اورد و هم به کونه من زد و هم به کیره خودش و دوباره گذاشت دمه سوراخم و یه فشار داد که سرش رفت تووو... و مننن یههه اهههه بلند کشیدم. اونم یک فشار محکم دیگه اوردو تا دسته کرد تو کونم... اههههههه ارششششیییااااااا جررررر خخخخوووردددممم... اهههههه



اونم میگفت جوووووننن جرت میدمممم جووون مالههه خودمییی... بعد شروع کرد به تلمبه زدن انقد با سرعت تلمبه میزد که دیگه صداهامون کل خونه پر کرده بود من اههههه میکشیدمو میگفتم بکن منو اهههههه اونم هی میگفت جونو با دست چوچولمو تند میمالید دیگه داشت آبش میومد چون دیدم سرعتشو بیشتر کرد بعد کیرشو در اورد کرد تو کسم و دوباره تلمبه زد که با دو سه بار جلو عقب آبشو خالی کرد تو کسم. وااااییی ابششش خیییلیی داااغ بوووددد. جوووووننن سوووختممم اههههه. اونم همونطوری که کیرش تو کسم بود یه لب طولانی ازم گرفتو گفت مرسی خانمم... و بلند شد ابارو از کسم پاک کردو کسم یه بوس کرد و رفت یه قرص با آب داد. گفت بخور عشقم. منم خوردم پاشدم با کمک ارشیا لباس پوشیدمو ارشیا هم برام آژانس گرفت داشتم میرفتم که دوباره ازم یه لب گرفتو گفت خدافظ عشقم منم رفتم تو آژانس نشستم وقتی رسیدم دمه در علیو دیدم که جلو درمونه. یه نیشخند زدم گفتم برو کنار خستم. و داشتم میرفتم تو که اونم گفت جنده شدنت مبارک و رفت.... من موندمو یه دهنه باااز ولی بازم لذتش بالاتر بود. هم کلی حال کردم هم علی رو سوزوندم


نوشته: رز
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین سکس با مردی به سن پدر

این خاطره مربوط به سال جاریه که برای من اتفاق افتاده. این دومین سکسیه که تو مجتمع مسکونی ما برام رخ داده ...



تو خونه نشسته بودم و داشتم کانالهای ماهواره را رد میکردم تا یک فیلم خوب پیدا کنم. تازه یکی از کانالها فیلم ایرانی قدیمی را که دوست داشتم شروع کرده بود که صدای زنگ در اومد. از آیفون تصویری نگاه کردم و جون تازه داشت هوا تاریک میشد چیزی نمیدیدم. چند بار پرسیدم کیه اما کسی جوابی نداد. اومدم سر جام نشستم که زنگ اپارتمان صدا کرد. با شلوارک و زیرپوش دم در رفتم که تا باز کردم دختر همسایه طبقه دوم را دیدم. کاسه آش به دست سلام کرد و تعارف کرد. کاسه را که میخواستم بگیرم دستش را روی دستم گذاشت که مثلا میخواد کمک کنه و لبخندی زد. مدتی بود که به بهانه های مختلف سر راهم سبز میشد و هر بار با سلام و احوالپرسی حسابی لاس میزد. از طرفی پدرش با من همسن بود و از طرفی من هم حوصله عشق و عاشقی نداشتم. تازه برای کنکور میخوند و شدیداً تو خونه محدود بود جوری که نه ماهواره داشتند نه اینترنت و حتی رفت و آمدش هم با مادرش بود که مبادا نامحرم لمسش کنه.


بارها به پدرش گفتم این محدودیتها باعث عواقب ناجور میشه اما از جایی که پدرش تو جوانیش کون عالم و آدم را پاره کرده بود به همه چی شک داشت. حالا هم سه ماهی بود که دخترش به پر و پای من پیچیده بود. غزل دختر زیبایی بود و تنها بچه بود و تو زندگیش با هیچ پسری حرف نزده بود و اینو از برخوردش که همیشه با لرزش صداش همراه بود میشد فهمید. دوستاش هم همه دختر بودند و تنها جایی که میتونست با کسی ارتباط داشته باشه ساختمان خودمون بود و از بخت من تنها مجرد آن من بودم. تا بحال با دخترهای زیادی بودم اما یک دختر هجده ساله باکره چیزی نبود که فکرم را مشغول کنه. اما اون روز و لمس با احساس دستان من همه چی را عوض کرد. کاسه را که گرفتم کمی به پایین پله نگاه کرد و ناگهان اومد جلو و تو چهارچوب در چادرش را از سر انداخت و لب منو بوسید و مثل برق از پله ها پایین رفت. چند دقیقه ای خشکم زد و فکر این بودم که چکار کردم که باعث این عکس العملش شده؟


چند روزی گذشت و یک تعطیلی چهار روزه که به جمعه ختم میشد شروع شد . تو راه پله بودم و میخواستم برم خرید که پدر غزل را دیدم .بعد احوالپرسی خبر دار شدم مادربزرگ زنش فوت کرده و دارن میرن اهواز. تسلیت که گفتم برگشت گفت بخاطر کلاسهای غزل ، اونو نمیبرند و خواست که حواسم به اون باشه که در همین موقع با همان چادر گلدارش اومد دم در و سلام کرد. شیطنت و شهوت از چشماش میبارید و منم در جواب گفتم نگران نباشید و نگاهی به غزل کردم که جواب مثبت را از چشمام بخونه. اما همینکه پدرش گفت البته به خانم رستمی که همسایه واحد بغلیشون بود سپرده تا زحمت این سه چهار روز را برای غزل بکشه قیافه غزل تو هم رفت و گفت بابا مگه من بچم که منو دست این و اون میسپاری؟ پدرش نگاه چپی به او کرد که رفت تو و قهر کرد.
خانم رستمی پیرزنی بود که تنها زندگی میکرد و با واکر راه میرفت و از عهده خودش برنمیومد چه برسه به یک دختر پر شور هجده ساله. از در خانه خارج شدم و بعد یکساعتی که برگشتم پدر مادرش با ماشینشون دم در بودن و داشتند حرکت میکردن. غزل هم ایستاده بود و با حرکت آنها داخل ساختمان شدیم. تو راهرو برگشت و گفت: آخیش. تنها شدم.گفتم پس برو سر درسهات که تعطیلی فرصت خوبیه. نگاهی کرد و گفت: آره خیلی فرصت خوبیه!



خندید و در واحدشون را که باز کرد گفت: ساعت 3 میام پیشت و در را سریع بست و رفت. میدونستم که تو اون ساعت خانم رستمی تا 6 میخوابه و خیال او هم از این بابت راحته. ریحانه زن طبقه پایین که باهاش رابطه دارم و خاطره اش را نوشته بودم خونه بود و میدونستم شوهرش هم هست. برای همین به بهانه کمبود فشار آب رفتم دم خونش و زنگ زدم اومد دم در. ندا را بهش دادم که بهم زنگ بزنه. اون که فکر کرده بود هوس دیدنش را کردم گفت نمیتونم بیام. بهش گفتم کار دارم و رفتم خونه. چند دقیقه بعد زنگ زد و ازش خواستم تو این دو سه روزه حواسش به خانم رستمی باشه که مزاحم من نشه. پرسید واسه چی ؟ که کمی از قضیه را گفتم و در حالی که میخندید گفت: خدا خفه ات نکنه . اون زنی که گفتم دارم ردیف میکنم بیاد پیشت مادر همین غزله. پای تلفن خشکم زد. مدتی بود که میگفت یکی از همسایه ها از تو خوشش میاد و همه اش آمار تو را میگیره . از جایی که ریحانه نمیتونست بهش بگه با هم هستیم اون بهش گفته بود منتظر فرصته تا راه بگیره. باورم نمیشد. زن چادری که فقط گردی صورتش را میدیدم تو خط کس دادن به من بوده! ریحانه گفت: همه اش را تمام نکنی واسه منم بذار. مواظب باش این دختره و دردسر نشه. از اونجا که شدید هوس ریحانه را هم کرده بودم قول هفته بعد را بهش دادم و اون هم گفت حواسش هست.


تا دو و نیم کارهامو کردم و رفتم دوش گرفتم. حوله پالتویی تنم بود که صدای در زدن را شنیدم.با همان وضع در را باز کردم که سریع اومد تو. تا حوله را تو تنم دید پرید تو بغلم. چشماش را بسته بود و لبهاشو آورده بود جلو تا ببوسمش. با چند تا بوسه گرم تو همون جلو در بدنش میلرزید و میگفت محکم بغلم کن. بلندش کردم و همونجور که میبوسیدمش بردمش سمت اتاق خواب.
با آرامش کامل تمام لباسهاشو از تنش در آوردم و خواستم شورتش را در بیارم که دستمو گرفت.نگاهی بهم کرد و گفت: من دخترم. گفتم : میدونم.نگران نباش. شورش را در آوردم از دیدن کسش مست شدم. سینه هاش 75 بود و قدش 160 و قشنگی کسش به این بود که تپلی کسش مثل یک طاقچه روی کسش را گرفته بود. حوله را در آوردم و با دیدن کیرم یک جیغ کوتاهی کشید و گفت: این چه جوری تو ناز جا میشه؟ گفتم شوهر کردی میفهمی و دادم دستش. چند دقیقه ای فقط براندازش میکرد و میبوسید. بهش یاد دادم که چکار باید بکنه و شروع کرد.اول دندونهاشو زیاد بهش میکشید که گفتم باید از لبها و زبونش استفاده کنه. شده بودم استاد سکسولوژی و مرحله به مرحله یادش میدادم.شاگرد خوبی بود و با یکبار گفتن درس عملی را پس میداد. بعد نیم ساعت ساک زدن یادگرفت هجده سانت کیر را با قطر 5 سانت را چطور به ته حلقش برسونه. حالا نوبت من بود.سینه نوک صورتیش را تو دهن که فرو بردم نفسش بند اومد. دستم را لای کسش میمالیدم و کاملا دستم خیس بود .شروع به لیسیدنش کردم و رسیدم به کسش. هیچ بوی بدی نداشت و وقتی با زبانم شروع به لیسیدنش کردم هنوز شروع نکرده بودم که فریادش هوا رفت و حس کردم چیزی پاشیده شد روی چونه ام.



اولین بار بود که همچین چیزی میدیدم. با زنها و دخترهای زیادی رابطه داشتم اما تا بحال پاشیده شدن آب کس را به این شکل و شدت ندیده بودم. ناله میکرد و چشماش بسته بود. خوابیدم روش و کیرمو لای پاش گذاشتم و در حالی که میبوسیدمش سعی میکردم اولین سکسش براش خاطره خوبی به جا بذاره. گرچه خیلی زود آبش اومده بود و از گوشه چشمش اشک میومد و مدام میگفت من چکار کردم؟ اما با حرف زدن و گفتن اینکه کست را خوردم و چقدر شیرینه و چه کس قشنگی داری آرومش کردم. بعد از چند دقیقه که آروم شد گفت: میخام اومدن آبت را ببینم.
گفتم الان دیگه نمیشه چون خیلی کار داره بذار دفعه بعد. تو بغلم خوابید و شروع به صحبت کردیم . از خود ارضاییش از دوازده سالگی به بعدش میگفت و اینکه یواشکی سکس مادر و پدرش را میبینه و خودش را ارضا میکنه تعریف کرد.
اینکه با دختر خالش چند بار با هم سکس کردن و کسی هم بهشون شک نداشته. ناراحت شدم و تازه فهمیدم اینایی که میرن دنبال لز یکی از دلایلش همین فشاریه که خانواده روشون میذارن. من و غزل 28 سال اختلاف سنی داشتیم اما وقتی حرف میزد دیدم خیلی بیشتر از سنش میفهمه و میدونه که ارتباط ما صرفا برای سکسه و با عشق تفاوت داره. اون شب ساعت ده اومد پیشم و تلفن بیسیم را هم با خودش آورد که اگه خانوادش زنگ زدن شک نکنند. من هم تا سه نیمه شب جوری باهاش سکس کردم که براش به یادموندنی بشه و برام لذت بخش ترین چیز تو سکس با اون پاشیده شدن آبش بود که وقتی ارضا میشد دهان باز به استقبالش میرفتم تا قطره ای از اون حروم نشه!


اون شب از سکس دوستاش که تو کلاس براش تعریف میکردند گفت و از تمایلش به یکی از دوستاش به اسم معصومه که خیلی از بدن و چهره اش تعریف میکرد. وقتی ازش خواستم اگه باهاش راحتی فردا دعوتش کن تا بیاد سه نفری سکس کنیم گفت: اون دختر نیست و دو سال از من بزرگتره. اگه با تو آشناش کنم دیگه منو فراموش میکنی. در حالی که با انگشتم سوراخ کونش را ماساژ میدادم گفتم: تو یکجور میتونی سکس کنی اونم یکجور .اگه سه تایی باشیم یک سکس دیدنی میشه. اومد تو بغلم و گفت باشه اما الان انگشتتو بکن تو. فهمیدم دوست داره از کون امتحان کنه. دمر خوابوندمش و بازبون سوراخ کونش را آماده میکردم. انگشتم راحت تو میرفت و انگشت دوم به سختی و با ناله های اون داخل شد. یکربعی بود که با انگشت کار میکردم و سوراخ کونش حسابی جاباز کرده بود. میدونستم برای اولین بارش کلفتی کیرم اذیتش میکنه مخصوصا این که کله کیرم کلفت تر از تنه اش بود و جاکردنش اذیتش میکرد. اسپری بی حس کننده را برداشتم و به دور سراخ کونش زدم و کمی هم به کیرم . مقداری ژل لوبریکانت هم به سوراخش زدم و دیگه آماده بود.
کمر باریکی داشت که راحت تو دوتا دستم جامیشد. به حالت سجده رو تخت خوابوندمش و شروع کردم. ازش میخواستم خودشو ول کنه و تا میتونه کونش را بالاتر از کمرش نگه داره. سر کیرم را که گذاشتم و فرو کردم چیزی حس نکرد. با حرکت های منظم و آروم خواستم خودش هم همراهی کنه. نصف کیرم رفته بود توش و تازه دردش گرفته بود.



با عقب و جلو کردن من همون نصفه که توش بود داشت اشکش را در میاورد.برای بار اول خوب بود و خواستم با دستش شروع به ارضا کردن خودش بکنه . تنگی کونش داشت منو تحریک میکرد و داشت آبم میومد. حرکت دستش سریعتر شده و زمان ازضا شدنش با اومدن آب من همزمان شد و کشیدم بیرون و بهش گفتم داره میاد .برگشت که نگاه کنه با فشار آبم را پاشیدم رو سینه هاش . هردومون بیحس کنار هم افتادیم و مشغول لیسیدن دستش بودم که غرق آب کسش شده بود. احساس میکردم حداقل ده سال جوانتر شدم و او هم سرش را روی سینه ام گذاشته و بخواب رفته بود.
اون چهار روز شاید حداقل ده بار ارضا شد و روز سوم هم دوستش معصومه را میخواست بیاره که متاسفانه تهران نبود و با خانوادش شمال رفته بود. الان هم منتظریم تا فرصتی پیش بیاد تا اون خاطره را دنبال کنیم و به سکس سه نفره هم جامه عمل بپوشانیم .خیلی دوست داره کس کردن را از نزدیک ببینه اما با نبودن معصومه نشد .


به هر صورت، خانوادش که اومدن گود افتادن چشمها و خستگیش را به حساب زیاد درس خوندنش گذاشتن که مادرش به من میگفت: بچم تو این چند روز کتابهاشو جویده خدا مرگم بده!!! اما من تمام حواسم به لبهای مادرش بود وقتی حرف میزد. انگار از روزی که ریحانه بهم گفته بود دلش میخواد با تو ارتباط داشته باشه و سکس با شوهرش را که غزل برام تعریف کرده بود فهمیده بودم دنبال یک سکس خشن و وحشیانه است. تمام فکر و ذکرم این بود که اون هم مثل دخترش آبش را میپاشه بیرون یا نه؟!!!
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
اولین مخ زنی زندگیم

سلام.
میخوام داستان اولین مخ زنی زندگیمو واستون تعریف کنم.لازمه بگم شغلم راننده آژانسه.یه روز یه خانومی تماس گرفت گفت سرویس میخوام.نوبت من بود.به آدرسش مراجعه کردم.دیدم یه خانوم تپل سفید اومد سوار شد.گفتم مقصدتون کجاست؟گفت برید تا بگم.یکی دوتا خیابون رو که رد کردیم سرصحبت روباهاش باز کردم.گفتم خانوم من یه گمشده دارم که شباهت خیلی زیادی به شما داشت گفت واقعا گفتم آره.گفت جالبه میشه بیشتر توضیح بدی.

گفتم پنج سال پیش یه سرویس بهم زنگ زد رفتم دنبالشون یه خونواده بودن با یه دختر تپلی مثه شما.آدرسشونو یادداشت کردم که برم خواستگاری اما از بخت بدم ماشینم پیکان مدل پایین بود وقراضه.حتی باباش به طعنه بهم گفت داره زلزلزه میاد.چون پیکانه لرزش زیاد داشت.همین طعنه باعث شد که واسه خواستگاری رفتن دودل بشم وچندی بعد دختره رو بایه پسره دیدم که ازدواج کرده بودند.خیلی حالم گرفته شد از خدا خواستم که یکی دیگه مثه اون سر راهم بذاره که فکر کنم امروز دعام اجابت شد.یهو دیدم خانومه زد زیر خنده گفتم چیه گفت منم ازدواج کردم وتیرت به سنگ خورده.گفتم لااقل نمیشه یه چند ساعتی کنار هم باشیم گفت به شرط رعایت اصول اوکی.گفتم خب کجابریم گفت بچرخیم بهتره.گفتم پس بیا جلو اونم ازلای صندلی خزید جلو البته صندلی بغل رو خوابوند بعد اومد جلو.گفتم اجازست دستاتو بگیرم؟اخمی کردو گفت خفه شو.منم که بهم برخورده بود چیزی نگفتم.یه چندتا خیابونو بالا پایین کردیمو هرچی سعی کردم تو حرفام باب سکس رو باز کنم زد توذوقم.دیگه داشتم کلافه میشدم که یهو فکری توذهنم جرقه زد.تو جعبه ی ماشینم یه قوطی ویسکی داشتم.گفتم ماءالشعیر میخورید.گفت طعم داره؟گفتم اصله وبدمزه اماخاصیتش خیلی خوبه.گفت میخورم.



بلافاصله دریه سوپری زدم ترمز ورفتم یه خورده مخلفات گرفتمو با دوتا لیوان یه بار مصرف برگشتم.لیوانارو نیمه ریختم ودرحال حرکت به سمت خارج از شهر به راه افتادم.گفت کجا گفتم تو جاده بهتر میشه خورد خطرش هم کمتره.پیکارو به سلامتی خودمون زدیم.گفت اٌه اُه چه تلخه گفتم همینه دیگه.پیک دومم ریختم که گفت برا من نریز.منم گفتم هرچی توبگی عزیزم.یه چند دقیقه گذشت دست گذاشتم رو رونای کلفتش دیدم چیزی نگفت.کم کم دستمو بردم لای پاش وشروع کردم از کلفتیه کیر ودیر ارضاء شدنم....دیدم یه پیک واسه خودش ریخت وتا تهش خورد. هنوز دستم لای پاش بود که دیدم صندلی رو بخواب کرد وپاهاش رو که بهم فشرده بود تادستم زیاد بینش فرونره،بازشد.یه آهی کشید وگفت شهرام میدونی مشکل من توزندگی چیه گفتم نه عزیزدلم واسم بگو.گفت شوهرم منو ارضاء نمیکنه و مدت سکسش زیر دودقیقه هست وتا آبش میاد پشتش رو بهم میکنه ومیخوابه.لااقل اگه ارضام نمیکنه منو بعداز سکسش توبغلش نمیگیره.خیلی ناراحتم.چون پسر آرومیه وسربه زیر،مامانم همش طرفدارشه ونمیذاره ازش جداشم.البته روم نمیشه این مشکلشو با مامانم درمیون بذارم.ناگفته نماند که من وقتی مشروب میخورم فاز احساسیم گل میکنه ودرهمین هنگام اشکام سرازیر شده بود که خواست یه پیک دیگه بخوره که اشکامو دیدگفت شهرام جونم چیه گفتم بمیرم برات که ازبراورده شدن اساسی ترین نیاز طبیعی محرومی.گفت خدانکنه عزیزم.تاتورودارم دیگه غصه ای ندارم.حالاهم برویه جای دنج وخلوت میخوام هم کیرتو هم سکس طولانیت رو باتمام وجودم حسش کنم.



منم از خدا خواسته سرماشین رو دادم تویه جاده خاکی ورفتم میون دوتا تپه که ازدور مشخص نباشیم.بردمش صندلی عقب خوابوندمش وشلوارشو درآوردم.وایییی چه بدن سفیدی داشت واقعا قابل پرستش بود.شورتشو که درآوردم دیدم لبای کسش چنان به هم چسبیده که انگار برا باز کردنش یه کاردک نازک باید باشه تا به لای کسش وارد بشه.زبونمو مالیدم رو کسش دیدم خیلی نرمه بهش گفتم کی موهارو زدی که اینقدر نرمه؟گفت مادر زادی مو نداره فقط یه کم بالاش در میاد که اونم با دستگاه اپیلیدی میکنم.دقت که کردم دیدم مو داره اماریزو طلاییه.شروع کردم به لیسیدن کس تپلش که ناله هاش بلند شد.اززیر پیرهن وسوتینش سینه هاشو گرفتم واییی با این هیکل تپلش سینه هاش کوچیک وتو دست جامیشد.کم کم داشت ازحال میرفت که دید کیرمو گذاشتم تو دهنش. چنان کیرمو میخورد که انگار سالهاست گرسنه ست.کیرمو از دهنش به زور درآوردمو گذاشتم در کسش وتو شیار کسش بالاوپایین کردم که یه هو گفت شهرام نجاتم بده بکن توش دیگه داره جونم بالامیاد.کیرمو فشار دادم توکسش که ازبس داغ بود داشت کیرمو میسوزوند.تلمبه هاشروع شد.هرچی بیشتر تکون میدادم ناله هاش بلند وبلندتر میشد.

باپاهای سفید تپلش چنان قفلم کرده بود که به سختی میتونستم واسش پمپ کنم.بعد از ده دقیقه ناله ی عمیقی کشیدو بی حال و بدون حرفی درازکش افتاد.منم مهلتش دادم تا حالش جا بیاد.بعد ازچند دقیقه گفت بکن تا توهم بشی.منم گفتم همون ثانیه های اول ازبس تنگ وداغ بودی آبم اومد منتها ادامه دادم تا توهم بشی.بهم خندیدو گفت پس سکس طولانی ای که میگفتی اینجوری بود.گفتم دربرابر چنین کسی پهلوان هم دوام نمیاره چه برسه به من.خلاصه از اون موقع تا حالا ماهی چندین مرتبه میاد پیشم توخونه از شب تا صبح سکس وتوبغل همدیگه میخوابیم.شوهرشم راننده کامیونه واکثر شبا جادست وزحمتش گردن منه تا خانومشو ارضا کنم.
شاد باشید وبدرود تا مخ زدنی دیگر...
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
کس دادن زنم به نعیمی

سلام دوستان .

اسم من نیما و 28 سال سن دارم و زنم مرجان 26 سال سن داره و 56 کیلو با یه اندام کاملا سکسی.زنم خیلی حشری تو سکس و خیلی کم سیر میشه و همیشه تو کفه و شاکیه که زیاد باهاش سکس ندارم.ماجرا از اونجا شروع شد که همیشه تو سکسامون میگه من سیرش نمیکنم و دوس داره با چند نفر سکس کنه اما بعد از سکس حرفی در این باره نمیزنه.ماجرا از انجا شروع شد که یک ماه پیش با زنم رفتیم لباسشویی بخریم و چند تا مغازه رفتیم اخرین جای که رفتیم یک فروشنده خیلی حیز اونجا بود تا زنمو دید شروع کرد به دید زدن کون قلمبه اش منم نمیتونستم جلوی دید زدنشو بگیرم زنم شروع کرد باهاش لاس زدن سر قیمت کلی با هم لاس زدن صاحب مغازه دید من زیادی مزاحمشونم به فروشنده گفت اقا را ببر طبقه بالا چند تا نمونه هم اونجاست ببینه تا اینو گفت من 2 ریالیم افتاد که میخواد مخ زنمو بزنه خدایش زنمم بدش نمیومد...



خلاصه من رفتم با فروشنده بالا و فروشنده هی لفتش میداد که دیرتر برم پائین منم به زنم فکر میکردم که الان چی دارن به هم میگن خودمم بدم نمیومد که زنم توسط یکی دیگه گایده بشه به همین خاطر بیشتر طولش دادم وقتی رفتم پائین دیدم زنم خیلی خوشحاله و گفت با اقای نعمیمی(فروشنده)سر قیمت به توافق رسیدن و میخواد فاکتورش کنه منم پول را پرداخت کردم و دویست تومان کمتر ازمون گرفت و زنم وقتی بالا بودیم یه مایکروفر هم قسطی برداشته بود و وقتی داشت ادرس میدام فروشنده گفت باید دو تا شماره بدی که بتونم باهات تماس بگیرم منم شماره خونه را با شماره خودم دادم اما گفت یه شماره دیگه هم میخوام فک میکرد خیلی خنگم که نمیدونم شماره زنم منظورشه خلاصه من شماره زنمو دادم و رفتیم حدودا ساعت 12 ظهر بود که رسیدم خونه که اون مغازه داره به خونه زنگ زد و گفت که اقا نیما خانومت چترشو جا گذاشته منم گفتم مسیرم خورد میام میگرم ازتون که خداحافظی کرد.همش به این فکر میکرم که زنم عمدا چترشو جا گذاشته م میدونستم یارو خیلی تو کف زنمه منم به زنم گفتم ظهر برو چتر را بگیر من باید برم جای کار دارم که زنم از خدا خواسته قبول کرد



من ساعت 1از خونه زدم بیرون وبه زنم گفتم شاید شب دیر برسم من همون موقع رفتم نزدیک مغازه یارو که زنم اومد ببینمش با یارو خیلی لاس میزنه یا نه.خلاصه سرتون را درد نیارم نزدیک ساعت 4 بود که زنمو دیدم با یه لباس تنگ داره میره مغازه نعیمی من اون ور خیابون ایستاده بودم که زنم منو نبینه حدودا 20دقیقه بعد زنم از مغازه با خنده اومد بیرون و نعمیمی هم تا دم در همراهیش کرد نمیدونستم چی بهم گفتن که یک چتر گرفتن 20 دقیقه طول کشده!!!

خلاصه از اون روز به بعد رفتارهای زنمو بیشتر تحت نظر میگرفتم که ببینم با نعیمی رابطه داره یا نه.زنم بیشتر به خودش میرسید و بیشتر ارایش میکرد منم تو کف این بودم که بفهمم نعیمی با زنم در ارتباطه یا نه گذشت تا یک ماه.یک روز که گوشی زنم دستم بود صندوق پیامهای ارسالیشو دیدم هنگ کردم چندتا اس داشت که یادش رفته بود پاک کنه.منم به روی خودم نیاوردم و هیچی نگفتم.تو یکی از پیامهاش نوشه بود که خیلی بهت وابسته شدم و خیلی ازت خوشم اومده خلاصه کلی قربون صدقه هم رفته بودن.راستی یادم رفت اینو بگم که به اسم سمانه اسمشو ذخیره کرده بود.وقتی زدم تو گوشیم نوشته بود نعیمی وفردای اون روز 3 روز نرفتم سرکار و از بیرون کشیک میدادم که کی زنم میره بیرون که ببینم کجا میره یه روز صبح حدودا ساعت 9 بود که زنم زنگ زد که میره اریشگاه منم گفتم برو من شب دیر میام زودتر اومدم بهت زنگ میزنم چون کلید ندارم خلاصه خیالشو راحت کردم و رفتم دنبالش راست میگفت مستقیم رفت اریشگاه کلی حالم گرفته شد بعد از یک ساعت با یه ارایش خیلی غلیظ از اریشگاه اومد بیرون و سوار ماشین شد اما به سمت خونه نبودورفت سمت سید خندان منم رفتم دنبالش و دیدم در یکی از خونه ها را زد و وارد اپارتمان شد



من که جرات نداشتم چون میترسیدم منو ببینه خلاصه هر چی فکر کردم فامیل یا دوست اونجا نداشتیم که رفته اونجا.خلاصه 2 ساعت بعدش زنم اومد بیرون و سوار ماشین شد و برگشت خونه منم منتظر موندم تا ببینم کسی میاد بیرون که بعد از 5 دقیقه اقای نعیمی را دیدم که اومد بیرون!!! خلاصه باور نمیکردم که ترتیب زنمو داده باشه مدتی گذشت تا اینکه به زنم گفتم شب میرم اراک و نمیتونم بیام این را بهانه کردم که ببینم شب کسی را میاره خونه یانه اولش نارحت شد اما وقتی دید به نفعشه کوتاه اومد از نرفتن من.خلاصه اون روز نزدیک خونه یه جا ایستاده بودم که هوا تاریک بشه. حدودا ساعت 9 شب بود که نعیمی رفت تو خونه شکم تبدیل به یقین شد که میره ترتیب زنمو بده.خلاصه 11 شب بود که نعیمی از خونه زد بیرون و منم اروم رفتم داخل خونه.به به چی میدیم زنم یه لباس سکسی تنش بود که شورت و سینه بندش هر کدوم یه جا افتاده وقتی منو دید هنگ کرد باور نمیکرد که من اراک نباشم خلاصه زود گوشیشو گرفتم که اس های نعیمی را پاک نکنه چون منکر همه چیز میشد همه اس هاشو خوندم وشروع کرد به گریه کردن که بخدا من فقط باهاش سلام علیک دارم اما وقتی بهش گفتم که دیدم نعیمی اینجا بوده وباهم چکار میکردین چیزی نگفت همون موقع بود که نعیمی زنگ زد من گفتم اگر جوابشو ندی طلاقت میدم خیلی رلکس باهاش حرف بزن که انگار من خونه نیستم اونم مجبور شد همین کارو بکنه.خلاصه اون شب باهاش حرف زدم و گفتم ایراد نداره باهاش سکس کنی اما منم باید از یه گوشه سکستون را ببینم بدون اینکه نعیمی خبردار بشه که قبول کرد همون شب یک دست خوب کردمش.الان هم تا حالا چند به بار زنم به نعیمی کوس داده بدون اینکه نعیمی خبردار بشه که منم ماجرا را میدونم....
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
سکس با دکتر اشکان

ﺳﻼﻡ.ﭘﺮﯾﺴﺎ ﻫﺴﺘﻢ 28 ﺳﺎﻟﻪ . ﯾﻪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻧﺎﻣﻮﻓﻖ 8 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ .ﻫﯿﮑﻠﻢ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﺧﻮﺑﻪ . ﺗﻨﻬﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﺗﻮ ﺣﺴﺎﺑﺪﺍﺭﯾﻪ ﯾﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ .ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﻢ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﺑﻪ 2 ﺳﺎﻟﻪ ﭘﯿﺶ ...



ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺑﻮﺩ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺩﺭﺩ ﺍﻣﻮﻧﻤﻮ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ،ﻫﻤﺶ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﺮﻡ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﭘﺰﺷﮏ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ. ﺍﺧﺮﺵ ﺑﺎﺗﻮﺻﯿﻪ ﯼ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﯿﺘﺎ ﯾﻪ ﻧﻮﺑﺖ ﭘﯿﺸﻪ ﯾﻪ ﺩﮐﺘﺮﻩ ﺧﻮﺏ ﮔﺮﻓﺘﻢ . ﺳﺎﻋﺖ 4 ﻋﺼﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻄﺐ ﺭﺳﯿﺪﻡ.ﺑﻌﺪ 15 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻣﻨﺸﯽ ﻣﻨﻮ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﺗﺎﻕ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ.ﺍﺷﮑﺎﻥ ﺭﻭﭘﻮﺵ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ .ﻣﺎﺳﮏ ﺭﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺑﻮﺩ.ﻫﯿﮑﻞ ﺩﺭﺷﺖ ﻭ ﻗﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺭﺍﺩﯾﻮﻟﻮﮊﯼ ﺩﻧﺪﻭﻧﭙﺰﺷﮑﯽ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ. ﺭﻓﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﻭﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ. ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﺩﺍﺩ . ﺭﻭ ﯾﻮﻧﯿﺖ ﻧﺸﺴﺘﻢ. ﺍﻭﻣﺪ ﺭﻭ ﯾﻪ ﺻﻨﺪﻟﯿﻪ ﭼﺮﺧﺪﺍﺭ ﻧﺸﺴﺖ ﻭﺧﻮﺩﺷﻮ ﻫﻞ ﺩﺍﺩ ﮐﻨﺎﺭﻩ ﻣﻦ .ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺭﻭ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺷﺮﻭ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﯼ ﺩﻧﺪﻭﻧﺎﻡ. ﻓﻘﻂ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ . ﺑﺮﻕ ﺧﺎﺻﯽ ﺩﺍﺷﺖ. ﻭﺑﻮﯼ ﺍﺩﮐﻠﻨﺶ ﮐﻪ ﺍﺩﻣﻮ ﺭﻭﺍﻧﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﯾﻪ ﺣﺲ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻬﻢ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩ .ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﻧﺪﻭﻧﺎﻧﺖ ﺟﻨﺲ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺭﻩ .ﺣﯿﻔﻪ ﻣﻮﺍﻇﺒﺸﻮﻥ ﺑﺎﺵ. ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﭼﻨﺪ ﺟﻠﺴﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺪﻭﻧﺖ ﻋﺼﺐ ﮐﺸﯽ ﻭ ﭘﺮ ﺑﺸﻪ . ﻭ ﺩﺱ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺷﺪ.ﮐﻼ ﺩﻧﺪﻭﻧﻤﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻡ .ﻭﺑﻪ ﻫﯿﮑﻠﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﭘﻮﺷﻪ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ.



ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ. ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﺭﺳﯿﺪ .ﺩﺱ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺷﺪﻡ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺳﯿﺪﻡ . ﯾﻪ ﺍﺭﺍﯾﺶ ﻏﻠﯿﻆ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﯾﻪ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﯾﻘﻪ ﺑﺎﺯ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ .ﺯﯾﺮ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺳﻮﺗﯿﻨﻪ ﺗﻮﺭ ﯼ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭﺯﻭﺩ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻡ. ﻭﺑﻪ ﻣﻄﺐ ﺩﮐﺘﺮ ﺭﻓﺘﻢ.ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﺸﺴﺘﻤﻮﻭﭼﻘﺪﺭ ﺩﯾﺮ ﮔﺬﺷﺖ. ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﻧﻮﺑﺘﻢ ﺷﺪ .ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺷﺪﻡ. ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻪ ﻣﺎﺳﮏ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺭﻭﭘﻮﺷﺸﻢ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ.ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺟﯿﻦ ﻭﮐﻔﺶ ﺍﺳﭙﺮﺕ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺟﺬﺍﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ .ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺭﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ .ﺑﺎﺯﻡ ﺑﺎﺧﻨﺪﻩ ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﺩﺍﺩ. ﻭﺧﻮﺩﺵ ﺩﯾﮕﻪ ﺳﺮ ﺻﺤﺒﺖ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ. ﺭﻭﯼ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﮐﻦ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺷﺎﻟﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﯾﻘﻪ ﯼ ﻣﺎﻧﺘﻮﻡ ﺗﺎﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ .ﻭ ﺍﻭﻧﻢ ﺗﻮﺟﻬﺶ ﺟﻠﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ .ﺣﺴﺎﺑﯽ ﮐﺮﻡ ﻣﯿﺮﯾﺨﺘﻢ ﻭﺑﺎﻫﺎﺵ ﺷﻮﺧﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭﺍﻭﻧﻢ ﺑﺪﺵ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ .ﻋﺎﺷﻖ ﺳﯿﻨﻪ ﻭﺑﺎﺯﻭﻫﺎﺵ ﺑﻮﺩﻡ. ﻫﯿﮑﻠﺶ ﻭﺭﺯﯾﺪﻩ ﻭ ﺳﮑﺴﯽ ﺑﻮﺩ .ﻭﺍﺧﺮ ﺳﺮ ﺗﯿﺮﻡ ﺑﻪ ﻫﺪﻑ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﻮ ﺍﺯﻡ ﮔﺮﻓﺖ.



ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﻣﻄﺐ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﻓﻘﻂ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﯽ ﺑﻮﺩ .ﺗﺎ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﻡ ﻫﯿﭻ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺸﺪ.ﺑﻌﺪ ﺷﺎﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻢ .ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺟﻠﻮ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺑﺎﺯﻡ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺸﺪ .ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﯾﻪ ﺭﺑﻊ ﺑﻪ 12 ﺷﺐ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﻪ ﭘﯿﺎﻣﮏ ﺍﻭﻣﺪ . ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ .ﺍﺱ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﺷﺮﻭ ﻉ ﮐﺮﺩﯾﻢ. ﺑﻬﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﭘﺮﯼ . ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺷﻮﺥ ﺑﻮﺩ .ﺗﺎ 4 ﺻﺒﺢ ﺑﻬﻢ ﺍﺱ ﻣﯿﺪﺍﺩﯾﻢ. ﻣﯿﮕﻔﺖ ﯾﻪ ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ. ﻭﻭﻗﺘﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﻣﻦ ﻣﺘﺎﺭﮐﻪ ﮐﺮﺩﻡ.ﭼﻪ ﺫﻭﻗﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﻭﺍﺳﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺷﺎﻡ ﺑﺎﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ.ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯿﻦ ﺗﺎ ﻭﻗﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﭼﯽ ﮐﺸﯿﺪﻡ . ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭﺍﺩﺭﺱ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺖ. ﺑﺎﻣﺎﺷﯿﻦ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﻧﺒﺎﻟﻢ . ﭼﻘﺪﺭ ﺷﯿﮏ ﻭ ﺟﺬﺍﺏ ﺑﻮﺩ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪﻡ .ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺭﺍﺣﺘﻢ. ﻭ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺳﺮﻣﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﺶ ﺑﻮﯼ ﺍﺩﮐﻠﻨﺶ ﻣﺴﺘﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ .ﯾﻪ ﺍﻫﻨﮓ ﺭﻣﺎﻧﺘﯿﮑﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ. ﺩﺍﻏﯿﻪ ﺑﺪﻧﺸﻮ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﯾﻢ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺯﻭﺩ ﺻﻤﯿﻤﯽ ﻧﺸﺪﻩ . ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻨﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺑﻮﺩ.



ﺗﺎ ﺳﺎﻋﺖ 11 ﻭﻧﯿﻢ ﺗﻮ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯾﻢ. ﮔﻔﺖ ﺗﺎ ﻧﻨﺪﺍﺧﺘﻨﻤﻮﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﯾﻢ.ﻧﺰﺩﯾﮑﯿﺎﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﻓﺮﻣﻮﻥ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺸﻢ ﺭﻭ ﺩﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﯾﻪ ﺩﻓﻪ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﺩﻧﺪﻩ ﻭﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻮﺩ .ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﻫﺮﺩﻭﺗﺎﻣﻮﻥ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ.ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭﻫﻢ ﺷﻬﻮﺗﯽ ﺑﻮﺩﻡ .ﺟﻠﻮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺳﺮﻣﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪﻡ ﺍﺯﺵ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﻡ ﻣﻨﻢ ﻫﻤﺮﺍﻫﯿﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻣﻤﺘﺪ ﻟﺐ ﺗﻮﻟﺐ ﺑﻮﺩﯾﻢ . ﻗﻠﺒﻢ ﻣﯿﻠﺮﺯﯾﺪ. ﺍﺯﺵ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﺍﺯ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪﻡ. ﻭﺍﺯﻡ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ. ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺭ ﺍﭘﺎﺭﺗﻤﺎﻧﻤﻮ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺳﺮﻡ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﺪ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ. ﺑﻬﺶ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﺧﻮﻧﻪ؟ﮔﻔﺖ ﺗﻮﺭﺍﻫﻢ. ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻟﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪ . ﮔﻔﺖ ﻣﻨﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ... ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ ﭘﺮﯼ .... ﻣﻦ ﭘﺎﯾﯿﻨﻢ. ﻧﺮﻓﺘﻢ . ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻧﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﺍﺳ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺟﻠﻮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎ ﺑﺎﻻ .ﮔﻔﺖ ﻣﻄﻤﻌﻨﯽ ؟ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺭﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ.





ﺍﺷﮑﺎﻥ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﻮ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺑﻐﻞ ﻫﻢ .ﻭﺣﺸﯿﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﻫﻢ ﻟﺐ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﻟﺨﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ. ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺍﻭﻥ ﺑﺪﻥ ﺳﮑﺴﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ .ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﺭﻭﻡ ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﮔﺮﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻧﻮﮎ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﻣﮏ ﻣﯿﺰﺩ . ﺭﻓﺖ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺷﮑﻤﻤﻮ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﻭ ﺍﺭﻭﻡ ﺷﺮﺗﻤﻮ ﺍﺯ ﭘﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﺵ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺑﺎ ﮐﺴﻢ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ .ﺩﺍﺩﻡ ﺩﺭ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ .ﮐﯿﺮﺵ ﺩﺍﺷﺖ ﺷﺮﺗﺸﻮ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩ .ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺷﺮﺗﺶ ﻭﮐﯿﺮﺷﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩﻡ ﮔﻨﺪﻩ ﻭﺳﻔﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ .ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺶ ﺩﻫﻨﻢ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺑﺮﺍﺵ. ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﭼﺸﺎﺷﻮ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﺮﺩ .ﺑﻌﺪ ﺑﻠﻨﺪﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻭﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ .ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ .ﺳﺎﻕ ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺪ .ﺍﺭﻭﻡ ﮐﯿﺮﺷﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﺴﻢ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻣﺎﻟﯿﺪ ﻭ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻫﻞ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﺧﻞ. ﻧﺎﻟﻪ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﮐﺮﺩﻣﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ . ﻧﻔﺴﻢ ﺑﺎﻻ ﻧﻤﯿﻮﻣﺪ. ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﯿﻦ ﻟﻤﺒﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﻧﻢ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﺴﻢ .ﺗﻨﺪ ﻭﺗﻨﺪ ﻭﻣﺤﮑﻢ ﻣﯿﺰﺩ .ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺟﯿﻎ ﻣﯿﺰﺩﻡ. ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﮔﺬﺷﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺭﺿﺎ ﻣﯿﺸﺪﻡ . ﺑﻐﻠﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺨﻭﺍﺑﯿﺪ ﺭﻭﻡ .ﭘﺎﻫﺎﻣﻮ ﻣﺤﮑﻢ ﺩﻭﺭﻩ ﮐﻤﺮﺵ ﺣﻠﻖ ﮐﺮﺩﻡ.ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩ ﻭ ﮔﺮﺩﻧﻤﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ .

ﺑﺎ ﯾﻪ ﺟﯿﻎ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﺶ ﺑﯽ ﺣﺎﻝ ﺷﺪﻡ. ﺍﻭﻧﻢ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﻣﺤﮑﻤﺘﺮ ﮐﺮﺩ.ﺑﻌﺪ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﯿﺮﻭﻧﻮ ﺍﺑﺸﻮ ﺭﻭ ﺷﮑﻤﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ ...


ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﭘﺮﯾﺴﺎ
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
میهمان
 
تاریک و دنج و بیغیرت

دست من را گرفت و آرام لای پای خودش برد. کیرش را می‌شد مثل یک الوار از روی شلوار حس کرد. داغ شدم و در همین حال دست دوست دخترم را محکم فشار دادم. او هم دست من را فشار داد. صدای حبس شدن مداوم نفس‌های دختر را می‌شنیدم. ناخن‌های بلندش در پشت دستم فرو می‌رفت اما تمام حواس من پیش کیر مرد بغل دستی بود که داشتم از روی شلوار می‌مالیدم.

آرام در تاریکی سینما و لابلای شلوغی این فیلم بی‌معنی، مرد سرش را نزدیک گوشم آورد و زمزمه کرد:
- کووووونییی

صدایش تا عمق وجودم فرو رفت و کپل‌های عرق کرده‌ام را به خارش انداخت. تنم مور مور شد و احساس کردم فشار خونم پایین افتاد. دوست دخترم یک نفس عمیق کشید و دوباره صداش قطع شد. داشت با تمام وجود جیغ سرشار از شهوتش را کنترل می‌کرد.

- کووونی تو رو چه به دوست دختر. می‌خوای برات بکنیمش؟

مرد دوباره در گوشم زمزمه کرد. کیرم با شورت و شلوار فاق کوتاه در حال جنگ بود. می‌خواستم از این وضعیت خلاصش کنم اما یک دستم را دوست دخترم چنگ زده بود، و آن یکی بین دست‌های پشمالوی مرد و کیر کلفتش گیر افتاده بود. از گوشه چشم سینه‌های محدثه، توجهم را جلب کرد: یک مرد دیگر داشت سینه‌های دوست دخترم را می‌چلاند.

- بی‌غیرت کونی از این کیر خوشت میاد؟ دوست داری بره لای کون خوشگلت یا برای کس داغ دوست دخترت می‌خوایش؟

صورت مردی که با دوست دخترم مشغول بود را نمی‌دیدم. اما شک نداشتم از شدت خوشی داغ و قرمز شده. یک دستش روی پای محدثه بود و آن یکی سینه‌های بزرگ دوست دختر من را مالش می‌داد. اشک از گوشه چشم محدثه سرازیر شده بود. اما لب‌هایش، درست مثل لحظات اوج سکس، مرتعش بود. دماغ عمل شده کوچکش نمی‌توانست به نفس‌های عمیقش راه بدهد.

دستم کلاهک کیر مرد قوی هیکلی را حس می‌کرد که چند دقیقه پیش در این سینمای نیمه خلوت شروع به نوازش رانم کرده بود. دیگر شک نداشتم که شورت به پا ندارد. کمی جابجا شد و کاپشنش را روی پاش انداخت. بدون این که کلامی جابجا شود می‌دانستم حرکت بعدی چیست. منتظر ماندم تا زیپ شلوارش را باز کند. در این انتظار تب‌آلود سرم را چرخاندم تا به دستمالی شدن ناموسم نگاهی دیگر بیاندازم. چشم‌های محدثه با گیجی و خماری نیمه باز شد و وقتی دست مرد کسش را مالش داد پلک‌هایش را محکم به هم فشرد و جیغش رو با تمام توان کنترل کرد.

- آره. بگیرش دستت کونی. دوست داری کیرم رو بچه خوشگل؟ وای چه زیرابرویی هم برداشته. تو که خوشگل‌تر از دوست دختر جنده‌ات هستی. دوست دخترته یا زنت بدبخت؟

یعنی انتظار داشت در این وضعیت جواب بدهم؟ نبض کیر کلفتش را می‌شد احساس کرد. انگشت‌هایم دور این الوار گوشتی حلقه زد و در تمام وجودم یک آرزو بیشتر نماند: این کیر پرستیدنی را در دهانم بذارم و تا می‌توانم ساک بزنم.

- جواب بده کون کونی. به عمو جواب بده خوشگل. عزیزم. جنده پسر. جواب بده لاشی!

به زحمت دهانم را باز کردم. اما صدایی بیرون نیامد. روی پرده، یک زن چادری شعارهای انقلابی می‌داد. آب دهانم را قورت دادم. در فیلم موتوری از خیابان‌های کثیف تهران رد ‌می‌شد.

- دوست... دوست دخترمه

دست پرقدرتش، زیر کاپشن، مچم را فشار داد و صداش، کمی بلندتر از حد آبروداری، گفت:

- جوون. بچه خوشگل دوست دختر هم داره. می‌خوای این کیر رو توی دهنش ببینی لاشی؟ می‌خوای هم تو رو بکنیم هم اون رو؟ می‌خوای ناموست رو جنده کنیم بدیم خدمتت؟ نگاه کن رفیقم داره چیکارش می‌کنه. جوون. نیگا...

رفیق بلندقدش دیگر رسماً محدثه را بغل زده بود. دستش از کس تا زانوی ناموسم را سانت به سانت جارو می‌کرد. می‌توانستم، یا فکر می‌کردم که می‌توانم، بوی ترشحات واژن محدثه را از این فاصله احساس کنم. درست مثل وقت‌هایی که خانه خالی می‌شد و شلوار تنگش به سر زانو نرسیده، دهان من دور کسش بود. تمام حروف الفبا را با زبانم روی چوچوله‌اش می‌کشیدم وقتی به نقطه‌های چ و سرکش‌های گ می‌رسم جیغ‌هایش کم مانده بود که همسایه‌ها و پلیس را با هم خبر کند.

اما در این لحظه در یک حال دیگر بودم. چیزی فراتر از سکس‌های این دنیایی. چند هزار ولت برق از سرتاپای من می‌گذشت. مقعدم به صورت نوسانی باز و بسته می‌شد و بدون این که ماهیچه‌ای حرکت داده باشم، عرق سرتاپای وجودم را فراگرفته بود. تاریک‌ترین آرزوهای جنسی زندگیم از عمیق‌ترین قسمت‌های روحم بیرون می‌زدند، به سطح می‌آمدند و چیزهایی به من می‌گفتند که جرات اعترافشان را هرگز نداشته‌ام.

قبول! یکی از سوژه‌های محبوب جلقم همیشه گاییده شدن محدثه بود جلوی چشمانم. اما هیچ وقت نمی‌خواستم این سوژه را در دنیای واقعی ببینم. فقط به صدمه‌ای که به روح دختر بدبخت می‌خورد فکر کن! اما چیزی که خوابش را هم نمی‌دیدم این بود که محدثه هم تا این اندازه شهوتی بشود. دست مرد بلندقد که روی ران دختر قرار گرفت، تلاقی چشم‌های من و محدثه، سرش که به طرف مرد برگشت و خنده نخودیش به معنای رضایت. هنوز کیرم از این اتفاق نیمه راست بود که دستی هم روی ران من کشیده شد.

گرمای دست مرد پشمالو از شلوارم به پاهای تازه تراشیده‌ام نفوذ می‌کرد. کل بعدازظهر جمعه را در حمام بودم برای زدن موها. پشم‌های بدن و پاهایم که رفت مشغول خایه و کون شدم. وای پسر چقدر سفید شده بود! از بدن دختر هم سفیدتر! چقدر شستن بدنم راحت شد. کف صابون چه حالت لغزنده‌ای به این ماهیچه‌های خوش‌تراش می‌داد. به کیر برافراشته‌ام نگاه کردم و خنده‌ام گرفت. به خودم گفتم «آخه آدم برای خودش هم راست می‌کنه؟» اما دستم لغزید و لغزید و بدون هیچ مانعی به مقعدم رسید. شروع به جلق زدن کردم. اما کیرم چنان راست و استخوانی شده بود که چیزی حس نمی‌کردم. شروع کردم به انگشت کردن خودم. پروستاتم تحریک می‌شد و خایه‌هایم بالا و پایین می‌پرید. سعی کردم جلق زدنم را تمام کنم. اما به محض این که به کیرم دست زدم آبم مثل شلنگ به بیرون پاشید شد. خجالت‌زده و خالی بودم. در آینه به خودم گفتم «احمق کونی» و تمام شب حس بدی داشتم. بارها و بارها خودم را انگشت کرده بودم و هر بار بدون استثناء حس پشیمانی گندی داشتم. تصمیم جدی گرفتم که تا عمر دارم جلق نزنم.

اما اگر همه تصمیم‌هایی که انسان بعد از آمدن آبش می‌گیرد عملی شوند، به پیغمبر احتیاج نداریم. دنیایی می‌شویم پر از موجودات پاک آسمانی. اما چه فایده؟ آب کمر دوباره بازگشت، دوست دختر زنگ زد، سینما تاریک بود و یک مرد بلندقد دوست دخترم را بغل می‌زد. کیر یک مرد پشمالو در دستانم سفت‌تر و سفت‌تر می‌شد و در حالی که نوک سینه‌ام از هیجان و شهوت سیخ شده بود نمی‌دانستم با مالیده شدن ناموسم حال کنم یا لیسیدن این کیر فوق مردانه را آرزو کنم.

محدثه به سمت من برگشت. صورتش بنفش شده بود از جیغ‌های نکشیده و نفس‌های حبس شده. لب جنباند که «بریم بیرون». پشمالو شنید:

- اوووف. آره بریم بیرون. بریم که دارم می‌ترکم.

نفمیدم چطور و با چه سرعتی وارد ماشینی در کوچه تاریک و دنجی شدیم. دکمه‌های مانتوی تنگ محدثه یکی یکی باز می‌شدند. کمربند من و شلوار من هم پایین کشیده می‌شدند و دستی چند تف غلیظ و محکم رو به کونم می‌مالید:

- جووون. عجب چیزی هستی تو پسر. کیرم توی کونت لاشی. جنده.

و فحش بود و درد فیل‌کش بود و حس این که کمرم نصف شد و لبه‌های کونم پاره شد و کیر کلفتی بود که تا نیمه درون کونم جا گرفت و بی‌حرکت همانجا ایستاد. گویا مرد پشمالو حرفه‌ای بود. کیرش را همانجا نگه داشت تا ماهیچه‌های مقعدم به دور کیرش حلقه بزنند و خودشان را با شرایط جدید وفق بدهند. دردی که مثل صاعقه تا استخوانم نفوذ کرده بود آهسته آهسته کم شد و تازه اجازه داد که سرم را برگردانم و به دنبال محدثه بگردم. مرد قدبلند کیرش را از بند شلوار آزاد کرد و داخل دهن محدثه فرو برد. محدثه عوق زد. کیر را با دست‌های نازش برای لحظه‌ای بیرون آورد، نفسی تازه کرد و خودش کیر خوش‌تراش را در دهن کوچکش جا داد. دست‌هایش به سمت تخم‌ها رفت و مثل یک جنده واقعی فشار کوچکی داد. انگار این چیزی نبود که مرد قدبلند انتظار داشته باشد. آبش با شدت به حلق محدثه پاشید و تعادلش را در فضای کوچک ماشین از دست داد. مرد پشمالو نمی‌توانست جلوی خنده‌اش را بگیرد.

- خاک بر سر خروست کنن شل کمر. نگاه کن من پسره رو چطوری میگام.

و طوری گایید که از درد صندلی ماشین را گاز زدم. ستون فقراتم هشدار می‌داد که در حال فلج شدن هستند اما کیر ابله من راست کرده بود و پروستاتم جشن گرفته بود. به معنای واقعی کلمه در کونم عروسی شده بود. محدثه با انگشت‌های باریک منی رو از دور لب‌هاش جمع می‌کرد و به گاییده شدن دوست پسرش خیره شده بود. مرد بلندقد داشت نفس تازه می‌کرد و پشمالو پشت سرهم فحش می‌داد:

- جوون. کونی. بچه خوشگل. بی‌ناموس. بی‌غیرت. لاشی. مامانی. مامانت رو گاییدم. کون خواهرت هم به خوشگلی کون خودته؟ کون خواهرتم گاییدم. شاشیدم توی هیکل خوشگل کونیت. ابرو قشنگ. بی‌ناموس. بذارم توی کون دوست دخترت؟ ان کونت رو بکنم توی کس اون زن لاشیت؟

و مثل این که این ایده آخر به نظرش جذاب آمد چرا که من را پرت کرد را به طرفی و خطاب به محدثه گفت: «جنده خانم بیا اینجا می‌خوام بگامت»

محدثه مثل برده‌ای مطیع و حرف‌شنو از بین صندلی‌های ماشین خودش را به طرف مرد پشمالو کشید. دست مرد موهای دوست دخترم را از پشت چنگ زد و دهانش را طوری روی لب‌های محدثه گذاشت که نصف صورت دختر لابلای ریش‌های او ناپدید شد. من خودم را کنار کشیدم تا جا برای آنها باز شود. بلندقد هنوز پشت فرمان نشسته بود و با کیر آویزان نفس نفس می‌زد. پشمالو دهان و زبان کثیفش را از روی صورت دوست دخترم کنار کشید و دستور داد:

- لختش کن کونی. دوست دخترت رو برام لختش کن. می‌خوام کیرم رو بکنم توی کس زن آینده‌ات.

مطیع و آرام، تا جایی که درد کونم اجازه می‌داد قطعه به قطعه محدثه را برهنه کردم: اول مانتوش رو از تنش بیرون کشیدم. بعد شلوارش را درآوردم. محدثه به من خیره شده بود و حالت صورتش مخلوطی از «خاک بر سر بی‌غیرتت کنن» و «بکن! کونی! من رو لخت کن» بود. شورت صورتی که جلوی چشم پشمالو ظاهر شد، چنان «جووووووونی» گفت که رفیق خسته و بی‌رمقش برگشت تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. تاپ محدثه را در حرکت بعدی از تنش بیرون کشیدم تا بدن سفید و کشیده دوست دخترم را جلوی چشم دو مرد چشم‌چران برهنه کنم. گیج و شهوانی و مطیع بودم با کونی لخت و خون‌آلود و روبرویم دوست دختری بود با شورت و سوتین و پستان ملتهب و یک کیر الوارمانند هم در نزدیکی ما بود که در التهاب کردن محدثه بالا و پایین می‌پرید.

چرا سگک سوتین را اینقدر پیچیده می‌سازند؟ همیشه باز کردن سوتین بدترین کیری است که می‌شود به جریان خروشان سکس زد. بیش از حد معطل کردم و صاحب الوار گوشتی طاقت نیاورد. دست برد و چنان سوتین را از جلو کشید که بند به تن دختر پاره شد و پستان‌هاش هر کدام به طرفی جهید. کیر بی‌حال جلوی ماشین از دیدن این خشونت دوباره راست کرد و خون در رگ‌های صاحب کیر دوید. اما کس دیگر نه متعلق به من یا او، که ملک پدری مرد پشمالو شده بود. دیگر برای گفتن «جوووون» یا کلمه شهوت‌آور دیگری صبر نکرد:صورت مرد بین سینه‌های دخترک غرق شدند و ریش‌های سیاهش مثل سمباده به خراشیدن پوست لطیف دختر مشغول شدند. اما محدثه در دنیایی نبود که از این مسائل آزرده شود. شهوت روح و ذهن دختر را تسخیر کرده بود. درد برایش تحریک بود و گاییده شدنش با کیر غریبه‌ها هیجان و اضطرابی غیر قابل وصف. از تحقیر من لذت می‌برد و من از تحقیر خودم. از بی‌غیرتی من داغ می‌شد و من از بی‌غیرتی خودم شهوتی. بالاتنه‌اش هول داده شد طرف من و نصف بدن لختش در آغوشم جای گرفت.

پشمالو قصد کس کرده بود. بالاتنه دوست دخترم را در آغوش من جا داده بود تا بتواند پایین‌تنه را تصاحب کنه. ندیدم شورت چه موقع از پای محدثه بیرون آمد. چیزی که دیدم کلاهک کیری بود که بین پاهای دختر فرو رفت و جیغی که دیگر حبس نشد. در ماشین پیچید، در کوچه خلوت و دنج پیچید و از سر خیابان تا ته خیابان به تک تک خانه‌ها سرک کشید. پشمالو و بلند قد جا خوردند. ما سه نفر از ترس سیخ نشستیم. آب به چشم‌های محدثه دوید و رعشه به تنش افتاد.

- فاک فاک فاک. روشن کن بریم حمید. الان ملت می‌ریزن.

هشدارش بیجا هم نبود. انتهای کوچه چراغ خانه‌ای روشن شد. حمید گاز داد و رفتیم. و رفتیم. مرد پشمالو مانتوی دختر را بر روی دوشش انداخت و گفت «بپوش». با نگرانی به اطراف نگاه می‌کرد. «حمید مراقب اون پاتروله باش» ماشین سرعت گرفت. یکی دو خیابان بعد در بزرگراه بودیم. محدثه با قیافه درهم و ژولیده، با مانتوی تنگی که دکمه‌هایش بالا و پایین بسته شده بودند نشسته بود و از چشم‌هایش خون می‌بارید. پشمالو که پیراهنش را در شلوار مرتب می‌کرد و من به طاقت فرساترین روش ممکن سعی می‌کردم روی صندلی بنشینم. سه نفرمان روی صندلی پشت بودیم. حمید اعلام کرد: «چیزی نبود، دنبالمون نیومد فکر کنم»

اول نفس راحتی کشیدم، بعد نگرانی تمام وجودم را پر کرد. حالا چه می‌شد؟ اما این محدثه بود که فکر من را به صدای بلند به زبان آورد: «حالا چی؟ چاقو می‌زنین پرتمون می‌کنین توی آشغالا؟» قلبم تیر کشید. یخ زدم. چطور به اینجایش فکر نکرده بودم؟ دهانم خشک شد. مغزم با سرعت شدیدی به کار افتاد تا راه فراری پیدا کند. اگر در را باز می‌کردیم تا خودمان را به بیرون پرت کنیم چه؟ با سرعتی که ماشین در بزرگراه می‌رفت مرگمان حتمی بود. اما آیا این مرگ کم دردتر از مرگ‌های دیگری که منتظرمان بود نبود؟

پشمالو و حمید در آینه نگاهی رد و بدل کردند. توافقی بدون کلام در نگاهشان شکل گرفت. پشمالو پرسید:

- شما دو تا با هم می‌مونید؟ منظورم اینه که بعد از این ماجرا؟

نوبت من و محدثه بود که به هم نگاه کنیم. من گیج شده بودم. محدثه چانه زدن بر سر زندگیمان را به دست گرفت:

- منظور؟

پشمالو ریش سمباده‌اش را کمی خاراند و توضیح داد:

- منظورم اینه که با هم دوست می‌مونید؟

ترس ناگهانی تمام شهوت را از جمع چهارنفره ما پرانده بود. چهار ذهن حسابگر مشغول معامله بودند. یا حداقل دو ذهن حسابگر: محدثه و پشمالو. من که گیج بودم و بلندقد با چشم‌های نگران در جاده به دنبال پاترول و پلیس و گشت و بسیجی و هزار مرض دیگر می‌گشت. مرد پشمالو اینطور ادامه داد:

- راستش من و این رفقیمون زیاد جنده منده کردیم ولی یه بار هم پیش اومد یه زن و شوهر رو با هم کردیم. بهترین کس و کونی بود که در عمرمون کرده بودیم...

معلوم بود که دارد خاطره‌ای خوش را مرور می‌کند چون زبانش را ناخودآگاه به لب‌هایش کشید. دوست بلندقدش هم سری به تایید تکان داد اما دوباره با دقت به جاده خیره شد.

- اینه که... چیزه... ما می‌خوایم با شما باشیم.

بعد ناخودآگاه دستش را به طرف جیبش پیراهنش برد و هول هولکی گفت:

- پول هم بهتون میدیم... از هر نظر تامین. مکان هم از ما. شما فقط بیایید. بذارید یه شب دیگه اینطوری داشته باشیم...

دوستش به شدت سر تایید تکان داد اما فرمان را دو دستی چسبیده بود. نگاه من و محدثه از مرد پشمالو به سمت هم لغزید. از چشم‌های دختر خواندم که مغز او هم دارد با سرعت کار می‌کند اما نمی‌دانستم چه در سر دارد. تمام سعی‌ام را کردم که با نگاه به او بفهمانم «تو رو خدا فعلا قبول کن حداقل امشب سرمون رو نبرن» لب‌های محدثه به پوزخند باز شد و گفت:

- فقط «یه» شب دیگه؟

هیچ وقت صدایش را اینطور لوند و اغواگر نشنیده بودم. مثل جنده‌های فیلم‌فارسی‌های قبل از انقلاب حرف می‌زد. گویا جنده‌گری اثر خودش را هم کرد: گل از گل پشمالو و دوستش شکفت. اول فکر کردم که نجات پیدا کردیم. اما پشمالو حریص‌تر از این حرف‌ها بود. دستش را به چانه محدثه رساند و به طرز زننده‌ای آن را در مشتش گرفت. مردک عشق تصاحب داشت:

- خب نظرت چیه همین امشب رو هم در خدمتتون باشیم خانم خانما؟

مقعد زخمی‌ام تیر کشید. اما مرد بلندقد به دلیل نامعلومی کمک‌مان آمد:

- نه پژی. امشب نه. مکان جور نیس.

اخم‌های رفیقش در هم رفت. مطمئن بودم خونریزی دارم. مایع گرمی در لابلای کپل‌هایم احساس می‌کردم که لابد خون بود. هوا بوی زنگ فلز می‌داد.

- چرا مکان نیست؟ یه زنگ می‌زنم به راستا و بروبچ خونه رو خالی کنن.

دستم را آرام به طرف دستگیره در ماشین بردم. صد، صد و ده سرعت داشتیم. حمید بلندقد عصبی بود. نمی‌دانستم چرا. صدایی از محدثه هم بیرون نمی‌آمد. اما جرات نداشتم به طرفش برگردم و نگاه کنم.

- نه باباش اینا از شهرستان اومدن. عمرا نشه. بکش بیرون یه امشبو. هر وقت مکان بود زنگ می‌زنیم بهشون دیگه.

بعد در آیینه نگاهش نگاه من و محدثه را جست:

- مگه نه؟ شماره‌تون رو می‌دین دیگه؟

محدثه قبل از جواب دادن خودش را در آغوش پژی پشمالو فشرد و گفت: «آخی عزیزم... مگه میشه من اون خوشگله رو دوباره نخوام؟» و با نگاهش به بین پای مرد اشاره کرد. بعد پوزخندی صورتش را دوباره پر کرد: «کون این بیغیرت رو هم که آش و لاش کردی. دیگه نای کون دادن نداره که. تا دفعه دیگه خودم بهش می‌رسم. روزی یه موز فرو می‌کنم توی کونش تا برای کیر پژی جونم آماده بشه.» بعد دستش را روی ران پژی مالید و قهقهه سر داد. مطمئن نیستم ما پسرها همیشه اینقدر زود خر می‌شویم یا فقط وقتی کنترل از مغزمان به کیرمان منتقل شده باشد. صدای خنده‌های پشمالو با خنده دختر قاطی شد. حمید هم با خنده‌های منقطع و مضطربش به آنها پیوست.

- خیلی خوب. یه شق درد دیگه هم فدای تو کس خشگله. به شرطی که حسابی کون دوست پسرت رو برام چربش کنی جنده باکلاس خودم.

و لب‌هایشان برای چند دقیقه به هم قفل شد. چند دقیقه‌ای که من نگران بودم مبادا مرد نظرش را عوض کند و چند دقیقه‌ای که حمید از اولین خروجی به سمت خیابان‌های فرعی و فرعی‌تر پیچید.

وقتی ما را نزدیک به یک آژانس پیاده کردند و رفتند پژی هنوز داشت چیزی در مورد خروس‌ها می‌گفت و حمید به کلی کلافه بود. شماره من و محدثه در گوشی‌هایشان و میس‌کال‌هایی که انداخته بودند تا ما شماره آنها را داشته باشیم در گوشی‌های ما بود. پاهایم می‌لرزید. فشار خونم طوری افتاده بود که می‌ترسیدم این چند قدم را هم نتوانم بردارم. اما محدثه انگار نه انگار. دکمه‌های مانتویش را مرتب کرد و با سر به سمت آژانس اشاره‌ای داد. به سختی و با درد قدم برمی‌داشتم. محدثه برای اولین بار بعد از پیاده شدن به حرف درآمد:
- امشب بیا خونه ما. مامانم شیفته. زخمات رو تمیز می‌کنم. اینطوری تا صبح عفونت می‌کنی.

حس گرم و خوبی در وجودم پیچید. پس نمی‌خواست از من جدا شود. هیچ وقت در زندگی‌ام تا این اندازه به یک حامی نیاز نداشتم. حرفش به من انرژی داد تا خودم را چند قدم دیگر جلو ببرم. اما بعد متوقف شدم:

- یعنی... یعنی... برات آخه مهم نیست؟ یعنی من... کون... بیغیرت...

دستم را فشار داد. نه به شدتی که در سینما فشار داده بود. ناخنی در وجودم فرو نکرد، گرمای دست‌هایش بود در پوستم نفوذ کرد.

- بعدا راجع بهش حرف می‌زنیم. الان بذار فقط برسیم به خونه.

آژانس یک ماشین بیشتر نداشت. سوار شدیم و هر کدام به دنیای افکار خودمان فرو رفتیم. در رادیو زنی شعارهای انقلابی می‌داد. یک موتور از کنارمان ویراژ داد. در نزدیکی خانه محدثه سرش را زیر گوش من آورد و آرام نجوا کرد:

- ولی شب بدی هم نبود ها. راستی موز کیلویی چنده؟
     
  
مرد

 
حامله شدن از بابای دوستم

سلام.

من نینام. 18سالمه این اتفاق مال تابستون پارساله که من 17سالم بود ، من یه دختر کاملا حشریم که تو 16سالگی دوست پسرم قبل سربازی برای اینکه منو تصاحب کنه پردمو زد و تو مدتی که اون سربازی بود من یه جنده ی حسابی شده بودم نمیدونم شاید مشکلات خونوادگیو اعتیاد پدرم منو به این راه کشوند اما قبل این من جنده پولی نبودمو فقط تفریحی میدادم...



خب شروع میکنم مرداد ماه بود و هوا یدفعه الوده شد باد گرم میومد هوای خیلی بدی بود و من توی شهر غریب تو خیابون ونک منتظر ماشین بودم بعد دیدن فیلمی که حنا نشونم داده بود کلی حشری شده بودم ،هم چنان منتظر بودم اما خب انگار تواون هوا قرار نبود ماشینی بیاد هوا خیلی الوده بود برای خودم کنار خیابون منتظر بودم که یهو یه زانتیا بلند اومد کنارم گفت بشین....دیگه از بس کلافه بودم توجه زیادی به صاحب صدا نکردمو نشستم خلاصه بعد مدتی متوجه شدم که سوار ماشین پیرمردی شدم ولی اون عینک گندش مانع این میشد که صورتشو تشخیص بدم یدفعه گف : چند میگیری ؟؟من هنگ کردم گفتم یعنی چی اصن چرا گفتین سوار شم گفت اینجاتو این خیابون واسادی این موقع روز دلیل اینکه سوارت کردم سکس بود چرا معصوم بازی در میاری!! چقد بدم؟
ــ من جنده نیسم

- نیستی ولی میشی... اومد سمتمو شروع کرد به لیسدن گوشمو مالیدن سینم تسلیم شدمو گفتم باشه حله...گفت حالا شدی دختر خوب میریم خونم منم بعد اینکه خوب کردمت پولتو میدمو دیگه تورو بخیرو مارو بسلامت گفتم من پولی نیسم گف بریم بعد حرف میزنیم بگذریم خلاصه جلوی در خونه بودیم که عینکشو ورداشتو حالا تونسم چهرشو تشخیص بدم...این بابای دوستم بود دوستی که خیلیم رفت و امد داشیم باهم اما اونا اومد بودن تهران...گفتم بابای تینا؟؟ گفت چییی؟؟؟ گفتم من نینام یادتون نیس خلاصه فهمید و تواون موقع که جفتمون حشری بودیم دیگه به اینکه کی کیه و کجاییم توجه نکردیم .... وارد خونه شدیم منو بسمت اتاقش برد عجب خونه ای داشتن تینا اینا 20 بود....تا وارد اتاق شدیم شروع کرد به لب گرفتن یه دستش روی کوسم بود و از روی شلوار کوسمو میمالید دست دیگشو گذاشته بود رو سینمو فشارش میداد شروع کردیم به دراوردن لباسای هم دیگه .... سرانجام لخت روی تخت کنار مرد 60 ساله ای بودم که بابای دوستم بود...



اروم افتاد رومو شروع کرد به لیسیدن بدنم و دایم میگف جوون چه اندام سکسی اووه اه بخورمت جنده من....دستمو بردم سمت کیرشو شروع کردم به مالیدنش یدفعه گف 69 شیم ، 69 شدیمو حالا کیرش تا ته تو حلقم بود زبونشو از رویه نافم رد کردو به کوسم رسید یه حس خاصی داشتم تاحالا هیشکس اینقد کامل نخورده بود منو الحق که پیر این کار بود ، کیرشو میخوردمو لذت میبردم یه چیزی تو مایه های 17سانت بود کلفتیشم متوسط بود ولی خوب شق کرده بود برام زبونمو رو سر کیرش میچرخوندمو با دستم تخماشو میمالیدم اه اخ اومممم اونم محکم میک میزد کوسمو و چوچولمو فشار میداد دیگه داشتم ارضا میشد ...اه اخخخ بخوررررر ای اوووم اه اروم شدم...تموم ابمو خورد و گفت دیگه وقت اصله کاریه...کیرشو از سمت دهنم بین سینهام کشیدو همینطوری پایین برد چند بار روی چوچولم کشید و خلاصه محکم کیرشو تو کوسم کرد و اخی گفتمم .... ای اوووم بکن اخ چه کوست تنگه نینا جنده اوووه ...تند تند تلمبه میزد و من احساس میکردم هر لحظه ممکنه کوسم جر بخوره برم گردوند و از پشت کیرشو تو کوسم کرد میگفت اینجوری کوست تنگ تره اوووف چه داغه کست ...ای بکن محکم بکن ....



خیلی حشری شده بودم یه حسه خاصی داشتم ...داشتم به باابای دوستم کوس میدادم .... گفت میخوام کونتم بکنم ....داد زدمم نعع گفت میکنم یه روغن بچه اوردو ریخت رو کونم و اروم باهاش بازی کرد کوسم قشنگ جر خورده بود دستشو گذاشت رو چوچولمو شروع کرد به مالیدنش و از اون طرف محکم کیرشو کرد تو کونم که اشکم دراومد ــ اااآآآآی عوضیییی پارم کردی...کیرشو تا خود دلو رودم حس میکردم اروم کیرشو جلو عقب میکرد و من داد میزدم سوختم جرم دادی بیرحم خلاصه رضایت داد که کیرشو دراره ....دوباره کیرشو انداخت تو کوسمو و دستشو گذاشت رو سینم دیگه صدای اه اهش بلند شده بود شدت تلمبه زدنش بیشتر شده بود و صدای شلپ شلوپ کیرشو کسم کل خونرو ورداشته بود داد زدد اهه ایی دارممم میام اه اه اومدم همون لحظه صدای تینا اومد که مگفت من اوممدمممم سریع کیرشو کشید بیرون و شورتو شلوارشو کشید بالا هول کرده بودم مانتومو شلوارمو پوشیدمو شرتمم ورداشتم و از اتاق زدم بیرون عرق از سرو کلمون میرخت قلبم تند تند میزدو اونم زرد شده بود ....اینقد هول کرده بودم که نفهمیدم ابشو ریخته تو کوسمو در نتیجه 2 ماه بعد متوجه شدم که خواهر یا برادر تینا رو تو شیکمم دارم خلاصه بهش گفتمو ازش پول گرفتمو بچرو سقط کردیم... هنوزم باهمیموسکسای وحشیانه داریم اما چون از هم دوریم زیاد سکس نمیکنیم ، منتظرم یروز تینارم به سکس با منو باباش دعوت کنم.
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......
     
  
صفحه  صفحه 45 از 59:  « پیشین  1  ...  44  45  46  ...  58  59  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA