ارسالها: 63
#451
Posted: 22 May 2015 22:48
دروغهای یه جنده
این داستان تقریبا بر میگرده به 4 سال پیش...
اون موقع 17 سالم بود و بچه شیرازم،یه شب رفته بودم کافی نت پت و مت پای سیستم نشسته بودم که 2 تا دختر اومدن داخل،از همون اول یکیشون رو انقد نگاه کردم که به بهونه ی اینکه سیستمش به نت وصل نمیشه بلند شد اومد کنار من،اون موقع تازه البوم حباب محسن یگانه اومده بود و منم بلند داشتم باهاش میخوندم که دختره بلند شد تا بره پیش دوستش،منم از فرصت استفاده کردم و اسمشو از تو فیس بوک نگاه کردم و ادش کردم.وقتی نشست تا رکویست دادم اد کرد منم بش پی ام دادم یکم باهم سر و کله زدیم آخر فهمید منم و بالاخره شمارشو داد.خلاصه قرار گذاشتیم فردا بعد از مدرسه همو ببینیم.
فرداش به هر بهونه ای بود با ماشین رفتم مدرسه وقتی تعطیل شدیم رفتم دنبالش،واقعا الکی الکی با هم دوست شده بودیمو داشتیم در این مورد باهم حرف میزدیم تا دیگه رسیدیم در خونشون واسه خداحافظی یه بوسیش کردم اونم فقط گفت wow و خندید و رفت...
عصرش رفتیم بیرون وقتی داشتیم حرف میزدیم گفت که مامان باباش از هم طلاق گرفتن و هر کدومشون واسه خودش زندگی میکنه و اون و خواهرش هم توی خونه ی خالش اینا تنها هستن.2،3 روزی گذشت و کم کم داشت از رومینا خوشم میومد،خلاصه یه روز ب رفتیم بیرون،بارون حرفه ای هم میزد،من با دوستم بودم اونم با خواهرش،ما عقب نشسته بودیم که دراز کشید سرشو گذاشت رو پام داشتیم صحبت میکردیم که دوستم گفت من با مونا(خواهر رومینا) میریم شام بگیریم بیایم شما هم فعلا خوش باشین و خندید رفت،اروم اروم داشتم پیشونیشو بوس میکردم تا کم کم رسیدم رو گونه هاش،اروم لبای همو داشتیم میخوردیم که من دلو زدم به دریا و یه دستمو گذاشتم رو سینش،تو همین حال و هوا بودیم که دیدم دوستم داره میاد دیگه ما خودمونو جم جور کردیم،تو ماشین شامو خوردیم،فک کنم طرفای 11 شب بود که تا اومدیم از کوچه بیایم بیرون یه هاچ بکی پیچید جلومون و 4 تا بسیجی که یکیشون هم با قفل فرمون بود ریختن پایین همون موقع دوستم هر جور بود دوستم گاز داد و رفتیم و یکمم کون ماشین طرفو زد،اصلا تو اون سرعت و اون بارندگی فقط خدا خدا میکردم که به خیر بگذره(چون شب دوم محرم بود اگه میگرفتنمون کونمون پاره بود)
خلاصه هر جور بود به خیر گذشت و رسوندیمشون خونه،شب که داشتیم حرف میزدیم گفت بار دیگه میریم خونه ی ما که دیگه مث امشب از این بد بختیا نباشه،پس فرداش من رقتم خونشون خواهرش کلاس بود،غذا خوردیمو نشسته بودیم که اومد تو بغلم و شرو کردیم به لب گرفتن،بهم گفت بریم تو اتاق،تو تخت تو لب و گردن هم بودیم که لباسشو زدم بالا و دستمو از زیر سوتینش گذاشتم رو سینش داشتم میمالیدم که خودش از دور گردنش بیرونش اورد کار منم اسون کرد،سینه هاشو با گردنش داشتم میخوردم که صدای ناله هاش بلند شد،یکی از دستاشو از رو شلوار به کیرم فشار میاورد و منم اونو به خودم بیشتر میچسبوندم تا اخر شرو کرد به مالیدن کیرم و اروم شلوارمو داد پایین،منم دستمو از پشت برم وست پاش داشتم کسشو میمالیدم که دیدم خیس خیس شده و دستمو از پشتش بردم زیر شرت،اول کونشو مالیدم و بعد انگشتمو میکشیدم وسط کسش،دیدم خیلی وسط پاش داغ داره میشه شلوارشو و با شرتش باهم کشیدم پایین و کیرمو از جلو گذاشتم وسط پاش که دیدم برگشت منم دست گذاشتم زیر شکمش اوردمش بالا که سگی بشه،داشتم کیرمو رو سوراخ کونش میکشیدم که دیدم کیرمو گرفت و گذاشت دم کسش،واقعا یه لحظه شوکه شدم گفتم چیکار میکنی گفت تو کاریت نباشه خودم میدونم...
یکم انگشتمو اروم کردم تو کسش دیدم بازه مثل اینکه،اون موقع خیلی اعصابم خورد شده بود که گفت چرا وایسادی منم دیگه بیخیال شدم و یه تف کوچیک زدم سر کیرم و اروم گذاشتم در کسشو دادم تو دیدم داره اه و اوه میکنه منم دیگه کامل دادم تو و داشتم تلمبه میزدم و و سینه هاشو میمالیدم،یکم تو همین پوزیشن بودم که برش گردوندم به پشت و خوابیدم روش هم میکردم و هم لباش تو دهنم بود که یه دفعه خودشو سفت کرد و پاهاشو دور کمرم محکم قفل کرد و اهههه بلند کشید ، برش گردندم گذاشتمش روی خودم و داشتم بالا پایینش میکردم که دیدم داره ابم میاد زود کیرمو در اوردم و همونجوری که روم خوابیده بود ریختم وسط پاش،از کنار تخت دستمال برداشت و پاکش کرد و اومد تو بغل دیدم داره گریه میکنه،گرفتمش تو بغلم با اینکه اعصابم خورد بود داشتم بوسش میکردم که بهم گفت بخدا با کسی سکس نداشتم و بخاطر کلاس های اسب سواریه و این کس شعرا گوش منم از چرندیات و کس شعرا پر بود بدون اینکه حرفی بزنم بلند شدم لباسمو پوشیدم رفتم یه اب به صورتم زدم و یه لیوان اب خوردم اومدم تو اتاق دیدم خوابه،فک کنم الکی خودشو به خواب زده بود ولی پیشونیشو یه بوس کردم و رفتم شب تمام حرفامو بش زدم و دیگه نمیتونستم باهاش باشم و تموم شد،بعد 1،2 ماه هم فهمیدم با همون دوس پسر قبلیش که به اصطلاح اسب بوده باز اوکی شده امیدوارم خوشتون اومده باشه و به این حرفای جنده ها که ژیمناستیک کار کردم،اسب سواری کردم و نمیدونم من حلقوی یا ارتجاعی و این کس شعرا هم گوش ندین
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......
ارسالها: 63
#452
Posted: 22 May 2015 23:09
اولین سکسم با مریم
سلام.
من اسمم پیمانه 19 سالمه خاطره اولین سکسمو واستون مینویسم. قضیه برا دو سال پیش بود. من تابستونش با دختری به نام مریم آشنا شدم.یک سال از من کوچیک تر بود. حسابی با هم صمیمی شده بودیم. یجورایی عاشق هم شده بودیم.دیر به دیر هم دیگر رو میدیدم.خلاصه حسابی صمیمی شدیم...
دی ماه شد که داییه بابام فوت کرد.برای مراسم سومش صبح زود مامان و بابام و مادرمادرم که از تهران اومده بود،رفتند خونه مادر پدرم(مادر بزرگم) .قرار بود که من ساعت پنج که درسامو تموم کردم برم خونه مادربزرگم بعد از اونجا مراسم و بعدش شام.صبح ساعت 8 رفتند و من ساعت 9 بیدار شدم.تلویزیون رو روشن کردم و رفتم صبحونه درست کردم.بعد از صبحونه به مریم اسمس دادم.دو دیقه بعد جواب داد ،سلام عشقم چطوری پیمانم؟ جوابشو دادم مرسی عشقم تو جطوری؟ میتونی بحرفی؟...نوشت :اره میتونم بزنگ. زنگ زدم بهش گفتم کجایی عزیزم؟ گفت: دارم میرم با سمیرا(بهترین دوستش) کتابخونه واسه امتحان درس بخونم. منم امتحان عربی داشتم. یهو نمیدونم چه حسی بهم دست داد. چی شد؟ در حال صحبت ،یه آمار از همسایه هم طبقمون گرفتم.دیدم واحد روبرویی داره میره و بغلی هم دوربین نداشت. بهش گفتم میای اینجا؟ گفت : نصب کن بگم و قطع کرد....ترسیدم.تنمو لرز برداشت ،گفتم عجب غلطی کردم.من تو این چند ماه اصلا در مورد سکس باهاش فکر نکرده بودم. اولین دوس دخترم بود. ترسیده بودم. میخواستم زنگ بزنم بگم که بیخیال حرفم که دیدم زنگ زد. جواب دادم. گفت کجا بیام عشقم؟آدرس دادم... وااای ی حسی شدم ک نگو و نپرس وااای داشتم پر در میاوردم.از یه طرف استرس داشتم،از یه طرفم شوق و ذوق و خوشحال بودم که مریم میاد پیشم و میتونم باهاش راحت باشم.
تا نیم ساعتی که اون خودشو برسونه خونمون،هزار تا فکر به ذهنم رسید.چای گذاشتم.درس هم کلا تعطیل. چای حاظر شد ،دیدم اف افو زد. نفهمیدم چطور درو باز کردم.اومد بالا. سریع اومد تو تا کسی نبینه.خیلی خوشحال بودم.سلام و احوال پرسی و دست دادن، اومد نشست،رفتم چای بریزم،وقتی داشتم چایی میریختم.دیدم که از پشت اومد سمتم و یه زنجیر انداخت گردنم.زنجیر قشنگی بود. گفت اینم مال عشقم که همیشه دوستش دارم.بعد رفت نشست،منمرفتم کنارش. چای رو گذاشتم و بهش گفتم اگه لباس از زیر داری مانتو و مقنعه رو در بیار راحت باش.رفت اتاق و لباس دراورد و اومد.تا حالا از نزدیک بدون روسری ندیده بودمش.خیلی جذاب و خوشگل تر بود.اومد نشست.گفتم اگه مامانت از سمیرا خبر بگیره و بفهمه کتابخونه نیستی چی؟ گفت منو اون هماهنگیم. میدونه اومدم اینجا و یجوری حل میکنه.گفتم باشه. گفت چه حسی داری من پیشتم؟ خندیدم و گفتم بهترین حس دنیا.از حسو حالم تواین نیم ساعته بهش گفتم.غش کرده بود از خنده.بعد یه بوس از لپ کرد منو. اولین بار بود بوسم میکرد.دنیا رو سرم خراب شد.بعد چای خوردن اومد نزدیک تر و سرشو گذاشت رو شونم. بعد بهم گفت خیلی دوستت دارم.گفتم منم دوستت دارم عشقم.عاشقتم...
بعد صورتشو با دستام گرفتم و جلو صورت خودم نگهش داشتم،دیدم چشماشو بست،نفساش دیونم کرد.تازه اون لحظه فکرای سکسی به ذهنم خطور کد.همش تو ی لحظه. صورتشو گرفتم و اوردم لبشو چسبوندم رو لبام. فقط موندیم تو اون حالت. بعد صورتشو کشید و منم استکان هارو بردم بذارم آشپزخونه.که اومد از پشتبغلم کرد.وقتی برگشتم لبمو با لباش گرف و شروع کرد به لب گرفتن.منم مست شدم.اولین بارمم بود. یه حس جدید و عجیب. منو گرفت و برد تو اتاق. چون تخت ندارم،رو بالشت بزرگی که تو اتاق بود دراز کشیدیم.ی عالمه از هم لب گرفتیم.بعد بهش گفتم بیا بریم اتاق پذیرایی تا صدا هایی که از راه پله میادو بتونم بشنوم.بالشتم بردیم و اومدیم اتاق پذیرایی،اومد روم و باز لبمو خورد.اومد رو گردنم و گردنمو لیس زد،کیرم شق کرده بود،داشتم دیونه میشدم،گرفتمش و و اومدم روش بهش گفتم باورم نمیشه منو تو تویه این حال و وضعیم،اصلا فکر همچین روزی رو نمیکردم.گفت: من یک ماه بشتر بود که تو فکر شق بازی باهات بودم،دوش داشتم باهات این رابطه رو تجربه کنم،منم که روش بودم، کیرم سیخ شده بود،ولی بافاصله بودم تا نخوره بهش،بعد دستمو بردم و از زیر تی شرتش پهلو ها و و زیر سینه هاشو مالیدم اونم مستقیم تی شرت منو دراورد و با موهای سینه هام بازی کرد،گفت پیمانم عاشق این موهاتم،باهاشون بازی کرد و گفتم تی شرتتو در بیارم؟با صدای حشری گفت ارهههه عشقم...
کمرشو داد بالا و تی شرتو دراوردم و با حالت دیوانه وار انداختم ی طرف.بدنشو لیس زدم و سینه های کوچولو و سایز 65 رو از روی سوتینش مالیدم.صدای آه و اووهش دراومده بود.میگفت عششششقمییی...عمممرررمییی پیییماااننم.سوتینشو باز کردم و دراوردم و پرتش کردم ی گوشه، وااااای سینه های سفیییید و خوگل با نوک کوچولو،مالیدمش و اومدم بخورم اولش قلقلکش اومد ولی بعد اروم شد و با خوردن سینه هاش،آهو اوه میکرد،آآآآههه پییییماااان ماااللل منیییییی عاااشقتممم.....دستشو برد رو شرتم و کیرمو گرفت،کیرم دیگه شق شق و سفت شده بود،چنان داشتیم حال میکردیم که اصلا متوجه زمان نبودیم،هیچ ناهارم نخورده بودیم،بعد از رو شرت کیرمو حساااابی مالید،دستمو گرفتم بردم تو شرتم،با دستم گرفت گفت:میشه مال من بشه؟ گفتم ره عشقم همممش مال تو،شرت و شلوارمو کشید پایین و یه نگاهی کرد،گفتم بیا بخورش،گفت بلد نیستم،بالاخره با التماس اومد ساک زدنو شرو کرد،هیی دندوناش میخورد و اذیت میشدم ولی چیزی نمیگفتم،کم کم درست شد و دیگه دندونش نمیخورد،یکم ساک زد برام،بعد منم دستمو بردم تو شرتش،خیییییس آب بود،شلوارو شرتشو دراوردم و اونا رم پرت کردم ی گوشه،شرتش افتاده بود رو گل های گلدون رو میز،واااای کس رو نگاااه،اولین بار بود کس از نزدیک میدیدم بعدش شرو کردم به مالیدن کسش،آهو اوهش زیاد بود و همین صدا حشری ترم میکرد،رفتم رو شو کیرم گذاشتم لای پاهاش،اول یکم کیرمو با دستم به کسش مالیدم تا خیس شه بعد پاهاشو جمع کرد و کیرم لای پاهاش و هی بالا پایین میپریدم...
واااااااای داشتم عشق میکردم،سکس با عشقم واااای،ازش یکم لب گرفتم دیدم لرزید، و بی حال شدبازم ازش لب گرفتم،،بعد از یکم پریدن داشت آبم میومد،حیف بود صحنه رو خراب کنم،همون طوری ریختم بین پاهاش،کمرم تیر کشید،ولو شدم رو زمین،بعد یادم نمیاد چ اتفاقی افتاد،به خودم اومدم دیدم وااااای منو اون بغل هم خوابمون برده لخت و ساعتم پنجه،وای نفهمیدم چطور مریمو بلند کردم که پاشو،من باید برم،اونم بی حال نفهمید چطور بلند شد،چون عینکش تو اتاق دراورد،به زور خودشو به اتاق رسوند و منم رفتم دستشویی و بعد اون رفت و سریع حاضر شدیم. گفتم تو برو دم نگهبانیه مجتمع تا منم بیام،سریع نفهمیدم چجوری بدو بدو خونه رو مرتب کردم و چند دیقه بعد رفتم پیشش ،یکم بالا تر آژانس بود،ماشین گرفتم ،چون مسیر جفتمون یکی بود باهم رفتیم،سوار ماشین که شدیم ،راننده یه پسر 23 ،24 ساله بود،یه نگاه به قیافه بی حال جفتمون کرد و ی لبخند معنا دار زد و راه افتادیم.بعد از این که رسوندم و رفتم خونه مادر بزرگم،بهش اس دادم،گفتم مرسی که اومدی عشقم،دیدم جواب نداد،نگو پس یه راست رفته خوابیده،بعدا فهمیدم این موضوع رو. یکی از بهترین روز هام بود.فرداش زود بیدار شدم و درسمو خوندم و رفتم امتحان دادم و تنها درسی بود که 20 گرفتم. خیییلی خوش گذشت...
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......
ارسالها: 63
#453
Posted: 24 May 2015 21:38
اولین و آخرین سکس
سلام.
این اولین سکس من تا امروزه و اینم بگم تا الان فقط همین ی بار سکس داشتم...
پرهام هستم 27 ساله از کرج. تو دوران سربازی بودم دقیقا تابستون سال قبل و سربازیم امریه بود و تو محل خودمون بود و صبح ها تا ساعت 2 میرفتم و پنج شنبه و جمعه هاهم بیکار بودم ی روز بعدظهر باماشین داشتم از سمت ماهدشت میرفتم پیش دوستم ازادگان که دوتا زن چاق با ی بچه 6ساله را سوار کردم . زنا انقدر چاق بودن که شاسی پراید خوابیده شد وقتی حرکت کردم پشیمون شدم سوارشون کردم خلاصه یکی از زنا که جونتر بود جلو نشسته بود شروع کرد صحبت کردن و بحث باز کرد که اره من بیوه هستمو 25 سالمه اما بهش نمیخورد و زن پشتیه که خواهرم اونم شوهرش مرده و 40 سالشه .ی جورای نخ میداد و منم که تابه حال مخ تو خیابون نزده بودم اگرم زدم از اینترنت یا شماره تلفن بوده اصلا باد نبودم چطور مخشو بزنم خلاصه بگذریم میخواستن برن شمال میدون کرج پیاده شدند و خواستن که برن دل و زدم به دریا بهش گفتم شمارمو بدم داشته باشی و اونم قبول کرد و گرفت منم رفتم پیش دوستم وقتی جریان تعریف کردم گفت می بایست شماره اونو میگرفتی و... زنگ نمیزنه
الکی داشتم با دوستم میگشتم که ساعت 10 شب بود ی دفعه دیدم ی شماره ناشناس تماس گرفت فهمیدم خودشه باهاش صحبت کردم گفت من خواهرشم یعنی همون 40 ساله . اسمش ناهید بود چند روزی اس بازی کردیمو و بحث کشوندم به سکس . خودشم راضی بود ی جورایی بعد ی هفته که از شمال اومدن قرار گذاشتم برم خونش .ادرس برام اس کرد و من راه افتادم .وقتی رسیدم جلوی در خونشون ترس وجودمو گرفت اخه نمیشناختمش پیش خودم گفتم نکنه تله باشه و بلا سرم بیاره دل زدم به دریا و زنگ زدم رفتم داخل. ی خونه کوچک 50 متری بود . ارایش کرده بود و خیلی بهتر از روز اولی که دیدمش بود برام چای اورد و میخواست پذیرایی کنه منم که ترس داشتم نکنه یکی بیاد خواستم زودتر کارمو بکنم برم بهش نزدیک شدم و یکم حرف زدیم کیرم سیخ شده بود کنارش بودم تحمل نداشتم هی دستاشو ناز میکردم موهاشو شونه یواش یواش صورتشو بوس کردم و اولین لب ازش گرفتم...
طاقتم طاق شده بود همشم اصتراب داشتم میخواستم زود بکنمش. دستمو بردم سمت سینه هاش اون هی ناز میکرد و مانع میشد با این سنش مثل دخترهای جون ناز میکرد و اعصابمو کیری به زور سینشو دراوردم و شوروع کردم خوردن .قبلا تجربه سینه خوردن داشتم حتی مالیدن کس اما سکس نداشتم. خلاصه ی چنددیقه خوردم جفت سینه هاشو دست انداختم زیر دامنش هی مانع میشد و میگفت زشته چه پرویی تو منم داغ حالیم نمیشد همش التماس میکردم اذیت نکن بزار ببینم. دید که نمیتونه مقاومت کنه گفت بزار بریم تو اتاق رفتیم تو روی زمین تخت نداشت خوابید و منم دامن و لباسشو دراوردم دراز کشیدم روش چند دیقه لب و بازی کردم باش و بعد کرست و شرتشو به زور داوردم و خودمم لباسامو کندم خوابیدم روش کیرم داشت میترکید و منم زود ارضا داشت ابم میومد سریع کردم تو کس داغ و تپلش و با چندتا عقب جلو ابمو ریختم تو کسش انقدر حشری بودم کنترل نداشتم دیگه و ترس از اینکه یکی برسه اخه گفنه بود پسر هم سن من داره سریع ارضا شدم و ی دیقه روش خوابیدم و بعد رفتم دسشویی کیرمو شستمو زود لباسامو پوشیدم میخواست باز پذیرایی کنه من گفتم نه کاردارمو زود رفتم بیرون بعد از اون ی بار دیگه هم رفتم خونشون اما گفت پسرم الان میرسه فقط سینه هاشو خوردمو اومدم دیگه سریای بعد هرچی خواستم گفت باید کرایه خونه هامو بدی منم گفتم سربازم بابا پولم کجا بود خلاصه قبول نکرد و این شد اخرین و اولین سکس من تا الان
نوشته: پرهام
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......
ارسالها: 63
#454
Posted: 26 May 2015 21:24
باید کسشو میکردم ولی حیف که...
یادش بخیر 3 ساله پیش بود ...
هنوز تمام لحظاتش صحنه به صحنه جلو چشممه . مگه میشه فراموشش کرد ؟! بهترین سکسم نبود ولی جالبترینش بود . اون موقع 27 سالم بود و هنوز تهران زندگی نمیکردم ولی 6 ماهی می شد تهران سرباز بودم . چون فوق لیسانس بودم یه پست خیلی راحت بهم داده بودن طوریکه 24 ساعت تو کلانتری بودم و 24 ساعت بیکار بودم و می تونستم هر جا که بخوام برم . با اینکه همراه داشتن گوشی ممنوع بود ولی من همیشه تو کلانتری گوشیم تو جیبم بود البته چون من خیلی آدم محتاطیم گوشیم همیشه رو ویبره بود و به کسی نشونش نمیدادم و اگه میخواستم جواب اس ام اسهامو بدم باید میرفتم دستشویی و فقط اون 24 ساعتی که بیکار بودم و میومدم بیرون میتونستم باهاش تماس بگیرم .
روزا خیلی تکراری و آروم پشت سر هم می گذشت تا اینکه یه روز سعید زنگ زد . سعید یکی از فامیلای دورمون بود که به تازگی ازدواج کرده بود و از اونجایی که همسن بودیم و اخلاقمون باهم جور بود رابطه خوبی باهم داشتیم . معمولا ماهی یکی دوبار میرفتم خونشون . خون گرمی و راحت بودن ویدا زن سعید هم باعث میشد من احساس راحتی بیشتری داشته باشم باهاشون . وقتی سعید زنگ زد من با چندتا از هم خدمتی هام بیرون بودیم و داشتیم تو پارک سیگار میکشیدیم و قدم میزدیم . سعید گفت که میخوان با ویدا یه ماه برن خارج از کشور و اگه دوست داشته باشی میتونی بیای کلید خونرو بهت بدم این یه ماه بیای اینجا . بعد از اینکه به بچه ها گفتم اولین چیزی که به ذهنشون رسید این بود که میتونیم دختر بیاریم ؟! ولی من گفتم نمیشه چون خونشون شهرک غرب توی برجه و نگهبان داره که همه رو میشناسه و منم هر دفعه میرم نگهبان جلومو میگیره و نمیزاره برم داخل تا اینکه زنگ بزنه به سعید و باهاش هماهنگ کنه ولی میتونیم یه شب در میون بریم اونجا و شلم و حکم بازی کنیم . من یک روز در میون از صبح که پستمو تحویل افسر بعدی میدادم میرفتم اونجا ولی شیفت کاری بچه ها مثل من نبود اونا باید هر روز تا ساعت 4 عصر پست میدادن و من از صبح تا حدود 6 عصر که بچه ها میومدن تنها بودم . با اینکه سعید یه کیف سی دی کامل کلکسیون فیلم داشت ولی من چون خیلی فیلم نیگا میکردم زمان دانشجویی تقریبا همشو دیده بودم و حوصله ام سر میرفت . بنابراین رفتم سراغ کامپیوتر سعید و توی اینترنت میچرخیدم تا عصر بشه و بچه ها بیان و بساط شلم و لهو و لعب رو پهن کنیم .
یه روز توی چت روم تهران داشتم چرت و پرت میگفتم و سر به سر جماعت میزاشتم که یه دختری پیام داد شمارتو بده ! منم گفتم اول سلام بعدم خودتونو معرفی کنید قبلش . گفت شمارتو بده باید برم عجله دارم بهت زنگ میزنم ! منم شمارمو دادم . اونموقع هنوز شماره شهرستان داشتم . با خودم فکر کردم عمرا به این شماره بزنگه . ولی خب معلومه که زنگ زد چون اگه زنگ نزده بود سکسی در کار نبود و من الان اینارو نمی نوشتم ! اسمش یادم نیست چون شمارشو یه هفته بعد از سکسمون از روی گوشیم پاک کردم و فقط خاطره یه سکس خوب توی ذهنم ازش مونده . 18 سالش بود با قد حدود 160 و لاغر و خوشگل با یه چسب روی دماغش که میگفت تازه عمل کرده و یکم هنوز درد میکنه . عاشق صدای من شده بود میگفت حرف میزنی آدم دوست داره گازت بگیره . از دوست پسرش تعریف میکرد که عشق اولش بوده و عاشقش بوده و حالا رابطشون بهم خورده منم مثل یه دوست بزرگتر آرومش میکردم و دلداریش میدادیم و میگفتم تو هنوز جوونی و خیلیا توی زندگیت میان و میرن ازین به بعد وباید دنبال یه عشق تازه باشه که بتونه راحتتر فراموش کنه . بعد از یه هفته گفت بیا همدیگرو ببینیم . راستش دیدنش واسه من جذابیتی نداشت چون 30 سانت از من کوتاهتر بود و 9 سال از من کوچیکتر بود و من حرفی باهاش نداشتم و فکر نمیکردم بتونم باهاش سکس خوبی داشته باشم ...
پیش خودم فکر میکردم ازوناس که سکس نداشته و همش موقع سکس نکن نکن و یواش بکنو توش نکنو این چیزا میخواد بگه بنابراین گفتم من بیرون راحت نیستم اگه دوست داری بیا خونه همو ببینیم . اونم گفت من اصلا تورو ندیدم نمیتونم بیام خونتون که دفعه اول منم گفتم پس کلا بیخیال به هر حال من بیرون راحت نیستم . شب اس ام اس داد که شنبه ساعت 4 تا 5 عصر میام خونتون آدرس رو برام اس کن . 3 روز فرصت داشتم و توی این مدت همش فکرم درگیر این مسئله بود که چجوری از جلو چش نگهبانی ردش کنم که نبینه ! و آخرش به این نتیجه رسیدم که عزیز دل برادر هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد و بهترین کار اینه که باید خودم برم دنبالش باهم از جلو نگهبانی رد شیم و بیارمش بالا . شنبه قبل از اینکه بیاد رفتم کلی میوه و تنقلات خریدم و رفتم دوش گرفتم و نهار خوردم ساعت شد 1 و نیم ظهر و چون صبح زود پاشده بودمو خسته بودم گفتم برم یه چرت بزنم تا 4 که میاد . پیش خودم فکر میکردم کاش برم یه بسته کاندوم بگیرم ولی از طرفی میگفتم بابا این که اصلا اهل این حرفا نیست خیلی بخوایم دفعه اول پیش بریم لبی لاپایی چیزیه توی همین فکرا بودمو هنوز چشام گرم نشده بود که زنگ زد گفت من سر کوچم بیا دنبالم !
خوشحال شدم که زودتر اومده و دو ساعت بیشتر وقت داریم . قلبم شروع کرد به تپیدن یکم استرس گرفتم سریع رفتم در یخچالو باز کردم یه پیک وودکا ریختم تو لیوان و بدون مزه رفتم بالا که یکم آروم شم و استرسم کمتر بشه یه آدامسم بعدش خوردم که دهنم بو نده . خودش میگفت که خوشگله ولی وقتی از دور دیدمش واقعا ازون چیزی که تصور میکردم بهتر بود بهش گفتم که اینجا نگهبانی داره و کنار من راه بیا که بهت گیر نده ولی یهو توی ورودی هول شد و تند تند رفت سمت آسانسور ! تا نگهبانی خواست ازش سوال بپرسه با لبخند گفتم با من هستن آقای محمدی اونم دیگه چیزی نگفت و دوباره سرشو کرد توی مونیتور جلوش . توی آسانسور عذرخواهی کرد و گفت ببخشید هول شدم و من به این فکر میکردم که وقتی رسیدیم تو خونه چطوری میتونم به این موجود ناز کوچولو خجالتی بگم مانتوشو دربیاره که تا رسیدیم یهو خودش گفت میتونم راحت باشم مانتومو در بیارم ؟! منم که کلی حال کرده بودم گفتم بله حتما . یه شلوار جین آبی تنگ تنش بود با یه تاپ سیاه و سفید تنگ و کوتاه که میشد ناف شکمش و چاک سینه های 75 رو ببینی . گفتم چیزی میخوری برات بیارم ؟ شربت چایی نسکافه ، گفت فقط یه لیوان آب . خواستم براش از تو یخچال آب خنک بریزم که خودش پاشد اومد آشپزخونه و یه لیوان از شیر آب پر کرد و خورد . بعدم رفت رو کاناپه نشست شروع کرد از گرمای هوا تعریف کردن و من همش تو این فکر بودم که چطوری باز برا خودم ودکا بریزم که متوجه نشه چون اصلا نمیدونستم چه فکری ممکنه بکنه . توی این فکرا بودم که گفت من خیلی خستم میتونم برم یه چرت بزنم !
گفتم خیلی وقت نداریم که اونم تو میخوای بگیری بخوابی ؟ گفت نه یه چرت کوچولو میزنم . منم اتاق خوابو بهش نشون دادم گفتم برو راحت باش نیم ساعت دیگه میام بیدارت میکنم یه پیک دیگه وودکا برا خودم ریختم و یه سیگار روشن کردم نشستم رو کاناپه . سیگارم که تموم شد گفتم برم یه سری بهش بزنم ببینم در چه حالیه . دیدم رو به شکم دراز کشیده داره کتاب شعر احمد شاملو سعیدو که بالا تخت بوده میخونه . رفتم نشستم کنارش گفتم پرا نخوابیدی ؟ گفت ساق پام درد میکنه خوابم نبرد . گفتم بزار برات ماساژش بدم . همینطوری که سرش تو کتاب بود با یکم حالتهای ماساژی که بلد بودم شروع کردم از ساق پای چپش اومدم تا زانو بعد پای راستش تا زانو و بعد رفتم روی روناش دیدم چیزی نمیگه شروع کردم به ماساژ دادن کپل های خوش فرم کونش . کیرم راست شده بود و زیر شلوار اذیتم میکرد . دیدم بهترین موقعیته که سر حرفو باهاش واز کنم . آروم دستمو کردم توی شورتم و با خنده گفتم ببخشید ما پسرا یه چیزی داریم که شما ندارید و آروم حالت کیرمو درست کردم . کاملا مشخص بود که کیرم راست شده بدجوری از پشت شلوار خودشو نشون میداد . یه لبخند زد و گفت بغلم کن . تا اینو گفت سریع تی شرتمو درآوردم و خوابیدم روش . قشنگ کیرمو روی چاک کونش تنظیم کردم و شروع کردم به عقب و جلو کردن ...
با اینکه هر دوتامون شلوار داشتیم ولی حال جالبی داشت . اونم کمرشو خم کرد و کونشو محکم به کیرم فشار میداد و شروع کرد به آه آه کردن . من که دیدم داره لذت میبره شروع کردم به خوردن گردن و گوشاش دیگه حسابی حشری شده بود . همینطور که داشتم گوشاشو میخوردم آروم و با صدای حشری گفت من ازین بیشتر میخوام ، میتونی ؟! خیلی برای من مهمه که از رضایت طرف مقابلم موقع سکس مطمئن باشم و با شنیدن این جمله کاملا مطمئن شدم که کون خوشگله خانم دلش کیر میخواد ! سریع شلوارشو درآوردم و خواستم تاپشو در بیارم که نزاشت گفت همینطوری خوبه منم اصرار نکردم و شلوار خودمو در آوردم . دوست ندارم تف به کیرم بزنم پس گفتم من برم روغن بیارم زود میام و پریدم تو آشپزخونه تنم داغ وودکا و حشر شده بود . اصلا انتظار همچین چیزیو نداشتم و خودمو آماده نکرده بودم . در کابینتو باز کردم و دیدم فقط روغن مایع هست ! نمیخواستم بیشتر وقت تلف کنم و دنبال یه چیز بهتر بگردم درشو باز کردم یه مقدار ریختم کف دستم و دستامو به هم مالیدم و مالیدم به کیرم که مثل سنگ شده بود . دیگه حسابی کیرم لیز شده بود رفتم تو اتاق دیدم نشسته روی تخت یه نیگا بهم انداخت گفت خیلی خوشگلی . با اینکه خیلی خوشگل نیستم ولی این حرفش بهم یه اعتماد به نفس و حس رضایت جالبی داد که باعث شد در تمام مدت سکسمون لذت بیشتری ببرم .
تشکر کردم و گفتم یه بالش بزار زیر شکمت و دستای چربمو مالیدم در کونش که حسابی لیز شد . پاهاشو جفت کرد و لپای کونشو محکم بهم چسبوند و با یه خنده شیطنت باری گفت اگه میتونی بکن بازشون کن . منم با دست افتادم به جونش ولی هم دستای من چرب بود و هم کون اون که نتونستم کپلهاشو از هم باز کنم . کیرم راست بود و حشرم بالا زده بود دلم میخواست زودتر ترتیبشو بدم دیگه طاقت نداشتم . خوابیدم روش کیرمو گذاشتم بین روناش شروع کردم بالا پایین کردن . هنوز خودشو سفت نیگر داشته بود . با اینکه قبل از این سکس زیاد داشتم ولی تا حالا لاپایی نزده بودم اصلا فکر نمیکردم لاپایی اینقد حال بده ! چندتا بالا پایین که کردم یهو شل کرد خودشو بازم آه و آهش شروع شد . پاهاشو باز کرد گفت بکن توش . منم سریع سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش و آروم فشار دادم که دردش نیاد . یکم فشار دادم سرش که رفت تو خواستم نیگرش دارم که جا واز کنه که خودش گفت تا ته بکنش تو ، جرم بده آرش تا ته بکن جرم بده آااااااه جووون بکن منو جرم بده جرم بده آاااااه ...... صداش داشت بلند میشد دیگه داشت داد میزد برا اینکه همسایه ها صداشو نشنون دستمو گرفتم جلو دهنش . خیلی کونش تنگ بود اصلا انگار تا حالا باز نشده بود . کیرمو با زور توش میکردم و تلمبه میزدم . همچنان داشت داد میزد آااااااه جووون جرم بده آرش جرم بده آااااااه جوووون . دیگه داشت آبم میومد دستمو از جلو دهنش ور داشتم و از بالاسرش چندتا دستمال کاغذی کندم آبم اوووومد اووووم . ریختم توی دستمال .
هر دوتامون عرق کرده بودیم . دستمالو انداختم توی توالات اومدم نشستم کنارش یه سیگار روشن کردم . کیرم هنوز نخوابیده بود یکم بوی مدفوع میداد با دستمال پاکش کردم و داشتم کنار تخت سیگار میکشیدم که دیدم سرشو از روی رونم آورد و شروع کرد به خوردن کیرم ! چه حالی میداد یه دستم سیگار بود و یه دستم روی موهاش پرسیدم تو ارضاء شدی ؟ گفت نه . گفتم میخوای برات بخورمش گفت نه حالا تو بخواب من میام رو . کیرم باز راست شده بود . خوابیدم اومد کیرمو با دست گرفت خواست با کسش بشینه رو کیرم یهو جا خوردم ! سریع دستمو گذاشتم رو کیرم گفتم چیکار میکنی ؟! گفت من ارضاء نشدم فقط سرشو یکم میکنم توش . گفتم نه اصلا حرفشو نزن اولا کاندوم نداریم بعدشم ممکنه پردت آسیب ببینه . گفت نه حواسم هست فقط سرشو میکنم توش . هرچی گفت قبول نکردم گفتم کاندوم نداریم نمیشه من یه بار ارضاء شدم هنوز آب یکم توی کیرم مونده خطرناکه . قهر کرد ! گفت اصلا من قهرم خوابم میاد خستم بعد روشو کرد اونور یه پتو کشید روی خودش و خوابید . منم گفتم باشه یه چرت بزن میام بیدارت میکنم . لباسامو پوشیدم پاشدم رفتم توی هال نشستم رو کاناپه یه آهنگ گذاشتم و یه سیگار دیگه روشن کردم . هنوز پنج دقیقه نشده بود دیدم لخت اومد توی هال یه پتو هم پیچیده بود دور خودش . گفت سردمه .
اومد رو کاناپه دراز کشید سرشو گذاشت روی پام . منم شروع کردم ازش لب گرفتن . چه لبای درشت و سکسی داشت . گفت دماغم درد میکنه . آروم چسب روی دماغشو بوس کردم و گفتم خوب میشه اولشه یکم اذیتت میکنه . دستمو بردم لای پاش و شروع کردم مالیدن کس گرمش و همزمان لبا و گردنشو میخوردم تا کسش حسابی خیس شد و صدای ناله های آروم آهش درومد . حرکت دستامو تندتر کردم حسابی حشری شده بود و لبامو گاز میگرفت ده دقیقه ای با کوسش ور رفتم دیگه مچ دستم حسابی درد میکرد و میسوخت ولی هنوز ارضاء نشده بود و من دلم نمیومد کوسشو نمالم تا اینکه ارضاء شد . آروم دستمو آوردم بالا و شروع کردن به لیسیدن انگشتای خیس شده دستم . گفت میخوای دوباره از پشت بکنیتم ؟! حشرش تمومی نداشت این دختر ! دوباره دستشو گرفتم برم تو اتاق خوابوندمش رو تخت و اومدم دوباره روغن مایع زدم به کیرم ! این بار دیگه هرچی مدل سکس بلد بودم روش پیاده کردم و همچنان دستم جلوی دهنش بود که همسایه ها صدای جیق و دادشو نشنون . واقعا حشری بود و لذت میبرد و منم واقعا با خیال راحت و بدون رحم هر لحظه محکمتر و شدیدتر کون خوشگلشو میکردم . دیگه دوتامون واقعا از حال رفته بودیم و خیس عرق شده بودیم .
آبمو ریختم رو شکمش و بعد با دستمال پاکش کردم . دیگه حال نداشتم پاشم دستمالارو بندازم تو دستشویی ! دستمالارو گذاشتم یه کنار و کنارش دراز کشیدم . هنوز قلبم تند تند میزد و داشتم نفس نفس میزدم . اومد سرشو گذاشت روی سینم و ده دقیقه دراز کشیدیم . گفتم میوه میخوری بیارم ؟ گفت آره . رفتم میوه هارو شستم آوردم رو تخت کنارش دراز کشیدم . حالا دیگه این جزییات این قسمتو که ما موز و انگور رو چجوری سکسی خوردیم و یه گاز من میزدم میدادم به اون یه گاز میزد و اینارو بیخیال بشیم که دیگه خیلی داستان طولانی شد . ساعت حدود 5 بود گفتم دیرت نشه عزیزم گفتی تا 5 میتونی باشی . هنوز خسته بود انگار گفت تا حدود 6 میتونم بمونم . گفتم بریم تو هال آهنگ گوش بدیم . پاشدم لباسامو بپوشم اونم پاشد لباساشو پوشید وقتی داشت شلوارشو میپوشید پشتشو کرده بود به من شلوارشو که پوشید محکم کونشو چسبوند به کیر من شروع کرد تکون دادن باسنش و یه خنده ناز شیطنت باری کرد که هنوز توی ذهنمه . انگار هنوز سیر نشده بود و باز دلش کیر میخواست . تاحالا آدم با این همه حشر ندیده بودم .
منم خندیدم از پشت بغلش کردم یه ماچ از گردنش کردم دستشو گرفتم رفتیم توی هال .نشستیم رو کاناپه روبرو تلوزیون ماهواره رو روشن کردم زدم پی ام سی داشت جنیفر لوپز نشون میداد . گفت دوست داشتی جنیفر رو میکردی ببین چه کونی داره همه مردا توی کف کونشن . گفتم من فقط تورو دوست دارم بکنم عزیزم و محکم بغلش کردم پیشونیشو بوس کردم . گفت میخوای برات بخورمش ؟! واقعا دیگه حال نداشتم ولی وقتی نیگا به صورت و نگاه حشریش کردم دوباره حشرم بالا زد و از طرفی بدم نمیومد . گفتم آخه خسته ای . بدون اینکه حرفی بزنه دستشو برد کمربندمو باز کرد و گفت پاشو شلوارتو در بیار . شلوار و شورتمو در آوردم و نشستم روی کاناپه شروع کرد به خوردن کیرم . بر خلاف سکس عالی که داشت خوب بلد نبود ساک بزنه فقط سرشو لیس میزد بعد رفت پایین شروع کرد به لیسیدن تخمام . حس جالبی بود یه حس مخلوط از لذت شهوت و قلقلک . بعد گفت پاهاتو بده بالا ! یه لحظه جا خوردم و هیچ عکس العملی نشون دادم . دوباره گفت پاهاتو بده بالا . پاهامو آروم دادم بالا . خجالت میکشیدم ازینکه سوراخ کونم جلوی صورتش بود . تا حالا اینکارو نکرده بودم . شروع کرد به لیس زدن سوراخ کونم و با دستش با کیرم بازی میکرد . وااااای چه حال عجیبی داشت . یه احساسی که تاحالا تجربه نکرده بودم و بعد از اونم دیگه تجربه نکردم . دوباره شروع کرد به خوردن کیرم . اینبار سریعتر از قبل . بعد از چند دقیقه گفت چرا نمیاد پس گردنم درد گرفت . گفتم ولش کن خسته میشی به این زودیا دیگه نمیاد . چیزی نگفت و ادامه داد . منم با موهاش و گوشاش بازی میکردم .
ده دقیقه ای میشد داشت کیرمو ساک میزد . گفت انگار نمیاد خسته شدم . آروم خم شدم پیشانیشو بوسیدم گفتم ولش کن بار سومشه دیگه خستس . بعد آروم بلندش کردم . گفت دیگه من برم دیرم شده . پاشدم لباسامو پوشیدم اونم مانتوشو پوشید و شالش رو سرش کرد . گفتم تا سر خیابون میام باهات . نمیخواستم به نگهبان بگم آژانس خبر کنه . توی آیینه آسانسور دیدم چقد موهام بهم ریخته که سریع با دست مرتبشون کردم . از در که داشتیم بیرون میرفتیم نگهبان یه نیگا به ما انداخت ولی چیزی نگفت . اینقد سکس خوبی بود که دیگه برام مهم نبود که بخواد به سعید چیزی بگه یا نه پیش خودم فکر میکردم حتی اگرم چیزی بگه اشکالی نداره و واقعا ارزششو داشته . یه دربست براش گرفتم پولشو حساب کردم و باهاش خداحافظی کردم . توی راه برگشت خیلی سرحال بودم . خونه که رسیدم سریع پریدم سر کیف فیلمای سعید . سی دی فیلم مظنونین همیشگی رو دیدم . با اینکه فیلم جدیدی نبود ولی تا حالا نتونسته بودم ببینمش . دراز کشیدم جلو تلوزیون .
هنوز ده دقیقه از فیلم نگذشته بود که صدای اس ام اس گوشیم درومد . خودش بود با یه اس ام اس که باعث شد فیلمو قطع کنم . نوشته بود ما دیگه نمیتونیم همدیگرو ببینیم ! خیلی تعجب کردم . نوشتم چرا عزیزم امروز ناراحتت کردم ؟ گفت نه همه چی خیلی عالی بود تو خیلی خوب بودی مشکل از منه . گفتم تو از نظر من مشکلی نداشتی خیلی هم عالی هستی و من خیلی خوشحالم که تورو دارم . سرتون رو بیشتر ازین درد نیارم خلاصه بعد از کلی اس دادن و خواهش و تمنا از طرف من که خب بگو مشکل کجا بوده و انکارای خانم ، معلوم شد که خانم متاهله ! و شوهرش بهش خیانت کرده اونم میخواسته یه بار تلافی کنه ! و گفت تو واقعا نفهمیدی که من اوپنم ؟! من واقعا شوک شدم . اصلا باورم نمیشد با یه زن متاهل طرف بودم . نمیخوام جا نماز آب بکشم ولی برا خودم یه سری خط قرمزایی دارم . نمیدونم راست میگفت متاهله یا نه . شایدم میخواست منو بپیچونه ! ولی در اینکه اوپن بوده شک ندارم و هنوز چیزی که اینهمه سال فکرمو مشغول کرده اینه که چرا من کاندوم نداشتم اونروز که بتونم حسابی از خجالت کس تنگش در بیام !!!
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......
ارسالها: 63
#455
Posted: 28 May 2015 22:33
اولین خیانت من به شوهرم
سلام
سارا هستم 32 سالمه 8ساله که ازدواج کردم و یه بچه دارم اول ازدواجم روزگار بر وفق مراد بود وهمسرم با من خوب تا میکرد تا اینکه بعد از 3.4سال رفته رفته رفتارش باهام عوض شد اولین حرکتش جدا کردن رخت خوابش با من بود که واسم یه شوکی رو به وجود آورد من همیشه تمیز بودم از عطر استفاده میکردم روزی یک بار استحمام میکردم هر وقت تایم اومدنش میشد به خودم میرسیدم که اون شاید امشب درخواست کنه وبخواد باهام باشه ولی متاسفانه نمیشد ...
شاید 2ماه یک بار دلش میخواست یه ناخنکی بهم بزنه که اسمش حداقل این باشه که باهات بودم دیگه ...
زندگیم خیلی سرد و پر استرس شده بود نه گرمایی نه حرفی نه حتی خنده ای همش جنگ ودعوا و ناراحتی ..روزهای سختی رو میگذروندم تا اینکه یه روز پاییزی اتفاقی افتاد که به زندگی مزخرفم چند روز رنگ و گرمای خاصی بخشید راهی مهد بچم بودم و تو فکر , سرم زیر بود و قدمهامو میشمردم که صدای شخصی منو به حال خودم آورد سرمو بالا گرفتم یه آقای 36.7 ساله پشت رل یه ماشین شاسی بلند نشسته بود عینک دودی به چشم داشت واسه همین خوب چهرشو نمیدیم پرسید ببخشید مهد آفتاب تو کدوم خیابونه بی اختیار گفتم هم مسیریم چون بچم هم همنجا میره و دارم میرم دنبالش ازم تقاضا کرد همراهیش کنم ومن سوار ماشینش شدم.... اول خیلی معذب بودم ولی کم کم یخم آب شد چون خیلی مهربون و خودمونی به نظر میرسید و اون روز دم مهد بهد از تحویل گرفتن بچه هامون از هم خداحافظی کردیم ولی همش تو فکرش بودم ومتوجه شدم از همسرش جدا شده وبا دخترش ومادرش زندگی میکنه ...
دیدارها تکرار شد ومنم کم کم داشتم بهش عادت میکردم دم مهد کودک بچم شده بود میعادگاه ما... بگذریم... یه صبح که بچمو تحویل مهد دادم وراهی خونه شدم مهدی جلو راهم سبز شد همون اقایی که منو تا مهد رسونده بود وبا اصرار که بیا باهم بریم یه دوری بزنیم و من پذیرفتم چون واقعا خودمو تنها احساس میکردم ونیاز داشتم که با کسی هم کلام بشم که حداقل مهربون باشه وحرفامو گوش کنه..راهی شدیم مهدی از هر دری حرف زد تا اینکه ماشینو زد کنار وزل زد توچشمام من با تعجب به لبای قرمز وقلوه ایش چشم دوخته بودم گفت سارا میخوام بدنتو لمس کنم بدون حاشیه من به سکس با تو نیاز دارم ومیدونم تو هم همین حسو داری ...لبام قفل شده بود نفسمو به سختی بیرون میدادم از شما چه پنهون بدم نمیومد چون مهدی واقعا زیبا بود وتموم ملاکها رو واسه با اون بودنو داشت ..وقتی سکوتم و دید باسرعت ماشینو به حرکت در آورد وراهی خونشون شد ..وارد خونشون شدم آپارتمان بسیار شیک وامروزی محو تو وسایل خونشون بودم که از پشت بغلم کرد ومنو له سمت خودش برگردوند و بدون اینکه منتظر عکس العمل من باشه لبای گرمشو رو لبام گذاشت وبا دستاش مشغول باز کردن لباسام شد به خودم که اومدم دیدم رو هوا و بین دستای قوی وقدرتمندش دارم میلغزم..من روی اون بودم و بدنامون لخت لخت رو هم میلغزید پرده شرم ریخته شده بود ومن بدن مهدی رو داخل بدنم حس میکردم...
هم بزرگ بود و هم کلفت سینه هام تو دستاش بود وبا مهارت خاصی اونا میمکید و بو میکرد دوباره منو رو دستاش بلند کرد وبرد داخل حموم وزیر دوش وآروم آروم حرکت لباشو روی گردنو بعد سینه هامو وشکممو در آخر کسم حس کردم که از خودم بیخود شدم خیلی خوب میخورد جوری که تمام تنم از خواستن داد میزد ودر همون حال منو خوابوند وتا ته کرد تو کسم و با حرکات تند ومحکم هم منو ارضا کرد و هم آبشو ریخت رو تنم ...خبلی تو سکس خوب بود همش مراقب بود اذیت نشم وبهم لذت بده ..ووقتی بدنش تو بدنم بود پشت هم تکرار میکرد چقدر تو تنگی چقدر خوبه بگو از این به بعد با من میمونی قول بده ... از حموم که اومدیم موهامو خشک کرد و هزار بار منو بوسید و واقعا از من لذت برده بود ومنو رسوند ورفت ... بعد از رفتنش عذاب وجدان به جونم افتاد چون این اولین و آخرین خیانتی بود که تو زندگیم مرتکب شدم وتنها کاری که تونستم بکنم این بود که مهد بچمو عوض کنم که دیگه چشمم به چشمش نیوفته ...
نوشته: سارا
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......
ارسالها: 63
#456
Posted: 28 May 2015 22:36
اولین سکس و ارضا شدن عالی
سلام.
من شیوا 18سالمه قدم 170 این داستان مال یه ماه پیش امیدوارم خوشتون بیاد...
***
یه روز دوست پسرم بهم زنگ زد شب که صبح بیا خونمون فیلم ببینیم منم میدونستم واسه فیلم ددن نگفته بیا و واسه سکس بوده خودمم دوست داشتم باهاش سکس کنم واسه همین قبول کردم که برم فردا صبحش پاشدم یه شور ت و سوتین ست پوشیدم با یه تاپ قرمز و شلوار تقریبا تنگ رفتم اول واسم چایی اورد خوردیم و بهم گفت سرتو بزار رو پام و دراز بکش فیلم ببین منم سرم و گزاشتم اونم دستشو انداخت روم و یکم تلوزیون دیدیم و کم کم دستشو گزاشت رو سینه ام منم هیچی نگفتم همینجوری داشت دست می کشید بعد سرش و اورد پایین و شروع کرد به لب گرفتن زبون تو دهن هم مینداختیم اون زبونم و میمکید بعد اومد روم خوابید هم سینه هام و میمالید هم لب میگرفت...
من خیلی حشری شده بودم بعد گفت بزار برم یه اهنگ بزارم موقع پا شدنش یه لب خیلی محکم گرفتیم و پاشد یه اهنگ گذاشت و دوباره اومد روم خوابید و لب و گردن هم دیگرو میخوردیم کیرش که سیخ شده بود و رو کسم حس میکردم بعد پا شد پاهام و گزاشت دوره کمرش و از رو شلوار میمالید و انگشتش و گزاشتتو دهن من از این کارش خیلی خوشم اومد انگشتش و میمکیدم بعد اومد شلوارم و در اورد و از رو شرت داشت میلیسید کسمو بعد گفت تو بخواب روم من خوابیدم روش و تاپم و دو تایی در اوردیم سوتینمو هم در اورد و شروع کرد خوردن سینه هام همینجوری شروع کرد اومد پایین و شکم و نافمو میلیسید خیلی داشتم حال میکردم سرش و میگرفتم فشار میدادم بعد اومد شرتمو با دندونش کشید پایین یکم بقیشو بادست در اورد خوابید رو زمین جوری که کسم نزدیکه دهن باشه منم خودم و اوردم پایین تر و شروع کردن لیسیدن و میک زدن کسم...
منم دیگه اهو اوهم رفته بود بالا هی زبونشو تو کسم تکون میداد یه ده دقیقه ای خورد بعد پا شد ازم لب گرفت بغلم کرد بردم تو اتاق گفت شلوارشو بکشم پایین واسش بخورم من و انداخت رو تخت اول ازم یه لب گرفت بعد من نشستم لبه تخت اون ایستاد شلوارو شورتشو کشیدم گایین و شروع کردم به خوردن کیرشو گزاشتم تو دهنم میگفت سرش و میک بزن وقتی میک میزدم سر کیرشو خیلی حال میکرد موهامو سفت از پشت گرفته بود هر دو سه دقیقه سرمو بلند میکرد یه لب ازم میگرفت بعد خوابید رو تخت من نشستم و شروع کردم کیرش,و خوردن خودشم کیرشو تو دهنم عقب جلو میکرد بعد یه دفه ابش پاشید تو دهنم خیلی بدم اومد بقیه ابشو با دستمال پاک کرد بعد من دوباره دراز کشیدم پیشش کیرش و مالیدم ولی سبخ نمیشد بعد ازده دقیقه رفتم نشستم رو کیرش و خودم میمالیدم به کیرش تا سیخ شد دوباره واسش ساک زدم رفت کرم اورد که از کون بکنه نزاشتم دوباره پاهامو گزاشت دور کمرشو شروع کرد کیرش و میمالید به کسم خییییلی حال میداد بعد اومد کنارم خوابید من پامو انداختم روش کیرشو گزاشت لای کسم و عقب جلو میکرد من فقط گازش میگرفتم یا اه و اوه میکردم بعد اون خسته شدو تند تند با دستش کسم و مالید تا منم ارضا شدم و اون بیخیال دمین ابش شد که بیاد بعدش یه ربع همدیگرو بغل کردیم و تموم شد .واقعا هم روحمو ارضا کرد هم جسممو این اولین باری بود که ارضا میشدم دعا کنید دوباره بتونیم با هم سکس کنیم که داستانشو واستون بزارم...
نوشته: شیوا
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......
ارسالها: 63
#457
Posted: 28 May 2015 22:37
تجاوز لذت بخش
با سلام خدمت همه دوستان.
من شیوام 20 سالمه ماجرا از وقتی شروع شد که ما با خونواده می رفتیم تو یه باغی توی روستا نزدیک شهرمون که باغهای زیادی داشت خیلی آب و هوای تمیزی داشت مثل جنگل میموند ما اکثرا جمعه ها می رفتیم اونجا و چادر میزدیم و خوش میگذروندیم اکثرا یا با عموم اینا میرفتیم یا با خاله اینا یه روز طبق روال جمعه ها بساطمون رو جمع کردیم و راه افتادیم و رسیدیم و تو یکی از باغا چادر زدیم بابام و شوهر خالم بساط جوجه کباب رو آماده کردن و خوردیم و مشغول استراحت شدیم...
یه دختر خاله داشتم به اسم سارا که دو سال از من کوچیکتر بود و خیلی ترسو بود تا حدی که اگه یه گربه میدید خودشو خراب میکرد بابام و شوهر خالم تو چادر خوابیدن خالم با مامانم نزدیک چادر بودن و داشتن صحبت میکردن دوتا بچه که داداش من و دختر خاله کوچیکم بود که 4، 5 سالشون بود داشتن بازی می کردن یه دونه هم پسر خاله داشتم که سرباز بود من و سارا هم یه کم با فاصله نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم سارا یه دختر خاصی بود، ترسو، دهن لق، مغرور، شایدم حسود یادمه وقتی خواهر کوچیکش به دنیا اومده بود یه هفته مریض شده بود و توی بیمارستان بستری شده بود دکتر هم گفته بود یه شوک عصبی وارد شده طوری شد که از اون موقع به بعد همه با ساز اون میرقصیدن و اگه عصبانی میشد از حال میرفت وبیهوش میشد وحالا حالاها بیدار نمیشد به خاطر همین رفتارش ازش متنفر بودم اگر چه در ظاهر دوستش داشتم از اندامش بگم: یه دختر سفید باقدی متوسط نسبتا تپل با چشمایی سبز و درشت منم سبزه با چشم سیاه و درشت قد متوسط و باریک اندام و ترکه ای بعضی میگفتن سارا از من خوشگلتره ولی بعضی ها هم از من تعریف میکردن.
بگذریم، داشتیم حرف میزدیم که سارا بهم گفت شیوا من جیش دارم اتفاقا منم داشتم رفتیم به مامانامون گفتیم میخوایم هم دسشویی بریم هم این دور و ور یه چرخی بزنیم بیایم اونا هم گفتن اشکالی نداره فقط زیاد دور نشین ما هم گفتیم چشم رفتیم ولی یه کم زیاد دور شدیم من خیلی حشری بودم طوری که چند تا فیلم و عکس سکسی تو گوشیم داشتم و خیلی مواقع خودمو با اونا ارضا میکردم اونارو دوست و همکلاسیم مریم تو گوشیم ریخته بود حتی یه چند تا عکس از بدن لخت کردن خودش گرفته بود یه چند تا هم از ساک زدن و آب کیر خوردنش و کوسش داشت که تو گوشی من ریخته بود فیلم و عکس زیاد بودن تو گوشیم بعضی هاشون دو تا مرد یا سه تا مرد یه زنو میکردن منم تصور میکردم چجوری میشه دو تا کیر بره تو آدم با اونا و مخصوصا با عکسای مریم خودمو ارضا میکردم مریم دایم از سکساش میگفت با پسر عموش پسر داییش و دوست پسرش به منم پیشنهاد میکرد که با یکی دوست بشم منم خیلی دلم می خواست ولی به خودم جرات این کارو نمیدادم به خاطر همین از خودش عکس گرفته بود و همراه اون عکس و فیلما ریخته بود. تو گوشیم تا منو حشری کنه تا باهاش راه بیام بهم گفته بود یه بار موقع سکس از خودش فیلمبرداری میکنه تا نشون من بده ازم خواسته بود عکسای خودشو به کسی نشون ندم ولی بقیه رو چرا چندین بار خواستم اونا رو نشون سارا بدم ولی جرات نکردم چون میدونستم اگه نشون بدم ده دیقه دیگه کل فامیل خبردار میشدن
وقتی از اونجا دور شدیم یه جای خلوتی پیدا کردیم که درختچه ها و علفها به هم گره خورده بود و یه فضایی ایجاد شده بود که اگه یه اسبی میرفت اونجا دیده نمیشد خلاصه سارا رفت اونجا و جیش کرد منم اطرافو میپاییدم که کسی نیاد اونجا بعد این که سارا اومد من رفتم تا بشاشم تا نشستم احساس کردم کسی داره از لای درختا منو نگاه میکنه زهر ترک شدم جیغ زدم که سارا هم جیغ زد بعد ساکت شد زود شلوارمو کشیدم بالا و کارمو نیمه تمام گذاشتم خواستم دربرم که دیدم یکی بادست جلو دهن سارا گرفته و با اون یکی دستش محکم بغلش کرده و نمیذاره تکون بخوره تو یه لحظه جیغ و داد کردم که کثافت چیکارمون داری حمله کردم بهش یکی خوابوندم زیر گوشش خواستم دومی رو بزنم که با یه لقد منو کف زمین خوابوند خواستم بلند شم که یکی خودشو انداخت رومن و دستشو گذاشت جلو دهنم نذاشت سرو صدام در بیاد یه لحظه دیدم سارای بیچاره انقدر دست و پا زد که از دست اون یکی در بره ولی نتونست که از ترس بیهوش شد منم که دیدم سارا اونطوری شد یکی دو تا زدم به سر و صورت اونی که رو من بود و دستشم گاز گرفتم که باعث شد دهنمو ول کنه
گفتم وحشیا چی میخواین اون مریضه(یه لحظه با خودم فکر کردم که دو تا جوون تو این شرایط با دو تا دختر چی کار میتونن داشته باشن که یه کم شهوتی شدم) گفتن میخوایم بکنیمتون (بازم شهوتی تر شدم) اگه مثل بچه آدم ساکت باشین و ما کارمونو بکنیم که هیچ وگرنه هم میکنیمتون هم میکشیمتون کسی هم نمیتونه جنازتونو پیدا کنه دیدم اینا تا مارو نکنن دست بردار نیستن با خودم گفتم بذار منم لذتمو ببرم اینا هم کارشونو با خیال راحت انجام بدن منم که از خدا همچنین فرصتی رو میخواستم سارا هم که بیهوش افتاده بود واگه جلو اون بله رو میگفتم همه چی رو لو میداد یه کم ترسم ریخته بود ولی بازهم جرات نداشتم خودمو در اختیارشون بذارم میترسیدم بابامینا بیان دنبالمون دلمو زدم به دریا و گفتم اگه میخواین پرنده ای شکار کنین باید رامش کنین نه اینکه مثل وحشیا باهاش رفتار کنین گفتن خیلی خوب حالا شکار ما میشی یا خودمون شکارت کنیم یه شلوار جین پام بود بدون شورت که هنوز کمربندمو نبسته بودم با یه مانتوی آبی کوتاه که نصف باسنم بیرون بود بدون بلوز و سوتین که زیپی بود و باعث میشد بدنم دیده نشه روسریم هم انداخته بودم رو شونم گفتم صبر کنین ببینم چه بلایی سر این آوردین
رفتم سراغ سارا و تکونش دادم و چند بار صداش کردم میخواستم مطمئن بشم که بیهوشه تا راحت بتونم بدم گفتن اون چشه؟ گفتم کاری با این نداشته باشین من در اختیارتونم اوناهم با خوشحالی حمله ور شدن به سمت من و مثل پر بلندم کردن رو دستاشون گذاشتنم اون طرفتر و شروع کردن به در آوردن لباسام گفتم صبر کنین ایجوری که نمیشه باید لباسامو پاره کنین باید طوری وانمود کنم که بهم تجاوز شده اونا هم لباسامو پاره کردن ومنو لخت کردن شروع کردن به خوردن بدنم گفتم زود باشین الان یکی میاد دنبالمون یکی که اسمشو میذارم فیروز کیرشو آورد جلو دهنم گفت خیسش کن منم سرکیرشو کردم دهنم و شروع کردم به ساک زدن یه لحظه با خودم گفتم چرا نباید سارا روبکنن گفتم لباسای اونم پاره کنین اونام این کارو کردن حتی شورت وسوتینشو هم پاره کردن میخواستم تلافی اون همه لوس بازی رو سرش دربیارم یکی هم این که همه شک میکردن میگفتن چرا فقط به تو تجاوز شده
خلاصه رفتم پیش سارا پاهاشو از هم باز کردم گفتم زود باشین باید زودتر کارتونو تموم کنین دربرین اون یکی که اسمشو میذارم مجتبی گفت چشم الان گفت به به چه کوس کوچیکی فقط یه کم کیرمو خیسش کن منم کیرشو کردم دهنم یه کم واسش ساک زدم چه کیری داشت لامصب کلفت و بزرگ بلد نبودم ولی خوب باهاش حال میکردم یه کم که خوردم کشید بیرون و جلو کوس سارا نشست و شروع کرد به خوردن کوسش کمی خیسش کرد تا راحت کارشو بکنه سر کیرشو گذاشت جلو کوسش که فیروز بهم گفت بلند شو بیا اینورتر منم تو رو بکنم گفتم یه کم صبر کن ایننو ببینم چجوری میکنه بعد گفت خیلی خوب کیرمو بکن دهنت نگاه کن منم این کارو کردم دیدم که مجتبی کیرشو فرستاد تو کوس سارای بیچاره از همه جا بی خبر که یکمی خون از کوسش اومد و شروع کرد به تلمبه زدن فیروز دیگه بهم فرصت نداد وگفت دیگه بسه بعد منو خوابوند رو زمین و کیرشو با کوسم تنظیم کرد و فرستادش تو کم کم اینکارو ادامه داد تا اینکه تا ته کردش تو کوسم منم از درد به خودم میپیچدم با خودم می گفتم الان خون همه جا رو ورداشته ولی با صدای فیروز به خودم اومدم که میگفت مجتبی اینجا رو نگاه کن دختره جندس پرده مرده نداره مجتبی گفت میگم آخه چه زود پا داد پس بگو جندس دیگه بکن این پدر سگو...
سرمو بلند کردم و دیدم کیر فیروز تو کوسم جلو عقب میره ولی از خون خبری نیست خیلی تعجب کردم آخه من از خودم مطمئن بودم تا حالا با هیچکی تماس نداشتم چه برسه به اینکه پرده نداشته باشم گفتن تا حالا به چند نفر دادی؟ گفتم به جون مادرم حتی دست کسی هم بهم نخورده گفتن آره جون عمت مجتبی گفت بلند شو بیا اینجا جامونو عوض تا منم این جنده رو بکنم فیروز هم رفت و کیرشو کرد تو کوس سارا مجتبی هم با کیر خونی اومد سراغ من و شروع کرد به تلمبه زدن با خودم گفتم حتما نتونستن پردمو بزنن داشتم زیر کیر لذت میبردم خیلی حال میداد از اینکه تو وجودم یه قسمتی از بدن یه فرد دیگه بود احساس شادی همه وجودمو گرفته بود تواوج آسمون بودم که دیدم فیروز از روی سارا بلند شده بود اومده بود بالا سر ما گفت بلند شین ببینم مجتبی کیرشو از کوسم کشید بیرون و بلند شد فیروز به پشت خوابید رو زمین و بهم گفت بیا ببینم خوشگل خانوم منم رفتم نشستم رو کیرشو فرستادم تو کوسم محکم منو محکم بغل کرد و به مجتبی گفت بیا بکن تو کونش
اونم اومد و انگشتشو خیس کرد و کردش تو کونم یه کم عقب جلو کرد احساس خاصی نداشتم تا اینکه انگشت دومشو کرد تو که یه کم درد احساس کردم دلم نمیخواستم کون بدم چون میدونستم خیلی درد داره ولی مجبور بودم میخواستم هم لذت ببرم هم وانمود کنم بهم تجاوز شده گفتم زود باشین دیگه چقدر طولش میدین همینو گفتم دیدم سر کیر مجتبی رفت تو کونم یه کم جلو عقب کرد و تا نصف کیرشو کرد تو داشتم از درد میمردم خیلی سخت بود تحملش گفتم در بیار درد داره سختمه گفت صبر کن الان خوب میشه یواش یواش تلمبه می زد و بیشتر فرو میبرد تو تا اینکه تا ته کیرش رفت تو کونم دردم زیاد شده بود تحملش سخت بود بعد دوتایی شروع کردن به تلمبه زدن کم کم دردم کم شد و داشتم لذت میبردم دو تا کیرو تو خودم جا داده بودم و حال میکردم یه لحظه یاد مریم افتادم که دائم از سکساش میگفت ولی یه چیزی هست که اون فقط کون می داد و فقط با یه نفر سکس داشت اما من یه قدم که سهله دو قدم از اون جلوتر بودم هم کوس میدادم هم با دو نفر همزمان سکس میکردم و به خاطر همین داشتم به خودم افتخار میکردم...
تو این فکر بودم که تو کوس و کونم کیر می کردن و من تو اوج آسمون بودم داشتم از خوشی از حال میرفتم که احساس کردم دارم ارضا میشم یخ لحظه به خودم لرزیدم انگار کل دنیا رو بهم دادن و ولو شدم رو فیروز گفتم خیلی خوب تمومش کنین اونام گفتن الان تموم میشه آبمونو کجات بریزیم؟ یاد فیلمای تو گوشیم افتادم که زنها آب کیر رو میریختن دهنشون بعضی هاشون قورتش میدادن بعضی هاشون هم پس میدادن با خودم گفتم حتما یه لذتی تو این کار هست گفتم بریزین دهنم اول مجتبی کیرشو از کونم کشید بیرون و کردش دهنم آبشو با فشار ریخت تو دهنم منم همشو خوردم .
بعد فیروز از زیرم بلند شد و خواست بکنه دهنم که گفتم نه نمی خوام گفت خفه شو دهنتو باز کن بعد به زور کیرشو کرد دهنم و آبشو ریخت دهنم و کشید بیرون منم همشو تف کردم زمین بعد شلوارشونو پاشون کردن میخواستن برن که گفتم کجا؟ میخواین مارو اینجوری ول کنین برین؟ گفتن چطور؟ گفتم بیاین دهنمو ببندین دستمو هم از پشت ببندین زود شلوارمو پام کردم و فقط دگمه شو بستم یه چیزی زود یادم اومد ازشون شماره هاشونو خواستم ولی اونا ترسیدن که لوشون میدم گفتم نترسین لازم میشه شاید بعدا یه باردیگه بهتون حال بدم اونا هم شماره هاشونو بهم دادن و دهنمو با روسری سارا و دستامو از پشت با روسری خودم بستن دررفتن اونا که یه کم دور شدن منم با دست و دهن بسته و بدون لباس فقط با یه شلوار گریه کنان خودمو رسوندم به خونواده
هنوز بابام و شوهر خالم خواب بودن که با فریاد مامانم و خالم سراسیمه از چادر زدن بیرون ومنو تو اون وضعیت دیدن همشون مبهوت شدن زیر چشمی شوهر خالمو میدیدم که چار چشمی به بدنم و سینه هام نگاه میکرد مامانم زود یه پتو پیچید دورم تا بدنم دیده نشه ماوقع رو بهشون تعریف کردم که سرمون چی اومده از سارا پرسیدن گفتم اونجا بیهوش افتاده بابام زود زنگ زد به پلیس رفتیم پیش سارا و ما رو بردن بیمارستان سارا حدود ده روز بستری بود پلیس هرچی دنبال اون پسرا گشت ازشون اثری پیدا نکردن ما رو بردن دکتر زنان پرده سارا رو جراحی کردن ولی به من گفتن به پردت آسیبی وارد نشده گفتم چطور؟ گفتن پرده شما حلقویه و موقع زایمان پاره میشه با این حرف فکرایی به ذهنم رسید...
نوشته: شیوا
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......
ارسالها: 63
#458
Posted: 28 May 2015 22:38
سالگرد ازدواج من و شوهری
سلام به همه.
من الان ٢٢ سالمه، این خاطره هم راجع به سكس بين من و شوهرمه، من اصلا از خوردن و ساك زدن و از پشت و اينا خوشم نمياد، هميشه عاشق سكساي واژينال آروم و طولاني هستم كه آدمو راضي ميكنه، از اولش با هم قرار گذاشته بوديم كه هركس دلش سكس خواست بگه و بايد طرف مقابلو راضي كنه و مايه بذاره و سكس زير نيم ساعتم قبول نيست، تا الانم كه يه سال و خورده اي ميشه هميشه اينطوري بوده و هميشه لذت بخش حتي وقتي من پريود بودم و دلم خواسته يا دل شوهري خواسته، يه سكس مخصوص پريودي ابداع كرديم كه يه ساعت طول ميكشه و بدون اينكه اون فرو كنه تو واژنم با يه مانورايي كاملا همو ارضا ميكنيم...
حالا ميخوام سكس يه شب خاصو بگم، سالگرد ازدواجمون بود و مامان اينا هم از شانس بد ما اومده بودن خونمون، حالا ما هر دومون تنمون ميخاريد يعني هر بار ميرفتم تو آشپزخونه اونم ميومد دنبالم بغلم ميكرد از پشت و هول هولكي لب ميگرفتيم و سينه هامو ميمالوند و لاله گوشمو مك ميزد، منم تخماشو ميماليدم براش و بوسشو پس ميدادم، همش مثلا تو دو ديقه، بعد دوباره ميرفتيم، غذا رو كه خورديم به يه بهونه اي گفتم بذار الكي دعوا را بندازيم بريم تو اتاق، خلاصه شروع كرديم و رفتيم تو اتاقو درو كليد كرديم! مامان اينام هي از پشت در ميگفتن به هم نپرين و ما هم كه هر دو مون فيلم بازي ميكنيم حسابي! سرتون درد نيارم! مامان اينا كه انصراف دادن و از در اتاق دور شدن سيم ثانيه لخت شديم و پريديم رو هم، رو تختم نرفتيم كه يه وخ جير جير نكنه آبرو برامون نذاره، اولا كه كل رژ لبم مالونده شد به سر و صورت شوهري، بند سوتينم كنده شد از بس آقا محكم كشيد، از هولي هم نميتونست كيرشو ميزون كنه رو واژنم! همشم در حال ليس مالي و تف تفي كردن بوديم، تا فرو كرد براي اولين بار من كه ارگاسم شدم و وا رفتم، خودش ولي مونده بود، همينجوري پستونمو مك ميزد و عقب جلو ميكرد آروم، كه يهو اونم آبش اومد و كشيد بيرون و ريخت رو زمين، وقت كاندوم و اينا نداشتيم ديگه، بيس ديقه ميشد، حالا مگه ميتونيم از هم دل بكنيم پاشيم، دوباره سر تا پاي همو مكيديم ٥ ديقه و اون پاشد لباس بپوشه...
سايه كيرشو ميديدم ديوونه ميشدم، خوبه حالا شب پيشش دو ساعت رو هم بوديما ولي اون شب نميدونم چمون بود، بالاخره آقا متوجه شدن من هنوز سير نشدم، شورتو كشيد پايين و كرد تو دوباره، براي اولين بار تند تند عقب جلو ميكرد و وسطشم وايميساد يه مك محكم به نوك سينه هام ميزد و فشارشون ميداد و دوباره، يعني تو ٥ ديقه آبمون فواره زد! يه انقباضايي ميداد واژنم كه اصلا نميتونم بگم، بعد بدنم يخ كرد، يني سير سير شده بودم، اونم همينطور، ولي باز يه كم تخماشو مالوندم و لب حسابي گرفتم تا كامل راضي بشه، بعدشم آرايشمو پاك كردم، صورت شوهريم تميز كردم و بيحال دو تامون از اتاق زديم بيرون، ديدم ظرفا همه تميز شدن، از دستشوييم داشتيم ميتركيديم جفتمون ولي حالا واسه اينكه شك نكنن يه كم تحمل كرديم، بعدم كه دعوا سر چي بودو اينارو تعريف كردم الكي مثلا! آخرشم مامان جون يه چشمك زد و گفت بابا اينا سالگرد ازدواجشونه ما بريم يه كمي هم با هم تنها باشن! بالاخره درك و شعور يكي رسيد!
خلاصه خدافظي كردن و رفتن ما هم تا دم در راهشون انداختيم و عذر خواهي كرديم به خاطر دعوا و برگشتيم خونه، خسته بوديم جفتمون اما تا رفتيم اتاق و چشممون افتاد به روي فرش كه شوهري آبشو ريخته بود انگار نه انگار سير شده بوديم! اينبارم با كاندوم و مخلفات رفتيم تو كار هم و يه يه ساعتي زحمت كشيديم آب همو در آريم! آروم مثل هميشه، همونجوريم خوابمون برد، يعني چشامو كه باز كردم شوهري با دهن باز رو پستونم بود، تفش رفته بود روم، كيرشم بدجور مونده بود، كاندومم خالي شده بود همونجا رو زمين، يه لبم تو خواب از شوهري گرفتم و گفتم فردا صبح همه چيو تميز ميكنيم، اونم تو خواب و بيداري گف باشه.
اين بهترين شب سكسي ما بود، اميدوارم شما هم با عشقتون سكس كنيد و لذت ببرين
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......
ارسالها: 63
#459
Posted: 28 May 2015 22:57
سکس با طعم کاکائو
وارد خونه شدیم تازه خریده بودیمش... هنوز خیییییلی کار داشت ولی جفتمون خیلی خوشحال بودیم چون میتونستیم زودتر عروسی بگیریم به سعید گفتم بره بیرون وسایل مورد نیازو بگیره منم شالو مانتومو درو وردمو انداختم رو اوپن یکم دور خودم چرخیدم و رفتم تی و سطل اوردم گفتم برم لباسامو عوض کنم بهتره لباسمو رو وردم رفتم ساکمو برداشتم که سعید اومد تو وقتی نگام کرد بهش گفتم چشتو درویش کن خندش گرفت گفتم برو گمشو ک بلندتر خندید دیدم نه اینجوری نمیشه دستمو زدم ب پهلوم گفتم نمیری نه گفتم نوچ همینجورم نیگام میکرد دنبالش افتادم تا بزنمش من بدو اون بدو بیششرف اومد کنارمو بند سوتینمو باز کردو برش داشتو همین جور رو هوا میچرخوندو میخندید پیش خودم گفتم این امروز کرمش گرفته نمیزاره من کار کنم سوتینمو گذاشت رو چشماشو سوت میزد میخواست حرصمو در بیاره منم دویدم سمت کخ سوتینمو ازش بگیرم ک سری از چشماش برش داشتو من بغلش گرفت یکم وول خوردم تا ولم کنه ولی منو سفت تر گرفتو چسبوند ب سینش اغوششو خییییلی دوس داشتم چون بهم ارامش میداد عاشقش بودم
سرمو اوردم بالا بهش نگاه کردمو پریدم بغلشو پامو دوره کمرش حلقه کردم وقتی ک نیگام میکرد دلم براش ضعف میرفت لباشو بوس کردمو اونم لبامو بوس کرد بوسه هامون دولانی شدو منم کم کم داشتم داغ میشدم ک چشمم افتاد ب کیسه ای از وقتی اومد تو دستش بود وقتی دیدمش پریدمو کیسه رو از دستش کشیدم گفتم اخ جون کاکائو... بدبخت هم شک زده شده بود هم کنف ولی وقتی دید چی دیدم خندش گرفت اخه من خیییییلی کاکائو دوس دارم درشو باز کردمو شرو کردم ب خوردن سعید هی اذیتم میکرد میخواست کاکائومو بخوره منم بهش نمیدادم اونم بهم میگفت برو خودتو تو اینه نیگا کن.شدی عین بچه ها دور لبو لوچت کاکائوییه منم زبونمو براش در اوردم که کاکائومو کشید که ریخت رو قفسه سینم دلم میخواست کلشو بکنم یه چش غره بهش رفتم از بغلش اومدم پایین گفت برو بشور بدنتو گفتم نمیخوام شرو کردم کاکاؤ هارو با انگشتم خوردم بروبر منو نیگا میکردم گفتم چیه گفت هیچی اومد جلو صورتمو تو دستش گرفتو شرو کرد لبامو خوردن
من خشکم زده بود ولی اون با ولع میخورد با زبونش صورتمو لیس میزد تا حالا این جوری داغ نشده بود یه حسه خوبی داشت شروع کرد گردنمو خوردن من اصلا تو حال دیگه ای بودم منو بلند کردو نشوند رو اوپن شرو کرد قفسه سینمو لیس زدن منم دیگه اه اوهم درومده بود چون خونم خالی بود صدا میپیچید منم دستامو تو موهاش میکردمو اسمشو صدا میزدم صورتشو اوردم بالا چشماش خماره خمار بود لباشو بوس میکردم شرو کردم لبشو خوردن اونم همراهیم میکرد دکمه لباساشو وا کرد لباسو پرت کرد رو زمین بدنم داشت اتیش میگرفت ولی دستام یخ بود ضربانه قلبمم ک هیچی با سعید معاشقه زیاد داشتم ولی تاحالا سکس کامل نکرده بودم همین جور ک داشتیم لب میگرفتیم دستش رو سینم بودو میمالیدش وقتی میگفتم سعییید میگفت جونم اونم ب نفس نفس افتاده بود یه ملحفه داشتیم پهن کرد رو زمین شلوارشو درو ورد ترسو از چشمام خوند.
اومد کنارمو دستمو گرفتو بوسید حالشو میفهمیدم بالاخره اونم مرده نیاز داره ولی منم الان امادگی نداشتم ولی میتونستم ارضاش کنم اومد روشو شرو کردم از پیشونیش بوسیدم تا پایین وقتی ب شورتش رسیدم شورتشو کشیدم پایین هنوز خیلی سفت نشده بود وقتی گرفتم دستم چون دستام یخ بود یه اهی کشید شرو کردم ب خوردنش اونم خیلی اروم اه میکشید که منو بیشتر داغ میکرد با زبونم لیسش میزدمو سرشو براش مک میزد ناله هاش بلند تر شده بود اسممو صدا میزد میگفت تند تر اخخخ دیوونه میشدم اه و ناله بیشتر شد گفت که میخواد ارضا شه میگفت تند بمالش منم همین کارو کردم تا اینکه ارضا شدو ریخت رو ملحفه هنوز صداش صداش تو گوشمه چون خونه خالی بود صداش اکو میشد برام اومدم کنارش خوابیدم سرمو گذاشتم رو سینش ک دیدم دو باره چشماش شیطون شد پاشد نشست شلوارمو درو ورد شرتمم همین طور پامو جم کردم یکم ترسیده بودم ولی هنوز از نگاهش نمیشد چیزی فهمید
دیدم برگشت پشت سرش ی چیزیو برداشت و اون چیزی نبود جز کاکایو هنوز مونده بودم ک میخواد چیکار کنه یه دفه دوزاریم افتاد پامو از هم وا کردو کاکائو رو مالید روش شرو کرد ب لیس زدن واقعا داشتم از حال میرفتم بلند ناله میکردمو اسمشو صدا میزدم اونم تند تر میخورد دستمو رو موهاش بودو چنگ میزدمو ب خودم فشارش میدادم که بدنم شرو کرد لرزیدن نمیدونید چ حسی داشت این بهترین معاشقه ای بود ک با سعید داشتم کنار هم خوابیدمو تو گوشم گفت خییییلی دوست دارم ولی دفه بعد که زود انگشتمو گذاشتم رو لبشو گفتم با شیرینی خامه ای امتحان میکنیم ک خندیدو گفت ای عوض سفت ب خودش فشار داد.تمام ببخشید طولانی شد.
نوشته: صدف
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......
ارسالها: 63
#460
Posted: 30 May 2015 22:45
منو مالید بعدشم منو کرد
سلام.
اسمم سپیده س و تو کرج زندگی میکنیم.این خاطره مربوط به چند سال پیشه من ۲۲سالم بود تو یه کانون پرورش فکری جوانان عضو بودم ک مربوط ب شهرداری بود اواسط شهریور ماه یه تور دو روزه داشتیم واسه شمال البته اسمش تور بود چون ویلای یکی از بچه ها بود و با دبیر کانون صحبت کردیم ک برامون یه ماشین بگیره که همه بریم اونجا کانون یه ون واسه ما اجاره کرد ساعت ۵ بعد از ظهر راه افتادیم سه چهار نفر جدید بودن که سریع با جمع اخت شدن چند ساعتی بود ک از شهر خارج شده بودیم و هوا تاریک بود و همه تقریبا خواب بودن فرزاد یکی از همون دوستای حدید بود تو صحبتا متوجه نگاهای سنگینش شده بودم اوایل شب ک واس شام کنار زدیم و رفتیم رستوران موقع سوار شدن اومد نشست کنار من انتهای ون من کنار پنجره بودم و اون وسط بود سمت دیگش هم یه مقدار وسایل بچه ها بود تو سکوت ون سرمو به شیشه تکیه داده بودم و چشام و بسته بودم .که یه سنگینی خفیفی روی رون پام احساس کردم که فکر کردم توهمه ولی بعد گرمی یه دست بود که روی رون پام نشسته بود و پامو میمالید بعد شام یه قرص کامل ترامادول خورده بودم و یکم گیج بودم ولی دستای اونو خوب حس میکردم اما حوصله ی باز کردن چشامو نداشتم ...
دستاش وحشیانه پامو میمالید و میرفت بالاتر تا رسید به کسم کسمو از رو شلوار میمالید و صدای نفساش تندتر میشد منم داغ بودم داشتم دیوانه میشدم دستشو محکم رو کسم فشار داد رفت بالاتر جلوی مانتوم باز بود و یه تاپ تنگ مشکی تنم بود ددستشو برد زیر تابم یکم شکمم و ناز کرد دستشو انداخت تو نافم کسم خیس خیس بود نفسام بالا نمیومد ک متوجهش شده بود دستش آورد بالا یکی از سینه هامو محکم گرفت که چشامو بهو باز کردم با التماس نگاش کردم اونم یه انگشتو انداخت رو یقیه ی تاپم و سوتین و تابمو باهم کشید پایین ک از سینه هام قلپی افتاد بیرون مثل وحشی ها سینمو چنگ میزد اون یکی دستشو برد سمت شلوارم و دکمشو باز کرد بعد دستشو برد تو کسمو شروع کرد به مالیدن دلم میخواست داد بزنم کسم خیس خیس بود سرشو اورده بود زیر گوشمو مدام میگفت جوووون....بخورمش...
چند بارم گوشمو گاز گرفت اون دستش که رو سینم بود رو برداشت و یه دستم و گرفت و گزاشت رو کیرش که شق کرده بود منم کیرشو از رو شلوار ورزسی ک پوشیده بود میمالیدم ولی حاضر نشدم دستمو ببرم زیر شلوارش اینقدر استرس بقیه رو داشتیم که کارو نصفه کاره ول کردیم ولی صبح ک رسیدیم ویلا باز همه رفتن یه چند ساعتی بخوابن که اون منو کسوند تو حموم بدون هیچ مقدمه ای منو گایید از درد زجه میزدم ولی تا حالا کسی اینطوری نکرده بودتم.
نوشته: سپیده
تو این شهر پر نقاب ، تو با اون بخواب ، من با قرص خواب ......