ارسالها: 2517
#49
Posted: 1 Sep 2010 07:40
اداره پست
اون روز میخواستم برم پست پولی رو که برای موبایل ریخته بودم پس بگیرم صبح از خواب بیدار شدم حموم رفتم لباسم رو پوشیدم و آماده شدم از خونه زدم بیرون تو راه چند نفری بهم تیکه انداختن تو تاکسی یه جوونی بغلم نشسته بود و خودش رو چسبونده بود به من برگشتم یه چپ چپ نگاش کردم خودش رو جمع وجور کرد رسیدم پست دیدم وای چه خبره انگار همه میخواستن انصراف بدن نزدیک هزار نفر آدم اونجا بود پرسون پرسون نفر آخر رو پیدا کردم و ایستادم تو صف چند دقیقه نگذشته بود که یه آقای 24 / 25 ساله اومد پشت سرم اولش خیلی عادی برخورد میکرد بعد از ده دقیقه که یه کم نفرات جلو تر جابه جا شدن و از پشت سر هم یه سری اضافه شدن و شروع کردن به هل دادن. نفر جلویی من یه زن 40 / 45 ساله بود منم حسابی چسبیده بودم بهش که احساس کردم از پشت یه نفر چسبید بهم برگشتم نگاه کردم دیدم همون آقاست تا دید نگاهش میکنم با لبخند یه معذرت خواهی کرد و پشت سرش رو نشون داد که اونا داشتن به جلو فشار می آوردن منم نمیتونستم چیزی بگم یه کم دیگه خودم رو چسبوندم به اون زنه اما فشار از عقب همچنان ادامه داشت تا اینکه احساس کردم یه چیزی داره روی باسنم تکون میخوره باز حس شهوت اومد سراغم یه کم خودم رو جا به جا کردم که اون چیز گرم و داغ قشنگ افتاد روی خط باسنم یه کم هم خودم رو عقب هل دادم که بیشتر حسش کنم که دیدم اون آقا هم فشارش رو بیشتر کرد تنها شانسی که داشتیم این بود که از بس شلوغ بود کسی حواسش به ما نبود با تکون خوردن اون آقا حسابی خوش خوشانم شده بود کم کم حس میکردم نوک سینه هام داره صفت میشه و ترشحاتم داره شروع میشه مخصوصا از پشت سر باهام حرف میزد و گرمای نفسش از روی روسری نازکم میخورد به گردنم یه عطری هم به خودش زده بود که انگار شهوت رو زیاد میکرد دلم میخوست برگردم کیرش رو بگیرم لای پام و بمالم به کسم با مکافات تحمل کردم تا اینکه یه نفر دیگه مونده بود به من که بهم گفت کارتون تموم شد یه چند دقیقه وقتتون رو به من میدین بدون اینکه جواب بدم کارم رو انجام دادم و از ساختمون پست بیرون اومدم جلوی در تو پیاده رو ایستادم چند دقیقه بعد برگشت دیدم داره به اطرافش نگاه میکنه تا من رو دید با لبخند یه دستی برام تکون داد و اومد سمتم تازه متوجه شده بودم که هم صورت قشنگی داره هم خوش تیپه رسید جلوم ازم تشکر کرد که منتظرش موندم بعد گفت شما ماشین دارین گفتم نه خیر گفت خوب شد گفتم چطور گفت چون من ماشین دارم هم شما رو میرسونم هم تو ماشین با هم صحبت میکنیم گفتم مرسی من مزاحمتون نمیشم شما هم اگر امری دارین بفرمائین چون من باید برم به کارام برسم یه کم اخم کرد گفت فکر کنید من آژانس هستم امروز میخوام تا هر موقع که کار دارین در خدمتتون باشم بعد بدون اینکه من چیزی بگم گفت یه خیابون پائین تر ماشین رو گذاشتم تو پارکینگ بعد با دستش من رو به سمت جلو هدایت کرد نمیدونستم چی بگم دنبالش راه افتادم من یه قدم عقب تر ازش میرفتم رسیدیم دم ماشین یا زانتیا مشکی اسپرت بود در رو برام باز کرد نشستم روی صندلی تو ماشینش هم بوی عطر میومد خودش هم نشست پشت فرمان دستش رو دراز کرد سمت من گفت فرزین هستم منم بهش دست دادم و خودم رو نادیا معرفی کردم یه سری تکون داد گفت به به چه اسم قشنگی نادیا خانم گفتم همون نادیا یا نادی بگو کافیه با لبخند دستم رو فشار داد و گفت نادی عزیز استارت زد و حرکت کرد از پارکینگ بیرون اومد تو خیابون اصلی برگشت سمت من گفت خوب نادی جان کجا باید برم گفتم شما کارتون رو به من بگین من رفع زحمت میکنم گفت من امروز میخوام در خدمت شما باشم همین و بس با خنده بهش گفتم بهت نمیاد آدم بیکار و سرگردون باشی پس نه خودت رو بذار سر کار نه من رو خندید گفت خوشم اومد آدم زرنگی هستی گفتم مرسی حالا بگو کارت چیه گفت میخوام امروز بهم افتخار بدی کارت که تموم شد با هم ناهار بخوریم و بعد من شما رو میرسونم تا منزلتون گفتم من هیچ کاری ندارم بهت دروغ گفتم برای ناهار هم الان خیلی زوده پس اگر میشه من رو برسون و بعد هم برو به کارت برس یه کم اخماش رفت تو هم گفت چقدر بد اخلاقی گفتم شاید گفت نادی جان میشه افتخار بدی با هم بریم خونه ما ناهار با هم باشیم یه نگاهی بهش کردم گفتم تو در مورد من چی فکر کردی آقای ... خندید گفت فرزین گفتم بله گفت هیچی فقط ازتون خوشم اومده گفتم پس اون فشارهای تو صف هم برای این بود که ازم خوشت اومده بود؟سکوت کرد و چیزی نگفت گفتم خوب الان چرا نمیگی چی میخوای گفت شما تشریف بیارین منزل من از خجالتتون در میام بهش گفتم وایسا پیاده میشم برگشت نگاهم کرد گفت قصد جسارت نداشتم گفتم خوب پس نگهدار پیاده شم نگهداشت دستش رو گذاشت روی پام گفت نادی جان خواهش میکنم اذیتم نکن من ازت خوشم اومده باور کن من خودم هم آدم علاف نیستم ولی ... گفتم ولی چی گفت اجازه میدی بریم خونه چیزی بهش نگفتم چند ثانیه به من نگاه کرد و بعد با سرعت حرکت کرد تو راه دیگه هیچ حرفی نزدیم فقط صدای موزیک تو ماشین بود خونشون بالا شهر بود یه خونه بزرگ و با کلاس از توی ماشین با ریموت در رو باز کرد با ماشین رفتیم تو حیاط و بعد در بسته شد یه پیر مرد داشت با گل و درختهای باغچه سر و کله میزد دوید اومد سمت ماشین دستش رو بلند کرد و سلام کرد فرزین هم بهش سلام کرد بعد من سلام کردم فرزین بهش گفت من امروز مهمون دارم فقط برای ظهر از بیرون غذا میخوام مرده هم سرش رو به علامت تائید تکون داد و رفت از ماشین پیاده شدیم و با راهنمایی فرزین رفتیم داخل ساختمون فرزین تعارفم کرد که مانتوم رو دربیارم و راحت بشینم تو دلم گفت خوب شد صبح حموم رفتم و لباس مرتب تنم کردم مانتو روسری رو در آوردم با یه تاپ زرشکی و یه شلوار جین نشستم روی مبل که دیدم فرزین داره از آشپزخونه با یه ظرف میوه میاد سمتم ازش تشکر کردم نشست کنارم گفت خوب نادی جان خوش آمدی گفتم خواهش میکنم گفت خوب حالا یه کم از خودت تعریف کن گفتم چی باید بگم هر چی میخوای بدونی بپرس تا جواب بدم با لبخند سرش رو تکون داد گفت منظورم وضعیتته شوهرت چیکاره است خودت چیکار میکنی گفتم شوهر ندارم لبخند نشست روی لباش گفتم همین رو میخواستی گفت ای گفتم خودم هم زندگی میکنم فقط همین گفت چه کوتاه و مختصرو مفید گفتم خوب دیگه حالا شما بفرمائین گفت منم هنوز ازدواج نکردم گفتم این رو توی صف متوجه شدم!خندید گفت تقصیر من نبود هر کسی جای من بود همین کار رو میکرد گفتم چرا سرش رو پائین انداخت گفتم پرسیدم چرا آروم گفت آخه باسنتون خیلی قشنگه بعد دیگه هیچی نگفت گفتم خوب چیکار میکنی گفت تو شرکت بابا مشغولم گفتم پس چرا الان اینجایی گفت مشکلی نیست بابا خودش مسافرته منم با تلفن کارم رو هماهنگ میکنم عصری میرم شرکت گفتم شرکت چی دارین گفت کار واردات و صادرات انجام میدیم از وضع خونه و زندگی و ماشینش هم معلوم بود وضعشون باید خوب باشه گفتم خوب حالا با من چیکار داشتی این همه اصرار کردی گفت هیچی دلم میخواست بیشتر باهات باشم گفتم برای چی گفت برای اینکه با هم حرف بزنیم گفتم فقط حرف زدن یه کم سکوت کرد گفت میتونم باهات راحت باشم گفتم از چه نوعش گفت از همون نوع تو صف گفتم یعنی میخوای بازم بچسبی بهم گفت آره گفتم خوب بیا بچسب ببینم آروم میشی لبخندی زد و گفت میوه بخور بریم تو اتاقم گفتم میوه نمیخورم بلند شو بریم لبخندش بیشتر شد بلند شد دستم رو گرفت بلندم کرد تقریبا بغلم کرد و من رو برد تو اتاقش اونجا که رسیدیم بغلم کرد و و محکم فشارم داد به خودش اول رو پیشونیم رو بوس کرد و بعد یه کم از خودش جدام کرد یه کم تو چشم هم نگاه کردیم و سرش رو جلو آورد و شروع کردیم از هم لب گرفتن زبونش رو کرده بود تو دهن من و میچرخوند بعد زبونم رو کشید تو دهنش و شروع کرد به مکیدن دستشم از بالای لباسم کرده بود تو داشت سینه هام رو از روی سوتین میمالید یه کم گذشت تاپم رو از تنم درآورد و سوتینم رو باز کرد من رو خوابوند روی تخت خودش هم خوابید کنارم از گوشم شروع به خوردن کرد گوش و گردن بعد اومد پائین تر تا رسید به بالای سینه هام یکی یکی لیسشون میزد و نوکشون رو می خورد دستشم از روی شلوار گذاشته بود روی کسم داشت میمالیدش یه کم سینه هام رو خورد و بلند شد گفت نادی جون اجازه میدی با سر بهش گفتم آره دکمه شلوارم رو باز کرد و اون رو از پام بیرون کشید یه کم از روی شرت کسم رو مالید و خورد بعد شرتم رو در آورد یه بالشت گذاشت زیر کمرم از دم سوراخ کونم زبونش رو میکشید بالا وسط کسم رو یه کم بیشتر زبون میزد و زبونش رو فشار میداد تو کسم و بعد با لباش تاجکم رو میگرفت تکون تکون میداد و میکشید بعد باز برمیگشت سمت پائین من حسابی تحریک شده بودم دستم رو کرده بود لای موهاش و سرش رو به کسم فشار میدادم ناله میکردم و آروم بهش میگفتم جوووووونننننن بخووووورررررر آیییییییی بخخخخخووووررررر اونم ادامه داد تا دیگه صدای من بلند شد و با یه لرزش شدید و یه آیییییییییییییییییییییی بلند اورگاسم شدم سرش رو از کسم بلند کردم داشت لبخند میزد بهش گفتم لخت شو سریع لخت شد دیدم چه کیر بزرگی داره کلفت و دراز حسابی باد کرده بود شرتش رو که درآورد مثل فنر تکون میخورد بلند شدم نشستم لب تخت اومد جلو با دستم کیرش رو گرفتم یه کم مالیدم بعد آروم و با احتیاط کردمش تو دهنم کیرش هم بوی عطر میداد خوشش اومده بود شروع کردم به ساک زدن با دستم تخماش رو میمالیدم اونم فقط آه میکشید و با دست سینه هام رو میمالید حسابی سرعتم زیاد شده بود که کیرش رو از دهنم بیرون کشید اومد خوابید روی تخت و من رو کشید روی خودش به حالت 69 شدیم باز شروع کرد به خوردن کسم ولی به من اجازه نمیداد ساک بزنم حسابی تحریکم کرد بعد بلندم کرد گفت بیا بشین روی کیرم پاهم رو کنارش گذاشتم خودش کیرش رو با کسم میزون کرد و من رو نشوند روی کیرش حسابی کسم پر شده بود یه کم نشستم بعد با کمک فرزین شروع کردم بالا پائین کردن فرزین هم خودش رو بالا پائین میکرد با کیرش تو کسم ضربه میزد بعد بلندم کرد به حالت سگی خوابوند و از پشت کیرش رو گذاشت جلوی سوراخ کونم برگشتم نگاش کردم و دستم رو دراز کردم کیرش رو یه کم پائین دادم تا رفت جلوی کسم گفتم حالا درست شد گفت نادی جون گفتم اصرار نکن فایده نداره یه کم خودم رو عقب دادم کیرش رفت تو کسم شروع کردم خودم رو عقب جلو کردن از قصد سرعتم رو زیاد کردم که زود تر ارضاء بشه فکر کونم به سرش نزنه اونم با دستش سینه و تاجکم رو میمالید منم براش حرفهای خوب خوب زدم که زود تر ارضاء بشه بهش میگفتم بکن کسم داره حال میکنه تموم کسم پر شده کسم سرعت میخواد اونم فقط ناله میکرد و کیرش رو تو کسم میکرد دیگه آخرش بود منم داشتم اورگاسم میشدم یه کم خودم تکون رو بیشتر کردم تا به اورگاسم رسیدم همون موقع فرزین کیرش رو از کسم بیرون آورد و تموم آبش رو روی کمرم خالی کرد بعد بی حال افتاد روم چند دقیقه بعد بلند شدیم به اصرارش با هم رفتیم حموم اونجا هم من رو قشنگ شست و بعد اومدیم با هم ناهار خوردیم بعد از ناهار یه کم با هم حرف زدیم و شماره خودم رو بهش دادم اونم شماره داد بعد بهش گفتم من باید برم برام یه آژانس بگیر هر کاری کرد که خودم میرسونمت قبول نکردم زنگ زد ماشین اومد بعد خودش اومد تا جلوی در کرایه آژانس رو حساب کرد و من اومدم خونه شب ساعت 10 بود بهم زنگ زد بعد کلی تشکر گفت توی کیفت یه امانتی هست دیدیش گفتم نه همونطوری که باهاش حرف میزدم رفتم سر کیفم دیدم یه دستبند طلای خیلی قشنگ توی کیفمه بهش گفتم کی اینکار رو کردی معذرت خواهی کرد که بی اجازه رفته سر کیفم بعد گفت موقعی که رفتی دستشوئی گذاشتم منم ازش تشکر کردم گفت دوست نداشتم بهت پول بدم اما دلم هم نیومد دست خالی بری. این شد دوستی من و فرزین که واقعا برای من یه دوست به تموم معناست
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#50
Posted: 4 Sep 2010 07:32
منو منشي شركت ساختماني
سلام دوستان مي خوام براتون امروز يکي از خاطراتم رو بنويسم اين خاطره بر ميگرده به يک سال پيش که من بايد ميرفت توي يک شرکت ساختماني و در اونجا دوره ي کار آموزي ميديدم من با معرفي پدرم به اون شرکت رفتم روز اول وقتي در رو زدم يک صداي جيگر گفت کيه؟ من گفتم ..... هستم براي کار آموزي اومدم اون هم در رو باز کرد و من به داخل رفتم وقتي رفتم داخل ديدم دو تا دختر اونجا هستند که يکي منشي بود و يکي هم طراح نقشه کشي بود از منشي پرسيدم ببخشيد آقاي ..... نيستند اون گفت فعلا نه ولي بشنيد خودشون مي ياند من هم روي مبلي که اونجا بود نشستم و منتظر مهندس شدم توي همون زمان من حسابي توي کف اون دو تا دختر بودم البته منشي باحال تر و توپ تر از اون يکي بود بزاريد يک خورده از منشي براتون تعريف کنم دختر زيبا با کمري باريک و کوني بزرگ و صورت واقعا قشنگ که با ديدنش زدن کف دستي بر هر جووني حلال خواهد بود خلاصه من حسابي توي کف اين خانوم منشي بودم و اون هم همش از خودش حرکت هايي در مي آورد که جلب توجه کنه و همش با صدايي حشري اون يکي دختره رو صدا ميکرد و باهاش حرف ميزد تا اينکه مهندس اومد و من مجبور شدم باهاش برم سر يک ساختمون فرداييش دوباره اومدم و دوباره خانوم منيشي عزيزم رو ديدم و حسابي داشتم از هيکل زيباش حال ميکردم که يکدفعه اي چشمم به حلقه ي توي دستش افتاد که حسابي ناراحت و غمگين و افسرده شدم و با خودم گفتم خيلي حيف شد اين که شوهر داره بس لقمه دهن من نيست ولي نمي تونستم از فکرش بيرون برم خلاصه مهندس اومد و به من گفت از اين به بعد ديگه نياز نيست بياي دفتر ، شما فقط برو سر همون ساختموني که باهم رفته بوديم من هم که مجبور بودم قبول کنم خلاصه همينطوري 27 يا 28 روز گذشت که من براي آخرين روز بايد ميرفتم پيش مهندس تا بدم برگه ي کارآموزيم رو امضاء کنه پدرم هم گفت من هم باهات مي يام تا برم با رفيق قديميم يک سلام و عليکي هم بکنم خلاصه با همديگه رفتيم دفتر آقاي مهندس و منتظر مونديم تا مهندس برسه و فقط خانوم منشي اونجا بود و هيچکس ديگه اي نبود ، همينکه اومدم بشينم چشمم افتاد به سينه ي خانوم منشي که مشخص بود سوتين نپوشيده و نوک سينه اش کاملا مشخص بود و مانتوش انقدر تنگ بود که داشت سينه هاش مي ترکيد يکدفع اي توي دلم قند آب شد و گفتم واي خاک بر سرم اگه من اين آخرين روز نتونم اينو بکنم ولي چشمم خورد به بابام که درست نشسته بودم بقلم و هيچ راهي نداشت که بتونم از دست اون خلاص بشم خلاصه مهندس رسيد و با بابام 2-3 ساعت صحبت کرد و به بابام گفت که بيا با هم بريم سر ساختموني که دارم مي سازم بابام هم قبول کرد و ما 3 تايي از شرکت زديم بيرون من هم گفتم کار دارم نمي تونم بيام و از دستشون جيم زدم طرف در شرکت 2-3 ساعت کيشيک کشيدم تا ببينم خونه ي اين خانوم منشي کجاست و مي خواد کجا بره اون بعد از چند ساعت در اومد و داشت در رو مي بست که من رفتم جلوي بستن در رو گرفتم بهش گفتم سلام خوبي شما؟ -ممنون آقاي.... شما خوبي؟ ممنون به لطف شما -آقا مهندس الان نيست باهاش کار داشتيد؟ نه -پس چي؟ من ب ب ب ب با خو ددددد تون کار داشتم -با من؟ خوب بفرماييد توي همون لحظه تلفن شرکت به صدا در اومد و اون گفت ببخشيد تلفن داره زنگ ميزنه رفت داخل شرکت و تلفن رو برداشت من هم پشت سرش رفتم داخل ، حسابي داشتم سکته ميکردم و کاملا آب دهنم خشک شده بود و گوش هام هم قرمز بودند اون بعد از جواب دادند به تلفن به من گفت خوب امرتون رو بفرماييد من همون لحظه به آرومي دستاشو گرفتم و گفتم نمي دوني من نسبت به تو چه احساسي دارم و من عاشق تو هستم تو هموني هستي که من هميشه دنبالش بودم و درجا يک بوسه به لباش زدم اون هم بلافاصله دستاش رو کشيد و گفت آقاي محترم من شوهر دارم اين چه کاريه کرديد؟ گفتم ميدونم ولي ... همون لحظه کمرش رو گرفتم و به خودم نزديکش کردم و لباش رو خوردم واي چه قدر شيرين و خوشمزه بود تا حالا چيز به اون شيريني نخورده بودم دستم رو گذاشتم روي سينه هاش و مالوندم اون داشت کم کم رام ميشد ولي حمش ميگفت نه نه با من اين کار رو نکن تو رو خدا ولي مشخص بود که خوشش مي ياد خلاصه کم کم مانتوش رو در آوردم و يک تاپ سفيد زيرش پوشيده بود و اون رو هم در آوردم و با سينه هاي خوشگل و خوش فرمش روبرو شدم و انقدر خوردم تا نخوردن شير دوران بچه گيم رو جبران کردم اون چشمهاش رو بسته بود و چيزي نميگفت من هم از خدا خواسته همش سينه هاش رو مي خوردم و همجاي شکمش رو مي ليسيدم تا اينکه پيراهنم و شلوارم رو کندم و بهش گفتم ببينم چي کار ميکني اون هم محکم گرفت پسرم رو و از روي شرت واسم مي مالوندش تا اينکه شرتم رو کشيدم پايين و اون هم روي دو زانو نشست و کيرم رو مي خورد يک جوري که انگار تا حالا غذا نخورده بود و انگار داشت بستني مي خورد من نمي خوام بگم جنبه ام زياد هست ولي مي تونم بگم که ديگه با يک ساک زدن آبم نمي ياد اون هم همش مي خورد و با تخم ها بازي ميکرد تا چند ثانيه بعدش گفتم پاشو بسته ديگه اون هم بلند شد و من با کمک خودش شلوار و شرتش رو در آوردم عجب کس نازي داشت واي عجب کوني داشت من تا حالا برامدگي باسن از اين باحال تر نديده بودم خوابوندمش روي مبل و گفتم پاهات رو باز کن و اون هم که انگار داخل خواب و بيداري بود پاهش رو برد هوا و روي دو تا شونه هام گذاشت و من هم شروع به خوردن کسش کردم عجب بويي مي داد ، اصلا يک دونه مو هم انگار نداشت بدنش واقعا توپ بود انشا ا... نسيب شما هم بشه ، البته من ناعب الزياره شما هم بودم مطمئن باشيد خلاصه من مي خوردم و اون هم مي گفت بخور بخور تا اينکه حدود 2 دقيقه شد به من گفت تو رو خدا من رو بکن ، لطفا من رو بکن ازت خواهش مي کنم من رو بکن گفتم پس آماده اون گفت آره من هم بلند شدم و کيرم رو دوباره کردم دهنش و بيشتر خيسش کردم تا اينکه پسرم رو گذاشتم دم کسش و روي سوراخ کسش مي مالوندم تا اينکه اصلا داشت با دادهاي حشري من رو مست ميکرد همينکه کيرم رو انداختم داخل کسش يک جيغ کشيد ( وااااااااااااااايييييي) من هم گفتم چيزي نيست خوب ميشه خلاصه اولش شروع کردم به آرم تلمبه زدن بعد از 5-6 دقيقه ديدم اصلا حال نميده و يک نواخت شده بود بايد يک کار جديد مي کردم واسه همين از روش بلند شدم و گفتم من ميشينم تو بخواب روم اون هم همينکار رو کرد و درست جاهامون برعکس شد و ايندفع ديگه اون هم کمر مي زد ديگه حسابي سينه و شکمش خيس خيس شده بودند انقدر خورده بودمشون احساس کردم داره ديگه آبم مي ياد بهش گفتم ابم داره مي ياد چي کار کنم؟ گفت بزار دستمال مي يارم بريز اونتو گفتم باشه ولي توي دلم گفتم کسکش مي خواي بچه هام رو بريزم توي دستمال؟؟؟ عمرا" همينکه دستمال آورد بهش گفتم ساک بزن گفت آخه گفتي که آبت داره مي ياد که گفتم بزن هر موقعه اومد خبرت مي کنم اون هم شروع به ساک زدن کرد و من هم ديگه ديدم آبم داره مي ياد گفتم صبر کن نزن کار دارم کيرم رو به دست گرفتم و جلغ زدم و آبم رو روي سينه هاش ريختم اون هم انگار آب روي گربه ريخته باشي چشمماش رو از روي ترس بست و گفت اين چه کاري بود کردي من هم وسط حرف زدنش يک تير از آبم رو ريختم توي دهنش و گفتم بخور و کمتر حرف بزن اون هم خورد و دم نزد ؛ انگار از مزه ي آبم خوشش اومده بود خلاصه من هم رفتم از اونجا بيرون و الان يک ساله که ديگه از خانم منشي خبري ندارم ولي خيلي دوست دارم يک بار ديگه هم ببينمش و يک بار ديگه بکنمش چون واقعا حال داده بود
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash