انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 50 از 59:  « پیشین  1  ...  49  50  51  ...  58  59  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده


مرد

 
سکس زنم با همکلاسی دانشگاهش

ما تو یکی از شهرستانهای استان... هستیم و اسم من فرهاد و اسم همسرم لیلاس, من و لیلا نسبت دور فامیلی داشتیم و همینم دلیل ازدواج ما شد لیلا خیلی خیلی هاته و واقعا هم خوش اندامه و کمتر شبی پیش اومده سکس نداشته باشیم .
گذشت تا اینکه ارشد رشته روانشناسی مرکز استان خودمون قبول شد و هر دو هفته یک تا دو روز میرفت دانشگاه و برمیگشت بعضی وقتا شب رو همونجا میموند و بعد از یه مدت تو اینستا ثبت نام کرد متوجه شده بودم خیلی تو تلگرامه ولی راستش مثل سابق روش حساس نبودم و نمیخواستم اذیت بشه.
اون تا حدودی از گوشی سر در میاورد ولی خب من هم مهندسی کامپیوتر خونده بودم و هم خیلی با گوشی سر و کله میزدم و یه بار گوشی رو که گذاشته بود تو اتاق و خودش رفت حموم , قفلشو بلد بودم و البته خودشم اینو میدونست رفتم تو گوشی و تلگرامشو چک کردم چیز خاصی پیدا نکردم ولی رفتم تو قسمت فایل تلگرام و قسمت عکس ها رو چک کردم دیدم چند تا عکس خودش و چند تا عکس از یه مرد و بعضی عکسای دیگه بود که مرده توجه ام رو جلب کرد ولی چیزی بهش نگفتم بعد چند مدت یه شب باهم سکس داشتیم و فرداش قرار بود بره دانشگاه که من رفتم دوش گرفتم بعدش اون رفت و من خوابیدم وقتی چشامو باز کردم دیدم تو تلگرام و داره پیام میده ولی یه لحظه دیدم یه عکس از خودش فرستاده واسه طرف!
صبح اون روز قبل از ساعت 5 بیدار شد و فورا رفت حموم ولی متوجه شدم داره اصلاح میکنه یه جورایی شک کردم بهش، چه ضرورتی داشت صبح ساعت 5 بره اصلاح کنه خودشو و بعد حموم هم کلی آرایش کرد و من با ماشین تا کنار اتوبوس رسوندمش و برگشتم خونه.
اون روز تمام فکرم مشغول بود و شب که بر نگشت و خونه دایی اش بود.
فردا روز حدودای غروب برگشت و شب که لختش کردم و با خنده گفتم به به ترتمیز کردی واسم که دیدم چیزی نگفت خیلی عجیب بود.
فکری به سرم زد , رفتم تو حال الکی تلویزیون نگاه میکردم و اونم با گوشی داشت پیام میفرستاد و یه تک به خواهرش زدم و قطع کردم که یه ربع بعدش زنگ زد تلفن که زنگ خورد گوشی رو جواب دادم و دیدم خواهرشه و همینجوری داشتم حرف میزدم میدیدم لیلا داره با تلفنش پیام میده بعد یه دفعه کاملا بی خود گفتم چشم یه لحظه وایسید و سر کشیدم تو اتاق و بعد گفتم لیلا خواهرته , دوس داره احوالتو بپرسه و اونم صفحه گوشی رو قفل کرد و گذاشت و اومد گوشیو ازم گرفت و اومد تو حال منم فورا رفتم سراغ گوشیش تا قفل رو باز کردم یه چت جلوم بود عکس پروفایل طرف رو که دیدم بله خودش بود دیگه دوهزاریم اوفتاد و فورا همه چی رو به حالت عادی برگردوندم و گوشیو گذاشتم.
دو هفته بعد دوباره دقت کردم قبل از رفتن به دانشگاه تر تمیز کرد و یه شلوار استرج واقعا سکسی خرید و منم قرار شد باهاش برم شهرستان و اون بره دانشگاه و من برم خونه دایی اش تا اون میاد حتی با بدبختی از اداره مرخصی گرفتم روز قبلش اول خونه دایی اش و فرداش من گفتم برسونمت که گفت خودم با تاکسی میرم ولی میدیدم هی چت میکنه.
تا از خونه رفت بیرون منم رفتم دنبالش و با ماشین رفتم سر خیابون رفت بالاتر دیدم یه تند وایساد و سوار شد و منم با فاصله دنبالش بودم که رفتن و از شهر خارج شدن و یه جا رفتن تو خاکی من نرفتم دیدم رفت کنار یه باغ وایساد منم ماشینو یه خورده پایین تر پارک کردم و با پا رفتم جلو , من فک کردم از ماشین پیاده شدن و هرچی تو باغ رو نگاه کردم کسی رو نمیدیدم, یه دفعه دیدم تو ماشین صندلی رو خوابونده و لیلا رو به پشت رو صندلی خوابونده و هی داشت بالا پایین میکرد, باورکنید بدجور کفی شده بودم اون لحظه و چون خوب دیده نمیشد گفتم یه کاری کنم گوشیو برداشتم به لیلا زنگ زدم و یه دفعه طرف وایساد و گوشی رو جواب داد و منم گفتم ببخشید امروز خودم نرسوندمت ناراحت شدی؟ گفت نه, فرهاد الان سرکلاسم خودم بعد کلاس بهت زنگ میزنم و دوباره طرف شروع کرد و یه ربع باورکنید تلمبه میزد ولی عاشق اون صحنه هایی بودم که وای میستاد و فقط لب میگرفت از لیلا, آخه لیلا عاشق لب گرفتن بود و اینو مدیونستم و منم بدجور تو کف بودم و شروع کردم مالیدن کیرم رو شلوار که آبم اومد ریخت تو شرتم.

در ماشین باز شد و طرف شلوارش نیمه پاش بود اومد پایین و لیلا هم اومد بیرون با تاب و شلوار و همش میخندید, یه لحظه شنیدم مرده با خنده گفت الان فک میکنه سرکلاسی, لیلام زد زیر خنده و گفت زود باش بریم برسیم به کلاس و منم تند برگشتم تو ماشین و دیگه دنبالشون نرفتم.
اون روز لیلا که برگشت خونه دایی اش قبل رفتن یه دوش گرفت که تو فایلاشو بازم نگاه کردم عکسای بدنش بدون صورت هم بود و عکسای کیر اون دوس پسرش.
اون شب رفتیم خونه لیلا رو دوبار کردم و نمیدونم چه مرگم بود آخر سر تو گوشش گفتم سکس امشب بهتر بود یا مال امروز ؟ که با تعجب نگام مرد و گفت امروز که سکس نداشتیم!!!
گفتم کلا منظورم اینه سکس امشب بهت چسبید یا نه!؟
ولی خیلی تابلو بود و فهمید بعد اون ماجرا دیگه خیلی کمتر طرف تلگرام رفت و فک کنم دیگه با اون مرده سکس نکرد.
همه عمر برندارم سراز این خمار مستی
     
  
مرد

 
حدودای دو سال از عروسیمون میگذشت. بدجور تو نخ پستونهای مادر زنم بودم .آخه برجستگیش از روی بلوزایی که می پوشید ، خیلی چشم نواز بود . یه روز صبح خانومم بهم زنگ زد و گفت که مادرش اینا بعد از ظهر دارن میرن تهران . عروسی پسر یکی از همکارای پدر خانومم بود. گفت ناهار بریم خونه شون. منم گفتم تو برو . من خودم سر ظهر میام اونجا. داستان رو خیلی خلاصه وار میگم . بعد از ظهر ازشون خداحافظی کردیم .منم وقتی میخواستم برم مغازه ، خانومم گفت مامان گفته امشب رو همینجا بمونین . کوچه زیاد امن نیست. منم گفتم باشه و رفتم . غروب اومدم و بعد از شام هم همونجا یه سکس توپ کردیم . منم چون صبح زود کلی کار داشتم ، به خانومم گفتم همینجا میرم حموم . خانومم گرفت خوابید. در حموم رو باز کردم ، توی رختکن ، داخل سبد لباس ، یه سوتین بنفش بود. اووووووووووف.سوتین رو برداشتم و کلی لمسش کردم و بوش کردم. کیرم همونجا دوباره راست شده بود. همیشه دوس داشتم سایز پستون مادر زنمو بطور دقیق بدونم.دنبال مارک بودم که ظاهرا نبود ..یهویی به فکرم رسید که برم سر کمد لباساش. خلاصه سریع دوش گرفتم و دیدم که خانومم خوابه.ترسان لرزان سمت اتاق خواب رفتم.زنم می فهمید که بیچاره شده بودم.در کمدا رو یکی یکی باز کردم. از بین لباساش سه تا سوتین پیدا کردم. اووووف. یکیش خیلی کهنه بود . سفید بود . یکی هم قرمز .یکی هم که انگار تازه تر به نظر می رسید ، زرد با طرح گل بود .هر از چند گاهی هم سمت خانومم نگاه میکردم که بیدار نشده باشه. لذت همراه با استرس بود . لامصب هر چی دنبال مارکی که روی سوتین هست میگشتم ، پیدا نمیکردم. حتما اون قسمت مارک رو می کند . سوتین زرده رو که داشتم وارسی میکردم ، بالاخره مارکش رو دیدم . وایییییییییییییی. نوشته بود 90. داشتم دیوونه میشدم. اون شب تا تونستم با گوشیم از سوتینها عکس گرفتم . اون شب تا صبح بیدار بودم. صبح هم خیلی زود رفتم خونه ، سریع عکسا رو توی کامپیوتر ریختم و HIDDENکردم و از گوشیم پاکش کردم .
داستانش یه قسمت دیگه هم ادامه داره . کاربرا نظراتشون رو بنویسن تا بعدش قسمت دیگش رو هم بنویسم.
vc
     
  
مرد

 
اولین عشقم نیلوفر


من محسن 27 سالمه از خصوصیات اخلاقیم اینه که تو یه خانواده به شدت مذهبی به دنیا و رشد کردم همچنین چهره ظاهریم به گونه ای هست که همه در نگاه اول منو خیلی مثبت و پاستوریزه می بینن ولی اونقدهام مثبت نیستم

داستان از اون جایی شروع میشه من در سن 16 سالگی به شدت حشری بودم و به یه دختری که حتی قیافه نداره و به واسطه آرایش قیافه پیدا کرده برمی خوردم دست و پامو گم می کردم و دلم می خواست باهاش دوست بشم ولی به دلیل شرایط خانوادگی و اصلا اینکه تویه این موقعیت ها چطور ارتباط برقرار کنم را بلد نبودم و هیچ وقت نتونستم با یه دختر دوست بشم و نیاز جنسی رو با دیدن فیلم های سکسی و داستان های سکس تامین می کردم تا اینکه من چند وقت پیش تو یه شرکت تولیدی استخدام شدم تعداد نیروهای شرکت زیاد نبود حدود 20 الی 30 نفر من به دلیل تحصیلاتم و توانایی بالام شدم سرپست خط تولید. ما یه گروه تلگرام داشتیم که بعد از کار میومدیم اونجا و چرت و پرت می گفتیم یه روز که من با کارفرما بحثم شده بود و به شدت اعصابم خورد بود تویه گروه بچه ها میومدن و باهام صحبت می کردن تا من روحیه ام عوض بشه یکی از خانوما به اسم نیلوفر 34 سالشه و مطعلقه با دوتا بچه هست اینو واسه بچه های دیگه گفته بود نیلوفر دختری بود با قد 170 و هیکلی متوسط که لباس هایی که میپوشید آدمو بدجور شهوتی می کرد خلاصه نیلوفر 4 تا تیکه درست و حسابی بهم انداخت که علاوه بر اینکه روحیم عوض شد یه حس شهوتی نسبت بهش بهم دست داد خلاصه رفتم تو پی ویشو شروع کردم یه کم چت کردن و دلمو زدم به دریا بهش گفتم مثله اینکه تنهایی بهت فشار آورده و خیلی دوس داری با یه جنس مخالف باشی دیگه جواب نداد راستش ترسیدم ناراحت شده باشه باز رفتم تو پی ویش بهش گفتم ببخشید شیطون گولم زد و منظوری نداشتم و من یه کم بی جنبه ام و زود تحریک می شم و شما اولین کسی هستی که با من این طور حرف زد خلاصه در عین ناباوری بهم جواب داد دم شیطون گرم نیاز به عذرخواهیم نیس چیز خواستی هم نگفتی بالاخره همه از این نیازها دارن خلاصه من داشتم دیوونه می شدم که بهش گفتم منظور: گفت منم اره عین تو. بش گفتم پس میشه باهم دوست شیم گفت عب نداره خلاصه این آغاز دوستیمون بود دیگه باهام چت می کردیم یه روز بهم گفت محسن چت سکس فایده نداره باید حضوری سکس کنیم بهش گفتم من نمی تونم چون نه جا دارم از خانوادم هم می ترسم بهم گفت جاش با من خونه خودم هست(لازم به ذکره که خونه رو از شوهرش که تو مهریش بود گرفته) خلاصه من قبول کردم بعدش به من گفت باید منتظر بمونی تا شرایط جور بشه و خبرت کنم من گفتم باشه نیلوفر دو تا دختر داشت که یکیشون 17 سالش بود و روزا مدرسه می رفت ولی اون یکی 6 سالش بود با اینکه آمادگی می رفت ولی اکثرا تو خونه بود و این شرایطو سخت می کرد
ظاهرا یه روز که شکیلا(دختر بزرگ نیلوفر) می خواست با مدرسه بره اردو مادرش واسه اینکه تنها تو خونه نباشه ازش خواست اونم با خودش ببره و اونم قبول کرده بود البته مدرسشون اول موافقت نکرد ولی بعد با اصرار راضی شده بودن و این یعنی روز موعوددر حال فرا رسیدن بود. چند روز قبل از رفتن دخترش به اردو نیلوفر بهم گفت واسه فلان روز آماده باش منم روزی که قرار بود برم اونجا خودم مرتب کردم و رفتم به سمت خونشون ساعت 10 صبح بود رسیدم دم خونشون درو باز کرد اروم رفتم داخل. حالا دیگه فرصت واسه بزرگ ترین آرزوی زندگیم فراهم بود که نیلوفر با یه ساپورت و تاپ اومد استقبالم قبلا تو چتمون بش گفته بودم به این چیزا علاقه دارم خلاصه با دیدن این وضعیت سیخ کردم اولین بار بود یه خانوما این جوری از نزدیک می دیدم دست دادم هم دیگه رو بوسیدیم خواستم همونجا شروع کنم که هلم داد عقب گفت بذار برسی بش گفتم دیگه طاقت ندارم گفت یه چی بخوریم بش گفتم بذار بعدا من حالم خرابه دیگه قبول کرد رفتیم داخل و شروع کردیم لب گرفتن از هم من مثه وحشی ها لباشو می خوردم راستش دیدن فیلم زیاد این تجربه بهم یاد داده بود وگرنه کسی با بار اول اصلا خیلی بلد نیس بعد از خوردن لبهاش رفتم لاله گوشو و گردنشو لیس میزدم دیگه تاپ و ساپورتشو از تنش در اوردم سوتین و شرتش ست قرمز رنگ بودن اونم من لخت کرد و فقط یه شرت پام بود بعد از خوردن گردن اومدم پایین تر سوتینشو باز کردم خدای من چی می دیدم دو تا سینه بزرگ که بهم می گفت سایزشون 80 هم زمان دست چپمو برده بودم تو شرتش و کوسشو میمالیدم همه این ها رو از تو فیلم هایی که دیده بودم یاد گرفته بودم آه اوه نیلوفر من وحشی تر می کرد سر فشار می داد رو سینه هاش و می گفت بخور عزیزم این مه مه ها واسه توئه با گفتن این جملات من بیش تر تحریک می شدم و بیش تر سینه هاشو گاز می گرفتم دیگه رفتم پایین تر یه کم دور نافشو خوردم راستش دیگه دیدن عزیز دلمو نداشتم واسه همین سریع شرتشو کشیدم پایین چی می دیدمیه کوس خوش فرم صورتی جلوی صورتم دور کوسش خیس بود شروع کردم به خوردن کوسش دیگه آخ و اوخش بیشتر شد و مدام با جملات تحریک آمیز منو دیوونه تر می کرد هی قربون صدقم می رفت و منم بیشتر کوسشو لیس می زدم دیگه کم کم ارضاء شده بود و آبش راه افتاده بود حالا نوبت اون بود بهم اشاره کرد بلندشو وایسا سریع ایستادم می دونستم قراره چه اتفاقی بیوفته خلاصه شرتمو کشید پایین و شروع کرد ساک زدن نمی دونم خوب ساک می زد یا نه ولی من حال می کردم یادم رفت بگم کیرم سایزش 20 و خیلیم کلفته همین جور داشت ساک می زد این بار من داشتم ناله می کردم یه 5 دقیقه ای ادامه داد بش گفتم بس دیگه دیگه میخام برم سراغ اصل کاری چنان جووونی گفت که بیشتر از حد تحریک شدم خوابوندمش رو تخت و کیرم گذاشتم دم سوراخ کوسش و با سه چار فشار کیرم رفت داخل و یهو یه جیغ زد معلوم بود طی این سال ها سکس نداشته کوسش تنگ بود و من شروع کردم اروم اروم تلمبه زدن و اونم داشت بلند آخ آخ می کردم سرعتمو افزایش دادم دیگه هردو داشتیم از شدت شهوت آه و ناله می کردیم تصمیم گرفتیم جامونو عوض کنیم من رفتم خوابیدم رو تخت و اون سوار کیرم شد زیاد طول نکشید داشتم به تلمبه زدن ادامه می دادم که گفتم نیلو آبم داره میاد چکار کنم گفت صبر کن برگردیم حالت قبل برگشتیم حالت قبلو گفت حال آبتو بریز داخل کوسم من با کمال میل قبول کردم و تمام آبمو ریختم تو کوسش یه آخ عمیقی از هردومون سر زد و من ولوو شدم روش بش گفتم نیلو حامله نشی بدبخت شم گفت نترس عشقم لوله هامو بستم بش گفتم تازه میخواستم از کون بکنمت گفت وقت زیاده یه کم بذار تو بغل هم باشیم بعد یه رب دوباره پاشدیم اون خیلی وارد بود چطور دوباره تحریکم کنه فک نمی کردم تا یکی دک ساعت دیگه تحریک بشم ولی اونقده خوب با کیرم بازی کرد که دوباره سیخ کردم در همین حین منم مشغول کردن انگشت تو کونش بودم انگشتمو می چرخوندم تو کونش اینو از تو داستان ها یاد گرفته بودم خلاصه بش گفتم من آمادم گفت منم آمادم این بار به حالت سگی نشست تعجبم از این بود چطور قبول کرد از کون بکنمش آخه ذهنیت که داشتم این بود که معمولا خانوما کمتر کون میدن بعدا دلیلشک فهمیدم که می خواست فعلا منو از دست نده خلاصه کیرمو گذاشتم دم کونش و فشار دادم به سختی رفت تو این بار فریاد زد خواستم درش بیارم ولی نمی خواستم این موقعیتو از دست بدم شروع کردم تلمبه زدن بعد 4 دقیقه تقریبا دیگه نیلو هم فریاد نمی زد وبا جملات عاشقانه بیشتر شهوتیم می کرد ظاهرا اونم بهش حال خوشی دست داده بود دیگه کم کم داشت آبم میومد که این بار گفت بریز رو سینم من ریختم رو سینه هاش و شروع کردن باش بازی کردن تو بغل هم ولوو بودیم بعد از اون باهام رفتیم دوش گرفتیم و اومدیم بیرون زنگ زد ناهار واسمون پیتزا بیارن که باهم ناهار بخوریم ناهارو خوردیم یه کم باهم بودیم و از هم لب گرفتیم خواستیم باهم باشیم که دیگه گفتیم واسه امروز بسه بعد از اون چند بار دیگه سکس داشتم که اتفاقای جالبی توش افتاده و وارد فاز جدیدی شده بود اگه خوشتون اومده واستون تعریف می کنم.

نوشته: علی
     
  
↓ Advertisement ↓

 
اهل سکس تلفنیم۰۹۳۰۰۴۰۹۵۰۴
     
  

 
....
     
  ویرایش شده توسط: Dante2020   
مرد

 
مصطفی
اینم داستان واقعی من و زنداییمه.می تونی بذاریش تو انجمن.من بلد نیستم.بذارش آدرسش رو هم بده من ببینم.مرسی
داستان زندایی مرجان کون قشنگ
من اکبرم از ایلام31سالمه من زیاد اهل تعریف کردن داستان نیستم اهل خالی بستن هم نیستم و از خالی بند و دروغگو هم متنفرم.تنها دروغ این داستان فقط اسم مستعار خودمه.ببخشیدم اگه زیاد تسلط ب داستان نویسی ندارم
من یه زندایی دارم اسمش مرجان ه و 37سالشه و 1بچه هم داره.از همون بچگی و قبل اینکه کیر داییم رو بخوره خیلی دوسش داشتم البته یه دوس داشتن بچگونه و پاک. اما طولی نکشید که این دوس داشتن من ب هوس و آرزوی گاییدن زنداییم تبدیل شد جرقه ی این هوس زمانی شروع شد که یکی از دوستام ب اسم اسفندیار که نمی دونست مرجان زنداییمه آمارشو ازم خواست و می گفت من خیلی واسه کونش و لباش جلق میزنم.اونموقع نمی دونستم چی بگم. راست می گفت مرجان استیلش فوق العاده بود چشای درشت و بدن کشیده و سینه های خوش فرم و کون قلمبه و لبای حشری کننده ای داشت واقعا.مرجان علیرغم اینکه صورت و بخصوص چشای هیزی داشت داشت اهل نماز و روزه و اعتکاف بود و این کاراش باعث شده بود که کمتر ب فکر کردنش باشم. ولی ب یاد حرفای دوستم که می افتادم شق میکردم و آب از کیرم سرازیر میشد. چون روم نمیشد تصمیم گرفتم از طریق یه شماره ی دیگه راجب مرجان از اسفندیار تحقیق کنم یه کم طول کشید(حدود 2ماه) تا دوستم حاضر شد راجب مرجان یه چیزایی رو بگه.بعد از اون شب و روز کارم شده بود جلق زدن واسه مرجان.طی این تماسها مطمئن شدم 3نفر از هم دانشگاه های مرجان تو دسشویی و بعدا تو خونه خالی مرجان رو از کون و کوص کردن و همه ی محله و خیلیا از دوستای خودم عاشقشن فقط من خبر نداشتم.از اون روز کارم شده بود رفتن خونه داییم و دید زدن باسن مرجان و رفتن ب دسشویی و جلق زدن. حشریت کاری بهم کرده بود ک ماجرا رو ب اسفندیار گفتم و با هم قرار گذاشتیم زنداییم رو دونفری بکنیم.
قضیه اونجا خیلی جدی شد که اسفندیار چنتا از عکسای سکسی ک هم دانشگاهیای مرجان از مرجان گرفته بودن رو گیر آورده بود و نشون من داد که باور کنم؛ بعد دیدن اون عکس مث دیونه ها جلق میزدم واسه مرجان از سوراخاش مشخص بود که چنتا کیر خورده اونم کیرای کلفت.یه روز که می دونستم داییم تا بعدازظهر نمیاد خونه و پسرداییم هم رو هم با خودش می بره با اسفندیار قرار گذاشتم که ببرمش خونه داییم ب بهانه ی کار با سیستم داییم اینا مرجان رو بگا بدیم که ترس اسفندیار باعث شد که تا پشت در خونه بیشتر نریم؛ اما سری بعد که باز منتطر شدم مرجان تنها شه خودم عکسای مرجان رو ریختم تو فلش و بهانه ی کار با سیستمشون رفتم خونه داییم.مرجان حجابشو کاملا رعایت کرده بود و داشت تو آشپزخونه آشپزی می کرد بعد سلام و احوال پرسی دوتا چای آورد و باز رفت تو آشپزخونه منم نمی دونستم چجوری و از کجا شروع کنم.نگاه کون مرجان که می کردم شلوارم داشت پاره میشد؛ رفتم دسشویی یه جلق زدم و برگشتم.دیدم مرجان از آشپزخونه اومده بیرون چیزی نمونده بود بپرم بغلش ولی چون تازه جلق زده بودم یه کم راحتتر تونستم جلو خودمو بگیرم.بعد حدود نیم ساعت رفتم تو فلش و تمام عکسای قدیمی که عکسای سکسی مرجان قاطیشون بود رو آوردم و ب زنداییم گفتم تو اینارو ببین تا من میام و به بهانه ی دسشویی باز مرجان رو جا گذاشتم.وقتی برگشتم دیدم مرجان نشسته رو مبل و رنگش پریده و هیچی نمیگه گفتم زندایی عکسارو دیدی گفت آره
گفتم همه رو گفت آره
کیرم داشت می ترکید
رفتم دیدم مرجان عکسای خودشو حذف کرده
عکسایی که سوراخش و صورتش و سینه های رو ب بالاش توش بود اووووف
رفتم پیشش نشستم گفتم خوبی گفت خوبم انگار گله داشت یه جوری اول گفتم اتفاقی افتاده گفت نه
گفتم چنتاشو حذف کردی گفت هیچیشو
گفتم اونایی که حذف کردی رو خونه دارم
دیدم قرمز شد و گریه ش گرفت یه کم و گفت خواهش می کنم حذفشون کن بخاطر آبروی داییت
گفتم ب یه شرط
هیچی نگفت
کیرمو که سیاه و بلنده و بین دوستام معروفه؛رو درآوردم گفت نکن الان داییت میاد
هنوز داشت حرف میزد که نشستم پیشش و کمرشو گرفتم و تو گوشش گفتم زندایی جنده خوش کونم؛ نه به اون نماز و روزه ات نه به این کص دادنت و افتادم روش و یقه ش رو پاره کردم مرجان مقاومت می کرد و می گفت نکن الان موقعش نی ولی نفهمیدم چی شد که سریع دامنشو کشیدم پایین و کیرمو از لای شورتش زدم تو کصش و چنتا تلمبه تند و ضربه ای زدم و آبم رو خرکی ریختم توش خیلی واسم عجیب بود که زنداییم هیچی نمی گفت.بعدش افتادم روش و احساس کردم یه کم خجالت می کشم پا شدم و نشستم پیشش و گفتم این واقعیت داره که تو رو میکنن خیلیا هیچی؟ نمی گفت. کم رویی رو گذاشتم کنار و لباشو یه کم خوردم و انگشتمو میزدم تو کونش خیلی باز بود کونش؛ گفتم از کونم میدی ؟باز چیزی نگفت فقط گفت نکن دوس ندارم.
کشیدمش رو فرش و بزور رو شکم خوابوندمش و افتادم روش
میگفت نکن درد داره که با انگشت و تف و آب کیرم بازش کردم نوکشو گذاشتم توش که مث آب خوردن رفت تو چنتا تلمبه محکم زدم اونم یه جیغ زد و بعدش شروع کرد ب آی آی کردن سریع آبمو ریختم تو کونش وقتی درش آوردم یه کم کثیف شده بود هم خونی بود هم یه کم گهی،
بعدش شلوارمو پوشیدم فلش رو کشیدم بیرون از سیستمشون و پریدم بیرون از خونه داییم.بعد اون هر وقت بخوام بکنمش بهم نه نمیگه
خیلی گشاد کرده دیگه عجله نمی کردم اول لب و سینه ش رو می خورم بعد میگامش.بعد اون ماجرا تا الان غیر خودش رفیقش و زندادشش رو هم واسم جور کرده ولی من بیشتر خودشو میخورم و می کنم. از حرفاش هم متوجه شدم شوهر خواهرش که 2متر قدشه و هیکلی هم هستش می کندش.از اونموقع تا الان هر چی باهاش صحبت می کنم که بذاره اسفندیار با پولم بکندش قبول نمی کنه.این بود اولین گایش زنداییم توسط من.ببخشید اگه نقصی و کمی کاستی توش بود. ولی هرچی اتفاق افتاده بود رو گفتم.
     
  
مرد

 
جوووون زنداییش چ کونی داشته
     
  
مرد

 
خاطره ای از سال های دور
اولین باری که از مالیدن یک کیر لذت بردم
سال ٥٦ بود. من بعد از دو سال برای تعطیلات از انگلستان برگشته بودم ایران. هنوز يك هفته به بازگشتم به انگلستان مانده بود که مهرداد، يكي‌ از همکلاسی‌های سابقم در دبیرستان که کنکور را در ایران قبول شده بود و حالا دانشجوی دانشگاه تهران بود تلفن کرد. قرار شد همدیگر را ببینیم و با حسین تماس بگیرد تا حسین هم بیاید. حسین هم از همکلاسی‌های ما در دبیرستان بود که بعد از دیپلم رفت آمریکا و او هم مثل من بعد از دو يا سه سال برای چند هفته تعطیلات تابستانی برگشته بود ایران.



سه‌ شنبه همان هفته حوالی دبیرستان قدیم قرار گذاشتیم. دبیرستان قدیم ما در یکی‌ از خیابان‌های جلوی دانشگاه تهران بود. مدتی‌ در همان محله گشتیم و خاطرات گذشته را زنده کردیم. در یک قهوه خانه که قدیم‌ها پاتوق ما بود چایی و نان و پنير خورديم و آدرس پستی و شماره تلفن رد و بدل کردیم. حدود ساعت ۱۲ ونیم بود که از هم جدا شدیم و چون خانه ما سر راه حسین بود و حسین با ماشین پدرش آمده بود، قرار شد من را سر راه برساند. از مهرداد جدا شدیم و به سوی ماشین حسین که در خیابان آناتول فرانس کنار دانشگاه پارک کرده بود رفتیم. پدر حسین تاجر بود و ماشین بنز بزرگی‌ داشت. سوار شدیم و همینطور که حسین از زندگی‌ در آمریکا میگفت و من از انگلستان، از كيفي كه روي دوشش مي انداخت یک قوطی کوچک بیرون آورد و به من داد و گفت :

"باز کن و تماشا کن".

قوطی را باز کردم و یک دسته ورق بازی معمولی بود.

حسين گفت:

-"برشون گردون و اون طرف ورق‌ها رو نگاه کن »

طرف دیگر ورق ها، طرفی‌ که نقش و شماره روی آن‌ بود، عکس‌های پورنو چاپ شده بود. روی هر ورقی یک عکس. شروع کردم به نگاه کردن عکس ها. روی یک ورق عکس زنی‌ بود که یک کیر سفت و دراز را ساک میزد، روی یکی‌ دیگر، عکس یک جفت پستون بزرگ بود که ‌رویش آب مَنی‌ ریخته بود،.. عکس‌ها را یکی‌ یکی‌ نگاه می‌کردم و گهگاهی با دیدن بعضی‌ عکس ها سوت میکشیدم که علامت این بود که عکس باب میل من است. روی بعضی‌ از ورق‌ها فقط عکس زن لخت یا نیمه لخت بود، و با تماشای عکس‌ها داشتم کم کم حشری میشدم و راست کرده بودم. حسین هم، که هنوز ماشین را روشن نکرده بود، عکس‌ها را تماشا میکرد و برای بعضی‌ از عکس‌ها گاهی چیزی میگفت مثل -"این رو ببین چه پستون‌هایی‌ داره" -"این یکی‌، حال میده کیرت رو بمالی رو بدنش". هر دفعه كه حسین چیزی میگفت شهوت من ازدیدن عکس‌ها بیشتر میشد. من هم شروع کردم به اظهار نظر و هر بار سعی‌ می‌کردم چیزی حشری تر از حرف حسین بگویم. -"این رو ببین، تو آبت بیاد روی پستوناش بعد من پستون هاش رو با آب مَنی‌ تو بمالم. پسر چه حالی‌ میده" و حسین دنبال حرف من را ادامه میداد -"آره، اینطوری لیس زدن پستون هاش خیلی‌ حال میده".

دیدن ۵۲ ورق تمام شد و ورق‌ها را گذاشتم تو قوطی و به حسین گفتم،

-"حسین عکس لختی هنرپیشه‌ها رو نداری؟ من با این جور عکس‌ها خیلی‌ حال می‌كنم وقتی‌ میرفتم انگلستان کلی‌ از این عکس‌ها با خودم"

حسین پرسید:

« ذكي! تو هم كه ذيره به كرمان ميبري! حالا عكس هاي هنرپيشه هاي هنرپیشه‌های ‌ایرانی بودند یا خارجی‌؟".

متوجه شدم كه در حين گفتن اين ديدم جمله دست حسين كه روي قلمبي شلوارش بود دو سه بار تكان خورد انگار داشت براي كير شق شده اش جا باز ميكرد. تعجب من از اين بود كه حسين تلاشي براي پنهان كردن بر آمدگي شلوارش نداشت و حتا به نظرم آمد كه با جا بجا شدن در صندلي راننده طوري نشسته كه من به راحتي قلمبي وسط پايش را ببينم. از روى شلوار تابستاني نازك، فرم آلت شق شده اش را ب راحتي تشخيص مي دادم بخصوص وقتي كه دستش را از روي أن برميداشت.

-"فرقی‌ نداره فقط سرو سینه لخت باشه. من چند تا عکس لختی از جمیله داشتم. حیف که دیگه پیداشون نمیکنم"

حسين پرسيد:

-"جمیله؟ همون هنرپیشه كه تو فيلم ها ميرقصه؟"

جواب دادم:

-"آره. عجب تیکه ایه. وقتی‌ عربی‌ میرقصه و پستون آش رو تکون میده من اصلا حالی‌ به حالی‌ میشم. فیلم هاش یادته؟"

حسین گفت:

-"آره. اون بود، نادیا هم بود که خوب می‌رقصید. چه قدر دلم برای این فیلم هایی فارسی‌ تنگ شده با یه صحنه رقص و یه جفت پستون با حال که می‌لرزه"

از حسین پرسیدم:

-"مدتی‌ که این جا بودی نرفتی سینما؟"

-"نه بابا، اصلا و بدن وقتش رو نکردم"

دیدن عکس ها در حالی که حسین کنار من نشسته و بیشتر از آن گفتگوی بی پروای مان در باره زن و سکس من را حشری کرده بود و شق کرده بودم. با لحنی که فکر میکنم هدف و مقصود اصلی ام را میرساند گفتم:

- "قبل از این که برگردی بیا یه روز بریم. من یک هفته دیگه بیشتر ایران نیستم. تو چی‌؟"

حسین گفت:

-"من سه‌ روز دیگه میرم. کاشکی‌ مهرداد زود تر تماس گرفته بود و همدیگه رو زود تر میدیدیم"

دلم میخواست بیشتر درباره هنر پیشه های سکسی حرف بزنیم چون من سال ها بود که با عکس هایی که در مجلات پیدا میکردم و یا از دستفروشی ها میخریدم جلق میزدم و از حرف زدن از آن با حسین داشتم لذت میبردم. به حسین گفتم:

-"آره. من این مدتی‌ که این جا بودم از این دست فروشی‌ها کلی‌ عکس هنرپیشه‌ها رو خریدم که ببرم"

-"عکس لختی؟"

-"پس چی‌؟ ولی‌ لختی لختی هم نیستند. نیمه لختی"

- "عکس کدوم‌ها رو خریدی؟"

با خنده جواب دادم:

-" عکس هر کدوم که سر و سینه را انداخته بود بیرون"

-"نه، منظورم اینه که هنرپیشه خارجی‌ یا ‌ایرانی؟"

- "هر دو. من عاشق راکل ولش ام. پستون هاي بريژيت باردو هم خیلی‌ با حاله. تو ‌ایرانی‌ها زری خوشکام، نادیا، جمیله. خلاصه هر كي پستون هاي با حال داشته باشه و لختشون كرده باشه"


حسین انگار خاطره لذت بخشی را زنده میکرد بی وقفه آهی کشید و گفت:
-"آخ پسر گفتي!! زري خوشکام... یادته تو یه فیلم تبر دستش بود و میدوید و پستون هاش زیر پیرهنش می‌لرزید"

فوری فهمیدم از چه فیلمی حرف میزند و کدام صحنه را میگوید:

-"آره پس چی‌. یکی‌ از بهترین صحنه‌ها بود دكمه هاي پيرهنش هم باز بود. اسم فیلم یادم نیست ولی‌ تکون خوردن اون پستون‌ها هیچ وقت یادم نمیره. یادمه با مهرداد و ایرج رفته بودیم سینما من همون جا تو سینما جلق زدم"

در عین حرف زدن با حسین من هم دستم را گذاشته بودم روی برجستگي وسط پايم و خیلی‌ نه محسوس به طوری که حسین متوجه نشود، كيرم از روی شلوار فشار میدادم.

حسین با کنجکاوی خاصی پرسید:

-"ایرج و مهرداد هم جلق زدند؟سه تایی برای هم جلق زدید؟"

درست نمیفهمیدم منضورش از «برای هم» چیست و زیاد هم برایم مهم نبود. با خنده جواب دادم:

"حتما. چون هر سه‌ کاپشن هامون رو انداخته بودیم روی پامون و صندلی هر سه‌ تامون تکون میخورد. "

حسین خندید و آهی کشید:

-"عجب دورانی بود. چقدر حال میکردیم"

-در تأیید حسین ادامه دادم:

-"آره پسر. باور نمیکنی‌! من گاهی‌ یادمه انقدر حشری بودم که عکس لختی راکل ولش رو می‌ذاشتم تو زیر شلواری تا کیرم بماله بهش. تمام روز کیرم چسبیده بود به عکس. از دبیرستان که بر می‌گشتم خونه، عکس حسابی‌ کیری‌ شده بود و حال ميداد براي جلق زدن. باور میکنی من گاهی انقدر میمالیدم به بعضی عکس ها تا حال کنم. البته آبم میریخت روی عکس و مجبور بودم عکس را دور بیاندازم"

با این حرف هر دو شروع کردیم به خندیدن و در تأیید حرف من حسین ادامه داد:

-"من نمیدونم چند لیتر آب مَنی‌ من ریخت رو این عکس‌ها ولی‌ فکر کنم یه حوض را بشه باهاش پر کرد"

جواب دادم:

-"حوض؟ من فقط با آب مَنی‌ جلقم برای راکل ولش یه استخر رو پر می‌کنم"

باز هم از ته دلم خندیدیم ولی‌ آتش شهوت در لحن و نگاه هر دو شعله ور بود. کیرم حسابی‌ شق شده بود و از مکالمه با حسین خیلی‌ خیلی‌ لذت می‌بردم. لذتی که ضربان قلبم را به تدریج تند کرده بود و دلم میخواست ساعت‌ها همان جا کنار حسین در ماشین بنشینم و از کس و زن لخت و پستون بزرگ و جلق زدن حرف بزنیم.

حرکات دستهای هرکدام روی شلوار خودش کم کم واضح تر میشد. حسین کمی‌ طرف من خم شده بود و همانطور که کیرش را از روی شلوار میمالید گفت:

-"بیا بریم سینما یه فیلم ببینیم. حالشو داری؟"

-"حالش رو که خیلی‌ دارم ولی‌ تا یه فیلم با حال پیدا کنیم و بریم دیر میشه. من باید تا یک ساعت و نیم دیگه خونه باشم. یه روز دیگه میریم"

بعد یک هو یادم افتاد که حسین سه‌ روز دیگر بر میگردد آمریکا و گفتم:

-"تو که سه‌ روز بیشتر نیستی‌. میذاریم برای فردا."

حسین با لحنی که از میل و هوس سرشار بود پرسد:

-"پس، الان چیکار کنیم؟"

فوری جوابش را با یکی از شوخی های دوره دبیرستان دادم:

-"چی‌ کار کنیم؟ در می‌آریم نگاه می‌کنیم" و هر دو زديم زیر خنده.

ادامه دادم:

-"حسین ساعت شده یک و من باید حتما دو و نیم خونه باشم، راه بیفت بریم. قرار میذاریم برای فردا"

حسین سوئیچ را چرخاند و موتور ماشین را روشن کرد ولی‌ انگار هیچ میلی به حرکت نداشت. چند بار پایش را روی گاز فشار داد و دنده عوض کرد و ناگهان به طرف من برگشت و گفت:

-"علی‌ من حسابی‌ راست کردم. بیا این جا جلق بزنیم"

با گفتن اینحرف دستش را روی برجستگی وسط پایش گذاشت وبه طوری که من ببینم با حرکتی ازبالا به پایین کیرش را مالید. از روی پارچه نازک شلوار تابستانی اش فرم وسفتی آلتش به خوبی قابل تشخیص بود و لکه ای کوچک نشان میداد که کمی آب از سر آلتش خارج شده.

پرسیدم:
-"این جا؟ توی ماشین؟ جلوی هم؟"

با بی صبری گفت:
-"آره من که حسابی‌ شهوتی شده ام"

-"نه بابا این جا مردم میبیننمون و آب رو ریزی میشه"

باز بی صبرانه اصرار کرد:

-"علی‌، این وقت ظهر با این آفتاب کسی‌ تو خیابون نیست که"

با گفتن این حرف دستش را با نیروی بیشتری روی کیرش تکان میخورد. انگار میخواست به من بفهماند که بیشتر از این حرف‌ها حشری شده که بتواند جلوی خودش را بگیرد. حال من بهتر از حسین نبود من هم با وضوح بیشتری کیرم را از روی شلوار میمالیدم.

-"نه. این همه ماشین و اتوبوس رد میشه، میبینن"

مثل اینکه دیگر هیچ چیزی جلودارش نبود باید کاری راکه میخواست انجام میداد چون با همان اصرار پیشنهاد دیگری داد:

-"پس بیا بریم مستراح. من قول میدم دو و نیم خونتون باشی‌."

-"مستراح؟ کدوم مستراح. مستراح این جا نیست"

- بریم پارک ولیعهد اون جا مستراح داره. من قول میدم سر دو و نیم خونه باشی‌-"آره ولی‌ از اینجا تا پارک اقلاً ١٠ دقیقه پیاده راه هست."

حسین جواب داد:
-"با ماشین میریم. اون دور و بر جای پارک زیاده"

پارک ولیعهد نزدیک ترین پارک به ما بود و در تقاطع خیابان پهلوی (ولیعصر فعلی) وخیابان شاهرضا (انقلاب فعلی) قرار داشت.

حسین بدون این که منتظر جواب من بشود، دنده عوض کرد و ماشین به حرکت افتاد.

من هیچ وقت تا به حال با هیچ کدام از دوستانم این طوري صریح از جلق زدن حرف نزده بودم و از موقعیتی که در آن‌ بودم برایم ناشناخته بود و کمی‌ احساس ترس و نگرانی‌ می‌کردم. حسین انگار آشنائی بیشتری با این موقعیت داشت چون در عین رانندگی‌ به سوی پارک ولیعهد رشته صحبت را ادامه داد:

-"آخ علی‌ دلم لک زده برای یه جفت پستون سفید بزرگ که زیر پیرهن بدون پستونبند تکون بخوره"

پرسیدم:

-"مثل سینه‌های زری خوشکام یا جمیله؟"

-"فرق نداره، پستون خوش فورم بزرگ از اون‌ها که حال میده برای مالیدن. کیرت و بمالی بهشون. انقدر بمالی تا آبت بیاد رو پستوناش"

-"پسر تو خیلی‌ شهوتی شدی ها"

-"مگه تو نشدی؟ من تا جلق نزنم آروم نمیشم، یه جلق حسابی‌ و با حال. تو چی‌؟"

جوابش را دادم:

-"من هم مثل تو. فردا تو بیایی یا نیایی‌ من میرم سینما یک جلق حسابی‌ بزنم"

رسیدیم به پارک و حسین همینطور که ماشین را پارک میکرد گفت:

-"من فردا میا‌م، با هم میریم سینما. ولی‌ الان باید برم تو مستراح پارک جلق بزنم. اگر نخواستی، تو بشین تو ماشین تا من برگردم"

گفتم:-

- "من هم میا‌م"

هر دو از ماشین پیاده شدیم و چند دقیقه بعد داخل پارک هردو به سوی سرویس بهداشتی پارک میرفتیم. زیر آفتاب داغ ظهر تابستان تهران پارک خلوت بود و تقریبا پرنده پر نمیزد. در بیست متری سرویس بهداشتی، نگهبان سرویس زیر سعیه روی یک نیمکت به خواب رفته بود. سرویس بهداشتی از سطح زمین پایین تر بود و من و حسین از پله‌ها پایین رفتیم و وارد مستراح مردانه شدیم. یک طرف دست شویی و شیر‌های آب و سه‌ تا آئینه بود و در طرف مقابل کابین‌های توالت. در همه کابین‌ها باز بود. من به طرف دومین کابین از سمت چپ رفتم از آنجا که درب ورودی کنار دستسویی‌ها در سمت راست بود حسین به طرف کابین دست راست رفت. وارد کابین شدم و زمانی‌ که برای بستن در برگشتم، با تعجب دیدم که حسین مسیرش را عوض کرده و دنبال من آمده و حالا جلوی کابین ایستاده. قبل از این که در را ببندم، حسین وارد کابین من شد و خودش در را از داخل قفل کرد.

تا آمدم بگویم "حسین چه کار میکنی‌"، دیدم حسین انگشتش را به علامت سکوت روی لب‌هایش گذشت و خیلی‌ آهسته گفت "هیسس، اگر کسی‌ بیاید صدایت را می‌شنود". ورود من به کابین، سپس ورود حسین وقفل کردن در از داخل چنان با سرعت گذشت که من هنوز نمی‌فهمیدم چه می‌گذرد و چرا حسین وارد کابین من شده. زمانی‌ که دیدم حسین با چشمانی نیمه باز از شهوت به کیر من خیره شده و دارد زیپ و کمر شلوارش را باز می‌کند فهمیدم چه میگذرد. حالت حسین، نگاه خیره ا‌ش به لای پای من، کیر راست شده حسین که حالا از زیر شلواری بیرون آورده بودش و بین انگشتان دستش جلو عقب میرفت، من را لبریز از شهوت کرد. بدون این که چشم از کیر حسین بردارم دو قدم عقب رفتم و پشتم را به دیوار تکیه دادم، باسنم را جلو دادم و زیپ شلوارم و سپس کمربندم را باز کردم. کیرم را دستم گرفتم شروع به مالیدن کردم. گهگاهی برای چند لحظه نگاهم از کیر حسین به طرف صورتش میرفت و دوباره به پایین بر می‌گشت و به کیر حسین خیره میشدم. در همین چند لحظه نگاهم با نگاه حسین تلاقی میکرد و انگار شعله‌های شهوت از طریق همین تلاقی نگاه وجود هر دوی ما را به آتش می‌کشید و هر بار بیشتر از پیش.

کیر حسین دراز، کلفت کمی‌ کج بود، به طرف راست اندکی‌ انحنا داشت و همین قشنگ ترش میکرد. انگار انحنا از شدت شق کردن ایجاد شده. کیرش مثل کیر من ختنه شده بود ولی‌ انگار مقدار بیشتری از پوست باقی‌ مانده بود چون گهگاهی در بین حرکات دستش میدیدم که تقریبا یک سوم سر کیرش با پوست پوشانده شده که با حرکت انگشتانش عقب میرفت. کیر من هم به درازي كير حسين بود ولي من کمی‌ نازک تر از کیر حسین و به قدری شق کرده بودم که کیرم خمیدگی اندكي‌ به طرف شکمم پیدا کرده بود. بوی کیر مخلوط با بوی خفیف شاش فضای کابین را پر کرده بود. همانطور که کیرم را ممالیدم آهسته به حسین گفتم:

-"کاشکی‌ ورق‌ها را میاوردیم و عکس‌ها را نگاه میکردیم"

حسین به همان آهستگی با صدای که تقریبا نفس نفس میزد جواب داد:

-"اره ولی‌ نگاه کردن کیرت هم من و خیلی‌ حشری میکنه. جلوی همدیگه جلق زدن خیلی‌ حال میده"

حسین دستش را به طرف دهانش برد و تف کار و تف را بلافاصله روی کیرش مالید و انگار از گفتن این جمله لذت می‌برد چون دوباره تکرار کرد:

-"کیرت رو که میمالی من حشری میشم. چقدر حال میده جلوی همدیگه جلق بزنیم"

انگشتانش روی کیرش با سرعت بیشتری حرکت میکردند در حالي كه چشمانش به كير من دوخته شده بود با صدايي آهسته كه كمي ميلرزيد ادامه داد:

-"علی‌ تو هم دوست داری کیر من و ببینی‌، دوست داری نگاه کنی‌ من جلق بزنم؟"

باسنم را بیشتر به جلو دادم، حالا فقط قسمت بالای پشتم به دیوار چسبیده بود. حسین هم به تدریج همین حالت را گرفته بود و، روبروي من، با تكيه به دیوار باسنش را جلو داده بود. از شنیدن صدای آهسته ا‌ش از طرز سوال کردنش، از نگاه خیره ا‌ش به کیرم لذت می‌بردم. دلم میخواست طوری جواب سوالش را طوری بدهم و هم همین لذت را از شنیدن جواب من ببرد.

شلوار هردو تا موچ پایمان پایین افتاده بود. ران‌های بی‌ مویش را میدیدم و وقتی‌ برای چند لحظه با دست چپش پیراهنش را از روی شکمش بالا میزد، شکم را تا زیر سینه‌هایش را میدیدم و از این که بدنش این همه کم مو است تعجب می‌کردم. حسین بدون این که نگاهش را از کیرم بر دارد، دوباره و با بی‌ صبری سؤالش را تکرار کرد:

-"علی بگو ديگه! ‌دوست داری؟ دوست داری کیر منو نگاه کنی‌؟ من كه عاشق كيرتم. دوست دارم نگاهش كنم. تو چي؟دوست داری جلوی هم جلق بزنیم؟"

حسين كلمه كير را با تاكيد و كمي كشدار تلفظ ميكرد. دوست داشتم اين كلمه را باز تكرار كند،خوشم مي آمد و حشري ترم ميكرد.

نگاهم از کیرش به صورتش رفت و نگاهمان با هم تلاقی کرد و باز دهان نيمه باز و نگاه خمارش كه به وسط پاي من دوخته شده بود آتش شهوتم را تند تر کرد. دیگر تاب انتظار را از دست دادم و با همان صدای آهسته که از من سوال کرده بود پاسخش را دادم و سعي كردم لحن صدايم لبريز از هوسي باشد كه وجودم را لبريز كرده بود:

-"آره. دوست دارم." و انگار كه اين پاسخ براي بيان شهوتم كافي نبود با همان لحن ادامه دامه دادم:

"حسين من دوست دارم کیرت رو نگاه کنم. دوست دارم تو کیرت رو جلوی من بمالی. جلوی من جلق بزنی‌. من از جلق زدن تو حشری میشم. ببین چطوری شق کردم."

سعي ميكردم كلمه كير را مثل حسين تلفظ كنم.

قبل از این که حسین جوابی بدهد انگار میخواستم خوب نشانش بدهم در چه حالی‌ هستم، بدون این که به آنچه ميگويم فكر كنم ادامه دادم:

-"آره من دوست دارم کیرت رو نگاه کنم. کیرت خیلی‌ خوشگله من عاشق کیرت ام. وقتی‌ این طوری میمالیدش دیوونه میشم. ببین، داره آبم میاد. جلوي هم جلق زدن خيلي حال ميده."

دیگر هر دو زده بودیم به سیم آخر. حسین دو قدم به طرف من آمد، دیگر پشتش را به دیوار تکیه نداده، جلوی من در فاصله سی‌ سانتیمتری ایستاده، در دستش دوباره تف کرد و آب دهانش را با نوک انگشتانش روی کیرش پخش کرد و در همان حال گفت:

-"کیرت تو هم خیلی‌ با حاله. داره منو از شهوت دیوونه میکنه. چه حالی‌ داره جلوی همدیگه جلق بزنیم. بیا، بیا جلو تر بمالیم به هم"

من تکان نمیخورم و حسین با لحنی پر از التماس ادامه داد

-"بیا تا آبمون نیامده کیرمون رو بمالیم به هم. بیا..بیا.."

و کمی‌ جلوتر آمد

ديگر كنترل حركاتم را نداشتم و در آن وضع هر كاري حسين ميخواست ميكردم.
من هم از دیواری که بهش تکیه داده‌ بودم فاصله گرفتم و به حسین نزدیک شدم.حالا کیر حسین چند سانتیمتر پیشتر از کیر من فاصله نداشت. باسنم را کمی‌ جلو دادم و سر کیرم را چسباندم به سر کیرش. قلبم باز هم تند تر میزد و حس می‌کردم دیگر هیچ چیز جلودارم نیست ودارم از شهوت و لذت دیوانه میشوم.

سر کیر هر دو لزج بود و روی هم لیز میخوردند.صدای نفس کشیدن تند تند حسین را می‌شنیدم و دو دستم را جلو بردم و دور کیر‌هایمان حلقه کردم. چه لذتي داشت! کیر حسین چسبیده به کیر من و انگشتان هر دو دست من هر دو كير را دوره کرده بودند. عقب و جلو میرفتیم و کیر‌هایمان میلغزیدند و به هم میمالیدند و من به هم فشارشان میدادم تا کیر حسین را بهتر حس کنم. كيرش لزج بود روي كير من ليز ميخورد و من از با صدايي ناله مانند ميگفتم "آره اينطوري آخ چه كيف ميده. آآآه ه جوووون".
انگار بلند حرف زده بودم چون حسين انگشتش را روي لبش گذاشت و با يك "هيس!" به من فهماند كه بلند حرف زده ام.

حس می‌کردم تمام بدنم داغ شده و به نظرم گرمای بدن حسین را حس می‌کردم. او هم داغ شده بود. بدنش چهار یا پنج سانتیمتر بیشتر با بدن من فاصله نداشت. حسین دست راستش را گذاشت روی دست من که کیر‌هایمان را حلقه کرده بود. با دست چپ، پیراهنش را تا حد امکان بالا زد و سینه ا‌ش را لخت كرد. دست راست هر دو ما, پایین تر, کیر‌های به هم چسبیده مان را حلقه کرده بودند باسن هر دو با حرکتی‌ کوتاه ولی‌ آهسته جلو و عقب میرفتند . دستش روي دستم بود و از تماس دستش با دستم خوشم ميامد انگار هر تماسي بين بدن ما ميل و هوس را از او به من منتقل ميكرد و بر شهوتم ميافزود.

حسین پیراهنش را کند و حالا بالا تنه لخت و کم مویش را میدیدم.، سینه، شانه‌ و بازو‌های عضلانی داشت، عرق کرده و پوستش خیس و برّاق بود. حس ميكردم كه پوست لختش نرم و داغ است. بدم نميا مد بدن برهنه اش را نگاه كنم. هر دو خیس عراق بوديم و نفس نفس می‌زدیم.کیر‌هایمان را به هم ميماليديم و حسین دست راستش را روی دست من هر لحظه سفت تر فشار میداد و کیر‌هایمان را در تماس با هم نگاه میداشت. از تماس دستش روي دستم خوشم ميامد، دستش نرم و داغ بود. من هم پيراهنم را هر جوري بود كندم و به گوشه كابين روي پيراهن حسين پرت كردم. حالا من هم لخت بودم كمى جلو آمدم و دستانم را دور كمر حسين حلقه كردم وسينه لختم را به سینه لخت حسین چسباندم. كير سفتش به شكم من و كير من به شكم او ميماليد.

صورتم را در گردنش فرو بردم. زبانم را روی لب‌هایم کشیدم و خیسشان کردم سپس لب هاي خيسم را روی شانه‌ حسین گذاشتم، پوستش نرم و داغ بود . بدون این که به هم نگاه کنیم بدن‌های لختمان را به هم میمالیم. حس ميكردم تمام بدنم كير ش را ميطلبد. هر دو چسبیده به هم میلولیدیم و تکان می‌خوریم. دلم می‌خوست کیرش را به بدنم، به هر میلیمتر از پوستم بمالد. دلم میخواستد کیرش را روي صورتم، روی گردنم و شانه‌‌های لختم بمالد. دست‌هایم را دور کمر حسین حلقه کردم و با همه نيرو به خودم فشارش دادم .پوست نرم گردن و شانه اش را ليس ميزدم و بی‌ وقفه به فکر این بودم که کیرش را در دهانم حس کنم و بمکم. هر دو از خود بیخود شده بودیم . خودم را به بدن لختش فشار دادم و آهسته در گوشش جملاتی مقطع چند بار تکرار کردم :

-"کیرت رو بمال به من. کیرت منو دیوونه میکنه. مالیدن کیرت چه حالی‌ میده، جون، بیا کیرت رو بلیسم. عاشق کیرتم. وای چه حالی‌ میده".

باورم نمی‌شد که این جملات از دهان من خارج شده اند. حس می‌کردم که حسین پوست گردنم را میلیسد، زبانش را حس می‌کردم و دست راستم را بالا آوردم و گذاشتم پشت گردنش و به علامت رضایت سرش را به نرمی به طرف خودم کشیدم. خیسی زبانش را خوب حس می‌کردم، گردن، زیر چانه، گردن و شانه‌‌های لختم را با ولع لیس میزد. صدایش را شنیدم که آهسته گفت :

-"علی‌ میخوام کیرت رو بلیسم. کیرت رو میذاری تو دهنم؟"

با پچ پچ کنار گوشش جوابش را میدهم:

-"نه بذار اول من کیرت رو بذارم تو دهانم. دارم از شهوت دیوونه میشم. کیرت رو انقدر میمکم تا آبت بیاد. بعدش تو کیر من و لیس بزن"

-"بیا اصلا کیر هامون رو عوض کنیم. کیر من مال تو و کیر تو مال من اینطوری هردو حال می‌کنیم".

هر دو خنديديم و بدند‌های خیس از عرقمان روی هم لیز می‌ خوردند. کیر حسین چسبیده به شکم من و کیر من هم با هر حرکت روی شکم حسین لیز می‌خورد. باز زبانش را روی پوستم حس كردم، گردن و شانه‌‌هایم را میلیسيد. سرم را در میا‌‌ن گردنش فرو بردم و با لب های خیسم با ولع پوست گردنش ميمكيدم. پوستش بوی کیر میدهد من هم حتما بوی کیر ميدادم وگرنه این طوري خودش را به من نمیچسباند و دور صورت، زیر چانه و گردنم را نمیلیسید. .سرم را بلند و کمی‌ به عقب خم کردم که زبان خیس حسین تمام زیر چانه و اطرافش را لیس بزند. حالا حسین با حرص و ولع پوست گردن و شانه‌‌هایم را لیس میزد. چشمان هر دو بسته بود و فقط گهگاهي چشمانمان را خيلي گذرا باز ميكرديم و لي در آن حالت هر دو از نگاه كردن در چشم همديگر گريزان بوديم . دوباره سرم را پایین آوردم و لبانم را خیس کردم و صورتم را در جایی‌ که گردنش به شانه‌ اش وصل میشد فرو بردم. از خیسی و داغی پوستش لذت می‌بردم. با ولع میبوییدمش . دو گلوله آتش شده بودیم که به همدیگر چسبیده بودیم و در هم میلولیدیم. دست‌هایم سفت دور کمر حسین حلقه شده بودند و سعی‌ می‌کردم کیرم را با فشار بیشتری به پوست شکم حسین فشار بدهم و بمالم. او هم پاسخ فشار دادن من را با بیشتر چسباندن و بیشتر مالیدن بدنش به بدن عریان من میداد. دیگر هیچ کدام حرف نمیزدیم و انگار تمام حواس پنجگانهٔ هردو چنان به کسب و چشیدن لذت مشغول بود که هر جمله و هر بیانی‌ بیهوده و حتا نا ممكن بود. لذتی که تدریج ما را سیراب کرده بود، حالا هر لحظه شتاب بیشتری میگرفت و میرفت تا هر دو ما را در خودش غرق کند. هر دو داشتیم لذتي عجيب، تازه و غیر منتظره را تجربه میکردیم. دانستن این که هر آن‌ که ما دو نفر با هم باشیم، این لذت جدید قابل تکرار است آن‌ را شهوت آلوده تر میکرد. حسین چیز‌هایی‌ زمزمه میکرد که من در آن میا‌‌ن فقط کلمه کیر را می‌شنیدم که چند بار تکرار میشد. انگار که مست شده بودیم و اختیار مان دیگر از دست خودمان خارج شده بود. من هم شروع کردم در گوش حسین زمزمه کردن:

« آخ جون، کیرت چه سفته، حسین من عاشق کیرت شدم، دارم از شهوت کیرت دیونه میشم، دلم میخواد بلیسمش، بیا کیرت رو بکن تو دهان من،... کیرت چه سفته.»

حسین هم داشت با چشمان بسته عین همین جملات هذیان گونه را آهسته در گوش من زمزمه میکرد. حرکات هر دو تند تر و تند تر میشد و بدن لخت حسین با نیرویی فزاینده خودش را به بدن داغ و خیس از عرق من میمالید. کیر من روی پوست خیس شکم حسین می‌لغزید و در هر حرکتی‌ با کیرش تماس پیدا میکرد. دیگر هر دو بی‌ پروا پوست گردن و شانه‌‌های یکدیگر را می‌بوسیدیم، میلیسیدیم و میبوییدیم. هر دو به نفس نفس افتاده بودیم و من هر ثانیه که میگذشت جرات بیشتری برای خم شدن و مالیدن کیرش به صورتم پیدا می‌کردم. همانطور که با حرکات حسین عقب جلو میرفتم و سعی‌ می‌کردم طوری خودم را به او بمالم که کیرم دائم با کیرش تماس داشته باشد، آهسته در گوش حسین التماس کردم:

"حسین، تو رو به خدا بیا کیرت رو بمال رو صورتم"

کلمات مثل قطرات نفت روی آتش شهوتم را باز هم بیشتر میکردند. ادامه دادم: « کیر سفتت من و دیونه میکنه. تو کیر من رو حس میکنی‌؟ سوال بیهوده‌ای بود ولی‌ در آن‌ لحظات هر کلمه درجه بیشتری بر لذتم می‌‌افزود. حسین پاسخم را با جملاتی مقطع در بین نفس زدن‌های تندش میداد و گاهی‌ جملات نا تمامش با چیزی شبیه ناله لذت الود و پر از التماس ختم میشد.

"پسر کیر تو هم خیلی‌ سفته، آره، آره... همینطوری بمالش به من آره، این طوری، آره، جون چه کیر سفتی داری..."
ناگهان حس کردم موجی از فرق سر تا نوک انگشتانم پایم را لرزاند یک موج نبود، صد‌ها موج بود پشت سر هم و یکی‌ از دیگری نیرومند تر. از لذت به خودم میپیچیدم و آبم روی شکم حسین می‌ریخت، تمامی نداشت. حسین هم همچنان چسبیده به من تکان میخورد و دست‌هایش که پشت کمر من حلقه شده بودند من را با نیروی عجیبی‌ به او فشار میدادند و من نه تنها دردی از این فشار حس نمیکردم بلکه خودم نیز بر آن‌ میافزودم. آب حسین از روی شکمم به سوی ران‌هایم سرازیر شده بود. به تدریج آرام شدیم ولی‌ هنوز سینه‌های لختمان به هم چسبیده بود و کیر‌هایمان در مخلوطی از عراق بدنمان و آب کیرمان غوطه ور بودند. بوی آب منی‌ کابین را پر کرده بود و حس می‌کردم که برای اولین بار بعد از جلق زدن از بوی منی‌ خوشم میاید.

از هم کمی‌ فاصله گرفتیم و بدن‌های سرخ شده مان در فاصله تقریبا سی‌ سانتی یک دیگر قرار گرفت. دست‌هایم را روی شکمم کشیدم و مخلوط آب منی‌ هر دو را قبل از این که بیش از این به پایین سرازیر شود جمع کردم و به سینه، گردن شانه‌‌ها و حتا روی لٔپ‌ها و صورتم مالیدم. حسین هم مشغول مالیدن آب منی‌ به بدنش بود ولی‌ او بیشتر روی سینه ها، شکم و ران‌هایش میمالید.

تازه داشتیم سر و صدای رفت و آمد در مستراح عمومی را می‌شنیدیم. ساعت چند بود؟ نگاهی‌ به ساعتم کردم، ساعت ۲ گذشته بود و من قرار بود که ساعت یک و نیم خانه باشم تا با پدر و مادرم به به خانه خاله‌ام برویم. حتما تا به حال بدون من رفته بودند. پیش خودم فکر کردم چه بهتر چون وقتی‌ میرسم خانه تنها خواهم بود و کسی‌ نیست که من را با رنگ و روی سرخ و بدنی که بوی آب منی‌ از آن‌ بلند میشود ببیند. می‌دانستم که پدر و مادرم تا شب بر نمی‌گردند و وقت گرفتن دوش و عوض کردن لباسم را دارم.

حسین داشت پیراهنش را به تنش میکرد. هردو شلوار و پیرا‌هن‌هایمان تکه تکه خیس بودند. چاره‌ای نبود میبایست در همان حال تا ماشین رفت. آهسته در کابین را باز کردم و از لای در نگاهی‌ به بیرون انداختم و گفتم:

"حسین اول من میرم بیرون، چند دقیقه صبر کن و بعدش تو بيا. قرارمون دم ماشين."

بیرون کسی‌ نبود و در آئینه میدیدم که در دو کابین دیگر هم بسته است پس باید قبل از این که کسی‌ از یکی‌ از این دو کابین بیرون بیاید یا کسی‌ از بیرون وارد سرویس بشود به سرعت میامدم بیرون. از کابین بیرون آمدم و بدون شستن دست و ایستادن جلوی دستشویی‌ زدم بیرون. فقط هنگام رد شدن در آئینه نگاهی‌ گذرا و سریع به خودم کردم. از مستراح خارج شدم و از پله‌ها که بالا میرفتم از کنار مردی میا‌‌ن سال که پایین می‌آمد رد شدم. نمیدانم بوی شدید آب منی‌ که از بدنم هنوز بلند میشد بود یا چیزی دیگر چون آن‌ مرد میا‌‌ن سال چند پله پایین تر ايستاد و با صدای بلند شروع کرد به پرخاش کردن و چیز‌هایی‌ به من گفت. دیگر منتظر نشدم و تقریبا با دویدن خودم را به ماشین حسین رساندم. حسین هم رسید و حرکت کردیم.

اولین جمله را حسین گفت: « پسر چه حالی‌ کردم تا به حال این طوري جلق نزده بودم. محشره »

من با نگرانی‌ جوابش را دادم:

« حسین میدونی‌ هر کی‌ ما رو ببینه می‌فهمه چکار کردیم و کجا بودیم؟ آبرومون میره. وقتی‌ از مستراح بیرون میامدم یکی‌ تا من رو دید شروع کرد به فحش دادن »

" با با بی‌ خیال. کی‌ می‌فهمه، مگه ممکنه؟ خونه تون کسی‌ هست یا وقتی‌ میرسی‌ تنهایی‌؟"

" قاعدتاً باید تنها باشم. پدر و مادرم حتما بدون من رفتند مهمونی‌ "

" خوب، پس بی‌ خیال، از اینجا تا خونه‌تون که کسی‌ نمیبینتت. بگو ببینم تو هم کیف کردی؟ "

من علاوه بر نگرانی٫ از حرف هایی که در گوشش گفته بودم احساس پشیمانی میکردم وسعی کردم جبران کنم:

" آره. خیلی‌. ولی‌ چقدر چرت و پرت گفتم."

"چرتو پرت چیه، خیلی‌ هم خوب بود.هردو حسابی‌ حشری شده بودیم. ببینم دفعه اولت بود که کیر یکی‌ دیگه رو میمالیدی؟ "

" آره. خوب خیلی‌ حال میده،.. تو چی‌ دفعه اولت بود که با یکی‌ دیگه دو تایی‌ جلق میزدی؟"

" راستش من چند بار با بیژن جلق زدم. بیژن یادته؟ بیژن محسنی که کلاس یازدهم کنار من مینشست "

"اره یادمه. چه جوری؟ کجا؟"

حسين جواب داد:

"بين ۱۲ تا۲ که برای نهار تعطیل میشودیم من و بیژن میرفتیم سینما. تو سینما جلق میزدیم. اول هرکی‌ برای خودش ولی‌ کلاس دوازدهم که بودیم برای همدیگه جلق میزدیم. خیلی‌ کیف داشت. بی‌ خیال علی‌ چیزی نشده اتفاقی نیفتاده، فقط یه دست حسابی‌ جلق زده‌ای »

هر دو خدیدیم و جلوی خانه از حسین خداحافظی کردم قبل از این که وارد خانه بشوم حسین بوق زد و من که برگشتم با صدای بلند پرسید

"تا فردا؟"

برگشتم به سوی ماشین و قرار فردا را با حسین برای ساعت ۱۰ تنظیم کردیم.

******************************

حدسم درست بود و کسی‌ در خانه نبود. کمی‌ در تختم دراز کشیدم و به کاری که کرده بودم و چیز‌هایی‌ که گفته بودم فکر کردم. احساس گناهی که داشتم به تدریج کم رنگ و کم رنگ تر شده بود.

بلند شدم و لباس‌هایم را در آوردم و انداختم توی ماشین لباس سوری و رفتم حمام. قبل از این که دوش را باز کنم خودم را مدتی‌ توی آئینه بزرگ حمام نگاه کردم. دستم روی سینه‌ها و شکمم کشیدم، پوستم خشک شده بود ولی‌ بوی آب منی‌ هنوز خیلی‌ حس میشد. خیلی‌ شاش داشتم و همان جا جلوی آئینه شروع کردم به شاشیدن. دستم را جلویم کیرم گرفتم و سپس دست خیس از شاشم را به بدنم مالیدم. با دستم شاشم را ابتدا به گردن و صورتم و به سینه‌ها و شکمم مالیدم. کف حمام شاش زرد رنگ من جمع شده بود. کف حمام دراز کشیدم و سعی‌ کردم در شاشم که هنوز گرم بود بغلتم و سعی‌ کردم همه بدم را خیس کنم. دوباره راست کرده بودم. انگشت خيس از شاشم را کشیدم روی لب‌هایم و لبهایم را لیسیدم. نمیدانم چرا ولی‌ بو و و مزه شاش برای اولین بار من را حسابی‌ حشری میکرد. هر جای بدنم که دست خیسم را میمالیدم آن قسمت از بدنم دوباره لزج میشد و بوی آب منی‌ مشامم را دوباره پر میکرد. دستم را حسابی‌ مالیدم روی شکمم، همان جایی‌ که کیر حسین ساعتی‌ پیش به آن‌ جا مالیده بود. هرچه می‌توانستم از باقی‌ مانده آب منی‌ با انگشتانم جمع کردم و جلوی آئینه دستم را به دهانم بردم. دوباره انگشتانم را کشیدم روي لب‌هایم و سپس را لبهايم را لیسیدم. مزه ای مخلوط از شاش و آب منی‌ دهانم را پر کرد. هوس حسين و كير سفتش از سرم بيرون نميرفت. . با دست چپ کیرم را میمالیدم و دو انگشت دست راستم را مثل یک کیر می‌لیسیدم و میمکیدم. دلم میخواست حسین آن جا بود و با کیردراز و شق شده اش بازی‌ می‌کردم، دلم میخواست کیرش را میمالیدم روی صورتم روی لب هایم. دلم میخواست که که حسین بشاشد روی بدن من و خیسم کند و شاش گرمش روی شکم،‌ کیر و ران های من سرازیربشود.دلم میخواست کیرش را با همان حرص و ولعی بمکم که انگشتان خیسم را میمکیدم. لحضاتي بعد آبم آمد و اين بار با لذت و برای اولین بار آب منی‌ خودم را روی صورتم مالیدم و از روی انگشتانم لیسیدم.

هنوز دو ساعت نشده بود كه از هم جدا شده بوديم وتمام فکر و وجود من اشباع شده بود از هوس کیر دراز و سفت حسین. بی وقفه فکر کیر حسین بودم و تصور این صحنه که حسین کیرش به صورتم میمالد و من با دهان باز مثل یک گرسنه به دنبال لیسیدن و مکیدنش هستم یک لحظه ترکم نمیکرد. چه به سرم آمده بود؟ آیا همجنس باز شده بودم؟ از فکر کردن به پاسخ این سوال میترسیدم. به محظ اینکه پاسخی میافتم و یا احساس شرم و پشیمانی از کاری که کرده ام بر من مسلط میشد، وسوسه دوباره دیدن حسین وهوس تکرارکردن لذتی که به یکدیگر داده بودیم پشیمانی و ترس را از ذهنم پاک میکرد.

وجودم پر میشد از شهوتی که تصویر کیر سفت و دراز حسین به من میداد. در آتش این شهوت ممنوع، ولی تازه وغیر منتظره همه چیز را فراموش میکردم. در عالم خیال و بر بال هوس به سوی حسین پر میکشیدم تا سفتی کیرش را دوباره روی بدنم حس کنم.

آن روز نمیدانستم که از لحظه سوار شدن در ماشین حسین تا به حال لحظاتی را گذرانده بودم و لذتی را چشیده بودم که دیگر از ذهنم پاک نخواهند شد و مسیر زندگی من را تغییر خواهند داد.

فردای آن‌ روز حسین را دیدم ولی‌ داستانش را برای دفعه آینده می‌گذارم و این که پس از بازگشت من به انگلستان و حسین به آمریکا, هرکدام چه کردیم نیز باشد برای نوبت‌های بعدی چون این داستان سر دراز دارد.
Mirilop
     
  
زن

 
سلام میخوام یه حرکت از زن سکسیم بگم
     
  

 
ﻣﺮﺻﺎﺩ ﻭ ﺑﻨﻔﺸﻪ

ﺑﺎ ﺳﻼﻡ ﺧﺪﻣﺖ ﻫﻤﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﺍ .
ﺍﺯ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺍﺳﻤﻢ ﻣﺮﺻﺎﺩﻩ ﻭ 22 ﺳﺎﻟﻤﻪ . ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﭘﯿﺶ ﮐﻪ ﺗﺎﺯﻩ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﺗﺮﮎ ﻫﻤﺨﻮﻧﻪ ﺷﺪﻡ . ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮﻩ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﮔﻠﯽ . ‏( ﻭﺍﯼ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ . ﺁﺧﺮﺷﻢ ﺗﻮ ﮐﻔﺶ ﻣﻮﻧﺪﻡ 23. ﺳﺎﻟﻪ . ﻻﻏﺮ . ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺑﻮﻟﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺷﮕﻞ . ﻭ 7 ﺧﻄﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ‏) . ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﮔﻠﯽ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﻭ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺗﺎ ﻇﻬﺮ 6 ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺟﻠﯿﻞ ﺳﮑﺲ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻌﺪ ﺣﻤﺎﻡ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻨﺎﺭﻩ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺭﻭ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮐﯿﺮﻡ ﻣﺜﻞ ﺑﺮﻕ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ ﺁﺧﻪ ﯾﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﭘﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﺑﯽ ﺟﻨﺒﻪ ﻣﮕﻪ ﺧﺎﻟﯿﺶ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﺎﻟﯿﺶ ﮐﻨﻪ . ﮔﻔﺖ ﺟﺪﯼ ﻣﯿﮕﯽ ؟ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺭﻩ ﺟﻮﻥ ﺗﻮ . ﮔﻠﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ ﻣﺮﺻﺎﺩ ﺍﮔﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺁﺷﻨﺎﺕ ﮐﻨﻢ ﭼﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺮﺳﻪ؟ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﻭﺿﯿﺖ ﻣﺎﻟﯿﻢ ﺧﻮﺑﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﮐﺎﺭﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺎﻧﮑﯽ . ﮔﻠﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﯿﻎ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺷﻤﺎﻝ ﻫﺴﺘﺶ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺵ . ﻓﺮﺩﺍ ﻇﻬﺮ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﻠﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺑﺎﺯﻡ ﺭﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺗﺎ ﮐﯿﺮﻩ ﯾﻪ ﺗﺮﮎ ﮐﺴﺸﻮ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﻨﻪ . ﻣﻨﻢ ﭼﻨﺪ ﻣﯿﻦ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺣﻤﺎﻡ . ﺍﺯ ﺣﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺣﻮﻟﻪ ﺩﻭﺭﻡ ﭘﯿﭽﻮﻧﺪﻡ ﻭ ﺯﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ . ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺧﻮﺷﻞ ﯾﺎ ﺑﻬﺘﺮﻩ ﺑﮕﻢ ﯾﻪ ﮐﺲ ﺁﺱ ﺭﻭ ﻣﺒﻼ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺩﯾﺪﻣﺶ ﭘﺮﯾﺪﻡ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ . ﭼﻮﻥ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻨﻢ ﻧﺒﻮﺩ . ﻟﺒﺎﺱ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﻭ ﻣﻮﻫﺎﻣﻮ ﺳﺮﯾﻊ ﺍﺗﻮ ﺯﺩﻣﻮ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭﺍﺳﺘﺎﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﭘﺮﺳﯽ . ﺑﻌﺪ 2 ﺗﺎ ﺷﺮﺑﺖ ﺍﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﮔﻠﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻪ ﺳﮑﺲ ﺑﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﯾﺪ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺑﺮﯾﺪ ﺍﻭﻥ ﺍﺗﺎﻕ . ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺟﻮﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺍﺗﺎﻗﻤﻮ ﻧﺸﻮﻧﺖ ﺑﺪﻡ . ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺭﻭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﻡ ﺑﻪ ﮔﻠﯽ ﭘﺲ ﻫﻤﻮﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ ﺑﮑﻨﻤﺶ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﻭﻝ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﭘﺮﯾﺪ ﮐﻮﻧﻢ ﻧﺴﻮﺯﻩ . ﺗﺎ ﻭﺍﺭﺩﻩ ﺍﺗﺎﻕ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﯽ ﻣﻘﺪﻣﻪ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺎﺭﯼ ﺩﺭﻭ ﺑﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﻨﻔﺸﻬﻮ ﯾﻬﻮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻤﺶ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻦ . ﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﺍﯼ ﻟﺒﺎﺵ ﺩﺍﻏﻮ ﮔﻮﺷﺘﯽ ﺑﻮﺩ . ﺭﮊﻩ ﻟﺒﺶ ﺑﻘﺪﺭﯼ ﺧﻮﺵ ﺭﻧﮓ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﮕﻮ . ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﮐﻔﺶ ﻗﺮﻣﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻣﯽ ﭘﻮﺷﻦ . ﻻﻣﺼﺐ ﻟﺒﺎﺵ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﻭ ﺭﮊﻩ ﻟﺒﺸﻢ ﺧﻮﺷﻤﺮﻩ ﺑﻮﺩ . ﻭﻗﺘﯽ ﺳﺎﻧﺲ ﺍﻭﻝ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻨﻮ ﺗﻤﻮﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺩﺍﺭﻩ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ ﺧﻔﻢ ﮐﺮﺩﯼ ﭘﺴﺮ . ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻋﻮﺍ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﮐﺮﺩﻣﻮ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ . ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭘﺎﯾﻪ ﺗﺮﻩ . ﺩﻟﻮ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻣﺎﻧﺘﻮﺵ ﮐﻪ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺍﯼ ﻧﺎﺯﮎ ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻮﺩ . ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﺯﯾﺮﺵ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪ ﺍﺯ ﺭﻭ ﻣﺎﻧﺘﻮ ‏( ﭼﻮﻥ ﻫﻮﺍ ﮔﺮﻣﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺍﮐﺜﺮ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺯﯾﺮﻩ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﺟﺰ ﻟﺒﺎﺱ ﺯﯾﺮ ﻧﻤﯽ ﭘﻮﺷﻦ ‏) . ﻭﺍﯼ ﯾﻪ ﺳﻮﺗﯿﻦ ﻣﺸﮑﯽ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﻓﺮﻡ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺭﻭﺵ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺍﺯ ﺑﺎﻻﺵ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﻔﯿﺪﻭ ﺑﺮﺍﻕ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺍﻻﻥ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﭘﺮﻩ ﺁﺏ ﺷﺪ . ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﯿﺴﯿﺪﻥ ﭘﻮﺳﺖ ﺳﻔﯿﺪﻩ ﮔﺮﺩﻧﺶ . ﻋﻄﺮﯾﻢ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩﻭ ﻣﺎﺭﻭ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻬﺸﺖ . ﻟﯿﺴﺪﻡ ﻫﺎ . ﭼﺎﮎ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﻤﯿﺮﻩ . ﺍﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻑ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺑﻪ ﻫﻢ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ 3 ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ . ﺍﺯ ﺭﻭ ﺳﻮﺗﯿﻦ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺟﺎ ﺩﺍﺷﺖ ﭼﺎﮎ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﻟﯿﺲ ﺯﺩﻣﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺭﻭ ﻧﺎﻓﺶ ﮐﻪ ﯾﻪ ﻧﮕﯿﻦ ﺧﻮﺷﮑﻞ ﺁﻭﯾﺰﻭﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩ ﺷﺪﻭ ﺑﻮﺳﺶ ﻧﮑﺮﺩ . ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭﻩ ﺟﯿﻦ ﺁﺑﯿﺶ ﮐﻪ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﻄﻮﺭﯼ ﭘﺎﺵ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺗﻨﮓ ﺑﻮﺩ . ﺁﻗﺎ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺑﺪﺑﺨﺘﯽ ﺷﻠﻮﺍﺭﻭ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﺯ ﭘﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺟﯿﯿﯿﯿﯿﯿﮕﺮ . ﭼﺸﻤﺎﻡ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺎﺭ ﺷﺪ . ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﯿﺪ ﭼﯽ ﺩﯾﺪﻡ !!!!!!!!!!! ؟؟؟ ...
ﯾﻪ ﺷﺮﺕ ﻣﺸﮑﯽ ﮐﻪ ﻻﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﻤﺎﻣﺎً ﺑﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻻﯼ ﮐﻮﻥ ﺳﻔﯿﺪﻭ ﺧﻮﺵ ﺩﺳﺘﺶ . ﺍﺯ ﺟﻠﻮ ﻫﻢ ﻓﻘﻂ 2 ﺳﺎﻧﺖ ﭘﺎﺭﭼﻪ ﺣﺮﯾﺮ ﻧﺎﺯﮎ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺭﻭ ﮐﻮﺳﺸﻮ ﻣﺜﻞ ﺍﺑﺮﺍﯼ ﺟﻠﻮ ﻣﺎﻩ ﭘﻮﺷﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﻭ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﻣﺎﻩ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩ . ﺍﺯ ﺭﻭ ﺣﺮﯾﺮﻩ ﺷﺮﺕ ﮐﺴﺶ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪ . ﻭﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﯼ . ﺑﺎ ﯾﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺁﮐﺮﻭﺑﺎﺗﯿﮏ ﺷﺮﺗﻮ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺭﻣﺶ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﻣﺜﻞ ﻓﯿﻠﻤﺎ ﻭﺍﺱ ﮐﻮﺳﺶ ﺧﻂ ﺭﯾﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻫﺒﻮﺩ ﻭ ﯾﻪ ﺣﻠﻘﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﭼﻮﭼﻮﻟﺶ ﺭﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺁﺱ ﺑﻮﺩ ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﺲ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﮐﻪ ﺑﻌﺪﻧﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ﺧﺎﻧﻮﻡ . ﺧﻼﺻﻪ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻪ ﮐﻮﺳﺶ ﮐﺮﺩﻣﻮ ﺳﺮﻣﻮ ﺑﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﭼﻮﭼﻮﻻﯼ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﻭ ﻭﺭﻡ ﮐﺮﺩﺵ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﻮﺩ . ﺣﺎﻻ ﺑﺨﻮﺭ ﮐﯽ ﺑﺨﻮﺭ . ﻋﺎﺷﻖ ﭼﺮﺧﻮﻧﺪﻥ ﺯﺑﻮﻥ ﺗﻮ ﮐﺲ ﻫﺴﺘﻢ . ﺑﻌﺪ 10 ﻣﯿﻦ ﺷﻠﻮﺍﺭﻣﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﮐﯿﺮﻩ ﻣﺒﺎﺭﮐﻪ ﺭﻭ ﭼﻔﻮﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺩﻫﻦ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺟﻮﻧﻢ . ﺯﯾﺎﺩ ﻧﺨﻮﺭﺩ . ﺳﺎﮎ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﻫﻢ ﻧﺘﻮﻧﺴﺖ ﺑﺰﻧﻪ . ﮐﯿﺮﻣﻮ ﮐﻪ ﺟﺎ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﻋﻈﻤﯿﺖ ﺑﻪ ﮐﻮﻥ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺭﺍﻫﯿﺶ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﻭﺍ ﺷﺪﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺭﺍﻫﻪ؟ ﮔﻔﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﺍُﭘﻨﯽ ﮔﻔﺖ ﺁﺭﻩ ﺑﮕﺎﺯ ﺗﻮﺵ . ﻭﺍﯼ ﭼﻪ ﻓﺎﺯﯼ ﺑﻮﺩ . ﮐﯿﺮﻡ ﺑﺎ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﺭﺟﻪ ﺍﯼ ﺣﺮﮐﺘﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺍﻫﻞ ﮐﺲ ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ . ﭼﻪ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻭ ﺿﯿﺎﻓﺘﯽ ﺑﺮ ﭘﺎ ﺷﺪ . ﭼﻬﺎﺭ ﺩﺳﺘﻮ ﭘﺎﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﻭ ﻭ ﺗﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﻭ ﺧﺸﮑﻪ ﻓﺮﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﺵ . ﺟﻮﺭﯼ ﺟﯿﻎ ﺯﺩ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﺟﻔﺖ ﮐﺮﺩﻡ . ﺟﻠﻮ ﺩﻫﻨﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ . ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮊﺱ ﻣﯿﮑﺮﺩﻣﺶ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺟﻮﺭﯼ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﺑﻪ ﮐﻮﻧﺶ ﮐﻪ ﺭﺩ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻡ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯿﺸﺪ
     
  
صفحه  صفحه 50 از 59:  « پیشین  1  ...  49  50  51  ...  58  59  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA