انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 53 از 59:  « پیشین  1  ...  52  53  54  ...  58  59  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده



 
عمه ی خوشگلم

من علیرضا هستم ۱۵سالمه داستانی که براتون میخام تعریف کنم مربوط به عمه خوشگلم میشه عمه من اسمش توران هست
تابستون سال پیش که تازه مدرسم تموم شده بود بابام گفت میشه یه کاری برام بکنی گفتم هرکاری باشه می‌کنم گفت یه ماه برو خونه عمت خیلی تنهاس (البته یه پول خوبم بهم داد)
منم رفتم

بعد از دوسه روزی که اون جا بودم عمم همیشه شبا جاشو کنار من مینداخت منم چون عادت داشتم بدون لباس بخوابم خجالت مبکشیدم

یه شب گفتم عمه میشه اون ور بخوابم گفت نه گفتم من خجالت میکشم گفت خجالت نداره مگه من عمه تو نیستم

یه لبخند ملایم زد بغلم کرد شب کنار هم خوابیدیم صبح که از خواب بیدار شدیم عمه ام گفت می‌دونی چرا نزاشتم اون ور بخوابی گفتم نه گفت من از تاریکی می‌ترسم منم گفتم عیبی نداره پیش من بخواب اونم گفت باشه
بعد از ظهر من رفتم فیلم ترسناک گرفتم تا ساعت ۱۲شب فیلم دیدیم
وقتی عمه ام جا هارو انداخت متوجه شدم ک از پشت بغلم کرده گفتم عمه یه کوچولو اون ور بخواب گفت می‌ترسم منم هیچی نگفتم
از دستش خیلی ناراحت شده بودم شب خوابم نمی‌برد شب بعدی منم جای عمه رو انداختم تو حال و جای خودمو انداختم تو اتاق خواب عمه یکم عصبی شد ولی به روش نیاورد شب که خوابم برد فک کنم یه دو سه ساعتی خوابیدم یهو از خواب بیدار شدم دیدم رو به روی من خوابیده بغلم کرده منم فک کردم خوابیده راستش کیرم راست شد خورد به کوسش دیدم چشاش وا شد منم چشامو بستم که فک کنه خوابم دیدم گفت ای کلک چرا راست کردی
منم هیچی نگفتم که فکر کنه خوابم ولی گفت دیدم چشاتو بستی منم دوباره سکوت کردم این دفعه دیگه چیزی نگفت کیرم رو گرفت منم چشامو وا کردم گفت دیدی گفتم بیداری منم گفتم که چی
گفت واقعا چرا راست کردی گفتم هر کی جای من بود راست می‌کرد گفت چقدر کیرت بزرگه شیطون منم چشامو بستم احساس کردم کیرم داغ شد دیدم کیرمو داره می‌خوره منم هیچی نگفتم دستمو تف زدم و کسشو میمالیدم ولی چشامو بسته بودم کیرم یهو داغ شد شدید چشامو باز کردم دیدم نشسته رو کیرم بالا پایین میپره منم گفتم عمه از کون میشه بکنم گفت هر طور راحتی منم دولاش کردمو یه تف زدم رو سوراخ خوشگلش بعد کیرمو تا دسته کردم تو کونش یهو گفت عزیزم بکش بیرون من کونم تنگه من اهمیتی ندادم و هی تلمبه می زدم یهو دیدم عمم افتاد رو زمین گفت بیا کسمو بخور منم رفتم کسشو می‌خوردم یهو زبونمو کردم تو کوسش جیغ زد منم گفتم یواش عمه همسایه ها بیدار میشن وقتی به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت 3شده گفتم عمه دیره دیگه بخوابیم گفت نه من تا اب کسم نیاد نمی‌خوابم منم سینه هاشو گرفتم یه دفعه ناگهانی کیرمو کردم تو کسش همون لحظه آبش اومد من همشو خوردم گفت کیرتو بده انقد مالید تا برای اولین بار ابم اومد ابمو می‌مالید به صورتش می‌گفت برای پوست صورت خیلی خوبه بعد هردومون ولو شدیم رو زمین خوابمون برد ومنو عمه خوشگلم که رومون به هم دیگه باز شده بود اون همیشه لخت تو خونه راه می‌رفت و منم به حالت شوخی هروقت از کنارش رد می‌شدم یه چک سکسی می‌زدم تو کونش و تا آخر اون ماه هر شب سکس می‌کردیم و این ماه که تموم بشه درسام میخوام برم پیشش
     
  

 
آرش و مادرزن

اسم من آرش و 31 سالمه. 6 ساله که ازدواج کردم و یه دختر 4 ساله دارم. پدرزنم یک مدیر توی یک سازمان بزرگ دولتیه و ماهی یکی دوتا ماموریت داخلی یا خارجی داره و خیلی هم گرفتاره. از اون قدیمیهاست و اهل حال. بخاطر موقعییت شغلیش نمیتونه که هر کاریی دلش می خواد بکنه ولی بعد از اینکه کاملا به من اطمینان پیدا کرد، هر از گاهی براشون مشروب می بردم و اونها هم دیگه به یاد قدیما، خلاصه لبی تر می کردند.
2 سال پیش همسرم که خیلی دوستش داشم، تو یه تصادف شدید فوت کرد. بخاطر علاقه شدیدی که به همسرم و خانواده اش داشتم، تصمیم گرفتم دیگه ازدواج نکنم و برای دخترم یه پرستار گرفتم که صبح میاد پیشش و تا 8 شب دائم باهاش بازی می کنه، شعر می خونه، بچه رو می بره بیرون و خیلی هم با هم خوبند.
من و دخترم ماهی دو بار به خونه پدرزنم سر می زدیم. آخه اونها هم نوه شون رو خیلی دوست دارن و یک اتاق پر از وسایل بازی براش درست کردند که هروقت می ریم اونجا سرگرم باشه. ما هم اونها رو خیلی دوست داریم و دو سه هفته که نمی دیدیمشون، واقعا دلمون براشون تنگ می شد.
ماجرایی که می گم مربوط به پارسال زمستونه. اون روز مادرزنم زنگ زد و بعد از احوالپرسی گفت که شب بریم خونشون. من هم قبول کردم. ما رفتیم خونشون. نمیدونستم که پدرزنم خونه نیست. وقتی فهمیدم تعجب کردم. آخه هر وقت که میرفت مسافرت، وقتی من زنگ می زدم که حالشونو بپرسم، می گفت که اون نیست و من هم سعی می کردم که وقتی برم که اون هم باشه. همیشه جلوی من راحت بود و معولا با شلوار و تی شرت یا دامن و تی شرت می گشت. من هم که اصلا تو این فکرها نبودم. یه خواهر زن هم دارم که تازه ازدواج کرده. زمان مجردیش، حتی با هم تنهایی مسافرت هم رفته بودییم ولی یک بار هم تو نخش نبودم و به این چیزها فکر نمی کردم. سرم به کار خودم بود. اونها هم همیشه به من اعتماد کامل دارند.
تا اینکه اون شب دیدم که یه دامن کوتاه و یه تاپ سفید پوشیده که بالای سینه هاش و خط وسطش کاملا پیدا بود. طبق معمول بعد از سلام رفتم برای روبوسی ولی این بار بیشتر از همیشه طولش داد و درضمن یه کمی هم منو به سینه هاش فشار داد و گفت که خیلی دلش برامون تنگ شده. یه کمی تعجب کردم ولی به روی خودم نیاوردم و رفتم نشستم. دخترم هم که طبق معمول رفت به اتاقش و سرگرم شد. از پدرزنم پرسیدم، گفت ماموریته. یه میز شیشه ای 4 نفره کنار هال داشتند که همیشه روی اون مشروب می خوردیم. زود بساط رو آماده کرد و منو دعوت کرد که بریزم. همیشه من براشون می ریختم و می گفتند بدون من نمی خورند. رومیزی توری که همیشه روی میز بود، نبودش. گفت کثیف شده بود انداخته که بشوره. نشستیم و من ریختم. بلند شد رفت دستمال آورد و دوباره نشست. جوری پاهاشو زیر میز شیشه ای تکون میداد که من کاملا حواسم بهشون جمع شد. دامنش تا روی رونش رفته بود عقب و پاهاشو آروم به هم می مالید. هر از گاهی هم به پای من می زد. دو تا پک کوچیک خوردیم و من جای پدرزنم رو هم خالی کردم. انگار که یه کمی گرمش شده باشه، یه دستمال برداشت کشید به پیشونیش و بعدش هم بالای سینه هاش و در همین حین تاپشو داد پایینتر. کرست نداشت و یه کمی از قهوه ای نوک سینه اش هم معلوم شده بود. منم دیگه حالا به کاراش با دقت نگاه می کردم ولی هنوز هم فکر نمی کردم که امشب قراره چه اتفاقی بیفته. سه چهار تا دیگه هم خوردیم و دیگه کم کم پاهای منو با پاهاش می مالید. چند بار هم پاهاشو باز کرد که دیگه دامنش کلا رفت بالا و شورتش و تپلی کوسش نمایان شد. منم دیگه داشت دوزاریم می افتاد ولی هنوز هم دلم نمی خواست رابطه مون به اینجاها بکشه. دیگه حسابی هر دومون داغ شده بودیم که گفت: خیلی حالم خوشه. کاش یه نفر الان بود که مشت و مالم میداد.
سه سال پیش که پادرد و کمر درد گرفته بود، من براش ماساژ داده بودم. این کار رو خیلی خوب بلد بودم و زنم ازم خواسته بود که مامانش رو ماساژ بدم. بعد از اون کم کم خوب شده بود و ورزش رو شروع کرده بود. هر روز ورزش می کرد و اندامش خیلی قشنگ شده بود. قدش 170 و وزنش 60 کیلو بود. سینه هاش سایز 75 و خیلی خوش فرم بودند. باسنش هم قشنگ بود و با اینکه 47 سالشه، آدم فکر می کنه 38 سالش هم نیست. خیلی به خودش می رسید.
اتاق خواب و تختشون رو آماده کرده بود و یه چراغ خیلی کم نور روشن بود. اول ایستاده بغلم کرد. به هم لبخند زدیم و شروع کرد به لب گرفتن. زبونش رو روی لبای من می چرخوند. خیلی لذت می بردم. تو همون حال، آروم دکمه های پیراهنم رو باز کرد و اونو درآورد. دستش رو از زیر زیرپوشم برد تو و کمرم رو می مالید. منم کمرش و کونش رو می مالیدم. کمربند و زیپ شلوارم رو هم باز کرد. شلوارم افتاد پایین و دستش رو از پشت کرد تو شرتم و کونم رو مالید. زیرپوش و شورتم رو هم کم کم درآورد و برای اولین بار من لخت با یه کیر راست جلوی مادر زنم بودم. رفت پایین، کیرم رو با دستش گرفت و آروم به نوکش زبون زد. خیلی با حرارت و قشنگ تخمام و کیرمو می خورد و باهاشون بازی می کرد. منم موهاشو نوازش می کردم.
آه و اوه من دراومده بود و گفت که باز هم برای اولین باره که درست و حسابی داره کیر می خوره. شوهرش نمیذاره کیرشو بخوره. چون تا کیرش می رفته تو دهن زری جون، آبش میومده و دیگه چیزی برای کوس زری جون نمیمونده. شوهرش حق داشت. انصافا خیلی قشنگ ساک می زد.
بغلش کردم و انداختمش رو تخت. خودمم کنار تخت نشستم. از نوک انگشتاش شروع کردم به خوردن. می خوردم و میومدم بالا و لباس خوابش رو میدادم بالاتر. به شورتش رسیدم. بوسیدمش. چه بویی داشت. آروم درش آوردم و شروع کرم به خوردن کوسش. آروم آه می کشید. پاهاشو باز کرده بود. می کفت: جوووووون ... بخورش ... زودباش ... همشو بخور ...
زبونم رو تا ته می کردم توش و درمی آوردم. با انگشتم هم با سوراخ کونش ور می رفتم و با یه دستم هم با سینه هاش بازی می کردم. یه کمی رفتم طرفش. کیرمو گرفت تو دستش و بازی کرد و منم دیگه حسابی داشتم کوسشو می خوردم. صداش بلند شده بود و بعد از چند دقیقه ارضا شد. بی حس شد. رفتم خوابیدم روش. اما پایین. سینه ام رو کوسش بود. شکمش رو بوسیدم. منو گرفت فشار داد به خودش. منم آروم دلش رو می بوسیدم و می لیسیدم. خودمو کشیدم بالاتر و شروع کردم به خوردن سینه هاش. یه کمی با هم چرخیدیم. لباس خوابش رو هم درآوردم. حالا دیگه کاملا روش بودم و از هم لب می گرفتیم. کیرم لای پاش بود و با تکونهای اون روی کوسش بالا و پایین می رفت و با دستش هم محکم منو فشار میداد. بعد از دو سه دقیقه، پاهاشو باز کرد و گفت: "حالا بکن تو کوسم. تا ته بکن" کیرمو گذاشتم رو کوسش یه کم مالوندم. اومدم که یه ذره بکنم تو و یواش یواش تا ته برم که با پاهاش محکم منو هل داد جلو و با یه ضربه تا ته رفت تو کوسش. یه داد کشید. آخه هرچی باشه به گفته خودش کیر من دو برابر شوهرش بود و داشت جر می خورد. اومدم بیارم بیرون. نذاشت و گفت: "آرش جون منو بکن ... محکم بکن ... جرم بده .... کوسمو پاره کن ..." منم دیگه حالی به حالی شده بودم و شروع کردم به تلمبه زدن. از لذت داشت می مرد. همش با التماس می گفت که بیشتر پاره اش کنم. منم همین کارو می کردم. با ناخنهاش پشتم رو چنگ می زد و دو سه بار هم گازم گرفت. بعد از چند دقیقه، احساس کردم آبم داره میاد. بهش گفتم. درآوردش بیرون. فکر کردم برای اینه که تو کوسش نریزه. ولی گفت: "حالا زوده. با این کیر خیلی کار دارم" یه نیشگون کوچیک از سر کیرم گرفت. دردم اومد. احساس کردم یه کم کیرم می خواد بخوابه که گفت: "حالا از پشت بکن تو کوسم" منم یه چشم خوشگل بهش گفتم. رو تخت چهاردست و پا شد و یه کمی پاهاشو از هم باز کرد. سر کیرمو از پشت گذاشتم رو سوراخ کوسش. با یه فشار کوچیک نصفش رفت تو و با چند تا حرکت تا ته دادم تو. خودش هم مرتب عقب و جلو می کرد. آروم خم شدم روش و با دست راستم بالای کوسشو می مالیدم و با دست چپم سینه هاشو. داد و هوار می کرد و همش قربون صدقه کیر من می رفت و می گفت: "دارم به آرش جونم کوس می دم ... کیر خوشگل آرش جونم داره کوسمو جر می ده ... جووووووون .... کوس زری عاشق کیرته ... محکم بکن ... " اعتراف می کنم که دیگه داشتم کم می آوردم. آخه تکونهاش و حرفهاش خیلی حشریم می کرد و بعد از دو سه دقیقه باز احساس کردم آبم داره میاد. گفتم می خوام بخوابم. منو به پشت خوابوند. تو این فاصله خودم یه نیشگون دیگه از کیرم گرفتم و اونم فهمید و خندید.
نشست رو کیرم و بالا و پایین رفت. منم سینه هاشو می مالیدم و هر دومون آه و اوه می کردیم. باز هم قربون صدقه کیرم رفت و همون حرفا رو میزد. بعد از دو دقیقه که دیگه داشتم می ترکیدم بهش گفتم آبم داره میاد. خوابید روم گفت: "همشو بریز تو کوسم. لوله هامو بستم" منم از خدا خواسته، محکم بغلش کردمو با فشار تمام آبمو ریختم تو کوسش. اونم به خودش می پیچید و بعد بیحال شد. فهمیدم که اونم ارضا شده و بدون هیچ حرف و حرکتی یکی دو قیقه همدیگه رو فقط بغل کردیم. تو آسمون بودم. واقعا تو عمرم همچین سکسی نکرده بودم. لبم رو که بوسید به خودم اومدم. منم بوسیدمش. همونجوری که همدیگه رو بغل کرده بودییم، چرخیدیم و به پهلو خوابیدیم. موهامو نوازش کرد و گفت: "حسرت یه سکس با لذت تو تمام این سالها به دلم مونده بود ولی تو امشب منو به آرزوم رسوندی. ازت ممنونم" گفتم: "منم ازت ممنونم زری جون. میدونی که منم مدتهاسکس نداشتم. ولی امشب تو زندگیم رو عوض کردی"
گفت:" آرش جون، کاش می شد هرشب با هم باشیم. میدونی که خیلی دوستت داشتم. حالا دیگه عاشقتم. قول بده هر وقت که موقعیت مناسب بود، شب مال من باشی. منم موهاشو ماساژ میدادم ودیگه با پررویی گفتم: "آخه زری قشنگم، قربون لب و سینه های قشنگت برم، مگه می تونم بگم نه؟ چرا تا حالا بهم نگفته بودی؟ منم مثل تو همیشه حشرم ولی فقط ماهی یکی دوبار با جق زدن خودمو خالی می کردم." گفت: "نمیدونی که منم چند ساله که به یاد تو شبهای تنهایی، با خودم ور میرم و خودمو ارضا می کنم. ولی از این به بعد، فقط تو کوس من خالیش کن. حیفه به خدا"
منم بوسیدمش و خندیدیم. بهش قول دادم که در فرصتهای مناسب با هم باشیم. خیلی خسته بودم. کم کم با نوازشش تو بغلش خوابم برد. نزدیک شش صبح بود که طبق عادت بیدار شدم. زری جون کنارم خوابیده بود. شرت و کرستش رو پوشیده بود و یه دستش رو سینه ام بود. اومدم آروم برش دارم و برم حموم. بیدار شد. گفتم: "ببخشید عسلم. من میرم یه دوش بگیرم. با عشوه گفت: "تنهایی میری؟" گفتم: "اگه زری جونمم بیاد که دیگه خیلی عالیه" زود بلند شد و منم یه شرت پام کردم. رفتیم طرف حموم. یه شورت و حوله از کمد شوهرش برام آورد و برای خودش هم یه حوله آورد. رفتیم تو و دوباره لب و سینه و کوس خوردن من شروع شد. حالا تو نور بدنشو میدیدم. واقعا بهش نمیخورد 47 سالش باشه. بدن ورزشکاریش رو سانت به سانت خوردم و مالیدم و اونم لذت می برد. بعد من ایستادم و اون برام ساک زد. انگار این دفعه برام جذابتر شده بود.
وان هم دیگه پر از آب و کف شده بود و با هم رفتیم توش. اول من به پشت خوابیدم و اونم اومد پشت به من خوابید رو من. کیرم لای پاش سیخ بود و خودشو بالا و پایین می کرد. منم گردنشو می خوردمو سینه هاشو می مالیدم و اونم باز قربون صدقه ام میرفت. یک ساعتی اون تو مشغول بودیم و چند مدل عوض کردیم. یکبار وسط کار ارضا شد و آخر هم باز با هم ارضا شدیم. باز هم خواست که آب کیرم رو تو کوسش خالی کنم. وقتی آبم داشت میومد، گفت: "جوووووون ... آتیشم می زنه ... آبت خیلی داغه ... کیرتم کوسمو می سوزونه .... بریز توش .. کوسمو پر کن ... " و منم با فشار ریختم توش و باز هم بیحال افتادیم.
بعد از چند دقیقه بلند شدیم و خودمون رو شستیم. در تمام مدت شستن باز هم به من می چسبید و قربون کیرم می رفت. کیرم دوباره سیخ شده بود و می خواست دوباره برام ساک بزنه. گفتم: "زری جون، کم بخور، همیشه بخور" خندید و گفت: "آخه من تا شب که دوباره برگردی میمیرم" با تعجب گفتم: "مگه من امشبم اینجام؟" گفت: "از این به بعد نمی خوام هیچ شبی تنها باشم. هر وقت شوهرم رفت مسافرت، تو باید شوهرم بشی" خندیدم و گفتم:"من باید دعا کنم که یه موقع به شوهرت ماموریت چند هفته ای ندن وگرنه کمر من دیگه صاف نمیشه" خندید و گفت: "کاش یه انتقالی چندساله بهش بدن که خیالم راحت باشه تا چندسال هرشب کیرتو می کنی تو کوس من" دوباره چسبید بهم و کیرم رفت لای پاهاش. میدونست چیکار کنه که دوباره حشری بشم و شدم و یه بار دیگه تا دسته کردم تو کوسش و باز هم ریختم تو کوسش. دیگه داشت دیرم می شد. یه دوش گرفتیم و اومدیم بیرون. تا من سشوار کنم و لباس بپوشم، صبحونه رو آماده کرده بود. عسل و شیرموز و خامه و کره و ... همون حوله فقط تنش بود. گفتم: "چه خبره بابا؟" گفت: "بخور عزیز دلم. تو باید جون داشته باشی. نمی خوام به این زودیها از کمر بیفتی" نشستم که بخورم. اومد کنارم و منو بوسید و نشست روی پام. سینه هاش پیدا بود و حوله هم تا رونش رفته بود کنار. یه لقمه برام درست کرد. اومد بذاره تو دهنم. ازش گرفتم و مالیدمش به سینه هاش و گفتم: "حالا خوشمزه شد." خندید و سینه هاش رو به صورتم فشار داد. گفت: "همش مال خودته عزیزم" منم بوسیدمش و چندتا لقمه دیگه هم با همین حرفها خوردیم. می خواستم وسایل دخترم رو که خواب بود جمع کنم و همونطوری تو خواب ببرمش تو ماشین که زری اومد و گفت: "بذار اینجا باشه" گفتم: "می دونی که پرستارش هر روز 8 صبح میاد تحویلش می گیره." گفت: "زنگ بزن بگو امروز نیاد. امروز من میشم پرستارش. تازه، امشبم می خوای بیایی دیگه. نه؟" خندیدم و گفتم: "باشه عزیز دلم. تا شب دخترم پیشت باشه. شب تا صبح هم خودم پیشتم." یه لب طولانی گرفت و من رفتم.
موقع رفتن همش می گفت که مواظب خودم باشم و شب زود برم خونشون.
از اون شب، تقریبا ماهی 5-6 شب که تنهاست خونه اشون هستم و همه مدل سکس با هم داشتیم. حتی کونش رو که آکبند مونده بود بهم هدیه کرد. من تا حالا کون نکرده بودم. یه روز صبح تو حموم ازم خواست که امتحان کنیم و من لذت این هدیه جدیدش رو تا حالا چند بار بردم. جالبه که پدرزنم هم میگه که دیگه به مسافرتهای من هم عادت کرده و دیگه غر نمیزنه که چرا اینقدر ماموریت میرم. !!!
     
  

 
سلام دوستان عزیزم من حبیب ۲۶سالمه قدم ۱۷۷وزنم ۵۵ که شیش تا خواهر دارم که چهارتاشون ازدواج کردن از بچه گی تو کفه خواهره پنجمم بودم بزارین کمی از اون بگم اسمش فاطمه هست قدش ۱۶۷وزنش حدودای۶۰هست بینهایت خوشکل سبزس ولی وقتی میره زیره آفتاب دستو پاهاش از سفیدی میدرخشن مخصوصا وقتی که لباس میشوره خب بریم سره اصله مطلب راستی اون ۵سال ازم کوچیکتره وقتی بچه بودیم مثلا هفت یا هشت ساله تو خونه تنها میموندیم همو بغل میکردیم روش میخوابیدم ولی چون شهوتی در کار نبود همینجوری تموم میشد چندباری این کارارو کردیم بعدم که کمی بزرگتر شدیم دبگه ول شد تا موقعی که من شدم ۲۴اونم شد۱۸ دیگه خیلی خوشکل شده بود سینه هاش سفید متوسط کمر باریک باسن کمی بزرگ روناشم کلفت خیلی تودل برو بود ولی دیگه بزرگ شده بودیم نمیشد مثله بچه گی برم یه راست بغلش کنم مثلمن هنگ میکرد تو کفش بودم تا اینکه تلگرامشو دیدم دیدم بعله دوس پسر داره اونم زیاد تو یکی از چتاش رفتم دیدم حرفشون رسیده به سکسو این حرفا دیگه خیلی داغ کردم چون من از بچه گی دوسش داشتم یه روز خانواده رفتن شهرستان خونه خواهره بزرگیم اینا من با داداشم که ازم بزرگتره با همین خواهرم فاطی تنها موندیم داداشم صبح شدو رفت سره کارش من موندمو عزیزه دلم با خودم گفتم اگه این بار نتونم بکنمش دیگه هیچ وقت نمیتونم رفتم تو اتاقم کمی کیرمو مالیدم که حشری بشم بعد برم سراغش رفتم دیدم نشسته رو مبل داره کارتون تماشا
میکنه یه شلواره تنگه چشبون با یه زیرپیراهنه رکابی پوشیده بود فکرکنم تازه از حموم اومده بود چون داشت برق میزد رفتم نشستم کنارش دستمو انداختم دوره گردنش گفتم داری چیکار میکنی عزیزم گفت مگه نمیبینی دارم تلوزیون میبینم گفتم اون که بعله منظورم تلگرامته دوست پسرم که داری چشمم روشن جا خورد گفت نه دوس پسر کجا بود گفتم من تلگرامتو چتای سکسیتو همشو خوندم گفت تو غلط کردی تا همینو گفت یه سیلی محکمی خوابوندم تو گوشش گفتم اگه کیر میخوای به خودم بگو چرا به غریبه بدی گفت اخه تو داداشمی نمیشه که منم که ترسمو روش پیاده کرده بودم گفتم بچه گیامونو یادته گفت اره خب که چی ما بچه بودیم منم گفتم منم الان میخوام بچه بشم ترسید میخواست بلند شه فرار کنه از دستش گرفتم کشیدم بغلم نشوندمش رو زانو هام و محکم بغلش کردم نمیدونید چه حالی میداد وقتی سینه های نرم و داغش به سینم میفشردم فضا بودم اونم میگفت حبیب .حبیب تروخدا بس کن نمیتونم تا همینو گفت همینجور که بغلش کرده بودم از پشته موهاش گرفتم لبامو چسبوندم به لبای ظریف و نرمو داغش یه چند دقیقه بعد دیدم داره نفس نفس میزنه و ناله های زیره لبی و اه میکشه فهمیدم حسابی شهوتی شده دیگه مقاومت نمیکرد بدنش شل شده بود فقط میگفت آی آی آخ خ مثله برق تمامه لباساشو دراوردم مال خودمم همینطور روی مبل خوابوندمش خوابیدم روش(الانم راست کردم) محکم بغلش کردم لب میگرفتم و کیرمو میمالیدم رو کسش همین جورکه کیرمو به کسش میمالیدم دیدم خیلی لیز شده کسش خیسه خیس شده بود با زانو هام پاهاشو باز کردم مالیدم دره کسش بهم گفت حبیب منو بکن از جلو درحالی که دختر بود منم از خدا خواسته سره کیرمو گذاشتم روسوراخه کسش آروم آروم فشار دادم خیلی تنگ بود اه و نالش خونه رو پر کرده بود کیرمو یهو تا نصفه بیشتریش کردم تو کسش یه جیغی زدو منم محکم بغلش کردم فهمیدم پردش پاره شد و درد داره چند لحظه همون جوری تکون نخوردم که دردش ارومتر شه بعد شروع کردم به تلنبه زدن نمیدونید چه حالی داشت کسی که سالها در انتظارش بودمو داشتم میکردم بعده بیست دقیقه تلنبه زدن دیدم داره ابم میاد بهش گفتم چیکار کنم گفت عزیزم همشو بریز تو کسم گفتم اخه حامله میشی گفت نگران نباش قرص میخورم کاریت نباشه گفتم خیله خب منم نامردی نکردمو تمامه ابی که سالها جمع کرده بودم همشو خالی کردم تو کسه خشکل وتنگه خواهرم و اونم ارضا شده بود از اون روزبه بعد از هم دیگه خیلی بیشتر خوشمون اومده بود و از اون سکسه اولمون یکسال و خورده ای میگذره اون دیگه به من میگه شوهرم منم بجای زنم قبولش دارم گوره بابای هرکی که مشکل داره تا الانم هروقت اون میخواد یامن روی همدیگرو زمین نمیندازیم و سکس میکنیم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn

 
داستان سکس وحشی با دوست داداشم

سلام
من اسمم عسله قدم 160 و موی بور و چشم سبز و پوست سفیدی دارم کمر باریک و کون قلمبه ی خیلی تابلویی دارم جوری که اگه لباسم تنگ باشه هر مردی کونمو ببینه راست میکنه...
القصه... من یه داداش شوخ و شنگ دارم که خیلی دوسش دارم از من ده سال بزرگتره و زن و بچه داره و منم چون خیلی دوس دارن همیشه بخوان بیرونی جایی برن منم میبرن... تو یکی از مهمونیاشون من با امید آشنا شدم دوازده سال ازم بزرگتر بود ولی خیییییییلی جذاب بود یه پسر برنزه که وقتی میدیدمش یاده شیرکاکائو میوفتادم چشمای درشت عسلی و قده بلند و هیکلشم توپه توپ بود... اوایل فقط در حد یه دوسته خانوادگی بود چون زن داشت و منم تا اون موقع با مرده زن دار دوست نبودم. یه شب قرار بود واسه شام بریم خونشون چون شغلش تعمیره لبتاپ و اینا بود و لبتاپ منم یکم مشکل داشت بردمش که یه نگاهی بهش بندازه....


خلاصه رفتیم خونشون و بعد از شام همه تو پزیرایی نشستن و مشغول بودن که امید لبتاپو توی حال زد به برق و مشغولش شد منم چون از توی پذیرایی نمیدیدمش رفتم پیشش... تا رفتم دیدم داره عکسای تولد دوستمو میبینه که چند روز قبلش بود و منم یه پیرهن مشکی جذب و کوتاه که به پوست سفیدم تضاد وحشتناکی میداد پوشیده بودم که یقه ی لباسمم یه جورایی تا روی شکمم باز بود و وسطاش با زنجیر به هم وصل میشد و کلا همه جام معلوم بود... با خنده بهش گفتم فضول خان حواست به کار خودت باشه وقتی منو دید بدون اینکه هول بشه گفت دیوث عجب هیکلی داری.... منم خندیدمو بغلش نشستم و هی شوخی کل کل میکردیم یه کم که گذشت آروم دستشو گذاشت پشتم و بعد از پنج دیقه هی دستش میرفت پایین تر منم هیچی نمیگفتم... احساس میکردم میترسه چون زنش اگه از رو مبلشون بلند میشد مارو میدید... آروم دستشو گرفتم دیدم عین یخ منجمد شده یه کم دستشو تو دستم گرفتم و مالیدم که یهو زنش بلند شد چایی بریزه منم پریدم یه مبل اون طرف تر نشستم و حسابی حالم گرفته شد. اون شب وقتی داشتیم میرفتیم دم در آروم گفت بهم زنگ بزن. شب که شد گوشی داداشمو برداشتم که شماره امیدو پیدا کنم ولی هرچی عدد و رقم زدم نتونستم پین کدشو باز کنم خلاصه رفتم سراغ دفتر تلفنه زن داداشم و شماره ی مغازه ی امیدو برداشتم و فرداش بهش زنگ زدم اونم شماره ی موبایلی که دور از چشم زنش داشتو بهم داد. چن وقت با هم در ارتباط و بودیم و بعضی وقتا جک و اس ام اس های سکسی واسه هم میفرستادیم تا اینکه یه روز بهم گفت فرداش برم ویلاش که آبتنی کنیم. آخه یه ویلای بزرگ با استخر سرپوشیده داشت. منم رفتم حموم و حسابی به خودم رسیدم و یه آرایش قشنگ کردم رفتم... از در که رفتم تو دیدم بالا تنه ش لخته و فقط یه شلوارک پاش بود واقعا خوش هیکل بود محو عضلات شکمش بودم که با انگشت زد روی دماغمو گفت کجا رو نیگا میکنی شیطونک؟ منم که خیط کرده بودم بحثو عوض کردم. یه کم بعد رفتیم طبقه پایین و دیدم همه چی گذاشته... قلیون و مشروب و
کلی خوراکیو.... رفتم لباسمو عوض کنم وقتی برگشتم دیدم با مایو لم داده رو صندلی و یه پفک دستشه... منو که دید با اون مایو قرمز دهنش باز مونده بود همونجا بغلم کرد و کلی بوسیدیم همو بعدم رفتیم تو استخر و شنا کردیم تو آب هی بغلم میکرد و منو میچسبوند به خودش جوری که قشنگ برجستگی کیرشو حس میکردم بعدم هی میزد در کونم و مسخره بازی در میاورد یه کم که گذشت از آب اومدیم بیرون رفتم دوش گرفتم و لباسمو پوشیدم و دوباره آرایش کردم.... وقتی رفتیم بالا گفت من خستم بیا بریم یه کم دراز بکشیم ولی شهوت و شیطنت داشت از چشماش میزد بیرون و کیرشم کم مونده بود شورتشو پاره کنه و بزنه بیرون منم رفتم تو بغلشو دستمو آروم کشیدم رو برجستگی کیرشو گفتم اونجای آدم دروغگو... اونم یه لبخند خبیثانه زد و منو بلندم کرد و برد گذاشت روی تختش و خودشم اومد روم و بعد دااااغیه لب و زبون نرمشو حس کردم... داشتم از شهوت میمردم لباش خیلی حس خوبی داشت عینه آتیش بود زبونمو که میمکید تا آسمون میرفتم همون جوری که لب میگرفتیم تاپ سفیدمو در آورد و سوتینمم چون از جلو باز میشد راحت بازش کرد و ممه های صورتیم افتاد بیرون قشنگ میفهمیدم اونم حشرش زده بالا چون خیلی محکم سینمو فشار میداد و میلیسید و میک میزد آه و نالم راه افتاده بود و سینمو بیشتر تو دهنش فشار میدادم یه کم بعد کم کم رفت پایین و با یه حرکت شورت و شلوارمو کشید پایین و از پام درش آورد بعد افتاد به جون کسم و زبونشو میکرد تو کسم و بالا پایین میکرد و با دستشم با چوچولم بازی میکرد منم که آه و نالم کل ساختمونو برداشته بود و هی سر امیدو توی کسم فشار میدادم انقد کسمو خورد تا بلاخره ارضا شدم یه چند ثانیه غرق لذت بودم تا اینکه فکره این کیره خوردنی و کلفتش وادارم کرد بلند بشم و برم سراغش امید لم داد رو تخت و منم شرو کردم به خوردن کیر و تخماش جوری تخمشو میخوردم که آه آه میکرد بعد بلند شد و سرمو گرفت و خودش کیرشو تو دهنم عقب و جلو میکرد داشتم خفه میشدم ولی انقد وحشی شده بود نمیتونستم کنترلش کنم یهو کیرشو از دهنم در آورد و یه وشگون ریز از سر کیرش گرفت فهمیدم آبش داشته میومده بعد منو پرتم کرد رو تخت و اومد روم یه کم تف زد به دستشو انگشتشو کرد تو کسم وقتی دید واکنشی نشون نمیدم فهمید پرده ندارم و بعد کیرشو گذاشت دم کسم تا اومد بکنه تو یهو خودمو کشیدم عقب آخه کاندوم نداشت و میترسیدم حامله بشم دستامو سفت گرفت و به زور کیرشو یه نفس تا ته کرد تو کسم نفسم بند اومد احساس کردم کیرش از چشمام داره میزنه بیرون خیلی دردم گرفته بود اشک تو چشمم جم شد و بریده بریده گفتم امید نکن حامله بشم چی؟ اومد دم گوشمو گفت مگه بهت نگفته بودم عقیمم؟ مگه نمیبینی منو نگار بچه نداریم؟ غمت نباشه و شروع کرد به تلمبه زدن... کیرش خیلی بزرگ بود به گوه خوردن افتاده بودم با اینکه قبلا یه دوس پسر فاب داشتم که با هم سکس داشتیم ولی باز انگار دفعه ی اولم بود. کیرش تو کسم صدای ملچ ملوچ میداد کسم خیسه خیس بود،یه کم بعد کیرشو درآورد گذاشت دم کونم سریع کیرشو گرفتم و گفتم امید تورو خدا نکن تا حالا از کون سکس نداشتم با این کیر کلفتت جر میخورم گفت عشقم از همون روز اول تو کفه این کونه قلمبه ت بودم حالا ولت کنم؟ زکی! اول یه کم با انگشتش سوراخ کونمو باز کرد... یه کم میسوخت ولی قابل تحمل بود ولی خیلی میترسیدم همه میگفتن کون دادن
درد داره... یه کم که با انگشتش منو گایید کم کم داشت خوشم میومد که سر کیرشو گذاشت دم سوراخ کونم و فشار داد اما نرفت تو. هی میگفت خودتو شل کن اما نرفت تو بلند شد کرمو آورد و کلی به کیرشو کون من مالید و پامو گرفت بالا و دوباره کیرشو گذاشت دم سوراخ کونمو محکم فشار داد با اولین فشار سر کیرش رفت تو.... خیلی دردم گرفت و میسوخت یه کم سر کیرشو چرخوند و تکونش داد تا کونم جا باز کنه و یه ذره یه ذره میکرد تو و منم جیغ میکشیدم که ولم کنه اما محکم منو چسبیده بود یهو انگار جیغ زدنام امونشو برید که با یه فشار بقیه ی کیرشو تا دسته کرد تو کونم یه آن انگار آتیش گرفتم دستمو محکم گاز گرفتم که جیغ نزنم اما نمیشد اشکام گوله گوله میریخت رو بالشت اونم وحشیانه تلمبه میزد و با دستش سینمو فشاد میداد بعد منو برگردوند جوری که کون قلمبم اومد بالا و بعد خوابید روم و کرد تو کونم همزمان هم گردنمو لبامو میخورد و تلمبه میزد یه کم بعد کیرشو از کونم درآورد و منو به پهلو خوابوند لبه ی تخت و دو تا پامو با هم گرفت و از لای دو تا لپ کونم کیرشو کرد تو کسم این بار خیلی محکم تر تلمبه میزد منم هی میگفتم جووووون این کیر مال خودمه جرم بده امید تو مال خودمی و آه و ناله هام بدتر حشریش میکرد تا اینکه احساس کردم زیره دلم داغ شد... آبشو ریخت تو کسم بعدم کنارم ولو شد جفتمون خسته بودیم همین که چشممونو بستیم خوابمون برد.
چشممو باز کردم دیدم ساعت چهاره بلند که شدم دیدم ملافه ی تخت گند زده شده بهش... آبش که ریخته بود تو کسم در اومده بود و ریخته بود و کونمم کلی خون اومده بود خلاصه بلند شدم رفتم خودمو تمیز کردمو شورت پوشیدم بعدش دو تا قهوه ریختم و اومدم بالا سر امید و با بوسه روی لباش بیدارش کردم قهوه هارو که خوردیم ملافه رو جم کردم گذاشتم تو ماشین لباسشویی و دوتایی رفتیم دوش بگیریم بازم تو حموم کس تپلمو گایید و جفتمون دوباره ارضا شدیم.... بعد از این سکس رویایی هر وقت فرصت میشد منو امید با هم بودیم که یه سال پیش طلاق گرفت
و رفت آلمان خیلی ناراحت شدم و از دوریش گریه کردم و همیشه به فکرشم. مطمئنم دیگه مثله امیدو پیدا نمیکنم.
     
  

 
شوهرش زندانی بود کردمش

ﺳﻼم
ﺍﺳﻤﺶ ﺭﻋﻨﺎ ﺑﻮﺩ، ﻣﯿﺸﺪ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺍﯾﯽ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ، ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﺣﺪﻭﺩﺍ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺳﺎﻝ 67 ﺑﻮﺩ، ﺯﯾﺎﺩ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻋﯿﺪ ﺗﺎ ﻋﯿﺪ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﯾﺪﯾﻢ، ﺷﻮﻫﺮﺵ ﯾﻪ ﭼﮏ ﭼﻨﺪ ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺳﺮ ﻣﻮﻋﺪ ﻣﻘﺮﺭ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺑﺮﯾﺰﻩ ﺏ ﺣﺴﺎﺑﺶ ﮐﻪ ﭼﮏ ﭘﺎﺱ ﺑﺸﻪ ...
ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎﯾﯽ ﮎ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﻣﻦ ﻭﺿﻊ ﻣﺎﻟﯽ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺍﯾﻨﺎ ﭘﻮﻝ ﻗﺮﺽ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﮎ ﺑﺪﻩ ﺏ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ ﺷﻮﻫﺮﺵ
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻫﻢ ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﺑﺮﺍ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﻧﮕﻬﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ...
ﻣﻦ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﻭ ﺯﻧﮓ ﺩﯾﻔﺮﺍﻧﺴﯿﻞ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺧﺮﺩ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ، ﺩﯾﺪﻡ ﺍﻭﻧﻢ ﻫﺴﺘﺶ ... ﺧﻼﺻﻪ ﻧﺎﻫﺎﺭ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﭘﺎﺷﺪ ﺭﻓﺖ
ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ، ﺑﺎﺑﺎﻡ ﮔﻔﺘﺶ ﮎ ﯾﻪ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﭘﻮﻝ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ، ﺑﺮﻭ ﺑﺎ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﺑﺮﺳﻮﻥ ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﺩﺍﯾﯽ ﺭﻋﻨﺎ، ﺛﻮﺍﺏ ﺩﺍﺭﻩ
ﮔﻔﺘﻢ ﺳﻮﯾﯿﭻ ﺭﻭ ﺑﺪﻩ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺮﻡ ﺯﻭﺩ ﺑﯿﺎﻡ، ﮔﻔﺖ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﮔﻮﺍﻫﯿﻨﺎﻣﻪ ﺕ ﻧﯿﻮﻣﺪﻩ، ﺧﺪﺍﯼ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﺑﯿﺎﻓﺘﻪ، ﺑﺪﺑﺨﺖ ﻣﯿﺸﯿﻢ ﻣﯿﺮﻩ، ﺧﻼﺻﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ، ﮔﻔﺖ ﺑﺬﺍﺭ ﺗﻮ ﯾﻘﻪ ﭘﯿﺮﻫﻨﺖ ...
ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻡ، ﯾﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺑﻮﺩﻡ ...
ﺭﺳﯿﺪﻡ، ﺯﻧﮓ ﺩﺭﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺯﺩﻡ، ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻫﺮﺵ ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ
ﺗﺎ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ، ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻌﺪ ﺳﻼﻡ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻃﻮﺭﯼ ﺣﺮﻑ ﺯﺩ ﮎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻧﻤﯿﺨﺎﺩ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻫﺮﻩ ﺑﻔﻬﻤﻪ ﭘﻮﻝ ﺁﻭﺭﺩﻡ ...
ﻣﻨﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﻢ
ﺑﻌﺪﺍﺯ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ، ﺭﻋﻨﺎ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ﺍﻭﻣﺪ ﯾﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺩ، ﮔﻔﺖ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻣﺰﺍﺣﻤﺖ ﺷﺪﻡ، ﺍﯾﻦ ﭘﻮﻝ ﺍﯾﻨﻢ ﻟﯿﺴﺖ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﮎ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﮑﺸﯽ ﺑﺮﺍﻡ ﺑﺨﺮﯼ ...
ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻟﯿﺴﺖ ﺷﻤﺎﺭﺵ ﺭﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺯﯾﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﻭ ﺍﯾﻨﺎﺭﻭ ﺑﺨﺮ، ﯾﻪ ﺍﺱ ﻫﻢ ﺑﺪﻩ ﺷﻤﺎﺭﺕ ﺑﯿﺎﻓﺘﻪ ... ﺧﻼﺻﻪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ، ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ، ﺏ ﯾﻪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻧﮑﺸﯿﺪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﯾﻪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻃﻮﻟﺶ ﺑﺪﻩ ﮎ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻫﺮﻡ ﺑﺮﻩ، ﻧﻤﯿﺨﺎﻡ ﺑﻔﻬﻤﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﭘﻮﻝ ﻗﺮﺽ ﮐﺮﺩﻡ ...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺮﯾﺪ ﺍﻭﻥ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺍﺯ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﺭﻓﺎﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﻥ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﻬﺮ، ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻡ، ﺑﯿﺎﻡ؟ ﺝ ﺩﺍﺩ ﺁﺭﻩ
ﺭﺳﯿﺪﻡ، ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻮ ﺁﺷﭙﺰ ﺧﻮﻧﻪ، ﮐﻠﯽ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﻫﯽ ...
ﺑﻌﺪﺵ ﯾﻘﻪ ﭘﯿﺮﻧﻤﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﮎ ﺑﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺗﺮﺍﻭﻝ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻡ، ﺣﺲ ﮐﺮﺩﻡ ﯾﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺷﺪ، ﺗﺮﺍﻭﻻ ﺭﻭ ﺩﺍﺩﻣﺶ، ﮐﻠﯽ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﯾﻮﺍﺵ ﯾﻮﺍﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺏ ﺩﺭﺩﺩﻝ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺍﯾﻦ ﯾﻪ ﻣﺎﻫﻪ ﮎ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺯﻧﺪﺍﻥ، ﺧﯿﻠﯽ ﺯﺟﺮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ
ﺑﻌﺪﺵ ﺑﺮﺍﻡ ﺷﺮﺑﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﮎ ﺑﺮﻡ، ﭼﻮﻥ ﻗﺒﻠﺶ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻣﺮ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻣﺮﺧﺼﯽ ﻣﯿﺪﯼ؟
ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ ﻭ ﺷﺮﺑﺖ ﺭﻭ ﺩﺍﺩ ﺩﺳﺘﻢ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺏ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﺮﺑﺖ، ﯾﻬﻮ ﺑﯽ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻣﻤﻤﻤﻢ، ﭼﻪ ﺷﺮﺑﺘﯽ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺻﺪﺍ ﺭﻭ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ، ﯾﻬﻮ ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺑﻬﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﯾﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ
ﻣﻨﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺳﻮﺗﯽ ﺩﺍﺩﻡ، ﺧﻮﺩﻣﻢ ﺧﻨﺪﻡ ﮔﺮﻓﺖ، ﯾﻬﻮ ﺍﺣﺴﻮﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﯾﺎﺳﯿﻦ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﯾﻪ ﻓﮑﺮﺍﯼ ﺑﺪﯼ ﺏ ﺫﻫﻨﺶ ﺧﻄﻮﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺁﺭﻭﻡ ﺁﺭﻭﻡ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ، ﺑﺪﺟﻮﺭ ﭘﺎﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﻻﻣﺼﺐ ﺭﻭ ﺑﺪ ﺣﺎﻟﺘﯽ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﯾﻮﺍﺵ ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﯾﻪ ﮐﻢ ﺟﺎﺑﺠﺎﺵ ﮐﻨﻢ ﮎ ﺑﻬﺶ ﻓﺸﺎﺭ ﻧﯿﺎﺩ، ﺩﺳﺘﻤﻮ ﺩﯾﺪ ﻭ ﺑﺎﺯ ﯾﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺵ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ، ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﻤﺮﺩﻡ ...
ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﮎ ﯾﻪ ﻣﺎﻫﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﯿﺲ، ﻻﺑﺪ ﺍﻻﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﮐﻒ ﻣﯿﻤﯿﺮﻩ، ﺩﻟﻮ ﺯﺩﻡ ﺏ ﺩﺭﯾﺎ ﻭ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺑﺠﯽ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﺎﺵ، ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﺍﯾﺸﺎﻻ، ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﻧﯿﺲ، ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺭﻭ ﻣﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﻦ، ﯾﻬﻮﮔﻔﺖ : ﻭﺍﯼ ﻣﺮﺳﯽ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻗﺮﯾﻮﻧﺖ ﺑﺮﻡ ﺍﻟﻬﯽ، ﻣﺮﺳﯽ ... ﻭ ﯾﻪ ﺑﻮﺳﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﻟﭙﻢ ... ﻣﻦ ﺧﺸﮑﻢ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻨﻢ ﻣﯿﺨﺎﻡ، ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﭽﻪ ﭘﺮﺭﻭ، ﯾﻬﻮ ﺻﻮﺭﺗﺸﻮ ﺁﻭﺭﺩ ﺟﻠﻮ ﮎ ﺑﺒﻮﺳﻤﺶ، ﺩﺳﺘﺎﻣﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻟﺒﺶ ...
ﺍﻭﻟﺶ ﻣﯿﺨﺎﺳﺖ ﺑﮑﺸﻪ ﻋﻘﺐ، ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻧﺬﺍﺷﺘﻢ، ﯾﻬﻮ ﺷﻞ ﺷﺪ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﻢ، ﺷﺎﻟﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺯﺩﻡ ﺏ ﺩﻝ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﮔﻠﻮﺵ، ﺩﻭﺗﺎﻣﻮﻥ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺷﻬﻮﺗﯽ ﺗﺮ، ﺷﺮﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺏ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻧﺘﻮ ...
ﺍﻭﻧﻢ ﻫﯽ ﺷﻞ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﺪ، ﺩﮐﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ، ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺏ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﭖ، ﺍﻭﻧﻢ ﺩﺳﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﯿﺮﻡ، ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺏ ﻣﺎﻟﯿﺪﻧﺶ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺷﻠﻮﺍﺭ ...
ﺗﺎﭘﺸﻮ ﺯﺩﻡ ﺑﺎﻻ،ﺳﻮﺗﯿﻨﺶ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ، ﻭﺁﺍﺍﯼ، ﭼﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ، ﮐﺸﯿﺪﻣﺸﻮﻥ ﺏ ﺩﻧﺪﻭﻥ، ﺩﺱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﮐﺴﺶ،ﯾﻪ ﺁﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ، ﭘﺎﺷﺪﻡ ﺷﻠﻮﺍﺭﻣﻮ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ، ﺍﻭﻧﻢ ﺷﻠﻮﺍﺭﺷﻮ ﺗﺎ ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﺵ ﮐﺸﯿﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ، ﻭ ﺧﻮﺩﻡ ﺷﺮﺗﺸﻮ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺭﻭ ﮐﺴﺶ ...
ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺘﺮﮐﯿﺪﻡ، ﮐﯿﺮﻣﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺶ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺏ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ، ﺍﻧﮕﺸﺘﻤﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ، ﺧﯿﺲ ﺧﯿﺲ ﺑﻮﺩ، ﯾﻪ ﺁﻫﯽ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﯿﺮﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ...
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺍﺭﺿﺎﺀ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﻌﺪﺵ ﮐﯿﺮﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ، ﻻﻣﺼﺐ ﺏ ﺩﻭ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻧﮑﺸﯿﺪ ﺁﺑﻢ ﺍﻭﻣﺪ ...
ﭼﻘﺪﺭ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺩ، ﺁﺧﺮ ﻫﻤﻮﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﻫﻢ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ.
     
  

 
ماساژ دختر خاله


سلام من توی دستانام اسم نمیارم از این بابت خودمم نارحتم و ازتون معذرت میخوام جریان برمیگرده به اونجایی که خاله و خانواده اش برای تعطیلات عید اومدن خونمون و دخترخاله ام ازمن خوششاومده بود و من چون نمیخواستم بهش صدمه بزنم)مثه بعضیها اول عاشقش کنم بعد بکنمش بعدشم بندازمش دور(از این مسایل بدم میومد خلاصه من هی بی محلش میکردم چون نمیخواستمس ولی اون بدتر علاقه مند و حریص تر میشد تایه روز بهش گفتن من ترو نمیخوام دوس ندارم الکی هم بهت امید بدم ،من دنبال ازدواج و اینجور چیزا نیستم،من دنبال زندگی آزادم بهش گفتم اگه دلت میخواد درحد دوستی هستم خلاصه دخترخاله قبول کرد وزنگزدن و اس دادن وراحت حرف زدن شروغ شد,کهیه روز بهم گفت بدنش میخواد پریود بشه و بدن درد داره و حالش خوب نیس،ازم خواست که برم پیشش)اونا این چندروزی که مهمون ما بودن دخترخاله توی اتاق من میخوابید و من توی حال(وقتی رفتم توی اتاق ازم خواست کنارش باشم باهاش حرف بزنم که بخوابه، آخه نزدیک ساعت12شب بود،باهاش حرف میزدمکه وسط حرفاش گفت دخترا چقدربدبختن و هزارتادرد و مشکل دارن همینجور که حرف میزد دستمو گرفت و فشار دادو گفت یه سوال؟؟ماساژبلدی؟؟منم گفتم چور مگه؟گفت اگهازت خواهش کنم ماساژممیدی که درد بدنم کم بشه،منم گفتم باشه ولی اگه کسی اومد فکربد میکنه؟بهم گفت دررو فقل کن،منم قفل کردم وشروع کردم به ماساژ دادن،اول از لای انگشتهای پاهاش ورفتم بالاتر قسمت زیز زانو بعد قسمت بالازانو تاکونش رو ماساژ میدادم،بد بهم گفت میشه لامپهارو خاموش کنی؟؟گفتم خب چرا؟؟گفت تا خوابم بگیره)اما همش بهانه بود(لامپو خاموش کردم اولش خیلی تاریک شد رفتم طرفش بهمشگفتم تاریکه چیزی نمیبنم،گفت چشات عادت میکنه چه بهتر که نمیبنی،گفتم چرا؟؟گفت آخه میخوام شلوارمو دربیارم چون باشلوار خوابم نمیبره،من ساکت شدم وانم شلوارشو درآورد وگفت الان ادامه بده،من ساکت وبی سروصدا به کارکم ادامه دادم که دیدم همینجورخوابیده پیرهنشم کند،داشتم کارمو میکردم که دیدم آخ و اوخ مکینه،خیلی تحریک شدم،تا به خودم اومدی دیدم یه دخترلخت زیر دستام دارم توی اتاق بسته ماساژش میدم،این فکرا باعث شد کیرم بلند بشه،بعد دیدم که برعکس شد وبه پشت خوابد و صورتش روبرم بود بهم گفت ادامه بده،توی یه لحظه دیدم کیرمو گرفته و داره باهاش ور میره،منم رفتم رو سینه هاش و مالوندمشون وسوتینش کشدم پایین و شروع کردم به خورندن سینه هاش وبعدش خوردن شکمش و نوک زبونمو گذاشتم توی سوراخ نافش و بعد چنددقیقه رفتم سراغ خوردن کوسش واقعا باحالا بود،بعدش بهش گفتمبنظرت کیرم خشک توی کونت میره؟؟اونم با یه لبخنده سکسی شروع کرد به خوردن و خیس کردن کیرم،بعد خوابید رو شکم وبا چند تلمبه آهسته کونشو بازکردم و وقتی باز شدسرعتمو زیاد کردم،حفتمون داشتیم لذت میبریدم،که آبم اومدو همشو خالی کردم تویکونش )بدون مسخره کردن،سربه سرگذاشتن،ودرغ گفتن ووعده ازدواج دادن باهاش سکس کردم( سکسمون ادامه داشت تا وقتی شوهر کرد که بهش گفتم همچی رو فراموش کن.
     
  

 
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺳﮑﺲ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻧﯽ

ﺳﻼﻡ . ﻣﻦ ﺍﺳﻤﻢ علی هست، 20 ﺳﺎﻟﻤﻪ
ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ، ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﮑﺲ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻪ
ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺣﺪﻭﺩ ﯾﮏ ﺳﺎﻟﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩﻡ، ﺭﺍﺑﻄﻤﻮﻥ ﺩﺭ ﺣﺪ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺑﻮﺩ . ﮐﻼ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﻨﺞ ﺑﺎﺭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻧﺮﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﭼﻮﻥ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﻣﺤﯿﻂ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺷﻬﺮﻣﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺭﻭ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﺩ .
ﺗﻮ ﺣﺮﻓﺎﻣﻮﻥ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯼ ﺟﻨﺴﯽ ﯾﺎ ﺣﺘﯽ ﺑﻮﺳﯿﺪﻥ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﺍ ﻧﺒﻮﺩ، ﺧﻼﺻﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺣﺴﺮﺗﺶ ﺭﻭ ﺩﻟﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺳﺮﺗﻮﻧﻮ ﺩﺭﺩ ﺑﯿﺎﺭﻡ
ﺗﻮ ﯾﻪ ﻓﺮﻭﺷﮕﺎﻩ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﮐﺎﺭﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﻓﯿﻘﻢ، ﺻﺎﺣﺐ ﮐﺎﺭﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﻭ ﮐﻠﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺳﺮ ﺑﺰﻧﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﺶ ﻭ ﮔﻠﺪﻭﻧﺎﺷﻮ ﺁﺏ ﺑﺪﻡ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ
ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﮑﺎﻥ ﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﺑﻬﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﮐﻨﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﺼﺮ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺎﻫﺎﻡ .. ﺧﻼﺻﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻠﯽ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻼﺱ ﻣﺪﺭﺳﺸﻮ ﭘﯿﭽﻮﻧﺪ ‏( ﮐﻼﺱ ﺍﻭﻝ ﺩﺑﯿﺮﺳﺘﺎﻧﻪ ‏) ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ .
ﺗﻮ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﻧﮕﻔﺘﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﺯﺩﯾﻢ، ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﻢ ﻣﻨﻈﻮﺭﻣﻮ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻪ، ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﯼ ﺻﺎﺣﺐ ﮐﺎﺭﻡ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯼ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺁﺱ ﻭ ﭘﺎﺱ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺑﺮﯾﻢ ﺍﻭﻧﺠﺎ؟ ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻭﻧﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﯾﻢ . ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﺳﮑﺴﻪ ﯾﺎ ﻧﻪ ، ﭼﻮﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﻢ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻣﯿﺸﻪ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻓﺎﻣﯿﻠﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻨﺎﺧﺖ . ﺣﺘﯽ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻟﻪ ﺍﻡ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﺍﯾﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ .
ﺧﻼﺻﻪ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺧﻮﻧﻪ . ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﻭ ﻟﺒﺎﺱ ﻣﺪﺭﺳﺶ ﻧﺸﺴﺖ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ . ﻣﻨﻢ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭﺵ . ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﻢ ﭼﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻢ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﻢ؟ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﻡ ﺭﻭ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﻣﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﯾﻬﻮ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺮﯾﺰﻩ ﻭ ﻫﻢ ﺍﻭﻧﻮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻡ ﻫﻢ ﺁﺑﺮﻭﻣﻮ
ﺗﻠﻮﺯﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﻓﯿﻠﻢ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﯾﻢ ! ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺪﻭﻧﻪ ﺗﻮ ﺩﻝ ﻣﻦ ﻭ ﺍﻭﻥ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﺬﺷﺖ . ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎﯾﯽ ﺧﻮﺩﻡ (!) ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﻡ، ﯾﻬﻮ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﮔﺮﻣﺖ ﻧﯿﺴﺖ؟ ﺍﮔﻪ ﮔﺮﻣﺘﻪ ﺧﻮﺏ ﻻﺍﻗﻞ ﭼﺎﺩﺭ ﻭ ﺭﻭﺳﺮﯾﺘﻮ ﺩﺭ ﺁﺭ !
ﺍﯾﻦ ﺍﺻﻞ ﮐﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭﻭ ﺑﮑﻨﻪ ‏( ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﺳﺮ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﻫﻢ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻣﺶ ‏) ﯾﻌﻨﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺗﻤﻮﻣﻪ . ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻗﺸﻨﮓ ﺗﺮ ﺍﺯﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪﻡ ﺑﻮﺩ ! ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﮐﺘﺶ ﺑﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺗﺮ ﮐﺮﺩﻡ . ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﭘﺸﺖ ﮔﺮﺩﻥ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﻫﺎﺵ .
ﻣﺮﺗﺐ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﻢ ﭼﮑﺎﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮑﻨﻢ ﺍﺯ ﻓﯿﻠﻢ ﺗﻠﻮﺯﯾﻮﻥ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﺩﻡ ! ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺫﻝ ﺯﺩﻡ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﺵ، ﺍﻭﻧﻢ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﮕﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﺑﻬﺶ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩﻡ، ﺍﻭﻧﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩ . ﺩﯾﮕﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﭼﺸﺎﺵ ﺩﯾﻮﻧﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺻﻮﺭﺗﻤﻮ ﯾﻮﺍﺵ ﯾﻮﺍﺵ ﺑﺮﺩﻡ ﺟﻠﻮ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻢ .. ﻣﺮﺗﺐ ﻟﺒﻬﺎﺷﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺸﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ، ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻢ ﻣﺚ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﻟﺒﺸﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ .
ﮐﻢ ﮐﻢ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻣﺪﺭﺳﺸﻮ ﺍﺯ ﺗﻨﺶ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ . ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺭﯾﺰﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﻟﯽ ﺳﻔﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺷﮕﻞ . ﻣﺮﺗﺐ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ، ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ، ﯾﻪ ﺟﻮﺭﺍﯾﯽ ﺳﮑﺲ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺭﻭﯾﺎ ﺑﻮﺩ . ﺁﺧﻪ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺘﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺭﻭ ﻫﻢ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ . ﺧﻮﺩﺵ ﭘﺎ ﺷﺪ ﺷﻠﻮﺍﺭﺵ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻣﻨﻢ ﺧﻮﺩﻡ، ﻟﺒﺎﺳﺎﯼ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﮐﺎﻣﻞ ﻟﺨﺖ ﺷﺪﯾﻢ . ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﮐﻤﺮﺷﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻦ . ﺍﻭﻧﻮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﯿﺮﻡ ﺑﻪ ﮐﺴﺶ ﻭﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺤﮑﻤﺶ ﺑﻪ ﺑﺪﻧﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻢ . ﺁﺭﺯﻭﻡ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﻧﺴﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﺑﮑﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺏ ﮐﺴﺶ ﺧﻂ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﻮﺩ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ . ﮐﺎﻧﺪﻣﻮ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﻗﺒﻞ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﻡ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺑﮑﻨﻤﺶ ﮐﻪ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ . ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﮔﻔﺘﯽ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﺳﺮﯾﻊ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ... ﺧﯿﺎﻟﺸﻮ ﺭﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﻧﻮﻉ ﺗﺠﺎﻭﺯﯼ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ ! ﺧﻼﺻﻪ ﺗﻒ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻭ ﯾﻮﺍﺵ ﺗﺮﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻣﻤﮑﻦ ﻫﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ . ﺍﻭﻧﻢ ﺁﺥ ﺁﺥ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﯾﮑﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﻮﺍﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺴﻪ .. ﻭﻟﯽ ﭼﻮﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻮﺍﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺷﮏ ﺩﺍﺭﻩ ﮔﻮﺵ ﻧﺪﺍﺩﻡ .. ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ، ﺩﯾﮕﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺁﺥ ﺁﺥ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻟﺬﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﺮﺩ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽ ﮔﻔﺖ، ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺁﺑﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﻪ ﺳﺮﯾﻊ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺭﻭ ﮐﻮﻧﺶ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﺳﻮﺍﺭﺵ ﺷﺪﻡ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺧﻮﺩﻣﻮ ﺭﻭﺵ ﺭﻭﯼ ﻣﻨﯽ ﻫﺎﯼ ﻟﯿﺰ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﺎ ﻫﺮ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ، ﺣﺲ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ . ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺗﻮ ﺑﻐﻞ ﻫﻢ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻭ ﻫﯽ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯿﺪﯾﻢ . ﻣﺮﺗﺐ ﺑﺎ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ . ﻭ ﻟﺒﺎﺷﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ . ﺩﯾﮕﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﯽ ﺣﺲ ﻭ ﺑﯽ ﺣﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ . ﭘﺎ ﺷﺪﯾﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺣﻤﻮﻡ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﯿﻢ .
ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺑﻬﺶ ﺩﺳﺖ ﻧﺰﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺳﮑﺲ ﮐﺮﺩ، ﺍﻻﻥ ﯾﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﻣﯿﮕﺬﺭﻩ، ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺟﻮﺭ ﺷﺪﻥ ﯾﻪ ﻣﮑﺎﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﯿﺎﺭﻣﺶ .
     
  

 
کادوی موتور جدید

باسلام به همه ی شهوانی های عزیز میخوام ماجرای اولین سکسم با دوس دخترمو براتون تعریف کنم. کوتاهه ولی بد نیس.
من رامینم و تو ی محله پایین زندگی میکنم ۲۰ سالمه و این قضیه برا دو سال پیشه ک رشته نرم افزار تو یکی از دانشگاه ها قبول شدم ک اسم نمی برم وقتی رفتم اونجا همه با ماشینای مدل بالا موتورای سنگین ولی من با ی هوندا معمولی چون خودم کارگرم تو تولیدی و بابام هم پیک یک رستورانه وضع مالی آنچنانی نداریم.خلاصه وارد دانشگاه شدم و کاری ب کسی نداشتم چون از همه پایینتر بودم اصلا با کسی حرف نمیزدم بعد از ی مدت ک همه اومدن دورمو ی قهوه خونه رفتیم دیدم بچه های بامرامین و باهم دوست شدیم بین اونا چنتا دخترم بودن ک هی میومدن شوخی میکردن خودشونو میمالیدن به ما پسرا منم چون تاحالا نداشتم میترسیدم ضایع شم کاری نمیکردم ولی از ی دختره خوشم اومده بود اسمش هانیه بود اما اصلا نگاه بش نمیکردم ک جلو بقیه آبرومو ببره . یروز کلاس صب خواب موندم و باسرعت میرفتم سمت دانشگاه به سر کوچه دانشگاه رسیدم دیدم ک هانیه داره میدوه گفتم نخوری زمین باخنده یهو گفت نامرد منم ببر زدم کنار اومد بدون سلام سوار شد راه افتادم تو راه گفت چرا موتور جدید نمی خری منم گفتم پول ندارم و خانواده ام ضعیفا دیدم از پشت بغلم کرد گفت درست میشه ی حسی بهم گفت ک بگو ازش خوشت میاد اون ک راه داده منم دلو زدم ب دریا گفتم یچیزی بگم بین خودمون میمونه گفت بگو ک قضیه رو براش گفتم تا رسیدیم دانشگاه وقتی پیاده شدهیچی نگفت ولی جلو چندتا از بچه ها ازم لب گرفت همه پشماشون ریخت ک دختر به این خوشکلی و خوش هیکلی با منه بچه گدا تازه خودش ماشینم داره.بعد از اون قضیه خیلی باهم خوش بودیم ولی سکس نکرده بودیم تا ۴ماه پیش ک پولامو جمع کردمو ی پالس ان اس خریدم خیلی خوش حال به هانیه گفتم گفت ننه بابام میخوان امشب برن سفر فردا شب تنهام بیا شام درست میکنم بخوریم شب پیش هم بخوابیم با ترس قبول کردم فردا شب رفتم درخونشون زنگو زدم رفتم تو گفتم یالاه گفت بای مومن و خندیدیم اومد روبوسی وبغل نشستم ی چایی برام آورد گفتم شام چیه گفت لازانیا جاتون خالی عالی بود تشکر کردم گفتم دستت درد نکنه عجب کادوئی گفت این ک کادو اصلی نیست بعد خندید و میزو جمع کرد منم ب ننه بابام گفته بودم شب کاری دارم اوناهم هی زنگ که استراحت کن شام بخور.بعد از شام هانیه دستمو گرفت برد تو تاقش ی تخت دونفره داشت و ی تلوزیون بزرگ‌ گفت فیلم ببینیم و نشستیم و ی فیلم عشقی زینویس گذاشت ک قشنگ بود من و اونم ک تو بغل هم رو تخت بودیم ک لپشو ماچ کردم اونم خندید و لبمو ماچ کرد و ول نکرد ازاونجا شروع شد چندیقه فقط لب گرفتیم بعد دکمه های پیراهنمو باز کرد منم تاپشو درآوردم سینه هاش حدود۷۰ بود از رو‌سوتین گرفتم تو دستم هنوز لبای همو میخوردیم کیرمم سیخ سیخ بود ک از رو شلوار گرفت تو دستش و بلند شد لخت مادر زاد شد من اولین بار بود ک از نزدیک‌ ی زن لخت میبینم منم شلوارو شورتمو درآوردم و ب کسش خیره شده بودم ک کیرمو گرفت و شروع ب خوردن کرد منم لذت میردم ولی حرفی نمیزدم خیلی آروم کیرمو میخورد و زبون ب سرش میزد ک بدنم میلرزید چند دیقه خورد دیدم آبم داره میاد ک بلندش کردم بعد من شروع کردم سینه هاشو میخوردم اونم سرمو فشار میداد ی رب سینه هاشو خوردم ک نوکش میسوخت بعد اومدم روکس و شروع بخوردن مردم خیلی حال میداد خودش ک غش کرده بود بعد ب شکم خوابوندم و کونشو خوردم چون نیدونستم باکرس و انگشتمو فروع کردم آروم ک اه اه میکرد بعد از چند دیقه روون شد خیلی آروم کیرمو کردم تو کونش خیلی آروم جلو عقب کردم ک عذیت نشه آخه واقعا دوسش داشتم شروع کردم تلمبه زدن ولی یواش میزدم بعد بلند شدم و ب حالت سگی شدیم جفتمون بعد از نیم ساعت کردن گفتم عشقم داره میاد گفت بریز تو منم همشو ریختم وافتادیم روتخت اون اومد پایین دوباره کیرمو خورد بعد ی لب گرفتیم و ازش تشکر کردم اونم گفت اینم کادو موتورت بعد رفتیم دوش گرفتیم و خوابیدیم و فردا صب رفتم سر کار خیلی میخواستم بگیرمش ولی پدرش پسر همکارش که برج ساز بود رو براش در نظر گرفته و اونم مخالفه ولی کاریش نمیشه کرد اما اون بهترین کادو عمرم بود و امیدوارم ک هرجایی ک هست خوش بخت بشه چون دوماه بعد تموم کردیم ک صمیمی تر از این نشیم
     
  

 
کارمندبیوه_وحشری_بهزیستی


سلام به همه دوستان....داستانی که براتون مینویسم عین واقعیته که روزانه توی اداره برام اتفاق میوفته...کارمند بهزیستی یکی از شهرستانهای مرکزی کشورم که مسئول رسیدگی به مشکلات زنان بیوه هستم.روزی 40تا50 زن بیوه به دفترم میان که تیکه های نازو توپی هم توشون وجود داره..روزی چندبار لاسیدن با این خوشگلها که میفهمی بیوه هستن باعث میشه کیر بی زبون من راست بشه و بخوابه...یه صبح که وارد دفتر شدم دیم چندتا زن جلوی در اتاقم نشستن که یکیشون واقعا خوش هیکل و خوش فیس بود..از همون اول رفتم تو نقشه و کارشو انداختم برای آخر که همه برن...اون حروم زاده هم فهمیده بود که حواسم رو پرت کرده...یه مانتو کوتاه بالا زانو با آرایش حرفه ای..وقتی که باهام حرف میزد با نازو عشوه و تن صدای پایینو کشیده..کیرم داشت تو شلوارم دور خودش میپیچید...شلوار پارچه ای کارمندیم داشت پاره میشد..الکی پرونده اش رو ورق میزدم تا وقت بخرم..شمارشو ازش گرفتم و رو پروندش نوشتم و برای اینکه نپره کارشو انداختم برای یه روز دیگه..شماره خودم رو بهش دادم گفتم فردا زنگ بزن نتیجه بگیر..


اون روز فقط کس و کون فاطی توی نظرم بود..تجربه بالایی توی کردن بیوه ها داشتم برای همین میدونستم باید چیکار کنم..شب همون روز با یه خط دیگه بهش اس دادم اما خودمو یه جوری معرفی کردم که بعد برام مدرک و سوتی نشه..تا 3صبح باها ش اس بازی میکردم...یه بیوه حاضرو آماده که هیچ دردسری برای کردنش نداشتم...بهش گفته بودم از ساعت 3عصر بهم زنگ بزن تا لاس بزنیم...2تا 3روز حرومزاده تلفنی کیر منو به فضا میبرد..دیگه نمیتونستم طاقت بیارم..برای عصر یه جمعه باهاش قرار خونه گذاشتم..باور کنید وقتی اومد توی خونه و مانتوشو درآورد یه ست تورتور قرمز پوشیده بود که نوک سینه و روی کوسش هر جنبنده ای رو به تحرک وا میداشت..روی مبل بعد از خوردن یه شربت و شیرینی بهش نزدیک شدم و دستمو دور گردنش انداختم.بدنش داغ شده بود و نفس نفس میزد.دستشو گرفتم و گذاشتم روی کیرم..کم کم احساس کردم روش باز شده چون داشت کیرمو میمالید..توی گوشش نفس نفس میزدم تا حشری بشه..کارساز بود چون خودشو انداخت روی من..جا تنگ بود برای همین رفتیم روی تخت..لباسامو در آوردم..شروع کرد صورتشو روی موهای سینه من مالید و سینه هامو لیس میزد و میمکید..بد حشری شده بود..دستمو روی کسش کشیدم حسابی خیس کرده بود و گاهی هم آب دهنش روی من میریخت..نیم ساعتی لز و مالیدن هر دوتامونو حشری کرده بود..از بالای بدن من شروع کرد به زبون زدن تا رسید به کیرم و شروع کرد به ساک زدن..منم که لیدوکایین زده بودم خیالم راحت بود ارضا نمیشم و فقط کسشو میمالیدم..دیگه نوبت کردنش رسیده بود..کیرمو چندباری رو کسش مالیدمو آروم کردم داخل..حرومزاده حرفه ای جلو و عقب میداد و میچرخوند و میگفت پارم کن جندم کن آبتو بریز توی کسم که داشت با این حرفها منو دیوونه میکرد..کیرمو از کس تنگش کشیدم بیرون و با روغن جانسون چربش کردم و سوراخ کون فاطی رو هم روغن مالیدم و کردم توی کون بزرگش..فاطی کمر باریکی داشت اما کون بزرگ و خوش کیری..با چندبار تلمبه زدن و مالیدن کیر روی کون سفید فاطی ارضا شدم و آبم رو توی کون فاطی ریختم..سکس داغ و دیونه کننده ای بود..یه بیوه حرفه ای و حشری که کارشو حسابی بلد بود..
     
  

 
منو_نسرین_اولین_سکسمون



سلام من نويدم سي سالمه اين داستان ماله دوسال پيشه من شيراز كار ميكردم و هر يه مدت يه با ميومدم خونه
يه دوست دختر داشتم از همه لحاظ اوكي چه بدن چه اخلاق و چه خوانواده خلاصه همه چي تمومه تموم
فقط مشكلش اين بود كه تريپ ازدواج بود منم عجيب تو كفش بودم هيج جوره هم نميشد بكنمش چون خيلي خونواده دار بود تخم نميكردم دست بهش بزنم
خلاصه يه روز كه اومده بودم كرج قرار كذاشتيم رفتيم باهم جاده چالوس اونجا به بهونه اين كه صداي قلبشو بشنوم سرمو گذاشتم رو سينه هاش فشار دادم ديدم مقاومتي نكرد و حالت چشماش كاملا حشري شد خلاصه يكم اونجوري با سر ماليدمش بعد يهو گذاشتمش تو كف و گازشو گرفتم اومدم سمت خونشون و رسوندمش
از اون شب به بعد لحن حرف زدنمون شبا عوض شد و يه جورايي سكسي شده بود
گذشت و من ميخواستم برگردم سر كار كه گفت فردا از صبح تا شب با هم باشيم منم كه از خدا خواسته يه چادر و لوازم جوجه رو برداشتم اومديم جاده چالوس پل خواب يه جايي هست چادر ميزنن اونجا چادر علم كردمو رفتيم توش
دراز كشيدم ازش خواستم دراز بكشه پيشم اونم با هزار عشوه و خجالت داراز كشيد رو دستم يكم نگاش كردم سفت بغلش كردم بي حركت موندم جند ثانيه بعد لبشو بوسيدم
ديدم مقاومتي نكرد دوباره لباشو بوسيدم و شروع كردم به خوردن لباي نازش ء كم كم دستمو كشيدم روي بدنش ء چشماشو بسته بود و فقط داشت به حركت ابام روي لباش جواب ميداد خلاصه دستمو ماليدم روي سينه هاش كه اهه خوشكلي كشيد و منم كم كم لباسشو دادم بالا شروع كردم به خوردن سينه هاش واي عجب سينه هاييي به به نوك صورتي خوش رنگ باورم نميشد دارم سينه هاي نسرينو با اون همه عشوه و كلاسش ميخورم ءلباسمو در اوردم تو چادر افتاب داشت بلالمون ميكرد از گرما
اون دختر خجالتي قبل شهوت از چشماش ميباريد و بي حس شده بود
لباس اونم در اوردم فقط يه شرت پاش بود شروع كردم وجب به وجب بدنشو ليس زدن
رسيدم به كسش كه دستشو گذاشت روش و چشماي خمار گفت نكن ء منم كه حسابي حشري بودم به كل حاليم نبود دستشو زدم كنار شرته صورتيشو زدم كنار و شروع كردم به خوردن كسه خوشمزش ء اه و نالش شروع شد منم حشري تر شده بودم زبونمو ميكردم دمه سوراخ كسش زمينو چنگ ميزد و دست ميكشيد رو سرم يه يه ربي كسو خوردمو دوباره رفتم سراغ سينه و لباش متكا رو برداشتم انداختم زمين به شكم خوابوندمش رو متكا كونه خوشكلش مثله كتاب جلوم باز بود با زبون يكم كردم تو كونش خيلي تنگ بود يكم ليس زدم دوباره اه و نالش رفت هوا كم كم انگشتمو كردم تو كونش اولش خيلي اذيت ميشد و نه مياورد اما كم كم با تف نرم كردم و دوتا انگشتمو كردم تو دوباره غر زدنش شروع شده بود كه امون ندادم بهش كيرمو اروم گذاشتم دمه سوراخه تنگش يواش فشار دادم ولي اينقدر تنگ بود كه نميرفت تو خلاصه كلي عقب جلو كردم و ربونمو كردم تو و تف زدم كه يواش يواش كيرمو جا كردم تو كونش ء اينقدر تنگ بود كه احساس ميكردم يكي با دست داره كيرمو فشار ميده ء شروع كردم به تلمبه زدن يواش با دستم شروع كردم ماليدم كسش وقتي كسشو ماليدم حسابي رام شده بود و معلوم بود داره حال ميكنه و درد كونشو از ياد برده بود حسابي داشتيم حال ميكرديم ء هر از چند گاهي هم سينه هاشو فشار ميدادم
حس كردم داره ابم مياد كه كيرمو در اوردم برشگردوندم دوباره سينه هاشو شروع كردم به خوردن و گاز گرفتن و فشار دادن داشت ميمرد از حشريت و قربون صدقم ميرفت و ميگفق ماله مني و توفقط بايد منو بكني بعدش رفتم سراغ كسش دوباره خوردن اون كسه خوشكلش و با دستام سينه هاشو فشار ميدادم حالا نخور كي بخور يه صدايي شبيهه زوزه داشت ميداد كه ديدم لپاش گل انداخت و داغ و داغ شد و بي حركت افتاد و ديگه حركت نميكرد فهميدم ارضا شده من ادامه دادم به خوردن كسش يكم گذشت جون گرفت برشگردوندم دوباره كردم تو اون كون تنگ ولي اين دفه راحت تر جا شد با تموم توان تلمبه ميزدم كه بازم ارضا شد من
م كه داشتم ميمردم سرعت دادم به تلمبه زدنم تو همون حال كه بي حال افتاده بود منم ابم اومد تا اخرين قطرشو ريختم تو كونش منم بي حال افتادم روشو بي حركت موندم كيرمم خوابيد تو كونش
بعد چند لحظه بلند شدماز روشو يكم قربون صدقه هم رفتيم و لب بازي كرديم و سينه هاشو خوردم و لباس پوشيديم رفتيم دسشويي عمومي نزديكمون خودشو شست و منم خودمو شستم اومديم تو چادر جوجه رو زديم و تا غروب دوبار ديگه هم كردمش جاتون خالي خيلي حال داد اون روز
از اون به بعد هر وقت ميومدم كرج فقط به عشق اون كونه جنيفريش بود كه اينهمه راهو ميومدم
     
  
صفحه  صفحه 53 از 59:  « پیشین  1  ...  52  53  54  ...  58  59  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA