انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 59 از 59:  « پیشین  1  2  3  ...  57  58  59

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده


مرد

 

داستان سکسی مرجان خواهر جنده




من نوید 21 سالمه از تهران و خواهرم مرجان 20 سالشه با پوست سفید و صورت خوشگل ،کون ژله ای ک وقتی راه میرفت از تو شلوار لرزشش معبوم بود، چشمان درشت که روز به روز سکسی تر میشد و اندامش هم برجسته تر میشد. دوست پسر داشت و چند باری هم دیده بودمش. چون از طرف خانواده ازاد گذاشته بودیم روز به روز تیپش بیشتر شبیه جنده ها میشد . تو مهمونی های دورهمی با فامیل و همکارای بابام دامن تا زانوش میپوشید بدون جوراب و ساق پاهای سفید و خوش تراشش رو مینداخت بیرون . چند باری دقت کردم خیلی از مردای فامیل زوم میکنن رو ساق پاهای خواهرم. واقعا پاهای خوش فرمی داشت . یه روز داشتیم با یکی از هم باشگاهی ها برمیگشتیم که خواهرمو از پشت دیدم داشت میرفت . تیپش هم عین جنده ها بود . یه شلوار لی پوشیده بود تقریبا تا زانوش و ساق پاهاش دیگه کامل لخت بود . یاسر هم باشگاهیم هم میگفت جووون عجب کوسیه ...
همین حرف ناصر حس بیغیرتی منو تحریک کرد . خیلی خوشم اومد یکی درباره خواهرم اینجوری حرف زد . منم ساکت بودم و یاسر هم دائم از خواهرم و پاهای سفید و کون بزرگش میگفت .
حرفاش کیرمو شق کرده بود . رفتم خونه و وقتی خواهرم اومد همیشه تو خونه لباس های کوتاه میپوشید . چند تا عکس یواشکی ازش گرفتم و رفتم حموم یه دست جق مرتب زدم . ابم خیلی زیاد اومد و تنها دلیلش خواهرم مرجان بود.

روز به روز رو مرجان بی غیرت تر میشدم و همین باعث شده بود رفتارم باهاش تغیر کنه . بیشتر دستمالیش میکردم و یه بار هم به شوخی بهش اروم لگد زدم که پام رفت لای کونش . نرم ترین جایی بود که تو زندگیم لمسش کرده بودم . نیشش باز شده بود و فهمیدم مرجان میخاره...

اولین حرکتی که ازش دیدم وقتی بود که رفته بودیم شمال و سمت جنگل که بودیم چند نفر با اسب اومده بودن . خواهرم با گوشی صحبت میکرد و داشت از ما جدا میشد . ده دقیقه بعد مامانم گفت برو دنبال خواهرت . رفتم دنبالش دیدم با یکی از اسب سوارا وایساده و عکس میگیره . چند تا عکس گرفتن و پسره گفت بشین رو اسب عکس بگیر . مرجان هم گفت بلد نیستم . خود پسره رفت رو اسب و گفت بیا بالا کمکت میکنم . من پشت بوته ها بودم و از نزدیک میدیدمشون . خواهرم دست پسره رو گرفت و پاشو گذاشت رو رکاب و رفت بالا همین که رو اسب نشست پسره از پشت بغلش کرد . خواهرم هم اروم جیغ کشید . پسره از پشت سینه های مرجان رو گرفت تو مشتش . مرجان عین جنده ها میخندید و میگفت ولم کن وگرنه جیغ میزنم ولی بیشتر خوشش اومده بود . پسره از اسب پرید پایین و خواهرم رو اسب موند. همونجور چند تا عکس سلفی گرفت و میخواست بیاد پایین که پسره گفت نمیشه باید هزینشو بدی که خواهرم گفت بزار بیام پایین حساب میکنم . پسره گفت نه من پول نمیخوام بزار دوباره سینه هاتو بگیرم بعد اسبش رو یکم وجحشی کرد و خواهرم ترسید و بعد از کلی التماس گفت باشه . پسره اوردش پایین و همین که مرجان رسید پایین دورو برشو نگاه کرد و دکمه های لباسشو باز کرد پسره یه جووون گفت و سوتین خواهرمو باز کرد و سینهاشو گذاشت تو دهنش و شروع به لیس زدن کرد و. خواهرم میگفت بسه بزار برم ولی چشماش خمار شده بود و صداش میلرزید . پسره دستشو برد پشت و از رو شلوار کون نرم خواهرمو میمالید . مرجان اصلا اعتراشی نمیکرد و کلا وا داده بود . پسره گفت شلوارتو بکش پایین . کونت رو هم لیس بزنم . خواهرم بدون هیچ حرفی دگمه های شلوارشو باز کرد و پشتشو کرد به پسره . منم داشتم واضح میدیدمش از پشت . پسره شلوار و شورتشو تا زیر کونش کشید پایین و کون خواهرم افتاد بیرون . اولین بار بود که کون سفیدشو لخت میدیدم . پسره زانو زد و لپ کون خواهرمو باز کرد و سوراخش از جایی که من بودم معلوم نبود . پسره کون خواهر جندمو باز کرد و شروع کرد به لیس زدن سوراخ کون مرجان . خواهرم اه و ناله ش بلند شده بود . پسره خیلی حرفه ای خواهرمو راضی کرده بود و مرجان هم که میخارید .
پسره بلند شد خواهرمو برد نزدیک یه درخت و چسبوندش به درخت . از نیم رخ میدیدمشون . خواهرم کاملا مطیع شده بود . کیر پسره رو میدیدم . حدود 18 سانت بود و خیلی کلفت و پشمای کیرشو هم نزده بود .

یه تف زد به سر کیرش و اروم اروم میکرد تو سوراخ کون خواهر جندم . مرجان هم صداش در نمیومد . شلوار و شورت خواهرم تا زیر کونش پایین بود و پسره هم ذره ذره کیر کلفت و بزرگشو میکرد تو کون مرجان . پنج دقیقه طول کشید تا تمام کیرشو تا خایه کرد تو کون خواهرم و چسبید بهش . میگفت جووون چه کونی داری خوش به حال دوست پسرات . کاش زنم میشدی ...
پسره شروع کرده به تلنبه زدن و خیلی راحت کیرشو عقب جلو میکرد و وقتی دیدم مرجان انقدر راحت کیر به اون کلفتی و بزرگی رو جا داده تو کونش حتما قبلا باید زیاد کون داده باشه .
پسره تلنبه هاشو سریع تر کرده بود و کون سفید خواهرم با هر ضربه ش مثل ژله میلرزید . صدای خواهرم بلند شده بود که با صدای اروم میگفت تند تر بکن و لپ های کونشو با دستاش باز کرده بود تا کیر پسره تا جایی که میشه بره تو کونش . مرجان خیلی حشری شده بود و میگفت عجب کیری داری جرم بده تا خایه بکن تو کونم .
پسره هم وحشیانه داشت خواهمو میگایید و کمر سفتی هم داشت . مرجان همونجور ایستاده داشت کون میداد و گاییده میشد و از لذت چشماشو بسته بود . پسره گفت داره میاد بریزم تو کونت ؟ که مرجان گفت اره بریز . پسره هم یه اه کشید و چسبید به خواهرم . سینه هاشو از پشت گرفته بود و اب کیرشو خالی کرد تو کون خواهر جندم . پنج دقیقه چسبیده بود به خواهرم و وقتی ازش جدا شد کیرش خوابیده بود و از کون خواهرم اومد بیرون . اب کیر غلیظ و سفید پسره از کون مرجان خواهر جندم اویزون شده بود . پسره یه لنگ اورد و سوراخ کون خواهرمو پاک کرد . مرجان هیچی نمیگفت و اروم شورت قرمز و شلوارشو کشید بالا و رفت ...
یه نگاه به کیرم کردم که ابم بدون اینکه دست به کیرم بزنم اومده بود . لذت بخش ترین صحنه های عمرمو دیدم . اب کیر سفیدم زده بود بیرون . ابی که با بیغیرتی و گاییده شدن کون خواهرم اومده بود...

نویسنده شخص دیگری بوده
اوس علی
زندگی یه شهوته
     
  
مرد

 
????, [????/??/?? ??:?? ب.ظ]
?اولين تجربه سکسي که شوهرم کنارم نبود...
چندمين تجربه ي سکسي من که شايد بهترين تجربم بود. منو رضا «همسرم» چند سالي ميشه که فانتزي سه نفره داريم. فانتزيايي که هر کدوم يه خاطره و داستان قشنگ تو ذهن ما ساختن...
تصميم گرفتيم يه تنوع تو رابطمون بديم. تنوعي که باعث شد خييلي از قبل بيشتر اين رابطه سه نفررو دوس داشته باشيم. همسرم چند وقت پيش بهم گفت دوس داري با دوست پسرت، دوتايي با هم باشين. يني من نباشم... اون موقغ نتونستم جوابشو بدم ولي تو دلم خييلي خوشم اومد. خيلي دوست داشتم تجربش کنم. تجربه اي که قراره فقط منو دوست پسرم باشيم...
چند وقت پيش تو خيابون با يه پسره آشنا شدم. تو خيابون قدم ميزدم که با يه 206اومد جلوم. شيشه ماشينو کشيد پايين بهم گف جايي ميري دوست داري بيا من برسونمت. خيليا وقتي ميرم بيرون بهم گير ميدن، شماره ميدن. ولي اينبار فرق داشت. وقتي نگاش کردم ازش خوشم اومد، هم خشگل بود هم خوش لباس... همين باعث شد بشينم تو ماشينش. يه کم که باهاش صحبت کردم ازش بيشتر خوشم اومد. پسر خوش صحبت و بامزه اي بود..
يه نيم ساعت باهم چرخيديم، وقتي نزديک خونمون شديم ديگ از ماشين «مسعود» پياده شدم. شمارمو بهش دادم و قرار شد با هم بيشتر آشنا شيم... اومدم خونه همه ماجرارو واسه شوهرم تعريف کردم. وقتي ازش صحبت ميکردم، شوهرم متوجه شد که ازش خوشم اومده و يه جورايي دوست دارم باهاش باشم. فرداش به مسعود پيام دادم، اونم همش قربون صدقم ميرفت و که چقد از من خوشش اومده و دوس داره باز ببينيم همو. چند روز گذشت مسعود گفت ميخاد ببينه منو، بريم بيرون با هم باشيم.
شب رضا اومد خونه بهش گفتم فردا با مسعود قرار گذاشتم بريم بيرون يه دوري بزنيم...
رضا بهم گفت دوس داري با مسعود سکس کني، منم تو بغلش خنديدم و گفتم اره.. رضا هم محکمتر بغلم کرد.
فرداش مسعود قرار شد بعدظهر بياد دنبالم و قبل اينکه بياد پيام داد خونه ي دوستم خاليه، اگه توام دوس داري بريم خونه ي دوستم. وااي که چقد دلم ميخاست مسعود راحت بغل کنم و ببوسم.شوهرم وقتي فهميد مسعود بهم گفته بيا خونه دوستم، بهم گفت دوست داري بري خونش و دوتايي با هم باشين. ولي واسم يه جوري بود چون تا بحال هر جا رفتيم دوتايي با هم رفتيم و همه ي تجربه هامون کنار هم بوديم... از يه طرفم ته دلم خييلي دوس داشتم تنهايي با مسعود باشم. چون مسعود فرق داشت يه جورايي انگار دوسش داشتم...
قبول کردم که بريم خونه ي دوست مسعود...
وااي قرار بودد چه اتفاقي بيفته....... ساعت 8 غروب مسعود اومد دنبالم با هم رفتيم خونه ي دوست مسعود، اول يه کم تو ماشين مونديم، بعد مسعود تنها رفت بالا منم دنبالش رفتم.تو پله ها به شوهرم پيام دادم دارم ميرم بالا پيش مسعود. هوا ديگه تاريک شده بود. رفتيم بالا مانتومو درآوردم و موهامو باز کردم، نشستم رو مبل، مسعود از آشپزخونه اومد محکم بغلم کرد و لبامو بوسيد. يه آهنگ ملايم گذاشت و دستامو گرفت دوتايي نشستيم رو زمين... يه کم با هم صحبت کرديم و خنديديم. کم کم بهم نزديکتر شد، قلبم تند تند ميزد، بيشتر حسش ميکردم، از يه طرف استرس شديد ميکشت منو، از يه طرفم هيجان نزديک شدن به مسعود تو دلم غوغا ميکرد.... اولين بار بود رضا پيشم نبود ولي همش حس ميکردم کنارمه... اررروم مسعود اومد کنارم دستامو محکمتر گرفت و گفت بلند شو بريم تو اتاق رو تخت. منم که از مسعود بيشتر شوق داشتم دستاشو گرفتم و دوتايي پريديم رو تخت. دراز کشيديم کنار هم مسعود لبامو و بوسيد دستاشو دور گردنم انداخت، منم هر لحظه قلبم داشت تند تر ميزد، نفساي مسعود و بيشتر حس ميکردم...منم مسعود و محکم بغلش کردم و ديگ اينقد داغ شده بودم که همش در گوشش صدااش ميزدم مسعودددد اونم هر بار ميگف جاان مسعودد... لباسشو درآورد بدنش خيلي تمير بود، همونجوري بود که دوست داشتم اصلا مو نداشت. بهم گفت لباستو درار، يه کم ناز کردم گفتم فقط ميخام تو بغلت باشم دوست ندارم لباسمو دراري، مسعود هم گفت باشه...
دوبار محکمتر بغلم کرد و اينبار داغي بدنشو کامل حس کردم، تو کمترين فاصله فقط نگاش ميکردم و اروم دستاشو برد رو سينه هام... وااي داشتم ديوونه ميشدم، دستاشو رو سينه هام فشار دادم و بلندم کرد که لباسمو از تنم دراره. لباسمو درآوردم دراز کشيديم پيش هم، دستشو گذاشت روي سينه هامو ارروم لباشو آورد رو سينه هاااام. ووااي، سوتينمو کشيدم پايين لباي مسعود و بردم نک سينه هام، با لباي داغش محکم سينه هامو ميخورد و با دست ديگش سينه هامو محکم فشار ميداد، صدااي ناله هام بلند شد، دوس داشتم داد بزنم، چقد هيجان داشتم، شهوت کل وجودمو گرفته بودد، مسعود عاشق سينه هام شده بود، سينه هاي سفيد و با نک کرم رنگ مسعود عاشق خودددش کرده بودد

????, [????/??/?? ??:?? ب.ظ]
محکمتر بغلش کردم، مسعود و فشار دادم رو سينه هام...
مسعود خاست بلند شه لباس زيرمو دراره، دستشو گرفتم بازم خوابيدم کنارش، اينقد فشارش دادم ديگ نتونس تحمل کنه، شرتشو درآورد. اروم دراز کشيد روم، لباشو گذاش رو لبام، بلندش کردم دراز کشيدم کنارش پامو بالا گرفتم کيرشو گذاشت رو شکمم. وااي اينق خيس و داغ شده بودم تحمل هر ثانيه سکس نکردن با مسعود واسم قابل تحمل نبود... خودم کيرشو گرفتم، تازه متوجه شدم چقد کير مسعود بزرگه و منم اصلا نميتونستم تحمل کنم. بهم نزديکتر شد، ديگ شرو کرد تلمبه زدن، وااي چق حال ميکردم. سرشو گذاشتم رو سينه هام که همزمان سينه هامو بزارم تو دهنش، انگشتمو کردم تو دهن مسعود، تا کسمو بمالم. کونمو بيشتر دادم بغلش. دوس داشتم بيشتر از اين شهوتي تر شه. همش بهش ميگفتم مسعود بکن... بيشتر بکن... گف يلدا بلند شو تو بشين روش، اين مدليو زياد دوس ندارم ولي بخاطر مسعود نشستم رو کيرش، بالا پايين ميکردم.پاهامو گرفت وحالا ديگ کيرش تا ته تو کسم بود. بيشتر خودمو فشار دادم رو کيرش، کونمو از پشت با دستاش گرفت فشار داد واي ديگ داشتم ارضا ميشدم تندتر بالا پايين کردم وااي خيس شده بودم ابموو ريختم رو کير مسعود و چن ثانيه بغلش کردم... وقتي فهميد ارضا شدم بلند شد سرمو فشار داد روي تخت کونمو تا جايي که ميتونست فشار داد تو بغلش. شرتمو کنار زد کيرشو تا ته فشار داد تو کسم.. واي گنده بودن کيرشو بيشتر حس کردم،، دستمو بردم روي کمرم تا دستامو بگيره و تندتر تلمبه بزنه.صداي تختم از تلمبه زدناي مسعود بلند شده بود، محکم ميزد رو کونم و قربون صدقه کونم ميرفت، چن بار کيرشو درآوردم و دوباره خودم ميزاشتمش تو کسم، همش ميگفت يلداا عاشق کونتم، خيلي بدنتو دوست دارم. حس ميکردم ديگ نزديک ارضا شه، محکمتر بغلم ميکرد و تند تر تلمبه ميزد وااي گفتم مسعود جرم دادي و بيشتر تلمبه ميزد صداش که بلند شد کيرشو کشيد بيرون ابشو پاشيد رو کونم.. منم کونمو بيشتر بردم سمت بغلش. اومد سمتم بغلم کرد و صداي قلب هر دوتامون ميومد... خيلي دوس داشتم بيشتر ادامه پيدا ميکرد و مسعود ديرتر ارضا ميشد،، به همين خاطر به خودم قول دادم بازم برم پيشش و اين بار بيشتر و داغتر از بار اول با مسعود يه سکس عالي داشته باشم..
     
  
صفحه  صفحه 59 از 59:  « پیشین  1  2  3  ...  57  58  59 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA