انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 59:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  58  59  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده


زن


 
امان از مستی

من مینا هستم میخوام داستانی رو براتون تعریف کنم که خیلی کم اتفاق میفته یا من این طور فکر میکنم.
من دختری 20 ساله هستم با اندامی پر و قد بلند . داستان از جایی شروع شد که رضا دوست پسرم
خونشون خالی بود و من رفتم پیشش . رضا اندام خوبی داشت و یه کیر کلفت که چند بار اول منو واقعا
اذیت کرد.
اون روز رضا یجورایی مشکوک بود و من حس میکردم میخواد یه اتفاقی بیفته .
رضا به من گفت تا چند روز خونشون خالیه میتونم پیششون بمونم . منم زنگ زدم خونه گفتم میرم خونه همکلاسیم تنهاست چند روز پیشش میمونم.
سر شب رضا با یه شیشه مشروب اومد بهم گفت مینا امشب میخوام مست کنیم خفن .
حدود دو ساعتی با هم داشتیم میخوردیم و حال میکردیم کاملا مست بودم. تا حالا اونجوری مست نکرده بودم
هیچی حالیم نبود .
همونجا تو حال داشتیم حسابی لب تو لب حال میکردیم
با دستاش بدنمو لمس میکرد از رو لباس و حسابی حشری بودم . دستمو کردم تو شلوارش کیرشو گرفتم
حسابی داغ بود . بعد لباسامو در اوردم فقط شورت پام بود . رضا هم فقط شرت پاش بود
حسابی تو هم وول میخوردیم . تا اونوقت اونجوری حشری نبودم .
رضا تو گوشم گفت امشب تا صبح میکنمت
بهش گفتم عمرا تو دست دوم خوابت میبره . گفتم تو منو هیچ وقت سیر نمیکنی
به شوخی گفتم حداقل سه نفر میخواد تا منو سیر کنه
رضا گفت میخوای بگم بیان سیرت کنن
گفتم آره .
من با لحن شوخی میگفتم
ولی رضا جدی بود . من تو مستی حالیم نبود .
رضا تو گوشم گفت یکیشون اینجاست بگم بیاد.
فکر میکردم میخواد کل کل کنه
گفتم بیاد
رضا یهو صدا زد آرش بیا تو
آرش اومد تو اتاق باورم نمیشد . تو حال مستی نمی تونستم فکر کنم و حرفی بزم.
آرش لخت اونجا واستاده بود و منو نگاه میکرد
اومد جلو رضا از رو من بلند شد.
آرش پیشونیو بوس کرد و لبشو آورد جلو لب من.
من باورم نمیشد . ولی چشمام که خورد به کیرش که هنوز خواب بود دوباره داغم کرد
آرش شروع کرد لبامو خوردن . رضا دستمو گذاشت رو کیر آرش
رضا اومد جلو تو گوشم گفت اینم کیر اضافی دیگه چی میخوای
آرش داشت دوباره حشریم میکرد . کیرش شق شده بود .
بهم گفت شنیدم خوب ساک میزنی . کیرشو اورد سمت لبام
یه لحظه چشامو بستم با خودم گفتم مینا امشب جنده شدی وای بحالت
کیرشو فشار میداد به لبام
شروع کردم به ساک زدن بعد چند دقیقه رضا هم اومد گفت منم هستم
پا شدم نشستم دو تا کیر جلوم بود با دستام گرفتمشون و شروع کردم لیس زدن
یکی به این میزدم یکی به اون . تازه میهمیدم تو این فیلم ها چیکار میکنن .
رضا تو ساک زدن خیلی بد بود همیشه کیرشو میکرد تو حلقم
رضا سرمو با دستاش گرفت شروع کرد به تلمبه زدن تو دهنم . بعضی وقتا نفسم میگرفت .
بعد کمی آرش گفت رضا بیا دیونش کنیم
دو تایی افتادن به جونم . حدود نیم ساعتی داشتن منو لیس میزدن . کلا عقل از سرم پریده بود .
بعد کمی آرش گفت رضا بیا بکنیمش و شنیدم میگفت سیر نمیشه
ارش منو بغل کرد رفتیم تو اتاق روی تخت . من کنار تخت دمر دراز کشیده بودم .
آرش کیر کلفتشو از پشت میمالید به کسم . کیرشو آروم فشار داد تو
شروع کرد به عقب جلو کردن بعد چند لحظه رو رضا عجب کس ی هست
من حالیم نبود فقط آه و ناله میکردم . کم کم ضربه ها بیشتر و سریع تر میشد . حدود چند دقیقه بعد نوک کیرشو رو سوراخ کونم حس کردم
کیرش از رضا هم کلفتر بود . با دشت تمام کیرد . آبشو خالی کرد تو کونم گرمای آبش حشرمو بیشتر میکرد
من تازه ارضا شده بودم بیحال رو تخت دراز کشیده بودم . که رضا اومد جلو تو گوشم گفت تازه اول شبه . اینو که گفت یهو کیرشو تا دشته زد تو کسم . دادم در اومد زدم تو گوش رضا و رضا هی ضربه میزد و گفت جون بزن .
راستی یادم رفت بگم من پردمو تو یه عمل جراهی از دست دادم و تو یه تصادف رانندگی رحمم کاملا آسیب دید و امکان بچه دار شدن ندارم.
رضا با همون شدت آبشو خالی کرد تو کسم دیگه کاملا دیونه بودم
بعدش رفتیم تو اتاق تا یه چیزی بخوریم . نمیزاشتن لباس بپوشم میگفتم اینجوری باحالتره
بعضی وقتا از کنارم رد میشدن یهو انگشت میکردنو خلاسه یه ساعتی ام اینجوری ابهام حال کردن
ساعت رسیده بود به یک شب
که دیدم دوباره دارن شیطون میشن و رضا گفت وقت کاره بریم . دوباره رفتیم تو اتاق . تقریبا مستیم رفته بود
ولی اونا نمیذاشتن حشرم بخوابه . تو اتاق رضا رو به آرش گفت تک تک حال نمیده و آرش رو به من گفت پایه ای گروه سکس کنیم.
اولش ترسیدم . ولی نذاشتن من جواب بدم دوباره شروع کردن به لیس زدن بدن من . رضا خوابید رو تخت من رفتم رو براش ساک بزنم کسم به طرف صورتش بود . انگشتشو با آب کسم خیس میکردو میکرد تو سواراخ کونم . اینکارشو خیلی دوست داشتم حسابی حشریم میکرد .
آرش اومد جلو منو برگردوند . رضا زیرم بود . آروم نشستم رو کیرش با دستش کیرشو کلا جا کرد تو .
آرش داشت کیرشو رو سوراخ کونم تنظیم میکرد . وقتی کیرشو کرد تو حس کردم کیرشون داخل بدنم میخوره بهم . اولش سخت بود ولی کم کم برام جذاب شد . مهچین فشاری و حس کردن خیلی جالبه .
حدود نیم ساعتی به همین حالت داشتن منو میکردن فقط یه با جاشونو عوض کردن . اخرشم تقریبا هم زمان آبشونو خالی کردن تو کس و کونم .
من دو بار ارضا شدم . همونجوری روی آرش خوابم بردده بود رضا هم کنار ما رو تخت خوابیده بود
صبح که بیدار شدم نه رضا بود نه آرش .
حس بدی داشتم لخت روی تخت خواب بودم . صنحه های سکس شب قبل یادم میومد . با خودم میگفتم
من کیم یه فاحشه
یه دوش گرفتم و قبل از اینکه اونا بیان رفتم . دیگه اونا ندیدم ولی همیشه اون صنحه ها یادمه.
امیدوارم لذت برده باشین نظر بدين تا بعدي رو بذارم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
سکس در انباری

تا الان خاطرات زيادي از سکس هاي ديگران خوندم و براي اولين بار مي خوام يکي از خاطرات خودم رو تعريف کنم. بنابراين بدون زياده گويي به اصل ماجرا مي پردازم: يک روز ظهر که از سر کار به خونه برمي گشتم ديدم يه خانم با شلوار جين تنگ و مانتو خيلي کوتاه کنار تلفن عمومي نزديک خونمون مشغول صحبته طبق معمول با مشاهده سر و لباسش کير بنده سريع از خواب بيدار شد و به حالت آماده باش دراومد. دم در خونه منتظرش وايسادم تا صحبتش تمام بشه و بعد از اون دنبالش راه افتادم تا اينکه داخل يکي از کوچه هاي نزديک خونمون شد سريع رفتم کنارش و سر صحبتو باز کردم و بهش شماره تماس دادم.

فرداي همان روز به من زنگ زد و بعد از سلام و احوال پرسي گفت چرا به من شماره دادي ؟ من هم گفتم همين طوري. گفت نکنه به خاطر لباس هايم بوده که فکر کردي من اهلش هستم. من هم گفتم نه لباس پوشيدنت عادي بوده الان همه اينطوري لباس مي پوشند. گفت به هر حال من اهل اين نوع دوستي ها نيستم و الان هم که بهت زنگ زدم فقط به خاطر اين بوده که نگي بي معرفت بوده .گفتم اولا ممنون هستم که تماس گرفتي بعدش هم چرا عجله مي کني بگذار يه مدت با هم دوست باشيم اگه خوشت نيومد رابطمونو قطع مي کنيم. خلاصه ازون اصرار که من اهلش نيستم و از من پافشاري که عجله نکن. آخر سر بهش گفتم الان مي توني بياي محل کار من که با هم حرف بزنيم. گفت محل کارت کجاست و من آدرس دادم . بعدش چندتا بهانه آورد و گفت امروز نمي تونم بيام. در حين همين صحبتها من بهش گفتم اگه برات مشکل به محل کار من بياي به خونمون بيا که هم نزديک و هم راحت تر هستيم . بعد از اينکه اين حرفو زدم گفت خونتون چطوري و از لحاظ امنيتي مشکلي نداره گفتم نه من تنها هستم و مساله اي نيست. بعدش قرار شد يک روز ديگه زنگ بزنه و قرار بذاريم.چند روزي گذشت و خبري ازش نشد تا اينکه يک روز تو محل ديدمش. دوباره رفتم دنبالش و بهش گفتم چرا زنگ نزدي اون هم چندتا بهانه آورد و آخرش قرار شد فردا ساعت نه صبح به خونمون بيايد. از اوضاع خونمون بگم که قرار بود فردا صبح بابام اينا براي رفتن به دکتر به تهران برن چون خونه ما کرجه ولي از اونجا که خدا خواسته ما يک بار با خيال راحت کس نکنيم قرار فرداشون کنسل شد . من هم که به حموم رفته بودم و کيرم را حسابي صفا داده بودم مونده بودم چه کار کنم. از يک طرف به شانس تخمي خودم فحش مي دادم و از طرف ديگه به بقيه.

خلاصه ساعت نه صبح شد و من رفتم تو پارکينگ درو باز کردم و آوردمش داخل و براي اينکه کسي ما رو نبينه بردمش تو انباري. خلاصه تو انباري بهش گفتم چه اتفاقي افتاده و اون گفت مساله اي نيست بذار براي يه روز ديگه منم گفتم هر طوري شده امروز بايد يه جايي جور کنم به چند نفر زنگ زدم هيچ کدوم مکان نداشتند خواستم مخ طرفو بزنم که بريم خونه اونها گفت الان بچم خونست و نمي شه . در ضمن بگم که طرف شوهردار و بچه دار بود و حدود سي و پنج سن داشت ولي تا الان من نه شوهرشو ديدم و نه بچشو. بعد از اينکه از همه جا نااميد شدم همون جا شروع کردم با هاش ور رفتن و لب گرفتن. دکمه هاي مانتوشو باز کردم و ديدم يه تاپ کوتاه کاملا سکسي زير مانتو پوشيده و اونجا بود که آه از نهادم بلند شد ولي سريع خودمو جمع و جور کردم و گفتم ببين من بايد امروز باهات حال کنم بنابراين بيا همين جا بکنمت.گفت نه بابا اينجا نمي شه يه دفعه يه کسي مي آد و مي بينتمون منم گفتم ببين الان پارکينگ خلوت و چون داخل انباري هم تاريکه هيچکي مارو نمي بينه پس زود لخت شو تا بکنمت اونهم سريع شلوارشو درآورد و گفت حالا چه کار کنم؟ منم هم سريع يک کاندوم کشيدم رو کيرمو گفتم بشين روي زين اين موتور. يک موتور اسقاط تو انباريمون بود و ديدم هيچ جا بهتر از روي زين موتور نيست .نشوندمش رو زين موتورو پاهاشو از هم باز کردم و شروع کردم به خوردن کسش اونهم شروع کرد با موهام بازي کردن بعد از چند دقيقه ديدم که ديگه نمي تونم صبر کنم بلند شدم و کيرم کردم تو کس داغش . چند دقيقه اي تلنبه زدم تا آبم اومد و خلاصه بعد از ارضا شدن همه جا رو جمع و جور کرديم و من بهش پنج هزار تومن دادم و فرستادمش رفت. در ضمن بگم من قيافه خيلي مثبتي دارم طوري که جنده ها با خودشون فکر مي کنن من کير ندارم و نمي تونم بکنمشون و اصلا مال اين حرفا نيستم ولي خبر ندارند که بنده يک کير بلند و کلفت دارم که خوراک هر چي خانم حشريه. به همين خاطر طرف از کير من خيلي خوشش اومده بود و در حين کردنش دائم قربون کيرم مي رفت. اين جريان گذشت تا اينکه ظهر شد و از آنجا که بنده تا چهار راه نرم عذاب وجدان و عذاب کير دارم دوباره از خونه زدم بيرون به اميد اينکه دوباره پيداش کنم و بيارم تو انباري بکنمش. دست بر قضا دوباره کنار همان باجه تلفن ديدمش و بهش اشاره کردم بيا کارت دارم. بعد از چند دقيقه اومد و دوباره بردم تو انباري کردمش و چون اينبار آبم ديرتر اومد خيلي حال کرد. فرداش دوباره بهم زنگ زد ولي چون من کار داشتم نتونستم بيارمش و ديگه ازش خبري نشد تا اينکه خونمون براي مدتي خالي شد دوباره رفتم سراغش ولي مادرقبه برگشت بهم گفت ديگه از اين کارا دست برداشتم و از حالا به بعد به چشم خواهري نگام کن منم گفتم کس عمه ات و بي خيالش شدم. از انباريمون براتون بگم که بعدا يک نفر ديگه رو هم اونجا کردم ولي نفر سوم رو تا داخل انباري آوردم ولي نشد بکنمش . الان هم انباري رو خلوت کردم و موکت انداختم تا بتونم کسها رو راحت تر بکنم . از عموم خانمهاي عزيز دعوت مي شود جهت بازديد از اين انباري و انجام يک سکس به ياد ماندني از حالا جا رزرو کنند .اين هم داستان ما بي پولها که ويلاي شمال و خونه مجردي و تختخواب دو نفره نداريم که کسها رو با اعمال شاقه نکنيم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 

اولین گروپ سکس من


من رها هستم یه دختر مثل هزاران دختر دیگه تو این شهر...
26 سالمه تو 25 سالگی بعد 3 سال لاپایی دادن به دوست پسرم پردم پاره شد تا دو ماه افسرده بودم احساس میکردم یه چیز مهم و از دست دادم و همه ی ساعتای بیکاریم به این فک میکردم که چیکارش کنم بماند نمیخوام اصلا در مورد پردم صحبت کنم از این اتفاق به هیچ کس چیزی نگفته بودم به جز صمیمی ترین دوستم که مامایی میخوند اونم برای اینکه مطمئن شم واقعا پاره شده ...
یه دوستی داشتم به اسم مانا که ازدواج کرده بود زیاد خونشون میرفتم چون خیلی با اون و شوهرش به من خوش میگذشت مانا فوق العاده هات بود و تعریف میکرد از 17 سالگی با دوست پسراش سکس داشته و خیلی دختر شیطونی بوده و اینکه الانم که ازدواج کرده اگه هرشب سکس نداشته باشه خوابش نمیبره و به تنوع تو رابطشون خیلی اهمیت میده مانا شدیدا مشتاق بود که با من سکس داشته باشه و اینو مستقیما بارها بهم گفته بود اما خوب نه موقعیتش جور میشد ونه من اونقدرها مشتاق بودم برای این قضیه چون تازه پردم پاره شده بود و درگیری های روحی خاص خودمو داشتم. از خودم براتون بگم که من یه دختر خیلی خیلی هات و حشری هستم از دوم دبیرستان هرروز فیلم سوپر میبینم و داستان سکسی میخونم و خودارضایی میکنم حتی اگه دوست پسرم کل روز منو کرده باشه باید خودارضایی کنم...
مدتها بود سکس نداشتم و خیلی حشری بودم میخواستم به مانا بگم که پایم که باهاش بخوابم بهش گفتم خیلییی حشریم همش ترشح دارم یه دفعه برگشت و گفت بیا به پرهام بده امشب!!!! اولین بار بود که همچین چیزی میدیدم مگه میشه؟ یه زن به دوستش پیشنهاد بده با شوهرش بخوابه؟ هیچی نگفتم . شب قرار بود برم اونجا رفتیم خونه و پرهام هنوز نیومده بود به مانا گفتم یه فیلم سوپر بذار ببینیم از تو فیلمای پرهام یه سی دی گذاشت و نشستیم به تماشا چند دقیقه نگذشته بود که پرهام رسید منتظر بودم که مانا قطع کنه که این کارو نکرد خود پرهام هم مشتاقانه سی دیاشو در آورد و یه سی دی بهتر گذاشت و بعد نشست از سکسای مختلفش تعریف کردن اون شب فقط از سکساشون و رابطه هاشون و پارتنراشون گفتن و فیلم سوپر دیدیم وقت خواب که شد مانا بهم گفت بیا رو تخت ما بخواب پیش ما که چون خیلی خسته بودم قبول نکردم و تو یه اتاق دیگه خوابیدم.

چشمام داشت گرم میشد که پرهام صدام کرد و اصرار که بیا پیش ما بخواب گفتم خیلی خستم پرهام واقعا نمیتونم گفت میخوای ماساژت بدم گفتم آره اومد و بهم گفت دمرو بخواب دمر شدم و شروع کرد به ماساژ دادن از کتفم شروع کرد و رسید به کمرم و کم کم رافت پایین باسنمو و رونمو و دوباره اومد بالا دستش و کرد از زیر تی شرتم به ماساژ دادن آرومم در گوشم باهام صحبت میکرد داشتم یه جوری میشدم همونطور که ماساژ داد از زیر لباس دستشو به بغلای سینم رسوند و شروع کرد به ماساژ دادن دیگه هیچی نفهمیدم باسنمو آوردم بالا و شروع کردم به مالیدنش به کیر پرهام اونم دست انداخت و سینه هامو چنگ زد و شروع کرد به مالوندن سرشو آورد چسبوند به لبم و سریع ازم لب گرفت . لبم و میخورد سینه هامو میمالید و لباسامو از تنم در میاورد تو شوک بودم نمیدونستم این کار درسته یا غلط اما نمیتونستم از سکس بگذرم دراز کشیدم و پرهام اومد روم لباسای خودشو در آورده بود ازم لب میگرفت و تنم و میمالید و سینه هامو فشار میداد و میمالوند و کیرشو لای پام فشار میداد اومد پایین تر و شروع کرد به خوردن سینه هام تو همین حالت دستشو برد پایین و گذاشت رو کسم و شروع کرد به مالیدن منم دستمو بردم سمت کیرش و شروع کردم براش مالوندن . کم کم رفت پایینتر سرشو گذاشت رو کسم و شروع کرد به خوردن کم کم صدام در میومد اه و اوه موهاشو گرفته بودم تو دستامو با قدرت میکشیدم و اه میکشیدم بلند بلند میگفتم انگشت کن همونطور که داشت کسمو میخورد یه دفعه دیدم مانا لخت کنارمون وایساده پرهام سرشو بلند کرد مانا بهش گفت قرار شد بری بیاریش و رفت سمت کیر پرهام و براش ساک زد پرهامم کس منو میخورد و قربون صدقه ی کس و کونم میرفت سرشو آورد بالا و حمله کرد سمت لبام و شروع کرد به لب گرفتن کیرش مالیده میشد به کسم و مانا سینه هامو میمالید وقت گاییده شدن کسم بود کسی که از روزی که پردم پاره شده بود هیچ کیری رو به خودش ندیده بود کیر پرهام زیاد بلند نبود اما کلفت بود کیرشو گذاشت رو کسم و فرو کرد دو تا جلو عقب که کرد کیرش از تو کسم درومد خیلی تنگ بود ازم خواست برگردم که از پشت بذاره برگشتم و خم شدم مانا کیر پرهام و گرفت دستشو .کرد تو کس من دوباره چند تا جلو عقب و کیرش دوباره از کسم درومد پرهام پیشنهاد از بقل کردن و داد به شونه دراز کشید و منم پشت بهش دراز کشیدم پاهامو باز کردم و کیرشو کرد تو کسم و ایندفعه با تمام قوا شروع کرد به گاییدن کس تنگم مانا هم سینه هامو میمالید و ازم لب میگرفت آه و ناله میکردم و جیغ میکشیدم کسم داشت جر میخورد کیر تو کسم بود وااای آآآی آآآآی و ارضا شدم همزمان با من آب پرهامم اومد که مانا همشو خورد چند دقیقه تو همون حالت بودیم پرهام و مانا ازم لب گرفتن و رفتن تو اتاق خودشون برای ادامه ی کار منم شورتمو پوشیدم و از شدت خستگی از حال رفتم صبح دوباره چند تا لک خون تو شورتم دیدم ....

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
سکس در سرعین



داستان که می خوام براتون بگم واقعیت داره ، من و همسرم و دخترم نازی یه روز خواستیم بریم به استان اردبیل و شهر سرعین ، همون شهریکه آب گرم و معدنی داره . بعد از ظهر به سرعین رسیدیم و دنبال اتاق گشتیم تا اینکه در هتل ماهان اتاقی اجاره کردیم و قرارشد که دویا سه شب اونجا باشیم . درب همه این اتاقها به راهرو چند ضلعی بازمیشد . ما از بس خسته بودیم که حال رفتن به اب گرم را نداشتیم برای همین رفتیم تو شهر دور بزنیم و آش دوغ سرعین بخوریم . بعد از خوردن آش و گشتن در شهر و خوردن شام به هتل برگشتیم . شب از بس خسته بودیم همه خوابیدیم و قرار شد که صبح همسرم و دخترم بروند به استخر آب گرم سبلان و من هم بعد از ظهر برم و تا ظهر خوب استراحت کنم . ساعت 9 اونها از اتاق خارج شدند و من هرچقدر کردم خوابم نیومد و خواستم برم بیرون و صبحانه بخرم . موقع خروج از اتاق دیدم که درب اتاق مقابل بازه و خانم خم شده و اتاق رو جارو می کند . با دیدن این منظره کمی مکث کردم تا شاید منو ببینه و عکس العمل نشون بده . خانم وقتی منو دید لبخندی زد و سلام کرد و من هم جواب سلام رو دادم . برگشتم که بند کفشهام رو ببندم . بعد از بستن بندها برگشتم که برم بیرون که دیدم . خانم بصورت کامل بطرف من خم شده است . فوری چیزی به نظرم اومد که برگردم اتاق و از پشت درب نگاهش کنم تا ببینم چی میشه . برگشتم اتاق و درب رو نیمه باز گذشتم و از پشت به اون خیره شدم . زود فهمید و جارو رو کنار گذاشت و به طرف اتاق اومد . نمی دونستم چکار کنم . درب رو زد و من درب رو باز کردم . با لب خندان گفت ببخشید آقا شکر دارد . منظورش رو نفهمیدم برای همین گفتم اره صبر کنید الان می آرم . وقتی رفتم آشپزخونه که شکر رو بیارم دیدم که پشت سرم هست . تعجب کردم وقتی دیدم درب اتاق هم بسته شده و فقط من و اون داخل اتاق بودیم . بعداز کمی نگاه معنی دار به هم ، از من پرسید که خانم و دخترم کجا رفتند و من هم گفتم که به استخر رفتند . بدون اینکه من سوال کنم گفت که شوهرو دو تا پسرش هم به استخر رفتند . وقتی شکر رو از داخل وسایل برداشتم و می خواستم به اون بدم یه نگاه عمیق به من کرد و نمی دونم کی منو بغل کرده بود و با هم لب می گرفتیم . کم کم لباس منو در آورد و من هم لباس اون رو . اصلا" باورم نمی شد اما اون خانم ( شهلا) مثل دختران بزرگ و حشری منو می خورد و لیسم می زد و من هم اون رو بوس می کردم . بدن شهلا خیلی نرم و سفید بود و درسته چهار و پنج سال از من بزرگتر بود اما مثل دختر در آغوش من بود . رو تخت دو نفری خوابیدیم و همدیگر رو لیس می زدیم و من سینه های خوشگل و نسبتا" بزرگ اون رو می خوردم تا اینکه کم کم پایین تر ، کوسش رو مالیدم و اون از ته دل لب می گرفت . نمی دونم چند دقیقه تو این حال بودیم که با دستش کیرم رو گرفت و فشار داد و رفت پایین تا اون رو بخوره . خیلی ماهرانه کیرم رو ساک می زد . تو عالم دیگه ای بودم من هم رفتم تا کوس اون رو بخورم تا حال هردو کامل بشه . بعد از مدتی که همدیگر رو خوردیم به پشت خوابید و پاهای خودش رو رو شانه من گذاشت و من هم کیرم رو که خیلی شق کرده بود تا دسته تو کوسش فشار دادم . یه آهی از ته دل کشید که تابحال چنین آهی نشنیده بودم . شروع به تلمبه زدن کردم . هی می گفت که آبت رو زود نریز . آبت رو زود نریز .
بعد از چند بار تلمبه زدن با دستش آب کیر منو تمیز می کرد و اینکار باعث میشد که آب من دیر بیاد . بعد از چند دقیقه تلمبه زدن کیرم رو از کوسش در آورد و به سینه رو تخت خوابید . طوریکه پا هاش رو زمین بود من در اختیار اون بودم و هنوز باورم نمی شد . اون گفت زود باش بکن تو کونم . من تعجب کردم که چه راحت می گه مگه نمی دونه که درد داره و شاید این کیر کلفت من اون رو اذیت کنه . تو این فکر بودم که با دستش کیر منو گرفت و سرش رو گذاشت دم سوراخ کونش و من هم فشار دادم تو . خیلی تعجب کردم کونش چربی بود و راحت رفت تو و شهلا یه آخش از ته دل گفت . دقت کردم دیدم که خانم موقع اومدن خودش کرم به کون مبارک زده و برنامه ریزی همه کار ها رو کرده تا وقت کم نیاره . خیلی حال می داد جاتون خالی . با فشار تلمبه می زدم و تا دسته کیرم و می فرستادم تو کونش و اون هم آه و ناله می کرد و می گفت : بکن تا ته بکن این کون و کوس رو که سه ماه کیر ندیده بکن . منو بکن . زود زود بکن من آب می خوام . با حرفهاش منو بیشتر حشری می کرد . تا اینکه وقت اومدن آب فرارسید و از اون پرسیدم که چکار کنم . شهلا خانم گفت که بریز تو کونم و من هم همه آب داغ کیرم رو به اون کون نرم و بزرگ و سفید ریختم و روش خوابیدم . چند لحظه نشد بود که منو بلند کرد و رفتیم دستشوئی و خودش کیر منو با دستش زیر آب ولرم شست و منو به اتاق آورد و شروع به ساک زدن کرد . من اصلا" حال و نا داشتم و روی تخت خواب نشسته بودم و اون هم جلوی من داشت ساک می زد . طوری منو ساک می زد که من نمی دونم چطوری کیر من بلند شد . خودم تعجب کردم وقتی با همسرم حال می کنم اصلا" نمی تونم بعد از یک بار آب اومدن دوباره بلند بشم . اما این دفعه شهلا خانم چنان ساک می زد که کیر من بهتر از قبل بلند شد . با خودم گفتم که من کوس و کونش رو کردم دیگه کجا مونده . از شهلا خانم سوال کردم که برمی گرده تا کوس و کونش رو بکنم . هنوز کیرم تو دهنش بود و با سرش اشاره کرد که نمی خواد . هی ساک می زد و با آب دهنش برام جلق می زد تا اینکه وقت بیرون اومدن آب کیرم شد و بهش گفتم و اون گفت که بریزم تو دهنش . با فشار آب کیرم رو ریختم تو دهنش و اون هم با ولع همه آب رو خورد . بعد از اینکار من رو تخت ولو شدم و اون با دست مال منو پاک کرد و از من خیلی تشکر کرد که بعد از سه ماه تشنگی اون رو سیر آب کردم . خیلی دلم می خواست در باره اون سه ماه بپرسم ولی اون سریع لباس خودش رو پوشید و چند لب خوشگل از من کردو دوباره تشکر و رفت . من هم لباسم رو پوشیدم کمی ادکلن به خودم زدم و خوابیدم تا اینکه همسر و دخترم از استخر اومدن و با هم صبحانه ای که داشتیم خوردیم و به بیرون رفتیم . هر لحظه به فکر شهلا خانم بودم . ناهار رو بیرون خوردیم و به اتاق برگشتم و دیدم که نظافت چی داره اتاق اونها رو تمیز می کنه یعنی شهلا خانم از اونجا رفته بود . اون اسم خودش رو به من گفت ولی هیچ وقت اسم منو نپرسید و رفت . من همیشه تو فکر شهلا خانم هستم و به آقایون توصیه می کنم که ناراحتی زندگی رو به همبستری ربط ندهند که گناه شوهر شهلا خانم بیشتر از شهلا خانم است .علی
-------------------------------
     
  
مرد

 
خواهر زن

من یه خواهر زن داشتم که 7سال از زنم کوچکتر بود 18ساله بود.همیشه از طرز نگاه کردنش حدس میزدم که ازمن بدش نمیاد .چندبار که شب خونمون مونده بود نصفه شب میرفتم سراغش وسینه هاش و میمالیدم سینه هاش خیلی خوش فرم وسفت بود ودستمو میکردم توشرتش .همیشه کسش خیس بود بعضی وقتها هم کیرمو میمالیدم به کسش اونم مثلا خودشو میزد به خواب .ولی از ترس اینکه زنم بیدار نشه زود بیخیال میشدم ویه جلق میزدم خودمو خلاص میکردم .
تااینکه دوسال پیش یه شب مهممونی بودیم حال پسرم 1سالش بود بهم خورد بازنم وخواهرزنم بردیمش بیمارستان .گفتند باید بستری بشه ساعت 1نصفه شب بود قرارشد زنم پیش بچه بمونه منم خواهرزنمو برسونم خونه خودشون فرداش بیاد پیش خواهرش .
از بیمارستان که اومدیم بیرون گفتم خونتون دوره حالاهم که فردا بایدبیای بذار بریم خونه ما شب اونجا باش من برمیگردم بیمارستان .اونم قبول کرد .بردمش خونه خودمون وبه بهانه بیمارستان زدم بیرون . بعداز نیم ساعت که مطمئن شدم خوابیده برگشتم خونه ماهواره روروشن کردم وکانالهای سکسی رو نگاه میکردم کیرم بد جوری سیخ شده بود وکلی دلش رو صابون زده بود واسه خواهرزنه . اونم فکر کنم که متوجه اومدن وفیلم نگاه کردن من شده بود ولی خودشو توی اتاق بچه به خواب زده بود .دیگه نمیتونستم تحمل کنم یواش رفتم تواتاق خواب دیدم یه شلوار وبلوز خانمم روپوشیده وطاقباز خوابیده .رفتم سراغش اول خوب سینه هاشواز روی لباس مالیدم بعد لباسشوزدم بالا سوتینشو زدم کنار وسینه های لختشو مالیدم خیلی حال میداد اونم خودشو به خواب زده بود وهیچ حرکتی نمیکرد ولی معلوم بود حال میکنه شروع کردم به خوردن سینه هاش وبوسیدنش خیلی سینه هاش خوشمزه بود داشتم دیوونه میشدم کیرمو از روی شلوار میمالیدم به کسش .شلوارشو وشرتشو باهم کشیدم پایین وای چه کس وکونی اولش یه ذره مقاومت میکرد ولی بعدش شل شد .کیرمرمو میمالیدم به کس خیسش کلی حال داد هم خیس وهم نرم و هم گرم بود .بعداز مالیدن یهو ترسیدم پردشو بزنم اونم هی پاهاشو میچسبوند به هم .برش گردوندم وکیر سیخ شدمو گذاشتم رو سوراخ کونش وای چه کونی بود بعداز یه ذره درمالی یواش یواش کیرمو کردم تو کونش یه جبغ کوچیکی کشید ولی با اینکه معلوم بود درد داره خودشو زد به خواب وهیچ حرکتی نمیکرد .جاتون خالی کلی تلمبه زدم تو کونش اونم به نفس نفس افتاده بود بعد یه تکونی خورد یه آه طولانی کشید که معلوم بود ارضا شده منم بافشار تمام آبمو خالی کردم تو کونش وهمونجوری تا چند دقیقه روش خوابیدم .نمیدونید چه حالی داد کردن کون خواهر زن ایشالله نصیبتون بشه واقعا راست میگن خواهرزن مثل نون زیر کباب میمونه چون به همون اندازه خوشمزس .کردن کونش خیلی خوب بود خواهرش از عقب نمیده میگه خیلی درد داره منم اصرار نمیکنم . نمیدونه خواهرش رو از کون کردم چه حالی کرده . بگذریم از روش بلند شدم رفتم دستشویی وقتی برگشتم دیدم در اتاق رو قفل کرده .ترسیدم گفتم نکنه فردا همه چیو بگه کلی التماسش کردم تا درو باز کرد .بغلش کردم ازش معذرتخوالهی کردم وازش قول گرفتم به هیچکس هیچی نگه اونم قول داد نگه ونگفت .وقتی ازش پرسیدم چرا درو قفل کردی .گفت هم خجالت میکشیدم وهم ترسیدم بازم بیای سراغم وپردمو بزنی بوسش کردمو اونم منو بوس کرد گفتم من میرم بیمارستان توهم بگیر بخواب رفتم بیرون بعد که خونه رو از بیرون نگاه کردم دیدم نشسته پای ماهواره وداره تند تند کانال عوض میکنه معلوم بود دنبال فیلم سکسی میگرده .منم برگشتم بیمارستان .بعداز اون ماجرا هنوزم نگاهاش همون جوریه وبااینکه جلوی من روسری سرش میکنه ولی معلومه هنوزم میخواره ولی دیگه موقعیت جور نشد بکنمش .میبینمش کیرم سیخ میشه .
     
  
مرد

 
سمیه در اداره بیمه

خواهرم با ماشین با یه دختر همسن و سال خودش تصادف کرده بود و بدتر از اون اینکه مقصر هم بود. فرداش مادرم گفت که برای انجام کارهای بیمه و پرداخت خسارت طرف تصادف بجای خواهرم من برم .. من هم با کراهت قبول کردم ..وقتی که اونا با ماشین دم خونه ما اومدن من هم ماشین رو برداشتم و دنبال اونها به اداره بیمه به م آرژانتین رفتم.. دختره 24 سالش بود با خواهرش بود و به همراه یکی از دوستاش.. دختره اسمش سمیه بود ( اسم واقعیش هم همینه) و در خانواده مذهبی هم بزرگ شده بود ، دختری بود ریز نقش با تیپ دانشجویی و پوست سفید با موهای مشکی ..توی اداره بیمه زمانی که منتظر نوبت بودیم من سر صحبت رو با دختره باز کردم در حالیکه دوستش به نظرم قشگتر میومد( البته بدها به این نتیجه رسیدم که تصمیمم درست بوده) از کارو بارش پرسیدم و اینک چه رشته ای میخونه و کلی سئوالهای دیگه ک اصلا یادم نیست چون برای گرفتم جواب نمی پرسیدم بلکه برای ادامه صحبت باهاش سئوال می کردم.آخر صحبتها وقتی فهمیدم کارهای گرافیک بلده بهش گفتم که برام یه کارت ویزیت طراحی کنه و اون هم قبول کرد. چند روز بعد برای گرفتن کارت باهاش قرار گذاشتم و کارت رو ازش گرفتم و بعد از اون قرار های بعدی و دیدار های بعدی تا اینکه روز دوم عید ازش دعوت کردم که به عید دیدنی من بیاد و من هم خونه تنها بودم چون خانواده برای عید دیدنی به جایی رفته بودن. وقتی زنگ زد و از پله ها بالا میومد اصلا باورم نمیشد که این دختری که اصلا بهش نمیومد با کسی سکس داشته باشه الآن توی خونه منه( و بعدها هم فهمیدم قبلا با کسی سکس نداشته ). یه جعبه شیرینی گرفته بود و یه مانتو سفید و قشنگی هم پوشیده بود و صورتش هم زیباتر شده بود. وقتی مدت کوتاهی نشست و ازش پذیرایی عید کردم تلفنهای مادرش شروع شد که کجایی و چرا به من نگفته ای کجا میری.. نمی دونم بیشتر از نیم ساعت صحبتها طول کشید و سمیه مدام می گفت که من خونه دوستم هستم و بزودی بر می گردم.. خلاصه وقتی تلفنها تموم شد پیش من برگشت و من ازش عذر خواهی کردم که توی دردسر انداختمش و اون هم می گفت که اصلا اینطور نیست در همین حال که این تعارفها رو رد وبدل می کردیم اومد نزدیک و کنار من نشست در حالیکه پاش به پای من چسبیده بود ودر همین حال به آرامی روی مبل لم داد من هم که قبلا باهاش تجربه ای نداشتم به عنوان اولین تجربه ام باهاش دچار هیجان شدم با این حال به بهانه عذر خواهی از ایجاد دردسر براش به طرفش لم دادم و لبهاش رو برای اولین بار بوسیدم ولی ادامه بوسه از طرف اون نزاشت که من برگردم. قبلم داشت از سینه ام بیرون میزد و شهوت رو فراموش کرده بودم با این حال داشتم به خودن لبهاش ادامه میدادم و اون هم همینطور تا اینکه احساس کردم ضربان قلب اون هم شدید شده و صدای نس نفس زدنش بلند شده بود و مدام به بدنش کش و قوس میداد ..جثه ریز نقشش زیر بدن من که حالا بکلی روش افتاده بود گم شده بود .. من بی اختیار از روی لباس به سینه هاش دست کشیدم و ممانعتی نکرد و همین باعث شد که من با شدت بیشتری سینه اش رو بمالم بعد از اون دستم رو به ریز بلوزش بردم و بعد از رد مراحل زیاد دستم رو زیر سوتینش بردم و برای اولین بار گرمی و نرمی پستانش رو حس کردم ..تمام حجم پستانش در یک مشت من جا می گرفت و نوک پستانش رو بین انگشتهایم گرفته بودم و فشار می دادم و گاهی هم می پیچوندم تا جایی که با جیغ آهسته ای اعتراض می کرد.دیگه کیرم از شدت تحریکی از شرتم بیرون زده بود و مدام گز گز می کرد شهامت به خرج دادم و بلوزش رو بالا زدم و پستان کوچک و سفید و نرم و البته گرمش رو دیدم و باور نمی کردم که دارم به پستانهای سمیه نگاه می کنم چون اصلا فکر نمی کردم روزی بتونم باهاش سکس داشته باشم..نوک پستانش رو می گرفتم و بالا می کشیدم و ول می کردم و پستانش به حالت ارتجاعی پایین بر می گشت و به طرز شهوت آوری تکون می خورد.. وقتی دیدم که شرایط روی مبل برای این کار مناسب نیست در حالیکه سعی می کردم راست شدگی کیرم رو از روی شلوار م نبینه بلند شدم و دستش رو گرفتم و گفتم به اتاق خواب بریم..گفت همینجا خوبه من نمیام..با این حرفش با یه حرکت تمام بدنش رو بلند کردم وبه حالت بغل کردن نوزاد به اتاق خواب و روی تخت ، (جایی که قبلا روی همین تخت بهم حال نداده بود و من رو توی کف نگه داشته بود پرتش کردم) و روش خوابیدم و به خوردن لبهاش ادامه دادم و ازش خواستم که زبونش رو بیرون بیاره و با بیرون آوردنش، زبونش رو هم می لیسیدم و لب پایینش رو گاز می گرفتم..لبهاش رو رها کردم و شروع کردم به بوسیدن بی وقفه صورت و گردنش و بناگوشش که وقتی به بناگوشش میرسیدم نفس هاش بلند تر میشد و من فهمیدم که به اینجا حساسه برای همین بناگوشش رو لیس زدم و تمام گردن سفیدش رو با زبونم خیس کردم دیگه داشت صدای نفسهاش به ناله تبدیل می شد..قبل از اینکه بخواد از حس بیوفته بلوزش رو از زیر بالا کشیدم و دوباره پستانش رو دیدم و تا آخر به بیرون درآوردن لباسش ادامه دادم تا بالا تنه اش رو کاملا لخت کردم و حالا شروع کردم به خوردن نوک پستانش به نوبت. وقتی نوک سینه اش رشد می کرد سراغ اون یکی سینه اش می رفتم و سینه قبلی رو با دستم نوازش می کردم و گاهی می چلوندم..یه لحظه صدای ناله اش قطع نمیشد و من هنوز باور نمی کردم که این سمیه س که من دارم پستانش رو می مکم..دستم رو روی زیپ شلوار جینش بردم و شروع کردم به باز کردم زیپش و وقتی تا آخر بازش کردم دستم رو تا روی شرتش تو کشیدم که دستم رو با دستش گرفت و اجازه نداد.. من هم زیاد اصرار نکردم و دستم روی باسن نرمش بردم و مالیدم و ممانعتی نکرد. تمام باسنش هم در یه مشت من جا می گرفت..شروع کردم انگشتم رو از همون عقب به طرف کسش بر دم و شروع کردم به مالیدن که باز ممانعت کرد دستم رو بیرون کشیدم و شلوارش رو از پاش بیرون کشیدم و برای اولین بار پاهای سفید و ریز نقشش رو دیدم که رانهاش به اندازه ساق پای من بود.در همین حال با صدای آهسته ای در گوشم گفت " تو هم در بیار!" و من هم شروع کردم به در آوردن لباسم و چون می دونستم خوش خجالت می کشه دستش رو گرفتم و ریر شرتم بردم و با کیرم آشناش کردم که این کارم براش غیر منتظره بود و یکه خورد ولی شروع کردم به مالیدم کیرم. حالا سمیه کنار من خوابیده بود و داشت کیرم رو که تماما خیس شده بود از زیر شرتم می مالید در همین حال شرتم رو پایین کشید و کیرم بیرون افتاد و حالا من هم لخت جلوی دختری خوابیده بودم که نسبت بهش رودر بایستی داشتم. یه بار دیگه دستم رو توی شرتش بردم اینبار وقتی خواست با دست جلوی من رو بگیره دست راستشر رو گرفتم و زیربدنم قرار دادم و دست چپش رو هم ما دست چپم ار بالای سرش محکم گرفتم و دست راستم رو توی شرتش بردم و برای اولین بار نرمی و گرمی کسش رو با انگشت هام احساس کردم از شهوت خیس شده بود و فوق العاده داغ بود.. داشت زیر من آهسته دست و پا میزد و مدام اسمم رو صدا می کرد که به کسش دست نزنم ولی توان آزاد کردن خودش رو نداشت.وقتی نزدیک بود ازحال بره دستم رو بیرون کشیدم و جای خودم رو با اون عوض کردم و با یه حرکت اون رو به روی خودم کشوندم. حالا من زیر قرار گرفتم و سمیه روی من خوابیده بود و هنوز به بدنش کش و قوس می داد .. من در همین حال شرتش رو درآوردم و خودش هم به کمک پاهاش بهم کم کرد. سمیه رو در حالیکه لخت لخت بود و روی من خوابیده بود با همه وجود بغل کردم و پاها و دستانم رو دور بدنش پیچیدم که توی بدن من گم شد و نفس کشیدن براش مشکل شد.در عرق بدن همیدگه غرق شده بودیم وبا حرکت باسنش کسش رو روی کیر من می مالید و از بالا هم زبونهامون رو به من می مالیدیم و من هم با دستانم باسنش رو می مالیدم..من اصلا متوجه نشدم که ارضا شد یا نه. درهر صورت این موضوع رو پنهان کرد.. از روی من پایین اومد و کنار من خوابید و شروع کردم به مالیدن کیرم ..دیگه آبی توی بدنم نمونده بود..وای کیرم توی دستهای لطیف و کوچک سمیه بود و سمیه هم اون رو با دستهاش بالا و پایین می برد و شهوت هم بهم اجازه نمیداد که احساس خجالت کنم. دیگه ناله ای من هم بلند شه بود و هر بار که دتش به نوک کیرم می خورد تمام بدنم رعشه می گرفت تا اینکه لذت شهوت رو توی تمام عضلاتم حس کردم و توان این رو نداشتم که به سمیه بگم مواظب پاشیده شدن آبم باشه ..لبم خشک شده بود و بلند نفس نفس میزدم که در همین لحظه آبم با تمام قدرت به صورت سمیه پاشیده شد و از ناگهانی بودنش جا خود و به مالیدنش با قدرت بیشتر ی ادامه داد.چند لحظه تا ارضای کاملم بدن لخت و داغ سمیه رو با تمام قدرت چسبیدم تا زمانی که تا آخر ارضا شدم و بی حال روی تخت ولو شدم و مثل همیشه در این لحظه شروع کردم به خندیدن.. گفت زهر مار!! و من به خندیدن ادامه دادم.. گفت چه بویی میده! بوی وایتکسه! . من می خندیدم..
بلند شد وهمینطور لخت رفت تا آبم رو که تمام سینه و صورتش رو خیس کرده بود بشوره.
وقتی سکس ما تموم شد سمیه همونطور لخت لخت که بود بلند شد تا بره وصورت و سینه اش رو بشوره تازه زمانی که بلند شد و رفت بیرون من راحتتر تونستم تمام بدنش رو نگاه کنم.. بدن ریز نقشی داشت که حتی یه لایه چربی هم نمی شد پیدا کرد پوست بدنش سفید و لطیف و نرم بود.. سینه های سفیدش حالت قشنگی داشت . دفعه گذشته که خونه ما اومد ه بود لباس سینه بازی پوشیده بود که خیلی دلم می خواست سینه هاش رو ببینم و الآن نه تنها دیده بودم بلکه اینقدر خورده بودم و مالیده بودمش که سرخ شد بود. وقتی به دستشویی رفت من هم توی حمام رفته بودم تا بدنم رو بشورم زمانی که داشتم آب رو سرد و گرم می کردم دیدم در حمام باز شد و سمیه لخت و بدون اجازه وارد حمام شد من یه کم جا خوردم ( بعضی دختر ها بعد از سکس از لخت بودن خودشون خجالت می کشن و سریع لباس می پوشن ولی ظاهرا سمیه هیچ خجالتی نمی کشید) . به من گفت می خوام پام رو آب بکشم. گفتم خوب بیا تو .. گفت نه میخوام همه بدنم رو بشورم. گفتم بیا زیر دوش عزیزم.. وقتی اومد همونطور بغلش کردم ( کیر راست شده ام خورد توی شکمش که باعث خنده هر دو مون شد) صابون رو برداشتم وتمام بدنش رو صابون زدم و بدنش رو مالیدم و سوء استفاده کردم و کسش رو هم صابون زدم که باعث سوزشش شد. آخ خ خ خ می دونین که مالیدن پستانهای دختر زمانی که کف آلود باشه چه حاا ا ا ا ا الی میده..مطمئنم که با اینکه پنهان کاری کرده بود حداقل یه بار ارضا شده بود وگر نه نمی تونست این همه تحریکات رو تحمل کنه..وقتی حسابی شستمش نشستم روی چهار پایه حمام و اون رو هم روی پام نشوندم و تفریحی آب گرم رو بدنش میگرفتم و حرف می زدیم گاهی هم بدن لخت و سفیدش رو توی بغلم می گرفتم و فشار می دادم و با دستام همه جای بدنش رو می مالیدم ..رون هاش ..ساق پاش ..شکم و پستانهاش و اونهم مثل یه بچه گربه که نوازش بشه لذت میبرد . گاهی هم سرش رو به طرف خودم می کشیدم و لب خیسش رو می بوسیدم..وقتی حمومش تموم شد و از روی پام بلند شد من از روی شیطنت یه بشکون از کسش گرفتم که یهو جا خورد و جیغ زد. با حوله تمام بدنش رو خشک کردم . حوله رو روی سینه اش گرفت و رفت بیرون و من در کمال سوء استفاده از پشت کون و کمرش رو تا زمانی که خارج بشه دید می زدم..
     
  
مرد

 
مامان و بابا

از آشپزخونه اومدم بيرون و مثله هميشه دراز کشيدم جلوی تلويزيون.اصلا حاله خوابيدن نداشتم.حوصلم خيلی سر رفته بود.شروع کردم با کانالهای تلويزيون بازی کردن.فکر فردا مدرسه هم ديگه داشت حسابی حالمو بهم ميزد همين جور که داشتم تلويزيون نگاه ميکردم يهو ديدم آخ جون يه برنامه ای که خيلی دوسش دارم شروع شده.منم پا شدم نشستم که خوب بتونم ببينم.تقريبا پنج دقيقه نگذشته بود که مامان از دور داد زد:پاشو مسواک بزن بايد بخوابی که فردا صبح دوباره پدر من در نياد بيدارت کنم.اينو که گفت انگار دنيا رو سرم خراب شده.گفتم: بابا خواب چيه٫بذار ببينم ديگه.يهو بابا از اونور داد زد.منو چرا صدا ميکنی! پاشو برو بخواب٫آفرين.من اولش جدی نگرفتم.ولی وقتی ديدم مامان اومده جلوی تلويزيون وايساده فهميدم که انگار بايد جدی برم بخوابم.خودم رو کلی کج و کوله کردمو درو ديوار رو گرفتو و پا شدمو رفتم مسواک بزنم.از دستشويی که اومدم بيرون يذره با دقت توجه کردم ديدم عجب بويی مياد.يکم بيشتر دقت کردم ديدم عجب بوی کرمی مياد.من که نفهميدم اين بوی غليظ ماله چيه و از کجا مياد رفتم تو اتاقم که بخوابم.يذره گذشت مامان اومد که بوس شب بخير بده من بخوابم که ديدم وااای اين بوی عجيب غريب از مامان مياد.تمام بدنش اون بو رو ميداد.مخصوصا وقتی که دولا شد منو بوس کنه ديدم اين بو ۱۰ برابر شده.چراغ رو خاموش کرد و شب بخير گفت و در رو آروم بست و رفت.منم هم اعصابم از اين خورد شده بود که چرا زوری بايد بخوابم و هم اينکه اين بو خيلی برام سوال شده بود که علتش چيه.تو همين فکرها بودم که چشمامو خيلی آروم بستم و خوابم برد.دقيقا نميدونم چقدر گذشته بود که يهو با يه صدايی از خواب بيدار شدم.چشمامو يکم بازو بسته کردم.دو تا نفس عميق خود به خود کشيدمو سعی کردم دوباره بخوابم.اينبار داشت آروم آروم خوابم ميبرد که ديدم يه صدايهايی داره مياد.يذره با دقت گوش دادم.خواب نميديدم.يه صدايی مثله اين بود که انگار يکی داره دردش مياد و آخو اوخ ميکنه.يکم فکر کردم ببينم چيکار بايد کنم.پاشدم رو تخت نشستم.هم ميترسيدم از اينکه اين صدا چيه و از کجا داره مياد نصفه شبی و هم اينكه نميدونستم چيکار بايدکنم.۳-۴ دقيقه گذشت که تصميم گرفتم هر جوری شده ببينم اين صدا ماله چيه.تا اومدم از جام پاشم ديدم يهو صدا قطع شد.منهم که ديدم صدا قطع شده پشيمون شدمو نشستم دوباره.دوتا دستامو به هم فشار ميدادم و همش فکر ميکردم.خيلی سريع صدا دوباره شروع شد.همش آخو اوخ بود.زود پا شدم برم از اتاق بيرون ببينم چه خبره.تخت رو دور زدم و به دم در اتاق رسيدم.لای در اتاقو يکم باز کردم ديدم از اينجا هپچی معلوم نيست.بيشتر از همه ميخواستم بدونم اين صدا ماله کيه.آروم آروم جلوتر رفتم.بعد فهميدم هر چی به اتاق مامان اينا نزديک تر ميشم صدا هم بيشتر ميشه.ديگه از کنجکاوی نميدونستم چيکار کنم. به دم در اتاقشون که رسيدم اول تصميم گرفتم از توی سوراخ کليد ببينم اون تو چه خبره.با دقت که اون تورو نگاه کردم ديدم بـــله صدا داره از اونجا مياد و اون بوی کرم هم از اونجا بود.تختشون داشت تکون تکون ميخورد.روی تخت رو که نگاه کردم ديدم انگار دو نفر زيره پتو دارن کشتی ميگيرن.پتو قلمبه شده بود و زيرش هی بالا پايين ميرفتن.اول ترسيدم و پپشونيم واقعا خيس شده بود ولی خيلی سريع اون حس کنجکاويم دوباره بهم غلبه کرد.از پشته در صداها خوب و واضح نبود.خيلی دوست داشتم ببينم دقيقا چه خبره. اول خواستم برگردم تو اتاقم و داد بزنم بگم مامان آب ميخوام ولی نظرمو عوض کردم و تصميم گرفتم لای درو آروم باز کنم که بتونم اون تورو خوب ببينم.خيلی ميترسيدم که يوقت منو نبينن.حتی نفسم رو تو سينم حبس کردم و خيلی يواش لای درو باز کردم.جوری که قشنگ بتونم چشمامو تو اتاق بچرخونم و همه چيز رو ببينم.اول که فقط تونستم لبه تختو ببينم ولی وقتی قشنگ روی تختو نگاه کردم از تعجب سرجام خشکم زد.ديگه صدا رو خيلی واضح ميشنيدم.هم صدای بابا و هم صدای مامان بود که هر دوتاشون داشتن آخو اوخ ميکردن.مامان به بابا ميگفت:آخ جون٫بيشتر بکن تو٫وای وای.ميخوام ميخوام همشو ميخوام.مامان همش داد ميزد:وای چه کيفی ميده٫دوست دارم٫خوشم مياد٫همشو بکن تو٫داره دردم مياد.بابا اصلا چيزی نميگفت فقط چنبار شنيدم که گفت:لاشو بيشتر باز کن ميخوام جرت بدم.داشتم اينارو ميديدمو ميشنيدم که نميدونم چرا خود به خود ماله من بزرگ شد.اصلا نميدونم چی شد که ماله خودمو با يکدست گرفتم و هی بالا پايينش ميکردم.خيلی خوشم ميومد.تو اين حين بودم که يهو بابا به مامان گفت:برگرد ميخوام از کون بکنمت.اينو که گفت من شاخ دراوردم.آخه بابا با کون مامان چيکار داره.آخه کون مامان به چه درد بابا ميخوره.اصلا اينا چرا لخت شدن رفتن زيره پتو به هم چسبيدن.خيلی دوست داشتم ميتونستم زيره پتو رو هم ببينم.ماله من ديگه خيلی بزرگ شده بود و هرچی بيشتر با دستم ميمالوندمش بيشتر خوشم ميومد.لای درو يذره بيشتر باز کردم که بتونم حداقل با دوتا چشمام ببينم.پايين تخت رو که نگه کردم پاهای مامان رو ديدم که تا رونش لخته.پاهای بابا رو هم ديدم که اونم لخت و لای پای مامانه و هی خودشونو بالا پايين ميکنن.تو همون لحظه که من داشتم پاهای سفيد و لخت مامانو ميديدم و ماله خودمو بيشتر ميمالوندم يهو ديدم مامان به بابا گفت:تو دراز بکش من بشينم روش.من اصلا نميفهميدم اينا چی ميگن و اين چيزا يعنی چی.همش فکر ميکردم مامان رو چی ميخواد بشينه ! بابا پاشو از لای پای مامان ورداشت.همش منتظر بودم که اين پتوی لعنتی برای يک لحظه هم که شده بره کنار من كه بتونم زيره پتو رو ببينم چه خبره.همينطور هم شد.مامان که اومد پاشه پتو رفت کنار.مامانو ديدم که لخت لخته و داره اونجای بابا رو ميخوره.چون دولا شده بود من قشنگ تونستم از پشت ببينمش.لای پشتش قشنگ باز شده بود.اول يه سوراخ کوچولو بود که دورش يکم مو داشت.يه ذره پايين تر يه خط ۳-۴ سانتی ديدم که لاش کامل باز شده بود.يه چيزاييم از لای خطش زده بود بيرون.خيلی خوشگل بود.سوراخ عقب و سوراخ اونجای مامانو قشنگ ميديدم.همينطور که داشت ماله بابا رو ميخورد کمرشو تکون ميداد و اونجاش هی بازو بسته ميشد.انگار دوست داشت يه چيز بزرگ دراز تا ته بره توش.بعد بابا يکم بلند شد نشست که دستش به اونجای مامان برسه.اول با پشت مامان حسابی بازی کرد.بعد کم کم يکی از انگشتاشو کرد تو سوراخ عقب مامان.مثله اينکه مامان خيلی خوشش ميومد با سوراخ عقبش بازی کنن آخه خودشو برد يکم بالاتر که دست بابا بيشتر بهش برسه.بعد بابا اون انگشتشو از سوراخ عقب مامان دراورد و با ۴ تا انگشت همون دستش از پشت با اونجای مامان بازی ميکرد.با انگشت کوچيکش و انگشت اشارش اول لای اونجای مامانو باز کرد بعد دو تا انگشت وسطشو يهو کرد اونتو.مامان ديگه داشت ملحفه رو چنگ ميزد و همش اسم اونجای بابا رو مياورد.بعد بابا آروم آروم هر ۴ تا انگشتشو تا ته کرد تو اونجای مامان.و هی انگشتاشو می چرخوند.مامان هم برای اينکه انگشتهای بابا بيشتر بره تو ٫قمبلش رو بيشتر داد بيرون که لای پاش قشنگ باز بشه.بابا با اون يکی دستش هی ميزد به زيره باسن مامان و چون باسن مامان يکم گوشتالو بود هی ميلرزيد.بعد بابا سرشو خم کرد و اونجای مامانو هی ليس ميزد براش.مامان که ديد اينجوريه خودش با دستهاش لای پاشو تا آخر باز کرد که هم اونجاش باز تر بشه و بيشتر بزنه بيرون و هم بابا بتونه راحت تر براش بخوره.مامان هی آخو اوخ ميکرد و ميگفت:جون٫چه خوب اونجامو ميخوری٫بخور بخور.بزار برات بازش کنم و با اون دستش سينشو گرفته بود تو مشتش و ميمالوند.مثله اينکه مامان خيلی خوشش ميومد لخت باشه و لای پاشو باز کنه و يکی همه جاشو دستمالي کنه و اونجاشو براش باز کنه و بخوره.بعد مامان دوباره قمبلشو داد بيرون و شروع کرد ماله بابارو خوردن.من دوباره اونجاشو ديديم.سوراخ عقب و سوراخ جلوش و باسنش قشنگ به طرف من باز شده بود.وای اونجاش که از لای پاش زده بود بيرون منو داشت ديونه ميکرد.يکم مو داشت و خطش قشنگ معلوم بود.توش صورتی بود.خيلی دوست داشتم منم برم جلو و آروم اروم با اونجاش بازی کنم.ميدونستم که خوشش مياد.يهو مامان دولاتر شد و بابا پتو رو کشيد روش.من ديگه چيزی نتونستم ببينم تا اينکه يک لحظه تونستم ببينم که مامان کاملا لخته و پاشده و لای پاهاشو باز کرده که بشينه روی اونجای بابا،من فقط يک لحظه تونستم لای پای مامانو ببينم دوباره.همون خطه بود که دورش مو داشت و لاش تقريبا صورتی بود که قلمبه هم زده بود بيرون.وقتی مامان نشست رو بابا پتو رو کشيدن رو خودشون ولی سينه های مامان هنوز بيرون بود يکيش.من تا حالا دوسه بار سينه هاي مامانو لخت ديده بودم ولی اينبار فرق داشت.بابا با يه دستش سينه مامانو گرفته بودو فشار ميداد.دوباره آخو اوخه مامان بلند شد.هی ميگفت:جون٫خوشم مياد٫کلفته٫داره پارم ميکنه.و بابا هم هی مامانو مينداخت بالا پايين.مامان روبابا خوابيد و سينه هاشو به سينه بابا چسبوند و اينبار ديگه پتو رو كامل کشيدن رو خودشون.من ديگه هيچی نتونستم ببينم بغير از اينکه مامان زيره پتو هی تکون ميخوره و آخو اوخش ديگه به داد و فرياد تبديل شده بود.منهم فقط داشتم ماله خودمو با دستم هی محکمتر ميمالوندم.اصلا نميدونستم چرا اينقدر خوشم ميومد اينکارو بکنم.هی داشتم سعی ميکردم نگاه کنم ببينم که شايد پتو دوباره بره کنار و من بتونم اون زيرو ببينم.مخصوصا اون صحنه ای که لای پای مامانو ديدم.خيلی دوست داشتم اون خط لای پاشو که دورش هم يکم مو داشت دوباره بتونم ببينم.تو اين فکرو حال هواها بودم و به صدای داد و فرياد مامان گوش ميدادم که همش ميگفت:‌آخ جون٫بکن منو ٫خوشم مياد٫جرم بده ...داشتم به اينا گوش ميدادم که سرم گيج رفت و خودبخود چشمامو بستم.نميدونستم چی شدم يهو.فقط احساس کردم که ماله من خيس شده.خيلی آروم از دم در اتاق فاصله گرفتم.ميخواستم برم تو دستشويی ولی تريسدم که يوقت اونا بفهمن من اونجا بودم.برای همين خيلی آروم برگشتم تو اتاقم.اومدم بخوابم ديدم نميشه.يهو داد زدم : مامـــان ٫ مامـــان من آب ميخوام.چون نشنيد من چی ميگم دوباره و بلند تر داد زدم آب ميخوام.مامان اومد.ديدم موهاش با اينکه خيلی کوتاه بود ولی معلوم بود که کلی دستمالی شده.اصلا درست نميتونست راه بره.ليوان آب رو گرفتمو چشمامو يکم نيمه باز نگه داشتم که بگم مثلا من تازه از خواب پا شدم.گفتم : ميخوام برم دستشويی.کمکم کرد بلند شم.رفتم دستشويی تو آينه خودمو نگاه کردم.اصلا نميتونستم فکر کنم.ماله خودمو دراوردم و شستمش.دستامم شستم و برگشتم تو اتاقم.رو تختم دراز کشيدم.مامان اومد بالا سرم و شب بخير گفت و تا آخرين لحظه ای که من بيدار بودم بالای سرم وايساد که مطمئن بشه من خوابم برده.چشمامو که باز کردم ديدم صبح شده.رفتم سر ميز صبحونه.ديدم مامان و بابا نشستن و تا منو ديدن معلوم بود که تعجب کردن من خودم پاشدم٫يکی از صندليها رو کج کردن که بشينم.منم نشستم و شروع کردم به هم زدن چاييم.داشتم به ديشب فکر ميکردم که چيا ديدمو شنيدم.از همه بيشتر اون صحنه اي كه لای پای مامان رو ديدم ميومد جلوی چشمم.
     
  
زن


 
منچ با عمه
سلام من امینم 18 ساله من یه عمه دارم که خیلی اندام باحالی داره واقعا کل مردا رو دیونه میکنه این عمه ما 38 سالشه خیلی هم خوشکله هم هست. یه کون داره معرکه با کمر باریک سینه هاشم که دیونت میکنه خلاصه بگذریم .

یه روز من رفتم خونه عمم دیدم عمم تنهاست وای چه موقعیتی سلام و روبوسی کردیم وقتی روبوسی میکردیم دست من خورد به سینش که دیونه شدم خلاصه من رفتم رو مبل نشستم عمم رفت اشپزخونه شربت واسم بیاره من کیرم بلندشده بود .عمم اومد شربتو تعارف کرد وقتی خم شد چون یقه پیرهنش گشاد بود کل سینش معلوم شد من همینجور خیره شدم که عمم فهمید .خلاصه نشستیم اونجا بیکار که من به عمم گفتم بیا عمه منج بازی کنیم گفت باشه گفت مار پله شرطی گفتم باشه گفتم شرط چی عمم گفت من بردم پیتزا میخواهم من گفتم من اگه بردم دوست دارم عمه گلمو ببوسم دیدم یکم جا خورد رودرباسی گفت باشه.

خلاصه بازی کردیم من بردم.گفتم عمه حالا بوس لپشو اورد گفت بیا ببوس گفتم نه من بوس خارجی میخواهم گفت برو گمشو دیونه بعد از چند دقیقه مخشو زدم گفت فقط یه لحظه گفتم باشه دل تو دلم نبود داشتم دیونه میشدم لبمو برد نزدیک گذاشتم رو لبش دهنشو بسته من میخوردم روانی شده بودم اونم دیگه داشت لبمو میخورد من موهاشو چنگ میزدم رفتم رو گردنش خوابوندمش رو زمین که یهو بلند شد گفت بسه دیگه گفتم ولم کن همینجور گردنشو میخوردم کاری میکرد یعنی خوشش نمیاد بعد از چند دقیقه اخ اوخ میکرد سریع دکه پیرنهشو باز کردم یه نگاه انداختم تو چشاش گفت بخور دیگه مال خودتم من پیراهنشو در اوردم شروع کردم به خوردن سینش واییییییییییییییییییییییییی که چه سینه ای بود 5دقیقه سینشو میخوردم که گفت بسه برو پایین دامنشو در اوردم یه کوس تپله دیونه کننده افتاد جلوم بخور که ای نخور داشت جیغ میزد بخور امین مال خودته منم میخوردم نگاه خودم کردم دیدم لباسم همه تنمه سریع تیشرت وشلوار با شرتمو در اوردم به عمه گفتم ساک میزنی گفت نه گفتم خوب پس حاضری بکنمت گفت بله مال خودته منم یه کم کیرمو خیس کردم گذاشتم تو کسش که جیغش رفت هوا منم دیگه حالیم نبود همینجور تلمبه میزدم 5دقیقه تلمبه میزدم دیدم داره ابم میاد گفتم حالت سگی باش اونم حالت سگی شد منم میخواستم ازکون بکنمش گفتم از کون بکنم گفت نههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه خیلی محکم گفت گفتم باشه ولی نمیشد از این کون رویایی گذشت کیرمو خیس کردم خیلی سریع محکم کردم تو کونش که یه جیغ زد که فکر کنم همه دنیا شنیدن همینجور فحش میداد خوابید زمین منم خوابیدم روش دستاشو گرفتمو تلمبه میزدم ابم بعد از 5دقیقه اومد همشو ریختم تو کونش یه 5دقیقه روش افتاده بودم اونم از درد کون نمیتونست تکون بخوره بلند شد گفت خیلی عوضی گفتم باشه عزیزم بلند شدم لباسامو پوشیدم وقت رفتن خونمون یه انگلم کردم بعدش یه کم کیرمو از شلوار مالوندم به کونشو رفتم چون دیگه شوهرش از سر کار میومد. نظر بدید خوشحال میشم.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
مراسم ختم مادربزرگ و کون دختر خاله
من امیر هستم و 25 سالمه و تا حالا رابطه‌های سکسی نسبتا زیادی داشتم. با هم‌کلاسی‌های دانشگاه، یکی از همسایه‌ها و چندتا از فامیل‌ها ولی این یکی با بقیه فرق داره و خودم خیلی دوستش دارم و امیدوارم که شما هم لذت ببرید.
همه فامیل به چشم یه پسر پاک و دوست داشتنی بهم نگاه می‌کنن و یه احترام خاصی واسم قائل هستند. که همین موضوع هم باعث شده که همه بهم اعتماد کنند و منم در بعضی موارد از این اعتماد نهایت استفاده رو کردم و با خاله و دختر خاله و دختر دایی و یکی از عمه‌هام رابطه برقرار کردم و حسابی باهم حال می‌کنیم، ولی هیچ کدوم خبر ندارن که با بقیه فامیل سکس دارم.
یکی از دختر خاله‌هام اسمش مریمه و 32 سالشه و حدودا 10 ساله که ازدواج کرده. اینم بگم که با شوهرش باهم دوست بودن و اون زمان من از دوستیشون خبر داشتم و به همین دلیل با شوهرش خیلی صمیمی‌ام و همیشه به شوخی همدیگرو انگشت می‌کنیم. این دو نفر حدود 7 سال بچه دار نشدن و بالاخره با کمک موسسه رویان یه بچه نصیبشون شد. شوهرش تاکسی داره و بنده خدا همیشه مشغول کاره و مریم هم به خاطر اخلاق خیلی خوبش از اول ازدواج با مادرشوهرش زندگی کرده و هیچ مشکلی هم ندارند. چند ساله که تو کف مریم بودم و همیشه به چشم یک کیس مناسب نگاهش می‌کردم. سینه‌های درشت و توپر و خوش‌فرم، کون تپل و ردیف، هیکلشم تقریبا یه کم چاق بود ولی بدجوری دل منو برده بود. همیشه یقه لباساش بازه و خط وسط سینه‌اش معلومه ولی شوهرش با لباس پوشیدنش مشکلی نداره. خلاصه چی بگم...؟
همیشه سعی می‌کردم تو یه فرصت مناسب یه دستی بهش بکشم یا حرکتی انجام بدم که چندین بار موفق شدم به سینه‌هاش دست بزنم و چند بار انگشتش کردم و کونشو لمس کردم. بعد از این‌که دیدم واقعا کارای من خیلی تابلو شده و مریم هم عکس‌العملی نشون نمیده دیگه عزمم رو جزم کردم واسه بهره‌برداری از مریم جونم. تا این‌که 3 سال پیش موقعیت جور شد.
مادر بزرگم(مادر مادرم) فوت کرد و مراسم ختم توی خونه ما برگزار شد. اون موقع هم توله مریم و سعید تازه به دنیا اومده بود. یه چند روزی همه فامیل خونه ما چتر بودن و حسابی پروار شدند. من چون به اتاقم و کتاب‌هام خیلی حساسم از روز اول مراسم، در اتاق رو قفل کردم و فقط برای استراحت خودم بازش می‌کردم. بعد از پایان روز اول مراسم، چون یه سری از فامیلای آویزون همش پای تلفن بودن و سوء استفاده می‌کردن منم تلفن توی پذیرایی رو قطع کردم و گوشی رو برداشتم. روز دوم رسید و دوباره همه اومدن. نزدیکای ظهر بود که رفتم تو اتاقم که یه سر به ایمیلم بزنم و استراحت کنم و در رو از تو قفل کردم که کسی نیاد. صدای در اومد و فهمیدم که مریم خانمه. گفت اگه میشه بیام تو که به بچه شیر بدم و یه زنگ به سعید بزنم که واسه نهار بیاد این‌جا. با کمال میل درو باز کردم و دوباره قفلش کردم. من روی تختم دراز کشیده بودم، گوشی تلفن اتاقم کنار تخت خوابمه. مریم اومد و گوشی و برداشت و لبه تخت نشست که صحبت کنه. پیرهن مشکی و شلوار مشکی پوشیده بود و کونش حسابی خودنمایی می‌کرد. منم که خواب از سرم پریده بود، به بغل خوابیدم طوری که کیرم چسبید به کمر و کون مریم. وقتی دیدم چیزی نمی‌گه پر رو شدم و دستمو انداختم روی رونش و بعد از 1 دقیقه بردم وسط پاهاش که یهو خودشو جمع کرد. داشتم خودمو بهش میمالیدم که پاشد و رفت گوشه اتاق نشست که بچه رو شیر بده. من که داشتم میمردم و لحظه شماری می‌کردم که سینه‌اش رو در بیاره. پیرهشنو بالا زد و دوتا قرص ماه از سوتین مشکی فضا رو نورانی کرد.
متوجه شدم که زیر چشمی منو نگاه می‌کنه. گفتم خوش بحال نی نی که داره ممه می‌خوره. گفت خب توام بچه بودی خوردی، گفتم خب بچه بودم ولی الان بیشتر دلم می‌خواد. بعد از یه کم حرف زدن رفتم کنارش نشستم. بدون هیچ مقدمه‌ای رفتم سر اصل مطلب. هرچه بادا باد... گفتم مریم حقیقتش چند ساله تو کفتم ، ازت خواش می‌کنم آرزو به دلم نذار. طبق معمول با خوشرویی گفت خودم متوجه شدم و فقط صبر کردم که ببینم کی جراتشو پیدا می‌کنی؟ گفتم یعنی می‌تونم ممه بخورم؟ گفت احمق جان ما الان عذا داریم، گفتم بابا بی خیال خدا رحمتش کنه. بعد از این حرف سرمو گذاشتم روی پاش و اون یکی سینه‌اش رو گرفتم و شروع کردم به میک زدن. وای... تا حالا شیر داغ تازه نخورده بودم، خیلی خوشمزه بود. در همین حال دستمو انداختم دور کمرش و بعد دستمو کردم تو شلوارش و کونشو مالیدم. نی نی هم خوابید و گذاشتمش روی تخت. شروع کردیم به لب خوردن، گوش و چشم و لب و زبان و همه جاشو لیس زدم و خوردم. با یک حرکت پیرهنشو درآوردم و بعد از یه کم خوردن گردنش، سوتینشو باز کردم. سایز سینه‌اش 95 و رنگ قهوه‌ای نوکش دیوانه کننده بود. سرمو گذاشتم وسطش و با دستش اونا رو به سمت صورتم فشار می‌داد. با ولع تمام می‌خوردم و مریم هم حال می‌کرد. بعد شلوار و شرتشو درآوردم و یه ضد حال خوردم. مریم پریود بود و به همین دلیل نمی‌تونستم کسشو بخورم و بکنم و از طرفی وقت هم زیاد نداشتیم و باید زود تموم می‌شد. یه کم با دستم با کسش بازی کردم که حسابی حشری شد و گفت دیگه نوبت منه. سریع لخت شدم و کیرم که خیلی وقت بود انتظار می‌کشید به آرزوش رسید. احساس کردم کیرم داغ شده، تا به خودم اومدم دیدم کیرم تو دهن مریمه و داره خیلی حرفه‌ای ساک می‌زنه. تو این حال یه بار آبم آومد و یه کمی توی دهن مریم ریخت و بقیه‌اش هم تو دستمال کاغذی. دوباره شروع کرد به خوردن که راست شه و بعد کیرمو گذاشتم لای پستوناش و حسابی حال می‌کردم. این کارو خیلی دوست دارم و همیشه یکی از مراحل اصلی سکسمه. گفتم مریم جونم بریم سر اصل مطلب؟ گفت چی؟ گفتم بکنم دیگه. گفت خب من پریودم، گفتم خب از عقب می‌کنم، جلو بمونه واسه بعد. یه کم نگران بود ولی بعد راضی شد. به حالت سجده رفت و کونشو بالا داد. منم مثل وحشی‌ها فقط گفتم کیرمو خیس کن. با یه تف گنده سر کیرمو خیس کرد و بدون هیچ مقدمه‌ای سرشو گذاشتم دم سوراخش. گفتم آماده‌ای؟ گفت آره ولی تورو خدا آروم. با یه فشار سرشو کردم تو سوراخ کونش. یه تکون خورد و یه کم ناله کرد. بعد از یک توقف کوتاه، آروم بقیه‌اش رو فرستادم تو و یواش یواش شروع کردم به تلمبه زدن. بعد ازجا باز کردن، به تدریج سرعت رو زیاد کردم. سینه‌هاش رو گرفته بودم تو دستم و از پشت با سرعت تلمبه می زدم. مریم خیس عرق شده بود و خیلی آروم آه و ناله می‌کرد و یه تکون خورد و لرزید و ارضا شد. بعد از چند دقیقه گفتم داره میاد، چکارش کنم؟ گفت بریز تو کونم. همه آبمو خالی کردم تو کون نازش و بی حال شدم و چند دقیقه به همون حالت دراز کشیدم. بعد مریم پاشد و لباساشو پوشید و گفت دیگه برم بیرون. بعد از این‌که یه کم سرحال شد، به خودش عطر و اسپری زد که بوی عرقش نیاد. منم با بی حالی پاشدم و یه چیزی پوشیدم و در رو باز کردم. پشت در همدیگرو بوسیدیم و ازش تشکر کردم و قول کسش هم گرفتم و رفت بیرون. منم یه چرت زدم و رفتم دنبال کارهای مراسم.
از اون موقع تا حالا چند بار تونستم با مریم حال کنم و بالاخره کس قشنگ و نازش رو به بهره برداری برسونم.
اینم بگم که این مراسم ختم مادربزرگ خیلی واسه من خوب شد. چون شب بعدش هم موفق شدم با خاله‌ام، مادر همین مریم یه حال اساسی بکنم. البته خاله رو نکردمش، فقط دست‌مالی کردم و ممه خوردمو و یه کم لاپایی رفتم. همیشه واسه مادربزرگ فاتحه می‌خونم و ازش تشکر می‌کنم که توی ختمش من با دختر و نوه‌اش حال کردم.
اگه این خاطره رو دوست داشتید، داستان حال کردن با خاله هم می‌نویسم.
منبع :شهوانی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
طاهره و الاغه
اسم مادر خانمم طاهره است جریان دید زدنش رو موقع عروسی دختر باجناقم نعریف کردم خیلی دلم میخواست اونو بکنم ولی راهش نبود. از اون اتیشیا بود حتی پیر مردای دهاتم بهش چشم داشتند. پنج شنبه بعد عروسی بعداز ظهر زنم گفت وسایلام مونده خونه مامانم برو اونا رو بیار منم به خاطر اینکه شب حسابی بکنمش اطاعت کردم رفتم دهات خونه پدر زنم وقتی رسیدم دوسه بار زنگ زدم درو باز نکردند منم برای اینکه دست خالی برنگردم مجبور شدم برم بالای پشت بام و از اونجا برم تو حیاط.بالای پشت بام چیزی رو دیدم که هرگز تو عمرم ندیده بودم .تو حیاط رو نگاه کردم دیدم زیر بالکن روبرو که زیرش طویله بود در طویله بازه و الاغ نره پدر زنم بسته شده به تیر بالکن مادر زنم بدون شلوار لخت کیر الاغ گرفته دستش و می ماله به کوسش اون قدر مشغول بود که متوجه من نبود .من خوابیدم پشت بام ببینم چیکار میکنه شاید چیزی هم نصیب من بشه.اون همون طور مالید یک صندلی گذاشت زیرش و نشست رو صندلی من فکر کرم خسته شده ولی دیدم کیر خر رو رد کرد تو کوسش و فقط اویی گفت که منهم صداشو شنیدم با تعجب دیدم الاغه هم کمی خم شد خیلی راحت مادر زنم رو می گایید منم وقتو مناسب دیدم یواشکی رفتم پایین تا پیششان رسیدم یه سرفه ای کرم تا لا اقل زهره ترک نشه اونم فهمید و زیاد نترسید فکر کرد پدر زنمه هول شد یک لحظه دستش رو از کیر الاغ رو ول کرد و الاغه یه فشار دیگه اورد و نزدیک 20سانت بیشتر از کیرش رو تو مادر زنم فرو کرد.مادر زنم خواست کیر الاغ رو از تو کوسش در بیاره نتونست کیر الاغ تو کوسش گیر کرده بود وقتی فهمید منم قرمز قرمز شده بود از خجالتش نمی دانست چی کار کنه و چی بگه یک دفعه الاغه راه افتاد ومادر زنمو کشید و انو از رو صندلی انداخت ولی اون یه پا خودشو نگه داشت تا رو زمین سر نخوره منم بیکار نموندم و طناب و گردن الاغه رو نگه داشتم تا لا اقل به اون اسیب نزنه مادر زنم به گریه افتاده بوده والتماس میکرد که کمکش کنم کیر الاغه در نمی امد من گفتم چشمت کور باید جرت بده مارو باش اومدیم دختر کیروگرفتیم. ولی دلم سوخت طناب الاغه رو محکم کردم وپاهای جلوش رو با اضافه طنابه بستم تا در نره گفتم بکشش بیرون اونم دستش رو از کیر خر گرفته بود سعی میکرد بکشه بیرون با درد و گریه میگفت در نمی اد من نگاهی کردم زیاد تونرفته بود ولی بخاطر اینکه ابش خالی نشده بود باد کرده بود فکری به خاطرم رسید کیر الاغه رو دو دستی گرفتم و نگهش داشتم گفتم صندلی رو بذار زیرت اون نشست رو صندلی گفتم یه کم پاهاتو بلند کن جلو عقب کن اون اول نمی کرد وخجالت می کشید سرش داد کشیدم اونم از ترس انجامش داد بعد از یکی دو دقیقه دیدم الاغه تکان میخوره فهمیدم می خواد ابش رو بریزه گفتم حواست باشه می خواد بریزه اونم سرعتش رو بیشتر کرد منم که کوس باز شده مادر زنمو می دیدم حسابی کف کرده بودم ولی الان مهم در اوردن کیر خر از تو کوسش بود.الاغه از عقب خم شد تا ابش رو بریزه منم که محکم کیرش رو نگه داشته بودم تا زیاد تر نره یک دفعه دیدم مادر زنم حرف نمی زنه فکر کردم از هوش رفته به اون نگاه کردم دیدم نه بی حاله و فقط دندون قرچه میکنه و اخ میگه کوسش رو نگاه کردم دیدم اب کیر خره ازدرو برش زد بیرون کیر خر تو دستم شل شد فهمیدم کار تمومه کیر خر ازتو کوسش بیرون کشیدم دیدم همون خوابیده20سانت بیشتر بوده تعجب کردم که چطور پاره نشده پس نگو خانم بار اولش نیست و فقط این دفعه هول شده این طوری شده خودش بعدا تعریف کرد. دیدم مادر زنم حالش خرابه بی هوش شد به زور اونو بیرون کشیدم بردم بیرون لبه شیر اب به صورتش زدم تا به هوش امد صبر کردم حالش جا اومد گفتم چمپاته بشین بریزه بیرون اون اولش این کارو نمی کرد وخجالت می کشید با اخم من مجبور شد و نشست اب کیر همین طور می ریخت بیرون نزدیک صد گرمی همون جا جمع شد کوسش همین طور باز مونده بود براش اب گرفتم کوسش رو شست وخودش رو تکان میداد که کوسش جمع بشه گفتم شلوارت کجاس اونم نشونم داد اونو دادم پوشید گفتم پاشو بریم تو نمی تونست کمکش کردم بلند شد از دستش گرفتم بردم تو اتاق سرش پایین بود و اصلا نمی تونس حرف بزنه .گفتم چرا اینکار رو کردی مگه تو کمبود داری گریه اش گرفت گفت من بد بختم باید خودمو رو بکشم منم ناراحت شدم گفتم من باید می کشتمت ولی به خاطر ابروی حاجی این کار و نکردم ولی مجبور م بهش بگم تا تکلیفشو با تو معلوم کنه به التماس افتاد و غلط کردم و دیگه انجامش نمی دم تورو خدا ازا ین حرفا من یاد اون روز وکون گنده اش افتادم موقعیتو جور دیدم. گفتم اخه من به تو چی بگم حرف بزنم ابروی خودمان میره نزنم طاقت ندارم ببینم مادرزن من از این کارا میکنه. کمی صورتش باز شد و گفت گفتم که غلط کردم دیگه این کاررو نمی کنم . پرسیدم کدوم کار خجالت کشید وگفت همون کار کمی تند شدم گفتم کدوم کار این دفعه مجبور شد بگه کیر خر بزارم تو کوسم منم کم کم داشتم حشری میشدم البته حشری بودم ولی تا این لحظه به فکرش نبودم کم کم صورتم خندید گفتم اول بگو تو چه کمبودی داری که این کارو کردی اون حرف نمی زد گفتم از بیخ وبنت که من دیدم پس راحت پاش کم کم یخش اب شد با کمی منگ و منگ گفت اخه تو مردی شهوت و احساس زنو نمی دونی وقتی شهوت زن بزنه بالا دیگه هیچ چی نمی بینه منم از وقتی حاجی باد فتق شو عمل کرده وبا من کاری نداره قبلا برنامون زیاد بود دیگه سیر نمی شم با کس دیگرم رابطه ندارم. .اینو راست میگفت. گفتم با خیاری بادمجانی خودتو خلاص می کردی گفت اول اینکارو میکردم ولی یه روز که رفتم طویله دیدم الاغه انداخته بیرون اونجا شهوتی شدم گرفتم به خودم مالیدم اخه داغیش یه مزه دیگه میداد شما هم اونشب اینجا بودید وحاجی هم خانه نبود توهم گرفتی دخترمو کردی منم کیر تو دیدم بدتر حشری شدم اونشب رفتم فقط نوکشو گذاشتم. دیگه داشت راحت برای من تعریف میکرد کم کم راهشو یاد گرفتم و گذاشتم تو کوسم ولی مواظب بودم که زیاد تو نر تا جر بخورم امروزم یک دفعه هول شدم اون طوری شد. گفتم چند بار اینکارو کردی؟گفت یادم نیست ولی هر روز میکردم .فهمیدم که کردن منم دیده به نوعی خودم رو مقصر دانستم ولی اون طوری که اون تعریف می کرد بدجور شهوتی شده بودم و می خواستم بکنمش .دیدم هم کوسش گشاد شده وهم خودمو نگه داشتم تا اون خوش بخواد . گفت یه خواهشی ازت دارم و به پات می افتم. من دانستم چی می خواد گفتم چیه؟گفت این موضوع رو جایی نگو من حرفی نزدم بلند شدم کمر بندمو باز کنم اون فکر کرد می خوام برم و افتاد به پام دلم براش می سوخت ازشونش گرفتم بلندش کردم تاکامل نشست یواش هولش دادم عقب به پشت خوابید تکان نمی خورد و ملتمسانه منو نگاه میکرد دکمه شلوارمو باز کردم و کشیدم پایین کیرم افتاد بیرون چشماش برق زد و فهمید می خوام چیکار کنم رفتم جلو کیرمو انداختم تو دهنش و سرشو به کیرم فشار داد اعتراضی نکرد برام حسابی ساک زد تا ابم بافشار ریخت تو دهنش خواست در بیاره نذاشتم خواست بیاره بالا کشیدم بیرون اب کیرم از دهنش زد بیرون اصلا حرف نمی زدیم با گوشه تیشرتش دهنشو پاک کرد بلند شد که بره دیدم هنوز گشاد راه میره رفت حموم تا لباسشو دربیاره در حمومو نبست لخت شد زیربغل و هیچ جاش مو نداشت زنم به من گفته بود که بدن مامانش اصلا مونداره ولی باور نکرده بودم تا اینکه به چشم خودم دیدم.بدنش پر پر بود .هنوز نیفتاده بود واین منو بیشتر حشری کرد رفتم از پشت بهش چسبیدم کیرم دو باره سیخ شده بود اوردمش جلو پنجره دستاشو گذاشتم لب پنجره و نیم خیز شد کیرمو مالیدم سوراخ کونش نمی دونم ترس داشت یا باز دلش می خواست کونشو تکان می داد با دست رو کونش زدم کونش سرخ شد ولی حرفی نمی زد تفی انداختم در سوراخش یه فشار دادم دیدم بر عکس کوسش کونش تنگه دوباره فشار دادم نصفش رفت تو اخی گفت درد می کشید ولی حرفی نمی زد وتحمل می کرد نامردی نکردم کمی صبر کردم تا دردش افتاد یه بار دیگه خیسش کردم تا ته فرستادم تواین دفعه راحت بود تلمبه زدنمو تندتر کردم بعداز نیم ساعتی ابمو ریختم تو کونش همون طور ایستاده بود کم کم کونش بسته میشد اب کیر من می ریخت بیرون شهوتم دیگر خوابید ناراحت بودم که چرا کردمش گفت تموم شد یا باز میخوای دید من ناراحتم گفت عیبی نداره از کیر خر که بدتر نبود منم خندیدم به این ترتیب رومان به هم باز شد به شوخی گفتم به دخترت میگم مامان جونش کیر خر می کشید اونم گفت بگو باور نمی کنه گفتم چرا وقتی پیش اون گاییدمت و کوس گشادتو دید باور میکنه گفت بکن ازاین به بعد باید زحمت منم بکشی اخرش قول دادیم فقط بین خودمان باشه ازش خداحافظی کردم زنگ زده بود خونه به دخترش گفته بود خیلی کمکم کرد خیلی خسته شده شب اذیتش نکن و اینارو دخترش توجا برام تعریف می کرد و ازم تشکر کرد.
منبع:شهوانی

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
صفحه  صفحه 6 از 59:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  58  59  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA