ارسالها: 2517
#51
Posted: 9 Sep 2010 03:22
امان از مستی
من مینا هستم میخوام داستانی رو براتون تعریف کنم که خیلی کم اتفاق میفته یا من این طور فکر میکنم.
من دختری 20 ساله هستم با اندامی پر و قد بلند . داستان از جایی شروع شد که رضا دوست پسرم
خونشون خالی بود و من رفتم پیشش . رضا اندام خوبی داشت و یه کیر کلفت که چند بار اول منو واقعا
اذیت کرد.
اون روز رضا یجورایی مشکوک بود و من حس میکردم میخواد یه اتفاقی بیفته .
رضا به من گفت تا چند روز خونشون خالیه میتونم پیششون بمونم . منم زنگ زدم خونه گفتم میرم خونه همکلاسیم تنهاست چند روز پیشش میمونم.
سر شب رضا با یه شیشه مشروب اومد بهم گفت مینا امشب میخوام مست کنیم خفن .
حدود دو ساعتی با هم داشتیم میخوردیم و حال میکردیم کاملا مست بودم. تا حالا اونجوری مست نکرده بودم
هیچی حالیم نبود .
همونجا تو حال داشتیم حسابی لب تو لب حال میکردیم
با دستاش بدنمو لمس میکرد از رو لباس و حسابی حشری بودم . دستمو کردم تو شلوارش کیرشو گرفتم
حسابی داغ بود . بعد لباسامو در اوردم فقط شورت پام بود . رضا هم فقط شرت پاش بود
حسابی تو هم وول میخوردیم . تا اونوقت اونجوری حشری نبودم .
رضا تو گوشم گفت امشب تا صبح میکنمت
بهش گفتم عمرا تو دست دوم خوابت میبره . گفتم تو منو هیچ وقت سیر نمیکنی
به شوخی گفتم حداقل سه نفر میخواد تا منو سیر کنه
رضا گفت میخوای بگم بیان سیرت کنن
گفتم آره .
من با لحن شوخی میگفتم
ولی رضا جدی بود . من تو مستی حالیم نبود .
رضا تو گوشم گفت یکیشون اینجاست بگم بیاد.
فکر میکردم میخواد کل کل کنه
گفتم بیاد
رضا یهو صدا زد آرش بیا تو
آرش اومد تو اتاق باورم نمیشد . تو حال مستی نمی تونستم فکر کنم و حرفی بزم.
آرش لخت اونجا واستاده بود و منو نگاه میکرد
اومد جلو رضا از رو من بلند شد.
آرش پیشونیو بوس کرد و لبشو آورد جلو لب من.
من باورم نمیشد . ولی چشمام که خورد به کیرش که هنوز خواب بود دوباره داغم کرد
آرش شروع کرد لبامو خوردن . رضا دستمو گذاشت رو کیر آرش
رضا اومد جلو تو گوشم گفت اینم کیر اضافی دیگه چی میخوای
آرش داشت دوباره حشریم میکرد . کیرش شق شده بود .
بهم گفت شنیدم خوب ساک میزنی . کیرشو اورد سمت لبام
یه لحظه چشامو بستم با خودم گفتم مینا امشب جنده شدی وای بحالت
کیرشو فشار میداد به لبام
شروع کردم به ساک زدن بعد چند دقیقه رضا هم اومد گفت منم هستم
پا شدم نشستم دو تا کیر جلوم بود با دستام گرفتمشون و شروع کردم لیس زدن
یکی به این میزدم یکی به اون . تازه میهمیدم تو این فیلم ها چیکار میکنن .
رضا تو ساک زدن خیلی بد بود همیشه کیرشو میکرد تو حلقم
رضا سرمو با دستاش گرفت شروع کرد به تلمبه زدن تو دهنم . بعضی وقتا نفسم میگرفت .
بعد کمی آرش گفت رضا بیا دیونش کنیم
دو تایی افتادن به جونم . حدود نیم ساعتی داشتن منو لیس میزدن . کلا عقل از سرم پریده بود .
بعد کمی آرش گفت رضا بیا بکنیمش و شنیدم میگفت سیر نمیشه
ارش منو بغل کرد رفتیم تو اتاق روی تخت . من کنار تخت دمر دراز کشیده بودم .
آرش کیر کلفتشو از پشت میمالید به کسم . کیرشو آروم فشار داد تو
شروع کرد به عقب جلو کردن بعد چند لحظه رو رضا عجب کس ی هست
من حالیم نبود فقط آه و ناله میکردم . کم کم ضربه ها بیشتر و سریع تر میشد . حدود چند دقیقه بعد نوک کیرشو رو سوراخ کونم حس کردم
کیرش از رضا هم کلفتر بود . با دشت تمام کیرد . آبشو خالی کرد تو کونم گرمای آبش حشرمو بیشتر میکرد
من تازه ارضا شده بودم بیحال رو تخت دراز کشیده بودم . که رضا اومد جلو تو گوشم گفت تازه اول شبه . اینو که گفت یهو کیرشو تا دشته زد تو کسم . دادم در اومد زدم تو گوش رضا و رضا هی ضربه میزد و گفت جون بزن .
راستی یادم رفت بگم من پردمو تو یه عمل جراهی از دست دادم و تو یه تصادف رانندگی رحمم کاملا آسیب دید و امکان بچه دار شدن ندارم.
رضا با همون شدت آبشو خالی کرد تو کسم دیگه کاملا دیونه بودم
بعدش رفتیم تو اتاق تا یه چیزی بخوریم . نمیزاشتن لباس بپوشم میگفتم اینجوری باحالتره
بعضی وقتا از کنارم رد میشدن یهو انگشت میکردنو خلاسه یه ساعتی ام اینجوری ابهام حال کردن
ساعت رسیده بود به یک شب
که دیدم دوباره دارن شیطون میشن و رضا گفت وقت کاره بریم . دوباره رفتیم تو اتاق . تقریبا مستیم رفته بود
ولی اونا نمیذاشتن حشرم بخوابه . تو اتاق رضا رو به آرش گفت تک تک حال نمیده و آرش رو به من گفت پایه ای گروه سکس کنیم.
اولش ترسیدم . ولی نذاشتن من جواب بدم دوباره شروع کردن به لیس زدن بدن من . رضا خوابید رو تخت من رفتم رو براش ساک بزنم کسم به طرف صورتش بود . انگشتشو با آب کسم خیس میکردو میکرد تو سواراخ کونم . اینکارشو خیلی دوست داشتم حسابی حشریم میکرد .
آرش اومد جلو منو برگردوند . رضا زیرم بود . آروم نشستم رو کیرش با دستش کیرشو کلا جا کرد تو .
آرش داشت کیرشو رو سوراخ کونم تنظیم میکرد . وقتی کیرشو کرد تو حس کردم کیرشون داخل بدنم میخوره بهم . اولش سخت بود ولی کم کم برام جذاب شد . مهچین فشاری و حس کردن خیلی جالبه .
حدود نیم ساعتی به همین حالت داشتن منو میکردن فقط یه با جاشونو عوض کردن . اخرشم تقریبا هم زمان آبشونو خالی کردن تو کس و کونم .
من دو بار ارضا شدم . همونجوری روی آرش خوابم بردده بود رضا هم کنار ما رو تخت خوابیده بود
صبح که بیدار شدم نه رضا بود نه آرش .
حس بدی داشتم لخت روی تخت خواب بودم . صنحه های سکس شب قبل یادم میومد . با خودم میگفتم
من کیم یه فاحشه
یه دوش گرفتم و قبل از اینکه اونا بیان رفتم . دیگه اونا ندیدم ولی همیشه اون صنحه ها یادمه.
امیدوارم لذت برده باشین نظر بدين تا بعدي رو بذارم
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#52
Posted: 11 Sep 2010 00:32
سکس در انباری
تا الان خاطرات زيادي از سکس هاي ديگران خوندم و براي اولين بار مي خوام يکي از خاطرات خودم رو تعريف کنم. بنابراين بدون زياده گويي به اصل ماجرا مي پردازم: يک روز ظهر که از سر کار به خونه برمي گشتم ديدم يه خانم با شلوار جين تنگ و مانتو خيلي کوتاه کنار تلفن عمومي نزديک خونمون مشغول صحبته طبق معمول با مشاهده سر و لباسش کير بنده سريع از خواب بيدار شد و به حالت آماده باش دراومد. دم در خونه منتظرش وايسادم تا صحبتش تمام بشه و بعد از اون دنبالش راه افتادم تا اينکه داخل يکي از کوچه هاي نزديک خونمون شد سريع رفتم کنارش و سر صحبتو باز کردم و بهش شماره تماس دادم.
فرداي همان روز به من زنگ زد و بعد از سلام و احوال پرسي گفت چرا به من شماره دادي ؟ من هم گفتم همين طوري. گفت نکنه به خاطر لباس هايم بوده که فکر کردي من اهلش هستم. من هم گفتم نه لباس پوشيدنت عادي بوده الان همه اينطوري لباس مي پوشند. گفت به هر حال من اهل اين نوع دوستي ها نيستم و الان هم که بهت زنگ زدم فقط به خاطر اين بوده که نگي بي معرفت بوده .گفتم اولا ممنون هستم که تماس گرفتي بعدش هم چرا عجله مي کني بگذار يه مدت با هم دوست باشيم اگه خوشت نيومد رابطمونو قطع مي کنيم. خلاصه ازون اصرار که من اهلش نيستم و از من پافشاري که عجله نکن. آخر سر بهش گفتم الان مي توني بياي محل کار من که با هم حرف بزنيم. گفت محل کارت کجاست و من آدرس دادم . بعدش چندتا بهانه آورد و گفت امروز نمي تونم بيام. در حين همين صحبتها من بهش گفتم اگه برات مشکل به محل کار من بياي به خونمون بيا که هم نزديک و هم راحت تر هستيم . بعد از اينکه اين حرفو زدم گفت خونتون چطوري و از لحاظ امنيتي مشکلي نداره گفتم نه من تنها هستم و مساله اي نيست. بعدش قرار شد يک روز ديگه زنگ بزنه و قرار بذاريم.چند روزي گذشت و خبري ازش نشد تا اينکه يک روز تو محل ديدمش. دوباره رفتم دنبالش و بهش گفتم چرا زنگ نزدي اون هم چندتا بهانه آورد و آخرش قرار شد فردا ساعت نه صبح به خونمون بيايد. از اوضاع خونمون بگم که قرار بود فردا صبح بابام اينا براي رفتن به دکتر به تهران برن چون خونه ما کرجه ولي از اونجا که خدا خواسته ما يک بار با خيال راحت کس نکنيم قرار فرداشون کنسل شد . من هم که به حموم رفته بودم و کيرم را حسابي صفا داده بودم مونده بودم چه کار کنم. از يک طرف به شانس تخمي خودم فحش مي دادم و از طرف ديگه به بقيه.
خلاصه ساعت نه صبح شد و من رفتم تو پارکينگ درو باز کردم و آوردمش داخل و براي اينکه کسي ما رو نبينه بردمش تو انباري. خلاصه تو انباري بهش گفتم چه اتفاقي افتاده و اون گفت مساله اي نيست بذار براي يه روز ديگه منم گفتم هر طوري شده امروز بايد يه جايي جور کنم به چند نفر زنگ زدم هيچ کدوم مکان نداشتند خواستم مخ طرفو بزنم که بريم خونه اونها گفت الان بچم خونست و نمي شه . در ضمن بگم که طرف شوهردار و بچه دار بود و حدود سي و پنج سن داشت ولي تا الان من نه شوهرشو ديدم و نه بچشو. بعد از اينکه از همه جا نااميد شدم همون جا شروع کردم با هاش ور رفتن و لب گرفتن. دکمه هاي مانتوشو باز کردم و ديدم يه تاپ کوتاه کاملا سکسي زير مانتو پوشيده و اونجا بود که آه از نهادم بلند شد ولي سريع خودمو جمع و جور کردم و گفتم ببين من بايد امروز باهات حال کنم بنابراين بيا همين جا بکنمت.گفت نه بابا اينجا نمي شه يه دفعه يه کسي مي آد و مي بينتمون منم گفتم ببين الان پارکينگ خلوت و چون داخل انباري هم تاريکه هيچکي مارو نمي بينه پس زود لخت شو تا بکنمت اونهم سريع شلوارشو درآورد و گفت حالا چه کار کنم؟ منم هم سريع يک کاندوم کشيدم رو کيرمو گفتم بشين روي زين اين موتور. يک موتور اسقاط تو انباريمون بود و ديدم هيچ جا بهتر از روي زين موتور نيست .نشوندمش رو زين موتورو پاهاشو از هم باز کردم و شروع کردم به خوردن کسش اونهم شروع کرد با موهام بازي کردن بعد از چند دقيقه ديدم که ديگه نمي تونم صبر کنم بلند شدم و کيرم کردم تو کس داغش . چند دقيقه اي تلنبه زدم تا آبم اومد و خلاصه بعد از ارضا شدن همه جا رو جمع و جور کرديم و من بهش پنج هزار تومن دادم و فرستادمش رفت. در ضمن بگم من قيافه خيلي مثبتي دارم طوري که جنده ها با خودشون فکر مي کنن من کير ندارم و نمي تونم بکنمشون و اصلا مال اين حرفا نيستم ولي خبر ندارند که بنده يک کير بلند و کلفت دارم که خوراک هر چي خانم حشريه. به همين خاطر طرف از کير من خيلي خوشش اومده بود و در حين کردنش دائم قربون کيرم مي رفت. اين جريان گذشت تا اينکه ظهر شد و از آنجا که بنده تا چهار راه نرم عذاب وجدان و عذاب کير دارم دوباره از خونه زدم بيرون به اميد اينکه دوباره پيداش کنم و بيارم تو انباري بکنمش. دست بر قضا دوباره کنار همان باجه تلفن ديدمش و بهش اشاره کردم بيا کارت دارم. بعد از چند دقيقه اومد و دوباره بردم تو انباري کردمش و چون اينبار آبم ديرتر اومد خيلي حال کرد. فرداش دوباره بهم زنگ زد ولي چون من کار داشتم نتونستم بيارمش و ديگه ازش خبري نشد تا اينکه خونمون براي مدتي خالي شد دوباره رفتم سراغش ولي مادرقبه برگشت بهم گفت ديگه از اين کارا دست برداشتم و از حالا به بعد به چشم خواهري نگام کن منم گفتم کس عمه ات و بي خيالش شدم. از انباريمون براتون بگم که بعدا يک نفر ديگه رو هم اونجا کردم ولي نفر سوم رو تا داخل انباري آوردم ولي نشد بکنمش . الان هم انباري رو خلوت کردم و موکت انداختم تا بتونم کسها رو راحت تر بکنم . از عموم خانمهاي عزيز دعوت مي شود جهت بازديد از اين انباري و انجام يک سکس به ياد ماندني از حالا جا رزرو کنند .اين هم داستان ما بي پولها که ويلاي شمال و خونه مجردي و تختخواب دو نفره نداريم که کسها رو با اعمال شاقه نکنيم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#53
Posted: 11 Sep 2010 07:49
اولین گروپ سکس من
من رها هستم یه دختر مثل هزاران دختر دیگه تو این شهر...
26 سالمه تو 25 سالگی بعد 3 سال لاپایی دادن به دوست پسرم پردم پاره شد تا دو ماه افسرده بودم احساس میکردم یه چیز مهم و از دست دادم و همه ی ساعتای بیکاریم به این فک میکردم که چیکارش کنم بماند نمیخوام اصلا در مورد پردم صحبت کنم از این اتفاق به هیچ کس چیزی نگفته بودم به جز صمیمی ترین دوستم که مامایی میخوند اونم برای اینکه مطمئن شم واقعا پاره شده ...
یه دوستی داشتم به اسم مانا که ازدواج کرده بود زیاد خونشون میرفتم چون خیلی با اون و شوهرش به من خوش میگذشت مانا فوق العاده هات بود و تعریف میکرد از 17 سالگی با دوست پسراش سکس داشته و خیلی دختر شیطونی بوده و اینکه الانم که ازدواج کرده اگه هرشب سکس نداشته باشه خوابش نمیبره و به تنوع تو رابطشون خیلی اهمیت میده مانا شدیدا مشتاق بود که با من سکس داشته باشه و اینو مستقیما بارها بهم گفته بود اما خوب نه موقعیتش جور میشد ونه من اونقدرها مشتاق بودم برای این قضیه چون تازه پردم پاره شده بود و درگیری های روحی خاص خودمو داشتم. از خودم براتون بگم که من یه دختر خیلی خیلی هات و حشری هستم از دوم دبیرستان هرروز فیلم سوپر میبینم و داستان سکسی میخونم و خودارضایی میکنم حتی اگه دوست پسرم کل روز منو کرده باشه باید خودارضایی کنم...
مدتها بود سکس نداشتم و خیلی حشری بودم میخواستم به مانا بگم که پایم که باهاش بخوابم بهش گفتم خیلییی حشریم همش ترشح دارم یه دفعه برگشت و گفت بیا به پرهام بده امشب!!!! اولین بار بود که همچین چیزی میدیدم مگه میشه؟ یه زن به دوستش پیشنهاد بده با شوهرش بخوابه؟ هیچی نگفتم . شب قرار بود برم اونجا رفتیم خونه و پرهام هنوز نیومده بود به مانا گفتم یه فیلم سوپر بذار ببینیم از تو فیلمای پرهام یه سی دی گذاشت و نشستیم به تماشا چند دقیقه نگذشته بود که پرهام رسید منتظر بودم که مانا قطع کنه که این کارو نکرد خود پرهام هم مشتاقانه سی دیاشو در آورد و یه سی دی بهتر گذاشت و بعد نشست از سکسای مختلفش تعریف کردن اون شب فقط از سکساشون و رابطه هاشون و پارتنراشون گفتن و فیلم سوپر دیدیم وقت خواب که شد مانا بهم گفت بیا رو تخت ما بخواب پیش ما که چون خیلی خسته بودم قبول نکردم و تو یه اتاق دیگه خوابیدم.
چشمام داشت گرم میشد که پرهام صدام کرد و اصرار که بیا پیش ما بخواب گفتم خیلی خستم پرهام واقعا نمیتونم گفت میخوای ماساژت بدم گفتم آره اومد و بهم گفت دمرو بخواب دمر شدم و شروع کرد به ماساژ دادن از کتفم شروع کرد و رسید به کمرم و کم کم رافت پایین باسنمو و رونمو و دوباره اومد بالا دستش و کرد از زیر تی شرتم به ماساژ دادن آرومم در گوشم باهام صحبت میکرد داشتم یه جوری میشدم همونطور که ماساژ داد از زیر لباس دستشو به بغلای سینم رسوند و شروع کرد به ماساژ دادن دیگه هیچی نفهمیدم باسنمو آوردم بالا و شروع کردم به مالیدنش به کیر پرهام اونم دست انداخت و سینه هامو چنگ زد و شروع کرد به مالوندن سرشو آورد چسبوند به لبم و سریع ازم لب گرفت . لبم و میخورد سینه هامو میمالید و لباسامو از تنم در میاورد تو شوک بودم نمیدونستم این کار درسته یا غلط اما نمیتونستم از سکس بگذرم دراز کشیدم و پرهام اومد روم لباسای خودشو در آورده بود ازم لب میگرفت و تنم و میمالید و سینه هامو فشار میداد و میمالوند و کیرشو لای پام فشار میداد اومد پایین تر و شروع کرد به خوردن سینه هام تو همین حالت دستشو برد پایین و گذاشت رو کسم و شروع کرد به مالیدن منم دستمو بردم سمت کیرش و شروع کردم براش مالوندن . کم کم رفت پایینتر سرشو گذاشت رو کسم و شروع کرد به خوردن کم کم صدام در میومد اه و اوه موهاشو گرفته بودم تو دستامو با قدرت میکشیدم و اه میکشیدم بلند بلند میگفتم انگشت کن همونطور که داشت کسمو میخورد یه دفعه دیدم مانا لخت کنارمون وایساده پرهام سرشو بلند کرد مانا بهش گفت قرار شد بری بیاریش و رفت سمت کیر پرهام و براش ساک زد پرهامم کس منو میخورد و قربون صدقه ی کس و کونم میرفت سرشو آورد بالا و حمله کرد سمت لبام و شروع کرد به لب گرفتن کیرش مالیده میشد به کسم و مانا سینه هامو میمالید وقت گاییده شدن کسم بود کسی که از روزی که پردم پاره شده بود هیچ کیری رو به خودش ندیده بود کیر پرهام زیاد بلند نبود اما کلفت بود کیرشو گذاشت رو کسم و فرو کرد دو تا جلو عقب که کرد کیرش از تو کسم درومد خیلی تنگ بود ازم خواست برگردم که از پشت بذاره برگشتم و خم شدم مانا کیر پرهام و گرفت دستشو .کرد تو کس من دوباره چند تا جلو عقب و کیرش دوباره از کسم درومد پرهام پیشنهاد از بقل کردن و داد به شونه دراز کشید و منم پشت بهش دراز کشیدم پاهامو باز کردم و کیرشو کرد تو کسم و ایندفعه با تمام قوا شروع کرد به گاییدن کس تنگم مانا هم سینه هامو میمالید و ازم لب میگرفت آه و ناله میکردم و جیغ میکشیدم کسم داشت جر میخورد کیر تو کسم بود وااای آآآی آآآآی و ارضا شدم همزمان با من آب پرهامم اومد که مانا همشو خورد چند دقیقه تو همون حالت بودیم پرهام و مانا ازم لب گرفتن و رفتن تو اتاق خودشون برای ادامه ی کار منم شورتمو پوشیدم و از شدت خستگی از حال رفتم صبح دوباره چند تا لک خون تو شورتم دیدم ....
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#58
Posted: 13 Sep 2010 01:32
منچ با عمه
سلام من امینم 18 ساله من یه عمه دارم که خیلی اندام باحالی داره واقعا کل مردا رو دیونه میکنه این عمه ما 38 سالشه خیلی هم خوشکله هم هست. یه کون داره معرکه با کمر باریک سینه هاشم که دیونت میکنه خلاصه بگذریم .
یه روز من رفتم خونه عمم دیدم عمم تنهاست وای چه موقعیتی سلام و روبوسی کردیم وقتی روبوسی میکردیم دست من خورد به سینش که دیونه شدم خلاصه من رفتم رو مبل نشستم عمم رفت اشپزخونه شربت واسم بیاره من کیرم بلندشده بود .عمم اومد شربتو تعارف کرد وقتی خم شد چون یقه پیرهنش گشاد بود کل سینش معلوم شد من همینجور خیره شدم که عمم فهمید .خلاصه نشستیم اونجا بیکار که من به عمم گفتم بیا عمه منج بازی کنیم گفت باشه گفت مار پله شرطی گفتم باشه گفتم شرط چی عمم گفت من بردم پیتزا میخواهم من گفتم من اگه بردم دوست دارم عمه گلمو ببوسم دیدم یکم جا خورد رودرباسی گفت باشه.
خلاصه بازی کردیم من بردم.گفتم عمه حالا بوس لپشو اورد گفت بیا ببوس گفتم نه من بوس خارجی میخواهم گفت برو گمشو دیونه بعد از چند دقیقه مخشو زدم گفت فقط یه لحظه گفتم باشه دل تو دلم نبود داشتم دیونه میشدم لبمو برد نزدیک گذاشتم رو لبش دهنشو بسته من میخوردم روانی شده بودم اونم دیگه داشت لبمو میخورد من موهاشو چنگ میزدم رفتم رو گردنش خوابوندمش رو زمین که یهو بلند شد گفت بسه دیگه گفتم ولم کن همینجور گردنشو میخوردم کاری میکرد یعنی خوشش نمیاد بعد از چند دقیقه اخ اوخ میکرد سریع دکه پیرنهشو باز کردم یه نگاه انداختم تو چشاش گفت بخور دیگه مال خودتم من پیراهنشو در اوردم شروع کردم به خوردن سینش واییییییییییییییییییییییییی که چه سینه ای بود 5دقیقه سینشو میخوردم که گفت بسه برو پایین دامنشو در اوردم یه کوس تپله دیونه کننده افتاد جلوم بخور که ای نخور داشت جیغ میزد بخور امین مال خودته منم میخوردم نگاه خودم کردم دیدم لباسم همه تنمه سریع تیشرت وشلوار با شرتمو در اوردم به عمه گفتم ساک میزنی گفت نه گفتم خوب پس حاضری بکنمت گفت بله مال خودته منم یه کم کیرمو خیس کردم گذاشتم تو کسش که جیغش رفت هوا منم دیگه حالیم نبود همینجور تلمبه میزدم 5دقیقه تلمبه میزدم دیدم داره ابم میاد گفتم حالت سگی باش اونم حالت سگی شد منم میخواستم ازکون بکنمش گفتم از کون بکنم گفت نههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه خیلی محکم گفت گفتم باشه ولی نمیشد از این کون رویایی گذشت کیرمو خیس کردم خیلی سریع محکم کردم تو کونش که یه جیغ زد که فکر کنم همه دنیا شنیدن همینجور فحش میداد خوابید زمین منم خوابیدم روش دستاشو گرفتمو تلمبه میزدم ابم بعد از 5دقیقه اومد همشو ریختم تو کونش یه 5دقیقه روش افتاده بودم اونم از درد کون نمیتونست تکون بخوره بلند شد گفت خیلی عوضی گفتم باشه عزیزم بلند شدم لباسامو پوشیدم وقت رفتن خونمون یه انگلم کردم بعدش یه کم کیرمو از شلوار مالوندم به کونشو رفتم چون دیگه شوهرش از سر کار میومد. نظر بدید خوشحال میشم.
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#59
Posted: 16 Sep 2010 02:56
مراسم ختم مادربزرگ و کون دختر خاله
من امیر هستم و 25 سالمه و تا حالا رابطههای سکسی نسبتا زیادی داشتم. با همکلاسیهای دانشگاه، یکی از همسایهها و چندتا از فامیلها ولی این یکی با بقیه فرق داره و خودم خیلی دوستش دارم و امیدوارم که شما هم لذت ببرید.
همه فامیل به چشم یه پسر پاک و دوست داشتنی بهم نگاه میکنن و یه احترام خاصی واسم قائل هستند. که همین موضوع هم باعث شده که همه بهم اعتماد کنند و منم در بعضی موارد از این اعتماد نهایت استفاده رو کردم و با خاله و دختر خاله و دختر دایی و یکی از عمههام رابطه برقرار کردم و حسابی باهم حال میکنیم، ولی هیچ کدوم خبر ندارن که با بقیه فامیل سکس دارم.
یکی از دختر خالههام اسمش مریمه و 32 سالشه و حدودا 10 ساله که ازدواج کرده. اینم بگم که با شوهرش باهم دوست بودن و اون زمان من از دوستیشون خبر داشتم و به همین دلیل با شوهرش خیلی صمیمیام و همیشه به شوخی همدیگرو انگشت میکنیم. این دو نفر حدود 7 سال بچه دار نشدن و بالاخره با کمک موسسه رویان یه بچه نصیبشون شد. شوهرش تاکسی داره و بنده خدا همیشه مشغول کاره و مریم هم به خاطر اخلاق خیلی خوبش از اول ازدواج با مادرشوهرش زندگی کرده و هیچ مشکلی هم ندارند. چند ساله که تو کف مریم بودم و همیشه به چشم یک کیس مناسب نگاهش میکردم. سینههای درشت و توپر و خوشفرم، کون تپل و ردیف، هیکلشم تقریبا یه کم چاق بود ولی بدجوری دل منو برده بود. همیشه یقه لباساش بازه و خط وسط سینهاش معلومه ولی شوهرش با لباس پوشیدنش مشکلی نداره. خلاصه چی بگم...؟
همیشه سعی میکردم تو یه فرصت مناسب یه دستی بهش بکشم یا حرکتی انجام بدم که چندین بار موفق شدم به سینههاش دست بزنم و چند بار انگشتش کردم و کونشو لمس کردم. بعد از اینکه دیدم واقعا کارای من خیلی تابلو شده و مریم هم عکسالعملی نشون نمیده دیگه عزمم رو جزم کردم واسه بهرهبرداری از مریم جونم. تا اینکه 3 سال پیش موقعیت جور شد.
مادر بزرگم(مادر مادرم) فوت کرد و مراسم ختم توی خونه ما برگزار شد. اون موقع هم توله مریم و سعید تازه به دنیا اومده بود. یه چند روزی همه فامیل خونه ما چتر بودن و حسابی پروار شدند. من چون به اتاقم و کتابهام خیلی حساسم از روز اول مراسم، در اتاق رو قفل کردم و فقط برای استراحت خودم بازش میکردم. بعد از پایان روز اول مراسم، چون یه سری از فامیلای آویزون همش پای تلفن بودن و سوء استفاده میکردن منم تلفن توی پذیرایی رو قطع کردم و گوشی رو برداشتم. روز دوم رسید و دوباره همه اومدن. نزدیکای ظهر بود که رفتم تو اتاقم که یه سر به ایمیلم بزنم و استراحت کنم و در رو از تو قفل کردم که کسی نیاد. صدای در اومد و فهمیدم که مریم خانمه. گفت اگه میشه بیام تو که به بچه شیر بدم و یه زنگ به سعید بزنم که واسه نهار بیاد اینجا. با کمال میل درو باز کردم و دوباره قفلش کردم. من روی تختم دراز کشیده بودم، گوشی تلفن اتاقم کنار تخت خوابمه. مریم اومد و گوشی و برداشت و لبه تخت نشست که صحبت کنه. پیرهن مشکی و شلوار مشکی پوشیده بود و کونش حسابی خودنمایی میکرد. منم که خواب از سرم پریده بود، به بغل خوابیدم طوری که کیرم چسبید به کمر و کون مریم. وقتی دیدم چیزی نمیگه پر رو شدم و دستمو انداختم روی رونش و بعد از 1 دقیقه بردم وسط پاهاش که یهو خودشو جمع کرد. داشتم خودمو بهش میمالیدم که پاشد و رفت گوشه اتاق نشست که بچه رو شیر بده. من که داشتم میمردم و لحظه شماری میکردم که سینهاش رو در بیاره. پیرهشنو بالا زد و دوتا قرص ماه از سوتین مشکی فضا رو نورانی کرد.
متوجه شدم که زیر چشمی منو نگاه میکنه. گفتم خوش بحال نی نی که داره ممه میخوره. گفت خب توام بچه بودی خوردی، گفتم خب بچه بودم ولی الان بیشتر دلم میخواد. بعد از یه کم حرف زدن رفتم کنارش نشستم. بدون هیچ مقدمهای رفتم سر اصل مطلب. هرچه بادا باد... گفتم مریم حقیقتش چند ساله تو کفتم ، ازت خواش میکنم آرزو به دلم نذار. طبق معمول با خوشرویی گفت خودم متوجه شدم و فقط صبر کردم که ببینم کی جراتشو پیدا میکنی؟ گفتم یعنی میتونم ممه بخورم؟ گفت احمق جان ما الان عذا داریم، گفتم بابا بی خیال خدا رحمتش کنه. بعد از این حرف سرمو گذاشتم روی پاش و اون یکی سینهاش رو گرفتم و شروع کردم به میک زدن. وای... تا حالا شیر داغ تازه نخورده بودم، خیلی خوشمزه بود. در همین حال دستمو انداختم دور کمرش و بعد دستمو کردم تو شلوارش و کونشو مالیدم. نی نی هم خوابید و گذاشتمش روی تخت. شروع کردیم به لب خوردن، گوش و چشم و لب و زبان و همه جاشو لیس زدم و خوردم. با یک حرکت پیرهنشو درآوردم و بعد از یه کم خوردن گردنش، سوتینشو باز کردم. سایز سینهاش 95 و رنگ قهوهای نوکش دیوانه کننده بود. سرمو گذاشتم وسطش و با دستش اونا رو به سمت صورتم فشار میداد. با ولع تمام میخوردم و مریم هم حال میکرد. بعد شلوار و شرتشو درآوردم و یه ضد حال خوردم. مریم پریود بود و به همین دلیل نمیتونستم کسشو بخورم و بکنم و از طرفی وقت هم زیاد نداشتیم و باید زود تموم میشد. یه کم با دستم با کسش بازی کردم که حسابی حشری شد و گفت دیگه نوبت منه. سریع لخت شدم و کیرم که خیلی وقت بود انتظار میکشید به آرزوش رسید. احساس کردم کیرم داغ شده، تا به خودم اومدم دیدم کیرم تو دهن مریمه و داره خیلی حرفهای ساک میزنه. تو این حال یه بار آبم آومد و یه کمی توی دهن مریم ریخت و بقیهاش هم تو دستمال کاغذی. دوباره شروع کرد به خوردن که راست شه و بعد کیرمو گذاشتم لای پستوناش و حسابی حال میکردم. این کارو خیلی دوست دارم و همیشه یکی از مراحل اصلی سکسمه. گفتم مریم جونم بریم سر اصل مطلب؟ گفت چی؟ گفتم بکنم دیگه. گفت خب من پریودم، گفتم خب از عقب میکنم، جلو بمونه واسه بعد. یه کم نگران بود ولی بعد راضی شد. به حالت سجده رفت و کونشو بالا داد. منم مثل وحشیها فقط گفتم کیرمو خیس کن. با یه تف گنده سر کیرمو خیس کرد و بدون هیچ مقدمهای سرشو گذاشتم دم سوراخش. گفتم آمادهای؟ گفت آره ولی تورو خدا آروم. با یه فشار سرشو کردم تو سوراخ کونش. یه تکون خورد و یه کم ناله کرد. بعد از یک توقف کوتاه، آروم بقیهاش رو فرستادم تو و یواش یواش شروع کردم به تلمبه زدن. بعد ازجا باز کردن، به تدریج سرعت رو زیاد کردم. سینههاش رو گرفته بودم تو دستم و از پشت با سرعت تلمبه می زدم. مریم خیس عرق شده بود و خیلی آروم آه و ناله میکرد و یه تکون خورد و لرزید و ارضا شد. بعد از چند دقیقه گفتم داره میاد، چکارش کنم؟ گفت بریز تو کونم. همه آبمو خالی کردم تو کون نازش و بی حال شدم و چند دقیقه به همون حالت دراز کشیدم. بعد مریم پاشد و لباساشو پوشید و گفت دیگه برم بیرون. بعد از اینکه یه کم سرحال شد، به خودش عطر و اسپری زد که بوی عرقش نیاد. منم با بی حالی پاشدم و یه چیزی پوشیدم و در رو باز کردم. پشت در همدیگرو بوسیدیم و ازش تشکر کردم و قول کسش هم گرفتم و رفت بیرون. منم یه چرت زدم و رفتم دنبال کارهای مراسم.
از اون موقع تا حالا چند بار تونستم با مریم حال کنم و بالاخره کس قشنگ و نازش رو به بهره برداری برسونم.
اینم بگم که این مراسم ختم مادربزرگ خیلی واسه من خوب شد. چون شب بعدش هم موفق شدم با خالهام، مادر همین مریم یه حال اساسی بکنم. البته خاله رو نکردمش، فقط دستمالی کردم و ممه خوردمو و یه کم لاپایی رفتم. همیشه واسه مادربزرگ فاتحه میخونم و ازش تشکر میکنم که توی ختمش من با دختر و نوهاش حال کردم.
اگه این خاطره رو دوست داشتید، داستان حال کردن با خاله هم مینویسم.
منبع :شهوانی
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
ارسالها: 2517
#60
Posted: 17 Sep 2010 03:01
طاهره و الاغه
اسم مادر خانمم طاهره است جریان دید زدنش رو موقع عروسی دختر باجناقم نعریف کردم خیلی دلم میخواست اونو بکنم ولی راهش نبود. از اون اتیشیا بود حتی پیر مردای دهاتم بهش چشم داشتند. پنج شنبه بعد عروسی بعداز ظهر زنم گفت وسایلام مونده خونه مامانم برو اونا رو بیار منم به خاطر اینکه شب حسابی بکنمش اطاعت کردم رفتم دهات خونه پدر زنم وقتی رسیدم دوسه بار زنگ زدم درو باز نکردند منم برای اینکه دست خالی برنگردم مجبور شدم برم بالای پشت بام و از اونجا برم تو حیاط.بالای پشت بام چیزی رو دیدم که هرگز تو عمرم ندیده بودم .تو حیاط رو نگاه کردم دیدم زیر بالکن روبرو که زیرش طویله بود در طویله بازه و الاغ نره پدر زنم بسته شده به تیر بالکن مادر زنم بدون شلوار لخت کیر الاغ گرفته دستش و می ماله به کوسش اون قدر مشغول بود که متوجه من نبود .من خوابیدم پشت بام ببینم چیکار میکنه شاید چیزی هم نصیب من بشه.اون همون طور مالید یک صندلی گذاشت زیرش و نشست رو صندلی من فکر کرم خسته شده ولی دیدم کیر خر رو رد کرد تو کوسش و فقط اویی گفت که منهم صداشو شنیدم با تعجب دیدم الاغه هم کمی خم شد خیلی راحت مادر زنم رو می گایید منم وقتو مناسب دیدم یواشکی رفتم پایین تا پیششان رسیدم یه سرفه ای کرم تا لا اقل زهره ترک نشه اونم فهمید و زیاد نترسید فکر کرد پدر زنمه هول شد یک لحظه دستش رو از کیر الاغ رو ول کرد و الاغه یه فشار دیگه اورد و نزدیک 20سانت بیشتر از کیرش رو تو مادر زنم فرو کرد.مادر زنم خواست کیر الاغ رو از تو کوسش در بیاره نتونست کیر الاغ تو کوسش گیر کرده بود وقتی فهمید منم قرمز قرمز شده بود از خجالتش نمی دانست چی کار کنه و چی بگه یک دفعه الاغه راه افتاد ومادر زنمو کشید و انو از رو صندلی انداخت ولی اون یه پا خودشو نگه داشت تا رو زمین سر نخوره منم بیکار نموندم و طناب و گردن الاغه رو نگه داشتم تا لا اقل به اون اسیب نزنه مادر زنم به گریه افتاده بوده والتماس میکرد که کمکش کنم کیر الاغه در نمی امد من گفتم چشمت کور باید جرت بده مارو باش اومدیم دختر کیروگرفتیم. ولی دلم سوخت طناب الاغه رو محکم کردم وپاهای جلوش رو با اضافه طنابه بستم تا در نره گفتم بکشش بیرون اونم دستش رو از کیر خر گرفته بود سعی میکرد بکشه بیرون با درد و گریه میگفت در نمی اد من نگاهی کردم زیاد تونرفته بود ولی بخاطر اینکه ابش خالی نشده بود باد کرده بود فکری به خاطرم رسید کیر الاغه رو دو دستی گرفتم و نگهش داشتم گفتم صندلی رو بذار زیرت اون نشست رو صندلی گفتم یه کم پاهاتو بلند کن جلو عقب کن اون اول نمی کرد وخجالت می کشید سرش داد کشیدم اونم از ترس انجامش داد بعد از یکی دو دقیقه دیدم الاغه تکان میخوره فهمیدم می خواد ابش رو بریزه گفتم حواست باشه می خواد بریزه اونم سرعتش رو بیشتر کرد منم که کوس باز شده مادر زنمو می دیدم حسابی کف کرده بودم ولی الان مهم در اوردن کیر خر از تو کوسش بود.الاغه از عقب خم شد تا ابش رو بریزه منم که محکم کیرش رو نگه داشته بودم تا زیاد تر نره یک دفعه دیدم مادر زنم حرف نمی زنه فکر کردم از هوش رفته به اون نگاه کردم دیدم نه بی حاله و فقط دندون قرچه میکنه و اخ میگه کوسش رو نگاه کردم دیدم اب کیر خره ازدرو برش زد بیرون کیر خر تو دستم شل شد فهمیدم کار تمومه کیر خر ازتو کوسش بیرون کشیدم دیدم همون خوابیده20سانت بیشتر بوده تعجب کردم که چطور پاره نشده پس نگو خانم بار اولش نیست و فقط این دفعه هول شده این طوری شده خودش بعدا تعریف کرد. دیدم مادر زنم حالش خرابه بی هوش شد به زور اونو بیرون کشیدم بردم بیرون لبه شیر اب به صورتش زدم تا به هوش امد صبر کردم حالش جا اومد گفتم چمپاته بشین بریزه بیرون اون اولش این کارو نمی کرد وخجالت می کشید با اخم من مجبور شد و نشست اب کیر همین طور می ریخت بیرون نزدیک صد گرمی همون جا جمع شد کوسش همین طور باز مونده بود براش اب گرفتم کوسش رو شست وخودش رو تکان میداد که کوسش جمع بشه گفتم شلوارت کجاس اونم نشونم داد اونو دادم پوشید گفتم پاشو بریم تو نمی تونست کمکش کردم بلند شد از دستش گرفتم بردم تو اتاق سرش پایین بود و اصلا نمی تونس حرف بزنه .گفتم چرا اینکار رو کردی مگه تو کمبود داری گریه اش گرفت گفت من بد بختم باید خودمو رو بکشم منم ناراحت شدم گفتم من باید می کشتمت ولی به خاطر ابروی حاجی این کار و نکردم ولی مجبور م بهش بگم تا تکلیفشو با تو معلوم کنه به التماس افتاد و غلط کردم و دیگه انجامش نمی دم تورو خدا ازا ین حرفا من یاد اون روز وکون گنده اش افتادم موقعیتو جور دیدم. گفتم اخه من به تو چی بگم حرف بزنم ابروی خودمان میره نزنم طاقت ندارم ببینم مادرزن من از این کارا میکنه. کمی صورتش باز شد و گفت گفتم که غلط کردم دیگه این کاررو نمی کنم . پرسیدم کدوم کار خجالت کشید وگفت همون کار کمی تند شدم گفتم کدوم کار این دفعه مجبور شد بگه کیر خر بزارم تو کوسم منم کم کم داشتم حشری میشدم البته حشری بودم ولی تا این لحظه به فکرش نبودم کم کم صورتم خندید گفتم اول بگو تو چه کمبودی داری که این کارو کردی اون حرف نمی زد گفتم از بیخ وبنت که من دیدم پس راحت پاش کم کم یخش اب شد با کمی منگ و منگ گفت اخه تو مردی شهوت و احساس زنو نمی دونی وقتی شهوت زن بزنه بالا دیگه هیچ چی نمی بینه منم از وقتی حاجی باد فتق شو عمل کرده وبا من کاری نداره قبلا برنامون زیاد بود دیگه سیر نمی شم با کس دیگرم رابطه ندارم. .اینو راست میگفت. گفتم با خیاری بادمجانی خودتو خلاص می کردی گفت اول اینکارو میکردم ولی یه روز که رفتم طویله دیدم الاغه انداخته بیرون اونجا شهوتی شدم گرفتم به خودم مالیدم اخه داغیش یه مزه دیگه میداد شما هم اونشب اینجا بودید وحاجی هم خانه نبود توهم گرفتی دخترمو کردی منم کیر تو دیدم بدتر حشری شدم اونشب رفتم فقط نوکشو گذاشتم. دیگه داشت راحت برای من تعریف میکرد کم کم راهشو یاد گرفتم و گذاشتم تو کوسم ولی مواظب بودم که زیاد تو نر تا جر بخورم امروزم یک دفعه هول شدم اون طوری شد. گفتم چند بار اینکارو کردی؟گفت یادم نیست ولی هر روز میکردم .فهمیدم که کردن منم دیده به نوعی خودم رو مقصر دانستم ولی اون طوری که اون تعریف می کرد بدجور شهوتی شده بودم و می خواستم بکنمش .دیدم هم کوسش گشاد شده وهم خودمو نگه داشتم تا اون خوش بخواد . گفت یه خواهشی ازت دارم و به پات می افتم. من دانستم چی می خواد گفتم چیه؟گفت این موضوع رو جایی نگو من حرفی نزدم بلند شدم کمر بندمو باز کنم اون فکر کرد می خوام برم و افتاد به پام دلم براش می سوخت ازشونش گرفتم بلندش کردم تاکامل نشست یواش هولش دادم عقب به پشت خوابید تکان نمی خورد و ملتمسانه منو نگاه میکرد دکمه شلوارمو باز کردم و کشیدم پایین کیرم افتاد بیرون چشماش برق زد و فهمید می خوام چیکار کنم رفتم جلو کیرمو انداختم تو دهنش و سرشو به کیرم فشار داد اعتراضی نکرد برام حسابی ساک زد تا ابم بافشار ریخت تو دهنش خواست در بیاره نذاشتم خواست بیاره بالا کشیدم بیرون اب کیرم از دهنش زد بیرون اصلا حرف نمی زدیم با گوشه تیشرتش دهنشو پاک کرد بلند شد که بره دیدم هنوز گشاد راه میره رفت حموم تا لباسشو دربیاره در حمومو نبست لخت شد زیربغل و هیچ جاش مو نداشت زنم به من گفته بود که بدن مامانش اصلا مونداره ولی باور نکرده بودم تا اینکه به چشم خودم دیدم.بدنش پر پر بود .هنوز نیفتاده بود واین منو بیشتر حشری کرد رفتم از پشت بهش چسبیدم کیرم دو باره سیخ شده بود اوردمش جلو پنجره دستاشو گذاشتم لب پنجره و نیم خیز شد کیرمو مالیدم سوراخ کونش نمی دونم ترس داشت یا باز دلش می خواست کونشو تکان می داد با دست رو کونش زدم کونش سرخ شد ولی حرفی نمی زد تفی انداختم در سوراخش یه فشار دادم دیدم بر عکس کوسش کونش تنگه دوباره فشار دادم نصفش رفت تو اخی گفت درد می کشید ولی حرفی نمی زد وتحمل می کرد نامردی نکردم کمی صبر کردم تا دردش افتاد یه بار دیگه خیسش کردم تا ته فرستادم تواین دفعه راحت بود تلمبه زدنمو تندتر کردم بعداز نیم ساعتی ابمو ریختم تو کونش همون طور ایستاده بود کم کم کونش بسته میشد اب کیر من می ریخت بیرون شهوتم دیگر خوابید ناراحت بودم که چرا کردمش گفت تموم شد یا باز میخوای دید من ناراحتم گفت عیبی نداره از کیر خر که بدتر نبود منم خندیدم به این ترتیب رومان به هم باز شد به شوخی گفتم به دخترت میگم مامان جونش کیر خر می کشید اونم گفت بگو باور نمی کنه گفتم چرا وقتی پیش اون گاییدمت و کوس گشادتو دید باور میکنه گفت بکن ازاین به بعد باید زحمت منم بکشی اخرش قول دادیم فقط بین خودمان باشه ازش خداحافظی کردم زنگ زده بود خونه به دخترش گفته بود خیلی کمکم کرد خیلی خسته شده شب اذیتش نکن و اینارو دخترش توجا برام تعریف می کرد و ازم تشکر کرد.
منبع:شهوانی
دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash