انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 9 از 59:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  58  59  پسین »

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده


زن


 
دوجنسه و سینا
سلام به بچه هه عزیز, ممنون از این همه لطفتون به من, اول میخوام یه واقعیت از زندگیم بهتون بگم, وقتی از مطب در اومدم بیرون مادرم ازم سوال کرد که چی شده منم قضیه رو بهشن گفتم, دیدم که مادرم از این پیشامد اصلا حالش خوب نیست, بعد از اون ماجرا نگاه خوانوادم به من عوض شده بود مثل سابق تحویلم نمیگرفتن, منو فرستاده بودن مدرسه پسرانه چون( دکتر به مادرم گفته بود تو محیط دخترنه نباید برم) زدم و با این که سینم کوچیک بود ولی باز کش میبستم تا زیاد برجسته نشه, ولی خوب صدامو چکار میکردم بچه هام که منو مسخره میکردن فقط با پسری به نام سینا آشنا شدم خیلی با من خوب بود, به خاطر این مشکلات تحصیل از راه دور رو ترجیح دادم تا کن, برا دبیرستان

والدینم که میدیدن بچه شون این طوریه منو به بهانه درس فرستادن تهران و منم تونستم با کلی کلنجار تو دنشگاه روزانه تهران قبول شدم تو این 4 سال اومدم تهران فقط با مادرم با تلفن صحبت میکردم, دلم واسشون خیلی تنگ شده. بزارین دومین سکسمو بگم که جالب بود. گفته بودم که با پسری به اسم سینا آشنا شده بودم تو سن13 سالگی تا قبل اون فقط جق میزدم

این آقا سینا خیلی پسر نازی بود منظم مودب خوشگل قدبلند و سفید, وقتی با اون بودم احساس جالبی تو بدانم جریان پیدا میکرد, گذاشت قضیه و ما 2تا فقط با اون بودم بالاخره به کله ام زدو گفتم که باید قضیه دوست داشتنشو بهش میگیفتم, یه روز تو پارک قرار گذاشتیم و من قضیه 2جنسه بودنمو بهش گفتم. با هر کلمه حرف زدن من اون داشت شاخ در میاورد ولی اصلا باهام تند برخورد نکرد و گفت که اتفاقا خیلی خوشحاله باهام دستیم, منم قضیه سکس باهاش در میون گذاشتم اول من من . . . کرد ولی بعد حاضر شد گفت برا اولین بنار میخواد تجربه کنم, همونجا یه ماچ آبدار کردم و ازش تشکر کردم

قرار شد جمعه‌ای بریم خونه اونا, منم آرایشه سخی خودمو کردمبه( طوری که میخواستم خودمو همنجا بکنم), بالاخره رفتیم تو خونه اون برام عرق آورد ولی من نخوردم چون میترسیدیم بعد کلی درددل که اون میگفت تو مدرسه همه بچه ها به اون نگاه بد دارن

به خاطر همین با من دوست شده, خلاصه موقع عملیات بود بهش گفتم بریم اونم گفت باشه با هم رفتیم تو اتاقش این سینا یه ذره تپل بود. کون بزرگی داشت اون که جلو بود منو حشری داشت میکرد, رفتیم رو تخت و به پهلو خوابیدیم و برا اولین بار داشتم لب میدادم, واای چه لحظه دلنشینی بود اون لب پایین من, منم لب بلایی اون تو همین حالت 15 دقیقه گذشت. اون دستش رو کون و سینه من بود منم مثل اون اینکارو میکردم, بالاخره شلورمنو در آوردیم, یه لحظه سینا از دیدن کیرم جا خورد ولی بعد رفتارش عادی شد و برام با دست مالش میداد چون هنوز خوابیده بود. 2جنسه‌ها( اکثرا دیر سیخ میکنندولی) مال سینا سیخ بود, منم برا اونو دستم گرفتمو براش کار مثل خانم در رو میکردم وااای چقدر داغ بود بوی تقریبا خوبی میداد.

منو به حالت سگی قرار داد و از پشت با مالیدن کرم و فرو کردن انگشت اش در باز کردن سوراخ کنم داشت منا درد داشتم ولی ترجیح دادم چیزی نگم و فقط آهوو اوه میکردم تا اینکه یه چیز داغ دم سوراخم حس کردم و بعد تو بدانم واااااااااااای چه دردی داشت انقر کیرش به مدم برخورد میکر بعد 4ی5 دقیقه آبش اومدوا ریخت تو کنم چقدر داغ بود دیون شدم, اومد چنتا

مان ازم گرفت و دراز کشید منا خودمو پاک کردم, ولی ایندفه نوبت من بو منم بهش گفتم اونم گفت باشه عزیزم, منم رفتم جلشون( دراز کشیده بدوا) کیر کاملا خبیدمی جلو صراطش گرفتم اونم اول یه نوک زد سر کیرم بعد دهنش گزش باز واااااای چه جاع قرمی بود کم کم دستم با ضربه کلش هماهنگ کردم

کیرم داشت کم کم بلند میشد منم جلو عقب کردم کیرمو, بعد رفتم در همون حال ازش لب گرفتمو تمام بدنشو لیس زدم رسیدم به کونش اونجرو کاملا لیس میزدم اصلا مو ندشت منم کرمو بردشتمو با انگشتم میکردم تو سوراخش تا باز بشه 2تا آنگشتو کردم توش بعد کیرمو کرم زدم و گذاشتم رو سوراخش و فشار میدادم ولی تو نرفت بازم با فشاری 2 برابر قبلی کردم توش بنده خدا داشت جیغ میزد میگفت در بیار راست میگفت کیر من از اون واقعا خیلی بزرگتر بود (قبلن گفتم تقریبا 21 میشه)

ولی میدونستم در بیارم در میره در نتیجه فشارو بیشتر کردمو دیدم سر کیرم به چیز صفتی خورد ولی تماما تو نرفت بود, تو همون حالت روش خام شدمو گردنو کمرشو لیس میزدم بعد شروع کردم به عقب و جلو تلمبه کردن, دیگه دردش کمتر شده بود منم تلمبمو میزدم و راهتر میرفت توش, خسته شده بودا به پشت خوابندمش و پهشو زدم کنار و دوباره کردم توش این حالت خیلی بهم داشت حال میداد تلمبمو بیشتر کردمی اونم داشت لذت میبردو با سینم و میرفت منم در حین تلمبه زدن روش دراز کشیدمو ازش لب میگرفتم تا این که دیدم داره آبم میاد سریتر زدمو همه رو ریختم توش اونم جیغ کوتاه کشید , همون حالت داشتیم ازم لب میگرفتیم, ازش تشکر کردمو, اون گفت که واقعا خسته شده بوده چون زمان کردنش طول کشید تقریبا 25یا 30 دقیقه شد, بعد لباس پوشیدم و از خونه زدم بیرون, تو راه فکر میکردم عجب چیزی خدا نصیبم کرده به هر دختری برخورد میکردم میخواستم بکنمش ولی نمیشد.

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
مسئول آزمایشگاه

.سلام دوستان ميخوام يکي ديگه از خاطره هاي دانشگاهي خودمو براتون بگم من سامي دانشجو يکي از دانشگاه هاي آلمان هستم ما بخاطر رشتمون معمولا زياد با آزمايشگاه سروکار داريم.مدتي بود که چشمم دنبال يکي از مسئولاي آزمايشگاه بود خانم سوفي يک زن حدودا 35 ساله اما مجرد بود که اندام کاملا جذابي داشت و به خاطر کارش هميشه يک روپوش سفيد رنگ تنش بود.يک روز بعد از اينکه کارمون تو آزمايشگاه تموم شد يادم اومد که يکي از جزوه هامو تو آزمايشگاه جا گذاشتم براي همينم به سرعت برگشتم سوفي تو آزمايشگاه تنها بود. رفت جلو و ازش پرسيدم شما جزوه منو اين طرفا نديدين (البته عين اين عبارت رو نگفتم...) لبخند شيريني زد وگفت چرا و در کشو ميزشو باز کردو جزوه رو به من داد و گفت بايد بيشتر مراقب باشين.وقتي بهش گفتم ايراني هستم با خنده گفت پس فاميل هستيم...البته فکر ميکنم اين و از نظر نژادي و اين چيزا گفت...رابطه من و سوفي کم کم نزديکتر شد و خيلي با هم احساس راحتي ميکرديم. تو کاراي آزمايشگاه خيلي بهم کمک ميکرد.يک روز تو آزمايشگاه تنها بوديم و اون داشت رو يکي از نمونه ها کار ميکرد. بي اختيار رفتم جلو و از پشت بغلش کردم بدن خيلي نرمي داشت نرمي کونشو رو کيرم حس ميکرد.بهش گفتم سوفي زير روپوشت مگه چي پوشيدي ...گفت اگه ببيني ميفهمي دو تا از دکمه هاي روپوششو باز کردم و دستمو به سينهاش رسوندم
فقط يک سينه بند داشت بندشو باز کردم و سينه هاي درشتش تو مشتم رها شد.چه لحظه اي بود لحظه اي که سينه يک زن رو با کف دستات احساس ميکني طاقت نياوردم و سينه هاشو به دهن گرفتم تقريبا ده دقيقه اي بود که سينهاي سوفي رو ميخوردم.مثل يک نوزاد که تازه مادر خودشو پيدا کرده شده بودم.به سرعت بقيه دکمه هاي روپوششو باز کردم.روپوشش به زمين افتاد چي ميديدم فقط يک شورت پاش بود.سوفي گفت حالا نوبت منه سامي.سريع بند کمربندمو باز کرد و تا زانو شلوارمو با شرتم پايين کشيد. و کيرمو به دهن گرفت.من زياد طاقت ساک رو ندارم براي همينم بعد از يکي دو دقيقه بهش گفتم کافيه.شورتشو پايين کشيدم و به ميز تکيه ش دادم کيرم حسابي قرمز شده بود.گذاشتم رو بهشتش . کسش حسابي بي موي بي مو بود.دلم ميخواست يکم بخورمش اما ميدونستم اگه اين کارو بکنم هم من و هم اون ارضا ميشيم.براي همينم بيخيال کس خوري شدم و کيرمو رو بهشتش گذاشتم.سوفي گفت چکار ميکني دوساعته.کيرمو روي کسش کشيدم در همين موقع آه سوفي به هوا رفت.گفتم هنوز که نکردمت.گفت پس زود باش يکم زودتر.نفهميدم چطوري شد که کيرم سرخورد تو کسش.شروع کردم به تلمبه زدن تندتر و تندتر ويک دفعه آبم اومد.سوفي گفت چقدر زود ارضا شدي سامي؟!مونده بودم چي بگم که سوفي ادامه داد لطفا دفعه بعد که مياي آزمايشگاه حتما کاندوم همرات باشه..
     
  
مرد

 
جرأت !

.سارا یکی از دوستای خانوادگیمون بود که 1 سالی از من کوچکتر بود ، گاهی پیش میومد که به هوای خواهرم شب خونه ما بمونه ، اما بیشتر تو اتاق من بود و با هم فیلم میدیدم یا پای کامپیوتر بودیم ، اینم بگم اصلا اهل لش بازی نبود .. منم خیلی دوسش داشتم اما به خاطر جدی بودنش کمتر بهش نزدیک میشدم .. قدش 165 با یه هکل باربی ، پوست خیلی سفید و...
من تصورش میکردم همیشه که دره کسش حسابی قرمز میشه ..
یکی 2 دفعه پیش اومد که سر شوخی کردن حرفی یا آخر شب من یه ذره سارا رو بقل کردم و گردنشو خورده بودم ، اما اون کلا خودشو میزد به اون راه ، مثلا تو اون حس یه سوال در مورد فیلم میپرسد .. که حرص من در میومد !
ما جرا ادامه داشت تا اینکه یه بار تصمیم گرفتم جرأت به خرج بدم ببینم چی میشه ..
یه روز سارا با مامانش اینا خونمون بود و اون تو اتاق خواهرم دراز کشیده بود .. خواهرم نبود و بقیه گرم صحبت بودن تو سالن طبقه بالای خونمون .. با هر کلکی بود رفتم پایین آروم رفتم تو اتاقی که اون خواب بود ، تو تاریکی کنارش نشستم ، یکم پتورو زدم کنار و پاهاشو ناز کردم واییییییییییییی خیلی نرم .. اونم هنوز خواب بود بعد یواش یواش دستمو بردم زیره تیشرتش و از کناره سوتینش سینههاشو میمالیدم که چشاشو باز کرد طبق معمول گفت چیکار میکنی ؟ انگار که نمیدونست !
منم بهش گفتم هچی نگو ، بزار یه ذره حال کنم ...
اونم خیلی آروم بود خوابشم میومد حسابی .. منم از فرصت استفاده کردم و دستو کردم تو شرتش ...
خیسه خیس دستم چسبیده بود به کسش .. خیلی داغ بود منم آروم آروم دستمو تکون میدادم از بالا به پایین رو کسش که یه دفعه لرزید و ارضا شد .. کیر من داشت میترکید تو شرتم طوری که دست میخورد آبم میومد .. دستشو گرفتم و از بقل شلوارکم گذاشتم رو کیرم .. سعی کردم ازش لب بگرم اما خوب همکاری نمیکرد ..
یه ذره دیگه دستمو کردم تو شرتش و از آب کسش مالیدم رو کیرم ، یکم مالیدم آبم اومد و سریع اتاقو ترک کردم ..
....
اون شب گذشت و به هوای همون حالی که تو تارکی کرده بودمو ، نرمی کس سارا و اینکه کیرم چه سری میخوره روکسش چند باری جق زدم ...
2-3 هفته گذشت و یه شب با چند تا از بچههای فامیل رفتیم سینما .. فیلمه ساعت 12 شب تموم شد .. از قبل قرار بود سارا بیاد خونه ما به بچههای دیگه تعارف کردم 3 تا دیگشونم اومدن ..
رفتیم خونه و قارا شد سارا با خواهرم تو اتاق اون و من با 3 تا پسرا طبقه بالا جلوی تلویزیون بخوابیم ..
ساعت 2 نصفه شب بود و هنوز اینا داشتن تلویزیون میدیدن منم .. همش به سارا فکر میکردم که پایین خوابه و اینکه اگه تعرف نکرده بودم شب میشد با هم فیلم ببینمو شاید ...
خلاصه ساعت 3/5 شب بود که با هر کلکی تلویزیونو خاموش کردم که بخوابیم ..
یه نیم ساعتی گذشت /... کیرم داشت میترکید تو شرتم .. اون فکرام در مورد سارا همش تو سرم بود .. نمیدونم چطور اما جرأت کردم برم پایین وضیعت سارارو ببینم ..
آروم از وسط همه راه افتادم و رفتم طبقه پیایین .. مامان و بابام تو اتاق خودشون با این مورد که مامانم خوابش خیلی سبکه .. سارام وسط اتاق خواهرم رو زمین جا انداخته بود طوری که خواهرم که به پهلو بود زاویه دید سارارو داشت ..
تو اون تاریکیا آروم رفتم تو .. یه لحظه فکر نکردم که اگه خواهرم چششو باز کنه چی کار میکنه .. پریدم رفتم زیره لحاف پلوی سارا خوابیدم ..
اونم متوجه من شد ، هم شاکی بود هم بدش نمیومد .. بدون صدا بهم میگفت برو .. از رو بهم خوردن لباش تو تاریکی میفهمیدم ... اما مگه میشد .. تا اینجا اومدم ...
بدون توجه به سارا رفتم زیره پتو شلوارو شرتشو با هم کشدم پایین شلوارو شرت خودمم اوردم پایین ..
واسه این لحظه کلی نقشه ها کشیده بودم ، اما الان اصلا جاش نبود ..
خوابدم رو سارا و کیرمو مالوندم رو کسه خیسش .. با دستام 2 تا سینشو میمالیدمو لب میگرفتم ..
همونجوری که فکر میکردم کیرم بد جوری سر میخورد طوری که هر لحظه ممکن بود تا دسته بره تو کس سارا ..
اونم هیچ مقاومتی نمیکرد .. آروم آروم کیرمو لای چاک کسش بالا پایین میکردم .. دیگه داشت آبم میومد اما نمیخواستم از جام بلند بشم .. که یه دفعه انگار که منفجر شدم .. اندازه 3 برابره همیشه ابم اومد و خالی کردم لای چاک کس سارا ..
پای راستم از فشار حالی که کرده بودم تو او شرایط اضطراب .. همچین میلرزید که صدای برخورد زانومو با کف اتاق حس میکردم ..
به زور خودمو جم کردمو رفتم بالا ...
فرداش سارا آروم زیره گوشم گفت که گند زدی به من با اون کثافت کاریت ..
اما من به این فکر میکردم که هنوز کسشو ندیدم چون بازم اتاق تاریک بود .. بعد به اینکه اگه خواهرم لای چشش باز میشد یا میخواست پهلو به پهلو بشه !!!!
جون سالم به در برده بودم ، کیرم به مغزم فرمان داده بود ...
البته فرداش که اومدیم با بچهها بریم بیرون ... تا بقیه حاضر بشن .. در اتاقمو قفل کردم و اونجا بود که کس سارا رو دیدیم .. یه بار دیگه مثل شب قبل حول حولکی کیرمو روش سر دادم اما ایندفعه آبمو لای دستمال خالی کردم ..

از اون به بعد سارا یکمکی میپیچوندو زیاد اونورا پیداش نمیشد که شب بمونه ولی یکی 2 باری باز حال کردیم .. تا اینکه واسعه همیشه از ایران رفت !
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
مُتل

.این یک داستان است و تنها بخشی از آن واقعی است.
اتاق با نور ضعیفی که تونسته بود از پرده های ضخیم کرم رنگ عبور کنه حالتی خفه و دلگیر پیدا کرده بود و بوی بدن های خفته حالتی رخوت انگیز به هوا داده بود.
در اولین نگاه میشد بفهمی این اتاقِ یک مُتل(مسافرخانه بین راهی)ارزون قیمتِ، یه تلویزیون 14 اینچ ،دو تا آباژور، سرویس بهداشتی ، یه یخچال 12 فوت کوتاه که از اون به عنوان میز تلویزیون استفاده شده بود و مهم تر از همه جایی که رویا های خیلی از افراد منطقه در اون به حقیقت پیوسته بود یعنی یه تخت هالف کویین(half-queen) دو نفره که الان پر بود.
اگه می تونستید از تخت خواب پرس و جو کنید حتما براتون از چیز هایی که دیده بود تعریف می کرد. از مرد هایی که به دور از چشم همسرانشون با فاحشه ها به اینجا می اوومدن تا عشقبازی کنن،پسربچه های دبیرستانیی که به دور از چشم مسئول متل، گرس ( Grass) و مشروب به اتاق می آوردن تا بتونن یکی از دختر های مدرسه رو بیهوش کنن و ازش استفاده کنن.یا جریان دردناک دختری که توسط یه راننده ی کامیون تو این اتاق به همین تخت بسته شد و بهش تجاوز شد.
اما دیشب تخت برای اولین بار جریان عجیبی رو دیده بود.دیشب اون دید که بر خلاف همه ی زوج های دیگه ،دختری که سمت راست تخت خوابیده از مرد که دختر اون رو کیوان صدا می کرد خواسته بود که اون رو مال خودش کنه و مرد که حالا تقریبا بیدار بود قبول نکرده بود.
کیوان غلت زد وبسته ی سیگارش رو از روی پاتختی برداشت و سیگاری روشن کرد و دوباره برگشت و به دختر که اسمش کارمن (CARMEN)بود خیره شد. قسمت کمر و باسن عریان دختر به وسیله ی ملحفه ی کرم رنگ پوشیده شده بود و دختر پاهاش رو خم کرده بود.سینه های لخت دختر در اثر نفسش بالا و پایین می رفت و حالا نوک سینه هاش برجسته نبود منظره ی مو های پر کلاغی دختر روی بالش سفید رنگ واقعا دلپذیر بود و کیوان در حالی که هنوز به بدن بی عیب و جوون دختر نگاه می کرد از خودش می پرسید که "اگه واقعا این دختر زیر سن قانونی(under-age) نبود باز هم قبول نمی کرد که بکارتش رو بگیره؟!
البته اینجا تو ایالات متحده کمتر دختری رو میشه پیدا کرد که تا رسیدن به سن قانونی باکره بمونه مخصوصا اینجا تو نوادا(Nevada) که چون شهر لاس – وگاس (Las-Vegas) رو تو خودش جا داده بود آمار از دست دادن بکارت تو سن های زیر 18 سال تو اوون خیلی بالا بود.
کیوان الان خیلی خوشحال بود که تونسته بود با مشروب و دستمالی کردن کولیتوریس(Colitoris-قسمت بالایی آلت تناسلی زنانه که در تحریک جنسی نقش موثری داره) کارمن اونو به ارگاسم برسونه و اونقدر خستش کرده بود که کارمن خوابش برده بود.
از روی تخت بلند شد.باید سریع بیرون میرفت می دونست که اگه کارمن بیدار بشه دیگه نمی تونه در مقابل وسوسه ی هم خوابگی با اون دوام بیاره بعد از اون افتضاحی که تو ایران به وجود اومد و فرار از کشور دیگه نمی خواست تو این کشور هم موقعیتش رو از دست بده.
زیر پوش رکابی سفید رنگ و شلوار جینی که کمربند مشکی با سگکک بزرگ نقره ای رنگش روی اون خود نمایی می کرد ترکیب جالبی رو به وجود می آورد . پیراهنش رو پوشید و به طرف در رفت.
-"کجا داری میری؟
این صدای کارمن بود
-"با تو هستم ،کیوان کجا داری میری؟!
-کارمن خواهش میکنم اجازه بده برم.
- من نمی فهمم.یعنی واقعا هیچ جذابیتی واسه تو ندارم؟!
کیوان تو دلش به خودش فحش داد که چرا زودتر نزده بود بیرون
کیوان:ببین کارمن اصلا مسئله این نیست.
کارمن:پس چی؟! تمام مردهای منطقه آرزو دارن منو لخت ببینن حتی نصف دختر ها.اوونوقت وقتی من خودم می خوام که تو منو از جلو بکنی به من جواب رد میدی؟!
کیوان:ببین کارمن تو همش16 سالته و منم نمی خوام برم زندان.
کارمن:خودتم می دونی که من اگه راضی باشم هیچ اتفاقی نمی افته ،و هیچکس نمی تونه به تو ایراد بگیره.
کیوان:کارمن خواهش میکنم من قبلا هم این تجربه رو داشتم. نمی خوام دیگه تجربش کنم.
کارمن:به من دروغ نگو.
کیوان با عصبانیت روی لبه ی تخت میشینه
-ببین الان برات همه چیزو توضیح میدم فقط بعدش دست از سرم بردار باشه؟
-اگه توضیحاتت قابل قبول باشه.
کیوان سیگاری روشن کرد.یه پک زد و سیگار رو روی لبه ی زیر سیگاری گذاشت.
موضوع ماله 10 ساله پیشه. 20 سالم بود و جوون بودم دقیقا یادم میاد. سال76بود البته به تقویم کشور من.تقریبا میشه1997 به میلادی.
دو سال بود که با نسترن دوست پسر دوست دختر بودیم می خواستیم با هم ازدواج کنیم. خوانواده هامون هم اطلاع داشتن این اواخر نامزد هم کرده بودیم.نسترن خیلی دوست داشت که مثل شما امریکایی ها قبل از ازدواج سکس داشته باشیم.آخه تو کشور من اولین سکس باید حتما بعد از ازدواج باشه و اگه قبلش باشه و مردم یا حکومت بفهمن خیلی برای دختر بدمیشه.خلاصه اینکه نسترن دو ماه تمام روی مخم قدم زد،تا قبول کردم.
قرار شد خونه ی مجردی یک سری از دوستای دانشجوم بریم اوایل آگوست بود(مرداد)دوستام که می خواستن برن شهرشون خونه رو به من تحویل دادن وقرار شد من در عوض اجاره ی دو ماهشون رو بدم تا از خونه استفاده کنم.
نسترن رو بردم توی خونه واقعا ذوق زده بود تا در رو بستم پرید بغلم کرد و لباش رو چسبوند روی لبام از لب گرفتنش فهمیدم که درست حسابی بلد نیست من روش های درست سکس و کارهای جنسی رواز روی یه نوار ویدویی که پسر داییم از آمریکا برام فرستاده بود یاد گرفته بودم.
به حالت مسخره ای بهش گفتم:تو که هیچی بارت نیست.
-دلتم بخواد دختر چشم و گوش بسته ی سر بزیر یعنی همین میخواستی 4 حرفی(جنده) باشم؟
- نه قربونت برم خودم همه چی رو یادت می دم.
این طوری بود که قرار گذاشتیم اول یه کم یادش بدم بعد سکس جدی بکنیم.
بهش گفتم: اول من یه کار رو میکنم بعد تو تکرار کن.
لب پایینش رو با هر دو لبم گرفتم و مکیدم و بعد ول کردم حالا اون لب من رو می مکید در همین حال که لب پایینم بین لباش بود لب بالاش رو گرفتم و مکیدم و حالا دیگه حسابی تو هم قفل شده بودیم . یک دفعه لباش رو ازم جدا کرد که نفس عمیق بکشه.تا دهنش رو باز کرد زبونم رو فرستادم تو دهنش و شروع کردم به حرکت دادن توی دهنش.
چشماش داشت از حدقه میزد بیرون که بهش اشاره کردم تو هم انجام بده شروع کرد به زبون کشیدن رو زبون من.
از لباش لبام رو جدا کردم و گفتم یه نفس عمیق بکش و بعد کامل بده بیرون.وقتی داشت هوا رو از شش هاش خالی میکرد در اخرین لحظه با دهنم همه ی دهنش رو گرفتم و بینیش رو هم با دستم گرفتم و هوا رو از دهنش مکیدم تو شش های خودم و زل زدم تو چشماش اول ترسید یه کم نگه داشتم دیگه معلوم بود داره بهش فشار میاد.در حالی که هنوز دماغش رو گرفته بودم از دماغم نفس کشیدم و با دهنم توی دهنش دمیدم. و بعد یه دفعه لباش رو ول کردم و کمرش رو گرفتم به طرف خودم کشیدمش شوک زده نگاهم می کرد ولی این لازم بود چون باعث میشه ذهن خالی بشه و تمام حواس به بالاترین درجه ی حساسیت برسن.
لبم رو گذاشتم روی ناحیه ی پشت گوشش و رگ گردنش رو با لبام فشار دادم و با زبون هم روش می کشیدم می خواست اونم این کار رو بکنه ولی من که می دونستم این کار تاثیری رو مردها نداره نذاشتم با دستم دهنش رو پیدا کردم و انگشتام رو کردم تو دهنش.اونم ناخواسته شروع به مکیدن انگشتام کرد.
یه دفعه دستم رو بردم پشت زانوهاش و بغلش کردم جیغ زد گفت دیوونه.بردمش انداختمش رو تخت خواب و تابش رو کشیدم بیرون.سوتینش رو یه دستی باز کردم و شروع کردم به مکیدن سر سینه هاش و دست کشیدن رو ی اونها . عین مار پیچ و تاب می خورد و آه می کشید
گفتم:می خوای بس کنم
با ناله گفت:نه خواهش می کنم.......صبر نکن.....نه.....بس نکن
زبونم رو از روی شکمش کشیدم تا کمر شلوارش بعد شلوارشرو تا زیر زانوهاش کشیدم و بعد پامو انداختم تو شلوارشو بعد شلوارش رو فشار دادم پایین طوری که زانوم کشیده شه روی کسش خودش پاشو از تو شلوار در اومد .
خواستم شرتش رو هم در آرم.
گفت:حال می کن؟.منو لخت کردی هنوز خودت جورابتم در نیا وردی و بعد دیوانه وار شروع کرد به در آوردن لباس های من.
حالا هر دو فقط شورت داشتیم.دستم رو انداختم تو شرتش.
گفتم بذار ببینم اون تو چی داری؟
گفت:تو چی داری؟ و یه دفعه شرتم رو کشید پایین کیر من تمام قد افتاد بیرون
-این دیگه چیه چرا اینقدر کلفته از اونایی که تو فیلما دیدم خیلی کلفت تره.
گفتم:وایسا ببینم توکه چشم و گوش بسته بودی
گفت:سر کار گذاشتنت خیلی با حال بود.
گفتم :الان نشونت میدم
ولی اون پیش دستی کرد و کیرم رو کرد تو دهنش و هوا رو کشید تو ششهاش. نفسم بند اومد و مجبور شدم دراز بکشم رو تخت .شروع کرد به ساک زدن هر بار که کیرم رو میکرد تو با دندوناش روی کلاهک کیرم میکشید و هر بار در می آورد از بالا تا پایین زبون میکشید رو کیرم.
مچ پاهاش رو گرفتم و کشیدمش رو خودم جیغ زد ولی کیرم رو در نیاورد.
حالا دیگه حالت 69(69) درست شده بود.انتقام ساک زدن بی خبرش رو این طوری گرفتم که همون طور که کسش رو میلیسیدم انگشتم رو کردم تو کونش برای اینکه جیغ نزنه کیر من رو تا ته تو حلقش فرو کرد.
از حالت 69 خسته شد و گفت بیا شروع کنیم .
گفتم:تو مطمئنی که امروز می خوای پردت رو بزنم.
گفت:آره،فقط بیا تمومش کنیم
تصمیم گرفتم تا مرز ارگاسم ببرمش و بعد پردش رو بزنم.
کیرم رو گذاشتم جلوی کسش و با انگشت شستم کولیتوریسش رو به شدت مالیدم در حالی که شروع به لرزیدن کرده بود کیرم رو فشار دادم تو خیلی سخت رفت تو مثل اینکه بخوای وسط یک پلاستیک رو با انگشت سوراخ کنی یه دفعه کیرم لغزید و کاملا رفت تو کسش .نسترن به شدت جیغ زد جیغاش طبیعی نبود.خون از کسش بیرون نمی ریخت.فواره میزد این طبیعی نبود حتما رگش قطع شده بود سعی کردم جلوی خون ریزی رو بگیرم ولی نشد از جلوی درورودی صدای کوبیدن به در می اوومد .مردم صدای جیغ نسترن رو شنیده بودن .یه دفعه در شکست و مردم ریختن سرم و شروع به زدن کردن اینقدر زدنم که بیهوش شدم.
توی بازداشتگاه بیدار شدم هیچکس جواب نداد که چه اتفاقی برای نسترن افتاد فقط گفتن فردا دادگاه داری.
در دادگاه فهمیدم نسترن به خاطر خونریزی شدید شریانی مرده و با شهادت پزشک شخصی خانواده ی نسترن و اینکه وجود یک رگ غیر عادی در ناحیه تناسلی در خانواده م.(خانواده نسترن) عادی و ارثی بوده من از اتهام قتل عمد تبرعه شدم. ولی به خاطر قتل غیر عمد و زنا با دختر باکره متهم شناخته شدم ومحکوم به سنگسار شدم و درخواست تجدید نظر هم تاثیری نداشت.
قرار شد 3 ماه بعد در یک زمین در خارج از شهر سنگسار بشم.
در ماه اول خیلی افسرده بودم ولی با تلاش های خانوادم و خانواده ی نسترن که هر هفته به من تو زندان سر میزدن و به من میگفتن که من مقصر نبودم کم کم از افسردگی در اومدم.
پدرم تحقیق کرد که در مجازات سنگسار آدم رو تا گردن در خاک دفن میکنن و به سرش سنگ میزنن و اگه فرد بتونه از خاک خودش رو بیرون بکشه برای همیشه تبرئه میشه.
قرار شد من تو زندان پا هام رو قوی کنم و پدرم هم با مقداری رشوه دادن و تلاش زمین سنگسار رو پیدا کرد و زمین رو عمقی شخم کرد.
کارم هر روز همین بود.تو زندان یکی از هم بندی هام رو روی شونم می نشوندم و بشین پاشو میرفتم در آخر ماه سوم یکی رو رو شونم میذاشتم و یکی هم بغل میگرفتم و بشین پاشو می رفتم.یکی از هم بندی هام پیشنهاد کرد که وقتی منو در خاک میزارن کمی پاهام رو خم کنم.
روز سنگسار منو آوردن به زمین به چاله یه عمق 160 کنده بودن تا منو انداختن تو چاله پا هام رو خم کردم سرباز ها داشتن چاله رو پر میکردن.
امام جمعه ،دادستان،و 20 نفر دیگه بودن که نمیشناختم .تو خاک واقعا نمیشد تکون خورد بی شرف ها شروع به سنگ زدن کردن چند تا سنگ اول که به سرم خورد دست و پام رو جمع کردموشروع کردم به فشار دادن زمین.یه کم تکون خوردم جام که یه کم باز شد تونستم دستام رو تکون بدم و یکی از دستام رو در آوردم.امام جمعه که نمی دونم چه دشمنی با من داشت قرآن رو از زیر بغلش در آورده بود و با همه ی وجود سنگ میزد تا کمر از خاک در اومدم و با دستام خودم رو کشیدم بیرون.
سنگ زدن ها قطع شد.امام جمعه سر دادستان داد میزد که مجازات باید تکرار بشه و دادستان میگفت که این جلو مردم خوب نیست و بزارید دوباره دادگاه تشکیل بشه.یکدفعه صدای جیغ لاستیکی رو شنیدم و پاترولی کنارم ترمز کرد و عموم منو کشید تو.اینقدر خسته بودم که بیهوش شدم.
از شهر ما تا مرز 2 روز راه بود و قبل از اینکه اون امام جمعه ممنوع الخروجم کنه از مرز خارج شدم و با یک میلیون تومن عازم ترکیه شدم و از اون موقع هم تا حالا رو پای خودمم.
کارمن چیزی نمیگفت.کیوان از جاش بلند شد که بیرون بره که کارمن گفت:ولی من دوست دارم تو رو تو خودم احساس کنم.
کیوان:نه کارمن قرار شد تموم کنی.
کارمن:ولی این مسئله، این رو که ما نمی تونیم انال (anal) سکس داشته باشیم رو توجیه نمی کنه.
کیوان دیگه جوابی نداشت و بدش هم نمی اومد.
کارمن کمر بند کیوان رو گرفت و اونو به سمت خودش کشید .لباشون تو هم قفل شد و دستهای کارمن شروع به در اوردن لباس های کیوان کرد کیوان که حالا کاملا لخت بود با دست به سینه یکارمن زد و اونو از پشت روی تخت انداخت و خودش هم روی کارمن انداخت.با انگشتاش سر سینه های کارمن رو پیدا کرد ومحکم فشار داد
کارمن در حالی که جیغ میزد:دیوونه یواشتر درد میگیره
کیوان:توکه درد این رو تحمل نداری چه طور می خوای کون بدی. و شروع به مکیدن سر سینه های کا من کرد.با دهنش اومد پایین تا به کس کارمن رسید یه لیس به تمام کسش زد و بعد 4 تا انگشت دست راستش رو روی کس کارمن گذاشت و محکم بالا پایین کرد هنوز 10 بارم ان کار رو نکرده بود که کارمن لرزید و ارضا شد.کیوان روی تخت دراز کشید و از کارمن خواست تا 69 رو درست کنه .کارمن شروع به ساک زدن کرد ولی کیوان انگشت اولش رو توی باسن کارمن فرو کرد و شروع به عقب جلو کرد.کمی بعد انگشت دومش رو وارد کرد حالا کارمن به آرومی در بین هر بالا پایین رفتن آه میکشید.انگشت سومش رو که تو فرستاد کارمن جیغ زد و به جلو در رفت.کیوان با پاهاش کمر کارمن رو گرفت. کارمن التماس میکرد.
کیوان انگشتاش رو بیرون کشید و از زیر کارمن بیرون رفت و کارمن رو دمر خوابوند و اون رو طوری روی زانو هاش و شونه هاش قرار داد که بدنش یک مثلث روتشکیل می داد.شروع به بوسیدن لمبر های کارمن کرد و کارمن دوباره به ارومی آه می کشید.
کیوان یه تف روی کون کارمن انداخت و شست دست راستش رو داخل کرد و شروع به عقب جلو کردن کرد کمی بعد انگشت شست دیگش رو هم در کنار دیگری قرار داد کارمن یه جیغ زد و لحاف رو گاز گرفت.کیوان با دو تا شستاش سوراخ کون کارمن رو میکشید و باز نگه می داشت.
دوباره شستاش رو بیرون آوردپا های کارمن رو به هم چسبوند و کیرش رو وسط پاهاش فشار داد کیرش با لب های کس کارمن برخورد میکرد.اینقدر عقب جلو کرد تا کارمن دوباره ارضا شد حالا کیر کیوان پوشیده از مایعی لزج بود.کیوان کیرش رو درمقابل سوراخ کون کارمن قرار داد.
کارمن:فقط تو رو خدا آرومتر
کیوان سر کیرش رو داخل فرستاد
کارمن جیغ زد:بسه دیگه تحمل ندارم......غلط کردم.....پشیمونم
کیوان:درد لذت بخشه(Pain is pleasure) و کیرش رو با تمام قوی فشار داد و کارمن که می خواست از زیرش در بره رو محکم نگه داشت.
یک لحظه سکوت همه جا رو گرفت و یه دفعه کارمن با تموم قوی جیغ زد و سرش رو توی لحاف فرو کرد و لحاف رو گاز گرفت.کیوان شروع به تلمبه زدن کرد و دست چپش رو به روی کس کارمن قرار داد و شروع به حرکت دادنش کرد.احساس کرد می خواد ارضا بشه کیرش رو بیرون کشید نفسش رو حبس کرد و طبق تمرینات کگل(cgl) عضله ی بالا برنده مقعدش رو منقبض کرد(anal elevator muscle(این عضله عضله ای است که سوراخ مقعد رو میبندد و در آقایون چون به لوله خروج منی هم فشار می آورد جلوی انزال را میگیرد با انقباض این عضله کیر شق شده کمی تکان می خورد)) وقتی تونست به خودش مسلط شه دوباره کیرش رو فرو کرد.کارمن اینقدر از حرکت دست کیوان لذت میبرد که دیگه دردی احساس نمی کرد.کیوان دوباره کیرش رو بیرون کشید و کگل رو اجرا کرد و سپس دو باره فرو کرد. کارمن دوباره ارضا شد و حالا دوباره احساس درد میکرد
-تو چرا ارضا نمیشی منو کشتی تو رو خدا آرومتر
کیوان دوباره کیرش رو بیرون کشید و کگل رو اجرا کرد اینبار دست چپش رو روی پهلوی چپ و دست چپش رو روی پهلوی راست کارمن گذاشت و با شدت و قدرت کیرش رو فرو کرد و تلمبه زد کارمن با صدای بلند جیغ میزد و هیچ کاری برای کم کردن صداش نمیکرد .کیوان کارمن رو محکم به طرف خودش کشید وارضا شد برای 20 ثانیه همین طور ازش آب میرفت .کبرش رو بیرون کشید و کارمن رو رها کرد.کارمن آهی از سر زضایت کشید و به پهلو روی تخت افتاد.به آرامی از سوراخ پشتش که حالا باز مونده بود آب کیوان بیرون میریخت.
کارمن:خوشحالم که از کس نکردیم.
کیوان:چرا؟
کارمن:دوام نمی آوردم و لی همیشه حسرتش رو خواهم خورد.
کیوان به طرف حمام رفت.
     
  
مرد

 
مستاجرمون مهین خانوم

.پنج سال قبل بود تو مغازه نشسته بودم که دیدم دوتا خانم اومدند تو اول تعجب کردم اخه من کلا سر و کارم با مردها بود تا خانوما خلاصه بعد از سلام و علیک گفتن اقا شما طبقه بالای مغازه رو اجاره می دین؟ گفتم بله و کلید رو دادم تا نیگا کنن بعد چند دقیقه برگشتن خونه رو پسند کرده بودن از تعداد شون پرسیدم یکی شون که چهل سالش می شد گفت ما پنج نفریم من و شوهرم و سه تا پسرام تا گفت پسرام تو دلم به شانس خودم زکی گفتم ولی خودش تیکه خوبی بود سفید و تو پر و چشم داشت به چه بزرگی زیاد میخ نشدم بهشان قیمت دادم و رفتند فردا بیان برا قرارداد .

فردا بعد از ظهر با شوهرش اومدند و خلاصه بعد از چک وچونه قرارداد نوشتیم .زنه تو دل برو بود اول برج اومدن مستقر شدند. بعد اون چای و شربت اوردن شروع شد البته می داد پسر کوچیکش می اورد و خودشم هر موقع منو می دید تو تحویل گرفتن سنگ تموم می ذاشت من اول به حساب صاحب خونه بودن می ذاشتم تا این اینکه یه روز سر ظهر باهم رو برو شدیم چادر سرش بود بدون دامن با یه شلوار خونگی از شوهرش پرسیدم گفت چند روزه رفته شهرستان شوهرش ضایعاتی بود و به همه جا می رفت خیلی تعارف کرد برم خونه من قبول نکردم و اون مدام چادرش رو مرتب می کرد و سینه و زیر گلوش پیدا می شد من یه کم بهش مشکوک شدم ولی باز به حساب صمیمیت گذاشتم تا این یه روز شاگرد مغازه اون طرف کوچه بهم گفت عجب تیکه ای اوردی شورت و کرستشم رو بند پشت بام میندازه البته خودم دیده بودم لباس پهن می کنه ولی شورت و کرستشو ندیده بودم. یه کم بهم برخورد اومدم مغازه اخر برج بود ظهر موقع رفتن اومد مغازه گفت اقا داود صبر کن پول اجاره این ماه رو بیارم مغازه رو قفل کردم رفتم در خونه اومد پایین و باز کلی تعارف پول رو داد و شمردم گفتم مهین خانم یه چیزی می گم ناراحت نشو گفت بفرما گفتم من خودم حرفی ندارم ولی یه کاری بکن همسایه ها چیزی نگن. یه کم نگران شد گفت تورو خدا چی گفتن .گفتم یکشان می گفت مستاجرتون لباسای خودشو رو بند پشت بام پهن می کنه یه کم سرخ شد گفت وای نه به خدا کی گفته؟ گفتم بی خیال شو. یه کم حالش گرفت خداحافظی کردم و رفتم.

یه روز تازه مغازه رو باز کرده بودم دیدم صدای کمک می اد دقت کردم دیدم از بالاست رفتم زنگ زدم درو باز نکردن کلید یدکو انداختم رفتم بالا صدا کردم دیدم صدای کمک از حمومه در زدم مهین گفت اقا داود کمک. نمی شد درو یک دفعه باز کنم پشت در گفتم چی شده؟ گفت لوله ترکیده اب می زنه همه جا چیزی نبود فقط دست پاچه شده بود کنتور هم مغازه بود و نتونسته بود بیاد بگه گفتم بیا بیرون ببینم چیه گفت اخه نمی شه گفتم چرا گفت لباس ندارم لباسام بیرون .تا اینو گفت کیرم نا خود اگاه سیخ شد گفتم من می رم بیرون بیا بپوش رفتم فلکه اب رو بستم دوباره اومدم چون در باز بود یک دفعه رفتم تو لباسشو پوشیده بود در حال پوشیدن شلوارش بود که من رسیدم نصف کونش رو دیدم گفتم ببخشید فوری شلوارشو کشید بالا و از جلو من دوید تو اتاق عجب کونی هم داشت رفت چادر سرش کرد و اومد صورتش برق می زد سلام کرد و گفت ببخشید شمارم انداختم زحمت. تو دل خودم گفتم اینا مایه رحمته چی از این بهتر .گفتم نه خواهش می کنم از بچه هاش پرسیدم گفت رفتن مدرسه .پسر بزرگشم تهرون دانشگاس شوهرشم رفته شهرستان تا دو روزم نمی اد دیگه حسابی سیخ کرده بودم و پیش خودم نقشه به راه اوردنشو می کشیدم .رفتم تو حموم دیدم شورت و کرستشو انداخته رو میخ ازش اب می چکیدیه سطل نظرم رو جلب کرد نوار بهداشتی خونیش رو دیدم حدس زدم حسابی باید کف باشه چون رفته حموم تازه چراغش سبز شده .اچار انداختم لوله رو باز کنم باز نشد دو تا اچار انداختم ولی زورم نمی رسید یه نفر باید اون یکی اچار رو نگه می داشت تا در نره صداش کرد م گفتم مهین خانم شرمنده زحمت این اچارو می کشین اومد جلو به شوخی گفتم با چادر نمی شه چادرشو انداخت بیرون با یه دامن استرچ چسبان بود خط شورتش معلوم بود شلوارشو در اورده بود و با دامن بود. یه کم خم شد کونشو داد عقب بد جور سیخ کرده بود از رو شلوار هم معلوم بود و اونم می دید ولی رو خودش نمی اورد رفتم بغلش اچار رو دوباره انداختم زو زدم باز نشد یه فکری به سرم زدم دوباره زور زدم مثلا اچار در رفت از پشت چسبیدم بهش کیرم افتاد لای پاش اون اچار رو ول کرد و دستش رو از دیوار گرفت و کونشو داد عقب همون طور روش بودم گفت اقا داود بد نگذره و لبخندی زد فهمیدم بدش نیومده ولی خودم بلند کردم اچارو دو باره انداختم لوله باز شد اونو درست کردم برام چایی اورد دستامو شستم وبا هم تو هال نشستیم گفت اقا داود بچه داری گفتم داره یه دختر دارم گفت خوش به حالت من چقدر دوست دارم یه دختر داشته باشم البته اینو یه طور خاصی گفت. منم یه کم به خودم جرات دادم و گفتم ایش الله بعدی .گفت رفتم دکتر گفته با شوهرت فقط پسر دار می شی منم خیلی دختر دلم می خواد با خودم گفتم بابا این که خودش زبانا می گه مثلا بلند شدم که برم گفتم من در خدمتم هر کاری داری بگو انجامش بدم . دستشو گذاشت رو کیرم و اونو گرفت گفت اینو می خوام لوله خودمم اب می ده با دستم سرشو گرفتم بلندش کردم رو سری شو باز کردم موهاش هنوز خیس بود لبمو گذاشتم رو لبش بد جور حشری بود کمربندمو باز کرد نشست زیر پام کیرم در اورد بیرون گفت جون چه کیری انداخت دهنش و برام ساک زد با حال ساک می زد از کیرم جداش کردم ازش اسپری خواستم برام اورد زدم به کیرم تا کیرم بی حس بشه افتادم به جون کوسش دامنوشو در اوردم شورتش یه کم پاره بود گرفتم جرش دادم دست بردم رو کوسش عجب کوسی داشت سفید وتپل بدون مو یه زبون بهش زدم یه اویییییییییی گفت از دستم گرفت بلندم کرد برد اتاق خواب لباسمو در اورد منم لباس اونو در اوردم به بدنم نیگاهی کرد و گفت جوووووون از کی منتظرت بودم خایه هامو گرفت برام ناز می کرد چقدر مزه می داد گفتم راسته ها به یارو می گن خایه مالی نکن واقعا کیف میده رو تخت خوابوندمش خودش لنگاشو داد بالا و کوسشو برام باز کرد کیرمو رو کوسش مالیدم اونم به کونش قر می داد و وول می خورد گفتم مال شوهرت بزرگتره یا مال من گفت خدایش این خیلی سر تره هم کلفته هم راست هم بلنده هم جیگر ادمو حال می اره از اون روزی که دیدمت گفتم یعنی یه روز می شه این منو بکنه خواهرم گفت ابجی کوفتت نشه از اون کیر کلفتها گیرت افتاد اخه ابجیم استاد حدس دنه می گرده مردای کیر کلفتو پیدا می کنه گفتم جووون پس بگو بیاد گفت ای بروی کوسم حتما حالا بزار تو که اتیش گرفتم. گفتم یواش یا محکم گفت فقط بده تو با اب دهن خییسش کردم تو یه ان تا خایه هام دادم تو نگهش داشتم دردش گرفت به نفس زدن افتاد با دست اشاره کرد یه کم صبر کن حالم بیاد سر جاش بعد یه کم کمرم رو گرفت و تکون داد فهمیدم حالش خوبه کشیدم بیرون دوباره کردم تو با جووووون اویییییی جوابمو می داد پاهاشو انداخت و کونشو داد بالا و چشماش رو هم رفت و ارضا شد من هونطور رو کوسش ضربه می زدم دو بار دیگه ارضا شد تا اینکه من به هن هن افتادم موقع خال شدنم بود گفتم جیگر بریز می خواد بیاد گفت جوووووون پس بکوب منم محکم ضربه می زدم خواستم بکشم بیرون پاشو انداخت کمرم منم تموم توش خالی شدم مهین می گفت جووووون چه داغه چه زیاد پر اب شدم بی حال روش افتادم با بوسی ازم تشکر کردخمار گفتم برو بریز بیرون گفت نه براچی می خوام یه دختر چشم عسلی داشته باشم تو این حرفا بودیم که زنگ زدند گفت پسرمه فوری لباسامو پوشیدم اونم یه پیرن تنش کردگفت برو حموم لوله ها رو دست کاری کن پسرس اومد بالا منو دید سلام کرد مهین گفت لوله ترکیده بود اقا داود زحمتشو کشید منم گفتم چه زحمتی تا باشه از این زحمتها خدا حافظی کردم از اون روز به بعد هفته ای یک بارو می رفتیم تا اینکه یه روز پسرش شیرینی اور دگفت مامانم می خواد برام ابجی بیاره منم زنگ زدم مهین گفتم مبارکه!
     
  
زن


 
سكس با مدير خواهرم
من آرش هستم و 23 سالمه. کلا فقط یه خواهر کوچیک تر از خودم دارم که چون
خیلی بچه شریه. بیشتر اتفاقات تو مدرسش و نمره های بدش رو که باید امضا
بشه به من میده. یک روز وقتی اومد خونه دیدم حالش خیلی گرفت است. گفتم:
((چی شده لاله؟)) اونم شروع کرد به گریه وگفتن این که با یه دختر با هم
دعواشون شده و باید والدینش رو ببره مدرسه. منم که مثل همیشه دلم واسش
سوخت قبول کردم که فردا برم مدرسش و مشکل رو به جوری حل کنم که بابام
چیزی نفهمه. اینم بگم که مدیرشون یه زن سگ اخلاقه عوضیه که هیچ وقت تا
حالا بدون اخم ندیدمش. اما یه خوبی داره که منو همیشه به مدرسه خواهرم می
کشونه و اونم اینه که واقعا چیزه نازیه. یه زنه مایه دار خوشگل تپل و
سفید که همیشه اخم داره. فردا ظهر ساعتای 2 بود که رسیدم مدرسشون. اون
روز فقط کلاس خواهر من کلاس فوق العاده داشت واسه همینم مدرسه خلوت خلوت
بود. تو سالن ها آفتاب تابیده بود و مدرسه ساکت ساکت بود. دفتر مدیرشون
رو قبلا هم دیده بودم. خیلی بزرگ بود و حالت حرف "ال" انگلیسی داشت که
اول یه سری کمد و دکور و اینجور چیزا بود و بعدشم میز بزرگ مدیر بود. منم
خیلی آروم رفتم سمت درب اتاق خانوم مدیر. نزدیک تر که شدم یه صداهایی می
اومد. ناله و نفس نفس زدن یک زن که با شهوت همراه بود. باورم نمی شد دارم
چی می شنوم اولش فکر کردم دارم خیال می کنم اما وقتی یهو یه صدای آه بلند
که دقیقا می دونستم ماله چیه اومد مطمئن شدم که خبرایی هستش. آروم در رو
باز کردم و رفتم داخل. خیلی یواش قدم برداشتم تا به دیواری رسیدم که اگه
می پیچیدم میز خانوم مدیر دیده می شد. یواش یه چشمم رو بردم اونور دیوارو
ببینم که چیزی دیدم که شاخ در آوردم. خانوم مدیر مدرسه داشت به سرایدار
مدرسه که یه پسر 27 یا 28 ساله بود می داد. پسره خودشو اندخته بود روی
پاهای خانوم مدیر و پاهای خانوم مدیرو تقریبا تو دهنش کرده بود و داشت
محکم و سریع به کسش می انداخت. خانوم مدیر رو روی میزش گذاشته بود و
واقعا احساساتی داشت تلمبه می زد. خوشبختانه پشتشون به من بود و من رو
اصلا نمی دیدن. منم که دیدم خانوم مدیر از کیر جوون خوشش میاد گفتم چرا
ازش دریغ کنم اما می دونستم اگه همون موقع برم جلو جا می خوره و بهم
نمیده. پس باید یه فکر دیگه می کردم. سریع گوشیم رو درآوردم تا فیلم
بگیرم و به عنوان مدرک جرم استفاده کنم. 2 یا 3 دقیقه ای گرفتم که دیگه
دیدم دارن ارضا میشن پس خودمو جمع کردم و رفتم. تو راه همش تو این فکر
بودم که به زودی اون کس تپلی رو خواهم کرد. خیلی زود. همین فردا که واسه
کار خواهرم دوباره برم مدرسه. خواهرم بعد از مدرسش ازم پرسید که رفتم یا
نه منم گفتم آره اما مدیرتون کار داشت. خودمم تا شب 10 بار دیگه فیلم رو
نگاه کردم تا بیشتر به گاییدن خانوم مدیر به ظاهر اخمو ترغیب بشم.
بالاخره فردا شد و من که این دفعه می دونستم کی باید برم مدرسه که خلوت
باشه همون سر ظهر ساعت های 2 رفتم مدرسه. همه در ها بسته بود و هیچ صدایی
به غیر از صدای معلم خواهرم که اون روز هم کلاس داشتن نبود. آفتاب از
پنجره به سالن تابیده بود و گرد و غبار های روی هوا نمایان شده بود. درب
اتاق خانوم مدیر بازم نیمه باز بود اما این دفعه دیگه خبری از اون صداهای
جذاب نبود. انگار داشت کاراشو جمع و جور می کرد که قبل بچه ها خودش بره
خونه. این بار در زدم و وارد شدم. خانوم مدیر منتظر بود ببینه که چه کسی
وارد شده وقتی منو دید گفت: ((بفرمایین،در خدمتم)) منم خودمو معرفی کردم
و این چه اتفاقی افتاده و من جای ولی خواهرم اومدم. اما این مدیر عوضی
بداخلاق بازم گوشش بدهکار نبود. منم دیگه تصمیم گرفتم برگه برندمو رو
کنم. بهش گفتم: ((باشه اگه می خواین من میرم اما من چیزی راجع به شما می
دونم که اگه پدر و مادرم بفهمن اونوقت خواهرم رو از این مدرسه بر میدارن
و به بقیه هم میگن و ممکنه اتفاقات خیلی بدی بیفته. نمی خواین که اینطوری
بشه؟)) اونم بدجوری ترسید. آب گلوش خشک شده بود. با ترس و لرز و نگرانی
گفت: ((مگه شما چی دارین؟)) منم همونجا فیلمی رو که از سکس این خانوم
مدیر که 3 تا بچه داره رو با سرایدار مدرسه گرفته بودم نشونش دادم. بنده
خدا دهنش وا مونده بود و تا آخر فیلم رو نگاه کرد. دیدم کم کم داره یه
لبخند شیطنت وارانه می زنه. اون پشت به میزش بود و من با یه فاصله ای
نسبت به اون رو به روش واستاده بودم. یهو دیدم با یه ناز و قری نشست روی
میز و پاهاشو طوری انداخت رو پاش که اون رون های خوشگلش حتی از روی شلوار
هم خودنمایی می کرد. با یه لبخند ناز بهم گفت: ((تو رسم شما خوشتیپا
خبرکشی که نیست فکر نکنم تو این جوری باشی)) منم با لبخند جوابشو دادم:
((بستگی به خودتون داره که با منم به همون خوبیه تو فیلم باشین یا نه))
اونم با همون خنده شهوت انگیزش گفت: ((مگه میشه من با این سنم یه جوونی
مثل تو ضد حال بزنم؟)) و دست کرد تو مقعنش و اون رو درآورد منم کمی رفتم
جلوتر و زیر باسنش رو همون روی میز گرفتم و شروع کردم به لب گرفتن. اونم
دو دستی صورت منو چسبیده بود و صداهای شهوت آمیزی از خودش در می آورد.
واای بوی خوبی می داد که منو مست کرده بود. لباش داغ داغ بود و رژش با
بازی لب های منم رو لباش کم کم داشت حالت لیزی به لباش می داد. من آروم
آروم کونش رو نوازش می کردم که بعد از چند دقیقه اون خواست از روی میز
بلند بشه. من رفتم عقب و اون در حالی که رو زانوهاش نشسته بود داشت زیپ
شلوار منو باز می کرد و می گفت: ((خوب پسر خوب بذار ببینم اون زیر چی
داری؟؟؟؟؟)) ما هم که خانوادگی کیرهای نسبتا بزرگ و مرتبی داریم. اونم با
دیدن این صحنه کلی حال کرد و اونو صاف کرد تو دهنش. واااااای که چه دهن
داغی داشت البته مال همه همینجوریه اما این خانوم مدیر ماهر چون کیرمو تا
دسته کرده بود تو دهنش یه حس دیگه داشت و آروم کیرمو تو دهنش عقب و جلو
می کرد و با زبونش همونجوری که تو دهنش بود باهاش با کیرم بازی می کرد.
خیلی خوب ساک می زد. اصلا کاری نمی کرد که زود آبم بیاد فقط تو دهنش نگهش
داشته بود و باهاش بازی می کرد و ازش لذت می برد. تو همون حالت کم کم
شروع کرد دکمه های مانتوش رو باز کردن و اونو درآورد. زیر مانتوش یه تاپ
پوشیده بود که سینه های خوش فرمش تقریبا راحت توش جا گرفته بود و داشت
خودنمایی می کرد. تاپش صورتی بود و بند کرست مشکی زیر اون از کنار بند
تاپش زده بود بیرون. اونقدر سینه هاش خوب و بزرگ بود که باید با این دو
تا با هم سر جا نگهش می داشت. همونجوری یه مدت کیرمو خورد و منم به جای
احساس ارضا شدن تمام مدت یه حس خوب داشتم. از زیر بغل هاش گرفتم و بلندش
کردم و دوباره با هم لب تو لب شدیم. لباش خیلی خوشمزه بود اونقدر که می
خواستم فقط ازش لب بگیرم اما یواش یواش شروع کردم با سینه هاش بازی کردن
و تاپشو آروم و مرحله به مرحله می دادم بالا. همون جور که تاپشو کم کم می
دادم بالا بدنشو نوازش می کردم که خیلی هم نرم بود و گوشتی. کمی که این
کارو کردم سرشو برد بالا و و شروع کرد خیلی آروم به ناله کردن. منم دیگه
تاپش رو درآوردم و چون می دونستم خیلی وقت ندارم کرستش رو باز نکردم بلکه
سینه هاش رو که داشت می ترکید از توی اون درآوردم و آ;روم آروم لیس می زدم
و تو دهنم می کردم. سر پستوناش خیلی پر رنگ نبود و خیلی خوشرنگ و برجسته
شده بود. منم همین طور که می خوردمشون گاهی گازهای کوچیک از سر سینش می
گرفتم که باعث می شد یهو نفسش رو حبس کنه و لباش رو گاز بگیره. دوباره از
زیر روناش گرفتم و نشوندمش روی میز و شلوارش رو باز کردم و تا نصفه دادم
پایین. کسش خیلی کم مو داشت طوری که زبونمو اگه می کشیدم بهش اذیتم می
کرد. اما من خیلی آروم فقط با نوک زبونم سوراخش رو لیس می زدم. اون با
همون صدای شهوت آمیزش که حالا همراه با ناله شده بود گفت: ((بلند شو وقت
نداریم.)) منم سریع کیرمو گذاشتم دم کسش و آروم کردم تو. همین طور که
داخل می رفت انگار داشت بلعیده می شد کسش کیرمو جذب می کرد. خیلی تپل و
سفید بود. کیرم که تا ته رفت تو دیدمش که داره از شدت خوشی لب پایین خودش
رو محکم گاز می گیره. چون نمی تونستم لاپاش رو باز کنم پاهاشو یک طرف جمع
کردم که کسش بدجوری تو این حالت خودنمایی می کرد. شروع کردم به تلمبه زدن
و با هز تلمبه من اون کس گوشتی خوشگل کیر منو می کشید توی خودش و می داد
بیرون طوری که تا آخرش واسم تکراری نشد. قفسه سینش حسابی عرق کرده بود و
همین براق ترش کرده بود. سینه هاش مثل دوتا قابلمه بزرگ و سفت شده بود و
سر سینه هاش مثل سر نیزه زده بود بیرون. خیلی خودش رو نگه داشته بود که
آه و آهش به آسمون نره. صورتش قرمز شده بود و داشت کمرش رو بلند می کرد و
می زد روی میز. انگشتش رو می مالید به کسش و می کرد تو دهنش منم دیگه
داشتم می اومدم. چند تا تلمبه آخرم رو محکم زدم و چون اصلا دوست نداشتم
کیرم رو از تو اون محیط مرطوب و نرم بکشم بیرون تصمیم گرفتم همونجا بریزم
خوشم که داشت ارضا می شد پاهاش رو خیلی محکم دور کمرم حلقه کرده بود. یهو
احساس کردم یه رودخونه از تمام بدنم داره میره به سر کیرم که دیدم خانوم
مدیرم دیگه آخراشه. یک تلمبه خیلی محکم زدم و و اونم کمرشو محکم کوبید به
میز و ضربه های محکم آب از کیرم زد بیرون توی کسش. اونم بعد از اون کمر
آخری آروم شد. تنش داشت دل دل می زد و منم آخرین شلیک های آبم رو ریختم
توش و رفتم روی میز و پشتش خوابیدم و در حالی که کیرم تو کسش بود ازش لب
می گرفتم. اون آرنجش رو دور سرم انداخته بود و سرمو محکم به سرش فشار می
داد. کم کم آروم شدیم و بلند شدم کمکش کردم که شلوارش و شورتش رو پاش
کنه. اونم بلند شد و مانتوش رو خودش پوشید. منم که فقط باید زیپم رو می
بستم. خودش رو که مرتب کرد گفت: ((دیدی پسرم انقدر عصبانیت نداشت؟)) منم
گفتم: ((بله خانوم مدیر. حالا کار خواهر ما درست شد یا نه؟)) اون جواب
داد: ((کار خواهرتون که درسته فقط از این به بعد خودتون واسه کاراش بیاین
مدرسه ما در خدمتیم.)) یه لب کوچیک گرفتم و رفتم

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
زن


 
مهسا حشری
مهسا 24 ساله با موهای کوتاه سینه های سایزه 80 و سفت و داغ چشمهای عسلی و قد بلند و متاسفانه باکره, آشنایی ما خیل طول کشید تا به مرحله ملاقات نزدیک برسه, اما تو این مدت بغییر از حرفای سکسی مهسا webcom از سينهاي سفت و شق كردش نشون ميداد چوچولش رو ميماليد و با صداي من ارضا ميشد.تا يه روز قرار گذاشتيم خيلي عاشقانه همديگر و ببينم چون فكر ميكرد وابستگي عاطفي داريم در صورتي كه اقتضاي اولين سكس همه دخترا زود دل ميدن, بايد طوري وانمود كنين كه فقط با خودش هستي و به هيچ كسي ديگه فكر نمكني.خلاصه اون لحظه' معود رسيد كه ما پسرا هر كاري واسش ميكنيم, يك شب قبل از اينكه همديگر و ببينم قرار گذاشتيم چي جوري سكس داشته باشيم, تفلك يادش نبود وقت پريودش نزديكه, اون شب انقدر سكسي حرف زديم كه من نتونستم طاقت بيارم ساعت 4 صبح بود از شق درد داشتم ميتركيدم تا تصميم گرفتم برم قزوين دنبال مهسا چون تهران دانشجو بود رفت آمد واسش مشكلي نداشت بلاخره با يه كيره شق كرده پشت فرمون خودم و بهش رسوندم, مهسا كه اولين بار توي جاده سرد و خلوت تهران قزوين منو با موهاي بلند و صورت اصلاح نكرده ديد خيلي شوكه شد ولي چاره نداشت بايد سوار ماشين مي شد يه خورده كه باهم حرف زديم ا آروم تر شد طوري رفتار كردم كه راحت باشه قشنگ براندازش كردم اونم منو بر انداز كرد هيچي كم نداشت نميدونم چي جوري تصميم گرفته بود از اين طريق اولين رابطه سكسيش رو داشته باشه منم نذاشتم روياهاش خراب بشه تا تهران باهاش ور رفتم خجالت ميكشيد اما مي خواست بيشتر بمالمش جاده ديگه تموم شده بود رسيديم تهران مهسا هم امتحان دانشگاه داشت قرار شد اگه دير نرسه سر جلسه بعد از امتحان با هم باشيم و اگه دير برسيم جريمه من اينه كه بيخيال مهسا بشم آلبته همه' دخترا از اين قول شرط ها ميزارن تا يه خورده ناز بكشيم.ما دير رسيدم به دانشگاه اما خوشبختا امتحان برگذار نشد.مهسا كه برگشت اين خبر و به من بده خيلي خوشحال بود از دانشگاه تا كناره ماشين ميدويد ديگه فكر جفتمون اين بود با هم باشيم فكر كنم مهسا تو همين وقت فهميد كه پريود شده, تا به سمت خونه' من حركت كرديم, وقتي رسيديم درب خونه هر كاري كردم نيومد تو از من اسرار از مهسا انكار اي بابا جلوي درب خونه هم نميشد انقدر معتل كرد تا همون اطراف شروع كردم به دور زدن.ازش پرسيدم چيشده بهم نگفت تنها جوابي كه داد:يه دفعه ديگه ميام الان نميتونم !! و تا اينو شنيدم فهميدم كه پريود شده و اشاره كردم اشكالي نداره بيا بريم خونه بهات كاري ندارم اونم راضي شد.همين كه پامون و گذاشتيم تو خونه من از شق درد ميخواستم هرچي زود تر او سينه هاي سفت و خوشگلش و از نزديك ببينم مانتو و تاب رو از تنش در آوردم تا جا داشت سينه ها و گردنش رو خيس و ليز كردم انقد مكيدم كه راحت بشه شلوارش رو در بيارم باور كنين بلد نبود لب بگيره يا لب بده انقدر ناشي عمل ميكرد كه دندوناش به دندونام ميخورد اما كاملا در اختياره ام بود بدنش داغ داغ داغ وقتي خودمو مي چسبوندم به سينه هاش تنم مي سوخت تا خودش فهميد كه ميخوام شلوارش رو در بيارم و رفت دستشويي منم جاش رو درست كردم پارچه انداختم تا خون نريزه زمين وقتي از دستشوي برگشت زيپ و دگمه شلوارش باز بود نشستيم دستم رو كردم تو شرتش تا احساس نكنه من از اين قضيه ناراحتم.بيشتر از اون نميشد بمالم براش شورت و شلوار رو در اورد دمر دراز كشيد فضا يه جور بود كه هرچي مخواستم قبل از اينكه بگم خودش انجام ميداد كيرم رو چسبوندم به كونش و براي اينكه ليز بشه و لذت ببره كلي با آب دهن سره كيرمو به سوراخ كونش ماليدم خون آب كسش سورا خو خيس خيس كرده بود يواش يواش فشار دادم تا سوراخ باز بشه وقتي سره كيرمو تو كونش احساس كردم انگار با كش دوره كيرمو فشار ميدن خيلي سوراخ تنگ بود اصلا دلم نميومد فشار بدم اما سر خور د تا ته گرم و خالي با اينكه ناشي بود فكر نميكردم كونش انقدر تميز باشه شروع كردم تلنبه زدن تا سره كيرم به نقطه حساس ميرسيد دوباره فشار ميدادم اونم لذت ميبرد و داشت ارضا ميشد ا, كنترل ارضا شدن منم دست خودم بود چند بار كش دادم تا اونم حسابي حال كنه يه خورده هم خشن تلنبه زدم تا ببينم اينطور براش خوبه يا نه با اون همه شهوتي كه من ريخته بودم ميدونستم اندازه يك استكان آبم مياد وقتي ديدم ديگه شل شده همش رو ريختم تو كونش تا ته فشار دادم كه جا بشه با اين وجود بعد از چند دقيقه كه كيرم و كشيدم بيرون باهاش كلي هم اب اومد اين صحنه خيلي عالي بود كيرم راسته راسته انگار مهسا هم همين رو مي خواست دوباره فرو كردم با هر چي قدرت و سرعت تلنبه ميزدم مهسا هم جيغ ميكشيد ميگفي محكمتر و خودش همكاري ميكرد كونش رو سفت و شل تا تو همون حالت خشن دوباره اب من اومد جفتمون خيس خيس شديم از گرما زود پنجره رو باز كردم وقتي مهسا از جاش بلند شد تازه فهميديم چه اتفافقي افتاده همه خون پريود ريخته بود منم به مهسا نوار بهداشتي دادم تا راحت باشه استراحت كريدم و تا همين امروز دوستي ما ادامه داره هر وقت نيازه سكسي داشته باشيم قرار ميزاريم البته مهسا جزو تنها كسايي هست كه من باهاش ادامه دادم اكثرا بعد از سكس تكراري ميشن حتي بعد از يك بار سكس مدت 6 ماه مهسا بيشتر از 60 بار اومده خونه من و از پشت حال كرديم اما هيچ وقت خاطره اولين سكسش در وضعيت پريود فراموش نميكنه..پایان

دوستت دارم:
هدیه ایست که هرقلبی، فهم گرفتنش را ندارد،
قیمتی دارد که هرکسی، توان پرداختنش را ندارد،
جمله ی کوتاهیست که هرکسی، لیاقت شنیدنش را ندارد،
بی شک تو همیشه لایق این هدیه کوچک من هستیL♥VE YѼU aredadash
     
  
مرد

 
سکس با مهسا

.سلام اسم من جواد . میخام اولین سکس زندگی خودمو براتون بگم ...
همه چیز از اونجا شروع شد که سال اول دبیرستان از مدرسه ام اخراج شدم . خیلی اعصابم خورد بود و تا یه هفته با هیچکس حرف نمی ز دم و از طرف ننه بابام هی سرزنش میشدم . بعد از یه ماه به اجبار بابام من تو یه کلاس زبان دم خونمون ثبت نام کردم . ترم اول گذشت . . . ترم دوم گذشت ... تا این که تو ترم سوم یه نفر جدید به اسم علی به جمع ما پیوست . اون اولاش اصلاً با کسی حرف نمی زد من پیش خودم گفتم چطوره برم باهاش رفیق شم خلاصه سر حرفو باهاش باز کردم که چرا ناراحت با کسی حرف نمی زنه ... تا این که از زیر زبونش کشیدم که با زیدش قهر کرده . بعد از یه ساعت گفتگو به زور به هوای اینکه اینارو آشتی بدم شمارشو گرفتم .

بعد از دو روز بهش زنگ زدم که مخش کنم . خلاصه سرتونو درد نیارم بعد یه هفته مخش کردم وباهاش رفیق شدم . یه سال از خودم بزرگتر بود و ترک تحصیل کرده بود . این قضیه ادامه داشت تا اینکه یه روز با هم قرار حضوری گذاشتیم ( تو ونک ) رفتم دیدمش . آقا یعنی این واقعاً رفیق من بود ؟ قد 170 – وزن 70-65 - سفید مثل برف – چشای اصلی – موهای مش و... با هم رفتیم آب میوه خوردیم اون منو مهمون کرد . خلاصه بعد از یه ساعت کس و شعر گفتن اومدم خونه . از اون روز فقط تو فکر این بودم که چجوری با اونو بکنم و شبا به یادش جق میزدم .

تا اینکه یه روز بهش گفتم بیا بریم بیرون که گفت نه تو بیا خونه ما ... سوار یه مترو شدمو رفتم به سمت منزل خانم . وقتی رسیدم بهش زنگ زدم که پلاکو بپرسم گفت بیا ته کوچه لای در بازه ... رفتم تو و شروع کردم از پله ها با رفتن ... که دیدم در بازه و میگفت بیا تو جواد جون دربازه . رفتم تو دیدم یه شرت تا نصف رونش پوشیده با یه تاپ صورتی که تا منو دید اومد جلو و با من روبوسی کرد . واااای نمیدونید چه بدنی داشت مثل بلور سفییییییید سفید . اون صحنه رو که دیدم یهو دیدم رستم ( اسم کیرمه ) داره بلند میشه خجالت کشیدم که اون نبینه ضایس . داشتم جابه جاش می کردم که دیدم برگشت و بهم خندید و گفت چه قدر گندس مثل ماله مردای تو فیلم سوپراس . . . پفتم دسته صاحبش درد نکنه گفت واقعاً چی ساختی گفتم مگه خیلی گندس گفت آره دهن زنت سرویسه ... خندیدم و به شوخی گفتم فعلاً دهن تو سرویس اونم خندید و اومد جلوم که بوسم کنه کم کم اومد سمت لبم یه لب اساسی ازش گرفتم که دیگه لباش قرمز شده بود . کم کم گردنشو لیس زدم که دیدم داره آه آه می کنه گفت جون خیلی خوب می خوری گردنمو بخور لیسش بزن . همینجوری که داشتم گردنشو لیس میزدم دستمو زدم به پستونش که گفت صبر کن بلند شدو تاپشو در آورد . دیدم زیرشم سوتین نپوشیده یه پستون سفید مثل برف که تا اونارو دیدم از خیر گردنش اومدم بیرون و پستونشو خوردم . چه حالی میداد مثل ژله بود نرم نرم ...

خوردمو خوردم که دیدم دیگه آه آهش داره تبدیل به جیغ میشه دستمو انداختم دم کوسشو شرتشو در آوردم که دیدم یه کوس سفید بدون مو که چوچولش از توش زده بود بیرون . گفت اینم میخوری گفتم نامردم اگه نخورم و خوابوندمش رو تختو شروع کردم به خوردن کوسش اونقدر خوردم که دیگه داشت کلمو فشار میداد بالا که بسه دیگه فهمیدم داره ارضا میشه از خیر کوسش اومدم بیرون . دیدم رستم بیچاره داره تو شلوار لی خفه میشه مهسا هم یه نگا به کیرم انداختو شروع کرد به در آوردن شلوارم جوری شلوارمو در آورد که شرتمم باهاش در اومد . وقتی کیرمو دید گفت این چقدر گندس من میمیرم زیر این منم گفتم خدا نکنه جیگر من آروم میکنمت . اونم گفت قول دادیا منم گفتم قول قول ... شروع کرد به ساک زدن چقدر حرفه ای می خورد . پیش آبمم که میومد لیس میزدو میخورد . دیدم داره آبم میاد گفتم بسه دیگه انداختمش رو تخت و گفتم پشت به من سجده کن میخام کونتو بگام گفت نه کوسمو جر بده گفتم نه پردت پاره میشه گفت نه قبلاً با خیار پارش کردم . خندیدمو گفتم باشه ... فرقونی خوابوندمشو با یه فشار رستم دستانو تا ته کردم تو یه جیغ بلند زدو گفت مگه قول ندادی ؟ گفتم ناراحت نباش الان آروم میشه . یه دقیقه اونتو نگهش داشتمو کم کم شروع کردم به تلمبه زدن ... هی آه آه می کرد و میگفت بکن بکن جرم بده پارم کن که با این حرفا منم حشری تر میشدم . بعد از 20 تا تلمبه زدن گفتم میخام کونتو جر بدم گفت نه خیلی درد داره گفتم من آروم می کنم . با کمی التماس بر گشت و پشت به من سجده کرد . سوراخشو میدیدی آبت میریخت سفید بدون مو و تمیز . بهش گفتم تف کن کف دستم اونم این کارو کرد و منم همه ی اون تفو زدم در کونش . رستمو گذاشتم در سوراخش یکم فشار دادم که سرش رفت تو یه داد زد و گفت آروم بابا گفتم چشم . . . یه 30 ثانیه صبر کردمو دیدم دردش کم شده یکم دیگه فشار دادم تو وبه همین صورت تا اینکه دیدم کل کیرم تو کونشه . دوباره 30 ثانیه صبر کردم و آروم آروم شروع کردم به تلمبه زدن اونم هی آه آه می کرد . یه 30 تایی تلمبه زدمو کشیدم بیرون و کردم تو دهنش شروع کرد به ساک زدن وااای چه حالی میداد . گفتم داره آبم میاد گفت من نمی خورم بدم میاد . گفتم باشه کشیدم بیرون و دوباره کردم تو کونش این دفعه خیلی سریع تلمبه میزدم که آبم زودتر بیاد تا اینکه اومد و همشو ریختم تو کون مهسا جونم ... یه آه بلند کشید و گفت جون .. .. دستت درد نکنه خیلی حال داد ... خلاصه این داستان تمام شد ولی سکس ما هنوز ادامه داره .
     
  
مرد

 
عشق ستاره

.من سعید و خونواده ام تو شمال زندگی میکردیم. همسایمون دختری داشت که اسمش ستاره بود. ستاره دختری بود با قد متوسط، چشمهای درشت و سبز، پوستی سبزه که حالتی برنزه داشت و زیباتر از سفید بود، اندامهاش متناسب طوری که با بهترین مانکنها رقابت میکرد، نگاهی عاشقونه که هر پسری ناخودآگاه جذبش میشد و یه رقاص حرفه ای که اگه خودش کنار نمیرفت همه تا صبح حاضر بودن بهش نگاه کنن و براش دست بزنن.( البته منظورم از همه خانمهان).
بچه گیهای ستاره که 5 سال ازم کوچیکتر بود یادمه که مدت زیادیش تو خونه ما میگذشت. با خواهرم هم سن و دوست بودن. اون وقتایی که من و اون هردو از عشق و علاقه به جنس مخالف چیزی نمیدونستیم ازش خوشم نمیومد و نمیذاشتم بیاد خونمون.
بزرگتر که شدیم ( دبیرستان بودم و اون راهنمایی)، هر از گاهی تو کوچه میدیدمش و یه سلام علیک و بالاخره ارتباط همسایگی اما دیگه از دیدنش بدم نمیومد ولی نگاه جدی بهش نمیکردم تا اینکه یه روز که از کوچه میگذشتم دیدمش اما این دفعه اون موهاشو باز کرده بود و یه تاپ تنش و شلوارک دم در خونشون ایستاده بود و تازه از دوستش خداحافظی کرده بود.(میدونین بعضی قسمتهای شمال مردم راحتن). طبق روال معمول اون باید میدوید میرفت تو حیاطشون و در و میبست. من که از در اومدم بیرون یه لحظه دیدمش و اونم منو دید. کوچه بن بستمون هم خلوت بود و رو همین حساب کسی ندید که اون علیرغم حضور من بازم همونطوری ایستاده تا من از جلوش رد شم. من که یه ذره خجالت هم میکشیدم سرمو انداختم پایین و زیر زیرکی یه نگاه بهش مینداختم اما.... نه! اون نمیخواست بره تو و جالب بود که زول زده بود به من و من نمیدونستم تا اینکه رسیدم روبروش. سرمو بلند کردم سلام احوال پرسی کنم که یه دفعه چشماشو دیدم که به من خیره شده. زبونم بند اومد و ناخودآگاه ایستادم جلوش. اون سرشو انداخت پایین اما چشاش تو چشای من بود اونم حرفی نزدو من هم. نه سلام و نه خداحافظ دستپاچه شدم و دیوانه وار از جلوش رد شدم و به مسیرم ادامه دادم. بعد از چند قدم برگشتم اما اون دیگه غیبش زده بود. اون روز میرفتم کلاس کنکور که یه دفعه متوجه شدم کنار دریام و وقت گذشته و به کلاس نمیرسم.
شده تصادف کنین؟ معمولاً از صحنه تصادف چیزی یاد آدم نمیاد. منم اونطوری شده بودم و تا ماهها از وقایع اون روز چیزی یادم نبود و فقط چهره و چشمای ستاره تو ذهنم بود. آره منم تصادف کرده بود اما نه. عاشق شده بودم. موضوع مال 15 سال پیشه که نه موبایل بود و نه اینترنت و ارتباط اجتماعی بسیار محدود بود و اگه دختر پسری به هم نامه میدادن یه شاهکار بود.
شبهام به یاد ستاره میگذشت تا کی صبح بشه و صداشو بشنوم یا شاید ببینمش. روزهام منتظر فرصتی بودم که ببینمش اما هم زمان دیر میگذشت و هم ستاره پیداش نبود و من هنوز حالت عادی نداشتم.نه روشو داشتم تلفنی باهاش صحبت کنم و نه میتونستم رودررو چیزی بهش بگم. خونه هامون ویلایی بود و بعضی روزها ستاره حیاطشونو جارو میکرد، فرصت خوبی بود که از پشت بوم خونمون یواشکی ببینمش. روزها کارم این بود که اونو دید بزنم و یه روز هم خدا خواست پرده خونشون کنار باشه و من موقع خیلی خوبی دیدمش. اووووووون فقط شورت و سوتین تنش بود باور میکنید کسیو که دارین براش میمیرین اینطوری ببینینش؟ دیگه از اون روز روزگارم سیاه شده بود و کنکور و درسو گذاشته بودم کنار. تا اینکه تصمیم گرفتم دل و بزنم به دریا.
یه روز براش نامه کوچیکی نوشتم و از دیوار حیاطشون انداختم تو حیاطشون اما مثل اینکه ندیدش و خبری نشد و من که نمیدونستم نامه رو ندیده خیلی از قضیه دمق و ناراحت شده بودم و گفتم که بی معرفت خوب جواب نه که باید بهم میدادی اگه منو دوست نداشتی.
یه روز تو کوچمون عروسی بود و همه تو عروسی بودیم. خونه همسایه دیوار به دیوارمون زنونه بود و ستاره اونجا بود. از پنجره خونمون میشد رقصیدن خانمها رو دید که به ذهنم رسید امروز اگه برم عروسی دیوونگیه. خودمو زدم به سردردو با هزار مکافات از زیرش در رفتم. تمام دخترهای کوچمونو اون روز با لباس مجلسی و سکسی دیدم الا ستاره. چرا ستاره نبود؟
مجلس دیگه داشت گر میگرفت که دیدم همه دخترها با هم پاشدن به رقصیدن اما بازم ستاره نبود. ناامید شده بودم و واقعاً بی حال بودم. دیگه حواسم به مجلس نبود و الکی خیره شده بودم اما فکرم اونجا نبود تا اینکه متوجه شدم نوع موسیقی و صدای کف زدنها یکنواخت و عوض شده. چشممو باز کردم صداهارو با دقت بیشتر شنیدم آره! اون ستاره بود اون عشق من بود دیگه جون گرفتم و شارژ شدم. 20 دقیقه رقصید اما به نظرم یه آن گذشت. دیگه باید ستاره رو میدیدم دیگه باید..... ستاره! ستاره!!!!!!!!
تو شمال رسمه که بعد از ناهار منزل عروس، داماد میاد دنبالش و با فک و فامیل عروس همه میرن خونه داماد شام میخورن و آخر شب عروسی تو خونه داماد تموم میشه و خونه عروس از بعداز ظهر سوت و کوره.میدونستم همه میرن و ستاره با خونوادش میره و خونواده ما هم نیستن پس بهتره بمونم و از دیوار برم تو حیاطشونو یه پیغام براش بذارم. عروسو که بردن دلمو زدم به دریا. یواشکی رفتم تو حیاطشون. پیغامو گذاشتم تو کفش ستاره که یهو به ذهنم رسید ببینم در بازه یا نه؟ باور نمیکنید در باز بود. چی کار میکردم؟! گفتم برم شاید تونستم یه چیز بهتر ببینم مثلاً عکس. ترسون لرزون رفتم تو پاورچین پاورچین. همه جا امن و امان بود و در یه اتاق باز. خیالم راحت بود کسی نیست و نمیاد که بالای آینه محو عکس ستاره شده بودم. آره اتاق ستاره و خواهرش بود. دستی به عکسش کشیدم که یه دفعه با نگاه تو آینه خشکم زد. باور نمیکنید چی دیدم. خودمم باور نمیکردم که این همون لباس قشنگ ستاره است.
همون که تو عروسی تنش بود به ذهنم رسید که حتماً اومده عوضش کرده و رفته. آره درسته اومده رفته. پس! کفش چی؟ اون چرا تو خونست؟ که با این فکر ناخودآگاه دویدم به سمت در و فرار کردم. جرأت نداشتم چشممو باز کنم . تا رفتم بیرون به یه چیزی خوردم بعد صدای جیغ شنیدم و بعد دیگه رو دیوار بودم و تو حیاطمون. دیگه کار از کار گذشته بود و من آبروی خودم و رفته میدونستم. کز کردم یه گوشه و تو فکر فرو رفتم:
الآنه که صدای داد و فریاد و جیغ خواهرش بیاد، حتما با خواهرش اومده خونه که زود برن ادامه عروسی، کی میدونه من بودم شاید ستاره منو نشناخته باشه با اون سرعتی که من دویدم، اصلا کسی تو کوچه منتظرش هست؟ خواستم برم ببینم که دیدم کفشمو تو خونشون جا گذاشتم دیگه بدتر شد. دیگه تشخیص اینکه من بودم راحتتره. حالا چی کار کنم. اصلا چرا صدایی نمیاد؟ چرا صدا نمیاد؟ رفتم پشت بوم تا به اوضاع مسلطتر باشم. نه خبری نبود. آره کفشم اونجا بود. پس چرا ستاره نمیاد بیرون و دادو فریاد نمیکنه؟ چی کار کنم؟ شاید بلایی سرش اومده!
یا باید برم و کفشمو بیارم یا باید برم ببینم ستاره چش شده. اصلاً زنگ بزنم ببینم گوشیو بر میداره؟ شماه شونو از تو دفتر تفن پیدا کردم و زنگ زدم و زنگ زدم اما کسی گوشیو بر نداشت. یا رفته یا بلایی سرش اومده حالا چی کار کنم؟ اینطور که مشخصه خودش تنها بود و کسی باهاش نبود و همه رفتن عروسی. دلو زدم به دریا و دوباره از دیوار بالا رفتم و رفتم تو حیاط. اول کفشمو پوشیدم که برگردم خونه اما گفتم ببینم چش شده. گفتم ببخشید داد زد:" مامان مامان...." اما واقعاً کسی صداشو نمیشنید و من هم داشتم از ترس میمردم که گفتم ستاره خانم نترسید منم سعید که با صدای بلند داد زد سعید آقا :"دددد دزد دزد اومده مواظب باش" گفتم نترس کسی نیست که یهو درو باز کرد و پرید تو بغلم و شروع کرد گریه کردن. همونطور با هم رفتیم رو کاناپه نشستیم و اون 15 دقیقه تمام گریه کرد. اشکش و آب بینیش لباسمو خیس کرده بود و من از خدام بود تو بغلم بمونه و گریه کنه. خیلی دوست داشتم اشکهاشو و آب بینیشو بخورم اما ترسیدم و روم نشد.
آروم که شد گفت ببخش که مزاحمت شدم حتماً صدای جیغمو شنیدید که اومدید. منم که جنگ و مغلوبه دیدم ادای قهرمانارو درآوردمو گفتم چیزی نیست خدا رو شکر طوریتون نشده. یه ساعت از کل ماجرا گذشت، دیگه موضوع رفته بود سمت رودربایستی و من فقط تو فکر بودم خدارو شکر که به خیر گذشت حالا باید اون یادداشتو یه جوری از تو کفشش در بیارم اما چطوری؟داشتم خداحافظی میکردم اما اونم از بالا سرم تکون نخورد و نامه سر جاش موند که موند. رسیدم خونمون که صدای تلفن اومد.
گوشیو برداشتم اونور صدای ستاره بود که میگفت :"الو!" گفتم ستاره خانم بفرمایید که دیدم دوباره زد زیر گریه و گوشیو گذاشت. حالا باید دوباره میرفتم و وقت خوبی بود نامه رو در بیارم. رفتم اما از نامه خبری نبود آره کار از کار گذشته بود و اون فهمیده بود. دلو به دریا زدم و رفتم تو. دراز کشیده بود و داشت گریه میکرد. گفتم ستاره خانم چی شده؟ گفت چرا این کارو کردی؟ من از ترس داشتم میمردم کثافت نامرد. خواستم بغلش کنم و نوازشش کنم اما نگذاشت.10 دقیقه گریه کرد و من یه گوشه اتاق نشستم و بهش نگاه میکردم. تو حال گریه گفت که چرا اینطوری؟ گفتم خوب من عاشقت شدم گفت پس چرا یه ساله که من بهت دو تا نامه دادم اما تو جواب ندادی؟ من که خودم دوستت داشتم راحت میگفتی از خدام بود. گفتم من نامه ندیدم. ناغافل پاشد و گفت ندیدی؟ اما اون گفت که بهت تحویل داده گفتم نه به خدا. تازه به خودم اومدم فهمیدم اونم دوستم داره. آره اونم دوستم داره
خیره شدیم به هم و نگاه به نگاه هم گریه کردیم و سرمو انداختم پایین و گریه میکردم که ستاره سرمو کشید بالا و لبشو گذاشت روی لبم. بوسید، چشماش خیس بودن و گریه آرومش عاشقونه و زیبا بود.خودشو انداخت تو بغلم و صدای گریش بلندتر شد. دیگه اشکاش نیاز به دستمال نداشت و منو سیراب میکرد یادمه اونروز اونقدر بوسیدمش و ازش لب گرفتم و صورتشو لیسیدم که همه جای صورتش خیس شده بود. چنان محکم همدیگر رو بغل کردیم که کسی نمیتونست جدامون کنه. اونوقتها برخلاف حالا کسی از مسایل زناشویی چیزی نمیدونست و من حتی به سمت سینه نرفتم چه برسه به سکس. اون شب به سختی خداحافظی کردیم و رفتم و قرار شد هر روز ساعت 15 تلفنی صحبت کنیم و بعدش از تو پشت بوم ببینمش. یک ماه گذشت و ما فقط صحبت کردیم و از دور دیدیم تا اینکه خونواده ام برا قبولیم تو کنکور به عموم پیشنهاد کردن که اون ویلای شما که لب دریا و واسه مسافرهاست حالا که خالیه بدینش سعید در س بخونه. همینطور هم شد و من ساعتها تو اون خونه تنها بودم. ستاره هم به بهانه کلاس زبان هرروز میتونست بره بیرون و بعد هماهنگی دیگه هر روز سه ساعت با هم قرار داشتیم و اونجا امکانات هم داشتیم. روز اول که تو اون خونه ستاره رو دیدم، باز هم فقط عشق بود و بغل کردن. اما روزهای بعد زیباترین لحظات رو برامون درست کرد.
ستاره روز چهارمی بود که میومد تو خونه و من منتظرش بودم. وقتی اومد گفت چشماتو ببند تا نگفتم بازش نکن. و دوید رفت تو اتاق و درش رو بست. بعد از پشت در بدون اینکه ببینمش یه شیشه ویسکی که از مال پدرش کش رفته بود داد به من و گفت بخورش تا من بیام. منم خوردم و موسیقیو گذاشتم. پرسیدم چرا بیرون نمیای عزیزم؟ گفت الآن میام شد 20 دقیقه که اومد بیرون. چشمو باز کردم دیدم عین عروسها یه پارچه رو سرشه . ورش داشتم محشر بود. یه حوری به تمام معنا شده بود. لبخندی زد و گفت امشب تا هر وقت بخوای پیشتم حتی تا صبح. من هم که دیگه از اثرات الکل داغ کرده بودم خم شدم و پاشو بوسیدم. گفت امشب عروسیمونه و باید با هم برقصیم شنلشو زد کنار. لباسش بند نداشت و با یه زیپ بسته شده بود که یه سره دامن کوتاهی هم داشت شروع کرد به رقصیدن. یک ساعت رقصید و من بوسیدمش و اون رقصید بعد دونفره تا اینکه هر دو خسته و داغ شدیم. هم تشنمون بود و هم خیس عرق بودیم. اون فهمید که با اون رقص و ویسکی دیگه حواسم کامل به اندامهای قشنگشه. اون دیگه حشری بود و میخواست من شروع کننده باشم. ویسکی میکرد تو دهنش و میریخت دهن من تا بخورمش. آب هم همینطور تا اینکه لباسش کاملاً خیس شد. زیپشو درآوردم که یهو تمام بدنش عریان شد. از خجالت بهش نگاه کردم با لبخندش فهمیدم که اجازه دارم. دستمو گذاشتم رو سینه هاش و زبونشو خوردم صدای آه واه میشنیدم فکر میکردم دردش میاد اما خودش نمیذاشت ازش جدا شم. تمام بدنشو لیسیدم جز کون و کسش. روم نمیشد میترسیدم درش بیارم که یه دفعه اون شورتمو درآورد و شروع کرد به خوردن. دیگه هیچکدوم هیچ چیز نمیفهمیدیم. وقتی اولین بار دست به کسش زدم جیغ زد اما کم کم محکم سرمو فشار میداد و میلرزید و میگفت بازم. آخر شب بود دیگه هردو خسته بودیم و ستاره برای اولین بار به عمرش با آب کیر و مزش که ناغافل ریخت رو صورت و دهنش آشنا شد ولی کل غذای اون روز رو بالا آورد. اما نمیدونم چرا اما با اون کثیفیها دوباره بغلش کردم بعد با هم رفتیم کمی تمز کردیم خودمونو و تو بغل هم خوابمون برد.
ساعت 2-3 بود دیدم یکی باهام ور میره به زور بیدار شدم دیدم ستاره است که باهام ور میره و کسشو داره میماله به کیرم که کاملا خواب بود. پاشدم گفت اِ بیدار شدی عزیزم؟ واقعیتش خوابم نمیبره و کسم میخاره. یه چند تا عشوه هم اومد که دیدم گل از گلش شکفت. پرسید چه جوری این کارو کردی؟ چی کار؟ بزرگش کردی؟
گفتم نمیدونم. اونقدر خوشش اومد که شروع کرد به خوردنش. من که حشری شده بودم گفت برات میمیرم و خودشو شل کرد و انداخت. دیگه باید بغلش میکردم اونم محکم بغلم کرد و پاهاشو باز کرد. کسش رو با کیرم مالیدم که یه دفعه حشری شد و اومد روم همینطور داشت میمالیدو ول نمیکرد تا هردومون شل شدیم و افتادیم رو هم. بعد چند دقیقه دیدم میخنده و میگه عالی بود چه کیفی داشت. از این به بعد اینجوری باشه؟
وقتی پاشدیم دیدیم آب کیر از تو کسش میاد بیرون و خونی هم هست. بهش گفتم کوست زخم شده درد داری؟ گفت نه خوب میشه شاید به خاطر اینه که زیاد مالوندیمشون.5 ماه بیشتر وقتا کارمون بود که یه روز ستاره گفت سعید بیچاره شدیم
ما سالهاست که از هم بی خبریم و من هر روز به فکرشم اما اون میدونم یه بچه داره.
     
  
مرد

 
بهترین روز زندگیم

.خاطره ای که میخوام واستون بنویسم مربوط میشه به بهترین روز زندگیم . موضوع برمیگرده به 3_2 سال پیش که اون موقع من 21 سالم بود و بعد از مدتها که زندگی روی خوشی به ما نشون نداده بود زدو من رشته حقوق دانشگاه آزاد قبول شدم و نمیدونین که چه قدر این دانشگاه رفتن واسه من خوش یمن بود از طرفی من مایه ننگ آموزش و پرورش بودم و از طرفی هم از اون آدمایی که همیشه مایه ننگ خانواده بودم و البته هنوزم هستم خلاصه این قبولیه ما باعث شد که بعد از مدتها خانواده به من افتخار کنن و دیگه نگاه کیری نسبت به من نداشته باشن گذشت و من با هزار امید و آرزو به خیاله اینکه چه اتفاقای خوبی قرار واسم بیفته وارد دانشگاه شدم و به نوعی میشه گفت قاطی افراد فرهیخته جامعه شدم(زارت) اولین روزی که رفتم دانشگاه دیدم وای که چه خبره محیط جدید آدمای جدید کسای جدید و... شاید باورتون نشه اما از اونجایی که من حس بویاییم خیلی قویه همین که از در دانشکده پامو میزاشتم تو متوجه بوی کس میشدم بویی که تو هوا پخش شده بود و از همه مهمتر بویی که از کس کلی دختر باکره بلند میشد وقتی هم که میرفتیم سره کلاس دیگه حال خودم رو نمیفهمیدم وقتی میدیدم یه دختر مثل هلو صندلی جلوییم نشسته اونم با فاصله کمتر از نیم متر دیگه هیچی از درسو کس شرای استاد متوجه نمیشدم وقتی تو حیاط دانشگاه راه میرفتم دخترا رو میدیدم که انقدر به خودشون رسیدن که انگاری عروسی ننشون دعوتن دیگه از خودمو از زندگی بدم میومد

البته این رو یگم که من آدم چیز ندیده ای نیستم و اگه در روز 3 تا کس بعد از 3 وعده غذای روزانه نکنم روزم شب نمیشه. خوب میدونم که الان بویه کس تف داده به مشامتون میرسه بله مربوط میشه به حرف من چون حسابی کس تف دادم
در کل اگه بخوام یه آمار از خودم بدم تا قبل از این موضوع که میخوام واستون بگم من با چند تا دختر دوست شده بودم حالا چه از طریقه چت یا بوسیله رفیقا ولی فقط با یک دختر احمق تونسته بوده سکس کنم که اونم بعد از اینکه کلی قبض موبایل و خرج الکی رو دست ما گذاشت بعد از یک سال دوستی بدون اغراق باید بگم چند بار فقط تونستم تو ماشین اونم از روی لباس بمالمش همین و دیگر هیچ

خلاصه با این وضعیت من وارد دانشگاه شده بودم جایی که بیشتر به جنده خونه شبیهه تا محیط کسب علم. خلاصه هر روز بعد از اینکه کلی به خودم میرسیدم تو خونه ماشین بابام رو به زور میگرفتم(206) و راهیه کلاس میشدم ولی خوب اونجا هم که میرسیدم وقتی اون همه ماشین مدل بالا و اون همه بچه سوسولای خشکل رو میدیدم با خودم میگفتم تا وقتی پسرای به این شاخی هستن تو باید همون جرقت رو بزنی.از طرفی هم من از شانس کیریم تو یک خانواده آسیب پذیر یا به قولی قشر متوسط جامعه زندگی میکردم و نباید به رقابت با این کونی ها که مربوطن به قشر مرفح و بی درد جامعه فکر میکردم خلاصه ترم اول گذشت و من هم تو کف یه سکس حسابی چند ماهه دیگه از عمرم گه مالی شد

با شروع ترم دو و انتخاب واحد و این گه خوریای زیادی که اصلا به قیف ما هم نمیخورد دوباره اتفاقایی افتاد که مسیر زندگی من رو عوض کرد...تو دانشگاه چند تا دختر بودن که من همیشه تو کف اینا بودم و از طرفی هم فکر نزدیک شدن یا دوستی باهاشون رو نمیکردم یکی از اونا که میتونم به جرات بگم بهترین دختری بود که به نظر من خدا تا حالا آفریده بود اسمش رویا بود رویایی ترین دختر دنیا و رویای زندگی من. وقتی میخندید تعادل زمین و زمان رو به هم میزد انقدر من علاقه مند شده بودم نسبت بهش که همیشه تو خونه تنها مشغله ذهنم فکر کردن به اون بود تو دانشکده همیشه از دور وایمیستادم مثل این کوچه سگای یتیم بهش نگاه میکردم تو کلاسم همیشه سعی میکردم نزدیک ترین جا بهش بشینم و همیشه دنبال یک فرصت بودم

خلاصه با شروع کلاسا استاد درس زبان تخصصی یک کتاب رو همون جلسه اول معرفی کرد و تاکید کرد که جلسه دیگه حتما با کتاب باشین. گذشت و هفته ی بعد استاد که وارد کلاس شد بعد از حضور و غیاب شروع کرد از روی کتاب درس دادن. من اون روز ردیف پشت سره رویا نشسته بودم یک دفعه متوجه شدم نه رویا و نه بغل دستیش هیچ کدوم کتاب ندارن اینجا بود که یهو روح فردین رو زنده کردم دستمو دراز کردم کتابم رو دادم بهش گفتم شما با این خط ببرین اونم کتاب رو گرفت و تشکر کرد. خلاصه آخر ساعت کتاب رو پس داد و کلی عرض ادب و احترام کرد نسبت به من و از اینجا بود که همه چیز شروع شد...

یک روز بعد از کلاسم پسر عموم بهزاد اومده بود دنبالم سوار ماشین شدیم و همین که اومدیم حرکت کنیم چشمم افتاد به رویا و دوستش که منتظره تاکسی بودن یک خریتی کردم اون صحنه به بهزاد که در واقع یک حرومزاده به تمام معناست تو دختر بازی رویا رو نشون دادم و گفتم این همون دخترست که میگفتم اون احمقم سری ماشین و گرد کرد و رفت جلو پاشون ترمز زد من اون لحظه حس کردم که دارم بگا میرم مثل این بچه دهاتیا که تازه اومدن شهر و بار اولشونه خیس عرق شدم. اما دیگه بهزاد شروع کرده بود گفت خوب رویا خانم افتخار میدین تا یه جا برسونیمتون دوستش میمون یه ها و نه یی کرد یهو بهزاد گفت بابا شما خیلی خاطرتون واسه این آقا فرهاد ما عزیزه روی مارو زمین نزننین و از این حرفا خلاصه انقدر این بی پدر وق زد تا سوار شدن تو راه منم کم کم یخم باز شد و شماره رویا رو ازش گرفتم. وقتی از ماشین پیاده شدن میخواستم از خوشحالی گریه کنم شاید باورتون نشه ولی فقط باید تو همچین شرایطی قرار یگیرین از شدت هیجان چند بار سرمو از ماشین بیرون کردم و داد زدم

بعد از دو سه روز دیگه من هر روز با ماشین میرفتم دانشگاه و بعد از کلاس یک دوری میزدیم و کلی هم کس تف میدادیم و خلاصه میرسوندمش جا خونشون ولی تو حرفاش متوجه شده بودم که از سکس بدش نمیاد دیگه انقدر رومون به هم باز شده بود که حرفی نبود که نزنیم یک روز تو ماشین بهش پیشنهاد سکس دادم و اونم جواب خاصی نداد چند روزی گذشت و یک روز مامانم میخواست بره خونه یکی از اقوام و قرار بود من برسونمش یهو کیرم راست شد که از این فرصت استفاده کنم زنگ زدم به رویا و داستان و گقتم اونم یکم ناز کرد و بالاخره قبول کرد مامانم رو رسوندم و بعدم رفتم سراغ رویا باورتون نمیشه چه حسی داشتم فقط داشت جنون بهم دست میداد وقتی سوارش کردم دیگه نفهمیده چه جوری رسیدیم خونه وقتی رسیدیم خونه دره حیاط رو باز کردم رفتیم تو همین که درو بستم وسط حیاط هم دیگه رو بقل کردیم و شروع کردیم به بوسیدن و مالوندن خلاصه 5 دقیقه ای رو شاید بشه گفت تو حیاط گذروندیم بعد بغلش کردم و رفتیم تو ساختمون باورم نمیشد انقدر پایه باشه خودش مانتو شو در آورد وای باور نکردنی بود چه بدنی داشت این رو بگم که از روی لباس هیچی از بدن دخترا معلوم نیست وقتی مانتوشو در آورد منم نفهمیدم چی شد به خودم که اومدم دیدم هر دو لخت تو بغل همیم سینه هاش رو میخوردم و با یک دستم باسن شو میمالوندم وای اون لحظه جادویی بود اولین بار بود که یک دختر رو لخت تو بغلم میگرفتم من سینه های رویا رو میخوردم و از شدت هیجان هر دوتامون ناله میکردیم یک خورده کیرمو از جلو مالیدم به کسش و از اونجایی که اولین تجربه جدیم بود آبم سری اومد و ارضا شدم

از این موضوع چند روز گذشت و بیشتر از قبل عاشقش شده بودم و فکر میکنم مهر منم عجیب رفته بود تو دلش همه ی کلاسا رو با هم یکجور ورمیداشتیم سره کلاس همیشه پشت سرش میشستم گاهی اوقات بهش اس ام اس میزدم رویا همین الان میخوام پاشم جلو همه سینه هات رو بخورم و اونم کلی میخندید خلاصه با هم حال میکردیم و چند بار دیگه رابطه داشتیم و تو ماشین هم خیلی اسلام رو زنده کردیم با هم ولی اینا همه یه طرف بهترین روزه زندگیم یک طرف....

من یک عمو دارم که زنش رو طلاق داده و یک دختر داره البته دخترش 3 سالشه کیرتون راست نشه رو این یکی لطفا خلاصه این عموی من یکی از آدمایی که صبح تا شب مثل خر کار میکنه و بچش هم معمولا خونه مادر بزرگمه و واسش نقش مادر رو بازی میکنه یک روز داشتم با بهزاد پسر اون عموی دیگم راجع به مکان و اینا حرف میزدم که یهو چاک دهنش باز شد و گفت اگه یه چیزی بگم بین خودمون میمونه گفتم بگو گفت من بعضی وقتا دوست دخترام رو میبرم خونه عمو مهدی حتی چند بار هم کس بردم اونجا هم من کردم هم عمو. این رو که گفت پشمام اتو مو شد قیافم شده بود مثل کیر بعد جرق خلاصه قول داد که یک روز خونه عمو مهدی رو هماهنگ کنه برای من و رویا.....

چند روز بعد عموم زنگ زد بهم و گفت فرهاد جان بهزاد قضیه رو برا من گفته که تو با یک دختر آشنا شدی خونه من هر روز صبح تا شب خالیه هر وقت لازم داشتی بگو
من از طرفی ناراحت بودم از این موضوع که روم با عموم باز شده و از طرفی هم خوشحال بودم که هم یک مکان امن جور شده همه اینکه هر وقت برنامه کس کردن داشته باشن منم طبیعی ام باهاشون خلاصه همون شب زنگ زدم به رویا و قضیه مکان رو گفتم بهش فرداشم بعد از کلاس رفتیم کافی شاپ و برنامه رو چیندیم واسه روز بعد و قرار شد که مثل هر روز بیایم دانشگاه ولی به جای کلاس بریم خونه عمو مهدی شبش زنگ زدم به عموم و گفتم فردا خونتو لازم دارم اونم گفت فردا صبح کلید رو بیا از دره مغازه بگیر. اون شب خوابمون نمیبرد نه من نه رویا تا نصف شب اس ام اس میدادیم به هم و راجع به اتفاقایی که قرار فردا بیفته حرف میزدیم خلاصه گذشت و صبح شد یک صبحانه جون دار خوردم و رفتم یک دوش گرفتم انقدر کمرم پر بود که تو حمام وسوسه میشدم یک دست جرق بزنم از حمام که اومدم دیدم رویا چند بار زنگ زده و اس ام اس داده این که میدیدم اون خیلی از من مشتاق تره واسه برنامه ای که ریختیم خیلی واسم جالب بود خلاصه ساعتای 11 ظهر بود که کیفم رو ور داشتم انگاری دارم میرم دانشگاه و اومدم دره مغازه عمو مهدی کلید رو ازش گرفتم اونم اومد منو دل گرم کنه گفت فرهاد تا ساعت 12 شب خونه در اختیار شماست شبم که کارت تموم شد من میرم خونه مادر جون(مادر بزرگم) کلید رو بیار اونجا و خلاصه من اومدم دانشکده و زنگ زدم به رویا گفت الان میرسم بعد از چند دقیقه اومد و به سمت منطقه عملیاتی راه افتادیم سره راه یکم چیپس و آبمیوه گرفتم که داریم میریم خونه ای که زن توش نیست یک وقت قحطی نباشه اونجا آبروم بره تو راه دست هم دیگه رو همچین محکم گرفته بودیم و انقدر حالمون عجیب بود که فکر کنم هرکی میدید میفهمید چیکار میخوایم بکنیم

خلاصه وفتی رسیدیم کلید انداختم رفتیم تو رویا رفت رو مبل نشست و شروع کرد به موبایلش ور رفتن منتظر بود تا من بیام و یک حرکتی کنم منم دو تا لیوان ورداشتم و رفتم چفتش نشستم میشد ضربان قلب همدیگه رو بشنویم من که نفسم در نمیومد از طرفی کمرم پر بود کیرمم راست کرده بود رویا هم که انقدر به خودش رسیده بود که با اون خشکلی ای هم که داشت آدم دلش میخواست فقط بشینه نگاش کنه بهش گفتم خوب شروع کنیم گفت نه اول نماز صبر میکنیم نیم ساعت تا اذانه نماز رو که خوندیم بعدش شاید افتخار بدم یک بوس کوچولو بکنیم این رو گفت و هر دو خندیدیم دستمو انداختم دوره کمرش کشیدمش تو بغلم لبامون رو گذاشتیم رو هم برای یک لخظه حس کردم خوشبخت ترین آدم روی کره زمینم یکم که لب گرفتیم ازهم دکمه های مانتوشو باز کردم اونم در همین حین کیرمو از رو شلوار میمالید وای اون سینه های سفتش با اون سره صورتی پدر هر مردی رو در میاورد چنان شروع کردم به مکیدن که انگار دارم خوشمزه ترین چیز دنیا رو میخورم زمان که از دستم در رفته بود ولی خیلی سینه هاش رو خورده بودم از طرفی دیگه داشت جیغش بلند میشد و من هم کیرم داشت شلوارم رو پاره میکرد نشستم رو کاناپه گفتم رویا شلوارتو در بیار اونم نامردی نکرد و با یک ادایی شلوارش و شورتش رو در آورد که من رو به مرز جنون داشت میکشید من هی وای وای میگفتم و حسابی تو حس بودم دیگه شورتش رو که در آورد مثل خر پریدم روش باورم نمیشد که این بدن به این سفیدی و خوشکلی در اختیاره منه و هر کار بخوام میتونم بکنم انقدر کونش رو بوس کردم و لیس زدم که دهتم خشک شده بود دیگه بلند شدم وایستادم اونم شروع کرد واسم ساک زدن چه ساکی... قبلا چند بار فقط سره کیرمو تو دهنش کرده بود ولی این بار عجیب بود تخممو تمام کیرمو خیس آب کرد از بسکه خوردشون دیگه کیرم داشت منفجر میشد و منم ناله میکردم داشت آبم میومد کیرم و در آموردم و آبم رو با فشار ریختم رو سینه هاش و شکمش بی حال همدیگه رو بغل کردیم و دراز کشیدیم بعد از چند دقیقه رویا گفت فرهاد ابله انقدر داغ کرده بودی که یک ساعت رو زمین داریم حال میکنیم راست میگفت اصلا حواسم نبود که بریم رو تخت یا رو مبل منم بهش گفتم باشه کمره بعدی...

ساعت نزدیکای 2 ظهر شده بود و من در حالی که از پشت تو بقلم گرفته بودمش با سره سینه هاش بازی میکردم و با هم حرف میزدیم و میخندیدیم اینم بگم که ما تا 7 شب اون روز دانشگاه کلاس داشتیم که البته کلاس رو اومده بودیم خونه عمو مهدی برگزار میکردیم به رویا گفتم بریم حمام اونم یک سری تکون داد یعنی نمیدونم خلاصه همین طوری لخت که بودیم یک راست رفتیم زیر دوش حمام چشمتون روز بد نبینه کمرم باز جون گرفته بود و شهوتم برگشته بود زیره دوش همدیگه رو بغل میکردیم لب میگرفتیم و هر کاری که فکرشو بکنین.. رویا رو زیر دوش از پشت گرفتم تو بغلم سره کیرمو آروم گذاشتم تو سوراخ کونش یک فشار کوچولو دادم دیدم هیچی نگفت قبلا اصلا نمیزاشت کیرمو بکنم تو کونش فقط کلاهک کیر رو میکردم تو کسش اونم انقدر میگفت مواظب باش و اینا که حد نداشت خلاصه فهمیدم که امروز روز منه هرکار بکنم کردم یکم دیگه کیرمو کردم تو کلاهک کیرم تو بود که دیدم واقعا تنگه علاوه بر این که رویا خیلی ناله میکرد منم کیرم تو نمیرفت دوش آب رو بستم و به رویا گفتم زانو بزن اون تفلی اون روز هر کاری من گفتم نه نگفت خلاصه در حالتی که قنبل کرده بود افتادم به جون سوراخ کونش انقدر سوراخ باسنش رو خوردمو لیس زدم و انگشت کردم که خودش میگفت بسته دیگه بیا بکن توش اومدم کیرمو گذاشتم تو دهنش شروع کرد به ساک زدن بعد که کلی به کیرم حال داد قشنگ به حالت قنبل در آوردمش کیرم رو گذاشتم رو سوراخ کونش با یک فشار کوچولو سرش رفت تو ولی رویا هی میگفت همین قدر کافیه بیشتر نکن یکم که گذشت یک فشار دیگه دادم بازم کیرم تو تر رفت دیگه اونجا بود که یک جیغ بدی زد همین طور که حدود نصف کیرم تو بود خم شدم و شروع کردم به بوسیدنش یک چند دقیقه ای که کیرم تو بود انقدر اون تو گرم و نرم و تنگ بود که عجیب ترین حس رو داشتم بعد از چند دقیقه که آروم شده بود شروع کردم به عقب جلو کردن کیرم.. با یک سوزی آه آه و وای وای میکرد که داشتم دیوونه میشدم یهو زدم به سیم آخر و کیرمو تا ته کردم تورویا زد زیر گریه و از درد واقعا داشت گریه میکرد منم هی بهش میگفتم یکم تحمل کن الان تموم میشه خلاصه در حالی که تلمبه میزدم کونش رو سینه هاش و کسش رو هم میمالیدم تا اینکه آبم با شدت تمام اومد و ریخت تو کونش هر دومون کلی آه و اوه کردیم ولی اون یکم ناراحت شده بود البته بعد که رفتیم زیره دوش یکم بوسش کردم و از دلش در آوردم

بعد از حمام یک حوله آویزون بود من یکم خودم رو خشک کردم بعدم رویا حوله رو پوشید گفتم برو رو تخت تو اتاق منم همین طوری لخت رفتم خوراکیها رو آوردم جای تخت واقعا خسته شده بودیم خوراکی هارو که خوردیم رویارو لخت تو بغلم گرفتم و کیرمو گذاشتم لای پاش و پتورو کشیدیم رومون نمیدونم چی شد خوابمون برد از خستگی بعد از چند ساعت یهو بیدار شدم رویا مثل فرشته ها خوابیده بود رفتم ساعت رو دیدم نزدیکه 8 بود اومدم شروع کردم رون و بدنش رو آروم بوسیدن بیدار شد گفتم پاشو عشق من ساعت 8 شده بیدار شد گفت پس بدو که دیرم شده من دلم میخواست یک حال دیگه بکنیم ولی دیر شده بود همین طوری که لباساش رو میپوشید هی میچسبیدم به کونش بوسش میکردم خلاصه یک تاکسی گرفتیم و رویا رو رسوندم تا یک کوچه قبل از خونشون و بهترین روز زندگی من به پایان رسید

من بعد از اون روز زیاد سکس داشتم چه با رویا و چه با... اما هیچ کدوم به شیرینیه اون روز نشدن امروز 2 سال از اون روز رویایی گذشته و من به خاطر علاقه ای که نسبت به رویا داشتم 8_7 ماهی هست که عقدش کردم و میخوام باهاش واسه همیشه زندگی کنم چون میدونم فقط با من بوده و خدا ما دو تارو برای هم آفریده فقط به دوستای گلم توصیه میکنم که اگر با کسی رابطه ای داشتین اونو برای کسی تعریف نکنید چون من خودم از بابت این موضوع ناراحتم چون یک زمانی خیلی از سکس هام با رویارو برای دوستام تعریف میکردم تو جمع و حالا که عقدش کردم و قراره با هم زندگی کنیم این مسئله یکم آزارم میده.....
     
  
صفحه  صفحه 9 از 59:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  58  59  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Erotic Stories | داستان های سکسی حشری کننده

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA