عشق تو انتقام8چنان جیغ بنفشی کشید که تو عمرم همچین جیغ کر کنندهای به گوشم نرسیده بود از اونجایی که بار اولم بود سریع کیرمو با هول کشیدم بیرون برش گردوندم گفتم چی شدی؟ چرا اینجوری داد زدی؟ _خیلی دردم گرفت نباید انقدر یهو فرو میکردیمنم با شیطنت تو جوابش گفتم_آی آی آی پدر تجربه بسوزه چندبار از اینکارا کردی که انقدر خوب واردی؟ راستشو بگو کمکت کنماونم با ی اخم ناز گفت...خیلی پرو ای تنت میخاره آره؟منم برگشتم پشتمو کردم بهش یه قسمتی از کمرمو نشونش دادم_آره قربون دست و پنجولت اینجا خیلی میخاره بی زحمت بخارونش اونم با عشوه گفت باشه عزیزم...یه شیطنت خاصی تو صداش موج میزدیهو از بالایِ کمرم ناخوناشو که مثل بیل بودو یجور فرو کرد تو پوستمو کشید تا پایین که دادم رفت هوابا هول برگشتم سمتش میخواستم بزنم لهو لوردش کنم که دیدم خودشو مثل این گربه های ملوس جمع کرده گوشهی تختو دستاشو آورده دو طرف صورتش سوزشِ کمرم یادم رفتو از حالت این دخترهی دیوونه خندم گرفت_چرا ترسیدی؟ نترس بابا کاریت ندارم فقط بخاطر این کارتم که شده امشب حسابی از خجالت اونی که چند دیقه پیش بیخیالش شدم در میاماز اون لاک دفاعیش اومد بیرون ذل زد تو چشمام خیلی صریح گفت _باشه فکر کردی کم میارمخودمم یذره جا خوردم از انقدر سریع جواب دادنش با اون جیغی که اون زد گفتم امشب باید بیخیال سکس شمبعد چند ثانیه که تو فکر بودم به خودم اومدم بهش گفتم خب این خوابید باید زحمت راست کردنشو بکشی...اومد جلو کیرمو با دستش گرفت یذره عقب جلو کرد دوباره راست کردم_خب حالا برگرداونم برگشت به پشت خوابید دوباره کیر خودمو کون اونو چرب کردم این سری خیلی آروم کیرمو کردم تو کونش یذره آخ و اوخ کرد ولی نه مثل دفعه قبل!وقتی همشو جا کردم خوابیدم روشو با زبونم با گوشش بازی میکردموقتی مطمئن شدم که جا باز کرده شروع کردم آروم تلمبه زدن بعد چند دیقه کیرمو کشیدم بیرون غزلو برگردوندم پاهاشو گذاشتم رو شونمو از جلو کردم تو کونش میشد دردو از جمع کردن صورتش فهمید ولی بعد گذشت چند دیقه دیگه اون آثار درد تو صورتش نبود همش زیر لب ی چیزایی میگفتهمین طور که تلمبه میزدم با دستمم کس غزلو میمالیدم بعد حدود پنج دیقه مالیدن ارضا شد منم دو سه دیقه بعد ارضا شدن غزل آبم اومد و همشو خالی کردم تو کونشو بی حال افتادم بغلش.به محض اینکه حالم یذره جا اومد برگشتم نگاش کنم که دیدم یه جفت چشم عسلی که تو اوننور کم برق میزد با لبخند ذل زده بهم بهش خندیدم دستمو بردم زیر پاش اون یکی دستمم گذاشتم زیر گردنش یهو رو دستام بلندش کردم اونم یه جیغ کوچیک کشیدو بعد خندید تو بغلم بردمش سمت حموم...بعد دوش گرفتن اومدیم بیرون هر دوتامون لباسامونو پوشیدیم همدیگرو بغل کردیم خوابیدیم انگار که هیچ اتفاقی نیوفتاده!!صبح با صدای پچ پچ بالا سرم بیدار شدم زیر چشمی نگاه کردم دیدم محمدو سمیرا بالا سرمن دارن باهم پچ پچ میکننو هی به ما نگاه میکننسمیرا–هه ببین این همونه که دیشب فاز یاس گرفته بودامحمد–خب چیکار کنه بچم جیگری مثل غزلو بغل مردهاَم بذاری آنتنش بلند میشه اونوقت چه توقعی از این بچه داری؟چشمامو باز کردم نگاشون کردم از حرفای محمد خندم گرفته بود سمیرا اومد دوباره یچیزی بگه که حرفشو قطع کردم_خوبه خوبه پشت سر ما حرف نزنید میبینید که لباس تنمونه ما فقط مست کردیمو بعد تو بغل هم خوابیدیم همینسمیرا_ تو گفتی منم باور کردم اومدم جواب سمیرا رو بدم که محمد پرید تو حرفم_یعنی خاک دو عالم تو سرت پسر تا صبح فقط خوابیدی؟! مطمئنی تو مردی بیا جلو چک کنم ببینممن پاشدم برم سمت محمد دستمو گذاشت دو طرف شلوارم که بکشم پایینمحمد پرید وسط گفت_هو چیکار میکنی؟_هیچی میخوام به تویِ انتر ثابت کنم که مردمآب دهنشو قورت داد گفت:داداش تو ثابت شده ایاز لحن بامزش هم من هم سمیرا زدیم زیر خنده،صدای خندهی یکی دیگهاَم به گوشم اومد برگشتم دیدم غزل بیدار شده داره به ما میخنده...چهار تایی رفتیم تا صبحونه بخوریم سر میز سمیرا از غزل پرسید غزل دیشب چی شد؟_مهدیار که گفت هیچی من_اِ پس تواَم بیدار بودی؟محمد_جفتتون کم داریدمن_ هو بعد اینکه تنها شدیم به محمد گفتم:_ممد کی بریم دنبال اون پسره _کدوم؟_همون آشغالی که...پرید وسط حرفم نزاشت بقیشو بگم فکرکنم حرفام اونقدر تکراری شده بودن که همه از بر بودنشون _باشه گرفتم کیو میگی،هرموقع دوس داری بریم_اگه الا بیکاری الا بریم چون این آدمای بی درد تا لنگ ظهر میخوابن اگه قرار باشه برن دنبال کارو زندگی تازه الانا میرنمحمد با چشمایی که از تعجب گرد شده بود ذل زده بود بهم_هان چیه؟چرا عین بز نگام میکنی؟_مرتیکه یجور میگی انگار خودت از این دسته آدما نیستی توکه از اونم بی درد تری_خب تواَم حالا یبار ما اومدیم ادا این بلدارو دراریما
عشق تو انتقام9_آهان از اون لحاظ میگی؟پس حله،آره خاک برسرا خجالتم نمیکشن نمونش این امیر هست، کون گشاد میگیره تا لنگ ظهر میخوابه بعدم میره دنبال کسکلک بازیش_کدوم امیرو میگی؟!_کس خل باباتو میگم دیگه واقعا به حرفای این پسر نمیدونستم بخندم یا جدی بگیرمش _هوو راجب بابام درست صحبت کناانگاری جک گفته باشم هرهر زد زیر خنده_دست خر رو آب بخندی چه مرگته؟مگه جک گفتم_نه جون داداش عین نیوشا تو فیلم توفیق اجباری گفتی...خودش لوس کرد بعد ادا منو درآورد _راجب بابام درست صحبت کنا_تواَم کم داریاتا دم خونهی آرمین محمد همش چرتو پرت میگفتهمونجایی پارک کردم که دیروز کشیک میدادیم همین که پارک کردم یهو محمد گفت:اِ مهدی اونجا رو اومد سریع سرمو برگردوندم ولی بازم هیچکسی جز چندتا بچه دبیرستانی ندیدم_چرا چرت میگی کجا اومدش؟_بابا دختر دیروزیرو میگم_همون که بهت پا نداد اصلا مگه ما دنبال اونیم خب بیاد یا نیاد چه فرقی داره_نکبت یجور میگه پانداد انگاری مثلا خودش بره بهش پا میدهحس رقابتم شدید گل کرد اونم با محمد که سر هرچیزی کل کل داشتیم باهم_پس چی که پا میده اصلا شرط میبندی اگه داد چی؟_اگه نداد؟_اگه داد؟_سر یه ست کامل آدیداسبی چونو چرا گفتم:قبولهصدای متعجب محمد بلند شد_ بچه میبازی ضایع میشیا_برو بابا... سریع در ماشینو باز کردم رفتم دنبال دختره حالا که پیاده شده بودم نمیدونستم چی به دختره بگم اه لعنت به دهنی که بد موقع باز میشه اگه به محمد که اندازه موهای سرش دوس دختره داشته پا نداده من چه توقعی دارم به منی که تاحالا دوتا دوس دختر بیشتر نداشتم پا بدهخودم با خودم حرف میزدم یجورایی انگار به دوتا نیمه تقسیم شده بودم که اون دوتا باهم درحال بحث بودنچرا دوتا؟... پس چندتا؟ یکی،پس غزل چی؟ ولی اون که دوس دخترم نیست فقط یه شب باهم بودیم تموم شدو رفت اون یکی صدا گفت خیلی آشغالی دیگه صدایی از اون یکی قسمت در نیومد!منم گفتم بهتر چون دیگه نزدیک دختره شده بودم که داشت میرفت تو ساختمونشون _خانم،خانم ببخشید یه لحظه دختر_آقا لطفا مزاحم نشید _خانوم مزاحم چیه؟ من کجام شبیه مزاحماست_پس اسم کار شما چیه؟_خانم بخدا من فقط یه ارض کوچیک داشتم_دوستتونم دیروز همینو اولش گفت ولی بعدش میخواست شماره بده_خب من بجای دوستم از شما عذر میخوام_خواهش میکنم،خب حالا امرتون_خانم ما یه شرکت تبیلغاتی زدیم دنبال چندتا مدلیم شمااَم شرایطتون عالیه واسه این کار...واقعا خودمم نمیدونستم این دروغو از کجام آوردم_درهرحال علاقهای ندارم_خانم این شمارهی منه اگه دوس داشتید خوشحال میشم باهم همکاری کنیمدستم تو هوا مونده بود اونم داشت به دستم نگاه میکردم بعد چند لحظه با اکراه دستشو آورد بالا_مرسی خانم روزتون بخیر(واقعا خودمم از طرز حرف زدنم خندم گرفت اولین باری بود که ابنجوری صحبت میکردم) اونم روشو گرفت با یه خدافظی کوچیک رفت...وقتی برگشتم تو ماشین درو باز نکردهمحمد تند تند رگبار سوالاشو شروع کرد_چی شد؟چجوری دادی؟ چی گفتی رازی شده شمارتو بگیره چ..._ آروم واسا منم برسم نکبت پاشو گذاشته رو گاز همینجوری داره میره اولا که بده عمته دوما بریم تو ست آدیداسی که باختی رو بخر بعد بهت یاد میدم...یه چشمکم زدم بهش_ خفه شو بابا ازگل عوضی معلوم نیست چه ۴تایی واسه دختر مردم اومده که راضی شده شمارشو بگیره...بعدم چشماشو تنگ کرد گفت:خداوکیلی التماس نکردی که شمارمو بگیر جلو رفیقم ضایع نشم گناه دارم!!؟_زر نزن حالا که زنگ زد میبینی تو فعلا هیچی نگو بریم شرطی که باختی رو بده_عمرا تا وقتی زنگ نزنه هیچی نمیدم _میدونستی خیلی لاشی؟_آره_خوبه که میدونستی...تقریبا نیم ساعت دیگه گذشت ولی خبری از اون پسره که نشد هیچ دیگه خرم تو خیابون پر نمیزدمحمد_خداوکیلی منو تو چقدر بیکاریم پا میشیم میایم اینجا_پ ن پ فک میکردی خیلی کار داریم_د ن د بردار من شما شاید بیکار باشی ولی من کلی کار دارم راه بیوفت بریم منو برسون خونه امروز بعدازظهر قرار دارم... خودمم دیگه خسته شده بودم اینجوری نمیشد آمار این پسررو گرفت یهو یه جرقه تو ذهنم خورد اون دختره تو همون ساختمون زندگی میکرد که اون پسره الدنگم خونشون اونجا بودبعدازظهر همون روز غزل زنگ زد گفت بابام قبولش کرده کلیم ذوق میکرد.بابام همون شب نرسیده خونه جلو همه لومون دادوگفت: چه دختر خوبی بود هم خوشگل هم با شخصیت بچسب به همینمنم اصلا تو فکر غزل نبودم فقط میخواستم یجوری کمکش کنم قسط دیگهایم نداشتم(آره جون خودت)...اصلا نمیدونم چرا هرموقع میرفتم تو فکر غزل این صدای تو وجود مااَم هی تیکه مینداخت اساماسای عاشقانهی غزلم مزین بر علت شده بود که بدتر عذاب وجدان بگیرمیه چندوقتی گذشته بود منم بیخیال زنگ زدن اون دختره شده بودم میخواستم دوباره خودم برم دنبال اون پسره که گوشیم زنگ خورد
عشق تو انتقام 10فکر کردم محمد سیریشه که حتما گیر داده بیا باهم بریم سر قراربدون نگاه کردن به شماره دکمه answer زدم جواب دادم با حالت تندی گفتم_باز چیه؟–الو سلام...وای پرام ریخت این دیگه کی بود این که دختر بود ای جونم چه صداییم داشتنمیدونم چرا هول شدم با لکنت حرف زدم_سل...سلام_ببخشید با آقای تهرانی کار دارموا این دیگه کی بود اصلا چرا منو به اسم فامیل صدا زد..._خودم هستم امرتون؟_آرمیتا هستم_ببخشید بجا نیاوردم _همونی که شماره دادیداز تعجب یهو چرخیدم حواسم نبود لبه تخت خوابیدم یهو با دماغ افتادم رو پارکتِ کف اتاق چنان آخی گفتم که دخترهی بدبخت از پشت تلفن ترسیدآرمیتا_چی شد؟_آخ...آخ هیچی نشد خوردم زمین_چیزیتون نشد که_نه _خداروشکر_خوب هستید؟ خانواده خوبن؟_بله مرسی،ببخشید زنگ زدم بگم واقعا راست گفتید دنبال مدل میگردید؟_راستیتش نه از دروغ بدم میاد درسته اون روز دروغ گفتم ولی اگه شماررو نمیگرفتید بدجور ضایع میشدم_پس حدسم درست بود همش فیلم بود_خیلی عذر میخوام بابت دروغی که گفتمهینجوری که با آرمیتا حرف میزدم بلند شدم رفتم جلو آینه ببینم چه بلایی سر این دماغ بیچارم اومده به محض اینکه خودمو تو آینه دیدم بی اختیار بلند گفتم وای آخه از دماغم خون راه افتاده بودآرمیتا_دوباره چی شد؟_هیچی خیلی دماغ خوش فرمی داشتم بدترم شد،داره هینجوری خون ریزی میکنه...اونم با حول گفت:چی شد؟ خون میاد؟میخوای بیام ببرمت دکتراز حرفش پقی زدم زیر خنده اونم وقتی دید دارم میخندم...گفت:ببخشید چیز خنده داری گفتم؟_نه آخه خیلی بامزه گفتید بعدشم مگه من بچه چارسالهام منو ببرید دکتر چیزی نشده که الا میشورمش خوب میشه_شما چقدر سهلانگارید شاید شکسته باشه_فداسرتون اون بلاهایی که سر من اومده این در مقابلش هیچی نیست ببخشید من برم صورتمو بشورم بهتون زنگ میزنم فعلا کار ندارید؟_نه مواظب خودتون باشید فعلاً بای_چشم حتما خداحافظرفتم صورتمو شستم خداروشکر مادرم خونه نبود وگرنه سرمو میکند که چرا مواظب خودت نیستی و از این حرفا که همهی مادرا میزنن اونقدر تو این چندوقت به وجود نازنینش عادت کردم که باورم نمیشه چجوری بدون اون یه مدت زندگی کردیم بابامم که دیگه سفرای کارییشو خودش نمیرفت بیشتر خونه میموند تقریبا همشم به عشق دختر کوچولوی خوشگلش،مهنااَم عاشق بابام شده بود جوری که شبا بدون اون خوابش نمیبرددوباره زنگ زدم به آرمیتا قرار گذاشتیم فردا بعد مدرسه همدیگرو ببینیمو بیشتر باهم آشنا شیم،احساس میکردم کوه کندم که با این دختر حرف زدم داریوشو پلی کردم دراز کشیدم ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت منای تبلور حقیقت توی لحظههای تردیدتو شبو از من گرفتی تو منو دادی به خورشید اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهیمیون این همه دشمن تو رفیقی جون پناهی...نمیدوم چرا بی دلیل دلم واسه فرشته تنگ شدرفتم پای سیستم پوشهی عکساشو باز کردم...با خودم حرف میزدم آخ دختر کجایی که دلم واست لک زده دارم میمیرم بدون تو یعنی الا حالت خوبه؟ تواَم به من فکر میکنی یا منو یادت رفته؟سرمو گذاشتم رو میز کامپیوتر واسه خودم بیصدا اشک میریختم نفهمیدم کی خوابم برد با زنگ موبایل از جام بلند شدم گوشی رو نگاه کردم غزل بودش این دیگه چی میگفت...آخ گردن درد گرفتم چجوری من اینجا خوابم برد!_بله؟_سلام خوبی مهدی؟_سلام آره تو چطوری؟_خوبم چرا صدات گرفتس؟_چون خواب بودم _ببخشید از خواب بیدارت کردم_خواهش _زنگ زدم بگم شب تولد یکی از دوستای قدیمیمه مهمونی گرفته من کسی رو ندارم باهاش برم زنگ زدم به تو با تو برم_غزل بخدا حالم گرفتس حس هیچی ندارم_چرا؟ چیزی شده؟_نه_مطمئنی؟_آره_باشه ولی پا میشی میای من این حرفا حالیم نیست اگه نیای منم نمیرما_باشه بابا میام خدایا این دل مهربونو از من نگیر_آخ جون پس آماده میشم بیا دنبالم_باشه فقط کی باید بریم؟_دوساعت دیگه_باشه پس میام دم خونه دنبالت فعلا کار نداری؟_نه میبوسمت خدافظ_مواظب خودش باش فعلاوای ساعت ۶ بود من ۲ ساعت رو این میز خوابیده بودم کامپیوترو که حالا رو standby بودو خاموش کردم یهچیزی خوردم رفتم حموم موهامو درست کردم آماده شدم برم مثل اینکه من نبودم خانوادهی محترم تشریف آورده بودن_به سلام خانوادهبابام_بهبه آقا مهدیار ستارهی سهیل شدی بابا نیستی؟پیش ما بیامامان_آره دیگه با ما بهش خوش نمیگذره_نگید اینجوری بعدا میام حرف میزنیم فعلا عجله دارمبابا_دیدی خانم نیومده داره میره _پرو بازی درنیار امیر جون اوه راستی سوئیچتو بده دارم میرم بیرون _با غزل؟_دمت گرم تو خیلی آمار داری آدرسم بده_یادداشت کن_قربونت برم_بچه حواست باشه گواهینامه نداری زودتر برو کارای گواهینامتم بکن_چشم فعلا خداحافظبا بنز بابام راه افتادم برم دنبال غزل...
عشق تو انتقام11طبق عادت همیشه که هرکی منتظرم بود که برم دنبالش ۵ دیقه قبل اینکه برسم زنگ میزدم طرفم بیاد که معطل نشم به غزلم زنگ زدم که بیاد جلو در ،وقتی رسیدم دیدم غزل جلو در منتظرم وایساده رفتم بغلش نگه داشتم بوق زدم روشو برگردوند فکر کرد یکی مزاحمش شدهیه چند ثانیه وایسادم دیدم نه مثل اینکه نگاه نمیکنه_خانم شما آژانس خواسته بودید؟غزل_آقا لطفا برو مزاحم نشو_مزاحم عمته هوی بزغاله منمغزل برگشت با تعجب نگام کرد سریع اومد تو ماشین درو محکم کوبید روشم کرد سمت شیشه_علیک سلام غزل خانم قدیما با ادب تر بودیاغزل یهو برگشت سمتم_برو گمشو یذره شخصیت نداری بزغاله کیه هان؟بزنم لهت کنم؟_خب آخه یه ساعته دارم نگات میکنم تواَم انگار نه انگارعین بچه کوچولوها لباشو جمع کرد بازم سرشو چرخوند بیرونو نگاه کرد_خب باشه ببخشید حالا برگرد دیگهغزل_نمیخوام _غزل،عزیزم؟برگشت سمتم ذل زد تو چشمام با التماس گفت:تورو خدا دیگه اینجوری صدام نکنابروهامو انداختم بالا با تعجب پرسیدم_چرا؟!_چون دیگه هیچ مقاومتی دربرابرت ندارم!!!یعنی واقعا نمیدونستم چی به این دختر بگم مثل اینکه پیش خودش فکر میکرد خبریه باید تو یه فرصت مناسب درمورد اونشب باهاش حرف میزدم که بفهمه هیچی بین ما نیست ولی امشب موقعش نبود نمیخواستم شبومونو خراب کنم.سر راه واسه دوستش یه پلاک زنجیر نقره خریدیم که هرکاری کردم نذاشت من حساب کنم!خونه دوستش تو یه آپارتمان شیک تو شهرک غرب بودماشینو پارک کردم رفتیم سمت ساختمون غزل جلوتر از من راه میرفت حالا تو روشنایی میدیدم چی پوشیده یه ساپورت مشکی بامانتو کوتاه براق که یذره پایین تر از باسنش بود که قشنگ رونای خوش تراششو نمایش میداد واقعا همه چیز این دختر عالی بود ولی نمیدونم چرا تنها حسی که بهش داشتم احساس مسئولیت بودزنگ واحد پنجو زد بدون اینکه حتی کسی آیفونو بداره در باز شدسوار آسانسور شدیم غزل دکمهی طبقهی سه رو زد هرچی بیشتر به طبقهی سوم نزدیک میشدیم صدای موزیک بیشتر میشد!چند دقیقه منتظر شدیم تا درو باز کنن وقتیم درو باز کردن انگار داشتیم وارد غار میشدیم با این تفاوت که تو این غار پر دود بود و هر چند ثانیه با نور فلش فضای خونه روشن میشد ...واقعا که خیلی خرتوخر بود نه کسی رو درست دیدم نه کسی اومد استقبالمون فقط غزل دستمو گرفت از بین جمعیتی که تو هم میلولیدن کشید برد تو یه اتاق که اونجا حداقل همه چی معلوم وگرنه صدای بیرون به همون اندازه تو اتاقم میومد غزل در اتاقو قفل کرد رفت سمت میز توالتی که گوشه اتاق بغل تخت بود کیفشو گذاشت اون رو از توش دوتا تیکه لباس مشکی براق درآورد هم چنان پشتش به من بود اصلا انگار نه انگار که منم اونجا هستم بی توجه به من اول کفشاشو درآورد بعدم مانتوشو زیرش یه سوتین مشکی پوشیده بود...نشست رو تخت حالا دقیقا روبروم بود یه چشمک بهم زد منم کلا از وقتی که وارد خونه شده بودیم تو شوک بودمو هیچ حرفی نزده بودم فقط عین جوجه اردک که دنبال مادرش میره دنبال غزل بودمو به کاراش نگاه میکردمپاهاشو یذره آورد بالا دست انداخت دوطرف ساپورتش اونو از پاش درآورد وقتی که داشت ساپورتشو درمیاورد جفت پاهاشو چسبونده بود بهم که کسش قشنگ از بغل شرت بندی که پاش بود زده بود بیرون احساس کردم کیرم کاملا شق شده، غزلم بلند شد با همون شرتو سوتین وایساد با اون چشماش که وقعا نمیدونم توش نیاز بود یا دوس داشتن یا شیطنت ذل زد بهم بعدشم زوم کرد رو کیرم اومد دقیقا روبروم وایساد دستشو انداخت دور گردنم تو کسری از ثانیه لباشو گذاشت رو لبام منم دستمو گذاشتم پشت کمرش آروم کمرش نوازش میکردم...اصلا تو وضعیتی نبودم که بخوام مقاومت کنم بعداز آشناییم با غزل هیچ کنترلی رو شهوتم نداشتم یعنی اصلا نمیتونستم کنترلش کنم... دست راستشو از دور گردنم برداشت برد گذاشت رو کیرم محکم فشارش داد که باعث شد یه آه بگمو لبامو از لباش جدا کنم،ذل بزنم تو چشماش کاملا برق رضایتو میشد توشون دید دستمو گذاشتم رو سر شونشو فرستادمش پایین غزلم خوب منظورمو فهمید جلوم زانو زد بعد دکمههای شلوار جینمو یکی یکی باز کرد اونو تا زانو کشید پایین از رو شرت کیرمو لیس میزد دستشو انداخت جلوی شرتم اونو کشید پایین سر کیرمو بدون مکث کرد تو دهنش شروع کرد به ساک زدن هر چند ثانیه یبار سعی میکرد بیشترشو بکنه تو دهنش ولی یذره بیستر از سرکیرم تو دهنش جا نمیشدو زود در میاورد...نمیدونم چقدر گذشته بود چون چشمامو بسته بودم فقط آه میکشیدم که اونم تو صدای بلند موزیک گم بود...چشمامو باز کردم دیدم داره با دستش کیرمو عقب جلو میکنه تخمام کرده تو دهنش واقعا رو این نقطه حساس بودم وقتی گرمای دهنش میخورد به تخمم از خودم بیخود میشدم چیزی نمونده بود بیام که غزل تخمامو ول کرد سر کیرمو کرد تو دهنش سریع عقب جلو کرد که باعث شد کل آبم تو دهنش خالی شه...
عشق تو انتقام12بالا رو نگاه کرد ذل زد تو چشمام دور و تو دهنش پر آب بود پیش خودم گفتم الانه که سرم قاطی کنه ولی در کمال نا باوری تمام آبی که تو دهنش بودو قورت داد...فکر کنم چشمام قد دوتا نلبکی شده بودن فکمم خورده بود زمین که غزل با تعجب گفت:چیه تا حالا ندیدی کسی از این کارا کنه؟_چر..چرا دیدم ولی تو فیلمابا شیطنتی که تو صداش موج میزد یه نگاه شیطون بهم کرد _خب فکر کن اینم فیلم بود_غزل تو بدت نیومد خوردی_نه ولی اونقدراَم که دخترا خودشونو لوس میکنن بد نبود_مطمئنی؟_آره یبار امتحان کن میفهمی_قربونت برم تو یدونه امتحان کردی بسهرفت سمت تخت که لباساشو تنش کنه که از پشت بغلش کردم زیر گوشش گفتم: کجا مگه میذارم بری حالا نوبت تواِهمون طوری تو بغلم کشیدمش سمت تخت خودمو انداختم رو تخت غزلم افتاد روم بعدش جامونو عوض کردم حالا اون زیر بود،من روش ذل زدم تو چشمای خوش رنگش سرمو بردم جلو باهم لب تو لب شدیم اصلا حواسم نبود چند دیقه پیش چیکار کرده بود بعدش که یادم افتاد واقعا چندشم شدم موهاشو از رو صورتو گردنش زدم کنار گردنشو بوسیدم دستمو گذاشتم رو سینه هاش از تو سوتینش کشیدموشون بیرون یکی شونو میخوردم یکی شونو با دستم میمالیدم بعد گذشت چند دیقه دست از سینههاش کشیدم رفتم پایین تر بین پاهاش قرار گرفتم شرتشو زدم کنار کسش خیس بود یه گرمای خیلی باحالی داشت که آدمو حشری میکرد به محض اینکه زبونمو زدم به کسش به خوش لرزید بعد شروع کردم به خوردن کسش از ترشحات کسش که حالا با آب دهن من یکی شده بود انگشتمو خیس کردم یواش یواش کردم تو کونش هم کسشو میخوردم هم سرعت انگشتمو زیاد کرده بودم بعد چند دیقه سرمو هول داد عقب با نفس نفس گفت: وای بسه اومدممنم بلند شدم نشستم رو تخت اونم بعد چند دیقه بلند شد یه بوسم کرد زیر گوشم گفت مرسی و رفت سمت لباساش اونارو پوشید سریع نشست رو صندلی نذاشت درست ببینم چی پوشیده بعداز اینکه آرایششو تجدید کرد بلند شد گفت بریم حالا میدیدم چی پوشیده یه تاپ مشکی جذب با یه دامن کوتاه تا یه وجب پایین تر از باسنش بلند شدیم رفتیم تو پذیرایی موزیک قطع شده بود دی جی داشت با دو سه تا دختر لاس میزد بقیهام با جفت خودشون تقریبا خونه ساکت بود تا مارو دیدن یکی از این پسرا مثلا بامزهها تقریبا با داد گفت: خسته نباشی پهلوون، کمر قوت...همه به حرفش خندیدن( من تازه فهمیدم چرا منو غزل صدای همو میشنیدیم نگو موزیک قطع شده بود)منم گفتم:درمونده نباشی خوشگل پسر، غصه نخور من فیزیکم قویه چند کله دیگه جا دارم به تواَم میرسه بقیه بعد چند ثانیه مکث بقیه با صدای دوبرار زدن زیر خندهاونم واسه اینکه کم نیاره حرفاییرو زد که واقعاً ازشون متنفر بودمپسر_صددرصد بچه پایین شهرید که نفهمیدید تولد مکان نیستش واسه حال کردن_اولا صدتا بچه مایدار مثل تورو همین بچه پایین شهر که جلوته میخرهو آزاد میکنه اینم مدرک!!!...دست کردم تو جیب شلوارم سوئیچ بنزو درآوردم جلوش تکون دادم خداروشکر کردم که امشب ماشین بابامو ازش گرفتم ثانیا منو نامزدم(دستمو انداختم دور بازو غزل که از حرفاو خنده های بقیه سرخ شده بود کشیدمش تو بغل خودم)زیادی عاشق همیم نمیتونیم خودمونو کنترل کنیم سر همینه از هر فرصتی استفاده میکنیمپسره دیگه لال شدو تا بعد تموم شدن که تکیه زده بود به کمری خودش بروبر مارو نگاه میکرد هیچ خبری ازش نشد شایدم دلیل این نگاه کردنش این بود فکر میکرد خالی بستم بنز دارم منم وقتی با ماشین از بقلش رد میشدم واسش بوق زدمو راهمو ادامه دادم غزلم که از وقتی جلو همه به عنوان نامزدم معرفیش کردم یجوری شده بود کلا کم حرف میزد واسه رقصیدنم هرچی بهش اصرار کردم بلند نشدو گفت تو مودش نیستم...وقتی رسیدیم جلوی خونشون غزل سرشو انداخت پایین هیچی نگفت منم بیشتر از این طاقت نیاوردم _غزل چیزی شده چرا تو خودتی؟غزل_مهدیار تورو خدا دیگه جایی منو نامزدت معرفی نکن میدونم درحدت نیستم ولی دیگه اینکارو نکن بخدا از ته قلبم دوست دارم ولی میدونم قسمتت نمیشم تورو به هرچیزی که واست ارزش داره قسمت میدم الکی امیدوارم نکن بدون هیچ حرفی با چشمای خیس از اشک رفت پایین منم هنوز تو شوک حرفای غزل بودمو داشتم حرفاشو سبک سنگین میکردم نمیدونم چقدر گذشت ولی وقتی به خودم اومدم از غزل خبری نبود پامو گذاشتم رو گاز،ماشین با نعره از زمین کنده شد بازم الکی واسه خودم میچرخیدم چی فکر میکردمو چی شد؟ من به غزل بی حس نبودم ولی عاشقشم نبودم شاید از رو ترحم یذره دوسش داشتم همینو بس با خودم گفتم باید از این بعد فاصلمو باهاش حفظ کنم نباید بیشتر از این وابستش میکردم اصلا میچسبم به اون دختره آرمیتا ولی نمیدونستم که ای دل غافل همیشه همون طوری که آدم پیش خودش فکر میکنه برنامههاش پیش نمیره...