انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5  پسین »

من و شیوا


میهمان
 
روزها مثل برق و باد میگذشت و من هر روز بیشتر عاشقش میشدم من بش پیشنهاد سکس ندادم چون نمیخواستم اینو از دست بدم در حد همون لبو اینا میخواستم یه غیرت دیگه روش داشتم
یه شب اس داد هفته دیگه تولد داداشمه اصلا وقتی اسم تولد و عروسیو اینجور چیزا میشنیدم اعصابم میریخت بهم همش فکرم این میشد اگه یکی خوشش بیاد ازش اگه مخشو بزنن یا اگه یه بیناموسی بد نگاش کنه وااااای خدا میدونه کلافه میشدم واقعا کلافه میشدم
بهش گفتم :اه یعنی چی تولد حتما قاطیه؟!!!!!
-آره دیگه امیر مگه چیه سنگینم دیگه
-ای خدا من چیکار کنم آخه یعنی چی قاطیه خب همون خانوادگی بگیرین دیگه لباس چی میخوای بپوشی؟
-نمیدونم ولی چنتایی دارم
-ببین نیلو الان بشین عکس بنداز واسم از هر کدومش فردا بیار من بت میگم کدومو بپوشی سنگین باشه ها فکر لباسای جلف و نکن
-باشه آقا خیلی گیریا !!!!!
-گیر نیسم عزیزم اما دوس ندارم کسی بد نگات کنه
-امیر بیشتر اینا که میان زن دارن
-دیگه بدتر اینا که زن دارن خیلی بدتر از اون مجرداشن در ضمن غریبه ام هست وااای خدا من چیکار کنم عجب بدبختی دارم
فرداش اومدو عکسارو نشون داد و من یکدومو انتخاب کردمو اونم مجبوری قبول کرد سنگین بود لباسش
روز تولد داداشش اومد به خدا فقط خدا اون روز حال منو میفهمید تو دل یه استرسی گرفته بودم که نپرس همش تو دلم یه چیزی بالا پایین میرفت آروم نبودم داشتم غصه میخوردم آهنگای غمگینم گوش میدادم اصلا وقتی فک میکردم اگه یه کسی اهههههه ولش کن
بهش اس دادم نرقصیا اشکان اونجاس آمارتو میده اه اعصابم خورد بود تخمی عصبی بودم به همه چی گیر میدادم آبجیم میومد تو اتاق سریع میگفتم بره بیرون کلا عصبی شده بودم لعنتی ثانیه هام ک انقد دیر میگذشتن مخصوصا که حد نداشت لا مصب اصلا نمیگذشت دیدم اینطوری نمیشه آماده شدم رفتم تو همون کوچهه پیش درخته اونجا یکم آروم شدم لامصب سیگاریم نبودم بخوام با سیگار آروم شم ؛(
اون روز لعنتیم تموم شد
اون شب هرچی اس میدادم دیر جواب میداد بالاخره مهمونی بود دیگه ولی خیلی اذیت شدم روز ولنتاین رسیدو رفتم براش یه گل گرفتم با یه عروسک خوشگل خوشتیپم کردم و رفتم پیشش بهش دادم کلیم ذوق کردش اونم یه خرس واسم گرفته بود خوشگل بود اون روز دستاش تو دست من بود رفتیم تو اون کوچهه بردمش یه جای تاریک بهش گفتم میدونی چقد دوست دارم؟
-چقد؟
-انقد زیاد که حاضرم جونمو واست بدم دختر تو چیکار کردی با من
نذاشتم حرف بزنه لبامو گذاشتم رو لباش و شروع به خوردنشون کردم یکم حرفه ای تر شده بود دستامو گذاشتم رو سینش وااااای باور نمیکردم خیلی گنده بود بهش با شوخی گفتم بچه بودی زیاد شربت سینه خوردیا خندید و گفت چند سال پیش اصلا نداشتم رفتم دکتر بهم قرص و اینجور چیزا دادش ولی من دوس ندارم
گفتم ولی من عاشقشم یه چنگ به سینه هاش انداختم به خدا از هوس نبود هزار بار خونه دوستام خالی بودن ولی بهش نگفتم بیاد در صورتی که میومد با عشق لباشو میخوردم سینه هاشو مالیدم مانتوشو باز کردم دستمو رد کردم به محض خوردن دستام به سینش یه آهههه خفیف کشید که تنم لرزید بعد چند مین تموم کردیم و رفتم رسوندمش
نمیخواستم کارمون به سکس بکشه چون مطمءن بودم دور میشدیم از هم
ولی اس های سکسیمون شروع شد بهش میگفتم عکس بندازه مینداخت با عکساش خودمو ارضا میکردم که فکر سکس نزنه به کللم چون میخواستمش به قرآن میخواستمش
یه روز رفتیم بیرون یه پسر کم سنو سال بهش تیکه انداخت جلو من به قدری عصبی شدم نفهمیدم چطوری زدمش اون پسررو بعدش دلم سوخت ولی گه خورده بود تیکه انداخته بودش
یه روز بهم اس داد امیر جونم با آبجیم )مامان اشکان( برم کرج؟
-نه نمیخواد بری بمون خونه
-اااا چرا بذار برم دیگه
-گفتم نه بحث نکن به خدا بفهمم رفتی خودت میدونی
نمیدونم چرا روش حساس بودم میترسیدم از دستش بدم
بهش گفتم چکت میکنم باید از خونه زنگ بزنی اون روز بام قهر کرد و گفت میرم و رفت
وای قلب من اون لحظه ها از کار افتاده بود تا شب دووم نیاوردم بهش اس دادم :نیلو منو ببخش عصبی بودم اگه میگم نرو به خاطر اینه که نمیخوام از دستت بدم میترسم
-ازچی؟
-از این که یکی دیگرو ببینی خوشت بیاد یا باش رفیق شی از خیلی چیزا دست خودم نیس الانم نتونستم دووم بیارم دیگه داشت حالم بد میشد
خلاصه برگشتیم با هم از ترس این که قهر نکنه زیاد گیر ندادم بهش دیگه
روز تولدم رفت واسم یه ساعت گرفت هنوزم دارمش عوضش منم روز تولدش رفتم براش یه نیم ست گرفتم بهش دادم روزای خوبی بود ۱ سال گذشت تا این که بعد چند ماهی دیدم خیلی سرد شده اس میدادم دیر جواب میداد تک کلمه ای جواب میداد
اینو میدونستم روزی همه تکراری میشنو باید رفت اما نمیخواستم باور کنم خیلی سرد شده بود اعصابم خورد میشد ۱ماه تمام اذیتم کرد یعنی آذار روحی روانی به خدا خواب نداشتم شبا گریم میگرفت آخه این چه حس لعنتی بود که من داشتم
روزای آخر اس دادم بهش :نیلو تورو قرآن تو رو خدایی که میپرستی من چیکارت کردم؟ کاری کردم ناراحت شدی؟ کسی چیزی گفته چرا اینطوری شدی حالم خیلی بده جواب بده دیگه خواهش میکنم
-نه چیزی نیس اینطوری شدم دیگه
-آخه چرا؟
-اینطوری راحتم
تا این که روز آخر بهم گفت:امیر تو نمیتونی نیازای منو برآورده کنی چه برسه به بعدا
-چه نیازایی؟
-مثلا همین عطر و لاک
وقتی اینو شنیدم تاسف خوردم به حال خودم گفتم وااای به خاطر لاااااااک بهونه قشنگتر پیدا نکردی؟
آخه چند هفته ای بود نمیومد ببینمش میگفت هر وقت لاک و عطر گرفتی میام منم میگفتم باشه بابا بیا میگیرم واست فک نمیکردم بخواد اینطوری...
هی روزگار باورم نمیشد بام تموم کرد
منو با یه عالمه خاطرات تنها گذاشت و رفت عصبی بودم به همه پرخاش میکردم لاغر شده بودم از بس چیزی نمیخوردم مثه دیوونه ها تو اتاق بودم و تو تاریکی آهنگای غمگین گوش میدادم حالم خیلی خراب بود رفیقم میگفت ولش بابا تخمته
بیشتر عصبی میشدم رسیده بودم به مرز جنون تا حالا کسیو انقد دوس نداشتمو عاشق نبودم اما عشق ما یه طرفه بود فقط من عاشق بودم اون بویی از محبت نبرده بود
بردنم پیش روانشناس تا بهتر شم اما با این چیزا حالم خوب نمیشد فقط گذر زمان تونست یکم آرومم کنه اما دیگه اون آدم سابق نشدم همون که یه وقتی شاد بود و خوشحال قلبم شکسته شد و اون عین خیالش نبود
ضربه ی سنگینو وقتی خوردم که فهمیدم خیانت کرده بهم آره اشکان گفت تو اون مهمونی تولد. دوست داداشش مخ اینو میزنه خیلیم مایه دار بوده پسره
بد بخت آهن پرست...
     
  
میهمان
 
فک نمیکردم انقد آهن پرست باشه خداییشم کم نذاشتم تقریبا هرشب ۱ یا ۲ تومن شارژ براش میخریدم خیلی بی انصاف و نامرد بود دیگه از هرچی دختر بود بدم میومد شکست بدی خوردم از کسی که واقعا دوسش داشتم
دیگه فهمیدم عشق ها یه طرفه س مثل شیوا که عاشق من بود و من که عاشق نیلو بودم دلیل تنهاییه هممونم همینه وقتی برا بار اول عاشق میشی ترکت میکنه بار دوم بدتر ترکت میکنه و اگه یه آدم خوبم پیدا بشه دیگه نمیشه بش اعتماد کرد واسه همین همیشه تنها میمونیم ولی دیگه یاد گرفتم به دختر وابسته نشم یعنی دل نبندم که خدارو شکر دل نبستم چون اون احساس اصلیم پیش نیلو موندو دفن شد
امتحانامو ریدم به زحمت قبول شدم کنکورمو دادم تو رشته عمران شهر اهواز قبول شدم همون رشته ای که میخواستم اما از من انتظار دیگه ای بود من خرخون حد اقل باید نزدیکتر قبول میشدم اما نشد
از اینجا به بعد نمیدونم چطور توضیح بدم چون باعث یه اتفاقایی افتاد که خودم باورم نمیشد همچین چیزی پیش بیاد اصلا هنوزم باورم نمیشه فک میکنم خواب بود لحظات شیرین همراه با خیانت تلخ واسم اتفاق افتاد البته خب منم جوونم و احتیاج دارم شاید بخوام تعریف کنم بگین کس شر میگه ولی به خدا راسته
نزدیکه ۱ سال و خورده ای موفق به هیچ سکسی نشده بودم همش ارضا کردن خودم بود نزدیکای عید بود که من ۲هفته قبل عید از دانشگاه برگشتم خونه
ما فامیلای زیادی داریم اتفاقای نیلو رم از یاد برده بودم ولی تا اونموقع خیلی دپرس بودم
خانواده ه ی مادرمو پدرم تصمیم گرفتیم عید و بریم شهرستانمون تو ...
خلاصه با هرار بدبختی اوکی دادن آخه همیشه دقیقه ۹۰ اینا تصمیم میگیرن هی ناز میکنن تا اینکه اوکی میدن بالاخره اوکی دادن
ما و ۲تا خاله هام با داییام و عممینا راهیه سفر شدیم از کرج تا اونجا حول حوش ۳ساعت راه با ماشین بود ۲روز قبل عید راه افتادیم و رسیدیم
نمیدونم چه حکمتی داره اما اینطور جمع هارو دوس دارم ما خانواده پر تعدادی بودیم ۴تا دختر خاله ۴تا پسر خاله ۴تا پسر داییو ۲تا دختر دایی داشتم خیلی زیاد بودیم بعد تقریبا همه به سن هم نزدیک بودیم البته از ۱۳ سال داشتیم تا ۲۷ سال عروس داییمم اومده بود
این عروس داییه من ۲۷ سالشه قدش همقد خودم استیل عالیییی بدون چربی و خوشگل انصافا دختر خوبیم بود یعنی خیلی سرتر از پسر داییم بود
شب اول با بچه ها دور هم جمع شدیم بشینیم پانتومیم بازی کنیم حساب کنید نزدیکه ۱۵ نفر بودیم شوهر خالم داییمم بود دو گروه شدیمو بازی میکردیم خداییشم من قشنگ بازی میکردم اگه تعریف از خود نباشه تو هر چیزی استعداد دارم ؛(
بازی میکردیمو میخندیدیم خیلی حال میداد انقد من اینارو خندوندم که حد نداشت عروس خالم که ولو بود رو زمین انقد خندید تو گروه من بود هر وقت میخواستیم مشورت کنیم این بغل من بود اما من ۲۰ ساله کجا اونه ۲۷ ساله کجا من همه اون جمعو عین خواهرام میدیدم بالاخره فامیل بودیم و راحت بودیمویعنی کوچکترین فکر بدی نمیکردم
اسمشم ساناز بود شوهر ساناز یعنی پسر داییم خوب بودا اما اصلا توجه نمیکرد بهش اصلا یعنی وقتی ما بازی میکردیم اون نبود منم میدیدم تنهاس میگفتم تو بیا تو گروه ما شوهرش همش سرش تو گوشی و فیلم دیدن بود میدونستم که ناراحته حس میکردم
تا ساعت ۳ صبح ما بازی کردیم یعنی جوری بود که انقد خندیدیم دیگه مامانمینا بیدار شدن گفتن بخوابید دیگه با داد و بیداد بازیو تموم کردن
ولی من خوابم نمیومد سریع بساط قلیونو آماده کردم
روستای ما خیلی با صفا بود حد اقل هیچ صدای ماشینی نمیشنیدی حیاط خونه باغ بود همه نوع درختی داشتیم گردو انگور گیلاس آلبالو ...
چسبیده به خونمون تو حیاط یه قسمتی هست مثه بهار خواب اونجا ما پارچه مینداختیم میشستیم کل فامیل رفتن خوابیدن من قلیونو آماده کردمو رفتم تو بهار خواب نشستم عجب هوایی بود محشر بود صدای جیرجیرکا واااای عالی بود دستشوویم ته باغ بود هرکی میخواست بره واقعا ترس داشت معمولا دوتایی میرفتیم ؛(
قلیون میکشیدم که...
     
  
میهمان
 
قلیون و چاق کردم که دیدم ساناز با آبجیم اومدن پیشم
ساناز-به به بی سرو صدا بابا صدامون میکردی خوب
-ااا به خدا فک کردم رفتین خوابیدین بیاین بشینین تازه چاق شده
دوسیب آلبالو بود واااای تو اون هوا و اون ساعت واقعا میچسبید ساناز اومد کنارم نشست آبجیمم اونطرف آبجیم بعد یکم کشیدن سرش درد گرفت گفت میرم بخوابم رفتو منو اون موندیم که شروع کرد
س- امروز خیلی بهم خوش گذشت مرسی
-من که کاری نکردم به منم خیلی زیاد خوش گذشت خداییش خوب بود
س-آره چند سالت بود راستی ؟
-من دیگه ۲۱ دیگه اگه خدا بخواد البته
س-به سلامتی موفق باشی
-مرسی
یکم کشیدیم اون از دانشگاش حرف زد از خودش یکم خیلی دختر خوبی بود ولی نمیدونم چرا پسر داییم انقد یبس بود کلا با این کار نداشت انگار نه انگار که این زنشه اونم چه زنی مانکن یعنی هرکی ببینه سیخ میکنه با ادب فوق العاده مهربون
اون شب گذشت دختر خالمینا مشروب گرفته بودن ولی خب من که نمیتونستم بخورم جلو فامیل دوس نداشتم اینا با داییمو ساناز رفتن باغ منم خداییشش دلم میخواست ولی چه میشه کرد
اون روز با بچه ها تو حیاط میچرخیدیمو میخوردیم تا این که گفتم بریم حکم بازی کنیم نشستیمو مشغول بازی دیدم گوشیم زنگ خورد یه خط ناشناس ج دادم:
-بله بفرمایین؟
-سلام آقا امیر؟
اصلا وقتی سلام داد فهمیدم سانازه به رو خودم نیاوردم که مثلا نمیشناسم
-بله شما؟ )یا خنده گفتم(
-خوبی شما من شمارتو از شیوا گرفتم)خنده(
اخه کل فامیل از شیوا میدونستن فک کنم آبجیم آمار داده بود اونورم که خورده بودن حس کردم چون شنگولن میخوان دستم بندازن
-ااااا شیوااااا ؟ نمیشناسم واللا خب حالا امرتون
-راستش خوشم اومده ازت
--ااا احیانا میگم یه وقتا یه وقت ساناز نیستی دیگه
-ساناززز )با خنده( نههههه ساناز کیه
-تیچررررر دیگه خوش مزس حالا؟ )با خنده(
آخه اسم مشروبشون تیچر بود منم تیکه انداختم ((((
بعدش یکم با شوخی خنده حرف زدیمو گفت جات خالیه اینجا تعارف تیکه پاره کردیم
دروغ نگم فک کردم اول حتما ازم خوشش اومده بعدش گفتم نه بابا حتما با اخلاقم حال کرده مثلا چون بچه پایه ایم
شبش نشستیم بازیه مافیا نمیدونم بلدید یا نه همون که ۲ گروه میشیم یه گروه پلیس و یه گروه مافیا بازیش خیلی جالبه اونو بازی کردیمو خندیدیم و خوش گذشت
من به داییم گفتم با پسرا میخوابیم بیرون واییییی عجب هوای خنکی بود میرفتم زیر لحاف صدای جیرجیرک وااای عالیییی بود داشتم میخوابیدم که دیدم ساناز یه اس متنی عارفانه داد اول فک کردم باز میخواد دستم بندازه آخه پیش دختر خالمم خوابیده بود میترسیدم اس بدم تا این که دلو زدم به دریا
منم یه اس از این اس های ضد عشقی دادم خیلی داشتم اونم چه اسهایی اس های سنگین ضد عشقی اون مثبت اس میداد که مثلا امید واریو اینا من ضد میدادم بعد چنتا اس داد :چته چرا اینطوری اس میدی؟
-بیخیال مهم نیس
-واسه هرکی یه مشکلی پیش میاد ولی اگه دوس داری بگو
-هیچی بابا یکیو میخواستم که خیانت دیدم
-آخی عیب نداره لیاقت نداشته حتما
-نمیدونم شاید من لیاقت نداشتم ولش
-منم وضع خوبی ندارم ))
-چرا تو چت شده
-معلوم نیس؟
-جواد و میگی؟
-اوهوم فک کنم همه میدونن چطوریه
-اینطوری نیس حتما خسته س درست میشه
-چی درس میشه الان ۴ساله همینه یه گوشه محبت ندیدم ازش در حالی که من تشنه محبتم هر کاری کردم نشده همش سرش تو گوشیو اینترنتو اینجور چیزاس دیدی امروز حرکتش اوجه مهربونیش بود اوج اوج
آخه وسط بازی اومد یه قلقلک داد و رفت راست میگفت
-عیب نداره تو هر خانواده ای پیش میاد دیگه
-تو خونه ام همینطوره اصلا ما پیشه هم نمیخوابیم اون تو حال میخوابه من تو اتاق حتی...
-حتی چی؟
-حتی الان ۲سالی میشه رابطه ایم نداریم
خلاصه گله کرد و منم واقعا دلم سوخت حیف بود واقعا اگه زن من بود رو جفت چشمام میذاشتمش
اس دادنای ما رنگ گرفت دیگه فهمیدم بهم حس داره تا روز ۱۲ فروردین خیلی پیشرفت کردیمو با نگاه های همدیگه میشد عشق یا هوس نمیدونم بهم دیگه ردو بدل میکردیم
روز ۱۳ موقع برگشت بود که گفت تو بیا با ماشین ما من رفتم تو ماشین اونا
این جای کار قشنگه خواهرشوهرشو فرستاد جلو نشست بعد خودش عقب سوار شد بعدش من سوارشدم بعد آبجیم بعدش دختر خالم
وای کنار هم بودیم از وقتی که نشستم بلند کردم آخه این مشروبم خورده بود این چند وقته فک کنم حشریم شده بود تو اس هاش میگفت میخوام بخورمتو از این حرفا دقیقا وقتی نشستیم ببینید به خدا باورم نمیشد این یکیو دیگه اصلا که با من .من با زن پسر داییم اصلا باور نمیکردم هنگ بودم
یه ساپورت چسبون پوشیده بود که من نگاش میکردم حال میکردم
خلاصه نشستم کنارش قلبم میزد تو ماشین آهنگ گذاشته بودیمو میرقصیدسم منم مخصوصا خودمو میمالیدم بش
وااای ساپورتشو دوس داشتم اون پاهاشو ناز کنم خیلی ناز بود پوست سفیدو نرم نااااازززز بود کاپشنمو گذاشتم رو پام طوری که کسی شک نکنه دستمو از زیر بردم گذاشتم رو زانوم اونم فک کنم فهمید منظورمو دستشو از زیر نزدیک کرد منم با انگشت کوچیکم دنباله دستش میگشتم تا این که خورد بهش وای قلبم ریخت به خدا باورم نمیشد اون لحظاتو همش فک میکردم خوابه
یکم جرءت دادمو دستمو نزدیکش کردم دستشو گرفتم به محض گرفتن قشنگ حس کردم داغ شدم
اینطورم نبود به راحتی این کارو کنم ۱ ساعت طول کشید یا وقتی خواهر شوهرش برمیگشت من جدا میکردم دستمو تا این که دستمو گذاشتم رو رونش وای عاشق این بودم از رو ساپورت بمالمش انقد حشری شده بودم از سر کیرم آب حشرم میومد واااایی چه حالی میداد میمالیدم رونشو ولی نزدیکه کسش نمیکردم پیش خودم میگفتم زوده باید قشنگ حشری بشه هر از گاهی با انگشت کوچیکم سمت کسشو ناز میکردم من که بگم داشتم میترکیدم شوهرش که گاو بود بابا انگار نه انگار یه نگاه به ساناز کردم وای خیلی تابلو بود چشاش شهلا شده بود خمار دستمو برداشتم گذاشتم تو دستاش بعد چند مین اون با انگشت کوچیکش شروع به ناز کردن کیرم میکرد
با اولین برخورد انقد حال میکردم که حد نداشت خیلی با احتیاط این کارارو میکردیم با اس هم بهم دیگه ابراز عشق میکردیم قلبم یه جوری شده بود یه هیجان تازه کیرمو ناز میکردو منم چشمامو بستم تا بهتر حال کنم دیگه فکرم شده بود بکنمش اونم از کس برا بار اول یعنی میشه؟کس بکنم من کون که کرده بودم اون لحظه انقد حال میکردم که وژدان حالیم نبود که بابا این زن پسر داییته
منم دستمو گذاشتم رو رونشو ناز میکردم ...
     
  
↓ Advertisement ↓
میهمان
 
تو ابرا بودم با انگشت کوچیکش داشت ناز میکرد کیرمو یه دفه جواد وایساد مام سریع خودمونو جمع کردیم پیاده شدیم بچه ها میخواستن برن دستشویی مام رفتیم دستشویی تو دستشویی یه نگاه به کیرم کردم شرتم که پر آب حشر شده بود خیس کرده بودم
برگشتیم از این دکه ایا بستنی گرفتیم خوردیم خیلی نیاز بود خنکم کرد بعدش رفتیم نشستیم تو ماشین بعد ۵ مین دوباره کاپشنمو انداختم روم دستمو بردم زیر دستشو گرفتم با دستامون باهم بازی میکردیمو حال میکردیم با انگشتاش یه سوراخ درست کرد انگشت اشاره منو گرفتو بالا پایین میکرد به محض این کار واییی فکر کردن کسش اومد جلوم وااای دوس داشتم تجربه کنم
بعد اون مصیبتا که کشیدم احتیاج به آرامش داشتم به محبت یه جورایی عقده شده بود و حالا ساناز داشت بهم محبت میکرد منم همینطور
ولی اون موقع من اصلا باورم نمیشد به خدا هنگ بودم گفتم شاید اثرات مشروبه برگردیم درس میشه
بهش اس دادم :ساناز تو بیا خونمون بمون نرو خونتون
-آخه زشته
-زشت نیس بیا دیگه نمیتونم فعلا دوریتو ببینم ۱۳ روزه خماریتو کشیدم بیا دیگه جون من
خلاصه رسیدیم از جواد اجازه گرفت با دختر خالم موندن پیش ما جوادم که از خدا خواسته
رسیدیم خونمون من ولو شدم رو مبل عصری اشکان ز زد بم گفت پاشو بریم بیرون
پا شدم رفتم پیشش رفتیم یه قلیونی کشیدیمو ساناز اس داد بهم:بیرون شیطونی نکنیا بفهمم چشاتو از کاسه در میارم ؛(
-آخه کی دلش میاد شیطونی کنه وقتی آدم تورو داره
-نه شوخی کردم من بهت آزادی میدم فقط بهم دروغ نگو . کجا رفتی دلم واست تنگ شد اگه بودی...
-چشم زود میام . اگه بودم چی؟
-لباتو میخوردم
-ایکاش میشد
-میشه صبر کن بیا تو
-آخه چطوری؟
-دیگه دیگه عجله نکن گفتم بهت من عاشق هیجانم
وایییی منم عاشق هیجان بودم میخواست چیکار کنه؟
من با اشکان رله بودم قضیه رو بهش گفتم بم گفت هواستو جمع کن امیر این زنه دیگه دختر نیس اگه بفهمن بیشتر واسه تو بد میشه میگن تو زیر پاش نشستی و کلا از خانواده طرد میشیو...
راس میگفت اما راهی بود که دیگه وارد شده بودم
رفتم خونه دیدم آرایش کرده همون ساپورتشم پاشه رفتم اتاق سیستممو روشن کردم نشستم پاش آهنگ گذاشتم که ساناز اومد تو و گفت میشه چند لحظه بری بیرون من برم حموم بعد برگردی
آخه حموم تو اتاق من بود اتاق بغلیم اتاق آبجیم بود خندیدمو رفتم بیرون
بعد ۵ مین برگشتم رفتم پشت سیستم
حموم دقیقا پشت سیستمم بود و مشغول بودم تو اینترنتو اینجور چیزا بودم فیسبوکمو چک کردمو خلاصه مشغول بودم دیدم صدای آب قطع شد فهمیدم میخواد بیاد بیرون خدا خدا میکردم لخت بیاد بیرون ببینمش ولی بعد چند لحظه لباس پوشیده اومد بیرون یه لبخند بهم زدو رفت بیرون
گفتم اه شانس خوبی بودا حالا میدیدم چی میشد خب
بعد ۱۰ مین اومد داخل اتاقم کیفش تو اتاقم بود به بهانه کیفش اومد دیدم آرایش کرده بد
درو بست رژ قرمز جیغ زده بود نزدیکم شد باورم نمیشد درجا سیخ کردم چشاش شهلا بود معلوم بود هنوز خوب نشده صورتشو نزدیکم کرد لبامو بردم جلو یه لب بگیرم ازش لباشو برد عقب نذاشت لب بگیرم یه جورایی خواست آتیشیم کنه بعدش خودش لباشو آورد جلو شروع کرد به لب گرفتن
اون لحظه رو تجسم کنید بقیه تو حال بودن ما در حال لب گرفتن اگه یک نفر یک نفر وارد میشد حتی اگه ما جدا میشدیم میفهمیدن چون رژش کامل رو لبام بود قلبم داشت میومد دهنم اونم همینطور ولی حشرمون زده بود بالا اون به خاطر مشروب من به خاطر کس
پروتر شدم بلند شدم از صندلیم صورتشو گرفتم دستم لباشو میخوردم با زبونم حسش میکردم عوضی یه جا محکم لب پایینیمو گاز گرفت گفتم آی خندش گرفت
چسبوندمش به دیوار دستمو گذاشتم رو سینه ش واااای عجب چیزی بود مورد علاقم سفت بود دوس داشتم لباشو به طور شهوتناکی میخوردم صدای نفسهامون که معلوم بود ترسیدیم بریده بریده بود
ولم کرد یکم دور شد ازم اومد جلو یه لب دیگه گرفتو رفت دم کیفش رژشو زدو رفت به محض رفتن انقد ترسیده بودم خداشاهده دستو پام میلرزید چه ریسک کیری بود ما کردیم تو اتاق دنبال دستمال کاغذی بودم پیدا کردم رفتم تو حموم به لبام آب زدمو پاک کردم به محض اومدن بیرون دیدم شرتشو شسته عجب شرتیم بود لامبادایی بود پس اونم خیس کرده بوده برش داشتم نزدیک کیرم کردم پیش خودم گفتم حتما میکنمت...
     
  
میهمان
 
شب شد موقع خواب بهم اس داد خواستی بخوابی در اتاقتو باز بذار رو به حال بخواب منم سمت تو میخوابم ببینمت
موقع خواب درو باز گذاشتمو خوابیدم همه جا تاریک بود تا نور گوشیش خورد تو صورتش دیدمش چقد خوشگل بود این زن شروع کردیم به اس بازی اس دادم:عزیزم خوبی؟
-نه امیر حالم خوب نیس ایکاش پیشم میخوابیدی
-چرا خانومی چیزی شده
-قضیه جواد اصلا انگار نه انگار زنشم دیدی چه راحت گذاشت بمونم از خداشه الان حال میکنه
-نمیدونم چی بگم ولی تو رو باید رو چشاش بذاره تو خیلی سرتری از اول اینطوری بود،؟
-نه اوایل خوب بود ولی ۳ سالی میشه جدیدنم گیر داده بچه میخوام اصلا تن به این کار نمیدم
-الهی عیب نداره بش فک نکن عزیزم دلم واسه لبات تنگ شده راستی سایزه سینه هات چنده؟
-۷۵ عشقم
-جوووون خیلی دوسشون دارم میدونی دوس دارم بیشتر تو حال کنی تا من
-جوهر من خیلی وقت خاموشه عزیزم
-خودم روشنش میکنم فدات شم
یکم اس دایمو با کلی بوس خوابیدیم
صبح نمیدونم چرا زود بلند شدم وقتیم پاشدم کیرم سیخ بود مشکل بیشتر ما آقایون دیدم سانازم بیداره بقیه خواب بودن ساعت ۶ بود همه خواب بودن تو حالم خوابیده بودن پا شدم رفتم دستشویی از حال که رد شدم دیدم بیداره سلام کردم بهش و رفتم دستشوییو اومدم پشت بند من اونم رفت دستشویی برگشتم تو اتاق بش اس دادم الان بهترین وقته بیا تو اتاقم گفت خطرناکه بیدار میشن میفهمن گفتم بیا دیگه نمیفهمن
با کلی اس دادن کشوندمش تو اتاق نشوندمش رو صندلیم دستو پاهام به طرز غیر معمولی میلرزید لباشو شروع کردم به خوردن و میخوردم دستشو گذاشت رو کیرم و یه لبخند زد میدونستم خوشش اومده شروع کرد به مالیدن واااای داشتم میمردم بلندش کردم دستمو گذاشتم رو کسش شروع کردم به مالیدن واییی عجب کسی بود خواستم درش بیارم سر پا بکنمش نذاشت مقاومت کرد بعد چند لحظه ام جدا شدو گفت بسه ساپورته پاش بود کثافت هیکلش سکسی بود رفت بیرون
اعصابم خورد شد هرچی اس دادم کجا رفتی بیا ج نداد تا دوباره اس داد نمیشه یه خدا میفهمن با هزار بدختی آوردمش تو اتاق خوابوندمش رو زمین افتادم روش شروع به خوردن لاله گوشش کردم نذاشت فوق العاده حساس بود سرشو اینور اونور میکرد نمیذاشت سینه هاشو میمالیدم نفس نفس میزد اومدم ساپورتو در بیارم نذاشت چاره ای نداشتم پاهاشو همونطوری باز کردم و کیرمو از رو شلوارکم میمالیدم به کسش از رو ساپورت محکم میمالیدم چه حالی میداد این که کس جلوم بود نمیتونستم بکنمش بیشتر حشریم میکرد شروع به عقب جلو کردن کردم بعد چند مین انقد حشری بودم آبم اومد تو شرتم خالی شد از روش بلند شدمو بلندش کردم یه لب جانانه گرفتمو گفتم مرسی فرستادمش رفت خیلی حال داد خیلی آروم شدم عصرش اس داد میخواستم ساپورتمو در بیارم ولی ....
-ولی چی؟
-چون گندس ترسیدم البته میدونستما
رفتم بیرون بهش ز زدم:از کجا میدونستی ناقلا
خندید و گفت :آبجیتو دختر خالتم میدونن
-اونا از کجا؟
دوباره خندیدو گفت:سه ندی جلوشون اما از دهن اونا شنیدم بعضی اوقات که حرف میزدیم بحث که پیش میومد میگفتم به امیر نمیخوره داشته باشه اما دختر خالت گفت اتفاقا یه چیزی داره غوله میگفتم از کجا میدونی گفت عکساش تو کامپیوترش بود از خودش انداخته بود
به زور خندیدمو خلاصه بحثو تموم کردم اولش عصبی شدم که گاف به این بزرگی دادم اون عکسا عکس کیرم بود که برای شیوا انداخته بودم تازه فیلمامونم بود که سکس داشتیم پس این دختر خاله فوضول ما دیده بوده اهههه خیلی تیز و فوضوله بعضی اوقات که هواسمم نبود میرفت تو گوشیم اس هامو میخوند اما از وقتی که با ساناز بودم هواسم بود اونم شک کرده بود که چرا انقد هواسم هست بهم گفته بود ببین من که میخونم اخر سر
هم عصبی بودم هم خوشحال
عصبی واسه این که گاف داده بودم و دختر خالم عکس و فیلم هامو دیده بود
خوشحال واسه این که ساناز میدونس چه کیر بزرگو کلفتی دارم لمسشم کرده بود یه جورایی افتخار میکردم و این که از کیرم تو جمع تعریف شده بود خوشم میومد ...
     
  
میهمان
 
روز بعدش دیگه رفت خونشون تو فکر این بودم سکس کنم باش مثل دوتا عاشق بهم دیگه اس میدادیم
رفتم پیش اشکان بهش گفتم:اشکان اگه بریم بیرون تو میای؟
-با کی؟ کجا ؟ من کیم کی منو کرده؟ )با خنده(
-اه لوس با ساناز دیگه میخوام بگم بریم بیرون
-خوبه من هستم من پایه ام فقط نامردا بگین یکیم واسه من بیاره دیگه
-باشه ببینم چی میشه. راستی از نیلو چه خبر خوبه؟
-خبر ندارم ازش
خلاصه بعد خداحافظی زنگ زدم به ساناز:سلام عزیزم خوبی؟
-به سلام خوبی اتفاقا میخواستم بهت زنگ بزنم
-چ خبرا خسته نباشی راستی ببخشید اگه خونمون بهت بد گذشت
-این چه حرفیه باورت نمیشه تا پامو از خونه گذاشتم بیرون دلم برات تنگ شد نمیدونم چم شده من سابقه نداشتم اینطوری به کسی این حسو داشته باشم
-خب شانس خوبه منه دیگه
-نمیدونم به شهین)آبجیش( تعریف میکردم اونم تعجب کرده بود میگفت ساناز تو اینطوری نبودی چی شد یه دفه اول فک میکردم اثرات مشروبه اما الان میفهمم که...
-که چی؟
-دوست دارم بهت حس پیدا کردم
نمیدونم چرا کیرم یه دفه سیخ شد منم گفتم:خب منم دوست دارم
-دروغ نگو اگه داشتی چرا زودتر نیومدی سمتم من اگه نخ نمیدادم عمرا میومدی
-بابا نمیشد خب میترسیدم تو خوشت نیاد ازم اصلا از کجا میدونستم راستی عزیزم بیرون میای بریم؟
-کجا!
-نمیدونم یه جا بریم دیگه پارکی سینمایی یه جا بریم
-باشه جور شد میریم
شب اس دادم اشکان گفتم کیری کجا بریم بالاخره منتظره چی بگم بهش
-دادا بریم دربند خیلی خوبه
-آخ راست گفتی دمت گرم گزینه خوبی بود
اس دادم به ساناز جمعه بریم دربند به آبحیتم بگو بیاد میخوام به اشکان دوستم بگم بیاد
اس داد باشه آبجیش تو پرتر از خودش بود خوشگل بود ۲تا بچه داشت دوتاشونم پسر یکی کوچیک یکیم میرفت سربازی شوهرشم تو خارج بود
خلاصه جمعه صبح پاشدم مامانم گفت کله سحر کجا داری میری که گفتم میخوایم با دوستام بریم سد کرج و پیچوندم اشکان ماشین باباشو گرفته بود اونم گفته بود میریم سد اومد دنبالم رفتیم تهران دنبال سانازو شهین من جلو بودم که وقتی رسیدیم پیششون پیاده شدم بعد از سلام و احوال پرسی به شهین گفتم بشینه جلو من خودم نشستم عقب پیش ساناز ساناز تیریپ باحال زده بود ساپورت یه کاپشن با مزه صورتیم پوشیده بود خیلی خوشحال بودم اولین بار بود اینطوری میرفتم بیرون
ساناز یه رژ قرمزم زده بود که سکسی شده بود با اون چشای خمارش لامصب همیشه انگار خماره ناخناشم بزرگ بود و روش کار کرده بود شهینم اسپرت پوشیده بود از این کتونی زرنگا پاش بود تو آیینه مسخره بازی در میاوردم اشکان میخندید شهینم برمیگشت ببینه من چیکار میکنم میخنده
عقب دستمو انداخته بودم دور گردن ساناز با این دستمم دستشو گرفته بودم نازش میکردم اونم با دستم بازی میکرد کیرم قشنگ سیخ شد خودش فهمید اومد با خنده در گوشم گفت این چرا همیشه سیخه
گفتم عزیزم چون تو کنارشی بعدش آروم با ناخنش میکشید رو کیرم وایی انقدر حال میداد که حد نداشت تنمو میلرزوند منم دستمو گذاشته بودم رو رونش نازش میکردم اشکانم مخصوصا جلو رو میدید که ما راحت باشیم یه لحظه جفتمون حشری شدیم سرمو گرفتم سمت ساناز یه لب ۲ ثانیه ای گرفتیم
فک کنم لحظه شماری میکرد برای سکس دیشب راجع به کیره جواد پرسیدم میگفت خوبه رو به کوچیک گفتم من چی گفت ماله تو مثه آدمیزاد نیس
دیگه رسیدیم دربند بار اولم بود میومدم رفتیم یه جا پارک کردیم ۴ نفری راه افتادیم دست من تو دستاش راه میرفتیم به سمت بالا بعضیا منو که میدیدن میخندیدن آخه بالاخره اون سنش بالاتر از من بود بعد قیافه من یه جورایی بیبی فیسه این بود شایدم حسودی میکردن ؛(
به ساناز گفتم بیا ما تند بریم اونام با هم آشنا شن یه کم تند رفتیم جلو برگشتم دیدم اونا چه میگنو گرم گرفتن
رفتیم تو یکی از این آلونکاش نشستیمو چایی خوردیم خیلی حال میداد کنارشم آب رد میشد جای با صفایی بود ساعت ۱۰ شده بود گفتیم بریم قلیون بکشیم رفتیمو ساناز همش کنارم بود وقتی ساناز قلیون کشید داد من زدیم زیر خنده آخه لبیه قلیون قرمز شده بود چه حالی میده یکی بغلت باشه و قلیون بکشی خیلی حال داد بعد از اون اومدیم پایین گفتیم بریم ناهار بخوریم که اونا گرفتن نذاشتن ما دست کنیم تو جیبمون با معرفت بودن خداییش
رفتیم یه چیز برگر گرفتیمو خوردیم بعدش بردیم اول شهین و رسوندیم منو سانازم که عقب بودیم داشتیم حال میکردیم دستمو گذاشتم رو کسش دیگه رعایت اشکانم نمیکردم من کسسسسس میخواستم دستمو گذاشتم رو کسش شروع کردم به مالیدن ساپورت کلفت پاش بود وای کیرم سیخ شده بود محکم میمالیدم شروع به نفس زدنای آروم کرد چشاشم بست سرشو هل داد عقب پاهاشو بیشتر باز کردم تند تند مالیدم دستشو میذاشت رو دستم که مالش ندم میگفت بسه ولی میدونستم نزدیکه انقد تند تند میمالیدم که دستم درد گرفت تا این که پاهاشو یه دفه جمع کرد تو هم اومد در گوشم گفت بسه
سانازم رسوندیمو رفتم جلو تا نشستم اشکان گفت کونی چیکار کردی یه نگاه به کیرم کردو خندید گفتم حاجی خیلی تو کفم
گفتم تو چیکار کردی شهینو
گفت میخوام اگه بتونی جور کنی گفتم حلله حاجی مثه این که قراره کس بکنیم نا فرم خیلی خوشحال بودم اما نمیخواستم سانازو از دست بدم رسیدم خونه و پریدم تو حموم
یه روز ساناز ز زد چه گریه ای کرد گفتم چی شده چرا گریه میکنی؟
-دیگه نمیتونم امیر نمیکشم جواد دیگه اعصاب نذاشته
-خب چی شده
-میگه بچه میخوام منم گفتم نه یا باید منو طلاق بده یا میذارم میرم
-خیله خب آروم باش عزیزم گریه نکن همه چی درست میشه فدات شم گریه نکن دیگه منم ناراحت میشم باشه؟
-باشه امیر تو خیلی خوبی
-عزیزم تو خوبی تو فرشته ای که قدرتو نمیدونن الهی که من فدات شم
-خدا نکنه
خلاصه آروم شد و قطع کردم داشتم به این فکر میکردم که چه حالی بده اگه اینو من بکنمش
یه روز اس دادم نمیشه بیام خونه آبجیت همو ببینیم؟
چند وقت پیش بحث سکسو کشیدم وسط اصلا راضی نبودو راضیم نشد گفت اگه این کارو کنم از داخل نابود میشم هرچقد گفتم خیانت نیس وقتی کسی که اصلا بات کار نداره مهم علاقه س که تو نداری میگفت نه اصلا نمیتونم بفهم میگفتم بابا ببین جواد اصلا بات کار نداره این که نشد پیمان زناشویی میگفت من با اون کار ندارم اما وقتی من عهد بستم با خودم بستم نمیتونم لطفا درک کن
دیگه دیدم راه نمیداد گفتم شاید موقعش بشه نتونه خودشو کنترل کنه و داد
اس داد بذار ببینم چی میشه تا این که اس داد ۴ شنبه بیا بچش که مدرسه س پسرشم تا ۱۲ نمیاد تو باید ۱۱ بری از اینجا
تو کونم دیگه عروسی شد خلاصه ۴شنبه رفتمو ساعت ۷ و نیم رسیدم پیشش داخل ساختمون شدم آروم رفتم تو واووووو چقد ناز شده بود موهاشو ریخته بود دورش یه ساپورت طرح دار پوشیده بود با یه بولیز سکسی سیاه که سینه هاش خودنمایی میکرد با رژ قرمز و چشای شهلاش به محض ورود چشام قفل شد رو هیکلش خندیدو گفت بیا داخل دیگه رفتم تو نشستم رو مبل رفت چایی بریزه از نمای پشت که به کونش نگاه کردم سیخ کردم وایییی یعنی میشد بکنمش ؟
گفتم شهین کجاست گفت میره ورزش الانا دیگه میاد گفتم نیومدم نیومدا خندیدش
بعد یه ربع با بربری وارد شد و یه صبحونه زدیم بهش گفتم بریم اطاق گفت باشه یه آدامس اربیت نعناییم انداختم بالا رفتیم تو اطاق درم بستم نشستیم رو تخت شهین
کنارش بودم دستمو گذاشتم رو صورتش گفتم خیلی خوشگل شدی یه لبخند زدو صورتامون نزدیک هم شد یه لب حرفه ای از هم گرفتیم خیلی حرفه ای بود نا کس یه کار میکرد هوسی شم لبمو گاز میزد خودشو میکشید عقب خوابوندمش رو تخت
رفتم روش شروع به خوردن گردنش کردم با دست چپمم انداختم دور کونش و ماساژ میدادم رفتم سمت گوشش وای نقطه ضعفش همینجا بود دیوونه میشد اصلا نمیتونست سرشو اینور اونور میکرد بلندش کردم بلوزشو در آوردم سوتین صورتی ساپورتشم در آوردم
سرد بود هوا رفتیم زیر پتو شرتشم صورتی بود مدل نازی بود حالت توری بود دست به کسش نزدم خودمم لخت شدم با یه شرتو جوراب بودم
رفتم سمت لباش بعدش بلندش کردم از پشت سوتینشو در آوردم سینه هاش معرکه بود میگفت ایروبیک کار میکنم افتادم به جون سینه هاش و میخوردم با حوصله این زن بود خیلی وقتم بود سکس نداشته باید آماده میشد با حوصله نوکاشو کردم تو دهنم آروم لیس میزدم ساناز به خودش میپیچید و حال میکرد با دستش شروع به مالیدن کیرم کرد و بعد دستشو برد داخل شرتم شروع به مالیدن کرد به من که خیلی حال داد با اون دستای نرمش حال میداد بهم رفتم پایین شرتشو در آوردم چشاشو بست جفت پاهاشو گرفتم بالا وای جفت سوراخاش معلوم شد کسش تقریبا قهوه ای بود ناز بود حال کردم باش سرمو نزدیک کردمو مشغول خوردن شدم بازم همون مزه ی آشنا کمی ترش ولی دوس داشتنی لحظه شماری واسه کردنش داشتم وقتی خوب آماده شد کیرمو نزدیکش کردم قبل وارد کردن نگام کرد گفت فقط یواش گفتم باشه کیرمو نزدیک کردمو آروم سرشو کردم تو واااااای خیلی داغ بود لیز و گرم تنگ خیلی خووووب بود یه آه ریز کرد دستشو گذاشت رو کسش آوردم بیرون از دوباره یه بار دیگه فشار دادم و بیشتر فشار دادم دیگه تو بود شروع کردم آروم آروم تلنبه زدن چه حالی میداد تو ابرا بودم دیگه آه کشیدناش زیاد شد مخصوصا محکم میزدم تو کسش دوس داشتم جرش بدم وقتی میدیدم همچین کس ظریفی زیرمه حال میکردم حالا دیگه کسم کردم
صداش رفته بود هوا مطمءنم شهینم شنیده بود در آوردم خوابیدم نشست روم باز یه حرکت آشنا این بار از کس
بالا پایین میکرد آروم معلوم بود درد داره همراه با لذت دستم رو جفت سینه هاش بود تا ته تو کسش بود کس خیلی باحاله جوریه که دیر آبت میاد کون تنگه زود آبتو میاره خوابوندمش از عقب کردم تو کسش یه کمیم این حالتی کردم تا دیگه داشت آبم میومد خوابوندمش از جلو دیگه قشنگ افتادم روش شروع به لب گرفتن دیگه آبم داشت میومد سریع کشیدم بیرون ریختم رو سینه هاش واااااای دیگه آروم شدم
     
  
میهمان
 
بعد از اومدن آبم دراز کشیدم کنارش جفتمون رو به کمر دراز بودیم جفتمونم نفس نفس میزدیم خیلی خسته شده بودیم من یه وری شدم سمتش صورتشو گرفتم سمت خودم گفتم خوب بود با سر تایید کرد
انگشتمو گذاشتم دور لبش با لباش بازی میکردم اونم سعی میکرد زبون بزنه به انگشتم منم نمیذاشتم رفتم سمتش لب بگیرم سرشو یکم بلند کرد لب بگیره سرمو بردم عقب دقیقا کاریو که با من میکرد
یه بار دیگه این کارو کردم اخر سر عصبی شد و دستاشو حلقه کرد دور سرم کشید سمت خودش یه لب جانانه طولانی گرفتیم از هم بلند شدم دستمال کاغذی آوردم نشستم کنارش تمیزش کردم بعدش دستمو گذاشتم رو شکمش شروع به ناز کردن کردم چشاشو بست با انگشتم میکشیدم رو بدنش قشنگ معلوم بود داره لذت میبره با انگشتم رفتم دور سینه ش دور نوکش میچرخوندم بعد یه فشار به نوکش میدادم نوک سینه هاش بزرگتر شده بود بعد شروع کردم با کف دست سینه هاشو ناز کردن وای چقد خوب بود سینه هاش اونم خودشو پیچو تاب میداد منم دوباره سیخ کردم بعد انگشتمو آوردم سمت کسش شروع به مالیدن کردم نمیکردم تو گذاشتم قشنگ حشری شه بعد این که صدای نفساش اومد انگشت وسطیمو آروم کردم داخل کیرمم به حد زیادی بزرگ شده بود شروع به عقب جلو کردن کردم سانارم چشاشو بسته بود با دستشم دست منو گرفته بود سرعت دستمو بیشتر کردم بعدش وایسادم سرمو بردم بین پاهاش شروع به خوردن کردم با زبونم دور چوچولشو زبون میزدم بعد میکشیدم وسط کسش بعدش زبونمو فشار میدادم تو کسش یه دفه پاشد منو خوابوند اومد روم یه لب کوتاه ازم گرفت رفت سراغ کیرم یکم با دستاش مالید واااای باورم نمیشد کرد تو دهنش شروع به ساک زدن کرد چقدم با ناز میزد با دستش ته کیرمو گرفته بود با دهنش رو سر کیرمو بالا پایین میکرد با دستشم پایین کیرمو جق میزد کیرمو میزد به لپش ی دفه نامرد سر کیرمو گاز زد یه داد زدم واقعا دردم گرفت پریدم سمت صورتش گفتم واااای نامرد این چ کاری بود خندید و یه ماچ از کیرم کرد دوباره کرد تو دهنش عصبی شده بودم اون لحظه
یکم که ساک زد بلند شد اومد روم کسشو با کیرمو تنظیم کرد
کرد تو شروع به بالا پایین کرد با اون چشای شهلا منو نگاه میکرد و خودشو پیچو تاب میداد منم دستم رو سینه هاش بود وایییی کس خیلی داغ بود قشنگ جذب کیرم بود عالییییی بود
بعد چند مین دولا شد روم شروع به لب گرفتن کرد گفتم دارم میام پرید اونور واسم جلق زد تا آبم اومد ریخت رو شکمم و یکمیم رو تخت ولی انصافا چه حالی داد وقتی با دست واسم جلق زد و آبم اومد مخصوصا آخراش که محکم فشار میداد تا آخرین قطره ی آبمم بیاد لذتش وصف ناپذیر بود وای واقعا عالی بود
تمیز کردم خودمو پاشدم تو پوشیدن لباساش کمکش کردم سوتینشو بستم موقعیم که شرت میپوشید از پشت بغلش کردم میخندید وقتی پوشید رفتیم جلو آیینه از پشت بغلش کرده بودم تو آیینه همو میدیدیم دستام از دور کمرش رد شده بود حلقه تو دستاش شده بود یه بوس از گردنش کردمو رفتیم تو حال تا وارد شدیم شهین زد زیر خنده سانازم با شوخی گفت کوفت یکم چیز میز خوردمو راه افتادم سمت کرج
به محض رسیدن کمرم نا نداشت خداییش رفتم زیر دوش آب داغ واااای خیلی حال داد
اومدم بیرون به کارم فکر کردم یه وجدانی میگفت بابا زن پسر داییته اما از یه طرفم پسر داییم بی لیاقت بود انگار نه انگار به خدا همه فامیل میدونن دلمم برا ساناز میسوخت دوس داشتم بهترین لحظه هارو بسازم براش وقتی میخندید منم شاد بودم دوسش داشتم چون برام مرام میذاشت منو همونطوری که بودم دوسم داشت و میخواست
همش بهم محبت میکرد هر روز بهم دیگه اس میدادیم اون با سختیای فراوون اس میداد بهم
شماره شهینم برا اشکان اس کردم اشکان گفت روز اول بهم گفته جیگر دیگه حسابشو بکنید دیگه تا کجا پیش رفتن
یه روز قرار شد با اشکان بریم خونشون خوب بود حد اقل ماشین داشت رفتم حموم و حسابی صفا دادمو تمیز کردم خودمو آماده شدم منتظر اشکان تا اومدو رفتم پایین سوار ماشین شدم
سلام دادیمو احوال پرسی گفتم بهش:دیوس نیای بکنیشا روز اول
-کسخل من کاندومم آوردم )با خنده(
-خاک تو سرت واقعا؟؟؟
-آره مال بابامه کش رفتم رفته بوده تایلند آورده بوده چند بسته کش رفتم حاجی تاخیریه
-ای بدبخته فلک زده بیجنبه تاخیری هان یه دونشم پس بده من
-چی شد من بی جنبه بودم تو واسه چیته؟
-میخوام امتحان کنم وگرنه نیاز ندارم
خلاصه رسیدیم ساعت ۸ صبح بود رفتیم بالاوارد که شدیم ساناز همون ساپورت و پوشیده بود با یه لباس نمیدونم چه مدلی بود ولی استیناش یه جوری بود از زیر دستش آویزون بود خیلی باحال بود سینه هاشم که زده بود بیرون رنگشم سفید موهاشم بسته بود رو به بالا رژشم صورتی زده بود معرکه بود من که دم در سیخ کردم وارد که شدیم شهینم ساپورت پوشیده بود با یه لباس مشکی سینه های بزرگیم داره خلاصه نشستیمو من هی مزه میپروندم و میخندیدیم قلیون آورده بودیم با ساناز ما رفتیم تو آشپز خونه آمادش کنیم مشغول بودیم که ساناز ی تنه زد بهم گفت اونارو نگاه ی نگاه کردم زدم زیر خنده شهین میوه پوس کنده بود میذاشت دهن اشکان اونام از اون ور داد میزدن کوفت حسودا
خلاصه قلیونو بردیم گذاشتیم رو عسلی مشغول شدیم دوسیب آلبالو چ حالی داد دوتا کس کنارت میکشیدی بعد قلیون نشستیم یه حکم زدیم ساناز زیاد بلد نبود همین باعث شد ببازیم منم اعصابم خورد میشه دوس دارم همیشه ببرم
خلاصه تا این که اونا رفتن اتاق و مام تو حال رو مبل بودیم نشستم کنارش گفتم :خب بازم تنها شدیم
-امیر نه ما نباید کاری کنیم اذیت میشم به خدا
-ما کاری نمیکنیم که )با خنده دستمو گذاشتم رو سینه هاش شروع به مالیدن کردم(
بغلم کرد لب تو لب شدیم گفتم امروز سورپیریز دارم واست
-چیه؟
-میبینی حالا
پریدم هلش دادم رو مبل رفتم روش لباشو بوس کردم مشغول لب گرفتن شدیمو دستش رفت رو کیرمو شروع به مالیدن کرد منم داشتم لباشو میبوسیدم شروع به خوردن گردنش کردم رسیدم به گوشش بازم همون حرکاتا میلرزید اینور اونور میکرد خودشو
لباساشو در آوردم سوتین خالخالی داشت اونم در آوردم لباس خودمم در آوردم شروع به مالیدن سینه هاش کردم و خوردم سینه هاش سفت بود واقعا حال میداد وقتی میمالیدی خیلی حال میداد
رفتم ساپورتشم در آوردم شرتشم ست بود اونم در آوردم شلوارو شرت خودمم درآوردم دیگه لخت بودیم چسبیدم بهش در گوشش گفتم دوست دارم عزیزم لب تو لب شدیم رو کاناپه یکمی جامون نامناسب بود ولی حال میداد اومدم بالا جوری که کیرم برسه به دهنش کردم تو دهنش وااای عجب چیزی بود این حرکت دستاشو گرفتم که دخالت نکنه گفتم دهنتو باز کن گذاشتم تو دهنش عقب جلو میکردم کیرمو کم مونده بود خفه شه رفتم سراغ کسش با زبونم قشنگ واسش لیس زدم نفساش رفت رو آسمون کاندومو آوردم گفتم اینم سورپیریز کردم رو کیرم آروم هلش دادم تو کسش وای فوق العاده بود نمیتونم اینجا توصیفش کنم ولی عالی بود عقب جلو میکردم ولی آبم نمیومد کاندومو در آوردم اهان حالا حال اصلیو میداد گوشت باید به گوشت بچسبه بعد ۱۰ مین آبم اومد ریختم رو شکمش آروم شدم پا شدم برم دستمال بیارم کنجکاویم گل کرد رفتم دم در اتاق ساناز گفت نرو زشته ولی گوش ندادم از سوراخ نگاه کردم یه چیزایی معلوم بود اشکان روش بود داشت عقب جلو میکرد عجب سینه هایی داشت شل بودو بزرگ اومدم اینطرف اونروزم تموم شد
     
  
میهمان
 
چند روزی با خودم درگیر بودم به خودم میگفتم چجوری این ساناز مثلا خام من شده چرا من؟ میتونست با هرکس دیگه ای باشه انقدم خوشگل و ناز بود که رو هوا میزدنش به نظرم به خاطر یه سری تجربه ها بود که با دخترا دوس میشدم بدست میاوردم خداییشم بلدم چطور با هر کسی مخشو به کار بگیرم اولا فک میکردم که مثلا فلانی خیلی خوشگله به من پا نمیده یا این که سنش زیاده پا نمیده اما الان میدونم که غیر ممکن نیس همه چی میشه حتی اون مغرور ترینشم بهت میده چه برسه به بقیه باید شیوه و راهشو بلد باشی من هنوزم بلد نیسم ولی یه چیزایی یاد گرفتیم :|
سکس با بزرگتر از خودت یه مزیتایی داره و یه مشکلاتی به همراه داشت خوبیش این بود استرس نداشتی که یوقت پردشو نزنی چون نداره بهت بهتر حال میده با تجربس ولی استرس این که کسیم بفهمه آبروت بره هم هست منم ریسک کردم پشیمونم نیسم چون یکی از بهترین خاطره هامو داشتم
بعد اون روز اشکان میگفت حاجی عجب کسی کردم خیلی خوب بود سینه ها بزرگ کس داغ خیلی حال داد اه دختر چیه بابا فقط زن !!!
منم بهش میخندیدمو مسخرش میکردم اشکانم خوب کیری داشت ولی نه مثل من قرار شد پس فرداش باز بریم شروع کردم با ساناز اس بازی:
-عزیزم اون روز بهت حال داد؟
-آره امیر ولی حس میکنم نتونستم ارضات کنم
-اتفاقا خوبم ارضام کردی تازه من دوس داشتم تو بیشتر حال کنی تو خیلی وقته نداشتی
-شاید باورت نشه اما خیلی بهم حال داد
-بذار پس فردا که اومدم بیشتر حال میدم بهت
-میگم شهین بهم گفته که شیفت پسرش ۱۲ تعطیل میشه لو نریم؟
-نه نترس زودتر میریم
خلاصه قرارو گذاشتیمو با اشکان رفتیم خونشون وارد که شدم ساناز اومد جلو دست داد با جفتمون بعدش شهین اومد تعارف کردو وارد شدیم عین این بچه مثبتا رفتیم رو مبل نشستیم ساکت شهین از تو آشپز خونه گفت نگاه هر کی ندونه فک میکنه اینا پسرای پیغمبرن
خندیدیمو برامون چایی آورد ساعت ۱۰ بود چاییو خوردیم ساناز رفت آشپز خونه منم دنبالش رفتم شهینم پیش اشکان دل میدادنو قلوه میگرفتن
رفتم پشتش اروم با دست زدم تو بازوش گفتم سری آخر باشه ها به اشکان دست میدی اصلا خوش ندارم یه نگاه کرد بهم خندید گفتم دوستیه منو اشکان به خود ولی دوس ندارم گفت چشم مام رفتیم نشستیم شهین گفت منو اشکان بریم ناهار بگیریم دمه دری به اشکان گفتم رفت تو پاچت خندید و گفت خفه شو کاری نکنیدا الان میایم زدم تو کلش گفتم بدو ببینم
رفتم پیش ساناز . ساناز یه لباس صورتی طرح دار که سینه هاش قشنگ زده بود بیرون آخه تنگ بود یه شلوارک صورتیم پوشیده بود پا بندم پاش بود وااالی عالی بود رفتم کنارش رو مبل داشت چایی میخورد قبلش که بشینم یه آدامس نعنایی اربیت انداختم بالا پیشنهاد میکنم حتما بخورید چون بوی بد دهن خیلی تو رابطه تاثیر منفی میذاره خلاصه نشستمو یه کم حرف زدیم بهش گفتم میدونی چقد دوست دارم
-چرا دوسم داری مگه من چی دارم
-تو همه چیت عالیه خوشگلی مهربونی به خدا تکمیلی من نمیدونم اون چرا اونطوری میکنه تو بی نظیری
-نه اینطورام نیس
-هست عزیزم تو کاملی
یکم دستشو ناز کردم پوستش خیلی نرم بود خیلیییی زیاد حال میداد هی آروم بشگونش میگرفتم صورتامون گره خورد به هم با اون چشای قشنگش داشت نگام میکرد میتونستم حقیقتو ببینم که دوسم داره واقعا
منم دوسش داشتم نمیدونم شاید چون زن بود حس پیدا کرده بودم ولی علاقه بهش داشتم
رژ قرمز زده بود رفتم جلوتر اومد جلو لبو بده دوباره رفت عقب باعث شد من بیشتر برم جلو و دستامو بگیرم رو صورتش دیگه لب تو لب بودیم لبای پایینیشو میخوردم اونم لبای بالایی مدامم عوض میکردیم بعضی اوقاتم کل لباشو میخوردم زبونشو میزد به زبونم با دوتا لبام زبونشو میگرفتم حس باحالی داشت. قشنگ رژش رفته بود دستمو بردم سمت سینه هاش شروع به مالیدن کردم به محض برخورد دستم یکم رفت عقب فک کنم قلقلکش اومد بعد چند ثانیه شروع به آه کشیدن کرد تو همین حال بودیم صدای زنگ در واحدشون اومد من به شخصه ررررررریدم خدا شاهده رفت از چشمی نگاه کرد پسر شهین بود از سربازی اومده بود دوییدم رفتم دستشویی درو بستم رفتم جلو آیینه گفتم به گا رفتم دور لبم پر بود رژ آبو باز کردم دستام میلرزید دور لبمو پاک کردم به سختی یکمم به صورتم آب زدم تا استرسم بیاد پایین بعد ۵مین رفتم بیرون درو باز کردم به محض دیدن پسر شهین بهش سلام کردم ساناز گفت این امیر حسینه پسر عمه جواد خلاصه معرفی مون کرد برگشت گفت امیر کار داشت تهران ز زد به من منم گفتم بیا ناهار اینجا با ما باش
محمد-مامان کجاست؟
-بیرونه الان میاد رفته غذا بگیره
ولی معلوم بود اعصابش قاطیه سریع اس دادم به اشکان گفتم نیای تو بالا پسرش اومده فقط بگو شهین بیاد
شهین اومد بالا و خلاصه من غذارو کوفت کردم زدم بیرون اشکان جلو در بود چسبونده بودم دیگه سوار ماشین شدیم گفتم بریم
-چی شد حاجی چی گفت ؟
-هیچی نگفت ولی معلوم بود قاطیه
رفتم خونه و شبش ساناز اس داد که ببخشید و از این حرفا منم گفتم تو ببخشید ما نباید میومدیم راستی شهین چیشد؟
-اس داد که چیزی نشده چیزیم نگفته مثه این که همه چی اوکیه ولی من اونموقع ترسیدما
-منم ولی هیجانش خیلی خوب بود
-کوفت هیجان بیشور کم مونده بود به باد بریم
-نترس تا من هستم ...
پول غذارو ام شهین داده بوده مثه اینکه نذاشته اشکان بده
     
  
میهمان
 
یه روز خونه داییم دعوت بودیم سانازم که بود فامیلا همه بودیم همه رفتیم تو اتاق یه فیلم گرفته بودم اسمش تیکن بود فیلم خیلی قشنگیه حتما ببینید گذاشتیم تو کامپیوتر جلو کامپیوتر من خوابیده بودم کنارم پسر داییم و پسر خالم بالا سرم ساناز نشسته بود کنارش اون یکی پسر خالم و دختر خاله هامم اونورش بودن من گفتم برق و خاموش کنید سینمایی شه بعد یه ربع فیلم دیدن به بهانه ی این که کمرم درد گرفت رفتم عقب نشستم کنار ساناز
ساناز پاهاشو آورده بود بالا در حالی که نشسته بود زانوهاشو خم کرده بود رو به بالا دست به سینه ام نشسته بود من خودمو نزدیکش کردم پایینم که خوابیده بودن نمیدیدن اون سمتم نمیتونستن ببینن آروم با دستم دستشو ناز میکردم رفته بودیم تو حس هر از گاهیم یکی باشدت درو باز میکرد میومد تو میرید به حس و حال ما ولی حال میداد با انگشتاش نازم میکرد منم نازش میکردم واقعا دوس داشتنی بود با این که الانم ازش جدا شدم ولی واقعا خوب بود و اگه....
بگذریم مشغول عشق بازی مخفیانه بودیم گفت یکم دستمو ماساژ بده من کیرم که کاملا سیخ شده بود کامل پای راستمو آوردم بالا زانوم خم بود دست چپشو گرفتم دستم شروع به مالیدن کردم دستشو میمالوندم کسیم شک نمی کرد دیگه همینطوری میومدم بالاتر بازوشو تا تهشو میمالوندم دستم که میرسید به نزدیکه بازوش از اونور دستش خم میشد تا نزدیکه کیرم یه لحظه بازوشو فشار دادم دستش کامل خورد به کیرم یه دفه بلند گفت واااااای بعد خندید بقیه ام نمیدونستن چی شده منم از قصد میگفتم چرا میخندی بیا ماساژ بدم دستتو دوباره همون کارو تکرار میکردم با چشم غره میگفت که خطریه ولی من حالیم نبود حشر کورم میکرد دیگه کیرمو گرفته بود آروم میمالید منم بازوشو ماساژ میدادم بعد ۱۰ ثانیه فیلم تموم شد دیگه برقا روشن شد مام جمع کردیم من که نشستم که همه برن کیرمو جمع کنم خیلی ضایه بود رفتم دستشویی تا کشیدم پایین یه قوسی به کیرم خورد صاف شد آب حشرم ریخت خواستم جق بزنم گفتم بیخیال کیرمو با آب سرد شستم تا یکم حشرم بخوابه
هفته بعدش قرار گذاشتیم بریم باغ وحش منو اشکان و شهین و ساتاز آماده شدیمو رفتیم یه روز ماندگار شد
اون روز ساناز جون مانتو سبز پوشیده بود که خیلی بهش میومد تو اونجام همش بازوی منو میگرفت شهینم میزد تو بازوی اشکان میگفت یاد بگیر
اشکان-بابا من چیکار کنم عجبا بیا اینم بازوی من بگیر ببینم
شهین-یکم احساسات به خرج بده واقعا که
بعدش قهر کرد رفت اشکانم در حالی که داشت میرفت بهم گفت خدا بگم چیکارت نکنه
منو سانازم خندیدیم همینطور که نگاه میکردیم حیوونارو میمونارو با هم حرف میزدیم بهش میگفتم: چه حس خوبیه وقتی کنار منی
-منم این حسو دوس دارم وقتی پیشمی آرومم نمیدونم چطوری ولی هرجور فک میکنم که من؟ من... نمیدونم چم شده
-عزیزم تو چیزیت نیس فقط داری یه رابطه قشنگ و تجربه میکنی
درسته نزدیکه ۸ ۹ سال اختلاف داشتیم ولی همو خوب درک میکردیم واقعا نمیدونم چرا بعد سکس از این بدم نمیومد بر عکس بهم آرامش داده بود عزیز بود واسم خیلی
دستاشو گرفتم دستم وایسادم روبروش کنار قفسه پرنده ها خیلی خلوت بود کسی نبود ما رفتیم فقط
گفتم:ساناز ایکاش تو زن من بودی
دیدم سرشو انداخت پایین با دستم چونشو آوردم بالا دیدم گریش گرفته منو نگاه نمیکرد چونش تو دستم بود اعصابم بهم ریخته بود بهش گفتم چی شد الهی من بمیرم واسه اون اشکات چی شده تو رو خدا گریه نکن دیگه
-اگه زودتر میدیدمت هیچ وقت ازدواج نمیکردم
لبمو بردم جلو یه کم لب گرفتیم که یه دفه زد زیر گریه ازم جدا شد بدو بدو رفت سمت شهین با هم رفتن اشکان قیافه قاطی اومد: اه دهنتو گاییدم ۳ ساعت بود داشتم رو مخش کار میکردما ریدی تو همه چی حالا چی گفتی به این بیچاره شما که خوب بودین
-اهههه چقد زر میزنی نمیدونم واللا خودمم نفهمیدم چی شد کجا رفتن ؟
-نمیدونم با گریه شهینو با خودش برد هییی روزگار خدا به خیرش کنه بریم...
     
  
میهمان
 
اون شب هرچی اس دادم ز زدم جواب نداد اعصابم بهم ریخته بود عجیب حس میکردم یه چیزی کمه
به نظرم نمیتونست تو ذهنش منو کنار جواد قرار بده یه جور عذاب وجدان داشت فک کنم
وقتیم صحبت میکردم باهاش اینو میگفت که نمیتونه خیانت کنه یا نباید ازدواج میکرد یا حالا ک ازدواج کرده باید بسازه
که کار ما بالا کشیدو اینطوری شد به شهین زنگ زدم :سلام خوبی شهین جون چی شده چرا ساناز جوابمو نمیده
-سلام عزیزم نمیدونم فعلا گیر نده بهش بذار آخر هفته با اشکان میریم بیرون میارمش نگران نباش
-آخه چرا اینطور شد مگه چی کار کردم
-تو که کاری نکردی یکم با خودش درگیره وقت بده بهش
قطع کردمو رفتم تو فکر یاد شیوا افتادم دروغ نگم دلم واسش تنگ شده بود واسه لبخنداش بغل کردناش هیییی گذشت چه روزایی داشتم از کجا رسیدم کجا
روز جمعه شد قرار شد بریم بیرون با ماشین اشکان رفتیم بیرون سوارشون کردیم ساناز ساپورت مشکی پوشیده بود با کفش روباز یه مانتو ناز و خوشگل با کلی آرایش که محشر شده بود رنگ موهاشم نقره ی بگم؟ استخونی بگم؟ اینطور رنگا بود یه رژ قرمزم زده بود
تا وارد شد حرف نزدم مثلا قهرم
شهینم ساپورت پاش بود که کونش بد تو چشم بود کون گنده و نازی داشت کیرتو سیخ میکرد رژ قرمزم زده بود راه افتادیم ساناز شروع کرددبام حرف زدن:سلااااام یووووهوووو چرا جواب نمیدی
من رومو کرده بودم اونور تو قیافه بودم
-اقای امیرحسین بچه بازی در نیار دیگه
-من بچه نیسم این تویی که بچه ای یه هفته س نه ز زدی نه اس دادی توقع داری خوب باشم باهات
-ااا امیر خب بهم حق بده اعصابم خورد بود قاطی کرده بودم دیگه احتیاج داشتم فکر کنم
-منم که آدم نیسم مهم نیس من ناراحت باشم
شهین-خب دیگه بچه ها بسه دیگه حالا آشتی
اشکان-امیر تو ام دیگه چس نکن ادا تنگارو در نیار (با خنده)
اروم دم گوش ساناز گفتم :تو واسم مهمی که اینجوری ناراحت شدم وگرنه میگفتم به من چه به خدا مهمی
-توام مهمی امیر درکم کن انقد دوست دارم که حاظر شدم در حالی که شوهر دارم کنار تو باشم این قضیه راحت نیس واسم
خلاصه باهم حرف زدیمو آشتی کردیم با اشکان گفتیم بریم سفره خونه یه جا تو کرج اشکان گفت آشناس بریم ارزون میگیره رفتیم اونجا و جای بدی نبود روبروی خیابون پاساژ دانشکده بود
رفتیم داخل و یه دوسیب آلبالو سفارش دادیمو آوردن میوه ام آوردن مشغول صحبت بودیم و کشیدن قلیون دستامم دور گردن ساناز بود دستشو گرفته بودم اشکانم روبروی ما تو بغل شهین بود قلیون دادم اون سمت دست چپمو گذاشتم رو رون ساناز نازش میکردم هر از گاهیم یه فشار میدادم میگفتم دلم تنگ شده بود واسشون با خنده
اونم میگفت دلت واسه اینا تنگ شده پس
منم جواب دادم اول صاحبش بعد خودش
یواش یواش دستمو ناز میکردم رو رونش با انگشت اشارم نزدیک کسش میکردم اشکانم دستش دور گردن ساناز بود داشت با سینه های شهین بازی میکرد به روی خودمون نمیوردیم با دست راستم سرشو روبروی صورتم کردم لبامو نزدیک کردم یه لب ازش گرفتم بلند که شدم دیدم اشکانم لب تو لب با شهین منم دیگه خجالتم ریخت شروع به لب گرفتن کردیم دور هرمیز با حصیر پوشیده بود واسه همین دید نداشت از جایی لباش واقعا حال میداد گوشتیو ناز بود با مزه رژ واااای عالی بود دستمو گذاشتم رو سینه هاشو شروع کردم به مالیدن دستشو گذاشت رو شکممو شروع به ناز کردن بعد اروم گذاشت رو کیرم شروع به مالیدن کرد بعد چند مین خودمونو جمع کردیمو قلیون کشیدیم اونروزم با کیر شقی تموم شد ۲۰ تومنم رفت تو پاچمون مثلا آشنا بود
تو راه برگشت من خوابم میومد رو شونه ساناز چرت زدم ولی قشنگ میفهمیدم اطرافو
ساناز با انگشتای دستش رو لپمو ناز میکرد با لبام بازی میکرد با لاله گوشم بازی میکرد به قدری اون چرت به من حال داد که هیچ سکسی حال نداد نامرد با ناخونش کشید رو کیرم تا بیدار شدم یه لبخند زدم بهش
سکسای من با ساناز لذت بخش بود یه سری خونه خواهرش بودم این بار اشکان نبود سر کار بود من رفته بودم به قدری این خوشگل شده بود خواستم بخورمش همون دم در تا رسیدم شهینم نبود میرفت صبحا میدویید خلاصه رسیدم طبق معمول ساپورت نازک پوشیده بود از اینا که پوست معلومه زیرش با یه لباس ناز یه رژ صورتی موهاشم بالایی بسته بود رفتم داخل واسم چایی آورد گفتم: ساناز بیا اینجا دیگه زحمت نکش
-زحمت نیس عزیزم الان میام
رفت واسم میوه آورد آجیل آورد تا این سری که خواست بره رفتم دستشو گرفتم نذاشتم بره گفتم : بیا اینجا ببینم اومدم تو رو ببینما
کشیدم سمت خودم نشوندمش رو پام با انگشتام رو گونش میکشیدم میبردم سمت لبش لبامو بردم جلو که لب بگیرم نذاشت سرشو برد عقب پا شد
پا شد دستمو گرفت از رو مبل بلندم کرد و برد تو اتاق رسیدیم درو بست و منو هل داد رو تخت خیلی ذوق کردم تا حالا اینطوری حال نکرده بودم تو فانتزیام بود این کار البته تو اس گفته بودم خوشم میادا
بعدش من دراز کشیدم رو تخت دیدم یه آهنگ شاد گذاشت شروع کرد به رقصیدن انصافا قشنگ میرقصید اصلا وقتی اون تنو بدنو تو رقص میدیدم کیرم بلند میشد دوس داشتم پا شم بکنمش اما نمیشد باید اون حرکت اول و میومد
بعدش یه آهنگ هیپ هاپی گذاشت و شروع به هیپ هاپ رقصیدن کرد وااااای دیگیه دووم نیووردم کشیدمش رو تخت حالا من روش بودم صورتم نزدیکه صورتش با دست راستم رونشو گرفتم یکم گرفتم بالا بهش گفتم : داری با من چیکار میکنی
خندیدیش ی دفه با ی حرکت تند جامون عوض شد حالا اون روم بود اومد در گوشم گفت :حالا ببین چیکار میکنم
مو هاشو باز کرد رفت سمت شلوارم در آوردش شرتمم در آورد کیرم آب انداخته بود کرد تو دهنش طوریکه موهاش رو کیرم بود نمیدیدمش ک میخوره با دستام موهاشو میزدم کنار ببینم چطوری میخوره حااال میکردم خیلی حال میداد بعد ۵ مین اومد بالا یه لب مشتی ازم گرفت لباسمو در اورد شروع به خوردن گردنم کرد یه لحظه دیوونه شدم پریدم سمتش خوابوندمش در عرض ۱ مین اینو من لخت کردم دیگه ببینید در چه حدی منو حشری کرده بود
افتادم به جون سینه و گردنش بعد نافش بعدش اومدم رو کس تراشیدش شروع به خوردن کردم مثه یه مار میپیچید به خودش دستش رو سرم بود ی دستشم رو سینش بعد این که خوب خوردم کیرمو نزدیک کردم آروم فشار دادم داخل با دستش کیرمو گرفته بود خودش هدایت میکردش
بعدش شروع به تلنبه زدن کردم قشنگ چفت کیرم بوووود دااااالغ عالی اونم واسه خودش اه و ناله میکرد بعد چند مین پوزیشنو عوض کردیم اون اومد روم بالا پایین میکرد بعد ۲۰ مین سکس خوابوندمش از روبروم باز کردم تو کسش بعد چنتا تلنبه کشیدم بیرون ریختم روسینه ش بعد افتادم کنارش تازه فهمیده بودم یه جمله احساسیو همیشه سعی کنید تو چشای طرفه مقابل نگاه کنیدو بگید زل بزنید تو چشش دوست دارن دخترا کلن
اون روزم تموم شد این آخرین سکس من با ساناز بود بعد یه مدت گفت نمیتونم امیر واقعا نمیتونم
حقم داشت واسه من راحت بود ولی واسه اون چون با جواد زندگی میکرد و ... نمیتونست حقو میدادم بهش ولی واقعا دوسش داشتم روز آخر ز زد گریه میکرد برام آهنگ غمگینم گذاشته بود ولی دیگه خدافظی کرد هر کاریم کردم ک قانع شه بابا جواد لیاقتتو نداره میگفت من با اون کار ندارم مطمءنم خیانت کرده که خیانت دیده ولی من با خدای خودم عهد کردم باید پاش باشم و ....
     
  
صفحه  صفحه 4 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

من و شیوا


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA