دلیل این که گذاشتم منو شیوا چون رابطم با اون شروع شد ولی بعد این داستانا دوباره دیدمش عجله نکنید بذارید ادامشو بگم هنوز شیوا تو داستانم هست میدونم سکس با زن شوهر دار خیلی ناجوره ولی شاید هرکیم جای من بود همین کارو میکرد شاید همتون بگید نه ولی تا تو موقعیتش قرار نگیرین نمیفهمین منم بالاخره جوونمو خیلی سریع واکنش نشون میدم من سو استفاده ام نکردم واقعا دوسش داشتم من دوس دارم با زنی ازدواج کنم که کاملا شبیهه ساناز باشه از اینطرفم میدیدم واقعا ساناز به محبت نیاز داشت خیلی حالش بد بود جواد اصلا انگار نه انگار زنشه اگه من بهش پشت میکردم مطمعنا یه غریبه دیگه میتونست ازش به راحتی سو استفاده کنه ولی خداییش دور از سکس خیلی سعی کردم محبت بش بکنم از هیچیم دریغ نکردم واسش انگشتر خریدم کادو زیاد میدادم بهش محل میدادم مثه دوتا عاشق بودیم واقعا خوشحال بودیم ولی خب نمیشد شوهر داشت راست میگفت کارمون اشتباه بود ولی شد دیگه بچه ها این ماه به خاطر امتحانام وقت تایپ ندارم بذارید دو تا امتحانامو بدم بعدش با قدرت مینویسم ممنون از نظراتون اگرم بگین که کجاهای زندگیم اشتباه کردم یا بهتر بود چیکار کنم ممنون میشم از نظراتتون استفاده کنم
ببخشید یه کم دیر شد پوزش میخوام بعد از این که ساناز بام تموم کرد خیلی دپرس بودم بالاخره از یه رابطه اومده بودم بیرون با این که میدونستم خیلی دوسم داره هنوزم داره ولی سعی کردم خودمو بذارم جاش به تصمیمش احترام بذارم باور کنید سخته شما وقتی با یکی سکس میکنید ۲ حالت پیش میاد اگه از طرف بدت بیاد بعد سکس متنفر میشی ازش ولی اگه طرفو دوس داشته باشیش ازش خوشت میادو بش بیشتر وابسته میشی من سانازم دوس داشتم به خاطر همین بش وابسته میشدم بعضی اوقات پیش خودم میگم من شیوارو دوس داشتم؟ یا فقط سکس بود ولی از طرفی من چند سالم با شیوا بود بعد ۲ سال ما با هم سکسو این حرفا داشتیم پس فقط سکس نبود سکس مارو از هم جدا کرد ولی آخرش نبود من داستانای دیگه ای باهم داشتیم تو ادامه میرسیم بهش ترم جدید دانشگاه شروع شد من راهی شهر ... شدم معمولا تو دانشگاه ما پسرا دخترارو زیر نظر میگیریم باور کنید از همون اول من دوس داشتم با همه دخترا دوس شم :فثشسث: خب خوش اشتها بودم دیگه اولین نفری که دلمو برد یکی بود به اسم مهسا به قدری این دختر نازبود که من ندیده بودم آرایش نداشت ولی عروسک بود :صهدنهدل: بعضی اوقات چشاش سبز بعضی اوقات توسی میشد باور کنید هرچی بگم کم گفتم همه میگفتن کس دانشگاس رفتم تو نخ آمار بازی هر بار که با اون چشاش نگام میکرد ته دلم خالی میشد واقعا کس بود تقریبا قدش ۱.۶۹ باید باشه لبای خیلی ناز پوستش سفید مو مشکی تریپ اسپرت لاغر گوشتی اولاش هی نگاش میکردم تو کلاسمون یه پسر بود به اسم حامد اون دیوسم خوشگل بود واقعا تو پسرا خیلی خوب بود اون تو همون روز اول تنورو چسبوندو مخشو زد گزینه اول خط خورد یه روز حامد اومد پیشم چون فهمیده بود از کرج اومدم من و یه جورایی غریب بودم اومد جلو حالا حامد یه پسر با اندام ورزشی خوب فیتنس خوشتیپ واقعا خوشگل یعنی اگه من دختر بودم حتما باش رفیق میشدم البته اگه میومد سمتم اومد پیشم و شروع کرد به حرف زدن:-سلام داداش خوبی؟-سلام ممنون خوبم -به نظر نمیاد که مال این شهر باشی درسته؟-نه من از کرج اومدم اینجا-حالا چرا اینجا جا قحط بود؟ تهران یا همونجا نبود این رشتت؟- واللا نه کنکور خوندم نه انتخاب واحد خوبی کردم دیگه اومدیم دیگه-شوخی کردم اینجام خوبه راستی من حامدمدستشو آورد جلو دست داد منم دست دادمو گفتم منم امیرحسینم :اشدیساشنث: نشست از خودش حرف زد تو حیاط راه میرفتیمو واسم تعریف میکرد پدرش فتح شده بوده با ابجیشو مادرش زندگی میکرد آبجیش ۱سال بزرگتر از حامد بود بعد رفتیم تو سلف دانشگاه رفتیم چایی گرفتیم که نذاشت من پولو بدم و اون حساب کرد در حال خوردن بودیم که گفتم : به نظرم خوب کسیو تور کردیا بهم دیگه میاین-کی؟ آها آره دیگه دیدیم داره آمار میده گفتیم بریم جلو-حالاچطوری مخشو زدی-هیچی دیگه رفتم جلو گفتم اگه میشه شمارتو بدی که اونم داد-به سلامتی خوبه -تو کیو مخ کردی؟- من هیشکی بابا اصلا به من میخوره؟ )با خنده( -واللا به تو خیلی میخوره ناراحت نشیا-نه ولی فعلا کسیو مد نظرم نیس بابا زوده همه مثل شما نیسن که یه دفه گوشیش ز خورد: الو...سلام چطوری عزیزم؟... کجایی؟... آها باشه ساعت ۵ اوکی باشه باشه حتما میام فعلاخدافظ-مهسا بود میگه عصری بیکارم بیا بیرون-مهسا کیه؟-بابا همون دختره تو کلاس که زدم دیگه-آها خوش بگذره-میای تو ام بیا باهم بریم-نه فدات برو عزیزمشمارمم گرفت خلاصه اون رفت و منم رفتم تو حیاط یه دوری بزنم ۱۰ دقیقه دیگه کلاس ریاضی عمومی داشتیم وارد کلاس شدم رفتم وسطا نشستم اولای میز که طبق معمول خایه مالا بودن آخرام کههمه خوبا بودن ولی من چون کسیو نمیشناختم رفتم وسط نشستم استادمون یه زن بود مسن تا اومد شروع کرد به درس دادن انقدم تند تند نوشت که همه شاکی بودن من دست خطم تند بود ولی این هم زود مینوشت هم زود پاک میکرد به خدا در حد دانشگاه هاروارد درس میداد همه جلسه اول هنگ بودیم یه تمرین مشتق حل کرد بعدش ۱۰ تا تمرین داد گفت اینارو خودتون حل میکنید یه دفه یه دختره پا شد گفت: استاد یعنی چی آخه بلد نیسیم بعدش همهمه شد دخترا یه طرف نشسته بودن پسرام یه طرف استاد گفت شما دانشجویین دیگه باید خودتون حل کنید گفت دو تاشو من حل میکنم بگین کدوما احمقا دست گذاشتن رو آسونتریناش اونم حل کرد اولیو دومیو گفت کسی میخواد حل کنه من چون ریاضیم قوی بود گفتم استاد ما بیایم همه برگشتن نگام کردنخداییش ریاضیم عالی بود همیشه ۲۰ بودم رفتم پا تخته ولی رییییدم از استرس یه لحظه برگشتم دیدم دخترا اینور پسرا اینور خیلی استرس داشتم تاحالا جلو پسرا حل میکردم اما حالا دخترام بودن ماژیک و گرفتمو حلش کردم انصافا سختم بود استادم من حل میکردم توضیح میداد و تنگش آفرینم میگفت از همون جلسه اول درسخونیو به همه نشون دادم یه جورایی نشون دادم بچه درس خونم اما نه از این خشکا شیطونم بودموقتی نشستم بدجور تپش قلب گرفته بودم خیلی بد بود همه زیر زیرکی نگام میردن بعد یه مدت کم یه نگاه به دخترا کردم یه دونه بود صورت کوچیکی داشت ابروهاش کشیده رو به بالا بود کونش که نشسته بود یه برآمدگی به عقب داشت که بعدا معروفش کردیم چون وقتی وای میساد کونش میزد بیرون گرد خوشگل بود قدش از من کوچیکتر بود یکی دیگه بود خیلی آرایش کرده بود لبای شتری داشت جون میداد بخوری خیلیم حرف میزد یه دختره دیگه بود پهلوی اون کون خوشگله نشسته بود مرتب زر میزد و بر میگشت منو نگاه میکرد میخندید من از کون خوشگله خوشم اومده بود ولی اون آمار میداد اونی که آمار میداد سینه هاش تو چشم بود اندازه ۲تا طالبی بود صورتش بد نبود ولی لب نداشت یعنی خیلی باریک بود کونشم صاف بود ولی اون کون خوشگل صورتش کوچیک بود لبای کلفت و ناز ی داشت چشم و ابرو مشکی ولی واقعا کونش تو چشم بود بزرگ نبودا وقتی از نیم رخ نگاه میکردی متوجه میشدی چه کونی داره همه پسرا که رو کونش زوم شده بودن تا اینجا اسماشونو نمیدونستم اون روز تموم شد و من رفتم خوابگاه خانوادم خوابگاهو ترجیح دادن چون زیر نظر دانشگاهمون بود...شب حامد اس داد اگه فردا کلاس نداری بریم یه چرخی تو شهر بزنیم منم جواب دادم خوشحال میشمیه جورایی خوشحال بودم آخه حامد خیلی فیس قشنگی داره آدم دوس داره باهاش حرف بزنهفردا شدو تیپ زدم و اومد دنبالم یه پراید داشت سوار شدیم رفتیم یه گوشه از شهر گفت اینجا خیلی معروفه پسر دخترا میان اینجا با ماشین بالا پایین میکنن و آمار بازی بعد رفتیم مرکز شهر ماشینو یه جا پارک کردیم پیاده شدیم راه بریم راه میرفتیمو حرف میزدیم مغازه هارو میدیدم دخترای خوشگلو میدیدیم حامد تا هر دختری رد میشد آمار میداد میگفت بریم دنبالش اولیش یه دختره بود بلند قد ساپورت پوشیده بود با مانتو کفش پاشنه بلند آرایش زیاد افتادیم دنبالش پشتش دیدم حامد الکی رو کرد به من گفت: آره امیر جان هرچی به استاد گفتم بابا ترم آخرمه ...داشت به دختره نشون میداد دانشجوئه بعدش گوشیشو الکی گرفت دم گوششش رفت پهلوی دختره قدم زدن ولی تا اینجا دختررو نگاهم نکرده بود میرفت جلو خودشو نشون دختره میداد میومد عقب پیش من مونده بودم این کارا چیه بعدا فهمیدم میخواست جلب توجه کنه آخه هم هیکل قشنگی داشت هم خوشگل بود مخصوصا اینکارارو میکرد تا رفت کنارش خیلی آروم گفت میشه یه لحظه بیاین کوچه بغلی؟ دختره جواب داد: بیام چیکار؟-شما بیاین میگم بهتون دختره ام از خدا خواسته رفتو من از دور میدیدم دیدم حامد گوشیشو گرفته جلوش دختره ام داره شمارشو میگه به همین راحتی شمارشو گرفت و اومد سمت من گفت شمارشو گرفتم بریم رفتیم جلوتر در حال مشغول حرف زدن با من بود که یه دفه یه دختره اومد جلومون :- به به سلام آقا حامد خوبی؟-اااا سلام جوجه اینجا چیکار میکنی؟دختره اینم خوشگل بود لب قشنگ فیسش ناز قدش هم قد من مانتو و تریپ اسپرت زده بود یکی از آستینش زده بود بالا که پوست دستش معلوم بود که جای تیغ روش بود-تو اینجا چیکار میکنی ؟ اومدی شماره بدی؟-نه به خدا ایناهاش از امیر بپرس امیر بهش بگو ما اومدیم چیکار منم گفتم:سلام نه نترسین اومدیم گوشیه من خراب شده بدیم درست کنن حامد جان آشنا دارن -دیدی دروغ نمیگم آیدا دیدم دختره قیافه معصومی گرفت به خودش خوشو شبیه گربه کرد گفت متمئن باشم؟-اااا آره دیوونه الانم زود برو خونه ها سرتم بنداز پایین رسیدیم اس بده- باشه توام زود برو خونه-باشه خدافظرفتش و من تا حدودی منگ بودم باورم نمیشد تا این که گفت: دوست دخترم بودش دمت گرم عجب دروغه باحالی گفتی منم با سر تایید کردم خندیدمرفتیم تو یه پاساژ طبقاتی تا اینجا حامد دنباله دختر بود یعنی چشش دنبال دختر میگشت در حال بالا پایین کردن بودیم یه دفه دیدم حامد با تعجب گفت : ااا مونا اینجا چیکار میکنه الان منو ببینه میکشه منو امیر اینجا وایسا الان میامتو دلم گفتم گیر چه کسخلی افتادما ولی از طرفیم حال میکردم تو این چند دقیقه کیرم بلند شده بود هوس کرده بودم از پیشم رفت طبقه بالا منم آروم رفتم دنبالش دیدم رفت پیش یه دختر که چه عرض کنم یه زن بود یعنی مثلا تو سن ساناز رفت جلو شروع به حرف زدن اون زنه ام قاطی کردو شروع کرد تند تند با عصبانیت به پایین اومدن از جلوی من عبور کرد نزدیکای ۳۰ و داشت ساپورت پاش بود قیافش جا افتاده و خوشگل بود رفتن پایین حامد جلوشو گرفت و شروع کرد به حرف زدن و هر جوری شد شمارشو گرفتو خدافظی کرد و اومد پیش من گفت با این یه ماه دوس بودم طلاق گرفته اپنه یه ماه کردمش بعد ولش کردم تا الان یه ماه گذشته بود دوباره دیدم هوسشو کردم تلفونش ز خورد همین مونا بود ج داد : الو سلام .. نه ببین گفتم که اینطوری که میگی نیس این یه ماهو ... گوش بده یه لحظه این یه ماهو اصلا میدونی من کجا بودم چه بلایی سرم اومده بود؟... بابا به خدا تصادف کرده بودم گوشیم گم شد ....نشست کس شر واسش سرهم کردو...تموم کرد گفتم حامد ناموسا تو با چند نفری؟ با خنده گفتمجواب داد بابا اینا خوبه حالا تو یه سریایه دیگرو ندیدی یه دفه شروع کرد اس دادن بعد چنتا یه اس نشون داد نوشته بود:امشب تنهام میای پیشم؟رو کرد به من گفت الان حشریه میخواد برم بکنمش ولی نه بذار یه شب تو کف کیر بمونه فردا میرم من هاج و واج مونده بودم که اس داد عزیزم امشب نمیشه شارژمم تموم شد دختره سریع واسش شارژ گرفت و بهم نشون داد گفت: کسخل شارژ گرفته واسم رفتیم دم یه شیرموزی گرفتیمو بازم نذاشت من حساب کنم بهش گفتم به خدا من اینطوری شرمندت میشم یه جمله گفت خیلی حال کردم گفت: امیر جان من از دختر خیلی کندم تا حالا یه قرونیم خرج نکردم واسه دختر ولی واسه رفیق خرج میکنم بخور نوش جونت...بعدش منو رسوندو رفت...
بازم پوزش واسه تاخیر زیاد نظر ندارم نمیدونم چرا بچه ها شرکت کنید تو نظر دادن بدونم چطوری بنویسم راجع به داستان زندگیم نظر بدین خوشحال میشم ممنونم از اونایی ک نظر میدن شب رفتم تو فکراین حامد چه موجودی بود با چند نفر بود وقتی به اون دخترا فکر میکردم دهنم وا میموند اون دختر تو کلاسمون و... ولی خب خداییش هم خوشگله این حامد هم خوش هیکله هم خوشتیپه منم جای اونا بودم بهش پا میدادم خیلی خوشحال بودم بالاخره تو دستو بالش دختر زیاد بود منم میتونستم یه سودی ببرم فرداش رفتیم دانشگاه اومد کنارم نشست بعد سلام و احوال شروع کرد: دیشب آیدا میگفت چه پسر نازی بود-کی؟ من؟- آره ازت خوشش اومده بود -مگه زیدت نیس ؟-نه بابا ان محلش میکنم خوشم نمیاد فقط واسه حال و حول-عجب چی بگم راستی قضیه اون زنه چی شد؟-النازو میگی؟ اون اوکیه امشب میخوام برم پیشش-پس خوش به حالته دیگه-آره دیگه راستی تو ام بیا بریم-من؟ من دیگه کجا بیام-بیا میریم خوش میگذره قلیونم داره میریم یکم کس شر میگیم یه شامیم میخوریم برمیگردیم-آخه...-آخه نداره دیگه امیر جان امشب بهت ز میزنم جایی نرودل تو دلم نبود یه تجربه تازه دیگه بازم یه هیجان بعضی اوقات فکر میکنم این دنیا یه بازیه که همه دارن واسم بازی میکنن و آخرشم میان میگن تموم به عنوان یه انسان رییییییییدی کلاس و که نفهمیدم چی شد حامدم که از بس حرف میزد نفهمیدم چی نوشتم درس زبان بود واسه همین آخر کلاس رفتم پیش کون خوشگله : سلام خوب هستین؟-سلام مرسی بفرمایین-ببخشین خانوم...-احمدی هستم-بله خانوم احمدی اگه میشه جزوتونو بدین من نتونستم بنویسم فردا براتون میارمنمیدونم چرا استرس گرفته بودم سرمو انداخته بودم پایین دیدم از تو کیفش جزوشو آورد بیرونو داد بهم منم با یه تشکر اومدم اینور حامد:داداش رفتی تو کارش؟-با خنده گفتم : نه بابا جزوه گرفتم- خب همه چی با جزوه شروع میشه دیگه-یعنی چی؟-هیچی بابا شوخی کردم بریمبا ماشین منو رسوندو گفت: پس امشب جایی برنامه نذاریا میام دنبالت فعلابعدشم گازشو گرفت و رفت من موندمو یه جزوه و افکار پرم وارد خوابگاه شدم اه چقد جو اینجا واسم سنگین بود دوس نداشتم وارد اتاقم شدم اتاق ما 4 نفره بود اون 3تای دیگه ام هم ترمم بودن اما یه رشته دیگه یه سلام دادمو لباسمو عوض کردمو خودمو انداختم رو تخت یاد حرف مادرم افتادم که وقتی تو این شهر قبول شدم میگفت تو نمیتونی اینجور جاها باشی مردم گرگن و... ولی این جا بودنم هم خودش کسب یه تجربه س ساعت 8 بود جزوه رو باز کردم عجب دستخطی بود لا مصب نمیدونم این دخترا چرا انقد دستخطشون خوبه خیلی ناز نوشته بود با سلیقه قشنگ میشد حس کنی که چقد منظمه نشستم جزوشو نوشتمو ساعت 8 حامد زنگ زد دارم میام دنبالت آماده شو منم سریع آماده شدم تپش قلب گرفتم 8 ونیم رسید دم در خوابگاه به مدیر خوابگاهمون گفتم میخوام برم خونه دوستم دعوتم گیر داد باید ز بزنم به خوانواده اطلاع بدم با هزار زحمت پیچوندمشو رفتم دم در وارد ماشین شدم حامد یه لباس سفید پوشیده بود مردونه یه دونه ام شلوار سفید با کالج کلا هرچی میپوشید میومد بهش سلام دادمو راه افتاد رسیدیم دم یه آپارتمان وارد شدیم بی صرو صدا وارد شدیم داخل وقتی النازو دیدم خشکم زد چییییییی بود خیلی خوب بود تازه داشتم میدیدم این چه تیکه ای بود یه تاپ پوشیده بود که سوتینش بندش از بغلا معلوم بود با یه شلوارک جورابم پاش بود موهاشم رو به بالا بسته بود اومد جلو به هر دوتامون دست داد و وارد شدیم یه خونه 70 متری تقریبا جمع و جور بود خوب بود تنها زندگی میکرد رفتیم رو مبل نشستیم بهمون گفت خوش اومدین رفت آشپز خونه در حالی که مشغول بود گفت چه خبرا؟ -هیچی این پسر عموی ما از تهران اومده پیش من فعلا با منهمن موندم عوضی نگفته بود بهم بعدش الناز با شربت وارد وارد شد به ما تعارف کرد و جیگر ما رو حال آورد من پهلوی حامد نشسته بودم 3 نفری بود مبلش که الناز اومد نشست وسط ما لم داد به حامد دستشو حلقه کرد دور گردن حامد وقتی لم میداد یه ور کونش میرفت بالا منم یواشکی نگاه میکردم عجب کونی بود یواش یواش داشت کیرم پا میشد که حامد گفت امیر جان قلیون تو آشپزخونس دست تو میبوسه فهمیدم که آررررهرفتم آشپزخونه و دنبال تنباکو پیدا کردم مشغول درست کردن آشپزخونشون اپن داشت به راحتی میشد دیدشون ولی دید اونا نسبت به من بد بود من با کمی زرنگی راحت دیدشون میزدم دیدم الناز دستشو گذاشت رو صورت حامد داشت نازش میکرد بعد آروم لباشو برد سمت لباش حامد پشتش به من بود و الناز رو به من اما کج یعنی اگه دقت میکرد منو میدید منم الکی خودمو مشغول کردمو یواشکیم نگاه میکردم در حال لب گرفتن بودن الناز آروم دستشو گذاشت رو کیر حامد شروع کرد آروم به مالیدن حامد دستشو گرفت برداشت دستاشو گذاشت رو سینه های الناز با صدایی که خیلی آروم بود سعی میکردن من نشنوم اما من گوشامو تیز کردم الناز میگفت نیاد یه وقت -نه عزیزم نمیاد الناز چشاشو بسته بود و خودشو سپرده بود دسته حامد دستشو انداخت دور کمر الناز برد پشتش کونشو گرفت تو دستش بعد 5 مین کنار کشیدن منم قلیونو آماده کردمو بعد نیم ساعت بردم اونجا این دفه نشستم جلوشون به صورت شوخی گفتم حامد دور لبت یکم قرمزه آبنبات خوردی حامدم کم نیاورد گفت اوووووف چه آبنباتیم بود النازم سرشو انداخت پایین بعد کشیدن قلیون الناز که چشاش خمار بود پا شد دست حامد و گرفت برد اتاق حامدم گفت امیر الان میامرفتن اتاق میدونسم که آره یه سکس تو راهه تو دلم به حامد آفرین میگفتم بعد 5 مین کرم افتاد به جونم نمیدونستم چه حسیه میگفت برم نگاه کنم ولی چطوری در که بسته بود باید از سوراخ میدیدم دل تو دلم نبود باید بدن النازو میدیدم یه نیروی خیلی قوی منو بود سمت در وقتی رسیدم کیرم بلند شده بود عجیب خیلی آروم رفتم تو این فکر بودم درو باز کرد بگم مثلا حامد ز زدن خونمون باید برم وقتی رسیدم پشت در قلبم داشت میومد تو دهنم شاید واسه ترس بود شایدم هیجان این که میدونم اون پشت چه خبره آروم دولا شدم از سوراخ در دیدممم جاااااااااااااان خوش شانسیم این بود تخت جلوی در بود راخت میتونستم ببینم داخل و جفتشون لخت بودن الناز سینه های لیمویی داشت کونش از بغلا یه حالت پرانتزی داشت که کونشو بزرگتر نشون میداد کمر باریک کیر حامدم بزرگ نبود متوسط بود چیزه شاخی نبود حامد پایین تخت وایساده بود الناز رو تخت لم دادم بود حامد کیرشو گرفت جلو دهن الناز النازم شروع به خوردن کرد به زور میدیدم انقد چشامو کج میکردم چشم درد گرفته بودم نا خود آگاه دستم رفت رو کیرم زیپمو آروم وا کردم یه تف انداختم شروع به جق زدن کردم بعد این که خوردش النازو خوابوند رفت لای پاش طوری که من حامدو میدیدم یه لحظه که میرفت کنار کس النازم معلوم میشد کسش نارنجی بود دورش بعد کس خوری حامد رفت روشو آرم کرد تو کسش شروع کرد به کردن کسش آهان حالا قشنگ معلوم بود هر ورود خروجش دیده میشد عالی بود عجب کسو کونی داشت منم داشتم جق میزدم ولی بعد 10 تا تلنبه زدن کشید بیرون آبش اومد تعجب کردم حول کردم آروم اومدم برم عقب قولنج زانوم شکست اهههههههههههه اعصابم خورد بود یعنی شنیدن؟سریع رفتم دستشویی خودمو خالی کردم برگشتم تو حال نشستم رو مبل با گوشیم ور رفتم تو فکر این بودم چرا انقد زود آبش اومد چرا؟ بدجور ذهنمو درگیر کرده بود دیگه بعدش حامد و الناز اومدن آخر شبم ما رفتیم خونه حامد چون در خوابگاه 9 بسته میشد...
بعد اون شب خیلی فک کردم که چرا حامد انقد زود ارضا شده شنبه سر کلاس اومد پیشم نشست شروع کرد به حرف زدن: داداش خسته نشدی که اون شب؟ -ن بابا واسه چی خسته شم خوب بود ولی به تو بیشتر خوش میگذره -نه بابا چه خوشی -راستی یه سوال بپرسم ناراحت نمیشی؟-نه داداش بپرس-اون شب چرا انقد زود کارت تموم شدیه چند لحظه ساکت شد گفت امیر من یه مشکلی دارم گفتم خوب چی گفت میتونم اعتماد کنم بت؟ گفتم آره بابا بگوگفت: من مشکل زود انزالی دارم -یعنی چی؟-یعنی زود خالی میکنم کلیم دکتر رفتم دوا درمون اما خیلی زود خالی میشم نمیتونم طرفمو تو سکس راضی کنمموندم چی بگم گفتم حتما یه راه حلی هست -نه بابا امیر کلی دکتر رفتم حتی قرص ویاگرا خورم تاثیری نداشت کاندوم تاخیریا هم که همش چرته اسپریم که زدم هیچی نفهمیدم حال نمیده دیگه موندم همش مجبورم...-مجبوری چی؟-مجبورم جوره دیگه طرفو ارضا کنم-چطوری؟-من که با کیرم نمیتونم زیاد حال بدم مجبورم کسشونو لیس بزنم یا بمالمشون و این حرفا دیگه-عجبآخر کلاس شد یادم افتاد جزوه خانوم احمدیو نیاوردم رفتم جلو سلام کردم-سلام خوبین؟-مرسی جزومو آوردین؟-واللا شرمندم روم سیاه به خدا یادم رفت الان اومدم بگم اگه میشه شمارتونو بدین براتون هرجا که شما راحتین بیارم -شما بدین شمارتونو من خودم ز میزنم -باشه پس یاد داشت کنید 093.......نمیدونم چرا موقع شماره دادن دلم تاپ تاپ میزد من بیجنبه نبودم وقتی برگشت بره واییییییییییییی عجب کونی داشت خوارکسه جون میداد بکنیش فقط اونم از کون رفتم تو مخش شمارمو دادم و رفتم خوابگاه منتظر این که ز بزنه شبش حامد ز زد بریم بیرون اومد دنبالم رفتیم یه سفره خونه که ماله دوستش بود اسم دوستش حمید بود وارد شدیمو مشغول حرف زدن که حمید پاشد یه قلیون دوسب آلبالو واسمون زد و آورد حامد-چه خبرا داداش حمید؟-هیچی بابا مهشیدم که جنده از آب درومد -بابا من که گفتم اینا جنده ان بکن ول کن به خدا همینه نمیفهمی تو-راست میگی سرم کلاه رفت من ساکت بودم زیاد تو بحثاشون شرکت نمیکردم تا حمید گفت این داداشمون بچه کجاست-کرجبعدش 3تا کس وارد سفره خونه شدن یکی از یکی کس تر همینطور که وارد شدن با چشماشون حامدو داشتن میخوردن رفتن دقیقا دوتا میز اونورتر جلو ما نشستن حامدم که استاد بود دیگه اون شب شماره ی دختررو گرفت کلا خوب شماره میگیره دیوس بعد یکم کس کلک بازی دیگه برگشتیم تو راه ز زد به دختره قرار گذاشت 2 روز دیگه برن بیرون یکی از اونارم برای من رفیق کرد که اون روز ببینمش خلاصه منو رسوندو خودشم رفت شب بود که یه اس برام اومد خط غریب فهمیدم خانوم احمدیه اس داده بود: سلام خسته نباشین اگه میشه فردا بیاین ......منم ج دادم: سلام حتما میارم بازم معذرت دیگه اس ندادم فردا کلی به خودم رسیدمو رفتم به آدرسی که دادش یه جا بالا شهر بود قرارمون تو یه پارکه دم محلشون بود منتظر شدم تا اومد واوووووو اصلا باورم نمیشد این همونه که تو دانشگاه بود!!!!!!!!!!!! کلا تغییر کرده بود به وضع بدی ساپورت پوشیده بود مانتو تنگ کوتاه وقتی از پشت میدیدیش آبت میومد این لمبرای کونش میزد تو چشم وای اصلا یه وضعی بود یه رژ قرمزم زده بود رسید :سلام خوب هستین آقا امیر -ممنون تورو خدا ببخشید نتونستم اون روز بیارم-این چه حرفیه بابا من لازمم ندارم میخواین ببرینش-منم با خنده گفتم: میبرمشا !-ببرین راستش شما ببخشین افتادین تو زحمت -زحمت چیه وظیفس خانوم احمدی-انقد نگین خانوم احمدی پرستو هستم -چشم پرستو خانوم یکم کس شر گفتیم و قدم زدیم مخشو خلاصه زدم باورم نمیشد من اینو بکنم وای کونش فانتزی بود واسم بعد خدافظی دل تو دلم نبود ز زدم به حامد گفتم مخشو زدم گفت پاشو بیا خونمون کسی نیسرفتم خونشونو نشستم واسش تعریف کردن-ایول داداش راضیم ازت خوب کسیو مخ کردی اگه نمیزدی خودم میزدمدیدم داره آماده میشه گفتم جایی میخوای بری؟-نه دختر خالم داره میاد اینجا -آها میخوای من برم ؟-نه باباکه ز خونشون خورد رفت درو باز کرد رفت جلو در خونه درو باز کرد صدا اومد: سلللللللللللللللاااااااااااااااااااام -به به سلام عزیزم خوبی؟آره عشق من جلو در بود منو نمیدید شنیدم صدای ملچ ملوچ میاد داشتن لب میگرفتن کیرم راس شد که حامد گفت بابا بیا تو انقد عجله نکن اومدن تو دختره گفت :اااااا این کیه حامد -معرفی میکنم دوستم امیر امیر اینم مهسا دختر خالمه رفتم جلو دست دادم عجب دستای گرمو نرمی داشت رفتن رو مبل نشستن مهسا انگار نه انگار من اونجا بودم نشست رو پای مهسا من سمت آشپز خونه بودم همینطوری وایساده بودم طوری رو حامد لم داده بود که یوری بود یعنی کونش قشنگ میزد بیرون یه شلوار لی تنگ پاش بود برآمدگیه کسش معلوم بود من میخکوب شدم رو کسش وااااای عجی هلویی بود موهشام بافته بود تا اومده بود داخل درآوردشون مانتوشم درآورده بود یه تاپ تنش بود که بند کرستش معلوم بود سینه های درشتی داشت خوشگلم بود دیدم حامد دستشو گذاشت رو سینه های مهسا من که راس کرده بودم دیدم حامد گفت امیر جان راحت باش خجالت نکش بیا اینجا بشین رفتم مقابلشون نشستم رو مبل نمیدونم اینا چرا اینطوری بودن زشت نمیدونستن شایدم حامد بهم اعتماد داشت دستای حامد رو سینه هاش بود مهسا دست حامدو پس میزد میگفت جلو آقا امیر زشته -چه زشتی امیر از خودمونهیه دفه از رو پاش پرید پایین نشست کنارش لم داد بغلش گفت: اااا یعنی ایراد نداره امیر ببینه؟-نه امیر مثه داداشمههم خجالت میکشیدم هم دوس داشتم اونا همو بمالن بهم حال میداد نمیدونم چرا ولی مستقیم نگاه نمیکردم مهسا گفت یعنی اگه دستاتو بذاری رو سینم اشکال نداره؟ دست حامدو گرفت گذاشت رو سینه هاش سینه های درشتو بزرگی داشت-نه چه اشکالی داره-حامد سینمو در میارما-در بیاریه چشمک زد بهم منم لبخند میزدم هر از گاه یه نگاهم به مهسا -حامد من پررو تر از این حرفام یه کار نکن در بیارمابعدش آروم آروم تابشو زد کنار داشت میداد پاین خط سینش معلوم شد واییییییی چقد سفید بود این مهسا حامدم لبخند غرور داری میزد -حامد به جون تو در میارمدیگه تا نصفه درآورده بود قشنگ معلوم بود سینه هاش یه دفه حامد کلشو کشید پایین که مهسا یه جیغی زد بلند خندید بعدم با مشت کوبید رو سینه ی حامد منم خندم گرفت ولی تو اون لحظه ک کشید پایین سینه هاش به طرز عجیبی خوشگل بود نوکشون قهوه ای بود من که مردم از شق دردی بعدشم سریع تابشو داد بالا دوتام فحش نثار حامد کردو گفت خیلی بیشوری دیییییییییوووونه دست حامدم که همش لاپای مهسا بود که حامد گفت اینطوری حال نمیده سری بعد خواستی بیای یه دوستیم باید واسه امیر بیاری-چششششششششششم حتما یه دختره اهل حال مثه خودم میارم براش من که سرخ شده بودم تو کونمم عروسی بود خلاصه بعدش پا شد و گفت باید برم من حامد خدافظیم کرد و رفت بعدش اومد پیشم گفت : این دختر خالم خیلی منو دوس داره ولی تو فاز دوستی و حالو حول همین سینه هاشو دیدی؟ج ندادم ترسیدم بگم آره بگه هیزم و ... گفت: عیب نداره داداش اینا واسه دیدنه خودم خواستم ببینی دیگه این سینه هاش عمل کردس پروتزه تازه فهمیدم چرا انقد خوشگل بود مثه این تو فیلما ...........