انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 4:  1  2  3  4  پسین »

خاطرات سکسی خانوادگی من


مرد

 
با سلام به مدیـــران خوب و عزیز انجمن لوتی

خاطرات سکسی خانوادگی من
تالار: داستان ها و خاطرات سکسی
نام نویسنده: دکتر سلمان خان


شــرمنـده ایــم ز دوســت کـه دل نیـــسـت قـابلـــش

بـایـــد بـرای هـدیــه ســـری دســـت و پـا کنیـــــم...
     
  
مرد

 
سلام به دوستای عزیز انجمن لوتی

من حسینم،۱ و ۶۰ قد دارم و ۸۰ وزن، چشمای قهوه ای و موهای بور که تقریبا بلنده یعنی تا روی شونمه،خیلی به تریپم اهمیت میدمو همیشه عطر به خودم میزنم الان ۲۵ سال دارمو توی لاهیجان (گیلان) زندگی میکنم، میخوام اینجا خاطرات سکسی بعد از ازدواج خودم و زنمو خانوادم رو براتون بیان کنم

اول از زنم بگم: زن من آنا ۲۸ سال سن داره، یه زن متوسط با اندام نسبتاً سکسی، سینه های متوسط که راحت تــو دست جا میشه،موهای بور و بلندی داره، مهمترین قسمت بدنش که هر پسری رو جذب میکنه کون بزرگشه که اگه از نیمرخ نگاش کنی اصلا کونش به کل بدنش نمیخوره...ولی در تلاشه که یکم چاق تر بشه تا درشت تر بشه و اندامش به کونش نزدیک بشه

ما الان حدود ۵ ساله که ازدواج کردیم، علاقه ای به بچه دار شدن نداریم چون هنوز جوونیمو باید کلی عشق و حال کنیم و با وجود بچه دست و پامون بسته میشه

زن من خیلی منو دوست داره اصلا نمیتونه ببینه من به یه دختر دیگه حتی فکر کردم حالا چه برسه به اینکه بخوام به دختری نزدیک بشمو...

زن من دوران مجردیش خیلی شیطون بود، یعنی طوری که من آمارشو گرفتم توی دانشگاهش به شاه کس دانشگاه معروف بود و پردشم یکی از همکلاسیهاش به اسم علی زده بود که بعدها وارد زندگیمون شد و داستانشو براتون تعریف میکنم، اما زنم شب اول ازدواجمون بهم گفته بود که مادرزاد پرده نداره و باکره نیست، منم که میدونستم پردشو کی زده به روم نیاوردم و حرفشو مثلا باور کردم، خیلی شبا مشروب میخوریمو حسابی شهوتمون میزنه بالا و وحشیانه سکس میکنم، منم موقع اکثراً موقع سکس شیطنتم گل میکنه و از آنا راجب مجردیشو دوست پسرای ثابقش سوال میکنم، اونم که تــو حالت مستی و حشری به سر میبره هر بار یه داستانی برام تعریف میکنه و از رابطه هاش با دوست پسراش میگه که منم حسابی حال میکنم

تا یکسال بعد ازدواج با من دیگه سر و گوشش نمیجنبید، اما بعد یکسال با یه اتفاق دیگه کم کم زن منم به روزهای قبل ازدواجش برگشت

ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز با آنا رفته بودیم رستوران تا شام بخوریم (اینم بگم که آنا جووون بسیار سکسی و خفن لباس میپوشه و همیشه مانتو تنگ و کوتاه میپوشه و اکثر اوقات رنگ روشن، رنگ موهاشم که تازگی شرابی کرده بود و حسابی تــو دل برو شده بود) غذامونو سفارش دادیمو نشستیمو مشغول خوردن شدیم که یه پسر و ۳تا دختر وارد رستوران شدن، اون پسر به حدی خوشگل و زیبا بود من که مردم هلاکش شده بودم چه برسه به دختـــرا، اون ۳تا دختری هم که باهاش بودن معلوم بود دوست دختراشن، پسر قد بلندی داشت و موهاشم بلند بود و تا زیر شونش میومد، چشماشم آبی بود و با آرایشی که کرده بود بدجوری می درخشید، چند لحظه ای به اون پسر خیره شدمو بعد رو کردم به آنا که چیزی بهش بگم که دیدم چشماش ۴تا شده و داره به اون پسر نگاه میکنه، البته اینم بگم که آنا منم کم خوشگل نبود و اون پسرهم خیره شده بود بهش...

پسر اومد از کنار میز ما رد شد بدون اینکه به من توجه کنه آروم دست زنمو که روی میز بود و لمس کرد و رفت، منم این صحنه رو دیدم ولی به روی خودم نیاوردم، البته خیلی برام جالب بود که ببینم عکس العمل آنا چیه...که دیدم آنا حسابی حل شد و دست و پاشو گم کرد، با خودم گفتم نه مثل اینکه آنا ته دلش یه خبراییه، نمیدونم چی شد که فکرای عجیبی از سرم گذشت و شیطنتم گل کرد به آنا گفتم :

آنا پسره رو دیدی؟
اونم مثلا میخواست خودشو بیخیال نشون بده گفت :
کدوم پسره؟
همون خوشگله دیگه با ۳تا دختر اومده
آنا برگشت و به پسر نگاه کرد که از قضا پسره هم داشت به ما نگاه میکرد، آنا سریع روشو برگردوند و گفت:
آره دیدم چطور مگه؟
خیلی خوشگل و خوش تیپه، آدم دوست داره بشینه و ۱ساعت فقط نگاش کنه
آره خوشگله....ولی به ما چه شوهر خودم که از همه پسرا خوشگلتره و من شوهرمو با دنیا عوض نمیکنم

تــو دلم گفتم (آره جون عمت)
مرسی عزیزم منم تورو با دنیا عوض نمیکنم

پاشدمو رفتم سمت دستشویی تا دستامو بشورم اما هدف دیگه ای داشتم...
یکم طولش دادمو طوری که آنا منو نبینه آروم دید زدم ببینم چه خبره که حدسم درست بود، اون پسر منتظر این لحظه بود پا شد و اومد سمت میز ما و دستشو دراز کرد که با آنا دست بده، آنا هم که با دیدنش شوکه شده بود خیلی راحت باهاش دست داد، از دور نمیتونستم بفهمم چی بهم میگن ولی از ناز و عشوه های آنا مشخص بود که داره غیر مستقیم به پسره میگه که توروخدا بیا همینجا منو بکن، پسره یه کارت از جیبش درآورد و داد به آنا و دوباره باهاش دست داد و رفت سمت میزش، منم حرکت کردم به سمت میز خودمون که آنا با دیدن من حل شد و سریع کارت رو گذاشت توی کیفش، نشستمو شاممون که تموم شد حرکت کردیم به سمت خونه، تــو راه ازش پرسیدم
خوش گذشت عزیزم
آره خیلی خوش گذشت ممنون عشقم
آنا من خیلی دوستت دارم
منم دوست دارم عسلم
من دلم کس میخواد خیلی حوس کردم تو چی؟
وااای نگو که من دارم میمیرم
من این فرصت و غنیمت شمردمو سریع دستمو بردم سمت کسش از روی ساپورتش کسشو مالیدم که دیدم بعلهههه کسش حسابی خیس شده
عزیزم کست چقدر خیس شده
آره دیگه حوس کیر تورو کرده زودتر بریم خونه که دارم میمیرم
چشمممم

رفتیم خونه و تا وارد خونه شدیم حمله کرد سمت منو حتی اجازه نداد بریم توی اتاق شلوارمو کشید پایین کیرمو گذاشت دهنش، اووفففففففففف با چه شهوتی میخورد، چندتا میک که میزد از دهنش در میاورد و میگفت واییی حسینننننن جووووووووووون چقدر کیرت خوشمزشتتت میخواااااااااااامممممم بعد دوباره می کرد تــو دهنش
خیلی حرفه ای ساک میزد و همشو میکرد تــو دهنش (معلومه پسره حسابی حالشو بده کرده بود) گفت
وااای آنا درش بیار الان آبم میاد میخوام بکنم تــــو کست، درش آورد بلند شد رفت سمت اپن ساپورتشو درآورد و یه پاشو گذاشت رو اپن و گفت: حسیننن جووونم عشقمممم بکنننن تــو کسمممم که دارم هلاک میشممممممممم
دیگه نیاز نبود تف بزنم چون هم کیرمو با آب دهنش خیس کرده بود و هم کسش پره آب بود، کیرمو گذاشتم سر کسش و با فشار آروم همش رفت تـــو کسش یه آه کشید و چشماشو بست و منم شروع کردم به تلمبه زدن اونم هی میگفتـ واااای حسینننننننن محکم تر محکم تررررررر بکنننننننن بکننننننننننننننن سوختممممممممممممم آیییییییییییییییییییی
منم سرعتمو بیشتر میکردم، آنا چشماشو بسته بود و داشت حسابی حال میکرد، تا حالا اینجوری ندیده بودمش، میدونستم داره به چی فکر میکنه، منم حالشو بدتر میکردمو بهش گفتم:
آنا جوووووووووووووووون دوست دارییییییییییییی
آره خیلیییییییییی میخواااااااااااااااام وایییییییییییییییییی بکنننننننننننننننن
دوست داشتی الان همه دوستای دوره مجردییتتتتتتتتتتتتت اینجا بودنوووووووووووو نوبتی میکردنتتتتتتتتتتتتتت
آرهههههههههههههه دوست دارمممممممممممممم میخواااااااااااااااااااممممممم
یکی کستو میکرد یکی کونتو میکرد یکی سینتو میخورد یکی لباتو میخورددددددددددددددددد
آره وااااااااااااااااای میخوااااااااااااااااااااام
کدومشووووووو بیشتر دوست داریییییییییییییییی
علیییییییییییییییییییییییی علییییییییییییی رو میخوااااااااااااااااااااااااااام، شایانم میخواااااااااااام، واییییییی کیر کلفتشو میخواااااااااااام، حسین بکنننننننننننننننننننن
انقدر وحسیانه تلمبه میزدم که کیرم داشت میترکید دیگه نتونستم تحمل کنمو آبمو با فشار زیاد خالی کردم تــــو کسش
آییییییییییییییییییییییییی وایییییییییییییییییییی سوختمممممممممممممممممممم
حسیننننننننننننننننننننننن

هردو بیحال همون جلوب آشپرخونه اتفادیمو نفهمیدم کی خوابمون برد
نصبه شب بود که از خواب بیدار شدمو آنا رو بغلش کردمو بردمش سمت اتاق خواب لباسشو درآوردمو خوابوندمش رو تخت
رفتم سمت کیفشو کارت پسره رو درآوردمو دیدم بعله شماره تلفن وآدرسشه(پسره یه شرکت فروش دستگاه ها و ماشینهای اداری داشت) باخودم گفتم : آنا جوووون الان وقتشه یه تحولی توی زندگیم بدم برو جلو هواتو دارم عشقم
کارت و گذاشتم تــو کیفشو رفتم کنارش بغلش کردمو خوابیدم
ادامه دارد...

دوستان نظــر فراموش نشــه
شــرمنـده ایــم ز دوســت کـه دل نیـــسـت قـابلـــش

بـایـــد بـرای هـدیــه ســـری دســـت و پـا کنیـــــم...
     
  
مرد

 
ادامه

صبح زود از خواب پاشدم، آنا هنوز خواب بود، سریع لباس عوض کردمو رفتم بیرون ساعت حدود ۷.۳۰، من اکثراً صبح زود میرفتم سرکار (یادم رفت بگم اون موقع بوتیــــک داشتم) خلاصه سریع رفتم به آدرس شرکت اون پسر که اسمش آرش بود، شرکتشتوی یه ساختمون به اسم کاوه بود و متأسفانه یا خوشبختانه تعطیل بود،گیج بودمو دقیقاً نمیدونستم میخوام چیکار کنم، اما مطمئن بودم که آنا میره سراغ پسره
جای شما خالی رفتم یه دست کله پاچه خوردمو رفتم مغازه رو باز کردم، ساعت حدود ۹ بود که آنا بهم زنگ زد، معلوم بود تازه از خواب بیدار شده،
سلام عشقم خوبی؟
سلام عزیزم بیدار شدی؟
آره کجایی؟
مغاطم دیگه عزیزم
کی رفتی؟
من ساعت ۸ اومدم
۸؟ چرا انقدر زود رفتی؟
آخه رفته بودم رشـــت یه سری جنس قرار بود برام بیاد
اومد جنسات؟
نه بابا رفتم دیدم جنسا تــو راه گیر پلیس راه افتاده نیومده
اه خوب چرا زنگ نزدی بهش اینهمه راه رفتی
بابا زنگ زدم به ایمانی گوشیش خاموش بود گفتم خودم برم، حالا تو خودتو ناراحت نکن
خوب ایشالله که زود میاد صبحونه خوردی
نه بابا کجا خوردم یه بیسکوییت گرفتم تــو راه خوردم(آره جون خودم) الان میرم این بغل یه ساندویچی چیزی میخورم
باشه مواظب خودت باش، من شاید یه سر برم بیرون خرید دارم
آهان خوب مواظب باش خداحافظ
بای عشقم
بعله معلوم شد که آنا خانم میخواد بره سراغ آرش، اول خواستم برم نزدیک شرکت آرش منتظر وایسم که آنا بیاد، ولی بعد با خودم گفتم الان آنا میاد مغازه که مطمئن بشه من مغازم پس بمونم بهتره، همینطورم شد و ساعت ۱۱.۳۰ آنا اومد مغازه اما دستش خالی بود
سلام
سلام آنا جون خوبی عزیزم؟
مرسی تو خوبی؟
خوبم خرید کردی؟
نه دیگه الان میخوام برم بازار یکم خرید کنم
خوب باشه پول داری؟
آره دارم
خوب بیا اینم نگه دار لازمت میشه
یکم پول بهش دادمو رفت
منم سریع مغازه رو بستمو دنبالش رفتم، طبق حدسیات من یکراست رفت سمت شرکت آرش، از رفتارش فهمیدم که دودله و استرس داره ولی با یکم تعمل رفت بالا منم دنبالش رفتم، آنا سوار آسانسور شد و منم از پله ها رفتم، شرکت آرش طبقه سوم بود، دویدم تا زودتر از آنا برسم، رسیدم به طبقه سوم دیدم آنا دم در شرکت آرشه در زد و رفت داخل، دیگه نمیتونستم برم داخل، داشتم از فوضولی و نگرانی میمردم، یکم اونجا وایستادم که یهو ۲تا دختر از شرکت آرش اومدن بیرون، قایم شدم تا منو نبینن، قیافشون آشنا بود به گمونم همونایی بودن که دیشب با آرش اومده بودن رستوران، دم در آسناسور منتظر وایسادن تا آسانسور بیاد بالا یکی از دخترا به اونیکی گفت
ای بابا این آرشم کشته مارو با این دوست دختراش
آره این دختره رو شناختی؟
نه ولی خیلی آشنا بود
بابا همونی بود که دیشب تــو رستوران آرش بهش شماره داد دیگه
آهان یادم اومد همونی که با شوهرش نشسته بودن شام میخوردن
آره دیدی دختره دیشب شماره رو گرفت الان اومد اینجا
آره دیگه هرکی جای اون بود میومد
خوش به حالش ماکه دیگه واسه آرش کهنه شدیم
بعد صدای قفل در اومد، یکی از دخترا گفت
آهان در و قفل کرد الان میرن سر برنامه
و هر دوتایی خندیدن، آسانسور اومد و سوار شدن و رفتن، بعله آنا خانم اونقدراهم که من فکر میکردم باوفا نیست، دیگه برام هیچی مهم نبود، دلم میخواست در و بشکنمو برم داخل و هر دوتاشونو تیکه تیکه کنم اما کیر شق شدم اجازه نمیداد، خیلی دلم میخواست کس دادن آنا به کس دیگه رو ببینم،۲۰ دقیقه ای وایستادمو خبری نشد، رفتم دم در تا ببینم صدایی میاد که صداهایی از داخل شنیدم فکر کردم دعواست ولی بعد صدای آنا به گوشم رسید، آیییییی آرشششششش دیووونم کردییییییی آرشششششششششششششش
واااای، در حال سکس بودن، کاش منم اونجا بودم، دیگه از اونجا موندن داشت حالم بهم میخورد، رفتم تــو پله ها نشستم یه سیگار روشن کردمو منتظر شدم تا کارشون تموم بشه، خلاصه بعد از ۴۵ دقیقه صدای چفت در اومد سریع بلند شدمو قایم شدم آنا از شرکت اومد بیرون آرشم پشت سرش بود، وااای قیافه آنا دیدنی بود، به آرش گفت
مرسی آرش خیلی خوب بود
خواهش میکنم عزیزم من بازم منتظرتم هر روز پیشم بیا باشه
باشه حتما ولی میترسم شوهرم شک کنه
نه بابا نگران نباش اون با من شوهرتم راضی میکنم اونم میکنم
آنا خندید و گفت
مرسی عزیزم
بغلش کرد و یه لب جانانه ازش گرفت،و رفت سمت آسانسور سوار شد و رفت پایین، منم که دیگه از شق درد داشتم میمردم رفتم پایین، دیگه دنبال آنا نرفتم، رفتم مغازه و اینقدر تــو فکر بودم که حواسم به مشتری ها نبود، تصمیم گرفتم تلافی کنم، از این به بعد خیانت و غیرت رو میذارم کنار، باید حال کنمو به زنم هم حال بدم، یهو یه دختر خوشگل و سانتال اومد تــو مغازه با دیدنش شکه شدم....
ادامه دارد...

دوستـــان نظــر فراموش نشــه
شــرمنـده ایــم ز دوســت کـه دل نیـــسـت قـابلـــش

بـایـــد بـرای هـدیــه ســـری دســـت و پـا کنیـــــم...
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
ادامه...

تــو این یه سالی که ازدواج کرده بودم هزاران دختر میومدن مغازه و بهم آمار میدادم ولی من چون آنا رو دوست داشتمو نمیخواستم خیانت کنم محلشون نمیذاشتم، ولی دیگه بررام مهم نبود.
این دخترم هیکل درشت و سکسی ای داشت، کونش بزرگ بود زیر اون موناتو کوتاه داشت میترکید انقدر تابلو بهش خیره شده بودم که حواسم بهش نبود که یهو گفت
آقا کجایی؟؟؟
جانم بعله هیچ جا همینجام بفرمایید امرتون
شلوار دخترونه هم دارین؟
یه تیکه انداختم که ببینم پایست یا نه...
بعله داریم ولی ماشالله با این اندامی که شما دارین فکر باید ۲تا شلوار بخرین و بهم وصلشون کنین
دختر یه لبخند ملیحی زد که یعنی پایست و گفت
ای بابا من هرجا میرم شلوار اندازه من ندارن خوب چیکار کنم
خوب عزیزم شما چون درشت اندامی باید پارچه بگیری و بدی خیاط برات شلوار بدوزه
آخه خسته شدم از بس شلوار پارچه ای و ساپورت پوشیدم میخوام لی بپوشم
بعله دیگه این ساپورتاهم که تنگه اذیت میکنه
دوباره خندید و گفت خوب باشه مرسی
داشت میرفت سمت در که گفتم
کجا میری عزیزم منکه نگفتم ندارم
اه یعنی دارین؟
بعله داریم خوبشم داریم بفرمایید
اومد سمت پیشخون، چدتا از شلوارایی که داشتم سایز بزرگشو بهش نشون دادم، البته مطمئن بودم که شلوارا اندازش نیستن، یه نگاهی به شلوارا انداخت و گفت
مطئنین این اندازه منه کوچیک به نظر میرسه
خوب به نظر میرسه شما از طرحش خوشت بیاد یه تن بزنی مشخص میشه، تازه اینا کشیه راحت میتونی بپوشی
باشه پس یه امتحان میکنم
انگار خودشم فهمیده بود که شلوار اندازش نیست و من از قصد اونو نشونش دادم، یه لبخندی زد و گفت
اجازه هست
خواهش میکنم بفرمایید
رفت سمت اتاق پرو، منم سریع رفتمو درو از داخل قفط کردم که کسی داخل نیاد، مغازه من بخاطر ویترین جلوش که کلی لباس توشه از اتاق پروش از بیرون دید نداره، رفتم سمت اتاق پرو یکم صبر کردمو گفتم
پوشیدی عزیزم، اندازت بود
نه بالا نمیره تنگه
کمک میخوای
اونم از خدا خواسته گفت: آره اگه زحمتت نمیشه
در اتاق پرو رو که باز کردم چشمام ۴تا شد، دختره رو دیدم که مانتوشو درآورده و روی جارختی آویزون کرده و بایه تاپ بندی وایستاده شلواریو هم که بهش داده بودم تا رونش آورده بالا، از رون به بالاش لخته البته یه شرت بندی پوشیده بود که خوب فایده ای نداشت و چاک کسش قشنگ مشخص بود، کیرم حسابی راست شده بود، اونم متوجه شده بود و به کیرم نگاه میکرد، رفتم سمتشو کمکش کردم شلوارو بپوشه گفت
بابا تلاش نکن بالا نمیاد اندازم نیست
نه این کشیه باید بازش کنم
دو طرف شلوار گرفتمو کشیدم که مثلا دارم گشادش میکنم، با ناخن انگشت کوچیکم که بلندم بود روی رونشو یه کوچولو خط کشیدم و خیلی نرم گفت آخ چیکار میکنی؟
آخ شرمنده ببخشید دستم خورد
وااای میسوزه زخمش کردی
نه بابا چیزی نیست یهع خراش کوچیکه بزار درستش کنم
آروم رونشو دست کشیدم دیگه حرفی نمیزد، اول با یه دست و بعد با دوستم رونشو دست میکشیدم، کم کم دستمو بردم بالا به کسش رسوندم، اونم چشماشو بسته بود و نفس نفس میزد، از روی شرت کسشو که حسابی خسیم شده بود رو مالیدم، آروم شرتشو دراوردم و دست کشید به کسش و لحظاتی که به کسش دست میکشیدم آروم انگشت وسطیمو توی کسش میکردم، که یه آه میگفت و دستشو روی سرم فشار میداد، شلوارشو دراوردم از پاش و پاهاشو از هم باز کردم، زبونمو بردم جلو و حسابی کسش و لیسیدم، دیگه داشت صدای ناله هاش به فریاد تبدیل میشد منم برای اینکه داد نزنه و تابلومون نکنه سرمو آوردم بالا بلند شدم، بدون اینکه خودم چیزی بگم دوزانو نشست و شلوار و شرتمو باهم کشید پایین، کیرمو گرفت تــو دهنشو وحشیانه میخوردش، چقدر حرفه ای بود، معلوم بود که از اون جنده های ساک زنه، با آب دهنش حسابی کیرمو خیس کرده بود و تا ته میکرد تـــو دهنش و با یه اق زدن میکشید بیرون، بلندش کردمو گفتم
بسه دیگه الان وقتشه بزارم تـــوش آماده ای
آره عزیزم بزار توووووووووووووووش کیر میخواااااااااامممممممممممم بکنننننننننن
کاری نداشتم به اینکه پرده داره یا نه که البته بعید بود داشته باشه، کیرمو گذاشتم دم کسش و با یه فشار فرستادمش داخل، یه آخ گفت و شروع کردم به تلمبه زدن
آیییییییییی بکننننننننننننننننن جرممممم بدهههههههههههه وااااااااااااااایییییییییییییی
وااای کونش به حدی بزرگ بود من نمیتونستم کیرمو که میره تــو کسش رو درست ببینم در این بین ۲تا انگشتمو کردم تــو کونش تا باز بشه و بتونم توی کونشم بزارم، اونم چیزی نمیگفت معلوم بود که کونم میده، کیرمو درآورد از کسشو گفتم
خوب حالا نوبت کون خوشگلته
خواستم بزرام تـــو کونش که کیرمو گرفت گفت
نه این دیگه کار منه
منو نشوند رو زمین با یه تف حسابی کیرمو خیسش کرد یه تفم با دست به کون خودش زد و با کون نشست رو کیرم...وای عجب کون و تنگ و نازی داشت، با بالا پایی رفتنش داشت دیوونم میکرد و بهم گفت
حال میده؟ خوب بالا پایین میکنم برات؟
آره عزییییزم عالیهههههههههه بهتر از این کون ندیدم منننننننننننننن
محکم بالا پایین میکرد، آبم دیگه داشت میومد گفتم
آبم داره میاد چیکارش کنم
کاری نمیخواد بکنی عزیزم فقط خالیش کن همونجا، سرعتشو بیشتر کرد و آبم با شدت خالی شد تـــو کونش، اونم سرعتشو کم کرد و فقط خودشو میگردوند، وااای تا به حال اینقدر حال نکرده بودم،
پاشیدیمو با دستمال کاغذی کونشو تمیز کرد لباسشو پوشید و مرتبش کرد منم رفتم در و باز کردمو یه نگاهی به بیرون انداختم که کسی نباشه، وقتی خواست بره کارتشو که پشتش شمارش بود و بهم داد و گفت
مرسی عزیزم شلوارات خیلی خوشگل و کاملا اندازمن باز میام پیشت
یه چشمک بهم زد و خداحافظی کردیمو رفت،
دیگه نا نداشتم، یکم ناراحت بودم از اینکه خیانت کردم،اما وقتی به آنا و آرش فکر میکردم از کارم لذت میبرم، خوب حالا نوبت آناست که یه برنامه توووپ براش داشتم...
ادامه دارد...

دوستــان نظــر فراموش نشــه
شــرمنـده ایــم ز دوســت کـه دل نیـــسـت قـابلـــش

بـایـــد بـرای هـدیــه ســـری دســـت و پـا کنیـــــم...
     
  
مرد

 
چند روزی گذشت و آنا تقریباً هر روز و برخی روزها ۲مرتبه میرفت پیش آرش و بهش از کس و کون میداد، اکثر شبها حال سکس رو نداشت و بعضی شبا که سکس میکردم میدیدم کوس و کونش چقدر گشاد شده و شهوتش نسبت به قبل صدبرابر شده، منم نامردی نمیکردمو توی مغازه اکثر دخترایی که میمودن و یه حالی باهاشون میکردم
تصمیم گرفتم یه یکی ۲روز آنا رو خونه تنها بزارم ببینم چکار میکنه، یه شب سر شام بهش گفت
عزیزم من باید برم کیــــش برای خریـــد یک سری اجناس جدید
کیششش؟؟؟ چرا کیش خوب برو تهران مثل همیشه خرید کن دیگه
نه یکی از دوستام کیشه بهم زنگ زده گفته یه سری اجناس جدید و ارزون قیمت از دبی آورده که خیلی خوبه،میخوام برم نگاه کنمو یکسری شو بخرم
خوب بگو برات بفرسته تو چرا اینهمه راه بری؟
خوب من نمیدونم چیا داره؟ جنساش خوبه یانه؟ تازه میخوام برم کیش یه دوری بزنمو بازراشو ببینم
آهان خوب باشه
میخوای توهم بیا هم فاله هم تماشا
من نه اصلا حوصلشو ندارم بعدشم من کلاس دارم نمیتونم
(آنا مربی زبان انگلیسی بود، هم توی موسسه های زبان خارجه تدریس میکرد و هم به طور خصوصی توی خونه)
باشه عزیزم پس من فردا میرم دیگه تو هم مواظب خودت باش،شبا هم برو پیش مامانت
باشه عزیزم حالا باچی میری
با هواپیما دیگه
اوکی
شامو خوردیمو شبم یه سکس خوشگل کردیم باهم صبح زود به بهانه اینکه ساعت ۷ بلیط داشتم از آنا خداحافظی کردمو از خونه زدم بیرون، رفتم یه هتل خارج شهر برای ۲شب کرایه کردمو رفتم سمت خونه، انتظار داشتم آنا راه به راه بهم زنگ بزنه اما زنگ نزد که هیچی خیلی زود از اونی که فکر میکردم رفت سراغ آرش، دنبالش رفتم که رفت تـــو شرکت آرش، من دیگه بالا نرفتمو منتظر موندم که آنا خیلی زود از ساختمون اومد بیرون، معلوم شد که آرش دفترش نبود، بهش زنگ زد و کمی تـــو خیابونا چرخید و رفت خونه، من سر کوچه منتظر بودم که ببینم چه اتفاقی میفته، حدسم درست بود بعد نیم ساعت سر و کله آرش پیدا شد، زنگ خونه رو زد و آنا در و براش باز کرد،(خونه ما آپارتمانی بود و ۳طبقه بود ۳ واحد واحد ماهم طبقه دوم بود)من از در پشتی آپارتمان رفتم داخل خونه و از پله اضطراری پشت ساختمون آروم رفتم توی خونه، با دیدن آنا خشک زد، چه تیپی زده بود، این لباس و فقط یه بار واسه من پوشیده بود، یه پیراهن دکولته آبی آسمونی که تا بالای رونش بود،سفیدی بندش همه جا رو روشن کرده بود، فکر کنم حسابی به خودش پودر و پنکک زده بود که سفیدتر نشون میداد، با یه آرایش لطیف و سکسی جیگر تر از همیشه شده بود، منم که کیرم راست شده بود یه گوشه وایستادمو نگاشون کردم، همون دم در با آرش دست دادو پرید بغلشو یه لب جانانه ازش گرفت و طارفش کرد روی مبل پذیرایی بشینه و خودشم رفت آشپرخونه، آرشم که خوب لد بود باید چی بگه گفت:
به به آنا جووون چقدر خوشگل شدی امروز
مرسی عزیزم
گفتی شوهرت کجا رفته
رفته کیش برای خرید ۲.۳روز دیگه میاد
نترسید زن جنده و خوشگلشو اینجا تنها گذاشته
نه بابا بهم اعتماد داره، بعدشم منکه جنده نیستم به هرکسیم نمیدم، ناسلامتی تک پرماااا فقط به آر جونم میدم
واای آنا جووون چکار میکنی من دیگه طاقت ندارم بیا دیگه
اومدم عزیزم یه شربت بخور جیگرت تازه بشه
با سینی ای که ۲تا لیوان شربت توش بود به سمت آرش رفت و طارفت کرد، آرشم یکی از شربتارو برداشت و شروع کرد به خوردن، آنا هم نشست و شربت و برداشت و کمی ازش خورد و گذاشت روی میز، به آرش چسبید و آرشم دستشو انداخت دور گردنش، آنا گفت
آررررش من توی یکسالی که با حسین زندگی میکنم تا حالا خیانت نکرده بودم نمیدونم تو چیکار کردی با من که اینطوری شدمو نمیتونم ازت دل بکنم
عزیزم اینکه خیانت نیست خوب تو هم باید حال کنی دیگه نمیشه که همش یه کیر بره تــو کست، خوب این کس ناز تو نیاز داره که کیرهای مختلف رو ببینه،
و دستشو آروم کشید روی کس آنا، آنا هم چشماشو بست و آه کشید، آرش گفت:
حالا یه سورپرایزی برات دارم که حسابی بهت حال میده
چیه بگو
الان که نمیشه بگم به وقتش میفهمی، حالا بهتره به حالمون برسیم
پیراهن دکولته آنا رو کشید پایین و حمله کرد به سمت سینه های آنا و اونقدر حرفه ای با زبونش لیسشون میزد که آنا داشت دیوونه میشئ و محکم موهای آرش و چنگ میزد و خودشو انداخت سمت آرش،سریع پیراهنشو درآورد و شورتشو کشید پایی و رفت سمت کسش، من پشت آنا بودمو آرشو که نشسته بود رو زمین و داشت کس آنا رو میخورد و نمیدیدم، ولی از صدای آه و ناله آنا معلوم بود که چجوری داره کس لیسی میکنه،
آههههههههههههههه اووووووووففففففففففففففف آرشششششششششششششششش داری دیووونمممم میکنییییییی آیییییییییییییییییییییییییی
از لرزش آنا معلوم بود که اولین ارضا رو زده تـــو رگ، دیگه طاقت نیاورد آرش رو بلند کرد دستشو گرفت و بردش تـــوی اتاق خواب، از خوش شانسی من آنا تــو حال خودشو نبود و در و نیمه باز گذاشته بود و من میتونستم از لای در راحت تختو ببینم، آنا آرش رو نشوند روی تخت و شلوارشو کشید پایین رفت سمت کیر آرش و حسابی براش ساک زد، من نمیدونم دهن آنا چرا اینقدر گشاد شده بود که کیر کلفت آرش رو راحت تا ته میکرد تــو حلقش، آرش در این فاصله پیراهنشم در آورد و حالا هر دو لخت لخت بودن، آنا رو بلند کرد و خوابوند روی تخت و پاهاشو داد بالا، آنا هم با دستاش پاهاشو نگه داشته بود و گفت:
بکننننننننننننننآرش بکننننننننننننننننن ده بکن لعنتی بکنننننننننننننننننننننننن
آرشم کیرشو سریع تند کرد توی کس آنا و آنا یه جیغ بلند زد و گفت:
عوضی خیسش کن جر خوردممممم آروم تررررررررررررررررررررررررر
آرش بی اعتنا به آنا محکم و وحشیانه تلمبه میزد، آنا حسابی جیغ و داد میزد و معلوم بود توو این حالت خیلی درد داشت
وااااااااااایییییییییییییییی جز خوردممممممممممممممم آرششششششششششششششششششش
آرش کیرشو بیرون آورد و آنا رو برگردودند و یه تف انداخت رو کونش و کیرشو کرد تـــو کونش، انا هم انگار از کون راحتتر بود و بیشتر حال میکرد، آییییییییییییییییی بکنننننننننننننننننن جرم بدهههههههههههههه محکم تررررررررررررررررر
حال میده بهت جندههههههههههههههههههه کیر من کلفت تره یا اون شوهر بیغیرتتتتتتتتتتتتتتتتت
تو عزیزمممممممممممممم کیر تورو میخوااااااااااااااااااااااااممممممممممممممممممممم
آنا کیر آرش و از کونش کشید بیرون و آرش و پرت کرد رو تخت و رفت و نشست رو کیر آرش و کیرشو کرد تـــو کسشو تند تند بالا پایییین کرددددددددد، انقدر حرفه ای کیرشو تــو کس خودش هدایت میکرد که آرش داشت منفجر میشد
واااای آنا آبم داره میااااااااااااااااااااااااددددددددددد
انا هم سریع بلند شد و کیر آرش و کرد تــتو دهنش و تــو دهنش محکم تلمبه زد و فشارش داد تا آب آرش با فشار خالی شد تـــو دهنش و آنا ئهم همه رو خورد حدود ۱۰دقیقه کیر آرش و لیسید و خوردش تا بلاخره کیرش خوابید و آنا مجبور شد دست بکشه ازش
چند دقیقه ای روی تخت کنار هم خوابیدن و بعد بلند شدن و اومدن سمت در، منم سریع رفتم یه گوشه ای قایم شدم، آرش گفت خوب من دیگه برم که کلی کار دارم،
شب منتظرتم آرررش جونم میای دیگه؟
آره عزیزم حتما میام یه سورپرایزم برات دارم که امشب اینقدر حال کنی که دیگه هیچوقت نخوای ازم جداشی
واااای من میمیرممممممممممم برای سورپرایزززززززز
بعداز کلی لب و بوسه بلاخره آرش رفت و آنا هم سریع رفت حموم
منم از همون در پشتی از خونه اومدم بیرون رفتم سمت هتل،داشتم از کیر درد و شهوت میمردم، یعنی شب قرار بود چه اتفاقی بیفته
ادامه دارد....

دوســـتان نظــر فراموش نشـــه
شــرمنـده ایــم ز دوســت کـه دل نیـــسـت قـابلـــش

بـایـــد بـرای هـدیــه ســـری دســـت و پـا کنیـــــم...
     
  
مرد

 
داشتم از شق درد هلاک میشدم رفتم توی دستشویی هتل که همونجا یه جق بزنمو خودمو خلاص کنم که دیدم گوشه دستشویی زنونه یه مرده از زنه لب گرفت و از دستشویی رفت بیرون، منم خودمو زدم به اون راه، زنه هم داشت لباسشو مرتب میکرد،از لباسش فهمیدم که از خدمه همون هتله، معلوم شد که داشتن حال و هول میکردن، منم که موقعیت و مناسب دیدم رفتم سمت دستشوی زنونه و زنه با دیدن من ترسید و گفت، اینجا چکار میکنی اینجا دستشویی زنونستا برو مردونه، رفتم سمتش، خواست بره بیرون که دستشو گرفتمو گفتم
من دیدم با اون آقاهه داشتی چکار میکردی، تــو هتلتون خدمات جانبی هم به مشتریا میدین؟
گفت: ولم کن بزار برم
صبر کن عزیزم، میخوام برم به مدیر هتل بگم یکی از خدمات رو هم به من بده
توروخدا نه آبروم میره بیرون منم میکنه
خوب چرا بگم عزیزم، مگه مریضم میتونی یه حالیم به من بدی، هم خودت حال کنی و هم این قضیه بین خودمون میمونه
دلم میخواد ولی نمیتونم اون مرده بد کرد منو درد دارم دوباره نمیتونم بدم، باشه شب میام اتاقت بهت حال میدم
شب که من نیستم خوب اشکالی نداره یه روز دیگه یه حالی باهم میکنیم فقط الان...........
نشوندمش رو زمین و کیرمو در آوردمو کردم تـــو دهنش و اونم دید چاره ای نداره کیرمو برام ساک زد، منم هی کیرمو فشار میدادم تــو دهنش که تا ته بره چند بار که ایکارو کردم از شدت شهوت آبم اومد و خالی کردم تــو دهنش و اونم مجبور شد همشو بخوره....
بلند شد و گفت
راضی شدی
بعله عزیزم مرسی
ولی اینجوری قبول نیستا باید بیام اتاقت یه حال اساسی بهت بدم
مرسی حالا شدی دختر خووووب، پس خبرت میکنم
فعلا...
و رفت، منم رفتم تــو اتاقمو خوابیدم، ساعت ۹ بود که از خواب بلند شدمو به خیال اینکه دیر کردمو ممکنه آرش رفته باشه خونه سریع لباس پوشیدمو با یه آژانس خودمو به خونه رسوندم، بازهم مثل قبل رفتم تـــو خونه و آنا رو دیدم که با یه تاپ حلقه ای و یه دامن کوتاه تــو آشپزخونه داره غذا درست میکنه، خوشبختانه هنوز آرش نیومده بود، ولی بعد چند دقیقه صدای زنگ در اومد، یه گوشه ای قایم شدمو آنا که انگار دنیا رو بهش داده بودن رفت سمت اف اف و در و باز کرد...آرش اومد بالا و من بیرون و نمیدیدم، آنا گفت:
اینا کین؟
حالا بریم داخل بهت میگم
اومدن داخل و دیدم یه دختر و پسر هم با آرش اومدن داخل، به به چه خبر بود میخواستن سکس گروهی کننن
آنا: نمیخوای بگی اینا کین؟
آرش: اینا دوستامن آنا جووون اومدن مهمونی این پژمان و اینم خوشگل خانمم هستیه
هردو با آنا دست دادن، آنا که هنگ کرده بود آرش و کشید یه گوشه، اومدن سمت من منم قایم شدم، آنا به آرش گفت
این بود سورپرایزت؟
آره عزیزم، امشب یه حالی بکنی که فراموش نشدنی باشه
آرش من فقط تورو میخوام، دلم نمیخواد با کس دیگه سکس کنم
حالا تو یه امتحان بکن عزیزم
آخه.......
آرش سریع بغلش کرد و کسشو دستمالی کرد، آنا هم دیگه نای حرف زدن نداشت، ۴تایی رفتن توی اتاق و خوشبختانه در و باز گذاشتن، منم رفتم و کنار در ایستادمو نگاه کردم، به چه سرعتی همه لباسای همو در آوردن و لخت شدن، آرش کس هستی رو میخورد و هستیم داشت سینه هاشو میمالید و میخورد، پژمانم کیرشو کرد تــو دهن آنا و داشت براش ساک میزد، انگار همگی اومده بودن فقط به آنا حال بدن، چند دقیقه اینکاراشونو ادامه دادن، آنا داشت از لذت میمرد هی آه و ناله میکرد، بعد آرشم بلند شد و رفت کنار پژمان و هردوتا کیرشونو گرفتن جلو آنا و آنا شروع کرد براشون ساک زدن، هستی هم رفت سراغ کس آنا، از دور خیسی کس آنا کاملا مشخص بود آنا کیراشونو هی تف مالی میکرد و تا ته میکرد دهنش، آرش آنا رو برگردوند و به حالت سگی نشوند رو تخت و از پشت کرد توی کس آنا، آنا هم دیگه آه و نالش تبدیل شده بود به جیخ و داد و فریاد و گفت:
بکننننننننننننن آیییییییییییییییییییییی سوختممممممممممممممممممممممممم
هستیم رفت کنار آنا و پژمان کیرشو کرد تــو کون هستی، هستی و انا لبای همو میخوردن و پژمان و آرشم از پشت میکردنشون، منم کیرمو در آوردمو گرفتم تــو دستمو هی میمالوندم، داشتم لذت میبردم از دیدن این صحنه، دیدن کس دادن زدن خیلی حال میده، پژمان خوابید رو زمین و آرش آنا رو نشوند روی کیر پژمان و کیرشو کرد کونش، خودشم کیرشو از جلو کرد تــو کس آنا، حالا پژمان از کون و آرش از کس داشتن آنا رو میکرد، آنا هر ۱۰ دقیقه یک بار بدنش میلرزید و ارضا میشد، هر دو محکم و محکم تلمبه میزدن و آنا رو حسابی جر دادن
اوفففففففففففففففففف بکنیننننننننننننننننننن بکنیننننننننننننننننننننننننننن واییییییییییی
وااااااااای حسین کجاییییی که ببینی دارن زنتو جر میدننننننننننننن حسیننننننننننن واااااااااااییییییییییییییی
این حرفاش داشت دیوونم میکرد و نفهمیدم چی شد که آبم اومد ریخت روی فرش، سریع رفتمو از رو میز دستمال کاغذی برداشتمو آبمو از رو زمین تمیز کردم، بعد دوباره نگاه کردم دیدم هستی بالای دهن آناسات و آنا داره کسشو میخوره، و آرش و پژمان دارن همینجور و کس و کون انا رو جر میدنننن، بلاخره کیراشونو درآوردن و کیراشونو آنا رو بلند کردن و هر دو آبشونو همزمان آوردن و ریختن رو صورت انا، صورتش پر از آب شد و بود کمی از آبم تــو دهنش خاللی کردن و آنا خودرش، بعد هستی شروع کرد صورت آنا رو لیسیدن و حسابی همدیگه رو آب مالی کردن، همه دراز به دراز همونجا افتادن...

منم از خونه اومدم بیرون رفتم یه گوشه ای و یه سیگار روشن کردمو کشیدم، بعد چند دقیقه دیدم پژمان و هستی از خونه اومدن بیرون، ولی آرش همراشون نبود، معلوم بود که میخواد شب پیش آنا بمونه،منم هم عصبی شدمو هم حسودیم شد که میخواد شب پیش زن من بخوابه ولی از طرفی به لذتی که خودم قراره از این ارتباطها ببرم فکر میکردم، رفتم یه شامی بیرون خوردمو دوباره رفتم تــو خونه ساعت حدود ۱۲بود دیدم بعله دوباره انا و آرش دارن سکس میکننن، این آرش چقدر قدرت داره که امروز ۳بار سکس کرد و کم نیاورد، ولی ایندفه سکسشون کوتاه بود، آرش روی آنا خوابیده بود و داشت کسشو آروم میکرد و گفت
چطور بود عزیزم لذت بردی؟
آره آرش جووونممممممممم خیلی حال دادددد تا حالا اینقدر سکس بهم حال نداده بود
حالا کجاشو دیدی از این به بعد میخوام بیشترم بهت حال بدم
واااااااااای میخوااااااااااااااااام حال میخواااااااااااااااام بکنننننننن آرششششششششششششش بکننننننن جوووووووووووونممممممممممممم کیرتو بکن توووو کسممممممممممممممم واااااااااااااای آییییییییییییییی
و آرش یکم سرعتشو بیشتر کرد و آبشم اومد و ریخت تــو کس آنا، و هر دو بیهوش شدن و خوابیدن، منم یکم وایستادمو نگاشون کردمو بعد رفتم به هتل و بعد از یک ساعت فکر کردن و کشیدن ۱۶ نخ سیگار خوابیدم
ادامه دارد....
شــرمنـده ایــم ز دوســت کـه دل نیـــسـت قـابلـــش

بـایـــد بـرای هـدیــه ســـری دســـت و پـا کنیـــــم...
     
  
مرد

 
خیلی خسته بودمو تا ساعت ۱۰ صبح خوابیدم، بلند که شدم رفتم رستوران هتل یه صبحونه خوردمو حرکت کردم به سمت خونه، طوری که کسی منو نبینه رفتم داخل اما آنا خونه نبود، حدس زدم که رفته شرکت آرش، سریع به سمت شرکت آرش حرکت کردمو رفتم بالا، ولی شرکت آرش تعطیل بود، نمیدونستم چیکار کنم، یعنی کجا رفته بود، بهش زنگ زدم
الو سلام عشقم خوبی
سلام عزیزم مرسی تو خوبی؟
آره عزیزم کجایی؟
کیشم دیگه، اومدم پیش دوستمو دارم جنسارو میبینم تو کجایی؟
من سر کارم دیگه موسسم، حسین جوونم خیلی دلم برات تنگ شده کی میای؟
فرداشب حرکت میکنم عزیزم، صبح میرسم
آخ جووووون دلم برات یه زره شده دارم میمیرم از دوریت
اههه راست میگی؟
آره عشقم
بدون من شیطونی نکنیااااا
اه دیوونه شیطونی چیه
باشه مواطب خودت باش کار نداری فعلا؟
نه عزیزم تو هم مواظب خودت باش دوست دارم بوووس بووس
خداحافظ
یادم اومد که آنا صبح ها موسسه زبان کلاس داشت، رفتم به سمت موسسه دیدم بعله ماشینم دم در موسسه پارکه و فهمیدم که آنا داخله، یکم اونجا منتظر شدم تا کلاسش تموم شد و اومد بیرون، یه مانتو آبی رنگ پوشیده بود که تنگ و چسبیده به تنش بود و ساپورت مشکی و یه شال آبی هم سرش بود، با این تیپی که زده بود همه تـــو خیابون نگاش میکردن هر بغل هر پسری که رد میشد یه متلکی بهش مینداخت، اونم برخلاف گذشته به تیکه های پسرا یه لبخندی میزد و رد میشد، سوار ماشینش شد و حرکت کرد منم یه تاکسی دربست گرفتمو دنبالش رفتم، خیال میکردم میره پیش آرش اما اونجا نرفت، یکم تــو خیابونا چرخید و رفت سمت خونهف خیالم راحت شد که امروز نمیخواد سراغ آرش بره، نرسیده به خونمون بغل سوپری محلمون وایستاد، سوپر محلمون خیلی بزرگ بود و باید تــوش کلی میپرخید و با چرخ دستی خریداشو برمیداشت، رفت داخل و منم دنبالش رفتم، چرخ دستی رو برداشت و شروع کرد به برداشتن وسائل، یهو یه آقایی که داشت خرید میکرد بی هوا باچرخش زد به چرخ آنا و چند لحظه چشم تــو چشم شدن، پسره بلند قد بود هیکلی، مواهش مشکی و ابروهای کشیده ای داشت، از آنا عذرخواهی کرد و انا هم خندید، وقتی خواست از بغلش رد بشه با کمال پررویی شونشو به شونه آنا چسبوند وقتی دید آنا شاکی نشد دستشو روی کونش کشید و گفت
به به خدا قسمت کنه
آنا هم خندید و گفت
چیکار میکنید آقا زشته
ببخشید دیگه از خود بیخود شدم، شما هم خیلی جذابی آدم نمیتونه بی تفاوت از کنارت رد بشه
آنا دوباره خندید و حرکت کرد ولی حواسش به پشت سر بود که پسره پشتش حرکت میکرد، هی بهش نزدیک میشد و هر بار یه دستی به بدنش میکشید، آنا هم که انگار بدش نیومده میگفت
آقا نکن زشته
زشت نیست خیلیم خوشگل و درشته، میخوای ببینیش
مثل اینکه خیلی تشنه ایااا
آره خیلی دارم هلاک میشم از تشنگی
خوب برو به زنت بگو تشنگیتو رفع کنه
آخه زنم عادت شده، خودش تشنست ولی نمیتونه کاری بکنه، دلم یه چشمه زلال میخواد
آنا دوباره خندید و گفت
خوب منم باید فقط تشنگی شوهرمو برطرف کنم
خوب اونو که هر شب بهش میرسی، حالا چی میشه یه بارم به ما برسی، ثوابم داره
نه بابا دیگه چی
مرده دیگه روش زیاد شده بود و رفت از پشت چسبوند به آنا، کیر راست شدشو محکم فشار میداد به کونش، آنا هم که دیگه حشری شده بود با صدای نرمی گفت
اههه نکننننن آییییی الان یکی میبینه
خوب بیا بریم یه جای خلوت که کسی نبینه
باشه بریم
اینطور که مشخص بود آنا از کس دادن به غریبه ها خیلی راضی بود و با یه نفر سیر نمیشد و میخواست همه کرای شهر و مال خودش کنه، هردو حرکت کردن به سمت صندوق دار برای حساب کردن،بعد از بیرون اومدن از فروشگاه مرده به انا گفت
خوب حالا کجا بریم عزیزم
نمیدونم تو منو آوردی گفتی بریم یه جای خلوت
میخوای بریم خونه من زنم خونه نیست
نه خونه نمیام
پس کجا بریم
من میرم جلو تو هم پشت سرم بیا
چشمممم

خریداشو گذاشت توی ماشین و پیاده رفت به سمت خونه، دختره دیوونه شده بود اصلا براش مهم نبود که ممکنه همسایه ها ببین و آبرومون بره، رفت سمت خونه، در و باز کرد و رفت داخل، درو نیمه باز گذاشت، مرده هم سریع رفت تـــو خونه، منم با سرعت رفتم سمت در پشتی آپارتمان و رفتم داخل، آنا و مرده رفتن به سمت پارکینگ خونه و رفتن پشت پله ها، آنا نشست و کیر مرده رو از شلوارش کشید بیرون و شروع کرد به ساک زدن، کیر به این بزرگی توو عمرم از نزدیک ندیده بودم، شبیهشو فقط توی فیلمهای سکسی دیده بودم، کیرش حدود ۲۰ سانت بود و انقدر کلفت بود که آنا به زور میکرد تــو دهنش و فقط میتونست ۵ سانت از کیرشو تــو دهنش جا بده، به مرده گفت
این چیه بابا زنت چجوری تحمل میکنه این کیر کلفتتو
زنم که عاشقه کیرمه، دیگه براش عادی شده راحت تــو خودش جاش میده، تو هم یکم بخوری عادت میکنی عزیزم
آنا هم تمام کیرشو با زبون میلیسید و میخوردش، مرده سر آنا رو گرفت تـــو دستشو کیرشو فشار داد تــو دهن آنا که حدود ۱۰.۱۲ سانت از کیرش رفت تــو دهنش، چند دقیقه کیرشو تـــو همون حالت نگه داشت که دیدم آنا دیده نمیتونه نفس بکشه،کیرشو کشید بیرون و آنا تند تند نفس نفس میزد و گفت
چیکار میکنی عوضی خفه شدم.....
بعد دوباره کیرشو کرد تــو دهنشو فشار داد، چندبار اینکار و تکرار کرد تا آخر آنا به زور از دستش خلاص شد و گفت
ای بابا چیکار میکنی عوضییییییی
مرده بلندش کرد و گفت
الان دیگه وقتشه بکنم تـــو اون کون تپلت
نه تــو کونم نه بزاری توووش جر میخورم با این کیر کلفتت
حالا دیگه ناز نکن عزیززززم
ساپورت آنا رو کشید پایین، انگشتشو خیس کرد و کرد تـــو کونش، آنا هم داد زد و گفت
نکن کثافتتتتتت، بخدا جیغ میزنمااا
خوب چیکار کنم عزیزم تو بگو
فقط از کس، از کس بکن
چشممممممممممم
دوباره انگشتشو خیس کرد و کرد تــو کس آنا جوووونممممم، بعد یه تف گنده رو کیرش انداخت و کیرشو خیس کرد که از دیدن این صحنه داشت حالم بهم میخورد، کیرشو آروم کرد تـــو کس آنا، که آنا جیغش هوا رفت و مرده سریع دستشو گذاشت جلوی دهن آنا، آنا دست مرده رو کنار زد و گفت
آروم ترررررر جر خوردمممممم
مرده بیخیال بود و محکم تر کیرشو فرو میکرد و یهو کل کیرشو کرد توو کس آنا و تند تند تلمبه میزد،آنا هم که دیگه داشت گریه میکرد به التماس کردن افتاده بود،
توروخدا بکش بیرووووننننننننن پاره شدممممممممممم آییییییییییییییییییییییی
معلوم بود که داره حال نمیکنه و فقط درد داشت،مرده محکم تر میکرد و آنا هم از شدت درد دیگه صداش در نمیومد، با هر تلمبه زدنش صدای شالاپ شلوپش تــو کل پارکینگ پیچیده بود، اگه یکی میومد داخل حتما متوجه اونا میشد، بلاخره بعد از ۱۰ دقیقه کردن مرده کیرشو دراورد و آنا نشوند رو زمین و کیرشو دوباره کرد توو دهن آنا و فشار داد و توو دهنش تلمبه زد بعد از چند ضربه آبشو خالی کرد توو دهن آنااااااا
آنا هم یه اُق زد و همه آبشو خالی کرد رو زمین مرده هم کیرشو کاملا رو صورت آنا مالید تا قطره ی آخر آبشم ریخت رو صورتش، بعد کیرشو کرد توو شلوارشو گفت
مرسی جنده خانم خیلی حال داد، بازم میام پیشت
برو گمشو عوضییییی
مرده رفت و آنا چند دقیقه ای همونجا نشست و گریه کرد، خیلی دلم براش سوخت، میخواستم برم جلو بغلش کنم اما گفتم حقشه اون باید اینقدر عذاب ببینه، از طرفی حال میکردم از دیدن زور گاییده شدن آنااا
آنا بلند شد و رفت از خونه بیرون تا ماشینشو بیاره داخل، ماشینشو که آورد توو پارکینگ حواسش به خریداش نبود و بدون اینکه اونارو از توو ماشین برداره رفت به سمت خونه، منم از پله اضطراری رفتم داخل و دیدم آنا رفت سمت اتاقشو روی تخت دراز کشید و دوباره شروع کرد به گریه کردن، یکم که گریه کرد موبایلشو باز کیفش درآورد و شماره گرفت، سریع گوشیمو دراوردم خیال کردم الان داره به من زنگ میزنه و اگه صدای زنگ بلند شه میفهمه که من اینجام، اما برخلاف تصورم اون به من زنگ نزد، دوباره برگشتم به سمت اتاق و داخلو نگاه کردم که آنا گفت
سلام آرش جونم کجایی؟
دیگه نمیشنیدم آرش پشت خط چی میگه، فقط داشتم آتیش میگرفتم از اینکه انا توو اون لحظه به من زنگ نزد و به آرش زنگ زد
آرش بیا اینجا دلم تورو میخواد، حالم خوب نیست........چرا نمیتونی بیای؟........باشه پس فردا میبینمت، راستی حسین فرداشب میادااااا، فردا حتما بیا که حالم خیلی خرابههههههههه.....مواظب خودت باش....خداحافظ
گوشی رو گذاشت رو تخت کنارش و دوباره دراز کشید، معلوم بود که درد داره چون هی به کسش دست میکشید و آه و ناله میکرد، گوشیش دوباره زنگ خورد و جواب داد، فکر کردم آرش زنگ زده اما آرش نبود،
سلام شیدا جوووون خوبی؟
پشت خط شیدا بود(شیدا یکی از دوستای دوره دانشگاه انا بود، هیکل درشتی داشت، چشماش روشن بود و دماغ و لباشو عمل کرده بود، چند ماهی میشد که از شوهرش جدا شده بود و تنها زندگی میکرد، اون موقع هم که شوهر داشت وضعیتش خراب بود همش خونه دوست پسراش بود و داشت کس میداد، شوهرش که فهمید زنش خرابه طلاقش داد، اونم از خدا خواسته مهریه شو بخشید و جداشد، طبق آماری که من ازش دارم تــو همون دانشگاه هم مثل آنا جنده بود و ۲تایی به اکثر پسرای دانشگاهشون کس داده بودن، منم چون ازش خوشم نمیومد و میدونستم که خرابه قدقن کرده بودم انا باهاش حرف بزنه کلا باهاش قطع رابطه کرده بودیم، ولی خبر نداشتم که آنا دزدکی باهاش در ارتباطه، ناگفته نمونه که شیدا علاقه زیادی به من داشت همیشه به آنا حسودی میشد و همیشه دنبال فرصت بود تا منو از چنگ آنا دربیاره اما منم هیچوقت محلش نذاشتم)
آنا:
نه حسین نیست شیدا رفته کیششش....آره فرداشب میاد......بیا اینجا شیدا دلم خیلی گرفته....نترس بیااااباشه پس شب منتظرتم بیاااا...قربانت بای
آنا بلند شد و خواست از اتاق بیاد بیرون و منم سریع از خونه اومدم بیرون
اومدم توو خیابونو و یکم چرخیدم، فکرم همش به شیدا بود، اون بهترین کسی بود که میتونست کمکم کنه، از طریق اون راحت تر میتونستم به کارای آنا پی ببرم، آدرس شیدا رو بلد بودمو رفتم خونش...
ادامه دارد...

دوستــــان نظر فراموش نشـــه
شــرمنـده ایــم ز دوســت کـه دل نیـــسـت قـابلـــش

بـایـــد بـرای هـدیــه ســـری دســـت و پـا کنیـــــم...
     
  
مرد

 
قسمت هقتم

رسیدم به خونه شیدا، خونش ویلایی بود و حیاط نسبتاً بزرگی داشت، دودل بودم که برم پیشس یانه بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم بلاخره دلو زدم به دریا و زنگ خونشونو زدم، شیدا جواب گفت کیه منم گفتم منم حسینم، شوکه شده بود و با من و من گفت
تویی؟؟اینجا چیکار میکنی؟
باز کن کارت دارم
آخه مگه تو کیش نرفته بودی؟
حالا باز کن بهت میگم دیگه
باشه بیا توو
در و باز کرد و رفتم داخل، حیاطش سرسبز بود و کلی درخت داشت، خودش جلوتر از من اومده بود توو حیاط استقبال من،هنگ کرده بود و خکشک زده بود، دستمو دراز کردم تا باهاش دست بدم، باهام دست داد و گفت، تو اینجا چیکار میکنی؟
بریم داخل بهت میگم
هردو رفتیم داخل و من نشستم روی مبل و شیدا رفت چایی بیاره، خونش بزرگ بود و یه حال و یه پذیرایی داشت، 2تا اتاق طبقه پایین داشت و طبقه بالا چیز زیادی مشخص نبود، خونش پر بود از مجمسه و تزئینات قدیمی،چایی رو آورد و روبروی من نشست و با عجله گفت
خوب بگو ببینم چی شده تو مگه کیش نرفته بودی
قضیه رو از روزی که رفته بودیم رستوران رو البته بدون جزئیات براش تعریف کردم،باورش نمیشد که من دارم اینارو به اون میگم، ولی از رفتارش مشخص بود که از کارای آنا تعجب زده نبود گفت:
خوب حالا میخوای ازش جداشی؟
جداشم؟ نه هرگز من انا خیلی دوست دارمو عاشقشم نمیخوام از دستش بدم
خوب پس چی؟
هیچی میخوام آزادش بزارمو بهش کمک کنم تا به اوج عشق و حالش برسه
متوجه نمیشم
خوب خیلی سادست، میخوام آنا باهرکی که دوست داره رابطه داشته باشه و منم بهش کمک میکنم
خوب پس غیرتت چی میشه تو که خیلی باغیرت بودی
دیگه غیرت برای من معنایی نداره، الان دیگه فقط به عشقو حال فکر میکنم، البته بیشتر به خاطر خودم اینکارو میکنم، چون برام لذت بخشه که زنم جلوی من با دیگری...
خوب حالا چرا اینارو به من میگی خوب برو بهش بگو تو مشکلی نداری و میتونه آزاد باشه
نه دیگه...نمیخوام بتونه که من خبر دارمو باید من از دور حمایتش کنم، اگه بفهمه که من خبر دارم دیگه دست به هیچکاری نمیزنه
خوب حالا از دست من چه کاری بر میاد
آهان... تو از امروز به بعد میشی شریک و رازدار آنا و همه جا باهاشی و کمکش میکنی واسه کارایی که قراره من برنامه ریزی کنم و آمار دقیق کارهایی که انا میکنه و برای من خبر بیاری البته با جزئیات
یعنی بشم جاسوس تو
تقریباً
خوب نمیترسی از اینکه من اینارو برم به آنا بگم؟ آخه ناسلامتی آنا دوستی صمیمی من بود و هست
نه میدونم که تو بهش نمیگی
از کجا میدونی
خوب من از علاقه ای که تو به من داری خبر دارمو میدونم خیلی به آنا حسودی میکنی و دنبال اینی که ازش انتقام بگیری
اه خوبه خبر داریو همیشه بهم کم محلی میکردی
حالا دیگه همه چی عوض شده و من الان دیگه یه زندگی ایده آل و جدیدی رو شروع کردم
باشه من هاکاری بخوای برات میکنم ولی یه ظرط داره
چه ظرطی؟
اینکه تو از این به بعد مال من باشی و همیشه کنارم باشی
فکر میکنی من الان واسه چی اینجام، تو الان تنها کسی هستی که من بهش اعتماد دارم
راست میگی؟ یعنی قول میدی؟
قول عزیزم
اومدم سمت منو نشست روی پامو گفت
وااای حسین خیلی دوستت دارم
چون وزنش زیاد بود سنگینیش پامو اذیت میکرد ولی تحمل کرد، پستشو دست کشیدمو اونم شروع کرد به بوسیدن من
وااای حسینننننننن من دیوونتممممممممم خیلی دوستت دارمممممممم تو باید همیشه مال من باشی فقط مال مننننننننن
منم چیزی نگفتم و فقط نوازشش کردم اونم لباشو به لبام نزدیک کرد و حسابی لب همو خوردیم، اونقدر عاشقانه لبامو میخورد که میشد از داغی تنش عشق و شهوت و توو تموم وجودش حس کرد، بعدسرمو به سمت سینه هاش فشار داد و منم بالای سنه هاشو با زبونم لیسیدم، بعد سینه هاشو از پیراهنش کشیدم بیرون و شروع کردم به خوردن نوک سینه هاش، نوک سینه هاشو میک میزدمو گاز میگرفتم، که اینکار اونو شهوتی میکرد و آه میکشید و بیشتر منو به سمت سینه هاش فشار میداد، انداختمش رو مبل و پیراهن و از تنش در آوردم رفتم سمت لباشو شروع کردم با زبونم به خوردن لباش با زینم لب و صورتشو خیس کردمو گوششو لیسیدم بعد آروم از لباش با زبونم رفتم به سمت چونشو بعد هم گردنشو حسابی خوردم
اونقدر گردنشو میک زدمو خوردم که چند جای گردنش کبود شده بود، بعد زا گردن آروم باز با زبونم رفتم به سمت سینه هاشو اینبار با شدت زیاد سینه هاشو میخوردم اونم وحسیانه داد و فریاد میزد
جووووووووووون حسیننننننننننننننننن بخووووووووووووووووورررررررررشششش سینه هامووووووووووووو بخورررررررررررررررر واییییییییییییییییییییییییییییی عاشقتمممممممممممممممم
و سرمو به سمت سینه هاش فشار میداد، اونقدر سینه هاش بزرگ بود که سرم راحت لای 2تا سینه هاش میموند، آروم آروم رفتم پایین کمی نافشو با زبونم خوردمو و بعد آروم رفتم سمت کسش، با زبونم چوچولشو میخوردمو با انگشتم میکردم توو کسش وحشیانه داد میزد و جیغ میکشید
زبونمو تند روی چوچولش میمالوندم و 3تا انگشتمو باهم کردم توی کسش و عقب و جلو کردم، کسش پرآب شده بود و منم با آب دهنم خیس ترش کردم و از خیسی کسش به کونشم مالیدمو 2انگشتمو کردم توی کونش، اونم یه جیغ بلند کشید، ولی دادش از درد نبود و از حاااال بود،
دیگه داشت دیوونه میشد به خواهش و التماس افتاده بوووددددددد
حسیننننننننننننن بکننننننننننننننننننننننننننن توروخدا بکنننننننننننننننننننننننننننننننن دارم میمییییرمممممممممم
شلوارمو کشیدم پایین کیرمو خیس کردم و گذاتشتم سر کسش و بهش گفتم:
دوست داری بکنم توووووش
آرههههههههههه بکنننننننننننننننن بکننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
منم کیرمو رو کسش میمالوندم تا بیشتر دیوونش کنم، شیدا هم یکم خودشو کشید جلو تا سر کیرم رفت داخل و بعد آروم همه کیرمو کردم توو کسشو یه شیدا آه نرم کشید و آروم شد، منم آروم آروم تلمبه میزدمو عقب جلو میکردمو سینه هاشو میخوردم، شیدا تی شرتمو دراورد، دیگه طاقت نداشت و گفت حسین بکنننننن تند تر بکننننننن محکم تلمبه بزننننننننننننننن بکننننننننننننننننن ده لعنتیییییییییییییییییییییییییی
منم میدونستم آروم که میکنم حالشو بدتر میکنم از قصد آروم ترش کردمو فقط کیرمو توو کسش میچرخوند، دیگه به التماس افتاده بود و میگفت: حسین توروخدااااااااااااااااا تند تر بکنننننننننننن حسین کیررررررررررررر میخواممممممممممممممممم بکننننننننننننننننننن و خودشو تکون میداد منم چون دلم براش سوخت پاهاشو دادم بالا و سرعتمو زیاد کردمو تند تند شروع کردم به تلمبه زدنريا، حالا دیگه شیدا داشت حسابی حال میکرد و هی قربون صدقم میرفتتتتتتتتتتت
جوووووووووووووووون عجب کیریههههههههههههههههههه بکنننن عشقمممممممممممممم بکن فداتشمممممممممممممم آنااای جنده کجایییی که ببینی حسین جووونت دارهه منووو جر ررر میدهههههههههههههه کیری که عمری آرزوشو داشتم حالااا تووو کسمهههه واااااااااااااییییییییییی داغیشوووو حس میکنمممممممممممم
همینجوری میگفت و منم تندترششش میکردم، داشت آبم میومد ولی نمیخواست زود آبمو بیالرم، کیرمو دراوردمو شیدا رو بلند کردمو به حالتی سگی رو مبل نشوندمش خودمم رفتم پشتشو دوباره یه تف به سر کیرم انداختمو کیرمو فرو کردم تووو کونششششششش، خیلی راحت کیرم رفت داخل و راحت تونستم تملبه بزنم، کونش خیلی بزرگ و سفید بود تر و تمیز، و آدم لذت میبرد از اینکه داره کون به این خوشگلی رو میکنه، شیدا یه پاشو بالا داد و گفت
جوووووووووووون دوستتت داریییی کونمووووووووووووو
آرهههههه عزیزززززززززززززززمممممممممممم جرشششششششششششش میدممممممم براااااااات
بکننننننننننن عشقمممممم بکنننننننننننن
محکم تلمبه زدمو شیدا هم هربار که تلمبه میزدم خودشو عقب جلو میکرد تا به من کمک کنه و راحت کیرم توو کونش تکون بخوره، کیرمو چندبار درآوردم از کونش و با شدت دوباره فرو کردم توو کونش، اینکار دیوونش میکرد،کیرمو کشیدم بیرون و گفت
حالا نوبت تواه
نشستم رو مبل و شیدا هم از خدا خواسته اومد جلوم وایستاد گفت
خوب من این حسین کوچولوی خودمو که نخوردمشششششششششش
نشست روبرومو شروع کرد به خوردن کیرم، خیلی حرفه ای بود، از خایه هام شروع کرد و با زبون کل کیرمو لیسسسس زددد، و از سر کیرم شروع کرد و کم کم کل کیرمو توو دهنش جا داد، کیرم داشت منفجر میشدددددد، واقعا شیدا کارششش حرف نداشت به خودم لعنت فرستادم که چرا زودتر بهش پا ندادمو این کس و کون و چند سال از خودم محروم کردم
شیدا همچنان داشت کیرمو میخورد و کل کیرمو میکرد دهنش و بعد میاورد بیرون، دیدم اگه اینجوری بخواد بخوره آبم میریزه بیرون، گفتم
شیدا الانه آبم بیاداااااا
شیدا هم سر کیرمو کرد توو دهنشو با دستش چند ضربه محکم زد به کیرم، که خیلی بهم حال داد و اومدن آب از یادم رفت، آب دهنشو ریخت رو کیرمو با دستش کیرمو مالوند و بعد نشست رو کیرمو با دستش کیرمو کرد توو کووونشششش
و آاول آروم و بعد تند تند بالا و پایین کرد و در این حین هم لبشو گذاشت رو لبمو با زبونش لبمو میخورد، دیگه نیاز به تلمبه زدن من بنود، چون خودش با قدرت تلمبه میزد و اونقدر قشنگ خودشو میچرخوند که منو بیحال کرد، هر دو عرق کرده بودیمو حسابی گرممون شده بود در همون حالت با اینکه شیدا خیلی سنگین بود بلندش کردمو نشوندمش رو مبل و دوباره از جلو خودم شروع کردم به تلمبه زدن ولی اینبار کیرمو کردم توو کسشش و محکم تلمبه میزدم، دیگه وقتش بووود که آبم بیاد و بهش گفتم
شیدا جووونم چیکارشششش کنمممم
تو نمیخواد کاری آبت همشششش مال خودمهههه
و کیرمو کشید بیرون و نشوندم رو میبل و خودش نشست جلومو کیمرمو کرد توو دهنش، تند تند بالا پایین میکرد با دهنمشو با دستش برام جق میزد،اونقدر اینکارو کرد که آبم اومد و آبمو تا قطره آخرشو خورد و نذاشت چیزیش هدر برهههه یکم کیرمو خورد و بعد اومد و کنار نشست و بغلم کرد و گفت
مرسی حسینننننننننننن عالییییی بوووود به ارزووووم رسیدم
قابلی نداشت شیدا جون ولی تو هم یادت نره
چشمممم عزیزم هرکاری بخوای برات میکنم
ادامه دارد.........
شــرمنـده ایــم ز دوســت کـه دل نیـــسـت قـابلـــش

بـایـــد بـرای هـدیــه ســـری دســـت و پـا کنیـــــم...
     
  
مرد

 
قسمت هشتم

شيدا که مست و بيحال توو بغل من افتاده بود يهو از جا ش بلند شد و به ساعت نگاه کرد گفت:
اي واي يادم رفت من الان با آنا قرار دارم بايد برم پيشش
ميسدونم عزيزم زودتر برو ببين چه خبه، فقط حواست باشه هرجا رفت باهاش برو يه طوري مخشو بزن که باهات راحت باشه و جلو تو باهرکي خواست سکس کنه
نترس حسين جووون آنا بامن خيلي راحته، حالا يه چيزايي من ازش ميدونم که اگه تو بدوني پس ميفتي بعدا برات تعريف ميکنم، حالا برم لباس بپوشم برم
معلوم بود آنا خيلي رمز و راز داره که بايد من ازش سر در بيارم، شيدا لباس پوشيد و آماده شد مانتو خفاشي پوشيده بود که جلوش کوتاه بود و باز، وپشتش بلند بود و با ساپروتي که پوشيده بود کسش از جلو قشنگ مشخص بود، اومد سمت منو يه بوس از لبم گرفت و گفت
عزيزم تو همينجا بمون استراحت کن تا من بيام
باشه فقط يادت نره بهم چه قولي دادياااا من بهت اعتماد کردم
خيالت راحت عزيزم،
راستي شمارتو بده بهت زنگ بزنم اگه دير کردي
شمارشو گرفتمو ذخيره کردمو شيدا هم خداحافظي کرد و رفت
سوار ماشينش شد و رفت به سمت خونه ما، دلم ميخواست دنبالش برم ببينم چه خبره، اما ديگه حوصله تعقيب و گريز و نداشتم و ميخواستم شيدا خودش خبرارو برام بياره و از دهن اون بشنوم گوشيم زنگ خورد جواب دادم دامادم شوهر خواهر بزرگم
دامادم مهرداد 32 سال سن داره، مهرداد يه پسر خوشتيپ و هيکلي و قد کوتاست، يه مغازه فروش گيتار و لوازم موسيقي داره و خودشم خوانندست، البته بيشتر توي مجالس عروسي ميخونه ولي چندتا آهنگم از خودش بيرون داده، همش دنبال دوست دختر و کس کردن و اين کاراست منم از کاراش خبر داشتم ولي چون باهاش خيلي رفيق بودم برام مهم نبود، از روز عروسي من به بعد همش چشمش دنبال آنا بود و من راحت اينو از نگاهش متوجه ميشدم، منتظر فرصت بود که ترتيب آنا رو بده ولي آنا زياد بهش محل نميذاشت و به قول خودمون بهش پا نميداد ولي مهرداد دست بردار نبود
مهرداد پشت خطر بهم گفت
سلام پسر چطوري؟
سلام مهرداد جان خوبي داداش؟ 9کترم
کجايي پيدات نيست
هستيم ديگه درگير گرفتاري و کار و زندگي
رفتم مغازت پيمان اونجا بود(بعدا راجب پيمانم براتون ميگمو...)، گفت نيستي کيش رفتي
آره کيشم واسه خريد اومدم
خوب بي معرفت ميگفتي ماهم باهات ميومديم ديگه
تفريحي نيومدم که مهرداد جون، واسه کار و خريد اومدم تازه انا هم باخودم نياوردم خونست
اه جدي آهان پس تنهايي رفتي، خوب باشه، کي مياي حالا
فردا ديگه ميام
خوب پس اومدي يه سر پيش من بياااا
باشه حتما يه سر بهت ميزنم
خداحافظ
باي
مطمئن بودم که مهرداد ميره سراغ آنا، امنم از خدا خواسته وقتي از کيش برگردم برنامه هاي خوبي براي آنا دارمو ميخوام اونو شاه کس معروف شهر بکنمش، اما فعلا بايد صبر ميکردم ببينم شيدا چه خبرايي برام مياره، از توو يخچال خونه شيدا يه ليوان شربت برداشتمو خوردمو بعدش رفتم حمومو يه دوش گرفتم تا يکم سرحال بيا
ساعت 1 ظهر بود و هنوز از شيدا خبري نشده بود، يه زنگ بهش زدم ببينم در چه حالين، ميدونستم شيدا زرنگه و حواسش هست که آنا از اينکهخ من بهش زنگ زدم بويي نبره
شيدا جواب داد
الو سلام الي جون خوبي؟
سلام عزيزم خوبي ؟ چه خبر کجايين؟
من...خونه دوستمم آنا ميشناسيش که؟
بعلههههه معلومه که ميشناسم خوب چه خبره چرا اينقدر دير کردي؟
آخيي آنا جوونم حالش خوب نيست دارم حالشو خوب ميکنم
اي کلکککک چيکار داري ميکني
هيچي بابا آنا شوهرش نيست بنده خدا داره کف ميکني از بي کيري
صداي آنا رو شنيدم که گفت:
اه چي ميگي شيدا تمومش کن بيا ديگهههه
جوووونم اومدم عزيزم
خوب الي جووون من فعلا برم به اين آنا برسم
برو ولي خوب بهش برسياااا
چشمممم بعد ميامممم حال تورو هم خوب ميکنم عزيزم
همون لحظه صداي زنگ در اومد، و آنا رفت در و باز کنه و شيدا به من گفت
اه اين مزاحم کي بود ديگه
کي؟
نميدونم يکي زنگ در خونه رو زد آنا رفت باز کنه داشتيم حال ميکرديمااااا
عالي شد فکر کنم دامادمه اومده ترتيب آنا رو بده، برو ببين چه خبره ببين ميتونه مخشو بزنه يا نه
نگران نباش حواسم هست....اينجوري که من آنا رو تحريک کردم فکر کنم الان دم در شلوار دومادتونو بکشه پايين و بکنه توو کسش
خوب برو
چشممم عشقممم دسوتتت دارممم بوووس
باي
مهرداده چقدر زود خودشو به خونمون رسوند، البته اميدوارم که مهرداد بوده باشه و بازم اون آرش عوضي نباشه، واي دل توو دلم نيست که بفهمم چه خبره، چجوري تحمل ميکردم تا شيدا سر و کلش پيدا بشه، کلي توو خونش چرخيدم تا تصميم گرفتم بخوابم، خواب بهترين کار بود براي انتظار کشيدن رفتمو توو اتاق شيدا خوابيدم، خيلي هم زود خوابم برد
وقتي از خواب پريدم سنگيني يکي رو روي خودم حس ميکردم، بعله شيدا بود که افتاده بود روم و داشت لبامو ميبوسيد،بلند شدمو شيداهم رفت کنار و رو تخت دراز کشيد، لباسشو عوض کرده بود و نشسته بود لبه تخت
سريع از جام بلند شدمو گفتم
سلام شيدا خوبي کي اومدي
الان يه نيم ساعتي ميشه اومدم
ساعت چنده؟
9.30 شب
9.30؟
تا الان پيش انا بودي؟
آره ديگه بنده خدا تنها بود نميذاشت بيام حالا بازم بايد برم پيشش
خوب چي شد تعريف کن ببينم
واااي چقدر عجله داري شيزون برو يه آبي به دست و صورتت بزن يه چي بيارم بخور بعد برات مفصل تعريف ميکنم
نه الان بگو من طاقت ندارم منتظر بمونم
باشه ميگم :
وقتي رفتم خونت آنا بدو بدو اومد توو بغلمو گريه کنان محکم منو چسبيده بود و ولم نميکرد، فقط یه شورت و سوتین مشکی ست پوشیده و بود لباس دیگه ای تنش نبود، آخه منو اون همیشه پیش هم لخت وایمیستادیم
گفتم: چيه عزيزم چي شده؟ چرا گريه ميکني
چيزي نگفت و فقط گريه کرد
اي بابا چقدر تو شوهر ذليلي بابا، 1 روزه شوهرت پيشت نيستا اينهمه گريه و دلتنگي نداره که
من که وايه اون گريه نميکنم
اه....خوب پس براي کي گريههه ميکني کلک
بيا بشين
رفتيمو نشستيم، اولش آنا روش نميشد برام بگه، بعدش ولي همه داستان و از روزي که رفته بودين رستوران تا امروز رو برام تعريف کرد، بيشتر از دست اين مرده که توو پارکينگ خونشون به زور گاييده بودش و آرش که رفته بود مسافرت ناراحت بود، ببخشيدا ولي آنا اصلا از تو چيزي نگفت و يادت نبود، اصلا هم شرمنده نبود از اينکه خيانت کرده، آخه بار اولشم نبود که خيانت ميکنه
بار اولش نبود يعني چي؟ يعني قبلا هم؟
حالا اونو بزار بعدا برات تعريف ميکنم فعلا اين واجبتره
خوب کجا بوديم، اها...آنا کم کم گريش به پايان رسيد و باهام درد و دل کرد و گفت از روزي که با آرش آشنا شده بدجوري وابستش شدهف الانم که نيست بدجوري دلتنگه و دارره ميميره از دوريش، البته دلش گير ميخواست همين، خلاصه بهش گفتم: چرا ناراحتي عزيزم منکه نمردم شيدا جووونت هست، خودم هرکاري بخواي برات ميکنم
شيدا جوون تو قبلنا خيلي خوب بهم حال ميدادي ميشه الانم...
چرا نميشه عزيزم، شيدا جوون در خدمت گذاري حاضره، اتفاقا خيلي وقتم هست کس ناز آنا جونمو نخوردم بدجور حوسشو کردم، بريم توو اتاق تا حالتو جا بيارم
رفتيم توو اتاق و آنا رو تخت دراز کشيد، منم لباساشو براش دراوردم، لباسای خودمم درآوردم و بهش گفتم
خوشگله از وقتی ازدواج کردی جیگررر ترر شدیااا عجب سینه ای بزرگ کردی دختررر
اون چیزی نمیگفت و فقط منتظر بود که من کارمو شروع کنم، اتفادم روشو لباشو خوردم و سینه هامو به سینه هاش میمالوندم، زبونشو توو دهنم میچرخوند و تند تند نفس نفس میزد، حاضرم قسم بخورم که آنا توو زندگیش هیچ سکسی بیشتر از لز با من براش لذت نداره، منم زبونم میکردم توو دهنمو میک میزدم اومدم پایی تر و سینه هاشو خوردم و انگشتمو از پایین کردم توو کسش و مالشش دادم داشتم سینه هاشو میخوردم که یهو تو زنگ زدی اومدم جواب دادمو آنا هم دستش رو کسش بود، موقعی که داشتم با تو تلفنی حرف میزدم، آنا بدجوری حشری بود و هی کسش و میمالید و التماسم میکرد که زودتر تلفنو قطع کنمو برم سراغش...
زنگ خونه به صدا در اومد و آنا از جاش پرید، فکر میکرد آرش پشت دره و خوشحال شده بودف و سریع لباسشو پوشید، یه پیراهن حلقه ای که تا روی باسنش بود و رفت سمت در منم تنلفونو که قطع کرد رفتم دنبالش دیدم داره میاد سمت من و بهم گفت شیدا جوون تو برو توو اتاق منم میام
کی بود انا زنگ زد؟
هیشکی شوهر جاریمه داره میاد بالا، من زود ردش میکنم بره که بیام پیشت،
منم که میخواستم تحریکش کنم گفت
آنا موقعیت خوبیه هااا اونم بد نیست میتونه جای حسین و آرش و پر کنه هاااا
آنا که انگار خودشم همچین قصدی داشت گفت
اه دیوونه برو توو اتاق بیرون نیایا
نه نمیام خوش بگذره
و با دستم یه بوس براش فرستادمو اونم خندید
من سریع رفتم توو اتاق ولی در و نیمه باز گذاشتم و از لای در داشتم نگاه میکردم، دامادتون آقا مهرداد اومد داخل و با دیدن لباس سکسی آنا چشماش 4تا شد و دوختشون به اندام آنا و دم در وایستاد، آنا هم دستشو دراز کرد که باهاش دست بده اونم دست داد و انا گفت
چرا دم در وایستادی بیا تــو
مهردادم اومد داخل و کمی اینور و اونور و نگاه کرد انا گفت
حسین نیست رفته کیش جنس بیاره
آهان خوب به سلامتی، اومده بودم یه سر بهت بزنم
خوب بیا بشین
مهرداد رفت و روی مبل نشست، آنا گفت
چایی قهوه میخوری؟
نه چیزی نمیخورم بیا بشین
طارف میکنی؟
نه طارف چرا بیا بشین
آنا هم رفت و مبل کناری مبل مهرداد نشست، پاهاشو گذاشت روی همو رون سفیدش جلوی چشمای مهرداد بود، پیراهن تنگشم افتاده بود زیر کونشو راحت میشد سفیدی کونشو دید زد و گفت
خوب چه عجب از اینورا بچه ها چطورن؟
خوبن سلام میرسونن شما که بی وفا شدین پیش ما نمیاین
خوب سر حسین که شلوغه منم همش درگیر کلاس و کار رو بارم دیگه
کی رفته حسین کی میاد؟
دیروز رفت، فردا هم احتملالا میاد؟
آخی بعد تو تنهایی؟ خوب چرا نمیای پیش ما؟
نه بابا تنهایی راحت ترم، بعدشم کلی کلاس دارم باید به کلاسامم برسم
خیلی وقت بود ندیده بودمتا خوشگل شدی
مرسی لطف داری
بعد تنهایی سختت نیست
خوب 2.3روزه دیگه میشه طاقت آورد
آره میشه ولی خوب آدم تنهایی حتی یه روزم باشه اذیت میشه و نیاز به کمک داره
خوب باید تحمل کرد دیگه
خوب ما که نمردیم کمکی چیزی بخوای ما هستیم در خدمت، میتونیم جای خالی حسین و برای لحظاتی برات پر کنیم نمیتونیم؟
این حرفشو کاملا با کمال پرویی بود و واضح داشت میگفت میخوام بکنمت اناااااا
آنا کمی توو فکر فرو رفت و سرشو پایی انداخت، نمیدونم این دختر چرا حالا انقدر خجالتی شده بود، مهرداد دستشو گذاشت رو دست آنا که روی مبل بود و آنا صورتشو آورد بالا و گفت
تو لطف داری ولی نمیخوام مزاحم بشم
نه عزیزم چه مزاحمتی من همیشه منتظر این لحظه بودم
آنا که دیگه داشت به آرزوش میرسید یه لبخندی به مهرداد زد و مهرداد هم که چراغ سبز رو دید شروع کرد به دست کشیدن روی زانوهای آنا، خودشو یکم برد جلو و دستشو گذاشت روی زانوهاشو دست کشید و گفت
من از روی عروسیتون تا حالا منتظر این لحظه بودم، اما تو پا نمیدادی
آآنا ساکت بود و چشماشو بسته بود، میشه گفت خودشو در اختیار مهرداد گذاشته بود، مهردادم دستشو کم کم بالا تر برد و رسوند با کس آنا، آنا هم پاهاشو باز کرد تا مهرداد راحت تر دست بکشه به کسش، مهردادم با یه دست کس آنا رو از روی شرت دست میکشید و با یه دست سینه هاشو از روی سوتین، آنا هم دیگه طاقت نیاورد و لبشو چسبود به لب مهرداد و پرید توو بغلش و رو زانوهاش نسیت و شروهع کردن به لب دادن، مهردادم سینه های آنا رو ا ز سوتین بیرون آورد و با دستش بهشون فسار میداد، انا با دستاش سر مرداد و گرفته بود و فشار میداد و لباشو با ولع خاصی میخورد، بلند شد و نشست جلو مهردادف مهرداد گفت:
بریم توو اتاق خواب رو تختنه همینجا خوبه
انا دکنه شلوار مهرداد و باز کرد و کیرشو کشید بیرون، وااای عجب کیری داره دومادتون، کیرش تقریبا کوچیک بود ولی حسابی کلفت بود مثل خودش که قد کوتاست ولی هیکلیه، خلاصه انا کیر مهرداد و کرد توو دهنشو مثل جنده ها براش ساک میزد که یهو گوشی مهرداد زنگ خورد و مهرداد جواب داد و یهو برق گرفتتشو و گفت:
چی ؟ الان ؟ کی اومد؟ اه لعنتی هیچکدوم جلوو بگیرذین؟؟؟.........من الان....انا هم داشت در این بین کیر مهرداد و محکم تر میخورد، مهرداد آنا رو بلند کرد و باز به اونر خطی گفت:
باشه الان میام...نگهش دارین الان میا خداحافظ

بلند شد و کیرشو کرد توو شلوار و گفت:
شرمنده انا من باید برمممم
آخه کجا چی شده؟
یه مشکلی توو مغازه پیش اومده سریع باید برم
آخه من...........
شرمنده دفعه بعد که اومدم حتما جبران میکنم، فعلا و رفت سمت در که بره، انا که حسابی کنف شده بود حمله کرد به سمتشو مثل وحشی ها کوبوندش به دیوار و زانو زد جلوشو و دکمه شلوارشو باز کرد و کیرشو کشید بیرون، مهرداد گفت
چیکار میکنی اینجوری که نمیهشف من باید برم عحله دارم
آنا هم توجهی بهش نمیکرد و فقط داشت ساک میزد، تند تند توو دهنش عقب جلو میکرد و میخوردش تا اینکه مهرداد آه بلندی کشید و آبشو خالی کرد توو دهن اناااا، انا هم که راضی نبود از اومدن آب مهرداد کیرشو از دهنش کشید بیرون و بقیه آبشو خالی کرد رو صورت و گردن و سینه هاششش
مهردادم داشت منفجر میشد، گفت
راضی شدی حالا بزار برم تا بعد
بعد یه دستمال از رو میز برداشت و کیرشو تمیز کرد و رفت
آنا هم همونجا نشست و آب کیر مهرداد و از صورت سینه هاش با دستش جمع میکرد و میخورد، قیافش دیدنی بود مثل جنده های کیر ندیده شده بووود
ادامه دارد...........
شــرمنـده ایــم ز دوســت کـه دل نیـــسـت قـابلـــش

بـایـــد بـرای هـدیــه ســـری دســـت و پـا کنیـــــم...
     
  
مرد

 
قسمت نهم

شيدا داشت تعريف ميکرد منم کيرم راست شده بود و با اشتياق گوش ميدادم،
شيدا:
رفتم پيش آنا و بهش گفت:
به دختر عجب کير کلفتي داشت اين يارو، فقط حيف که نتونست کيرشو بکنه تــو کس کوچولوي تو
داري اذيتم ميکني
نه عزيزم، اشکال نداره من که نمردم خودم درستت ميکنم
شيدا من کير ميخوااااااام، دلم براي حسين تنگ شده، هميشه و هر وقت که نياز داشتم بهم کمک ميکرد، و بهم حال ميداد
حالا ديدي هيچکس شوهر نميشه
آره ولي
ولي چي؟
هيچي
ميدونم چي ميخواي بگي، ولي نميشه آدم فقط بايد يه کير شب و روز سر کنه که، آدم بايد تنوع داشته باشه، منم از روز اول بهت گفتم انقدر وفادار نباش، يادته دوران مجرديمون چقدر عشق و حال ميکردم، پسراي دانشگاه رو يادته
آره يادمه
خوب ديگه الانم تو ميتوني عشق و حال کني نميتوني
آخه من....
آخه نداره جيگرم تو دختر به اين خوشگلي و خوش استيلي حيفه فقط با يه نفر حال کني
خوب اگرم بخوام با کس ديگه سکس کنم فقط آرش و ميخوام
آره معلومه ديدم با اون مرده تو پارکينگ...
اونو که واقعا اشتباه کردم ديگه به جز آرش به کسي نميدم
ديوونه اي ديگه، آرشم اينطور که معلومه فقط تورو واسه سکس و حال و هولش ميخواد، 2روز ديگه که ازت خسته بشه ميره سراغ يکي ديگه، خوب همينه ديگه همه دنبال تنوعن، ولي تو........
خوب تو ميگي چيکار کنم؟
هيچي فقط خودتو بسپار به شيدا جووونت، کاري ميکنم که از امروز به بعد فقط عشقو حال کني و بس،
آخه...
آخه نداره ديگه، به خيانت فکر نکن، حسينم اگه بفهمه تو راضي هستي و اينجوري خوشحالي کلي عشقو حال ميکنه
آخه ميترسم بفهمه و طلاقم بده، من حسين و دوست دارم
نترس طلاقت نميده، اصلا نميزاريم بفهمه اون با من
باشه هرچي تو بگي
آفرين دختر خوب، حالا آماده شو که بايد بريم بيرون
کجا؟
بريم بهت ميگم
آنا رفت تا لباس بپوشه منم رفتم کمکش، يه تريپ سکسي براش ساختم يه مانتو کوتاه تنگ پوشيد که تا روي باسنش بود ساپورت تنگم پوشيد يه روسرييم سرش کردم که کوتاه بود و از پشت گردن و موهاش مشخص بود، آرايششم پر رنگ و جذب کننده کردم، رفتيم بيرون، ماشينمو همونجا جلو خونتون گذاشتمو پياده رفتيم
ساعت 2.30 بود و خيابونا خلوت بود، ولي بهترين زمان بود براي ما، يکم توو خيابونا چرخيديمو واسه پسرا اشوه و ادا اومديم،هر پسري که از بغلمون رد ميشد يه متلکي بهمون مينداخت و يه تنه بهمون ميزد، بعضي ها هم تا موقعيت مناسب پيدا ميکردن يه دستي به کونمون ميکشيدن، آنا راضي بود و داشت حال ميکرد، ياد دوران مجرديمون افتاديم که چقدر توو خيابون واسه پچسرا دلبري ميکرديم
رفتيم تــو پارک تا يکم چرخ بزنيم، خوشبختانه چپارک هم خيلي شلوغ بود و اون وقت روز پسرا از دخترا خيلي بيشتر بودن، ما همش از جاهاي شلوغ و از بين پسرا رد ميشديم و تا مارو دستمالي کنن، يکم که توي پارک دلبري کرديم، سوار تاکسي شديم و حرکت کرديم به سمت رشت، توي ماشينم به جز منو آنا 3نفر ديگه آقا بودن، يه پسر جوون و خوشتيپ گوشه نشسته بود منم آنا رو نشوندم وسط و خودم گوشه نشستم، راننده هم جوون بود و از آينه داشت چشمامونو در آورد،بغل دشت راننده هم يه آقاي ميانسال نشسته بود ولي خيلي خوشتيپ و جذاب بود، به آنا اشاره کردم که خودشو بچسوبه به پسره، انا هم اطلاعت کرد و چسبيد به پسره، پاشم هي ميمالوند به پاي پسره، پسره اول خجالت ميکشيد و هي خودشو جمع ميکرد ولي بعد ديد نه خوب چيزي گيرش اومده اونم شروع کرد به لاس زدن با آنا
آنا کيفشو گذاشت رو پاش تا پسره بتونه راحت از زير کيفش روناي انا رو دستمالي کنه، پسرک دستشو گذاشت رو پاي انا و شروع کرد به دست کشيدن رون خوشگل آنا، کير راست شدش داشت شلوارشو پاره ميکرد، ، دستشو گذاشت رو کس آنا و از روي ساپورت کسشو ماليد آنا هم چشماشو بست و آه و ناله ي يواشکي ميکرد،راننده که متوجه شده بود، کيرش راست شده بود هي کيرشو دست ميزد و درستش ميکرد که يه وقت بغل دستيش متوجه نشه، از توي آينه به من نگاه کرد، منم يه چشمک بهش زدم، اونم خنديد و پشت چشمشو واسه من نازک کرد،
يه نگاه به آنا و لاي پاش کردم ديدم چه خبره دست پسره از توي ساپورتش روي کسشه و انگشتشم کرده توو کس آنا و داره ميمالوندش، آنا کم کم داشت صداش بالا ميرفت، در گوشش گفتم آروم دختر تابلو بازي در نير حالتو بکن ولي بي سر و صدا، اونم بدون اينکه به من نگاه کن و جوابي بده فقط صداشو پايين و آورد و دستشو گرفت جلوي دهنش که يه موقع داد نزنه، دوباره در گوشش گفتم حالا نوبت تواه دستتو بزا رو کيرش
آنا هم سريع دستشو گذاشت روي کير پسره و خيلي سريع دکمه شلوارشو باز کرد و کيرشو کشيد بيرون، خيلي تابلو بودن و راننده هم که از آينه همه چي راحت ميتونست بميره، دلم براش سوخت، بنده خدا اون جلو بوده دستش به ما نميرسيد، منم هي از آينه براش عشوه ميمدم و حالشو بدتر ميکردم، کير پسره رو گرفت توو دستشو آروم ماليدش پسره هم انگشتش هنوز توو کس انا بود و داشت ميماليدشون، پسره بنده خدا اونقد شوهتي شد که بعد از 5 دقيقه ماليدن کيرش آبش اومد و خالي شد رو دست آنا و شلوار خودشف منم که ديگه نميتونستم جلوي خندم و بگيرم بلند بلند خنديدم که راننده هم خندش گرفت، بغل دستيش از سمت پنجره يه نيم نگاهي به من کرد و يه لبخند کوچيک زد،قيافه پسره خنده دار شده بودآنا که دیگه توو حال خودش نبود دستشو کرد توو دهنشو آب پسره رو که رو دستش خالی شده بود و خورد، راننده هم داشت دیوونه میشد، پسره کیرشو کرد توو شلوار و آب روی شلوارشو با دستش تمیز کرد و اونیکی دستشو از کس آنا کشید بیرون،نمیدونم چجوری زمان گذشت و رسیدیمبه رشت
همه پیاده شدن و رفتم پول کرایه رو حساب کنم که راننده گفت:
خوب پس من چی
آخییی عزیزم به تو هم میرسه ولی الان باید بریم شمارتو بهم بده تا بهت زنگ بزنمو باهات قرار بزارم
پسره شمارشو داد و کرایه هم نگرفت، رو کردم به آنا و گفتم چطور بود؟
عالی بود ولی هنوز ارضا نشدم بازم میخوام
باشه حالا وقت زیاده بریم شهر بازی اونجا برات سورپرایز دارم
باشه بریم
رفتیم به سمت شهر بازی
ادامه دارد....
شــرمنـده ایــم ز دوســت کـه دل نیـــسـت قـابلـــش

بـایـــد بـرای هـدیــه ســـری دســـت و پـا کنیـــــم...
     
  
صفحه  صفحه 1 از 4:  1  2  3  4  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات سکسی خانوادگی من


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA