انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 13 از 21:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  20  21  پسین »

گناه عشق


زن

 
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق ۱۱۳

ناصر حس کرد که مسئله جدیه .. فکر نمی کرد که زنش تا این حد نسبت به اون گستاخی کنه . اون مردایی رو با خودش مقایسه می کرد که هزار جور فسق و فجور داشته و آخرش با زنشون آشتی می کنن .
-ناصر چی شده ..
-نمی دونم . نمی دونم . دارم دیوونه میشم . اون ازم تقاضای طلاق کرده . فکر کنم ازمون فیلم گرفته . اون بی خود حرفی رو نمی زنه که نتونه پاش وایسه .
-کاری ازم بر میاد ؟
مرد حوصله گوش کردن به حرفای نلی رو نداشت . حس کرد از هر چی که دور و برشه بدش میاد حتی از خودش . اون دوست نداشت به خاطر عیاشی هاش تاوان سنگینی بده . اون دوست نداشت نوشینو ازد ست بده . اون می خواست به پشتوانه و اطمینان در اختیار داشتن نوشین باشه که میره به دنبال تفریحات دیگه اش . می خواست سر نلی داد بکشه . بهش بگه تقصیر توست که من به این روز دچار شدم . می خواست بهش بگه که بره از جلو چشاش دور شه . ولی حس کرد که تقصیر خودشه . اما اگه اون بهش اظهار عشق نمی کرد؟.... چرا من فکر کردم که می تونم به این زندگی مخفیانه ام ادامه بدم . چرا فکر کردم که ماه می تونه زیر ابر پنهون بمونه . نلی دلش واسه ناصر می سوخت اما ته دلش خوشحال بود از این که اون مجبور میشه که زنشو طلاق بده .. ولی اگه دیوونگی ناصر گل کنه .. اگه به نوشین بگه هر غلطی که دلت می خواد بکن و بی جهت به زندان بیفتند باید با خطر اعدام هم روبرو شن .... هر چند حالا دیگه مثل اون وقتا نیست و با پول میشه خیلی چیزا رو خرید ولی تا اونجایی که میشه باید جلوی رسوایی رو گرفت . وارد معادله پیچیده ای شده بود . داشت به این فکر می کرد که آیا موضوع فیلمی رو که از نوشین و نادر بر داشته رو به ناصر بگه یا نه .. اون باید سبک سنگین می کرد و و متوجه می شد که کدوم بیشتر به نفعشونه و احتمال موفقیت داره .. که با فریادی که ناصر کشید فهمید که بهتره موضوع خیانت و اثبات خیانت زنشو به ناصر بگه . این کارش این خوبی رو هم داشت که دیگه ناصر نمی تونست حس خوبی راجع به نوشین داشته باشه . ولی می تونست یه حس انتقامجویی هم درش به وجود بیاد . از این حالت ناصر وحشت داشت . ناصر فریاد کشید و گفت من زیر بار زور نمیرم . بذار هر غلطی که می کنه بکنه .
-آخه دو تایی مون میفتیم زندان و بعد اون وقت حرفش به کرسی می شینه . بازم همون میشه . میرسیم به خونه اولش . تازه باید مهریه شو هم بدی . ولی حالا مهریه رو نمیدی . از هم توافقی جدا میشین . این یک امتیازیه برای تو .
-نلی چرا نمی فهمی من دوستش دارم . من عاشقشم . من نمی خوام اون ترکم کنه . اون هویت منه ..
-اون هویت توست ؟ پس من چی ؟ که از بچگی همه جا و در هر لحظه از زندگیم تو رو مجسم می کنم .
-نلی ! من چی بگم تو رو هم دوست دارم . ولی عشقو نمی دونم به چی تشبیه کنم . عشق اون نیست که حس کنی بیش از همه به کسی وابسته هستی که در طول زندگی خودت بیشتر از هر کس دیگه ای با اون بودی .
-پس داری میگی که تو عاشقم نیستی و هیچوقت هم نبودی . حتی اگه نوشینی هم نمیومد تو نمی تونستی منو دوست داشته باشی .
-نلی حالا وقت این حرفا نیست .من دارم زجر می کشم وتو هم سر به سرم میذاری . اصلا آمادگی این حرفا رو ندارم .
-ناصر تو بیچاره ام کردی . چرا گفتی با نیما از دواج کنم که بتونم راحت تر با تو باشم . این رسم جوانمردی نیست .
-نلی بس کن . بس کن حوصله شو ندارم . حوصله تو رو هم ندارم . نذار بیش از این عصبی شم .
-ناصر خواهش می کنم. این کارو باهام نکن . خدا رو خوش نمیاد -خدا رو خوش میاد که به شوهرت خیانت کنی ؟ یا من به زنم خیانت کنم ؟
اشک از چشای نلی سرازیر شده بود .
-اصلا معلوم هست چی داری میگی ؟ حالا به یاد خیانتها میفتی ؟ ناصر من دوستت دارم . من به خاطر تو هر کاری می کنم . حتی حاضرم خودمو بکشم . من طاقت دیدن اشک و ناراحتی تو رو ندارم . چرا زندگی منو تباه کردی .. حالا کمکم نمی کنی ؟ حالا که به اینجام رسیده و منو به اینجا رسوندی تنهام میذاری ؟ من واسه این که بخوام رقیبمو از راه بر دارم خیلی کارا می تونستم انجام بدم . خیلی .. ولی به خاطر تو .. به خاطر این که دلت نشکنه این کارو نکردم . به خاطر اینکه کار دست خودت ندی . آدم نکشی و خودت هم کشته نشی . خیلی چیزا رو بهت نگفتم .
-در مورد چی داری حرف می زنی .. در مورد کی ؟
-در مورد نوشین ..
-اون چی بهت گفته .. اون چیکار کرده ؟
-ناصر اون بهت خیانت می کنه . اون و اون پسره نادر با همن . همو دوست دارن .. برای من ثابت شده .
-خفه شوووووووووو خفه شوووووووووو برو گمشوووووووووو برو برو از جلو چشام دور شو .. دیگه نمی خوام ریختتو ببینم .. تو باعث شدی که زندگیم از هم بپاشه .. و حالا می خوای اونو از سر راه خودت بر داری ؟ این امکان نداره . نوشین هر قدر هم بد جنس باشه هر قدر هم با من بپیچه با خودش نمی پیچه .. بگو دروغه .. اونا همکلاس همن . با همن .. همدیگه رو می بینن . نه .. نهههههههه امکان نداره .
شونه های نلی رو گرفت و با آخرین توانش بهش فشار آورد .
-زود باش .بگو دروغه ..بگوووووووو بگووووولعنتییییییییییییی .....
نلی سرشو پایین انداخته بود و آروم گریه می کرد .
-به خدا نمی خواستم بهت بگم. من اون دوتا رو توی خونه پدری نوشین دیدم .. دیگه بقیه شو نپرس .. دلم نمیاد عذاب بیشترت رو ببینم..
-نه بازم تعریف کن . بازم از دروغات بگو . می خوای زود تر کلکشو بکنی و ازشرش خلاص شی ؟ که دیگه مزاحمی از این سمت نداشته باشی ؟ کور خوندی ..
-ولی من مدرک دارم .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق ۱۱۴

نلی ترسید که موبایل خودشو مستقیما بده به دست ناصر . چون می دونست اگه صحنه سکس نوشین با نادر رو نشون ناصر بده هیچ بعید نیست که اون موبایلشو بزنه به زمین و زیر پا هاش له کنه . آخه وقتی که قاطی می کرد هیچی جلو دارش نبود . موبایل ناصرو گرفت ..
-چیکار داری می کنی . لعنتی پس کو .. اون مدرکت کو .. نلی صحنه خیانت زن ناصرو واسش بلوتوث کرد ..
-ناصر بگیرش من رفتم .. تو رو با فریاد هات تنها می ذارم . هر وقت حس کردی که به من نیاز داری یه زنگ واسم بزن .من همین دور و برام . اصلا از این اتاق میرم بیرون . تنهات نمی ذارم . می دونم خیلی سخته که آدم خیانت کسی رو ببینه که عاشقشه و دوستش داره . ببینه که در حقش چقدر ظلم شده .
ناصر دیگه حس کرده بود که نلی چی داره میگه . فقط به تنها چیزی که فکر نمی کرد این بود که خودش به زنش خیانت کرده و اون دردی رو که زنش کشیده حالا اون داره می کشه . اون انتظار نداشت که نوشین تلافی کنه ..
-نلی ! خیلی ناجوره ؟
-نمی دونم . چی بگم .. اصلا دلم نمی خواد ناراحتت کنم . خودت ببینش .
نلی از اتاق رفت بیرون .. دستای ناصر می لرزید .. از همون صحنه اول .. صحنه بر هنگی .. بوسه های زنش و نادر و لحظه نهایی سکس .. فریاد های نوشین که از نادر می خواست سرعت سکس و عشقبازیشو بیشتر کنه .. خون جلو چشاشو گرفته بود .. موبایلشو به سمتی پرت کرد .. صدای فریادش تا چند تا آپار تمان اون طرف تر هم رفت .
-نههههههههههه ...نههههههههههه ...نهههههههههه . این حق من نبود .. نههههههههه زنم این جوری نبود .. این جوری نیست .. دروغه .. دروغه .. می کشمشون .. هر دو تا شونو می کشم .. می کشم .. دیگه هیچی نمی تونه جلو مو بگیره . نا مردی تا این حد .؟! مگه من چیکار کردم .. آخه چرا .. من که گفتم اشتباه کردم ..
نلی از پشت در صدای ناصرو می شنید می ترسید که وارد خونه شه . صدای شکستن ظرف و لیوانو می شنید .. فقط یه جمله بیش از بقیه حرفای ناصر دلشو به درد آورد و این که ناصر در حرفاش خطاب به زنش اشاره کرده بود من که گفتم اشتباه کردم .. لباشو از خشم می جوید و می گفت ناصر یه اشتباهی بهت نشون بدم که حظ کنی .. دلم خنک شد . حقته . تو باید منو دوست داشته باشی . اشتباه تو این بود که عاشق نوشین شدی و منو تحویل نیما دادی . کاش نوشین قبول می کرد که با نیما از دواج کنه . بالاخره یه روزی هم میومد که تو دوستم داشته باشی . .. ناصر با مشت و لگد به در و دیوار می کوبید . کارد آشپز خونه رو بر داشت .. تا درو باز کرد نلی رو جلوی خودش دید ..
-ناصر دیوونگی نکن . فایده ای نداره . خودت رو به کشتن میدی و به جایی هم نمی رسی . مثلا بری نادرو بکشی که چی بشه .
-هم نادرو می کشم هم نوشینو . هر دو تا شونو می کشم . نمی ذارم زنده و سالم در برن که به ریش من بخندن .
-عزیزم .. آروم باش . می دونم داری حرص می خوری .. می تونم درکت کنم . خوب گوش کن . به همون روش خودش برو جلو . اون حالا نمی دونه که من از این کار زشت و هرزگیش فیلم بر داشتم . به خیال خودش با اون فیلمی که از من و تو گرفته می تونه برگ برنده ای پیش قاضی داشته باشه و کاری کنه که به جدایی تن بدی . در آخرین لحظه می تونی این فیلمو رو کنی . البته قبل از این که اون بره پیش قاضی . ولی یه چیزی بهت بگم خودت که دیدی اون دیگه به درد تو نمی خوره . ولی باید نشون بدی بهش که آب خوش از گلوش پایین نمیره . اون حالا بیش از اینی که خواسته اش متوجه این باشه که از تو جدا شه عشق رسیدن و وصال به نادر اونو کشته . منتها برای رسیدن به عشقش اول باید از تو جدا شه . اگه هم از تو جدا نشه به هر قیمتی که شده سعی می کنه معشوق خودشو ببینه . اون یک زنه . نمی خواد جلوی قانون و جلوی خونواده اش دچار افت شخصیت شه . خوب گوش کن نمیشه گفت برد با کدومتونه . باید با هم کنار بیایین ولی تو می تونی حالشو بگیری . آتیشش بزنی . و آسی که تو حالا رو می کنی تمام نقشه هاشو نقش بر آب می کنه ..
-نلی من دارم می میرم . من دارم آتیش می گیرم . من دیوونه شدم .. اون چه جوری با من این کارو کرد .
-ناصر وقتی که نفرت جای عشقو بگیره همه چی امکان داره .
نلی می خواست از خیانت ناصر بگه و از این که نوشین تلافی کرده .. یه لحظه یادش اومد که پای خودش هم در میونه و ممکنه یک بار دیگه ناصر تمام کاسه کوزه ها رو بر سر اون بشکنه واسه همین سعی کرد ساکت بمونه .
-نلی من تا یه خونی نریزم خاطرم جمع نمیشه . دلم آروم نمی گیره . من رو اون حساب ویژه ای باز کرده بودم .
-ناصر بگو برات چیکار کنم. تو روخدا الان عصبی هستی . از این در نرو بیرون .. اصلا می تونی این فیلمو نشون خونواده اش بدی .. و مسئله خودمونو یه جوری ماسمالیش کنی و بگی همه اینا توطئه نوشینه واسه این که کار خودش و عشقشو پیش ببره ..
-و اگه اون فیلم من و تو رو رو نشون بده؟
-نفعی که براش نداره . ما مغلطه بازی می کنیم و میگیم که اون قبلا خیانت کرده .. برای من که مهم نیست . ولی تو یه خورده حساسیت داری . نه ناصر خواهش می کنم ..
مرد سرشو پی در پی به دیوار می زد .. خون از پیشونی و بینیش جاری شده بود . نلی کاردو از دستش در آورد ه بغلش کرده بود و به شدت فشار وارده از طرف ناصر رو تحمل می کرد که اون به سمت در نره .. اشک همراه با هق هق شدید از چشای مردی که قلبش به درد اومده بود جاری شده مردی که تصورشو نمی کرد زنش جواب خیانتشو با خیانت بده ..... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق ۱۱۵

اون شب ناصر تا نیمه های شب خوابش نبرد . این فکر که زنش حالا در آغوش مرد دیگه ایه و در حال خوشگذرونی با اونه حرصشو در می آورد .
-نلی برو خونه ات .. برو خونه ات .. من می خوام برم خونه ام .
-نه من تنهات نمی ذارم .
-مگه تو شوهر نداری ؟ اون دیگه چه جور مردیه که دروغای تو رو باور می کنه ..
-می خوای از دستم خلاص شی ؟ دیگه به این جام رسیده . هر مدل دروغی رو که می تونستم تا حالا واسش ساختم . دیگه نمی دونم چی بهش بگم . ناصر تو اگه بخوای بری من باهات میام . ولی یه حسی به من میگه اون و نادر حالا پیش هم نیستن . چون اونا رو توی خونه نریمان خان دیدم .. نشون میده که نوشین حساب همه جا رو می کنه .. احتمالا پیش خونواده اش هم رعایت می کنه . اون بی گدار به آب نمی زنه .
-من دلم آروم نمی گیره ..
-بیا با هم بریم . تو رانندگی نکن . فدات شم .. هیچوقت اشکای تو رو ندیده بودم . تنهات نمی ذارم . پیشت می مونم . چی بگم ناصر ؟ می خوای چیکارش کنی .
نلی خیلی مراقب بود تا اون جایی رو که باید جلو دهنشو زیپ بکشه این کارو انجام بده .
-بیا نلی تو هم با من بیا . بذار نوشین تو رو با من ببینه ..
نلی از این که بالاخره ناصر راضی شده بود که نوشین اونا رو با هم ببینه خیلی خوشحال شده بود . حس می کرد که ناصر این ارزشو برای اون قائل شده که از اون به عنوان هویت یک عشق پیش پیش همسرش یاد کنه . دیگه از این هراس نداره که نوشین واسه اونا مایه بیاد .. ولی وقتی که ناصر با حرفای بعدش نشون داد که نلی فقط وسیله ایه واسه عرض اندام اون که نشون بده مرد پیش زنش کم نیاورده کمی ناراحت شد با این حال کاچی رو به از هیچی می دونست .
-ببین نلی اصلا در مورد فیلم و این چیزا حرف نمی زنی . وقتی هم که با هم رفتیم اونجا اگه ازت خواستم چند دقیقه ای بیرون باشی و من چهار کلام حرف خصوصی با زنم بزنم اخم و تخم نکنی ها .
-من کی در برابر حرف تو حرف آوردم که این دو میش باشه .
نلی یه لحظه به فکر فرو رفت از این که منظور ناصر از این حرف چی می تونه باشه . اون می خواد با نوشین چیکار کنه ؟
-ناصر ! می خوای بکشیش ؟
-نه می خوام بهش اکسیژن بدم . ببینم می ترسی از این که خونش بیفته گردن تو ؟ نگران نباش . کاری نمی کنم که به اسم تو در بره .
-ناصر من نمی تونم با یک قاتل زندگی کنم .
-اصلا کی گفت با یک قاتل زندگی کن . تو میری با شوهرت زندگی می کنی . منم میرم پیش مرده ها .. نترس بیا بریم . من نوشینو ذره ذره می کشم . من تا اول نادرو نکشتم اونو نمی کشم . زنم باید زنده بمونه و مرگ معشوقشو ببینه وذره ذره مرگ خودشو . اوخود به چشم خویشتن بیند که جانش می رود .. ای کاروان آهسته ران آرام جانش می رود .. گوش تا گوش نادرو می برم ..
-ناصر این جوری حرف نزن من می ترسم .
-من از آدمای ترسو خوشم نمیاد . تو دوستم داری ؟ عاشقمی ؟ باید تا آخرش باهام بیای . مادر دهر نزاده که بخواد ناصرو دور بزنه و صاف در بره . ..
-ببین پس من می رونم . تو حالت خوب نیست . ... می خوای صبح بریم ..
-نه من دیگه نمی تونم دوام بیارم . باید بهش بگم که از این تهدیداش ترسی ندارم .. من می دونم چیکار کنم . آبروی خونواده شو می برم ..آبروی خودش که رفته . قبل از این که منو بفرسته پای دار خودش میره بالاش ..
-پس من چی ناصر ..
-نمی دونم . کاش از شوهرت جدا می شدی ولی هیچ بهونه ای واسه این کار نداری .. یه کوفتی میشه.
-معلومه چی داری میگی ؟ من نمی خوام به توآسیبی برسه.
-حالا که هنوز چیزی نشده . ...
دم در خونه که رسیدن ناصر واسه نوشین زنگ زد ...
-این وقت شب چیکارم داری ..
-پشت درم درو باز کن ..
-نه این کارو نمی کنم .
-از دیوار میام .
-با این همه دزد گیر ؟ برو گمشو تا زنگ نزدم پلیس بیاد ..
-عوضی ..درو باز کن وگرنه هرچی دیدی از چش خودت دیدی .من که نمی خوام بکشمت . ببین نلی هم با منه .
گوشی رو داد دست نلی .. نوشین کمی خاطرش آسوده شد . نمی دونست که شوهرش این وقت شبی با اون چیکار داره . حتی نلی هم نمی دونست . ناصر چیز خاصی رو نمی خواست به زنش بگه . فقط می خواست یک بار دیگه به اون چهره نگاه کنه و این بار اونو به دید یک خائن ببینه بتونه خودشو قانع کنه که با این دیو می تونه بجنگه .. می تونه نفرت از اونو با خشونت همراه کنه . کسی رو که باعث مرگ درونش شده بود ببینه . لحظاتی بعد ناصر و نوشین رو در روی هم قرار داشتند . نلی هم در گوشه ای نشسته بود . سلام سرد نلی رو نوشین با علیکی سر دپاسخ داده بود . ناصر به نوشین خیرشده نلی هم به ناصر و نوشین هم سرش پایین بود .
نوشین : چیکارم داشتی ؟
-هیچی می خواستم ببینمت . دلم برات تنگ شده بود .
-توکه دختر عمه ات باهاته ..
-خب خانومی دختر عمه دختر عمه هست و همسر همسر .. آدم باید صله ارحام به جا بیاره تا عبادتش قبول بشه . این طور نییست دختر عمه عزیزم ؟
نلی سکوت کرده بود و نمی دونست که چی جواب ناصرو بده . ناصر به روزای خوب با همسرش بودن فکر می کرد . چرا اون بهش خیانت کرده ؟مرد از خشم مشتاشو گره کرده به زور جلو فریادشو می گرفت .
-سرت روبالا بگیر نوشین . تو هنوز زنمی ...
نوشین سرشوبالا گرفت . کمی ترسیده بود . ناصر به چهره اش خیره شد . می خواست بفهمه که نوشین واسه صورتش چیکار کرده .. چیکار کرده که خودشو واسه عشقش خوشگل تر کنه .. یه تغییری در ابرو و رنگ موهاش می دید . خیلی بهش میومد . چطور این زن کسی که ادعا می کرد عاشقشه با همکلاسش رو هم ریخته .. این قدر زود ؟ با خودش زمزمه می کرد ..چرا صبر نکردی من اشتباهموجبران کنم ؟ آخه من یک مردم ..
-پس دوست داری از هم جدا شیم ..
-این جوری به نفع هر دومونه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق ۱۱۶

-البته ناصر جون بیشتر به نفع توست .. چون من دلم نمی خواد بین دو عاشق جدایی و فاصله بندازم . برای تو احترام زیادی رو قائلم . من می بینم تو و نلی عاشق همین . دیوونه وار همو دوست دارین . حتی حالا هم که من در زندگی تونیستم اون با توست . راستش من با این که از دستت دلخورم و حس نمی کنم شوهر دارم و تو به من بدی کردی نمی تونم خودمو قانع کنم که دروغ بسازم و شبو نرم خونه خودم . ولی نلی فداکارانه همراه توست . حالا اگه من در زندگی تو نباشم تو خیلی راحت تر می تونی با نلی جور شی . البته اونم یه جورایی بدون این که صداش در بیاد می تونه از نیما جدا شه . شاید منم کمکش کنم . یه جوری مسئله رو برای نیما راحتش می کنیم . خلاصه کاری می کنیم که شما دوتا به هم برسین . دیگه باید منطقی بود . منم دیگه حرص نمی خورم . اگه اسم تو به عنوان یک شوهر روی من نباشه دیگه این حرص و حسرت رو نمی خورم که چی شده و چی نشده که چرا شبا دیر می کنی . چرا به من دروغ میگی ..
-چقدر قشنگ و منطقی حرف می زنی نوشین ..
-خب دیگه کارای منطقی و اصولی شوهر جونمو می بینم و این جور حرف می زنم . خیلی دوست دارم عشاق و اونایی که دیوونه وار همو دوست دارن به هم برسن ..
-ای یه حرفت رو کاملا باور دارم و می دونم که از ته دلت میگی .
-من از اولشم اشتباه کردم . نمی دونستم یکی هست که از بچگی ها و نوجوونی هات با هاش خیلی خاطره داری . ظلم بزرگی در حقت کردم ...
نلی کاملا سکوت کرده بود . می دونست نوشین برای چیه که داره اون حرفا رو می زنه . با این حال دلش می خواست که ناصر به اون حرفا توجه کنه . بیاد سمت اون . نوشینو فراموش کنه . می دونست که انگیزه نوشین برای این حرفا اینه که با جدایی از ناصر بتونه به نادر برسه وگرنه سرنوشت اون و ناصر چه ارزشی می تونست برای زنی مثل نوشین داشته باشه ؟! هر چند در واقع مقصر ناصر بود که با شروع خیانت و اقدام برای این کار زمینه را برای خیانت نوشین فراهم کرد . و این بهترین کاری بود که نوشین می تونست برای تحکیم رابطه اونا انجام بده .
ناصر : فکر نمی کنی دل کندن از این زن مهربون و دوست داشتنی برای من خیلی سخت باشه ؟ من چه طور می تونم این خوبی و مهربونی تو رو فراموش کنم . اگه بخوام بهت بگم که من و نلی تصمیم گرفتیم که به هم بزنیم تو حاضر میشی از این تصمیمت منصرف بشی ؟
ناصر قصد اذیت کردن و عذاب دادن نوشینو داشت . ولی نلی این مسئله رو کاملا شوخی به حساب نیاورده بود . شاید از اون جایی که هنوز نمی تونست درد یک مرد رو به هنگام خیانت زنش کاملا درک کنه و درک کنه که در بیشتر موارد مرد رغبتی نداره با زنی ادامه زندگی بده که بهش خیانت کرده .. ولی از بس عاشق ناصر بود که این حرف ناصر مثل تیری بود که به قلبش فرو رفته باشه .. بی اختیار ناصرو صدازد . فقط اسمشو بر زبون آورد . چیز دیگه ای نتونست بگه . جر اتشو نداشت ... نوشین هم با این که حس کرده بود ناصر داره مسخره اش می کنه ولی از این که عامل باز دارنده ای باشه که دیگه نتونه عشقش نادرو ببینه به شدت متاثر شده بود .
ناصر : ساکت شو نلی تو چیزی نگو ..
نوشین : ناصر آدم که با عشقش این جوری حرف نمی زنه . نا سلامتی تو پسر دایی اون هستی . از بچگی باهاش بودی . باید درکش کنی . اگه اشتباه کنی اونو هم مثل من از دست میدی .
-خفه شو نوشین .. خفه شو ..
-دستت رو از رو گردنم بر دار .. وقتی برات اخطار اومد مثل بچه آدم میای داد گاه . منو مجبورم نکن بر خورد دیگه ای داشته باشم . هم میندازمت زندان . هم مهرمو تا دینار آخر ازت می گیرم که اگه اونو هم نتونستی بدی دیگه داخل زندون چهار میخه میشی .. پس حواست باشه . تو الان در جایگاهی نیستی که بخوای واسه من تعیین تکلیف کنی . ادامه زندگی من با تو فایده ای نداره . حاضرم بمیرم ..خودمو بکشم و با تو زندگی نکنم . یه روزی حاضر بودم که بمیرم و به تو برسم اما حالا تو منو از همه چی بدم آوردی ..
اثر پنجه های ناصر روی گردن سفید نوشین مونده بود ..
-یک بار دیگه اگه به من دست بزنی و این بر خورد روداشته باشی تا دلت بخواد ازت شکایت می کنم . خیلی پر رو هستی مرد . زندگی مشترکمونو از هم پا شوندی حالا یه چیزی طالبکار هم هستی ؟ تو یه یک زن وفادار خیانت کردی ... نوشین حرف راستو می زد . آخه ناصر زمانی به اون خیانت کرده بود که نوشین دوستش داشت . به زندگیش اهمیت می داد و به اون وفادار بود ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق 117

ناصر می خواست باتمام وجودش بباره . اون لحظه خشم و کینه و احساس و عاطفه و انتقام همه با هم در حال خرد کردن اون از درون بودند . با این که می دونست نلی ته دلش از خیانت نوشین خوشحاله ولی حس می کرد که پیش اون تحقیر شده .. حتما دختر عمه اش فکر می کنه که اون چقدر بی ارزشه که زنش نتونسته به اون وفادار بمونه . نلی دوست نداشت مسئله ناصر و نوشین کش پیدا کنه . دوست داشت اونا کار رو به جایی برسونن که خودشم زود تر تکلیفشو با نیما یکسره کنه . اون خیلی راحت تر می تونست با مسئله نیما کنار بیاد . اصلا احساس تعهدی نسبت به شوهرش نداشت . ازدواجی تحمیلی که مقصرش ناصر بود نباید اونو تا این حد از خوشیها و لذتهای زندگیش دور می کرد . برای رسیدن به هدف باید راه زیادی رو طی می کرد . سختی زیادی رو تحمل می کرد . خودشو رسوند به ناصر .. اونوبه یه سمت دیگه کشوند ..
-ناصر خوب نیست . اون زنته . باید بهش احترام بذاری .. یه دقیقه بیا باهات کار دارم . ..
اونو به سمت خودش کشوند .
-موندن ما این جا فایده ای نداره . بهترین کار اینه که قبل از این که تک بخوری تک بزنی .. ولی نه پیش قاضی بلکه پیش پیش قاضی..
ناصر یه نگاهی به نلی انداخت و گفت آره گرفتم . خوبم گرفتم . این یه تیکه رو خوب اومدی .. اصلا همین حالا این کارو انجام میدیم . تا تنور گرمه باید نونو چسبوند . می دونم چیکارش کنم . می دونم چیکارش کنم ...
-حرف آخرت چیه نوشین ؟
-جدایی .. دوری از تو .. تموم کردن این رابطه مسخره .. مطمئن باش اگه خیانت وارد زندگی بشه هر گز اون زندگی رو رها نمی کنه.پس ادامه اون زندگی فایده ای نداره . فرقی نمی کنه چه زن باشه و چه مرد اگه این کارو انجام بده دیگه همه چی برای همیشه بینشون تموم شده .
این حرف مثل خنجری بود که بر قلب ناصر نشسته باشه . با خودش می گقت نوشین نوشین خیلی گستاخ شدی .. اگه شروع خیانت با من بود من یک مرد هستم .. یک مرد می تونه خیلی زود همه چی رو فراموش کنه . جامعه پذیرفته که یک مرد رو ببخشه . مردای زیادی بودن که سالها به دنبال زن بازی و عیش و تفریح خودشون بودن . زناشون اونا رو تحمل کردن . تو مگه از اون زنا چی کم داشتی . چرا خودت رو خراب کردی . چرا تیشه به ریشه من زدی . چرا تنتو در اختیار یکی دیگه گذاشتی که از من انتقام بگیری . می دونم چیکارت کنم .. دست نلی رو گرفت و بدون خدا حافظی از اون جا دور شد .. نوشین تصمیم گرفت واسه چند ساعت دیگه کارشو انجام بده .. اما ناصر از اون سمت رفت به ساختمون نرگس و نریمان .. وقتی اونا دامادشونو این وقت صبح دیدن تعجب کردن .. نرگس : می دونم برای چی اومدی . می دونم نوشین ناراحتت کرده . ما هم بهش گفتیم که بهتره دیگه درسو ول کنی و به خونه و زندگی و شوهرت برسی . وقتشه که بچه دار شی ولی گوشش به این حرفا بدهکار نیست ..
-مامان من نوشینو خیلی دوست داشته و دارم . بابا .. من برای خوشبختی تنها دختر شما از هیچ کوششی دریغ نکردم . اونو از جون خودم بیشتر دوست داشتم . اون حالا یه چیزایی رو بهونه کرده یه تهمت هایی رو به من می زنه و می خواد که از من جدا شه . اما شما که خودت منو می شناسی.. من سرم به کارم گرمه . من و نلی همش سرگرم کارای شرکت و مسائل ساختمونی هستیم . و مسائل تجاری دیگه . سود های کلان شرکت در این چند وقته بهترین گواه این مطلبه . من شرمنده ام جسارته .. این مسئله رو عنوان می کنم . نوشین یه مدتیه که .. چه جوری بگم .. من نمی تونم . شرمم میاد . آخه من هیچی .. من میگم تازه یه ساله وارد زندگی شما شدم ولی نریمان خان .. تاجر بزرگ بزرگ خاندان و مرد با شخصیت فامیل چرا باید این جور توسط دخترش سر افکنده شه ..
رفت جلو و سر نریمانو بوسید .
-البته شما در هر شرایطی برای ما سر بلندی . هر انسانی مقصر کارای خودشه ..
نریمان : چی شده پسرم . بگو تو که ما رو کشتی . چه اتفاقی برای نوشین افتاده ..
-اون به من خیانت می کنه . اون با یکی از دانشجوها ریخته رو هم . واسه همینم هوایی شده . می خواد ازمن جدا شه ...
در اون سمت نوشین , نلی و ناصرو با نگاهش تعقیب کرد دید که به سمت ساختمون پدرش رفتن . اون که از قضیه فیلمبرداری نلی از صحنه سکسش با نادر خبر نداشت واسه همین اینو به حساب این گذاشت که ناصر می خواد بره گزارش کار بده .. بهترین وقتی بود که می تونست از خونه خارج شه . واسه نادر زنگ زد ..
-الو می تونی خونه بمونی و دانشگاه باشی ؟
-چی شده . تو اگه ازم بخوای ترک تحصیل هم می کنم .
-نه نیازی نیست . فقط دو ساعت هم نری کافیه . دلم واست تنگ شده . من همین حالا خودمو می رسونم اون جا ..
-تعقیب نمیشی ؟
-نه ولی اگه نجنبم احتمال همه چی هست ..
نوشین از بس استرس داشت تصمیم گرفت با آژانس بره . نفس نفس زنان از خونه رفت بیرون . حتی زنگ هم نزد که ماشین بیاد دم در خونه اش . می خواست خودشو زود تر از تیر رس دور کنه . دلش واسه نادر تنگ شده بود . حس کرد که به آغوش گرم اون نیاز داره . شوهرش اعصاب اونو به هم ریخته بود . زندگیشو تباه کرده طلبکار هم بود . با کمال پر رویی انتظار داشت که مورد بخشش قرار بگیره . اگه نوشین این کا رو می کرد یعنی خیانت یک طرفه رو در آغاز کار انجام می داد امکان نداشت ناصر گذشت کنه . نفس نفس زنان خودشو به تاکسی تلفنی رسوند و از اون اطراف دور شد .. ولی ناصر همچنان در حال صحبت با پدر ومادر نوشین بود .
-نلی از همه چی با خبره نگران نباشین . اون کمکم کرده. راستش اونا رو تعقیب کردیم . من دستام می لرزید نمی تونستم صحنه رو ببینم نمی تونستم به روی این زن بیارم که چیکار کرده .. آبروی شما نریمان خان در خطر بود .. نرگس : باورم نمیشه من باورم نمیشه . اون قبل از شما با هیشکی دوست نبود . مثل دخترای دیگه نبود .
-می دونم باورش برای شما سخته . ولی من برای موبایل شما فیلمو بلوتوثش می کنم .. تا اون جایی که باور کنین می تونین ببینینش . ولی نریمان خان اگه ببینه بهتره . درست نیست که یک زن شاهد این صحنه باشه . من دلم می خواد بمیرم . انگار به قلبم کارد کشیده باشن . فقط یک مرد درد یک مردو می فهمه . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق 118

نرگس : خدا مرگم بده . ناصر خان .. نه این درست نیست . شما اشتباه می کنین . اون آبروی ما و شما رو نمی بره . من می دونم . اون دختر خوبیه . یه خورده اعصابش به هم ریخته .
-حالا می خواد تقاضای طلاق بکنه . میگه من مهرمو می خوام . اصلا اولش می گفت بیا توافقی جدا شیم . حالا نمی دونم هدفش چیه . تازه یه حرفای الکی هم می زنه و تهمتهایی هم به من می زنه و میگه که من زن بازم و با هر زن و دختری که منو ببینه فکر می کنه من اونودوست دارم با هاش رابطه دارم . یه جنون خود آزاری داره .نریمان : نه .. نه ... این دروغه .. اون نمی تونه این کار زشتو کرده باشه .
-کدوم مردو دیدین که حاضر باشه در مورد زنش این حرفو بزنه . الان قلبم تیر می کشه . می خوام بمیرم . چرا زنم باید به من خیانت کنه . چرا .. چرا .. یعنی من نباید می ذاشتم که اون ادامه تحصیل بده ؟ چرا خدا .. من به کی بگم . این که راهش نشد . آدم باید فرهنگش قوی باشه . ایمانش قوی باشه . متعهد و با وجدان باشه . به عرف و شرع اعتقاد داشته باشه .. با اجازه من دیگه برم . فقط اگه اون بخواد تقاضای طلاق بکنه من با این فیلم حداقل کاری که می تونم بکنم اینه که آبروشو می برم و ذهن قاضی هم متوجه این موضوع میشه که علت طلاق چیه تازه اینا اهمیتی نداره مهم اینه که من هم از اون و هم از معشوقش شکایت می کنم و جفتشون اعدام میشن .
نریمان : اگه طلاق نگیری چیکار می کنی ؟
-اونو راستش نمی دونم . فقط همینو می دونم که نوشین در یک شرایط عادی نیست . اون عقلشو از دست داده . نمی دونم . شما جای من بودین چیکار می کردن . اونو می کشتین ؟ من قاتل نیستم . فقط از خدا می خوام اونو به عذاب وجدانی دچار کنه که شب و روز زجر بکشه و ندونه چیکار کنه . فقط نریمان خان می خوام شما درک کنین منو . زبونم لال اگه نرگس جون که جای مامانمه همچین کاری رو با شما می کرد شما چه احساسی داشتین ؟ حالا منم همونم . نوشین دختر شماست . ممکنه یه دلسوزیهایی در مورد اون داشته باشین ولی اون زن منم هست . احساسی که من راجع به اون دارم با احساس شما در مورد اون فرق می کنه . یعنی شباهتهایی هم داره ولی شما می تونین خیلی چیزا رو ندید بگیرین .. اما من نمی تونم ..
نرگس به سمت ناصر رفت و به زور می خواست دستشو ببوسه
-پسرم فدات شم کاری به اون نداشته باش . خودمون خدمتش می رسیم ..
-که چی بشه . آب رفته به جوی برگرده ؟
نرگس به شدت اشک می ریخت و نریمان دستشو گذاشته بود رو قلبش ..
نلی و ناصر از اون جا رفتند .. و از اون سمت نوشین و نادر در بستر عشق و گناه و هوس با هم از آرزوهای آینده شون می گفتند .
نادر : مطمئنی که همه چی خوب پیش میره ؟
-آره با این فیلم حسابی چهار میخه اش می کنم . نمی ذارم آب خوش از گلوش پایین بره
-باورم نمیشه که ما داریم به هم می رسیم .
-آره همه چی درست میشه . همه چی حل میشه . من میشم عروس تو . زن تو .. حالا شم هستم . ولی تو رو می کشم اگه بخوای مثل ناصر شی .
-ولی یه حسی به من میگه که ناصر رضایت نمیده که به این سادگی ها دست از سر من و تو بر داره .
-هیچ غلطی نمی تونه بکنه . شاخ و شونه هاشو می شکنم . هنوز گیر حریف نیفتاده . واقعا هنر مندی کردم که از جریان اون و نلی فیلم گرفتم . بهترین کارو انجام دادم .
-پس بیا واسه این کار یه بار دیگه ببوسمت .
-توهم که همش منتظر بهونه ای که یه جوری منو ببوسی .
نوشین یه بار دیگه لبای داغ نادرو رو لبای خودش حس می کرد . به این فکر می کرد که تا چند وقت دیگه از این همه دلهره و اضطراب خلاص میشه و بدون نگرانی می تونه عشقشو در آغوش بکشه ..
نادر : نمی دونم یه حس عجیبی دارم . یه دلشوره خاص ..
-ببینم جای این که به من امید بدی داری نفوس بد می زنی ؟ تو باید زن می شدی و من مرد ...
-بعد از از دواجمون همینم میشه .
-به نظرت من زن سختگیری میشم ؟
-حالا شم هستی .
-دیوونه ..
-عاشق این دیوونه ام ..
-منو ببوس بغلم کن .. کاش این ترمو مرخصی می گرفتیم . اصلا حال درس خوندنو ندارم .. این دیگه کیه ..نادر یه لحظه موبایلمو نگاه کن ببین اسم کسی نوشته شده؟ ... نمی خوام از بغلت پا شم . دلم می خواد تا می تونم لذت ببرم .. وووییییی ببین اصلا من چقدر لحظه ها ی با تو بودنو دوست دارم که یادم رفت اول برم دادخواستمو تنظیم کنم -بیا فعلا جواب مادرت رو بده .. ناصر که نیست می ترسی . ..
-الو مامان سلام . کاری داشتی ..
-کجایی ؟
-دانشگاه ..
-اگه می تونی یه جوری خودت رو برسونی بد نیست . نیازی هم نیست که دو ساعت دیگه توی کلاس بشینی .
-چیه مامان بابا حالش بد شده ؟
-نه شاید حالش بد شه .. گفتم بیا ..
-ناصر چیزی گفته ؟
-این قدر حرف نزن ...
نریمان و نرگس هنوز فیلم سکسی نوشین و معشوقشو ندیده بودن . دلشو نداشتن . می خواستن اول از خود اون بپرسن . تقریبا یقین داشتن که ناصر راستشو میگه . چون تغییر حالت نوشین و تقاضای طلاق باید علت خاصی می داشته .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق 119

نوشین و نریمان و نرگس برای لحظاتی به هم خیره شده و همه شون مات مونده بودن . -خب مامان بابا ! چیزی می خواستین بهم بگین ؟ من می خوام برم دادگاه بر نامه هامو ردیف کنم و از ناصر جدا شم .
نریمان : دختر تو حق نداری این کار رو بکنی . تو به جای این که به دست و پای ناصر بیفتی کف پای اونو ببوسی ... دستشو ببوسی و زار بزنی که تو رو به خاطر گناهت ببخشه اون وقت ازش می خوای که جدا شین ؟ خیلی رو می خواد نوشین . باور نمی کنم که دختری مثل تو تربیت شده من باشه ..
یه لحظه نوشین بر خود لرزید . فکر نمی کرد که پدرش به این صورت با اون حرف بزنه . سابقه نداشت این رفتار رو با اون داشته باشه . نکنه یه چیزی از رابطه اون و نادر فهمیده ؟ نه اون کاری نکرده که باباش متوجه شه .. یعنی وقتی که بودن مشهد با نادر توی خونه شون سکس داشته ممکنه یه دور بینی هاردی داشته فیلم می گرفته و ضبط می کرده ؟ نه امکان نداره . اون از سوراخ سنبه های خونه خبر داشت . اون می دونست چی به چیه . خونواده بدون اجازه اون آب نمی خوردند . در هر کاری با هاش مشورت می کردند . اگرم می خواستن کاری انجام بدن نظرشو می خواستن ..
-من منظور شما رونمی فهمم . اون دیگه به درد من نمی خوره . یک جریاناتی هست که من نمی خوام اونو رو کنم . گذاشتم برای زمانی که اگه ناصر می خواد با من بپیچه و اذیتم کنه و ازم جدا نشه اونو رو کنم . البته اول به خودش میگم اگه نپذیرفت مجبورم از طریق قانون اقدام کنم .
نرگس : از طریق قانون اقدام کنی که چی بشه ؟ که خودت رو به کشتن بدی ؟ که دیگه من دختری نداشته باشم ؟ هر چند حالا شم دختری ندارم . حالاشم دارم داغون میشم . ناصر با این که نیاز مالی نداره و وضع پولی پدرش هم دست کمی از پدر تو نداره با این حال اومده کمک پدرت در کار های شرکت شده . اون امین ماست . تو چطور می تونی اونوبه خاطر هوس های خو دت دور بزنی ..
نریمان : یه چیزی ازت می پرسم نوشین . راستشو بگو تو با این پسره نادر که میگن همکلاسته سر و سری داری ؟ دیگه بیشتر از این چیزی نمی تونم بگم ..
نوشین از قضیه فیلم خبری نداشت . حس می کردکه می تونه خیلی راحت دروغ بگه .-پدر واسه ازدواجم و یه سری مسائل دیگه من این ترم از درسام عقب افتادم . اون درسش خوبه .. همکلاسمه .. من ازش کمک خواستم . یعنی این یک گناهه ؟ حالا ممکنه به خاطر این کمک و تبادل جزوه چند بار هم با هم راه رفته باشیم .. یه سری در فضای دانشگاه اون مسائل درسی رو برام تشریح کرد .. بعد دوبار هم رفتم خونه شون و عمه اش هم اونجا بود . آخه اون شهرستانیه و با عمه اش زندگی می کنه .
قلب نوشین به شدت می تپید . نمی دونست اطلاعات پدر و مادرش در چه حدیه .
-این چه طرز رفتاریه که باهام دارین . مثل این که آب و هوای مشهد به شما نساخته .. این حتما حرفایی بوده که ناصر به شما زده تا به این طریق بتونه گناه خودشو پوشش بده . مامان من نباید اینو بگم . اون با دختر عمه اش نلی که با پسرعمه نیمای من با خواهر زاده بابا ازدواج کرده رابطه داره . من به خاطر حفظ زندگی نیما و این که شاید روبراه شن کمی صبر کردم . حالا هم آبروی اونا رو نمی ریزم . بازم میگم شاید نلی بخوره توی سرش و بر گرده سر خونه زندگیش .. ولی من نمی تونم با ناصر زندگی کنم . اون منو دل چرکین کرده ..
نرگس : دخترم تو عاشق یکی دیگه شدی . عشق حرام ..هوس حرام چشاتو کور کرده . یه عمری سرت پایین بود . نجیب بودی ..پاک بودی بهت افتخار می کردیم حالا از دواج که کردی و خرت از پل گذشت هوسباز شدی . فکر می کنی همه مردا مثل شوهرت آقا و آرام و صبور هستند ؟
-مادر شما چرا این حرفا رو می زنین ..
-من شیرمو بر تو حرام می کنم اگه بخوای از ناصر جدا شی . اصلا تو نمی تونی این کارو بکنی . گور خودت و معشوق خودت رو با دستای خودت می کنی . اون از دست هر دو نفرتون عصبیه .من نمی دونم جریان چیه .می خوام از زبون خودت بشنوم .
-مامان .. در جریان خیانت ناصر و کشف این مسئله نادر به من خیلی کمک کرده
-چه انسان دوستانه !
-خواهش می کنم پیش ناصر این مسئله رو مطرح نکن که اون بر داشت بد می کنه . نریمان در حالی که از درد پوزخندی می زد گفت فکر می کنی ما بر داشت بدی نکردیم ؟ یه عمره که با آبرو داری زندگی کردیم . حالا میای و این جور نابودمون می کنی ؟
نریمان : نرگس ! میگم اون جریانو بهش نشون بده .. بذار خودش یه نگاهی بهش بندازه ببینه جریان چیه . داستان از چه قراره . ممکنه آدماش جعلی باشن . اون خونه و فضای اون جعلی باشه . تمام دکور بندیها که با اصل مو نمی زنه و حتی اون عکس روی دیوار من و تو جعلی باشه ..
نرگس در حالی که دستاش می لرزید موبایلو آماده کرد و اونو داد به دست دخترش .. نریمان : بزرگترین درد در زندگی اینه که زن نمک نشناسی پیدا شه که به شوهرش خیانت کنه .. من و مادرت میریم به آشپز خونه . فیلمو ببین هر وقت که خواستی حرف بزنی صدامون بزن . .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق 120

نوشین موبایلو گرفت تو دستش و رفت به قسمت مربوط به آرشیو .. نمی دونست هنوز نمی دونست که خونواده از چی دارن حرف می زنن . خدا کنه چیزی باشه که بشه یه بهونه ای آورد . من نمی دونم اونا از چی دارن حرف می زنن . شهر شهر هرت که نیست .. من و نادر با هم بودیم . چند بار هم با هم بودیم . خود اون که نمی تونه از ما فیلم گرفته و پخش کرده باشه .. ولی دنیا دور سرش گشت وقتی اولین صحنه رو دید . دیگه همه چی دستگیرش شد . جز این که نمی دونست این کار کیه . همون جا رو زمین نشست . نمی دونست به کدوم دردش فکر کنه .. درد و عذابی که از سر افکندگی پیش پدر و مادرش تحمل می کنه ؟ یا از رودستی که از ناصر خورده و تمام نقشه هاشو نقش بر آب کرده ؟ و یا به خاطر این که نمی تونه به اون راحتی ها هم که فکر می کرده به نادر برسه از این شرایط ناراحته ؟ فکرش از کار افتاده بود . فقط همینو می دونست که نمی تونه به عشقش پشت کنه تحت هر شرایطی نادررو دوست داره . پست فطرت کارشو کرد . زهرشو ریخت . می دونم زنی که این جور میره و به مردش خیانت می کنه دیگه نمی تونه واسه اون مرد یک زن باشه .. می دونم اون می خواد آزارم بده . شوهرم ناصر می خواد کاری کنه که من به عشقم نرسم . به کسی که با تمام وجودم دوستش دارم نرسم . آخه گناه من چی بوده که یک بار اشتباه کردم ؟ ناصر اون کسی نبود که من می خواستم و نمی تونه با روحیه من ساز گار باشه .اونو با همه خوبی ها و بدی هاش تحمل کردم . من نمی تونم خیانتو تحمل کنم .. حالا من به خونواده ام چی بگم ؟ اون زود تر این عکسا و فیلما رو رو کرده . کار کی می تونه باشه ؟ حتما یکی ما رو تعقیب می کرده . پس ناصر وقتی که اومد پیش من و ازم خواست که دور طلاقو قلم بگیرم می دونست که جریان از چه قراره . داشت باهام بازی می کرد . اون منو دور زده . اون حالا بهم می خنده . حق هم داره . میگه من هزار بار خلاف کردم و حالا با یکی دو بار خلاف زنم همه چی رو مثل روز اولش در میارم . اون چه طور می تونه با منی زندگی کنه که بهش خیانت کردم . منی که دیگه دوستش ندارم . منی که از بودن در کنارش زجر می کشم . نریمان : اگه همه چی آشکار شه من نمی تونم پیش در و همسایه و فامیل و دور و بری هام سر بلند کنم . نرگس : فکر کردی من می تونم ؟ نوشین دوست داشت مثل ابر بهار بباره .. ولی نتونست . شوک عجیبی بهش وارد شده بود . به ناگهان ورق بر گشت . همه چی تغییر کرده بود .. حداقل کار این که واسه پدر و مادر و شوهرش اون ارزش سابقو نداشت . ولی یه چیزی تغییر نکرده اونم عشق نوشین به نادر بود . حالا چه جوری این موضوع رو واسش بگه . چرا همه چی بهم ریخته ؟ شاید همه اینها در مقابل عشقی که به نادر داره هیچ باشه ولی نمی تونست با پدر و مادرش روبرو شه . اخلاق پدرشو می دونست اون بهش فرصت حرف زدن نمی داد . می دونست بالاخره پس از سالها سرش داد می کشه . به یادش میندازه که ناصر چه پسر خوب و آقاییه .. من چی می تونم بهشون بگم . بگم که چون شوهرم رفت با دختر عمه اش ریخته رو هم منم خواستم تلافی کرده باشم ؟ با این حساب باید مراقب خشم ناصر بود ...
-الو نادر ..
-چی شده نوشین داری نفس نفس می زنی ..اتفاقی افتاده ؟
-اون همه چی رو می دونه . ناصر همه چی رو فهمید . وقتی که منو تو توی خونه بابام داشتیم با هم سکس می کردیم یکی از ما فیلم گرفته
-کی ؟
-اونشو دیگه نمی دونم .
-نادر منو ببخش . همه چی به هم ریخته . می دونم تو رو الکی امید وار کردم . می دونم به خاطر من به درد سر افتادی و خیلی هم داری عذاب می کشی . خواهش می کنم از دست من عصبانی نشو .. اگه دوست داری می تونی از همین حالا بری و تنهام بذاری فراموشم کنی . ولی اون دست بر دار نیست . می دونم ولت نمی کنه . من می ترسم . نمی خوام بهت آسیبی برسه ..
-اووووففففف نوشین یک ریز داری حرف می زنی و ناله می کنی . اصلا بهم فرصت نمیدی .
-ببین هیچی واسم مهم نیست جز خودتو و خود من ازاین نظر.. بالاخره کار ما به کجا می کشه . من دوست دارم آخر قصه ما به خوشی تموم شه ..
-ولی اگه اون با فیلماش بخواد گیرمون بندازه چی ؟
-این کارو نمی کنه . تو هم ازش یه چیزی داری .. یعنی دیگه نمیشه مثل سابق باهات بود ؟
-نادر! یعنی تو از جونت نمی ترسی ؟
-من از اون روزی می ترسم که تو بیای و بهم بگی که همه چی تموم شد . بگی اون دوست داشتن ها و اون عاشقونه حرف زدنها همش الکی بود ..
-یعنی من به قیمت الکی و واسه هیچ و پوچ این بهای سنگینو پرداختم ؟ خیلی بی رحمانه حرف می زنی . نادر تو رو خدا مراقب خودت باش .
-ولی مجبوری کوتاه بیای . می دونم اون ازت می خواد که بر گرده خونه. فقط می خواد تو رو آزارت بده . و شایدم با من بپیچه . می دونم بازم آدم استخدام می کنه تا منو گوشمالی بدن . ولی من تا اون جایی که بتونم از خودم دفاع می کنم .
-تو یک تنه نمی تونی کاری بکنی ..
-پای عشق که در میون باشه از آدم هر کاری ساخته هست . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق 121

نوشین با نادر خدا حافظی کرد . لحظاتی بعد ناصر اومد اونجا .. تمام وجودش سرشار از خشم بود . و از اون طرف نوشین هم سراسر اندوه و عصبانیت , این ناراحتی اون زمانی به اوجش رسید که ناصرونزدیک خودش می دید . نوشین یه نگاهی به ناصر انداخت و سرشو انداخت پایین . نمی خواست که بیش از این عذاب بکشه . عذاب نه به این خاطر که عاشق یکی دیگه شده که اصلا از این کار پشیمون نبود . می دونست که یکی رو پیدا کرده که اونو به خاطر خودش بخواد .. به خاطر خودش اونو دوست داشته باشه . چشمش به دنبال دیگری نباشه . اون دیوونه نادر بود و می دونست که این بار در انتحاب عشقش اشتباه نکرده . اون از این عذاب می کشید که باید ماهها خاطره با ناصر بودن و اون لحظاتو تداعی کنه و به این فکر کنه که یه روزی در آغوش مردی بوده که حالا از دیدنش نفرت داره . وقتی فکرشو می کرد که اون و ناصر بار ها و بار ها برهنه در آغوش هم بودند چندشش می شد . حس می کرد که نباید به این چیزا فکر کنه و این یک خیانتیه در حق نادر . و ناصر به زنش نگاه می کرد . حالا فقط به روزای خوبشون فکر می کرد . به اون روزایی که دیگه فراموش کرده بود دوست دختراشو . اون روزا حالا واسش یه رنگ و بوی شیرین و یه یاد ماندنی داشت . روزایی رو که حس می کرد در رویا ها دیده . شایدم از یه نظر واسش روزای تلخی بودن . چون حس کرد رسیدن به اون روزا براش امکان نداره . خشم و کینه سراسر وجودشو پر کرده بود . اون همچین روحیه ای نداشت . چطور زنش تونست به اون خیانت کنه . شاید اون دوست داشت زنش مثل بیشتر زنای ایرونی کاراشو تحمل کنه . ناصر باورش نمی شد . واسش سخت بود . نمی تونست باور کنه همینی که جلوش وایساده ..همونی که باهاش پیمان عشق و وفاداری بسته دورش زده باشه . قلبش داشت از جاش در میومد . نگاهشو به نوشین دوخته بود . نوشین سنگینی نگاه و وجود ناصرو حس می کرد . سرشو انداخت پایین تا مجبور نباشه شوهری رو که ازش نفرت داشت نگاش کنه .
-ناصر واسه چی بر گشتی
-واسه این که این جا خونه منه .
-خونه تو نیست . در اصل خونه پدر زنته .. یا میشه گفت خونه زنته .
-خب من خونه می گیرم برات با هم میریم به خونه خودمون .
ناصر این حرفو در حالی بر زبون آورده بود که می دونست در کنار زنی که بهش خیانت کرده خوشبختی امکان نداره ولی با این حال دوست داشت اگه خودش هم احساس خوشبختی نمی کنه مرد دیگه ای هم از بودن با نوشین احساس خوشبختی نکنه . نوشین خودشو وابسته به اون ندونه . اون تیکه فیلمی که دیده بود .. یه لحظه از جلو چشاش محو نمی شد .. کاملا بر هنه .. در آغوش مردی دیگه .. همون لذتی رو که ناصر به نوشین می داد حالا مرد دیگه ای به اون میده .. نوشین حس کرد که اگه ناصر بخواد اونو از این جا ببره و به خونه ای که خودش می دونه..اوضاع خیلی بد تر از اینا میشه . دور از پدر و مادرش میشه .. اون راحتی و آزادی در این جا رونداره . واسه همین سعی کرد کمی ملایم تر نشون بده تا ناصر یادش بره چی گفته و چی خواسته . برای همین تلاش کرد طوری فیلم بازی کنه که ناصر متوجه تغییر شخصیتش نشه .
-هنوز اسمت به عنوان شوهر رو منه . خودت هم می دونی که زندگی مشترک ما زیر هر سقفی که باشه محکوم به شکسته . بهتره خودمونو عذاب ندیم و راهمونو از هم جدا کنیم . این جوری هر دو مون زود تر به خوشبختی می رسیم .
ناصر خشمشو به زحمت فرو می خورد . دوست داشت با دو تا دستاش گردن نوشینو می گرفت و با آخرین نیروش خفه اش می کرد .. ولی می دونست کشتن نوشین ازش بر نمیاد اما شاید بتونه نادر رو از بین ببره . برای اعاده حیثیت باید این کارو انجام می داد . باید داغ نادرو به دل نوشین می ذاشت . از نظر اون نوشین یک زن به لجن کشیده شده بود که دوست نداشت این لجن نصیب کس دیگه ای بشه . حس می کرد که تحقیر شده .. خرد شده .. ولی دوست داشت کاری کنه که اون حرص بخوره . نذاره با معشوقه اش باشه . شاید اگه فیلم سکسی اون و نلی نبود تا این حد مدارا نمی کرد . هرچند اگه نلی و فیلمبرداری اون از سکس نادر و نوشین نمی بود حالا ناصر با سر افکندگی باید زیر بار طلاق با گذشت مهریه می رفت یا این که قبول نمی کرد و به جرم خیانت می رفت زندان که عواقب اون بد تر بود . نوشین دیگه همه چی رو حس کرده بود از این که ناصر به این سادگی ها دست از سر اون بر نمی داره ..
-چند وقته نوشین ؟
زن سکوت کرده بود .. می دونست پاسخ به این پرسش یعنی زمینه سازی برای یه پرسش دیگه .. برای یک فریاد و فریاد هایی که زندگیشو تلخ تر و تلخ تر می کنه .. اما ناصر فریاد شو از همون جا و همون لحظه شروع کرد . شونه های نوشینو گرفت و فریاد زد بهت میگم چند وقته لعنتی جوابمو بده . آخه چرا .. چرا ..
-ناصر دستتو بردار . حق نداری بهم دست بزنی . جونم به این جام رسیده . هر چند وقتی که باشه خیلی بعد از وقتیه که تو و نلی با هم رابطه داشتین . خیلی .. من بار ها و بار ها متوجه شدم که با همین .. وقتی که بودیم مشهد .. وقتی که در برگشتن رفتیم دریا .. اون هتل .. اون شبی که تو و نلی با هم رفتین به یه هتل دیگه .. فکر نکن من در جریان نبودم ..من تعقیبت کردم . چرا به کارای خودت نگاه نمی کنی .؟ من با یک مرد ازدواج کردم نه با یک نامرد . من به یک نامرد خیانت کردم نه به یک مرد ..
ناصر دستشو آورد بالا و آن چنان گذشت زیر گوش نوشین که زن حس کرد همه جا رو تیره و تار می بینه اما ناصر مث دبوونه ها می خندید و داشت به سقوط نوشین نگاه می کرد خشم تمام وجود نوشینو فرا گرفته بود .. سکوت کرده و منتظر موند تا کمی حالش بهتر شده ناصر همچنان می خندید .. نوشین قدرتشو بین دو تا دستاش تقسیم کرده و هر چند به سهمگینی ضربه شوهرش نبود ولی از چپ و راست و پی درپی دوبار بر گونه های ناصر نواخت .. حالا این ناصر بود که مات و مبهوت نگاش می کرد .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق 122

ناصر با خشم و حرص به همسرش نگاه می کرد . کاملا متوجه شده بود که دیگه امیدی به نوشین نیست . راستش اونم به این زنی که خودشو باخته بود علاقه ای نداشت ولی حداقل این انتظارو داشت که تا حدودی احساس شرمندگی کنه . تا حدودی زیر بار مسئولیت کاری که کرده بود بره . قبل از این که ناصر چیزی بگه نوشین گفت
-اگه می تونی یه بار دیگه بهم ضربه بزن . تو اگه بخوای نابودم کنی من نابودت می کنم . تو زود تر از من اقدام به خیانت کردی . پس من زنده می مونم و نابودی تو رو می بینم . تو همین حالاشم نابود شدی . خداوند مردان رو برای این نیافریده که اونا عذاب نکشند که اونا بشن بلای جان زنان .. که اونا هر غلطی که دلشون می خواد انجام بدن به این بهانه که ما مردیم . خیانت کنیم مردیم .. داد بکشیم هوار بکشیم که مردیم .. زنمونو کتک بزنیم چون مردیم .. پست فطرت نامرد تا به کی می خوای به این بازی خودت ادامه بدی ؟من دیگه دوستت ندارم .دیگه تو رو نمی خوام . حالا که ما راهمونو اشتباه انتخاب کردیم بیا تا از همین حالا مسیرمونو درست بریم . بیا عزیزم . بیا خواهش می کنم . سعی نکن خودت رو تباه ترکنی . این قدرتی که به عنوان یک مرد داری به این خاطر نیست که هرکاری که دلت می خواد انجام بدی ..
ناصر توجهی به حرفای نوشین نداشت . اون فقط به انتقام فکر می کرد . حس می کرد که شرافتش رفته زیر سوال . اون فقط به این فکر می کرد که چطور می تونه نادر رو از بین ببره . هنوز باورش نمی شد همسرش نسبت به اون این راهو پیش گرفته باشه . می دونست خیلی راحت می تونه هر کاری که دلش می خواد انجام بده ولی عجله داشت دیوونه اش می کرد . دلش پر از کینه بود . ناصر در درونش زمزمه می کرد باشه باشه نوشین تونتونستی موافق میل من کار کنی . نتونستی صبر کنی .. خیانت منو با خیانت جواب دادی .. خلاف خواسته من کار کردی .. منم خلاف خواسته های تو کار می کنم . همون جوری که تو امروز داری عذابم میدی عذابت میدم .
-پاشو وحشی .. پاشو یه غذایی درست کن بخوریم .. درضمن از این به بعد حق نداری درس بخونی ..
-اون به خودم مربوطه .. ربطی به تو نداره ..
-این کارو نکن بد می بینی . من به عنوان شوهرتو خیلی کارا می تونم انجام بدم .
-توی قباله ازدواج من نوشته نشده که نمی تونم درس بخونم . حتما بدون اجازه تونمی تونم نفس هم بکشم ..
-مرد یعنی خدای خونه .. اینو توی گوشت فرو کن
-اگه فرو می کردم که دیگه کارمون به این جا نمی کشید ...
-با من و با درونم بازی نکن نوشین ..
-من بازی کردنو از تو یاد گرفتم .. رنجوندنو از تویاد گرفتم .. خیانتو از تو یاد گرفتم .. جراتشو نداری که منو ازبین ببری . یک بار منو از بین بردی ولی من دوباره زنده شدم . دیگه نمی تونی منو بکشی . اگه بخوای عشقمو بکشی ..اگه بخوای اونی رو که به من زندگی دوباره ای داده بکشی من خودم نابودت می کنم ..
ناصر با همه هارت و پورت کردناش حس می کرد که در برابر زنش کم آورده .. یه لحظه به یاد آورد که نوشین چه جوری کاملا برهنه در آغوش نادر بوده و لذت می برده..
-یک زن هرزه بایدم این طور گستاخانه حرف بزنه . انتظار بهتر از اینی ازت نمیره و بیشتر از این ..
-خوب شد که دوزاریت افتاد . یواش یواش داری میشی یه پسر چیز فهم . اگه قراره این جوری با هم زندگی کنیم از الان به بعد باید همدیگه رو درک کنیم . در ضمن فکر کارای خلافو هم از سرت به در کن . آفرین پسر خوب .
-باشه حالا بهم بخند . عیبی نداره نوشین ..
-من وقتی بهت خندیدم که قبلش گریه کرده بودم . حالا تو هم گریه کن بعد از خنده هایی که با یکی دیگه کردی . گریه کن تا ببینی وقتی اشک زنتو در میاری چه دردی رو اون تحمل می کنه . گریه کن گریه کن . تو که هر چی رو خواستی به دست آوردی . حالا یه چیزی رواز دست بده تا طعم از دست دادنو هم بچشی . راستی یادم رفته بود تو نلی رو داری . اونی رو که بهت زندگی داده . از بچگی با تو بوده . ولت نمی کنه . همیشه با توست . در خوشی و ناخوشی در سردی و گرمی .. در تلخی و شیرینی .. اون تو رو خیلی بیشتر از اونی دوست داره که یه زمانی من فکر می کردم دوستت دارم .
-این قدر رو اعصاب من راه نرو ..
-خیلی با غیرتی ناصر خان . مجبور نیستی منو تحمل کنی . شکستو باور کن . اگه دوست داشته باشی یه کاری می کنم که بدون این که آب از آب تکون بخوره نلی از شوهرش جدا شه و بیاد با تو ازدواج کنه چه طوره ؟
-تو یک شیطانی نوشین . من با تو از دواج کرده بودم . تو زنم بودی وهستی ..
-پس اونی که دور از چش من توی بغلت می خوابید خود من بودم ؟ اون زنت نبود ؟ نوشین دیگه فهمیده بود به اندازه کافی ناصرو داغونش کرده .. اون حالا به نادر فکر می کرد که چطور می تونه اونو ببینه .چطور می تونه با هاش حرف بزنه .. اگه شرایط به همین صورت بمونه چطور اون مرد می تونه واسش صبر کنه ؟ بمونه تا که شاید یه روزی نوشین از شوهرش جدا شه . .. اونم حتما نیاز به زن داره به شریک زندگی . عشق تا کجا می خواد با ها شون بیاد ؟ عشق باید گناه خودشو جبران کنه .. عشق بین اون و ناصر قرار گرفته بود در حالی که این کارش اشتباه بود . حالا اون از عشق می خواست که صبر کنه .. خودش همه کارا رو درست کنه . مجبور بود با شرایط موجود بسازه . با این که به اون چیزی که می خواست نرسیده بود ولی تا حدودی خودشو برنده بازی می دونست . از این نظر که در این شرایط بحرانی تونسته بود بر خودش مسلط شه و شاخ و شونه های یک مرد مغرور و گناهکارو که خیلی به خودش می نازید بشکنه . .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 13 از 21:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  20  21  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

گناه عشق


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA