ارسالها: 3650
#125
Posted: 8 Nov 2014 22:32
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق 117
ناصر می خواست باتمام وجودش بباره . اون لحظه خشم و کینه و احساس و عاطفه و انتقام همه با هم در حال خرد کردن اون از درون بودند . با این که می دونست نلی ته دلش از خیانت نوشین خوشحاله ولی حس می کرد که پیش اون تحقیر شده .. حتما دختر عمه اش فکر می کنه که اون چقدر بی ارزشه که زنش نتونسته به اون وفادار بمونه . نلی دوست نداشت مسئله ناصر و نوشین کش پیدا کنه . دوست داشت اونا کار رو به جایی برسونن که خودشم زود تر تکلیفشو با نیما یکسره کنه . اون خیلی راحت تر می تونست با مسئله نیما کنار بیاد . اصلا احساس تعهدی نسبت به شوهرش نداشت . ازدواجی تحمیلی که مقصرش ناصر بود نباید اونو تا این حد از خوشیها و لذتهای زندگیش دور می کرد . برای رسیدن به هدف باید راه زیادی رو طی می کرد . سختی زیادی رو تحمل می کرد . خودشو رسوند به ناصر .. اونوبه یه سمت دیگه کشوند ..
-ناصر خوب نیست . اون زنته . باید بهش احترام بذاری .. یه دقیقه بیا باهات کار دارم . ..
اونو به سمت خودش کشوند .
-موندن ما این جا فایده ای نداره . بهترین کار اینه که قبل از این که تک بخوری تک بزنی .. ولی نه پیش قاضی بلکه پیش پیش قاضی..
ناصر یه نگاهی به نلی انداخت و گفت آره گرفتم . خوبم گرفتم . این یه تیکه رو خوب اومدی .. اصلا همین حالا این کارو انجام میدیم . تا تنور گرمه باید نونو چسبوند . می دونم چیکارش کنم . می دونم چیکارش کنم ...
-حرف آخرت چیه نوشین ؟
-جدایی .. دوری از تو .. تموم کردن این رابطه مسخره .. مطمئن باش اگه خیانت وارد زندگی بشه هر گز اون زندگی رو رها نمی کنه.پس ادامه اون زندگی فایده ای نداره . فرقی نمی کنه چه زن باشه و چه مرد اگه این کارو انجام بده دیگه همه چی برای همیشه بینشون تموم شده .
این حرف مثل خنجری بود که بر قلب ناصر نشسته باشه . با خودش می گقت نوشین نوشین خیلی گستاخ شدی .. اگه شروع خیانت با من بود من یک مرد هستم .. یک مرد می تونه خیلی زود همه چی رو فراموش کنه . جامعه پذیرفته که یک مرد رو ببخشه . مردای زیادی بودن که سالها به دنبال زن بازی و عیش و تفریح خودشون بودن . زناشون اونا رو تحمل کردن . تو مگه از اون زنا چی کم داشتی . چرا خودت رو خراب کردی . چرا تیشه به ریشه من زدی . چرا تنتو در اختیار یکی دیگه گذاشتی که از من انتقام بگیری . می دونم چیکارت کنم .. دست نلی رو گرفت و بدون خدا حافظی از اون جا دور شد .. نوشین تصمیم گرفت واسه چند ساعت دیگه کارشو انجام بده .. اما ناصر از اون سمت رفت به ساختمون نرگس و نریمان .. وقتی اونا دامادشونو این وقت صبح دیدن تعجب کردن .. نرگس : می دونم برای چی اومدی . می دونم نوشین ناراحتت کرده . ما هم بهش گفتیم که بهتره دیگه درسو ول کنی و به خونه و زندگی و شوهرت برسی . وقتشه که بچه دار شی ولی گوشش به این حرفا بدهکار نیست ..
-مامان من نوشینو خیلی دوست داشته و دارم . بابا .. من برای خوشبختی تنها دختر شما از هیچ کوششی دریغ نکردم . اونو از جون خودم بیشتر دوست داشتم . اون حالا یه چیزایی رو بهونه کرده یه تهمت هایی رو به من می زنه و می خواد که از من جدا شه . اما شما که خودت منو می شناسی.. من سرم به کارم گرمه . من و نلی همش سرگرم کارای شرکت و مسائل ساختمونی هستیم . و مسائل تجاری دیگه . سود های کلان شرکت در این چند وقته بهترین گواه این مطلبه . من شرمنده ام جسارته .. این مسئله رو عنوان می کنم . نوشین یه مدتیه که .. چه جوری بگم .. من نمی تونم . شرمم میاد . آخه من هیچی .. من میگم تازه یه ساله وارد زندگی شما شدم ولی نریمان خان .. تاجر بزرگ بزرگ خاندان و مرد با شخصیت فامیل چرا باید این جور توسط دخترش سر افکنده شه ..
رفت جلو و سر نریمانو بوسید .
-البته شما در هر شرایطی برای ما سر بلندی . هر انسانی مقصر کارای خودشه ..
نریمان : چی شده پسرم . بگو تو که ما رو کشتی . چه اتفاقی برای نوشین افتاده ..
-اون به من خیانت می کنه . اون با یکی از دانشجوها ریخته رو هم . واسه همینم هوایی شده . می خواد ازمن جدا شه ...
در اون سمت نوشین , نلی و ناصرو با نگاهش تعقیب کرد دید که به سمت ساختمون پدرش رفتن . اون که از قضیه فیلمبرداری نلی از صحنه سکسش با نادر خبر نداشت واسه همین اینو به حساب این گذاشت که ناصر می خواد بره گزارش کار بده .. بهترین وقتی بود که می تونست از خونه خارج شه . واسه نادر زنگ زد ..
-الو می تونی خونه بمونی و دانشگاه باشی ؟
-چی شده . تو اگه ازم بخوای ترک تحصیل هم می کنم .
-نه نیازی نیست . فقط دو ساعت هم نری کافیه . دلم واست تنگ شده . من همین حالا خودمو می رسونم اون جا ..
-تعقیب نمیشی ؟
-نه ولی اگه نجنبم احتمال همه چی هست ..
نوشین از بس استرس داشت تصمیم گرفت با آژانس بره . نفس نفس زنان از خونه رفت بیرون . حتی زنگ هم نزد که ماشین بیاد دم در خونه اش . می خواست خودشو زود تر از تیر رس دور کنه . دلش واسه نادر تنگ شده بود . حس کرد که به آغوش گرم اون نیاز داره . شوهرش اعصاب اونو به هم ریخته بود . زندگیشو تباه کرده طلبکار هم بود . با کمال پر رویی انتظار داشت که مورد بخشش قرار بگیره . اگه نوشین این کا رو می کرد یعنی خیانت یک طرفه رو در آغاز کار انجام می داد امکان نداشت ناصر گذشت کنه . نفس نفس زنان خودشو به تاکسی تلفنی رسوند و از اون اطراف دور شد .. ولی ناصر همچنان در حال صحبت با پدر ومادر نوشین بود .
-نلی از همه چی با خبره نگران نباشین . اون کمکم کرده. راستش اونا رو تعقیب کردیم . من دستام می لرزید نمی تونستم صحنه رو ببینم نمی تونستم به روی این زن بیارم که چیکار کرده .. آبروی شما نریمان خان در خطر بود .. نرگس : باورم نمیشه من باورم نمیشه . اون قبل از شما با هیشکی دوست نبود . مثل دخترای دیگه نبود .
-می دونم باورش برای شما سخته . ولی من برای موبایل شما فیلمو بلوتوثش می کنم .. تا اون جایی که باور کنین می تونین ببینینش . ولی نریمان خان اگه ببینه بهتره . درست نیست که یک زن شاهد این صحنه باشه . من دلم می خواد بمیرم . انگار به قلبم کارد کشیده باشن . فقط یک مرد درد یک مردو می فهمه . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#126
Posted: 13 Nov 2014 00:18
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق 118
نرگس : خدا مرگم بده . ناصر خان .. نه این درست نیست . شما اشتباه می کنین . اون آبروی ما و شما رو نمی بره . من می دونم . اون دختر خوبیه . یه خورده اعصابش به هم ریخته .
-حالا می خواد تقاضای طلاق بکنه . میگه من مهرمو می خوام . اصلا اولش می گفت بیا توافقی جدا شیم . حالا نمی دونم هدفش چیه . تازه یه حرفای الکی هم می زنه و تهمتهایی هم به من می زنه و میگه که من زن بازم و با هر زن و دختری که منو ببینه فکر می کنه من اونودوست دارم با هاش رابطه دارم . یه جنون خود آزاری داره .نریمان : نه .. نه ... این دروغه .. اون نمی تونه این کار زشتو کرده باشه .
-کدوم مردو دیدین که حاضر باشه در مورد زنش این حرفو بزنه . الان قلبم تیر می کشه . می خوام بمیرم . چرا زنم باید به من خیانت کنه . چرا .. چرا .. یعنی من نباید می ذاشتم که اون ادامه تحصیل بده ؟ چرا خدا .. من به کی بگم . این که راهش نشد . آدم باید فرهنگش قوی باشه . ایمانش قوی باشه . متعهد و با وجدان باشه . به عرف و شرع اعتقاد داشته باشه .. با اجازه من دیگه برم . فقط اگه اون بخواد تقاضای طلاق بکنه من با این فیلم حداقل کاری که می تونم بکنم اینه که آبروشو می برم و ذهن قاضی هم متوجه این موضوع میشه که علت طلاق چیه تازه اینا اهمیتی نداره مهم اینه که من هم از اون و هم از معشوقش شکایت می کنم و جفتشون اعدام میشن .
نریمان : اگه طلاق نگیری چیکار می کنی ؟
-اونو راستش نمی دونم . فقط همینو می دونم که نوشین در یک شرایط عادی نیست . اون عقلشو از دست داده . نمی دونم . شما جای من بودین چیکار می کردن . اونو می کشتین ؟ من قاتل نیستم . فقط از خدا می خوام اونو به عذاب وجدانی دچار کنه که شب و روز زجر بکشه و ندونه چیکار کنه . فقط نریمان خان می خوام شما درک کنین منو . زبونم لال اگه نرگس جون که جای مامانمه همچین کاری رو با شما می کرد شما چه احساسی داشتین ؟ حالا منم همونم . نوشین دختر شماست . ممکنه یه دلسوزیهایی در مورد اون داشته باشین ولی اون زن منم هست . احساسی که من راجع به اون دارم با احساس شما در مورد اون فرق می کنه . یعنی شباهتهایی هم داره ولی شما می تونین خیلی چیزا رو ندید بگیرین .. اما من نمی تونم ..
نرگس به سمت ناصر رفت و به زور می خواست دستشو ببوسه
-پسرم فدات شم کاری به اون نداشته باش . خودمون خدمتش می رسیم ..
-که چی بشه . آب رفته به جوی برگرده ؟
نرگس به شدت اشک می ریخت و نریمان دستشو گذاشته بود رو قلبش ..
نلی و ناصر از اون جا رفتند .. و از اون سمت نوشین و نادر در بستر عشق و گناه و هوس با هم از آرزوهای آینده شون می گفتند .
نادر : مطمئنی که همه چی خوب پیش میره ؟
-آره با این فیلم حسابی چهار میخه اش می کنم . نمی ذارم آب خوش از گلوش پایین بره
-باورم نمیشه که ما داریم به هم می رسیم .
-آره همه چی درست میشه . همه چی حل میشه . من میشم عروس تو . زن تو .. حالا شم هستم . ولی تو رو می کشم اگه بخوای مثل ناصر شی .
-ولی یه حسی به من میگه که ناصر رضایت نمیده که به این سادگی ها دست از سر من و تو بر داره .
-هیچ غلطی نمی تونه بکنه . شاخ و شونه هاشو می شکنم . هنوز گیر حریف نیفتاده . واقعا هنر مندی کردم که از جریان اون و نلی فیلم گرفتم . بهترین کارو انجام دادم .
-پس بیا واسه این کار یه بار دیگه ببوسمت .
-توهم که همش منتظر بهونه ای که یه جوری منو ببوسی .
نوشین یه بار دیگه لبای داغ نادرو رو لبای خودش حس می کرد . به این فکر می کرد که تا چند وقت دیگه از این همه دلهره و اضطراب خلاص میشه و بدون نگرانی می تونه عشقشو در آغوش بکشه ..
نادر : نمی دونم یه حس عجیبی دارم . یه دلشوره خاص ..
-ببینم جای این که به من امید بدی داری نفوس بد می زنی ؟ تو باید زن می شدی و من مرد ...
-بعد از از دواجمون همینم میشه .
-به نظرت من زن سختگیری میشم ؟
-حالا شم هستی .
-دیوونه ..
-عاشق این دیوونه ام ..
-منو ببوس بغلم کن .. کاش این ترمو مرخصی می گرفتیم . اصلا حال درس خوندنو ندارم .. این دیگه کیه ..نادر یه لحظه موبایلمو نگاه کن ببین اسم کسی نوشته شده؟ ... نمی خوام از بغلت پا شم . دلم می خواد تا می تونم لذت ببرم .. وووییییی ببین اصلا من چقدر لحظه ها ی با تو بودنو دوست دارم که یادم رفت اول برم دادخواستمو تنظیم کنم -بیا فعلا جواب مادرت رو بده .. ناصر که نیست می ترسی . ..
-الو مامان سلام . کاری داشتی ..
-کجایی ؟
-دانشگاه ..
-اگه می تونی یه جوری خودت رو برسونی بد نیست . نیازی هم نیست که دو ساعت دیگه توی کلاس بشینی .
-چیه مامان بابا حالش بد شده ؟
-نه شاید حالش بد شه .. گفتم بیا ..
-ناصر چیزی گفته ؟
-این قدر حرف نزن ...
نریمان و نرگس هنوز فیلم سکسی نوشین و معشوقشو ندیده بودن . دلشو نداشتن . می خواستن اول از خود اون بپرسن . تقریبا یقین داشتن که ناصر راستشو میگه . چون تغییر حالت نوشین و تقاضای طلاق باید علت خاصی می داشته .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#127
Posted: 15 Nov 2014 22:09
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق 119
نوشین و نریمان و نرگس برای لحظاتی به هم خیره شده و همه شون مات مونده بودن . -خب مامان بابا ! چیزی می خواستین بهم بگین ؟ من می خوام برم دادگاه بر نامه هامو ردیف کنم و از ناصر جدا شم .
نریمان : دختر تو حق نداری این کار رو بکنی . تو به جای این که به دست و پای ناصر بیفتی کف پای اونو ببوسی ... دستشو ببوسی و زار بزنی که تو رو به خاطر گناهت ببخشه اون وقت ازش می خوای که جدا شین ؟ خیلی رو می خواد نوشین . باور نمی کنم که دختری مثل تو تربیت شده من باشه ..
یه لحظه نوشین بر خود لرزید . فکر نمی کرد که پدرش به این صورت با اون حرف بزنه . سابقه نداشت این رفتار رو با اون داشته باشه . نکنه یه چیزی از رابطه اون و نادر فهمیده ؟ نه اون کاری نکرده که باباش متوجه شه .. یعنی وقتی که بودن مشهد با نادر توی خونه شون سکس داشته ممکنه یه دور بینی هاردی داشته فیلم می گرفته و ضبط می کرده ؟ نه امکان نداره . اون از سوراخ سنبه های خونه خبر داشت . اون می دونست چی به چیه . خونواده بدون اجازه اون آب نمی خوردند . در هر کاری با هاش مشورت می کردند . اگرم می خواستن کاری انجام بدن نظرشو می خواستن ..
-من منظور شما رونمی فهمم . اون دیگه به درد من نمی خوره . یک جریاناتی هست که من نمی خوام اونو رو کنم . گذاشتم برای زمانی که اگه ناصر می خواد با من بپیچه و اذیتم کنه و ازم جدا نشه اونو رو کنم . البته اول به خودش میگم اگه نپذیرفت مجبورم از طریق قانون اقدام کنم .
نرگس : از طریق قانون اقدام کنی که چی بشه ؟ که خودت رو به کشتن بدی ؟ که دیگه من دختری نداشته باشم ؟ هر چند حالا شم دختری ندارم . حالاشم دارم داغون میشم . ناصر با این که نیاز مالی نداره و وضع پولی پدرش هم دست کمی از پدر تو نداره با این حال اومده کمک پدرت در کار های شرکت شده . اون امین ماست . تو چطور می تونی اونوبه خاطر هوس های خو دت دور بزنی ..
نریمان : یه چیزی ازت می پرسم نوشین . راستشو بگو تو با این پسره نادر که میگن همکلاسته سر و سری داری ؟ دیگه بیشتر از این چیزی نمی تونم بگم ..
نوشین از قضیه فیلم خبری نداشت . حس می کردکه می تونه خیلی راحت دروغ بگه .-پدر واسه ازدواجم و یه سری مسائل دیگه من این ترم از درسام عقب افتادم . اون درسش خوبه .. همکلاسمه .. من ازش کمک خواستم . یعنی این یک گناهه ؟ حالا ممکنه به خاطر این کمک و تبادل جزوه چند بار هم با هم راه رفته باشیم .. یه سری در فضای دانشگاه اون مسائل درسی رو برام تشریح کرد .. بعد دوبار هم رفتم خونه شون و عمه اش هم اونجا بود . آخه اون شهرستانیه و با عمه اش زندگی می کنه .
قلب نوشین به شدت می تپید . نمی دونست اطلاعات پدر و مادرش در چه حدیه .
-این چه طرز رفتاریه که باهام دارین . مثل این که آب و هوای مشهد به شما نساخته .. این حتما حرفایی بوده که ناصر به شما زده تا به این طریق بتونه گناه خودشو پوشش بده . مامان من نباید اینو بگم . اون با دختر عمه اش نلی که با پسرعمه نیمای من با خواهر زاده بابا ازدواج کرده رابطه داره . من به خاطر حفظ زندگی نیما و این که شاید روبراه شن کمی صبر کردم . حالا هم آبروی اونا رو نمی ریزم . بازم میگم شاید نلی بخوره توی سرش و بر گرده سر خونه زندگیش .. ولی من نمی تونم با ناصر زندگی کنم . اون منو دل چرکین کرده ..
نرگس : دخترم تو عاشق یکی دیگه شدی . عشق حرام ..هوس حرام چشاتو کور کرده . یه عمری سرت پایین بود . نجیب بودی ..پاک بودی بهت افتخار می کردیم حالا از دواج که کردی و خرت از پل گذشت هوسباز شدی . فکر می کنی همه مردا مثل شوهرت آقا و آرام و صبور هستند ؟
-مادر شما چرا این حرفا رو می زنین ..
-من شیرمو بر تو حرام می کنم اگه بخوای از ناصر جدا شی . اصلا تو نمی تونی این کارو بکنی . گور خودت و معشوق خودت رو با دستای خودت می کنی . اون از دست هر دو نفرتون عصبیه .من نمی دونم جریان چیه .می خوام از زبون خودت بشنوم .
-مامان .. در جریان خیانت ناصر و کشف این مسئله نادر به من خیلی کمک کرده
-چه انسان دوستانه !
-خواهش می کنم پیش ناصر این مسئله رو مطرح نکن که اون بر داشت بد می کنه . نریمان در حالی که از درد پوزخندی می زد گفت فکر می کنی ما بر داشت بدی نکردیم ؟ یه عمره که با آبرو داری زندگی کردیم . حالا میای و این جور نابودمون می کنی ؟
نریمان : نرگس ! میگم اون جریانو بهش نشون بده .. بذار خودش یه نگاهی بهش بندازه ببینه جریان چیه . داستان از چه قراره . ممکنه آدماش جعلی باشن . اون خونه و فضای اون جعلی باشه . تمام دکور بندیها که با اصل مو نمی زنه و حتی اون عکس روی دیوار من و تو جعلی باشه ..
نرگس در حالی که دستاش می لرزید موبایلو آماده کرد و اونو داد به دست دخترش .. نریمان : بزرگترین درد در زندگی اینه که زن نمک نشناسی پیدا شه که به شوهرش خیانت کنه .. من و مادرت میریم به آشپز خونه . فیلمو ببین هر وقت که خواستی حرف بزنی صدامون بزن . .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#128
Posted: 21 Nov 2014 15:02
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق 120
نوشین موبایلو گرفت تو دستش و رفت به قسمت مربوط به آرشیو .. نمی دونست هنوز نمی دونست که خونواده از چی دارن حرف می زنن . خدا کنه چیزی باشه که بشه یه بهونه ای آورد . من نمی دونم اونا از چی دارن حرف می زنن . شهر شهر هرت که نیست .. من و نادر با هم بودیم . چند بار هم با هم بودیم . خود اون که نمی تونه از ما فیلم گرفته و پخش کرده باشه .. ولی دنیا دور سرش گشت وقتی اولین صحنه رو دید . دیگه همه چی دستگیرش شد . جز این که نمی دونست این کار کیه . همون جا رو زمین نشست . نمی دونست به کدوم دردش فکر کنه .. درد و عذابی که از سر افکندگی پیش پدر و مادرش تحمل می کنه ؟ یا از رودستی که از ناصر خورده و تمام نقشه هاشو نقش بر آب کرده ؟ و یا به خاطر این که نمی تونه به اون راحتی ها هم که فکر می کرده به نادر برسه از این شرایط ناراحته ؟ فکرش از کار افتاده بود . فقط همینو می دونست که نمی تونه به عشقش پشت کنه تحت هر شرایطی نادررو دوست داره . پست فطرت کارشو کرد . زهرشو ریخت . می دونم زنی که این جور میره و به مردش خیانت می کنه دیگه نمی تونه واسه اون مرد یک زن باشه .. می دونم اون می خواد آزارم بده . شوهرم ناصر می خواد کاری کنه که من به عشقم نرسم . به کسی که با تمام وجودم دوستش دارم نرسم . آخه گناه من چی بوده که یک بار اشتباه کردم ؟ ناصر اون کسی نبود که من می خواستم و نمی تونه با روحیه من ساز گار باشه .اونو با همه خوبی ها و بدی هاش تحمل کردم . من نمی تونم خیانتو تحمل کنم .. حالا من به خونواده ام چی بگم ؟ اون زود تر این عکسا و فیلما رو رو کرده . کار کی می تونه باشه ؟ حتما یکی ما رو تعقیب می کرده . پس ناصر وقتی که اومد پیش من و ازم خواست که دور طلاقو قلم بگیرم می دونست که جریان از چه قراره . داشت باهام بازی می کرد . اون منو دور زده . اون حالا بهم می خنده . حق هم داره . میگه من هزار بار خلاف کردم و حالا با یکی دو بار خلاف زنم همه چی رو مثل روز اولش در میارم . اون چه طور می تونه با منی زندگی کنه که بهش خیانت کردم . منی که دیگه دوستش ندارم . منی که از بودن در کنارش زجر می کشم . نریمان : اگه همه چی آشکار شه من نمی تونم پیش در و همسایه و فامیل و دور و بری هام سر بلند کنم . نرگس : فکر کردی من می تونم ؟ نوشین دوست داشت مثل ابر بهار بباره .. ولی نتونست . شوک عجیبی بهش وارد شده بود . به ناگهان ورق بر گشت . همه چی تغییر کرده بود .. حداقل کار این که واسه پدر و مادر و شوهرش اون ارزش سابقو نداشت . ولی یه چیزی تغییر نکرده اونم عشق نوشین به نادر بود . حالا چه جوری این موضوع رو واسش بگه . چرا همه چی بهم ریخته ؟ شاید همه اینها در مقابل عشقی که به نادر داره هیچ باشه ولی نمی تونست با پدر و مادرش روبرو شه . اخلاق پدرشو می دونست اون بهش فرصت حرف زدن نمی داد . می دونست بالاخره پس از سالها سرش داد می کشه . به یادش میندازه که ناصر چه پسر خوب و آقاییه .. من چی می تونم بهشون بگم . بگم که چون شوهرم رفت با دختر عمه اش ریخته رو هم منم خواستم تلافی کرده باشم ؟ با این حساب باید مراقب خشم ناصر بود ...
-الو نادر ..
-چی شده نوشین داری نفس نفس می زنی ..اتفاقی افتاده ؟
-اون همه چی رو می دونه . ناصر همه چی رو فهمید . وقتی که منو تو توی خونه بابام داشتیم با هم سکس می کردیم یکی از ما فیلم گرفته
-کی ؟
-اونشو دیگه نمی دونم .
-نادر منو ببخش . همه چی به هم ریخته . می دونم تو رو الکی امید وار کردم . می دونم به خاطر من به درد سر افتادی و خیلی هم داری عذاب می کشی . خواهش می کنم از دست من عصبانی نشو .. اگه دوست داری می تونی از همین حالا بری و تنهام بذاری فراموشم کنی . ولی اون دست بر دار نیست . می دونم ولت نمی کنه . من می ترسم . نمی خوام بهت آسیبی برسه ..
-اووووففففف نوشین یک ریز داری حرف می زنی و ناله می کنی . اصلا بهم فرصت نمیدی .
-ببین هیچی واسم مهم نیست جز خودتو و خود من ازاین نظر.. بالاخره کار ما به کجا می کشه . من دوست دارم آخر قصه ما به خوشی تموم شه ..
-ولی اگه اون با فیلماش بخواد گیرمون بندازه چی ؟
-این کارو نمی کنه . تو هم ازش یه چیزی داری .. یعنی دیگه نمیشه مثل سابق باهات بود ؟
-نادر! یعنی تو از جونت نمی ترسی ؟
-من از اون روزی می ترسم که تو بیای و بهم بگی که همه چی تموم شد . بگی اون دوست داشتن ها و اون عاشقونه حرف زدنها همش الکی بود ..
-یعنی من به قیمت الکی و واسه هیچ و پوچ این بهای سنگینو پرداختم ؟ خیلی بی رحمانه حرف می زنی . نادر تو رو خدا مراقب خودت باش .
-ولی مجبوری کوتاه بیای . می دونم اون ازت می خواد که بر گرده خونه. فقط می خواد تو رو آزارت بده . و شایدم با من بپیچه . می دونم بازم آدم استخدام می کنه تا منو گوشمالی بدن . ولی من تا اون جایی که بتونم از خودم دفاع می کنم .
-تو یک تنه نمی تونی کاری بکنی ..
-پای عشق که در میون باشه از آدم هر کاری ساخته هست . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#129
Posted: 26 Nov 2014 21:49
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق 121
نوشین با نادر خدا حافظی کرد . لحظاتی بعد ناصر اومد اونجا .. تمام وجودش سرشار از خشم بود . و از اون طرف نوشین هم سراسر اندوه و عصبانیت , این ناراحتی اون زمانی به اوجش رسید که ناصرونزدیک خودش می دید . نوشین یه نگاهی به ناصر انداخت و سرشو انداخت پایین . نمی خواست که بیش از این عذاب بکشه . عذاب نه به این خاطر که عاشق یکی دیگه شده که اصلا از این کار پشیمون نبود . می دونست که یکی رو پیدا کرده که اونو به خاطر خودش بخواد .. به خاطر خودش اونو دوست داشته باشه . چشمش به دنبال دیگری نباشه . اون دیوونه نادر بود و می دونست که این بار در انتحاب عشقش اشتباه نکرده . اون از این عذاب می کشید که باید ماهها خاطره با ناصر بودن و اون لحظاتو تداعی کنه و به این فکر کنه که یه روزی در آغوش مردی بوده که حالا از دیدنش نفرت داره . وقتی فکرشو می کرد که اون و ناصر بار ها و بار ها برهنه در آغوش هم بودند چندشش می شد . حس می کرد که نباید به این چیزا فکر کنه و این یک خیانتیه در حق نادر . و ناصر به زنش نگاه می کرد . حالا فقط به روزای خوبشون فکر می کرد . به اون روزایی که دیگه فراموش کرده بود دوست دختراشو . اون روزا حالا واسش یه رنگ و بوی شیرین و یه یاد ماندنی داشت . روزایی رو که حس می کرد در رویا ها دیده . شایدم از یه نظر واسش روزای تلخی بودن . چون حس کرد رسیدن به اون روزا براش امکان نداره . خشم و کینه سراسر وجودشو پر کرده بود . اون همچین روحیه ای نداشت . چطور زنش تونست به اون خیانت کنه . شاید اون دوست داشت زنش مثل بیشتر زنای ایرونی کاراشو تحمل کنه . ناصر باورش نمی شد . واسش سخت بود . نمی تونست باور کنه همینی که جلوش وایساده ..همونی که باهاش پیمان عشق و وفاداری بسته دورش زده باشه . قلبش داشت از جاش در میومد . نگاهشو به نوشین دوخته بود . نوشین سنگینی نگاه و وجود ناصرو حس می کرد . سرشو انداخت پایین تا مجبور نباشه شوهری رو که ازش نفرت داشت نگاش کنه .
-ناصر واسه چی بر گشتی
-واسه این که این جا خونه منه .
-خونه تو نیست . در اصل خونه پدر زنته .. یا میشه گفت خونه زنته .
-خب من خونه می گیرم برات با هم میریم به خونه خودمون .
ناصر این حرفو در حالی بر زبون آورده بود که می دونست در کنار زنی که بهش خیانت کرده خوشبختی امکان نداره ولی با این حال دوست داشت اگه خودش هم احساس خوشبختی نمی کنه مرد دیگه ای هم از بودن با نوشین احساس خوشبختی نکنه . نوشین خودشو وابسته به اون ندونه . اون تیکه فیلمی که دیده بود .. یه لحظه از جلو چشاش محو نمی شد .. کاملا بر هنه .. در آغوش مردی دیگه .. همون لذتی رو که ناصر به نوشین می داد حالا مرد دیگه ای به اون میده .. نوشین حس کرد که اگه ناصر بخواد اونو از این جا ببره و به خونه ای که خودش می دونه..اوضاع خیلی بد تر از اینا میشه . دور از پدر و مادرش میشه .. اون راحتی و آزادی در این جا رونداره . واسه همین سعی کرد کمی ملایم تر نشون بده تا ناصر یادش بره چی گفته و چی خواسته . برای همین تلاش کرد طوری فیلم بازی کنه که ناصر متوجه تغییر شخصیتش نشه .
-هنوز اسمت به عنوان شوهر رو منه . خودت هم می دونی که زندگی مشترک ما زیر هر سقفی که باشه محکوم به شکسته . بهتره خودمونو عذاب ندیم و راهمونو از هم جدا کنیم . این جوری هر دو مون زود تر به خوشبختی می رسیم .
ناصر خشمشو به زحمت فرو می خورد . دوست داشت با دو تا دستاش گردن نوشینو می گرفت و با آخرین نیروش خفه اش می کرد .. ولی می دونست کشتن نوشین ازش بر نمیاد اما شاید بتونه نادر رو از بین ببره . برای اعاده حیثیت باید این کارو انجام می داد . باید داغ نادرو به دل نوشین می ذاشت . از نظر اون نوشین یک زن به لجن کشیده شده بود که دوست نداشت این لجن نصیب کس دیگه ای بشه . حس می کرد که تحقیر شده .. خرد شده .. ولی دوست داشت کاری کنه که اون حرص بخوره . نذاره با معشوقه اش باشه . شاید اگه فیلم سکسی اون و نلی نبود تا این حد مدارا نمی کرد . هرچند اگه نلی و فیلمبرداری اون از سکس نادر و نوشین نمی بود حالا ناصر با سر افکندگی باید زیر بار طلاق با گذشت مهریه می رفت یا این که قبول نمی کرد و به جرم خیانت می رفت زندان که عواقب اون بد تر بود . نوشین دیگه همه چی رو حس کرده بود از این که ناصر به این سادگی ها دست از سر اون بر نمی داره ..
-چند وقته نوشین ؟
زن سکوت کرده بود .. می دونست پاسخ به این پرسش یعنی زمینه سازی برای یه پرسش دیگه .. برای یک فریاد و فریاد هایی که زندگیشو تلخ تر و تلخ تر می کنه .. اما ناصر فریاد شو از همون جا و همون لحظه شروع کرد . شونه های نوشینو گرفت و فریاد زد بهت میگم چند وقته لعنتی جوابمو بده . آخه چرا .. چرا ..
-ناصر دستتو بردار . حق نداری بهم دست بزنی . جونم به این جام رسیده . هر چند وقتی که باشه خیلی بعد از وقتیه که تو و نلی با هم رابطه داشتین . خیلی .. من بار ها و بار ها متوجه شدم که با همین .. وقتی که بودیم مشهد .. وقتی که در برگشتن رفتیم دریا .. اون هتل .. اون شبی که تو و نلی با هم رفتین به یه هتل دیگه .. فکر نکن من در جریان نبودم ..من تعقیبت کردم . چرا به کارای خودت نگاه نمی کنی .؟ من با یک مرد ازدواج کردم نه با یک نامرد . من به یک نامرد خیانت کردم نه به یک مرد ..
ناصر دستشو آورد بالا و آن چنان گذشت زیر گوش نوشین که زن حس کرد همه جا رو تیره و تار می بینه اما ناصر مث دبوونه ها می خندید و داشت به سقوط نوشین نگاه می کرد خشم تمام وجود نوشینو فرا گرفته بود .. سکوت کرده و منتظر موند تا کمی حالش بهتر شده ناصر همچنان می خندید .. نوشین قدرتشو بین دو تا دستاش تقسیم کرده و هر چند به سهمگینی ضربه شوهرش نبود ولی از چپ و راست و پی درپی دوبار بر گونه های ناصر نواخت .. حالا این ناصر بود که مات و مبهوت نگاش می کرد .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#130
Posted: 29 Nov 2014 21:44
گنــــــــــــــــــــــــــــــاه عشــــــــــــــــــــــــــــــق 122
ناصر با خشم و حرص به همسرش نگاه می کرد . کاملا متوجه شده بود که دیگه امیدی به نوشین نیست . راستش اونم به این زنی که خودشو باخته بود علاقه ای نداشت ولی حداقل این انتظارو داشت که تا حدودی احساس شرمندگی کنه . تا حدودی زیر بار مسئولیت کاری که کرده بود بره . قبل از این که ناصر چیزی بگه نوشین گفت
-اگه می تونی یه بار دیگه بهم ضربه بزن . تو اگه بخوای نابودم کنی من نابودت می کنم . تو زود تر از من اقدام به خیانت کردی . پس من زنده می مونم و نابودی تو رو می بینم . تو همین حالاشم نابود شدی . خداوند مردان رو برای این نیافریده که اونا عذاب نکشند که اونا بشن بلای جان زنان .. که اونا هر غلطی که دلشون می خواد انجام بدن به این بهانه که ما مردیم . خیانت کنیم مردیم .. داد بکشیم هوار بکشیم که مردیم .. زنمونو کتک بزنیم چون مردیم .. پست فطرت نامرد تا به کی می خوای به این بازی خودت ادامه بدی ؟من دیگه دوستت ندارم .دیگه تو رو نمی خوام . حالا که ما راهمونو اشتباه انتخاب کردیم بیا تا از همین حالا مسیرمونو درست بریم . بیا عزیزم . بیا خواهش می کنم . سعی نکن خودت رو تباه ترکنی . این قدرتی که به عنوان یک مرد داری به این خاطر نیست که هرکاری که دلت می خواد انجام بدی ..
ناصر توجهی به حرفای نوشین نداشت . اون فقط به انتقام فکر می کرد . حس می کرد که شرافتش رفته زیر سوال . اون فقط به این فکر می کرد که چطور می تونه نادر رو از بین ببره . هنوز باورش نمی شد همسرش نسبت به اون این راهو پیش گرفته باشه . می دونست خیلی راحت می تونه هر کاری که دلش می خواد انجام بده ولی عجله داشت دیوونه اش می کرد . دلش پر از کینه بود . ناصر در درونش زمزمه می کرد باشه باشه نوشین تونتونستی موافق میل من کار کنی . نتونستی صبر کنی .. خیانت منو با خیانت جواب دادی .. خلاف خواسته من کار کردی .. منم خلاف خواسته های تو کار می کنم . همون جوری که تو امروز داری عذابم میدی عذابت میدم .
-پاشو وحشی .. پاشو یه غذایی درست کن بخوریم .. درضمن از این به بعد حق نداری درس بخونی ..
-اون به خودم مربوطه .. ربطی به تو نداره ..
-این کارو نکن بد می بینی . من به عنوان شوهرتو خیلی کارا می تونم انجام بدم .
-توی قباله ازدواج من نوشته نشده که نمی تونم درس بخونم . حتما بدون اجازه تونمی تونم نفس هم بکشم ..
-مرد یعنی خدای خونه .. اینو توی گوشت فرو کن
-اگه فرو می کردم که دیگه کارمون به این جا نمی کشید ...
-با من و با درونم بازی نکن نوشین ..
-من بازی کردنو از تو یاد گرفتم .. رنجوندنو از تویاد گرفتم .. خیانتو از تو یاد گرفتم .. جراتشو نداری که منو ازبین ببری . یک بار منو از بین بردی ولی من دوباره زنده شدم . دیگه نمی تونی منو بکشی . اگه بخوای عشقمو بکشی ..اگه بخوای اونی رو که به من زندگی دوباره ای داده بکشی من خودم نابودت می کنم ..
ناصر با همه هارت و پورت کردناش حس می کرد که در برابر زنش کم آورده .. یه لحظه به یاد آورد که نوشین چه جوری کاملا برهنه در آغوش نادر بوده و لذت می برده..
-یک زن هرزه بایدم این طور گستاخانه حرف بزنه . انتظار بهتر از اینی ازت نمیره و بیشتر از این ..
-خوب شد که دوزاریت افتاد . یواش یواش داری میشی یه پسر چیز فهم . اگه قراره این جوری با هم زندگی کنیم از الان به بعد باید همدیگه رو درک کنیم . در ضمن فکر کارای خلافو هم از سرت به در کن . آفرین پسر خوب .
-باشه حالا بهم بخند . عیبی نداره نوشین ..
-من وقتی بهت خندیدم که قبلش گریه کرده بودم . حالا تو هم گریه کن بعد از خنده هایی که با یکی دیگه کردی . گریه کن تا ببینی وقتی اشک زنتو در میاری چه دردی رو اون تحمل می کنه . گریه کن گریه کن . تو که هر چی رو خواستی به دست آوردی . حالا یه چیزی رواز دست بده تا طعم از دست دادنو هم بچشی . راستی یادم رفته بود تو نلی رو داری . اونی رو که بهت زندگی داده . از بچگی با تو بوده . ولت نمی کنه . همیشه با توست . در خوشی و ناخوشی در سردی و گرمی .. در تلخی و شیرینی .. اون تو رو خیلی بیشتر از اونی دوست داره که یه زمانی من فکر می کردم دوستت دارم .
-این قدر رو اعصاب من راه نرو ..
-خیلی با غیرتی ناصر خان . مجبور نیستی منو تحمل کنی . شکستو باور کن . اگه دوست داشته باشی یه کاری می کنم که بدون این که آب از آب تکون بخوره نلی از شوهرش جدا شه و بیاد با تو ازدواج کنه چه طوره ؟
-تو یک شیطانی نوشین . من با تو از دواج کرده بودم . تو زنم بودی وهستی ..
-پس اونی که دور از چش من توی بغلت می خوابید خود من بودم ؟ اون زنت نبود ؟ نوشین دیگه فهمیده بود به اندازه کافی ناصرو داغونش کرده .. اون حالا به نادر فکر می کرد که چطور می تونه اونو ببینه .چطور می تونه با هاش حرف بزنه .. اگه شرایط به همین صورت بمونه چطور اون مرد می تونه واسش صبر کنه ؟ بمونه تا که شاید یه روزی نوشین از شوهرش جدا شه . .. اونم حتما نیاز به زن داره به شریک زندگی . عشق تا کجا می خواد با ها شون بیاد ؟ عشق باید گناه خودشو جبران کنه .. عشق بین اون و ناصر قرار گرفته بود در حالی که این کارش اشتباه بود . حالا اون از عشق می خواست که صبر کنه .. خودش همه کارا رو درست کنه . مجبور بود با شرایط موجود بسازه . با این که به اون چیزی که می خواست نرسیده بود ولی تا حدودی خودشو برنده بازی می دونست . از این نظر که در این شرایط بحرانی تونسته بود بر خودش مسلط شه و شاخ و شونه های یک مرد مغرور و گناهکارو که خیلی به خودش می نازید بشکنه . .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم