انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

شیطون بلا


زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۳۰

عباس خیلی قشنگ و به نرمی و هوس آلوده در حال میک زدن کس من بود .. طوری دو تا لبه کسمو بازش می کرد که وقتی به زبون و جفت لباش استراحت می داد دو تا لبه ها به روی هم یه جوری تماس می گرفتن که دوست داشتم همین جور جیغ بکشم . گذاشتم هر جوری که دوست داره باهاش بازی کنه و میکش بزنه . دیگه به اون به چش یه بزرگ تر و این که اختلاف سنی زیادی با هاش دارم نگاه نمی کردم . دیگه آروم آروم خودمو روی تخت ولو کردم و دستا و پا هامو به یه شکل به دو طرف بازشون کردم . اون دیگه به جو و فضای این جا عادت کرده بود . حالا دلیرانه تر با هام حال می کرد . دستشو رو کسم حرکت می داد .. سرشو بالا گرفت و بهم گفت خوشت میاد ؟/؟ نگاش کردم و با چشام خندیدم . اومد رو من . -عباس جون زود باش زود تر من اونو می خوام . همون سرخ شده ای که سرخم کرده .. وقتی این حرفو زدم عین غلامان حلقه به گوش من عمل کرد . دیگه راستی راستی فراموش کرده بودم که یه مدتی شوهر داشتم و ازم جدا شده . یه حس تازگی و آزادگی عجیبی داشتم . این که می تونم برای خودم زندگی کنم . عبایس رو من خم شده بود و همراه با گاییدن من لبامو می بوسید . از بوسه های اون لذت می بردم . یه دستمو دور گردنش گذاشته و با دست دیگه ام آروم با موهاش بازی می کردم . کیرش داخل کسم قفل کرده بود .. داشتم به این فکر می کرد م که من اونو از راه به در کردم یا اون بود که تونست به چنگم بیاره . حالا دوره زمونه ای شده که دیگه مسئله تفاوت سنی بین دختر پسرا حل شده . کسی دیگه در این اندیشه نیست .. یواش یواش حرکاتشو تند تر و تند تر کرد . طوری منو به هوس آورده بود که با لبام سبیلشو میذاشتم تو دهنم و اونو میکش می زدم . سرمو آوردم بالاتر و این بار دستامو گذاشتم دو طرف کونش و می خواستم با یه دستم کیرشو لمس لمس کنم . با این که خودمو کمی بالا کشیده بودم ولی نتونستم به کیرش دست بزنم . دوباره دراز کشیدم . خودمو در بست گذاشته بودم در اختیار اون . -عباس جون ازت می خوام همین جور محکم وایسی و محکم منو بکنی . همون جوری که محکم حکم صادر می کنی .. . با چشاش می خندید . با چشاش التماس می کرد . با چشاش هوسشو نشون می داد .با چشاش داشت داد می زد که منو شکست داده . ولی با همون چشاش فریاد می زد که تسلیم من شده .. چه دنیایی بود دنیای چشاش ! شراره شراره فقط به سکس فکر کن .. فراموش کن که می خوای به جریزه رویاهات به سر زمین تنهایی بری . تا کسی باهات کاری نداشته باشه . تا کسی رو تو منت نذاره که یک زن مطلقه ای .. که همه رو تو یه نظر دیگه ای دارن . دستشو گذاشت زیر بدنم و منو بر گردوند و دلش می خواست کونمو ببینه و باهام سکس کنه . چون فقط با اون قسمت بازی می کرد .. منم خیلی خوشم میومد .. خیلی راحت تونست منو به ار گاسم نزدیک کنه .. انگشتشو گذاشته بود روی سوراخ کونم و با اون ور می رفت . -عزیز.. یه خورده اونو بکنش تو کونم .. خوشم میومد .. ولم نکن .. زود باش .. زود باش . داری چیکار می کنی .. نصف انگشتشو کرد توی کونم .. -عباس زود باش کسم می خاره .. کونم منتظره .. خسته اش کرده بودم ولی اون با لذت به کارش ادامه می داد .. بوی خونو توی دهنم حس می کردم از بس لیامو گاز گرفته بودم .. این بار دیگه آخرین فشار ها و ضربات قبل از ار ضا شدنم بود که داشت رو من پیاده می کرد .. منو ارضام کرد .. بازم یه حالتی بهم دست داده بود که انگار هیچ فکر منفی به ذهنم راه پیدا نمی کرد و هیچ انرژی منفی هم تو وجودم رخنه نمی کرد . یه حس قشنگ فراموشی برای چیزای بد .. چیزایی که آدمو نسبت به زندگی بد بین می کنه . ریسک عجیبی کردم ازش خواستم که توی کسم خالی کنه . -مطمئنی ؟/؟ -آره من تشنه شم . طالبشم . من می خوام . هر کی خر بزه می خوره پای لرزش .. حس می کنم درونم نیاز داره .. نیازه به آب تو .. به این که بتونم نهایت لذتو ببرم . می خوامش .. می خوامش . بدش به من .. لذتو بده . عشقو بده .. دو طرف کونمو نگه داشته و اونو دور کیرش می گردوند . این جوری خیلی داغش کرده بود و آبشو توی کسم به راه انداخت .. دقایقی بعد کیرشو توی کونم حس کردم . اونم مثل هر مرد دیگه ای واسه کون هیجان زده بود . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۳۱

اگه بدونی چقدر دردم میاد عباس جون .. -بگو بکشمش بیرون می کشمش .. -نه .. خوشم میاد که تو خوشت میاد . خیلی دوستت دارم . اگه زن نداشتی ازت می خواستم که با من از دواج کنی . این کارو می کردی ؟/؟ اون وقت نمی گفتی که من دختر بدی هستم ؟/؟ -نه .. تو که با هر کی از راه رسیدکه نمی پلکی .. خیلی هم جون کندم تا تونستم اعتماد تو رو جلب کنم .. دو تا کف دستامو رو کونم قرار داده بودم و اونا رو به دو سمت بازشو ن می کردم و گاهی هم به طرف وسط جمعشون کرده تا کیر عباس رو بیشتر لمسش کنم .. -شراره شیطون از هر دو حالتش خوشم میاد . بازش که می کنی یه هیجان دیگه ای داره و وقتی هم که می بندیش حس می کنم کونت کیرمو با تمام وجودم قورتش داده .. -ببینم عباس جون یعنی من این قدر گشادم ..؟/؟ -عزیزم حس می کنم که در وجود تو خلاصه شدم . -می دونم خوشگل من داشتم اذیتت می کردم . عباس مرد جذابی بود . اینو چهره اش به خوبی نشون می داد . خستگی فشار کاری اونو داغونش کرده بود . برای این که به این پست برسه خیلی تلاش کرده بود . کیرشو وقتی که می کشید عقب و از نو به طرف جلو حرکتش می داد تا مغز سرم تیر می کشید .. شقیقه ها و پیشونی ام در حال تر کیدن بود ولی دندون رو لب و جیگرم می ذاشتم تا آروم شم و به لذت عباس فکر می کردم و تا به حدی هم خودم خوشم میومد از این که این سوراخ و این قسمت از بدن من داره بهش حال میده و اون داره خودشو واسش می کشه .. چه خوب تونسته بود منو ارضام کنه .. در حال گاییدن کونم بود و من با احساس سبکی خاصی خودمو در اختیارش قرار داده بودم . به درد فکر نمی کردم تا درد کمتری رو به خاطر کون دادن احساس کنم. -دوستت دارم . دوستت دارم .. شراره کاش مال من بودی .. داشت التماس می کرد . -عباس فراموش نکن که تو زن داری و منم دارم میرم کیش .. هر وقت هم که خواستی و دوست داشتی می تونیم با هم باشیم . -ولی ..ولی .......ادامه نداد . ادامه حرفاش می تونست خیلی چیزا باشه .. ولی بیشترین حدسی که می زدم این بود که می خواست بگه ولی من دوست د ارم که تو فقط مال من باشی و دست مرد دیگه ای بهت نرسه .اون این التهاب و هوسو در من دیده بود . شور و حال و شهوتو در من دیده بود و می دونست که شاید برای تنهایی خودم یه فکری بکنم . اون نمی تونست تصور اینو داشته باشه که زیر کیر یه نفر دیگه برم و توسط اون ار ضا شم . .. شایدم این از اون حرفا بود که یه مرد موقع سکس و عشقبازی وقتی که به اوج می رسه بر زبون میاره . می خواستم کاری کنم که اونو از این فضا در بیارم تا دیگه به این فکر نکنه که با از دواج با من می تونه منو داشته باشه و این بهترین راهه . البته اون اینو به طور جدی مطرح نکرده بود ولی با شناختی که از اون داشتم می دونستم که زیاد هم بی ربط نمیگه . ولی من هیچ وقت راضی نمی شدم به این که زندگی یه زن دیگه رو خراب کنم . اونم نباید به این مسئله فکر می کرد . من تازه پا به زندگیش گذاشته بودم . اونم چون حس کردم بیش از اندازه به اون مدیونم پذیرفته بودم که حداقل یک بار رو با هاش سکس داشته باشم و خودمم نیاز داشتم . نمی تونم به خودم دروغ بگم . کیر عباس همچنان توی کونم وول می خورد .. گذاشتم تا حسابی سیر سیر شه .. -شراره خیلی دیگه داغ شدم . اجازه هست توی کونت هم خالی کنم ؟/؟ -اجازه ما دست شماست عزیزم . تو که می دونی من رو حرف عباس آقای خودم حرف نمیارم . خودت رو ببین .. اگه ضعیف نمیشی .. این کارو بکن .. -شری جون فکر می کنی ما تا اون حد پیر شدیم که با دو بار خیس کردن وا میریم ؟/؟ -من غلط کرده باشم به خاطر خودم این حرفو زده باشم .. عباس کمرمو با دو تا دستاش نگه داشت و به حرکت ورود و خروج کیرش ادامه داد.. - چقدر خوشم میاد و لذت می برم .. -تا دلت می خواد حال کن عباس جون .. خیلی نرم با یه آب روان و گرم کون منو داغش کرد .. داغ تر از هر حس هوسی .. وقتی کیرشو کشید بیرون ازش خواستم که بغلم بزنه منو ببوسه .. در آغوش هم با لالایی نفسهای هم برای دقایقی چشامونو بستیم . هر دو تا مون خوابمون برده بود . به نظرم اومده بود که با هم چشامونو باز کرده باشیم ولی اون بهم گفت که چند دقیقه ایه بیداره و به من نگاه می کنه .. با لذت بهم نگاه می کنه . -خیلی ناز خوابیده بودی شری جون .. سرمو خم کرده و دهنمو به کیرش رسوندم تا دوباره شقش کنم ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۳۲

[/list]چیکار داری می کنی شری جون خیلی خسته ات کردم . ولی می دونستم اون لذت می بره از این که من کیرشو ساک بزنم . -دوستت دارم . دوستت دارم شراره .. گاهی وقتا میگم نباید تو رو می فرستادم که بری و به حال خودت باشی . اون دیار گرگ های زیادی هستند . -ولی وقتی یه پلنگ به کسی حمله می کنه دیگه نمیشه به نر و ماده بودنش کاری داشت . بچه که بودم تا همین چند وقت پیش از از دواج و استخدام به من می گفتن شیطون بلا .. از اون بلا ها بودم نه واسه ناز و ادا داشتن و محبوب دیگران بودن .. طوری سر به سر بقیه می ذاشتم که ندونن از کجاست .. -فدای تو -حالا با اجازه عباس جون .. وقتی کیرشو با ساک زدن شق کردم اون یه بار دیگه بغلم کرد و منو بوسبد . بوسه اش خیلی خالصانه بود . نمی دونم چرا یه لحظه منو به یاد بوسه شوهری که دیگه شوهرم نبود انداخت . اونم با همین حالت منو می بوسید ولی مهم اینه که این حالت ها و روند ادامه داشته باشه . -عباس جون سنگینی خودت رو بنداز رو من . همین کارو کرد و منو با تمام حسش بغل کرد . لذت و آرامش من به اوج خود رسیده بود .. فقط داشتم فکر می کردم . یعنی یک زن می تونه همیشه همین حسو داشته باشه . اگه یک مرد نتونه برای همیشه این احساسو درش به وجود بیاره پس از دواج چه ارزشی می تونه داشته باشه و چه نقشی در زندگی یک زن ایفا کنه . اهمیت از دواج چیه . ؟ فقط این که یه بچه ای به دنیا بیاد که بعد ها دلخوشی پدر و مادر شه ؟ در حالی که این فقط نمی تونه یک دلخوشی باشه مشکلات خاص خودشو داره . شاید اگه مدیر کل ما می تونست خیلی بیشتر از اینا با هام باشه و همیشه همینی باشه که هست برام فرقی نمی کرد کجا باشه . ولی من نمی خواستم همیشه دوست دخترش باشم و زندگی اونو یا زنشو دچار مشکل کنم . شاید تا یه مدتی کسی متوجه نشه ما داریم چیکار می کنیم اما در جامعه ما فضول از جایی که واقعا فکرشو نمی کنی بهت ضربه می زنه طوری که نمی فهمی از کجا خوردی ..شاید جاسوسی و فضولی برای نوعی خود شیرینی و پاچه خواری باشه .. -با سینه هام بازی کن عباس . کسمو همین جور بکن .. حس کردم که زیر کیر اون دارم می خوابم .. این بار برای چند ساعتی خوابم برده بود . در فاصله این چند ساعت بار ها و بار ها بیدار شدم اما هر بار که چشای باز منو می دید با سینه هام بازی می کرد . کس ناز منو میون دو تا لباش قرار داده به خوبی چوچوله هامو میکش می زد . می تونست منو به اوج برسونه ولی خودم اون قدر با لذت خواب و هوس حال می کردم که با غلبه خواب دیگه از حال می رفتم . خوشیهای من و اون انتهایی نداشت ولی بالاخره باید از هم جدا می شدیم . به وقت رفتن سفارش های لازمو بهم کرد . کفت که توصیه منو به روسا و مسئولین اونجا می کنه .. -ممنونم عباس جون .. فقط علاوه بر این کمک ها دلم می خواد لیاقت خودمو نشون بدم تا دیگران بی جهت حسرت منو نخورن . -برای این که موفق شی باید پشتکار زیادی به خرج بدی . کارو بقاپی بدزدی بگیری . نذاری کاری رو هوا یا زمین بمونه . اگه من الان در این موقعیت هستم به خاطر پارتی داشتن نبود .. البته در مقاطع بالاتر مواردی بوده که مختصر کمکی بهم شده .. شاید باور نکنی اون وقتا که امکانات مثل امروز نبود شاید بعضی روزا شونزده ساعت هم کار می کردیم ولی محدودیت اضافه کاری داشتیم . یعنی فقط دو ساعتشو حساب می کردند .. اون با لذت از گذشته اش می گفت -عباس جون طوری حرف می زنی که انگار خیلی پیر شده باشی . تو از خیلی از اونایی که در ابتدای جوونی هستند خوش تیپ تر و سر حال تر نشون میدی و خوش پوست تر.. دیدم یه جوری نگام می کنه و می خنده -باور کن هندونه زیر بغلت نمی ذارم . عباس رفت و منو با دنیای رویایی و رویای زنانه ام تنها گذاشت . یک زندگی مستقل .. خیلی راحت می تونستم خودمو با شرایط جدید وفق بدم . شاید دلم واسه خونواده ام تنگ می شد ولی دیگه از شنیدن حرف و حدیث ها و دلسوزیهای بی مورد و الکی خلاص می شدم . مامان شیلا گریه می کرد و بابا شاهرخ سعی داشت خودشو ناراحت نشون نده .. -مامان بابا .. سه سال بیشتر نمی مونم . دوباره بر می گردم . در آمدش خوبه .. میشه ترفی کرد بابا شاهرخ : مگه پیش ما سخت می گذره -پدر من می خوام رو پاهای خودم وایسم -عزیزم من که دختر دیگه ای ندارم .. -بابا مامان بذارین من به خوبی و خوشی برم . این جوری برای شما هم بهتره اگه منو نبینین اعصابتون راحت تره ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بـــــــــــــــــــــلا ۳۳

با این که دلم نمی خواست اونا رو ناراحت ببینم و اشک منو هم در آورده بودند ولی دیگه باید می رفتم . حتی مادرم از این می گفت که دوست داره با من بیاد و یه آپار تمان اجاره کنیم و با هم باشیم . -زن چی داری میگی فکر کردی من دلم نمی خواد که کنار دخترم باشم ؟ سه تا پسر هم داریم . که همه شون هم مجردن . نمی دونم چرا از از دواج فرارین . می خوای دست یه دختری رو بگیرن بیارن خونه واسه مون کار درست کنن ؟ حالا خر بیار و باقلی بار کن . مامان متوجه شد که حق با باباست . اما قرار شد تا زمانی که من جا بیفتم پدر با هام بیاد .. اونجا حقوقش خوب بود دوری از مرکز و فوق العاده های دیگه می دا دند و بدی آب و هوا .. حالا بابت مسکن و کرایه هم چیزی می دادند رو نمی دونم . هر چند ما کار کنان وام خرید خونه داشتیم و می تونستیم ازش استفاده کنیم .ولی من تا بخوام واممو بگیرم یه چند وقتی مونده بود .. بعدا فهمیدم که عباس جون چه پارتی بازی واسم کرده و حتی با یک تبصره ها و اما اگر هایی به جنگ بخشنامه های اداره کل رفته و شرایط انتقال منو فراهم کرد . سر انجام من و پدر با هم به کیش رفتیم . برای اولین بار بود که به این جزیره سفر می کردم . زمانی پامو به اون جزیره گذاشتم که حدود یک ماهی از بهار می گذشت . آب و هوای معتدلی رو حس می کردم . برای من که زیاد سفر نکرده بودم و بیشتر گردشگری هام به سمت شمال و غرب و شمال غربی کشور بود از این که این محیط رو این قدر زیبا دیده بودم شگفت زده شده بودم . البته زیباییها در نظر اول بر می گرده به ساختمون سازیها و انواع هتلها و رستوران ها و مراکز تجاری و اداری که در بسیاری از شهر های کشور هم وجود داره .. اما در یک محدوده ای مثل این جزیره و به این صورت فشرده واقعا زیبایی های خودشو داشت .. یه مدت مجرد بودم دیگه زندگی متاهلی و این که یه سری از کا را رو خودم انجام بدم فراموش کرده بودم . مامان این اواخر داشت تنبل بارم می آورد .شایدم دلشو نداشت که من زیاد در فکر و خیال باشم . اینو هم می گفت که یک زن به این نیاز داره که حتما باید یه شوهری بالا سرش باشه .. با این شارژی که از سرپرست و مدبر کل خودمون شده بودم تا یه مدتی می تونستم سر حال باشم . حالا تنها چیزی که برام اهمیت داشت این بود که خودمو نشون بدم و با این سیستم هماهنگ کنم . اگه نیازی به این هست که در راه اندازی کامپیوتری شدن کامل بر نامه های بانکی کمکشون کنم این کارو با جدیت انجام بدم . تا با شرایط اونجا خودمو هماهنگ می کردم کلی وقت می برد . برای کار در هر قسمت بانک آمادگی داشتم . دیگه اینجا فک و فامیلی هم نداشتم و می تونستم خیلی راحت سرمو با کار گرم کنم . می دونستم که ماهی یک بارم که شده یکی از بر و بچه های خونه بهم سر می زنه .. شاید دل منم واسه اونا تنگ می شد . راستش وقتی شرایط بانکو دیدم به نظرم اومد که خیلی بیشتر از اون چه که فکر می کردم زیر سازی ها تغییر کرده .. سیستم از این رو به اون رو شده ولی اون جوری که بعدا متوجه شدم هنوز باید خیلی کارا انجام می شد . و به صرف یه ساختمون شیک و در اختیار داشتن کلی کامپیوتر نمی شد گفت که همه چی تموم کاره .. فکر می کردم که رئیس بانک باید خیلی پیر باشه ..ولی از اون کارمندای به میانسالی نرسیده و خوش تیپ و مودب بود . اتفاقا تهرانی بود و نام فامیلش هم تهرانی بود .. طبق معمول هر رئیسی شروع کرد به سفارش کردن و نوع بر خورد با مشتری و تلاش برای جذب سپرده و از این حرفا .. منم که دیگه گوشم از این حرفا پر بود .. -خانوم شهزادی برای من جای تعجب داره که چطور میشه یک زن این قدر زود و خارج از بر نامه های تعیین شده رسمی میشه و حکم انتقالش هم صادرمیشه واقعا تعجب می کنم . -آقای رئیس پارتی ما خداست و تلاش ما .. -من قصد جسارت نداشتم .. امید وارم تلاش خودتونو در این جا هم نشون بدین وبه عنوان یک کارمند نمونه شناخته شین . شنیدم شما با سیستم نرم افزاری و بر نامه نویسی هم آشنایی زیادی دارین . هنوز قسمت حسابداری ما در بعضی از قسمتها رو همون روال سابق اداره میشه و معاملات هم که تقریبا مثل سابق دستیه .. بر نامه ریزی هایی انجام شده .. با توجه به این که این بر نامه ها از مرکز رسیده شما نمی تونین در این بر نامه ها دست ببرین ولی می تونین در اجراش کمکون کنید . اگر هم طرح یا پیشنهادی داشتید جدا گانه ارائه می دید ..حتی شاید بابت این کار جایزه ای هم به شما تعلق بگیره . از طرز صحبت اون خوشم میومد . خیلی امید وارم می کرد .. ازش دو سه روزی رو مرخصی خواستم که بتونم یه جای مناسبی واسه زندگی گیر بیارم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۳۴

یه آپارتمان صد وبیست متری متری در یک مجتمع ده واحدی پنج طبقه و در طبقه سومش در بست کرایه کردم . پول پیش می خواست که اونو پدرم داد . دلم نمی خواست این کار رو بکنه و زیر بار منت اون نباشم . هر چند چیزی نمی گفتن ولی من سختم بود . شاید حس می کردم این جوری خونواده به روم بیارن و بخوان اختیار دارم باشن . اجاره ماهانه اش دیگه زیاد نبود . فقط پول پیشش حدود بیست تا می شد . با این پول می شد در یکی از شهر های کوچیک دو سه تا آپار تمان معمولی خرید .البته به نرخ اون زمان . شاید اگه چونه می زدیم با کمتر از این هم می تونستیم کرایه اش کنیم . البته این قیمتی رو که دارم میگم مربوط میشه به وسطای دهه هفتاد . وگرنه الان این پولا دیگه ارزشی نداره . پدر اصلا دلشو نداشت که تنهام بذاره . شاید اگه دست خودش بود پیشم می موند . به وقت رفتن منم گریه ام گرفته بود . حس کردم تا یه مدتی احساس تنهایی می کنم ولی چاره ای نبود . این همون چیزی بود که خودم می خواستم . می خواستم پیشرفت کنم . کار یاد بگیرم خود ساخته شم . حالا که زندگی من به این صورت در اومده بود . شاید هفتاد هشتاد تا کارمند می شدیم . ولی به صورت پراکنده .. من هنوز دقیقا مشخص نبود کارم چیه ولی سعی می کردم اوایل کمی جدی تر باشم مخصوصا با مردان .. بهشون رو ندم . این مردا تا متوجه شن یه زنی تنهاست مخصوصا بیوه و از نوع متارکه کرده اون دیگه حسابی با دمشون گردو می شکنن . حس می کنن خیلی راحت می تونن ما رو تور کنن . درسته یک زن هم مثل یک مرد گاهی وقتا اسیر هوسشه ولی همه که این جوری نیستن خودشونو تسلیم کنند یا خیلی راحت در اختیار مردی قرار بدن . سعی کردم زود با بقیه دختر خاله پسر خاله نشم . بتونم یه شناختی از اونا به دست بیارم بعد . خیلی ها جنبه ندارن و کم ظرفیت هستند . تجربه بهم نشون داه بود که نباید خیلی زود با آدما جیک شد . دوستی در حد کار و احترام متقابل و گفتگوهای معمولی ایرادی نداره . بازم طبق معمول همه جای دنیا از دست چشم چرونها امون نداشتم . ولی من اومده بودم با یک هدف بالاتر . اومده بودم که پیشرفت کنم . و هر کس که به مشکلی بر می خورد می رفتم کمکش . چون کارها از حالت کلاسیک می خواست به حالت کامپیوتری و پیشرفته تبدیل شه .. دو سه روز اول خیلی خسته می شدم . تا می رفتم خونه می گرفتم می خوابیدم . غذا رو شب درست می کردم برای روز بعد . حتی عادت کرده بودم به این که از یک غذا برای چند روز هم استفاده کنم . هنوز فرصت نکرده بودم که در شهر گشت و گذاری داشته باشم . به دیدن مردم و مسافرانی که برای گشت چند روزه میومدن به این فکر می کردم که منم حکم یک مسافر رو دارم ولی چند ساله . هدف مشخص من نمی ذاشت که زیاد احساس دلتنگی کرده یاد هندوستان بیفتم . یکی از کارمندای مرد که یه چیزی حدود سی سالش می شد واسم فامیلش بود پرویزی روزی پنجاه بار به من زل می زد . چند بار نزدیک بود برم باز خواستش کنم شیطونو لعنت کردم از بد شانسی توی بخش ما هم کار می کرد .. دو سه روز گذشت تا با یکی از دخترایا بهتره بگم خانومای جوان که اون با شوهرش زندگی می کرد اشنا شدم . زنی بود تقریبا سبزه ولی جذاب . شوهرش هم تو یه اداره دیگه ای کار می کرد ..تقریبا هم سن بودیم . اسمش بود صفیه .. ولی با این که متاهل بود ولی خیلی با مردا خوب بود و خیلی هم گرم و خودمونی با همه بر خورد می کرد . من اینو به حساب خصلت بی شیله پیله بودنش گذاشته بودم . گاهی یه شوخیهای متوسطی هم با همکارای مرد می کرد که من خجالت می کشیدم . البته نه با همه . مثلا به یکی از مردا گفت شب جمعه ای هوای خانومتو داشته باشی ها .. هر سوالی که داشتم از اون می کردم . خیلی هم با حوصله و با دقت به من جواب می داد . در مورد پرویزی ازش پرسیدم -ببینم گلوت پیشش گیر کرده -نه بابا بد جوری نگام می کنه . سایه شو با تیر می زنم . -اون راستش زن داشته و زنشم ریخت و قیافه ای نداشت . از اونایی که خیلی هم ادعاشون میشه . ولی یه روز میره خونه شون و می بینه زنش تو بغل معشوقش دو تایی خوابشون برده . همچین به دو تایی شون کیف داده بود که اصلا نفهمیدن کی خواب رفتن .. بازم خیلی با معرفت بود که فقط طلاقش داد . کلا دید خوبی نسبت به زنا نداره . صفیه یه کارایی می کرد که داشتم بهش مشکوک می شدم که اون اهل بر نامه همجنس بازی زنونه هست . دیگه از این تیکه خوشم نمیومد . یه بار دستمو تو دستاش طوری نگه داشته بود که آدم فکر می کرد یکی داره با معشوقه اش این کارو می کنه .. یه بارم سر صبحی اول دیدارلباشو گذاشت رو لبام و مثلا یه بوس داغ و آبدار فرستاد .. یک دفعه هم که با هم بودیم تو آبدار خونه و صبحونه می خوردیم با کف دستش زد به لاپام و گفت این چطوره .. واسه این که بحثو عوض کنم و توی ذوقش هم نزنم , بهش گفتم دعا گوی شماست . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۳۵

اون وقتا تا اونجایی که یادم میاد ماهواره ها یا رسیور ها بیشتر از سیستم آنالوگ پیروی می کرد و حداقل داخل ایران که این جوری بود و بیشتر یه سری بر نامه های ترک و آسیایی رو می شد دید و دستگاههای ویدیو با نوار وی اچ اس توی بورس بود و هنوز سی دی و دی وی دی هم جا نیفتاده بود .هرچند واسه خودم ماهواره گذاشته بودم ولی صفیه بهم توصیه کرد که یه ویدیو هم واسه خودم بگیرم . از اونایی که فکر کنم بیشتر بر و بچه های بیست ساله امروزی ندیده باشنش . -صفی جون وقت کو .. تازه من فیلمهای ماهواره و تلویزیون خودمونو وقت نمی کنم که ببینم . اون وقت بیام برم دنبال نوار و این چیزا .. -عزیزم من خودم برات ردیف می کنم . یه فیلمای خیلی با حالی هم دارم . توپ توپه ..-نکنه فیلمای سکسی رو میگی -خب حالا .. -من که اصلا نمی تونم از این جور فیلمها رو ببینم . یه وقتی دیدی به هوس افتادم و اون وقت هیشکی دور و بر من نیست . -عزیزم این جوری ها هم که میگی نیست . من خودم یه دستگاه اضافه دارم . یکی شو میدمش به تو با بیست تا سی تا .. هر چند تا نوار که می خوای پیشت بمونه -صفیه تو با این که شوهرم داری از این فیلما می بینی ؟ -چیکار کنم . اینا همه یه ظرافت و فانتزی های سکسیه .. اگه بدونی چقدر حال میده . این جوری راحت تر میرم تو رختخواب پیش شوهرم می خوابم و با هاش سکس می کنم . -ولی اگه هوس مرد دیگه ای رو بکنی چی .. -نمی دونم . شاید وقتی که دارم این فیلمها رو می بینم این هوسو بکنم . حس کنم که هنر پیشه فیلم داره با من ور میره . داره سینه های منو می خوره .. مخصوصا وقتی که دو نفری میان سراغ یه زن .. آخخخخخخخ که چقدر عاشق کیر کلفتم .. -وااااایییییی صفی تو دیگه کی هستی چقدر راحت داری پیش من حرف می زنی . من که سختمه -واسه چی سختته . وقتی یه کاری هست که داریم انجامش میدیم و عملش سخت نیست واسه چی ازش حرف زدن سخت باشه . یکی ازدلایل عقب موندگی ما ایرونی ها در اینه که برای هر چیزی به خودمون سخت می گیریم -ولی فکر نکنم در خارج از کشور هم به این راحتی باشه که تو داری میگی . اونا این قدر راحت با هم حرف نمی زنن . باید نسبت به هم شناخت داشته باشن .. -با همه اینا خیلی ها هستند که این قانو نو رعایت نمی کنند به اونا هم گفته نمیشه بی تر بیت . .. خلاصه وسوسه ام کرد و اینا رو واسم آورد . راستش دیدن این جور فیلمها اونم برای یک زن مجرد و در محیطی تنها می تونست جاذبه خاصی داشته باشه . وقتی که اون با وجود متاهل بودن این فیلمها رو می دید اون وقت از من چه انتظاری می رفت . من نباید کاری می کردم که دیدن این فیلمها جلوی پیشرفت کاری منو بگیره و در این زمینه موفق هم شده بودم ولی یه سستی خاصی بهم دست داده بود . اولین باری که یکی از نوار های دریافتی از صفیه رو گذاشتم توی دستگاه صحنه ای بود که نشون می داد یه زنی کنار یه بر که ای با منظره ای زیبا دراز کشیده و یه مردی هم داره اونو می کنه ... نمی دونستم کدوم قسمت فیلمه .. ولی همون منو میخکوبم کرده بود . همش دوست داشتم ببینم صحنه و لحظه بعد چیه . طوری غرق اون منظره طبیعی شده بودم که دلم می خواست خودمم در اون فضا قرار می داشتم . چقدر بهم لذت می داد .. کسمو رو تشک می مالوندم و خیلی دلم می خواست که جای اون زن باشم . اون خانومه خیلی خوشگل و سفید رو بود . با چشایی آبی و موهایی بلندوبلوند .. چطور این فیلمها رو بازی می کنن . ولی ما که داریم این فیلمها رو می بینیم اونا رو با یه دید واقعی می بینیم با یه حسی که ما رو سر حالمون می کنه . من که این جوری بودم .. داشتم دیوونه می شدم . کاش عباس الان این جا بود . کاش می تونست بهم حال می داد .. سرکار که بودیم صفیه متوجه تغییر حالتم شده بود -بمیرم برات همش تقصیر منه .. اگه فکر می کنی اذیت میشی می تونی دستگاه و نوا را رو از خودت دور کنی . من نمی خوام عذابت بدم خودمو نمی بخشم . صفیه طوری با ناز و عشوه این حرفو می زد که متوجه شدم داره فیلم میاد ولی با این حال مثل یه بچه ای که اسباب بازی مورد غلاقه شو به دستش داده باشن حتی تصور این که یک درصد هم ممکنه از دستش گرفته شه دیوونه ام می کرد . من به دیدن این بر نامه ها عادت کرده بودم .. -نه صفی جون .. کانالای خودمون که فیلم به دردی ندارن منم گاهی تفننی یه چیزی می بینم . یه نگاهی به اطراف انداخت و وقتی متوجه شد کسی ما رو نمی بینه لباشو گذاشت رو لبام و گفت اگه من مرد بودم میومدم خواستگاریت ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۳۶

[/list]راستش خیلی ها آرزوشون بود که بیان چند روزی رو این اطراف بگردن و از مناظر طبیعی و مصنوعی اون لذت ببرن . ولی من یکی کمبود وقتی حس نمی کردم . با این آشی که صفیه برام پخته بود دیگه حسابی خونه نشین شده بودم . همش دلم می خواست فیلم سکسی می دیدم و با خودم ور می رفتم .. داشتم عصبی می شدم . فکر کنم مردا هم همین طور باشن وقتی به این مرحله از نیاز جنسی می رسن و نمی تونن تامین شن یه حس بدی بهشون دست میده .. یا یک احساس ناتوانی و بی عرضگی .. هر کی رو که می بینن از جنس مخالف دلشون می خواد با هاش سکس کنن . حتی گاهی در فانتزی های خودم می دیدم که یه پیرمرد داره همه جامو می لیسه و با منت ازم می خواد که با هام سکس کنه .. می خواستم این فیلمها رو هم نبینم و عادت کرده بودم . شب جمعه ای بود و من تنها بودم و طبق معمول بیشتر وقتا که حال و حوصله آشپزی رو نداشتم یه چیز حاضری خوردم . و سرگرم ور رفتن با خودم شدم .. داغ داغ شده بودم و در فانتزی های خودم بازم می دیدم که چند تا مرد اومدن سراغم و دارن با هام ور میرن و ازم التماس می کنن که با من باشن ولی من قبول نمی کنم . در حال و هوای خودم بودم که صدای زنگ رو شنیدم .. کی می تونه با من کار داشته باشه . من که اینجا آشنایی ندارم . حتما اشتباه زنگ زده .. ولی ول کنم نیست .. حتی واسه چند ثانیه هم دل نداشتم از این حال و هوای خلسه ای بیام بیرون . کاش یه زنگی برای عباس می زدم ببینم مزه دهنش چیه .. می تونه بیاد یا نه . من که ازش نمی خوام بیاد . ولی براش از اون شب به یاد موندنی میگم . اون الان خرش میره .. واسه خودش مدیر کل و رئیسی هست . برو بیایی داره . همه واسش دولا و راست میشن .. وقتش کجا بود بیاد این جا به من سر بزنه .. نههههههه پس چیکار کنم .. انگاری در این عالم نبودم . رفته بودم توی خماری .. که صدای زنگ منو به خودم آورد .. همزمان دیدم موبایل منم زنگ می خوره . بر شانس بد لعنت .. نگاهی به گوشی انداختم صفیه بود . جواب زنگو دادم اونم صفیه بود -ببینم دختر سر شب خوابت برده ؟ فیلما رو تموم نکن بذار منم بیام با هم تمومش کنیم . می دونم سر خر نمی خواستی .. یک ریز داشت حرف می زد .. درو باز کردم تا بیاد بالا .. سریع خودمو جمع و جور کردم و دم و دستگاه رو خاموش کردم و منتظرش شدم .. وقتی که اومد چی شده بود .. -دختر چرا این جور مثل کشتی شکسته ها شدی ؟ جزیزه کیشو آب برده تو یکی رو خواب برده ؟ نه از حال و روزت معلومه که بیدار بودی داشتی شیطونی می کردی .. ببینم مردی پسری این دور و برا قایم کرده که نداری .. -برو بابا تو هم دلت خوشه . کی ما رو تحویل می گیره . زن مطلقه رفت واسه خودش -اتفاقا اون مال زمان قدیم بود . الان اولا زنا ی سر خورده از از دواج اول با از دواج دوم خوشبخت تر میشن در ثانی مردا دیگه مثل سابق اهمیتی نمیدن که این زنی که می خوان باهاش از دواج کنن قبلا شوهر داشته یا نه . -صفیه اینا چی بود با خودت آوردی . تو که یه سوپر مارکتو آوردی این جا .. میگم شام نخوردی ؟ شوهرت کجاست . از خونه انداختتت بیرون ؟ -ببینم آدم که به دوستش سر می زنه حتما شوهرش باید اونوانداخته باشه بیرون .؟ راستش اون رفته میناب به خونواده اش سر بزنه منم حال و حوصله دیدن مادر شوهرمو نداشتم . گفتم باشم این یکی دوروزه رو این جا کنار تو . اگه خواستی این شب جمعه ای رو بریم بیرون یه صفایی بکنیم . می دونم دیدنی های اینجا رو هنوز ندیدی -یکی دو تا شو چرا -اوووووووههههههه تا چند سال هم اگه این جا بمونی از تماشاش سیر نمیشی .. -حوصله ندارم . می خوام زود بخوابم . روزا خیلی کار می کنیم -دختر انگار ما داریم گردوئ بازی می کنیم . خودت مرض داری چند بار بهت بگم خودت رو به کشتن نده .. باشه هرچی تو بگی . راستی چند تا نوار جدید هم آوردم . حسابی می تونی حالشو ببری . یه کامپیوتر هم باید واسه خودت ردیف کنی . یواش یواش دیگه این نوار ها داره جمع میشه . ولی هیچی صفای این نوارا رو نداره . -آره ولی حمل و نقلشو بگو . -تو که مشکلی نداری مگه اونا رو می بری خونه دوست پسرت ؟ من امشبو پیشت می مونم و با هم می شینیم این فیلما رو می بینیم .. -راستش پیش تو سختمه خجالتم میاد . -همین که داری میگی خجالتت میاد نشون میده که می تونی بر شرم خودت غلبه کنی . صفیه راهشو خوب بلده .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۳۷


-ببینم صفیه گشنه ته پاشم یه چیزی درست کنم ؟ -گشنه که چه عرض کنم آدم اینجا راه که میره یا تشنه اش میشه یا گشنه . اگه تشنگی رو رفع کنی گشنگی میاد سراغت ..ولی در حال حاضر تشنه و گرسنه یه چیز دیگه ای هستم .. نمی دونم دلم می خواد همین جا بشینم کنار تو و فیام ببینم . -اوه حتما باید این کار رو بکنیم صفی جون -چیکار کنبم بهت میگم بریم بیرون میگی نه .. میگم اصلا چطوره لالا کنیم . منم همین جا کنارت می خوابم . این تختت هم که دو نفره هست . مال جهیزتو آوردی -تو به همه چی کار داری ؟ -دیگه اصلا به حرفت گوش نمیدم .. مانتوشو که در آورده یه دکلته نرم گل دار با گلهایی صورتی و حاشیه هایی به رنگ مشکی تنش بود . پاهاش هم بدون ساپورت یا جوراب بلند بوده کاملا بر هنه بود .. اولین بار بود که این جور راحت کنار هم قرار می گرفتیم . هنوزم سختم بود که کنار اون از این فیلمها ببینم . خودمو جمع می کردم . سختم بود . نمی تونستم .. منم که یه دامن کوتاه و یه تی شرت ساده بدون شورت وسوتبن زیر , تنم کرده بودم . -صفیه این چیه گذاشتی . اینا که دو تا زنن دارن با هم ور میرن . نمی دونم چه طوری خجالتشون نمیاد . سختشون نیست ؟ ببینم تو سختت نیست پیش من از این فیلما می بینی ؟ مخصوصا وقتی که دو تا زن دارن با هم حال می کنن ؟ .چه جوری می تونن بدن همو لیس بزنن . چندششون نمیشه ؟ .قبلا از این فیلما زیاد دیده بودم . وقتی بود که تنها بودم . یه جوری با خودم کنار میومدم . صحنه هایی هم داشت که خوشم بیاد .. ولی نمی دونستم با دوستم چیکار کنم . داشتم به این فکر می کردم که اگه اون دو تا زنی که دارن با هم لز می کنن من و صفیه بودیم چی می شد . -یه چیزی رو اعتراف کنم -بگو صفی جون .. قبل از از دواج چند باز لز داشتم .. خیلی حال می داد . راحت بودیم . دیگه منت پسرا رو نمی کشیدیم . استرس نداشتیم . خیلی کیف داشت .. اونایی که با هم این کارو می کردیم خیلی صمیمی شده بودیم . طوری که نفس کشیدن بدون هم واسه مون سخت بود . -حالا داری به یاد اون روزا این فیلما رو می بینی . حداقل یه فیلمی رو ببین که کیر یک مرد رو نشون بده .-به موقعش اونا رو هم می بینیم . به خودم سختی نمیدم . ولی اونو شوهرم هست دیگه .. حالا اگه مال مردای دیگه رو هم ببینم یه وقتی دیدی هوس اونا رو کردم و در دسترس که نیستن میرم دنبال جنسای مشابه . دست خودم نیست .. -تا حالا از این کارا کردی .. -بگذریم . بذار با این فیلم حال کنیم . نگاه کن چه جوری دارن سینه هاشونو به هم می مالن ؟ دستشونو می بینی چه جوری رفته رو بدن هم ؟ صفیه خودشو بیشتر بهم چسبوند . نمی دونم چرا از این حرکتش خوشم نیومد . بی خود نبود که سر کار که بودیم یه جور مخصوصی با هام گرم می گرفت . پاهای برهنه خودشو به پا های لختم رسونده بود .. حس کردم که رو من نظر خاصی داره . بدنم می لرزید . رو اون تصور دیگه ای داشتم . فکر می کردم خیلی مودب باشه . حدسم خیلی زود مبدل به یقین شد . دستاشو گذاشت رو پام . یه چند لحظه ای که از دو دقیقه هم گذاشت دستش ثابت روی رون پام قرار داشت .. قلبم به شدت می تپید . نکنه بره بالاتر . -صفی داری چیکار می کنی . -من که کاری نمی کنم . کنارت نشسته دارم فیلم می بینم ..منتظر بودم با حرکت دستش از اون ناحیه دور شه .. اما گوشت پاهامو. خیلی آروم آروم چنگش می زد . حس کردم خستگی و درد رو داره ازتنم می چینه . خوشم نمیومد قصد کاری رو داشته که به گفته خودش در نوجوانی و دوران دبیرستان بار ها انجامش داده . ولی اون پیشرفتشو شروع کرده بود -خواهش می کنم صفیه . نههههههه نههههههههه این کارو نکن . زشته . من و دو دو تا همکار زنیم . خوب نیست . دوروز دیگه باید بریم محل کارمون . چش تو چش هم میفته -بذار بیفته منم می خوام چش تو چش هم بیفته که محبت زیاد تر شه و راحت تر بتونیم بدن لخت همودر آغوش بکشیم . ببین حس می کنم تو هم یواش یواش داره خوشت میاد شری جون ..... اوووووووففففففففف داشتم از حرص و لج آتیش می گرفتم و اونم چه گستاخانه حرف می زد . -نکن صفیه اگه می خوای دوستی مون پا بر جا بمونه این جورباهام تا نکن -اتفاقا همین جور تا کردن خیلی با حاله و باعث تحکیم دوستی ما میشه ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۳۸

نکن اذیتم نکن صفیه . من نمی خوام . خواهش می کنم . -تو که نباید نخوای . این منم که نباید بخوام . داشتم فکر می کردم که چی داره میگه .. بوی عطرش مستم کرده بود .. -صفی به خودت چی زدی . -می دونستم خوشت مباد . عطر سکسی مردونه رو زدم . -ولی تو که مرد نیستی -تو که زن هستی .. -دختر تو تا ما رو نگایی ول کن نیستی .. -آفرین دختر خوب ..خوب حرفی زدی . تکیه کلامت هم باید همین یاشه این همینیه که من می خوام . می دونم که تو هم می خوای و خواسته ات همینه .. -تو از کجا می دونی خواسته من چیه . نکن سختمه . من همه اینا رو شوخی و ندید می گیرم و اصلا بیا بریم بیرون و به دوری بزنیم . -اگه رضایت میدی دو تا مرد با خودمون بیاریم من حرفی ندارم -دیوونه تو شوهر داری . این کارا چیه . من که بیوه ام به خودم اجازه نمیدم همچه کاری بکنم . -ببین شراره امشبو که شوهر ندارم . شوخی کردم . من جز شوهرم با مرد دیگه ای نبودم و داشتم مختو کار می گرفتم ولی اگه بهم حال ندی شاید از این کارا بکنم . باید از یه جایی شروع کرد دیگه . من دوست دارم امشبه رو تو شوهرم باشی . اگه بدونی این جوری چقدر به آدم حال میده . دیگه این جور با من یکی به دو نمی کنی -جون من جدی میگی ؟ -آره مییگی نه امتحان کن . -وااااااخخخخخخ نه بابا من از این کارا کمتر می کنم . خونه بابام که بودم یاد نگرفتم . -اتفاقا من که اومدم خونه شوهرم بیشتر یاد گرفتم . -فقط یه خورده یه ذره .. -جون من شیطون نشو .. -اتفاقا به جون تو قسم خیلی حال میده . باور کن شراره حاضرم تا چند روز نصف کارای غیر فوری تو رو انجام بدم . فقط دو دقیقه به حرکاتم نگاه کن و توجه کن اگه نخواستی و بدت اومد اون وقت هر چی میگی بگو .. -من تا حالا این مدلیشو ندیده بودم -پس بگو تو هم مدل به مدل زیاد می بینی .. -منظورم کلی بود . آخه با عقل جور در نمیاد به شرط چاقو از این کارا بکنن . -اون شروع کرد به دست مالی کردن من .. دستاشو از زیر دامن من رد کرده بود . راستش به ساعت نگاه نکردم که چند رو نشون میده قصدم این بود که به طور تخمینی حساب کنم و بعد بهش بگم که کاری به کارم نداشته باشه . خب این جوری خیلی بهتر یود . کف دستشو از زیر دامنم رد کرده بود و رسونده بود به باسنم . خیلی سریع این کارو انجام داد .. این کارو داشت با یه دست انجام می داد خیلی نرم و با متانت مشغول شده بود . یه هیجان خاصی رو حسش می کردم اونم در میان نسیم ملایم کولر که فضای اونجا رو دلپذیر گرده بود .فکر کنم یه پنج دقیقه ای شده بود و اون هنوز دست بر دار نبود .منم چیزی بهش نگفتم . راستش خوشم میومد .. اون یکی دستشو هم گذاشت روی کونم . دامن هنوز پام بود .. -صفیه داری چیکار می کنی . قرار بود چند دقیقه با هام ور بری . -گفتم دو دقیقه ولی خب چیزی نگفتی و منم به کارم ادامه دادم . از قدیم گفتن که سکوت علامت رضاست . - فقط یادت باشه خودت گفتی که تا چند روز کارای منو انجام میدی -اووووووفففففف باشه باشه فدات شم .به من میگن صفیه چهار دست .. صفیه زبل .. تو جون بخواه اونو هم تقدیمت می کنم . -یعنی این قدر حال دادن بهت حال میده ؟ یهو یه جیغی کشید و گفت شراره .. تو که شورت پات نیست . اگه بدونی دل به دل راه داره و کس به کس هم راه داره اتفاقا منم شورت پپام نیست . چه خوب با هم هماهنگ شدیم . خیلی به من هیجان میده . -می دونی ؟ تو که عادت نداری لز کنی برای اولین بار فکر کن که داری با یه مرد حال می کنی . کلا هم می تونی این طور فکر کنی ولی اگه این روشو فقط همون برای بار اول پیش بگیری بهتره . -اصلا از کارات سر در نمیارم چی داری میگی . دو دسته داشت با کونم ور می رفت . -اوووووووفففففف نکن .. منومثل خودت بار نیار .. -اگه مث من شدی پس بدون که تو هم دلت می خواست . خودت می خواستی که لذت ببری .. -خیلی حرف می زنی صفیه -نگران نباش شراره حشری من . از چشات که داره آتیش می باره . صفیه فدات شه . چرا این قدر ناز می کنی ؟ -من که ناز نمی کنم تو داری لفتش میدی .. -جووووووون پس نشون دادی که تو هم دلت می خوادمن منتظر همین بودم .. -حالا دیگه انگشتاشو یواش یواش رو لبه های کسم قرار داده بود .. داشت خوشم میومد . دیگه به این هم فکر نمی کردم که بخوام اونو جای مرد بذارم . همین جوریش هم دوست داشتم . اون که خودش می پسنده پس من چرا اونو ناپسند بدونم . من که دارم حالمو می کنم ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی .
     
  
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۳۹

دیگه این فکر رو از سرم به در کردم که یک زن چون داره با من حال می کنه من باید حساسیت به خرج بدم یا چندشم شه . انگشتاش یه جوری با کسم ور می رفت که به چشام اجازه نمی داد که وا شه . -صفیه زشته نکن .. -دیوونه ! عاشق تن سفیدتم . دلم می خواد تا اونجا که حال می کنی و دلت می خواد بهت حال بدم .. -نهههههه .. پس خودت چی .. تو خودتم پوستت جذابه .. -دوست داشتم به سفیدی تن تو بود .. -مگه شوهرت قبول نداره -چرا .. ولی خودمم باید خودمو قبول داشته باشم -عزیزم تو هم خوشگلی و خواستنی .. -نههههههه نگوووووووو شراره ..خیلی دوستت دارم . از همون وقتی که دیدمت عاشقت شدم . هوس تو رو کردم .. -تو که شوهر داشتی .. آره ولی زن یه چیز دیگه ایه .. زن می تونه یک زنو بهتر حسش کنه . اگه حوصله و عشق داشته باشه -صفی جوووووون -جووووووووون جوووووون دل -تو این حوصله و عشقو داری ؟ -فراوووووووووون .. حالا این جا این من بودم که بی اختیار از این که تن لخت صفیه رو می دیدم به هیجان افتاده بودم -دختر تو کی اینا رو از تنت در آوردی ؟ -همون موقع که تو چشاتو بسته بودی و هوش نبودی .. به نظر تو این عدالته که تن من بر هنه باشه و تو لباس داشته باشی .. -من که فقط یه دامن و یه بلوز دارم .. باشه عدالتو اجرا کن .. می خوام ببینم چیکار می کنی . اینو که گفتم دستشو گذاشت بالای دامن کشی من و اونو از پام در آورد .. چقدر آروم و با فتنه گری این کارو انجام داد . طوری که من دوست داشتم زود تر کارشو تموم کنه و به جاهای اصلی برسه . فکر نمی کردم به این زودی از کارش خوشم بیاد و اصلا خوشم بیاد . وقتی داشت بلوزمو می داد بالا از بس عطش داشت قبل از در آوردن بلوز دستاشو گذاشت رو سینه هام و بعد اونا رو به نوبت گذاشت تو دهنش . -نهههههه صفییه .. کافیه .. -می دونی این یعنی چه -تو بگو یعنی چه -یعنی این که تا اونجایی که جون دارم بخورمش .. با صاحبش حال کنم .. -درش بیار دیگه .. چقدر بهم مزه می داد وقتی با بدن لختش به تن من می چسبید اصلا حس نمی کردم که یک زن منو در آغوش گرفته . یعنی این حسو در خودم به وجود آوردم که دارم با یه مرد سکس می کنم . شا ید از نیاز زیادی بود که اینا رو احساس می کردم . بدن لختش به من لذت می داد . حرفاش وقتی که از پوست سفید من تعریف می کرد در حالی که پوست بدن اون کمی سبزه بود ولی چهره جذابی داشت . دلم می خواست که زود تر با کسم ور بره . یه جوری نگاش می کردم که منظورمو گرفته بود . تازه دستمم رفته بود رو کسم . -پاهاتو باز کن .. بازش کن شری جونم . دستم همه خیس شده بود از بس با وسط بدنم ور رفته بود . صفیه خیلی آروم اومد و خودشو رو بدنم قرار داد . طوری که کس اون به کسم چسبید . حس کردم کس صفیه درشت تر از کس منه . وقتی قالب اون رو قالب کسم قرار گرفت انگاری از پهلوهای کسم زده بود بیرون . پاهامو بازم باز ترش کرده تا اون راحت تر باشه . وقتی کسشو روی کس من می گردوند حس می کردم یه گلوله آتیش داره هوسمو از همون جا پخشش می کنه . -ووووووووییییییی صفیه عزیزم .. کسسسسسسم می خاره .. اووووووفففففف تو دیگه کی هستی .. مثل یه مرد هوس آدمو پخش می کنی . انرژی میدی . دوستت دارم دوستت دارم .. لبای کلفتشو هم مثل کس کلفتش به کار انداخت .. شروع کرد به بوسیدن من . بوسه های گرم و داغ اون هم لذت بخش بود . دستشو هم از پشت بدنم رد کرد . انگشت کوچولوشو گذاشت رو سوراخ کونم و با هاش بازی می کرد . -اووووووووخخخخخخ تو از کجا می دونی که من خوشم میاد لذت می برم از این که با سوراخ کونم ور میری -راستش بیشتر زنا اگه خیلی نرم با سوراخ کونشون ور رفته شه هوس در همون حالت می رسه به مغز کس و ناحیه واژن و دور و برش . -حالا بگو تو به کجات رسیده .. بگو -به همه جام عزیزم .به همه جام صفیه خوشگلم .. فقط تو فقط تو .. سرعت حرکتشو رو بدنم زیاد کرد . -نهههههه نههههههه خیلی لذت می برم .. بکن توش . مثل یه کیر . ولی قوی تر از اون . ناز تر از اون . بکن توش . دوستت دارم . خوشم میاد .. بغلم کن .. منو بکن ....ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 4 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

شیطون بلا


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA