انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

شیطون بلا


مرد

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا 50

به شدت عصبی بودم . نمی دونستم باید چیکار کنم . اگه بهم کارد می زدن خونم در نمیومد . اعصابم بهم ریخته بود .. یه مرد خوش قیافه ای اومد سر میز من .. واسه یه لحظه که بهش نگاه کردم تمام تن و بدنم لرزید .. جا رفتم . خیلی خوش ترکیب و خوش تیپ بود .
-بفرمایید آقا امری داشتید.
-اگه شما فرصت و حوصله دارید من کارمو بگم ..
دوست داشتم تا اونجایی که از دستم بر میاد کارشو انجام بدم . ولی به شرطی که طبق قوانین و مقررات باشه . یه پوشه ای دستش بود که حدس زدم اونم باید از متقاضیان وام باشه .
-من نمی دونم این مملکت همش باید پارتی بازی باشه .. این چه وضعیه . واسه پنج میلیون وام علافیم ..
-آقا یواش تر صداتو بیار پایین تر . می خوای واسه خودت شر درست کنی ؟ این جا محیط کاریه .
-همین کارا رو کردیم همین حرفا رو زدیم که هر طوری که خواستن رو ما سوار شدن . حرفشونو به کرسی نشوندن . محیط کاری باشه خوب باشه . مگه ما انسان نیستیم؟
-بفرمایید آقا کارتون چیه ..
-من پنج میلیون وام مضاربه بابت خریدوفروش لوازم خانگی می خوام . یعنی باید پنج میلیون بار بیام و برم ؟
-جناب من خدا وکیلی ازتون می پرسم این پنج میلیون وام رو برای خریدوفروش وسایل خونه می خواین یا علت دیگه ای داره . راستشو بهم بگین ..
-نه .. راستشو بخوای نه .. من می خوام اونو بدم خرج عمل مادرم .. دیگه این بیمه ای که داریم به درد خودمون می خوره . بد بختی ما همینه دیگه .. اگه زود اقدام نکنم اون ممکنه از دست بره .
-آقای سامان سرمدی .. هر پرونده ای به این صورت نیست که تا اونو به بانک ارائه دادی پول درجا بره به حسابت .هر چند این نوع وام دادنهای ما هم به صلاح نیست و باید نظارت بشه که آیا در راه صحیح خرج و استفاده میشه یا نه .
-خانوم شهزادی شما خیلی سختگیرانه عمل می فر مایید . الان میلیارد میلیارد دارن پول همو می خورن وامهایی میدن که معلوم نیست سرش ازکجاست تهش به کجا می رسه حالا من از مال دنیا یه مادر پیر واسم مونده باید گیر پنج میلیون باشم ؟
-چی بگم من ..
پوشه رو که داد به دستم مار مولک بازی در آورد و برای چند ثانیه ای دستمو تو دستش نگه داشت . منم چیزی نگفتم راستش خوشم میومد ولی بالاخره دستمو کنار کشیدم نمی خواستم سواستفاده کنه . محیط کاری هم بود و ممکن بود چشمهایی مراقبم باشه ..
-آقای سامان ....
.نام فامیلش هم یادم رفته بود .
-سرمدی خانوم ..
-آقای سرمدی شما بفر مایید من خودم این پرونده رو برای امشب می برم منزل یه سری از کارایی رو که خارج از سرویس اداری و در محیط خونه بشه انجام داد انجامش میدم و سعی می کنم کارتون تا فردا تموم شه .. دیگه از این زود تر نمیشه .. عین کنه بهم چسبیده ولم نمی کرد . یه جاذبه ای داشت که دلم می خواست به یه بهونه ای اونو نگه می داشتم . شیطنتم گل کرده بود . واقعا چه جوری می شد اونو نگه داشت . هرچی هم لای پوشه اش دنبال یه چیزی می گشتم که گیر بدم چیزی پیدا نمی کردم . -کالا ها همه ایرانی هستند دیگه .
-آره ولی خب شما که خودتون می دونین اینا همه صوریه ..
داشتم به این فکر می کردم که اونی که فاکتور واردات میاره صد ها میلیون و یه انگی بهش می زنه و یه توجیهی میاره با این چندر غاز چه فرقی می کنه ؟هر دو شون خلافن . حالا این مبلغش کمه و این آقا میاد و بیماری مادرشو پیش می کشه و رو احساسات من راه میره .. شایدم راست بگه . دیگه تا آخر وقت این تهرانی در مورد اون وام کلان چیزی بهم نگفت . اما من به عنوان کارشناس معرفی شده بودم و باید نظرمو می گفتم .
-شما بفرمایید اگه مشکلی بود من باهاتون تماس می گیرم .
البته می تونستم کارای نرم افزاری رو در خونه هم انجام بدم ولی چیزی به این یارو نگفتم می خواستم براش سورپرایز باشه . این ور رفتن های صفیه و حال دادن های اون سبب شده بود که بد جوری به دوست پسر داشتن فکر کنم . ولی نمی شد به هر کی اعتماد کرد . لعنت به تو زن که چی به روزم آوردی که حالا فانتزی سکسی رو هم به سراغم میاری . خلاصه سعی کردم سامانو فراموشش کنم چون درروز با مردای زیادی سر کار داشتم که نمی شد واسه همه اونا حساب باز کرد . بانک تعطیل شده بود و منم دیگه زیاد نموندم .. پرونده سامانو گرفته و منتظر تاکسی شدم هرچند راه زیاد نبود .. یه پرشیا جلوم ترمز زد .. سامان خان بود ..
-منزل تشریف ببرید ؟ اجازه هست من شما رو برسونم ؟ ..
داشتم به این فکر می کردم که این ماشین مال خودشه یا کرایه اش کرده .. اصلا درجزیزه پرشیا کرایه میدن یا نه .. در این مورد زیاد اطلاع نداشتم و برام مهم هم نبود . فقط می خوستم بدونم این جناب چرا واسه مادرش این ماشینو نفروخته .. چیزی هم ازش نپرسیدم . راستش نمی خواستم توی ذوقش بزنم . یا کاری کنم که اون از رسوندن من پشیمون شه . با این حال داشتم حرص می خوردم از این که ممکنه به من دروغ گفته باشه که امکانات مالیش ضعیفه .. ولی به ریخت و قیافه اش نمی خورد که مادرشو رو به قبله خوابونده باشه تا این پنج میلیون بره به جیبش ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
شــــــــــــــــــــیطون بــــــــــــــــــــلا ۵۱

-من یادم نمیاد تاکسی خواسته باشم . ببینم شما با هر کی که سلام و علیک می کنید خیلی زود پسر خاله اش میشید ؟
-راستش اگه دختر خاله هام می خواستن مث شما مهربون باشن از خدا چی می خواستم ؟
-حریف زبون شما مردا نمیشم ..
سوار ماشینش شدم تا منو برسونه . راستش نمی خواستم در مورد حال مادرش چیزی بپرسم . حس کردم که اونم داره دروغ میگه ولی این فقط یک حس بود . یعنی من نمی بایستی در مورد تقاضای پنج میلیون اونم تحقیق کنم ؟ ولی وام تیموری در بخش واردات بود و خیلی هم زیاد بود . با اون پول اون روز ها می شد کلی آپار تمان در کیش ساخت و پول زیادی به جیب زد . ای کاش این وام ها بیشترش در بخش تولید و اشتغال زایی به کار گرفته می شد . متاسفانه سود جویی های عده ای عرصه رو بر همه تنگ کرده .. داشتم به این فکر می کردم که به تنهایی چیکار می تونم بکنم . من که نمی تونم اصلاح کننده اوضاع اجتماع باشم ولی همه ما همین حرفا رو زدیم که کار و حال و روزمون به این جا کشیده و رسیده .. من نمی تونم .. سیستم این جوریه .. بذار این کارو یکی دیگه انجام بده .. اگه من اقدام کنم و شکست بخورم دیگه این چند تا لقمه نونو که می تونستم بخورم پولشو بهم نمیدن .. و شد آن چیزی که شد .. یه حس عجیبی داشتم . نیاز به یه مرد .. به این که بغلش کنم و ببوسمش و باهاش حال کنم .. اگه یه زن شوهر دار بودم و این حسمو با یه دوست در میون می ذاشتم شاید تعجب نمی کرد نمی گفت که تو گناه می کنی .. نمی گفت که حس عجیبی داری ولی اگه حالا می خواستم از این حس و نیازم بگم بی شک زنای نجیب محکومم می کردند .. تکفیرم می کردند .. می شدم بر هم زننده نظم اجتماع .. از راه به در بر شوهران اونا .. گناه من چیه .. اینه که یک زنم و مثل مرد نمی تونم به دنبال نیاز های خودم باشم ؟ یک زن انگار آفریده شده که فقط بتونه عاشق شه یا ازدواج کنه و سر و سامونی بگیره . همون کاری که من انجامش دادم ولی شوهرنامردم درکم نکرد و با من تفا هم نداشت .. می تونم به خودم ببالم که وقتی که شوهر داشتم هرگز بهش خیانت نکردم و با همه بدیها ش ساختم . ای کاش هیچوقت با بهنام ازدواج نمی کردم .. خدا لعنتت کنه صفیه .. حتی یک مرد هر چقدر هم پررو و گستاخ باشه نمی تونه و به خودش اجازه نمیده که در وهله اول راه بیفته دنبال زن دلخواهش و خودشو به اون بچسبونه تازه اون زن نباید بهش راه بده چون این جوری کلاس خودشو میاره پایین .
-دست شما درد نکنه آقای سرمدی . زحمت شما رو زیاد کردم .
-چه زحمتی ! این منم که مجبورتون کردم که خارج از نوبت کارمو انجامش بدین .
-هیچ اجباری هم نداشتم .
از ماشین که پیاده شدم اونم پیاده شد .. انتظار داشت که باهام بیاد بالا .. دعوتش کنم . ولی من این کارو انجام ندادم . راستش خیلی دلم می خواست حتی اگه اون دوست نداشت که این کارو انجام بده بازم دلم می خواست که با من بیاد بالا .. یه جوری سر صحبتو باز کنه .. آخه تقصیر من چیه ؟ چقدر این صفیه رو لعنتش کنم ؟ زن تو شوهر داری لز کردن با من چی بود که هوس خفته منو بیدارش کردی .. با سامان خداحافظی کردم .. داشتم به این فکر می کردم که ای کاش می شد اونم باهام میومد .. ولی نه درست نبود . من یه کارمندم و واسه خودم آبرو دارم . از پنجره به بیرون نگاه کردم .. خدای من ماشینش یه گوشه از خیابون پارک بود و اونم بود پشت فرمون . اون چی تو کله شه ؟ به وقت وداع که از نگاهش که آتیش می بارید . اون از من چی می خواست . نههههههه نهههههههههه نباید به این سادگی تسلیمش شم .. ولی اگه بخواد این جا رو ترک کنه .. اون به چه بهانه ای می خواد باهام تماس بگیره ؟ اون وقتا موبایل مثل حالا نبود که دست بچه دبستانی هم باشه .. شاید هر پنجاه یا صد نفر یک نفراز موبایل استفاده می کردند . و ازطرفی اون که شماره منو نداشت .. تلویزیونو روشن کردم هرچه خواستم حواسمو ببرم جای دیگه نشد . اگه اون بره .. اگه دیگه نبینمش .. پرونده شو باز کردم .. تقاضای وام پنجاه میلیون ریال .. درخواستش تایید شده بود . یه نگاهی به سفته هاش انداختم .. وای خدای من .. من که نمی تونستم امشب این پرونده رو تکمیلش کنم و حداقل شماره سفته هاشو ثبت کنم . آخه اون به اندازه وامش سفته خریده بود .. در حالی که ما صد و سی درصد اصل وام سفته می گرفتیم . عجب اشتباهی کرده بودم . به اندازه پونزده میایون ریال سفته کم گرفته بودم . حالا باید چیکار می کردم . جوابشو چی باید می دادم . تازه اون باید بازم هزینه می کرد سفته می خرید و می داد به ضامناش پشتشو امضا می زدند .. هیچی همون فردا باید بقیه کارامو ول می کردم و می نشستم رو کار اون .. در همین لحظه زنگ تلفن خونه ام به صدا در اومد .. کی می تونه باشه . حتما بازم این صفیه هست که کسش به خارش افتاده .. زنیکه دیوونه اتو که شوهر داری این کارایعنی چه .. صدای مردی رو از اون طرف سیم شنیدم . راستش کمی آشنا بود ولی فکرم خوب کار نمی کرد و ذهنم آشفته بود .
-ببخشید شما ؟
-من سرمدی هستم . همون که مادرش مریضه ...
-بفر مایید آقای سر مدی .. اتفاقا خوشحال شدم که تماس گرفتید .. می خواستم بگم یه اشکالی در پرونده شما وجود داره .
-اتفاقا منم برای همین زنگ زدم . سفته کم خریدم .
-شما برای اولین باریه که دارین وام می گیرین ؟ چه جوریه که حالا متوجه شدین سفته کم گرفتین ..؟
دیگه باز خواستشو بیش از این ادامه ندادم . فقط ازش خواستم که همین بعد از ظهر تکمیلش کنه و اونو به من برسونه . هر دومون یک قدم جلو رفته بودیم . یعنی اونم یه حسی مث حس منو داشت ؟در اون لحظه اصلا به ذهنم نرسید که ازش بپرسم شماره منو از کی گرفته ؟ .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
شــــــــــــــــــــیطون بــــــــــــــــــــلا ۵۲

از اون خواستم که سفته رو با خودش بیاره بالا .. -ممنونم شراره خانوم .. اون اسم منو طوری بر زبون آورد که نشون می داد یه هوس و هیجان و شاید هم انتظار خاصی از اون داره . من روسری از سرم بر داشته بودم .. یه دامن کوتاه مجلسی چسبون پام بود . با یه بلوز سفید که به این دامن مشکی خیلی میومد . روسری رو هم از سرم گرفته و یه عطر ملایمی به خودم زدم . وقتی که سامان منو دید خیلی شگفت زده شد . دستمو به سمتش دراز کردم .. می خواستم قبل از این که اون پررو بازی در بیاره بهش نشون بدم که این مسائل واسم مهم نیست و در جامعه و دنیای برابری زن و مرد اینا دیگه مسئله ای نیست و قابل حله .. ولی راستش این اون چیزی بود که من دلم می خواست اون احساس کنه وگرنه ته دلم می خواستم بدون این که نظرش در مورد من تغییر خاصی پیدا کنه تحریکش کنم . یه نگاهی به پا هام که تا کمی بالاتر از زانو برهنه بود انداخت . فوری دستامو به طرفش دراز کردم . مثلا می خواستم بهش دست بدم . سفته ها رو داد به دستم .
-بفرمایید .. یه نوشیدنی در خد مت باشیم .
هوا خیلی گرم بود . ولی فضای واحد من با کولری که روشن کرده بودم حسابی مطبوع و دلپذیر شده بود . عطر هوس انگیز مردونه اون مستم کرده بود . ولی در این جا قدرت با من بود و نمی بایستی خودمو شل نشون می دادم . اون با همه خوش تیپی خودش عین مردای حریص و زن ندیده چشم ازم نمی گرفت .
-شراره خانوم .. ممنونم ..
براش یه شربت آلبالوی خنک درست کردم و دو تایی مون روبروی هم نشستیم .
-چیه انگار منو تازه دیدی .. شوکه شدی ؟ ..
قبل از این که اون پسر خاله ام شه که قبلا برای این کار سعی کرده بود حالا من با به کار بردن لهجه ای صمیمانه دختر خاله اش شده بودم ولی طوری هم رفتار می کردم که در عین این که ازم خوشش بیاد جرات اینو پیدا نکنه که پا از گلیم خودش دراز تر کنه .
-واقعا این اقدام شما برای من قابل تحسینه که به خاطر کمک به مادرت داری این قدر خودت رو به آب و آتیش می زنی و از جون مایه می ذاری .
-من هر کاری واسه مادرم بکنم کم کردم . یک انسان در قبال مادر وظایفی داره که این وظایف رو نمیشه محدود کرد . مادر یک زن .. یک فرشته و بالاتر از فرشته و دنیای محبته .
طوری با احساس این حرفا رو بر زبون می آورد که منو شیفته خودش کرده بود . طرز بیانش جادوم کرده بود . می دونستم بیشتر مردا چرب زبونن . اصلا خصلت اونا اینه که با آسمون ریسمون بافتن و جلب احساسات و تحریک حس عاطفی اونا کاری کنن که زنا فکر کنند که طرفشون در گروه بهترین و با محبت و بی ریا تر ین مردان دنیا هستند . کف دستامون رو میز قرار گرفته بود . پشت سفته رو نشونش داده و ازش پرسیدم این همون ضامنه که در سفته های قبلی او امضا زده بود ؟ انگشتام انگشتای اونو لمس کرد . راستش خودمم متوجه نشدم که شروع حرکت با اون بوده یا با من .. لمس انگشتا رو میگم . نوشیدنی رو خورد .. و مثلا می خواست خدا حافظی کنه . ولی هر لحظه دوست داشت موضوع بحث رو بکشونه به یک موضوع دیگه .. بازم از اون حرفای تکراری . که تنها زندگی کردن خیلی سخته و تو یک زن خود ساخته ای .. تو شیرزنی .. خیلی ها در زندگی من از این فضولی و اظهار نظر ها زیاد کرده و کارشون به جایی نرسیده .ولی می دونم این مثل خیلی های دیگه با پیش کشیدن این موضوع سعی در نشون دادن و یاد آوری این مطلب به من داشت که من شراره متاهل نیستم . وابسته نیستم پس می تونم با اون حال کنم .
-پس من می تونم امید وار باشم که این کار زود انجام میشه ؟
پاکتی رو که لاش احتمالا مقداری پول بود در آورد وداد به من .
-این چیه؟
-یه شیرینی که شما و همکاراتون میل بفر مایید . حالا اگه بقیه پر هیز می کنن شما می تونین ازش استفاده کنین .
خونم به جوش اومده بود . پاکتو خیلی آروم گذاشتم روی میز .. تا برم از آشپز خونه کبریت بیارم و مثلا به قصد آتیش زدن حالشو بگیرم .
-بشمر اگه کمه بیش از اینها تقدیمت کنم .
زیر, شعله گاز رو روشن کرده بودم اومدم پاکتو ببرم به سوی آتیش و اونو از رو میز برش داشتم که اون به ناگهان دستمو کشید و به طرف خودش کشوند طوری که من افتادم توی بغلش . نمی دونم چطور تونست به خودش اجازه این کاراو بده یعنی پیشنهادوتقدیم رشوه و بغل زدن منو . در حالی که من هنوز اون جوری باهاش گرم نگرفته بودم . طوری منو به بدن خودش چسبونده بود که از حرارت تنش لذت می بردم .
-دستتو بگیر سامان . نه .. نه .. من رشوه خوار نیستم . از این کارت بدم اومد .. جلو تر نیا .. لبتو بکش .. دستتو بکش . ..
ولی اون به حرفام گوش نمی کرد .. . لباو صورتمو غرق بوسه کرده بود . نفسم به زور بالا میومد . گرمای خاصی از هوس رو پوست تنم و در اعماق وجودم ریشه دونده بود . اما وقتی با نوک انگشتش رو پوست تنم دست می کشید دوست داشتم طوری فریاد بزنم که همون جا جلو پام به خاک بیفته . هنوز از دستش عصبی بودم به خاطر پیشنهاد رشوه .. ولی خدمتش می رسیدم که فکر نکنه شراره به این سادگی تسلیم میشه .. و این فکرو هم از سرش دور می کنم که یک زن با زیر کیر یک مرد رفتن قدرت به کرسی نشوندن حرفای بر حق خودشو از دست میده .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۵۳

انگار مسخ شده بودم و دیگه نمی تونستم به چیزی فکر کنم . اون تو نسته بود همون اول منو به طرف خودش بکشونه . می دونست که من تا چه حد حشری و طالب اونم . آخه یه زن تنها در دیار غربت .. دور از خانواده اونم در برابر یه جوون خوش قیافه و خوش اندام و در این شرایط تا چه حد می تونه مقاومت داشته باشه ؟
-شراره .. عزیزم .. تو معرکه ای ..
-نه نههههههه من کار مندم .. فکر نکن یه زن تنهام . هر کاری دوست داشتی می تونی با هم انجام بدی.
- باشه شراره . من هر کاری که تو دوست داری با تو انجام میدم .
چقدر این پسره پررو بود . پررو و حاضر جواب . به همون اندازه که از حرکات و ور رفتن هاش خوشم میومد از این جور حرف زدنهاش لذت می بردم فقط زور الکی می زدم که بهش نشون بدم که من زیاد تمایلی ندارم .. لباش روی صورتم کار می کرد .. یه حس غریبی داشتم ولی دستایی که بلوزمو داده بود بالا و رو سینه هام قرار گرفته بود این حس غریبو یواش یواش ازم دور کرد . مثل همیشه به وقت سکس فکرم داشت از کار می افتاد . شاید زنایی باشند که فقط به هوس فکر کنن .. زنایی که دوست پسرای جوون تر از خودشون گرفته و فقط به خاطر حال کردن رابطه داغی رو با اونا بر قرار کنن . ولی سکس زمانی بهم می چسبید که من طرف خودمو با تمام وجودم حس کرده باشم . آشوب و التهابو در تمام تنم حس می کردم ولی می خواستم یه ذره هم که شده خودمو از نظر روحی تسلیم بدونم تا بیشتر بهم بچسبه .. . لبامو می جویدم تا چیزی نگم .. اون بلوزمو در آورده سوتینمو هم نفهمیدم کی باز کرده بود .. اما گرمی لباشو رو نوک سینه ام حس می کردم . کف دستشو گذاشته بود رو دامنم .. لای پام و دامن و شورت و کسمو با هم چنگش می گرفت . زور زیادی هم داشت . دستش چه زوری داشت . با این که دامنم تنگ بود ولی حس می کردم که خیلی راحت از مرز دامن و شورت گذشته داره با کس من ور میره .. زیپ دامنو کشید پایین ..
-حالا هر کاری که خودت دوست داشتی داری انجام میدی و اصلا ازم اجازه نمی گیری ؟
-اجازه گرفتن وقت و زمان ومکان داره .
دلم می خواست پنجه ها مو توی هم قلابش می کردم و اونو می ذاشتم روی کسم تا این پسره پررو نتونه به اون دست بزنه ولی دلمم نمیومد اونو اذیتش کرده حالت سکس و روند عملیاتو کندش کنم .
-یواش تر چقدر حرص داری . پاهام زخم شدن .
داشت به زور دامن تنگو از پام در می آورد .
-می خواستی این دامن تنگو پات نکنی ؟
- شما مردا عشق و هوستون همش توی چشاتونه ..
- میگی به خاطر من پات کردی ؟
-من کی همچین حرفی زدم ؟ گفتن از یه مطلب دلیل بر اراده واسه انجامش نمیشه ..
-اما گفتن از یه مطلب اونم با این لحنی که تو گفتی دلیل بر تاییدش که می شه ..
حالا فقط یه شورت فانتزی پام بود . منتظر حرکت بعدی اون بودم . همون طور که حدس می زدم اومد پایین و پایین تر سرشو لای پام گذاشت . نقطه حساس بدنمو کسمو با شورت گذاشت توی دهنش .. یه جوری نرم نرم گازش می زد و با میک زدن بهم حال می داد که حس می کردم یه جادوگریه که می دونه چی می خوام . شورت براق منو هم طوری وارد دهنش می کرد و اونو می فرستاد روی کس و دور و بر و لبه هاش که فکر می کردم با نرمی شورت هم داره روی کسم دست می کشه . اونو آروم آروم از پام کشید پایین و درش آورد . حالا دیگه بین لبای اون و کس من فاصله ای نبود .حس تسلیم روحی هم به سراغم اومده بود . جز این راه دیگه ای نداشتم . وقتی جفت لباشو گذاشت روی کس خیس و آبدار من و یه تیکه اضافی چوچوله رو مثل یه آدامش کش می آورد و میکش می زد سرم از هوس داشت می ترکید و دلم داشت از جاش در میومد .. رسیده بودم به یه حالتی که هم دلم می خواست زود تراز اون وضعیت خلاص شم و هم این که لذتی کش دار و ادامه دار بیاد سراغم . بتونم به در و دیوار به صورت و بدن سامان مشت بزنم . چنگش بگیرم . ناخنامو توی گوشتش فرو کنم . فقط دستامو گذاشتم پشت سرش و اونو تا اونجایی که می تونستم و زورم می رسید به لاپام فشارش دادم . دهنش روی کسم قفل کرده بود . دستامو شل کردم تا بتونه مثل لحظاتی قبل به راحتی کسمو بخوره . هر کاری که می کردم حس می کردم منتظر حر کت بعدی اون هستم .
-خوشت میاد ؟
-تو فقط بخورش این قدر حرف نزن ؟
-اینو نگم که خیلی دوست داشتنی هستی
-آخخخخخخ بگو بگو ..
-اینو نگم که کس ناز و تپل و تر و تازه ای داری ؟
-بگو ..آهههههه بگو اینو هم بگو ..
-اینو نگم که دوستت دارم و فکر می کنم همین حالا شم بهت عادت کردم ؟
-بگو بگو هر حرف قشنگی رو که می تونی بر زبون بیاری بگو فقط ارضام کن .. .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۵۴

سامان به میک زدن کسم ادامه داده دست از سرم بر نمی داشت .. گاهی حس می کردم تموم زبونشو فرو کرده توی کس . چه زود تسلیم شده بودم . ولی پسر خوش تیپ و جنتلمنی نشون می داد . بد شخصیتی رو تورش نکرده بودم . جوووووووون .. سرشو لای پای من به شدت از این طرف به اون طرف حرکت داده دیگه فرصت فکر کردن به من نمی داد . منم این حسو در خودم به وجود آورده بودم که تا کیلومتر ها کسی دور و بر من نیست .. کسمو رو به هوا به دهنش می کوبوندم . بی حیا شده بودم .
- بخور دیگه مگه جون نداری ؟ مگه همینو نمی خواستی .. ولت نمی کنم . سه بار باید آبمو بیاری . پدرت رو در میارم . اصلا این پرونده تو رو به حساب نمی برم انجامش نمیدم . فهمیدی .. آخخخخخخخخ فهمیدی .. چرا ساکتی ..
بیچاره نمی تونست حرف بزنه . دهنش روی کس من قفل کرده بود تمام تلاششو به کار گرفته بود واسه این که منو ارضام کنه . از بس خوشم میومد و هوس داشتم حس کردم که با مکیده شدن کسم دارم ار گاسم میشم
-آفرین سامان .. بخورش .. بخورش ..
سعی داشت دو تا از انگشتاشو هم فرو کنه توی کس من . مجبور شد سرشو به صورت مایل بذاره روی کس من تا جا برای فرو کردن انگشتاش باز شه
-اوووووووففففففف نهههههههه پسر تو منو کشتی .. داغم کردی خاک و خاکسترم کردی ... وااااااااییییییی .. نههههههههه ..
دوتا دستمو گذاشتم رو موهای سرش .. با آخرین زورم اونو می کشیدم . می خواستم خودمو به طرفی رها کنم . تمام راهها به روم بسته شده بود . خودمو کشیدم عقبم .. دلم می خواست دیوار پشت سرم فرو بریزه و من بیفتم اون طرفش .. بازم فرار کنم .. همین جوری برم .. چرا باید یک زن هوسش تا به حدی برسه که ندونه چیکار کنه . برای رسیدن به نقطه ای که اوج خواسته های شهوانیه و وقتی که به اون جا رسید می خواد که فرار کنه . بازم مثل همیشه هم می خواستم بمونم و هم در برم . شاید یه زن وقتی به این جا می رسه می ترسه از این که مردش نتونه ارضاش کنه .. دلش می خواد برسه به نقطه عطف آرامش ..
-سامان دارم می رسم .. دارم می رسم . ولم نکن .داره می ریزه ..آخخخخخخ شیطون پسره شیطون . درست زدی به نقطه حساس .. حالا به من باج میدی که کارت رو زود تر انجام بدم ؟ تو که خودت خوب می دونی من اهل رشوه نیستم ..
دستمو گذاشتم رو کیرش و در حالی که اونو به طرف دهنم نزدیک می کردم گفتم حتی اگه اینو هم به من ندی بازم کارت رو انجام میدم .
-فدای تو شراره . همین کارا رو می کنی که مردم همه دوستت دارن و تو یک کار مند نمونه ای . کار مندی که می دونم خیلی زود پیشرفت می کنه به درجات بالا می رسه . دست منو هم باید بگیری.
-حالا نمیشه یه جای دیگه تو رو بگیرم .
-فعلا که گرفتی ..
-اون مال دهنمه ..
-بی طاقتم کردی شراره.
-فدات میشم . فکر نمی کردم خیلی زود بتونم باهاش اخت شم ...
یک زن تنها .. دوری از شهر و دیار .. ولی من اونی نبودم که به هر کسی بله بگم . اصلا بعد از شوهرم جز با عباس و لز با صفیه بر نامه دیگه ای نداشتم . حالا سامان رو هم باید به لیست مردایی که باهاشون بودم اضافه می کردم . داشتم به این فکر می کردم زنی که شوهر داره با زنی مثل من که بیوه هست و اگه بخواد مرتب دوست پسر بگیره از نظر تعداد سکس هایی که می تونه داشته باشه چه تفاوتی داره . تازه اونی که شوهر داره شاید زود تر مستهلک شه در عوض می تونه بهداشتی تر باشه . با همین افکار کیر سامانو توی دهنم می گردوندم .. اصلا حواسم به این نبود که منی خودشو داره می ریزه توی دهنم .
-آخخخخخخخ شری جونم شری جونم ..
من دلم می خواست بگم شری و کوفت .. شری و زهر مار ولی دلم نیومد . راستش کیف می کردم از این که این پسر داره آبشو خالی می کنه توی دهنم . بیشتر اون کیرشو میک زدم . سرمو واسه چند لحظه بالا گرفته و یه بار دیگه به هیکل و چهره اش خیره شدم تا بتونم آب کیرشو به خوبی هضم کرده از خوردنش لذت ببرم . .. وقتی که حس کردم یه حال اساسی بهش داده باشم دیگه خواستم آخرین فشنگها و باروت رو هم از توی لوله تفنگش خارج کنم .. سرمو گذاشنم رو سر کیرش و از ته آلتشو مالوندم به طرف جلو . یه ته مونده ای در لوله های منی سامان بود که اونم روونه دهنم شد .. -شراره هنوز تشنه ای ؟ جای دیگه ات آب نمی خواد ؟
سرمو تکون دادم یعنی کسم می خواد .. منو خوابوند .. دیگه به دنبال حاشیه پردازی هم نبود چون به اندازه کافی وارد حاشیه شده بودیم . وقتی کیرشو کرد توی کسم..نگاه من به اون هیکل مردونه و سینه های بر جسته اش هوس منو خیلی زیاد تر می کرد .. یک کیر تازه و یک احساس تازه از این که گویی که اولین باره یه کیری وارد کسم میشه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۵۵

ازپشت کرده بود توی کسم . خودشو بهم چسبونده بود . این مردا خیلی دوست دارن که از پشت بکنن توی کس زن . این جوری خیلی بهشون حال میده و کون زن هم به خوبی در دید اونا قرار داره . پاهامو به دو طرف باز کرده بودم تا کیرشو خیلی راحت تر بکنه تا ته کسم . هیجان و اضطراب ولم نمی کرد . بوسه کیرش بر سر کسم ادامه داشت . وقتی که اونو نرم نرم می کشید بیرون و نرم نرم فرومی کرد توی کسم یه آتیش و سوزش لذت بخش و کم سابفه ای رو توی تمام تنم به وجود می آورد که دوست داشتم خیلی تند تر کس منو بکنه .. اونم همین کارو می کرد می دونست و حس می کرد که شراره چی می خواد . شراره یه گلوله آتیش بود . داغ داغ . یه دختر حشری . زنی که نیاز داشت به یک مرد . مردی که بتونه بهش تکیه کنه . حتی شناسنامه شو دیده بودم ودیدم اسم زنی به عنوان همسر درش ثبت نشده . این جوری خیلی بیشتر به من می چسبید .دوست نداشتم زندگی اونو خرابش کنم . ولی عباس .. عباس چی .. به یاد اون افتاده بودم .. حس کردم اون جورا هم که فکرشو می کنم آدم درست و حسابی هم نیستم . دلم می خواست چهره اونو به وقت لذت بردن خودش ببینم . ببینم که با چه حرصو اشتهایی کیرشو فرو می نه تا ته کسم و می کشه بیرون . خودمو بر گردوندم . آغوشمو واسش باز کردم .. مثل لاپام ..
-منو ببوس .. بیشتر می چسبه ..
یه نگاهی به نوک سینه هام انداختم . دقیق نگاش کردم . اون خیلی خوب فکرمو خوند . قبل از این که لبامو ببوسه و با لباش جفت لبامو قفلش کنه نوک سینه مو به نوبت می ذاشت توی دهنش .. چند بار این طرفو میکش می زد و چند بار دیگه طرف دیگه رو . -آههههههههه پسر پسر این جوری که تو داری می خوری دیگه هیچی ازم باقی نمی ذاری .
میک زدن اون طوری بود که حس می کردم یه لذتی در مغز سینه هام داره پخش میشه که از اون جا در حال حرکت به طرف کسمه ..
-آخخخخخخخخ این جا رو که داری می خوری که این جوریه اگه اون لبا همین الان بره روی کس چه طور میشه ؟!
با عشوه گری های خودم اون لبا رو به سمت کسم کشوندم . خوشم میومد ازشیطنت خودم آره شراره می دونست که کی باید شیطون بشه و شیطنت خودشو نشون بده . لباشو گذاشت روی کس ..
-وووووووییییییی ووووووووییییییی کسسسسسسم تکونش نده... نگهش داشته باش .. بذار من خودم تکونش بدم .
کسمو رو لباش حرکت می دادم . اونو به چونه اش فشار داده و بالا و پایینش می کردم -حالا بخورش ..
-خیلی بامزه هست شراره .. خیلی دوستت دارم ..
-خوبه همین جوری خوبه .. میکش بزن . لبه هاشو بیشتر بفرست توی دهنت . بیشتر کشش بیار .. کشش بده . من می خوام .
به موهای سرش و گاه به سینه اش چنگ انداخته و بازم کسمو رو چونه اش حرکت می دادم .
-حالا کیرت رو می خوام .
-مطمئنی .. تازه هم رفته بود توی کست ..
-آره بازم می خواد . کسم بازم می خواد . ..
این بار اون از روبرو کیرشو فرو کرد توی کس .. و دستامو دور کمرش حلقه کرده و اونم صورتشو به صورتم چسبوند و طوری با لذت منو می بوسید که منو برد به حس و حال و هوایی که فکر می کردم نکنه اولین زن زندگیش باشم که داره با هام حال می کنه و خودم خبر ندارم . دستامو گذاشته بودم رو کونش . خوشم میومد با اون بازی می کردم . اون خودشو آروم رو بدنم می مالوند . شکمش در تماس با شکم من قرار داشت . و با این حرکت آروم کیرشو به ته کسم می رسوند .
-آخخخخخخخخخ تند تر تند تر .. یه چیزی بگو .. بگو خوشت میاد .. لذت می بری .. -مردا حال کردنشونو با تمرکز و حس گرفتن نشون میدن . اونا بیشتر حواسشون به اینه که دیر تر آبشونو بیارن . همش دارن به جلو گیری فکر می کنن واسه اینه که شاید زیاد نتونن حرف بزنن . من دارم حال می کنم . شراره دوستت دارم ..
اون این عبارت دوستت دارم رو رها نمی کرد . جمله ای که ازشنیدنش لذت زیادی می بردم . بهنام اینو بار ها گفته بود . و عباس خان اشرفی که حالا نمی دونستم در مورد من چی فکر می کنه و چه انتظاری داره . انگشتشو گذاشته بود روی ناف من و باهاش بازی می کرد .
-نهههههه نهههههههه تو جادوگری سامان ..
-جادوگری که توسط شراره آتشین افسون شده ...
شراره آتشین چه اصطلاح قشنگی .. داشتم فکر می کردم که چه کس دیگه ای از این اصطلاح آشنا استفاده می کرده .. ولی هر چه بود زیر کیر اون این احساسو داشتم که یه دنیا رو در اختیارم دارم . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۵۶

سامان دیگه ول کنم نبود . منم هنوز کاری واسش نکرده اون سنگ تموم گذاشته بود .
-چیکار می کنی آقا پسر خیلی خیلی داری گل می کاری .
-گلستان توروهر چی گل توش بکارم بازم کمه.
-راست میگی . راست میگی . من فقط می خوام تودرش گل بکاری . گل بی خار . گل بی خارو خوشبو .
معلوم نبود چند بار این فکر مزاحم می خواست بیاد به سراغم که چرا من باید این قدر زود تسلیم اون می شدم.
-سامان بازم بگو بازم بگوکه من جادو گر تو هستم ..
-هستی هستی مگه تو اینو حس نمی کنی ؟ ببین من چقدر افسون تو شدم و چه طوری ؟ خیلی دلم می خواست همین حالا می تونست از پول وام استفاده کنه .
-سامان بیشتر .. تند تر ..
-منم دارم با آخرین فشارم تو رو می کنم ..
-نه .. نه .. کسسسسسم این قبول نیست . تند تر .. بازم تند تر .. من عسلت رو می خوام . شیرینی اونومی خوام .
-می ترسم قندت بره بالا .
-آخخخخخ تو چی ؟ تو که اون قندو پیش خودت نگه داشتی چی .. بگو سامان بگو که این آخریش نیست . بگو بازم می تونم ببینمت . بگو . من تنهام . عشق من .
بازم از اون حرفای الکی زده بودم . می دونستم که این روزا عشق کیمیا شده و این کیمیا شدنهاش بیشترشو مردا مقصرهستند ولی زنایی هم هستند که کل کل کردن با اونا جز درد سر و پشیمونی چیزی در بر نداره و من دوست داشتم که اونی که خودمو بهش وابسته می کنم نه تنها لیاقت منو داشته باشه بلکه منم لیاقتشو داشته باشم و بتونم خواسته ها و نیاز هاشو رفع کنم اونو به اون چه دوستش داره برسونم . براش لذت بخش باشم . تنوع داشته اونو خسته نکنم . یکی از معدود دفعاتی بود که در بیشتر وقتای سکس خودمو به دست طرفم سپرده بودم و هر چند لحظه در میون فقط به این فکر می کردم که طرفم داره چیکار می کنه .
-آههههههه بازم کلفت نشون میده بازم داغ داغه .. سرمو بالا تر آورده و خیلی راحت می تونستم کیرشو وقتی که به عقب کشیده میشه ببینم و لذت ببرم .
-شراره جون فدات شم تو چقدر خواستنی و دوست داشتنی هستی . ببینم قول میدی که بازم از این بر نامه ها داشته باشیم ؟
-به نظرم میاد این حرفو من قبلا بهت زده باشم . این شما مردا هستید که خیلی زود همه چی رو فراموش کرده و به دیدن یکی دیگه به فکر عشق و حال و لذت دیگه ای میفتین .
-من بهت چی بگم شراره . آینده نشون میده که اصلا از این بر نامه ها نیست . باور کن .. بهت نشون میدم که چقدر دوستت دارم .
آدمایی مثل سامان بهم اعتماد به نفس می دادند که شراره , زنی که از همسرش جدا شده می تونه این امیدو داشته باشه که هنوزم طرفدار داره .هنوز م مردا با یه حس خریدارانه ای به اون نگاه می کنن . بازم داغم کرده بود .. یه جوری کیرشو مماس با دو تا لبه های کسم قرار داده بود که فکر می کردم کسم داره آب میشه . وقتی کیرشو به طرف عقب فشار می داد دو تا لبه های کسم به کناره های کیرش می خورد . کیرسفت و لطیفی داشت .
-خوشم میاد خوشم میاد .
-دوست داری همین جوری اونو بکشم به طرف عقب ؟
-آره .. خیلی حال میده آروم بکشش عقب بعد محکم بفرستش داخل ..
این کارو به سرعت انجام می داد تا این که واسه دومین بارم منو ارضا کرد .
-دراز بکش روم .. آرومم کن .
کیرشو از توی کسم بیرون نکشید. حس کردم که آبشو داره همین جور توی کسم خالی می کنه . بدون این که ازم بپرسه که اینو می خوام یا نه . راستش می خواستم . ولی اگه می خواستم اونو به عنوان دوست پسر خودم داشته باشم باید خیلی مراقب می بودم که ازش بار دار نشم . .. طوری بغلم زده بود که دلم می خواست چند روزی رومرخصی بگیرم و یه ماه عسل کوچولویی رو با هم در خونه مون داشته باشیم .. خلاصه سامان رفت و با هم قرار گذاشتیم که برای چند روز دیگه که شرایط مادرش مساعد شد بازم بیاد و بهم سر بزنه . این صفیه رو نمی دونستم چیکارش کنم . نمی خواستم در مورد سامان چیزی بهش بگم . اون یه زن حسودی بود . شاید نسبت به این که یکی شوهرشوتو رکنه این قدر حسادت نمی کرد که در مورد من و دوستام حساسیت به خرج می داد . روزبعد کاری یه آرامش خاصی داشتم . کار سامانو انجام دادم . بازم این تیموری نسناس اومده بود و ازم می خواست که با تقاضای وامش موافقت کرده و کارشناسی قلابی بکنم .
-چند بار بگم من موافق نیستم ..
-اگه شیرینی سنگینی به شما بدم چی ؟
-من اهل رشوه نیستم .
-شما اهل رشوه نیستید ؟ اگه ثابت کنم که هستید چی ؟
-چه جوری ؟
-هم به صورت تصویری و هم ویدیویی .. من اگه خودمو نابود کنم تو رو هم نابود می کنم . هنوز مادر نزاده که با تیموری در بیفته . مردای قلدرشو سرجاش می نشونم . تو یک زن نصفه و نیمه می خوای حالمو بگیری ؟
چند تا عکسو گذاشت جلوم .. رنگم به شدت پرید . اون سامان بود که داشت یه پاکتی رو می داد به دستم .
-اون از کارمندان منه .. این عکسو اگه در اختیار رئیس شعبه و مسئولین بانک بذارم چی میشه ؟ می تونم بگم من در جریان نبودم . جناب سرمدی خود سرانه اقدام به این کار کرده ..البته اگه دستشون بهش برسه و نرفته باشه اون ور آب ..
سرم داشت گیج می رفت . رودست خوردن از سامان .. این که منو فریب داده بود . و از طرفی کنار اومدن اجباری با تیموری و پذیرفتن خواسته اون ..
-فقط بگو آره .. بهت قول میدم هیچ خطری تهدیدت نکنه ..
نمی تونستم قبول کنم که شکست خوردم . اونم از دو نفر و در دو زاویه .. حساب اینجاشو نمی کردم . هنوزخام و بی تجربه بودم . ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۵۷

به یاد فیلمهای سینمایی افتاده بودم . یه یاد دسیسه هایی که برای آدم خوبای قصه می چینن . آدمایی که می خوان سالم زندگی کنند . هرچند شاید اشتباهات زیادی هم داشته باشن . اصلا دوست نداشتم چهره یک مغلوبو به خودم بگیرم . از شکست و عقب نشینی خوشم نمیومد . اونم در برابر پسرا و مردایی که همه شون نقطه ضعف دارند و خیلی راحت میشه شکستشون داد . من در مقابل مردا تا الان کم نیاورده بودم . هرچند زنی هم نبود که بتونه به من رو دست زده باشه . لبخندی به تیموری زده و گفتم به نظرم یه بار گفتی که هر آدم یه نرخی داره . کیه که از پول بدش بیاد . من می دونم تو چقدر از این وام های کلان سود می بری . اگه قراره باهات معامله کنم و همیشه هم هواتو داشته باشم باید بیشتر از اینا هوای منو داشته باشی . این عکسا چیزی رو ثابت نمی کنه . فقط حواست باشه تیموری ! من دستم خیلی قویه کاری به کار رئیس بانک نداشته باش . طوری رفتار کن که انگاری آب از آب تکون نخورده . سامان هم پسر خوبیه . فقط نمی خوام بهش بگی که این عکسا رو نشونم دادی . نمی خوام طقلک خجالت بکشه و فکر کنه واسم مایه اومده چون ازش خوشم اومده . پسر ماهیه . دوست دارم بازم ببینمش . نمی خوام فکر کنه که من در موردش فکرای بد می کنم . با چند تا لبخند و حفظ خونسردی حس کردم که تونستم اعتماد اونوجلب کنم.می دونستم رئیس بانک هم راضیه از این که من بخوام به اون جواب مثبت بدم. حالا نقش رئیس و مماشات او در چه حدی بود دیگه اونو نمی دونستم . فقط در حال حاضر می خواستم اعتماد اونا رو جلب کنم و حالیشون کنم که احساس یک شکست خورده رو ندارم . دیگه جای فکر کردن به این نبود که باید چه جوری انتقام بگیرم . واقعا نمی دونستم . به اصطلاح امروزی ها هنگ کرده بودم . احساس ضعف می کردم . اسلحه دیگه ای نداشتم جز همون قدرت زنانه و مرد فریبی . مردا زنا رو با این ترفند که ما عاشقتیم و کشته مرده ات هستیم فریب میدن و ما زنا با گوشه چشم نازک کردن و دلبری کردن می تونیم کار خودمونو پیش ببریم . وقتی که از سامان و علاقه خودم به اون با تیموری حرف زدم اون بدون این که متوجه شه همه اینا خدعه و نیرنگه و من می خوام با حرکات بعدی خودم زهر خودمو بریزم .. حسادت رو در وجودش حس می کردم .
-شراره جان ! مردایی بهتر و قدرتمند تر از سامان هم هستند که به دردت بخورن . حالا ممکنه یه چند سالی رو از اون بزرگتر باشن .
-اتفاقا من از مردای پخته تر بیشتر خوشم میاد . یه وقتی فکرنکنی که منم مث آقایون حریصم . ولی مردا واقعا قدر خانوما رو نمی دونن . شوهر منم قدر منو ندونست . دیگه ازش جدا شدم . شما مردا هم خوب آگاهین به این که زنی که مدتی شوهر داری کرده سختشه بدون مرد زندگی کنه .
-می تونم از شما دعوت کنم که یکی از این شبها شام رو مهمون من باشین ؟
-فکر بدی نیست ولی اگه قبل از روز تعطیل باشه بهتره .. مثل یکی از این شب جمعه ها . به شرطی که بتونین از دست خانومتون در برین .
-اون در مقابل من حرف بزن نیست .
-مثل بقیه زنا و دخترایی که باهاشون دوستی ؟
-مگه منو می شناسی ؟
-نه خب ولی مردی با روحیه و ثروت و خوش تیپی شما محاله به چند تا زن قانع باشه . پارو از اینم فراتر می ذاره .
-حسادت می کنی شراره ؟
-نه .. به خاطر چی . مگه توبه کارمندت سامان خان حسادت می کنی که من این کارو بکنم ؟ شایدم دیگه سامانوندیدم . شایدم دیدم . فقط هرچی واسش میگی بگو . اما هر مسئله ای رو نمی تونی باهاش در میون بذاری . -مثلا چه موضوعی رو ؟
-فعلا نمی تونیم ونباید در موردش حرفی بزنیم . فقط خواهش می کنم منطقی باشی و سرعتو کم کنی .
پاکتی رو به سمتم دراز کرد.
-ببینم نکنه بازم داری فیلم می گیری ؟ صد تا فیلم بگیر . من خیلی بلند پروازم .
-نه شراره .. چهره ات نشون میده که خیلی آتیشی هستی . مثل شراره آتیش .
-آره تیموری جون .
-صدام کن چنگیز ..
-اسمتم مثل نام فامیلت خشنه . ولی خودت خیلی مهربون به نظر می رسی .
-داری آتیشم میدی . نمی دونم چرا از لحنت خوشم میاد . لذت می برم صداتو , حرفاتو می شنوم . داری آتیشم می زنی .
-من خیلی خطرناکم به موقعش خاکستر می کنم . خیلی ناراحت شده بودم .پاکتو ازش نگرفتم گفتم باشه برای بعد .
-شراره کمه ؟
-من که نمی دونم چقدر بوده ..
-دو میلیون ..
چنگیز رفت پی کارش .. سامان رو هم یه بار دیدم که اومد و اون پولی رو که به عنوان وام می خواست ازش استفاده کنه برداشت کرد .
-ببینم پسر نکنه وامت رو گرفتی ما رو فراموش کنی ؟ منو از حال مادرت با خبر کن..
یه پرشیای خیلی شیک مشکی زیر پاش بود . ماشینش صفر بود . فکر کنم چنگیز تیموری اونو به عنوان پاداش خوش خد متی که در حق من کرده بود به اون داده بود . منم دیگه به روش نیاوردم تو که علاف چهار پنج میلیون پول بودی پول تعویض ماشینو از کجا آوردی ؟ ولی خیلی عذاب می کشیدم از این که بدون طرح و بر نامه خاصی به فقط انتقام گیری بودم و تا زمان طرح نقشه مناسب باید باهاشون مدارا می کردم . چنگیز بد جوری شیفته من شده بود . من باید از این نقطه ضعف اون نهایت استفاده رو می کردم . از این که من بخوام با سامان باشم ناراحت بود . چند بار این موضوع رو تلفنی بامن در میون گذاشته بود . با این که سامان در حق من نامردی کرده بود ولی طوری واسش دلبری کرده و از محبت گفتم که یه حسی بهم می گفت اونم داره شیفته من و به نظر خودش شیفته سادگی من میشه .
-تازگی ها با بزرگان می پلکی .
-منظورت چیه ؟ منظورت کیه ؟
-چنگیز خان تیموری . بزرگترین سرمایه دار منطقه ..
-اون پیش ما وام می گیره .. چه ربطی داره به زندگی خصوصی من ؟
راستش از بس کار بانکی ورسیدگی به امور مشتریان زیاتد شده بود که فرصت اینونداشتم که فکر کنم با این دو تا انگل چیکار کنم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۵۸

خیلی ناراحت و دمغ بودم . نمی دونستم باید با این دو تا دیوونه چیکار می کردم . چه طور اونا رو به زمین می زدم . تهرانی رئیس بانک هم دیگه کاری به کارم نداشت . حتی ازم نپرسید که چرا با وجود این که اولش مخالف بودم ولی خیلی راحت قبول کردم که تیموری وامشو بگیره . حال و حوصله صفیه رو هم نداشتم . هر چه ازم پرسید چی شده از پاسخ دادن بهش طفره می رفتم . تا اون جایی که می تونستم بهش حال دادم تا دیگه این قدر سوال پیچم نکنه ولی آخرش بهم گفت که شراره تو یه چیزیت هست ؟
-اگه می دونستم این عقیده رو در مورد من داری اصلا باهات حال نمی کردم .
عصبی بودم . سامان بهم گفت که برم به آپارتمانش ولی قبول نکردم و ازش خواستم که اگه بر نامه ای هست همون بهتر که در خونه ما باشه و اونو آوردمش خونه خودم . مجبور شدم تا می تونم فیلم بیام که از سکس با اون لذت می برم وکاری کردم که خیلی زود ارضا شه و خودم هم ارضا نشده ولش کردم . و اما چنگیز رو هم باید طوری باهاش رفتار می کردم که اون بفهمه نمی تونه سر شراره شیره بماله . وقتی بار اول با یه دسته گل و شیک و پیک کرده اومد خونه مون به یاد عباس اشرفی افتادم . که حالا شخصیت دوم بانکی شده بود .. معاون مدیر عامل .. اون اگه می دونست من چه دسته گلی به آب دادم حتما پدر منو در می آورد . هم از این نظر که خودمو وا داده بودم و هم از این لحاظ که بر پرونده ای مهر تایید زده بودم که خلاف و صوری بود . یه دکلته صورتی تنم کرده بودم که از پشت به صورت اریب تا زیر باسنم می رسید .و از جلو هم به صورت اریب نیمی از یکی از سینه هامو انداخته بود بیرون و اونو نشون چشای هیز چنگیز درنده می داد . وقتی که براش چای آورده و شیرینی تعارفش کردم اون دیگه نتونست خود نگه داری کنه و لباشو گذاشت زیر گردنم و قسمت بالای سینه ام که برهنه بود ..
-نههههههه نههههههه نکن .. زوده . زوده حالا زوده . باشه بعد از شام . فردا رو هم تعطیلم . چه عجله ای داری ؟ ..
آخه اون غروب پنجشنبه رو اومده بود پیشم تا فرداغروبشو قصد داشت که پیشم بمونه . شانس آوردم که صفیه و شوهرش رفته بودند به شهر خودشون . وگرنه از دست اون نمی شد در رفت . می خواستم بهونه بیارم که خونواده ام از تهرون اومده و نمی تونم ببینمش .مگه حرفمو باور می کرد ؟ می گفت باشه من خونواده ات رو ببینم . یا این که از اونا دعوت می کرد که بیان خونه شون . چون صفیه خیلی مهربون و مهمون نواز بود . ولی حالا لبای چنگیزو رو سینه ام حس می کردم . خیلی آروم دکلته امو از قسمت سینه داد پایین و کف دستشو حریصانه انداخت رو یکی از سینه هام . از چشاش آتیش می بارید . بایستی اونوتحمل می کردم و از راز و رمز کاراش سر در می آوردم . با اینکه از کاراش بدم میومد ولی مجبور بودم تحملش کنم . چاره ای نداشتم .
-عزیزم حداقل صبر کن شامو ردیفش کنم ..
-نه شری جون . همون که خودت رو ردیف کردی از همه اینا مهم تره . چه زوری هم داشت این چنگیز خان . منو رو دستش بلند کرد و به سمت اتاق خواب رفت .
-ببینم می خوای چیکار کنی ؟
-می خوام همون کاری رو که خودت دوست داری باهات انجام بدم .
-آقا جون کی بهت گفته من دلم می خواد ؟ ..
طوری براش ناز و عشوه گری می کردم که آب از لب و لوچه اش آویزون شده بود . عطری به خودم زده بودم که کیر پسر بچه رو هم شق می کرد چه برسه به کیر مردای هوسبازی مث چنگیز رو ..
-چنگیز این چیه داره شلوارت رو پاره می کنه .
-همونی که شاید تو رو پاره ات کنه .
-از ریشه قطعش می کنم اگه بخواد همچه کاری بکنه .
اینا رو که می گفتم حریص تر می شد .
-تا حالا هیچ زنی جرات نکرده با من این جور حرف بزنه .
-پس تا حالا با هیچ شیر زنی روبرو نشدی . به من میگن شراره .. از این به بعد من و تو با هم متحدیم .تو باید هوای منو داشته باشی تا منم هوای تو روداشته باشم چنگیز .. -این همون چیزی بود که من می خواستم بهت بگم .
-ببینم این جا رو چند خریدی ؟
-اجاره اش کردم . واسه چی می پرسی ..
-هیچی همین جوری ..
دلم می خواست حواسمو ببرم جای دیگه تا همین یه ذره ای رو هم که خوشم میاد دیگه خوشم نیاد . به این فکر می کردم که اون چه جوری با غرورم بازی کرده . سامان رو اجیر کرده تا اون نقشه رو بچینه و پوزخند پیروزی اون و اینکه تا حالا هیشکی اونو شکست نداده حرصمو در می آورد . اما من با یک باند قوی سر و کار داشتم . باندی که شاید نمی شد با اون جنگید . ممکن بود شکایت تیموری رو پیش کسی ببرم که با اون همدسته . دکلته منو در آورده بود . حالا دهنشو رو شورت فانتزی من قرار داده و طوری شورت و کس منو با هم گذاشته بود توی دهنش که بدون این که اراده کنم و دلم بخواد کسم خیس کرده بود و اونم با لذت و اشتهای هر چه تمام تر به این کارش یعنی کس و شورت خوری ادامه می داد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
شیــــــــــــــــــــطون بــــــــــــــــــــلا ۵۹

عصبی شده بودم . دوست نداشتم از این کار خوشم بیاد .. ولی بدون این که بخوام و اراده کنم داشتم لذت می بردم . نه نهههههههه من نمی خوام ولی اون مثل دیوونه ها خودشو بر هنه کرده بود .
-بیا بیا بگیرش این مال تو .. مال تو شراره .. هرچی بخوای برات می گیرم . این قدر سرد نباش . هر چی بخوای برات می گیرم .. ببین اندازه دستته ؟
-میگم اینو از شورتت در آوردی ؟ به کیرت مالیدی ؟ ..
این حرفو که زدم و اسم کیر رو بر زبونم آوردم طوری خوش به حالش شد که انگاری من کیرشو گذاشته باشم توی دهنم و واسش ساک زده باشم . ولی دستبند خوشگلی بود با نگین های خیلی ریز و سفید .. کاری به این نداشتم که کارمزدش چقدره . ولی به صفیه فضول چی می گفتم ؟ چیکار داشت ؟ من می خواستم با چنگیز بجنگم . نباید از اون هدیه قبول می کردم این جوری روحم آلوده می شد . نمی دونستم چی فکر کنم . آیا پذیرش هدیه منطقی بود ؟ اگه فردا براش مایه میومدم اسمشو نمی شد گذاشت نا جوانمردی ؟ ولی نه . ناجوانمردی علیه کسی که از پشت بهت خنجر می زنه و دسیسه می چینه نمی تونه معنای ناجوانمردی رو داشته باشه . این که یک دستبنده خیلی بالاتر از این دستبند حق منه . مال منه . براش خیلی کارا انجام دادم . اون شاید به پول اون روز دهها میلیون تومن سود کرده باشه . پس نباید ناراحت باشم . به دنیای امروز میگن دنیای معامله ولی نمی خوام که اون بدونه .. چی رو بدونه . حاالا که من زیر دست وپای اونم . من مال اونم . من زن اونم .هرچند نه عقدشم نه صیغه اش ولی اسیر اونم . موهای سینه اش مثل موهای سرش یه حالت جو گندمی داشت و تار های سفید در میان سیاهی رنگ موش خود نمایی می کرد . شورتمو خیلی آروم کشید پایین . چاره ای نداشتم جز این که تسلیمش باشم . وقتی که پذیرفته بودم در خونه خودم پذیرای اون باشم در واقع پذیرفته بودم که تسلیم اونم و قبول کنم که هر کاری رو که اون خواست انجامش بدم . چقدر ازش بدم میومد .. ولی یه نگاهی به دستبند گرون قیمتم انداختم تا تونستم اون کیری رو که تلو تلومی خورد وحالا شق شده بود نگاش کنم . همچنان داشت کسمو لیس می زد وزبونشو گذاشته بود اون وسط و می خواست تا انتهای زبونشو فرو کنه توی کسم . حس کردم که باید کمی مدارا کنم . وتا حدی که نه سیخ بسوزه نه کباب باهاش راه بیام .
-دستت درد نکنه چنگیز خان . امید وارم همیشه هوای منو داشته باشی و این جور مهربون باشی .
-هستم . هستم فقط تو بخواه . فقط دلم می خواد بدونی که چه کارا یی ازم بر میاد . من اگه اراده کنم می تونم تو رو همین جایی که هستی رئیست کنم .
نمی دونستم حرفاش تا چه حد درسته و تا چه حد داره خالی بندی می کنه . آخه باید دم خیلی ها رو دید که بشه واسه یکی پستی تقاضا کرد و تازه اگرم پارتی بازی نشه و کسی به حقش برسه تصمیم گیرنده فقط یک نفر یا دو نفر نیستند .
-اوووووووووففففففف یواش تر یواش تر . چه عجله ای داری .. مگه تو زن نداری ؟
رفت یه چیزی بگه حرفشو خورد . حدس زدم که می خواد بگه فراوون . فکرم از کار افتاده بود . آخه همش می خواستم فکر کنم به این که چه جوری میشه حالشو گرفت . نمی دونم چه جوری بعضی ها واسه هم مایه میان . زیر پای همو خالی می کنن . نامردی می کنن و همو فریب میدن . اصلا در ذات من نبود .. کسی که منو فریب داده و ضد حال بهم زده رو می خوام حالشو بگیرم این جور تحت تاثیر قرار گرفتم . وقتی دستمو گذاشتم رو کیرش انگار دنیا رو بهش داده باشن . کیرشو به دهنم نزدیک کردم . واسه این که زیادی دلسردش نکرده باشم کیرشو به لبام چسبونده و بعد یه زبونی بهش زدم و ولش کردم .
-آهههههههه .. جونم داره پر می کشه .. لاپامو باز کرده و دستامو دور کمرش حلقه کرده و سرمو از پهلوش به کمرش چسبوندم. تا دیگه هوس بوسیدن من به سرش نیفته . دستمو دراز کردم به سمت کیرش و اونو رو کسم تنظیم کرده و خیلی نرم وارد کسم شد . خوشم میومد . چشامو بسته بودم و به هیچی فکر نمی کردم ولی اون حداقل پونزده سالی رو ازم بزرگتر بود و ازش بدم میومد . با این حال رفته بودم به دنیای خلسه و بی حالی . دنیایی که در اون برای لحظاتی رو نمی تونستم فکر کنم . از غیظ و هوس پنجه هامو با ناخنای تیزم فرو می کردم توی کمر و پهلوهای گوشت آلود چنگیز . می خواستم دردش بگیره ولی اون از این کارم لذت می برد .
-شراره هر جور که هوس داری چنگم بگیر .. خودت رو ول کن. موتور من مث موتور یه تازه جوون کار می کنه .. وووووویییییی
.. حرصم گرفته بود ولی یه بار دیگه حرکات کیرش توی کس من خوابم کرده بود .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 6 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

شیطون بلا


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA