انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 10 از 15:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  15  پسین »

بابا بخش بر چهار


زن

 
Nazi561: جالبه دستت درد نکنه
ممنونم نازی جان .. دست گل شما هم درد نکنه ..محبت کردی .. با احترام .. دوست و برادرت : ایرانی
     
  
زن

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۷۲

الهام کیر منو همچنان به کون الناز می مالوند . دلم می خواست این کارو ادامه بده ومن دو طرفه لذت ببرم . تنه کیر من در دستای الهام بود و سر کیر به سوراخ کون الناز چسبیده .. دو تایی چه لذتی به من می دادند .. نوک کیر به سوراخ کون مالیده می شد و همون دور و بر سوراخ تمام تنمو به لرزه مینداخت .. تنه کیر هم که توی دست الهام بود یه لذتهایی رو زیر پوست و در مغز استخوناش حس می کردم .. الناز : بابا زود باش بکنش توی کونم این قدر معطل نکن . من منتظرم . می خوام . برم اعلامیه پخش کنم ؟ الهام جون اگه نمی تونی تنظیمش کنی بابا خودش بلده چیکار کنه . -ببینم مگه قبلااز این بر نامه ها داشتین با هم ؟ -نه .. اون از بر نامه هایی که با شما داشته وارده -طوری حرف می زنی که انگاری یه عمره که با هاش بودی .. -آره بابا جونم منو از بچگی دوس داشته .. بیشتروقتا کنار اون می خوابیدم .. آره بابا منو از همون روز اول بیشتر از بقیه دوست داشته . -از تک سوراخ بودنت مشخصه . ..منظور الهام خوب گرفته بودم . اون می خواست بگه که من در مورد سه تا دخترام هم کس و هم کونشونو میگام ولی در مورد اون یعنی الناز جون فقط کونشو می کنم . الناز هم خیلی زرنگ بود و خیلی زود دوزاریش افتاد . -بابا .. دیدی ؟ من که خودم راضیم فرو کنی توی کسم . حالا اون داره به من متلک میگه . که اگه دوستم داری پس برای چی فقط کونمو می کنی .. -الهام این مسخره بازیها چیه . برو توی نوبت خودت بشین که من بعدا بیام سراغ تو .. -پدر اول باید کسمو بکنی . می دونم الناز نمی تونه خوب سیرت کنه . چون تو با کس کردن جون می گیری و من خودم مخلص بابایی گلم هستم .. کیرمو به کون الناز جون فشار داده تا هم دردش بیاد و هم این که یه چند سانتی رو بکنم توش تا فکرش مشغول شه و افکار منفی نبافه . به زور یه چهارسانتی رو کردم توی کونش . دستشو گذاشت جلو دهنش تا پیش خواهرا کم نیاره . دلم می خواست زود تر النازو ار گاسمش می کردم و می رفتم سراغ اونای دیگه .. الهه : پدر پس کی می خوای بیای سر وقت ما . نوبت ما کی می رسه ..؟ المیرا : الهه درست میگه .. تازه بعد از الناز نوبت الهامه .. -دخترا حق با شماست . یک ربع برای هر نفر خوبه ؟ الناز : پدر تا اونجایی که طرف ار گاسم شه خوبه .. المیرا : پدر این درست نیست . اومدیم یکی ار گاسم شه و راستشو نگه و تو باید تمام وقتتو صرف اون کنی .. بد حرفی هم نمی زد این الناز .. در هر حال قرار گذاشتیم که نفری بیست دقیقه و در صورتی که حالشون جا اومده باشه و ار ضا شده باشن اعتراف کنن و وجدانی کار کنن . یه اشاره ای هم به الهام کردم که بیاد سروقت خواهرش و انگولکش کنه تا زود تر به ار گاسم برسه . فقط تنها کاری که می تونست بکنه این بود که سینه های اونو دست مالی کنه . -اوووووووهههههه ..بابا بابا فشارش بکیر .. کیرت رو بفرست بره تا ته . -عزیزم این که امکان نداره . این کیر تا ته برو نیست -حالا همونم نصفه بفرست . بذار تا یه جایی بره بیشتر از اون مقداری که توی کون خواهرام میذاری .. الهه : خودت داری میگی که از ما کون گشاد تر هستی . ببینم هنوز هیچی نشده پسرای دانشگاه تر تیبت رو دادن ؟ -من جز بابابام با هیچ مرد دیگه ای نبوده نخواهم بود . حتی اگه شما شوهر کنین من حاضرم شناسنامه مو عوض کنم زن بابام شم . المیرا : یخ نکنی . حتما می خوای ازش بچه دار هم بشی . -خب از دواج و زن و شوهر شدن که بی بچه نمیشه . لطف زندگی مشترک در اینه که میوه ای شیرین به نام فرزند, زندگی رو شیرین تر کنه . می دونستم الناز در اون لحظات داره شوخی می کنه ولی یه جورایی داره حال بقیه رو می گیره . از این همه خونسردی و بهتره بگم تسلط اون خوشم میود . الهام داشت سینه های خواهرشو می خورد و منم کف دستمو گذاشته بودم رو قاچای کونش . وقتی کیرم می رفت توی کون الناز و بر می گشت حس می کردم که اون خیلی تونسته رو من نفوذ کنه .. ولی خیلی بهم می چسبید که تا ساعتها فقط الناز خودمو بکنم و به هیچی دیگه فکر نکنم . یه اشاره ای به سه تا دختر دیگه ام کردم و گفتم فعلا کاری به کارم نداشته باشین تا فکر کنم چه کار باید کرد .. می دونستم دختر خوشگلم دردش می گیره . ولی چه مزه ای می داد کون تنگو این جوری گاییدن .. اوووووففففف عاشق کون الناز و اون سوراخ شده بودم . دوست داشتم اول کلی ماچش کنم و بعد توی کونش می ذاشتم . ولی این سه تا حسود ول کن نبودن ... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
SALARKHAN: درود این داستانم بلاخره رسید به اصل مطلب ممنون استاد منتظر بقیشیم
درود بر سالار خان عزیز .. ممنونم که داستانو پیگیری می کنی .. در هر حال هرچیزی یه مقدمه ای لازم داره .البته باباهه چند قسمت قبل هم با دختراش بوده ... اون زمان قدیم یک هفته عروسی می گرفتن . باز خوبه الان یک روز می گیرن .. البته از چند قسمت آینده می خوام یه تفاوتی هم بین این داستان و داستان قبلی ام بابا تقسیم بر سه به وجود بیارم که دیگه یکنواخت نشه .. قسمت بعدی این داستان میشه برای پس فردا شب ...با احترام و درود بی پایان ..دوست و برادرت : ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۷۳

یه لحظه الناز یه تکونی خورد و دستاشو گذاشت رو دستای الهام که رو سینه هاش قرار داشت و اونومحکم تر رو سینه هاش فشار داده و برای لحظاتی به خود لرزید . . ثانیه هایی بعد ازم خواست که ادامه بدم . الهام : بسه دیگه حالا که ار گاسم شدی باید ول کنی -کی میگه من ار ضا شدم . -دروغ نگو دختر من خودم همه حالات یک زنو در این جور مواقع می دونم تو نمی خوای سرم کلاه بذاری . ببینم نکنه انتظار داری که بابا تا صبح تو رو بکنه . تو که می دونی این کار امکان نداره . المیرا : از بس تو به این دختره رو دادی . بابا هم تقصیر داره . دختره فکر نمی کنه که ما هم آدمیم . الهه : بیا پایین .. برو یه گوشه تا شر درست نکردی .. دهنمو گذاشتم زیر گوش الناز و خیلی آروم بهش گفتم عزیزم دوستت دارم تو که می دونی من تو رو از همه بیشتر دوست دارم . حالا کوتاه بیا و.. الناز عصبی شد و صدا شو برد بالا . طوری که رسوا شدم . -کی میگه تو منو از همه بیشتر دوست داری . این سه تا هر چی از دهنشون در میاد دارن به من میگن و تو ساکت نشستی .. المیرا : به ! به ! چشمم روشن . حالا فهمیدیم که بابا جون ما زیر گوشی چی به دختر ناز پرورده اش می گه . پس تو ته تغاری خودت رو بیشتر از ما دوست داری . -کاری نکنین که من سکس خانوادگی رو با دخترام تعطیل کنم . در ضمن شما دیگه باید به فکر از دواج باشین . الهه : ما یه بار از دواج کردیم بسمونه . الان باید اونایی از دواج کنن که طعم شیرین از دواج و زیر شوهر خوابیدنو نچشیدن . هر چند تو الهام جون از خط خارج شده رو هم میشه جزو از دواج کرده ها حساب کرد . الناز : منو بابام از خط خارج می کنه .. خلاصه الناز رفت آشپز خونه .. انگاری دلشو نداشت که ببینه کیر پدرش رفته توی بدن خواهراش . از بس این دختره حسود و بابایی بود . همه چی رو برای خودش می خواست . قبل ار این که به دنیا بیاد با خودم گفته بودم که این یکی دیگه پسره . وقتی هم که دنیا اومد عصبی شده بودم از این که چرا چهار تا دختر دارم و این یکی پسر در نیومد ولی طوری از همون اول محبتش توی دلم افتاد که خدا رو شکر می کردم از این که اونو به من داده و همش می خواستم که اونو به حساب کفران نعمت من نذاره و سرش بلا نیاره . حالا هم همش به این فکر بودم که نکنه از من دلخور شده رفته به یه گوشه ای . الهام : بابا دراز بکش بینیم . به اندازه کافی به این الناز رو دادی .. پس از گاییدن کون الناز جون می چسبید و می ارزید که یه کون تپل تر و مشتی تر بیاد رو کیر من بشینه . تو کون النازآب نریخته اون بیچاره هم چیزی نگفته بود . منم حرفی نزدم . چون می دونستم این سه تا بعدا پدر منو در میارن . کیرم همچنان تیز بود و کلفت . با توجه به این که النازو گاییده بودم و آبمو خالی نکرده بودم با هوسی زیاد داشتم الهامو می کردم . -جووووون فدات بابایی . کونو ببین کیف کن . چیه اون دختر ترکه ای لاغرو می کنی و فکر می کنی داری لذت می بری -عزیزم من همه شما رو دوست دارم پشت سر خواهرتم این قدر حرف نزن . الهام دیگه از خود بی خود شده بود . سنگ تموم گذاشته بود . مخصوصا اگه یکی در میون جمعی باشه که داره رقابتی کار می کنه و می خواد جنس و کالا و فر آورده خودشو بهتر نشون بده حسابی خودشو به آب و آتیش می زنه .. دو تا آتیش دیگه هم به دقت مراقب کار ها بودند و حواسشون هم به این بود که تاب و توانی هم برای اونا داشته باشم . .. المیرا : حواست باشه به ما که رسیدی کم نیاری .. الهام : چی داری میگی می بینی که من رو کیر بابام نشستم و دارم کار می کنم . مث شما تنبل نیستم که نتونم خودمو تکون بدم و بابای بیچاره باید همش به خودش فشار بیاره ..الهه : به موقعش ما هم میریم رو کیر بابا . میگی نه بکش کنار تا ببینی ما چه جوری حال میدیم . ولی ما دوست داریم بابا جونمون هر جوری که لذت می بره کارشو انجام بده . دیگه گذاشتم دخترام هر جوری که دوست دارن کل کل کنن . حوصله منوسر آورده بودن . من نمی دونم این فکشون خسته نمی شد از بس حرف می زدند ؟ -اووووووفففففف ساکت خواهرا داره خوشم میاد .. با انگشتام نوک سینه های الهامو توی دستام می گردوندم . -بابا همین جوری با نوک سینه هام بازی کن .. الهه اومد و داشت آروم آروم با سوراخ کون الهام ور می رفت . الهام رو من خم شد و لبامو بوسید و در حال بوسیدن به ناگهان گازش گرفت .. بعد از چند دقیقه طوری داغ کرده بودم که آب کیرم سر بالایی و همزمان با ارضا شدن الهام خالی شد ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۷۴

ولی الهام ول کنم نبود . -زوده بابایی .. بابا جونم زوده . من بازم می خوام سیر نشدم . کیرمی خوام .. بابا .. خوشم اومد .. المیرا : بسه این قدر شلوغش نکن .. -خودت بس کن . تو چند وقت شوهر داشتی و کلی حال کردی . حالا من می خوام چند دقیقه ای بیشتر حال کنم . آسمون که به زمین نیومده .. بابا کونو داری ؟ حال می کنی .. یه تکونی به کونش داد تا کیرم در آد و خودشو جلوتر کشوند . حالا می خواست سوراخ کونشو بذاره سر کیر من تا اونو بکنم ولی این جوری کمی سخت تر نشون می داد و شاید اون لذتی رو که دوست داشت نمی برد . کیرمنم کمی شل شده بود و در اون حالتی که الهام می خواست روش بشینه همش سوراخ کونو رد می کرد . از جام پا شدم و رفتم پشت الهام قمبل شده قرار گرفتم . تا بخوام کیرمو از پشت بمالونم به شکاف وسط کون الهام .. الهه که نفر آخر توی صف بود فوری اومد جلو و کیرمو گذاشت دهنش .. الهام : الهه چرا وقفه میندازی .. المیرا : الهام خوب نیست که آدم با خواهر بزرگش این طور حرف بزنه . اون نفر آخر هم هست و تو هم حالا ارضا شدی و دست بر دار هم نیستی . تازه یه ساکی به کیر بابا می زنه و داره اونو برای کونت شقش می کنه . این به جای دست شما درد نکنه هست ؟ الهام ساکت شد .. الهه هم تا اونجایی که می تونست بهم حال داد و ته مونده های آب کیر منو که سر بالایی توی کس الهام خالی کرده بودم نوش کرد .. -عزیزم الهه جون حالا اگه رضایت میدی بابات کیرشو از دهنت بکشه بیرون .. واسم ناز می کرد و سرشو به طرف بالا تکون می داد . الهام خیلی خشمگین شده بود . المیرا : آبجی الهام این قدر سختگیری نکن . حالا این کیر مگه چی داره .. اگه الان بابا بذاره توی کونت ببینیم تحملشو داره .. الهام : خانومی اگه کیر بابا چیزی نداره پس چرا واسش این قدر دارین با هم بحث می کنین . بذارین یه حال درست و حسابی بکنیم . مثلا الهه نفرآخره ولی فکر نمی کنم همچینام مظلوم واقع شده باشه . واسه این که وقتی اون رو کیر بابا بشینه فقط خودشه و خودش . دیگه ما هم ارضا شدیم و بهونه ای هم نداریم که پارازیت شیم .. خلاصه بالاخره کیرمون از دهن دختر اولی مون آزاد شد و اونو محکم به سوراخ کون دختر سومی فشارش دادیم .. -بابا محکم .. بذار بره اون داخل . من مث بقیه سوسول نیستم . -ببینم شما دخترا چطوره که همدیگه رو می بینین در کون دادن شجاع میشین . -پدر! الهام تو که همیشه شجاع بوده . غیر این که نیست . -امان از دست تو . من نمی دونم دیگه با تو چیکار کنم . -کاری که نمی تونی بکنی .. فقط کیرت رو فشار بده بره . دیگه کاریت نباشه . -آخه این جوری خشکه دردت می گیره -بابا دخترت به خاطر کیر بابا و لذت بردنش تحمل می کنه . مثل بعضی دخترا سوسول نیستم . کیرمو که رو به جلو و به طرف مقعد الهام حرکت دادم دیدم یه حالت چرب و روغنی داره . ای دختر کلک .. معلوم نبود کی کارشو کرده و وقتی بقیه گرم صحبت بودند طوری سوراخ کونشو چرب کرده که نه تنها کسی ندیده بلکه مشخص هم نبود . یه چند سانت اول خیلی نرم رفت توی کونش .. تنمو رو کمر الهام خوابونده و خیلی آروم بهش گفتم ای ناقلای کلک باز . لباشو به علامت بوس غنچه کرد و گفت بابا صداشو در نیار . من با این دخترای کلکم چیکار می کردم . با این حال دلم می خواست علی الحساب سه تای اولی رو شوهرشون می دادم تا یه سر و سامونی بگیرن . شاید هومن و امیر و منان آدم شده باشن . اگه موی سرشونو هم اصلاح کنن اون اخلاق بچگی و بی غیرت بازیهاشونو می خوان چه جوری اصلاح کنن .. فعلا ولش . کون الهامو عشق است .. یه فشار دیگه کیرمو تا نصفه ها برد توی کون الهام .. حالا نرم تلمبه می زدم و دیگه نذاشتم کیرم بیشتر از نصف بره توکونش .. -بابا اگه دوست داری می تونی این طرفو هم آبش بدی . -عزیزم صرفه جویی در مصرف آب سبب میشه که به همه آب برسه دچار کمبود آب نشیم . -بابا این دیگه چیه . چی می شد آقایون هر قدر دلشون می خواست می تونستن آبشونو بیارن . -عزیزم سیستم بدنی اونا این طوره . حالا تو رضایت بده .. این قدر لج نکن .. یه نگاهی به هیکل دو تا دخترم که در دو طرفم بودن انداختم و دیگه متوجه شدم که نباید زیاد لفتش بدم . اونا می خواستن با یه نفر حال کنن ولی من باید چهار تا رو می کردم یکی از یکی بهتر و خواستنی تر و داغ تر .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 75

کون الهامو هم به اندازه کافی کرده بودم . -الهام جون فدات شم .. حس می کنم دوبار ارضات کردم . قربونت حالا که شما این جوری می دونین که چی به چیه اگه هرشبی بیام کنار یکی از شما خیلی بهتره .. هر جوری بود اونو فرستادم که بره . نمی دونستم که اون کجا رفته . ظاهرا مثل الناز غیبش زده بود . حالا من مونده بودم دو تا دخترای دیگه ام . -اووووووخخخخخخخخ فدای این کونش بشم . آب داخل کیرم و پشتش جمع شده بود . دیگه نمی دونستم باید چه جوری اونو بکنم که آبم دیر تر بیاد . خیلی سخته جلو گیری کردن . کون المیرا رو در حالت قمبلی خیلی دوست داشتم . اصلا من از این حالت لذت می بردم و خیلی به من مزه می داد . -جوووووووووون .. الهه : پدر این قدر نازشو نکش و قربون صدقه اش نرو . من تا حالا دیدم که دو نفرو کردی و اینم نفر سومه . دیگه من دارم داغون میشم . اصلا این جوری حقش و حقم نیست . -راست میگی الهه میشه دو کار انجام داد . یا دفعه دیگه از اول شروع کنیم . یعنی تو نفر اول باشی . یا این که من یک شب درمیون مهمون یکی از شما باشم و یک روز هم دسته جمعی بیاین منزل من . و حداقل دو روزی رو استراحت کنیم .. الهه : البته بابا جون اگه بخواین این کارو بکنین شما دوروز استراحت می کنین . چون ما که با چهار نفر در گیر نیستیم .. المیرا در یه استیل سگی و زانو زاده و قمبل کرده نشسته بود و من مچ پاشو گرفته و انگشتاشو دونه به دونه می لیسیدم .. -اووووووههههههه بابا باااااباااااا کسسسسسسم کسسسسسسم داره می ترکه .. کف دستشو رو کسش کشید و خیسی اونو به من نشون دادو گفت -ایناهاش بابا یه نگاهی بهش بنداز ببین چه خبره .. الهه : مال منم همینه دیگه . تازه مال من بیشتر .. تو نشستی و دو سری سکسو دیدی . اما من این سری سوممه . دیگه تاب ندارم . طاقت ندارم . وااااااایییییییی پدر زود باش . زود باش خواهرمو بکن . راضیش کن .. -صبر داشته باش . قول میدم که به تو که رسیدم بیشتر برات وقت بذارم . اوووووووههههههه المیرا دستت درد گرفت . من اون انگشتاتو دو نه به دونه می خورم . المیرا پنج تا انگشت و کف دستشو که به کسش مالیده بود به دهنم نزدیک کرد دونه به دونه انگشتاشو میک می زدم و همه رو با لذت می خوردم . -جووووووووون .. بازم بمال به کست بده بابایی بخوره .. چند بار این کارو کرد و ازم خواست که به خوردن انگشتای پاش و لیس زدن به پشت پا ادامه بدم . حس کردم کون دخترم داغ و سرخ شده . شاید گرمای کس اون بوده که به اطرافش سرایت کرده . قبل از این که کیرمو از پشت فرو کنم توی کسش باید یه حال جانانه با اون می کردم . پشت پاشو حسابی لیس زدم و بعدشم الهه اومد جلو و گردنشو کج کرد و یه جوری کیرمو نگاه کرد که آدم فکر می کرد یه گرسنه ای داره به کباب نگاه می کنه . کیر منم شده بود عین یک شیشلیک دراز و کلفت .. با این که المیرا در خماری قرار داشت ولی کیرمو گذاشتم که الهه جون ساکش بزنه در عوض کف دستمو گذاشتم روی کس المیرا و با کس چرب و خیسش بازی می کردم . -پدر جونی من کیر می خوام . زود باش زود باش .. -یه دقیقه صبر کن این خواهرتم دل داره دیگه . حالا دلیل نمیشه چون زود تر از همه از دواج کرده امشبه رو نوبت آخر بهش خورده این جور در خماری بمونه . اون که نخواسته زود تر از شما به دنیا بیاد . -الهه حواست باشه آب کیر بابا رو خالیش نکنی .رو الناز که نریخته .. یک بار الهام آبشو آورده.. یکی واسه من کنار گذاشته و یکی واسه تو -حالا این قدر سر و صدا نکن اگه اون دو تا بشنون سر و صدا می کنن و فکر می کنن که بین شما فرق گذاشتم آخه من دیگه جون ندارم . حس و حالی ندارم . کارخانه آب سازی که ندارم . المیرا : بابا جونم اتفاقا خیلی هم داری . -عزیزم همه رو که نمیشه یه دفعه خالی کرد . دستی بر سر الهه کشیده و کیرمو از دهنش وقتی بیرون کشیدم که داشت آروم آروم به خواب می رفت .. خیلی هم کلفت و جوندار نشون می داد . دلم می خواست کیرمو به تمام تیکه های کون المیرا فرو می کردم و باهاش حال می کردم . .-پدر انگاری تمام دختراتو یک مدل می کنی -واسه اینه که بابات عاشق کونه .. خیلی حال می کنه باهاش .. یعنی کونو می بینه می ذاره توی کس . .. -بابا چقدر آتیشی شده .. همین جور که داره میره توی کسم دور و برشو داره می سوزونه .. -تا آخرشم می سوزونه . -حالا یه خورده محکم تر بزن .. محکم تر .. جووووووووون ... چه حال و هواییه .. آخخخخخخخ دارم می میرم .. . -المیرا سوختم سوختم .. -بابا حواست باشه یه سانت هم نباید کیرتو کوچیکش کنی . من خیلی صبر کردم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 76

المیرا من دیگه طاقت ندارم . کون گنده دختر دومی من طوری بود که وقتی هم خودشو از عقب به من می مالوند هوس من خیلی زیاد تر شده و طوری داغ می شدم که حتما باید آبم خالی می شد -بابا من می دونم کیرت شقی خودشو نگه می داره و اون قدر کلفت و دراز می مونه که اگه توی کسم آب بریزی بازم بتونی منو بکنی ولی از حال تو با خبرم . اگه زود انزال شی دیگه من برات لطفی ندارم و سریع میری روی الهه .... الهه : چقدر بخیلی تو دختر .. من خیلی وقته منتظرم . آدم که این قدر بد جنس نمیشه .. -ببینم تو حاضری که ار گاسم نشده بابا رو تحویل یکی دیگه بدیش چرا حالیت نیست . من اگه سر حال نشم و آب کسم خالی نشه میفتم رو سر همه تون . تو بیا جای من ببینم چیکار می کنی ... شاید المیرا تا حدودی راست می گفت .. ولی با این حال باید نشون می دادم که این جا مرد حرف اول رو می زنه . من هم باباشون بودم و هم به عنوان معشوق و بکن اونا . باید حرف من خریدار می داشت .. کونشو محکم در آغوشم گرفته و ضربات سهمگینمو یکی پس از دیگری بر پیکر دختر تپلم وارد می کردم . می دونستم که اون تا ساعتها جا داره که جوابگو باشه . هم بنیه اش قوی بود و هم شوق زیادی داشت به این که بره زیر کیر, اونم از نوع جنس کیر بابایی . -المیرا تو این همه بار رو از کجا داشتی .. -فعلا که دارم توی خونه بابام خالیش می کنم . چی می شد تو شناسنامه ات می نوشتن المیرا زن اردلان .. دیگه اون وقت بابایی هر روز با زبونم خونه رو تمیز می کردم . می شدم کد بانو .. هیچی ازت نمی خواستم جز همین کیری رو که الان فرو کردی توی کس من و داری مانور میدی .. آووووووهههههههه کسسسسسسم کسسسسسسم بابا می خاره ... نههههههه بابا آبت اومد -اوووووههههههه جوووووووون .. کونتو قربون .. بازم می کنمت .. می کنمت .. با عشق و هوسم می کنمت . نترس المیرا بی حال نمیشم .. -بابا حق نداری تا کسمو خوب خوب نکردی بذاری توی کونم . -تو منو دیوونه کردی دختر باشه . باشه . هر چی تو بگی .. کیرم یه نموره ای شل شده بود وراستش حق با المیرا بود حالا دلم یه هوس تازه می خواست و می خواستم برم رو تن الهه ولی به المیرا قول داده بودم . می دونستم که اگه به پنج دقیقه ای رو تلمبه بزنم میل به اونم خود به خود بر می گرده و همین طور هم شد . از نو شروع کردم .. -دیدی المیرا بهت نگفتم که من می تونم ؟.. دوستت دارم .. جووووووون .. عجب کونی .. اووووووخخخخخخخ مال خودمه ..-آره بابا جونم همش مال تو . اصلا اگه دوست داری من شبا همش میام پیش تو می خوابم یه لحظه از پیشت دور نمیشم . الهه : فعلا داری زیادی زیر کیر بابا حال می کنی . شبا موندنو پیشکش .. -بابا بچسبون بچسبون نزدیکه .. زود باش .. زود باش .. اوووووخخخخخخ دارم یه حالی میشم .. الهه جون اگه بدونی چه کیفی داره . دارم بال بال می زنم پر واز می کنم . الهه : اوهوی ندید بدید یه جوری میگی که انگاری من تا حالا از این حال و هوا نداشتم . خودتو هم که کم ارگاسم نشدی .. المیرا سرشو به دور و برش می گردوند و چشاش خمار شده بود و یه فشاری به خودش آورد و ساکت شد . ترسیدم که الهه متوجه ارگاسم اون شه هنوز کون المیرا رو نکرده به من بگه که برم سمت اون . فوری کیرمو در اورده فروش کردم توی کون المیرا -آخخخخخخخخ بااااااباااااااااا دردم اومد .. پاره ام کردی .. سر و صدا باعث شد که الهه اصلا به این فکر نباشه که خواهرش ارضا شده .. چه حالی هم می کردم با کون المیرا . کف دستمو می زدم به کونش .. یه لرزش ژله ای مانندی پیدا می کرد که اصلا دوست ند اشتم به این زودی دست بکشم .. این کونا رو من تا این میزان گشادش کرده بودم . فکر نکنم شوهرمرحومشون اونارو از کون می کرده . وقتی کونشو می کردم کاملا پلمب بود یا حالا اگه یکی دوبار هم کون داده باشه اونو دیگه باید از کارشناسان و آشنایان به امور فن کون کنی می پرسیدم. -اوووووووفففف ..چه کون براقی داری .. ببینم اپیلاسیون میری ؟ -نه بابایی همین جوری مادر زادیه .. -آره ولی به مادرت نرفتی اون باید کلی به کونش می رسید تا اونو برق مینداخت . -دلت برای کون مامان تنگ شده ؟-چی داری میگی اون حالا مال دیگرانه .. این آخراشم مال دیگران بود . ولی من ضرر نکردم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 77

عزیزم المیرا المیرا -جوووووووون بابا جون .. بگو برات چیکار کنم .. -هیچی دلم می خواد آبمو توی کونت خالی کنم . خیلی بهم مزه میده . این کون تو منو به جوری می کنه . هرچی رو که توی کمرم داشتم انگاری جمع کرده آورده پشت کیرم و دارم می ریزمش بیرون .. -پس بابا صبر کن من خودمو خوب تنظیمش کنم و کونمو یه جوری دور کیرت بگردونم که حسابی حال کنی .. الهه : المیرا تمام آب بابا رو خالیش نکنی -من اگه بخوام هم خالی خالی نمیشه ولی تا یه حدی می تونم بیشترش کنم .. بیشتر بیرونش بیارم . الهه : بابا پس کی نوبت من میشه -عزیزم صبر کن الان که کار خواهرت رو تموم کردم به تو هم می رسم . دیگه می تونیم هر قدر که دوست داریم با هم حال کنیم .. فقط به اون حرارت کیرم فکر می کردم و به کون گنده و براق دخترم . اونو کاملا انداخته بودم توی دید .. -آههههههههه داره میاد هووووووووو.. هووووووووفففففف .-بابا خالی کن .. بریز .. چقدر داشت میومد معلوم نبود . این همه رو من کجا داشتم .. وقتی که حس کردم دیگه آبم نمیاد و آخراشه بازم المیرا یه کون گردونی دیگه انجام داد و حس کردم چند قطره دیگه هم ازم کشید .. کیرمو کشیدم بیرون .-الهه جون بذار یه پنج دقیقه استراحت کنم .. هم بخوابم هم کیرم ریکاوری بشه .. الهه رفت سمت خواهرش و دیگه بی اندازه بی تاب شده بود . بهش حق می دادم . شاهد سه تا سکس بودن و در انتظار نشستن تا این حد ریاضت کشی ها رو هم داره . آدم چند تا صحنه سکسی می بینه و حالی به حالی میشه . نمی دونه چیکار کنه . چیزی هم در دسترس نداره . ولی وقتی که یه لقمه حاضر و آماده و چرب و نرم به نام بابا در کنارش باشه ... اوووووففففففف این چه صبریه که این دختر داشته و داره من نمی دونم . دختر بزرگ خودمه دیگه . هر چند اون والمیرا به الناز حسادت کرده و با الهام هم کل کل می کنن ولی بازم همه دخترام دوست داشتنی هستند و منم شاید اگه جای اونا می بودم یه همچین حالتایی رو می داشتم . الهه زبونشو گذاشت زیر سوراخ کون خواهرش المیرا .. منی من که در حال پس زدن بود رو لیس می زد و با اشتها اونو می خورد .. -الهه این آبی رو که داری می خوری بابا ریخته توی کون من . حق منه . از من یا بابا اجازه شو گرفتی ؟ .. الهه گوشش به این حرفا بدهکار نبود .. -من نمی دونستم اینم اجازه می خواد . آخه این جوری که تو کونتو چرخوندی و بابا همه آبشو توی کونت خالی کرد فکر نکنم چیزی واسه من مونده باشه . درست میگم بابایی ؟ -شنیدن کی بود مانند دیدن .. جوجه رو آخر پاییز می شمرن . بهت گفتم یه چند دقیقه ای می خوام چرت بزنم دوست داری رو کس و کونت چرت بزنم ؟ -بابا این المیرا داره گدا بازی در میاره میگه آب کیر بابا رو حق نداری بخوری -المیرا ! الهام ! بچه بازی رو بذارین کنار .. من دارم دو تا دختر بالای هیجده سال رو می کنم . این بحث ها چیه .. شما الان بچه کوچیک نیستین که وقتی از بیرون براتون هله هوله می آوردم از هم می قاپیدین .. الهه : بابا این المیرا همش مال منو می خورد . ..المیرا : فعلا که تو داری مال منو می خوری . اینو گفت و دو سه تا از انگشتاشو فرو کرد توی کونش و چند قطره از منی منو که هنوز داخل سوراخ کونش و اون وسطا باقی مونده بود کشید بیرون و انگشتاشو لیسید .. ولی الهه زبونشو گذاشت رو همون قسمت .. و سوراخ کون خواهرشو لیس زد .. دیوونه ها اصلا معلوم نبود دارن چیکار می کنن. الهه رو سمت خودم کشیدم و گفتم دختر داری چیکار می کنی -بابا ازخودت بپرس . این که نمیشه من همش ببینم و حسرت بکشم و حالم گرفته شه . -مگه اردلان مرده . بیا عزیزم خودم هواتو دارم . اگه نمی خوای و می خوای قهر کنی و جریمه ام کنی به من بگو که دیگه برم بخوابم -بابا می کشمت .. -راستی راستی ؟ -کدوم دخترو دیدی که راضی به کشتن باباش شه . اول از همه کیرمو گذاشت توی دهنش تا یک تیر دو نشون کرده باشه هم آبمو خورده باشه و هم اونو برای کس و کونش شق کنه . الان برای چند مین بار بود که کیرمو ساک می زد . -اوووووووهههههه خیلی زود درازش کردی .. اگه الان بره توی کست با هیجانی که داره این شق بودنش موندگار میشه .. الهه لاپاشو باز کرد تا کیر من این بار برای ارضاکردنش تلاششو بکنه . یه لحظه حواسم رفت به اون لحظه ای که به دنیا اومده بود و من چقدر خوشحال بودم. .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۷۸

-بابا فدات شم . کوسم داره می ترکه . نمی دونم باید چیکار کنم ... -الان که کیرمو داخلش داری . اونو همچین کرده بودم توی کس الهه که چشاش داشت از حدقه در میومد . -عزیزم ببینم اگه کست داره می ترکه من کیرمو از داخلش بکشم بیرون -نه بابا .. اگه بکشی بیرون اون وقت من می ترکم . المیرا هم از جاش پا شد و رفت . معلوم نبود این دخترا کجا رفته بودن ولی حالا من مونده بودم و الهه که هر کاری که دلمون می خواست می تونستیم انجام بدیم بدون پارازیت بقیه دخترا . -اووووووهههههه پدر پدر خیلی دوستت دارم .-ببینم این جوری بهتر نشد ؟ حالا فقط من و توهستیم .. -پدر گازم بگیر گازم بگیر منو کبودم کن . دلم می خواد به خواهرام نشون بدم و بگم این کار بابامه اون منو این جوری کرده . دوست دارم لذت ببرم . خوشم بیاد . -تو دیوونه هستی دختر و منو هم داری دیوونه می کنی . امان از دست تو . -بابا دلت میاد به من میگی دیوونه . ؟ -آخه من دیوونه ها رو دوست دارم -آره بابایی من دیوونه توام . من دوستت دارم . عاشقتم . -بابا حالا منو محکم تر بزن . محکم تر بکن . بیشتر ازاونا باید منو بکنی . -اگه پدرت خسته باشه چی ؟ -نه این قبول نیست . من باهات قهر می کنم . قهر می کنم .. خیلی خسته و درب و داغون بودم . دوباره فکرم رفت پیش این که باید یه کاری کنم که هر جوری شده این امیر و هومن و منان یه بار دیگه بیان خواستگاری این دخترام . یه جورایی حس می کردم که اونا زیاده از حد امروزی و غربی باشن و بتونم پیش اونا با دخترام حال کنم . و سه تا دخترمو با هاشون به اشتراک بذارم . ولی شایدم این یک رویا بود . معمولا مردای ایرانی با این جور سکسهای گروهی و به اشتراک گذاری موافق نیستند . تازه اون سه تا داداش سه تا باجناق می شدند و سه تا خواهر سه تا جاری و می تونستن با هم ضربدری سکس کنن . اگه منو هم توی گروه خودشون جا می دادن دیگه مجبور نبودم شبانه روزی خودمو هلاک کرده با فشار سکس کنم . دلشم نداشتم دخترامو شوهر بدم . هر چند دو تا شونو قبلا شوهر داده بودم و دوست پسر الهام هم دختریشو قبلا گرفته بود .. اگه این سه تا رو ردشون می کردم من و الناز تنها می شدیم ..جووووووون .. اون حتما بازم از این می گفت که من می خوام زن بابایی بشم . من می خوام دختریمو اون بگیره . آخه من نمی دونم چرا این دختر از خر شیطون پیاده بشو نبود .. -بابا چرا کیرت رو توی کس من نگه داشتی . این که شل شده داره می زنه بیرون . نفر آخر هم شدیم باید این درد سرا رو هم بکشم . .. پاک کلافه شده بودم . این تازه از امروزش بود .. حتما هر روز یا یک روز در میون از این بر نامه ها داشتیم . الهه که خیلی حشری نشون می داداومد روم و کسشو طوری روی کیرم و سرش می کشید که بیضه هام و آلتم درد گرفته دچار سوزش شده بود ولی صدام در نمیومد . -عزیزم می خوام پا شم و از پشت بذارم توی کست .. -چیه بابا این جوری لذت نمی بری ؟ خوشت نمیاد ؟ -چی می گفتم بهش . می گفتم که دردم گرفته ؟ -چرا عزیزم خیلی کیف می ده ولی دوست دارم کون خوشگل تو رو ببینم . -بابا کونم از کون المیرا خوشگل تره ؟ اون الکی کون گنده کرده . منم اگه بخوام می تونم کونمو شکل کون اون و حتی گنده تر در بیارم ولی چه به درد می خوره . زشت میشه .. من می خواستم زود تر کارمون تموم شه و در رم حالا این دختر داشت اندازه گیری کون رو به رخم می کشید . . کون الهه هم بد چیزی نبود . دیگه حوصله گاییدن سوراخ کون و مقعدشو نداشتم . تمام تنم درد می کرد . یه مردی که چهار تا زن هم داشته باشه تمام این زنا رو با هم نمی کنه . ولی کس های کوچولو و غنچه ای دخترای گلم یکی از یکی با حال تر نشون می دادند اما هیشکدومشون به نازی کس الناز من نبودن . خیلی هم اصرار می کرد که پرده شو بر دارم ولی من دلم رضا نمی داد که دختر گلمو ناقصش کنم . سرعت کیر و شدت ضربه بر کس الهه رو زیادش کردم .. -اییییییی ایییییییی باباییییییی کسسسسسم ووووویییییییی کسسسسسسم .. بزن کیرت رو بززززززن محکم تر .. بابا کسمو جرش بده .. انگشتشو برده بود طرف کونش و با سوراخ کونش بازی می کرد . دستمو گذاشتم رو همون دستش .. سرشو با یه لبخند به طرف من بر گردوند . -عزیزم بذار خودم با سوراخت حال کنم . -بابا کسمو که کردی میدم کونمو هم بکنی .. ای وای اون واسه این که خوش به حالم کنه و از اون جایی هم که می دونست پدرش چقدر کون کردن رو دوست داره می خواست به من کون هم بده .. چاره ای نداشتم باید هدیه شو قبول می کردم . اگه این کیر لعنتی تا اون موقع بتونه شق شه ؟.... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۷۹

الهه ناز من تا می تونست کاری کرد که به من خوش بگذره و حال بده و حال بکنه .. منم حسابی از کون خوشگلش استفاده کردم و کسشو گاییدم .. هرچند درا متیاز دهی و قدرت تحریک کنندگی قالب کون به کون دختر دومم المیرا رای می دادم . دیگه به عنوان یک داور باید بی طرفانه قضاوت می کردم . -عزیزم اووووووههههههه کسسست چقدر پر هیجانه .. مثل این که داره دور خودش می رقصه و منو هم می رقصونه . -اگه دوست داشته باشی همیشه برات می رقصه . همیشه برات می خونه . -حالا نمیشه برام لالایی بخونه چون خوابم گرفته -بابا باهات قهر می کنم .. -حالا این قدر ناز نکن . قهر کردنای شما دخترا عین نازکردنه ولی خوشم میاد همون حس و حال و هوای بچگی هاتونو دارین . چقدر ناز و دوست داشتنی هستین . عزیزم نزدیکه ؟ -نزدیکه چی بابا ؟ -نزدیکه آبت بیاد ؟ آخه من دیگه باید بخوابم -خواب ؟ بابا وقتی با دخترات هستی دیگه از خواب حرف نزن . الان تو و سه تا از دخترات بیکارین . الناز هم که گاهی می تونه خودشو به ما برسونه . دیگه تمنا می کنم که صحبت بی وفایی نکنی که من خیلی دلخور میشم . ووووووییییییی بابا جونم چقدر حرف می زنی ؟ -تو که همش داری حرف می زنی -اووووووفففففف دیگه حرف نزن .. فقط کیرت رو بزن .. من دارم می سوزم بابا .. خواهش می کنم .. محکم تر .. آرررررره آرررررره کسسسسسم کسسسسسسم حالا می خاررررررره .. حالا نزدیکه نزدیکه واااااااایییییی اووووووففففففف .. داره میاد داره میاد داره می ریزه .. بابا منو ولم نکن . چنگم بگیر .. فشارم بده .. منو تو دستای خودت . بگو الهه مال توست . بگو بابا .. من دختر بزرگتم . وقتی من اومدم این سه تا نبودن . پس خیلی خوشحال شدی وقتی که من به دنیا اومدم . -آرررررره .. آررررررره ... الهه خودشو بهم چسبوندو آبم دیگه هر چند کم ولی داغ و سبکبال رفت به سمت کس دختر گلم .. -آخخخخخخخ الهه الهه بابات دیگه از خوشی نمی دونه چیکار کنه .. دلم یه جوری شده بود .. سستی خاصی رو در کمر و پشت کیرم حس می کردم . یه حال بهم خوردگی هم اومده بود سراغم . زیاد انزال شده بودم . نباید تا این حد در حد خود کشی خیس می کردم .. -بابا من آماده ام حالا نوبت کونه .. عرق سردی رو پیشونیم نشسته بود .. کمی نفس تازه کردم .. کون الهه هم به نظرم قالب قشنگی داشت ولی فقط دلم می خواست دراز بکشم . واسه این که توی ذوق این دختر نزنم و یه وقتی نگه که بابایی چرا بین من و خواهرام تفاوت قائل میشی .. کیر آب رفته امو گرفتم توی دستم و ازوسط نگهش داشته صافش کرده سرشو به سوراخ کون الهه چسبوندم . سر کیرمو اون قدر با سر کون الهه بازی دادم تا بالاخره فرستادمش بره توی کون . قسمتی رو هم با به فشار دیگه فرستادم که بره .. سرم داشت گیج می رفت . همه جا رو تیره و تار می دیدم ولی مدام می گفتم ووووییییی عزیزم چه کون با حالی داری ! اگه بدونی بابات چقدر داره حال می کنه . با این حرفام حسابی اونو سر شوق و ذوقش آورده و اونم فکر می کرد که پدرش به اوج لذت رسیده .. واقعا این جوری چهار تا دختر بزرگو با هم گاییدن دیوونگیه .کاش این قدر خودمو خالی نمی کردم .. در همین لحظه سه تا دیگه از دخترام که قبلا کارشونو ساخته بودم و مثلا رفع زحمت کرده بودن نمی دونم از کجا پیداشون شد . تازه هر سه تاشون هم کاملا برهنه بودن . بر شیطون لعنت اینا چرا لباس تنشون نیست . این امید واری رو داشتم که تا چند لحظه دیگه خلاص میشم ولی از این خبرا نبود . نمی خواستم پیش دخترام احساس ضعف کنم . آخه اونا رو پدرشون حساب می کردن . نمی خواستم پیش اونا کم بیارم ولی دیگه کیر مو از توی کون الهه بیرون کشیده و نفهمیدم کجا افتادم . وقتی هم که چش باز کردم دیدم رو همون تختم و چهار تایی چه جور دورمو گرفته و در حال نوازش و ور رفتن با منن . یه خورده به مغزم فشار آوردم تا یادم بیاد این جا چه خبره و قبل از این خواب کوتاه اجباری در حال چه کاری بودم . راستش چیزی یادم نیومده بود ولی یه لحظه که کون الهه رو سرم قرار گرفت تمام جریانات واسم زنده شد . سرگیجه و حالت تهوع رو به یاد آوردم . از این حالات دیگه نشونه ای نداشتم ولی سرم به شدت درد می کرد . -دخترا شما استراحت ندارین ؟ همه شون با ناز و کرشمه گفتن نه .. چیکار می کردم . گذاشتم هر جور که دوست دارن با من حال کنند و خودمم در حد توان به اونا حال دادم . دیگه باید هواشونو می داشتم که منحرف نشن .. پدر بودن هم این دردسرا و مسئولیتها رو هم داره . واقعا چه بارسنگینی رو دوشم بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 10 از 15:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  15  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

بابا بخش بر چهار


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA