ارسالها: 3650
#96
Posted: 4 Jun 2014 23:22
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 75
کون الهامو هم به اندازه کافی کرده بودم . -الهام جون فدات شم .. حس می کنم دوبار ارضات کردم . قربونت حالا که شما این جوری می دونین که چی به چیه اگه هرشبی بیام کنار یکی از شما خیلی بهتره .. هر جوری بود اونو فرستادم که بره . نمی دونستم که اون کجا رفته . ظاهرا مثل الناز غیبش زده بود . حالا من مونده بودم دو تا دخترای دیگه ام . -اووووووخخخخخخخخ فدای این کونش بشم . آب داخل کیرم و پشتش جمع شده بود . دیگه نمی دونستم باید چه جوری اونو بکنم که آبم دیر تر بیاد . خیلی سخته جلو گیری کردن . کون المیرا رو در حالت قمبلی خیلی دوست داشتم . اصلا من از این حالت لذت می بردم و خیلی به من مزه می داد . -جوووووووووون .. الهه : پدر این قدر نازشو نکش و قربون صدقه اش نرو . من تا حالا دیدم که دو نفرو کردی و اینم نفر سومه . دیگه من دارم داغون میشم . اصلا این جوری حقش و حقم نیست . -راست میگی الهه میشه دو کار انجام داد . یا دفعه دیگه از اول شروع کنیم . یعنی تو نفر اول باشی . یا این که من یک شب درمیون مهمون یکی از شما باشم و یک روز هم دسته جمعی بیاین منزل من . و حداقل دو روزی رو استراحت کنیم .. الهه : البته بابا جون اگه بخواین این کارو بکنین شما دوروز استراحت می کنین . چون ما که با چهار نفر در گیر نیستیم .. المیرا در یه استیل سگی و زانو زاده و قمبل کرده نشسته بود و من مچ پاشو گرفته و انگشتاشو دونه به دونه می لیسیدم .. -اووووووههههههه بابا باااااباااااا کسسسسسسم کسسسسسسم داره می ترکه .. کف دستشو رو کسش کشید و خیسی اونو به من نشون دادو گفت -ایناهاش بابا یه نگاهی بهش بنداز ببین چه خبره .. الهه : مال منم همینه دیگه . تازه مال من بیشتر .. تو نشستی و دو سری سکسو دیدی . اما من این سری سوممه . دیگه تاب ندارم . طاقت ندارم . وااااااایییییییی پدر زود باش . زود باش خواهرمو بکن . راضیش کن .. -صبر داشته باش . قول میدم که به تو که رسیدم بیشتر برات وقت بذارم . اوووووووههههههه المیرا دستت درد گرفت . من اون انگشتاتو دو نه به دونه می خورم . المیرا پنج تا انگشت و کف دستشو که به کسش مالیده بود به دهنم نزدیک کرد دونه به دونه انگشتاشو میک می زدم و همه رو با لذت می خوردم . -جووووووووون .. بازم بمال به کست بده بابایی بخوره .. چند بار این کارو کرد و ازم خواست که به خوردن انگشتای پاش و لیس زدن به پشت پا ادامه بدم . حس کردم کون دخترم داغ و سرخ شده . شاید گرمای کس اون بوده که به اطرافش سرایت کرده . قبل از این که کیرمو از پشت فرو کنم توی کسش باید یه حال جانانه با اون می کردم . پشت پاشو حسابی لیس زدم و بعدشم الهه اومد جلو و گردنشو کج کرد و یه جوری کیرمو نگاه کرد که آدم فکر می کرد یه گرسنه ای داره به کباب نگاه می کنه . کیر منم شده بود عین یک شیشلیک دراز و کلفت .. با این که المیرا در خماری قرار داشت ولی کیرمو گذاشتم که الهه جون ساکش بزنه در عوض کف دستمو گذاشتم روی کس المیرا و با کس چرب و خیسش بازی می کردم . -پدر جونی من کیر می خوام . زود باش زود باش .. -یه دقیقه صبر کن این خواهرتم دل داره دیگه . حالا دلیل نمیشه چون زود تر از همه از دواج کرده امشبه رو نوبت آخر بهش خورده این جور در خماری بمونه . اون که نخواسته زود تر از شما به دنیا بیاد . -الهه حواست باشه آب کیر بابا رو خالیش نکنی .رو الناز که نریخته .. یک بار الهام آبشو آورده.. یکی واسه من کنار گذاشته و یکی واسه تو -حالا این قدر سر و صدا نکن اگه اون دو تا بشنون سر و صدا می کنن و فکر می کنن که بین شما فرق گذاشتم آخه من دیگه جون ندارم . حس و حالی ندارم . کارخانه آب سازی که ندارم . المیرا : بابا جونم اتفاقا خیلی هم داری . -عزیزم همه رو که نمیشه یه دفعه خالی کرد . دستی بر سر الهه کشیده و کیرمو از دهنش وقتی بیرون کشیدم که داشت آروم آروم به خواب می رفت .. خیلی هم کلفت و جوندار نشون می داد . دلم می خواست کیرمو به تمام تیکه های کون المیرا فرو می کردم و باهاش حال می کردم . .-پدر انگاری تمام دختراتو یک مدل می کنی -واسه اینه که بابات عاشق کونه .. خیلی حال می کنه باهاش .. یعنی کونو می بینه می ذاره توی کس . .. -بابا چقدر آتیشی شده .. همین جور که داره میره توی کسم دور و برشو داره می سوزونه .. -تا آخرشم می سوزونه . -حالا یه خورده محکم تر بزن .. محکم تر .. جووووووووون ... چه حال و هواییه .. آخخخخخخخ دارم می میرم .. . -المیرا سوختم سوختم .. -بابا حواست باشه یه سانت هم نباید کیرتو کوچیکش کنی . من خیلی صبر کردم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#97
Posted: 8 Jun 2014 22:16
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 76
المیرا من دیگه طاقت ندارم . کون گنده دختر دومی من طوری بود که وقتی هم خودشو از عقب به من می مالوند هوس من خیلی زیاد تر شده و طوری داغ می شدم که حتما باید آبم خالی می شد -بابا من می دونم کیرت شقی خودشو نگه می داره و اون قدر کلفت و دراز می مونه که اگه توی کسم آب بریزی بازم بتونی منو بکنی ولی از حال تو با خبرم . اگه زود انزال شی دیگه من برات لطفی ندارم و سریع میری روی الهه .... الهه : چقدر بخیلی تو دختر .. من خیلی وقته منتظرم . آدم که این قدر بد جنس نمیشه .. -ببینم تو حاضری که ار گاسم نشده بابا رو تحویل یکی دیگه بدیش چرا حالیت نیست . من اگه سر حال نشم و آب کسم خالی نشه میفتم رو سر همه تون . تو بیا جای من ببینم چیکار می کنی ... شاید المیرا تا حدودی راست می گفت .. ولی با این حال باید نشون می دادم که این جا مرد حرف اول رو می زنه . من هم باباشون بودم و هم به عنوان معشوق و بکن اونا . باید حرف من خریدار می داشت .. کونشو محکم در آغوشم گرفته و ضربات سهمگینمو یکی پس از دیگری بر پیکر دختر تپلم وارد می کردم . می دونستم که اون تا ساعتها جا داره که جوابگو باشه . هم بنیه اش قوی بود و هم شوق زیادی داشت به این که بره زیر کیر, اونم از نوع جنس کیر بابایی . -المیرا تو این همه بار رو از کجا داشتی .. -فعلا که دارم توی خونه بابام خالیش می کنم . چی می شد تو شناسنامه ات می نوشتن المیرا زن اردلان .. دیگه اون وقت بابایی هر روز با زبونم خونه رو تمیز می کردم . می شدم کد بانو .. هیچی ازت نمی خواستم جز همین کیری رو که الان فرو کردی توی کس من و داری مانور میدی .. آووووووهههههههه کسسسسسسم کسسسسسسم بابا می خاره ... نههههههه بابا آبت اومد -اوووووههههههه جوووووووون .. کونتو قربون .. بازم می کنمت .. می کنمت .. با عشق و هوسم می کنمت . نترس المیرا بی حال نمیشم .. -بابا حق نداری تا کسمو خوب خوب نکردی بذاری توی کونم . -تو منو دیوونه کردی دختر باشه . باشه . هر چی تو بگی .. کیرم یه نموره ای شل شده بود وراستش حق با المیرا بود حالا دلم یه هوس تازه می خواست و می خواستم برم رو تن الهه ولی به المیرا قول داده بودم . می دونستم که اگه به پنج دقیقه ای رو تلمبه بزنم میل به اونم خود به خود بر می گرده و همین طور هم شد . از نو شروع کردم .. -دیدی المیرا بهت نگفتم که من می تونم ؟.. دوستت دارم .. جووووووون .. عجب کونی .. اووووووخخخخخخخ مال خودمه ..-آره بابا جونم همش مال تو . اصلا اگه دوست داری من شبا همش میام پیش تو می خوابم یه لحظه از پیشت دور نمیشم . الهه : فعلا داری زیادی زیر کیر بابا حال می کنی . شبا موندنو پیشکش .. -بابا بچسبون بچسبون نزدیکه .. زود باش .. زود باش .. اوووووخخخخخخ دارم یه حالی میشم .. الهه جون اگه بدونی چه کیفی داره . دارم بال بال می زنم پر واز می کنم . الهه : اوهوی ندید بدید یه جوری میگی که انگاری من تا حالا از این حال و هوا نداشتم . خودتو هم که کم ارگاسم نشدی .. المیرا سرشو به دور و برش می گردوند و چشاش خمار شده بود و یه فشاری به خودش آورد و ساکت شد . ترسیدم که الهه متوجه ارگاسم اون شه هنوز کون المیرا رو نکرده به من بگه که برم سمت اون . فوری کیرمو در اورده فروش کردم توی کون المیرا -آخخخخخخخخ بااااااباااااااااا دردم اومد .. پاره ام کردی .. سر و صدا باعث شد که الهه اصلا به این فکر نباشه که خواهرش ارضا شده .. چه حالی هم می کردم با کون المیرا . کف دستمو می زدم به کونش .. یه لرزش ژله ای مانندی پیدا می کرد که اصلا دوست ند اشتم به این زودی دست بکشم .. این کونا رو من تا این میزان گشادش کرده بودم . فکر نکنم شوهرمرحومشون اونارو از کون می کرده . وقتی کونشو می کردم کاملا پلمب بود یا حالا اگه یکی دوبار هم کون داده باشه اونو دیگه باید از کارشناسان و آشنایان به امور فن کون کنی می پرسیدم. -اوووووووفففف ..چه کون براقی داری .. ببینم اپیلاسیون میری ؟ -نه بابایی همین جوری مادر زادیه .. -آره ولی به مادرت نرفتی اون باید کلی به کونش می رسید تا اونو برق مینداخت . -دلت برای کون مامان تنگ شده ؟-چی داری میگی اون حالا مال دیگرانه .. این آخراشم مال دیگران بود . ولی من ضرر نکردم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#98
Posted: 12 Jun 2014 00:21
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار 77
عزیزم المیرا المیرا -جوووووووون بابا جون .. بگو برات چیکار کنم .. -هیچی دلم می خواد آبمو توی کونت خالی کنم . خیلی بهم مزه میده . این کون تو منو به جوری می کنه . هرچی رو که توی کمرم داشتم انگاری جمع کرده آورده پشت کیرم و دارم می ریزمش بیرون .. -پس بابا صبر کن من خودمو خوب تنظیمش کنم و کونمو یه جوری دور کیرت بگردونم که حسابی حال کنی .. الهه : المیرا تمام آب بابا رو خالیش نکنی -من اگه بخوام هم خالی خالی نمیشه ولی تا یه حدی می تونم بیشترش کنم .. بیشتر بیرونش بیارم . الهه : بابا پس کی نوبت من میشه -عزیزم صبر کن الان که کار خواهرت رو تموم کردم به تو هم می رسم . دیگه می تونیم هر قدر که دوست داریم با هم حال کنیم .. فقط به اون حرارت کیرم فکر می کردم و به کون گنده و براق دخترم . اونو کاملا انداخته بودم توی دید .. -آههههههههه داره میاد هووووووووو.. هووووووووفففففف .-بابا خالی کن .. بریز .. چقدر داشت میومد معلوم نبود . این همه رو من کجا داشتم .. وقتی که حس کردم دیگه آبم نمیاد و آخراشه بازم المیرا یه کون گردونی دیگه انجام داد و حس کردم چند قطره دیگه هم ازم کشید .. کیرمو کشیدم بیرون .-الهه جون بذار یه پنج دقیقه استراحت کنم .. هم بخوابم هم کیرم ریکاوری بشه .. الهه رفت سمت خواهرش و دیگه بی اندازه بی تاب شده بود . بهش حق می دادم . شاهد سه تا سکس بودن و در انتظار نشستن تا این حد ریاضت کشی ها رو هم داره . آدم چند تا صحنه سکسی می بینه و حالی به حالی میشه . نمی دونه چیکار کنه . چیزی هم در دسترس نداره . ولی وقتی که یه لقمه حاضر و آماده و چرب و نرم به نام بابا در کنارش باشه ... اوووووففففففف این چه صبریه که این دختر داشته و داره من نمی دونم . دختر بزرگ خودمه دیگه . هر چند اون والمیرا به الناز حسادت کرده و با الهام هم کل کل می کنن ولی بازم همه دخترام دوست داشتنی هستند و منم شاید اگه جای اونا می بودم یه همچین حالتایی رو می داشتم . الهه زبونشو گذاشت زیر سوراخ کون خواهرش المیرا .. منی من که در حال پس زدن بود رو لیس می زد و با اشتها اونو می خورد .. -الهه این آبی رو که داری می خوری بابا ریخته توی کون من . حق منه . از من یا بابا اجازه شو گرفتی ؟ .. الهه گوشش به این حرفا بدهکار نبود .. -من نمی دونستم اینم اجازه می خواد . آخه این جوری که تو کونتو چرخوندی و بابا همه آبشو توی کونت خالی کرد فکر نکنم چیزی واسه من مونده باشه . درست میگم بابایی ؟ -شنیدن کی بود مانند دیدن .. جوجه رو آخر پاییز می شمرن . بهت گفتم یه چند دقیقه ای می خوام چرت بزنم دوست داری رو کس و کونت چرت بزنم ؟ -بابا این المیرا داره گدا بازی در میاره میگه آب کیر بابا رو حق نداری بخوری -المیرا ! الهام ! بچه بازی رو بذارین کنار .. من دارم دو تا دختر بالای هیجده سال رو می کنم . این بحث ها چیه .. شما الان بچه کوچیک نیستین که وقتی از بیرون براتون هله هوله می آوردم از هم می قاپیدین .. الهه : بابا این المیرا همش مال منو می خورد . ..المیرا : فعلا که تو داری مال منو می خوری . اینو گفت و دو سه تا از انگشتاشو فرو کرد توی کونش و چند قطره از منی منو که هنوز داخل سوراخ کونش و اون وسطا باقی مونده بود کشید بیرون و انگشتاشو لیسید .. ولی الهه زبونشو گذاشت رو همون قسمت .. و سوراخ کون خواهرشو لیس زد .. دیوونه ها اصلا معلوم نبود دارن چیکار می کنن. الهه رو سمت خودم کشیدم و گفتم دختر داری چیکار می کنی -بابا ازخودت بپرس . این که نمیشه من همش ببینم و حسرت بکشم و حالم گرفته شه . -مگه اردلان مرده . بیا عزیزم خودم هواتو دارم . اگه نمی خوای و می خوای قهر کنی و جریمه ام کنی به من بگو که دیگه برم بخوابم -بابا می کشمت .. -راستی راستی ؟ -کدوم دخترو دیدی که راضی به کشتن باباش شه . اول از همه کیرمو گذاشت توی دهنش تا یک تیر دو نشون کرده باشه هم آبمو خورده باشه و هم اونو برای کس و کونش شق کنه . الان برای چند مین بار بود که کیرمو ساک می زد . -اوووووووهههههه خیلی زود درازش کردی .. اگه الان بره توی کست با هیجانی که داره این شق بودنش موندگار میشه .. الهه لاپاشو باز کرد تا کیر من این بار برای ارضاکردنش تلاششو بکنه . یه لحظه حواسم رفت به اون لحظه ای که به دنیا اومده بود و من چقدر خوشحال بودم. .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم