بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۹۶-خیلی بد جنس شدی بابا . من هرچه بیشتر بهت اظهار علاقه می کنم بازم می بینم که تو به الناز توجه بیشتری نشون میدی .-عزیزم تو الان شوهر داری . من که نمی تونم هردقیقه و ثانیه در بزنم بیام خونه تون بگم با من باش . از نظر اصولی صحیح نیست .-بابا من رضایت اونو جلب می کنم .-حالا بگو به من دیشب خوش گذشت ؟ خوب حال کردی با شوهرت ؟-بد نبود ولی همش دلم بود پیش این که پدر گلم داره چیکار می کنه . می دونستم که تو کار دیگه ای نداری جز این که با الناز خودت حال کنی . ولی تنها چیزی که فکرشو نمی کردیم یعنی ما سه تا عروسا این بود که تو دختری خواهرمونو بگیری . ای کاش این کا ر رو در حق ما هم انجام می دادی . با این حال این جریان این خوبی رو داره که الناز دیگه نمی نازه به این که دختره و پزی بیاد . -اما اینو که می تونه بگه پدرم با هام این کارو کرد . -پیش ما آره می تونه اینو بگه . -المیرا نکن . دستتو از رو کیرم بر دار و الان آب کیرم داخل شلوارم خالی میشه . خواهش می کنم . -بذار بشه ..-اون وقت دا مادام چی فکر می کنن .-اونا حتما فکر می کنن که تو با خودت ور رفتی . راستی امیر می گفت چرا بابات زن نمی گیره . بیچاره خبر نداشت که تو در این خونه چهار تا زن داری ..-راستی المیرا اینو می دونستی که الناز ازم خواسته که دیگه با شما نباشم ؟ -چه غلطا ! همچین می زنم توی دهنش که پر خون بشه .یه فشار دیگه روی کیرم آورد. -من از همینی که دستم روشه درست شدم و اونم همین طور . حالاداریم مراتب قدر دانی و سپاسمونو از کیر بابا جون اعلام می کنیم .. بچه پررو ..-المیرا من نمی خوام بین شما ها اختلافی به وجود بیاد . من همه شما رو دوست دارم . -راستشو بگو تو دلت نمی خواد که دیگه با هامون باشی .؟-شما حالا در اختیار مرد دیگه ای هستید. -بابا واسه ما ازدواج مهم نبود . تو ازمون خواستی این کارو بکنیم و به احترام تو نه نگفتیم . وگرنه کم و کسری ما چی بود که خودمونو علاف شوهر بکنیم .-حالا یه وقتی از این حرفا پیش بقیه نزنی که اون وقت نمیشه جمعش کرد .. در همین لحظه الناز وارد شد .-آفرین ! خوشم باشه . می بینم پدر و دختر خوب با هم خلوت کردین . ببینم امیر خانو صداش کنم که بیاد و شاهد کیر شق شده بابا باشه ؟ المیرا خجالت بکش ! -الناز به احترام بابا چیزی بهت نمیگم ولی روت خیلی زیاد شده .-به خاطر همون بابا حرفتو بزن . می خوام ببینم چه کار می کنی ؟این کیر لعنتی هم نمی خوابید که زود تر از اون جا در رم . دستمو گذاشتم داخل شلوارم و کیرمو جا به جاش کردم و اونو که یه گردش به چپی داشت رو یه خط مستقیم قرار دادم تا ورمش بخوابه دست النازو گرفتم و گفتم دختر توکه همش در تعقیب منی .-پدر تو الان ده دقیقه هست که خبرت نیست . وقتی المیرا رو هم ندیدم فکر کردم که دارین با هم سکس می کنین . چی داشتین به هم می گفتین . -عزیز دلم اون به همون اندازه می تونه باهام حرف بزنه که تو هم این حقو داری .. -باشه بابا به هم می رسیم .دخترا یکی از یکی خوشگل تر کرده بودن . ولی المیرا چون تپل تر از بقیه بود با یه استیل و فرم خاصی نشسته بود که اون دامن تنگش هر لحظه در حال ترکیدن نشون می داد . یه لحظه که متوجه شد بقیه حواسشون نیست بهم گفت: بابا چش چرون !من می دونم چی می خوای . این الناز فضول اگه واسه مون مایه نیاد حاضرم یک ساعتی رو پیشت بخوابم .-المیرا تا وقتی که رضایت قلبی شوهرت اعلام نشه من بهت دست نمی زنم . -ولی من بهت دست بزنم چی ؟ -عجب گرفتاری شدم از دست شما .. من دوست ندارم بین شما و شوهرتون شکاف ایجاد کنم..الهام رفته بود آشپز خونه و درست روبروی من در یه حالتی قرار گرفته بود که فقط من اونو می دیدم . دستشو گذاشته بود رو کسش و بعدش با کف دستش علامتی داد که یعنی کسم مال تو . ..برگشتم سر جام ..این سه تا برادر هم یا ساکت بودن یا خیلی پر حرف . اگه مخشونو کار می گرفتی مگه ولت می کردن ؟ حوصله آدمو سر می بردن . هومن : الهه جون هوای بابا رو داشته باش . زیاد غذای چرب و چیلی بهش نده که چربی خونش میره بالا ..الهه : اتفاقا هم چیزای چرب واسش خوبه و هم آبدار ..دخترم یه چشمکی هم بهم زد که نشون می داد به فکر منه . ... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۹۷دامادام یه جوری بودند . بیشتر یه حالت بچه سوسولی و اوا خواهری داشته وانگار می خواستن مدام بپرن توی بغل آدم . البته به وقت حرف زدن . به وقت شام الناز اومد کنار من نشست . حالت میز و صندلی به گونه ای بود که صندلی من در انتهای میز مستطیل شکل قرار گرفته بود . اون به شدن بی تابی می کرد و همش در صدد بود که یه جورایی خودشو به من بچسبونه و به بقیه هم نشون بده که اون بیش از بقیه وابسته به پدرشه ..هومن : بابا روزا که تنهایی می تونی بیای خونه ما الهه جون ازت پذیرایی می کنه . کاری داشتی .. رخت و لباسی داشتی اون همه اینا رو برات ردیف می کنه . الناز : آقا هومن من خودم هستم و راضی به زحمت خواهرای تازه عروسم نیستنم . الهه : خواهر گلم اصلا نباید در این مورد حرفی بزنی . چون تو دانشجو هستی باعث افتخار مایی . فردا که درست تموم شد باید یه مطب بزنی و بری سر کار .الناز: وقتی که میگم من می تونم هم به خودم برسم هم به بابا حتما می تونم دیگه .. المیرا : تو الان حالیت نیست چند روز دیگه وقتی که درسات سنگین تر شد ..الهام : خواهر کوچیک تره باید حرف خواهرای بزرگترشو گوش کنه .الناز با خشم به الهام نگاه کرد . -ببینم تو هم به حرف اون دو نفر گوش کرده بودی که اون بلا سرت اومد ؟ منظورش پاره شدن بکارتش توسط دوست پسرش بود.. البته منان که الهام رو با همین شرایط قبول کرده بود ولی متلک الناز واسه الهام گرن تموم شد . طوری که از جاش پاشد و رفت .-الهام دخترم چی شده .. آقایون ببخشید . دیگه اخلاق زنا رو که می دونین . گاهی قربون صدقه هم میرن و گاهی گله گذاری پیش میاد ..رفتم سمت الهام ..-عزیزم بیا آبرومون در خطره .. الان منان و امیر وهومن میگن چه خبر شده باشه . حتما همیشه توی خو نه ما از این بر نا مه هاست . چرا بی خود کلاس ما روپایین میاری .-پدر اصلا صحبت این حرفا نیست . هرچی این دو تا خواهرام الهه و المیرا میگن حق دارن تو خیلی به الناز رو میدی . -سعی نکنین بر علیه اون جبهه بگیرین .-چون تو ازش حمایت می کنی ؟-بیچاره که چیزی نگفت . مگه شما دوست ندارین با من باشین ؟ اونم دوست داره با من باشه . حالا شما شوهر کردین و اون نکرده .-اگه می دونستیم این جوریه باور کن شوهر نمی کردم . من می خواستم زیر سایه تو باشم و حال کنم . الان خودمو اسیر یه مرد به اسم شوهر کنم که چی بشه . زیاد هم به منان علاقه ای ندارم . پسر بدی نیست . -الهام مثل یک دختر خوب میای سر شام وگرنه دیگه نه من نه تو .. اصلا باهات حرف هم نمی زنم چه برسه به این که کارای دیگه هم انجام بدم . -بابا چه زود همه چیزا از یادت میره .. زیور خانومو یادت هست ؟ بعد اینو هم یادت هست که من اولین نفری بودم که بعد از رفتن مامان با تو رابطه سکسی بر قرار کرد ؟ البته بعد از زیور خانوم . اگه بقیه موضوع زن مکش مرگ مای همسایه رو بفهمن چقدر برات بد میشه . واسه اون زن که بد نمیشه ولی آبروی تو همه جا میره . -الهام تهدیدم نکن .خودشو گردن آویزم کرد و گفت بابا جون من کنیزتم کلفتتم فقط منو فراموش نکن ..-عزیزم مگه این سه تا دامادم خواجه هستن همین دیشب تا صبح یک شکم پر و حتما چند سرویس میل فرمودین -ولی من سرویس تو رو می خوام . دلم نمی خواد اصلا به این فکر کنم که گذشته لذت بخشمو دیگه نمی تونم تکرار کنم . حسش کنم . من با تو خوشبخت بودم پدر . هر چند تو برای من یک نفر نبودی .-پس واسه چی شوهر کردی ..-چه می دونم . دیدم اونا سه تا برادرن و الهه و المیرا هم خیلی دوست دارن .-الهام بریم فدات شم . تو که می دونی چقدر دوستت دارم الناز که بره دانشگاه خودم تر تیب هر سه تا تونو میدم . حالا این قدر سر به سرش نذارین تحمل داشته باشین .. به اون دو تا خواهرات هم سفارش کن . من خودم دلم برای شما و بودن با شما یه ذره شده .ولی خیلی دلم می خواست که یه اسبابی فراهم می شد که این سه تا دامادا هم میومدن توی خط .. همه با همه یه در همی و بر نامه ای تر تیب می دادیم . -ما سه تا عروسا که خیلی دوست داریم این جوری شه .-ولی همین جور بی مقدمه موضوع رو پیش نکشین .. -ما زنا می دونم چیکار کنیم .. .. روز بعد که الناز و سه تا دامادام خونه نبودند من فرصت رو غنیمت شمرده و رفتم سراغ اون سه تا دختر گلم . همه شون هم اومده بودن توی واحد من .. - خوشگل خانوما بازم تنها شدیم ..المیرا : کیر بابا جونم یه چیز دیگه ایه . حرف نداره .. دور دنیا رو بگردیم و از هر کدوم تست بگیریم بازم مال بابا یه طعم و مزه دیگه ای داره .. الهه : کوفتت بشه المیرا ..الهام : ببینم چیه واسه خودتون تقسیم می کنین منم هستما .. سه تایی شون تا بخوام تکون بخورم و خودم دست به کار شم شلوارمو کشیدن پایین ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۹۸ -دلم برای هر سه نفرتون تنگ شده بود . من نمی دونم از کدوم شما شروع کنم . واقعا نمی دونم . الهه : بابا تو که همش عادت داشتی از بزرگ شروع می کردی . می گفتی آب از کوچیکه .. کیر از بزرگه . چون بزرگه زود تر بالغ شده و عدالت حکم می کنه که اول از اون شروع شه . -من به تو چی بگم دختر . حرف منطق حساب نداره .. سه تایی تونو هم می بینم که لباساتونو در آورین و با یه شورت و سوتین جلو باباتون ظاهر شدین . به نظر شما این کار درستیه که من سه تا دامادامونو دور بزنم . المیرا : بابا ایرادی نداره . می دونم اونا پسرای خوبی هستن . این قدر با فر هنگ و با کلاسن که می دونم خیلی دوست دارن که ما هوای شما رو داشته باشیم . -یعنی طوری که بخواهین به من کس بدین . یا تن لخت خودتونو در اختیار من بذارین ؟ آخه این با عقل جور در نمیاد من چی بگم .-خلاصه هر چی میگی بگو ولی خیلی با حال میشه . ما سه تا خواهرا الان این چند روزه همش داریم حسرت الناز رو می خوریم . ما شوهر می خواستیم چیکار ..-هر دختری آرزوی شوهر داره . الهام : ولی ما دخترا تا بابامونو داریم شوهر چه به درد می خوره . -خوبه دخترا حالا این قدر تعارف نکنین .. الهه اومد طرف من دستشو گذاشت روی شورت من .. -آخخخخخخخخ نههههههههه نکن .. نکن .. دلم واسه اون دهن داغ تو تنگ شده بود . اگه الان هومن بفهمه .. من دلم پیش اونه . عزیزم تو داری بهش خیانت می کنی .-بابا اصلا فکرت به اون جا نباشه . من فدات شم . اون وقت ممکنه کیرت شل شه و نتونی کاری کنی .. راستش من قبلش یه قرص سیالیس انگلیسی اصل خورده بودم که اصلا سر آدمو درد نمیاره و حداقل تا یک روز هم کیر آدمو بعد از هر انزال تقریبا به همون حالت اولیه نگه می داره و تمایل در آدم وجود داره ... بهتر بود که همیشه از این دو پینگ ها نمی کردم ولی چون می دونستم این دخترا ول کنم نیستند و سه چهار روزی رو که با اونا نبودم سه چهار سال حساب می کنن گفتم حالا گاهی از این کارا بکنم ایرادی نداره . -اوفففففف بابا امروز کیرت یه تیزی خاصی داره . داره پوست می تر کونه .المیرا : اگه هیکل منو ببینه که همون اول می تر کونه . بهترشد که تو داری همون اول جلوی کوبش اونو می گیری که نترکه .. -اووووووخخخخخخخ الهه الهه -جووووووووون بابا .. اووووووووووم اووووووووم ..دیگه ساک زدنو شروع کرده بود . الهه به اون دو تا دخترای دیگه در یه حدی مجوز داده بود که باهام ور برن که خللی به حالتهای سکس اون با من وارد نشه .. الهام و المیرا با موهای سینه هام بازی می کردند . المیرا یه نگاهی به الهه کرد و با چشمک زدن و گرد و غنچه کردن لبهاش ازش اجازه خواست که لبامو ببوسه و الهه رضایت خودشو اعلام کرد . چقدر از تفاهم این دخترا و همزیستی مسالمت آمیز اونا خوشم میومد ولی ای کاش با الناز هم همین رفتار رو می داشتند . احتمالا به اون ازابن نظر حسادت می کردند که وقت بیشتری رو با هاش می گذرونم ولی این سه تا دختر می تونستن در آن واحد منو پیش خودشون داشته باشن و به نوعی با خودشون کنار بیان . خلاصه الهه دهنشو از رو کیرم بر داشت-بابا چه مدلی می خوای . -بیا رو کیرم . بیا . من می خوام هر سه تا تون یه جای تنمو داشته باشین ..-اوووووووههههههه .نههههههههه .. خواهش می کنم . ولم نکن .. ولم نکن .. الهه بیا رو کیرم .. یه لحظه چشمم افتاد به کون درشت المیرا . از خود بی خود شدم . الهه : بابا حالا منو داری . حواست هست ؟ نباید حواست رو پرت کنی . ولی اگه در شق شدن کیرت اثر می ذاره چون خواهرمه می تونی بهش دیدی بندازی . المیرا : فدای تو خواهر خوبم بشم که می دونی دید زدن هم تا همین حد می تونه اثر بذاره .الهام فرصت رو غنیمت شمرده بود و داشت لبامو می بوسید .-دوستت دارم . دوستت دارم بابا . عاشقتم .-منم دوستت دارم . منم عاشقتم . اصلا بدون تو نمی دونم چیکار کنم . بدون شما دخترای خوبم .الهه خودشو انداخت رو من .-دختر ! الهه جون ! اصلا نشون نمیده تو عروس شده باشی .. ببینم شوهرت چیکار می کنه . که این قدر خیسی هوس تو رو کیرم نشسته و دور و بر کست رو غرق کرده .-اوووووففففف بابا هر کیری یک لطفی داره. -عزیزم حالا همین دو تایی رو که می خوری کافیه .. هوس دیگه ای نداشته باشی ؟-بابا منظورم همین شما دو نفر بودین . -آفرین دختر نجیب و پاکدامن من ....ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۹۹من خودم می دونم دخترامو چه جوری تربیت کردم . یکی از یکی بهتر ولی نمیشه گفت کدومشون بهترن . همه شما دخترای خوب من دوست داشتنی هستین . بابا فدای تک تکتون میشه .. الهام : من بگم کدومو بیشتر دوست داری ؟-ول کن الهام . این قدر حرفای الکی نزن .. کاری نکن همچین بکنم توی کونت که تا مدتها نتونی با منان حال کنی -اگه این کارو بکنی که خیلی عالی میشه . فکر کردی من در راه بابا جونم از این چیزا هراسی دارم ؟ الهه : دخترا این قدر شلوغش نکنین بذارین ما حالمونو بکنیم . اون وقت میگم هرچی این الناز در مورد شما میگه حق داره ها -شما تا یه سیخونکی به این دختر ناز من ندین ول کن قضیه نیستین . نمی دونم چه پدر کشتگی با اون دارین . المیرا : اوووووووهههههههه من که دیگه نمی تونم صحنه رو ببینم . الهام تو چه طور طاقت میاری . -تعجب می کنم شما سه تا دختر از دیشب که تا حالا رفتین به خونه شوهر انگاری بمب هوس در وجودتون تر کیده و بیشتر هوس کیر باباتونو دارین . من نمی دونم اینو باید به فال نیک بگیرم یا نحسی ...المیرا : می دونم بابا جون ما با ما شوخی داره ولی دلشو داری به همین شوخی هم که شده حرفشو می زنی ./الهه : به دل نگیر . بابا جون ماست دیگه . الهام : اون باورش شده که الناز شده زنش . -الهه : خب اینم میشه . بابا اسلامی رفتار کنه و ما چهار تا دختر بشیم زنش . ولی اون به زن کوچولوی خودش علاقه خاصی داره . دستامو که گذاشتم رو قاچای کون الهه و اونا رو به دو سو بازش کردم المیرا بیشتر دلش رفت .-الهه خیلی مونده تا ار ضا شی؟-چی بود ؟ این جوری که شما دارین رفتار می کنین من دیگه دست و پامو گم می کنم . حواسم پرت میشه . رو تمر کز من اثر می ذاره . باشه این قدر دله بازی در نیارین . می دونین منو یاد چی میندازه . اون موقع که کوچولو بودیم بابا واسمون شکلات دسته دار می خرید شما دخترای دیگه مال خودتون رو تموم می کردین و تو یکی میومدی زار می زدی به شکلات من نگاه می کردی .المیرا : آره بابا حالا هم به ما شکلات دسته دار میده ولی شکلاتش فقط یه دونه هست و خیلی شیرین تر و لذیذ تر از شکلات اون وقتاست . و این که دیگه این یه دونه شکلاتو که همه با هم نمی تونن بخورن . الهه : باشه المیرا بیا بیا که کیر پدرت که داره میره توی کسم و میاد بیرون می تونی نوک زبونتو بندازی روش -اووووووووفففففف دخترا این چه کاریه که میخواین انجام بدین . اگه بدونین جلو گیری کردن چه شکنجه ایه ولی راستش با این قرصی که خورده بودم یعنی سیالیس یه سفتی و سختی خاصی رو در کیرم حس می کردم . اون درد سر و سردرد آوری وایاگرا ی ایرانی رو نداشت . من که زیاد استفاده نمی کردم ولی واسه یه همچه روزی که باید با سه تا دختر کنار میومدم ضرورت داشت . مخصوصا وقتی که نوک زبون المیرا رفته بود روی کیری که سریع می رفت توی کس الهه و بر می گشت . الهام غرولند می کرد که پس من چی .. -آخخخخخخخخ دخترا .. همش به فکر خودتون هستین . اصلا یکی از شما میگه که این بابای بیچاره من چه جوری باید به همه تون برسه ؟ جلوی انزالشو بگیره تا بیشتر بتونه با سه تا دسته گلش حال کنه ؟ الهه : بابا کی گفته که تو جلو گیری کنی . فدای کمرت شم من . هر وقت دوست داشتی خالی کن . فقط کیرت رو بیرون نکش تا من بگم .. می خوام لذت ببرم . بترکونم . به سلامتی خودمون . الهه ساکت شده بودو المیرا هم دیگه قسمتهای بیشتری از زبونشو روی کیر من می کشید و همین بیشتر آتیشم می داد . منی من مثل آب روان سرازیر شده بود . الهام که تازه متوجه شده بود جریان چیه زبونشو گذاشت زیر کیر من و دو تا خواهر حسابی در اون جای تنگ سر این که آب کیر منو بخورن رقابت داشتن . الهه : اووووووههههههه بد نشد که همه شو بخورین واسه من نذارین . این جاست که میگم هر کی به فکر خویشه . الهام : کوسه به فکر ریشه . رو کردم به المیرا و الهام و بهشون گفتم که هوای الهه رو داشته باشن . دو تا خواهرا با انگشت مقداری از آب منو که در بر گشت روی پاهای الهه ریخته شده جمع کرده اونو فرو بردن توی دهن الهه .. المیرا : انگشت منو قطع نکنی .. هم از دهن داری می خوری و هم از کس ..الهام : خیلی خوش اشتهایی آبجی .-ببینم دخترا .. بازم که دارین کل کل می کنین . الان الناز اینجاست که کاسه کوزه ها رو سرش بشکنین ؟الهه : بابا کیرت رو بیرون نکش . من هنوز ار گاسم نشدم . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۱۰۰-باشه عزیزم . تا اونجایی که دوست داشته باشی تو رو می کنم تا ارضات کنم .. اصلا شوهر دادن شما چی بود . من که فکر می کنم شما حشری تر شدین . الهام : راست میگی بابا اگه بدونی این جوری چه مزه ای داره و عجب حالی میده . خیلی مزه داره . واسه این که تا شوهر نداشتیم خب خاطرمون جمع بود و بابایی بود و به داد ما می رسید . حالا که شوهر کردیم و دیگه داریم متوجه میشیم اگه به جای یکی دو تا داشته باشیم بد چیزی نیست . خیلی حال میده . بی خود نیست که بعضی مردا میرن دو تا زن می گیرن .المیرا : چی داری میگی الهام . حالا می خوای بابامون هم بره دو تا زن بگیره ؟ -دخترا بذارین این چند تا ضربه کیری رو خیلی کاری به خواهرتون وارد کنم و حالشو جا بیارم . شما هم منو گیر آوردین . من همین حالاشم چهار تا زن دارم . مگه مرض دارم برم دو تا دیگه بگیرم . الهه رو امونش ندادم . -بگیر .. حال کن ..-آخخخخخخخخ بابا اردی فدات شم .. می خاره .. می خاره هنوزم می خاره ..-پدر کیر منو در آوردی . بذار یه جونی هم واسه اون دو تا خواهرا داشته باشم . -یه خورده دیگه بزنی الان میاد . دو تا خواهرا ی دیگه الهه از دو طرف به سینه هاش چنگ انداخته و دیگه سر در نمی آوردم چه رمز و رازی بین خودشون دارن . فقط همینو می دونستم که الهه جون من رسیده به آخرش .. المیرا خیلی زود پیشدستی کرد و کونشو به کیرم چسبوند . -عزیزم می تونم ازت بخوام که روی تویکی انزال نشم ؟-یعنی حالا ما که دومی شدیم باید از هر دو طرف بیفتیم ؟ حتما سر الهام دوباره آب کیرت جمع میشه و هوس انزال می کنی . من بهت چی بگم بابا . پس اول برو الهام رو بکن ..الهام : نه المیرا . یادت رفت که چطور زدی کیر بابا رو قاپیدی ؟ انگاری که من می خواستم بخورمش . اون که فرار نکرده بود . -بچه ها با هم دعوا نیفتین . حالا یه کاریش می کنم . شاید به هر دو تا تون آب برسونم آخر کار .. تازه این الهه بیچاره که از منی من فیضی ندیده . شما دو تا خواهر بهش امون ندادین . الهام : بابا چرا تو دهن ما حرف میندارین . من و المیرا چند بار با انگشت آب کیرو جمع کرده دادیم الهه جونت خورد . -ولی بیشترشو خودتون خوردین .. -بابا حالا تو رضایت نمیدی . گاییدن المیرا کون گنده رو شروع کردم . جون می گرفتم از این که با این دخترا حال می کردم . الهه : بابا چه با لذت داری کون المیرا رو نگاه می کنی و کسشو می کنی .الهام : مردا از کونای گنده بیشتر خوششون میاد . من و تو که از المیرا خوشگل تریم . بابا کون المیرا رو با صورتش اشتباه گرفته . المیرا : داشتیم الهام ؟ ..الهام : حالا یه شوخی هم ما داریم می کنیم دیگه . چرا ما رو می زنی ؟ واقعا گاییدن المیرا خیلی به جا بود و نیاز عجیبی بهش داشتم . خیلی خوب شد که این دخترا احساسات و نیاز خودشونو نشون دادند . چون حرف دل منم همین بود . حالا یا روم نمی شد بگم و حساب دامادامو می کردم ..-دخترا همه تونم دارین به من کس میدین . یادتون باشه .... حرفمو نیمه کاره تموم کردم . چون می دونستم که اگه در این مورد یه چیزی بخوام اونا ول کنم نیستند تا اونو بهم بدن . یادم اومد که اگه بخوام اونا رو از کون هم بکنم سه تایی شونو بایبد با هم ترتیبشونو بدم و دیگه نه جونی باقی مونده و نه نفسی .. به وجد اومده بودم و هیجان خودمو با ابراز احساسات نشون می دادم . -کون المیرا رو عشقست .دستامو گذاشته بودم رو دو طرف کون دختر دوم و قاچا رو بالا و پایینش کرده و کیر و شکاف کس اونو به خوبی مینداختم توی دید . دیگه بی خیال این شده بودم که اون دو تا دختر دیگه من چه عکس العملی نشون میدن . برای من فرقی نمی کرد . بذار هرچی میگن بگن . ..الهه : ما تا حالا فکر می کردیم الناز اونو از راه به در کرده .. المیرا : دخترا میشه این قدر حساس نشین . حالا بعد از قرنی نوروز خورده به شنبه و بابا از یه چیز ما به هیجان اومده دیگه این قدر گفتن نداره که . اون که داشت الهه رو می کرد من می دیدم با چه لذتی داره اندام دختر بزرگشو نگاه می کنه . الهه : داری اینا رو برای دلخوشی من میگی ؟ اگه این جور بود پس چرا بر زبون نیاورد .. -المیرا جون حواست به کار و کیر من باشه که من نمی تونم زیاد رو ت معطل کنم . باید به فکر الهام جون خودمم باشم اونم دختر منه دیگه ..الهام خودشو رسوند به نزدیک من و دیگه لباشو چسبوند به لبام و با این حال حرفم می زد . -فدات شم بابایی . خوشم میاد که همیشه خوش اشتهایی . ولی این که ما چهار تا خواهر هم شدیم خیلی شانس آوردیم که می تونیم حسابی سیرت کنیم .. تماشای کون المیرا و کردن کس اون طوری داغم کرده بود که حس کردم یه مقداری آب آماده خالی شدن توی کس المیراست ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۱۰۱اصلا فکرشو نمی کردم که همین چند قطره آب هم ازم خارج شه . ولی ضربه ای که به کس المیرا می زدم و کیرمو هم تا به انتها روونه اش می کرد قسمت تپل کونش قسمت بالای کیرمو طوری داغ می کرد که همون باعث انزال مختصر من شد ... المیرا فکر می کرد که خیلی توی کسش خالی کردم . کیرمو پس از تخلیه همین جور با فشار تا به انتهای کس نگه داشتم .-عزیزم بذار این ویتامین خوب به بدنت برسه . در فکر این نباش که آب برگشت کنه اونو بخوریش . ..الهام خیلی عجله داشت .-بابا زود باش . زود باش که باید به منم حال بدی .. منو باید از روبرو بکنی می خوام کسمو برات بازش بکنم و تو هم راحت منو بکوبونی ..-دخترا قرار نشد که هر روز بخوام بیام و تر تیبتونو بدم . میگم مرد که پا به سن گذاشت دیگه هفته ای یک بار هم زیاده . تازه من اگه در هفته بخوام یک بار با شما باشم یعنی هفته ای چهار بار .. -بابا حرف زدن زیادی باعث مریضی و ناراحتی اعصاب نمیشه ؟ تو الان حال اون دو تا رو جا آوردی و داری مثلا به من حال میدی چیه همش از این شاخه به اون شاخه می پری . -راست میگی الهام جون .-قربون بابای حرف شنو. -میگی حرف نزنم ؟-اگه حرفم نزنی من خودم بهت اعتراض می کنم . من میگم حرفای سکسی بزن . طوری که حشر منو ببره بالا. -تو که الان به اندازه کافی هوس داری و از سر و روت داره می باره که نمی تونی خودت رو کنترل کنی و دست خودتم نیست .-نمی دونم بابا هر چی بهت میگم تو هم داری حرف خودت رو می زنی . یعنی تو نمی خوای منو ؟ تو اشتیاق نداری ؟ تو دوستم نداری ؟-اووووووففففففف مثل این که تو زده به سرت . دخترا بیاین این خواهرتونو جمعش کنین اصلا من نخواستم بکنمش . نمی دونم چرا یهو جن زده شده .-بیا بابا حالا نمی خوای قهر کنی .-چیه عزیزم دوست داری نازت رو بکشم ؟-بابا ما یکی کون المیرا هم نمیشیم ؟ المیرا : حالا این قدر با کون ما نپیچ که با بادش سر نگونت می کنما. -ببین زبونش چقدر دراز شده . همش به خاطر اینه وقتی که کونشو می بینی هوش از سرت می پره . اگه اونو این جوری روش ندی حالا دیگه زبونش دراز نیست . -ولی کس نازت خیلی ورم داره . واسه کیر باباست-آررررره .. آررررره تو نمی خوای . تو که حرفای قشنگ نمی زنی .-حالا که دارم می زنم گوش کن . من اون جوجوی نازت رو بخورم . پس این منان چیکاره هست . -بابا تو خوشمزه تر می خوری . از همون کوچولو بودنم که می خوردی کیف می کردم تا حالا که بزرگ شدم . منان یه جوری می خوره که انگاری بهش تکلیف شده و باید این کارو انجام بده . ولی بابا جونم تو خوشمزه می خوری . بخور جوجومو .. -عزیزم با کیر حال نمی کنی ؟-دو تایی با هم خیلی حال میده .. نههههههه نههههههههه یواشتر .. خیلی زود داری آبمو میاری . خواهرامو دیرتر ارضاشون کردی .. من چرا این قدر زود دارم ار گاسم میشم ..اوووووففففف نهههههههه دیگه تحملشو ندارم .. بابا فشارم بگیر . گازم بگیر کبودم کن . عشوه گری های الهام سبب شد که من حس کنم یه حرکتایی دور و بر کیرم داره صورت می گیره .. -الهام بازم که داره میاد . شما تا این پدرتونو نکشین ول کن نیستین .کیرم چقدر آب داره . بازم آبش جمع شده . آخه من با این همه هوس چیکارکنم .ولی بیشتر اون احساس هوس بود که در من زنده شده بود . به همون اندازه ای که توی کس المیرا خیس کرده بودم سهمیه الهام شده بود . -جووووووون چه مزه ای میده ..دیگه داشتم از حال می رفتم .-دخترا خسته نباشین . الهه : بابا جون تو خسته نباشی ..-آره جای الناز واقعا خالی ولی فکر کنم دیگه واسه اون جا نداشتم . الهام : بابا جون پیش ما دیگه فیلم بازی نکن . اون عزیز دردونه و ناز دونه باباست . هر وقت که اونو ببینی نیرو پیدا می کنی . کیرت اگه رفته باشه سفر در جا بر می گرده .-میگم دخترا فکر نمی کنین در حق شوهراتون نامردی کرده باشین ؟ المیرا : بابا حالا که ما رو گاییدی و حالتو کردی داری این حرفو می زنی . دست خوش .. الهه : راست میگه .. الهام : تا حالا یادت نبود ؟-من که از اول داشتم می گفتم . در گیر و دار همین حرفا بود که دیدم پشت سر من چند نفری دارن کف می زنن . ترس برم داشته بود .. سرمو برگردوندم سه تا دامادامو دیدم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بـــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۱۰۲وای چه صحنه ای شده بود . هر چه خواستم خودمو جمع و جور کنم نشد که نشد . از خجالت داشتم آب می شدم . نمی دونستم که باید چیکار کنم . سه تا دامادم با هم اون جا بودند . هر لحظه منتظر بودم که خون به پا شه . یا حداقل قضیه این که اونا ازطلاق و جدایی حرف بزنن . به من بگن مرد تو خجالت نمی کشی که این کارا رو با دخترات می کنی ؟ بد جوری حرص می خوردم . چه اشتباهی کرده بودم . اصلا اینا از کجا پیداشون شد ؟ مگه کلید این جا رو دارن ؟ کسی اونا رو به این جا راه داده ؟ اصلا برای چی کف زده بودن ؟ چرا چیزی نمیگن . از خجالت همچنان سرمو انداخته بودم پایین . ولی دیدم دخترا چه جور رفتن طرف شوهراشون و دارن با هاشون بگو بخند می کنن . اصلا از این حرکاتشون چیزی سر در نمی آوردم . -ببینم این جا چه خبره . منان که شوهر الهام بود رفت کنار زنش وایساد و گفت آفرین به تو بابای گلم . حالا با افتخار پدر زن خودمو بابا صدا می زنم . خیلی سخته حریف این چند تا خواهر شدن اونم در آن واحد .. چشام گرد شده زبونم بند اومده بود . اگه دامادام با دخترام گرم نمی گرفتن فکر می کردم حتما با من شوخی دارن . هومن : بابا چرا این قدر تو همی ؟ ما از اول تا آخر جریانو بودیم . وقتی که داشتی المیرا رو می کردی امیر خان شوهر المیراجون این داداش گل ما می خواست بیاد کمک .. ولی من جلو شو گرفتم و گفتم حالا که وقت سکس گروهی و دو به یک و از این حرفا نیست . به موقعش هم این جوری حال می کنیم . حالا وقات اینه که ببینیم دود از کنده بلند میشه و به اندازه کافی لذت ببریم .سرمو بالا گرفته تا به دامادای کس خلم که شاهد گاییده شدن زناشون توسط من بودند نگاه کنم . زهی به غیرت اونا . واقعا من مونده بودم چی بگم . راستش بازم صد رحمت به معرفت اونا . اگه غیرت نداشتند حداقل معرفت رو داشتند نه تنها اعتراضی هم به من نکنند بلکه کلی لذت هم ببرند . هومن یه اشاره ای به امیر زد و منان هم گفت حله .. سه تایی شون اصلا یه اجازه ای هم نگرفتن و خودشو نو بر هنه کردن ..امیر : بابا باید همراهی مون کنین . می خواهیم دو به یک کار کنیم .. ام ام اف .. رو کردم به دخترا و گفتم بچه ها شما در طول مدتی که من در کنار شما بودم و با هم گپ می زدیم شوهراتون شاهد بودن ؟ شش تایی شون شروع کردن به خندیدن ..المیرا : عجب گپی هم می زدیم با هم . اوخ بابا اگه بدونی امیر چه لذتی می برد که تو داشتی با هیجان منو می کردی و با دو تا شکاف کونم بازی کرده اونا رو از وسطشون باز می کردی . خیلی هیجان زده شده بود . نزدیک بود سوتی بدن و همه چی مشخص شه .-ولی کار درستی نکردین بچه ها .. این جوری یعنی تجاوز به حریم دیگران ..المیرا : پس چیکار کنیم که تجاوز به حریم دیگران نشه . یعنی از اول با شما در میون می ذاشتیم که اما و اگر پیش بیاد ؟ حداقل اینو حالا می دونی که دامادای گلی داری که لذت می برن ازاین که قدرت شما رو می بینن . -یعنی چه؟ -یعنی این که می خوان از شما درس استقامت بگیرن ..المیرا اومد جلو تر و کنار شوهرش به کیر من دست زد . -بابا حالا دیگه وقتشه که اونو فروش کنی توی کون من و امیر جون هم بذاره توی کسم و. خلاصه همه با هم یه جا به جایی هایی رو انجام میدیم . سه تا جاری و خواهر یا سه تا باجناق برادر .. و یه بابا یا پدرزن گل هم در این میونه لحظه های زندگی ما روشاد تر از اونی می کنه که فکرشو می کنیم .الهام و الهه هم اومدن جلو تر و هر کدوم ار اونا شروع کردن به ور رفتن با من . لحظاتی بعد المیرا در حالی که رو کیر شوهرش می نشست از من خواست که بیام پشتش قرار بگیرم بکنم توی کونش .. هنوز کاملا رو کیر شوهرش ننشسته بود که از امیر عذر خواهی کرده اونو کشیدم گوشه ای دور از بقیه و بهش گفتم عزیزم من خسته ام .. -بابا آبروی منو پیش شوهرم و دامادام نبر . می خوایم امشب خوش باشیم- من و شما سه تا دخترا به اندازه کافی خوش گذروندیم و لذت بردیم . دیگه بیش از این فایده ای نداره . -بابا آبرومو نبر پیش امیر .. اون دو تا خواهرم هم آبرو دارن . واسه این سکس دو به یک و گروهی بر نامه ریزی کردیم .-شما خودتون شش تا این کارو انجام بدین .-ولی بابا بدون تو لطفی نداره . فدات شم .کیرمو گذاشت تو دهنش و با خمار کردن چشاش می خواست نشون بده که خیلی داره لذت می بره . یه قوطی کرم هم داد به دستم و گفت. -بابا کونم خیلی تنگه .. پهنا و بر جستگی عضله شو نگاه نکن . سوراخش خیلی تنگه و کیر اگه بره داخلش دیگه فریادمومی رسونه به گوش فلک .-اردلان دل نداره که درد دخترشو ببینه .تازه همچین میگی که انگار تازه می خوام کونتو بگام . -بابا من خیالم نیست . حتی اگه جرم بدی .-فدات شم . بالاخره سرمو شیره مالید منو با خودش برد . کیرم دوباره به دیدن کون المیرا شق شده بود . با این تفاوت که این بار همون اول می خواستم فرو کنم توی کونش . و شوهرشم از اون زیر داشت کسشو می کرد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
بــــــــــــــــــــابـــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهـــــــــــــــــــــار ۱۰۳-بابا از اون قوطی کرم هایی رو که روی زمین افتاده هر کدومو که دوست داشتی می تونی بمالونی دور و برکونم و روی سر کیرت .-باشه عزیزم ..ولی خیلی هم هیجان زده شده بودم . از این که می دیدم دخترا با حضور شوهراشون کمی آروم تر شده کون من کون تو نمی کنن خیلی خوشحال بودم . چه مزه ای می داد وقتی می دیدم کیر دامادم داره میره توی کس دخترم .. و حلقه کسشو باز و بسته می کنه . داشتم اونو با کیر خودم مقایسه می کردم . حس می کردم که قدرت کیر من بیشتره .. هم دراز تره و هم کلفت تر و هم تحرک و هیجان بیشتری برای گاییدن نشون میده . شاید به این دلیل باشه که مثلا امیر یکی رو به اسم زن در کنار خودش داره ولی من که دارم دخترامو میگام زن ندارم و این جوری بیشتر هیجان زده میشم و قدر اونا رو می دونم . جوووووووون چقدر با حاله . چقدر به من لذت میده .. المیرا : بابا داری چیکار می کنی .. زود باش . کونم منتظره ..کیرمو چسبوندم به کون دخترم المیرا .. . عجب شقی شده بود . خیلی هم لذت می داد دو کیره صحنه رو دیدن . قلبم از هیجان نزدیک بود از حرکت وایسه . صحنه هایی رو که دو تا کیر وارد دو تا سوراخ یه زن بشن رو در فیلمهای سکسی دیده بودم ولی این که یه روزی بخوام خودم مجری یکی از این حرکات باشم رو هر گز تصور نمی کردم اونم با دختر خودم .-المیرا: خیلی حال میده .. -ولی دخترم انگار آبی ندارم که خالیبش کنم ولی خیلی لذت می برم .-اتفاقا این جوری بهتره .. بابا من حس می کنم کیرت همون سفتی رو داره ..امیر : من نمی دونم بابا چی می خوره که کمرش این قدر سفته و کیرش هم هر وقت اراده کنه می تونه بره به جنگ . المیرا : چی گفتی ؟ گوشتو بکشم ؟ یعنی گاییدن من حالا شده به جنگ رفتن ؟امیر : دست کمی از جنگ نداره . یه جنگ با میدون خیلی وسیع .المیرا : حیف که دلم نمیاد تنبیهت کنم . امیر : دلت نمیاد یا دلت نمی خواد ؟-نمی دونم . فرقش چیه . تازه اگه تو نباشی و قهر کنم خونه بابام هست که برم اون جا ..-آشتی صفاش بیشتره دخترم . -اوووووفففففف کسسسسسم .. با با کونم .. بیشتر فشار بده .. الهام جون برو ببین کیر بابا تا کجا رفته توی کونم ؟ من که نصفشو هم احساس نمی کنم .-عزیزم مگه کون چقدر جا داره . همون نصف کیر هم بره داخلش کفاف می کنه . الهام : این با ارفاق میشه یک سوم . یک سوم کیر بابا توی کون توست . المیرا : بابا فشار بده نترس .. نترس ..دهن المیرا رو گرفته وبا یه فشار دیگه حس کردم سه سانت دیگه از کیرم رو به جلو حرکت کرده . با چین هایی که به صورت و دور وبر چشمان المیرا افتاده بود فهمیدم که اون چقدر داره درد می کشه . به این فکر افتادم که آیا بقیه هم با بقیه سکس می کنن ؟ یعنی هومن و منان هم می کنن توی کس و کون المیرا که خواهر زن و زن داداششون حساب میشه ؟ یا این که رعایت تابو ها رو می کنن . و فقط به احترام من این امتیاز رو فقط برای من قائل شدن . هر چند ته دلم حس می کردم مردی که درحضور داداشاش زنشو داده به دست پدر زنش و شاهد گاییده شدن اونه پس فرقی هم نمی کنه که برادراش زنشو بکنن .. با این حال می خواستم از الهام بپرسم که آیا بقیه مردا هم وارد گود میشن یا نه که دیدم هومن اومد جلو و کیرشو مالوند به دهن المیرا .. دیگه جواب سوال نکرده مو گرفتم ..-بازش کن .. بازش کن جنده ... واااااییییی به دخترم می گفت جنده . اونم در حضور من و داداشش که شوهر المیرا می شد .. المیرا لبخند می زد . ولی خب این تکیه کلام اونا بود که از گفتن و شنیدن اون لذت می بردند .. المیرا قبل از این که دهنشو باز کنه و کیر برادر شوهر یا دامادشو فرو کنه توی دهنش گفت-ببینم واسه این جنده چقدر پول خرج می کنی ؟امیر : داداش دیدی حریف زن جنده من نمیشی ؟ اون هر چی که دیروز کاسبی کردی رو از چنگت در میاره . اصلا عادت نداشتم که این جور بی پروا و تا این حد با هاشون حرف بزنم .. به کار خودم ادامه دادم . حالت دو تا کیر که وارد سوراخ دخترم شده از اون جا خارج می شدند لحظه به لحظه هیجان منو زیاد تر می کرد . -اوووووفففففف نهههههههه .. من نمی تونم وووووویییییی ..این سر و صدای امیر شوهر المیرا بود که مثل کیرش به هیجان اومده بود . المیرا می خواست یه چیزی بگه که کیر توی دهنش بود و نتونست . حس ششم من می گفت که دخترم چی می خواد بگه .. برای همین من پیشقدم شدم . -امیر جان حالا که این قدر هیجان زده ای پس چرا وقتی تو رختخواب کنار خودشی این قدر بی حال نشون میدی -بابا بابا من به هیجان اومدم . وقتی می بینم که تو داری اونویعنی زنمو می کنی . کیرت رو فرو می کنی توی کونش و اونم داره حال می کنه .. خیلی کیف داره .. ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
واقعا داستان قشنگیه همشو تا حالا خوندم خیلی خوب تونستی مرحله به مرحله از بین رفتن حرمت بین خودتو دختراتو نشون بدی...ایول ...عالیه همین جوری ادامه بده....!
metalurgy123: واقعا داستان قشنگیه همشو تا حالا خوندم خیلی خوب تونستی مرحله به مرحله از بین رفتن حرمت بین خودتو دختراتو نشون بدی...ایول ...عالیه همین جوری ادامه بده....! واقعا داستان قشنگیه همشو تا حالا خوندم خیلی خوب تونستی مرحله به مرحله از بین رفتن حرمت بین خودتو دختراتو نشون بدی...ایول ...عالیه همین جوری ادامه بده....!1-با درود به دوست نازنین .. از این که نسبت به این داستان توجه داشته و طرفدار داستانهای سکس پدر با دختر هستی و برای مطالعه این داستان از وقت گرانبهات مایه گذاشتی و با نظرات گرمت منو راهنمایی می کنی ممنونم 2-اطاعت میشه ..به همین صورت به نوشتن این داستان ادامه میدم . البته به خاطر درگیری های شخصی به جای دوبار در هفته .. تا اطلاع ثانوی یک بار در هفته منتشرش می کنم که امید وارم شما و سایر دوستداران این داستان پوزش مرا بپذیرید . 3- متاسفانه من دختر ندارم .. این از آرزوی من بود که دختر داشته باشم دختر خیلی شیرینه و من در مورد دختر و پدر داستانهای زیادی نوشته دارم که سکسی نیست .. ادبی و احساسی و عاطفیه که به صورت داستانهای تک قسمتی در دل نوشته های ایرانی در تالار خاطرات و داستانهای ادبی وجود داره . از جمله داستانهای عاطفه عشق و بابا برگرد ..که بابا برگرد رو که خودم یه بار خوندمش با نوشته خودم اشک توی چشام جمع شد . این داستانها جنبه فانتزی داشته و فقط به خاطر علاقه مندانی چون شما که طرفدار این داستانها هستید می نویسم . توصیه می کنم بیشتر به قسمت ادبی و نوشته های عاطفی ..احساسی و عشقی من مراجعه بفرمایید . لینک داستان بابا برگرد https://www.looti.net/36_7538_12.html#msg142468491لینک داستان عاطفه عشق https://www.looti.net/36_7538_6.html#msg142231949داستانهای دیگه ای هم در زمینه رابطه پاک و عاطفی دختر و پسر دارم .. قرار نبود این ساعت بیام خونه .. یک کاری پیش اومد اومدم یه وسیله بردارم .و برگردم به بیمارستان . .و ساعت ده شب به بعد میام خونه ...گفتم یه نگاهی هم به لوتی بندازم ببینم چه خبره . خوشحال شدم از خوندن پیام گرم و دلگرم کننده ات .. و بیشتر خوشحال میشم که اون داستانها رو بخونی ..ای کاش من هم یک دختر داشتم .. با احترام .دوست و برادرت : ایرانی