بـــــــــــــابـــــــــــــا بخش بـــــــــــــر چهـــــــــــــار ۱۰مجبور شدم با پنجه های دست راستم کس الهامو توی چنگم بگیرم و با دست چپم هم با سینه چپش ور برم . اونم در همین حالت کسشو محکم به تشک فشار می داد . -آخخخخخخخ باااااابااااااااا باااااا باااااااااا چقدر تو ساکت و بی احساسی .. یه کاریش بکن . یه کاری بکن .. راستش من به همینشم قانع شده بودم که از این بیشتر پیشرفت نکنم و اونم چیزی نخواد که منو تو گل بندازه .. -الهام ولم کن . تو هر کاری که گفتی من انجام دادم . نه نگفتم . نذار احترام بین ما از بین بره -بابا یادت بیار دو ساعت پیش چیکار کردی . -من دیوونه شدم از دستت . می دونستم اون تا کیر منو توی کس خودش نبینه ول کن نیست . از جاش پا شد و روشو به طرف من بر گردوند . نگاه در نگاه با هم حرفها داشتیم . نگاه اون از حشر زیاد می گفت . از التماس و تهدید . از این که به هر قیمتی که شده می خواد خودشو تسلیم من کنه و نگاه من از سرزنش .. از خواهش این که دست از سر من بر داره و شاید هم از نیاز.. نیاز از این که منم دوست داشتم کیرمو تو کس الهام دختر شیطون خودم فرو کنم ولی نمی خواستم به خودم بقبولونم که یه پدر می تونه با دخترش این کارو بکنه . و نگاه من از تسلیم .. دستاشو گذاشت رو شورتم اونو پایین کشید . سرمو بالا نگه داشته بودم . بالا تر از روبروی صورتش . به سقف نگاه می کردم .نمی خواستم ببینم که اون داره چیکار می کنه . ولی قالب کلی اون نشون می داد که به کیر من خیره شده . کیری که زبونش با اون زبونی که توی دهنم بود فرق می کرد . زبون کیر من چیز دیگه ای رو طلب می کرد . زبون کیر من کس می خواست . کس الهامو . هم به خاطر خودش و هم به خاطر اون . ولی نمی خواست به دخترش عادت بده که هر چیزی رو با لجبازی میشه به دست آورد . اون حتما کیر کلفت منو دیده .. یه لحظه حس کردم که لذت عجیبی به کیرم رخنه کرده وداره سر می خوره .. -نههههههه الهام کیرمو توی دهنت گذاشتی ؟/؟ نه الهام . تو نباید ساک بزنی .. آهههههه نهههههههه . کف دست الهام زیر بیضه هام قرار گرفته بود و با دو تا تخمام بازی می کرد .. خیلی خوشم میومد .-نهههههه الهام من باباتم .. همین کیری که داری دستش می زنی همین بوده که از راه کس مامانت تو رو ساخته .. حرمتشو داشته باش .. ولی الهام حتی یه لحظه دهنشو از رو کیرم نگرفت که جوابمو بده . هر چند لحظه در میون حس می کردم که الهام سرشو بالا می گیره تا به چشام نگاه کنه و حالت منو ببینه . در هر دو حال محکوم بودم . چشای بسته من از هوسم می گفت و باز هم بیشتر .. چشامو آروم باز کردم . سر الهام به طرف پایین خم شده بود . دوست داشتم دراز می کشیدم و الهام کیرمو در حالت دراز کش ساک می زد . همین کارو هم کردم . یه لحظه دهن از ساک زدن کشید و گفت حالا داری میشی بچه خوب و یه امیدهایی در من زنده میشه . اگه پسر خوب و حرف گوش کنی باشی قول میدم که به الهام و المیرا و الناز نگم که بعد از ظهری با زیور خانوم چیکار کردی .. -من که کاری نکردم .. -بابا ؟/؟ فعلا من سواره ام ..تو پیاده .. -همین یک باره ها ..-تو که ما رو در همین یک بار دقمون آوردی .. می دونستم که آش کشک خاله مه بخورم پامه نخورم پامه . اون که هر جوری هست خودشو بهم می چسبونه پس من بی خود مقاومت نکنم . دیگه نذاشتم کیرمو ساک بزنه . شایدم خودشم حس کرده بود که من کمی شل شدم .دو تایی مون رو تخت ایستاده بودیم . بدنهامون در تماس با هم قرار داشتند . کیرم به شکمش چسبیده بود . دستامونو برای در آغوش کشیدن هم حلقه کرده به کمر هم نزدیک کردیم . دخترمو در آغوش کشیده اونم سخت بغلم زد . کیرم به روی کسش چسبیده بود . چش تو چش هم دوخته بودیم . هنوز صورتهامون رو به روی هم قرار داشت . این بار از نگاه ملتمسانه الهام لذت می بردم . چون می دونستم تا لحظاتی دیگه کیرمو فرو می کنم توی کسش و اونو به اون چه که آرزوشه می رسونم و شایدم هم به خواسته خودمم می رسم . هر چند من که باهاش طی کرده بودم فقط برای این یک باره .. ولی می دونم اون آدمی نبود که به این نون و ماستها رضایت بده که من دست از سرش بر دارم . اون تازه منو پیدا کرده بود . کمی خودمو خم کردم تا کیرم از زیر در یه حالت زمین به هوا بچسبه به کس دخترم . اگه کیرم از زیر فرو می رفت توی کس الهام و در غلافش جای می گرفت دیگه نیازی نبود خودمو خم کنم و ایستادن منم تنظیم می شد . کیرم رو خیسی کس دخترم در حال گردش بود و منم در حال لذت بردن . . الهام از پشتش و از چاک کونش با کیر من بازی می کرد . دستشو به کیرم رسوند و اونو با فشار روی کیرم حرکت می داد هرچند به زحمت این کارو انجام می داد . وقت گاییدنش رسیده بود . کیرمو به سرکوسش فشار دادم . جوووووووون راه افتاده بود . حرکت کیر به سمت کس شروع شده و سر کیر من رفت توی کس دخترسومی من الهام ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
بـــــــــــــــابــــــــــــــا بخش بـــــــــــــــر چــــــــــــــــــــهار 11بعد از این که سر رفت تنه هم رفت و من تا می تونستم کمرشو محکم نگه داشته با حرکاتی از بالا به پایین امونش نمی دادم . -اوووووففففف بابایی بابایی حال می کنی ؟/؟ خیلی واسم ناز می کردی ؟/؟ حالا گوشتو بکشم ؟/؟ ببین این چیز تازه و تپل و ناز بیشتر بهت حال میده یا مال اونایی که به اندازه کف دسته .. بگو کدومشون بیشتر حال میده . خیلی بدی بابا .-آخرشم نفهمیدم . می کنمت بدم .. نمی کنمت بدم . . من خودمم وا موندم که باید بالاخره چیکار کنم . -بابا تو آزادی هر کاری که دوست داری انجام بدی . سر حال سر حالم کنی . بگی دوستم داری . بگی منو می خوای . فقط مال منی بابا . حرفشم پیش خواهرام نمی زنی . ممکنه الهه و المیرا هم شیطون شن . چون مزه کیر رو گرفتم و دیگه نمیشه حریف اونا شد . -همون جوری که من نتونستم حریف تو یکی بشم . -بد که نمی گذره بابا جون . دیدی با همه نازی که می کردی تونستم شکارت کنم ؟/؟ زن شیطونه . بلاست . آتیشپاره هست . نگاه نکن به ضعفش . همین ضعیف بودنش بالاترین قدرتشه . وقتی گریه کنه اشک بریزه کسی نمی تونه بگه چرا گریه می کنی . میگه خب این زنه . ضعیفه احساساتیه .. ولی وقتی مرد گریه کنه میگه ببین خجالت نمی کشه ؟/؟ مردیکه به این گندگی عین دختر بچه ها داره گریه می کنه . -پس الهام خانوم می فر مایند از این به بعد نباید به حرکات و کار های ایشون یعنی شما توجه داشته باشم که همش فیلمه و کلک . -نه بالا از اون کلک های خوشمزه هست .. آخخخخخ چقدر خوشم میاد . دیگه حرف نمی زنم . -منم دیگه نمی خواستم بهت فرصت حرف زدن بدم . کمر الهامو گرفته اونو خمش کردم که کیرم ازکسش اومد بیرون . با هم دیگه روی تخت افتادیم .. کیرم خیلی سفت و شق شده بود . حس کردم که چشام سرخ شده . هر وقت که زیاد حشری می شدم به این صورت در میومدم . الهام : دیدی بابا بالاخره گولت زدم ؟/؟ حرفی نزدم . تر جیح دادم سکوت کنم . اگه می خواستم کری بخونم اونم یه چیزی می گفت و منم می گفتم و دیگه جنگ مغلوبه می شد و من و دخترم باید یک معرکه حسابی به راه مینداختیم و آخرش به عشق و حال خودمون نمی رسیدیم . -چه جوجوی نازی داری دخترم . یا دو تا دستاش یکی از سینه هاشو از زیر به طرف بالا آورد و در حالی که نوکشو به طرف من نشونه رفته بود و لباشو غنچه کرده بود با ناز گفت بابا حالا تو بیا بخورش . شیر نداره ولی همین جوریش هم خیلی خوشمزه هست . منم با لذت دهنمو گذاشتم رو نوک سینه الهام هفت خط به بالاخره باباشو منحرف کرده بود .. -اوووووففففف باااااااباااااا جووووووون چه خوشمزه لیسش می زنی . فکر می کنم که داری کسمو می خوری .. -اونجا رو هم تا دلت بخواد واست میکش می زنم .-تو چقدر خوبی پدر جون . می دونستم بد جنس نیستی . دیگه از امشب میام پیش تو می خوابم -چطوره الناز رو هم بگم بیاد سه تایی پیش هم بخوابیم . -نه بابا به اون نگو خیلی بده . تاره اون داره دندانپزشکی می خونه درساش هم خیلی سخته . -یه نگاهی بهش انداختم و یه نفس عمیق کشیده و در برگشت نفسمو در سینه حبس کردم یه نگاه عجیب دیگه بهش انداختم -بابا نمی خوای چیزی بگی ؟/؟ من همه چیزو گرفتم . می خوای بگی که عجب دختر پررویی هستم . من شوخی نمی کنم . چه اشکالی داره . الناز درس داره . دو تا خواهرام هم که اون بالا سرشون گرمه و معلوم نیست چیکار می کنن . منم به یه بهونه ای میرم اتاق بابا جونم دیگه تا صبح هم بر نمی گردم . کی شک می کنه که یه دختر رفته زیر کیر باباش .. -عزیزم اگه الناز بیاد داخل چی ؟/؟ -اولندش اون در می زنه .. دومندش اگه بدون درزدن بخواد وارد شه می بینه که با در بسته روبرو میشه . اینجا اونه که باید خجالت بکشه . نه باباش .. -و بعدا پیش خودش می پرسه چی شد که پدر و الهام در یک اتاق در بسته خوابیدن ؟/؟ -حتما واسه این که گربه نیاد توی اتاق . پیشنهاد الهام هم بد نبود ولی تر جیح می دادم فعلا بهش فکر نکنم . چند بار رفت که یادم بیاد که اینی که زیر کیر منه دخترمه و بار ها و بار ها وقتی که خیلی بچه بود و نگام به کسش می افتاد به این فکر می کردم وقتی که یه غریبه بخواد اونو بکنه من چه جوری تحمل کنم . اصلا کدوم کیر دلش میاد از این سوراخ رد شه . اون وقتا این جوری پر شر و شور نبود . علائمی از شیطنت درش بود ولی فکر نمی کردم که عروس قبل از از دواج شه . دیگه فکر نمی کردم که یه روزی باباش بشه معشوقه اش . از سینه هاش یواش یواش اومدم پایین تر . با نوک انگشتام روی سینه هاش می کشیدم و با نوک زبونم نافشو لیس می زدم . اونم پنجه هاشو گذاشته بود روی کسش و منتظر میک زدن من بود . .. لحظاتی بعد کس خوری رو شروع کردم . خیلی بیشتر از مال مامانش بهم لذت می داد . نمی دونم چرا . شاید واسه این بود که اونو کاملا از وجود خودم می دونستم . برام آشنا بود . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۱۲ اومدم پایین تر . نفوذ به قسمت پایین تر . دستش روی کسش قرار داشت . من لبامو گذاشتم پشت دستش . زبونمو روی انگشتاش می کشیدم . دلم می خواست اون لحظه به چشاش نگاه می کردم تا حالت و احساس اونو ببینم . ولی می تونستم که در این لحظات اون احساسشو درک کنم . این که تا چه حد داره از بودن با من لذت می بره . -دوستت دارم الهام شیطون من . -بابا دلم می خواد فقط مال تو باشم . -این جوری هام که فکر می کنی نیست . اگه یه خواستگار خوب گیرم بیاد من موافقت می کنم . -بابا خواستگار خوب گیر تو نمیاد گیر من میاد که من رضایت نمیدم که با اون برم . این منم که باید ازدواج کنم و یا اگه کسی میاد به خواستگاریم .....البته با اجازه شما .. متوجه شد که حرفی رو که داره میزنه براش گرون تموم میشه . اون به همین زودی طوری از سکس با من لذت برد که دلش نمیومد که خودشو در آغوش مرد دیگه ای ببینه و منم طوری بهم چسبیده بود که با این که می گفتم باید ازدواج کنه ولی تصور این که اون زیر کیر یکی دیگه باشه و از کیری به غیر از کیر باباش لذت ببره یه احساس خاصی بهم دست می داد . آروم آروم کف دستشو از روی کسش به طرف قسمتای بالا تر رسوند تا لبانم روی کسش قرار بگیره . -چقدر اونجای دختر گلم مزه میده -در حالی که دختر گلم به سینه هاش چنگ انداخته بود گفت بابای خجالتی من اگه اسم اونجای دخترت رو ببری خیلی خوشحال میشم . هر دوی ما مخصوصا من یکی که خیلی حال می کنم . -عزیزم در مورد چی داری حرف می زنی . ؟/؟ در مورد کس ؟/؟ دلت می خواد بگم که کست یه کوس ناز و خوشمزه و انرژی بخشه ؟/؟ .. -بگو بابا بگو .. دخترت می خواد بشنوه .. -چی بگم . از این بگم که همین کیر تیز و کلفتی که رو پاهات حسش می کنی منتظره که کی زمان مناسب میرسه و میره مهمونی به خونه کسش ؟/؟ -اوووووفففففف بابا با بااااااباااااا این جوری که تو داری میگی دل منو هم بردی .. بیا دیگه .. بیا زود باش . من دیگه صبر ندارم. به کیرت بگو که اگه می خواد بیاد زود تر بیاد مهمونی . ولی بابا اون صاحب خونه هست . صاحب خونه دلم .. صاحب خونه کسم .. اووووفففففف بابا چقدر خوب لیس می زنی . .. -اجازه هست دخترم که وارد شم ؟/؟ -بابا بابا چقدر داری آتیشم می زنی . من کنیز شما هستم . من مال توام . عشق توام . من زیر کیر توام . هر امری که داری اطاعت می کنم . هر کاری دوست داری باهام انجام بده .. دستتشو به کیرم نزدیک کرد وکف دستشو دور کیرم لول کرد و در حالی که چشاشو گرد کرده بود به کیر نگاه می کرد می گفت من اینو می خوام . اینو همینو کیر .. کیر ... کیر... من کیر می خوام . امونم نده . بابا .. دیدم که مثل دقابق و ساعتی پیش بازم داره از حال میره .. -الهام الهام نمی دونم چرا همین حالاش از این که یکی دیگه بخواد کیرشو فرو کنه توی کست دارم یه جوری میشم . نباید این حرفو به الهام می زدم . چون این جوری شاید خودشو برام می گرفت و بیشتر خودشو به من می چسبوند و این پیش خواهرای دیگه تابلو می شد .. -ولی الهام با همه این حرفا اگه یه شوهر خوب به گیرت افتاد باید بری . -بابا من مال توام . نگران نباش دوست پسر نمی گیرم . بفرست کیرت رو بابا . چند بار با کف دستش محکم زد به کسش . حس می کردم که کس تپل و کوچولوی دخترم داره ورم می کنه . -بابا ببین فقط کیر تورو می خواد . فقط تو رو می خواد . این قدر بیرحم نباش . دوستت دارم بابا دوستت دارم . الهام تپل و سفید خودت رو بغل کن . ببین فقط عاشق توست . .. آخخخخخخخ ممنونم ممنونم پدر .. جووووووووون محکم تر آتیشش کن . دارم آتیش می گیرم . سوختم سوختم . کسم داره کباب میشه . کباب کباب . فقط .. این جور هیجان نشون دادنای الهام هیجان منو هم بیشتر می کرد . رو الهام گلم سوار بودم و نگاهم به چشای بسته اش بود که چه جوری از هوس پلکا رو به هم می فشرد و به چشاش فشار می آورد . واسه این که منم بیشتر اونو بسوزونم بازم دهنمو گذاشتم رو سینه هاش. کیف می کردم از این که یک دختر جوون توسط مرد میانسالی مثل من داره حال می کنه . این به من اعتماد به نفس می داد . این که خودمو باور کنم . هر چند زیور این باور رو در من زنده کرده بود . ولی حساب دخترم طور دیگه ای بود . این که اون تمام باور هاشو در کنار تابو شکنی غرق باور های جدیدی کرده باشه . باور هایی که به اون لذت بده و اونو به اوج شهوت برسونه . شهوتی که بدونه پدری هست که واسه فرو نشوندن شعله های این شهوت و هوس تلاششو می کنه . نه تنها این پدر اونو سرزنش نمی کنه بلکه همراهیش می کنه و از سکس با اون لذت می بره ... ادامه دارد ... نویسنده ....ایرانی
بـــــــــــــــــــــــابـــــــــــــــــــــــا بخش بـــــــــــــر چهـــــــــــــــــــــــــار ۱۳الهام من دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش و باهاش ور می رفت . -بااااااباااااااا باااباااای گلم . فقط اینو یادت باشه هر وقت بهت گفتم توی کس من خالی کن خالی کن .. -الهام عزیزم تا اینجاش که منو گولم زدی و هر کاری که دلت خواست با من انجام دادی دیگه بیش تر از این نخواه که منواسیر و رسوا کنی . آخه کجای دنیا دیدی که یه پدر از دخترش بچه داشته باشه -بابا جونم اون دفعه من خودم از اخبار دیدم و شنیدم که یه مردی از دختزش چند تا بچه داره -عزیز دلم اون مرد روانی بود و به زور دخترشو کرده . ما که نباید مثل اونا روانی باشیم -منم که همچین حرفی نزدم پدر جونکم . حالا من دارم بهت میگم من فردا باید پریود شم . الان هم ممکنه با کیر بعدی که به کوسم فرو می کنی خون بزنه بیرون . دیگه این قدر سخت که نمی گیرن . -الهام تو مهره مار با خودت داری . امشب پاک ما رو جادو کردی رفتی . - پدر جونی من فکر نکنم هنوز شب شده باشه . الان چون اینجا چون شاعرانه و تاریک شده و لامپ رو روشن کردیم برای همین فکر می کنی شبه .همون دو سه ساعت رو لخت در آغوشت باشم کافیه . تازه خواهر گلم می رسه ولی شبو دوباره میام پیش تو می خوابم .نمی دونی بغل زدن بابا جون و سر رو سینه لختش گذاشتن و زیر کیرش خوابیدن چه حالی میده . به همه جای دخترم دست می کشیدم . انگشت سبابه مو گذاشتم رو نافش . یه آهنگ ملایم ترکی گذاشته بود و رفته بود به عالم حال . وقتی که با نافش بازی می کردم اون قدر به هوس اومده بود که دستاش رفته بود روی کسش ولی انگاری که بازی کردن من با نافش یه هیجان خاصی بهش میدداد که حتی به زور چشاشو باز می کرد . پس از لحظاتی به من گفت بابا حالا اون کیری رو که کشیدی بیرون ذوباره فرو کن توی کسم . می خوام لذت ببرم . می خوام حس نکنم که مادر ندارم . می خوام شاد باشم . تا به کی باید صبر کنم که با زندگی کیف کنم . . وقتی که حالا می تونم لذت ببرم چرا نبرم . زندگی قشنگه و من در کنار بابا جونم به همه این زیباییا می رسم . عاشقتم بابایی . -منم دوستت دارم الهام . تو رو با همه شیطنتهات .. با همه سماجتهات .. این که برای رسیدن به خواسته ات هر کاری انجام میدی . تمام تلاشهاتو می کنی . ولی خیلی چیزا رو در نظر نمی گیری .. -پدر من دوستت دارم . دوست داشتن تو که گناه نیست . کیرمو به سر کسش چسبونده بودم . سرشو بالا آورد تا در زیر نور کم رنگ چراغ خواب و فضای شاعرانه کیرمو ببینه .دستشو به کیرم رسوند و باهاش بازی کرد . -پدر عاشق کیرتم . دوست داشتن و خواستن این چه گناهی می تونه داشته باشه ؟/؟ این که جامعه فعلی اونو ممنوعش کرده . در حالی که صد ها سال پیش در بین اقوام بسیاری رایج بوده . -کیرمو با شور و هیجان و لذت خاصی به کس الهام چسبونده بودم . لبامو برای چندمین بار به لبای دخترم چسبوندم . بیش از دو برابرش سن داشتم ولی اون بی پروا بدون این که نسبت ما رو در نظر بگیره خودشو به من چسبونده بود . دستاشو دور گردنم حلقه زده بود . از بوسه اون به همون اندازه که کیرم رفته بود توی کسش لذت می بردم . چقدر این اهنگ ملایمی که گذاشته بود منو آرومم می کرد و به من لذت می داد . انگاری که از الهام برام یه معشوقه می ساخت . الته این طور نبود که فراموش کنم که اون دختر منه . ولی اینو فراموش کرده بودم که سکس با دختر گناهه و یک سدی از این نظر باید که بین پدر و دختر کشیده شه . اونو معشوقه ای می دونستم که متعلق به منه . خیلی آروم کیرمو تا ته کسش می فرستادم . حس می کردم که این کس چقدر تنگه . آخه اون شاید برای دو مین باری بود که می رفت زیر کیر . بعد از اون حادثه شوم که اون نامرد غیبش زد اون تا حالا خودشو تسلیم کسی نکرده بود و من به خوبی ارزش این کارشو می دونستم . وقتی اونو می بوسیدم حس می کردم با این که کیرم به حداکثر شق بودن خودش رسیده رگهاش جهشهای سراسر کیف آلودی داره که انگاری داره کیرمو رو به جلو حرکت میده . -آخخخخخخخ .. بابا دستتم بذار روی کسم . به من حال بده . کاری کن که حس کنم دارم جون می گیرم دارم پرواز می کنم . دستشو که گذاشتم روی کسش و به نرمی فشارش گرفتم اونم دستشو گذاشت رو دستم تا این فشار رو زیادش کنه . -پدر پدر .. من بی حس شدم .تو کمی تند تر باهام حال کن . به من جون بده . زندگی بده . دوستت دارم . دوستت دارم . عشق می کنم . -بکن دخترم هر چی که حال می کنی بکن . منم دوستت دارم . الهام کیرم اون داخل آتیش گرفته . اب شده . دیگه توان نداره -می دونم بابا چی داری میگی . عشق کن . -فدای اون کس غنچه ایت بشه بابا . فدات شم . ....ادامه دارد ...نویسنده ...ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــــــــار ۱۴بابا بابا جونم کیرت همین جوری که داره به من آتیش میده اونو بذارش که بسوزونه فقط با سرعتی زیاد تر . من می خوام می خوام می خوام .. -من که دارم بهت میدم دخترم . فقط هر طور که می خوای لذت ببری ببر . ساعت از دستمون در میره . من نمی دونم این جا کی کلید داره نداره . یه روز گم می کنین یه روز از روش می سازین . من دیگه از دست شما دق اومدم . -اووووووخخخخخخ بابا چقدر اما و اگر میاری . بیا دیگه می خوام باهات حال کنم . زندگی کنم . عشق کنم . چرا این جوری باهام تا می کنی . حالا داری یه کیر بهمون میدی . -ببینم کم چیزیه -نه بابا جون . این همون چیزیه که ما دخترا آرزوشو داریم . نهایت خواسته ماست . -حالا تو ازم راضی هستی ؟/؟ -چه جورم پدر گل و ناز و خوبم . داشتم می گفتم فقط کلید رو به من میدی . یا اگرم فکر می کنی خواهرام بفهمن به هیشکی نمیدی . اون وقت کسی نمی تونه سر زده بیاد . -زشته عزیزم .. -خب باشه بابا هر چی تو بگی . هرچه دو طرف کس دخترمو به پهلو ها بازش می کردم و اونم دردش می گرفت ولی اون استیل قشنگ و تنگی کس به هم نمی خورد . -دوستت دارم بابایی . زود باش دیگه .. اوووووووففففف بابا بابا .. بزن بزن .. شلاق کیرت رو بزن به کس من . از این مشتی تر نمیشه .. اوخ جون پدر پدر ..کسسسسسم کسسسسسم -الهام چقدر آتیشت تنده . تو نمی خوای زود تر ار ضا شی -بابا اگه من شوهر ندارم مثل این که تو هم زن نداری ها . به همین زودی از دستم خسته شدی ؟/؟ -چی میگی عزیز دلم مگه ممکنه من از دست دختر گلم خسته شم ؟/؟ . پوست و گوشت و بدن تازه الهام به من نیروی تازه ای می داد . دیگه این حس باز دارنده رو نداشتم که دارم دخترمو می کنم و کار زشتیه . فکرم دیگه آماده آماده شده بود . احساس نشاط می کردم . یک حس تازه . حس قشنگ عشق و دوستی ومحبت . حس زندگی زیبا . دندونا مو به هم فشار می دادم . لبامو گاز می گرفتم .. -آخخخخخخ بابا بابا تلاشمو می کنم که زود تر ار گاسم شم . این قدر به خودت فشار نیار که خجا لت می کشم دوستت دارم . دوستت دارم منو ببوس . منو ببوس . . هم با سینه وهم با کسم بازی کن . دستمو محکم گذاشته بودم روی کسش ولی با سینه اش به آرومی بازی می کردم و دستمو روش می گردوندم .. با چشاش می خندید . لباشو باز کرده بود و گفت بابا بابا جونم دارم عشق می کنم . عشق ..عشق .. ووووووویییییی ووووووییییی کمکم کن کمکم کن .. -نهههههه عزیزم الهام این قدر به خودت فشار نیار الان درستش می کنم .. .. ساکت شده بود و پس از لحظاتی نفسهای تندش به نفسهای آروم تبدیل شد . چشاشو باز کرد . یه لبخندی بهم زد . لباشو غنچه کرد و چند تا بوس برام فرستاد -پدر .. یه چشمکی زد که از سر کیر من تا ته کسشو در بر داشت و معنی اون این بود که توی کسش خالی کنم . اون اگرم اینو نمی گفت این کارو می کردم . دیگه هراسی نداشتم . نیاز من هوس من و خواسته ام بود . چه خوب فریبم داده بود . ولی من خودمم می خواستم که گول بخورم . نیاز من می خواست که فریب بخورم .با لذت تمام این کارو انجام دادم . حس می کردم که توی کس مامانش اون وقتی که تازه باهاش ازدواج کرده بودم خالی کردم . صدای درو شنیدیم . دو تایی مون ترس برمون داشت .- بدو برو اتاقت الهام . یه چیزی تنت کن . فکر کنم الهه و المیرا باشن . اونا همش دو تایی شون با همن . نمی دونم این دخترا با هام چیکار دارن . خیلی اذیتم می کنن . نباید این جور باشه . اونا خب اومدن خونه شون . وای الهام چی تنش کرده . اگه بتونه یه چیز مناسبی بپوشه .. من شورت و پیر هنمو پوشیدم و رفتم روی تخت دراز کشیدم . و یه ملافه ای هم انداختم روم . این آبی که توی کس دخترم ریخته بودم نکنه روی تخت پس ریزش کرده باشه و همون جریان زیور تکرار شده باشه . نمی دونستم باید چه جوری بر خورد می کردم . وووووویییییی اگه الهه و المیرا بفهمن که من با الهام رابطه جنسی دارم .. اگه بدونه که من با دخترم رابطه ای کس و کیری دارم بهترین راه می تونه هارا کیری باشه . خودموبکشم . خودمو زدم به خواب .. دو تا دختر نزول اجلاس فر مودند .. البته یه تلنگری به در زدند ولی عجله داشتند و می خوا ستند حرفشونو زود تر به من بزنن . -بابا جون بیداری -چی شده الهه خوشگلم -بابا این چه وضعشه .. همین الان الهامو دیدیم داشت می رفت سمت اتاقش . یه وضع زننده ای داشت . گفت من از بیرون اومدم . ولی با اون حالتی که اون داشت نشون می داد که توی خونه بوده . شما هم که خواب بودین . بابا اون اگه دوست پسر بیاره خونه و بخواد بازم بی حیا بازی در بیاره به خودش مربوطه . ولی شما در مقابل ما که اون همه محجوب بودیم و سر به زیر خیلی سختگیری می کردین -دخترای گلم ما که هنوز چیزی ندیدیم . اگه با دوست پسرش بوده خب میشه مشخص کرد . شما کسی رو دیدین بیاد بیرون ؟/؟ -بابا ما که نمی تونیم مدام جستجو کنیم زشته بهش بگیم که تو اینجا پسر قایم کردی . -عزیزان من تهمت زدن زشت نیست ؟/؟ حالا این جوری می خواین رک حرفتونو بزنین زشته ؟/؟ .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
toopooli: بازم مثل همیشه زیبا وپر احساس نوشتی، فقط کاش زودتر قسمتهای جدید رو بنویسی چون حیف این قلم توانا و داستان مهیج که به دلیل ایجاد فاصله زمانی جذابیتش کم بشه، احساس میکنم این فواصل ممکنه باعث ازهم گسیختگی ذهنی در خواننده در پیگیری روند داستان بشه که خیلی خیلی حیفه!! درود بر تو ونثر شیوایت سلام به تپلی عزیز و دوست داشتنی و خونگرم و با محبت ! تنها عاملی که سبب نویسندگی یا انتشار داستانهایم در مجموعه لوتی بوده فقط و فقط تپلی های گل هستند که به من انگیزه می دهند نه عامل و اشخاص نوعی دیگری ..مطمئن باش وقتی که با یک چشم ورم کرده حشره زده پرخارش وسایر عوامل باز دارنده دور و نزدیک دست از نوشتن بر نمی دارم بیش از شما می خواهم که بیشتر و بهتر در خدمت شما باشم .. البته این داستان هفته ای دوبار در آغاز روز های دوشنبه وپنجشنبه منتشر می گردد و من به همراهی و وجود همراهان با فرهنگی چون شما در کنار خود افتخار می کنم . با نهایت احترام ..دوست و برادر شما : ایرانی
shahrzadc: تنها عاملی که سبب نویسندگی یا انتشار داستانهایم در مجموعه لوتی بوده فقط و فقط تپلی های گل هستند که به من انگیزه می دهند نه عامل و اشخاص نوعی دیگری کمی دقت نشان می دهد که وقتی در ابتدای عبارت از واژه تنها استفاده می شود کاربرد کلمه فقط ضرورتی ندارد ولی من حتی دوبار از این واژه استفاده کرده ام این نوعی گذر از مرز تاکید ها بوده است تا دولت ها بدانند که بی ملت ها ..جز بر مشتی خاک ..نمی توان فرمان داد ....ایرانی
بــــــــــــــــــــابـــــــــــــــــــا بخش بـــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۱۵-ببینید دخترامن شما رو این جوری تر بیت نکردم که بدون دلیل و مدرک بخواهین کسی رو متهم کنین . -پدر اگه ما این جوری توی خونه بگردیم شما ناراحت نمیشین . -حالا این قدر شلوغش نکنین . دخترای بابا . تعریف کنین ببینم بیکاری رو چیکار می کنین . خب این طرف و اون طرف میریم کلاس های متفرقه . قرار شده من و المیرا با هم یه آرایشگاه باز کنیم . البته امکاناتشو می بریم توی واحد من . -ببینم سر مایه و امکاناتشو چیکار می کنین . من خودم می دونم دخترای خیلی ماهری هستید ولی تجربه شما کمه . این کار مجوز می خواد . قیچی دستتیون بگیرید و چند تا اصلاح معمولی انجام بدین که این نمیشه آرایشگری-بابا این میشه پیرایشگری .-فعلا همین جور بگردین خیلی بهتره . سرتونو با چند تا کلاس گرم کنین . اگرم دوست دارین برای کنکور بعدی آماده شین . مثل الناز برین دانشگاه . -چیه بابا حالا ته تغاری رفته دانشگاه اونو بیشتر از ما دوست داری ؟/؟ همون جوری دراز کشیده بودم و با شورت و یه زیر پیراهنی که ضرب الاجلی تنم کرده بودم یه ملافه ای هم تنم بود . -بابا چرا از جات بلند نمیشی ؟/؟ هر جور دوست داری راحت باش . ولی عادت نداشتی این جوری ما دورت باشیم و تو دراز بکشی و ما رو نگاه کنی ؟/؟ -کمرم امروز خیلی درد می کنه . بیایین جلوتر می خوام بغلتون بزنم . فدای هر دو تاتون میشم . آخ دخترای گلم چقدر هر دو تون خوشگل و خوشبو شدین . خوشگل که بودین . المیرا : بابا جونم یعنی می فر مایی که ما قبلا بد بو بودیم ؟/؟ -نه عزیزم این عطری که به خودتون زدین اگه من یه مرد غریبه بودم حتما وسوسه می شدم . -بابایی شیطون تو از کجا می دونی که وسوسه می شدی . وایییییییی ما دخترتیم نکنه یه وقتی فکرای بد بکنی . دختر دوم من یه ماچ آبداری از گونه هام بر داشت که تمام حس و حالهایی رو که الهام به من داده بود در من زنده شد.. الهه : پس من چی ؟/؟ -دخترم خواهرت منو بوسید . تو هم بیا منو ببوس . دخترام یکی از یکی خوشگل تر و تپل تر . خدا بگم این الهامو چیکارش کنه . الان این دو تای چپ و راستو هم تصور می کردم که دارم می کنمشون . از وقتی که افسانه رفته بود و منم دیگه دست از پا خطا نکرده بودم دیگه همه چی امن و امان بود و سرمو به چیزای دیگه گرم می کردم حالا داشتم به این فکر می کردم که چطور می تونم این دو تا دخترمو هم ردیف کنم . نه.. به همین زودی ؟/؟ باید صبرکنم لقمه قبلی خوب از گلوم پایین بره . تازه کی گفته ممکنه این دو تا اهلش باشن . ولی خیلی ترگل و ورگل و شاد نشون میدن . بر شیطون لعنت . چرا من باید این تصور رو در مورد اونا داشته باشم . الهام حیف که دخترمی وگرنه می گفتم خدا لعنتت کنه که منو به این روز رسوندی . -دخترا خواهرت که اومد شما اصلا به روش نیارین من خودم باهاش صحبت می کنم . ولی من از همین الان می دونم جوابش چیه . اون می تونه بگه که من در خونه خودم راحت بودم که هر جوری بگردم و هر جوری بپوشم . الهه : باشه بابا هر جوری راحت تری . -حالا دخترا اگه میشه چند لحظه برین بیرون تا من خودمو مرتب کنم .. دخترا یه نگاهی از تعجب به هم انداخته رفتن بیرون .. وای غجب وضعی داشتم . لکه های خیس و چسبناک پس منی روی شورت آبی من نشسته بود و اگه دخترا می دیدند گند کار در میومد . حتما فکر می کردند جلق زدم . لحظاتی بعد سه تا دخترام وارد شدند . جای الناز نازم خالی بود . الهام چقدر خوشگل کرده بود . مثل تازه عروسا شده بود . فوق العاده یه تیکه ماه .. دو تا خواهراش به محض دیدن اون متلک اندازی رو شروع کردند . ..الهه : ببینم اونی که تو رو قال گذاشته می خواد بیاد خواستگاریت ؟/؟ . المیرا : اصلا معلومه تو داری چیکار می کنی ؟/؟ -دخترا مگه بهتون نگفتم سر به سر خواهرتون نذارین . الهام : هیچی نمیگم هر چی از دهنتون در میاد میگین . من و الناز که شبا رو اینجاییم ولی شما دو تا با هم معلوم نیست چیکار می کنین . اگه یکی رو بیارین ببرین کی می خواد خبر دار شه . الهه : زبون دراز شدی خواهر . حالتو می گیرم . -کسی که این جوری زبونش دراز باشه از این بهتر هم نمیشه کارش . -دخترا دارین کاری می کنین که همه تونو بفرستم برین واحد های خودتون . -بابا الهام خودت رو هم می خوای بیرون کنی ؟/؟ من که تازه می خواستم شبا پیش ... -الهام الهاااااااام ساکت .. نزدیک بود از زبونش بپره که می خواد شبا رو پیش من بخوابه . اصلا از این جور سوتی دادناش خوشم نمیومد . یه اخمی بهش کردم که دوزاریش افتاد . المیرا : بابا جونی شبا چه خبره که ما ازش با خبر نیستیم ؟/؟ اگه بین الناز و الهام چیزی تقسیم می کنی ما دو تا خواهرا هم باشیم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهـــــــــــــــــــــار ۱۶-من که هرچی دارم مال شما چها تا دختراست . پس این قدر به پر و پای هم نپیچین . این قدر بی جهت خودتونو عصبی نکنین . نفری که یه آپارتمان بهتون دادم . بقیه املاکم هم که مال خودتونه .الهه : بابا ما مال پرست نیستیم ولی بعضی ها .... -بس کنین . این قدر پشت سر الهام صفحه نذارین . -چیه اون دوست پسر گرفته و راه خلاف رفته دوستش داری و منو تحویل نمی گیری ؟/؟ چون من و المیرا بیوه شوهر مرده شدیم این قدر بی ارزشیم ؟/؟ -ببینم شما حالتون خوبه ؟/؟ دارین کاری می کنین که با همون اولین خواستگار ردتون کنم بره . الان هم گذشت اون زمان که مردا فقط دنبال دوشیزه بودند . خونه که دارین وخوشگلی هم که دارین . یکی هم ده سال بزرگ تر از شما هم اگه اومد خواستگاریتون اگه معتاد نباشه ویه کار معمولی داشته باشه شوهرتون میدم .. از بس شلوغ بازی در آوردم که دو تایی شون رفتن به یه اتاق دیگه . الهام : بابا خواهرام چرا این جوری می کنن ؟/؟ غلط نکنم فکر کنم به من مشکوک شدن که ممکنه یه جورایی باهات رابطه داشته باشم . -این حرفو نزن الهام . اگه اونا به تو مشکوک شده باشن به من که پدرشون هستم نمی تونن مشکوک شن . اگه اونا این جوری شک بکنن که دیگه نمی تونن با باباشون زندگی کنن و دورشو باید قلم بکشن . -بابا امشبو نباید فراموش کنی . می خوام پیش تو بخوابم . -ببین عزیزم الناز اصلا توی این خطها و افکار نیست که بخواد گیرت بده ولی این دو تا خواهرت می خوان هر جوری که شده ثابت کنن که تو دوست پسر داری و محبت من نسبت به تو کم تر شه . اونا فکر می کنن از زمانی که از دواج کردن علاقه من به تو و الناز بیشتر شده و نسبت به اونا توجه کمتری دارم . حالا هم که شوهرشون مرده و مادرشون هم رفته نیاز بیشتری دارن که بهشون محبت شه . ناگهان فکری به خاطرم رسید . البته نمی دونستم به الناز چه توضیحی بدم ولی می تونستم یه جوری این مسئله رو که الهام می خواد شبا رو پیش من بخوابه جا بندازم . از این فکر خودم خیلی خوشحال شدم و به خودم آفرین گفتم . اگرم بهانه می آوردن اونا رو سر جای خودم می نشوندم . با الهام موضوعی رو مطرح کردم و اونم با خوشحالی گفت که با من هماهنگی می کنه . -همین جا باش الان بر می گردم . فوری رفتم پیش اون دو تا دخترام که در اون دو تا اتاق بغلی بودند . -دخترا شما از این نگرانین که الهام سر و گوشش می جنبه و دوست پسر میاره خونه . این که به عقل جور در نمیاد . ولی از اونجایی که من شبا خودمو با فیلمای ماهواره سر گرم می کنم و الناز هم سرش توی لاک خودشه شاید حق با شما باشه . به خواهرت می خوام بگم که شبا بیاد پیش من بخوابه . این جوری خیلی راحت تر می تونم کنترلش کنم و افکار منفی هم کمتر میاد سراغش . -چی بابا ؟/؟ تو می خوای الهامو شبا بیاری کنار خودت بخوابونی ؟/؟ اون که دختر بچه نیست . ببینم خودش خبر داره ؟/؟ -نمی دونم چه جوری بهش بگم حتما کله اش دود می کنه . شما دو تا بیایین می خوام در حضور شما موضوع رو باهاش در میون بذارم . وقتی این موضوع رو با الهام در میون گذاشتم ما که از قبل با هم نقشه کشیده بودیم اون شروع کرد ساز مخالف و مخالفت رو زدن -بابا من دختر بچه ام ؟/؟ یعنی چه ؟/؟ مگه در منزل خودم دزد می خواد بیاد سراغم . تو داری به من تو هین می کنی و این خواسته این دو تا خواهرمه .. طوری فیلم بازی می کرد که الهه و المیرا وقتی دیدند اون مخالفه بیشتر راضی شدند به این که اون شبا رو کنار من باشه . آخیش خیالم راحت شد این جوری کمتر شک می کردند . الناز خوشگل من هم به خونه بر گشت . بیشتر ساعات روز ما پنج تامون کنار هم نبودیم و این هم یکی از اون لحظات استثنایی بود . خلاصه از ناهار که گذشته بود و شامو کنار هم خوردیم . نذاشتم ته تغاری من دست به سیاه و سفید بزنه ولی به خاطر این که خواهرا بهش متلک نگن سعی داشت به هر نحوی که شده کمک کنه . به دخترای شماره یک و دو گفتم که اگه یه وقتی الناز بابت هم اتاقی شدن من و الهام ناراحت شد و اعتراضی داشت شما ها یه جوری حالیش کنین .. اوخ که مخ این زنا و دخترا رو به کار گرفتن چه حالی میده . الناز که از بس خسته بود توی باغ نبود که به این فکر کنه چی به چیه هر چند بالاخره می فهمید و تعجب می کرد . اون دو تا خواهر هم که رفته بودند به اتاق خودشون . من مونده بودم و الهام خوشگلم . عروس خانوم نازم . یه لحظه که چهره ناز و مظلومانه و خوشگل دختر ترکه ای و زیبا و درس خون خودم الناز رو مجسم می کردم و به این فکر می کردم که اگه متوجه رابطه من و الهام شه چی میشه داشتم آتیش می گرفتم ولی وقتی که چشمم به اون قد و بالای ناز و هیکل وسوسه انگیز الهام افتاد تمام این افکار منفی ازم دور شد . طوری به خودش رسیده بود که بازم منو به یاد شب زفاف انداخت . به این که یک زن تا سرحد بی نهایت خودشو خوشگل می کنه که شوهرشو به هوس بیاره . اگرم شوهره بهش بگه تو زیبا ترینی اونم باورش میشه حتی اگه بدونه این طور نیست . خودموبه الهام نزدیک کردم . -عزیزم درو از داخل قفل کردی ؟/؟ می دونم خواهرت پیداش نمیشه . تقریبا نیمه شب بود . الناز با وجود خستگی روزانه چند ساعتی رو به مطالعه درساش پرداخته نیم ساعتی بود که خوابیده بود . -بابا همه چی امن و امانه . امید وارم مثل چند ساعت پیش بازم گرسنه باشی -هم گرسنه ام هم تشنه . لباس خواب تور ی اون که اندامشو از اون زیر به خوبی نشون می داد هوسمو زیاد کرده بود . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
randy: عالي بود داداش عزيزمارادتمند ممنونم رندی جان ! رامین خان گل و نازنین دست گلت درد نکنه . شاد و خندان باشی . دوست و برادرت : ایرانی