بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــــار ۱۷بابا بیا منو بخور بیا منو بخور .. -بابات که آدم خور نیست -من خوشم میاد کیف می کنم لذت می برم که بابام منو می خوره . بیا بابا بغلم بزن مال خودمی . چقدر حال میده که آدم این جوری سر خواهراش کلاه بذاره . الناز جون هم که سرش توی لاک خودشه و براش فرقی نمی کنه که کی کجا می خوابه . بابا خودم بیشتر پیشت می مونم و بیشتر به کارات می رسم تا دیگه این دو تا خواهرام این قدر به پر و پای تو نپیچن . منو ببوس بابا . اصلا حس نمی کنم که چند ساعت پیش کلی به من حال دادی بازم دلم می خواد . دلم ی خواد که زبونتو بکشی رو تنم . از نوک انگشتای پام تا فرق سرم . بازم بگی الهام دوستت دارم . بگی عاشق تن و بدنتم . جوجوهامو نوک سینه هامو بذاری توی دهنت . مزه مزه کنی . خیلی بامزه لیسم می زنی بابا . هوسو به تنم میاری . عشق میدی پدر . بیا دیگه ناز نکن . -چشم عزیزم . شیطون دوست داشتنی من . قرعه به نام تو افتاده که به من حال بدی عشق بدی و من با تو لذت ببرم . با تو عشق کنم . به من حس زندگی بدی . دوستت دارم الهام . -منم دوستت دارم بابا . اون با همون اندام سکسی خودش اومد سراغم . دستشو گذاشت دور گردن من . منو بوسید . عاشقانه همراه با هوس . منو برد به عالم رویا . یه حس قشنگی که باور کردنش برام سخت بود ولی باید باور می کردم . قبل از این که خودش لختم کنه دستشو گذاشت رو کیرم . روی اون قسمت از شلوارکه کیرم زیر اون قرار داشت . کیرم که نیمه شق بود لحظه به لحظه بیشتر رو به جلو حرکت می کرد . -پدر من که هر وقت بهش دست می زنم اون آماده آماده هست . -اگه گفتی آماده چیه . دست منو گرفت و اونو روی کسش قرار داد .-بابا جونم آماده اینه این که به من زندگی بده آرومم کنه . تمام درد ورنجهامو از بین ببره . بدن سپید و توپولی من نیاز به این داره که یکی باهاش حال کنه . کی از بابام بهتر . کی از بابام بی ریا تر ؟/؟ که عشق و هوسی خالصانه داشته باشه .با همین حرفاش نرم نرمم کرد . اون از یه جادوگر هم راحت تر کاراشو پیش می برد . چقدر راحت لباسامو در آورد . فقط با یه شورت رو بروش بودم . لباس خواب توری اونو گذاشتم توی دهنم و لیسش می زنم . این کارو با هوس و با تمام حس و اشتیاقم انجام می دادم . به نظرم میومد که قبلا زیر این لباس سوتینشو دیدم ولی حالا این نوک سینه هاش بود که داشت این تور رو می شکافت و من از همون روی تور نوک این سینه هاشو گرفته بودم به دهنم و با لذت اونو می خوردم . -بابا بابا .. همین جوری بخورش داری آتیشم می زنی . دستمو گذاشته بودم روی لباسش و اون قسمتی رو که شورت نازک و فانتزی دخترم زیر اون قرار داشت رو به چنگ خودم در آورده بودم . آروم باهاش بازی می کردم . نرم و خیس شده بود . ناله های الهام جونم در اومده بود . -اووووووخخخخخخ اوووووووخخخخخخخ پدر پدر .. چقدر زود می تونی سر حالم کنی خیلی زود داری به من حال میدی خودشو به طرف من کشوند . دهنشو گذاشت روی شورت من و کیر و شورتم با همو میک می زد . -الهام عزیزم معلومه داری چیکار می کنی ؟/؟ نمی دونی که با این کارت چقدر داری به من هیجان میدی و عشق و هیجانی که من نمی دوئم اسمشو چی بذارم . وقتی فکر می کنم که بعد از این کار کیرم از غلاف میاد بیرون و تو اونو بدون هیچ پوشش میذاری توی دهنت هیجان و لذتی که از این کارت می برم چند برابر میشه . الهام در حالی که چشاشو خمار کرده بود گفت تو از کجا می دونی که من لختشو فرو می کنم توی دهنم . -از همونجایی که چشات داره به من میگه . لبات داره میگه . دستات میگه . نگات میگه . تپلی شیرین من ! -بابا فدای احساست بشم من که حس دخترت رو درک می کنی . اگه همه بابا ها برای دخترا شون این جور پدری کنن تمام دخترای دنیا احساس خوشبختی می کنن . -حتما همه شونم توی خونه باباشون می مونن -دوست نداری پیشت بمونم ؟/؟ وردلت باشم . بهت عشق بدم . خودم آتیش هوستو روشن کنم و اونو بخوابونمش ؟/؟ خودم هر وقت که کیرت به هوس اومد و خودت خواستی و البته خودم خواستم برات ساک بزنم ؟/؟ مثل حالا .. خیلی آروم ولی با اشتیاق و هوسی مثال نزدنی شورتمو کشید پایین . طوری به کیرم نگاه کرد که فکر کردم بزرگترین هدیه دنیا رو دارم تقدیمش می کنم . -الهام می دونی چه جوری کارت رو پیش ببری و بهم حال بدی .. -چی از این بهتر میشه که بتونم تا صبح خیلی نرم در بغل تو بیدار باشم و هر جوری که عشقمه باهات حال کنم . از ته بیضه ها شروع کرد به زبون زدن به کیرم . آلت منو هم زبون می زد . وقتی زیر کله کیرمو زبون می زد بیشتر از هر وقت دیگه ای حس می کردم که آبم داره می ریزه . دلم می خواست در همون حالت تا ساعتها می خوابیدم ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــــار ۱۸-بابا ! الناز که صبح می خواد بره دانشگاه از خواب بیدارت می کنه ؟/؟ -من معمولا بیدار میشم . یه خورده هواشو دارم . براش شیر و عسل و گاهی هم یه تخم مرغ آب پز میذارم . اگرم گاهی خوابم ببره اون یه چیزی می خوره میره . معمولا سعی می کنه که بیدارم نکنه . -بابا فردا تو برای الناز از خواب پا نمیشی . اگرم خواستی هواشو داشته باشی وقتی بیدار میشی که اون خوابه . در هر حال من از بغل تو جدا نمیشم و نمی خوام که اون ما رو هم ببینه . خودم یه جوری صبحونه شو ردیف می کنم . تو دیگه غصه اونو نخور . -نمی دونم تو می خوای چیکار کنی . فقط همینو می دونم که من حالا دارم از حال میرم . فقط دارم همینو حس می کنم که دهن تو داره روی کیر من می گرده . وقتی به سر کیرم رسید دهنشو روی اون باز کرد . کیرمو از سر گذاشت توی دهنش . -اووووووخخ نهههههه ....نههههههههه ....عزیزم نهههههه یواش تر نه نمی خوام همون اول توی دهنت خالی کنم . -پدر نترس . من مثل یه عسل شیرین آب کیرت رو می خورم . بابامی .. خودت برام شیرین تر از عسلی .. -نهههههه چقدر حرفات آرومم می کنه . دوست دارم این لذت بیشتر دوام داشته باشه . طوری که همین جوری منو بسوزونه -بابا خیلی خوشم میاد که داری با من حال می کنی . هر کاری که می کنم واسه هر دو مونه . به هر قسمت از بدن من که دست می زنی همین احساسو داری ؟/؟ دوست داری که سکس ما در هر قسمت طول بکشه . این نشون میده که دوست داری من و تو همش تا اونجایی که جا داره از هم لذت ببریم . کیف کنیم بابا . حالا با اجازه دوباره می خوام کیرت رو بذارم توی دهنم . -هر کاری می کنی بکن الهام جون فقط یه چیزی .. تو که به من گفتی نزدیکه پریود شی . -حالا گاهی وقتا یکی دو روز عقب جلو می زنه . چیکار کنم من اعصابم خرد شده . اگه آرامش داشته باشم کارام منظمه . تو باید از این به بعد کاری کنی که من اعصابم راحت شه . بابا چی شد اینو پرسیدی ؟/؟ غلط نکنم بازم هوس اینو داری که توی کس دخترت خالی کنی . اوخ اگه بدونی چقدر به من حال میده . -الهام عشق کونت رو هم دارم . بازکنم اون سوراخشو ؟/؟ ماچش کنم و بعد کیرمو فرو کنم توش . -همه این کارا رو با من می کنی ها . هرچی که خواستی بهت میدم . هر کاری که خواستی باهام می کنی . یعنی من خودمو در اختیارت میذارم . بابا من نمی دونم چرا هر وقت این کیرت رو میذارم توی دهنم بازم بین ما حرف پیش میاد . -خب من دیگه چیزی نمیگم . فقط بیا طوری بخوابیم که منم بتونم کست رو بخورم . -اووووخخخخخ بابا گل گفتی گل گفتی . فقط من خیلی بی حس و حشری میشم اگه دهنت رو بذاری روی کس من . ممکنه دهنم روی کیرت شل شه .. -دیگه حرف نزن و بیا دو تایی مون مشغول شیم . این جوری آروم آروم خیلی بهمون می چسبه . من رو ی تشک طاقباز شده الهام خودشو رو من دراز کرده بود و در جهت مخالف کیرمو فرو برد توی دهنش . من در حالی که دو تا کف دستام از زیرروی کون الهام بود چاک کونشو از وسط باز کرده هم با نوک زبونم روی سوراخ کونشو لیس می زدم و هم کسشو زبون می زدم . این جوری حال کردن چقدر بهمون می چسبید . هر دو مون می دونستیم که این آتیش نرم نرم و سوختن , ما رو تا دقایقی دیگه خاکستر می کنه . دستامو به یه حالت نیم دایره ای در آورده اونو گذاشتم روی کون بر جسته الهام و به طرف پایین می کشیدم . هم اون منو شل کرده بود و هم من اونو سست کرده بودم . دو تایی مون در عالم لذت و هوس داشتیم به لحظه های خوش زندگی فکر می کردیم . به هم گفته بودیم وقتی که داریم سکس می کنیم دیگه هیچ فکر منفی رو به خودمون راه ندیم از باید ها و نباید ها نگیم . از تابو ها حرفی نزنیم . حس کنیم که عاشق و معشوقی هستیم که داریم از سکسمون لذت می بریم . اصلا زندگی یعنی اوج لذت و غرق شدن در شهوتی که ما رو به آرامش برسونه . چه کسی گفته که این تماس می تونه بد باشه . چه کسی این فاصله ها رو ایجاد کرده . این سد ها رو ساخته . چشم باز کردیم و بزرگ شدیم و این طور گفتیم و این طور گفتن . در حالی که روز گارانی بود که این زشتیها اوج زیبایی بود . در حال لیس زدن کس و کون , الهام کونش در تماس سر من قرار داشت و می تونستم قالب کون هوس انگیزشوتا حدودی ببینم و حتی دیدنش هم کلی حال می داد . الهام برای چند لحظه ای کیرمو از دهنش بیرون آورد . دستشو گذاشت روش و با هاش بازی می کرد . دلم نمی خواست آبم همین جوری حروم شه . اگرم توی دهن الهام می ریخت بد نبود ولی می خواستم یه بار بریزم توی کونش و یه بار هم توی کس .. بازم از اون کارای خطر ناک . .... ادامه دارد ...نویسنده ... ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهـــــــــــــــــــــــــار ۱۹-نه نه الهام . تو همش داری افسونم می کنی . همش داری یه جوری با هام ور میری که من نمی تونم کاری بکنم . چیزی بگم . -بابا ناراحت نباش . حس نکن که بین من و تو فاصله هاست . این فاصله ها با این رابطه صمیمانه ما از بین رفته . دیگه خواسته هامون یکی شده . من و تو یکی شدیم . نیاز هامون یکی شده . دوستت دارم بابایی . بیا نترس . بذارش توی دهنم . می تونی بازم بر گردی . اوخ بابا تو وقتی کسمو می خوری نمی دونی چقدر شل میشم . کاش صبح می شد و الناز از خونه می رفت بیرون و من تا می تونستم خودمو برات خوشگل می کردم . صدای آهنگو تا آخر می بردم بالا برات می رقصیدم . واست استریپ تیز می کردم . آروم آروم به هیجانت می آوردم -نهههههه الهام این کجاش آرامشه اینایی که تو داری میگی دست کمی از طوفان نداره . با یه لبخند عشوه گرانه که می دونم لبخند شیطانی دوست داشتنی بود منو به نهایت بی حسی رسوند . دوباره روش خوابیدم و کیرمو کردم توی دهنش . جفت پاهاشو نگه داشتم و یک بار دیگه سرمو فرو بردم لاپاش و دهنمو روی کسش چسبوندم . غرق در لذت حرکات شده بودم . نمی دونستم به کجا بند شم دلم نمیومد از یه حرکت خاصی گریزی داشته باتشم . می خواستم غرق در همه قسمتها و هر نقطه ای از بدنش شم . همش برام هوس و هیجان بود . التهابی که می دونستم در لحظه بعد منو به اوجی دیگه می رسونه . آتشی که هر لحظه بیشتر می سوزوند . کیرمو با چه هیجانی ساک می زد . دلش می خواست که آبمو بیاره و نشون بده که می تونه قدرت داره . در حالی که در اینجای کار وقتی کیر مرد وارد دهن زن میشه و اون به نرمی دهنشو روی پوست کیر می کشه . منی خیلی نرم و روون از جاش میاد بیرون و میره به جایی که باید بره . الهام تشنه کیر من و آبش بود . اون هم می خواست خوشحالم کنه و هم غرق هوس بود .. -عزیزم بازم داره توی دهنت خالی میشه . اون نمی تونست چیزی بگه . گذاشتم که در آرامش لذت خودش آبی رو که وارد دهنش میشه تا قطره آخرشو بخوره . کیرم در جهتی مخالف جهت اصلی توی دهنش قرار داشت . من روش سوار بودم و اون به حالت طاقباز بود . پاهاشو انداخته بودم رو شونه هام . رون پاشو میک می زدم و با زبون هوسشو زیاد می کردم . من احساس سبکی می کردم . اون تا قطره آخر آبمو خورد . ولی این تازه آغاز عطشش بود . هنوز ار گاسمش نکرده بودم . کارم تازه شروع شده بود . چند دقیقه ای رو با بدنش ور رفتم و آماده ترش کردم . بعد تغییر حالت داده روش قرار گرفتم . -حالا چی می خوای دخترم -تو که خودت خیلی خوب می دونی بابا -می خوام از زبون تو بشنوم -بابا تو رو می خوام . تو رو کیرت رو . هنوز حال نکردم . احساس درد و سنگینی شدیدی می کنم . باید کلی به من لذت بدی . تمام بدنم دچار برق گرفتگی شده . حس و هیجان دست از سرم ور نمی داره . بابا کمکم کن . کمکم کن .. . همون کیرمو دوباره فرو کردم توی دهن الهام . انگاری شگرد این کارو داشت . خیلی حرفه ای ساک می زد . می دونست در هر لحظه به چه نقطه ای باید بچسبه تا کیر شق تر شه . به چشام نگاه می کرد . به عکس العملهام . وقتی خوب متوجه می شد که من در چه شرایطی هستم خودشو با من هماهنگ می کرد . -الهام لاپاتو باز کن . موشک بابا داره میاد .. -منفجرم کن بابا . می خوام مثل روز قبل منو ا ز درون بپاشونی . می خوام تیکه تیکه ام کنی .. -اوووووخخخخخخ نه نهههههه می خوام تو زندگی کنی . مال خودم باشی . رویای من , هستی من , نفس من و همه چیز من .. -بگو بابا بازم بگو .. بگو که منو از همه دخترا بیشتر دوست داری . بگو که داری با من اون کارایی رو می کنی که با هیشکی دیگه نمی کنی . بگو بگو .. -عزیزم دوستت دارم دوستت دارم . تو رو با یه احساس دیگه ای دوست دارم . احساسی که نمی دونم اسمشو چی بذارم . -می دونم بابا احساستو حس می کنم . درکت می کنم . من هم مثل دخترت هستم . هم می تونی منو زنت فرض کنی . این حسو نسبت به من داری . به چشای دختر نازم نگاه کرده و می دونستم که در این لحظه هیچ چیز به اندازه کیر داغ باباش نمی تونه خوشحالش کنه . کیری که تا دقایق زیادی می تونه کسشو هدف بگیره و با ورود و خروجاش یک بار دیگه الهام نازنینمو سر حالش کنه .. . چشامو بسته بودم . تنها تصویری که از ذهنم داشتم حالت و تصور تماس کیرم با کس الهام بود . .وقتی سر کیر من به انتهای کس الهام می رسید و پلکهای در حال حرکتشو می دیدم سرعت گاییدنشو زیاد می کردم تا زود تر ردیفش کنم . لبامو گذاشتم رو چشاش . آروم آروم می بوسیدمشون . پلکهای ناز و پوست تازه الهام زیر بدن من درخشش خاصی پیدا کرده بود . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهـــــــــــــــــــــار ۲۰نمی دونم چند دقیقه در حال گاییدن دخترم و حال کردن با اون بودم فقط اینو می دونستم که هر دو مون دوست نداشتیم که این لحظه ها تموم شه و به اون نهایتی برسیم که منتظر شروع دیگه ای باشیم . چقدر سخته برای یک پدر که با چهار تا دخترش تنها باشه و بخواد امور اونا رو اداره کنه . هر کدوم واسه خودشون یه ساز مخصوص داشتند . لبمو از رو چشای الهام بر داشته و به لباش چسبونده بودم . اون پنجه هاشو به پهلوهام فشار می داد و باز و بسته شون می کرد . می دونستم که هنوزم جا داره که اونو بکنم . نیروی جوونی و التهاب و تشنگی اون وادارم می کرد که تا اونجایی که توان دارم بهش حال بدم تا هوس پسرای دیگه رو نکنه . یه لحظه به این فکر کردم که اگه می خواستم هر چهار تا دخترمو بکنم اون وقت شرایط من به چه صورتی در میومد . دیگه توانی برای من نمی موند . باید برای اونا برنامه هفتگی تنظیم می کردم . -الهام دوستت دارم . من لذت سکسو پس از مدتها دارم با بدن تو تجربه می کنم . -بابا بابا دوستت دارم ادامه بده . حیف که جون ندارم نشگونت بگیرم . وقتی که با زیور حال می کردی از این حر فا هم به اون می زدی ؟/؟ -دختره حسود می تونی بس کنی و دیگه به این چیزا فکر نکنی ؟/؟ من که بهت گفتم هیچی بین ما نبوده -بابا می دونم داری دروغ میگی ولی من از این دروغت حالا دارم لذت می برم . چون می خوام واقعیت همین دروغی باشه که داری میگی . حالا حواسمو پرت نکن . همین جوری همین خوبه .. دستاتو بذار رو سینه هام . بذار فریاد بزنم بذار .. بازم ناخنای بلند الهام داغونم کرده بود . در حال بوسیدنش لبها و دندونامو به هم فشار می دادم تا درد ناشی از سوزش پهلو هام فرو ببرم تا دخترم از کیر من از هوس خودش لذت بیشتری ببره . سکوت الهام یعنی این که باید منم خودمو خالی می کردم . وقتی آبمو توی کسش می ریختم با هر پرش کیر و جهش آب چشای خوشگلشو می دیدم که به آرومی باز و بسته میشه . اون یه بار دیگه به نهایت رسیده بود . برای دقایقی در آغوش داغ هم بودیم . بعدش هم با نواز شهای من به خواب رفت . منم خیلی خوابم میومد . دلم می خواست که منم می خوابیدم . در آغوش داغ و پر التهاب دختری که منو همه چیز خودش می دونست . منو عشق و هوسش می دونست . منو پدر و مادر و شوهر و دوست پسر و زندگی خودش می دونست . من عشق و هوسمو تقدیم اون کرده بودم . حتی نمی تونستم اونو با دیگری ببینم . نوازشش می کردم . مثل اون بچگی هاش که یه روزی فکرشو نمی کردم که به همچین روزی برسم و اون بدن سفید و تپلشو یه روزی زیر کیر خودم بگیرم و اون به وسیله من احساس کنه که بال و پر گرفته . خواب گیجم کرده بود . ولی نمی دونم چرا دلم شور می زد . انگاری انتظار حادثه ای رو می کشیدم . دو سه ساعت بعد الهام چشاشو باز کرد بابا کی بیدار شدی .. من نخوابیدم . داشتم به زیبای خفته نگاه می کردم . به چشای بسته تو . وقتی که خوابی خیلی مظلوم میشی . -بابا همه آدما که خوابن یه حالت مظلومانه ای دارن . صبر کن ببینم چی گفتی حالا ؟/؟ یعنی من خیلی شیطونم . ها ! ها ! ها ! ها ! مگه من چیکار کردم ؟/؟ من هر چی هستم برای توام بابایی .-اوهههههه حالا این قدر واسه ما ناز نکن . -صبر کن بذارمت توی خماری اون وقت می دونی چه جوری با دخترت حرف بزنی .. -الهام بیا ببوسمت . حالا داری مثل خانوما مثل کسی که همسر منه حرف می زنی . یه دختر که باباباش این قدر تند حرف نمی زنه . سرشو یه بار دیگه گذاشت رو سینه ام و در حالی که با کیرم بازی می کرد گفت این فقط مال منه بابا . هیچ زن دیگه ای حق نداره که اونو با من شریک شه . خلاصه الناز که رفت دانشگاه و من و اون دوباره تنها شدیم یک بار دیگه حال کردن با همو شروع کردیم این بار از چپ و راست دیگه امونش ندادم و اونم تا می تونست فریاد می زد . -بابا بذار خودمو خالی کنم . می دونم هر چی فریاد بکشم کسی صدامو نمی شنوه . هر چی جیغ بزنم صدام نمیره بیرون .. -عزیزم من که صدات رو می شنوم . به نظرم اومد که یه بار دیگه اونو ار گاسم کرده باشم . خواب چشامو سنگین کرده بود . وقتی دستاشو دور گردنم حلقه زد دیگه رفتم به حال خودم . یعنی دیگه نتونستم چشامو باز کنم . احساس آرامش می کردم این بار می دونستم که خیلی راحت می تونم در دنیای شیرینی که با دخترم ساختم چشامو ببندم و آروم بگیرم . دو تایی مون خوابمون برده بود . حس می کردم دارم یه خواب شیرین می بینم . منم و چهار تا دخترام . انگاری دیگه هیچی از این دنیا نمی خوام . به جایی رسیدم که فقط اونا رو می بینم و خودمو . یهو در میان این آرامش سر و صداهای عجیب و غریبی رو می شنیدم . انگار یکی با لگد داشت به در و دیوار می کوبید . صدای شکستن لیوان میومد . صدای بلند شدن برنامه تلویزیون . جیغ زدن یکی دو تا از این دخترا . انگاری که الهه و المیرا در حال فریاد زدن بودند . یه لحظه چشامو باز کردم . الهام هنوز در آغوش من خواب بود . خاک بر سرشده بودیم . بیچاره شده بودیم . حواسمون نبود به این دو تا دختر . حواسمون نبود که دررو از داخل قفل کنیم . ظاهرا ندیده بودند که چشام برای لحظاتی باز شده . هیچ راه فراری نداشتیم و هیچ بهانه ای هم پذیرفته نبود ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۲۱واااااااااییییییی این الهام دیگه داشت گند می زد . اصلا نمی دونست اوضاع از چه قراره . مثل این که کیر بابایی حسابی اونو بیهوش کرده و عقلشم گرفته بود . -چه خبرتونه . چرا این قدر سر و صدا می کنین . چرا نمی ذارین من بخوابم . دستمو گذاشتم رو پاهاش . هی آروم نشگونش می گرفتم . انگاری توی باغ نبود . ولی ظاهرا خیلی سریع کانالش عوض شد و دوزاریش افتاد . من که از ترس چشامو باز نکرده بودم . ولی اون چشاشو باز کرده بود . این طور حس می کردم . چون داشت به خواهراش می گفت چی شده . من کجام . این جا کجاست . این چه وضعشه .. واسه چی من اینجام . چرا بابا اینجا افتاده .. وووووووییییییی خدا مرگم بده . بابام مرده ؟/؟ نهههههههه من بمیرم . چرا اینجا لخت افتاده . شما اینجا چیکار می کنین ؟/؟ دو تا دخترای دیگه ام یک صدا با هم فریاد زدند باااااااااا باااااااااااااااا بااااااااابااااااااااا ---بیداااااااااشووووووو .. الهه دختر بزرگ من اومد زیر گوش من جیغ کشید . -بابا من که خوب می دونم تو بیداری این قدر پیش من فیلم بازی نکن . امکان نداره بیدار نباشی .. لعنت بر من باد که حداقل نکردم بعد از تموم شدن سکس یه شورت پام کنم . هر چی پیش خودم می ساختم می دیدم با عقل جور در نمیاد . بیشتر گند می زدم و این که اوضاع رو بد تر کنم فایده ای نداره . چشامو باز کردم و اونا رو مالوندم طوری که انگاری خواب باشم .. -چیه دخترا چه خبر شده .. اوووووووففففففف اینجا چه خبره .! چرا من و الهام لختیم .فوری شورتمو که یه گوشه ای افتاد ه بود بر داشتم وخواستم پام کنم . اما الهه اونو از دستم گرفت و پرت کرد به یه گوشه ای و گفت بابا این جوری بهتره . المیرا : حالا ما برات غریبه شدیم و اون الهام ور پریده که میره دوست پسر می گیره و خودشو وا میده واست عزیز تره ؟/؟ کاری به این کارا ندارم . چقدر زشته . بابا آدم آخه اینو به کی بگه ؟/؟ پدر با دخترش ؟/؟ اوووووووففففففف نهههههههه آخر الزمون شده . دارم می سوزم . نمی تونم باور کنم . دارم دیوونه میشم .-المیرا من بد تر از توام . دلم می خواد برم پشت بوم از همون بالای طبقه پنجم خودمو پرت کنم پایین و بمیرم . من نمی تونم این زندگی رو تحمل کنم . -دخترا چتونه . مگه چی شده ؟/؟ من امروز صبح روحیه ام کسل بود . الهام جونو صداش کردم که با هم حرف بزنیم .. خسته بودم .. -اونم اومد خستگی تو رو رفع کرد . بابا ما اینجا وایسادیم . هر مدلی که دوست داری بباف . اگه یه داستانی تعریف کنی که با عقل جور در بیاد به جون همون بابای دیروزی باورش می کنیم -الهه یعنی باباتو دیگه دوست نداری . خیلی سختم بود . جفت دستامو گذاشتم جلو کیرم . مثلا می خواستم نشون بدم که خیلی رعایت می کنم . -بابا دستتو بر دار . ما که محرمیم . خیلی بده یه دختر ببینه و دو تا دختر نبینن . المیرا : سه تا دختر خواهر جون . مثل این که یادت رفته خواهر چهارمی هم داریم . الناز جون که می خواد دندانپزشک شه . .. الهه : یه دندونای خوب واسه بابا کار بذاره که خوب بتونه بعضی چیزا رو گاز بزنه . المیرا : نه بابا . دندونای بابا خوب کار می کنه . -چیه المیرا نکنه تو رو هم امتحان کرده حسابی می دونی که در چه وضعیه -الهه جون ما از این شانسا نداریم . اون دخترای هرزه گردی که شوهر نکرده زن شدن شانسشون بیشتره . نه ما که هنوز از زندگیمون چیزی نفهمیده شوهرامونو از دست دادیم . مادرمون که رفته اینم از بابامون .. با دخترش . خجالت می کشیم . الهام ساکت مونده بود . اونم مثل من در بحران عجیبی گیر کرده بود . ولی وقتی شنید که المیرا اون جور در موردش حرف زده و اونو هرزه خطاب کرده دستشو آورد بالا تا بذاره زیر گوش خواهرش . المیرا موهای الهامو کشید و گفت پررو جنده خجالت نمی کشی زیر کیر باباتا می تونستی کس دادی و حالا زبونت پیش من درازه . خفه خون بگیر لال شو . ارث پدر طلبکاری ؟/؟ آره ؟/؟ تو طلبکار نباشی کی طلبکار باشه . فوری رفتم وسط اونا .. بس کنین . اتفاقی نیفتاده که شما این جور دارین به پر و پای هم می پیچین . المیرا : ببین بابا من الان یه پیام برای الناز میدم که هر چه زود تر خودشو برسونه خونه . طوری براش می فرستم که اگه آب خوردن دستشه بذاره زمین و بیاد و بین ما قضاوت کنه . ببینم اون حق رو به کی میده . نظر اون چیه . شاید اجنه اومدن شما دو تا رو خوابتون کردن و لباسا رو از تنون در آوردند .. -نمی دونم المیرا شاید همینی باشی که تو داری میگی . من که اصلا چیزی یادم نمیاد . الهه : پدر جونم بد هیکلی هم نداری . این الهام ما هم بد سلیقه نیستا . دستشو گذاشت دور گردن الهام . ولی الهام دستشو گذاشت رو دست خواهرش و اونو به طرفی پرت کرد . دو تا خواهر مچ بگیر به طرف الهام حمله ور شدند . رفتم وسطشون قرار گرفتم . از دو طرف مشت و لگدی بود که بر من وارد می شد . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
بــــــــــــــــــــابـــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۲۲-وااااااییییییی از دست شما دو تا دخترا کلافه شدم . دق اومدم . دیگه بس کنین . دارم دیوونه میشم . دست از سرم بر دارین . آخه واسه چی دارین دعوا میفتین . المیرا خودشو خم کرد و کیرمو از ته گرفت توی دستش و گفت سر این . بابا سر اینی که تحویل الهام جونت دادی . الهه هم اومد و اون قسمت از جلوی کیرمو که خالی مونده بود توی دستش لول کرد و گفت تایید می شود . در همین لحظه الهام هم از فرصت استفاده کرد و افتاد به جون خواهراش . اون که خودش لخت بود و راحت در حال کشیدن لباسای الهه بود . المیرا اومد به کمک الهه و با مشت و لگد داشت به شکم الهام می کوبید . من بازم خودمو انداختم وسطشون . -بس کنین . اینجا که جنگل نیست دارین وحشی بازی در میارین . الهه : باباجونم . بابای هوس باز من . اینجا خوبم قانون جنگله . اون جا هم اصلا یه حیوونی بیفته رو حیوون دیگه هیچ مسئله ای نیست -دختره بی شعور بی ادب . حرف دهنتو بفهم چی داری میگی . تو داری به بابات توهین می کنی .. -بابا من کی به تو گفتم بی شعور . بی شعور اون خواهر هوسبازمه که خودت رو انداخته زیر پاهات . اون وقت تو با من دعوا داری ؟/؟ تو داری منو می کوبی ؟/؟ هر وقت که داره مشت و لگد می خوره خودت رو میندازی وسطش تا به اون آسیبی نرسه ولی وقتی که اون داره ما رو می زنه صاف صاف وای می ایستی و تماشا می کنی که چه جوری کتک می خوریم . کیف می کنی لذت می بری ؟/؟ باشه بابا هر طور که تو بخوای . الان الناز باید بیاد بین ما داوری کنه . عیبی نداره براش زنگ نمی زنیم . صبر می کنیم تا غروب بشه و اون بیاد و با همین وضع شما رو ببینه . هیشکدوم از شما حق ندارین لبا ستونو تنتون کنین . ما صبر می کنیم تا الناز جون جونی بیاد . اون ته تغاری باباست . وقتی ببینه بابا جونش چه دسته گلی به آب داده .. اوخ اوخ بمیرم براش .. خب آواره که نیست اون طبقه پنجم به اسم اونه دیگه . تنها زندگی کردن هم خیلی حال میده .. فکر کنم اون اگه جای ما بود دیگه اسم پدرشو هم نمی آورد . حالا ما خیلی دخترای خوبی هستیم که داریم احترام بابامونو حفظ می کنیم .. المیرا نگاه کن بابا به من میگه بی شعور .. الهام خیلی شعور داره رفته زیرش خوابیده . دوست دخترش شده .. معشوقه اش شده .. من حتی این داستانهای کثیفی رو که درش از سکس بابا با دختر نوشته شده رو نمی خونم . چندشم میشه بدنم می لرزه . مو بر تنم سیخ میشه . حالا این خانومو باش . .. یواش یواش خودمو رسوندم به الهام . می خواستم بهش بگم یه جوری از اینجا خارج شه .. و بره یه چیزی تنش کنه و فعلا از این جا دور شه تا آبا از آسیاب بخوابه . البته یه جایی بره که می تونست بره طبقه چهارم .. می تونست بره واحد خودش . در هر حال دخترای من آواره نبودند . عجب گیری افتاده بودیم .. رفتم زیر گوش الهام و بهش گفتم تو یواش یواش خودت رو برسون طرف در خروجی .. وقتی که رفتی منم میرم جلوی در . زود لباستو بپوش .. -بابا چی داری به الهام میگی . بلند تر بگو تا ما بشنویم .. .. الهام و من مثل دوندگان دو صد متر یه استارتی زدیم و تا خواهراش بفهمن چی شده اون سریع رفت بیرون منم رفتم جلوی در وایسادم تا این فرصتو بدم به اون که بتونه از خونه خار ج شه . دخترا هر چه دستمو می کشیدند تا از جلوی در کنار برم نتونستن . بعد از پنج دقیقه وقتی که صدای بسته شدن در آپارتمانو شنیدم خاطرم آسوده شد . الهام رفته بود .. حالا من ایستاده بودم و بهشون پوز خند می زدم . -دخترای بد بین من . من اصلا یادم نمیاد کاری با خواهرتون کرده باشم . -بابا خواهر خیلی کثیفی داریم . ولی خب اون نمی تونه به حساب دخترت بیاد . بد هیکلی هم نداری ولی برای زنای غریبه خوب بودی که اونم ما بهت اجازه نمی دادیم دست از پا خطا کنی . ما مامانو مسخره می کردیم . اون اگه می رفت و با یکی دیگه حال می کرد طرف غریبه بود -ببینم اصلا مادرت پسر داشت که بخواد با یه آشنای در جه یکش حال کنه ؟/؟ وااااااییییییییی عجب سوتی داده بودم . عجب گندی زده بودم . دلم می خواست که دخترا متوجه این گند زدنم نشده باشن ولی یکی از یکی زرنگ تر و خوش حواس تر بودن . -خب پس بابا جون اعتراف کردی که با الهام حال کردی -نه من چیزی یادم نمیاد . شاید من خواب بوده باشم اون یه چیزی به من داده بیهوشم کرده باشه و هر کاری که دلش خواسته با من کرده ولی من چیزی یادم نمیاد . -نمی دونم نمی دونم . بابا من دختر بزرگتم . این قدر به من دروغ نگو . بابا خجالت بکش .. من چی بگم . اگه بخوام یه حرفی بزنم به من میگی بی شعور . اشک دوباره از چشاش سرازیر شده بود . -حالا دخترای گلم اگه اجازه میدین من برم شورتمو پام کنم لباسامو بپوشم . شما واسه یه لحظه هم که شده باید فکر کنین که دارین اشتباه می کنین . برای همین ازتون می خوام که در این مورد چیزی به الناز نگین . اون دانشجوست حواسش پرت میشه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
feshfeshe: سلام ایرانی جونمن دنبال کننده کاراتم ولی سه تا مسئله رو بگم:اول اینکه داستانات یه جاهایی خیلی تصنعی میشه، مثلا کمتر کسی وسط سکس حرف میزنه ولی توی اکثر داستانات وسط سکس طرف یهو ادیب میشه و جملات عارفانه میگه!دوم اینکه طول داستانات واقعا زیاده، ۲۰۰ قسمت واسه یه داستان مثلا!!و سوم اینکه فلسفه تعطیل کردن سایت تو ماه محرم چیه؟ سایت سکسی فک نکنم سنخیتی با ماه محرم داشته باشهامیدوارم که اینو بخونی و بدونی که هدفم بهتر شدن کاراته و نه چیز دیگهقربونت فشفشه جون سلام .. خسته نباشی .. خوبی ؟ ممنونم از گفته های های تقریبا منطقی و دقیقت ... در مورد حرف زدن وسط سکس خیلی ها طالبشن . حداقل در سایت یا وبلاگ دیگه ای که فعالیت دارم اون اوایل ازم خواسته می شد وبه نظر منم سکسی که خودش کلیشه ای و یک نواخت هست چه اشکالی داره گاهی آدم حرفها و احساسات طرف رو بیان کنه و اصولا خیلی ها وسط سکس حواسشون میره جای دیگه ولی اطاعت میشه سعی می کنم بیشتر رعایت کنم ولی اگه به کسی نگی گاهی فقط گاهی هم واسه این که داستانو به حجم مورد نظرش برسونم این کار رو می کنم . اینو هم صادقانه گفتم فقط گاهی می تونستم نگم .البته جملات عاشقانه و محبت آمیز موقع سکس ضروریه و جذاب ترش می کنه .. می بینی دیگه از یکنواختی سکس خودمم خسته میشم ..هی لب روی لب دست دور کمر .. یه تنوعی هم باید داد . بعضی از داستانها کشش داره تا ۱۰۰۰قسمت هم ادامه اش بدم . آخه داستانهای سکسی همه شون شبیه به همن یکی رو که تموم کنی دوباره یک آش و یک کاسه دیگه .. حالا من از هر کدومش البته غیر گی ...یه چیزایی می نویسم اگرم خسته کننده شه ولش می کنم ..مثلا داستان هرکی به هرکی تا چهل قسمت دیگه جا داره ادامه اش بدم . اون دور نماشو احساس می کنم . داستان زن نامرئی رو باید براش سوژه های جدیدی ردیف کنم تا بتونم اونو از حالت یکنواختی درش بیارم . می دونم داره یکنواخت میشه ولی به خاطر این که این جوری شده کاتش نمی کنم میشه بهش جون داد .چون زیر بناش طوریه که میشه خون تازه ای در رگهای این داستان دمید . و اما در مورد محرم و تعطیلی داستانهای سکسی تا آغاز ۲۵ آبان ماه .. اینو بگم که کاملا حق با شماست . من نفسا و ذاتا با نگارش داستانهای سکسی مخالفم . خود را محکوم می کنم . در پیشگاه خدا شرمنده ام . گناهکارم . دوست دارم فقط غیر سکسی بنویسم . کاری که بد هست همیشه بده .. خدا این کار رو بد کرده .. یعنی من باید بیام این ده روز رو به خاطر امام بزرگوارم حسین شهید به خدا احترام بذارم ؟ /؟ این میشه شرک . خدایا مرا ببخش . ولی از اون جایی که عوام و خیلی ها اعتقادات خاصی دارند و من هم یک شیعه ام و شیعه فلسفه خاصی داره منم دیگه به شعائر مذهبی و خواسته های اونا احترام میذارم . شاید خدا هدایتم کنه . منو ببخشه . بعضی ها بیشتر سال عرق و شراب می خورند میگن به خاطر امام حسین محرم شراب نمی خوریم .. این حرف و عملشون گناهه . این میشه شرک .. گناه گناهه و حرام حرام ولی با این حال گاهی عرف جامعه این طور اقتضا می کنه و ما هم که آدمای مقرب در گاهی نیستیم یا این که هر کاری که می کنیم درست باشه . در هر حال نظر من اینه که کلا باید سکسی نویسی رو بذارم کنار .کارم اشتباهه و این با فرهنگ و اعتقادات قلبی من نمی خونه . حالا یه کاری بود که سه سال پیش شروع کردم . به تنهایی مسئولیت یک وبلاگ هم به من داده شد دوستانی و جوانان همراه و خونگرم و دوست داشتنی پیدا کردم و شرایط طوری شد که نمی تونم یک دفعه قطعش کنم ولی در هر حال این ده دوازده روز رو امیدوارم دوستان به بزرگواری خودشون ببخشند . تازه من دارم از این فرصت استفاده می کنم یک رمان غیر سکسی به نام من آمده ام رو می نویسم .تقاضای تاپیکش هم داده شده اگه این داستانهای سکسی رو در این روز ها ادامه می دادم دیگه کجا وقت می کردم به خاطر دل خودم و شاه دوستان این داستانو بنویسم ؟/؟ ماندگاری و ارزش واقعی رو باید در داستانهای غیر سکسی جست . و من شاید برای ساعاتی دیگه قسمتی از داستان گناه عشق رو منتشر کنم . به خاطر همراهی و بیان نکات ارزنده ات بی نهایت سپاسگزارم . و فقط به خاطر محبت خالصانه و دوستی ها باارزش دوستان باارزشی چون شماست که این گونه می نویسم . دوست و برادر شما : ایرانی
سلام به امیر لوتی عزیز و نازنین .. ممنونم از انگیزه و دلگرمی که به من میدی .. من از روز شنبه ۲۵ ابان نوشتن داستانهای سکسی رو شروع می کنم . وبلاگ امیر سکسی دو سال و نیمه که فقط داستانهای منو منتشر می کنه یعنی خودم می نویسم و منتشر می کنم و در این مدت از داستانهای غیر نوشته خودم از داستان فراموشی و آقا رضا وانتی استفاده کرده ام . این هم اطلاعات برای این که دقیق باشه . آخه جز من کس دیگه ای اونجا نیست چرا یک نفر هست که اونم فقط مدیر سایت خود امیره که نظارت داره .. در هر حال نظر شما به عنوان یک و یک نفر برای من فوق العاده اهمیت داره و نمیشه از همه ده هزار نفری حالا گاه بیشتر و گاه کمتر که در اونجا داستانهای منو می خونن انتظار داشت که بیان نظر بدن ولی خوشحالم که شما نظر دلگرم کننده تون را اعلام فر مودید البته اگه دست خودم بود به تظر شما عمل می کردم و داستانهای سکسی رو ول می کردم ولی چون به نظر اکثریت اهمیت میدم و هشتاد نود درصد کامنت ها از سکسی نویسی من حمایت می کنند دیگه به خاطر دوستان ادامه می دم و دیگه از خودم و از شما شر منده ام .. داستانهای غیر سکسی من در چند تاپیک جداگانه در سایت لوتی وجود داره در تالار خاطرات و داستانهای ادبی ..... دل نوشته های ایرانی ...که شامل داستانهای تک قسمتی عشقیه و مطالب ادبی و چند تاپیک جدا مثل ندای عشق ..نقاب عشق ...سیزده عشق ..معراج عشق .. مثلث عشق و عشق و ثروت و قلب .. خوشحالم از این که همراهان خوب و بسیار موشکاف و دقیقی مثل شما دارم و بازم از خودم و شما شرمنده ام که به خاطر اکثریت نوشتن این داستانهای خبالی رو ادامه میدم . با درود و نهایت احترام به شما حامیان نازنین . دوست و برادر شما : ایرانی
SHAHLA32: فکر کنم داستانتو تغییر دادیمن شهلا ۳۲ سال دو تا دختر ۹ و ۷ سال دارم قبلا هم نظر دادم سلام شهلا جان .. متوجه منظورتان نشدم .. این همان داستانه که بابا ی داستان ۴ تا دختر بالای ۱۸ داشت که روند داستان طوریه که به مرور زمان با همه رابطه بر قرار می کنه . یک بابا تقسیم بر سه داشتیم که تموم شد .. و حالا این داستان جاش نشسته .. بعد این که در سایت لوتی هم که طبق قوانین نمیشه سکس زیر ۱۸ رو قرار داد .. قبلا چند بار از نظرات ارزشمند شما استفاده کردم ومی دونم از همراهان و نازنینان این سایت هستید که سالهاست همکاری دارید و هم کلامی با شما برام افتخاریه ولی متوجه فرمایش شما در مورد تغییر داستان نشدم .. با درود و نهایت احترام به شهلا خانوم نازنین . دوست و برادر شما : ایرانی
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــــار ۲۳ الهه : فکر نمی کنین که اگه الناز بعدا بفهمه که خواهرای بزرگش بهش چیزی نگفتن از ما ناراحت شه ؟/؟ آخه رو باباش خیلی حساب می کنه . -خب المیرا تو چی میگی . یه چیزی به این خواهرت بگو . یه جوری اونو راضیش کن . الهه : چیه بابا جونم تو که می گفتی که چیزی بین شما نبوده . پس اعتراف کردی که یه چیزی بین شما بوده . الهه خوب می دونست که چه بر خوردی با من داشته باشه . دختر بزرگم بود و برای خودش هم یک حقی قائل بود . المیرا یک خط کش بزرگ و دراز آورد و داد دست الهه . یه چهل سانتی می شد -ببینم شما که قصد تنبیه باباتونو ندارین . دختر که این قدر بد جنس نمیشه .. الهه : بابا حق نداری شورت پات کنی . یه بار پوشیده و نپوشیده درش آوردیم و دیگه نذاشتیم پات کنی . خط کش رو به طرف کیرم گرفت . تا حدودی خجالت می کشیدم و تا حدودی هم بی خیال بودم . از اونجایی که یکی رو گاییده بودم روم باز تر شده بود و دیگه هم این بی آبرو بازی می رفت تا برام عادی شه . از تهدیدات این دو تا دختر خسته شده بودم . گاهی دل دل می کردم که حقیقتو به الناز گلم بگم و قال قضیه رو بکنم ولی می دونستم اون اصلا در این خط ها نبوده وقتی بفهمه همه ما به نوعی حقه باز بودیم من یکی رو می دونم که اصلا نمی بخشه .الهه خط کش رو به طرف کیرم گرفت اونو گذاشت زیر کیر سرشو بالا آورد . طوری باهاش بازی می کرد که من از اونجایی که ترسم ریخته بود لذت می بردم . کیرم خیلی راحت شق شده بود . -الهه زشته ولم کن بذار شورتمو پام کنم . -بابا تو آزادی که هر کاری که دلت خواست انجام بدی اصلا به خاطرچی از ما اجازه می گیری ؟/؟ببینم تو و الهام که می خواستین با هم عشقبازی کنین از هم اجازه گرفتین ؟/؟ -الهه بس کن . اگه یه بار دیگه از این تهمت های بی دلیل بهم زدی تو رو دیگه دخترم به حسابم نمیارم . ببینم الهه تو لحظه وقوع جرم و شرایط تحقق این جرم رو دیدی و بر تو اثبات شد ؟/؟ -جرم تو یا جرم الهام .. -فرقی نمی کنه . حالا میگیم جرم من . چون شما الان با من در گیرین -آره خب اونو فرستادی رفت پی کارش رفت دیگه . معلومه که باید کبکش خروس بخونه . -می دونی بابا چه چیزی بیشتر از همه چیز یه دختر رو در میان خواهراش و سایر دخترای خونه عذاب میده ؟/؟ آره پدر درست حدس زدی من اینو از نگات می خونم . راستش من اصلا به حرفی که الهه زده بود فکر نمی کردم -بابا این عذابش میده که یک پدر بین دخترای خودش فرقی قائل شه .-چند بار به شما بگم من دست از پا خطا نکردم . -المیرا بیا اینجا ردیفم کن .. وااااااایییییی اینا داشتن چیکار می کردند . دو تا خواهر خوب با هم کنار اومده بودند . الهه : بابا خودت خواستی . چاره ای برامون باقی نذاشتی . ما یعنی من و المیرا چون شاهد قضیه بودیم و از نزدیک لمسش کردیم متوجه بودیم که به محض پریشان حالی ما تو رفتی طرفش .حالا قبلا چند بار دیگه هم باهاش بودی اونو دیگه خودت می دونی . عشق من .. قربون اون حرفای قشنگت . نترس از دخترت نترس . -بابا از چه مدل شورت و سوتینی خوشت میاد که من و المیرا از اون استفاده کنیم . الی جون حالا این بار اول بوده بابا جون در جریان نبوده تازه ممکنه یک رنگ و مدلی رو انتخاب کنه که به چند صورت باشه . المیرا که دندوناشو از خشم به هم می فشرد به سمت خواهرش رفت . .. شروع کرد به یکی یکی لباسای الهه رو در آوردن . -بابا چطوره .. چطوره -خیلی عالیه الهه . ولی سر در نمیارم چرا این قدر داری فانتزی میشی . طوری رفتار می کنی که انگاری من و تو زن و شوهریم . -نمی دونم شایدم باشیم . دوست داری از الناز بپرسم ؟/؟ یا از این وردستی که کنارم وایساده . ما هر سه تا یا بهتره بگم هر چهار تا خواهرای همیم .الهه کاملا لخت شده بود . -قصد داری چیکار کنی ؟/؟ -نمی دونم می خوای تماس بگیرم با الهام ببینم که با اون چیکار کردی همون کارو با منم انجام بده . المیرا نمی دونم تو می خوای چیکار کنی . برو اون در رو از داخل قفلش کن . . تو هم بیا کنار من . ولی اول من خدمت این بابا جونم می رسم . -دخترا شما که تا حالا داشتین به الهام بیچاره گیر می دادین الهه : پدر اینجا این ما هستیم که داریم تصمیم می گیریم . رفتم طرف شورت تا بازم شانسمو برای پوشیدنش امتحان کنم . با خط کش همچین زد رو دستم که دادم رفت آسمون . -پدر می دونم باهات چیکار کنم . الهه اومد طرف من . دستشو گذاشت رو بیضه هام . طوری چنگشون گرفت که به طرز وحشتناکی دردم اومد . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی