انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 15:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  14  15  پسین »

بابا بخش بر چهار


زن

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهـــــــــــــــــــــار ۴۰

-ببین عزیزم من خسته ام . دیگه نمی کشم . حال ندارم -پدر! من سر حالت می کنم به تو نیرو میدم . کاری می کنم که تمام خستگی هات در ره . توانت زیاد شه . مگه تو دیشب طبق گفته خودت الناز جونو دوستانه و پدرانه بغل نزدی و نخوابیدی ؟/؟ باید تمام خستگی هات در رفته باشه و سر حال سر حال باشی . پس دیگه چته . نباید این جور واسه ما ناز کنی -عزیزم من دیروز پدرم در اومد .. دستشو زد به کیرم و گفت این همیشه آماده هست و اگه آب ببینه شنا گر خوبی هم میشه . منتظرم که الناز بره بیرون . -برو واحد خودت من میام . اگه اینجا بمونی الناز مشکوک میشه . -بابا چی رو مشکوک میشه . من هم مثل اون دخترت هستم . مگه اون می دونه ما چیکار می کنیم . اینو دیگه راست می گفت . از بس رفته بودم توی خلاف دیگه حس می کردم انگاری همیشه یه سایه هایی به دنبال منند و ممکنه لو رفته باشم . نمی تونستم اهل دروغ و ریا باشم و یک مسئله رو پوشش بدم . چطور افسانه می تونست اون قدر راحت به من خیانت کنه و آب از آب تکون نخوره . منو کشید گوشه ای و دوباره به کیرم دست زد . این کیر لعنتی چه زود از جاش حرکت کرد و به الهه دختر اولی و خوشگل من یه سلام نظامی داد ولی آبروی منو برد . -دخترم این چه کاریه داری می کنی الان اگه الناز سر برسه با این کیر شق من , چیکارش کنم. مجبور شدم برم دستشویی تا هم از حرکات بعدی الهه خلاصی داشته باشم و هم این که یه توسری به این کیر بزنم تا بعد از این دیگه منو رسوا نکنه .. خلاصه این الناز هم رفت و الهه دوباره دست به کار شد . این بار المیرایی نبود که مزاحمش شه و الناز هم که رفته بود دانشگاه و الهام هم که احتمالا خواب بود . چون به اندازه کافی بهش آرام بخش تزریق کرده بودم . ولی خودم زیادی مصرف کردم . یه سه تا خواستگار خوب می خواست تا منو از دست این سه تا دختر خلاص کنه ولی اون وقت من با این هوس خودم چیکار می کردم . همون زیور خانوم زن همسایه واسه من کافی بود . این دخترایی که من دیده بودم اگه از دواج هم می کردند بازم واسه این که من زن نگیرم میومدن و خودشونو به من می چسبوندن . می گفتن که حساب سکس با با با جداست . دیروز که با دخترا در این مورد حرف می زدم هر کدومشون جدا جدا به من می گفتند بابا فکر نکن بخوای از شر ما خلاص شی و بری زن بگیری . هر طوری شه ما امکان نداره فراموشت کنیم و بهت حال ندیم .. هر چی هم به اونا می گفتم عزیزان من وقتی که شما شوهر کردین ریش و قیچی و اختیار شما در دست مرد خودتونه گوششون بدهکار نبود و می گفت باشه اگه این طور باشه ما یا اصلا از دواج نمی کنیم یا اگرم کردیم بعدا بازی در میاریم طلاق می گیریم . ظاهرا کیر با با اردلان بد جوری به دلشون نشسته بود که دل کندن از اون خیلی سخت به نظر می رسید . -الهه این سینه های خودته ؟/؟ -چیه بابا دیروز میون سینه های زیادی بهشون توجه نداشتی ؟/؟ حالا که تک مونده راحت تر می تونی نگاش کنی ؟/؟ -عزیز دلم چی داری میگی ؟/؟ من باید همه رو دوست داشته باشم . همه شما برام خواستنی و نازنین هستین . خیلی مهربون و گل .ببینم دوست داری نگاش نکنم و نخورمش و ازش تعریف نکنم ؟/؟ -اوووووووهههههههه چرا بابا . من که آرزومه . بخورش .. میکش بزن . من فقط دلم می خواد بدونی یادت باشه من اولین بچه ات اولین دخترت هستم . وقتی که منو داشتی و من خوشحالت کردم هیشکی از اونا نبودند . -امان از دست تو . وقتی که این جور به خواهرات حسادت می کنی اگه قرار بود اونا هووی تو باشن چقدر حسادت می کردی . -توفقط باید مال خودم باشی . آخرشم این کارو انجام میدم . -نه نه نه .. من مال خودم هستم و مال همه دخترام . همه شون نسبت به من حقی دارن و منم نسبت به اونا حقی دارم . حالا تقصیر اون سه تا چیه که بعد از تو به دنیا اومدن . ؟/؟ اگه این جور بود کتاب خدا می نوشت که مثلا به بچه اول باید ارث بیشتری برسه . ولی اصلا همچه چیزی نیست . -حالا این حرفا رو ولش . ببین برات چی ساختم وقتی لباس روشو در آورد سر تا پا یه لباس مشبک تنش کرده بود که تمام روزنه های اون زیرشو نشون می داد . فکر کنم این از لباسای افسانه بود چون شبیه اونو دیده بودم -مال مامانته ؟/؟ -مهم اینه که تن کیه . بابا خوشت میاد ؟ -از لباس زیر یا از زیر لباس ؟ - از هر دو تاش . -اوووووخخخخخخ می خوام خودت بفهمی . شلوارمو کشید پایین و کیرمو از توی شورتم در آورد و یه دستی به زیر بیضه هام کشید . بیضه هام که کاملا چاق و چله و یه حالت تورمی داشتند و تنه کیرمم شق و آماده ورود به کس و کون دختر گلم شده بود . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
مرد

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهـــــــــــــــــــــار 41

-الهه می دونی داری چیکار می کنی ؟/؟ -آره بابا من می دونم دارم چیکار می کنم . تو می دونی من دارم چیکار می کنم ؟/؟ اگه نمی دونی توضیح بدم . امان از دست این الهه که منو از رو برده بود . مثلا من رفتم یه تذکر بهش بدم که این قدر شلوغش نکنه . دهنشو گذاشت رو بیضه هام . دیگه خیلی راحت خود کار شده بود و هر جوری که می خواست باهاش کنار میومد . زبونشو کشید روش . بعد با جفت لباش پوست کیرمو به طرف دهنش می کشید . هر چند گاهی اگه میک زدنش با فشار صورت می گرفت یه درد خفیفی در بیضه هام حس می کردم ولی طوری لذت می بردم که به نظرم میومد که کیر شق شده من همچنان داره روبه جلو حرکت می کنه و دراز تر میشه . -اووووووففففففف الهه ..الهه .. کیرم داره می ترکه داره می ترکه .. من فقط باید اونو فرو کنم توی کست .. بیارش .. بیارش .. اون تنتو بیار . من می خوام . کستو بده .. زود باش .. زود باش و.. -چی شد بابا تو که نمی خواستی ؟/؟ .. نمی دونم چم شد یهو اون بدنشو به اون فرم دیده بودم . حالا لاله زنبوری هاش درشت بود . بهش گفتم که قمبل کنه تا همراه با دیدن این صحنه ها بتونم با لذت بیشتری کیرمو توی کون یا کسش فرو کنم . چه هیکل نازی پیدا کرده بود . موهای بلندش رو کمرش ریخته بود . رنگ این لباس مشبک مشکی بود که به پوست سفیدش خیلی میومد . نگاه کردم تا ببینم از کدوم روزنه می تونم کیرمو فرو کنم توی کسش . می تونستم یکی دو تا از این خونه ها رو پاره کنم و کیرمو فرو کنم به هدفی که دلم می خواد ولی حیفم میومد بالاخره اون روزنه ای رو که دوست داشتم پیدا کردم . کیرمو از همون مسیر کون فرو کردم که بره به طرف کسش . هر چند در بر گشت با قسمتی از پارچه لباسش که به شکل نخ کلفت بود بر خورد می کرد . اون قسمت رو با دستم به دو طرف باز ترش کرده تا کیرم آزادانه تر توی کس دخترم حرکت کنه -آخخخخخخ پدر پدررررررر دوستت دارم .. بزن .. کیرت رو بزن تا ته کسسسسم بره .. اگه بدونی دیشب چقدر خوابشو دیدم . تمام صحنه های دیروز رو مجسم می کردم . می دیدم که چه جوری داری منو می کنی . باورم نمی شد . ولی سراسر خواب لذت بود و هوس . همه اون کارایی رو که کرده بودی عینشو توی خواب هم دیدم . -ببینم تو که حالت بد بود -چه ربطی داره . حالا کارت رو بکن . دستمو به سینه هاش رسونده . از پهلو با اون اندامش ور می رفتم . -اووووووههههه نههههههه نهههههه پدر .. پدر سینه هام داری باهاش چیکار می کنی .تو منوکشتی . بابا نهههههه نهههههههه کسسسسسم کسسسسسسم سینه هام .. نگاه کن . نوکش چقدر تیز شده .. بکش بیرون .. بیا دو تایی مون لخت شیم . این جوری بیشتر حال میده . زود باش بابا .... زود باش .. من می خوام . می خوام . نمی تونم نمی تونم .. -دختر پاک گیج شدی . بازم خوبه که من دیروز بهت رسیدم . اگه نمی کردمت چی می گفتی . تو که می دونی بابا چقدر به فکر ناز گل خودشه .. -اوووووخخخخخخ نهههههههه پدر پدر باز منو یادم ننداز . ناز گل تو الناره . تو که منو دوست نداری . عشق تو همه چیز تو اونه . -اگه این طوره پس چرا من هنوز اونو نگاییدم -به موقعش اونو هم می کنی . این بابای حریصی که من می بینم فکر کنم ما چهار تا دخترا کمش باشیم . -از دست شما من چی بگم . تو که همین حالا شم به الناز حسادت می کردی که نکنه من اونو کرده باشم . -اگه همین قدر هم نباشه چیکار کنم . طبق گفته خودت اون دخترته . از دست ما چه کاری ساخته هست . ولی حقشو بخوای دختر بزرگه بهتر می تونه هوای بابا رو داشته باشه . من و الهه خودمونو کاملا برهنه کردیم و خیلی راحت تر می تونستم اونو در اختیار داشته باشم .-آخخخخخخخ دوستت دارم دوستت دارم دخترم . عشق من الهه ناز من . الهه مقدس من -بگو بگو .. پدر گل من این حرفا رو بازم بزن . بگو که دوستم داری . بگو که کیرت مال منه . بگو که باید این لحظه ها رو باور کنم . این لحظه های خوش عشق و هوسو باید که باور کنم . دوستت دارم . دوستت دارم . کیر من حسابی اون اطراف آبشار به راه انداخته بود . دور و بر کس دخترم با قسمتی از کونش خیس خیس شده بود -اوووووویییییی نههههههههه .. سوختم . سوختم . محکم تر بزن خلاصم کن . آتیش گرفتم . -الان خنکت می کنم . خودم خنکت می کنم . خودم فدات میشم الهه . کستو می خورم . نازتو می خورم -بگو بگو بابا بازم بگو .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
SHAHLA32: تمومش نمیککنی
کاش یه داستان جدی تر بنویسی
شاید بهجای ۴ تا دختر دوتا یا یکی باشه
و واقعی تر باشه
سلام شهلا خانوم نمیشه داستانی رو که تا اینجا به این صورت نوشته شده یک دفعه قطعش کرد . البته قبلا هم گفتم بعضی داستانها هر قدر واقعی هم باشند بازم اگه نوشته شن تخیلی به نظر می رسند و بعضی از تخیلی ها را هم میشه به شیوه ای نوشت که واقعی به نظر بیاد . چند سال پیش یک پدری دخترش رو حبس کرد و ازش صاحب ۶ تا بچه شد .. البته این چیزی نداره که آدم داستانش کنه ولی اگه بنویسیم خیلی ها که ممکنه جریانو ندونن بگن عجب اغراق آمیزه ! در هر حال خالی بندی ها و فانتزی ها لازمه سکسه .. الان مثلا یک زنی هست که باباباش سکس داشته همین حالت را دوست داره که برای دختراش پیاده کنه که با بابای خودشون یعنی با شوهرش پیاده شه که من قصد دارم وقتی این داستان رو حالا در حول و حوش ۳۰ قسمت دیگه تمومش کردم به خاطر اون خانوم و این که یک تنوعی هم داده باشم اون داستانو بنویسم .... حتی خود من هم شگفت زده ام در خصوص این حالت چه برسه به بقیه خواننده ها . در اینجا به چند نکته باید اشاره کرد خیلی ها که احساس این خانومو درک نمی کنند میگن عجب خالی بندیه .. کدوم زن حاضره ......از طرفی یک خواننده مخصوصا مرد ها به این امید این داستانها رو می خونن که بعد از حاشیه پردازیها و مقدمه چینی های جذاب یک فینال خوب هم داشته باشن . صحنه های سکس تشریح باشه .. و در این جا این نویسنده هست که باید از پیش خودش با سلیقه و احساس خودش و این که تا چه اندازه می تونه رو خواننده و اکثریت اونا اثر بذاره صحنه های سکسی یا سکس رو بیان کنه . بازم سلیقه ها مختلفه و به هر سبکی که نوشته شه موافقان و مخالفان خودش رو داره . شهلا خانوم عزیز شب خوبی داشته باشی من این داستانو هر وقت که تموم کردم اون داستانو شروع می کنم .میشه حدود چهار ماه دیگه . برای این که بخوای یک داستان همونی باشه که طرفت می خواد یا باید مغز اون طرف در سرت باشه یا این که شب و روز باهاش در ار تباط باشی و گام به گام بنویسی ..اون به عنوان دستیارت باشه چون یک انسان خاطرات زندگیش ..نیاز ها و خواسته هاش براش شیرینه .. از هر ثانیه اون یه احساسی داره . دلش می خواد مثلا این جای کار نویسنده این جوری بگه .. اون جای کار چند درجه بره به راست ... در یک قسمتی به این اندازه بره به چپ ....این میشه سلیقه ها و عقیده ها و علاقه های شخصی و خیلی هنر می خواد جلب رضایت خواننده خاص در این شرایط . با این حال من در حد توانم در خدمت دوستان هستم . شاد و پیروز باشید . با احترام . دوست و برادر شما : ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهـــــــــــــــــــــار 42

-الهه بگو در چه حالی -بابا خیلی سست و بی حال شدم . منتظرم .. منتظرم که آتیشو تند تر کنی . دارم می سوزم . داغ شدم . داغ کردم . دارم بی حس میشم .. وووووویییییی سوختم سوختم بابا ول نکن .. بیشتر بسوزون . یه کاری کن که زود تر بریزه . من خودمم دارم می ریزم . داغونم .. خوشم میاد . یه حس خوب و قشنگیه .. بابا عاشقتم .. -منم عاشقتم . چه کیرم توی کست باشه چه نباشه .. انگشتامو با سوراخ کون الهه بازی می دادم . -اوووووهههههه پدر پدر اونجا هم مال تو همه جام مال تو .. حالا کسسسسسم می خاره . این جا رو دریاب .. مال تو .. همه جام مال تو .. اونو سخت به خودم فشردم . ولش نکردم .. -محکم تر پدر محکم تر .. داره میاد حس می کنم داره می ریزه .. چقدر خوشم میاد .. همینه .. آتیش میده و می ریزه .. خیلی خوشم میاد لذت می برم .. الهه سست شده بود . کمرشو نگه داشته ولی اون در میان بازوانم شل شده بود .. حس کردم آبم راه افتاده طرف کسش .. دیگه آب کیرم هم از فرمان خارج شده بود . لبامو گذاشتم رو لباش . تا اونو در این لحظات پر تنش و پر لذت و هوس همراهی کرده باشم .. خودمم حس می کردم دارم خنک میشم . خنک و سبک . احساس آرومی که بعد از سکس به آدم دست میده . لحظاتی که آدم حس می کنه سیراب شده ولی برای دقایقی بعد شروع میشه . الهه خودشو بر گردوند . اون کونشو توی دید من قرار داده بود . می دونستم علاوه بر این که دوست داره کیرمو توی کون خودش ببینه می خواد که منو از خودش راضی نگه داشته باشه تا بیشتر مشتری اون شم . دخترا ی حسود . هر کدومشون به نوعی دوست داشتن خودشونو توی دل من بیشتر جا کنن . من که همه شونو دوست داشتم و تحمل یک آخ گفتن اونا رو هم نداشتم . البته این آخ گفتن های به وقت سکس و عشقبازی فرق کرده حسابش جدا بود . امروز زود تر از دبروز احساس خستگی می کردم . کیرمو از کس بیرون کشیده و گذاشتم توی سوراخ کونش . چقدر حالت قشنگی بود . اصلا به وقت سکس همش دوست داشتم حالت کون رو ببینم و کیرمو به طرف جلو حرکت بدم . حالا می خواد کیرم داخل کس باشه یا کون . تماشای استیل کون به من لذت زیادی می داد . الهه به صورتش چین انداخته دندوناشو به هم می فشرد . حق داشت . یه چیز کلفتی وارد یه چیز تنگی شده بود . از دیروز تا حالا یکی دو بار آزمایشی یه انگشتمو گذاشتم رو سوراخ کونم و با هاش ور رفتم تا احساس دخترا و زنا رو موقع کون دادن تا حدودی درک کنم متوجه شدم که واقعا چه تحملی اونا دارند . من که تحمل یه انگشت کوچیکه رو اونم برای چندثانیه و روی کار رو هم نداشتم . خیلی آروم کیرمو میذاشتم که رو به جلو حرکت کنه و سوراخ کونشو بشکافه بره .. -بابا عیبی نداره . هر طوری که می خوای حال کن .انگاری صدای نفساش از ته چاه میومد . ولی با این حال به حرف زدن ادامه می داد خودمو کمی دراز تر کرده لبامو رو گردنش قرار دادم . آروم آروم می بوسیدمش و حرفای محبت آمیزی بهش می زدم . اونم چشاشو بسته بود و کونشو به کیر من سپرده بود . نرم تر و نرم تر شد هم خودش هم کونش . حس کردم حالا دیگه داره از حرکت کیر من در کونش لذت هم می بره . -بابا می خوامت می خوامت -منم می خوامت عزیزم دوستت دارم .. دو سه قطره ای از منی من توی کونش خالی شد . گویی دیگه همین مقدار و واسه اون لحظات داشتم که خالی شه . کیرمو کشیدم بیرون و دهنمو گذاشتم رو کونش و تا می تونستم اون قسمتو لیسش زدم میکش زدم و آروم گازش گرفتم .. گاه قلقلکش میومد و دست و پا می زد . کس و سینه هاشو هم میک زدم .. اگه المیرا و الهام می دونستن که چه خبره ! ولی می دونستم که اونا هم دست بر دارم نیستن . از دستشون دیوونه شده بودم . دخترای شیطون . ولی با همه اینا نمی تونستم چند ساعتی رو ازشون بی خبر باشم . واسه یک پدر دخترا نگران کننده تر هستند تا پسرا . شاید واسه یک مادر هضمش راحت تر باشه که دخترشون کجا میاد و کجا میره ولی یک پدر حسادت عجیبی رو حس می کنه اگه دخترش بخواد دوست پسر بگیره و با مرد دیگه ای باشه . حسادتی همراه با خشم . من و الهه برای لحظاتی در آغوش هم بودیم که صدای زنگ موبایل منو به خود آورد . الناز بود -چیه دخترم -بابا یکی دو تا کلاسمون بر گزار نشد دارم میام خونه چیزی نمی خوای .. ؟/؟ توی دلم گفتم خدا پدرت رو بیامرزه که اطلاع رو دادی .. .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
SHAHLA32: ممنون که جواب دادیراستش داستان اونی که گفتی با باباشه و دختراش را دوست داره ....دقیق زندگی منه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من از تعجب شاخ در اوردممنم دقیقا همینو میخواماما در مورد داستاناتمن میگم خیلی تخیلی و غیر واقعی به نظر میرسهحتی کمدی نیستمسخره استببخشید اینو میگم ها ولی اگر داستانات را برای دخترای زیر ۱۴ سال نوشته بودی بهتر بود نه دخترای سن بالا
شهلا خانوم .. من اون بالا نمی خواستم به اسم شما اشاره کنم . خب معلومه منظورم شما بودی .وگرنه صد سال دیگه همچه چیز تخیلی و عجیب و غریبی به ذهنم نمی رسید . فکر کردید چون برای شما واقعیته برای کل جامعه می تونه واقعی باشه . شاید خیلی ها اونو خالی بندی بدونن . اما من به احترام شما و این که شما رو صادق می دونم می دونم درست میگی . وگرنه اگه این داستانو شروع کنم خیلی ها اونو عجیب می دونن ولی چون فانتزی سکسی دوست دارند اونو می پذیرند . من داستانهای سکسی زیر ۱۸هم نوشتم حالا مدتیه که دیگه مقررات سایت اجازه انتشار نمیده وگرنه فانتزیهای جالبی در میاد دست من که نیست .. این حرف شما در خصوص داستانهای من که در مورد یک سکس مخصوصا پدر و دختر می فر مایید تخیلی و غیر واقعیه خیلی تخیلی و غیر واقعیه ... اصلا به نظر شما چند مورد سکس پدر و دختر در جامعه خودمون داریم .. یکی ؟ دو تا ؟ ده تا ؟ من و شما که نمی دونیم . تازه همون انگشت شمارا که نمیان برای من و شما تعریف کنن در هر حال من این عقیده شما رو برای خودتان و به صورت انفرادی محترم می دانم و به آن به هیچ وجه جنبه عمومی نمی دهم . از نقطه نظر شخصی ازادید که هر قضاوتی داشته باشید و قابل احترام است . دیگه سکس پدر و دختر قالب استاندارد شده ای نداره که ما بخواهیم بهش امتیاز بدیم یا هر سکس دیگه ای ؟همین داستانها م خیلی ها ازش انتقاد می کنند ولی خیلی ها و بیشترا میگن بابا چقدر کم می نویسی .. بیشتر بنویس و .....یعنی اونا اشتباه می کنند ؟ خلاصه عقیده ها مختلفه و من به همین سبک و شیوه به کارم ادامه میدم و داستانهام در زمینه های مختلف بوده و همه جوانب را در نظر دارم . تخیلی و عشقی وحتی داستانهایی واقعی تر مثل هر جایی و شیطون بلا ....در هر حال داستانهای من به نوعی شده شبیه فال حافظ .. دست رو هر کدوم بذاری از یه چیزی میگه و یک سبکی داره ... شبیه به طبله عطاره ....فعلا خدا نگه دار ..دوست وبرادر شما : ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
SHAHLA32: باشه ممنون
خواهش می کنم شهلا جان .. بازم باید ببخشی که اون جوری که می خوای نمیشه .. و علتش اینه که هر سطر از داستان یا هر جمله اش می تونه در بر دارنده یک احساس یا یک حرکتی باشه .. عده ای که این جملات .. این حرکات یا این احساسات رابیشتر با خواسته ها و احساسات و اندیشه های خود هماهنگ می دانند بیشتر از همان داستان مربوطه خوششان می آید هر چند باید به این مسئله جنبه عمومی داد .و عده ای هستند که یک داستان را به طور تصادفی کاملا مطابق با حال و احوال و نیاز های خود می یابند اون وقت این داستان یا داستانها برای اون خواننده ماجرایی در حد بهترین داستانهای بین المللی میشه ..در حالی که ملاک و معیار های دیگه ای هم وجود داره . در هر حال شهلای عزیز اون داستان رو هم اگه شروع کنم یعنی جانشین داستان بابا بخش بر چهار رو که میشه اون ور سال ...بازم باید برای جذاب شدن یه سری تخیل و فانتزی هایی درش بذارم ..راهی جز این نیست چون اون وقت داستان حوصله آدمو سر میاره .. خلاصه به موقعش که شد من ازت کمک و راهنمایی می خوام و خوشحال میشم و افتخار می کنم که همراه من باشی و نکات حساس رو به من یاد آوری کنی . با احترام . دوست و برادرت : ایرانی
     
  
مرد

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهـــــــــــــــــــــار 43

ممنون دخترم .. همه چی داریم .. خدا نگه دارت .. الهه ! زود باش همه چی رو مرتب کن . الان خواهرت سر می رسه . خوب اینجا رو مرتب کن . ببین آب کیری .. آب کسی چیزی نریخته باشه . من نمی خوام اون متوجه چیزی بشه -یعنی این قدر ازش می ترسی بابا ؟/؟ -دوست داری اون متوجه بشه و خودشم بیاد توی جمع ما ؟.. -سه نفر که هستیم . بشه چهار نفر چه اشکالی داره ! -خیلی دیوونه ای الهه -دیوونه توام بابا . شوخی کردم . همه چی رو ردیف کردیم . همه چی مرتب بود . فقط وقتی که الناز اومد خونه به طرز عجیبی خواهرشو ورانداز می کرد -چیه الناز مگه جن دیدی ؟/؟ -شاید اگه جن می دیدم این قدر تعجب نمی کردم . این چه ریخت و قیافه ایه که واسه خودت درست کردی . راست می گفت . چقدر ناشیانه . الهه یک بلوز تنش بود و یک شورت پاهاش تا بالا لخت بود . سابقه نداشت این جوری توی خونه باشه . -ببینم خواهر الناز مشکلی هست من می خواستم برم حموم دیدم که شما وارد شدی خواستم یه حال و احوال کنم بعدا برم . تازه پیش بابام این جوری بودم پیش غریبه که نبود . الناز یه نگاهی از خشم به خواهرش انداخت که من یکی جا رفتم . اصلا دلم نمی خواست که اون به چیزی شک کنه . نمی دونم چرا این طور شده بود . -الناز جان تو خودت رو ناراحت نکن . بین پدر و دختر که این حرفا نیست .. الهه واسه این که حرفش دروغ در نیاد رفت طرف حموم . الناز هم اومد پیش من و گفت بابا ببین اون باید حالا الگوی ما باشه . درسته که یک پدر و دختر این حرفا رو با هم ندارن ولی یه مسائل و چیزایی هست که باید رعایت شه .. -حالا عزیزم برو به درسات برس . این جوری که معلوم بود این یکی از اونایی بود که به هیچ وجه نمی شد شکارش کرد . با توپی پر اومده بود سراغ خواهرش .. الهه یه دوشی گرفت و با من خداحافظی کرد و رفت . دیگه النازو تحویل نگرفت . .. -عزیزم چت شده . چرا این قدر گرفته ای -بابا تو هم مثل این که بدت نمیاد دخترات ابن جور فانتزی پیشت باشن . -یعنی چه . واسه چی این حرفو می زنی . مگه نشنیدی الهام چی گفته . اصلا تو چرا امروز سعی داری همش گیر بدی .. -بابا چرا حالا سرم داد می زنی . خب معلومه دیگه اون که این جور خودشو نشون میده و خیلی سکسی و خوشگل می کنه تو توجهت به اون بیشتر میشه . دیگه واست اهمیتی نداره که به من اهمیت بدی یا نه ..-من کی به تو کم محلی کردم . من فکر می کردم تو از اونا بیشتر متوجه میشی -نه بابا من خیلی نفهم هستم -این قدر مغلطه بازی در نیار . رفتم طرف آشپز خونه تا یه چیزی درست کنم و بخوریم .. -من چیزی نمی خورم -بیرون غذا خوردی ؟/؟ -نه اشتهام کور شد . -نمیای بابا لپاتو بخوره ؟/؟ -برو لپای اون سه تا دختراتو بخور .. -الناز راستشو بگو ..در دانشگاه برات اتفاقی افتاده ؟/؟ با کسی حرفت شده ؟/؟ هوای مامان به سرت زده ؟/؟ اگه حس کنم که شما دخترا این جور اذیتم می کنین و سر به سرم میذارین مجبورم زن بگیرم . -اسمشو نمیاری بابا . من میذارم از این جا میرم . الناز برای دقایقی ازم دور شد . وقتی بر گشت اونو با یه چهره متفاوت دیدم . یه روژملایم قرمز و روژگونه و یه تغییر حالت در موهاش اونو خیلی جذاب تر از قبل کرده بود . دامنشو هم عوض کرده یه کوتاه و فانتزی اونو پوشیده بود که یک وجب بالای زانوش بود و پاهای لختشو در تر کیب با اون خیلی زیبا نشون می داد -الناز ! همه اینارو در عرض همین چند دقیقه انجام دادی ؟/؟ -ما اینیم دیگه . -فکر نمی کنی با این کارت داری به من میگی من پدری هستم که فقط به ظاهر دخترام توجه دارم و شخصیت و ادب و اخلاق اونا برام مهم نیست ؟/؟ -نه اصلا همچه چیزی هم نیست .. هر دو باید در کنار هم باشن . -ببینم حالا می تونم دختر گلمو ببوسم ؟/؟ -چند دقیقه پیش دوست نداشی منو ببوسی -چرا من همیشه دوست دارم که ببوسمت . رفتم جلو و لبامو گذاشتم رو صورتش و یه بوس یه ثانیه ای هم از لباش بر داشته و دیگه مکث نکردم که یه وقتی خیال بد به سرش نزنه . دستاشو دور گردنم حلق آویز کرد و این بار الناز گلم بود که منو بوسید . بوسه ای داغ و چسبون . البته می دونستم که این بوسه بوسه ای از روی هوس نیست ولی اون می خواست به نوعی طوری نشون بده که انگاری باباش از دنیای شیک و پیک ها و خانومای ناز فاصله نداشته باشه . -ببینم یه سوال الناز جان -بفر ما دو تا سوال ..-تو به الهه ایراد می گرفتی .. حالا ؟.... -بابا صمیمیت و صفای منو با حرکت جلف آمیز اون می سنجی ؟/؟ ...ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
SHAHLA32: باشه
ممنونم شهلاجان .. روزخوش ...
     
  
زن

 
shatut: ممنون خیلی قشنگه . لطفا ادامه بده که منتظریم
اطاعت میشه شاتوت گل و دوست داشتنی و با محبتم .. قسمت بعدی این داستان امشب منتشر میشه .. با درود دوست و برادرت : ایرانی
     
  
مرد

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهـــــــــــــــــــــار 44

-خیلی خسته ام بابا . دلم می خواد بخوابم و تو هم بغلم بزنی و خوابم کنی .. یه نگاه تو چشاش انداختم و می خواستم ببینم که به چی فکر می کنه . آیا اونم مثل اون سه تا خواهر ای دیگه شه یا نه ؟/؟ ولی اینو حس نکردم . این یکی رو با کمال میل خواستم که برم و کنارش دراز بکشم . الناز من دختر دانشجوی من سرشو گذاشت رو سینه بایاش .. با این که گرسنه ام بود ولی دیگه نخواستم چیزی بخورم . دوست داشتم اونو توی بغل خودم خوابش کنم بعد .. خسته شده بودم این دو سه روزه از بس فقط به فکر این بودم که برای کیرم خوراک مناسبی گیربیارم و همش از همین دور و بری ها نصیبم می شد . هر چند زیور خانوم استثنا ء بود . می دونستم همچین دو تا لبه های کسوش جفت کرده که رفته از ترس پشت سرشم نگاه نمی کنه . -الناز دختر ناز من .. خیلی خوشگلی .. -از اون سه تا هم ؟/؟ -تو دیگه مثل خواهرات نشو .. -چی گفتی ؟/؟ منظورت چیه بابا ؟/؟ مگه اونا هم از این سوالا می کنن ؟/؟ اونا دیگه واسه چی ؟/؟ حتما از بیکاری میان و می پرن توی بغلت . حالا من پیشتم .. بابا پاشم یه چیزی واست درست کنم بخور ... -نه عزیز دلم تو که کنار منی دیگه هیچی نمی خوام . بذار نازت کنم . ببوسمت .. ببینم می خوام یه چیزی ازت بپرسم . دلت واسه مامانت تنگ میشه ؟/؟ -راستش اون اول که رفته بود رو عادتی که داشتم گاهی دوست داشتم که بیاد و ببینمش . ولی وقتی که یادم میومد چه بلایی سر بابای مهربون ما آورده دلم می گرفت . اصلا دوست نداشتم اونو دوباره ببینم . -پس این طور تو باباتو دوست داری .. -چه جورم . دستاشو دور گردنم حلقه زد . منو بوسید . چشاشو بست . خیلی خسته بود . خوابش میومد . با موهای بلندش که اونا رو از پشت بازشون کرده افشونش کرده بودم بازی می کردم . لبام به صورت لطیف و نازک تر از برگ گلش چسبیده بود . اون خودشو بیشتر بهم چسبوند . حس کردم که عاشقشم . اون جوری که اونو دوستش دارم بقیه رو دوست ندارم . نمی دونم چرا یه سادگی و مظلومیت خاصی درش وجود داشت . این علاقه به خاطر این نبود که اون تنها دخترمنه که دوشیزه مونده . -دوستت دارم . خیلی آروم بوسش می کردم نازش می کردم . زیر گوشش نجوا می کردم . لاله و نرمه گوششو میذاشتم میون لبام و آروم آروم می بوسیدم و میکشون می زدم . حس کردم خوابیده . چشاشو بسته بود ناز شده بود . صدای نفسهاش طوری بود که نشون می داد خوابیده . به کارم ادامه ندادم . - خواستم ازش فاصله بگیرم . پاشم برم آشپز خونه که دیدم صداش در اومد . با صدایی آروم گفت بابا تازه داشت خوشم میومد چرا ولم کردی . خوشم میاد نرو همین جا بمون . از کنار من تکون نخور .. بازم منو ببوس .. دختر کوچولوی من خودشو واسم لوس می کرد و حقیقتا ناز هم داشت .. هیچی دیگه مجبور شدم کنارش بمونم و خانوم خوشگله رو تا خوابش نکردم از جام تکون نخورم . تازه به من می گفت که همونجا کنارش دراز بکشم و بخوابم . امان از دست این دختر .. یه نیمساعتی رو به همون شکل موندم . بدون این که به مسائل سکسی و جنسی فکر کنم کیرمو شق شده دیدم . نمی دونم این چه خاصیتیه که کیر مردا داره .. من که به این فکر نکرده بودم که این دخترمو هم بکنم . رفتم دستشویی .. وقتی بر گشتم الناز بیدار شده با خشم عجیبی بهم نگاه می کنه .. موبایل دستشه . . -بابا متاسفم برات . من روت یه حساب دیگه ای باز کرده بودم . اشکش در اومده بود -خجالت می کشم بگم . زشته . بیار بگیر بخون .. دیگه انکار فایده ای نداره .. لعنتی .. حدس می زدم یکی از دخترام باید یه پیام زننده ای برام داده باشه . خدا کنه یه جوری نوشته باشه که بتونم از زیرش در رم . گوشی رو ازش گرفتم و گفتم چی شده الناز کی با من تماس گرفته .. در میون هق هق گریه هاش گفت من چه می دونم . انگاری این انتظارو هم داشتی که شماره شو بشناسم ؟/؟ -می خواستی واسش زنگ بزنی -چی میگی بابا تمام تنم می لرزه .. زنگ بزنم که صدای نا مادری خودموبشنوم ؟/؟ بابا بعد از رفتن مامان خیانتکار دلمون به این خوش بود که تو رو داریم . -بده گوشی رو ببینم .. پیام به این صورت بود پس کی می خوای بیای کسم خیلی می خاره ... الهام بود . از یه شماره ای استفاده کرده بود که تازه دوروز پیش اونو خریده بود .... از الناز گریون فاصله گرفته و فوری به اون شماره زنگ زدم . .... ادامه دارد .... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 6 از 15:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  14  15  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

بابا بخش بر چهار


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA