انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 9 از 15:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  14  15  پسین »

بابا بخش بر چهار


زن

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بـــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۶۴

نه نههههههه این کارو باهام نکن . الناز داره می ریزه توی دهنت .. اون فقط ناله می کرد و با سر و صدای تو دهنیش به من می گفت که بذار بریزه . دستشو رو به پایین حرکت می داد که یعنی مانعی نداره و کاملا موافقه .. منم دیگه کیرمو ازاد گذاشتم که بره .. بذار بره . توی دهن دخترم هرچی که می خواد بشه بشه .. الناز کیرمو با هوس و هیجان ساک می زد و هر چند لحظه درمیون هم یه نگاهی بهم مینداخت تا عکس العمل منو ببینه و لذت ببره از این که باباش حال می کنه . -اووووووووهههههه عزیزم .. می دونی چه جوری دل پدرت رو ببری . گولش بزنی .. با زبونش و با جفت لباش یه جوری کیرمو داغ و منو حشری کرده بود که شدت ضربان قلبم نشون می داد که فشارم داره میره بالا ..حرکت انفجاری آب کیرمو حس می کردم . در همین حال و هوا دستامو هم رو سینه های الناز گذاشته و بااونا ور می رفتم . سینه های دخترا در این سن اگه زیاد دست بخوره خیلی زود تحریک شده رشد می کنه . من فدای اندام مانکنی الناز خودم بشم . چقدر ناز داشت این دخترم . دیگه نتونستم و نخواستم جلوی حرکت منی رو بگیرم دستام از رو سینه الناز رها شده آبم راه افتاد سمت دهنش و اونم که اینو حس کرده بود فشار مکش رو زیاد ترش کرد و همه رو خورد .. قبل از این که بازم از گاییده شدن کسش بگه دوباره اونو خوابوندم و و چوچوله هاشو درسته گذاشتم توی دهنم و اون قدر با سینه هاش ور رفته و به قسمتهای دیگه بدنش دست زدم که دیگه به دست و پا زدن و التماس کردن افتاده بود . طوری که بعضی حرفاش حالیم نمی شد و می دونستم که خودشم چیزی سر در نمیاره . فقط می خواد یه چیزی برای گفتن داشته باشه . .. الناز دیگه دست و پا نمی زد اون ساکت شده بود . چشاشو بسته بود . تونستم ارضاش کنم . کنارش دراز کشیدم گذاشتم یه چند دقیقه ای چشاشو بذاره رو هم و یه استراحتی بکنه . این جوری بهتر می تونست حال کنه و از حال کردنش لذت ببره . بعد لبامو گذاشتم رو لباش . تا لبهای خوشگل و یاقوتی الناز حرارت لبهامو حسش کرد اونا رو بیشتر به لبام چسبوند و دستشو دور گردنم حلقه زد و من و اون مثل یه عاشق و معشوقی که سالهاست دیوونه وار همو دوست داریم به آغوش هم خزیدیم و بابوسه ای داغ به استقبال هیجانی دیگه رفتیم . چشای الناز من وقتی که باز شد داشت می خندید .. برق می زد .. حس کردم که دیگه باید بخوابه و استراحت کنه . وقتی اون با این حس و حالت من روبرو شد خیلی ناراحت و عصبی شد و بهم گفت پدر ما که تازه شروع کردیم . به همین زودی از من خسته شدی ؟ -عزیزم این چه حرفیه که می زنی .. من برای چی ازت خسته شم . الناز لاپاشو باز کرد و گفت بابا یا کیرت رو فرو می کنی توش یا این که من یه میوه ای خیاری رو می فرستم اون داخل تا خودمو راحت کنم و از دست این مسخره بازی خلاص شم . مگه زن کالاست که حتما میگن باید پلمب داشته باشه ؟ پس مردا چرا پلمب شده نیستن ؟ -الناز حرفای زیادی نزن . تو فقط اگه این کار رو با خودت بکنی منم دیگه حس نمی کنم که دختری دارم و دیگه هم باهات سکس نمی کنم .-نیست که الان می کنی -پس این کارایی که کردیم چی بود ؟-می خوای خواهرام بهم بخندن ؟ -ببینم تو داری لذت می بری یا این که چشم و همچشمی می کنی -من دارم لذت می برم و می خوام به اوج اونم برسم .. --عزیزم اگه رضایت میدی کونت رو بکنم که که حداقل یه کیری رو در سوراخی احساس کنی حالا فکر کن که کست رو گاییدم -بابا کون دردش زیاده .آدم فکر می کنه شمشیر خورده .. -ببخشید الناز جون طوری حرف می زنی که انگاری در این مورد تجربه داشته باشی -پدر دلت میاد این جوری رو دخترت بر چسب بذاری و انگ ولگرد بودن رو به اون بچسبونی ؟-من کی این حرفو زدم -منظورت همین بود دیگه ؟بابا من نمی خوام دختر باشم -هنوز زوده .. الهام به طرف من قمبل کرد ..-باشه پدر هر چی تو بگی ولی منو دل چرکین کردی . ببین چقدر دوستت دارم که با وجود این که هنوز راه کونم تنگ تنگه و درد شدیدی هم بر من وارد میشه از اونجایی هم که می دونم خیلی بهت حال میده میذارم کون منو بکنی .. پس از چرب کردن سوراخ کونش کیرمو چسبوندم بهش .. نفس ها در سینه ها حبس شده بود . هر دو مون سکوت کرده بودیم . الناز می خواست این جوری هوامو داشته باشه که من بعدا روشو زمین نندازم . اون دوست داشت بهم کس بده ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۶۵

بابا جونم بابای خوشگل من معطل چی هستی . زود باش . زود باش . الناز نازت منتظره . ناز النازت منتظره .. از این تکیه کلام اون خوشم اومد . بیچاره به این قانع شده بود که کونشو بکنم و لی من همونشم داشتم استخاره می کردم . هر چند در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ولی بازم دلم نمیومد . همش داشتم به این فکر می کردم که آیا واقعا گاییدن الناز کار درستیه .. کیرم بیش از اندازه تیز و شق شده بود ولی با همه اینا من داشتم به مسائل اخلاقی قضیه فکر می کردم . الناز خودشو از پشت به کیر من می مالوند . -بابا این چقدر کلفت شده . واسه منه ؟ -پ ن پ واسه زن همسایه هست .. -بابا بچه بد . نبینم و نشنوم دیگه از این حرفا بزنی . وقتی یه دختر ناز این جا جلوت وایساده و هر چی رو که بخوای تقدیم تو می کنه دیگه نباید از این چیزا بگی . دستای من روی رون پای عزیز دلم قرار داشت و از اون قسمت پا هاشو به پهلو باز می کردم . -اووووووووووهههههههه پدر پدر ... بااااااابااااااا جون من زود باش .. دیگه متوجه شدم که راه دیگه ای نیست جز این که اونو با تمام وجودم بکنم هر چند سوراخ کون اون و کیر من آغشته به کرم و یه ماده روغنی دیگه شده بود ولی در فشار اول کیرم رد شد یعنی به جای این که وارد سوراخ کون الناز شه یه گردش به چپی کرد و اومد قسمت بالای کون . . این بار باید فشار بیشتری می آوردم . -الناز باید محکم تر فشار بیارم . اگه درد رو می تونی تحمل کنی بگو وگرنه .. -بابا کاریت نباشه . من خودم می دونم که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها .. فشارمو زیاد کردم .. تا به حدی که کیر من دردش گرفت و دچار سوزش در قسمت سر شد . درد کیر داشت منو می کشت حالا حساب کون الناز به جای خود . بد جوری به خودش می پیچید . دلم واسش می سوخت . اگه کسشو می گاییدم امروزه رو می تونست حال کنه و تا دفعه بعد یه جوری راه کونشو باز می کردم که از اون طریق هم حال کرده باشم . اما این جوری خیلی عذاب می کشید . من باید با اون راه میومدم . سینه هاشو در چنگ خودم گرفتم . -دخترم تحمل کن . تحمل کن . با این حال یه دستمو از رو سینه اش بر داشته و اونو روی دهنش قرار دادم . کل بدنشو با فشار به سمت خودم می کشیدم .. جااااااااان .. حرکت و نفوذ سرکیرمو به داخل کون الناز حسش می کردم . باید یه کمی دیگه فشارش می دادم تا بیشتر جا بیفته . -آخخخخخخخخخ الناز عزیزم .. رفت رفت رفت . من تکونش نمیدم . تو هم حرکت نکن تا آروم بگیری . دستمو از جلو دهن دخترم گرفتم . -عزیزم منو ببخش . بابات این قدر بیرحم و سنگدل نیست . آخه خودت خواستی و گفتی که مسئله ای نیست . من چاره ای نداشتم . -نههههههههه باااااباااااا بکن بکن . کونمو بکن . لذتشو ببر . من خوشم میاد که تو کیف می کنی . بابا بابا جونم . کونم تنگه .؟بهت مزه میده ؟ می چسبه .. مال من بهتره یا مال اون سه تا .. -دخترم اونا که هووهای تو نیستن . دیگه هم از این فکرا نکن. -بابا چه فکری ! مگه غیر اینه -حالا که با تو هستم و دیگه تو که نباید حرف اونا رو موقع سکس خودمون به میون بیاری . -ولی پدر جونی حواست باشه که سکس اصلی خودت رو داری با اونا انجام میدی . کف دستت رو بذار رو کس من ؟ ببین چقدر داغه . اشکشو در آوردی -عزیزم یه روزی منم می تونم اونجا رو داشته باشم - حتما می خوای اول شوهرم بدی بعدا . نه بابا . از این فکرا نکن . تا تو شوهرم نشی من به هیشکی دیگه شوهر نمی کنم . اصلا می خوام تا آخر عمرمو کنار تو باشم . فقط مال تو باشم . می بینی یه روزی به تو نشون میدم که از همه اون خواهرام بهترم . بیشتر هوای پدر جونمو دارم . صورت الناز از درد سرخ شده بود . با این حال یکریز داشت حرف می زد و از آرزو هاش می گفت . با یه حرکت نرم دیگه حدود هفت سانت از کیرمو توی کون الناز حس می کردم . -عزیزم واسه این دفعه تا همین جاش کافیه . بذار کیرموچند بار عقب و جلوش کنم تا یه خورده جا باز کنه .-اون وقت بابا من کون گشاد میشم ؟ دوست ندارم کونم گشاد شه -عزیز دلم کون و سوراخ اون یکی از اون چیزاییه که اگه یه خورده ای و یا حتی به میزان زیادی جا باز کنه بیشتر حال میده . درد کمتری سراغ زن میاد و این به خود مرد هم لذت بیشتری میده . بهتر می تونه کیرشو توی کون حرکت بده و حال کنه و لذت ببره و به طرفش لذت بده . -بابا هر کاری رو که می دونی درسته انجام بده ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۶۶

-فدات شم عزیزم که به من اجازه میدی هر جوری که دوست دارم تو رو بکنم -هرچی باشه که دیگه تحملش بیشتر و بد تر از این نیست که من بخوام حس کنم که تو داری به خواهرتم بیشتر می رسی و به من اعتنایی نداری . -باشه .. هر طور دوست داری فکر کن . پس اینو داشته باش . الناز از درد ی وحشتناک به خودش می پیچید . پاهاشو به هم چسبونده بود و دو تا برش کونشو طوری به هم چسبونده بود که حس کردم با آخرین زورش داره به خودش فشار میاره که درد رو تحمل کنه .. با یه فشار دیگه بکی دو سانت دیگه کیرمو کردم توی کون الناز .. ادامه ندادم . نمی تونستم شاهد درد کشیدن اون باشم و دم نزنم .. -الناز اگه می خوای بکشم بیرون و تمومش کنم . تو که یک بار ارضا شدی .. -نه بابا .. باید به اندازه کافی منو بکنی . سیرم کنی .. خودتم حال کنی . من می دونم تا یه فرصت گیر میاری میری سراغ اونا -عزیزم من باباشونم . و اونا خواهراتن . من که شوهرشون نیستم واونا که هووهای تو نیستن . -پس یه جوری رفتار نکن که من همچه فکری بکنم . -از دست تو من دارم دیوونه میشم . هرچی بهت میگم متوجه نمیشی .. -بابا همین جور ثابت با کون من بازی بازی کن . بذار عضله کونم شل تر شه .. این بار مجبورم از شل کننده و گشاد کننده استفاده کنم . تو باید لذت ببری و من به تو تا اونجایی که می تونم حال بدم . من باید بیشتر از بقیه به تو لذت بدم . من الناز تو دختر ناز تو هستم . من فقط دخترم . و این که من می خوام تو دختری منو بگیری و میون این دخترا تنها کسی باشم که توسط بابا جونم عروس میشم . زن بابا جونم میشم . می خوام با بقیه فرق داشته باشم -الناز بازکه شروع کردی . خودت قول دادی که اصلا در این مورد حرفی به میون نمیاری . -باشه بابا هر چی تو بگی . مثل این که باید بازم یه فشار دیگه به این کونش می آوردم تا در حالت درد فراموش کنه که از گاییده شدن کسش بگه . این زنا و دخترا وقتی که در مورد مسئله ای سمج میشن تا به خواسته شون نرسن ول کن معامله نیستن و الناز هم همین بود . دیگه باید چیکار می کردم .. یه فشار دیگه به کون دخترم ودو سانت دیگه فرو رفتن کیر همانا و جیغ و فریاد بلندی که کشید همان .. دستمو گذاشتم جلو دهنش . -واااااایییییییی دختر تو این جوری پاک آبرو مونو بردی . با این جیغی که کشیدی اگه خواهرات صدات رو بشنون که دیگه کلاهمون پس معرکه هست .. -دستمو از جلو دهنش به کناری زد و گفت -خب بابا حالا من که می دونم مگه چی شده که از فهمیدن اونا می ترسی . من میگم تو اونا رو بیشتر دوست داری بازم بگو نه -فدای اون ناز کردنات بشم من که اسمت برازنده تو دختر گلمه -چه فایده که نازم خریدار نداره و تو ناز اونا رو می خری .. دستامو رو دو تا قاچ کون الناز خوشگله ام فشارش داده و کیرمو با سرعت بیشتری توی کونش حرکت می دادم . اونم همچنان به خودش می پیچید و منم کمی از موضع قبلی ام عقب نشینی کره و با فشار بیشتری با اون کار می کردم . بالاخره باید که کون اون روون می شد و این ممکن نمی گردید مگر با کردن ها و گاییدنهای زیاد و حرکات گایشی .. . حس کردم الناز کمی آروم تر شده . منم کمی سخت تر اونو می کردمش -حالا چطوری الناز جون -دارم بهتر میشم . اثر درد رو سوراخ کونم مونده ولی باید خودمو باهاش هماهنگ کنم . می خوام دوست دارم همون جوری که یک کس گاییده میشه تو هم با همون سرعت و فشار کون منو بکنی . -من نمی دونم چه سریه تو باید اسم این یه تیکه رو بیاری -آخرش می بینیم که به خواسته ام می رسم یا نه -فکر کنم اون در این یه مورد راست می گفت . چون تا حالا نشده بود به چیزی رو از من بخواد و به اون نرسه . . -با با ادامه بده خوشم میاد . دستت رو روی کسمم داشته باش . چنگش بگیر کونمو هم بکن .. بابا نازم کن . الناز خودت رو نازش کن . به سینه هام چنگ بنداز . ووووووویییییییی کسسسسسسسم کسسسسسسسم می خاره می خواد بابا ولش نکن .. اونو می بوسیدم . خودمو از پهلو به سینه هاش نزدیک کرده و به نوبت اونو می ذاشتم تو دهنم و میکش می زدم . دستم روی کسش کار می کرد . کونشو هم که می گاییدم . -واااااااییییییییی بااااااااباااااااا کسسسسسسم کسسسسسسسم .. ببین داره آتیش پخش می کنه . آخخخخخخخخخخ اگه دستت سوخت من مقصر نیستم . -نههههههه می دونم تو مقصر نیستی . دوستت دارم ... دوستت دارم .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهـــــــــــــــــــــار ۶۷

دستم رو کس الناز نازم بود و یه دست دیگه هم رو دهنش که اون بتونه خوب گازش بگیره و هوسشوخالی کنه . با این که می دونستم داره درد می کشه ولی تحملش اون قدر زیاد بود و به خاطر لذت بردن خودشم که بود چیز زیادی نمی گفت . فداش بشم خیلی با محبت باهام بر خورد می کرد . گاییدنش چه صفایی داشت . دیدم داره شل میشه و همونجا رو بدنم میفته . کاریش نداشتم . دیگه اونو ارضاش کرده بودم . کیر منم که دیگه تحملشو نداشت ..پس از چند ضربه نرمشی رو به جلو و عقب, آبریزی در کون ناز الناز خودمو هم شروع کردم .. جوووووون خیلی کون تنگ و چسبونش به من حال می داد . بیا عزیزم بیا توی بغل هم دراز بکشیم .. اون تازه گرم شده بود و شروع کرد به ور رفتن با من و این که دلش می خواست سر به سرم بذاره . بازم رو کیرم نشست و کسشو چسبوند به اون . -الی مراقبی که چیکار می کنی ؟ -اوووووههههه باااااا بااااااا .. منو ارضام کردی ولی دور و برش می خاره . داغه .. یه جوریه . انگار داره آتیش پخش می کنه -پس به من بگو. تو کی خنک میشی . کی آروم و قرار می گیری . -پدر جونی وقتی دریای آرامشو فرستادی سراغ من آروم و قرار می گیرم . در غیر این صورت خودم طوفانی میشم و بلای جونت .. گذاشتم که کسشو به کیر من بمالونه . رو من دراز کشید و در حالی که صورتشو به صورتم چسبوند گفت : بابا بابای بد جنسم . حالا دیگه به حرف الی خوشگله و نازت فکر نمی کنی و همش میگی حرف حرف منه ؟ -فعلا که تو داری خانومی و پادشاهی می کنی و حرفای منو هم تحویل نمی گیری . -بابا اگه بدونی که از اون داغی خودت بریزی توی کس من چه حالی میده !-دختره بد قول . تو که این جوری نبودی . تازه از کجا می دونی چه حالی میده وقتی داخل اونت آب بریزم ؟ حالا اگه اجازه میدی من برم خونه ام . الان نمی دونم صبحه شبه ؟ غروبه ؟ اصلا حساب سال و ماه هم از دستم رفته . نمی دونم با شما چهار تا باید چیکار کنم . هر کی ساز خودشو می زنه و هر روز هم یه سازی می زنین . چیه الناز این روزا خیلی حساس شدی . تو که همش داری قهر می کنی . حالا عزیزم بذار برم .. ممکنه خواهرات شک کنن -به درک . بذار شک کنن . من که یقین دارم چیکار تونستم بکنم که اونا هم شک کنن . من اصلا دوست دارم اونا هم بدونن که من و تو با همیم .. -عزیزم تو باید بشینی درساتو بخونی . این قدر خودت رو علاف کارای متفرقه نکن . من چند بار باید بهت بگم . میون دخترام تو یکی داری به جایی می رسی . -چه فایده ! اونایی که به جایی نرسیدن جایگاهشون بهتره . -تو هم رو دلم جا داری .. خلاصه به هر کلکی بود خودمو از دست الناز خلاص کردم ولی اون موقع وداع طوری کشتی هاشو غرق نشون می داد که من دلم می خواست دوباره برم پیشش و لبخندشو ببینم و بر گردم . اصلا ازبچگی خوب به کارش وارد بود و می دونست که باید چیکار کنه . با این که می دونستم گاهی وقتا فیلم میاد که رو من اثر بذاره ولی بازم احساساتی می شدم . آخه یک پدر همبشه دلش پیش بچه هاشه و در مقابل سرنوشتشون نمی تونه احساس بی مسئولیتی کنه . ترجیح دادم از راه پله و خیلی آروم برم به طرف پایین .. می ترسیدم که داخل آسانسور غافلگیر شم . می دونستم این دخترا از بس تنبل هستن دیگه زورشون میاد واسه آب شدن چربی های اضافه هم که شده از راه پله رفت و آمد کنن . خوشبختانه به خیر گذشت .. بدون این که بدونم ساعت چنده و چه زمانیه تا رفتم رو تختم چشام رفت رو هم .. یه زمانی به خود اومدم که دیدم زنگ در آپارتمان داره خودشو می کشه .. صدای زنگ موبایل و تلفن خونه امونم نمیده .. بر شیطون لعنت . تا دو سه دقیقه ای گیج و منگ بودم . بعدش فهمیدم که احتمالا دخترام نگران من شدند .. درو که باز کردم دیدم چهار تایی شون با همن . -شما دخترا نصف شبی هم امون ندارین . تا کی باید بهتون بگم من . الهام : بابا الان صبح شده .. باید صبحونه بخوری .. -ببینم الناز دانشگاه نداره .. -چرا داشته رفته و برگشته .. دو تا از استاداکاری پیش اومده بود واسشون و نیومدن .. -بیایین داخل آخرش نفهمیدم شما چهار تایی چه طور شد که با هم اومدین .. الهه : بابا جون شانسی بود . عشق پدری و عشق به پدر مگه دلیل می خواد ؟ چقدر زبون باز بودن این بچه های من . مثل این که کیرم زبونشونو خیلی بیشتر از گذشته ها باز کرده بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
shahrzadc: اون طرف سن رو از زیر ۱۵ شروع کرده بودم و با دستکاری این طرف رو بالای ۱۸ گرفتم بدون تغییرات خاص دیگری .. مثلا دخترای اون طرف که داشتند پریود می شدند دیگه مجبور بودم این طرفو سانسور کنم ..و یا یک سری تکیه کلامهای کودکانه رو ..خیلی وقتمو گرفت ..بگذریم لطافت ها و فانتزی هایی هست که در سکس زیر ۱۸ وجود داره متاسفانه افه اومدن و کلاس گذاشتن وعوامل دیگه ..سبب شده که دیگه نشه این داستانهای ظریف رو اینجا نوشت
تازه متوجه شدم که این پیام من ناقص منتشر شده ... حالا از ورد کپی کرده بودم یا هنگام نوشتن مستقیم پاک شده رو نمی دونم در هر حال داشتم در مورد داستانهای بابا و مامان تقسیم بر سه توضیح می دادم که در سایت امیر سن ها زیر ۱۸ و مربوط به دوران کودکی و نوجوانی هستند ولی در سایت لوتی سن ها را دستکاری کرده و با ظرافت خاصی که تا حدودی وقت گرفت و دقت هم می خواست اونو بالای ۱۸ کردمش .. مثلا قسمتهای مربوط به آغاز پریود دختر ها رو حذف کردم .. و بعضی از تکیه کلامهای خاص رو ....در هر حال نمی دونم دیگه در اون تیکه جامونده از پیام چی نوشته بودم . منظورم این بود که گاهی نوشتن این گونه ای ظرافت خاص خودشو داره و به معنای ترویج سکس دوران کودکی نیست . همان طور که در سایت لوتی تاپیکی وجود داره که سکس های دوران کودکی و زیر ۱۸ سال خود را بیان کنید .. با اجازه سالار خان عزیز و نازنین ...دوست و برادرت : ایرانی
     
  
زن

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۶۸

چهار تایی شون اومدن توی خونه . من با اونا چیکار می کردم . حداقل جلو الناز که باید ملاحظه می کردم . -الناز تو درس داشتی باید بری به کارات برسی .. جوابمو نداد . هر کدومشون به یه وضعی خودشونو ردیف کرده بودن که واقعا نمی شد گفت کدومشون خوشگل تر شدن . با این حال از اونجایی که نظر خاصی راجع به الناز داشتم اونو خوشگل تر از بقیه می دیدم . یه دامن چین دار کوتاه به رنگ مشکی با یه تاپ جیگری تنش کرده بود .. المیرا که با اون هیکل توپش یه بلوز سفید و یه جین چسبون پاش کرده بود که کون گنده شو خیلی خواستنی تر کرده بود . الهام هم یه استرچی پاش بود که من یکی از خجالت داشتم آب می شدم . خط کون پبشکشش , خط کسو هم نشون می داد . یا این دختره شورت پاش نکرده بود یا این که اصلا مدل لباسش این بود . الهه هم که انگاری داره میره عروسی یه ماکسی بلند به رنگ سبز پسته ای تنش کرده بود که بغل یه طرف پاش از بالا تا پایین چاک داشت و کمرش هم لخت بود . .. -دخترا شما دارین میرین مجلسی وجشنی عروسی ؟.. الهام : پدر جون خونه بابا مون از هر مجلس عروسی بالا تره . ما تا بابامونو داریم از پیشش تکون نمی خوریم . هر وقت پدر جونی حوصله دعوتی یا جایی رو نداشت خواهرام می تونن تشریف ببرن من پیشش می مونم . .. بقیه خواهرا یه اخمی بهش کردن که الهام دیگه ادامه نداد . سه تایی شون از این که الناز اونجاست خیلی ناراحت بودن . می خواستن هر جوری که شده اونو دک کنن . از اول هم که با هم نیومده بودن خیلی تصادفی دم در به هم رسیده بودند . نمی دونم چرا دلم می خواست النازو از اونجا ردش کنم دوست نداشتم که اون شاهد سکس ما سه تا باشه ولی اون سه تا که دختر هم نبودند عادت کردند که کنار هم هم بتونن با من سکس کنن و از این نظر با اونا و در کنار اونا به صورت اجتماعی سکس کردن برام سخت نبود . مگه با این الناز می شد کنار اومد ؟.. خلاصه دور هم نشستیم و گپ زدیم و هر کاری کردم که الناز بره نشد .. -دخترا شما کار و زندگی ندارین .. الهام : نه ما دوست دارین همین جور به بابامون چسبیده باشیم . حرفی هست اعتراضی هست ؟ الناز : نخیر خانوما همه تون می تونین تشریف داشته باشین . شما سه تا همه تون با هم بگین وبخندین . فقط من اینجا هستم که اضافه ام . الهه : تو عزیز دردونه بابایی . باش . مگه آزارت به کسی هم رسیده ؟ به بابا جونت بگو که همش نگران درسای توست و برای تو داره حرص و جوش می زنه . اگه یه ذره فقط یه ذره یک صدم علاقه ای که به تو داره به ما می داشت الان رسیده بودیم اون بالا بالاها .. الناز : عوضش بابا با چیزای دیگه شما رو می بره اون بالا بالا ها .. هر سه تا خواهر یکه خوردند . یه اخمی به الناز کردم و گفتم دختر تو امروز چته حرفای دو پهلو می زنی -اتفاقا خیلی هم تک پهلو می زنم . اگه دوست ندارین بشنوین گوشاتونو بگیرین . از دست شما ها من خسته شدم و اصلا من نمی خوام درس بخونم .. جلوی دهنشو گرفته گفتم عزیزم ساکت شو . اصلا معلوم هست برای چی داری سر و صدا می کنی . باش .. حرفی ندارم . این جا دارن نون و حلوا قسمت می کنن سهم تو رو هم بهت می دیم . -بابایی حلوای خوشمزه رو خودم برات درست می کنم .. خلاصه دور هم نشستیم و هر کی یه گوشه خونه و کارو گرفت سرگرم غذا درست کردن هم شدند ولی من بد جوری رفته بودم توی فکر که با هیاهوی این چهار تا چیکار کنم . برای من فقط یکی از اونا کافی بود . سکس با این دخترا منو حسابی عادتم داده بود . چند ساعت اگه کنار یکی شون نمی خوابیدم انگاری یه چیزی رو گم کرده داشتم . بهترین کار این بود که ازشون فاصله می گرفتم تا ببینم چیکار می کنن .. اولین نفری که اومد پیشم الناز بود .. -ببینم مزاحم شدم ؟ من تا به این خواهرام درسی ندم از این جا نمیرم . تو که می گفنی کاری به کارشون نداری پس چه سریه که همش دوست داری من اینجا نباشم . -عزیزم من اینو به خاطر خودت گفتم وگرنه چه فرقی برای من می کنه . باش . -خدا از دلت بشنوه . من اگه بمونم دیگه خجالت نمی کشم پیش خواهرام که بخوام با تو باشم دم همه شونو قیچی می کنم . من دیگه اون الناز دیروزی نیستم که سرشو شیره بمالن .. این دخترم بد جوری جوش آورده بود. مزه کیر رو گرفته بود و هر چی از دهنش در میومد می گفت . -فدات شم تو که می دونی من الناز خودمو از بقیه بیشتر دوست دارم و فداش میشم . این قدر دیگه اذیتم نکن .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
SALARKHAN: درود ممنون از دقت نظری که داری وباصبر وحوصله به همه پاسخ میدی من منظورتون رو گرفتم ولی خب الان مدتهاست که هر چی تو وبلاگ امیر میزاری بلافاصله اینجا هم میزاری ومن دیگه خیلی کم به وبلاگ سرمیزنم
در کل من مثل خیلی های دیگه اعتقاد دارم که شما که اینقدر زحمت میکشین وخودتون رو خسته میکنید وقت میزارید داستان مینویسید بهتره که کوتاه تر نوشته بشه وبیشتر به اصل موضوع که در اینجا رسیدن به اوج لذت جنسیه پرداخته بشه مثل داستان زنت اینطوری میخواد رفیق میدونم که اون داستان تاحدودی واقعی بوده ولی بقیه داستان ها هم میشه با وقت گذاشتن بیشتر به اون نقطه رسوندش که مخاطب با هرقسمتش بتونه ارتباط کامل برقرار کنه در کل کیفیت فکر کنم مهمتر از کمیت باشه موفق باشی استاد
با درود به سالار خان عزیز و دوست داشتنی .. حرفی نیست که داستانها کوتاه نوشته شه ..اما داستانهای سکسی به نوعی اغراقه و اگه سریع به اصل مطلب پرداخته شه میشه غلو ... یعنی از خیال پردازی و تخیلی بودن میشه سوپر چاخان ...بعضی وقتا هیت که نمیشه فوری به سکس و اصل مطلب پرداخت تازه همه داستانها که نمی تونه و نباید هدفش سکس باشه ... و اگه هدفش سکس خالی باشه خیلی آبکی جلوه می کنه ..مثلا داستان پریان در غربت یا لبخند سیاه و یا هوس اینترنتی و...روبدون حاشیه پردازی اصلا نمیشه نوشت ... یا در همین داستان بابا بخش بر چهار ... همینشم که این جوری با کلی حاشیه و مقدمه می نویسم شهلا خانوم به حق اعتراض داشت که چرا این قدر غیر طبیعی می نویسی زود میری سر اصل مطلب و اصلا واقعیت این نیست حالا ممکنه درجامعه دو مدل واقعیت وجود داشته باشه که من ازش بی خبر باشم ......درسته این داستانها خالی بندی و الکی و غیر واقعی هستند ولی میشه کمی نمک طبیعی بهشون زد .. این جوری هم نمیشه مثلا یک پدر که می خواد با دخترش سکس کنه در اتاقشو بزنه و درجا بره داخل و ....خیلی غیر عادی میشه .. همین مسائله که داستانها رو کش دار می کنه .... مثلا اون دفعه در یکی از سایتها یه داستانی می خوندم همین جور بی مقدمه نوشته بود .. بودم خونه خاله ام دیدم پسر خاله و خاله ام در رختخوابند و با هم ......پسرخاله به من تعارف کرد بفرمایید .. من هم گفتم اگر خاله جان حرفی ندارد چشم ..........البته به جای بفر مایید چیز دیگه نوشته شده بود که من در اینجا سانسور کردم چون خارج از مقوله داستان اگه سرم بره حرفای سکسی منتشر نمی کنم ....به نظر شما این داستان می تونه هیجان داشته باشه ؟ هر قدر هم که جزئیات سکسو شرح بده ؟ این جور داستانها رو که می بینم به خودم امید وار میشم .. سالار جان عزیز خیلی گل و با محبتی ..به روی چشم ! سعی می کنم جاهایی رو که میشه حاشیه ها رو کمتر کرد حتما این کار رو می کنم .. با احترام و عرض ادب و ارادت ..دوست وبرادرت : ایرانی
     
  
زن

 
بــــــــــــــــــــابـــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۶۹

-الناز ! عزیزم با این تاپ جیگریت حسابی جیگر شدی .. -جیگر تو اون سه تا دخترات هستن که منتظری من برم و دیگه کارت رو با اونا تموم کنی . یعنی شروع کنی .. پدر من از اینجا تکون نمی خورم . -دختر عجب کنه ای شدی . مگه من و تو با هم چند ساعتی رو نبودیم . -ولی تو بابای حرف گوش کنی نیستی . همش دلت می خواد که من به حرفات توجه کنم . -اصلا من میذارم میرم بیرون شما چهار تا به حال خودتون باشین . -این جوری خیلی بهتره . نه اونا به خواسته شون می رسن نه تو .. -تو حرف حسابت چیه الناز . نگفتی که چی می خوای و چه انتظاری داری -در درجه اول اول نمی خوام که دختر باشم و بعد این که منو هم باید وارد جمعتون کنین -و در درجه سوم .. می خوای که من سه تا خواهراتو ردش کنم -اوخ قربون بابای چیز فهم خودم برم . من و تو بابا جون .. من دخترت و تنها کسی که می تونم زنت بشم و از همه شونم دلسوز ترم . اینو به خوبی نشون میدم و ثابتش می کنم . یک زن خوب اینه که به خواسته های شوهرش توجه کنه . -بعضی وقتا یک مرد نمی دونه چی براش خوبه و خانوم باید راهنماش باشه .. الناز خودشو انداخت تو بغلم . -چیکار داری می کنی دختر الان خواهرات سر می رسن و ما بیچاره میشیم . -اوا ؟ راس میگی ؟ من بمیرم .. حالا اگه بیچاره بشی چی میشه بابا ؟ خب چاره شو بیا خودم نشونت میدم . یک تنه کار چهار تا رو می کنم . بابای خوش اشتهای من داره اسلامی هم رفتار می کنه . من جات بودم اون سه تا دختر رو شوهر می دادم برن پی کارشون تا دیگه این قدر دور و برت نپلکن .. -عزیزم این دوره زمونه که نمیشه هر پسری که در خونه آدمو زد دخترو بدیم به دستش که ببره . -بابا جونم اون دفعه بود که سه تا داداش از بستگان دورمون اومدن خواستگاری خواهرامون و تو جوابشون کردی -عزیزم اونا پسرای قرتی بودن .. -عوضش کاری هستن یه بوتیک بزرگ دارن سه تایی دارن اداره اش می کنن . -اصلا از تیپ و قیافه شون خوشم نیومد . خیلی سوسول بودن . به این طمع که زناشون خونه دارن و کرایه خونه نمیدن اومدن خواستگاری خواهرات . اونا رو که دیدم همون اولش فهمیدم که یه جو غیرت تو وجودشون نیست . یعنی اگه مردای دیگه جلو چش اونا بیاد با زناشون باشن خیالشون نیست . -پدر جونی اونا پسرای خوبی بودند . تو که تحقیق نرفتی . تا کی می خوای دخترات رو ترشی بندازی . بذار برن . فکر کنم اونا هم خودشون راضی بودن -ببینم تو اینا رو از کجا می دونی ؟ این مسئله که به صورت عمومی مطرح نشده بود -بابا دیوار موش داره . موش هم گوش داره -نکنه بین سقفها موش افتاده . تازه بین من و تو چند طبقه فاصله هست . -اما پدر جونی دلهامون یکیه . اسمشون چی بود ؟ هومن و امیر و منان ... -ببینم یه چهار برادره سراغ نداری که تو هم با خواهرات یکسره برین و از دست تو یکی با این نقشه ها ت خلاص شم ؟ -بابا دلشو داری این جوری باهام حرف می زنی ؟ تو به من عادت کردی .. منم به تو عادت کردم .نمی تونم بدون تو باشم . -چقدر شاعرانه و عاشقانه حرف می زنی . -آخه عاشق بابام هستم . دیگه از اون الناز خجالتی خبری نبود . خیلی دلش می خواست کاری کنه که خواهراش متوجه شن که من و اونم بله . یک بار دیگه خودشو انداخت توی بغلم تا بجنبم و بگم که این کارو نکنه و هر لحظه ممکنه خواهراش سر برسن و فکرای بد بکنن اون کارشو کرده بود . کیرم دیگه به این فکر نمی کرد که چی ممکنه پیش بیاد و کی ممکنه اون صحنه رو ببینه . فقط می خواستم لذت ببرم . حالتش طوری بود که از داخل ویترینی که روبرو قرار داشت قسمتی از قاچای کونش هم مشخص شده بود از بس این دامنش کوتاه بود . در همین لحظه سه تا دیگه از دخترام وارد شدند -به ! به ! الناز خانوم خجالتی .. می بینم که داری دوست دختر بابات میشی -چه اشکالی داره ! من دختر بابا که هستم . دوستش هم که هستم .. دوست دخترش هم می تونم بشم . از این بهتر چی می خوای ؟ -خیلی زبون دراز هم شدی . اینو المیرا گفته بود . -المیرا زبونتو کوتاه کن . خودت به کی میگی .. من , تو و پدرو که دیروز صبح لخت توی بغل هم بودین دیدم . سرمو گذاشتم پایین و رفتم . باید همون جا بیدارت می کردم ؟ -می خوای فیلمشو نشونت بدم تا همه خواهرات ببینن . البته شما سه تا همه تون با هم دست دارین و هوای همو دارین . فقط من تو میون شما اضافه ام . الهه : اتفاقا آب که از سر گذشت چه یک نی چه صد نی . برای ما چه فرقی می کنه که تو هم در بازی ما شرکت داشته باشی یا نه . این بابا جونته که لی لی به لالات میذاره . دل نداره که عزت و آبروت لکه دار شه ولی سه تا دختر دیگه اش هر بلایی که سرشون اومد بذار بیاد . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
بــــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۷۰

الهه : واقعا خجالت نمی کشی که با این شرایط رو بروی بابات قرار می گیری ؟ شما به این حرکت چی میگین ؟ ..الناز : خودت به کی میگی من اگه کونم لخته تو که کمرت در بست لخته و اگه راه بری دیگه همه جای تنت می ریزه بیرون . الهه : پدر جون نکنه یه فشاری بهش آوردی که زبونش باز شده .. الناز : اون جوری که به شما فشار اومده زبونتون باز شده به من فشار نیومده . ..-دخترا یا شما هر کدوم تشریف می برین به واحد های خودتون یا این که من یکی اینجا رو ترک می کنم و میرم خیابون . من که نمی تونم با همه شما کل کل کنم .. عجب گرفتاری شدم . حالا که داشتم فکر می کردم متوجه شدم که واقعا بد حرفی هم نزده این الناز که گفته سه تا دخترای از خط خارج شده رو شوهرش بدیم . مهریه سنگین می گیریم و چهار میخه شون می کنیم . مگه به این نون و ماستهاست که پسرا بخوان در رن . ولی حالا رو چیکارش می کردم . چیکار می کردم که این شر بخوابه . چهار تا دختر خوشگل .. یکی از یکی ناز تر اومده بودن سراغم و هر کدومشون دوست داشتند که من توجه خودمو به اونا بیشتر کنم ولی من نمی تونستم این کارو بکنم . نمی خواستم ناراحتشون کنم .. هر کدومشونو که نگاه می کردم یه جوری می شدم . اصلا نمی تونستم تصورشو بکنم که اونا دخترای منن . بیشتر شبیه به معشوقه های من بودند . نههههه .. بی انصافا آتیشم زده بودند و با هم کنار نمیومدند . هر چند فقط الناز تو میون اونا با اون سه تا ساز گاری نداشت . ظاهرا الناز متوجه نگاههای خاص من شده بود و این که ازش انتظار دارم که اونجا رو ترک کنه . -بابا من دستتونو خراب کردم ؟ باشه میرم . دستشو کشیدم و گفتم نه تو هیچ جایی نمیری . دخترا با هم کنار بیاین .. الهام : بابا چی رو کنار بیاییم . تو این النازو لوسش کردی . چون دختر درس خونیه .. چون هنوز دختره .. ته تغاریه . همیشه اونو بیشتر دوستش داشتی . الان هم داری نازشو می کشی . اگه بخواد بره جلو شو می گیری ولی قسم می خورم هر کدوم از ما که اینجا رو ترک کنیم یعنی الان بریم به واحد خودمون تو خیالت نیست بابا .. -حرف تو دهنم ننداز الهام . مگه تو این کاررو کردی که نتیجه شو ببینی .. رفتم وسط دخترا .. -خوشگلا حالا یه حلقه تشکیل میدین طوری که بتونم هر چهار تا تونو بغل بزنم .. دو نه دونه یا دو تا دو تا بغلشون می زدم و با هاشون ور می رفتم . این کارو آشکار انجام می دادم تا دیگه هیچ فاصله ای بین ما احساس نشه . تا دیگه پرده ها کنار بره . گاه دستم می رفت رو کمر الهه .. گاهی هم دستمو از زیر دامن کوتاه الناز رد کرده به کونش می رسوندم . استرچ الهام خیلی بهم حال می داد . وقتی که حسابی دخترا رو غرق هوس کردم همه شون دیگه بی حال شده بودند .. دیگه از اون دعوا و جر و بحث خبری نبود . اینو می دونستم که اگه یکی دو مرحله پیشرفت کنیم و بخوایم بریم روی تخت دوباره همون آشه و همون کاسه . -دخترا من می خوام برم دراز بکشم خسته ام .. المیرا : اگه تنت کوفته من می تونم خوب ماساژت بدم . الهه : ما چیکاره ایم .. الناز : بابا خودش بهتر می دونه که کدوممون بهتر می تونیم براش مفید باشیم .. دیگه بدون این که صحبتی از اون جوری بودن با همو بکنیم پنج تایی مون رفتیم روی تخت .. -دخترا این جوری ؟ این جوری که آفسایده . من خودم عادت دارم که وقتی دراز می کشم همه لباسامو درش میارم . حالا چون دسته جمعی با همین .. دیگه شورتو میذارم که پام بمونه .. شما هم دامن و بلوز و شلوار و پیر هنتونو در بیارین .. الناز : ولی بابا -ولی بابا نداره تو هم باید درش بیاری . -آخه بابا ..-رو حرف من حرف نیار .. به تو هم که نباید بگم -بابا خودت خواستی ها ناراحت نشی ها .. خواهرام اعتراض نکننا ؟ .. الهام که با یه شورت و سوتین نازک اومد و رو تخت قرار گرفت . شورتش فقط به تیکه ای داشت که روی کسشو پوشش می داد . اون دو تا هم شورت و سوتین داشتند یعنی الهه و المیرا .. ولی وقتی الناز خودشو بر هنه کرد یا همون دامن و تاپشو در آورد , من بدون این که به نگاه تیزبین اون سه تا دیگه توجه داشته باشم رفتم سمتش و یه دستمو دور کونش حلقه زدم .. و شروع کردم به بوسیدن کونش .. اون کاملا بر هنه بود . شورت و سوتین هم نداشت .. الهه : بابا مثل این که ما هم داریما ؟ المیرا : نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
بـــــــــــــــــــابــــــــــــــــــــا بخش بــــــــــــــــــــر چهــــــــــــــــــــار ۷۱

میگن آب از کوچیکه -ولی دیگه نگفتن که آب کیر از کوچیک شروع میشه . این که رسمش نشد تا کون النازو که دیدی هوش از سرت پرید .. تازه نگاه کن دختره دربست لخته .. -من خودم به بابا جونم می خواستم بگم که کونم لخته اما اصلا به من فرصت حرف زدن نداد -دخترا من که دارم با همه تون ور میرم . نمی دونم این چه بازیه که در آوردین دارین با من یکی به دو می کنین . اگه حالتونو بگیرم خوشتون میاد ؟ -بابا تو صاحب اختیاری که هر کاری رو انجام بدی . -دخترا بس کنین . شما سه تا به یه نحوی قبلا مرد دیدین ولی الناز جون من بکر و دست نخورده هست . المیرا : معلومه با این دریدگی که داره اصلا دست نخورده و تازه هست ..الناز : زبونمو باز نکن که فیلم دیروز رو نشونت میدیما .. -ببینم مگه من غیر از شوهر مرحو مم و بابام کس دیگه ای هم دستش به من رسیده که تو داری این جوری باهام حرف می زنی .. من دیگه اعتنایی به اون دخترا نکردم . دستم رو کون النازم بود و دو طرف کون رو بازش کرده نوک انگشتامو رو درازی کس کشیده و آروم آروم با هاش بازی می کردم . از اون طرف هم کف یه دستمو رو کون الهام قرار داده و چنگش می گرفتم تا صدای اونو هم بخوابونم . دیگه دو تا دست دیگه نداشتم که به اون دو تا دخترام برسم ولی خلاصه به فکر اونا هم بودم . یه لحظه که سرمو بالا گرفتم دیدم چند تا شورت و سوتین به هوا پرت شد و افتاد زمین وسط اتاق . الهه و المیرا بودند که شورت و سوتین های خودشونو در آوردند و خودشونو کاملا بر هنه کردند تا بتونن دل منو بیشتر ببرن . بر شیطون لعنت مگه من چند تا چش داشتم . نمی تونستم به همه بر سم و به همه توجه داشته باشم . زبونمو در آوردم و کشیدم رو کس خیس الناز .. چشاشو بسته بود و خیلی آروم لبخند می زد . انگار ی داشت به خواهراش می گفت که ببین همه تونو شکست دادم . دخترای بزرگترم فقط اشکشون داشت در میومد .. الناز بی اراده لبخند می زد . -دخترا اگه دلشوندارین که شاهد فعالیت من با خواهرای دیگه تون باشین می تونین فضای اینجا رو ترک کنین نوبتتون که شد صداتون می زنم . -نه پدر همین جوری راحت ترین . الهه : حتما من نفر آخرم . چون زود تر از بقیه به دنیا اومدم و زود تر از بقیه دست مرد بهم رسیده و زود تر زن شدم .. دیگه به حرف اون توجهی نکردم . کاری نمی تونستم انجام بدم . دستمو رسوندم به پشت پاهای الناز و همراه با مالش دادن بدنش یواش یواش رسیدم به شونه هاش . لبامو گذاشتم رو شونه هاش و آروم اروم رسوندم به زیر گوشش و خیلی آهسته گفتم عزیزم می خوام بذارم توی کونت . پیش خواهرات کم نیاری . سعی کن تحمل بیشتری داشته باشی تا بهونه دست اونا ندی . اونم کمی سرشو بر گردوند و خیلی آروم زیر گوش من گفت بابا حرفی نیست ولی من دلم می خوادتو کسمو بکنی . می خوام مث اونا باشم ... سه تا خواهر دیگه بازم شروع کردن به اعتراض که در میون جمع این جور پچ پچ کردنا چه معنایی داره . .. این یه تیکه رو چون می دونستم بلند صحبت کردن چیزی رو نشون نمیده و فقط الناز متوجه منظورم میشه بر زبون آوردم تا همه بشنون -الناز جون به موقعش من خودم انجامش میدم .. سه تا خواهرای دیگه هر کدوم یه چیزی می گفتند ولی هیشکدوم اونا متوجه منظورم نشده بودند و اونی که باید منظورمو می گرفت الناز گلم بود که کشتی هاش غرق شده ازم دلخور بود . -بابا تو یعنی هنوزم رو حرف خودت هستی.. پشت کن دخترم .. دمر بیفت .. خواهرات منتظرن نمی تونم که فقط رو یه مسئله بحث داشته باشم .واقعا دلم برای مردایی که چند تا زن داشتند می سوخت بیچاره ها چطور بین اونا صلح و آرامش بر قرار می کردند . آدمو دیوونه می کردند . خیلی سخت بود راضی نگه داشتن همه اونا . کون النازو خوب چرب و چیلی کردم همراه با مالوندن کونش با کسش هم ور می رفتم .. الهام اومد جلو و دستشو به کیر من مالوند . اون نفر بعدی بود . برای همین خوب داشت خایه مالی می کرد که مبادا نوبت اونو به دختر اولی یا دومی بدم . الناز دو تا دستشو گذاشت رو کونش و اونا رو به دو طرف باز کرد .. الهام هم کیر کلفت منو گرفت توی دستش و اونو به سوراخ کون خواهرش الناز مالوند . آخخخخخخخخ چه کیفی داره که یه دختر بخواد کیر پدرشو بگیره و اونو به طرف کون خواهر دیگرش هدایت کنه . کاش الهام این کار رو از صمیم قلبش انجام می داد . این جوری اوج صمیمیت بود . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 9 از 15:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  14  15  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

بابا بخش بر چهار


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA