بادرود درخواست ایجاد تاپیک با عنوان عجب بله برونــــــــــــــــــــی ! نویسنده : استاد ایــــــــــــــــــــرانی در تالار داستانها وخاطرات سکسی را دارم تعداد پستها : این داستان در حدود ۱۵ قسمت خواهد بود باسپاس شهرزاد
عجــــــــــــــــــــب بلــــــــــــــــــــه بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! ۱ من می خوام از شیش تا اف بگم . افشین ,افشید ,افرود , افسون , افسر و افراز . افرود و افراز برادران دو قلو هستند و 39 ساله شونه . افشید و افسر هم خواهران دو قلو هستند که دو سالی رو از اون داداش دو قلو ها کوچیکترن . افشید و افرود باهم و افسر و افراز هم با هم دریک روز ازدواج می کنند . افشین که این حقیر باشه بچه دو تای اولیه و این جریانی رو که تا چند لحظه شروع می کنم به تعریفش درست در روز هیجده سالگی من اتفاق افتاد . افسون هم که فقط یک روز ازم کوچیکتره دختر افسر و افرازه .. ووووووویییییی پسر درست شده شبیه مسابقه شطرنج چه فشاری به مغزآدم میاد داستانو ولش نکنین تازه فکر کنین بقیه چیه .. دو تا برادر میشن دو تا باجناق و دو تا خواهر میشن دو تا جاری . اون وقت افسون میشه هم دختر خاله و هم دختر عموی من . دیگه بقیه رو حدس بزنین که که کی , چی کی میشه. همچین دشوار هم نیست .. خلاصه خدا به این دو خونواده بچه دیگه ای هم نداد . کار بابا و عموم یا شوهر خاله ام بنگاه داری و بساز و بفروش ساختمون بود خیلی با هم خوب بودند و شراکتشون حرف نداشت و سر هم کلاه نمیذاشتن .. کار مامان افشید و خاله افسر من هم این بود که یه آرایشگاه کنار خونه مون دایر کرده بودند که اگه این زنا چاره می داشتند وقت اذان صبح هم واسشون صف می کشیدند . اما کار من و افسون چی بود این که از بچگی با هم باشیم از بچگی با هم درس بخونیم ..با هم حال کنیم و خلاصه بیشتر با معنای هوس آشنا شدیم تا دوست داشتن . البته اون جوری که به هم خیلی علاقه مند بودیم ولی هر وقت تنها همو پیدا می کردیم انگاری مثل آدمای حریص دست میذاشتیم دور کمر هم . معلوم نبود کی کی رو می خوابونه . اما این معلوم بود که من اونو از کون می کنم . خلاصه فکر کنم بابا مامانمون هم این چیزا رو می دونستند اما به روی بزرگواری خودشون نمی آوردند . چیکار می شد کرد .. دو تایی مون هم درسمون عالی عالی بود و دندانپزشکی تهرون قبول شدیم . دیگه این یه تیکه رو هم نمی شد از دستش در رفت . طوری رفته بودیم توی هم که شده بودیم یک آدم و حوای دیگه . دیگه همه جا از ما به عنوان زن و شوهر های آینده یاد می کردند . خونه ما ها هم دو تا خونه بود که دو قلو و عین هم و کنار هم . تقریبا همه چیزاش شبیه به هم .. دوقلو ها تشخیصشون خیلی مشکل بود حتی قد و هیکلشون هم کاملا شبیه به هم بود . همیشه یه مکثی باید در چهره اونا می کردیم تا می فهمیدیم که کی به کیه . خیره نگاه می کردیم با اون چشمای عقابی و تیزبین باید به نوک دماغ یا یه قسمتی از حالت صورتشون که اونم دو سه میل با هم اختلاف داشتند نگاه می کردی تا متوجه می شدی اونی که می خوای کدومه .. سلیقه هاشون در مورد خوردنیها کمی فرق می کرد .. مثلا بابام عاشق آب پرتقال بود و عمو جان آب آلبالو رو خیلی دوست داشت . هر کدوم اون یکی آب میوه رو نمی خورد .. من که نمی تونستم یه ساندیس پرتقال و آلبالو دم دست داشته باشم بدم بهشون ببینم کدومو می گیرن یا ردش می کنن . تازه فکر می کردن باهاشون شوخی دارم . خلاصه می دونم سرتون درد گرفت ولی به هر حال اول داستان همین بر نامه ها رو داره . من که هیجده سالم تموم شده بود و افسون هم همین طور . حالا زن عمو یا خاله افسر گفته بود که باید سر ساعت دوازده شب بشه که از نظر تقویم گوگل اشکال نداشته باشه زیر 18 سالو ایراد می گیرن . پدرم بهش گفت خواهر من زن داش عزیز خواهر زن گرامی گوگل که ساعت نمیندازه اون روزانه کار می کنه ..بگذریم یه چند روزی بود که من و افسون نتونسته بودیم با هم حال کنیم . این منتظر نتیجه کنکور بودن و این که خیلی از فک و فامیلا میومدن می رفتن تا تبریک بگن نذاشت ما زیاد همو ببینیم . بد تر از همه اینا این که دو تا خواهر دوقلو می گفتند افسون باید بیاد پیش ما دوره آرایشگری هم ببینه .آخه اون که می خواست دندانپزشک شه . و نصف بیشتر این چند روزه رو اونو از چنگ من درش آوردن . من که به بنگاه عمو و بابام نمی رفتم . همش سنگر می گرفتم تا این دختر کی میاد ولی همش دماغ سوخته می شدم . قرار بود که بله برون رو در خونه عروس خانوم انجام بدیم . معلوم نبود این بله برون دیگه چه صیغه ای بود . ولی زنا می گفتند باید یه چیزی باشه و یه انگشتری و یه رسمیتی و از این حرفا . تازه می خواستند ما رو چند وقت دیگه عقد هم بکنند . اینش دیگه خیلی عجیب بود . لااقل نمی ذاشتن برم یه دانشگاه حالی بکنم . یه چیز دیگه رو هم که دارم تصور می کنم اینه که خاله افسریا زن عمو افسر من می شد مادر زن افسر که نمی دونستم دیگه چی باید بهش بگم . حتما یک مامان هم باید بهش اضافه می کردم . قرار شد که خونواده برن یه سری به شمال اونم خونه یکی از دوستان خانوادگی که پدرش فوت کرده بود بزنن و بر گردند . آرایشگاه و بنگاه رو هم تعطیل کرده بودند . اوخ جون نونم توی روغن بود . حداقل رفت و بر گشتشون هشت ساعت طول می کشید . می تونستم افسونو که واقعا منو جادو کرده بود لختش کنم و با هم بریم توی رختخواب بابا مامانم .. چه حالی می داد . افسون می گفت که بریم توی اتاق من . اتاق منم خیلی روشن بود . یه پنجره رو به حیاط داشت و نمی دونم چرا یه پنجره هم رو به پذیرایی زده بودند . شاید خواستند نور گیری بیشتری داشته باشه و تازه پرده هم داشت کسی نمی تونست اتاق منو ببینه . -ببینم نگی که رو تختم جا نمیشیم -مگه می خواهیم کشتی بگیریم . -ببینم افسون تو به من شیرینی میدی یا من به تو شیرینی بدم . -خیر شیرینی رو خوردیم حالا به من تلخی نده ؟/؟ ببینم این چرا هنوز هیچی نشده تیز شده اومده جلو .. -از خودت بپرس که اصلا بهش نمی رسی -ببینم اگه نخوام بهت بدم چی ؟/؟ چند ساله داری می کنی توی کونم . همش یک مدل شده . کسمم می خوری و ارضام می کنی .. ولی هوس کیر دارم که بره توی کسم .. اوخ چه حالی میده .. -از این حرفا نزن پدرامون پدرامونو در میارن . -ما که مال همیم . اگه بدونی شبا چقدر خواب کیر می بینم .. هوس دارم دیگه . توخودت کیرت رو فرو می کنی به یه سوراخی و اون قلقلکت با یه تماس داغ و گوشتی میاد منم همینو دوست دارم -افسون شبا خواب کیر غریبه ها رو که نمی بینی .. به چهره ام که نگاه کرد گفت خوابه چه فرقی می کنه . نه فقط خواب تو رو می بینم .. -باشه به هم محرم شیم بعدا . دستامو دور کمرش حلقه زدم . چه هیکل فانتزی داشت . یه دامن مشکی کیپ پاش کرده بود و موهای مشکی و اتو کشیده شو رو کمر لختش ریخته بود بلوز مخمل کبریتی جیگری به صورت سفید و گرد و بینی قلمی اون یه طنازی خاصی بخشیده بود . لبای کوچولوش .. جااااااااان چه حالی می داد . مکیدن داشت . هشت ساعت می تونستم باهاش حال کنم . سه چهار ساعت هم بسم بود .. -حیفم میاد بلوزتو درش بیارم . -درش بیار می خوام سینه هامو بخوری . لبامو گذاشتم نوک سینه اش . با این همه میک زدن هنوزم تازه بود . جااااااااان عجب چیزی بود این دخترعمو و دختر خاله و بعدا همسر من .. ووووووییییی درو از داخل قفل کن . من صدای در شنیدم انگار یکی داره میاد -دزد نباشه .. -نه اونا هنوز نرفتن ...... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
عجــــــــــــــــــــب بلــــــــــــــــــــه بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! ۲ -ببین افسون همین جا هستیم تکون نمی خوریم . وای بابا مامان من اومدن . مگه اونا قرار نبود که برن شمال ؟/؟ -نمی دونم . ببینم مشکلی هم نیست که ما بیاییم بیرون و خودمونو نشون بدیم . -چی میگی افسون ما تازه می خواستیم حال کنیم . اگه بخواهیم این کارو بکنیم دیگه چه جوری می خواهیم به هم برسیم و با هم حال کنیم . من از دستت خیلی دلخور میشم . دیگه متوجه میشم که دوستم نداری و مجبور میشم رابطه خاص خودمو باهات بهم بزنم . افسون اومد جلو تر و گوشمو کشید . -افشین هیچی نمیگم خیلی داری پررو میشی ها . انگاری دخترای خوشگل و تر گل و ورگل کلاسمون خوب دل تو رو بردن . این جوری که داری پیش میری فکر کنم بخوای یکی از اونا رو تور کنی . اگه دست از پا خطا کنی پدرت رو در میارم اصلا من میرم دوست پسر می گیرم . -اگه واقعا خواسته قلبی تو اینه من یکی حرفی ندارم -خیلی پررویی . فکر نکن من مثل تو افکار کثیفی دارم . -بس کن افسون تو خودت می دونی که خیلی دوستت دارم و یک تار موی تو رو به یه دنیا نمیدم ولی وقتی می بینم مدتیه که به نیاز من توجه نداری حس می کنم که نسبت به من بی تفاوت و بی انگیزه شدی . چیکار کنم نمیشه . منم دلم می خواد . حالا بیا ادامه بدیم . اصلا اون طرف بابا مامانتو نگاه نکن . در هم که از داخل قفله پرده ها هم که کشیده شده . بوسیدن دوست دختر و دختر خاله و دختر عمو و همسر آینده امو که واقعا منو افسون کرده بود شروع کردم . دستامو دوباره گذاشتم دور کمر لختش و با ور رفتن با اون نشون دادم که من هوس دارم و اون باید که به من برسه و نشون بده که تنها کسیه که من می تونم از نظر جنسی بهش تکیه کنم همه اینا رو بهش گفتم . زیپ دامنشو کشیدم پایین و اونو از پاش در آوردم . اونم با دستاش شلوار و بلوزمو در آورد خلاصه دقایقی بعد دو تایی مون کاملا بر هنه در آغوش هم بودیم . واسه این که از دلم در بیاره و به خیال خودش حواسمو از دخترای دانشگاه پرت کنه که راستش حتی قیافه یکی از اونا رو هم به درست به خاطر نداشتم .. کیرمو گذاشت تو دهنش و با هیجان و هوس زیادی ساکش می زد . منم دستمو گذاشته بودم رو سرش و با موهاش بازی می کردم .. -جوووووون افسون فدای اون دهنت .. یواش یواش یه سر و صداهایی از هال و پذیرایی می شنیدیم . .. منو ببوس .. اول سینه ها و کسمو باید لیس بزنی بعد بکنیش . اصلا از مامان انتظار نداشتم این طور باهام حرف بزنه . نه .. خیلی زشته که یه پسر بخواد شاهد سکس بابا مامانش باشه .. این سر و صدا ها بلند تر شده بود . به نظرم اونا خودشونو به نزدیکی ما رسونده بودند . این حرفا رو ی این دختر هم اثر گذاشته بود . دهنشو از رو کیرم بر داشت .. هوس کرده بود که صحنه رو دید بزنه .. راستش منم همچین تمایلی داشتم . دو تایی مون رفتیم کنار پنجره . خیلی آروم پرده رو به اندازه ای که جلب توجه نکنه و بتونیم ببینیم دادیم کنار ولی به اندازه ای که دو نفرمون بتونیم خوب ببینیم دیف نشد . اگرم بیشتر پرده رو می کشیدیم خطر ناک بود . -وووووووییییییی عجب کیری داره بابات . -ببینم حالا مرغ همسایه غاز شده ؟/؟ در همین لحظه دیدم رنگ و روی افسون پریده .. گاهی زرد و گاهی سفید میشه ؟/؟ -چی شده .. به من بگو چی شده . -افشین می خوام یه چیزی بگم ناراحت نشو .. اونی که داره فرو می کنه توی کس مامان قمبل کرده ات پدر منه نه پدر تو . یعنی عموی تو .. شوهر خاله ات داره مامانتو می کنه . -نه امکان نداره . مامان من همچین آدمی نیست . اون بابامه . دلیلی نداره که اونا همچین کاری بکنن . -امید وارم اشتباه کرده باشن . من نمی دونم تو چرا دقتت کمه . -چرا همش اصرار داری که بخوای بگی مامان من زیر کیر باباته . این که افتخار نیست . -نمی دونم شما مردا خیلی متعصب هستین . با تز شما مردا و این که اگه بر عکسش صدق می کرد تو راضی تر بودی . من خوشحالم که تو برام کری نمی خونی . می خواستم بذارم زیر گوش افسون .. -تو چی رو می خوای ثابت کنی .. اون بابامه .. بابامه . -خیلی دقتت کمه . همش از این می ترسم که اگه یه روزی باهام از دواج کردی حتی منو با یکی دیگه اشتباه بگیری . -تو از کجا داری این حرفو می زنی . شاید اشتباه می کنی . -ببینم مثل این که شهوت زیادی مخت رو از کار انداخته . یا این که هوست از بس زیاد شده نور چشات رو کم کرده . پسر این قدر جق نزن .. یه نگاه به موهای سر این آقا که کیرشو کرده توی کس ننه ات نگاه کن . بابای تو موهاش اصلاح شده نبود .. -خب این دلیل نمیشه . ممکنه بابای منم یک ساعت پیش موهاشو سپرده باشه به دست پیرایشگر .. -خیلی کله خر و لجبازی . تو باباتو چه جوری می شناسی . حالا که نیم رخه سخته . به بابام نگاه کن . ببین چیزی درش می بینی که اونو به عنوان پدر خودت قبول کنی ؟/؟ فکر کنم حق با اون بود . قاطی کرده بودم . -ببین دلیل نمیشه . حتما بابا مامان من اونا رو مجاز کردن که بیان اینجا . یا چون فکر می کردن که اون خونه شلوغه .. نذاشت من حرف بزنم . عزیز دلم پدر و مادر من که روز و ماه رو از دستشون نگرفتن مثل من و تو آلا خون والا خون که نیستن بخوان وقت و زمان رو رو هوا بزنن . -خیلی با حرفات عذابم میدی افسون . خیلی .. ولی من نمی تونم اینو تحمل کنم اگه حقیقت داشته باشه . پدر هر دو تاشونو در میارم -تو هیشکاری نمی کنی . باید بذاری جریان من و تو به خیر و خوشی پیش بره بعدا به روشون بیار . اصلا صبر کن من و تو عقد شیم بعدا . -هنوز برام ثابت نشده که اون زن کیه .. من از حالت چهره و نگاهش میگم که اون مامانته . از بد شانسی حتی صداهاشون هم شبیه به همه . اون فرصتشو هم نداریم که خیره تو چهره شون نگاه کنیم و اینم باید در حالتی باشه که اونا در روبرو قرار بگیرن و ما هم چند ثانیه بهشون خیره شیم . ولی یه حسی بهم می گفت که حق با افسونه . خونم به جوش اومده بود با این حال بازم کورسوی امیدی داشتم که افسون اشتباه کنه .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
عجــــــــــــــــــــب بلــــــــــــــــــــه بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! ۳ ببین دختر عمو من نمی دونم تو در چه فکری هستی ولی من یکی اعصابم داغون شد . -عزیزم مهم من و توییم مگه می خواهیم با پدر و مادرمون زندگی کنیم ؟/؟ -عزیزم چرا این قدر بی خیالی میگن دخترا خیلی نسبت به کارای باباشون حساسن . -میگی چیکار کنم . الان خودم با این حال وروزم راه بیفتم برم وسط اونا . ما که خودمون اینجا نشسته داریم فیلم سوپر می بینیم . راستش من ته دلم ناراحتم ولی از بس به ما گفتن قدرت بر تر با کیره با این که ما زنا هیچوقت زبون نمیدیم و واسه مردا کری می خونیم ولی ته دلمون فکر می کنیم قدرت با کیره . البته این چیزا رو که دارم میگم خودت رو نگیر .. چون هر وقت که باشه زن ذلیلی و من یکی نمیذارم که واسم عرض اندام کنی .-به همین خیال باش . تاره این حرفایی رو که داری می زنی در صورتی اعتبار داره که با این اخلاق گندت بخوام تو رو بگیرم . دختره بی غیرت . بی خیال .. بی تعصب -صدات رو بیار پایین تر . تو غلط کردی که منو نخوای بگیری . بیشتر از صد دفعه منو گاییدی . اگه یه مرد دیگه با هام از دواج کنه کیرش به سوراخ کونم بخوره آبروم میره . -یعنی حالا این قدر گشاد شدی ؟/؟ -اون که نه ولی مشخصه که دست دوم شده و باز بودن پلمبش یه جورایی مشخصه . بیا عزیزم عشق من کاری به کار اونا نداشته باش . بیا ما حال خودمونو بکنیم . نمی دونی چه مزه ای داره . من به این که کیرت رو توی کونم حس کنم عادت کردم هر چند دلم می خواد که همین الان فرو کنی توی کسم . هوس دارم . می خوام . من می خوام کسم کیرت رو می خواد . -افسون ! بازم که شروع کردی . هنوز که اعلام نشده من و تو می خواهیم از دواج کنیم که کستو بکنم . -افشین خیلی بد جنسی . یعنی پس از این همه مدت هنوز دوستم نداری ؟/؟ هنوز روابط رو در یه سری مسائل کلیشه ای خلاصه شده می بینی ؟/؟ پس درون آدما چی ؟/؟ عشق و احساس چی ؟/؟ .. -با کلمات بازی نکن . من که فکر نکنم احساس داشته باشی .. از این که مادرم رو زیر کیر عمو یا شوهر خاله می دیدم به شدت عصبی بودم و همین در رفتار من نسبت به افسون تاثیر منفی داشت . افسون سرشو به لبه پنجره تکیه داده خیلی آروم اشک می ریخت . بازم داشت دلمو به رحم می آورد . اونو آروم آروم کشوندمش عقب . -دختر آبرو مونو نبر من نمی خوام اونا بفهمن که ما اینجاییم . فقط فاصله رو رعایت کن خودت رو بکش به حاشیه که متوجه سایه ها نشن . -افشین اونا این قدر غرق هوسن که اصلا به این موضوع توجه ندارن که دور و برشون چه خبره . اونا فقط همین یکی دو متری خودشونو می بینن غرق در وجود همن .. افسون هم یواش یواش داشت عصبی می شد . -واقعا حیف اون همه زحمتی که مامان تو خونه اش کشید . اگه بفهمه خون به پا می کنه . اصلا از خاله همچین انتظاری رو نداشتم . نمی دونستم که اون تا این حد بد جنس میشه . -به بابات چرا نمیگی . ببینم نکنه می خوای بگی که در یک خیانت این زنه که مقصره . اگه این طوری باشه که تو میگی با این حساب اگه من یه وقتی برم با یکی دیگه حال کنم تقصیر من نیست و اون دختر مقصره .. -ببینم افشین مثل این که تنت می خاره ها این دفعه با صدای بلند گریه می کنما که پاک آبروت بره . اون وقت میرم وسط پذیرایی . تو رو هم مجبور می کنم که با من بیای . حالت گرفته میشه مادرت زیر کیر پدر من .. در چهره افسون می خوندم که اونم تا حدودی ناراحته ولی از این که در کل کل کردن با من کم نیاره داره این حرفا رو می زنه . با این حال این جوری شاید ناراحتی اون براش کمتر بود . یعنی اگه مامانش زیر کیر بابام بود بیشتر ناراحت می شد . دو تایی مون بین زمین و پنجره خم شده بودیم . اون دستشو گذاشته بود لای شورتم و با کیرم بازی می کرد . از اون طرف یه دستشو هم گذاشته بود روی کسش . -افسون دستتو از رو کست بر دار من باهاش بازی کنم .. -اون جوری خیلی خوشم میاد دیوونه تر میشم . خواهش می کنم . از پهلو لبامو گذاشتم رو صورتش . با حرفای عاشقونه هوسشو بیشتر کردم . ار اونجایی که حس می کردم خیلی در حقش ظلم کرده باهاش تند بر خورد کردم سعی می کردم که از دلش در بیارم هر چند در مورد مادرم خیلی ناراحت بودم و نمی تونستم جریانو فراموش کنم . به خصوص این که روبروی ما همچنان در حال سکس بودند . افسون دستشو از رو کسش بر داشت . و من دست خودمو جاش گذاشتم . اون کیرمو می مالید و من کسشو مالش می دادم . چشای هر دومون بسته شده بود . در همین لحظه حس کردیم صدای پایی داره از پله ها میاد بالا .. -افشین دارن میان .. -فکر کنم یک نفر باشه .. صدای پاش میاد ولی خیلی ضعیف .. این باید مادرم باشه .. -نههههه نگاه کن فقط بابامه .. داره میاد .. رنگ و روی افسون زرد و سفید شده بود .. -افشین اگه چاقو کشی شه بابامو بکشه چی ؟/؟ -بابام که خیلی غیرتیه . اون اگه جوش بیاره برای دفاع از ناموسش خون به پا می کنه .. وای پدرم چه زجری می کشه . اون مرام و منش پهلونی داره . سرش اگه بره ناموسش نمیره -فعلا که ناموسش رفته . پدر نزدیک اون دو نفر شد . انگار حواسشون نبود که به تله افتادند . بابا افرود فریاد کشید -افراز من اومدم .. وااااایییییی .. -افسون من می ترسم الان آدمکشی به راه میفته . هر کدوم که بمیرن به ضرر ماست . داشتم عقب گرد می کردم که افسون دستمو کشید .-اونجا رو نگاه . -اوخ دو دستی زدم تو سرم چی می دیدم . تف به توی بی غیرت .. بابا شورت و شلوارشو پایین کشیده بود . کیرشو به سمت محل عملیات نشونه رفته بود ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
عجــــــــــــــــــــب بلــــــــــــــــــــه بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! ۴ شرایط به گونه ای شده بود که عمو افراز رفته بود زیر مامان افشید دراز کشیده و کرده بود توی کسش . البته قبلش به بابا گفته بود داداش اگه دوست داری من از این زیر پاشم و تو بکنی توی کس .. -نه افراز جان من به اندازه کافی دیگه کس زن داداشتو گاییدم . از کون دادن فراریه و مگر این که این جور مواقع فرو کنم توی کونش . به مامان افشید من بر خورده بود از این که اونو پیش عمو دروغ گو معرفی کرده بود . -چرا دروغ میگی افرود . مگه من هر وقت که خواستی بهت کون ندادم ؟/؟ حالا گاهی اگه درد زیاد امونمو بریده بود گفتم باشه برای وقتی که حالم خوب شد . چرا الکی حرف توی دهن آدم میندازی . هر کی ندونه فکر می کنه از اون زنایی هستم که به فکر شوهرم و زندگیم نیستم . زود باش اگه می خوای بکنی توی کونم بکن که باید بریم برای تدارک بر نامه های امشب و بابا کیرشو نشونه رفته بود طرف سوراخ کون مامان -همین جوری ؟/؟ .. پدر روغن زیتونو از آشپز خو نه آورد و اونو به سوراخ کون مادر مالید . کیرشو هم وقتی به سوراخ کونش فشار داد خیلی راحت کیر وارد کونش شد و اصلا فکرشو نمی کردم به این حالت کیر بره توی کون .. -آخخخخخخخ شما دو تا مردا این جوری بی حال نباشین ... افرود! شوهرم یه طوری بکن منو که حس کنم داری با تمام وجودت لذت می بری و حالا اگه بگم برادر شوهرم افراز جان خیلی با حال داره کسمو میگاد بهت بر می خوره و میگی که نباید پیش اون بگم .. -عزیزم باز که داری شلوغش می کنی . من و داداشم که این حرفا رو با هم نداریم . چرا می خوای بی خود و بی جهت بین ما اختلاف بندازی . میگن زن فتنه هست واقعا به این موارد میگن . افشید جون کمی ساکت شده بود . رفته بود توی حس و حال . طوری شده بود که حس می کردم بدنش داره می لرزه ..افسون به هیجان اومده بود . -من نمی دونم بابام چطور رضایت داده که یک زنو شریکی بکنه . -افسون داری یه حرفی می زنی که انگاری مادر من حق مسلم باباته و این پدر منه که به عنوان یک نیروی اضافی کیرشو تحمیل مامانم کرده . -ولی اون جوری که سکس اونا نشون میده مادر تو از کیر بابام لذت بیشتری می بره -این به خاطر اینه که کیر بابات توی کس مادرمه . مگه خودت نمیگی که زنا با کس دادن بیشتر حال می کنند ؟/؟ همین خودتو چند بار خودت رو کشتی تا من کس تو رو بکنم ولی رضایت ندادم ؟/؟ ها بگو دیگه . -نمی دونم افشین شاید حق با تو باشه . شاید تو درست بگی و حالا هم هوس دارم . بیا بیا منو بکن . بذار توی کسم . من و تو که مال همیم . از این خونواده دور نمیشیم .هم پسر خاله دختر خاله و هم پسر عمو دختر عمو هستیم . با هم میریم یه دانشگاه و یک کلاس . خونواده ما هم که این جوری شدن . فقط دلم برای مامانم می سوزه که بی خبر از همه جا اونو فرستادن دنبال نخود سیاه . حتما رفته پی تدارکات امشب -تو از کجا می دونی افسون که این طوریه . تو از کجا می دونی که مادرت از این جریانات با خبر نیست . شاید همین الان بر گرده . دو تایی مون به صحنه گاییده شدن مادرم توسط کیر بابا و عموم خیره شده بودیم . مامان خودشو رو کیر عمو جان بالا و پایین می کرد و پدرم هم همگام با این حرکات واسه این که کیرش از کون و مقعد زنش بیرون کشیده نشه با ضربات مادر رو به جلو حرکت می کرد .. -آخخخخخخخخ اوووووووفففففففف افراز افراز کسسسسم کسسسسسم .. می خاره می خاره .. -خودتو بکش روش افشید بکش روش .. به من فشار بیار . فکر نکن دردم می گیره .. -فدای کیرت برادر شوهر گلم .. خوب که به کیراشون نگاه می کردم تفاوت خاصی ندیدم . تازه به نظرم مال بابام باحال تر اومد . ولی از بس ناراحت بودم رگهای شقیقه هام در حال تر کیدن بودند . -افشین چرا قیافه ات این جوری شده فکر می کنم هر لحظه می خوای سکته کنی . -نمی دونم افسون اصلا انتظار این لحظه ها رو نداشتم . -یه حس تازه ایه که مادرت به عنوان یک زن داره تجربه می کنه این که دو تا کیر رو در آن واحد در بدنش پذیرا شده .. یه نگاهی از خشم به افسون انداخته که اون جا رفت . -ببینم منظورت چیه . یعنی تو هم اگه شرایطشو داشتی دست به همچین کار احمقانه و زننده ای می زدی ؟/؟ -افشین فدات شم من کی همچین حرفی زدم . چرا به دل می گیری ؟/؟ چرا با خودت و با همه قهر کردی ؟/؟ -نمی دونم من قاطی کردم . مامان همین جور جیغ می کشید طوری نشون می داد که انگاری فقط داره با کیر عمو افراز کیف می کنه .. -اووووووههههه اووووووههههه داره میاد داره میاد دارم سبک میشم . افراز من دیگه نمی تونم تکون بخورم کیرت رو بکوبون بالای کیرتوهمین جوری بزن به سقف کونم . بابا دستاشو گذاشته بود رو سینه های مامان و اونا رو می گردوند تا هوس زنشو زیاد تر کنه و اونو به آخر لذت و هوس برسونه .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! ۵ -دستت درد نکنه افرود . فدات شم شوهر گلم که این جوری نرم و حشری ترم می کنی تا کیر افراز بهتر بتونه رو من اثر بذاره . درست در وضعیتی قرار داشتم که مامان کون قمبل کرده اش روبروی من قرار داشت و تمامی کیر عمو طوری وارد کس مامان شده بیرون کشیده می شد که انگاری کیر 20 سانتی اون شده چهل سانت . هرچند کیربابا افرود که خیلی آروم می رفت توی کون مامان و بدن پدر در بعضی حالتها نمی ذاشت که بتونم کس مامان و کیر عمو جان را به خوبی ببینم .-افراز!افراز !.. شل نشو بهت گفتم یه جوری باید بکنی که قوی تر از دفعات قبل باشه . افرود : افشید جان اگه دوست داری من و داداش جامونو عوض کنیم -چی میگی مرد . این که نمیشه من نمی دونم امروز چرا برادر شوهرم رفته تو خماری .مگه یک بار دوباره ؟/؟ اون باید یاد بگیره که چه جوری رعایت کنه و چیکار کنه که همیشه بتونه زود سر حالم کنه -حتما امشب بله برون دخترشه هیجان زده شده . من و افسون که دو تایی مون دوباره کاملا بر هنه شده بودیم . اون از این که پدرش داره به مادرش خیانت می کنه ناراحت بود ولی با این حال از این که باباش داره مامانمو می کنه این دلخوشی رو داشت که سرباباش پیش پدرم پایین نیست . افسون که ناراحتی منو دیده بود همچنان با کیرم ور می رفت ولی من دل و دماغ نداشتم . حس می کردم که بابا مامان آبرومو برده ان . پیش همسر آینده ام احساس خجالت می کردم افسون دستمو گرفت اونو گذاشت روی کسش -این قدر قهر نکن افشین خوشگله . یه پسر که این قدر واسه یه دختر ناز نمی کنه . ببین چقدر واست خیس کرده . دستشو گذاشته بود روی کیر من و دست منو روی کسش .. -ببین چقدر منتظر کیرته ؟/؟ داره واسش گریه می کنه . هر وقت که باشه این دو تا مال همن . تازه تو فقط چند ساعت ازم بزرگتری . ما هم یه جورایی دوقلو هستیم منتها از دو تا بابا مامان . خنده ام گرفته بود با این که قبل از این جریان و رسوایی ته دلم خیلی هوس کس افسون را داشتم ولی موانع احتماعی نمی ذاشت که من اقدام کنم ولی حالا موضوع خیانت و بی غیرتی پدر و مادرم در روحیه ام اثر منفی گذاشته از شوق و ذوق و هیجان من کاسته بود . حس می کردم که دیگه تمایل خاصی برای سکس ندارم . با این که وقتی افسون کیرمو دست مالی کرده شق می کردم و لذت هم می بردم حس کردم که اگه همین الان لباسشو بپوشه و بره من عین خیالم نباشه . حتی دیگه بدم میومد که به صحنه گاییده شدن مادرم توسط شوهر و برادر شوهرش نگاه کنم . -افسون ولم کن من فعلا حسشو ندارم . نمی تونم واسه خودم هضم کنم که مادرم رفته زیر کیر دو نفر و چه جور هم داره حال می کنه . اعصابم خرده . -پس دیگه به من توجه نداری . افشین نوبت منم می رسه . -ببینم تو بابات رو دوست نداری ؟/؟ این کارشو تایید می کنی ؟/؟ اون جلو حالا کمی یواش تر حرف می زدند و متوجه کلماتشون نمی شدم . فقط می دیدم که چه طور مامان , خودشو بالای کیر برادر شوهرش بالا پایین می کنه و بابا افرود خودشو با کون مامان و حرکات کیر برادرش هماهنگ کرده بود و داشت مامانو می گایید . افسون شروع کرد به ساک زدن کیرم . دیگه از پشت پرده و حاشیه پنجره به صحنه نگاه نمی کردم . البته دلم برای فضولی خیلی گل کرده بود ولی افسون طوری روی مخ من کار کرده بود که تصمیم گرفتم تا حدودی محافظه کاری کنم . بیش تر از این که از خیانت و بی قید و بندی مامان ناراحت شم از این ناراحت بودم که خونواده ما کس وکس خودشو تسلیم کرده . این یعنی کاهش ارزشهای خانوادگی . شاید اگه کیر پدرم رو توی کس خاله یا همون زن عموم می دیدم تا این حد ناراحت و شوکه نمی شدم . با هر گونه جنده بازی افسر کنار میومدم . فقط دوست داشتم برسه اون لحظه ای که بتونم اونو هم زیر کیر بابام ببینم و دیگه پیش افسون خجالت زده نباشم . با این حال خیلی هم ناراحت بودم چرا باید این رفتار رو با عشقم داشته باشم .یعنی اون نباید همدمم باشه ؟/؟ از این بیشتر حرصم می گرفت که اون با یک دید گاه پیروز بهم نگاه کنه . -عزیزم من چند بار بهت بگم که منم مثل تو ناراحتم . منو شریک دردت بدون ....تو مگه نمی خوای باهام از دواج کنی ؟/؟ امشب شب من و توست . -افسون اگه مامان تو جای مامان من بود همین روحیه رو داشتی ؟/؟ اصلا معلوم نیست اون کجاست . خودشو کنار کشیده و نمی دونم چیکار می کنه . اون چرا نباید این جا باشه . -ببین افشین ناراحت نشو . ایمان مادر من خیلی قوی تر از این حرفاست . اون به هیچ وجه نمی تونه خیانت رو تحمل کنه . خودم از حرفاش پیش سایر دوستان شنیدم که اگه روزی بفهمه که شوهرش با زن دیگه ای سر و کار داره دمار از روز گارش در میاره ازش جدا میشه . دوستش بهش گفت خب تو برو تلافی کن ولی اون در جواب گفت که من از اوناش نیستم .در مرام من خیانت و حس تلافی و انتقام جویی وجود نداره . -افسون تو صدایی نمی شنوی ؟/؟ صدای یکی که انگاری داره از پله ها میاد بالا .. -وای خدا مرگم بده صدای مامانم داره میاد که داره یکی رو صدا می کنه .. وااااااییییی زندگیمون خراب شد . اون خون به پا می کنه . این جا رو به آتیش می کشه . حالا غیرت و تعصب یک زن ایرانی رو می بینی افشین . .. اون داشت مادرشو به رخ من می کشید . ناگهان خشکم زد ولی خوشحال شدم .افسون سرشو یه لحظه به طرف دیگه ای بر گردونده بود . با آرنج زدم به پهلوش -نیگا افسون .. خاله , زن عمو , مادر زن با تعصب ما رو باش . افسون وقتی روشو بر گردوند به سمت هال. مادرشو دید که لخت مادر زاد بالا سر اون سه نفر وایساده .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! ۶ -ببینم نتونستین صبر کنین من بیام ؟/؟ حالا کارتون رسیده به جایی که منو می فرستین دنیال نخود سیاه ؟/؟ افراز که کیرش در حال وول خوردن توی کس مادرم که خواهر زن و زن داداشش می شد بود به زنش گفت عزیزم تو مادر عروس خانومی یه سری از کار ها به گردن توست . -خب افشید هم مادر دو ماده . -ببین عزیزم بله برون یعنی این که خونواده دوماد میرن خواستگاری عروس . پذیرایی به جمع خونواده عروسه .. -فرض می کنیم قبول . جنابعالی مگه پدر عروس نیستین ؟/؟ ..مامان افشید : افسر بس کن به جای این حرفا بذار حالمونو بکنیم . این که نمیشه نیمه کاره بیای و این جور بخوای مانع شی -عزیز دل من فکرشو نمی کردم شما به این زودی شروع کنین . .. آخخخخخخ این کسم چقدر می خاره . ولی اینجا کیر آزاد پیدا نمی کنم . -اگه دوست داری همسایه رو صداش کنم . افراز : افشید جون با زنم شوخی نکن که یه وقتی جدی می گیره . -عزیزم از اون حرفا نزن که آبمون توی یک جوب نمی ره . من کی سرت شیره مالیدم که این دومیش باشه . تازه شما دو تا کیر برای هفت پشتم بسه .. افسون رنگ به چهره نداشت . باورش نمی شد که مادرش اون جور سکس اومده باشه کنار اون دو تا مرد . یه جوری با نگاش زار می زد و به من زل زده بود که دلم براش سوخت ولی دوست داشتم پدرم کیرشو طوری توی کس مامانش فرو کنه که از دهنش در آد . آخه افسون داشت واسم قیافه می گرفت کلاس میذاشت . که پدرش داره مادرمو میگاد . . افشید : آخخخخخخخخ افراز افراز چقدر کلفت شده کیرت امروز .. افسر ! بهش کود میدی ؟/؟ چه خبر شده ؟/؟ -کیرشوهرت افرود هم حسابی معرکه شده . طفلک خوب توی کونت نمی تونه خودشو نشون بده . جلو تر از این نمیره . زود باش به آخر کیف و حال برس که کس خسته من نر مش می خواد و می خواد که حال کنه .. آخ که چقدر هوس اینو دارم که بازم جفت کیر بره توی کسسسسسم . حواسم جفت صحنه بود . افسون از حال رفته بود . یه حالتی شبیه غشی ها رو پیدا کرده بود . مات مونده آدم فکر می کرد که افسردگی گرفته . -عزیزم ناراحت نباش اونا که خودشون دارن حال می کنن . تو واسه چی خودت رو ناراحت می کنی . اونا که ککشون هم نمی گزه . چرا ما دایه های مهربون تر از مادر و کاسه های داغ تر ازآش بشیم . -اصلا راجع به مامانم این طور فکر نمی کردم . -عزیزم آدم که این قدر نباید خود خواه شه . یعنی فقط تویی که مامان داری و من مامان ندارم ؟/؟ یعنی شخصیت مادرمن برای من نباید مهم باشه ؟/؟ دیگه وقتو تلف نکرده به صحنه های گاییده شدن مامان چشم دوخته این که ببینم اون دو نفر چیکار می کنند . کیر بابا توی کون مامان چقدر خوش حالت بود و چه خوش حالت اون صحنه رو نشون می داد . -خواهر گلم افشید جون خوب داری حال می کنی ها . -نیست که تا حالا دو کیره حال نکردی ؟/؟ افسر رفت نزدیک مامان . تو که می دونی چقدر عاشقتم . حالا دو تا کلام حرف بهت می زنیم اونو به حساب شوخی بذار . خاله لباشو رو لبای مامان گذاشت تا کمی سر حال ترش کنه و اونم راحت تر کس و کونشو بده و ار گاسم شه . اون طرف یعنی این طرف که من و افسون بودیم تا حالا دختر عمو خاله در حال ساک زدن کیر مون بود و یه جورایی می خواست منو دلداری بده که به خاطر این که کس مادرم زیر کیر پدرشه رنج نکشم . حالا من باید به اون دلداری می دادم . -خوب حال می کردی عروس خانوم . هر چی بهت گفتم این کارا خوبیت نداره تو حرف گوش نمی کردی . حالا ببین که بابام چه جوری میذاره توی کس ننه ات -افشین راجع به خاله ات این طور حرف نزن .. -ولی خودمونیم مادر زن ما عجب کون گنده ای داره -پسر چشاتو درویش کن . -عزیز دلم اون به عنوان خاله محرم منه .به عنوان زن عمو میشه نا محرم و از دید مادر زن آینده دوباره میشه محرم . همه چی قره قاطی شده . پاهای عشقمو از وسط بازشون کرده و حالا من باید بهش آرامش می دیدم . من دیگه داشتم عادت می کردم . دقایقی بود که مادر در حال گاییده شدن بود و یواش یواش داشتم ریشه این باور رو در قلب خودم می کشتم که بتونم از این لحظه ها نهایت استفاده رو ببرم . دهنمو با لذت گذاشتم روی کس افسون . شروع کردم به میک زدن و زیر چشمی از همون دو سه سانتی که پرده رو داده بودیم کنار به فضا ی هال نگاه می کردم . گاهی هم می شد بیشتر پرده رو کنار زد و شاهد جریان می بود . -نهههههه نهههههه افشین این جوری نهههه نهههههه .. باید منو بکنی . بهت میگم بکن توی کسسسسسم . من نیازشو دارم . من بهش احتیاج دارم . بکن .. بکن می خوام برای اولین بار حسش کنم . می خوام با کیر تو حسش کنم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! ۷ بابا و عمو داشتند مامانو می کردند و خاله جون هم همون کنار وایساده بود و اونا رو تماشا می کرد و گاهی هم داشت با لبای مامان و سینه هاش حال می کرد . اونا حرفه ای تمام بودند و من و افسون هنوز تازه در مراحل ابتدایی کار بودیم . اصلا نمی شد باور کرد . -افشین اونا دارن چیکار می کنند . -ببین ناراحت نباش مامانت توی صف وایساده . منتظره که بهش کیر برسه . البته اون جوری که الان می بینم بد جوی تو کف کیر بابامه . اوخ یه زن چه طوری می تونه بره زیر کیر دو تا مرد . .. -چیه مگه دنیا همش باید بر وفق شما مردا باشه ؟/؟ -نه من دارم این مسئله رو از نظر شرعی بر رسی می کنم . آخه ما همه مسلمونیم . دین ما میگه یک مرد میشه تا چهار تا زن بگیره . ولی یک زن که نمی تونه تا چهار تا مرد بگیره .. -ببینم از کی تا حالا متدین شدی ؟/؟ اصلا تو که الان داری با من حال می کنی این جزو اصول دینیه ؟/؟ -در هر حال بهت گفته باشم ... راستش افکار عجیب و غریبی به مخ من راه یافته بود . در خیال می دیدم که یه روزی مثلا چند سال دیگه که تابو های بین ما و خونواده شکسته شد ما هم بریم توی جمع اونا و دسته جمعی و ضربدری مشغول سکس شیم . اون وقت من می تونستم راحت خاله رو بکنم در مورد مامان فکری نکرده بودم ولی وقتی که داشتم به این فکر می کردم که عمو داره اونومی کنه با خودم حساب کردم که مگه منم چه چیزم از این عمو جان کمتره که اون باید خیلی راحت مادرمو بکنه و من اون روز طفره برم . که چی عشق مادری نمیذاره من اونو بکنم ؟/؟ خلاصه در همین افکار غوطه ور بودم که یه سیلی آروم و عاشقونه رو روصورتم حس کردم . -پسر حواست کجاست . می بینم اشتهات کم شده حالا که می بینی من روحیه ام دگر گون شده و باید بیشتر به من برسی تو هم داری لج می کنی و اصلا معلوم نیست حواست کجاست ؟/؟ -نه اصلا اینطورا هم که میگی نیست . راستش دو تایی مون حس کردیم که دیگه تحت تاثیر صحنه ضربدری و سکس دسته جمعی بابا مامانمون قرار گرفتیم . -افسون تا تکلیف اونا معلوم نشه انگاری دست و دلمون به کار نمیره -منم مثل تو هستم افشین . دوباره دو تایی مون سرمونو بر گردوندیم طرف صحنه عملیات . -افشین حالا دستات هم کار کنه و با کیرت هم منو نازم کن . -تو که می گفتی الان حسش نیست .. یه لحظه حس کردیم که حال مامان جا اومده و دو تایی با ضرباتی سهمگین در حال به رگبار بستن کس و کون مامان هستند . مامان منو به رقص آورده بودند . خاله افسر لاپاشو باز کرده دستشو می کشید روش . ولی پدر بهش گفت که بیاد نزدیک تر تا خودش این کارو براش انجام بده . بازم رنگ و روی افسون عین گچ سفید شد . گویی که اصلا انتظار نداشت مادرش یه ذره شلی بیاد . -چیه دختر عمو خاله انتظار نداری که مامان تو دست کاری شه ؟/؟ اگه دلشو نداری فکر می کنی سکته کنی سرت رو این طرف نذار . چیزی که عوض داره گله نداره . به هر حال بابات زن داداششو گاییده همین کارو باید بابای منم بکنه . این مادرته که داره میره انتقام می گیره . دلم برای دیدن اون صحنه ای که کیر بابا رو توی تن خاله افسر ببینم لک زده بود . دو تایی کیراشونو از توی تن مامان بیرون کشیدن . انگاری که سیل راه افتاده بود . -آخخخخخخخخخ جااااااااااان .. با همه این که اولش از این حرکتشون بدم میومد از وقتی که دیده بودم خاله هم به جمع اونا پیوسته خوشحال شده بودم و وجود این دو تا کیر رو در وجود مامان بیشتر تحمل می کردم . هر چند این مامان بود که باید اینا رو تحمل می کرد نه من . تا کیر بابا از توی کون مامان بیرون کشیده شد خاله افسر در جا کیر بابا رو گذاشت توی دهنش . با با افرود من همچین کیرشو فرو کرد توی دهن خواهر زن یا زن داداشش که کیف می کردم از این که می دیدم لپای خاله جون باد کرده . حالا داشتم حال می کردم . -افسون نگاه کن مامانت چه با حال کیر بابامو ساک می زنه ؟/؟ -چه لذتی داره می بره بابام . مامانت هم خیلی هنر مند بود و ما خبر نداشتیم . کیرمو گرفتم طرف دهن افسون و گفتم بیا .. بیا نشون بده که تو هم فرزند خلف مادرت هستی و خون اون در رگهای تو جریان داره . -افشین عصبی ام نکن . تو می دونی حرص خوردن برای من خوب نیست -چیه شیرت خشک میشه ؟/؟ -داری مسخره ام می کنی ؟/؟ - تمسخر کجا بود ؟/؟ باشه بچه ات رد میشه ؟/؟ -حقته که باید تنبیهت کنم . -حالا دهنتو باز کن . کیرمو میکش بزن . کمتر به صحنه وا رفتن ننه ات نگاه کن این جوری رو حیه ات قوی تر میشه . دهنشو باز کرد و منم کیرمو کردم توی دهنش . حالا خیلی راحت تر از قبل به دقایقی که پیش روی خودم داشتم توجه می کردم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! ۸ خوب بخور خوب با اشتها ساک بزن که اینم از بله برون امشب ما . معلوم نیست چه جوری از این جا در بیاییم و بریم به مجلس برسیم -همچین میگی مجلس که انگاری هزار نفر دعوتی داریم . تازه یه سری از مجلسی ها که خودشون اینجا هستند و تکون بخور هم نیستند . وقتی کیر بابامو توی دهن خاله افسر دیدم یک آرامشی به من دست داد که دلم می خواست دختر افسر جونو تیکه پاره کنم . انگار روحیه گرفته بودم . نمی دونم چرا ما مردا روی زن حساسیت خاصی داریم . پدرم اگه ده تا زنو بکنه شاید بتونم با این مسئله کنار بیام ولی همین که مادر میره زیر کیر یک غریبه اصلا تحملشو ندارم . صحنه لحظه به لحظه هیجانی تر می شد . مامان افشید افتاده بود یه گوشه ای پاهاشو به دو طرف باز و بسته کرده دستشو میذاشت بالای کسش و باهاش ور می رفت . و انگشتاشو فرو می مرد توی کس . از اون طرف هم عمو افراز کنارش دراز کشید و به سقف نگاه می کرد . واااااایییییی بابا با این که مامانو گاییده بود و خسته بود ولی کمر خاله افسر رو گرفت و اونو یه متر برد بالا و گذاشت زمین . طوری کرد که انگاری داره وزنه می زنه . اونو گذاشت زمین وبرد به گوشه دیوار . کمرشو به دیوار چسبوند . پاهاشو از وسط باز کرد . -وای افسون ببین که مامان افسر تو چه جوری با کیر بابای من داره به گاییدن میره .. کیرمو از دهن دختره بیرون کشیدم و به زور روی اونو به طرف فضای هال برگردوندم . خوب ببین . کیف کن . کیف کن که چه جوری مامانت داره گاییده میشه .. -افشین بس کن . بابام خاله رو بیشتر گایید . کاری نکن که دیگه بهت حال ندم . -به درک که ندادی . ولی افسون یواش یواش نه تنها به کس دادن مامانش داشت عادت می کرد بلکه داشت خوششم میومد . -ببین افسون بابام عجب کیری داره -آره خیلی با حاله . -برای مامان و خاله جون با حاله تو چرا یه جور دیگه نیگا می کنی -حسودیت شد افشین که من از کیر پدر شوهرم خوشم اومده ؟/؟ مگه تو از تن و بدن مامانم تعریف نمی کردی ؟/؟ -بس کن افسون .. حالتو می گیرم . -بیا بگیر .. از این حال بگیری بیشتر که الان بیشتر از یکساعته که بهت میگم بیا کارو تموم کنیم تو میگی نه . ولی عجب بله برونی شده ها . -آره معلوم نیست اونا برای ما مجلس گرفتن یا برای خودشون بر نامه تر تیب دادن . -نمی دونم .. فقط اسم ما بد در رفته افشین -میگم حالا دیگه از این که مامانم تو هم داره حال میده زیاد ناراحت نیستی -چرا ازش خیلی دلخورم . -ببینم مگه میشه در یک کار دسته جمعی یکی خودشو کنار بکشه ؟/؟ نکنه دوست داشتی که فقط پدر تو و مادر من با هم حال کنند . و بابای منم شریکشون باشه و مادرتو قافله عقب باشه . -بس کن افشین چقدر حرفای تکراری می زنی . بیا کارای تازه انجام بده .. بیا .. چقدر با هم بحث کنیم .-خب میگی چیکار کنیم .. -همون کاری که خیلی وقت ها پیش باید می کردیم تا بیشتر از اینها لذت ببریم و با دیدن این صحنه ها این قدر هیجان زده نشیم هیجان به جای خود بیشترش که حرص خوردنه . -افشین بیا به فکر خودمون باشیم . چقدر من حسرت اون کسی رو داشته باشم که کیر خیلی راحت درش رفت و آمد می کنه . -خب حسرتشو نخور .. اونو طوری روی تخت و طاقباز خوندم که بتونم صحنه روبرو رو ببینم . بابا چه با هیجان خاله رو می کرد . یه حرفایی هم به هم می زدند که خوب نمی شنیدم . حواسمم به این جا بود و به افسونی که زیر کیر من قرار داشت . کیرم درست روی کسش بود . به حالت خوابیده در راستای کس قرار داشت . -افشین نههههههه من کییییییررررررمی خواااااام کسسسسسسم کسسسسسسم می خارررررره نهههههه بده بده به من .. صحنه بیرونی رو که می دیدم ..عمو جان داشت با زبونش کس مامانو لیس می زد و پدر هم با همون سرعت کس خاله رو می گایید . تمامی کیر بلند و کلفتشو می کرد توی کس افسر و همه اونو می کشید بیرون .. هیجان منو زیاد کرده بود . -افشین چرا این جور داری آتیشم می زنی . کیرت رو به جای سر به هوا شدن نوکشو بذار روی کس بکنش داخل .. آش کشک خالتم بخوری پاتم نخوری پاتم ..پس معطل نکن .. منم یواش یواش دلم می خواست فریب حرفای دختر عمو خاله ام رو بخورم . هرچند نمی شد بهش گفت فریب . هر دو مون به اوج هوس رسیده بودیم . دلم می خواست بازم اصرار کنه و بگه -افسون مطمئنی که پشیمون نمیشی ؟/؟ -چی شده انگاری تو هم دلت می خواد . معطل نکن . شک نکن . نوک کیر قبل از این که من تصمیم بگیرم خودش عین دنده اتومات رفت به مرکز کس ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
عجــــــــــــــــــــب بــــــــــــــــــــله بــــــــــــــــــــرونــــــــــــــــــــی ! ۹ کیرم رفته بود به انتهای کس افسون . نمی دونم بازم جا داشت یا نه ولی در واقع تا انتهای کیرم رفته بود اون داخل . -افسون افسون .. دیدی چی شد ؟/؟ دیدی چی شد ؟/؟ من کارمو کردم . من کارمو کردم . باورم نمیشه . .. نه این چه کاری بود کردیم .. چشای افسون از خوشحالی و هیجان برق می زد . انگار از این که وارد دنیای جدیدی بشه خوشحال بود . اون خودشو مال من می دونست .. وابسته به من . با همه کل کل کردناش .. با همه اذیت کردناش دوستم داشت . اون دنیایی غیر دنیای منو تصور نمی کرد . اون عاشقم بود و دوست داشت که با تمام وجود تسلیمم شه . -ببینم افشین کیرت رو بکش بیرون ببین اگه از خون خبری نیست می تونی با سوزن نخ پرده کسمو بگیری بدوزیش .. -دست میندازی منو ؟/؟ -من چه می دونم . راستی تو از این که با اونی که می خوای از دواج کنی دختر نیست ناراحت که نیستی .. -نههههههه -ببین افشین کسم داره می سوزه یه چیز کلفتو حس می کنم که داره اون داخل و دو طرفشو می تر کونه .. ولی با همه اینا این سوزشو تحمل می کنم . بکشش بیرون ببینم چه خبره .. کیرمو کشیدم بیرون . واویلا بود .. قسمتی از خون کشاله های رون افسونو پر خون کرد .. -آخخخخخخخ پسر پسر این همون چیزی بود که من می خواستم و خیلی وقت پیشا باید این کارو با هام انجام می دادی . خنده داره من به جای این که بترسم و اعتراض داشته باشم این تو بودی که مثل دخترا ناز می کردی . آخه آدم به کی بگه . هیشکی باورش نمیشه . -من باورم میشه . حالا می خواهیم هوای عشقمونو داشته باشیم و به اون بگیم که اونو واسه جسمش نمی خواهیم و به خاطر خودشه که دوستش داریم . .. -حالا به خاطر خودمون من که دارم از هوس می سوزم . این لحظه تاریخی را ارج بنه و شروع کن کارت رو .. افسون واقعا منو افسون کرده بود . گویی که اصلا از خودم اراده ای نداشتم. راست می گفت این دختره . چه حالی می کردم با این کسش و چه حالی می داد . خون کیرمو پاکش کردم . اون دور و بر چند برگ دستمال کاغذی بود که دور و بر کس عشقمو تمیز ش کرده به کارم ادامه دادم . .. -جااااااااان افسون خیلی مزه میده خیلی باحاله .. چرا تا حالا به من نگفتی که این قدر حال میده .. -پسر مگه من تا حالا زیر کیر کسی بودم که بدونم چقدر حال میده .. تازه تویی که داری منو می کنی در جه حال کردنو می فهمی . من خودم کیف خودمو می کنم .. جفت گوشامو با دو تا دستاش کشید و سرمو به صورتش نزدیک کرد . باید به من قول بدی که تا آخر عمرم کنارم می مونی و تنهام نمیذاری . من و تو همیشه شریک هم باقی می مونیم . -از دست تو در برم مگه میشه از دست مادر زن جان در رفت ؟/؟ولی اگه من زود تر بمیسرم چی ؟/؟ -..اگه زنده بودی ..مامان که این قدر دوستت داره چرا این قدر بد جنس بازی در میاری .. -اوووووخخخخخخخ کی میره این همه راه رو .-فدای تو عزیزم .. دیگه هوش و حواسمون از دید زدن به کارای اون چهار نفر معطوف شده بود به سکس خودمون . این که چه جوری حال کنیم تا بیشتر لذت ببریم . چه عشقی می کردیم . پاهاشو مینداختم رو شونه هام اونو به گوشه دیوار می چسبوندم .. هنوز اونو دمرش نکرده بودم تا به دیدن کونش فرو کنم توی کس . آخه از این پوزیشن خیلی خوشم میومد . با توجه به کون با حالی که داشت . اون دلش می خواست به همین سبک اونو بکنم . انگاری براش عقده ای شده بود و حالا به بزرگترین آرزوی زندگیش رسیده بود . ول کنش نبودم .. -اووووووففففففف افشین افشین سوختم سوختم .. روی کسم و دو طرفش داره آب میشه .. بزن بزززززن ولم نکن .. فدای کیرت .. می خورمش .. امون نده .. شل نگیر سفتش کن سفت و سخت یزن .. .. در همین لحظات بود که صداش رفت بالا و پی در پی جیغ می کشید .. طوری فریاد می زد که ساختمون به لرزه افتاده بود .. اون حتی منو هم جادو کرده بود . یادم میاد که چند بار بهش گفتم بس کنه این قدر جیغ نکشه همه متوجه میشن .. ولی گوشش بدهکار نبود .. منم که دیدم اون ار گاسم شده دیگه ول کن قضیه نبودم .. بازم ادامه دادم و با چند ضربه دیگه منی خودم ریختم توی کس عشقم .. ولی سر و صدا و همهمه اون چهار نفر و صدای زنا رو که جیغ می کشیدند و ظاهرا حس کرده بودند که ما اینجاییم رو می شنیدم .. . -وااااایییییییی افشین اونا فهمیدن ما اینجاییم چه بد شد .. -خانومی برای ما بد نشد برای اونا بد شد . -من بمیرم . اصلا نتونستم جلوی هوس و جیغ و داد زدنهای خودمو بگیرم . اگه بدونی چقدر حال داد . حالا میگی چیکار کنیم .. -میریم پیش اونا . -با همین هیکل لخت افشین ؟/؟ -چه اشکالی داره ! میگیم جنگ اول به از صلح آخر ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی