ارسالها: 3650
#1
Posted: 30 Dec 2013 13:14
با درود
در خواست ایجاد تاپیک با عنوان لـــــــــــــــز با دوست دختــــــــــــــــــــــرم ( نوشته ایرانی )
در تالار داستان و خاطرات سکسی را دارم
تعداد پست این داستان در حدود ۱۵ قسمت ادامه خواهد داشت .
با سپاس
آره داداش
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ویرایش شده توسط: aredadash
ارسالها: 3650
#2
Posted: 1 Jan 2014 13:56
لـــــــــــــــز با دوست دختــــــــــــــــــــــرم 1
من و بهرام و دخترم شعله زندگی راحتی داشتیم . شعله تنها فرزند من بود . با این که هیجده سالش بود ولی از بس اونو اسیر تربیت خودم کرده بودم و وابسته به خونه و زندگیش شده بود دیگه خیلی خجالتی بار اومده بود و من همینو تر جیح می دادم به این که بخواد جلف بازی در بیاره و با هر کی که از راه می رسه بپلکه . تازه سی و شش سالم تموم شده بود . فعلا در این دوره زمونه به صاحبان این سن نمیشه گفت پیر . خلاصه هر کس در هر دوره از زندگی حال و روز خودشو داره . یه تفریحات و سر گرمی هایی داره که اونو به زندگی پای بند می کنه . من و بهرام هر آزمایشی که می دادیم می گفت هیشکدومتون مشکلی ندارین . یه وقتایی می گفتند که مثلا لگنم تنگ و گشاده .. رحم من این شکلی و اون شکلیه .. خلاصه نشد که نشد .. شعله سال آخر تحصیلش بود و به تازگی با دختری به اسم لیدا خیلی جیک شده بود . منم از اون مادرایی که خیلی به این جور دوستی ها حساسم .. البته در عین حساسیت گاهی هم از این که بخوام زیادی به کار دخترم سرک بکشم واسه این که اونو خیلی حساس نکنم مراعات می کردم . من و بهرام تازگیها کمی در مورد مسائل جنسی و این که اون نمی تونست به خوبی ارضام کنه هماهنگی لازمو نداشتیم . اسیر زود انزالی شده بود و اون حالی رو که باید بهم بده نمی تونست بده . خیلی زود آبش میومد . همین به شدت منو عصبی می کرد . با این حال به خاطر عشقی که نسبت به اون داشتم و حس می کردم که ممکنه بار دار نشدنم به خاطر مشکل خودم باشه زیاد بهش سخت نمی گرفتم . شاید اونم از بس عجله می کرد که این بار بار داری صورت می گیره این بار دیگه آخرشه دستپاچه می شد و با این همه ذوق و شوقی هم که داشت همیشه دماغ سوخته می شد .. واسه همین همیشه حس می کردم که یه چیزی گم کرده دارم و یا نیاز به چیزی رو حس می کردم که بتونه سبکم کنه . از نظر جنسی ار ضام کنه . بار ها و بار ها در مورد خیانت های زنان به شوهراشون یه چیزایی خونده بودم ولی مو بر تنم سیخ می شد اگه گاهی وقتا خودمو جای اون زنا می ذاشتم . در ذات من این چیزا وجود نداشت . نمی دونم چطور بعضی زنا خودشونو قانع می کردند که به تعهد زناشویی خودشون پشت پا زده اونو زیر پا بذارن . خلاصه شعله محجوب من که با کمتر دختری بر می خورد و لیدا همیشه با هم بودند .. -شعله تو حق نداری بری خونه شون . بذار اون همش بیاد این جا -چشم مامان .. -آخرش به من نگفتی مامان باباش کین . باباش چیکاره هست . مادرش چی .. شعله ! پدرت دبیر دبیرستانه و شغل آزاد هم داره .. مادرت هم که خودت می دونی به خاطر تو و تر بیت تو شغل آرایشگری خودشو گذاشت کنار . هر چند که در آمد خوبی داره -مامان تو می تونی به کارت ادامه بدی . من که مزاحمت نیستم .. -خب شعله جون می بینم که داری طفره میری . نمی خوای به من بگی پدر و مادر لیدا چه کاره ان . -مامانش خونه داره . باباش بنگاه معاملات ملکی داره .. -یعنی بنگاه دروغ پراکنی -مامان این جوری راجع به مردم قضاوت نکن . نمی دونم چرا شعله دوست نداشت در مورد پدر و مادر لیدا صحبتی به میون بیاد .. لیدا دختری بود که خیلی به خودش می رسید . میکاپی که می کرد فراتر از سنش بود . نشون می داد که می خواد جلب توجه کنه . شاید این برای یه دختر در عصر امروز موردی نداشته باشه ولی من نمی تونستم اینو تحمل کنم . اصولا دختری که فکر و ذهنش به درس خوندنه چرا باید وقت زیادی رو به خاطر این کارا صرف کنه . یکی از روز ها که اونا تازه از مدرسه بر گشته بودند من از آیفون تصویری وبعد مانیتور و دوربین مدار بسته داشتم فضایی رو که این دو تا دختر حرکت کرده میومدن بالا بر رسی می کردم . دستاشون تو دستای هم بود و یه لحظه دیدم که لیدا دستشو دور کمر دخترم حلقه زد .. حس کردم حالم داره بد میشه . صمیمیت و رفاقت و دوستی خواهرانه هم یه حد و اندازه ای داره . دست توی دست هم .. دست دور کمر حلقه زدن .. این معناش چی می تونست باشه . یعنی لیدا با این هدف با شعله ساده دلم دوست شده که با اون لز کنه ؟/؟و یا یه چیزایی در همین مایه ها ؟/؟ داشتم دیوونه می شدم . نمی تونستم ببینم دختر یه دونه من افتاده به دام این مسائل .. اون وقتا که محصل بودم یکی دو مورد از اینا بین بچه های کلاسمون وجود داشت . خیلی ازشون متنفر بودم . دلم می خواست برم و بذارم زیر گوش لیدا . ولی می دونستم که شعله خیلی ناراحت میشه . اون خیلی حساس و احساساتی بود . شاید هنوز نمی دونست که لیدا چه هدفی می تونه داشته باشه و چی می خواد . ... ادامه دارد .... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#3
Posted: 3 Jan 2014 21:51
لـــــــــــــــز با دوست دختــــــــــــــــــــــرم 2
حس می کردم از خشم می خوام فریاد بزنم و به محض دیدن اون دختر بذارم زیر گوشش . نمی تونستم این وضعو تحمل کنم . لعنتی .. وقتی دو تایی شونو دیدم اون در حالت تماس با همو نداشتن . از هم جدا شده بودند ولی من هنوز به این فکر می کردم که این دختر از اون مار مولک هاست . کثافت اگه می خوای حال کنی برو با یه پسر حال کن که خارش تو رو بگیره . از جون دختر ساده من چی می خوای . می خوای چشم و گوششو باز کنی ؟/؟ هر چند من درسن شعله بودم تازه اونو به دنیا آورده و واسه خودم خانومی شده بودم ولی حالا این تصور رو داشتم که دخترم یک بچه هست . می دونستم که احساس من اشتباهه ولی نمی خواستم اینو باور کنم. شاید از اونجایی که اون تنها فرزند من بود و من اونو به خودم وابسته کرده بودم انتظار داشتم که در هر شرایطی پیرو من باشه . چون این من بودم که با دلسوزی مادرانه خودم می تونستم خوشبختی اونو تضمین کنم . شعله رو برای لحظاتی از لیدا دور کرده به این بهانه که یه کاری باهاش دارم -ببینم دختر این چرا خودشو این جوری کرده انگار می خواد بره دانس . تو فقط امسال از درسات بیفت . این رفیق بازی ها چیه در آوردی . تا حالا از این اخلاقا نداشتی . -مامان لیدا دختر خوبیه . نگاش نکن این جوری به خودش می رسه . میگه من دوست دارم از دیدن خودم لذت ببرم ..-امید وارم از دیدن تو یکی نخواد لذت ببره . -منظورت چیه مامان ..-هیچی دختر .. ببینم امشبو اینجا می مونه ؟/؟ -به خونه اش که این طور گفته . با هم درس می خونیم .. -بهش نمیاد اهل درس و مطالعه باشه . اون روزی چهار ساعتو میره جلو آینه . کی وقت می کنه به درس و مشقش برسه . خلاصه حرفامو زدم .. نمی دونم چرا حس می کردم که شعله کمی زرنگ تراز قبل نشون میده از این که دراین زمینه ها چیزی حالیش شه . تا حالا به عنوان یک مادر خیلی نصیحتش کرده بودم و اونم به دقت به حرفام توجه می کرد . خداییش هنوز یه دوست پسر نگرفته بود . من که تمام کاراشو زیر نظر داشتم چیزی ندیده بودم . درساشم خیلی عالی بود این لیدای مزاحم معلوم نبود از کجا پیداش شده .. بهرام واسش کاری پیش اومده بود و از دو روز تعطیلی پایان هفته استفاده کرده رفته بود شهرستان . برای لحظاتی رفته بودم آشپز خونه . لیدا و شعله خیلی آروم با هم حرف می زدند و پچ پچ می کردند . اونا به دیدن من حرفشونو قطع کردند و کف دست همو که گرفته بودند ول کردند . من باید اونا رو گیر مینداختم و به این دختر نشون می دادم که یه من ماست چقدر روغن داره . فکر نکنه که شعله من بی کس و کاره . لیدا لباسی بی اندازه چسبون تنش کرده بود که هم سینه هاشو بر جسته نشون می داد و هم باسنشو .. خیلی به خودم فشار می آوردم که خونسردی خودمو حفظ کنم .. دختره پررو .. دیدم درمی زنن .. نمی دونستم کیه . یه زنی بود .. شخصا رفتم دم در . زنی بود یه چند سالی بزرگ تر از من .. مادر لیدا بود . قرصای دخترشو آورده بود . می گفت که تیروئید دخترش پر کاره و این قرصو شبا می خوره ..-شهناز خانوم اگه این قرصا رو نخوره به شدت عصبی میشه . میفته با همه دعوا .. نمی دونم که مادرش هم این بیماری رو داشته یا نه .. -ببخشید مگه شما مادرش نیستین ..-مگه شما نمی دونین .. -نه چی رو باید بدونیم -اون بچه اصلی ما نیست . شوهرم بچه دار نمیشه .. ما اونو به فرزندی قبول کردیم . از همون وقتی که شیر خواره بود . اینو که گفت یخ شدم . نمی دونم یه حس خوبی نداشتم . نه این که بخوام این دختر رو واسه این که پدر و مادر نداره مقصر بدونم .. بلکه به این دلیل که حس می کردم خونواده و پدر و مادر خونده اون اون جوری که باید و شاید به تر بیتش اهمیت نمیدن . راستش حس کردم که واسه همین چیزاست که این دختر این قدر گستاخ شده . در برگشت سر و صدایی از اونا نشنیدم . . ظاهرا رفته بودن به اتاقشون . منم عادت نداشتم سر زده وارد اتاق دخترم شم نمی دونستم باید چیکار کنم . با پشت دستم به در زده و دیگه خودم درو باز کردم .. دو تایی شون یه لحظه از رو تخت بلند شده نشستند . شعله کتاب دستش بود . حالا نمی دونم منو دید به دستش گرفت یا راستی راستی داشت درس می خوند . قرصا رو به لیدا دادم . -خانومی مامانت الان اینجا بود .. یه جور خاصی نگام کرد که معناشو نفهمیدم . ولی می دونستم که این مار مولک ازم حساب می بره .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#4
Posted: 7 Jan 2014 22:40
لـــــــــــــــز با دوست دختــــــــــــــــــــــرم 3
لیدا همچنان با تعجب نگام می کرد انگاری منتظر بود که من یه چیزی بهش بگم . ولی من همچنان ساکت مونده بهش نگاه می کردم .-ببینم دختر تو که مشکل تیروئید داری چرا به قرص خوردنت این قدر کم اهمیت هستی .. شعله سرش بود به سمت دیگه ای و لیدا هم داشت به من نگاه می کرد . سمت چپم انگاری دو سه تایی دی وی دی رو دیدم که روی هم قرار داشت . دست چپمو بردم طرف یکی از اونا و دست راستمو طوری جلو صورت لیدا قرار دادم که متوجه نشه من چیکار می کنم . یکی از اون نوار ها رو سریع گذاشتم توی جیب مانتوم . می دونستم که این برای شعله نیست . رفتم طرف اتاق خودم . امید وار بودم که اون جوری که فکر می کنم نباشه و این دخترا جنسشون خرده شیشه نداشته باشه . هر چند به شعله اعتماد داشتم و می دونستم که اهل برنامه ای نیست ولی خب سنین جوانی و آمادگی هر کاری رو میشه داشت .. با دلهره و استرس خاصی نوار رو گذاشتم توی دستگاه .. از همون صحنه اول وارد نمایش لز شده بود . همجنس بازی زنان . کاری که من در دوران دبیرستان ازش فراری بودم . عجب صحنه های زشتی ! نمی دونم چه جوری از هم لذت می بردند . مو بر تنم سیخ می شد . یکی از زنا لا پاشو باز کرده بود و یکی دیگه زبونشو می کشید روی کس و کون اون . در یکی از صحنه ها یکی چهار تا انگشتشو کرده بود توی کس و یه انگشتشو هم کرده بود توی کون طرف . بعد همه انگشتاشو در می آورد و میذاشت توی دهن طرفش و اونم با چه لذت و کیفی تمام انگشتای میکروبی رو لیسش می زد .. چقدر چندش آور بود ... حتی در یک صحنه دو تایی شون طوری رو هم سوار شده بودند که در حال میک زدن کس اون یکی بودند .. دلم می خواست از جام پا شم و برم اون طرف ولی نمی دونستم با چه بهونه ای برم . سختم بود . حتی از این که بخوام این موضوع رو پیش دخترم مطرح کنم شرم داشتم . نمی خواستم روشو باز کنم . به بهانه های مختلف نمی ذاشتم که آب خوش از گلوشون بره پایین و خلوت کنن . این قدر بازی در آوردم که دقایقی از نیمه شب گذشته بهونه آوردم که خواب وحشتناکی دیده دچار استرس شدم و می خوام بیام کنار اونا باشم و پیششون بخوابم . -مامان ممکنه سر و صدای درس خوندن ما اذیتت کنه . -دخترم حالا دیگه وقت خوابه بگیرین بخوابین بهترین موقع برای خوندن درس و حفظ کردنی ها صبح زوده که مغز آدم کشششو داشته باشه . خلاصه خودمو پلاس اونا کردم . دو تایی شون شگفت زده بهم نگاه می کردند . انگاری انتظار نداشتند که چنین حرکاتی رو ازم ببینن . دخترا روی تخت خوابیده بودند . هر بار که چشامو باز می کردم همه جا امن و امان بود . می دونستم حرکاتم کمی غیر عادی شده. حدس زدم که لیدا باید از این کارمن ناراحت شده باشه صبح زود رفت خونه شون .. شعله هم انگاری به نوعی بهش بر خورده بود یا شایدم از اونجایی که اخلاق منو می دونست کمی ترسیده ازم خواست که واسه ناهار اونو برسونم خونه پدر بزرگش .. اونا تنها نوه شونو خیلی دوست داشتند . پدر بزرگه خیلی از دارایی هاشو به اسم تک نوه اش کرده بود . هر چند آرزوش این بود که نوه پسری هم داشته باشه ولی قسمت این نبود . اتاق شعله رو گشتم . از دو تا نوار دیگه خبری نبود . احتمالا متوجه گم شدن یکی از اونا شده بودند . یک بار دیگه فیلمو دیدم . این بار کامل تر . چون دیشب واسه این که اونا رو تنها نذارم نتونستم با تمرکز ببینمش .. طوری با هم حال می کردند که انگاری دو تا جنس مخالف دارن با هم سکس می کنن . کف دستم بی اختیار رفته بود روی کسم . چند بار که با دستام جفت شکافای کوسمو لمس کردم دیدم به اندازه کافی خیس شده و بهرامو می خواد .. ولی اون تازگی ها نمی تونست اون حس اوایل ازدواجو بهم بده . رفتم آشپز خونه .. یه نگاهی به دور و برم انداختم تا یه چیز تیز و کلفتی پیدا کرده اونو فرو کنم توی کسم . با خودم فکر می کردم من که یک زن متاهلم و با همه نفرتم این جور دارم حشری و از راه به در میشم وای به دخترای جوونی که امکاناتی برای سکس و حال کردن ندارند . ..من باید هر جوری که شده با این دختر یعنی لیدا حرف می زدم . بهش تذکر می دادم . براش زنگ زدم که بیاد اینجا .. حس می کنم که باید فهمیده باشه جریان چیه .. خیلی سریع خودشو رسوند به اونجا .. رگهای گردن و پیشونی ام متورم شده بود . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#5
Posted: 10 Jan 2014 20:12
لـــــــــــــــز با دوست دختــــــــــــــــــــــرم 4
با این دختر نمی شد به آرومی و متانت حرف زد . وقتی اومد و منو اون جور ناراحت دید حدس زدم که باید حدس زده باشه جریان از چه قراره .. با این حال ازم پرسید موضوع چیه -ببخشید اتفاقی واسه شعله جون افتاده ؟/؟ -نه قراربود که بیفته ولی دیگه نمیفته .. اون از رو نرفته بود ..یادم نمیومد به اون گفته باشم که شعله خونه نیست ولی با همه اینا طوری خودشو آراسته بود و لباسای تنگ و چسبون پوشیده بود که من از تماشای بدن و هیکلش لذت می بردم ولی نوعی نفرت خاص هم بهش داشتم از این که ممکنه دختر منو از راه به در کنه و روی فکرش اثر بذاره . این جورآدما کارشون معلوم نیست .خیلی نگران بود کمی نفس نفس می زد .. حس می کردم از امروز تا دیروز حتی باسنش هم بر جسته تر به نظر می رسه .. تصورشو می کردم که اون و شعله ممکنه تا حالا با هم لز کرده باشن مثل خوره به جونم افتاده بود . ریموت رو گرفتم توی دستم و فیلمو از اول گذاشتم تا این خانوم خانوما مشاهده بفر مایند .. -لیدا جان این همون نواری نیست که داشتی دنبالش می گشتی ؟/؟ -نه شهناز خانوم .. این ربطی به من نداره . -من اونو لای دی وی دی هات دیشب روی تخت پیدا کردم . -مال من نیست شهناز خانوم . من این جوری نیستم .-شعله این جوریه ؟/؟ می خوای بگی این نوارا مال اونه ؟/؟ متاسفم برات .. لبخند تلخی زد و گفت مال من نیست . چند بار باید بهتون بگم . چرا این قدر سر کوفتم می زنین .. شما هم گاهی وقتا مث مامانم میشین .. -کدوم مادر .. همینی که دیشب قرصاتو آورد دم در ؟/؟ یا اون مادری که وقتی شیر خواره بودی ولت کرد به امون خدا . به خودت بیا .. هرزه ها و فاحشه ها این جوری تولید میشن دیگه . نمیشه از اونا انتظاری داشت . ما باید مراقب خودمون باشیم . دختری که پدر و مادر اصلی بالا سرش باشن خیلی راحت تر و سالم تر تر بیت میشن . هر چند تر بیت کردن یا تر بیت شدن کار ساده ای نیست ..-شما اصلا معلومه چی دارین میگین ؟/؟ ..اگه خوشت نمیاد که من با شعله باشم خب بگین . با این تربیتی که شعله شده اصلا نمی تونه در جامعه فرد موفقی باشه ..گوشه گیر و منزوی و خجالتی .. تربیت نادرستی داشته .. در همین لحظه عصبی شدم و دستمو آوردم بالا و با آخرین زوری که داشتم گذاشتم زیر گوشش . -خفه شو بی پدر و مادر بی تربیت .. معلوم نیست از زیر کدوم بته در اومدی داری این چرت و پرت ها رو تحویلم میدی .. فیلم داخل دستگاه همچنان در حال پخش شدن بود اشاره ای به اون کرده گفتم ببینم به این میگی تر بیت ؟/؟ می خواستی دخترمو این جوری به راه راست هدایت کنی ؟/؟ می خواستی این جوری اونو وارد اجتماع کنی ؟/؟ اشک از چشای لیدا جاری شده بود . برای لحظاتی محو فیلمی که در حال پخش شدن بود قرار گرفته بودم .. لیدا داشت اختیار داری منو می کرد . حسابشو نمی کرد که من هم یک مادر هستم و به تر بیت فرزندم اهمیت زیادی میدم . -فکر کردی این آدمای مهربونی که منو زیر بال و پر خودشون گرفتن و ازم دارن مراقبت می کنن از شما پایین ترن ؟/؟ از شماهایی که احساس ندارین . نمی دونین با شعله چیکار کنین .. من اجباری ندارم باهاش دوست باشم .. دلم برای خودش می سوزه . -ببینم این جوری واسه من ادای دوستای دلسوزو در نیار .. پس این فیلمها چیه .. بغل زدن های بی رویه همدیگه .. حرکات زننده و تماشای این فیلمها ... -شهناز خانوم .. کاش اون وقتی که منو سرراهم میذاشتن زبون می داشتم و می گفتم که نکنین این کاررو . منم دلم می خواد مثل هر کوچولوی دیگه بابا مامانمو کنارم داشته باشم . وقتی که می خوابم بوی مامانمو کنارم احساس کنم . حس کنم بوی تن خودمو . همون جسمی که ازش کنده شدم . کاش به جای امروز اون روز فریاد می زدم .. آخه گناه من چی بوده . با این که می دونستم داره مارمولک بازی در میاره ولی از اونجایی که خیلی احساساتی بوذم به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم . نمی خواستم روشو زیاد کنم و با نوازش کردنش پرروشه ولی می دونستم که اگه اون با همین حالت از اینجا بره من نمی تونم این صحنه ها و ناراحتی های اونو فراموش کنم . رفتم طرفش .. منتظر بودم وقتی که دستشو میذارم رو سرش و صورتش اون پس بکشه ..قهر کنه ولی خودشو انداخت توی بغلم و با شدت بیشتری می گریست .. بر شیطون لعنت این چرا داره این جوری می کنه . حس کردم مث یه شیطون داره عمل می کنه .... ادامه دارد ..... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#6
Posted: 14 Jan 2014 22:16
لـــــــــــــــز با دوست دختــــــــــــــــــــــرم 5
یک لحظه به یاد صحنه هایی افتاده بودم که در فیلم دیدم و به یاد شعله افتادم به یاد این که اون پدر و مادر اصلی خودشو داره و این دختر ممکنه به نوعی احساس کمبود کرده نیاز به محبت بیشتری داشته باشه .. ولی اون چه ربطی به من داره .. اگه شعله جای اون می بود چی می شد . اگه یه روزی بیاد که من و پدرش در زندگیش نباشیم و اون احساس کمبود کنه ؟.... افکار مزاحم و بی خود ولم نمی کردند . لیدا خودشو محکم به من می فشرد . طوری که قسمت سینه هاشو در تماس با سینه هام قرار داده بود . لحظه اول می خواستم اونو به طرفی پرت کنم . عصبی ام می کرد . ولی یه چیزی مانع این کارم شد . برای لحظاتی تماس بین من و اون قطع شد دلم می خواست یک بار دیگه اون خودشو بهم بچسبونه . قلبم به شدت می تپید . نمی دونستم که باید چه رفتاری با این دختر داشته باشم . حس کردم که داره خوشم میاد .. کف دستشو گذاشته بود پشت بدن و رو کمرم . اون خیلی مار مولک و حرفه ای بود . حدس می زدم که باید نسبت به شعله چند قدمی رو از این جلو تر بوده باشه .. دختره پررو اگه اونو به حال خودش ول می کردم از اینم پررو تر می شد . می خواستم سرش داد بکشم .ولی یه عاملی مانع این کارم می شد . دلم می خواست یک دختر پررو و گستاخ مثلا همونایی که در فیلم دیده بودم بیاد و به بدن لختم مخصوصا به کسم دست بزنه .. نمی تونستم بر خودم مسلط شم با این حال واسه این که لیدا سوءاستفاده نکنه ازش فاصله گرفتم .. -دخترم امید وارم متوجه شده باشی که من خوبی تو رو می خوام و نیت من کاملا خیر بوده .. -ازت می خوام که بی خیال دخترم شی و اونو ولش کنی بره . من نمی تونم شاهد این حرکات تو باشم .. -از من حرکت زشتی سر نزده . دختر تو عاقله و بالغ .. دلم می خواست جفت دستامو می گرفتم و اونو می کوبوندم به دیوار .. خشمو در نگاهش می خوندم . می دونستم از این که من مزاحم اون و دخترم شدم خیلی ناراحته و می خواد که سر به تنم نباشه ولی اون باید متوجه می شد که اینجا فرمانده چه کسیه و اون نمی تونه هر غلطی که دلش خواست انجام بده .. -پس اجازه بدین من برم اتاق شعله جزوه خودمو بر دارم .. همراهش رفتم و گفتم نکنه چیزی قایم کرده داشته باشه .. انگاری جزوه کنار تخت بود .. رفتم تا اونو بدم بهش همونجا سرم گیج رفت .. دیگه نفهمیدم چی شد . فقط یه وقتی به خودم اومدم که حس کردم صورتم از آب پاشی لیدا خیس شده و اون از نیمتنه لختم کرده و داره به شونه ها و کمر و سینه هام چنگ میندازه . حی خماری عجیبی داشتم .. اولش نمی دونستم چی به چیه هیچی یادم نمیومد . ولی سرمو که بر گردوندم لیدا رو دیدم -خدا رو شکر بالاخره به هوش اومدین .. ولی اگه به مالش دادن شما ادامه بدم فکر کنم خیلی بهتر باشه .. چشام دوباره بسته شد . حس حرف زدن نداشتم . فکرم خوب کار نمی کرد . اون با حرکاتش خونو در تمام بدنم به جریان انداخته بود . روی کس و زیر نافمو چنگش می گرفت .. -شهناز خانوم منو خیلی تر سوندین . نمی خواستم به خاطر من و حرصی که خوردین بلایی سرتون بیاد واسه همین بود که کنارتون موندم تا مطمئن شم سلامتی کامل خودتونو به دست آوردین . معلوم نبود چرا این قدر داره روضه می خونه . اون مثلا می خواست منو به هوش بیاره .. خدا می دونه وقتی که بیهوش شده بودم چه کارا که نکرده .. دستمو گذاشتم رو قلبم . ترسیدم که سکته کرده باشم ولی فکر کنم فشارم اومده بود پایین یا شایدم رفته بود بالا . هرچه بود نباید حرص می کردم .. کف دستاشو رو سینه هام گذاشته بود . اصلا حالیم نبود چه جوری لختم کرده . بازم جای شکرش باقی بود که شلوارمو پایین نکشیده بود . می دونستم که داره بهونه می کنه تا با من ور بره . کف هر کدوم از دستاشو دور سینه درشت من قالب کرده بود . در موقعیتی بودم که بیشتر به این فکر می کردم که چرا افتادم زمین . احتمالا فشار عصبی بود . به جای این که به لیدا بگم دستاشو از رو سینه هام ورداره بهش گفتم با کف دستش زیر سینه ها و وسطشو خیلی آروم مالش بده تا ببینم چه حسی دارم .. دردی نداشته باشم .. اونم خوب وارد بود چیکار کنه .. -خوبه شهناز خانوم ؟/؟ همین جوری خوبه ؟/؟ صدام در نمیومد. اونم دست بردار نبود . دستاش دوباره رفت رو سینه هام . حرکات چرخشی خودشو زیاد تر کرده بود . خشمی رو که نسبت بهش داشتم و اون حرکاتی که با شعله انجام داده بود هنوز در وجودم باقی بود ولی در این رابطه خودمو مستثنی می دونستم . انگاری دوست داشتم واسه خودم تخفبف قائل شم ... ادامه دارد ... نویسنده.... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#8
Posted: 21 Jan 2014 21:43
لـــــــــــــــز بـــــــــــــــا دوســـــــــــــــت دختـــــــــــــــرم 7
-اگه من جای شما بودم لاپامو بیشتر باز می کردم تا اثر این انگشتا بیشتر شه .. الف بچه داشت به من دستور می داد . حس می کردم باید که به حرفاش گوش بدم تا اون لذتی رو که باید ببرم ببرم . تا بتونم به خواسته ام برسم . نمی دونستم که یه روزی ممکنه از حرکتی که بدم میاد و اونو خیلی زشت می دونم تا این حد لذت ببرم . چرا من این جوری شده بودم . آیا بهرام مقصر بود ؟/؟ فیلمهایی که دیدم ؟/؟ به خاطر دلجویی از این دختر ؟/؟ یا لذتی که خودمن حس می کردم این کار ممکنه در من ایجاد کنه . من داشتم حال می کردم لذت می بردم .. اوووووففففففففانگشتاش چقدر جادو می کردد . اون یعنی همین کارا رو داره با دخترم انجام میده ؟/؟ نه .. نههههه من تحملشوندارم . باید اینو از فکرم خارج کنم . نباید اصلا به رابطه اون و شعله فکر کنم باید دمشو قیچی کنم . نذارم وقتی که شعله هست بیاد این جا . شعله باید خودش درساشو بخونه . اون می تونه و نیازی به این نداره که یکی دیگه همراهیش کنه . تازه وجود لیدا , شعله رو از درس خوندن میندازه . نمی دونم چرا انگشتاشو توی کسم فرو نمی کرد . حتما از اونجایی که خودش دختر بود این استرس رو داشت که نکنه منم این حالت رو داشته باشم و یه ترس خاصی بهش دست داده بود . من چه جوری حالیش می کردم . نزدیک بود خودم انگشتامو فرو کنم توی کسم . گاهی وقتا که ار ضا نمی شدم و بهرام نمی تونست اون جوری که نیازمه به من حال بده انگشتامو می کردم توی کس و تند و تند حرکتش داده و گاهی با یه حالت منحنی اونو از طرف پایین به بالا می کشیده و گاه این حرکت رو روی یک خط مستقیم انجام می دادم . حالا نمی دونستم باید چه جوری با این شرایط کنار میومد م . باید سیاست خودمو هم در قبال این دختره حفظ می کردم . نزدیک بود از زبونم بپره که من دیگه دختر نیستم زود باش اون انگشتای لعنتی رو فرو کن توی کسم . ولی لبامو گاز گرفتم تا مجبور نشم حرفامو بهش بزنم . من باید کاری می کردم که اون خودش این کارو واسم انجام بده . دلم می خواست چشامو خمار کنم .. بنالم هوسمو بریزم بیرون . ولی حس کردم که لیدا خیلی کوچیک تر از این حرفاست .. اما به اینم فکر کردم که تمام این تصوراتی که در مورد این دختر دارم می تونه ناشی از حساسیتی باشه که به شرایط دخترم دارم وگرنه لیدا با همه بد بودنش از نظر من خودشو به آب و آتیش زده تا به بهترین وجهی به من حال بده . در حالی که می تونست این کارو نکنه و حتی من در اوایل صحبت و اوایل این کار بهش گفتم که دوست ندارم دیگه اونو دور وبر دخترم ببینم یا حداقل این که در محیط خونه من حق نداره بیاد . اما به اینم فکر کرده بودم که اگه به خود لیدا احساس نیاز کنم باید چیکار کنم . من حرارت تن اونو می خواستم . -شهناز خانوم حالا چه طورین -حس می کنم خیلی بهترم . خسته شدی نه -چه خستگی ! لذت می برم اگه تونسته باشم یه کاری براتون انجام بدم . -سختتون که نیست -نه برای چی . دیگه انرژی درمانی به چی میگن مگه .. به همین حالتا . به این که تمام نیروی خودت رو بذاری رو یکی دیگه .. -شهناز خانوم منم به همین صورت به کارم ادامه میدم . اگه لغزشی از من یا از دست و انگشتام دیدین که با روحیه و طبع شما ساز گاری نداره به من بگین که حالت خودمو عوض کنم. اینو که گفت انگشتاشو تا نیمه فرو کرد توی کسم و فقط شستشو روی کس قرار داد و با یه حالت چرخشی اونو می گردوند .. سعی کردم کاری نکنم که اون متوجه شه چقدر لذت می برم . ولی دیگه نتونستم جلوخماری چشامو بگیرم . خمار و خواب آلود شده بود م . گاه به زور چشام باز می شد . دلم می خواست جیغ می زدم . لیدا رو بغلش می زدم و می گفتم که ولم نکن . اون فقط داشت به من لذت می داد . این کار از نقطه نظر شخصی و جسم اون چه لذتی می تونست واسش داشته باشه . اون داشت فقط به من فکر می کرد و این که ازش راضی باشم . منم باید کاری می کردم که اونم حال کنه . مدیونش نباشم . حتما اونم یه نیاز هایی داره . یه جوری که زود تر میشه به ار گاسم برسه . انگشتاشو کردتوی کسم . چقدر این کسم خیس بود . انگشتارو که درش می آورد می ذاشت توی دهنش تموم این خیسی ها رو می خورد میک می زد . بعد همونو دوباره فرو می کرد توی کسم . چقدر از این کارش لذت می بردم . انگشت شستشو روی کس طوری می گردوند که فکر می کردم هوس وهیجانم از روی کس داره توپ شلیک می کنه . آب دهنمو به زور قورت می دادم . فقط متوجه لیدا بودم که داره چیکار می کنه .اون شاید نسبت به من عشق و احساسی نداشت ولی با عشق داشت این کارو انجام می داد . می خواست منو راضی نگه داشته باشه . به من حال بده . شاید ازم حساب می برد . ولی هر کاری می کرد من نسبت به رابطه اون با شعله انعطافی نشون نمی دادم . من دلم نمی خواست که اون با دخترم از این کارا بکنه . شاید اونو از راه به در می کرد . کاری می کرد که اون دیگه دختر نباشه . حالا من یک زن بودم و موردی نداشت . فوری فکرمو از این مسئله خارج کردم . چون به ذهنم رسید که این رفتاری رو که نسبت به شعله در پیش گرفتم از یک دید گاه می تونه به معنای نوعی خود خواهی باشه . -یه دست لیدا رفت رو سینه ام .. اون دیگه قلق کار دستش اومده بود . وقت شناس و موقعیت سنج بود . خیلی راحت رگ خواب منو در دست گرفته بود . ولی امکان نداشت که در مورد اون کوتاه بیام .. -لیدا جان خیلی خسته شدی . یه لحظه چشامو باز کردم و دیدم که فقط یه شورت پای لیداست . اون کی با حرکت لاک پشتی خودش خودشو تا به اینجا رسونده بود و من خبر نداشتم ؟/؟ چیزی نگفتم . با این که از خطوط قرمز زیادی عبور کرده بود بازم حرفی نزدم . آخه دوست داشتم ادامه بده . دستمو گذاشتم دور گردنش و گفتم لیدا جان حالم داره بهتر میشه .. بیا ببوسمت جز این دیگه چه جوری می تونم بگم دستت درد نکنه .. اونو به سمت خودم کشوندم . حس کردم که اونم یه حرکتی به خودش داد تا لبامون رو لبای طرف قرار بگیره .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#10
Posted: 28 Jan 2014 21:32
لـــــــــــــــز بـــــــــــــــا دوســـــــــــــــت دختـــــــــــــــرم 9
اون داشت خودشو به آب و آتیش می زد تا منو به سر حد هوس و جنون برسونه . -لیدا دردم داره بهتر میشه . ماساژو تند ترش کن .. به جاهای دیگه هم دست بزن این جوری من زود تر حالم خوب میشه .. نمی دونستم دیگه باید چیکار کنم . به کدوم طرف حرکت کنم . فقط می خواستم که لیدا ضربه نهایی رو هم وارد کنه تا من به اونجایی برسم که دیگه جلو تر نتونم برم . این دختر یک ریز داشت به من لذت می داد . -نهههههههه خیلی داغ شدم .. نههههههه ولم نکنی ها .. این جوری اگه بدنم سرد شده ممکنه دوباره دردش بگیره .. آخخخخخخخخ .. وقتی کسشو رو کسم حرکت می داد یه انگشتشو هم به زحمت رسوند به سوراخ کونم و با اون داخل بازی می کرد . -اوووووووهههههه اوووووووهههههه لیدا جون پخشش کن .. پخشش کن .. حس کردم دختره رو خیلی خسته اش کردم ولی دیگه اونی که باید از جاش حرکت می کرد و میومد در حال اومدن بود . تمام بدنمو برق گرفته بود . دوست داشتم این برق گرفتگی همچنان ادامه داشته باشه .. از رو کسم در حال پخش شدن بود ..-لیدا ولش نکن . ولم نکن .. خوبه .. خوبه .. چه احساس داغی .. چه سوزش شیرینی .. یه مایعی داشت ازم می ریخت . با فشار و شلیک نریخت .. ولی با یه فشاری ریخت که دو طرف و لبه های کسمو خیس کرد و لحظه به لحظه آروم ترم می کرد . لیدا تا زمانی که چشام رو هم قرار گرفته و از حالت پس از انزال خودم لذت می بردم گذاشت که همون جور باشم و کاری به کار من نداشت . اما همین که احساس کرد کمی خواب از سرم پریده این بار دهنشو گذاشت روی کسم . حس کردم بازم یه آتیش زیر خاکستری هم وجود داره که داره منو می سوزونه و اون ول کنم نبود .. -اووووووففففففف اوووووووفففففف چقدر خوشم میاد .. هرچی بدنمو داغ می کنی و منو ماساژم میدی حس می کنم که این حرکاتت تازه شروع شده . ولم نکن منو داشته باش .. منم دارمت .. منم دارمت .. .. دوباره با خودم خلوت کرده و هی از درون خودمو می کوبیدم . ولش کن این قدر با هاش گرم نگیر انتظار اون ازت زیاد میشه . اون وقت باید خودت اسباب سوز و سازش با شعله رو جور کنی . اگه گردنم می رفت امکان نداشت دخترمو در همچین خماری نگه داشته باشم . همه که جنبه شو ندارن . اصلا این کار برای خیلی ها معنا نداره . بیشتر دخترایی که لز می کنن نیازشون به همین صورت تا مین میشه ولی هستند تعدادی که دوست دارن از این جا برن با پسرا حال کنن و لذتشونو اون جوری تکمیل کنن . من نمی خوام شعله من این جوری باشه . اگه کار دستش بده چی . نه من نمی تونم . ولی دهن لیدا روی کس من دوباره منو به یه خواب و خلسه شیرینی فرو برد . دلم نمی خواست ازین خواب بیدار شم . انگشتاشو می کرد توی کس من و با اون داخل بازی می کرد . هر کاری می کرد طوری بود که من خوشم بیاد و تا اونجایی که می تونم لذت ببرم . نمی خواستم زیر بار منت کسی باشم و از طرفی هم اونم باید یه جورایی احساس سبکی و آرامش می کرد . حالا که منو تا به این جا رسونده و تا می تونسته حال داده . چرا من نخوام که بهش لذت بدم . -لیدا جون من حس می کنم تنم به یه سبکی خاصی رسیده . نگام می کرد . انگاری با چشاش ازم می خواست که منم این کارو براش انجام بدم بیفتم روش و همین حرکاتو روش پیاده کنم . می دونستم در این سنین تمام قسمتهای بدن یک دختر می تونه تحریک آمیز باشه اونم در حد بسیار شدید . به هر قسمت تن لختش که دست می زدم همین حالت بهش دست می داد . من دیگه تونسته بودم لیدا رو حسابی مست مستش کنم . -شهناز جون چقدر خوب می تونی حال بدی .. چقدر گرمی . یه شجاعت خاصی داری .. شعله جون اصلا به تو نرفته .. نمی دونستم اون با این که می دونه من به این مسئله حساسیت دارم چرا بازم اسم دخترم رو بر زبون آورده . این جا بود که حس کردم نباید زیاد بهش رو بدم و هر فکر و احتیاطی که تا حالا کردم کاملا درسته و اینم باید کم ظرفیت باشه -لیدا جون . شعله رو وارد قضیه نکن . یادت باشه چی بهت گفتم . دخترم نباید بفهمه سردی تو یا این که به خونه ما نمیای و شبو این جا با هم نیستین از کجا آب می خوره . تو هم اجازه نداری که اونو به این صورت ماساژش بدی . خودم از این طرز حرف زدنم خوشم نمیومد ولی چاره ای واسم باقی نذاشته بود و از یه چیز دیگه ای که خنده ام می گرفت این بود که هنوز هم به جای کلمه لز از واژه ماساژاستفاده می کردم. از اونجایی که حس می کردم شاید نا راحتش کرده باشم دلش یه جوری شده باشه سعی می کردم با حرارت بیشتری بهش حال بدم تا از این لحاظ خوشحالش کرده باشم . آخه در مواردی که پای دختر ساده ام در میون بود اولویت رو به وضعیت و شرایط اون می دادم . لیدا رو روی تخت خوابوندم . چه بدن نرم و پوست تازه ای داشت . به دخترم شعله که نگاه می کردم حسرت دوران نوجوانی و اول جوونی امو نمی خوردم که یه وقتی دخترم چش نخوره ولی به اون که نگاه می کردم آتش این حسرت در من شعله ور می شد . حسود نبودم ولی دلم می خواستم بر می گشتم به دوران پر شور تر زندگیم .. یه پای لیدا روانداختم رو شونه هام و از نوک انگشتاش به طرف بالای پا همه جاشو آروم آروم لیس زده بعضی قسمتها رو هم به نرمی میکشون می زدم . -اوووووخخخخخخ .. شهناز جون فدات شم من .. ولم کن .. سوختم .. اوههههه اوخخخخخخ مامان جوووووووووون مامان جوووووووون خواهش می کنم . .. کف دستم وقتی رفته بود روی کسش تا این حد اونو حالی به حالی کرده بود و این جور جیغ می کشید . -دختر حالا کجا شو دیدی این بار روش خم شده و دونه دونه سینه هاشو میذاشتم توی دهنم و با همون کف دستم کس مالی رو ادامه می دادم . می دونستم کانون حساس هوس در بیشتر دخترا در این سنین کجاست . همه جای تنشون . مغز کسشون .. سینه ها در این سنین شاید برای همه بیشترین حساسیت رو نداشته باشه ولی تمام اونا از این که یکی با سینه ها شون ور بره بی اندازه لذت می برند . تر شح هورمونی اونا هم در ناحیه کس زیاده و هم در سینه .. و من با همه جای بدن لیدا ور می رفتم . زبونمو می کشیدم به زیر بغلش .. -چیه دختر خوشت میاد ... حالا دیگه می خواستم قسمتی از دیوار فاصله رو بر دارم و با اون از این کارا بگم وبکنم . اونم تا حدودی .. -دیدی خانوم خانوما . ما هم می تونیم ؟/؟ ولی یادت باشه .. متوجه شدی ؟/؟ هر وقت خواستی من و تو خودمون می تونیم خیلی کارا انجام بدیم . اونم وقتی که شعله این جا نباشه . ..... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم