ارسالها: 3650
#12
Posted: 4 Feb 2014 21:35
لـــــــــــــــز بـــــــــــــــا دوســـــــــــــــت دختـــــــــــــــرم 11
عزیزم عزیز دلم خودتو ول کن .. راحت باش .. -می دونم می دونم باید چیکار کنم لیدا جون . خیلی خوشم میاد دست خودم نیست . دست خودم نیست . -منم دارم این کارو می کنم خوشت بیاد .. سرشو بالا تر آورد .می خواست نگاه کنه که چیکار می کنم . -عزیزم کمرت درد می گیره . راحت دراز بکش من خودم می دونم چیکار کنم . خوردن کس کوچولوش اصلا خسته ام که نمی کرد هیچ از این که داره کیف می کنه منم کیف کرده لذت می بردم . واسه این که رو به جلو حرکت نکنه دو تا دستامو گذاشتم رو سینه هاش . چقدر ناز بود .. ظاهرا زیاد دست خوردگی نداشت ولی تا یه حدی رو چرا . احتمالا این دختر غیر از لز خلاف دیگه ای نداشته که همونم منم در حال انجام دادنش بودم . می تونستم حس لیدا رو درک کنم . باید پی در پی کس خیسشو خشک می کردم تا از میک زدن من لذت بیشتری ببره . اون وقت دوباره می تونست خیس کنه . یه تیپی پیدا کرده بود که منو به یاد معتادای در حال احتضار مینداخت . باید شوک رو وارد می کردم .سرعت کارمو زیاد تر کرده و برای لحظاتی صدای جیغ و داد ها شو زیاد کردم و بعدش ساکت شد . ولی من یکی ولش نمی کردم .. کف دستمو رو درراستای کس از بالا به پایین و با سرعت زیاد حرکت می دادم . هنوزم خیسی کسش از حد طبیعی و استاندارد خارج بود . خودشو انداخت بغلم . با این که ار گاسم شده بود ولی دوباره اونو آتیشی کرده بودم . شایدم می خواست که به من لذت بده . این بار قسمت بالای کسمون در تماس با هم بود . من خودمو روش حرکت می دادم . -حالا لذت بردن من شروع شده بود . تازه داشتم حس می کردم که چرا خیلی از زنا از این کار بیشتر خوششون میاد و لذت می برند تا از سکس با جنس مخالفشون . حس می کردم که اون لذت بیشتری می بره . از اونجایی که کسش کوچولو و نقلی بود و تمام سطحشو زیر پوشش کس خودم قرار داده بودم .. .. . از جاش پا شد . نمی دونستم می خواد چیکار کنه ولی به من گفت شهناز جون تو هم پا شو .. سر در نمی آوردم .. ازم پرسید چیز کلفتی هست که اونو بشه توی کس فرو کرد ؟/؟ -می خوای تو کس من فرو کنی .. -پ نه پ توی کس خودم . این حرفو طوری با لبخند بر زبون آورد که معنای بی ادبی رو نداشته باشه .. -آره شهناز جون می دونم خیلی حال می کنی . من هر وقت عروس شم دیگه راحت میشم .. یه نگاهی بهش انداختم و بهش حق دادم . چون خودم پس از سالها و در شرایطی که می تونستم مشکل خودمو به نحو دیگه ای حل کنم اسیر این شرایط شده بودم . یه باد مجون کلفت و یه موز واسش آوردم . انگاری می خواست واسه قفل یه کلیدی ردیف کنه . پنج تا اتگشتشو غنچه کرد و روی کسم قرار داد و کف دستشو هم دور بادمجون و موز لول کرد و ظاهرا گفت هر دو تاش بهت حال میده .. بادمجون بیشتر به قالب کست می خوره .. ای نا مرد داشت به من می گفت که تو کس گشاد هستی ولی با موز شروع کرد .. -اوووووففففففف لیدا عزیزم چقدر خوشم میاد .. موزو می کنی توی کسسسم .. حرفمو قطع کردم دلم نمی خواست پیشش از کیر بگم که یه وقتی روش باز نشه . با این حال اجازه دادم که به کارش ادامه بده . راستی راستی حس می کردم که کیر بهرام وارد کسم شده ولی همش چهره لیدا رو مجسم می کردم که داره منو می کنه .. طوری قلقلکم می داد که دلم یه جوری می شد .پس از چند دقیقه.موزو گذاشت به کناری و بادمجونو گرفت به دستش . اون خیلی کلفت تر از موز بود .. -لیدا خیلی کلفته .. -من با موز نرمشش دادم حالا راهش به خوبی باز شده و راحت می تونه بره اون داخل . یه خورده واسه لیدا ناز می کردم ولی اون گوشش به این حرفا بدهکار نبود . می دونست کرم من چیه .. موزو فرو می کرد توی کسم اونم تا ته و بعد زبونشو روش می کشید و خیسی کس منو با هوس و ولع می خورد . یادمجونو فرو کرد توی کس .. مثل یک کیر سیاه به نظر می رسید . با بهرام که چند سال پیش یک سفر اروپایی داشتم و رفتیم و چند روزی رو مهمون برادرش بودیم یه بار دسته جمعی رفتیم به یک فروشگاه زنجیره ای که همه چی درش بود . یکی از این چیزای عجیب و غریبی که دیده بودم یک کیر مصنوعی سیاه و خیلی دراز و کلفت بود . از اون نقطه فاصله گرفتم . جاری من که متوجه موضوع شده بود گفت اینا اینجا عادیه . مثل یک نیاز .. این فاصله ها رو ما در ایران خودمونه که به وجود آوردیم . زن و مرد از هم درک متقابل دارن . فروشنده مرد نوار بهداشتی رو بپیچ داخل فریز مشکی و بده دست زن دیگه چیه ! .. راحت کیر و کون مصنوعی می فروشند .. داشتم به این چیزا فکر می کردم که حس کردم چیز کلفت و قلمبه شده ای به سختی می خواد بره تا ته کسم ..لیدا این کار رو با سرعت زیاد انجام می داد . طوری داغم کرده بود که حس می کردم هوس من بازم یه شکل خاصی پیدا کرده .. چقدر فرز و ماهرانه داشت به من حال می داد .. آتیش می داد . بازم این کس من شده بود شبیه به یک سماوری که داره جوش میاره و آبش می ریزه . -اووووووووووخخخخخخخخ لیدااااااااااا چقدر خوشم میاد همین سرعت و همین حالت خوبه .. روی کس و زیر شکمم یه حرکات موجی خاصی رو حس می کردم . دستامو گذاشته بودم رو سینه هام و اونا رو به هر طرف می گردوندم . سابقه نداشت هیچوقت به این صورت شم . انگاری بازم داشت یه چیزی ازم می ریخت . ادامه دار بود . -ولم نکنی ها .. اون وقت لذتم می پره کمرم درد می گیره .. با این که دقایقی بود که ار گاسم شده و حس می کردم به اندازه کافی ازم یه چیزی ریخته بازم از حرکات بادمجون توی کسم لذت می بردم ولی یواش یواش بازم یه حالت خواب و خماری بهم دست داد . دراز کشیده لیدا سرشو گذاشت رو کونم و خودش هر کاری که دوست داشت انجام می داد و منم دیگه کاری به کارش نداشتم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#13
Posted: 7 Feb 2014 21:45
لـــــــــــــــز بـــــــــــــــا دوســـــــــــــــت دختـــــــــــــــرم 12
اصلا دوست نداشتم از جام پاشم . موهای سر لیدا که روی کونم افشون شده قلقلکم می داد و اون بادمجونی رو که توی کونم فرو می کرد و بیرون می کشید همه و همه یه لذت عجیبی بهم می داد که نمی تونستم به این سادگیها از جام پا شم . اصلا به فکر همسر و فرزندم نبودم . می دونستم هیشکدومشون به این زودی ها نمیان . کاملا سست و بیجون و بی حس بودم . با این که ار گاسم شده آب کسمم برای دومین بار تا یه حدی ازم خارج شده بود ولی بازم لذت می بردم از این که لیدا همچنان به کارش ادامه بده . اونم می دونست که من نیاز دارم به این حرکاتش . دیگه ملاحظه کاری رو ول کردم . به همون حالت گرفتم خوابیدم و کمی چرت زدم . آخیش چه حالی می داد . چه مزه ای داشت .. دیگه یواش یولش از جام پا شدم . حالا من به جای این که موز رو توی کس لیدا فرو کنم اونو گرفته و تمام قد در راستای کسش می کشیدم .. -اووووووففففففف شهناز جون .. نههههههه .. نهههههههه من یه جوری می شدم اون وقت دلم می خواد اونو فرو کنی توی کسسسسسم .. -لیدا همین جوری حال کن .. می تونم سر حالت کنم .. دست و پاش می لرزید و بازم با حرکات عجیب و غریبش نشون می داد که چقدر لذت می بره . خودمو گذاشتم به جای اون . در همون سالها . راستی زندگی چه زود می گذزه ! آدم نمی دونه فرداش چی میشه . کاش از اول فردا رو می دید . فرقی هم نمی کنه .اون موقع ها تازه وارد لذت بردنهای جنسی شده بودم که همش باید با خودم ور می رفتم و حالا می تونستم از یکی دیگه لذت ببرم . به کارم ادامه می دادم . بعد از اون بادمجونو آوردم خوب که نگاش کردم با خودم گفتم این چه جوری رفته توی سوراخم . یعنی من این قدر از خط خارج شده ام ؟! خودم خنده ام گرفته بود .. می خواستم به این دختر بازم حال حسابی بدم . این بار نوک سینه هاشو ول نمی کردم . با کف دستم افتاده بودم به جون کس لیدا . تا اون لحظه ای که داشت جیغ می کشید و دست و پا می زد بهش حال دادم .. هر دو تا مون خستگی نا پذیر شده بودیم .. وقتی بغلش زدم و اونم نگاهشو به نگاهم دوخت متوجه شدم که فهمیده من بازم دلم می خواد . دیگه حرکتی نمونده بود که انجام نداده باشیم ولی اون هر لحظه انگاری یه چیزی به ذهنش می رسید . اومد و بازم ازم خواست که قمبل کنم . این بار موز رو فرو کرد توی سوراخ کونم و بادمجونه رو کرد توی کسم و دو تایی رو با هم اون داخل حرکت می داد . -امان از دست تو دختر من بگم چی بابا . -دردت میاد ؟/؟ -شیطون بلا تو خودت می دونی که چیکار کردی .. -شهنار جون تو هم دو بار از اون حالای قوی به من دادی . زدی توخال ... طوری حرف می زد که اصلا خوشم نمیومد شعله این جوری حرف بزنه و همون بهتر که ازش دور باشه .. با این که تن و بدن ما دو ساعتی بود که در اختیار هم بود و دیگه با هم یکی شده بودیم ولی یه سری مسائلی وجود داره و داشت که در رابطه با دخترم باید رعایت می شد . .. با این حال چشامو بستم و از این که داره اون موز رو فرو می کنه توی کونم لذت می بردم و همچنین از حرکت بادمجون .. با این که کیف کردنهای من به اندازه دقایقی پیش نبود ولی می دونستم بازم تا یک ساعت دیگه جا دارم که با من ور بره . خلاصه تمومش کردیم . وقتی که داشت می رفت سفارشهای لازمو بهش کردم و گفتم که اینجا دیگه نمیای شبا پیش دخترم نمی مونی . شعله رو هم پیش خودت نمی بری . یه بهونه ای میاری و حالا در مدرسه می خواین با هم بمونین و هم صحبت باشین دیگه اجتناب ناپذیره . خواهشی هم که ازت دارم اگه تا حالا باهاش از این بر نامه ها داشتی یا در حد همون حاشیه و پشت لباس بود دیگه تکرار نشه .. اگه خواستی حال کنی خودم بهت حال میدم . اگرم در خونه ما زمینه اش مساعد نبود جایی و راهی هست که به موقعش با هم خوش بگذرونیم . تو فقط به فکر حال کردن خودت باش . کاری به کار شعله نداشته باش .. -چشم شهناز خانوم . خیلی خوش گذاشت .. خیلی حال داد .. چقدر کسم سبک شد .. اصلا زیر سینه هام یه حس آرامش خاصی می کنم .. وقتی لیدا این حرفا رو می زد از این که طوری خودشو جای آدم بزرگا جا زده و داره و انگاری داره با من برابری سن خودشو نشون میده لجم می گرفت . حداقل دو برابرش سن داشتم ولی با این همه مدا را کردم . نمی شد ایرادی گرفت . اون جوری که من حشری نشون داده و با هاش احساس صمیمیت کردم معلوم بود که این جوری هم باید باز خورد داشته باشه . اون رفت و من بدون این که چیزی بخورم خوابیدم تا غروب و بعدشم دوشی گرفتم و شعله بر گشت .. -خوش گذشت خونه بابا بزرگ ؟/؟ -خوب بود . -چرا گرفته ای ؟/؟ -مامان حالا که بابا نیست و خونه هم سوت و کوره جای لیدا خیلی خالیه . نمی دونم چرا باهاش که تماس می گیرم یه جوابای سر بالایی میده . مامان چیزی بهش گفتی ؟/؟ -نه . مگه من با دختر مردم پدر کشتگی دارم ؟/؟ مگه دیوار خونه مونو گرفته اومده بالا ؟/؟-پس چرا اون لیدای سابق نیست . -تو که یه روز نمیشه ازش دور شدی . چته به همین زودی دلت واسش تنگ شد ؟/؟ حواست باشه که باید خودت رو واسه دانشگاه آماده کنی -آره مامان . درس دو نفری هم خیلی می چسبید . این جوری هر دو تا مون راحت درسامونو یاد می گرفتیم . هم برای امتحان آخر سالی و هم برای کنکور حسابی امتحان می شدیم . -ولی من هر بار که شما رو می دیدم یا در حال خوردن بودین یا خندیدن یا خوابیدن .. -مامان این قدر بی انصاف نباش به موقعش درسمونو هم می خوندیم -حالا عزیزم برو به درسات برس . من که کارت ندارم . ازتم که نمی خوام به کارای خونه برسی که این قدر به خودت سخت می گیری . اگه یه مادر بد جنس داشتی که همش ازت می خواست بری کمکش چیکار می کردی ؟/؟ -مامان جونم مامانا که بد جنس نمیشن . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#14
Posted: 12 Feb 2014 00:03
لـــــــــــــــز بـــــــــــــــا دوســـــــــــــــت دختـــــــــــــــرم 13
اونو می دیدم که خیلی ناراحته . انگاری یه چیزی گم کرده داره . همش از این سمت به اون سمت می رفت . خیلی گیج شده بود . -عزیزم چیزی گم کردی ؟/؟ -مامان اگه من نتونستم خوب درسامو بخونم مقصرش شمایین . -شعله تو که هیچوقت با مامانت این طور حرف نمی زدی . چی شد این قدر بی پروا شدی ؟/؟من که کاری نکردم . چیزی بهت نگفتم . چرا این قدر باهام سخت برخورد می کنی . من مادرتم . نمی تونم ببینم که تو سختی می کشی . ولی من از حالت نگاش فهمیدم که خیلی حشریه و نیاز به این داره که یه جوری حال کنه و خودشو ار ضا کنه . از دست من کاری ساخته نبود و نمی تونستم به خودم این اجازه رو بدم که لیدا وارد شه و واسه تر بیت و سرنوشت و آینده بچه ام تصمیم بگیره . احساس لذت و سبکی زیادی می کردم . حس می کردم که هیچوقت تا به این اندازه از زندگیم راضی نبودم . اون حس سنگینو در اطراف کس و دور و بر سینه هام نداشتم . نمی تونستم پر خاشگر باشم . وقتی که شعله باهام اون جور تند صحبت می کرد تونستم خونسردی خودمو حفظ کنم و با متانت باهاش بر خورد کنم .همه اینا رو نتیجه لز با لیدا می دونستم . با خودم گفتم اگه موقعیتی پیش بیاد که بهرام بخواد با دوستاش بره پیک نیک اعتراضی نکنم و فقط می مونه این شعله که اونو یه جوری بفرستمش خونه پدر بزرگش . اونجا حیاط وسیعی داشتند و اونم عاشق گلهای رنگا رنگ بود . براش فرقی نمی کرد این گل گرون قیمت باشه یا ارزون . براش این مهم بود که زیبا باشه . ولی اگرم زیاد اصرار می کردم می گفت چه خبر باشه . برای خود لیدا که مشکلی نبود . اون می تونست بگه رفته پیش شعله .. وقتی به لحظاتی که بتونم با لیدا باشم فکر می کردم غرق لذت می شدم . همون واسم کافی بود که بتونم روزا رو به امید پایان هفته سپری کنم . می تونستم یه بهونه ای بیارم و اونو ببرم خونه چند تن از دوستان قدیمم که دو تا شون از همسرشون جدا شده تنها زندگی می کردند ولی حتما متوجه می شدن که جریان چیه . نمی خواستم تا مجبور نشدم خودمو رسوا کنم . اون هفته زیاد به بهرام گیر ندادم . گذاشتم به هر میزانی که دوست داره باهام سکس کنه . دیگه روش منت نذاشتم و ازش نخواستم که منو حتما به ار گاسم برسونه . واسه این که نگه چی شده و نشده وقتی کسمو می خورد چیزی نمی گفتم میذاشتم دلش خوش باشه به این که این جوری می تونه منو ارضام کنه . البته اگه فکرمو متمرکز می کردم می تونستم ار گاسم شم ولی حواسم بود به روز جمعه و یا شایدم شب جمعه .. شبی که بتونم در کنار لیدا باشم .. شعله نگرانم می کرد .. من تمام هفته رو به همون نسبت که مراقب دخترم بودم هوای خودمو هم داشتم که چیکار کنم که اندامم به همین صورت مناسب بمونه . به تغذیه و ورزشم توجه خاصی می کردم . این میون تنها چیزی رو که فراموش کرده بودم یا در بندش نبودم شوهرم بود . می دونستم این شرایط و رفتار من واسش عادیه . همیشه همین بودم .. کار هر روزه ام این بود که می رفتم جلو آینه و مدل به مدل لباس و تر کیب عوض می کردم و از همسرم و گاه از شعله می پرسیدم که کدوم لباس و تر کیب بیشتر بهم میاد . از بهرام که می پرسیدم کدومش هوس انگیز تره و اونم بهم می گفت زن ! مگه می خواد برات خواستگار بیاد . ولی من اصلا به این چیزا توجهی نداشتم . مخصوصا وقتی که دو روز قبلش مشخص شد که بهرام و شعله هر دو شون واسه شب جمعه ای نیستند و منم با لیدا هماهنگی کردم انگاری که با دمم داشتم گردو می شکستم . ولی یه شب قبلش که به بهونه دستشویی رفتم پشت در اتاق شعله حس کردم صدای ناله های خیلی آرومی میاد .. این صدا با فاصله های چند ثانیه و گاهی هم مکث بیشتر به گوش می رسید . در قفل نبود . حدود یه وجب از درو باز کردم تا ببینم چیزی می بینم یا نه . دخترم فقط با یه شورت و در حالت دمر خودشو روی تخت می کشید و در واقع کسشو رو تشک می کشید تا بتونه آتیش هوسشو بخوابونه .. این اصلا براش خوب نبود . می تونست رو مغز و اعصابش اثر بذاره . اون حالا باید درساشو می خوند . خیلی عصبی شده بودم .. وقتی فکرشو می کردم اون کون و لاپاش ممکنه در اختیار لیدا قرار گرفته باشه داشتم آتیش می گرفتم . حتی نخواستم به خود خواهی خودم فکر کنم .. واسه چند ثانیه به خودم گفتم شهناز تو هم مث اون بودی .. بعد جوابمو به خودم دادم و گفتم آره ولی این جوری نبود که بخوای لاپاتو واسه یکی دیگه باز کنی که هر کاری که می خواد انجام بده شاید اون جنبه شو نداشته باشه . هنوز نمی خواستم باور کنم که شعله هم آره . ولی یه حسی بهم می گفت که لیدا و شعله هنوز اوج نگرفته بودند . چون لیدا طرفشو می دید و نرم نرم کارشو می کرد . از اون چش سفیدای پررو بود ولی با همه اینا بهش نیاز داشتم . اونو واسه خودم می خواستم . .. شب جمعه ای یه ساعتی مونده بود به این که لیدا بیاد پیشم . دلم مث سیر و سر که می جوشید . آینه رو ول نمی کردم . مدام به استیل کونم نگاه می کردم . به سینه هام .. واسه هیچ مردی در قبل از از دواج و واسه شوهرم تا این حد حساسیت نشون ندادم . نمی دونم آیا واسه کسی پیش اومده که یک نفرو هم دوست داشته باشه و هم ازش بدش بیاد ؟/؟ .. اون چیزی که من و لیدا رو به هم ار تباط می داد یک هوس بود . یک نیاز . شاید اون مثل من تا این حد احساس نیاز نمی کرد .. شاید اون می تونست با دخترای دیگه باشه . تا وارد خونه شد بغلش کردم . مثل تشنه ای که از کویر خلاص شده باشه لباشو قفل کردم . بهش فرصت ندادم تا مانتوشو در بیاره .. اونم باهام همراهی کرد . این از ویژگیهاش بود که تسلیم بود . نمی گفت چرا .. نمی گفت حالا ؟/؟ خواستم دگمه های مانتو شو همونجا باز کنم ولی باید گرد راه از تنش پاک می شد و یه گلویی تر می کرد .. اما اون خودش راضی بود .. می دونست که کدوم نقطه تن من داره اونو فریاد می زنه . همه جام فریادش می زد ولی فریاد کس من از همه شون شنیدنی تر بود .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#15
Posted: 14 Feb 2014 22:54
لـــــــــــــــز بـــــــــــــــا دوســـــــــــــــت دختـــــــــــــــرم 14
شام مفصلی واسش تدارک دیده بودم . اون قسمت از قضیه که مربوط به خودم می شد سبب می شد که دلبستگی خاصی نسبت به اون داشته باشم ولی اون باید اینو می پذیرفت که حساب من از حساب دخترم جداست . به جای این که لیدا واسم دلبری کنه تا شامو خوردیم فوری یکی از اون فیلمهای لز رو که از قبل آماده کرده بودم واسش گذاشتم . می دونستم که اون باید عظش و هیجانی بیشتر از من داشته باشه .من این چند روزی رو چند بار با همسرم بودم هر چند چنگی به دل نمی زد ولی از هیچی بهتر بود . شاید لیدا هم یه دوست دختر دیگه داشت ولی تقریبا می دونستم این طور نیست . مادرش مراقبش بود و اونم مثل من دلش واسش جوش می زد و اون و شعله می خواستند حسابی اینجا رو به آتیش بکشند . ولی دختر بیچاره ام تجربه اش زیاد نبود و خوب شد که به دام نیفتاد و مادرش افتاد به تله . هم خنده ام گرفته بود و هم دلم واسه دخترم می سوخت . نیمه بر هنه شده بودم . خودم ازبوی تنم لذت می بردم . هوس این به سرم زده بود که خودمو بکنم . لیدا اومد نزدیک من . -ببینم عزیز تو چرا بیکار وایسادی ؟/؟ دستمو گذاشتم رو صورتش و گفتم تو هم خیلی خوشگل شدی . ببینم این یه هفته ای که شیطون گولت نزد؟/؟ -وقتی فرشته ای مث شما باشه واسه چی شیطون گولم بزنه ؟/؟ -اوخ من فدات شم . تو خودت فرشته ای دخترم . .. دو تایی مون می دونستیم که یکی از یکی زبون باز تریم و اون چه ما رو به هم پیوند میده رفاقت و صفا و صمیمیت نیست . بلکه نوعی کس خل بازیه . اونم دست کمی از من نداشت . وقتی برهنه اش کردم اصلا دلم نمیومد شورت و سوتینشو که یه حالت توری و بدن نما یعنی کس و کون و سینه نما رو داشت از تنش در بیارم . اول لبامو گذاشتم رو سوتینش . به رنگ سفید با تو ر هایی که سینه های خوشگلشو خوشگل تر کرده بود . دیگه نخواستم به هیچی فکر کنم . فقط به سینه های لیدا فکر می کردم و این که در اون لحظات اون عشقمه . دوستش دارم و باید تا اونجایی که می تونم رضایتشو جلب کنم که هم خودم سر حال شم و هم این که یه حالی به اون بدم . این بار چون می دونست واسه چی اومده اینجا خودشو به شکل بهتر و هوس انگیز تری آراسته کرده بود . اول من زیر دراز کشیدم تا به رسم بزرگی و کوچیکی اون حال دادن اصلی رو شروع کنه ولی با همه اینها دو تایی مون با هم به پر و پای هم می پیچیدیم . ولی همون اول من وا رفتم . بی حس شدم . طورب که خودمو به اون دختر سپردم . اون لبای کوچولوشو که رو لبام گذاشت و حرکات موجی و شناوری رو روی کس و داخلش حس می کردم متوجه شدم که بی جهت نبوده که یک هفته رو در انتظارش بودم . سوتینمو که خودم در آورده بودم . ولی اون شورتمو خیلی فرز و با هوس از پاهام کشید بیرون . ازم فاصله گرفت و در جهت عکس من دراز کشید . نمی دونستم که می خواد چیکار کنه ولی می دونستم هر کاری کنه لذت منو با خودش داره . اون هر لحظه یک حالت و حرکت نویی داشت . این بار کف پای خوشگلشو گذاشته بود روی کسم و اونو مثل کف دست روی کس حرکت می داد . -اووووووخخخخخخ جون جون جون .. بکن . بکن .. جون تو اینا رو از کجا یاد گرفتی ؟/؟..لیدا منو سوزوندی . اووووووهههههه نهههههههه نهههههههه یه چیزی باید بره توش .. لیدا می دونی که باید چیکارم کنی . می دونی که باید چیکارش کنی . انگشتای پاشو توی کسم حرکت می داد . اول شست پا و بعد چند تا دیگه رو فرو کرد توی کسم و هر چند لحظه در میون انگشتارو درشون می آورد و با کف و قسمت بالای کف پا روی کسم می کشید . چشامو نمی تونستم باز کنم . -لیدا لیدااااااااااا -چی می خوای شهناز جون -تو رررررررررررو .. یه پهلو کن تا منم پامو بکشم روی کست . -نههههههه اون وقت منم دلم خیلی چیزا می خواد -ولی این جوری می تونی خیلی حال کنی . تا بخوای خیلی چیزا بخوای رسیدی به آخر خواستنی هات . دلم واسش سوخت . اون یک دختر بود . خیلی سخته واسه یه دختر که بدون گاییده شدن و عبور از مرز کس به نهایت عشق و حال برسه . همیشه حس می کنه به آخر خط نرسیده . بازم یه نیازی درش هست . سعی کردم واسه لحظاتی خودمو فراموش کنم . همون جوری که فراموش کرده بودم که اون با شهناز من احتمالا چیکار کرده . بلند شده پاهای لیدا رو انداختم رو شونه هام . با کف دستم کسشو مالوندم و بعد اونو خوابوندم . چاره ای نمونده بود جز این که کس کوچولو و نازشو میکش بزنم .. با خودم عهد بسته بودم نا اونو ارضاش نکرده دست از سرش ورندارم -وووووووییییییی وووووویییییی ماااااامااااااان .. شهناز جون .. نههههههه نهههههههه یواش یواش یواشتر . اون هرچی می گفت یواش تر من تند ترش می کردم . دوست داشتم که همچنان در حال اوج باشه پس از این که لذتش کامل شد بیاد سراغ من . شارژشه و حسابی شارژم کنه . قلق منو داشت . هر قدر هم که خیسی های کس این دختر رو می خوردم بازم تمومی نداشت . پاهاشو از انتها دور کمرم قفل کرده بود و منم تا دستامو گذاشتم رو سینه هاش و طوری که دردش نگیره باهاش ور می رفتم . خیلی دلم می خواستم یه دستمو می ذاشتم رو کسم ولی الان وقتش بود که چهار دستی به این دختر می رسیدی . بازم دوران نوجوونی خودمو به یاد آوردم و این که باید چه جوری با این دختر رفتار کنم . پاهاش شل شده بود و از دو طرف شونه هام یواش یواش افتاد روی تخت . صورتمو به صورتش نزدیک کردم . گذاشتم یه دو دقیقه ای به حال خودش باشه .. و بعد با نوازش و بوسه خواستم که لذتشو کامل کنم . چند دقیقه ای رو توی خماری موند .. وقتی چشاشو باز کرد اولین چیزی که گفت این بود که شهناز جون باید منو ببخشی . .. اون به این دلیل عذر خواهی می کرد که دست از حال دادن به من بر داشته بود .. -عزیزم دیر یا زود داره ولی سوخت و سوز نداره . با این حرفم خواستم متوجه دوچیزش کنم هم این که ایرادی نداره و هم این که حالا که ارضا شدی تو هم می تونی بهم حال بدی . ولی خب بیشتر وقتا عمل لز به این صورته که دو تایی شروع می کنن ولی یکی سکان عملیاتو به دست می گیره و تا آخرش میره و بعد ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#16
Posted: 19 Feb 2014 00:42
لـــــــــــــــز بـــــــــــــــا دوســـــــــــــــت دختـــــــــــــــرم 15
وای این لیدا عجب دست به کاری شده بود . مثل این که می خواست حسابی به من حال بده . اومد یه سرویس ماساژحسابی بهم داد . خوب که گرم شدم خودشو انداخت پشتم . حس می کردم که یه دنیا هوس افتاده پشتم . تصور می کردم که تمام بدنش کیر شده و داره تمامی بدن منو که کس شده می کنه . وای این چقدر برای من هیجان انگیز شده بود . از گرمای بدنش لذت فوق العاده ای می بردم . نمی تونستم بگم چقدر . فقط داشتم حال می کردم . کونمو به دو طرف باز کرده بود و داشت یه چشمه جدید میومد هر چند به اندازه کافی نمی تونست داغ داغم کنه ولی خود این حرکتش برام جالب بود و در همین چند روز که دهها فیلم لز دیده بودم فقط یک بار این حرکت رو دیدم . هر یک از سینه هاشو میون دو تا دستش گرفته بود و اونوبه کونم می مالید . دو تا قاچ کونو به دو طرف باز کرد و نوک سینه رو تا اونجایی که راه داشت به سوراخ کون وکسم مالونده و سینه ها رو روی کونم حرکت می داد . -اوووووووهههههه دختر همش داری بهم حال میدی . چقدر بهم مزه میده .. بمالون . خودت رو رو من بکش. بذار این شور هوس در من بمونه .دلم می خواست هر حرکت اون داغ تر از حرکت قبل باشه و یک دفعه آتیش بگیرم و خنک شم . با کف دستش کس مالی درست و حسابی هم برام انجام داد . میک زدن ذره به ذره او و حال کردن با گوشت تنم و گرم کردن تمام بدنم هوسمو طوری زیاد کرده بود که نمی دونستم این بار چه جوری می خواد ار گاسمم کنه . ولی اون اومد و منو بر گردوند تا صورتم روبروی صورت خوشگلش قرار بگیره . پاهامو باز کردم تا لبای خوشگل و کلفت و کوچولوشو بذاره روی کسم . می دونستم لباش اون قدر ها هم که نشون میده کلفت نیست و همه اینا به خاطر طرز استفاده از روژه . با میک زدن , زبونشو هم هر چند ثانیه یه بار فرو می کرد توی کسم ..-اوه نه لیدا لیدا .. این آخر لذت و عشق و حال منه . اگه بدونی چقدر به من عشق میدی . فقط ولم نکن . مثل اون دفعه تا آخرش برو تا آخرش برو . خوشم میاد ..تا قبل از اومدن و ور رفتن و لز با لیدا سابقه نداشت که یه آبی گرم این جور با لذت ازم بریزه و اعصابمو آروم کنه . شاید هم یکی دوبار این حالتو در سکس با بهرام هم داشتم ولی چیزی حس نکردم که ازم خارج شده باشه . . -شهناز جون مثل این که خیلی خوشت اومد . -عزیزدلم از بس کارات هیجان انگیزه و می دونی که چه جوری حال بدی انگاری سیر نشدم . بازم دلم می خواد بازم می خواد که ادامه بدی .. -دوست داری یه چیزی فرو کنم توی کست ؟/؟ .. از داخل کیفش دو تا کیر مصنوعی در آورد . یکی از اونا خیلی کلفت بود و دراز . یکی دیگه کوچولو بود و کمی نرم تر -ببینم لیدا این دو تا چقدر با هم فرق داره اندازه شون و کلفتی اونا . -یکیشون مخصوص کونه و یکی دیگه هم به کس حال میده من که کسم معافه ولی گاهی اونو از قد و طول می کشم روی کس اگه بدونی چقدر بهم حال میده ولی این جور حال کردنا شتابش ثابته . و اوج نداره .. یا باید بره توی کس یا این که یکی دیگه با سرعتی زیاد این کارو برات بکنه که تو تمرکز خودت رو بهم نزنی . لیدا سر کیر ها رو روغن مالی کرد . اول کیر کوچولو رو فرستاد توی کونم و بعد اون کلفت تره رو کرد توی کسم . دو تایی رو با هم رو به جلو حرکتش داده و می کشید عقب . -لیدا جون این یه تیکه رو فقط از کونم و این دو تا کیر یه عکس و فیلم واسم بگیر و بلوتوث کن که خیلی حال میده . همین کارو کرد و ادامش داد این کارو با دور بین انجام داد .. از اون دیجیتالی های قوی .. واسه یه لحظه یه سایه ای رو دیدم که از کنار در اتاق رد شد .. ترسیدم . حس کردم که شعله اومده و همه چی رودیده .اگه شعله نبوده پس اون کی می تونست باشه تمام دنیا جلو چشام تیره و تار شده بود . اگه شعله بفهمه که مادرش اهلشه و خودش به اندرز هاش عمل نمی کنه هم اون داغون میشه هم من . اونجوری بهتره که بمیرم . نمی تونستم .. قصد داشتم پا شم و با یه بهونه ای به سکس و لزم با لیدا خاتمه بدم که موبایلم زنگ خورد .. -عزیزم خوبی .. دارم میام خونه .. کاری پیش اومده که امروز رو در جوار تو هستم . منو هم در نظر داشته باش . گریه ام گرفته بود . قوز بالا قوز شده بود . ولی بازم خوبی کار در این بود که حالا یه بهونه ای برای فرستادن لیدا داشتم . اون رفت و منم خودمو مرتب کردم . از اتاق اومدم بیرون . می خواستم از این اتاق به اون اتاق برم تا شعله رو ببینم . حتما یه گوشه ای نشسته و داره اشک می ریزه . به هر جایی که می دونستم و به تمام سوراخ سنبه ها سرک کشیدم . فقط اتاق خودشو گذاشته بودم آخر کار . می ترسیدم . خیلی هم می ترسیدم از این که به ناگهان با چهره او روبرو شم .. می تونستم بهش بگم اونو آوردم تا در مورد تو باهاش حرف بزنم . اما اون دو تا کیری که فرو رفته بود توی جفت سوراخام ..اونا رو چه توجیهی واسش می آوردم ؟!.. اتاق شعله آخرین جایی بود که سرزدم . شاید به خاطر این که حدس می زدم میشه اونو اونجا پیداش کرد . نزدیک بود سکته کنم . بهرام رو تخت شعله دراز کشیده بود و دستاشو. گذاشته بود پشت سرش . با این که اگه دخترم منو می دید زجر بیشتری می کشیدم ولی از این که اون همه چی رو دیده احساس بدی بهم دست داده بود . از این که حس کنه یک زن بد کاره داره . از این که اون متوجه شه که من با اون ار ضا نشده و با یه دختر هم سن دختر خودم حال می کردم تا ارضام کنه . و این که دیگه سکس با اون بهم حال نمیده و این چند روزه رو داشتم فیلم بازی می کردم . در حالی که صدام می لرزید گفتم بهرام خیلی وقته این جایی ؟/؟ -آره بیشتر صحنه ها رو دیدم . ببینم ناراحت که نشدی من دختر غریبه رو کاملا بر هنه دیدم . یه موقع فکر نکن شوهر چشم چرونی هستم . من در واقع داشتم زن خودمودید می زدم . .. چه راحت داشت دستم مینداخت .حق داشت هر بلایی روکه دوست داره سرم بیاره ....ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#19
Posted: 28 Feb 2014 20:11
لــــــــــــــــــــز بــــــــــــــــــــا دوســــــــــــــــــــت دختــــــــــــــــــــرم 18
وقتی پیام شعله رو خوندم حس کردم که دیگه زیاد نمی تونم تمرکز داشته باشم از طرفی به اندازه تقریبا کافی لذت برده بودیم . واسه این که لیدا متوجه حالتم نشه چند دقیقه ای رو خود نگه داری کردم و دیگه بر نامه رو تمومش کردیم . تادو سه روز بعدش دیگه فرصت و زمینه ای جور نشد که با لیدا باشم ولی در عوض حواسم بود به کارای شعله . به این که داره چیکار می کنه . اینو هم متوجه بودم که حواس بهرام به کارای منه . می دونستم اون از این که من با لیدا رابطه داشته باشم خیلی ناراحته . اون اینو واسه خودش یک تحقیر می دونست . دوستم داشت . می خواست که اون کسی باشه که به من لذت میده . غرور مردونه اونو زیر سوال برده بودم . به عنوان یک زن و همسر و کسی که شوهرشو عاشقونه دوست داره واسش ناراحت بودم . ولی با این حال فکر می کردم که رابطه جنسی من با لیدا در رفتار زناشویی و شوهر داری من تاثیر مثبتی داشته . به من آرامشی داده که واقعا نمی تونستم چه جوری وصفش کنم . حس می کردم بدنم در یه حالت سبکی و بی وزنی خاصی قرار داره حسابی سر حالم و مشکلات زندگی رو من اثر یا فشاری نداره . یه بعد از ظهری که من و لیدا از خواب پا شدیم و بهرام هم بود سر کار رفتم سراغش . .. -عزیزم چرا گرفته ای ؟/؟ خسته ای؟/؟از مدرسه اومدی . ناهارت رو خوردی . خوابیدی حالا هم بشین درساتو بخون . چرا این قدر داری وقت تلف می کنی -حسش نیست . -مگه درس خوندن هم حس می خواد . بهتره بگم ممکنه اصلا حسش نباشه . تو باید حسشو در خودت به وجود بیاری . کمی که مشغول شی و چند صفحه ای بخونی اون وقت عادت می کنی و حسش پیدا میشه . -مادر دو نفری خیلی می چسبید . نمی دونم لیدا چش شده که اصلا به تلفنم جواب نمیده . دو بار رفتم دم در خونه شون . مامانش میگه خونه نیست . اونم در ساعتی که می دونم اصلا بیرون نمیره . نمی دونم چرا با من این رفتارو می کنه . مامان تو چیزی بهش گفتی؟/؟-نه عزیزم تو چرا از این فکرا می کنی . تو که می دونی من چقدر دوستت دارم . با این که می دونستم شاید لیدا فر هنگش باهات فرق کنه از اونجایی که می دونستم تو چقدر خوبی و ممکنه اثر مثبتی رو اون داشته باشی و نقطه ضعفهای اون رو تو اثری نداشته باشه قبول کردم که با هم باشین . اینا بیشتر به این دلیله که من دوستت دارم . -مامان منظورت از نقطه ضعف چیه . تو در مورد چی داری حرف می زنی ؟/؟ -منظورم همون سوسول بازیهاشه و میکاپ و آرایش غلیظی که می کنه . درسته که این روزا برای دخترا یک امر عادی شده ولی جلب توجه در این حد برای دخترایی که باید درساشونو به خوبی بخونن فکرشونو رفتارشونو به انحراف می کشونه . -مامان لیدا خیلی خوب و مهربون بود . فکر نکنم به خوبی اون بتونم دوستی پیدا کنم . با خودم گفتم منم همین حسو دارم . از این نظر که اون می تونه نیاز های منو یر طرف کنه . مخصوصا حالا که حس می کنم بدنم نیاز شدیدی داره نمی دونم این چند دقیقه ای حواسم به کجا بود که تازه متوجه شده بودم . شعله به شیوه ای که برای اولین بار بود این جوری می دیدمش به شکم روی تخت افتاده بود . با شورتی که حالت فانتزی نداشت و از اون پار چه ای هایی بود که نصف کونشو پوشش می داد . یه تی شرت هم تنش بود ولی اونو داده بود بالا . با این که من کنارش بودم و دستمو گذاشته بودم رو موهای سرش و نوازشش می کردم ولی اون واسش مسئله ی نبود که پشت به من باشه . سابقه نداشت که نسبت به من در چنین حالتی باشه . شاید در عالم خودش قرار داشت . دستمو گذاشتم زیر تی شرتش . و کمر لختشو نوازش کردم . اون تا یکی دو سال پیش که این کارو براش می کردم از این حرکت من خوشش میومد و خیلی سریع می خوابید . حالا با این کارم چشاشو می بست . مثل اون وقتا خوابش گرفته بود . سوتین هم که نداشت . یه لحظه به فکرم رسید که شاید این کار من مناسب حال اون نباشه . ممکنه تحریکش کنه . حرکتمو قطع کردم -مامان ادامه بده . ماساژم بده خوشم میاد . پاهامو بمال . خیلی خسته ام . اون هیچوقت ازم نمی خواست که از این کارا بکنم ولی دراون لحظه خواسته بود . چه عاملی سبب شده بود که اون تا این حد بی پرواشه ؟/؟ کارایی که با لیدا انجام می داد و هنوزم نفهمیدم که پیشرفت اونا تا چه حد بوده ؟/؟ یا دلیل دیگه ای می تونست باشه .. مثلا لذت بردن . یا واقعا خسته بودن . اون بی پروا خودشو به تشک می مالوند . من خیلی ناراحت می شدم . دوست داشتم در اون حالت به قسمت جلو شورتش دست می زدم و می فهمیدم که در چه شرایطی قرار داره . می دونستم که حشرش زده بالا . و نمی تونه خودشو کنترل کنه . واسه این که شرایطو عوض کنم گفتم عزیز دلم من خودم بدنم درد می کنه و خیلی کوفته ام . خیلی دلم می خواد یکی پیدا شه و منوماساژم بده . -مامان اگه بخوای من این کار رو برات انجام میدم . -تو که خودت الان کوفته ای و یکی می خواد تو رو بمالونه . -مامان فکر نکن بلد نیستم . .. حتما اون و لیدا همو خیلی مالوندن . وگرنه درس خوندن که کوفتشون می گرفت . -باشه شعله جون قبوله .-مامان فقط باید خیلی راحت باشی . .. لباس های اضافه رو هم از تنت در بیاری. .. داشتم بهش مشکوک می شدم . دیگه باید خیلی کارش کلک می بود که داشت این حرفا رو می زد. منم راستش واسه این که بدونم تا چه حد در این کار پیشرفت کرده که بعدا بتونم بر خوردمو بر اون مبنا تنظیم کنم حرفشو گوش کردم . البته من و شعله گاهی با هم حموم می کردیم بدن همو لیف می زدیم . یه مادر و دختر این حرفا رو ندارن ولی در محیطی غیر از اونجا و فضای اتاق این نمی تونه پسندیده باشه . با این حال خیلی راحت تر از خود شعله خودمو ول کردم رو تخت . نیمه برهنه و با یه شورت و سوتین خودمو انداختم رو تخت تا شعله کارشو بکنه . از شونه هام شروع کرد . چقدر خوشم و خوابم میومد . برای یه لحظه حس کردم که لیدا داره منو می مالونه . اومد پایین تر . در هر قسمتی دو سه دقیقه ای مشغول بود . با سستی و بی حالی و خماری حرف می زدم -شعله جون خسته نشی-نه مامان جون از این که مامانی من خوشش میاد لذت می برم . منتظر بودم سوتی بده که با لیدا هم از این کارا می کرده .. اومد پایین و پایین تر و به گودی کمرم رسید . قلبم به شدت می زد .. -شعله جون قسمت باسن و پاهام هم کوفته هست . -مامان گلم من همه جا رو در نظر دارم . باسن ممکنه ظاهرا کوفته به نظر نیاد ولی وقتی که یکی اونو برات بمالونه حس می کنی که از همه جای بدنت کوفته تر بوده و بیشتر از هر جایی بهت حال میده .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#20
Posted: 4 Mar 2014 23:19
لــــــــــــــــــــز بــــــــــــــــــــا دوســــــــــــــــــــت دختــــــــــــــــــــرم 19
اون لفظ حال میده رو به کار برده بود سابقه ند اشت این جور با من حرف بزنه . دستاشو رو کونم می مالوند . طرز مالوندن اون منو به یا ددستای لیدا جونم مینداخت . خیلی لذت می بردم . ارتعاشات خاصی در بدنم ایجاد شده بود . هیجان امونم نمی داد . جااااااااااان چه لذتی .. چه حالی می داد این کار به من . دلم می خواست همین جور ادامه بده . ولم نکنه ولی از این که بخواد ازم دست بکشه ناراحت بودم -مامان خوشت میاد ؟/؟ -آره عزیز دلم همین جا خیلی خوبه . این کارو که می کنی فکر می کنم تمام دردام چیده شده . اصلا متوجه نبودم که اینجا هم ممکنه خسته و کوفته باشه . یه حس خوبی در آدم به وجود میاد . -مامان دوستت دارم . دوستت دارم . .. گیج شده بودم . نمی دونستم چرا این حرفا رو می زنه . اون مثلا اومده بود به کمک من تا جریان خون رگهامو طبیعی کنه . انگاری جو گیر شده بود و یاد چیزایی افتاده بود که قبلا اونو به هیجان می آورد . دیگه چیزی بهش نگفتم . نمی خواستم باهاش بحث کنم . دوست داشتم به همین صورت ادامه بده . -شعله همین جا رو خوب بمالون . ولم نکن . دستشو از زیر شورت رد کرده و اون زیرو هم مالشش می داد -عزیزم می تونی تا اونجایی که نیازه شورتمو هم پایین بکشی . دستت درد نکنه . مثل این که منتظر بود من همینو بگم . هنوز دو ثانیه نشده بود که شورتمو تا زیر کونم پایین کشید .در جا حس کردم که الان رسوا میشم . چون طوری لذت می بردم که کسم داغ و خیس شده بود و این خیسی نشت کرده به قسمتهای بالاترو اطراف سرایت کرده بود .. دلم می خواست سوتین خودمم در می آوردم تا اون هیکل منو کاملا لخت و بر هنه ببینه و عطشش بیشتر شه برای این که بتونه بیشتر به من حال بده . راستش از این هم به هراس افتاده بودم که نکنه بخواد از اون کارایی رو انجام بده که لیدا با هام کرده . ولی یه انگیزه درونی منو به هیجان آورده بود از این که بخواد باهام از این کارا بکنه . اگه بخواد این کارو انجام بده من چه عکس العملی نشون بدم . نکنه فکر کنه مامانش چه زن چپلیه . دو تا شستشو زیر بر جستگی دو تا قاچ کونم و نزدیکای شکاف وسط قرار داده اونا رو به دو طرف بازشون کرده بود . جاااااااااان چه حالی می کردم . اون دو تیکه رو حسابی به هم می چسبوند و بازشون می کرد . وقتی در حالت به هم چسبیده قرارشون می داد متوجه می شدم که لبه های کسم انگاری از وسط به هم می چسبن و خیسی و ترشح کسم زیاد تر می شه . چقدر خوشم میومد . چشامو بسته بودم . دلم می خواست خودمو به تشک می مالوندم و کسمو که دچار خارش خاصی شده بود خارششو می گرفتم . هوس لیدا رو کرده بودم . ولی کارای شعله نه تنها دست کمی از کار لیدا نداشت در بعضی قسمتها از اونم بهتر بود . اون حالا می خواد چیکار کنه . تر بیت اون چی میشه . اگه بذارم کاری باهام بکنه نمی تونم در آینده جمعش کنم . ولی من چی ؟ نیاز من چی ؟. اگه من اونو دوست دارم به خاطر نیاز های خودمم هست .. ولی این چه ربطی به اون داره . به همین چیزا فکر می کردم ولی این فکرا داشت منو می لرزوند و ناراحتم می کرد . ذهنم دیگه خسته شده بود . شهناز .. شهناز به چیزی فکر نکن فقط حال کن و از لحظه های زندگیت لذت ببر . تو که یک زن هرزه نیستی . تو فقط به تر بیت دخترت اهمیت میدی . مگه خودت حالا ادب و تر بیت نداری .. به خودم جواب می دادم چرا ولی اگه زیاده از حد حشری شم می تونم بپرم تو بغل شوهرم .. دوباره یه جواب دیگه ای برای خودم آماده می کردم . شهناز مگه تو خودت نمیگی که هیجان لز طوریه که در بیشتر مواقع از سکس با شوهرت هم بالاتره و این جوری راحت تر ارگاسم میشی و نیاز به مرد رو احساس نمی کنی .... خب چرا این حسو دارم ولی جنبه و ظرفیتشو دارم . اگه یه وقتی شیطون شعله رو گول بزنه چی . با همه اینا این من بودم که گول شیطون رو خورده بودم و می خوردم . اون چاره ای نداشت . کون من دین و ایمونشو برده بود و دیگه نایی واسه اون نذاشته بود . -مامان چقدر خوش استیله . باید همیشه رو فرم نگهش داشته باشی .. -عزیز دلم زورم میاد برم بیرون و همش تحت ماساژباشم . -مامان پس من واسه چی اینجام . نوک هشت تا انگشتش رو لبه های دو طرف کسم قرار گرفته بود و به نرمی روی کس راه می رفت . صدام در نمیومد . نفسم توی سینه حبس شده بود . فقط دو تا انگشت شستش اون زیر لبه های پایینی کونمو نگه داشته بود تا این فاصله بین دو برش کون حفظ شه . حرفی واسه گفتن نداشتم . راستش می ترسیدم یه چیزی بگم کار خراب شه . اگه این انگشتا فرو بره توی کسم اون وقت چی . چی باید بهش بگم . اون حق داره که محکومم کنه . ولی این جا در حالتی که صحبت نیازه و زن به اندازه ای حشری میشه که چیزی جلو دارش نیست دیگه صحبت از فرهنگ وتر بیت تاثیری نداره . باید یه جوری با شرایط موجود کنار اومد . من باید برم تحت اختیار اون . با مالش و نوازش دستای اون یک بار دیگه جون بگیرم . این کارو هم خیلی آروم انجام می داد . این دختر دیگه اعجوبه بود . حالا خیلی نرم نرم با چوچوله هام بازی می کرد بعد می رفت به یه قسمت دیگه . خیلی راحت و با عشق این کار رو انجام می داد . من دیگه نمی تونستم چیزی بهش بگم . با تمام عشق و حسش این کار رو انجام می داد . چه حالی داشت اینکار. بی اختیارزبونمو از دهنم در می آوردم و گاه اونو به لب بالا و گاه هم به لب پایینم می مالوندم . تمام حس و. حالم رفته بود برای این کار . حالا به خوبی می دونستم که اون داره مخصوصا این کارو می کنه که من لب باز کنم و ازش بخوام که با هام لز کنه . انگشتاشو فرو کنه توی کسم . من نباید به اون باج می دادم . خیلی سخت بود کنترل اون . ولی چه کسی می خواست منو کنترل کنه . من که یک زن متاهل بودم و لذت سکس رو بار ها و بار ها در زندگی چشیده بودم چطور می تونستم با دختری که چند ساله به سن بلوغ رسیده و نیاز شدیدی داره کنار بیام . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم