ارسالها: 3650
#21
Posted: 7 Mar 2014 21:53
لــــــــــــــــــــز بــــــــــــــــــــا دوســــــــــــــــــــت دختــــــــــــــــــــرم 20
شعله آتیش هوسو در من شعله ور کرده بود . -مامان یه آهنگ بذارم ؟/؟ این جوری ماساژبیشتر می چسبه و به آدم حال بیشتری میده . -بذار . هر کاری دوست داری انجام بده . فقط تنمو داغش کن . بدون این که ازم بپرسه بقیه شورتمو هم کشید پایین و اونو از پام در آورد . -مادر ببخش منو این جوری بقیه قسمتهای پاتم می تونم راحت تر بمالونم . -هر طور که راحتی . سوتینمو که دقایقی پیش درش آورده بودم . دیگه چیزی ازم نمونده بود . تا حالا فقط چند بار در حموم لختم دیده بود . فراموش کرده بودم اصلا نسبت به اون چه حس مسئولیتی دارم . نمی دونم چرا .. ولی تمام این فعالیتهام تحت الشعاع این حرکتش قرار گرفته بود . اونم درد منو فهمیده بود . می دونست که من چقدر در مورد لمس بدنم حساسم و لذت می برم . انگشتای اون تونسته بود جادو کنه . کون و پشت پام شده بود پیانو و اون در حال نواختنش بود . . فقط مثل دقایقی پیش لبامو گاز می گرفتم . -مامان فقط بگو کجات بیشتر درد می کنه و منم کجاتو بیشتر بمالم . -همین جا .. مغز باسن و استخونای زیرش خیلی درد می کنه . لگنم .. همه جام . شعله جون خیلی خسته ات کردم . تو هم درس داری و من بی جهت مزاحم وقتت شدم .-نه مادر جون اصلا این حرفات رو نزن . کوفتگی و خستگی دیگه سن بالا و پایین نداره . همه اینا بیشتر از اعصاب آدمه . مثلا من این روزا خیلی نگران درس و دیپلم و دانشگاه رفتن خودم هستم . برای همین استرس داشتنه که تمام تن و بدنم درد می کنه و تحملشو ندارم . خیلی درب و داغونم . -من بمیرم شعله جون . کارت که تموم شد منم ماساژت می دم . -مامان راضی به زحمتت نیستم . لحن دخترم تغییر کرده بود . حس کردم که یه هیجان خاصی بهش دست داده . وقتی بهش گفتم که منم تو رو می مالونم اون یه جوری شده بود . بیشتر از خودش مایه میذاشت تا منو راضی نگه داشته باشه . انگاری می خواست به من نشون بده که چه دختر شایسته و لایقیه . از این که می تونه به درد کاری بخوره . دستاشو رسونده بود به پشت پام . از کونم به طرف پایین تر حرکت کرده بود . پنجه هاش سر مرز کون و رون قرار داشت . راستی راستی یه حس کوفتگی هم می کردم . اما این حس تبدیل به هوس شده بود . هوسی که منو داغم کرده بود . اون با دستاش همچنان به من حرارت می داد . نمی دونستم دیگه باید چه کاری می کردم که شرایط موجودو حفظش کنم . ولی حفظ این شرایط هم نمی تونست چاره کار باشه . من به لیدا نیاز داشتم به دختری که درد منو بدونه و بتونه اون جوری که من می خوام منو به ار گاسم برسونه من از این دختر چه انتظاری می تونستم داشته باشم . تا کجا می تونستم پیش برم . یک آن متوجه شدم که شعله حالت بدنش عوض شده . اینو از مالش دستاش فهمیدم که انگاری داشت از کناره ها ماساژم می داد . اون داشت خودشو در یه حالت دراز کش رو زمین می کشید . به کسش حرکت می داد و لبه ها و مغز کس و چوچوله هاشو از روی شورت به روی تشک می مالوند تا هوسشو یه جورایی بخوابونه . من واسه این که خجالتش ندم رومو بر نمی گردوندم . اون لحظه حس کردم که بیش از این که یک مادر باشم باید سعی کنم آدم خود خواهی نباشم . خودمو گذاشتم جای شعله و مادرمو گذاشتم جای خودم . من از مادرم چه انتظاری می تونستم داشته باشم . چه هیجانی می تونستم داشته باشم . چی می خواستم . اگه مامانم مانع این کارام می شد و نصیحتم می کرد من قبول می کردم ؟/؟ .. مسلما نه .. چی می تونست جلوی هوسو بگیره یا کنترلش کنه .. جز این که از دواج کنم یا لز کنم یا با دوست پسرم سکس کنم . حالا چرا من باید این قدر خود خواهانه به قضیه نگاه کنم . ولی دخترای این روزا نمی دونن چه جوری باید کنترل شن . باید یکی همراهیشون کنه .. اما یک مادر چه طور می تونه خودشو در این کار دخالت بده .. بره کمکش ؟/؟ براش یه دختر جور کنه باهاش لز کنه ؟/؟ نه .. من که از اولش اومدم و خودمو در گیر کردم به خاطر مبارزه با همین انحرافات .. از تصور این کلمه در ذهن خودم خنده ام گرفته بود . اگه این انحرافه پس منم یک منحرف هستم . اون وقت یک آدم از راه به در رفته چه طور می تونه برای دخترش مفید باشه .. در همین افکار غوطه می خوردم که یهویی پس از این که پامو به دو طرف تا نهایتش باز شده حس کرد م کف دست شعله خجالتی خودمو دیدم که قرارش داده لای پام .. اگه این کارو چند ساعت پیش یا همین یه ساعت پیش انجام می داد شاید خلاف میل خودم حالشو می گرفتم . ولی حالا اگه می خواستم حالشو بگیرم حال خودمن گرفته می شد . چرا داشت این کارو می کرد .. واسه این که من به این کارش اعتراض نکنم پس از چند بار گردوندن دست روی چاک کس بازم با بر جستگیهای کونم ور می رفت .. منو خوب پخته بود . التهاب کس و کونمو رها کرد و یواش یواش رفت بالاتر . کمی از روغن ماساژرو دوباره روی پشتم ریخت و طوری منو ماساژم می داد که این بار با حرکات دستش فکر می کردم روی کسم مثل یه توپ تخم مرغی ورم کرده اومده بالا . -اووووووفففففففف نههههههههه نههههههههههه -چی شده مامان چرا این جوری شدی .. نمی دونستم چی بگم . یه لحظه بی اراده شده بودم . طوری که حس کردم لیدا رو منه . شعله به حالت نشسته در اومده بود و حالا کاملا رو من مسلط بود . پنجه هاشو تا آخر باز کرد و هر یک از سینه هامو توی دستش گرفت . یه دور که سرمو بر گردوندم اونو دیدم که فقط یه شورت پاشه .. یه جور خاصی نگاش کردم ولی اصلا قصد اعتراض نداشتم -مامان این جوری نگام نکن . اگه لباسمو درآوردم واسه این بود که عرق نکنم یا عرقم به لباسم نچسبه بیشتر بوی بد نگیره .. دختره دیوونه . من خواستم اونو از شر لیدا نجاتش بدم ..خودم افتاده بودم به دام هر دو شون .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#26
Posted: 25 Mar 2014 22:06
لــــــــــــــــــــز بــــــــــــــــــــا دوســــــــــــــــــــت دختــــــــــــــــــــرم 25
اون رفته بود طرف حموم معمولی . درو از داخل طوری بسته بود که می تونستم با یه تلنگر یه چند سانتی از اونو بازش کنم . باید می دیدم که اون داره چیکار می کنه . کمی استرس داشتم . می ترسیدم از این که شاید دختر نباشه و داره یه چیزی رو توی کسش فرو می کنه . با همون تن لختم دچار استرس عجیبی بودم و همون پشت در طوری گارد گرفته بودم که انگاری داشتم استخاره می کردم . یا نوک انگشتم خیلی آروم به اندازه ای که بتونم از حاشیه دخترمو زیر نظر داشته باشم درو باز کردم . شاید به اندازه پنج سانت هم نمی شد . همون برام کافی بود . رو زمین نشسته بود . کمرشو به دیوار تکیه داده بود .کف دستشو روی کسش قرار داد . واسه یه لحظه به چند تا از انگشتاش حالت داد . ترسیدم از این که انگشتارو فرو کنه توی کسش . خوشبختانه این کارو انجام نداد .. با لیف و صابون و کف مالی کردن تنش حسابی همه قسمتهای بدنشو دست مالی می کرد . بیشتر داشت با کسش ور می رفت و گاه با سینه هاش بازی می کرد . دستشو گذاشته بود لاپاش و اونو به شدت فشار می داد . رفتارش طوری شده بود که دلم براش می سوخت . از چند متری می دیدم که صورتش چه طور سرخ شده .. من که در سن اون از این کارا می کردم در رویای خودم کیری رو می دیدم که شکاف کسمو شکافته و از تونل اون رد شده به انتها رسیده بعدش میره داخل و میاد بیرون . .. صورت خوشگل و تپل شعله رو می دیدم که داره در شعله هوس می سوزه .. این براش خوب نبود . گوشت تنشو آب می کرد و تازه لاغر هم بود . حس می کردم دارم در حقش ظلم می کنم . اون نباید خودشو وابسته یه لیدا بدونه . اون به اندازه کافی بهم حال داده و من خسته اش کردم . در بد شرایطی گیر کرده بودم . داشتم با خودم فکر می کردم که برم کمکش یانه . در هر دو حالت اشکالات مخصوص خودشو داشت .تصمیممو گرفتم . عشق مادری و این که سلامتی جسم و روح فرزندم در ترکیب با هم در درجه نخست اهمیت قرار داشت برآنم داشت که برم کمک شعله و اونو سر حالش کنم . اون که یه چشمه نشونم داده . پس من برای چی شر منده باشم .. در زدم .. -اووووووههههههه مامان اینجا چیکار می کنی .. من چیزی تنم نیست سختمه -منم چیزی تنم نیست . موردی نداره دلبندم . مادر و دختر که از این حرفا ندارن -مامان آخه بی ادبی میشه -فدای ادبت دختر .. تو که تن لخت منو دیدی دیگه منتظر نموندم که بگه اشکالی نداره . اون از جاش بلند شده بود تا اونو در شرایط نا مناسب نبینم . .. -عزیزم من الان میام کمکت تا بتونی بدنتو خوب بشوری .. تو که اهل کیسه نیستی . ولی خیلی تنبلی دختر . معلوم نیست به کی رفتی . -مامان توی حموم خفه میشم .. -برای باز کردن رگهات خیلی خوبه . من می خوام کاری کنم که داغ بشی . رفتم طرفش .. -مامان مثل این که تنت خیلی روون شده . اگه بخوای می تونم همیشه از این مالشها بدمت .. -آره عزیزم طوری منو راه انداختی که حالا می تونم جای تو رو هم بگیرم . یعنی فکر می کنم تو هم خیلی خسته ای و نیاز داری که مشت و مال بدمت . ببینم می تونی سنگینی دست و مالش منو تحمل کنی ؟/؟ -مامان اگه تو آهن هم باشی تحملت می کنم . می دونم با محبت و دلسوزی تو داغ داغ میشم ..توی دلم گفتم ای زبون باز فقط خودت می دونی چقدر کلکی ولی خالص و پاکی .. همش به خاطر نیازه .. هر چی که می خوای از مادرت بخواه . حالا که کار به این جا رسید خودم ردیفت می کنم .. -دستمو گذاشتم روی کسش .. -مامان این چه کاریه .. -من از استاد خودم خیلی چیزا یاد گرفتم . این همون ماساژیه که تو بهم تعلیم دادی . به همین زودی یادت رفته ؟/؟ تازه مالش با لب و زبون و دندون هم داریم .. -مااااااماااااااان .. نمی دونم . نمی فهمم . -همون جوری که منم فهمیدم تو هم می فهمی .. اونو رو زمین خوابوندم . کف دستمو روی کسش به شکلهای رفت و بر گشت حرکت می دادم . طوری که کسشو خیس خیس کردم و از تماس آب و روغن سرازیر شده از کس با دستم شلپ شلیپ حسابی به راه افنتاده بود . -نههههههه ... اووووووففففففف مااااااامااااااان .. واسه این که بیشتر بهش لذت بدم و زود تر اونو به نقطه جوش برسونم با دهن افتادم به جون کسش . دهنم بزرگتر بود و می تونست به کس لقمه ایش بیشتر حال بده .. -اووووووهههههه مااااامااااان سوختم سوختم .. -کجات سوخت .. -اونجام .. -شعله .. آتیشی ! کسسسسست دهنمو سوزوند .. من چرا تو رو سوزونده باشم .. ؟ اون که دید من اسم کوس ر بردم شروع کرد به خودشو خالی کردن .. -مامان کسمو گازش بگیر .. می خاره .. انرژی اون زیاده باید تخلیه شه .. -ببینم علاوه بر انرژی آبش هم زیاد نیست ؟/؟ دهنمو چسبوندم به کس .. یه گلوله آتیش بود . خودمو به یاد آوردم . درست قالب کس من در اول جوونی بود . با لذت کس شعله ای رو میک می زدم که اصلا براش تصور این روزو نمی کردم . این که یه روز بیام و بخوام بهش حال بدم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم