خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۸۹امیر دیگه اراده کرده بود که سپیده رو ار گاسمش کنه . با کف دستش چند بار محکم به کون سپیده زد و اونو حسابی سر حالش کرد .. سپیده هم لحظه بیشتر حس می کرد که به ار گاسم نزدیک شده . رو چمنها سکس می کردند . امیر با قدرت هر چه تمام تر کمر سپیده رو نگه داشته و کیرشو با سرعت فوق العاده ای که سپیده رو به وجد آورده بود توی کس فرو می کرد . سپیده : امیر جون داره میاد . سپیده داره ار گاسم میشه .. بکن آتیش کن .. واااااایییییییی کسسسسسم کسسسسسم ... -سپیده جون . یادت باشه که من چی دوست دارم . از کون هایی که استیل قشنگی دارن نمی تونم بگذرم . اون استیل منو وادارم می کنه که کیرمو فرو کنم توی مقعد زنی که از بر جستگی باسنش خوشم میاد-آههههههههه امیر امیر این جوری که تو نشون میدی خیلی حریصی . من از اونی که منو دوست داره و عاشقمه خیلی خوشم میاد . لذت می برم . کسی که دوست داره به همون صورتی که به من علاقه داره به من حال بده و از تن و بدن من لذت ببره .. آخخخخخخخخخ که من چقدر خوشحال و آرومم . بدون تو نمی تونم آروم بگیرم . زود باش داره میاد.. جاااااااان جااااااااان .. بکن .. بکن منو .. بکن .. سروش جون کجایی .. کجایی تا ببینی که زنت چه جوری داره زیر کیر یه تازه نفس حال می کنه . عشق می کنه لذتشو می بره .. سروش بیا و ببین .. دیگه از این به بعد کاملا تضمین هستم . تضمین . اگه بدونی این به من چه کیفی میده . اگه بدونم که با کردن کون من بیشتر می مونی تا هر قدر که دوست داری اونو بکنش ....امیر به چهره سپیده نگاه کرد و به حرکات اون . متخصص در آوردن آب کس زن بود . اونو به شدت حشری می کرد و از نگاهش به صورت و حرکات زن به خوبی متوجه می شد که لحظه اوج هوس زن کی هست ... کیرشو یک آن کشید بیرون .. حس کرد که آب کس سپیده با یه فشار خاصی که لای پاشو خیس کرده بود از کس زد بیرون و اون به شدت می خواست با یه دو سرعت خودشو ا ز اون فضا رد کنه و بر گرده .. پسر خیلی نرم کیرشو می کرد توی کس سپیده اونم از پشت تا استیل کونشو در دید خودش داشته باشه ..-بمالون .. بمالون . تند ترامیر ...طوری رفتار می کردند که گویا روز عروسی اوناست .سپیده : :واااااااااییییییی ووووووووووییییی اومد .. اومد .. ولم نکنی ها دوست دارم این جوری برای لحظاتی رو توی بغلت بخوابم .. سپیده چشاشو بسته بود . از حس کیری تازه نفس احساس هیجان زیادی می کرد .. امیر کیرشو طوری توی کسش می گردوند که سپیده حس می کرد با تمام بدنش داره سکس می کنه . در سمتی دیگه فیروزه هم که هر چی داشت و نداشتو در آورد . ساما ن هم چسبیده به اون قرار داشت ..-بیا جلو فیروزه جون لبا تو ببوسم ..مردا با حسرت به سامان و فیروزه نگاه می کردند . دوست داشتند که به جای سامان باشند . سیامک : پسرم عزیز دلم . مقررات این جا رو برای فیروزه جون گفتی دیگه .. یعنی یک زن یک حالت مشترک داره .. فیروزه خوشش میومد .. از این که نگاه حریص سایر مردان رو می دید . لذت می برد .. با این حال دوست داشت که زود تر بره توی آب و حداقل در لذت اول کمی آرامش داشته باشه . با این که سامان دوست داشت در اون لحظات یه حالت تملک نسبت به فیروزه داشته باشه ولی فیروزه به خوبی می دونست که سامان تنها مردی نخواهد بود که در این ساعات و در کنار استخر با او عشقبازی خواهد کرد . فیروزه سرشو به عقب برگردوند و دید که سامان با چه حرصی داره نگاش می کنه . خودشو به آب انداخت . سامان دیوونه شده بود .. اونم به دنبال فیروزه خودشو انداخت توی آب . زن عین یه ماهی در آب شنا کرده از این سمت به اون سمت می رفت . سامان : جووووووووون .. فدای اون تن و بدنت شم .. انگار بقیه هم محو اونا شده بودند . براشون تازگی داشت .. هر چند زنا می دونستند که امیر و سپیده الان دارن چیکار می کنند و امیر هم به عنوان یک نیروی تازه وارد و تازه نفس وارد خونواده اونا شده ولی از اون جایی که می دونستند مردا راحت تر و مشتاقانه فیروزه رو می پذیرند دل مشغولی هایی هم داشتند . سامان خودشو به فیروزه رسوند ..-دیدی بالاخره گرفتمت ؟ تو رو اسیر خودم کردم ..فیروزه : من خودم می خواستم که تو منو بگیری و اسیر خودت بکنی .. ولی یه چیزی به من میگه که این تویی که توی دام من افتادی .. اینو که گفت سامان کمر فیروزه رو گرفت و با یک هدف گیری عالی کیرشو به کس فیروزه رسوند و از پشت کیرشو فرو کردتوی کس . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۹۰سامان شده بود دنیای هیجان . باورش نمی شد که این قدر راحت تونسته باشه کیرشو کرده باشه توی کس فیروزه . . فیروزه هم یه لحظه که نگاهشو به بقیه انداخت متوجه سد که همگان چه جوری نگاش می کنن . مخصوصا مردا که نگاهشون از روی هوس و حسرت بود . سامان : بالاخره رسیدم به اون جایی که خیلی وقت پیشا باید می رسیدم . فیروزه : شما مردا وقتی به چیزی که دوست دارین برسین خیلی چیزا رو هم فراموش می کنین .. فیروزه وقتی که این حرفو بر زبون می آورد کونشو هم دور کیر حرکت می داد . سامان : وااااااااایییییییی کیرم داره کنده میشه و توی کست می مونه . چقدر خوشم میاد . خوشی از این بالاتر نمیشه . یکی منو بگیره . منو جمعم کنه . ضربات کیر سامان بر کس فیروزه شکاف هایی پی در پی در آب ایجاد می کرد . فیروزه : اووووووووهههههههه کسسسسسسم کسسسسسم .. سامان جون .. سامان : فیروزه . تو فقط مال منی ..فیروزه : نه این طور نگو . مگه تو فقط مال منی که من مال تو باشم ؟اما در اون لحظه سامان احساس غرور می کرد و مردای دیگه منتظر فرصتی بودند که بتونن مردانگی خود رو یه رخ فیروزه بکشن و نشون بدن که چند مرده حلاجن .. بقیه مردا از یاد برده بودند که امیر یکی از زنای اونا رو با خودشون برده و در گوشه ای از این خونه تا دلش بخواد داره با هاش حال می کنه . کس و کون و سینه و شکم و دهن و رون و ... واسه سپیده نمونده بود . همه جا شو امیر غرق بوسه های خود کرده و به اندازه کافی کیرشو روش مالونده بود . سپیده : اووووووووخخخخخخخخ هیچوقت تا به این حد از سکس لذت نبرده بودم . امیر: خوشم میاد دختر سوسن جون این جور لذت برده . سپیده : ولی من خیلی حسودم . باید همیشه به من برسی . امیر: البته اگه مردا بذارن من این جا بمونم .سپیده : مردا غلط می کنن اگه این اجازه رو بهت ندن . مردا چیکاره ان . تا وقتی که مامانم هست داداش و بابام هیچ کاری نمی تونن بکنن . کافیه که یک بار خودت رو نشون بدی . خودت رو می تونی به مردا هم نشون بدی . کار آیی و لیاقت خودت رو نشون بده ..سپیده این حرفا رو در شرایطی می زد که کیر امیر توی کونش بود .. دو تایی شون از اون دور صدای آب و همچنین صدای یه عده از اهالی خونه رو می شنیدن .امیر : میای بریم ببینیم چه خبر شده ؟ البته فعلا می تونیم صحنه رو از یک گوشه ای ببینیم .سپیده : باشه این جوری خیلی حال میده . اونا رفتن و در یه گوشه ای سنگر گرفتن . طوری که بتونن فضای استخر و تا حدودی پیرامون اونو ببینن به صورتی که خودشون دیده نشن . سپیده خودشو به امیر چسبوند . هر دو روشون به سمت استخر بود. فقط می تونستن یه دید کلی از جریان داشته باشند و این که فیروزه و سامانو ببینن که دارن با هم سکس می کنن . امیر خیلی از فیروزه خوشش میومد . دوست داشت که در اون لحظات می رفت و در کنار سامان و یا به تنهایی با فیروزه حال می کرد . ولی می دونست که تمام زنا چشاشون به دنبال اونه . مخصوصا در این لحظات که یک تازه وارد بود و از طرفی هنوز دخترای سامان خانو نگاییده بود . سارا و ساناز هم خیلی خوشگل و تر و تازه و خوش بدن بودند . مخصوصا سارا که نشون می داد که باید تازه کار و خیلی جوون باشه . سپیده واسه یه لحظه متوجه شد که سارا از پشت سر زنا داره میره به سمتی . از اون دور اونو زیر نظر داشت . انگار سارا واسه یکی داشت زنگ می زد . سر در نمی آورد که اون کی می تونه باشه . چون اکیپ خوش خیال اون جا حاضر بودند . بی خیالش شد . فیروزه خودشو به لبه های استخر رسوند دو تا کف دستشو به دیواره ها فشرد . سامان : بگیر .. بگیر کیرمو . نوش جونش کن . از این به بعد خودم ردیفت می کنم . شما خانوما و آقایون چرا بیکار نشستین ؟ سروش : سامان خان .. برادر زن عزیزم . ما هم هستیما . فراموشمون نکن . فیروزه به اوج هوس و لذت می رسید از این که می دید مردا بر سر اون بحث می کنند و چک وچونه می زنن . احساس جوونی می کرد . و این حس در اون روز از لحظه ای که امیر با هاش سکس کرده بود در اون قوت گرفته بود . دلش می خواست که امیر بازم با هاش سکس کنه . ولی می دونست که در این بعد از ظهر و اونم جلوی چشم بقیه این امکان نداره و غیر طبیعیه . چون این پسر هنوز با بقیه بر نخورده و از طرفی اگر هم خودشو بتونه بر مردای این جا تحمیل کنه و به اصطلاح مجوزی بگیره زنای خونواده خوش خیال و اونایی که هنوز تا به حال با امیر نبودن به اون این فرصتو نمیدن که با این پسر حال کنه . اگرم بخواد بعد از رفتن به خونه , امیر رو بیاره خونه شون و به طور پنهونی با اون حال کنه عرفان رو چیکارش کنه ؟ عرفان حالا هم پسرش بود و هم شوهرش و به موقعش نقش مادر شوهرشو هم بازی می کرد . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۹۱فیروزه به دیدن اون منظره به وجد اومده هوسش زیاد شده بود . اون حالا دیگه نمی خواست به اون صورت حرفه ای کار کنه .. دوست داشت از فعالیت های آرایشگاه کم کنه و بیشتر به همین صورت خوش بگذرونه . هر چند برای گذران امور زندگی مجبور بود کار کنه . اون حالا حس می کرد که به عنوان یک پای ثابت و عضو افتخاری خونواده خوش خیال می تونه به اونا لذت بده و ازشون لذت ببره . چون می دید که مردا چه جور نگاش می کنن و براش سر و دست می شکنن و نکته مهم دیگه این که زنای خونه با اون رابطه خوب و گرمی داشتند و با هاش کنار میومدن . این خیلی عالی بود . مثلا مردا هنوز نتونسته بودند امیر رو قبول کنن . حسادت می کردند . به نوعی می خواستن واسش مایه بیان . با این که می دونستن آخر کار به این جا ختم میشه که امیر هم خیلی راحت با ناموس اونا سکس کنه .... یعنی در این جا زنا رفتار و منش بهتری رو داشتند . اونا خیلی منطقی تر و مهربانانه تر با مردا بر خورد کرده بودند و این انتظارو هم داشتند که مردا هم از شرایط موجود یک درک منطقی داشته باشن . کیر سامان و اون فضای رنگارنگ , تن سپردن به آب و دل به دریا سپردن رو که می دید بیش از حد حشری می شد . می دونست که دیگه هیچ چیز نمی تونه مانع اون بشه ...در اون سمت سارا خودشو به خونه فیروزه رسونده بود . می خواست از در بره بیرون پیش خودش حساب کرد که ممکنه چند نفری ازش سوال کنن که داره کجا میره . رو همین حساب یه نردبون گذاشت و از همون طرف رفت بالا. اون قسمت نسبت به استخر دید نداشت . چند بار به طرف شیشه پنجره های مختلف سنگریزه انداخت .. بالاخره یکی از پنجره ها باز شد .. سارا با انگشت جلو بینی خود گذاشتن عرفان رو وادار کرد به این که آروم تر حرف بزنه-کجا بودی ؟ چرا گوشی رو نمی گرفتی . ببین اگه حال داشتی بیا خونه مون . الان همه جمعند .. چه عشق و حالی داریم می کنیم . مردا و زنا همه دور همن . فیروزه جون هم هست ..عرفان تا اسم مادرشو شنید و متوجه شد که اونم در جمع خانواده خوش خیال حضور داره یه جوری شد .انگار این انتظارو نداشت که پس از سکسی که اون و سحر و مادرش و سهیل در یه حالت ضربدری و دو به یک انجام دادند مادرش این جور سر خود راه بیفته بره خودشو در اختیار اونا قرار بده .. و با این که سکس مادرش با یکی دیگه رو دیده بود و می دونست که برای اولین باری هم که وارد خونه خوش خیال شده از حاشیه بی نصیب نبوده بازم اعصابش به هم ریخت از این که چرا اون این جوری خودشو اسیر هوس و عشق و حال کردن با مردای دیگه می کنه .. -چت شده عرفان . اگه میای زود باش راه بیفت بریم .-ببینم نکنه واسه مامان جونت ناراحتی . این که ناراحتی نداره . اونم یک زنه . نیاز داره .سارا حس می کرد که داره بلبل زبون میشه . عرفان می دونست که در یه حالت لذت بردن همگانی نباید تا این حد تعصب داشته باشه . اون داشت ناموس یا نوامیس خوش خیال ها رو می کرد .. حالا در مقابلش یک مادر داشت که می تونست تقدیم اونا کنه . بازم برنده واقعی این جریان بود . دیگه نمی بایستی زرنگ بازی رو به اوج می رسوند . .. و سامان هم طوری فیروزه رو حشری کرده بود که اون مرتب فریاد می کشید و از همه مردا می خواست که یکی یکی بیان و اونو بگان و از وجودش لذت ببرن . سامان فیروزه رو کمی بالاتر آورد و و به قسمتی از کناره ها اون جایی رفتند که می تونست کون فیروزه رو از آب بیاره بالاتر و راحت تر کونشو هدف بگیره و بکنه توی کسش .-جوووووووووون .. فیروزه . این چه تن و بدنیه که تو داری ..-خوشم میاد سامان جون تو صد بار دیگه هم این حرفو بر زبون بیاری من نمیگم که این حرفت تکراری شده . چون می دونم با تمام وجود و صداقتت داری میگی. اوووووووفففففففف .. واااااییییییی کسسسسسسم کسسسسسم .. جوووووون ... داره میاد . بمالون .. بدنمو لمس کن . سینه هامو. .. منو ببوس . غرقم کن . جووووون .. حس قشنگو بهم بده . بذار تو رو احساس کنم . بیشتر .. بیشتر بیشتر .. فیروزه جیغ می کشید .. بی خیال شده بود .. طوری که عرفان صدای اونو می شنید .. -این صدای مامانمه .. کمک می خواد .. دارن چه بلایی بر سرش میارن .. سارا : عرفان جون زود باش بریم دیگه . مامانت کمک نمی خواد اون کیر می خواد .. سامان فیروزه رو به اوج رسونده بود .. زن حس کرد که داره ار گاسم میشه . تمام بدنش یک آن لرزید .. و پس از ار گاسم یه لحظه سردش شد . سامان بغلش کرد .. یه نگاه به پدرش انداخت که در حال نگاه کردن به اونا داشت جق می زد . پدری که تمام این دم و دستگاه در اصل مال اون بود یعنی سیامک خان . تصمیم گرفت پدرشو هم وارد سکس با فیروزه بکنه . دو تایی شون فیروزه رو بکنن . دلش واسه سیامک خان سوخت که چه جوری با حسرت داره پسرشو با زنی تپل می بینه ولی اون شهامتشو نداره که خودشو وارد گود کنه ..یا فعلا نمی تونه این کارو بکنه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۹۲فیروزه حس کرد که داره ارضا میشه ولی دست از نالیدن بر نمی داشت . اون دیگه حتی از زنای فامیل هم خجالت نمی کشید که بخواد احساسات خودشو نشون بده. -اوخ کسم .. سینه هام ...سامان مرتب کیرشو فرو می کرد توی کس فیروزه و می کشید بیرون . دست بر دار نبود .. فیروزه یه لحظه حس کرد که در میان خنکی آب , تنش داغ شده و یه چیز گرمی هم ازش داره می ریزه . هنوز سامان توی کسش آب نریخته بود و این باید هوس خود اون بوده باشه .-جووووووووون جوووووووون سامان حالا آب تو رو می خوام . تنم طالب آب کیر توست . زنای دیگه به جای این که حسادت کنن که مردی از تبار اونا داره این جوری به اون زن حال میده کلی دست می زدند .. هورا می کشیدند . سامان هم یک بار دیگه کمر فیروزه رو محکم با دو تا دستای خود گرفته بود و این بار کیرشو به صورت مستقیم وارد کس فیروزه کرده و با فشار بیشتری اونو در تماس با لبه های کس و قسمت خارجی اون قرار داده بود طوری که لذت و گرمای فوق العاده ای در کیرش به وجود اومده بود . فیروزه حالا می دونست اینی که کسشو داغ کرده آب کیر سامانه .. چون به جای خالی شدن از اون داره وارد بدنش میشه ... سامان در حال انزال و در حالی که چشاشو باز و بسته می کرد خیلی آروم به پدرش اشاره زد و گفت که آماده باشه . آماده برای این که خودشو وارد آب کنه و با فیروزه یک سکس دو به یک داشته باشن .. -فیروزه جون شما که خودت می دونی احترام پدر واجبه .. با اجازه شما می خوام از سیامک خان این بزرگ خاندان خانواده خوش خیال دعوت کنم که به من و تو بپیو نده . من میرم یه سوراخ بالاتر و پدر میاد رو همین سوراخی که من الان کار کردم کار می کنه . تا حالا گناه کردم که پیش دستی کردم و همین جور داشتم حسرت خوردن های پدر رو می دیدم .فیروزه تا حدودی تحت تاثیر قرار گرفته بود ولی از این که دو تا کیر رو یک بار دیگه با هم داشته باشه احساس لذت می کرد . اون یک بار این حس رو با سهیل و عرفان تجربه کرده بود و می دونست چه لذتی داره و چه حالی میده وقتی که دو چیز کلفت رو با هم در اون ناحیه حس کنی . جووووووووون .. ولی کون دادن یه درد خاصی رو واسش داشت که بیشتر این درد رو در همون لحظات اولیه حس می کرد ..سامان : چه می فر مایی ؟ راضی هستی ؟فیروزه : مگه می تونم ناراضی باشم ؟ قبول می کنم . با کمال میل . باعث افتخار منه که وجود من بتونه به خونواده خوب و خیر و خوش قلب خوش خیال انرژی بده .. -فدای اون انرژی تو بشم من ..سیامک خان حرفای اونا رو به خوبی نمی شنید ولی از این که پسرش اونو صدا زده خیلی خوشحال شد . حس کرد که کیرش یه انرژی دیگه ای گرفته . دوست داشت در برابر این زن کم نیاره . و در برابر پسرش . شاید اگه پیش بقیه کم می آورد این قدر خیالش نبود ولی دوست نداشت پیش فیروزه سر افکنده شه . اون هفتاد سال سنش بود .. سامان سرشو گذاشت زیر گوش فیروزه و گفت اگه می تونی واسه بابام ساک بزن . فیروزه : اتفاقا می خواستم همین کارو هم انجام بدم . ولی پدر جون قبل از این که وارد آب شه همون لبه استخر وایسه کیرشو بذاره توی دهنم . اصلا من خودم صداش می کنم . خلاصه فیروزه سرگرم ساک زدن شد . سیامک حس می کرد که لب و دهن این زن داره جادو می کنه . چون طوری براش ساک می زد که سیامک فکر می کرد که به دوران جوانی خود بر گشته .. فیروزه از سیامک خواست که وارد آب شه و سامان هم از یکی از زنا خواست که واسش کرم بیاره که به کون فیروزه بمالونه .. رفتن به قسمتی که بیشتر بدنشون از آب بیرون باشه با این حال مردا یعنی سیامک و سامان تصمیم داشتن که ایستاده با فیروزه سکس کنن تا ببینن شرایط چی میشه و حرکت بعدی اونا به کجا می رسه . سامان از پشت و سیامک هم از جلو کیرشو نو به لاپای فیروزه می مالوندند . کیر سیامک خیلی راحت وارد کس فیروزه شد ولی سامان با این که سوراخ کون فیروزه رو چربش کرده بود اما تماس و فشار کیر اون طوری باعث درد فیروزه شد که زن به ناگهان جیغ وحشتناکی کشید -آییییییییییی آییییییییییییی ..و در اون طرف عرفان که در حال آماده کردن خودش بود گفت واااااییییییی سارا جون کشتنش .. مامانمو کشتن ... سارا : نه بابا این فکر کنم از اون جیغ هاییه که زنا به وقت کون دادن می کشن . فکر کنم این کیر بابام بوده که صداشو در آورده .. مگه تو می خوای به مهمونی و عروسی بری که داری خودت رو آماده می کنی ؟ الان کنار استخر بیشترا یا لختن یا بیشتر لباساشونو در آوردن ..عرفان و سارا به جمع اونا پیوستند .. عرفان خشکش زد نمی دونست چی بگه وقتی که مادرشو زیر کیر دو تا مرد میانسال و پیر می دید . اون و سهیل دو تایی مادرشو گاییده بودند در حالی که در همان زمان اونا دو تایی سحر رو هم کرده بودند و از این نظر تونست خودشو عادت بده . ..عرفان : مامان ..نزدیک بود اشک از چشاش در بیاد ..-مامان این چه وضعیه ؟! سامان ترسید که عرفان آبرو ریزی کنه .. یه اشاره ای به زنش سحر کرده که شر رو بخوابونه و جو رو یه جوری آرومش کنه .. فیروزه : پسرم عزیز دلم .. من اومده بودم شنا کنم داشتم غرق می شدم .. این دو تا آقایون گل اومدن منو نجات دادن .. آخ که اگه اونا نبودن معلوم نبود چی میشه و تو الان بی مادر می شدی ..عرفان داشت به حرفای مادرش فکر می کرد و این که اصلا با عقل جور در نمیاد این حرفای مادرش .. که داشته غرق می شده و اون دو نفر نجاتش دادند و کیراشونو کردن توی کس و کونش .. داشت به این مسئله فکر می کرد که سحر اومد جلو و گفت -عزیزم عرفان جون .. چته ناراحتی . کسالت داری ؟ دوای دردت رو می دونم .. لباساتو در آر تا خودم ردیفت کنم .. تا عرفان بخواد حرفی بزنه سحر لختش کرد .. کیرشو گرفت توی دستش ... شوهرش سامان که از پشت کرده بود توی کون مادر عرفان یه دستی برای زنش سحر تکون داد و ازش تشکر کرد که این جوری داره عرفان رو آرومش می کنه .. کیر عرفان سیخ شده بود .. فیروزه و سیامک و سامان و کل جمعیت محو صحنه شده بودند . سحر کیر عرفانو محکم توی دستش نگه داشته مرتب به جمعیت نشونش می داد .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۹۳سحر با هیجان به جمعیت نگاه می کرد . می دونست که همه عرفانو می شناسن و می دونن که اون پسر فیروزه هست چون چند روز پیش هم به خونه شون اومده بود . عرفان به مادرش نگاه می کرد که چه جوری توی آب ایستاده و سامان از پشت کرده توی کونش و سیامک پدر سامان هم از جلو کرده توی کسش . صحنه عجیبی شده بود .سحر : اون طرفو نگاه نکن . حالا همه محو توان ... چه کیری داری پسر ! سحر رو کرد به شوهر و پدر شوهرش و گفت شما دو تا به مامان عرفان جون حال بدین منم این جا این آقا پسر گلو می سازم . ولی واقعا کیرش حرف نداره .. کف دست سحر همچنان رو جفت بیضه های عرفان قرار داشت . و کیر شق شده اش رو به حالتی رو به حضار تکون می داد که انگاری داره به همه سلام می کنه . آروم آروم این کیر رو در یه حالت جلق زدن قرار داد .. -عرفان جون این کیر خیلی تیز شده . واقعا حرف نداره . خیلی مشتیه . عرفان تا حدود زیادی احساس خجالت می کرد . مادر بیوه ای که تا چند وقت اصلا توی این خط ها نبود و حتی به چند خواستگارش هم پاسخ منفی داده بود . حالا کار به جایی رسیده بود که باید خیلی راحت جلو چش تنها پسرش با مردای دیگه سکس می کرد . لعنتی .. ولی سحر آروم آروم داشت جادوش می کرد .. سحر صداشو طوری که فقط خودش بشنوه و عرفان , آورد پایین و گفت عرفان جون من و مادرت در مورد تو خیلی با هم حرف زدیم . اون خیلی دوستت داره . تنها نگرانی اون از زندگی تو هستی . بهت خیلی اهمیت میده . فکر نکن که تو رو فراموش کرده و به فکر تو نیست . تمام هم و غمش تو هستی .. اون حتی ته دلش راضی نیست که تو پاتو به این محافل بذاری .. عرفان : پس چرا خودش میاد .. -ببین پسرم .. عزیز دلم .. اون مادرته . بزرگ تره .. تو اختیار نداری و در واقع حق نداری که تصمیم گیرنده زندگی اون باشی . مگه وقتی که می خواست شوهر کنه و بابابات سکس کنه اومد از تو اجازه گرفت ؟ اون یک انسانه . اون یک زن کیر خورده هست .. به کیر بابات عادت کرده .. حالا پدرت در میون ما نیست اون که نمی تونه گناه کنه ..در این جا سحر نزدیک بود بخنده که جلو خنده شو گرفت ..سحر : ما کی می خواهیم بفهمیم که بعضی آزادیهاست که نمی تونیم و نباید به هیچ قیمتی از دیگران سلب کنیم . ما دنیا و آزادی و لذت های اونو برای خودمون می خوایم . اصلا کی گفته که لذتهای دنیا برای مرده .. پس اگه مادرت تا حالا با تو راه اومده از بزرگ منشی و خانومی اون بوده .. و در عوض این مادرته که می تونه تو رو محدود کنه که اصلا پاتو این جا نذاری و اگه به همین رفتارت ادامه بدی همین کارو هم می کنه . ولی تا حالا این من بودم که مانعش شدم . بهش گفتم که بذارعرفان بیاد و فکرش عادت کنه . بذار بیاد و دیگه جامعه ما منحرفش نکنه . یعنی توی عرفانو . وقتی این جا در میون خونواده ما خودت رو تخلیه کنی اون وقت دیگه در خارج از این فضا کسی نمی تونه تو رو از راه به در کنه . اگه همین جور به اخم و تخمت ادامه بدی من دیگه حریف فیروزه نمی شم . به اندازه کافی ریش گرو گذاشتم . دیگه ازش خجالت می کشم . حریفش نمیشم . مادرت یک زن با سیاسته . به عنوان یک انسان درکش کن . باشه بعدا بیشتر در این مورد حرف می زنیم . حالا لذت ببر . منم دارم حال می کنم . دارم با کیر تو حال می کنم . چقدر از این کیر های تازه خوشم میاد . مثل کیر سهیل .. مثل کیر امیر ... و مثل کیر تو عرفان جون ..عرفان از شنیدن نام امیر تعجب کرده بود . ولی فکر کرد حتما یکی از مردای جوون خونه رو امیر صداش می زنن . دیگه خبر نداشت که امیر و سپیده در چند متری اونا سنگر گرفته شاهد تمام این جریانات هستند .فیروزه هم کاملا متوجه پسرش عرفان بود ... حس کرد که سحر داره یه چیزایی رو در مورد حساس بودنش به اون میگه . دلش می خواست عرفان رو با یه چهره شاد ببینه تا از این دو کیری که در جفت سوراخاش قرار داشته لذت بیشتری ببره . اون پشت به سامان و رو به روی سیامک قرار داشت . سه تایی شون به هم چسبیده بودند ...عرفان : آخخخخخخ آخ .. آخ اومد اومد ..سحر : حالا می تونین به خوبی ببینین حضار گرامی ! یکی .. دو تا .. سه تا ..سحر با یه تکنیکی برای عرفان جلق می زد که آب کیرش در همون محدوده روی کیرش خالی شه ..-آقایون خانوما خوب ببینید تحرک آقا عرفانو ..پسر چشاشو بسته بود و غرق خماری بعد از انزال شده بود که سحر دهنشو گذاشت رو کیر عرفان و شروع کرد به لیس زدن کیر و خوردن منی ... خوب که روی کیر رو تمیز کرد دهنشو گذاشت رو سر کیر عرفان و ساک زدنو شروع کرد ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۹۴سحر : دیدی عرفان این جا همه با هم دوستن . تفاهم وجود داره . کیر تو و کس من و زن من و مادر تو و خواهر من نداره ! این جا دیگه کس و کون همه یکیه با کیر بقیه . می بینی نیمه شب یکی راه افتاد رفت سراغ یکی دیگه و جلو شوهره فرو کرد توی کس زنه . یا این که یه زنی کسش به خارش افتاد و هوس یک کیر خاصی رو کرد هر وقت که دوست داشت راه میفته خودشو میندازه رو کیر اون مرد و اون جوری که دوست داره حال می کنه . منتها در این کار هیچ اجباری از طرف قضیه هم نیست .فیروزه کاملا مراقب پسرش بود . با این که وسط دو تا کیر داشت حال می کرد ولی نگران این بود که نکنه عرفان ضعیف شه که این جور داره آب کیرشو از دست میده و این کار باعث به تحلیل رفتن قوای جسمانی اون بشه . سامان : بابا بابا .. خوب حال می کنی ؟سیامک : پسر دستت درد نکنه . من دعات می کنم . می دونی که دعای پدر چه تاثیری داره .. فیروزه با تعجب به حرفای اون دو نفر گوش می داد . واسه این که هم سامانو خوشحال کرده باشه و هم به سیامک اعتماد به نفس بده و از طرفی خودش هم لذت می برد مدام به سیامک می گفت که عجب کیری داری و داره روز منو می سازه ..سامان به کون فیروزه دست می کشید .. عرفان هم که کیرش همچنان در دهن سحر قرار داشت چشم از مادرش نمی گرفت . اون حالا به خوبی می دید که پوست مادرش چه شفاف و باز شده و یه سرخ و سفیدی خاصی پیدا کرده . همه اینا رو ناشی از لذتی می دید که مادرش می برد . اون حالا به خوبی می دونست که کیر های متنوع باعث این تغییر روحیه و چهره مادرش شده . ولی هنوز اون عادت گذشته غیرتی و متعصب بودن درش وجود داشت . با این که سهیل مادرشو پیش چشای خودش گاییده بود و حتی دو نفری اونو کرده بودند ولی در اون جا خودشون بودند و خودشون . اما در این جا باید دهها چشم , شاهد و ناظر این قضیه می بودند . یه خورده بدن فیروزه از آب اومده بود بالاتر .. حالا عرفان به خوبی می تونست جفت کیر هارو ببینه که چه جوری وارد سوراخ کون و کس مادرش شده حرکت می کنند . آب بسیار شفاف بود و کاملا می شد کیر رو توی آب دید و باسن بر جسته مادرش تا یه حدی مشخص بود. عرفان با همه غیرتی بودن هاش دوست داشت مادرشو شاد ببینه و اون همیشه دارای آرامش باشه . برای همین تا یه چند دقیقه ای داشت خودشو قانع می کرد که عیبی نداره با حال کردن فیروزه جون تو هم حال کن لذت ببر. از این که مامانت داره ارضا میشه و احساس سبکی و رضایت می کنه . امیر و سپیده هم که از راه دور مراقب امور بودند .. امیر : برادر و پدرت این زنه رو حسابی ساندویچش کردند . سپیده : چیه نکنه تو هم گلوت پیش اون گیر کرده . تو که چند ساعت پیش اونو در فروشگاه گاییده بودی .-این جوری که می بینم اون دو تا مرد با اشتها دارن اونو می کنن اشتهای منم باز شده .-چی بگم نمی دونم . نمی دونم . ولی منو نباید فراموش کنی . امروز تو و فیروزه شدین نقل مجلس .مردا بد جوری رفتن تو نخ فیروزه و کف اون شدن . انگار به زنای دیگه توجهی ندارن . امیر : من می تونم یه درسی به این مردا بدم .سپیده : تو باید حواست باشه که هنوز جا نیفتاده تو رو بیرونت نکنن . امیر : چی شده سپیده تا حالا می گفتی که هوای منو داری .-سپیده : الان هم میگم ولی خب این یک اصل کلی بود که می خواستم بهت بگم به یاد داشته باشی .امیر و سپیده خودشونو به جمعیت رسوندن .. سیاوش و سهیل و سمیر و سروش و سپهر که محو فیروزه و سامان و سیامک بودند به دیدن امیر و سپیده یکه خورده بودند . سپیده به امیر گفته بود که استرس نداشته باشه خونسردی خودشو حفظ کنه . اون اول می خواست شورت و شلوارشو پاش کنه ولی سپیده بهش اجازه این کارو نداد . بهش گفت امیر تو باید گربه رو همین دم حجله بکشی . و جنگ اول به از صلح آخر .. عرفان که تازه داشت از آرامش و لذت بردن مادرش لذت می برد با تعجب به اون پسر نگاه می کرد .. نمی دونست چی به چیه . سپیده هم در کنار امیر قدم می زد و کیرشو گرفته بود توی دست خودش . امیر : سپیده چرا این جوری می کنی . همه دارن بر و بر نگامون می کنند . سپیده : خب بذار بکنن مگه ما گناه کردیم ؟ همون کاری رو که بقیه دارن انجام میدن ما هم داریم می کنبم .. فقط پسر به این کیرت بگو شق ترشه ..آبرومون داره میره ها . از این مردا هم نترس . یه عمره اینا رو می شناسم . خیلی هارت و پورت می کنن ولی در عوض زود هم تسلیم میشن ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۹۵امیر : امروزکیرم به اندازه کافی فعالیت داشته . دیگه نمی دونم چه جوری بهش بگم که بازم کارکنه . ولی باشه .. خیلی نرم این کارو انجام بدی خوبه . فقط از اون قوطی روغنی که کنار سکوی استخره یه خورده شو بمالی رو کیرم و مالشش بدی اثر داره .سپیده بی خیال به غرو لند بقیه این کارو واسه امیر انجام داد تا تونست کیرشو شق تر کنه .سپیده : بذار بقیه زنا حسرت تو رو بخورن . تو حالا در اختیار منی . سپیده با تو حال می کنه .امیر : ولی از نگاههای اون مردا خوشم نمیاد انگار باهام لجن و خوششون نمیاد که من و تو با هم باشیم .-غلط می کنن . مگه دست خودشونه . در همین لحظه سروش شوهر سپیده اومد جلو ..سروش : سپیده جریان چیه .سپیده : عزیزم چیه چرا عصبانی نشون میدی . جریان همونیه که تو الان اونو در دستای من می بینی . دیگه جریان دیگه ای نداریم .سروش : به همین آسونی ؟! امیر اعصابش به هم ریخته بود . همه اونایی که اون دور و بر بودن یا کاملا سکسی بودند یا زنا همه با یه خط نازک شورت و به اصطلاح شورت لاکونی دل مردا رو برده بودن . سپیده : می تونم ازت خواهش کنم بس کنی و بری سراغ یکی از اون زنایی که دور و برت هستند ؟ الان آقا امیر مهمون که چه عرض کنم خونه محرم ما شده . همه فن حریفه به خیلی از کارای فنی وارده . در اصل راننده ماست و کارای دیگه هم ازش بر میاد . سروش : می بینم کارای دیگه اونو ..-میگم سروش عصبی ام نکن .. الان نگاه کن که سحر چه جوری داره کیر عرفانو پیش روی شوهرش ساک می زنه ؟ تازه عرفان هم جزو گروه خوش خیال نیست ..-در عوض سامان هم داره با مادرش سکس می کنه .-عزیز دلم این جا که معامله پایاپای نیست .. تو می تونی بری هر زن دیگه رو هم بچسبی . اگه این عرفان خان مادر نمی داشت چی می شد ؟ دیگه این قدر بد جنس نباش دیگه . فکر کردی در این دنیا خودتی که فقط کیر داری و می تونی حال کنی ؟ این انصاف نیست . باید در وجودت رحم باشه و بدونی که داری چیکار می کنی . در همین لحظه سوسن که دیده بود امیر و دخترش روبروی نگاه تیز و خشمناک دامادش سروش قرار گرفته خودشو به صحنه رسوند و ضمن این که یه چشمکی به امیر زد رو به سروش کرد . گفت داماد گلم این امیر خان دیگه از فردا که چه عرض کنم از همین الان مباشر و مشاور ما هست و ما باید در هر کاری از اون کمک بگیریم . هر چی باشه ما سالهاست که در ایران نبودیم و اون به مسائل روز و اقتصادی کشور بیشتر ازما آشنایی داره .. -ولی مامان تو الان به این شرایط میگی مسائل کشوری ؟ -بیا بریم دا ماد عزیزم . این روزا نسبت به من خیلی بی توجه شدی . دیگه من که نباید بهت بگم .سوسن هم مثل سحر و سپیده که کیر عرفان و امیر رو از زیر و با یه استیل خاصی توی دستشون گرفته بودند در دستش گرفت و روی سروشو به سمت خودش بر گردوند و شروع کرد به ساک زدن .. و اون طرف هم عرفان همچنان از این که مادرشو وسط کیر دو تا مرد می دید هم ناراحت بود و هم کمی راضی .. از این حالت تضادش خودشم تعجب می کرد . حالا شاید بیش از اون چه احساس کنه غیرتی شده نوعی حس حسادت به سراغش اومده بود . چون دوست داشت مهم ترین مسئله زندگی مادرش باشه ولی حالا با وجود مردان زیادی که مادرش با اونا آشنا شده بود حتما بسیاری از ساعتهای روز رو به این فکر می کرد که کی می تونه با اونا باشه . حتی دیگه مثل سابق دست و دلش به کارای آرایشگاه نبود و نمی رفت .سامان و سیامک که در حال کردن فیروزه بودند واسه لحظاتی به امیر و سپیده نگاه می کردند . سامان که برادر سپیده بود و سیامک هم پدرش . حالا پدر و پسر فیروزه رو بغلش کرده به لبه استخر بردند . سامان حس کرد که گاییدن فیروزه داخل آب ممکنه باباشو خسته کنه . عرفان یک بار دیگه کیرشو در دست سحر می دید .. فیروزه اومد بالا و کناره استخر نشست . با اشاره دست و چشم و ابرو و ناز کردن مردا رو یعنی همون دو مردی رو که لحظاتی پیش در حال گاییدن اون بودند به نزد خود فرا خواند . سامان و سیامک دو تایی شون هیجان زده بودند . سامان به باباش گفت که زیر فیروزه دراز بکشه و بکنه توی کسش و خودش از پشت کیرشو می کنه توی کون فیروزه .... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۹۶سیامک و سامان دو تایی شون فیروزه رو اسیر خودشون کرده بودند و امونش نمی دادن .. فیروزه یه نگاهش به عرفان بود که چه عکس العملی نشون میده . سحر هم که دست از سر کیر عرفان بر نمی داشت و از بس با کیر عرفان به سبک جق زدن ور رفته بود عرفان حس می کرد که دیگه کیرش به دست سحر عادت کرده و همش دوست داره که در این حالت حال کنه . .. یه نیم نگاهی هم به قلب کون مامانش داشت که چه جوری دو تا کیر وارد چاک کون فیروزه میشه و اون داخل حرکت می کنه . اون واسه مامانش ارزش زیادی قائل بود . راستش از این که زنای متاهل و دارای کس و کار رو بکنه احساس تاسف که نمی کرد هیچ , راضی هم بود ولی دلشو نداشت که کسی با مامان اون طرف شه .. نه ..نه .. عرفان این قدر خود خواه نباش . تو داری با زن سامان و عروس سیامک خان حال می کنی . خب اونا هم دارن اشتراکی مادرت رو می کنن . چه ایرادی داره ! تازه کلی زن دیگه از خونواده خوش خیال هستن که تو هنوز با اونا طرف نشدی . امیر کمی استرس داشت . انگار یه عده فقط اومده بودن که به اونا زل بزنن .امیر : سپیده جون اینا چرا این جوری می کنن . انگاری که ندید بدیدن . سپیده : ندید بدید که نیستن . خواهش می کنم این جور در مورد اونا حرف نزن و قضاوت نکن . اگه این بلا بر سر خواهر و مادرت میومد تو چه عکس العمل نشون می دادی ؟ امیر : راستش خونواده من یه خونواده با ایمان هستند . نمیگم اون جوری خشک هستن ولی مامان و خواهرم حجابشونو حفظ می کن . می دونم چی میگی سپیده .سپیده : ببین امیر تو به نگاههای اونا کاری نداشته باش . من و تو به اندازه کافی آب بندی شدیم . حالا این تو هستی که باید اونا رو آب بندی کنی . به اندازه کافی به من حال بدی .. یعنی نشون بدی که داری حال میدی و منم باید نشون بدم که دارم حال می کنم . پس اگه می تونی حس بگیر و بریم توی خط طبیعی و مصنوعی .. ولی تا می تونی باید کارایی رو که در اوج هوس نشون میدی این جا هم نشون بدی و با آب و تاب بیشتر و زیاد تر کردن پیاز داغش . امیر : وااااااایییییییی سپیده نگاه کن که سر فیروزه بیچاره دارن چه بلایی میارن ! سپیده : چه بلایی ! انگاری که تو هم تمام حواست به سمت اونه . ولش کن بی خیال این حرفا شو ..امیر خیلی دلش می خواست خودشو برسونه به اون سه نفر . به اندازه کافی با سپیده حال کرده بود . یک بار دیگه هوس فیروزه رو داشت ولی مجبور بود که به حرفای سپیده گوش کنه . هر چند کون و کپل سپیده هم بدک نبود .امیر : عزیزم قمبل کن و زانوهاتو بذار زمین . می خوام با کونت ور برم و پر و پاچه اتو از پایین به بالا و در سمتهای مختلف حرکت بدم ... سپیده : چشم عزیزم .. امیر دو تا دستاشو مثل یه اهرم گذاشت زیر هر کدوم از برش های کون سپیده و اونو با یه تکون های لرزشی و ژله ای طوری به لرزه در آورده یود که برای لحظاتی مردای بیکار به کون سپیده نگاه کرده و با کیراشون بازی می کردن .. امیر : سپییده جون خیلی خاطر خواه داری . خیلی ها طالب کون و کپل تو هستن . سپیده در حالی که سرشو به سمت امیر بر گردونده بود خیلی آروم زیر گوشش زمزمه می کرد عالیه . عالیه همین جوری ادامه بده . بذار بقیه حساب کار دستشون بیاد . این جوری خیلی ها طالبت میشن ..عرفان هم یه لحظه سرشو به سمت سپیده بر گردوند ... سحر : ببینم خوشت میاد ؟ تو که قبلا با هاش آشنا شدی . اگه پسر خوبی باشی و این قدر به مامانت گیر ندی می تونی همه اینا رو داشته باشی . می تونی با هر زن و دختری که در این خونه هستن حال کنی .. یکی میدی هفت هشت تا می گیری تازه صاحب اختیار همون یکی هم نیستی . این جا کسی مالک کسی نیست . جامعه آزاد و دمکراسیه . سپیده : امیر جون حالا تو حریصانه پنجه هاتو بنداز روی کونم .. لا کونمو بازش کن طوری که کسم قشنگ توی دید باشه.. کیرت رو هم بفرست بره به اون جایی که باید بره .اون سمت مردای خونواده که در کنار بعضی زنای بیکار به صحنه های این سه مورد نگاه می کردند بیشتر از دست امیر عصبی بودند و زنا هم حسرت اینو می خوردند که کاش به جای سپیده زیر کیر امیر می بودند .سهیل : بابا بزرگ سپهر ! ببین چقدر این پسره پرروست هنوز نیومده فکر می کنه همه کاره شده ..سپهر : امیر رو میگی دیگه .. آخه عرفان هم تازه وارده . سهیل : ولی شخصیت عرفان فرق می کنه اون خیلی محجوب و خجالتیه . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۹۷سپهر : من نمی دونم چی بگم اگه بخوام حرفی بزنم بهم میگن تو جزو اعضای اصلی خونواده خوش خیال نیستی .سهیل : ولی بابا بزرگ چه فرقی می کنه دختر تو که مامان من باشه عروس این خونواده هست .سپهر : مامانت یعنی دختر من هم داره زیر کیر یکی دیگه از غیر خو ش خیالی ها دست و پا می زنهسهیل : البته بابا بزرگ میگن هرکی بدنش به بدن ما بخوره دیگه میشه جزو خونواده خوش خیال . حالا عرفان رو هم میشه یه خوش خیال حساب کرد . سپهر : ولی از این امیر خوشم نمیاد . .. ستاره زن سپهر .. مادر سحر و مادربزرگ سهیل خودشو رسوند به پدر بزرگ و نوه ... ببینم آقایون شما چرا این جا بیکار وایسادین . یه خورده بجنبین دیگه . نبینم این جوری هاج و واج دارین بقیه رو نگاه می کنین و خودتون کاره ای نیستین . همش دارین بحث غریبه و آشنا رو می کنین . نشون بدین قدرت این خونواده رو که ما از هر لحظه ای برای عشق و حال استفاده می کنیم .سپهر : آره ستاره جون . یادم میاد اون قدیما قبل از این که بریم امریکا توی همین ایران خودمون اگه می خواستیم با یکی به غیر همسرمون باشیم کلی هیاهو و سر و صدا راه میفتاد ولی حالا این مسئله برای ما هضمش خیلی راحت شده . ستاره : خب که چی بازم غیرت بازیت گل کرده ؟ الان خود ایرونی ها پیشرفته تر از اون ور آبی ها شدن . عیب ما ایرونی ها اینه که در هر کاری زیاده روی می کنیم ولی خارجی ها تمام کاراشون رو اصوله . حتی خانواده داری غربی ها خیلی بهتر از ایرانی ها ست یعنی اونا به اصول خونه و خانواده بیشتر معتقدند .. ستاره بین نوه و شوهرش نشست و با هر یک از دستاش شورت یکی رو پایین کشید ستاره : اول مال کدومو بخورم که یه حال اساسی بهم بده ؟ ولی خب احترام شوهر واجبه .. سپهر : ستاره جون این کیر الان پنجاه ساله که مرتب میره توی دهنت و بازم می خواد بره . الان دیگه دور دور جوانانه . سهیل جان کیرت رو بفرست تو دهن مامان بزرگت شاید این جوری یه خورده کمتر حرف بزنه .ستاره : مرد داری عصبی ام می کنی . پیش سهیل جون چرا آبرومونو می بری .. ستاره خیلی قشنگ ساک می زد . ستاره : میگم اون پسره امیر عجب کیری داره . چه با حال داره خواهر شوهر دخترمونو می کنه . سپهر : امان از دست شما زنا که سیرمونی ندارین . تو حالا شصت و پنج سال سنته . بذار کیر سهیل رو توی دهنت . چرا درش اوردی ؟!پسر! مامان بزرگت رو ساکت کن .. نشون بده مرد شدی .. سهیل کیرشو به دهن ستاره مالید .. ستاره هم دهنشو باز کرد و کیرو قاپید . سپهر هم کیرشو به دهن زنش مالوند .. و حالا ستاره دو تا کیر با همو توی دهن داشت وساک زدن واسش سخت شده بود . مردا کیرشونو توی دهن ستاره حرکت می دادن .. سمیر 25 ساله داداش سهیل از کنار زن امریکاییش سلنا دور شد و خودشو رسوند به مادر بزرگش ..سمیر : خوب جمعتون جمعه . ببینم این کیر ما طرفدار نداره ؟سهیل : داداش تو هم وقت گیر آوردی ها . الان دو تا کیر توی دهن مامان بزرگه . دیگه سومی رو که نمی تونه کنار اونا جا بده . پس یه خورده کوتاه بیا .ستاره یه اشاره ای به سمیر زد که بیاد سمت اون . اون عاشق نوه هاش بود . هیچوقت در چنین مواردی اونا رو از خودش دور نمی کرد . یه دستشو دور کیر سمیر لول کرد و اونو به سمت خودش کشوند طوری که پسر نزدیک بود کله پا شه . سلنا که داشت این صحنه ها رو می دید خنده اش گرفت . اونم هوس اینو داشت که بره به سمت امیر .. ولی سپیده هم در حریص بودن دست کمی از مامان سوسنش نداشت . اون مثلا می خواست مردای دیگه رو آب بندی کنه ولی تا اون جایی که می تونست از فرصت ها نهایت استفاده رو می کرد . ساناز خواهر 23 ساله سهیل وسمیر و همسر سیاوش ..خودشو رسوند به اون چهار نفر.. ستاره کیر سمیر رو همچنان توی دستش نگه داشته از انتها تا به ابتداشو حرکت می داد و طوری برای نوه اش جق می زد که سمیر حس کرد اگه خودش می خواست جق بزنه این قدر لذت بخش و نرم نمی تونست این کارو انجام بده .. چشاشو بست تا غرق در لذت انزال شه .. ستاره که حس کرده بود سمیر در حال انزاله مسیر کیر رو به سمت صورت ساناز گرفت .. آب کیر سمیر با فشار روی صورت خواهرش ساناز پاشیده شد .. ستاره حلقه دستشو رو سر کیر سمیر گذاشت تا بیش از این منی اون یه حالت جهشی نداشته باشه . سمیر : آخخخخخخخ جاااااااان چقدر حال میده . مامان بزرگ دستای تو شفا بخشه . ستاره دستشو ول کرد . و یه مقدار از آب کیر رو که در کف دستش جمع شده بود به تنه و سر کیر انتقال داد . به اصطلاح با کیر دستشو پاک کرد . اون همه این کارا رو با مهارت در زمانی که داشت کیر سپهر و سهیل رو ساک می زد انجام داد . یه اشاره ای هم به ساناز زد که کیر خیس داداشش سمیر رو ساک بزنه ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۹۸ستاره همچنان ماهرانه به ساک زدن کیر نوه و شوهرش ادامه می داد .. سامان که سر مست از گاییدن کون فیروزه شده بود دستاشو به سمت بقیه حرکت داده و از اونا می خواست که بجنبن . تحرک داشته باشن . سامان : چرا این جور ساکت نشستین و دارین همدیگه رو نگاه می کنین . تلاش کنین . تحرک داشته باشین . بجنبین . نگاه نکنین که بقیه دارن چیکار می کنن .شما لذت خودتون رو ببرین . شما به خودتون فکر کنین . دنیا قشنگه . دنیا در دستان ماست . در وجود ما ... عرفان که کیرشو توی مقعد سحر فرو کرده بود گفت-ببینم آقا سامان مست کرده ؟سحر : این جوری در مورد شوهرم حرف نزن که به من بر می خوره . اگه بری به عمق حرفاش می بینی که اون چه حرف قشنگی زده . یه حرفی که نشون دهنده انسان دوستی و فر هنگ بالاشه . فداش میشم . شوهر عزیز و دوست داشتنی من . دیگه اون نمی تونست بهتر از این عمل کنه . من به داشتن همچین شوهری افتخار می کنم . یعنی داره میگه نگاه نکنین که دو تا غریبه دارن زنای ما رو می کنن . شما لذت خودتون رو ببرین . به کار دیگران کاری نداشته باشین . کسی رو بر کسی تعلقی نیست . آزادی .. دموکراسی . این همون چیز لذت بخشیه که ما از امریکا یاد گرفتیم . از مهد تمدن و دموکراسی جهان . در اون جا همه آزادن . هیچ اجباری در کار نیست . عرفان داشت به این فکر می کرد که نکنه به کون سحر فشار آورده که داره این جور کس شر میگه . آخه کشوری که خودش بمب اتم داره چه جوری می تونه دم از آزادی و دموکراسی بزنه و بقیه رو نهی کنه ؟ اصلا به چه حقی شیطان بزرگ خودشو لـله دنیا می دونه . بهتره یه خورده بیشتر به این کیرم فشار بیارم . عرفان تا حالا سحر رو بیشتر از کس کرده بود و کمتر به کونش کار داشت . حالا افتاده بود به جون کون سحر .. سهیل و عرفان از ده دوازده متری هم واسه هم دست تکون دادن .. سامان هم یه سلام به اونا داد . سیامک هم که طاقباز دراز کشیده و از زمین به هوا در حال کردن کس فیروزه بود به آسمون آبی و قشنگ و اطرافش نگاه می کرد و از طبیعت لذت می برد . زندگی براش قشنگ شده بود . احساس جوونی می کرد . با این که کس و کون براش کم نبود ولی وجود فیروزه یه تنوعی به وجود آورده بود که می دونست بر روحیه همه مردا اثر داره .سامان : پدر حال می کنی ؟ فقط یادت باشه عرفان جون که الان خونه محرم ما شده و امیر هم دیگه به عنوان یه کارگر یا همراه وارد خونه مون شده . کاری نکنید که اونا فکر کنن خوش خیال ها آدمای بد ذاتی هستند . اونا باید بدونن که ما خوش خیال ترین آدمای این دنیا هستیم .سمیر همچنان کیرشو توی دهن خواهرش ساناز حرکت می داد . سوسن شصت و پنج ساله هم رفت سراغ داماد نوه پسریش سیاوش .. سیاوش شوهر ساناز .. در حالی که حموم آفتاب گرفته بود لاپاشو باز کرد و گفت-سیاوش بیا .. بیا بیکار نشین .. شنیدی که پسر من یعنی پدر زنت چی گفته . گفته که همه باید تحرک داشته باشین . نباید تماشا گر باشین . این جا بهشت کوچک ماست . بهتره با خوشگذرونی های خودمون تبدیل به یه بهشت بزرگش کنیم .سیاوش : امان از دست تو مادر بزرگ . با این که سنت رفته بالا ولی موتورت مثل موتور یه دختر هیجده ساله کار می کنه .-ما بچه کره و روغن حیوانی هستیم نه روغن نباتی های در پیتی . سیاوش کیرشو گرفت به سمت دهن سوسن .. سوسن : من بهت چی گفتم پسر .. روتو زیاد نکن . وقتی بهت گفتم کسمو لیس بزن یعنی فعلا ساک بی ساک . این جا سوسن حرف اولو می زنه . امیر رو هم آوردم این جا کسی نمی تونه به من بگه بالای چشمت ابروست . سیاوش خودشو انداخت روی مادر بزرگ زنش .. در همین لحظه سوسن خودشو کنار کشید .. -چیه مادر جون ..-هیچی هوس کردم کیرت رو ساک بزنم .سیاوش : مگه تو خودت نگفتی که می خوای نشون بدی که همه کاره ای . سوسن : من این جوری نگفتم . ولی الان هم دارم نشون میدم که همه کاره ام و می خوام که با کیرت حال کنم . سوسن با کف دستش چند بار محکم زد به زیر بیضه های سیاوش .. سیاوش حس کرد که دستای سوسن داره جادو می کنه .. علاوه بر این که کیرشو شق تر حس می کرد متوجه شد که قسمت انتهایی کیرش و بیضه هاش کلفت تر شده .. و یه ورم خاصی پیدا کرده . سوسن هم اینو به خوبی متوجه شده بود و بیشتر با اون بازی می کرد . ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی