خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۹۹سیاوش کیرشو اسیر دهن سوسن می دید . سیامک هفتاد ساله که کنار استخر دراز کشیده کیرشو فرو کرده بود توی کس فیروزه و همچنان در حال حرکت دادن خود به سمت بالای بدن فیروزه بود به ناگهان از اون دور زنش سوسنو دید که چه جوری داره کیر سیاوشو ساک می زنه . یه دستی واسش تکون داد و یه هورایی کشید که سوسن متوجه نشد ولی سارا فریاد زد مامان بزرگ .! نگاه کن که بابا بزرگ چقدر ذوق زده شده .خود سارا هم خیلی دوست داشت که خودشو برسونه به یکی از دو نفر عرفان یا امیر ولی سپیده و سحر انگاری خودشو نو به این دو تا پسر قفل کرده .. شده بودند همه کاره اون جا . با این حال سارا براش راحت تر بود که بره سمت مامان سحر خودش و عرفان . با مامانش راحت تر بود تا با عمه سپیده خودش . از اون جایی که کیر امیر واسش تازگی داشت بیشتر دلش می خواست بره سمت کیر اون ولی رفت سمت سحر و عرفان ...سارا : مامان جون سلام فدات شم . مزاحم که نیستم .سحر : چه مزاحمتی اوووووووفففففففف ...کسسسسسم کسسسسسسسسم .. فدای تو دختر گلم شم . دختر ناز من . من الان خودمو کنار می کشم بیای جای من . سارا : نه مامان جونم . فدات شم . من حاضر نیستم که پا جاپای شما بذارم . اصلا این جوری دوست ندارم . سحر: حالا بیا . من که حرفی ندارم .مادر و دختر که با هم این حرفا رو ندارن . عرفان جون ایرادی نداره من پاشم جامو بدم به دخترم سارا؟سحر می دید که سارا یه چشش به صحنه عملیات سپیده و امیره .. با خودش گفت این خواهر شوهرم انگاری اون پسره رو گرفته واسه خودش ول کنش هم نیست . ولی من باید بهش نشون بدم که اگه اون دختر بزرگ خاندان خوش خیاله منم عروسشون هستم , زن پسرشون . در واقع این منم که باید فر ماندهی رو عهده دار باشم .. حالا مادر شوهرم سوسن بزرگتره و خودشو نخود هر آشی می کنه به حرمت پیش کسوت بودن چیزی نمیشه بهش گفت ولی باید برم و به دخترش نشونش بدم .. آروم آروم خودشو از کیر عرفان جدا کرد و میدونو سپرد به دست سارا و عرفان .. سارا هم در همون حالتی قرار گرفت که مامان سحرش قرار داشت . یه حالت قمبلی که عرفان کیرشو بکنه توی کسش .. ولی عرفان هوس کون کرده بود . یه نگاهی به سوراخ کون تنگ سارا انداخت پس از این که کف دستشو روی کس کشید و خیسی کس رو به سمت مقعد فرستاد کیرشو هم گذاشت رو سوراخ کون دختر ... سارا : عرفان می کردی توی کسم دیگه . از همین حالا نفسم بند اومده .. عرفان : عیبی نداره . اولین بارت که نیست ..سارا که یه دختر بود و کمتر از احساسات یک پسر به عنوان غیرتی بودن خبر داشت یا حسش می کرد گفت عرفان جون مامانتو می بینی وسط بابا و بابا بزرگ من چه حالی داره می کنه ؟ اون خیلی خالصانه خودشو. در اختیار اون دو نفر گذاشته . فکر نکنم هیشکی به اندازه اون از عشقبازی لذت ببره .عرفان تا بناگوش سرخ شد . چیزی برای گفتن نداشت . جز این که کیرشو به طرف کون سارا فشار بیاره . و یواش یواش اونو بکنه توی کون اون دختر . سارا : اوووووووخخخخخخ یواش .. یواش .. من همین جا هستم فرار نکردم .. پیش توام . مال خودتم .. عرفان نگاهشو به مادرش دوخته بود . سارا حق داشت . فیروزه با تمام وجود خودشو تسلیم مردان پنجاه و هفتاد ساله کرده بود و چه کیفی هم می کرد . انگاری که دو تا پسر جوون دارن اونو می کنن . اون زیر کیر هر کس دیگه ای قرار می گرف همین حس رو داشت . دلش می خواست با تمام وجودش خودشو تسلیم کنه . هم لذت ببره و هم به طرفش لذت بده . شاید یکی از دلایلی هم که بیشتر مردا دوست داشتن با فیروزه باشن همین بود که اون با تمام وجود و احساسش خودشو تسلیم اونا می کرد و سنگ تموم می ذاشت . اگرم حین عشقبازی گاهی سکوت می کرد حرکات و حتی صدای نفس کشیدنهاش هم لذت بخش بود . ..سحر رسید بالاسر سپیده و امیر ...- خسته نشید دلاوران . شما دو تا چرا این قدر از بقیه فاصله گرفتین ؟ سپیده : دارم یه کاری می کنم که به چند کار بیارزه . اخلاق آقایونو که خبر داری . اونا میگن ده تا زن کمکی از بیرون بیاد و جزو خونواده خوش خیال بشه اما ما وجود یه مرد رو یا قبول نمی کنیم یا به این نون و ماستها نمی پذیریم . هیچی دیگه من دارم جور شما خانوما رو می کشم که جای امیر جونو محکم کنم و تا حالا هم حس می کنم که خیلی موفق شده باشم .سحر : اگه میشه کنار بکش که من راضی به این نیستم که خواهر شوهر دوست داشتنی من خودشو خسته کنه . من می خوام جور خودمو بکشم به اندازه کافی شرمنده مون کردی . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۰۰سپیده حس کرد که سحر داره از راهی وارد میشه که اون نمی تونه کاری کنه . امیر هم متوجه شده بود که این زنا واسش کورس گذاشته بر سرش دارن با هم رقابت می کنن . واسه همین خیلی هم خوشحال بود و سعی می کرد کاری کنه که همه رو راضی نگه داشته باشه . هر وقت هم که نمی دونست چی بگه بهترین کارو سکوت می دونست و حرفی هم نمی زد تا کسی رو از خودش دلگیر کنه . سپیده : خب تو هم می تونی شور و حال خودت رو نشون بدی . ولی تا اون جایی که می دونم داداش سامان من مشکلی با تو که زنش باشی نداره . این سروشه که همش به من گیر میده و من مجبورم جلو چشای اون کاری کنم که زود تر آب بندی شه .سحر: نگران نباش الان بیشتراشون آب بندی شدن . تو نزدیک دو ساعته داری خودت رو برای ما خسته می کنی . آخه ما جواب این خوبی هاتو چه جوری بدیم ؟ یه خورده به فکر اون اندام خوشگلت هم باش دیگه . تا حالا به اندازه کافی به مردای خونه حال دادی و از ت انتظار دارن . به این زودی که نباید اونا رو فرتوت و فرسوده کنی . سپیده : فدات شم زن داداش عزیز . تو غصه منو نخور . خانومایی مثل ما هر قدر با پسرای جوون حال کنن در واقع داروی ضد افسردگی و فرسودگی بهشون تزریق شده سحر : خواهر شوهر گلم ! تو اگه الان بری دکتر میزان مصرف بهت میده .امیر کیرشو از سوراخ سپیده بیرون کشیده بود و منتظر بود که کار اون دو نفر به کجا می کشه و از این فرصت هم استفاده کرده و تا حدودی هم استراحت می کرد و توی دلش به اون دو نفر و بقیه می خندید و به این فکر می کرد که داستانهایی که در مورد سکس فامیلی خونده یا فیلمها ی خارجی رو که در این مورد دیده هیشکدومشون به جذابیت این ماجرای واقعی نمیشن . امیر در عالم خودش بود و به استخر و کناره های اون و گاییده شدن فیروزه توسط دو مرد خیره شده بود که نگهان دید یکی کیرشو با یه دست قاپیده .. یه لحظه وحشت کرد . این کار سحر بود که در ادامه حرفای پزشکی دارویی خودش می خواست واسه خواهر شوهرش سپیده توضیح بده-نگاه کن .. این کیر هم مثل کپسول آنتی بیوتیکه . اگه اضافه بخوری تو رو از پا میندازه . حالا برو یه حالی به بقیه بده . سروش هم به اندازه کافی آب بندی شده . اون خیلی آقاست و بیچاره بی زبو ن . دیگه از اون بخوای گله داشته باشی خیلی بی انصافی . تا سپیده بخواد حرفی بزنه سحر خودشو انداخت رو کیرامیر و کیرشو داخل بدنش قفل کرد . امیر رو زمین و چمنها و طاقباز افتاده بود وسحر کون گنده شو رو کیر و وسط بدنش حرکت می داد . سپیده سعی کرد خودشو کنترل کنه . ولی می دونست که خیلی با امیر بوده . سامان : بابا سیامک یه نگاه به عروس پر تحرک خودت سحر جون بنداز که اگه اون نبود خونواده خوش خیال همه شون راکد بودن . یه لحظه آروم و قرار نداره این زن من . از رو این کیر پا می شه رو اون کیر می شینه .. از رو اون کیر بلند میشه درجا می پره رو یه کیر دیگه . همه رو از خودش هم راضی نگه می داره .. سیامک : پسرم ! فکر کنم خواهرت سپیده رو ناراحت کرده باشه . اون داشت با امیر و کیرش حال می کرد که سحر اومد و امیرو ازش گرفت . سامان : بابا یه خورده هم باید جانب انصافو گرفت .. سپیده و امیر دو ساعتی رو این گوشه و کنارا داشتن با هم حال می کردن . سیامک : سپیده رفته بود سوراخ سنبه های خونه رو نشونش بده . سامان : پدر جونم . من خواهرمو خوب می شناسم . اون داشت سوراخ سنبه های خودشو نشون می داد . به اندازه کافی دیگه حالشو کرده . فیروزه هم که بین جفت کیر پدر و پسر با دمش گردو می شکست ترجیح داده بود که سکوت کنه . ..سامان : بابا جون این چه قیافه ایه که پیدا کردی ..سیامک : پسرم دیگه پیر شدیم . دلمون می خواد که زود انزال شیم و بکپیم . فیروزه : آقا سیا .. شما که بزنم به تخته از دو تا جوون هم بیشتر قوت دارین . الان بیشتر از نیم ساعته که یک ریز و یک ضرب دارین منو می کنین و خم به ابرو نیاوردین . چه داخل آب و چه بیرون از اون .سیامک کیف می کرد از این که فیروزه در مورد اون داره این جور حرف می زنه . دوست داشت حال بیشتری به فیروزه بده . ولی یک لحظه حس کرد که دیگه اختیارش دست خودش نیست و آب کیرش به سمت کس فیروزه راه افتاده . طوری آخ و واخ می کرد این پیر مرد و لذتشو نشون می داد که عرفان متوجه شد که سیامک منی خودشو ریخته توی کس مادرش ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۰۱عرفان خیلی ناراحت نشون می داد . با این که این نهایت عملیات سکسی و اجتناب ناپذیر بود که آب کیر توی کس یا کون ریخته میشه ولی اون هنوز طاقت دیدن صحنه انزال در تن مادرشو نداشت . سارا متوجه شده بود که عرفان چقدر ناراحته .سارا : اوهوی پسر چته . هنوز که کشتی هات غرقه . اتفاقی که نیفتاده . مگه چه خبر شده ؟! خب بابا بزرگم مامانتو فک کرده . تو هم داری با نوه اش حال می کنی . با دخترش حال کردی .. عروسشو کردی . بعدا با کلی از خانومای دیگه فامیلش حال می کنی .. این قدر دیگه به فکر خودت نباش و اخم و تخم نکن این که رسمش نیست عرفان : از آخرین باری که دیدمت تا حالا خیلی بلبل زبون شدی .سارا : همچین میگی آخرین بار که انگاری چند سالی ندیده باشیم . من همین جا بودم پیش خونوادم و جای دوری هم نرفتم .عرفان متوجه بود که سارا حالا فارسی رو خیلی قشنگ تر حرف می زنه . هنوز نگاهش متوجه سمتی بود که مامان فیروزه اش قمبل کرده و سیامک هفتاد ساله از زیر کرده بود توی کس اون .. . سامان هم از بالا خودشو طوری به سمت جلو کشیده بود و روی کون مامان فیروزه عرفان سوار بود که کیر انزال شده سیامک پدر بزرگ سارا به خوبی دیده می شد . سیامک که کارش تموم شده بود کیرشو کشید بیرون و فیروزه هم دستشو گذاشت زیر کسش و کمی هم با کس ور رفت .. عرفان حرصش گرفته بود . دلش می خواست پاشه و مانع این کار مادرش شه . می خواست بگه مامان بسه . جلوی چشای من کس دادی کون دادی و حال کردی حالا دیگه این قدر خو نواده رو تشنه و حریص نشون نده .. منی یک غریبه رو خوردن دیگه چه معنی میده ؟! اگه آب کیر می خواستی من خودم که شب توی خونه بهت می دادم .سارا : عرفان حال نمیدی ها . اگه بخوای این کارو بکنی من پا میشم میرم رو کیر یکی دیگه می شینم . همه دارن با هم خوش می گذرونن . نگاه کن مامان سحر منو بین ؟ چه جوری با این امیر خوش تیپ دو تایی شون دارن حال می کنن . واه این امیر چقدر فعاله ..عرفان : نه اون جوری ها هم که فکر می کنی نیست . اون از اون آب زیر کاه ها و موذی هاست . می خواد خودشو توی خونواده خوش خیال جا کنه .سارا : خب بذار بکنه . چه اشکالی داره ! تو هم اگه می تونی این کار رو انجام بده . ما دوست داریم این کارو بکنیم . انگار نوبرشو آورده . مامانت مگه خونش رنگین تر از خون بقیه هست ؟ همه دارن میدن و می کنن و مامانت هم یکی از اوناست . دیگه این قدر بی جنبه بازی در آوردن نداره . تازه تو یه چیزی به خونواده خوش خیال بدهکاری . می دونی علتش چیه ؟ علتش اینه که خونواده های ایرانی در فقر و نداری و بیچارگی به سر می برن . اگه یه کاری می کردن که شما سیر خورده باشین حالا این جور واسه ما ناز نمی کردین . مقصر شما نیستی .. اون بزرگترای بی فکر ما بودن که حرف یه پیر کفتار نفهمو گوش کرده ریختن خیابونا لاستیک های اضافی رو که این طرف و اون طرف افتاده بود آتیش می زدند . سارا داشت قهر می کرد و می رفت که عرفان دستشو دور کمرش حلقه زد و نذاشت که بره ..سارا : آخ کونم کونم . دردم گرفت یواش تر .. با این حال سارا خودشو انداخت رو زمین و این بار عرفان از روبرو کرد توی کسش عرفان : باز کن باز کن . پا هاتو بازکن . دیگه آخ..آخخخخخخخخ نهههههههه .. حالا این خوبه .. خوشم میاد از این جور عشقبازی کردنا ..عرفان سعی داشت حواسش فقط متوجه سارا باشه . ولی به هر طرف که نگاه می کرد هر کدوم از اونا رو می دید که سخت مشغوله . چند دقیقه ای بود که سوسن همچنان داشت واسه سیاوش شوهر ساناز که نوه اش بود ساک می زد .سارا : چیه حالا داری به سیاوش و مامان بزرگ سوسن من نگاه می کنی ؟ مامان بزرگ رو نگاه . همچین داره کیر سیاوشو ساک می زنه که آدمو به هوس میندازه . عرفان : اگه دوست داری منم کیرمو بکشم و اونو فرو کنم توی کست ...در همین لحظه جیغ کشیدنای فیروزه یک بار دیگه حواس عرفانو پرت کرد . -اووووووخخخخخخ سامان سامان .. آتیش کن . کونمو آتیش کن .. چقدر تو با حال می کنی .. بمالون . روی کسمو بمال .. زود باش .. ورم کرده ...فیروزه از خود بی خود شده بود . با این که داشت کون می داد ولی مرتب دستشو از این سمت به اون سمت تکون می داد و انگاری داره به همه سلام میده و از همه خدا حافظی می کنه .. و عرفان زیر لب می گفت مادر کیر ندیده پاک آبرومونو بردی . باز خوبه که سالها شوهر داشتی و منم این اواخر به اندازه کافی بهت حال دادم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۰۲سارا : عرفان این قدر به مامانت نگاه نکن . اگه کون دادن بده پس تو چرا داری کون منو می کنی ؟ به خونواده خوش خیال رحم نمی کنی . خیلی بدم میاد از این حرکاتی که شما جوانان ایرانی از خودتون نشون میدین . دیگه این قدر خود خواه نباید باشی . سوراخ سوراخه . و کون مادرت با کون مادر من و کون من چه تفاوتی داره ؟!تو زن بابای منو که مادرم باشه کردی .. باهاش حال کردی .. معلومه بابای منم رو کون مامانت سوار میشه و با هاش حال می کنه . این که دیگه ناراحتی نداره .. حالا یه خورده بیشتر بهمون حال بده . الان بابابزرگ سپهر من داره دورخودش می گرده . چقدر خوشش میاد با دختر دخترش حال کنه .عرفان : وقتی که من این جام و پیش تو هستم اصلا از این حرف نمی زنی که کس دیگه ای رو به عنوان شریک خودم انتخاب کنم . ..عرفان یه چهل و پنج درجه ای بدن سارا رو حرکت داد تا فقط خودش بتونه شاهد گاییده شدن مامانش باشه . سامان حالت خودشو عوض کرد و رفت زیر دراز کشید و فیروزه کونشو گذاشت رو سر کیر سامان و اون بازهم کیرشو توی کون فیروزه کرده بود . در این حالت عرفان هم قالب کون مادرشو کامل می دید و هم کیر سامانو که تا نیمه وارد کون مادرش می شد و بر می گشت .. سارا : چت شده عرفان ؟ بازم داری کون ننه تو نگاه می کنی ؟عرفان : سارا جون تو چرا امروز همش به من گیر میدی . تو که خودت می بینی من دارم با تو حال می کنم و تویی که داری به من لذت میدی . فیروزه در حال بوسیدن سامان بود .. مرد دستاشو دور کمر فیروزه چفت کرد و اونو به خودش چسبوند و از سمت پایین چند بار پی در پی کیرشو به داخل کون فیروزه فرستاد . عرفان هم کیرشو به نرمی می کرد توی کون سارا .. سارا : ببین عزیزم .. منم باید ناراحت باشم که بابام داره مامان تو رو می کنه . اگه تو واسه مامانت ناراحتی پس منم باید واسه بابام دلگیر باشم . ولی خودت که می بینی ما این جا داریم عشق می کنیم لذت می بریم . دیگه سخت نمی گیریم . اعصابمون راحته . خودمونو واسه چیزی عذاب نمیدیم . سامان حس کرد که بازم داغ شده .. و فیروزه چشاشو بست تا لذت ریزش آب کیر سامان در کونشو به خوبی احساس کنه و عرفان پسری که هنوز غیرت ایرانی در خونش می جوشید یه نگاهش به کون دختری بود که کیرشو توی اون فرو کرده و یه نگاهش به کون مادری که بابای دختره داشت اونو می گایید ... و دیگه به خوبی می دید که کار کون مامانش هم در اون لحظات تموم شده و سامان یک انزال جانانه رو در کون فیروزه انجام داده .. طوری که وقتی سامان کیرشو از کون فیروزه کشید بیرون زن سریع خودشو بر گردوند . طاقباز کرد دستشو گذاشت زیر کونش تا منی های بر گشتی سامانو در کف دستش جمع کنه و اونا رو بخوره .. عرفان دیگه جوش آورده بود ... دوست داشت در اون لحظات کیرشو از کون سارا می کشید بیرون و اونو توی دهن مامان فیروزه اش فرو می کرد و سرش داد می کشید و می گفت مامان .مامان بخورش هر چی دوست داری بخور .. آب کیر پسرت رو بخور ...امیر و سحر که چند متر دور تر از لبه استخر مشغول سکس بودند . پسر سحر رو روی چمنها از این سو به اون سو می غلتوند . گاه از کون و گاه هم از کس اونو می گایید .. سحر وقتی که به دمر رو زمین قرار گرفت پنجه هاشو به چمنها می فشرد . امیر خودشو انداخت پشتشو و از همون طرف یک بار دیگه فرو کرد توی کونش . ناگهان چشش افتاد به سامان که داشت میومد به سمتشون .امیر : سحر جون شوهرت داره میاد به این طرف . نکنه از دست ما دلخور باشه . یا بخواد کاری کنه که من دیگه نیام به سمت تو .. سحر : آخخخخخخخ تو چیکار به کار سامان داری . کار خودت رو بکن . شوهرم مرد آقاییه . خیلی با فر هنگه . فکرش بازه .. من فکر کنم یه چیز دیگه ای تو کله شه .. سامان : خسته نباشید . امیر خان خسته نباشی ..سامان دستشو به سمت پسری که کیرشو تو کون زنش فرو کرده بود دراز کرد و دو تایی شون با هم دست دادن .. امیر می خواست به احترا م نزدیک شدن شوهر سحر , کیرشو از توی کون سحر بیرون بکشه که زن اجازه همچین کاری رو بهش نداد و گفت من که خیلی راحتم تو هم راحت باش .امیر : سامان خان بی ادبی نشه . سحر جون گفته به همین صورت بمونم . سامان : هر چی اون بگه درسته . فقط یه کاری کردی که به زنم خوش بگذره ؟ زنم ازت راضیه ؟امیر : این طور فکر کنم .. سامان : باید کاری کنی که تمام زنای خونه ازت راضی باشن . این جوری مردا هم به وجود تو عادت می کنن ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۰۳امیر : سامان خان شاید همه مث شما نباشن و این بر داشت رو نکنن . می بینم که یه عده از مردا همون فر هنگ خاص خودشونو دارن . همون تعصبات گذشته رو . درسته که شما از نظر درون فامیلی با هم اتحاد دارید و ناموس خودتون رو به اشتراک گذاشتین و این می تونه خیلی جالب باشه و امید وارم تا یه مدت دیگه در فر هنگ ایران جا بیفته ولی از این که بتونین یه غریبه رو بین خودتون قبول کنین هنوز جا نیفتاده .. سامان : امیر خان ! یه نکته رو هم باید در نظر گرفت که ما ملت ایران همیشه منافع خودمونو در نظر داریم . منظورم از نقطه نظر انفرادیه . مثلا شما الان دارین با خونواده خوش خیال و اعضای خونواده اون حال می کنین . ولی آیا خودتو حاضری که خواهر و مادرت پا به این مجلس بذارن و اونا رو با خونواده ما در اشتراک بذاری ؟ حاضری اونا بیان ؟ می دونم از حس این موضوع مو بر تنت راست میشه .. امیر : نمی دونم چی بگم . هر کاری شروعش سخته . شاید پذیرش این مسئله برای شما هم در آغاز راه خیلی سخت نشون می داد ولی حالا دیگه این طور نباشه .سامان : من نیومدم این جا وقتت رو بگیرم .امیر : سامان خان بفر مایید . من میرم کنار سامان : حالا می خوای سحر جون گوشمو بکشه و بگه که شوهرم نذاشت که خوب با دوست پسرم حال کنم ؟سحر : چرا حالا آبرومو پیش جوون مردم می بری ؟سامان ! من کی از این حرفا زدم و این افکار رو دارم .سامان : شوخی کردم . سحر : می دونم عزیزم . حالا میای ؟ ؟ اگه امیر خان راضی باشه دو تایی تون می تونین یه حال درست و حسابی بهم بدین . خیلی کیف میده کیر شوهر آدم توی تن آدم باشه وقتی که داره با دوست پسرش حال می کنه .. سامان : خوش به حال شما زنا . بازم بگین ما زنا بد بختیم و دنیا فقط واسه ما مردا آفریده شده در حالی که وضع شما از ما مردا خیلی بهتره . دو تا مرد در آن واحد می تونن به شما حال بدن . هم خودشون کیف می کنن و هم شما .. ولی اگه دو تا زن بیان سراغ ما مردا ما چه جوری با هاشون حال کنیم ؟ دو تا کیر که نداریم .. سحر : اووووفففففففف چقدر حرف می زنی ؟ ! اگه می خوای کاری بکنی زود تر مشغول شو که من بیصبرانه منتظرم و می خوام با شوهر جونم حال کنم .. -اوووووووففففففف امان از دست تو زن . همیشه همون سحر شیطون همیشگی هستی . هر چیزی رو که خواستی به دست آوردی ..امیر واسه لحظاتی بود که کیرشو از توی کون سحر در آورده بود و می خواست بدونه که صحبت زن و شوهر و تعارفات اونا به کجا می کشه . سحر یه دستی به سینه شوهرش زد و اونو رو زمین خوابوند و تر جیح داد که بره و رو کیرش بشینه و امیر هم یک بار دیگه از پشت فروکنه توی کون اون . سامان به صورت زنش نگاه می کرد . برای شوهره این تازگی نداشت که زنشو به صورت اشتراکی بکنه البته برای اولین بار بود که در اشتراک با یه مرد غریبه زنشو می گایید . اون هنوز اطلاعی نداشت از این که قبلا عرفان و سهیل هم به صورت دو به یک سحر رو کرده بودند .. امیر هم یه بار دیگه کیرشو به کون سحر مالوند .سامان : امیر خان کون زنم چطوره . ظاهرا خیلی طرفدار داره . امیر می خواست بگه که در میون خونواده خوش خیال بیشتر کونها طرفدار داره و نمیشه گفت که کدوم کون از بقیه بهتره . ولی کون فیروزه رو که از خونواده خوش خیال نبود بر ترین کون می دونست . شاید در قبل بود که می گفتن که کون گنده تر حالش و حال دادنش بیشتره . ولی حالا این تنها فاکتور برتری کون زنان نیست . کون باید تحرک داشته باشه . تازگی و طراوت و در تناسب با کمر یه حالت قوسی شکلی هم داشته باشه که اونو قشنگ بندازه توی دید . اون حرکاتی رو هم که به وقت سکس از خودش نشون میده در زیبایی کون و تحریک آمیز بودن اون اثر داره . امیر خوشحال بود . از این که هم یه شغل خوبی گیر آورده و هم این که می تونه خیلی راحت و بدون این که پول خرج کنه و واسه دختر بازی و جنده بازی پولشو هدر بده با اعضای خونواده خوش خیال حال کنه و تازه کلی طرفدار هم بین زنا داشته باشه . سامان : چه حسی داری سحر .. سحر : حس یه زن خوشبختو که به هر چی که دوست داشته رسیده . دیگه هر خواسته ای که داشته باشم میشه زیر مجموعه تمام اون چیزایی که تا حالا بهش رسیدم .. تو به چی فکر می کنی ؟سامان : به این که وقتی زنم خوشحاله انگاری که تمام خونواده خوشحالن .. یه وقتی فکر نکنی که من مرد بی غیرتی هستم .سحر : تو فهمیده ترین مرد دنیایی ..در اون سمت هم سوسن حسابی خودشو رو کیر سیاوش بالا و پایین می کرد .. ستاره هم نگاش می کرد و می گفت سوسن جون یه خورده واسه ما هم بذار . .... ادامه دارد ...نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۰۴در سمتی دیگه فیروزه به حال خودش رو زمین دراز کشیده بود . یه نگاهش به آسمون بود و یه نگاهش به عرفان که داشت کون سارا دختردومی سامان رو می گایید که دقایقی پیش در حال سکس با اون بود . واسه لحظاتی هم چشاش به امیر و سامان افتاد که دو تایی شون داشتن سحرو می کردند . چشاشو گذاشت رو هم تا کمی آروم بگیره ..یک باردیگه نگاهش به عرفان و سارا افتاد . نگران عرفان بود از این که بی رویه انزال نشه و به خودش ضربه نزنه . و کمی هم نگران بود به خاطر این که عرفان خیلی غیرتی می شد و از این بیم داشت که نکنه پسرش با یکی از اونایی که با هاش در حال سکسه در گیر شه . خودشو به نزد عرفان و سارا رسوند ..سارا : سلام فیروزه جون ..فیروزه : سلام دخترم ..سارا : ببخشید این عرفان همیشه این قدر کله شقه ؟ -مگه چی شده .اون که خیلی مهربونه . خیلی هم سر به زیره ..عرفان اخم کرده سکوت کرده بود . هنوز در شوک اون آب کیر هایی بود که از کس و کون مادرش پس زده حسابی در روحیه اش اثر گذاشته بود .سارا : آخه مامان الان کس من کیر می خواد اون به زور فرو کرده توی کون من ..-حالا دخترم عیبی نداره تو کوتاه بیا ..فیروزه رو کرد به عرفان و گفت ..-پسرم .. این سارا جانه . دختر سامان خانه که باباش بی اندازه به ما لطف داره . اجازه داده از امکانات خونه اش استفاده کنیم و تو الان داری دخترشو هم می کنی .. با زنش بودی و با مادرش و خیلی های دیگه . پس واسه چی این قدر سارا جونو اذیتش می کنی . تو که منو می شناسی وقتی پای عدالت در میون باشه غریب و آشنا جدا نمی کنم . عرفان به یاد حرفایی افتاده بود که سحر بهش زده بود و اون این که اگه فیروزه از دستش عصبی شه ممکنه مانع ورود اون به جمع خونواده خوش خیال شه . فیروزه خودشو به اونا نزدیک تر کرد و یه دستشو گذاشت روی کس سارا و شروع کرد به مالوندن اون .. و دست دیگه شو گذاشت زیر کیر پسرش عرفان دو تا بیضه هاشو کمی مالید بعد از همون جهت به طرف تنه کیر رفت .-عرفان می بینم که خیلی کاری شده .. فقط یادت باشه که این جا هر کی آزاده که هر کاری دلش بخواد انجام بده . هر کی رو که حتما منظورمو گرفتی و هر کاری رو هم که می دونی به چی میگم .عرفان صورتش سرخ شده بود . دوست نداشت که مامانش اونو پیش سارا تحقیر کنه . سارا هم متوجه شده بود که فیروزه چی داره میگه . هر چند از این کار فیروزه خوشحال شده بود ولی دلش نمی خواست که عرفان خجالت بکشه و احساس بدی پیدا کنه . سارا : آخخخخخخخخخ فیروزه جون .. انگشتات داره روی کس من جادو می کنه ..-الان به جای انگشتای من باید کیر عرفان جونم این جا می بود .. فیروزه رو کرد به عرفان و گفت عزیزم مثل این که دیگه از دیدن من خوشحال نمیشی . نشون بده که پسر منی . تو هم یه حالی بده دیگه . تو که منو می شناسی . این یه تیکه رو عرفان متوجه نشد که مادرش اونو تهدید می کنه یا این که فقط داره نیازشو میگه . فیروزه لباشو به لبای عرفان نزدیک کرد . مادر و پسر یه بوسه لب به لب و داغو شروع کرده عرفان هم کف دستشو گذاشته بود روی کس مادرش و چنگ اندازی به اونو شروع کرده بود . پنجه هاشو روی کس نگه می داشت و بعد چند تا از اون انگشتاشو فرو می کرد توی کس فیروزه .. -اووووووففففف پسرم .. پسرم تو خیلی عالی هستی .. همین طور آروم آروم ادامه بده . حال مامانتو بساز . ولی قبلش سارا جونو هم نباید فراموش کنی .. عرفان وقتی انگشتشو توی کس مامانش فرو کرد حس کرد که داخل کس یه چسبندگی هایی داره .. دستشو کشید بیرون .. متوجه شد که یه قسمت از منی پدر بزرگ سارا که توی کس مادرش ریخته شده رو کشیده بیرون .. هر چند تقریبا حل شده نشون می داد ولی چندشش شده بود .. حس عجیبی پیدا کرده بود . بدون این که لباشو از رو لبای مامانش ور داره نگاهشو به کون سارا دوخت .. اسیر خشم شده بود یه فشار رو به جلویی به خودش آورد و سعی کرد حواسشو فقط جفت این کنه که داره از کون سارا .. دختر و نوه سامان و سیامک لذت می بره ..سارا : وااااااییییییی عرفان تو چته .. فیروزه که نگاهش به حالت کیر سهیل بود و لباش رو لبای پسرش , از حالت صورت و حرکات عرفان فهمیده بود که اون داره با نوعی خشم سارا رو می کنه . یه انگشتشو گذاشت روی کیر پسرش .. عرفان در حال انزال و خالی کردن آب کیرش لبای مامانشو گاز می گرفت ..فیروزه : حالا مث یه بچه خوب کیرت رو از توی کون سارا بیرون می کشی و می کنی توی کسش . این قدر دختر مردم رو اذیت نکن دیگه . اون چه گناهی کرده که داری دق دلی تو سر اون خالی می کنی .-مامان اگه بخوام بکنم توی کس توچی ؟ فیروزه : هر کاری یه موقعی داره ...ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۰۵فیروزه نمی دونست جواب پسرشو چی بده . اگه خودشو زیر کیر عرفان قرار می داد براش مسئله ای نبود ولی نمی خواست کاری کنه که سارا احساس کنه اون خود خواهه . آخه حالت و چهره سارا به خوبی نشون می داد که کسش نیاز به کیر داره فیروزه به خوبی در مورد مسائل سکسی تجربه داشت و می دونست که سارا احساس سنگینی می کنه . از طرفی نمی خواست که عرفانو ناراحت کنه . اون به خوبی متوجه بود که پسرش می خواد با کردن اون پیش بقیه احساس غرور و سر بلندی کنه و بگه که اگه شما مادر منو می کنین در نهایت این منم که با اون طرف میشم و اون به اندازه کافی و دلخواه به من حال میده . -عرفان عزیزم . تو نشون بده که می تونی یک زن رو درک کنی و نیاز های اونو به خوبی بر آورده کنی-مامان مگه من این کار رو در مورد تو انجام ندادم ؟ مگه به اندازه کافی بهت حال ندادم ؟!- من که ازت گله ای ندارم . به اندازه کافی باهات حال کردم و می دونم چقدر دوست داشتنی و گل هستی و بی اندازه هم در سکس سنگ تموم می ذاری . ولی الان در مورد سارا فقط کونشو کردی . اون الان احساس سنگینی می کنه . درسته که کون دادن هم لذت داره و میشه از طریق کون دادن هم به اندازه کافی حال کرد ولی شرایطی هست که یک زن نیاز داره به این که سریع تر به ار گاسم برسه و اون حالت از طریق مقعد امکان پذیر نیست اونم در فضایی که هر لحظه یکی می رسه و یه حرکت جدیدی نشون میده . سارا : فیروزه جون من که مشکلی ندارم تازه برام جالبه که ببینم عشقبازی یک مادر و پسر رو . فیروزه : مگه تا حالا سکس سمیر و سهیل رو با مامان سحرت ندیدی ؟سارا : چرا خیلی هم حال کردم . ولی این که دو تا مادر و پسر رو که از خونواده خوش خیال نباشن و با هم سکس کنن ندیدم . فیروزه : پسره دیوونه و لجباز . همیشه با قهر کردن می خوای حقت رو بگیری . تو بزرگ شدی .. باشه . قمبل می کنم از پشت بذار توی کسم و تا دلت می خواد به بقیه نشون بده که چه راحت داری مادرت رو می کنی .عرفان که بهش بر خورده بود قصد داشت بره سمت سارا. فیروزه : چیه بهت بر خورد ؟ حرف حسابو می شنوی تحملشو نداری ؟ زود باش کیرت رو فرو کن توی کسم . سارا جونم کنار من قمبل می کنه .. هر چند لحظه در میون کیرت رو از توی کس من بیرون می کشی و به همون سبک فرو می کنی توی کس سارا جون . تا اونو ار گاسم نکردی همین جور باید اونو بکنی . حالا خودت می دونی . این جوری می تونی به بقیه هم قدرت خودت رو نشون بدی . فیروزه و سارا به یک سبک قمبل کرده بودند . در هر گوشه از خونه و دور استخر دسته جمعی مشغول بودند . عرفان کون قمبل شده و بر جسته مادرشو که دید به طرف کیرش قرار گرفته با اعتماد به نفس خاصی یه نگاهی به اطراف کرد و دوست داشت که بقیه اونو ببینن که داره با مادرش سکس می کنه . سارا هم خودشو به عرفان می مالید تا هنگام سکس پسر با مادرش اونم بی نصیب نمونه .عرفان : سارادهنتو باز کن .. سارا : واااااااااوووووووو کیرت چه کلفت شده ! انگار کون مامانتو دیدی خیلی به هیجان اومدی . همین واسش کافیه ..ولی عرفان کیرشو اول فرو کرد توی دهن سارا و این که اونو تیز وتیز تر و آماده ترش کنه و با یکی دو انزالی که شده بود می دونست تا اون جایی که بخواد می تونه مادرشو بکنه بدون این که انزال شه . -مامان توی کونت فرو کنم ؟فیروزه : با من از این شوخی ها نکن . پسر تو از کون کردن خسته نشدی ؟ من فکر نمی کردم پسر بزرگ کنم و تا این حد هوس کون داشته باشه . حرف من یکیه پسر . بذار توی کسم . به جاهای دیگه اش هم می رسیم . فیروزه رو کرد به سارا و گفت سارا جون دیگه باید ببخشی .. این پسر دیگه از بس مامانی شده فکر می کنه مادرشو خوردن و دیگه مامان تموم شد رفت . تا چند ساعت دیگه توی خونه من و اون با همیم .. نمی دونم چرا این جوری می کنه . الان نگاه کن امیر چه جوون رعنا و پسر گلیه ؟ داره مادرت سحر جونو می کنه .. و بابات هم از زیر داره کسشو می کنه دو تایی با هم رفیق و جورن . داداشات سهیل و سمیر هم هر کدوم یه جورایی سرشون گرمه . بیان مامانی بازی در بیارن ؟ عرفان : مامان بس کن . چرا داری آبروی منو می بری .. فیروزه : من که آبروی تو رو نمی برم . این تویی که با این کارات داری آبروی خودت رو می بری .عرفان که کیرشو از دهن سارا بیرون کشیده بود اونو یه ضرب فرو کرد توی کس مادرش .. فیروزه حس می کرد که این کیر خیلی کلفت تر و جون دار تر از دفعات قبلی به نظر میاد که وارد بدنش شده . تازه روی دیگران انزال هم شده .. فیروزه : آخخخخخخخخ عرفان .. عرفان .. این دیگه چی بود ..تو که مارو گاییدی .. ؟ پسر متوجه شد که یه هفت هشت نفری دارن اونا رو می پان این بار کیرشو کشید عقب و با یه استارت دیگه طوری اونو به انتهای کس مادرش رسوند که فیروزه رو زمین ولو شد ولی عرفان خودشو کنترل کرد تا کیرش از توی کس مادرش بیرون کشیده نشه .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۰۶فیروزه لذت می برد از این که می دید پسرش مردونه داره اونو می کنه . دوست داشت بقیه ببینن که عرفان محصول کار اونه . و این که فیروزه متکی به مردای غریبه نیست . عرفان هم همین حسو داشت . سارا هم رفت به کمک اونا .. سارا : عرفان جون به فکر من نباش . فیروزه جون من لذت می برم از این که می بینم عرفان داره با شما حال می کنه . سارا دستشو به کسش می مالوند و عرفان خودشو انداخته بود رو مادرش رو پشت مادرش حرکت می کرد . طوری که کیرش مشخص نبود . وقتی خودشو بر می گردوند عقب کیرش کاملا میومد عقب وتا جایی هم به طرف جلو حرکت می کرد که کیرش تا به انتهای کس مامان فیروزه اش می رسید .. فیروزه هم خوشش میومد و هم دوست داشت که دیگران بدونن که چقدر لذت می بره . اون متوجه شده بود که غرور پسرشو می تونه با این کارش حفظ کنه . وقتی که عرفان بدونه که مامانش با کیر اون بیشتر حال می کنه تا با کیر مردای دیگه همین می تونه برای عرفان کافی باشه که عقده ای نشه . -وااااااایییییی عرفان عزیزم .. وای پسرم پسر خوش کیرم .. بزن .. بزن .. بکن .. منو بکن .. سر حالم کن . فکر می کنم تازه شروع کردم .. بقیه نگاهها متوجه این مادر و پسر شده بود و تعجب می کردن از سر و صدای اونا .. سحر که از زیر کیر شوهرش و از سوراخ بالا کیر امیر رو توی کونش احساس می کرد گفت این مادر و پسر عجب هیاهویی بر پا کردن . فیروزه همچین می کنه که انگاری امروز کسی اونو نکرده باشه .. سامان : همش به خاطر اینه که با کیر من آب بندی شده .امیر : کاملا درست می فر مایی سامان خان .. سامان : ولی پسر تو هم خیلی بد کیر هستی . وقتی زن خوش کوس من ول کن کیر تو نیست پس بدون که تو دیگه چه اعجوبه ای هستی .. امیر : خواهش می کنم سامان خان . خدا سحر جونو واسه شما حفظ کنه و به پای هم پیر شین که خودش هم تن و بدن هوس انگیزی داره و کونی که اون داره مرده رو از داخل قبرش بلند می کنه . چه برسه به کیر منو .. .سحر : وااااا شما دو تا مردا چه تعارفاتی با هم می کنین . به جای این کارا این قدر حواستون به فیروزه نباشه ..یه نگاهی هم به اون اطراف بندازین که مامان ستاره من چه جوری داره رو کیر جوانان بالا و پایین می کنه . یا مادر شوهر من سوسن رفته رو کیر داماد من سیاوش . آخ که چه خانواده خوش بختی هستیم ما .. امیر : آره ولی حالا می بینم که سه نفر به این خانواده خوشبخت اضافه شده . من و عرفان و فیروزه جون .. سحر : شما نمک و شکر خونواده خوش خیال هستید . فیروزه نگاهشو به آب استخر دوخته بود و در عالم لذت و هوس به حرکات کیر عرفان توی کسش فکر می کرد . به گذشت زمان که بازم دوست داشت زمان در اون لحظات وایسه و اون پیر تر نشه و بتونه از این لحظات نهایت استفاده رو بکنه . در همین لحظه سارا متوجه برادرش سهیل شد که اومد به سمت اونا .دستشو دور کیرش لول کرده بود و اونو به این طرف و اون طرف حرکت می داد و رفت به طرف دهن فیروزه که سارا جلوشو گرفت و اونو روزمین خوابوند ..-داداش فعلا بی خیال فیروزه شو . مگه نمی بینی که مادر و پسر چه حالی دارن با هم می کنن و این جا رو گذاشتن رو سرشون .. تو خجالت نمی کشی که می بینی خواهرت این جا علاف و بیکاره و بهش نمی رسی ؟ سارا خودشو انداخت رو کیر داداش سهیل خودش .. ولی سهیل که اون زیر دراز کشیده بود یه گوشه چشمی هم به کون بر جسته فیروزه داشت که هر وقت عرفان خودشو می کشید عقب مشخص می شد . خیلی هوس کون فیروزه رو کرده بود .. عرفان : مامان حال می کنی ؟ فیروزه : اوخ عزیزم . با تو بیشرا ز بقیه مردا حال می کنم . اگه دونه به دونه این آقایون بیان و باهام سکس کنن ولی شور و هیجان تو عزیز دلم یه حال دیگه ای به آدم میده . فیروزه طوری بلند حرف می زد که سحر و امیر و سامان هم به خوبی حرفای اونا رو می شنیدن . سحر : چه جورم داره قربون صدقه پسرش میره . انگاری که ما پسر نداریم .. سامان : به خاطر خود عرفان داره این کارو می کنه . پسر حسودیه . مادرشو که زیر دست و پای این و اون می بینه یه جوری میشه .امیر خنده اش گرفته بود .-والقعا که پسر کس خلیه . همه دارن مامانشو می کنن اون وقت اون داره این جوری حال می کنه که کیرش حال بیشتری به مادرش میده تا کیر بقیه ... امیر بی اراده قاه قاه می خندید . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۰۷امیر لذت می برد از این که داره به عرفان می خنده . حس می کرد که قدرت اون بیشتره و زنای خونواده خوش خیال با اون بیشتر حال می کنن . ولی سحر از این کارش دلخور شده بود ... یهو از کوره در رفت و طوری سر امیر دادکشید که نزدیک بود پسره از ترس کیرشو ار توی کون سحر بکشه بیرون . بد جوری جا رفته بود .سحر : امیر خان مراقب اخلاق و رفتارت باش . این درست نیست که بخوای با مسخره کردن و خندیدن به یکی دیگه حال کنی . هر کسی واسه خودش یه شخصیتی داره .. این عرفان از اون پسرای ناز و دوست داشتنیه . مامانشو دوست داره .. بازم آفرین به شهامتش که می تونه ببینه مامانش این جاست .. امیر بد جوری جا رفته بود . تر جیح داد که سکوت کنه و چیزی نگه . سحر هم که دیگه متوجه شده بود تونسته منظورشو به امیر حالی کنه دیگه ادامه نداد . سامان هم می خواست یه چیزی بگه هر چی فکر کرد نتونست جملات مناسبی برای اون لحظات پیدا کنه . چون می دونست در مواقعی که زنش سحر عصبانیه بهتره چیزی نگه . عرفان همچنان از این که افتاده رو مادرش و کاملا روش سواره احساس آرامش می کرد ... بقیه اعضای خونواده مدام از رو هم بلند شده و دست عوض می کردند . اونا به این جور سکس کردنا عادت داشتند و زیاد حساسیت نشون نمی دادند . سلنا زن امریکایی سمیر هم خودشو رسوند به برادر شوهر و خواهر شوهرش سهیل و سارا ... انگاری از سارا انتظار داشت که به محض دیدن اون از جاش پا شه و کیر داداششو به اون تعارف کنه .. دید که از این خبرا نیست کونشو گذاشت رو سر سهیل و سرشو هم روبروی سر سارا قرار داد ... سارا که که از حرکت کیر داداش توی کسش به هیجان اومذه بود ا ز هوس زیاد دستشو دور کمر زن داداشش حلقه زد و لبای دو نفرشون رو هم قرار گرفت .. سهیل هم زبونشو به قصد لیس زدن کس و کون سلنا در آورده بود که زن داداشه کونشو بیشتر به سر و صورت و چونه سهیل چسبوند . خوشش میومد . سلنا یه لحظه لباشو کنار کشید و. گفت-اوووووههههه سارا جون .. سهیل جون می خاره .. می خاره .. سارا که دوزاریش افتاده بود و متوجه بود که سلنا کیر می خواد گفت محکم تر بمالون به چونه داداش تا بیشتر حال کنی ... .. امیر که هنوز در شوک حرفای سحر قرار داشت که بابت خندیدن به عرفان سرش داد کشیده بود همین جور ساکت بود و کیرشو با بی حالی توی کون سحر می جنبوند .. سحر : اگه جون حال کردن با منو نداری می تونی جاتو با یکی دیگه از مردایی که با حال تر ن عوض کنی .. امیر به غرورش بر خورده بود .. دستاشو گذاشت زیر سینه های سحر و یه تکونی به بدنش داد .. سامان هم از اون زیر یه نگاهی به امیر انداخت و یه چشمک به اون زد و لباشو هم طوری کرد کرد که زنش سحر متوجه نشه .. می خواست به امیر بگه که سحر رو ببوسه و از دلش در بیاره .. پسر هم که دوزاریش افتاده بود این کارو انجام داد .. سحر هوسش زیاد تر شده بود و با فشار بیشتری کونشو به سمت کیر امیر حرکت می داد ...سامان : عالیه .. عالیه امیر جون .. تو بهترینی .. ..فیروزه : عرفان جون . می دونی چقدر داری به من حال میدی ؟ وقتی می بینم این همه زن این جا هستند و تو داری با من حال می کنی و به اونا توجه نداری وانتخاب اولت من هستم ؟ ..عرفان خودشو کمی عقب کشید و به کون بر جسته مادرش خیره شد .. -مامان اگه تو بخوای همین برام کافیه .. فیروزه : نه عزیزم . مادرت آدم خود خواهی نیست . دوست داره تجربه پسرش زیاد تر شه . هر چقدر عرفان جون من با تجربه تر شه همونو رو من پیاده می کنه ... فیروزه این حرفو واسه خودشم زده بود . چون اگه می خواست رضایت بده که عرفان فقط اونو بکنه و مال اون باشه حتما اونم باید واسه پسرش اختصاصی می شد و به مرد دیگه ای باج نمی داد در حالی که به خونواده خوش خیال عادت کرده زشت بود که کنار بکشه .. اونم در شرایطی که اعضای خونواده احترامشو نگه داشته و به اون بهای زیادی می دادند .عرفان : مامان جونم دوست دارم یه کاری کنم که زود تر سر حال بیای .. طوری جیغ بکشی که همه بدونن داری ار گاسم میشی و پسرت حق مادرشو اداکرده ..فیروزه : فدات شم . من که همیشه از تو راضی هستم ..فیروزه طاقباز کرد و در حالی که به آسمون نگاه می کرد و عرفان هم به روبرو و استخر زیبا خیره شده بود کیرشو فرو می کرد توی کس مادرش و با ضربات رگباری خودش به مامانش امون نمی داد ..فیروزه : نزدیکه ..نزدیکه ..در همین لحظه ستاره شصت و پنج ساله مادر سحر و زن سپهر خان خودشو رسوند به عرفان و فیروزه و به یه تیکه موی بالای کسش که شبیه به یه سبیل کوتاه بود اشاره ای زد و خطاب به فیروزه گفت به نظر تو این جا رو به چه رنگی مش کنم بیشتربهش میاد ؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۰۸فیروزه یه نگاهی به ستاره انداخت که اون حساب کارشو بکنه که دیگه از این سوالات بی مورد و بی موقع نکنه .. چشاشو بست و فقط به حرکات سوزنده کیر پسرش توی کس فکر می کرد . جووووووووون .. ستاره دید که جوابی نگرفته از اون فضا دور شد .. -عرفان جون ادامه بده .. زود باش .. زود باش ..ستاره اومد و حواس منو پرت کرد وگرنه الان ار گاسم شده بودم .. -مامان مامان جون گل من این قدر حرص نخور من الان خودم ردیفت می کنم تا عرفانو داری غم نخور . کیر عرفان معجزه می کنه . دست پرورده خودته مامانی .. جووووووووون .. خیلی حال میده . بازم فکرای عجیب و غریبی به سر فیروزه راه یافته و اون مرتب به این فکر می کرد که مدتیه از کار و کاسبی افتاده .. ولی از بس این عرفان خودشو رو بدن مادرش حرکت می داد که فیروزه حس کرد جز به عشقبازی با پسرش به چیز دیگه ای نمی تونه فکر کنه ... یک بار دیگه چشاشو بست .. می خواست که در لحظات ار گاسم به خلسه ای شیرین بره .. اون حالا ریزش آب هوسشو به خوبی حس می کرد .. با این که می دونست اگه عرفان کیرشو بکشه بیرون اون آب با فشار زیادی می ریزه بیرون ولی تر جیح داد نرم نرمک با لذت از بدنش خارج شده اونو آرومش کنه .. -اوووووووفففففف عزیزم .. پسرم ... حرف نداری .. وااااااییییییی کسسسسسم ..اووووووخخخخخخ .. آخ و واخ کردنای فیروزه ادامه داشت . عرفان در این شرایط لذت می برد از این که مادرش خودشو تا این حد حشری نشون میده و بقیه می بینن که این جوش و خروش های مادرش به خاطر اینه که زیر کیر عرفان قرار داره ..-اوووووووفففففففف مااااااماااااان جونم مامانی .. فدات شم ..فیروزه گرما و سفتی خاص کیر عرفانو احساس می کرد .. اون با این کیر به خوبی آشنایی داشت . پدر عرفان هم هر وقت کیر و کمرش سنگین می شد به همچین حالتی می رسید . باید خودشو تخلیه می کرد تا سبک شه و آروم و قرار بگیره .. فیروزه دوست داشت که عرفان بازم اونو با هیجان بکنه و لذت پس از ار گاسمش در حرکت هم ادامه داشته باشه و دقایقی بعد به خماری بره ولی احساس کرد که با این که پسرش توان ادامه عشقبازی با اونو داره ولی نباید بیشر از این روی اعصاب اون راه بره . می دونست که مردا اوج لذتشون در اینه که آب هوسشونو توی بدن زن یا هر جایی که دوست دارن خالی کنن و عرفان هم دوست داشت که این آب رو توی شکم یا همون کس مامانش بریزه .-عزیزم .. مامان فیروزه تو آب می خواد تشنه شه .. عرفان هم سر و صدا و حرف زدنهاشو شروع کرد به صورتی که بقیه متوجه شن که اون تونسته که مادرشو ار گاسمش کنه .-بگیر فیروزه .. بگیر .. مال پسرته .. کاشته خودته ....امیر و عرفان و سحر مثل بقیه جمعیت به اون مادر و پسر خیره شده می خواستن ببینن که داره چیکار می کنه . کیف می کردن . ولی امیر در این فکر بود که یه سری هم به فیروزه بزنه و یه حالی با این زن بکنه . چون خیلی از اند ام این زن و قسمت کونش خوشش میومد . دوست داشت حال عرفانو هم بگیره . چو ن متوجه شده بود که اون پسر حساسیت عجیبی داره به این که ببینه یکی مامانشو می کنه که شاید خوش کیر تر از اون باشه .امیر : آخخخخخخخخ سحر جون .. سحر جون .. من سوختم .. دیگه تاب ندارم .. دارم میام .. داره میام .. سحر : بیا .. بیا .. با سر برو تو کونم ... ..-فدای اون کونت ... سامان کیف می کرد از این که امیر و زنش این جور دارن قربون صدقه هم میر ن و به هم حال میدن .. اونم کیرشو به سرعت از پایین به سقف کس زنش می کوبوند . و سحر هم در حالی که خوشش میومد و لباشو گاز گرفته بود به ریزش آب کیر دو تا مردی فکر می کرد که جهش کیرشون شروع شده بود سامان قسمت بالای تنه زنشو بغل زده اونو به سمت خودش کشوند و د ر حالی که اونو می بوسید امیر هم دستاشو دور کمر زن سامان حلقه کرده و کیرشو پی در پی فرو می کرد توی کون سحر و می کشید بیرون .. گرمای آب کیر امیر و سامان سحر رو به سر شوق آورده بود .. مردا کیرشونو بیرون کشیده اونو توی دهن سحر فرو کردند و زن حسابی کیرشونو تمیز کرد . امیر یه نگاهی به مسیر فیروزه انداخت . فیروزه درست در حالتی دراز کشیده بود که اون خیلی خوشش میومد . اون به دمر افتاده بود . و باسن برجسته اون رو به آسمون قرار داشت .. یه نگاهی به اطراف انداخت و عرفانو ند ید . الان بهترین موقعی بود که خودشو می رسوند به فیروزه . با این که انزال شده بود ولی تماشای اندام فیروزه شروع هوس دیگه ای بود . .... ادامه دارد ...... نویسنده .... ایرانی