انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 12 از 17:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  17  پسین »

خانواده خوش خیال


زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۰۹

امیر یه نگاهی به دور و برش انداخت . بد جوری رفته بود توی کف فیروزه . وقتی اون باسن بر جسته قمبل شده رو به هواشو دید حسابی وسوسه شده بود که بیفته روش و باهاش حال کنه . می دونست که فیروزه هم از این کار اون لذت می بره ولی نمی دونست که واکنش عرفان چی می تونه باشه . با این که این پسره ننه شو به اندازه کافی گاییده بودند ولی معلوم نبود چرا حساسیت های الکی نشون میده .
فیروزه هم در ناحیه کونش و هم در قسمت کسش احساس سوزش می کرد با این حال یه فانتزی های سکسی هم برای خودش تصور می کرد .. این که یکی دو تا از مردای خونه بیان و با هاش حال کنن ازش لذت ببرن . حتی اونم اگه سیر شده باشه و اشتهای زیادی نداشته باشه ولی از این که بتونه به اونا حال بده کیف کنه خوشش میومدو لذت می برد از این که می دید با وجود میانسالی بقیه با این اندام اون حال کرده خوششون میاد . . حس می کرد که ممکنه چشایی باشه که به بدن اون خیره شده اونو زیر نظر داشته باشه . رو این حساب شکم و وسط بدنشو در همون حالت خوابیده کمی روی زمین حرکت داده به سمت چپ و راست می گردوند تا باسنش هم یه حرکتی کرده باشه ..
امیر که از ده دوازده متری شاهد صحنه بود به شدت هیجان زده شده دستش رفته بود رو کیرش .. باید زود تر تصمیمشو می گرفت . اگه یکی از مردای خونه زود تر وسوسه می شد و می رفت سراغ فیروزه اون وقت سرش بی کلاه می موند و نمی تونست خودشو ببخشه . هرچی دنبال عرفان می گشت نمی تونست اونو پیدا کنه .. خیلی جالب بود هر چند دقیقه یک بار که به جمعیت نگاه می کرد می دید چند تا تغییر در ترکیب آمیزش اونا پیدا شده .. مثلا سلنا که پنج دقیقه پیش داشت با یکی سکس می کرد الان یارشو عوض کرده بود ..
این عرفان کجا می تونه رفته باشه ... یه لحظه متوجه شد که سحر و مادرش ستاره و مادرشوهرش سوسن دارن با یکی ور میرن و قلقلکش میدن . یکی داره با سینه هاش ور میره و یکی هم کیرشو گرفته توی دستش و از این سمت به اون سمت تکون میده . الان بهترین موقعیتی بود که بره به سمت فیروزه ..
امیر خودشو به یه گوشه ای هم کشیده بود که کمتر توی دید باشه ولی خودش بتونه به خوبی ببینه . چون می دونست که طرفدار زیاد داره واگه یکی بیاد طرفش نمی تونه اونو به خاطر فیروزه رهاش کنه و این از ادب به دوره .. قد مهاشو تند کرد ..
فیروزه صدای حرکت پاهای مردی رو می شنید .. به هیجان اومده بود .. با این که به اندازه کافی ار گاسم شده بود ولی هر کیر تازه و جدید رو برای خودش یه هیجانی تازه می دونست . دوست داشت سرشو بر گردونه عقب تا ببینه اون کیه . فقط می تونست چند تایی رو که نیستن بدونه .. چون سهیل و سمیر و سپهر رو می دید .. چه خوب می شه اگه امیر باشه .. خودشو برسونه به اون جا .. آخخخخخخ اگه سحر دست از سرش بر داشته باشه .. وای چی میشه! ...
دستایی رو رو شونه هاش حس کرد .. بعد اون دستا اومد پایین تر روی کمرش قرار گرفت .
امیر کیرش کاملا شق شده بود . دیگه به این فکر نمی کرد که عرفان چه احساسی می تونه داشته باشه . اصلا مادرش آزاده می تونه زیر هر کیری که دوست داره بخوابه .. تا همین حالا ش هم به چند نفر حال داده و اونم یکی دیگه . امیر خیلی دوست نشون بده که زنا واسه حال کردن بیش از هر کس دیگه ای می تونن رو اون حساب کنن . فیروزه دستای اون پسرو روی کونش حس می کرد . دوست داشت اون دستا زود تر کونشو از وسط باز کنه .. امیر دفعه پیش که فیروزه رو توی فروشگاه کرده بود خیلی سرعتی کار کرده و دوست داشت که خیلی بیشتر از اینا با هاش حال کنه .
فیروزه انگشت شست امیر رو روی سوراخ کونش احساس می کرد و در همون حال چهار تا انگشت دیگه دست راست امیر روی کس فیروزه قرار گرفته بود .. فیروزه سرشو بر گردوند عقب .. دیگه اون چند درصد شکی هم که داشت بر طرف شد . بی اختیار لبخندی گوشه لباش نقش بست . امیر کف دست چپشو هم گذاشت روی کون فیروزه ..
سرعت حرکت انگشتا توی کس و کون فیروزه زیاد شده بود .. زن جیغ زدنو شروع کرده بود ..
امیر : فیروزه جون .. یواش تر تو چقدر حشری هستی ..
فیروزه : بذار من حالمو بکنم . هوسمو نشون بدم ..
امیر : اگه عرفان پاشه بیاد این جا الم شنگه به پا کنه چی ؟!
فیروزه : گوشاشو می کشم .. اصلا دیگه به کیرش اجازه نمیدم پاشو به این مجالس بذاره . غلط کرده بخواد تو کارای من دخالتی کنه . کاری می کنم که خایه هاش جفت شه .. ولی پسرمه خیلی دوستش دارم . باید بهش احترام بذارم . اما در این مجالسی که جنبه عمومی داره دیگه نباید این قدر پررو بازی در بیاره . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۱۰

عرفان از اون دور سر و صدای مادر و جیغ اونو شنید . خیلی ناراحت شد .. مدام می خواست سرشو بلند کنه و ببینه چی به چیه ولی انگاری زنا اونو همچین محاصره اش کرده بودند که اون نمی تونست هیچ حرکتی داشته باشه .
سحر : چته پسر مگه بهت نگفتم باید چیکار کنی و چیکار نکنی ..
ستاره : اوف عرفان جون دنیا رو ببین ..
سوسن : پسر انگار این تویی که فقط مامان داری . نگاه کن الان ستاره جون داره باتو حال می کنه . سحر دخترشه .. بیاد بگه چی به چیه ؟ یا قربونش برم سحر, مامان سهیل و سمیره . بیان این جا یقه تو رو بگیرن ؟
ولی عرفان حساسیت زیادی داشت . اون حالا بیش از اونی که واسه این ناراحت باشه که چرا کیری در کس و کون مامانش قرار می گیره از این ناراحت بود که نکنه یکی با مامانش حال کنه که از عرفان بهتر باشه و لذت بیشتری به مادرش بده . حیف که نمی تونست به خوبی استیل و سبک عشقبازی اون دو نفر رو ببینه ... امیر همچنان با بدن فیروزه ور می رفت ..
فیروزه : عزیزم .. آقا خوشگله نگران نباش . من عرفانو می دونم چیکارش کنم . اونو آدمش می کنم اگه بخواد رو حرف مامانش حرف بیاره . کیرشو می چلونم و هر چی که آب داره خالیش می کنم وبه اون اجازه نمیدم که بخواد با زن دیگه ای باشه . اون از همین کس من زده بیرون . حالا اختیار داری این کس رومی کنه ؟! وروجک عوضی . فکر کرده ..
امیر : حالا فیروزه جون این قدر خودت رو عصبی نکن هنوز که هیچی نشده همه چی امن و امانه .
فیروزه : بگو چه جوری دوست داری ؟! ازچه حالتی بیشتر خوشت میاد ؟
-من از یه فیروزه فعال و خوش کون خیلی خوشم میاد ..
-آخخخخخخ بگو .. بازم بگو .. راستشو بگو .. از حالت کدوم کون بیشتر خوشت میاد امیر : فقط تو ..فقط از حالت کون تو .. عزیز دلم . ازکون تو بیشتر خوشم میاد . به من جون میده .. هیجان میده .. اگه با تمام زنای این خونه هم حال کنم وقتی استیل کونتو می بینم به هیجان میام دلم می خواد که دوباره فعال شم ..
امیر سرعت چهار تا انگشت توی کس و انگشت شست توی کون فیروزه رو زیاد کرده بود و زن همچنان جیغ می کشید .. اون سه تا زن عرفان رو ساندویچش کرده بودند .
عرفان : میگم نکنه سر مامان من بلایی اومده باشه و اون نیاز به کمک داشته باشه .. سحر : نه عزیزم فدات شم . اون اگه کمک می خواست خب جیغ می کشید و می گفت کمک ..
سوسن : من می دونم اون چی می خواد ..
ستاره : اون کیر می خواد ..
عرفان : من که همین الان به مامان فیروزه ام رسوندم ..
سوسن : پسر تو الان به چیز خوبی اشاره کردی . به مامانت کیر زدی و اومدی این جا داری به ما کیر می زنی . یعنی این که سیر نشدی و تنوع طلبی . خب همینو هم باید برای مامانت بخوای دیگه . یه خورده خوب فکر کن ؟ واقعا که شما مردا چقدر خود خواهین . باز خوبه که مردای ما از وقتی که رفتن اون ور آب تونستن با شخصیت و با فر هنگ شن .
عرفان حس می کرد که این زنا هر چی از زبونشون در میاد همین جور دارن نثارش می کنن . چاره ای نداشت که به حال دادنای اون سه نفر توجه کنه . سحر و ستاره و سوسن به نوبت کیر عرفانو می ذاشتن توی دهنشون . سوسن دستشو گذاشته بود زیر بیضه های عرفان و کیر رو از تنه تکون می داد . درست مثل یک درختی که اونو باد تکون داده باشه . ستاره هم رو بدن عرفان خم شده و اون کیر رو گذاشت توی دهنش عرفان : واااااااییییی اووووووففففففف چقدر شما خانوما با حالین! یه جوری به آدم حال می دین که دوست دارم همین جا درازبکشم و و بخوابم .
سحر هم گفت پس دیگه مامان بی مامان .. خجالت هم نمی کشی کل خونواده خوش خیالو گاییدی و یکی مامانت به گاییدن رفت دیگه این قدر الم شنگه به پا کردن نداره !. کف دستای سحر رو سینه های عرفان قرار گرفت .. سحر سرشو گذاشته بود رو سینه های اون .. عرفان سرش رو زمین قرار داشت . حالا می تونست دید بهتری نسبت به امیر و مامان فیروزه اش داشته باشه . فیروزه با یه استیل سگی با زانو ی قرار گرفته بر روی زمین کونشو به طرف کیر امیر گرفته منتظر یه حرکتی از طرف پسر بود .. و باز به این فکر می کرد که وقتی زن هم بخواد مثل یک مرد تنوع طلب باشه هیچی جلو دارش نیست و می تونه از لحظه های زندگی به نحو احسن استفاده کنه .. دستای امیر رو حس می کرد که چه جوری کونشو باز کرده .. یک لحظه حس کرد یه چیز سنگین و کلفتی روی بریدگی و شکاف کس اون فشار آورده و یک ضرب تا به انتهای کس رفته . امیر بالاخره کیرشو تا به انتها فرو کرده بود توی کس فیروزه .. و با هر ضربه ای که به کونش می زد دوست داشت که کونشو بلرزونه ... ادامه دارد ... نویسنتده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۱۱

نگاه امیر همچنان به کون فیروزه بود .. انگار زیر نور قوی آسمون و خورشید طلایی درخشش خاصی پیدا کرده بود . ..
فیروزه : جووووووووووون .. جوووووون پسر کونو داری ؟ از این بهتر کجا می خوای پیدا کنی ؟
فیروزه با چرخش های افسونگرانه کون واسه اون پسر جوون قر می داد .. در عالم رو یا و فانتزی خود می دید که امیر دارای چند کیر شده یکی رو فرو کرده توی دهنش و یکی هم رفته کونش ... چند تاکیر امیر رو هم گرفته توی دستاش و داره با همه اونا حال می کنه ...
ار گاسم شدنهای پی در پی فیروزه سبب شده بود که اون با این که از سکس با امیر لذت می برد ولی حس می کرد که به این زودیها نتونه ارضا شده ولی خیلی خوشش میومد از تماس کیر امیر با فضای بیرونی کس خودش و اون حالتی که انگار داغش می کرد و به وقت بیرون کشیده شدن , هوس رو به سمت عقب می آورد و با یه آتیش خاصی اونو به تمام بدنش پخش می کرد .. با این که سه تا زن افتاده بودند رو عرفان ولی اون همچنان نگاه ویژه ای به مادرش داشت ومی خواست ببینه این پسر تا چه اندازه داره به مادزش حال میده و فیروزه جونش چقدر داره کیف می کنه . حالا یه خوبی می تونست حس کنه که خیلی راحت تر می تونه وجود کیر سیامک یا سپهر 65 ساله رو در بدن مادرش بهتر احساس کنه تا جوانانی رو که می تونستن مادرشو به اوج لذت برسونن .
سوسن : عرفان کاری نکن که تو رو تنبیهت کنم ها .. یه طناب میارم می بندم به ته کیرت .. طوری که سر کیرت کبود شه و چند دقیقه ای بهش خون نرسه .. چشات در آد . چند بار باید بهت بگم این قدر حواست به مادرت نباشه . مگه بابات وقتی داشت ننه ات رو می گایید و می خواست تو رو به دنیا بیاره از تو. اجازه گرفت ؟ یا بهتره بگم که ننه ات از تو اجازه گرفت که گاییده شه ؟ اون خودش کس و کون داره واختیار . یا مگه من که می خواستم امیر کیر طلا رو با خودم بیارم این جا از پسرم سامان اجازه گرفتم ؟ شوهرم سیامک جرات نداشت به من بگه بالای چشمت ابروست . خایه هاشونو جفت می کردم به هم می دوختم اگه می خواستن یه غلط کاری بکنن .
سوسن طوری به عرفان تشر رفت که پسر ساکت شد و تر جیح داد که دیگه چیزی نگه .. عرفان داشت به این فکر می کرد که یه چیزی هم دستی بده شده . ولی حرفا ی سوسنو خیلی منطقی احساس می کرد . سحر و ستاره هم که دیگه رو حرف سوسن نمی تونستن حرفی بیارن . چون به نظر اونا این زن کاملا داشت منطقی حرف می زد .. سحر خطاب به مادر شوهرش سوسن گفت
-مامان اگه خسته هستین پاشین من بیام جای شما ..
سوسن : نه سحر جون . کس و کون مادر شوهرت عین یک موتور نو کار می کنه . کس و کون هم همون کس و کون های قدیم . اصلا احساس خستگی نمی کنه . تازگی و طراوتو می بینی؟! همین جور داره به کیر های مختلف حال میده و همون شادابی خودشو داره .
سحر یه نگاهی به کون سوسن انداخت و با این که اونو خیلی تر و تازه می دید ولی کشیدگی پوستها و چرو کیدگی اون در بعضی از قسمتها مشخص بود . با این حال دستاشو گذاشت رو کون مادر شوهره تا هنگامی که سوار بر کیر عرفان یه حالتای رفت و بر گشتی بالا و پایینی داره بتونه از این حرکات خودش بیشتر لذت ببره . ستاره هم خودشو رسونده بود بالای سر عرفان و لباشو رو لبای اون پسر قرار داده بود طوری که جلوی دید عرفانو گرفته و اون پسر نمی تونست صحنه کس دادن مادرشو ببینه ..
چه غوغایی بود ! بقیه بر و بچه های خونه یه گوشه ای مراسم رقص و آواز به راه انداخته بودند و طوری که انگار یه جشن مفصلی اون جا بر پا شده باشه .
سیامک : بچه ها نکنه این جوری که شلوغش کردین بیان بریزن خونه ما .
سپیده : بابا جون هیچ غلطی نمی تونن یکنن مگه شهر شهر هرته ..
سروش هم که در حال حال کردن با زنش سپیده بودبه پدرزنش گفت
-بابا خودم تو روشون وای می ایستم ..
سیامک : داماد گلم کیرت تا اونا رو ببینه خشک میشه . خیلی ها از این حرفا زدن اما همین که تا چششون به اونا افتاد دیگه نتونستن کاری کنن و دست و پا شونو گم کردن . ..
فیروزه : امیر جون چیکار داری می کنی ؟ فکر می کنم که کیرت یک متر شده .. اووووووخخخخخخخ .. خیلی کلفت شده .. چقدر درازه .. بغلش بزن .. کونمو بغلش بزن ...
حالا فیروزه طوری با صدای بلند جیغ می کشید که حتی با وجود سر و صدای ساز و آواز و خوندن خیلی از بر و بچه های خونواده خوش خیال , عرفان به خوبی می تونست صدای مادرشو بشنوه . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۱۲

امیر که ناله ها و سر و صداهای فیروزه رو می شنید سرعت فرو کردن کیرش توی کس فیروزه رو بیشتر می کرد و در هر ضربه هم سعی می کرد اونو تا به انتها توی کس فیروزه فرو کنه . وقتی هم که در آخر کار انتهای تنش به کون اون زن می خورد احساس می کرد که هوس تمام قسمتای شکم و بدنشو داغ کرده .. فیروزه هم از پشت کونشو به سمت کیر امیر پرت می کرد ...
فیروزه : جووووووووون ..جوووووووون .. کیر بده .. کیر بده ..
امیر : بگیرش همش مال خودت ..
عرفان مدام تقلا می کرد که ستاره لباشو از رو لباش بر داره تا یه نگاهی به سمت مادرش بندازه و ببینه که چی به چیه .. ولی امکان پذیر نبود . یه زن میانسال و دو زن پیر محاصره اش کرده امانشو بریده بودند و اون حتی به زور نفس می کشید . فقط بالا پایین رفتن سوسن رو روی کیرش به خوبی احساس می کرد . پیرزن 65 ساله عجب قوتی داشت که همین جور خودشو با لذت روی کیر عرفان حرکت می داد و تازه یه چیزی هم از این فیروزه طلبکار بود .
سوسن : سحر جون حواست باشه که امیر کی از روی کون فیروزه پا میشه که برم سمتش . این عرفان هم واسه مادرش بی قراری می کنه همون بره رو هیکل مامانش دراز بکشه بد نیست . ولی عرفان جون مامانت عجب اشتهایی داره . از اون وقت تا حالا همین طور داره سیر سیر کیر می خوره و بازم جا داره و فکر کنم اگه تا صبح اونو بکنن ول کن نباشه . خیلی هم جون داره .. یه کمی هم به فکر ما باشه دیگه . اون کاری نمی کنه که بهش بد بگذره . خلاصه باید دست ما رو بگیره و هوای ما رو داشته باشه . عرفان جون وقتی رسیدی خونه به مامانت بگو .. چشش که به یه کیر جوون و جوندار افتاد دیگه نباید رفاقت و حق همسایگی رو از یاد ببره ..
سحر : حالا مامان این قدر هم فیروزه جونمو نمیشه تقصیر کار گرفت . این امیر خودش رفت سمت اون ..
سوسن : حق با شماست دخترم .. ولی فیروزه هم کونشو عین سریش چسبونده به کیر این پسره . رضایت بده هم نیست . وای این عرفان هم عجب کیر توپی داره . من کلا از کیر های زیر سی سال خیلی خوشم میاد . خوب می تونن به آدم حال بدن .
سحر : مامان جون .. اگه کیر عرفان توپه پس چرا این قدر از کیر امیر میگی و روحیه این پسر گلو ضعیف می کنی ؟
-این پسر روحیه اش ضعیف بشو نیست . از بس دوست داشتنی و نازه . مگه اون خودش عاشق کس و کون های متنوع نیست ؟ .
سپیده و سروش هم حسابی غرق هم شده بودند .
سپیده : میگم عزیزم از بس من و تو با بقیه بودیم انگار داریم همدیگه رو فراموش می کنیم که ما با هم زن و شوهریم .
سروش : آره راست گفتی عزیزم . باید هر چند وقت در میون با همدیگه هم یه سکسی بکنیم و یاد مون نره که من و تو شریک زندگی همیم .
سپیده : ولی خودمونیم این جوری هم یه هیجان خاصی داره که آدم وقتی میره با بقیه سکس می کنه و بر می گرده پیش شریک خودش بخوابه حس می کنه داره با دوست پسر یا دوست دختر و معشوقه خودش حال می کنه ... اوخ اوخ .. اون جا رو نگاه کن . اون دو تازه وارد این جا رو گذاشتن رو کولشون . چه حالی دارن می کنن . فیروزه رو ببین چه جوری با کونش و از پشت داره امیر رو پرت می کنه . اوخ این پسره رو ! عجب کیری داره !
سروش : انگار نه انگار که یک ساعت پیش داشته تو زن خوشگل منو می گاییده . چه عشقی هم می کنه . هر چی هم می کنه سیر نمیشه .. من فکر می کردم زن من به اندازه کافی پسر مردم رو سیرش کرده ... چیه بازم هوس کردی بری زیر کیر یه غریبه ؟
سپیده : نه عزیزم . حالا می خوام بیام رو کیر سروش خوشگله خودم بشینم . هر وقت باشه باید تو رو داشته باشم . سپیده و سروش با حرفای عاشقونه و هوس آلودانه خودشون به آغوش هم خزیدند . امیر هم دوست نداشت که فیروزه رو سر و ته کنه . از نگاه کردن و کف دست به دو طرف کون فیروزه زدن خسته نمی شد . در طرف دیگه شهر, خونواده ای نگران چشم به راه امیر بودند . ارسلان پدر امیر که حدود پنجاه سالش بود و فرخ لقا زنش هم که نمونه یک زن خانه دار ایرانی بود .. وضع مالی ارسلان بد نبود . تا حالا یکی دوبار یه سرمایه ای در اختیار امیر گذاشته بود که کار کنه و لی پسر همه رو سر کس و کون بازی و رفیق بازی به هدر داده بود . علاوه بر خونه ویلایی که داشتند یه آپار تمان هم داشت که اونو اجاره داده بود ..ارسلان کار مند بازنشسته بود و خرید و فروش آزاد هم انجام می داد..ملک و جنس و.. ... چند وقت پیش از دست امیر یه سکته خفیفی هم کرده بود .. آخه اون تنها پسرش بود . یه ته تغاری که پاک اعصابشو ریخته بود به هم .. واسه همین تمایلات جنسی اونم کم شده بود . فرخ لقا هم که بیشتر به خانومای مذهبی و پای بند مسائل دینی می خورد تا این که بخواد سانتی مانتال بازی در بیاره ... ارسلان : این پسره معلوم نیست داره چیکار می کنه .. فکر کنم بازم رفته دنبال عیاشی . زنگ زدم فروشگاه میگه چند ساعت بود و رفت ...
فرخ لقا : به من گفت که یک کار نون و آبدار به گیرش افتاده ...
ارسلان : دروغ میگه پدرسگ .. آدم ده تا دختر بزرگ کنه و یه پسر مثل امیر بزرگ نکنه ..دو تا دختر شوهر دادیم گفتیم پشتمون سبک شه . حالا باید این یه دونه رو تحملش کنیم . خیلی نگرانشم .. دیوونه ام می کنه ..
فرخ لقا : من که به وقت عبادت همیشه دعاش می کنم ..
ارسلان : از برکت دعاهای توست که به همچین روزی رسیدیم .
فرخ لقا : حالا داری منو مسخره می کنی ؟ باشه براش یه زنگی می زنم . اگه نگفت کجاست من خودم پا میشم میرم فروشگاه تحقیق ... میگن یکی اونو دیده که با چند تا مشتری زن سوار ماشین شده .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۱۳

ارسلان : دیدی من گفتم به این پسره اصلا نمیشه اعتماد کرد .. تو می گفتی اونو بیارم پیش خودم خرید و فروش اموال منقول و غیر منقول و چیزای دیگه ..
فرخ لقا : عوضش اون جوری دیگه این استرس ها رو نداشتیم ..
-ولی به جای کاسبی همش باید در پی این مسئله می بودم که آقا چیکار می کنه . سر و گوشش کجا می جنبه و چه غلطی می کنه ! تو خیلی لوسش کردی فرخ لقا . گفتی یه دونه پسره و هر چی می خواد واسش فراهم کردی . اگه همون روز که متوجه شدی دوست دختر گرفته می زدی توی سرش دیگه همچین وضعیتی نمی داشتیم . ولی تو نخواستی قبول کنی که باید دمشو قیچی کنی .. چند تا بارش کردی ولی سر آخر چی گفتی ؟ تو یک زن مذهبی اومدی این حرفا رو تحویلم دادی که مرد من نشستم بر رسی کردم و دیدم که حالا جامعه طوری شده که دخترا و پسرا با هم چت می کنن و تلفن می زنن و از این حرفا .. و این خوبیش اینه که این جوری تخلیه میشن . دیگه از همدیگه یک بت نمی سازن . یه مدت که بگذره همه چی فراموش میشه . حالا نتیجه شو داریم می بینیم . چی فراموش شده . بیا و ببین . این پسر روز به روز داره هوسباز تر میشه . تو هم فقط بلدی دعاش کنی . تسبیح بزنی . اینا چه به دردت و به درد من و پسرت می خوره . امیرمیره شکم یکی رو بالا میاره و باید همونو بگیره . حالا به درک .. اما اگه عروسمون یه دختر بد باشه چی ؟
فرخ لقا : بس کن ارسلان . دیوونه ام کزدی . چرا همه کاسه کوزه ها رو سر من می شکنی . من یک زنم . تو که باباش بودی و باید بیشتر به یه دونه پسرت توجه می داشتی می رفتی دنبال تفریح و عیش و نوشت . هیچوقت نشستی چهار کلام حرف درست و حسابی با این پسرت زدی ؟ نشستی ببینی مشکلاتش چیه ؟
ارسلان : یک مرد , جنس خراب مرد رو می شناسه . ولی اون می تونست با صحبتای تو آروم تر شه . سر به زیر شه ..
- از دست تو دق اومدم من . آخرشم کار خودمه . ..
امیر همچنان فیروزه رو به توپ بسته بود .. سروش در حالی پاهای زنش سپیده رو انداخته بود رو شونه هاش و کیرشو به سمت جلو و انتهای کس پرت می کرد گفت ببینم این موبایل که این گوشه افتاده و چراغش خاموش و روشن میشه مال کیه ؟ ..
-نمی دونم .. آها مال امیره .. یه وقت گوشی رو نگیری ها ... برو بده به این پسره ببینه کی واسش زنگ زده . طفلک خیلی هم نگران بود از این که پدرش گیر نده و نگه که چرا محل کار قبلی ات رو ول کردی ..
سروش : ما چیکار به کار مردم داریم . اونا خودشون می دونن و خودشون .ربطی به ما نداره .
سروش گوشی رو به امیر رسوند ...
سروش : امیر خان خوب داری حال می کنی .. فقط یادت باشه صبح یه سری کارایی داریم که باید این جا انجام بدی . رانندگی به جای خود .. باغبونی و امور فنی و سیمکشی و ...
امیر نمی فهمید که سروش چی داره میگه .. ولی همینو می دونست که صبح تا غروبو باید در همین جا سر کنه و مگه زنا می ذارن که اون رو کارای متفرقه غیر کس و کون کردن وقت تلف کنه ؟ واسه همین خیالش نبود که سروش چی داره میگه ... سروش با دقت به کون فیروزه نگاه می کرد و کیر امیر که می رفت به ته کسش و برمی گشت . به خودش گفت بی خود نیست که این پسره دلشو نداره که از رو کونش پا شه ... امیر در میان صدای ساز و آواز گوشی رو بر داشت و یک زنگی به خونه زد -الو مامان کاری داشتی ؟
فرخ لقا : کجایی پسر چرا گوشی رو نمی گیری . پدر نگران توست . میگه کار به اون خوبی رو چرا ولش کردی ..
-مامان اون جا زیاد حقوق نمی دادند .کارش همش سر پایی بود . ولی این جا کار نشستنی هم داره . تنوع داره . در آمدش چند برابره ..
-کارش چی هست ..
-من راننده اختصاصی یه خونه بزرگ و پرجمعیت خونوادگی شدم . امور داخلی خونه رو هم تا بتونم انجام میدم . تازه چند ساعته مشغول شدم .
-این صدای ساز و آواز و ترانه چیه .. این جا مهمونی و جشنیه ؟
-نه مامان . ما که نمی تونیم به مردم گیر بدیم . الان اون شیخ عمامه دارش کلی ساز و آواز گوش می کنه . تو مامان گلم انگار هنوز در عصر تولد جنتی زندگی می کنی .. -وااااایییییی پسرم .. از این حرفا نزن . میگن تلفنا کنترل شده هست .. ..
سروش یه نگاه دیگه ای به کون فیروزه انداخت و گفت امیر جان اگه کار داری من بقیه کارت رو ادامه بدم ..
-نه آقای خوش خیال من الان صحبتام تموم میشه ..
سروش : همسرم خوش خیاله ...
فرخ لقا : این صدای کی بود ..
-یکی از صاحب کارام ..
-برو به کارت برس عزیزم ....
فرخ لقا با این که کمی آروم گرفته بود حس کرد که یه کاسه ای باید زیر نیم کاسه باشه . اون تصمیم داشت که بدون این که به امیر بگه فردا رو بره تحقیق .. یه فکرایی تو سرش داشت ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۱۴

فرخ لقا در اندیشه تحقیق بود .. ولی تعجب می کرد از این که این چه کاریه که پسرش داره و هنوز تعطیل نکرده ... دوباره براش زنگ زد ..
-مامان چقدر برام زنگ می زنی و دستم بنده ..
-امیر این چه طرز حرف زدن با مادرته . کی میای خونه
-من کارم معلوم نیست . شاید تا نیمه شب هم طول کشید . هر قدر بیشتر کار کنم بیشتر حقوق می گیرم ....
-باشه امیر . هر کاری دوست داری انجام بده . من که دوست دارم تو پسر عاقلی باشی . سرت توی لاک خودت باشه . ولی به فکر پدر پیرت هم باش . اون امید و آرزو داره -مامان چی داری میگی . شما که هنوز پیر نشدین ..
-من نمی دونم . باید زن بگیری تا عقلت بیاد سر جاش و اون زن آدمت کنه ..
-مامان منو ببخش .. من الان کار دارم .. فر دا با هم حرف می زنیم .
-چرا امشب نه ..
-امشب معلوم نیست کی بیام . شما بگیر بخواب ... ..
این بار فرخ لقا تصمیم گرفت که بره تحقیق ... موضوع رو با شوهرش در میون گذاشت .
-ببین مرد من خودم می دونم چیکار کنم از اون هفت خط های روز گارم .
-پس منم با هات میام .
-نه . من اجازه نمیدم . اگه بلایی بر سر تو بیاد من چه خاکی بر سرم بریزم . من نمی تونم بدون شوهر یعنی بدون تو زندگی کنم . یه وقتی ببینی این پسره ور دست دو تا دختر نشسته ..
-خب زن اگه من بهش پول ندم و ببینم اونم پولی همراش نیست معلومه که داره به ما دروغ میگه .
-من نمی دونم تو چی داری میگی . در هر حال من می خوام برم تحقیق و ببینم چی به چیه . این جوری خیلی بهتره ...
فرخ لقا از اون زنای کار کشته بود . اصلا عادت نداشت که مانتو بپوشه . یه پیراهنی مناسب و بلند زیر چادرش پوشید و یه دستی به بر و روش کشید و رفت به همون فروشگاهی که امیر یه نصف روز رو در اون جا کار می کرد و خیلی راحت هم آدرس خونواده خوش خیالو پیدا کرد .. چون یه وسایلی خریده بودند که یکی از بر و بچه های خوش خیال نشونی خودشو داده بودد و البته منیژه کسی که می خواست با امیر باشه و دماغ سوخته شده بود به فرخ لقا کمک کرد وگرنه به این راحتی ها نشونی خونه خوش خیالو در اختیار فرخ لقا نمی ذاشتند .. تمام این کارا در کمتر از یک ساعت انجام شد .. فرخ لقا یه ماشین دربست زیر پاش بود . و راننده هم از کوچه پس کوچه های خلوت و کم ترافیکی رفت ..
و از اون طرف امیر همچنان در حال سکس با فیروزه بود ..
-فیروزه جون من از این تن و بدن سیر نمیشم ..
و اون طرف سه تا زن تا می تونستن با این عرفان حال کرده . به اون حال داده بودن . طوری که از خستگی نمی دونستن چیکار کنن و بالاخره ولش کردن ولی از یه چیزی تعجب می کردن و اون این که چه جوری امیر همچنان داره توی کس فیروزه تلمبه می زنه و فیروزه هم از همراهی با امیر خسته نمیشه ...
فیروزه : من چه جوری این امشبه رو ازت دل بکنم ..
امیر : اگه دوست داری بیام خونه تون تا صبح با هم باشیم ..
فیروزه : آخ اگه راست میگی بیا . من خیلی دوست دارم . ولی خونواده ات نگران نشن ؟
امیر : من دیگه مرد شدم . چیکار به کار اونا دارم . بچه که نیستم . حالا تو می تونی با این عرفان کنار بیای ؟ اون خیلی گیر میده ..
فیروزه : عرفان غلط می کنه .. حالا یه چند دقیقه ای همین جا با هم حال می کنیم . یه جورایی از دست خونواده خوش خیال هم باید در بریم که ازمون دلخور نشن ...اونا هم انتظار دارن .
در همین لحظه عرفان رسید بالا سر اونا ..
عرفان : شما ها خسته نشدین ؟ مامان من لت و پار شد . یه رحمی داشته باش پسر . داغونش کردی ..
فیروزه : عرفان این چه طرز صحبت با یک پسر یا یک جنتلمنه . به جای این که به امیر بگی خسته نباشی و ازش تشکر کنی که مامانتو سر حال کرده داری با اون این بر خوردو می کنی ؟
عرفان : یعنی من به این بچه پررو یه چیزی بدهکارم ؟ مامان زود باش بیا بریم خونه که زیاد کار داریم . ..
فیروزه : پسر بس کن ..امشب امیر میاد خونه ما ..
عرفان خونش به جوش اومده بود ..
-مامان بار آخرت باشه از این حرفا می زنی ..
-به تو ربطی نداره . مگه تو هر وقت خواستی من خودمو در اختیارت نذاشتم ؟ تو هم که الان به اندازه کافی با بقیه حال کردی . هیچی نکنه با پنج تا زن طرف بودی . خود منم که مادرت باشم سیرت کردم . پس چه مرگته ؟!
عرفان خونش به جوش اومده بود ..
-مامان حق نداری این پسره رو بیاری خونه ..
امیر که همچنان کیرشو جلوی چشای عرفان فرو می کرد توی کس فیروزه و فیروزه هم از حشر زیاد نمی دونست چیکار کنه لباشو هم گذاشت پس گردن زن و هوسشو به اندازه ای برد بالا که دیگه همه سر و صدای فیروزه رو می شنیدند که چه جوری اسیر کیر پسر جوون شده .. عرفان هم که خیلی خسته بود رفت سمت خونه شون ... و این درست در لحظاتی بود که فرخ لقا هم نزدیک کوچه شون شده بود . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۱۵

عرفان خیلی ناراحت بود .. حالش داشت بد می شد . مدام تصور صحنه هایی رو داشت که مادرش زیر کیر امیر دست و پا می زد و دلشو نداشت که پا شه . اون تمام دلخوشیش به این بود که اگه مامانش زیر کیر این و اون می خوابه حداقل شب رو پس از بر گشتن به خونه در آغوش خودشه و می تونه این افتخار رو داشته باشه که مادر اونو بیشتر از بقیه دوست داره . ولی حالا اون یه جوان غریبه رو بر عشق فرزندی ترجیح داده بود . مادر مادر تو منوو سکه یه پولم کردی . آبروی منو پیش بقیه بردی .. حالا بقیه به درک .. پیش اون پسره داغونم کردی .. هر چیزی یه اندازه ای داره . من نمی دونم آخه دردمو به کی بگم . من امشب چه جوری توی این خونه سر کنم .. نمی دونم شاید برم خونه یه فامیلی . اصلا شاید از خونه فرار کنم ...
در همین لحظه فرخ لقا از ماشین پیاده شد .. امیر با تعجب یه نگاهی به اون انداخت . چون برای یه لحظه فکر کرده بود که یکی از فامیلا ش اومده اون جا . خیلی کم پیش میومد که کسی به اونا سر بزنه . فرخ لقا با استرس خاصی به دور و برش نگاه می کرد . این جا که دو تا خونه بیشتر نداره .. بهتره برم از این جوون بپرسم .. .. فرخ لقا که از ماشین پیاده شد عرفانو صداش زد ..
-ببخشید آقا پسر شما صاحب این عکسو می شناسید ؟
امیر یه نگاهی به عکس انداخت و در جا امیر رو شناخت ..
عرفان : چی شده مگه ؟! خلافی کرده ..
فرخ لقا : خدا نکنه پسرم خلافی کرده باشه . من خودم اونو تر بیتش کردم .. گفتن اون این طرفا کار گرفته خواستم ببینم شما اونو می شناسید ؟
برای یه لحظه به فکر عرفان رسید که دست مادر امیر رو گرفته ببره سمت خونه خوش خیال . آخر در خونه رو هم کاملا نبسته بود .. اگه این کارو می کرد می تونست تمام بر نامه های امیر رو خراب کرده دلش خنک شه .. ولی اون جوری خیلی زشت می شد . خونواده خوش خیال می رفتن زیر سوال .. و دردسر درست می شد .. فکر دیگه ای به ذهنش رسید .. از این فکرش خیلی هیجان زده شده بود ... دوست داشت زمان مثل فرفره حرکت کنه و بچرخه و رو به جلو حرکت کنه ببینه آینده چی میشه .. ولی این جوری که این زن چادر به سر کرده بود و با این تیپ و حالت کلاسیکش بعید به نظر می رسید که اهل حال دادن باشه .. امیر ! یه جوری آدمت کنم که حظ کنی .. مادرت رو به گاییدن میدم . اصلا خودت رو به گاییدن میدم .. ولی خیلی سخته ..کار می بره .
فرخ لقا : ببخشید مشکلی پیش اومده ؟
-خانوم بفر مایید مادر خد مت شما هستیم . اتفاقا امیر خان همین چند دقیقه ای که تشریف آوردن توی دل همه ما جا کرده بین دو تا منزل در رفت و آمدن ..
فرخ لقا : راحت تر صحبت کن پسرم .. من خیلی نگرانش بودم . همین یه پسرو دارم . می خواستم ببینم کارش چه طوره ..
-چند ساعته شروع کرده ولی خیلی فعاله . شما بفر مایید یه چایی شیرینی در خدمت باشیم تا امیر و مادرم بر گردن .. اتفاقا منم تک پسر مامانم هستم .
فرخ لقا اولش نگران بود که وارد خونه شه ولی وقتی که فر هنگ و ادب عرفانو دید رضایت داد ..
عرفان : تا نیم ساعت دیگه بر می گردند ... برای کار خیری رفته بودن بیرون ...
فرخ لقا : قربونش برم پسرم همش به دنبال کارای خیره .
عرفان : بفرمایید چیزی میل کنید ...
پسر هر چند لحظه در میون می رفت به اتاقش و یه سر و گوشی از اون بالا آب می داد که ببینه می تونه چیزی ببینه یا نه . باید از رو دیوار وارد حیاط می شد و کمی جلو تر می رفت . زبون بازیهای عرفان شروع شده بود ..
عرفان : اصلا به شما نمیاد مادر امیر باشین . یعنی خیلی کم سن نشون میدین .. و دیگه نمیشه بعضی چیزا رو گفت ..
فرخ لقا که عرفان رو خیلی مودب می دید گفت حرفت رو بزن این قدر سخت نگیر .. عرفان : با این که حجابو رعایت کردین ولی خیلی خوشگلین . زیبا تر از دخترای امروزی که با کلی دنگ و فنگ می خوان دل ما پسرا رو ببرن ..
-ببینم امیر منم این جوریه ؟یعنی به زیبایی دخترا توجه داره ؟ این چند ساعت که اتفاقی نیفتاده ؟
عرفان سکوت کرد . می خواست که یه جورایی فرخ لقا رو مضطربش کنه . ولی تعجب می کرد مادره چرا این سوالو می کنه . چون امیر که تازه اومده این طرفا . انتظار چه جوابی رو می تونست داشته باشه ؟ ....
و در خونه خوش خیال .. فیروزه و امیر دو تایی شون حس کردن که دوست دارن یه جایی باشن دور از هیاهو که یه حال درست و حسابی با هم بکنن .. چون هر لحظه یکی میومد و می رفت و یه تیکه ای می پروند .
-امیرجون با این که یه بار آبتو خالی کردی توی کسم بازم کیرت شقه ..
امیر این بار کیرشو کرده بود توی کون گنده فیروزه ..
فیروزه : من یه فکر خوبی دارم . تو با خونواده خوش خیال خدا حافظی کن . بگو روز اولته باید بر گردی خونه .. ما با هم میاییم بیرون و اون وقت میریم خونه مون . امیر : عرفان چی ..
فیروزه : دیدی که چه جوری سرش داد کشیدم و جا رفت . الان هم یه زنگ براش می زنم که داریم میاییم و حواسش باشه ..
فیروزه واسه عرفان زنگ زد که اون و امیر دارن میان ... عرفان اول کفش فرخ لقا رو قایم کرد ..عرفان که واسه چند دقیقه ای می شد که سمپاشی هاشو انجام داده بود گفت خانوم همین چند ساعته که امیر اومده این جا یه جورایی مخ مامانمو زده ..
-چه جوری !
-یه نظر خاصی بهش داره ...
فریاد کشیدن های فرخ لقا شروع شده بود
-خواهش می کنم . آبرومون میره .. من یه پیشنهادی دارم . الان امیر و مامانم بر می گردن . بریم تو اتاق من قایم شیم حرفاشونو بشنویم ..
-من و شما تو اتاق ؟!
عرفان : خواهش می کنم به من اعتماد کنید ..
قلب فرخ لقا به شدت می تپید . اون منظور عرفانو گرفته بود . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۱۶

عرفان و فرخ لقا وارد اتاق شدند . از اون طرف فیروزه و امیر هم وارد خونه شدن . فیروزه دیگه به این فکر نمی کرد که عرفان ممکنه چه احساسی داشته باشه . اثر لذت ناشی از سکس هنوز دور و بر کس اون موج می زد . فیروزه همون دم در خونه لباسشو در آورد و کاملا لخت شد ..
-درش بیار تو هم در بیار . می خوام از همین جا لخت بریم بالا ..
امیر : چی شده نکنه می خوای همین جا وسط حیاط ولو شیم .
امیر حرف فیروزه رو گوش داد و لباساشو در آورد و همراه فیروزه رفتند به سمت پذیرایی .
عرفان : اونا دارن میان . اگه صحنه غیر عادی رو دیدی تعجب نکن ..
لای در رو به اندازه ای باز گذاشته بودن که بتونن جریانو ببینن . اگه قرار بود وارد اتاق خواب شن عرفان و مادر امیر هم باید جاشونو عوض می کردن . .. فیروزه دستشو گذاشته بود رو کیر امیر و به همون صورت وارد فضای پذیرایی شدن . عرفان نگاهش بیشتر متوجه فرخ لقا بود تا کار دست نده . یک لحظه دید که مادر امیر جوش آورده و دهنش باز شده . عرفان دستشو محکم گذاشت جلو دهن فرخ لقا و با فشار سعی داشت کاری کنه که اون سر و صدایی نکنه که امیر و فیروزه متوجه جریان شن ... فرخ لقا رو رو زمین خوابوند ... زن ترسیده بود . از این که نکنه عرفان بخواد سرش بلایی بیاره ...
فیروزه ته کیر امیر رو در دست گرفت و در حالی که اونو در جهات مختلف می گردوند و حرکتش می داد می گفت پدر سوخته چقدر فعاله . انگار نه انگار که همین الان فعالیت داشته ...
فرخ لقا با این که لجش گرفته بود از این که امیر رو در اون شرایط ببینه ولی با توجه به این که پسرش محرمش بود مسئله ای ندونست که شاهد ماجرا باشه ... عرفان خیلی آروم شروع کرد به حرف زدن . مادرش و امیر یه ده متر ی رو از اونا فاصله داشتند طوری که اگه عرفان و امیر خیلی ملایم حرف می زدند صدای اونا شنیده نمی شد . مخصوصا این که فیروزه یه آهنگ تند سکسی هم گذاشته بود که این به نفع عرفان و فرخ لقا شده بود که حرفاشونو بهتر بزنن ..
عرفان : منو ببخش که این جور دارم رفتار می کنم . می خوام ببینی که پسرت چقدر نامرده . الان مثلا اولین روز کاریشه . اون داره این جور با مادر من رو هم می ریزه . یعنی ریخته ..
فرخ لقا یه اشاره ای به امیر کرد که دستشو بر داره و متوجهش کرد که شلوغ نمی کنه . اونا از در فاصله گرفتند تا با هم هم فکری کن . فرخ لقا مثل بید می لرزید . عرفان : منو باید ببخشی که شما رو رو در روی همچبن صحنه ای قرار دادم . می دونم درست نیست ...
فرخ لقا با این که می دونست امیر بار ها و بار ها با دیگران بوده ولی به اینش فکر نمی کرد که ممکنه با یک زن میانسال هم رابطه داشته باشه .... اگه امیر بخواد این زنو بگیره چی ؟ اگه این زن که شوهر نداره بخواد خودشو آیزون پسرش کنه چی ؟ حالا این فکر بیشتر اونو عذاب می داد . حس کرد که علاقه عجیبی هم پیدا کرده که سکس اونا رو ببینه . خودشم مونده بود که موندن بیشترش واسه چیه ولی انگاری پا هاش قفل کرده بود و دوست داشت مدت بیشتری رو در اون جا بگذرونه . تازه راه گریزی هم نداشتند ..
فیروزه : بده به من اون کیر رو .. دوای دردمو بده .. جاااااااااان .. من نمی دونم این عرفان کجاست . زده از خونه رفته بیرون ..کفشش که نبود . موی دماغ ما شده . این پسره خیلی فضولی می کنه .
عرفان وقتی این حرفو از زبون مادرش شنید خیلی عصبانی شد ولی بازم صبر کرد . فیروزه کیر امیر رو گرفت توی دستش . چند بار اونو به حالت جق حرکتش داد ..
امیر : آخخخخخخخ آخخخخخخخ نههههههههه ...
فیروه : با این که امروز چند بار انزال شدی ولی خوب آبداره ها ...
فرخ لقا لباشو گاز می گرفت ..
-عرفان اون پسرمو کشته . من سختمه .. سختمه پیش تو این صحنه ها رو ببینم . عرفان : اگه دوست دارین من رومو بر گردونم تا شما معذب نباشین .
فرخ لقا : آره این جوری بهتره . چون امیر پسر منه و من بخوام اونو لخت ببینم ایرادی نداره . مادر شما هم که زن و محرم منه . ولی این که شما کنار من وایساده باشی و بخوام صحنه رو ببینم خوب نیست .
امیر سرشو بر گردوند ولی زیر چشمی دید می زد . مادر جهش های منی رو از اون فاصله ریز می دید . فقط حس می کرد که آب کیر پسرش با چند پرش خالی شده .. فیروزه کف دستشو که پر از منی بود باز کرد . اول کیر امیر رو لیس زد و بعد هم کف دستشوبا زبونش تمیز کرد ...
امیر: همین جا بخواب همین جا بخواب تا کیرم به شرایط عادی برسه کست رو لیس بزنم .
فرخ لقا هیجان زده شده بود . شیطون رو لعنت کرد و لباشو گاز گرفت . مدتها بود که وقتی کمرش سنگین می شد ارسلان نمی تونست اونو سر حالش کنه . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۱۷

فرخ لقا دچار لرزش خاصی شده بود . با این که دوست نداشت پسرش امیر کس لیسی کنه و اونو در شان پسرش نمی دید که کس یک زن میانسال رو لیس بزنه ولی برای لحظاتی خودشو به جای فیروزه تصور کرد که یک پسر نوجوون داره کسشو لیس می زنه .. با خودش می گفت کاش تسبیحشو با خودش می آورد .. شیطونو لعنت می کرد می خواست چشاشو ببنده .. یه لحظه که سرشو بر گردوند به ناگهان چشاش افتاد به کیر عرفان که داخل شلوار سیخ شده خیلی تابلو بود . سختش بود خجالت کشید ترجیح داد که دوباره نگاهشو متوجه امیر و فیروزه بکنه .. واااااییییییی فیروزه در یه استیل سگی و قمبلی قرار گرفته امیرهم از پشت فرو کرده بود توی یکی از سوراخاش . با این که نگاه کردن به اون صحنه رو جایز نمی دونست اما کنجکاو شده بود که پسرش کیرشو کرده توی کس یا کون اون زن . خوب که دقت کرد فهمید که کیر رفته توی کس ... چون قسمت جلوی بدن امیر به کون فیروزه می چسبید و کیر احتمالا تا به انتهای کسش می رفت .. یه موجی از هوس روی کسش به راه افتاده اونو می لرزوند . دوست داشت دستشو بذاره روی کسش و با اون ور بره . اما از عرفان خجالت می کشید . نمی خواست که یک پسر غریبه احساس اونو بفهمه .. حالا اون محو این صحنه سکسی شده بود . دیگه یادش رفته بود که اصلا واسه چی اومده این جا و چرا پسرش سر کار نیست . فیروزه وقتی که مرتب جیغ می کشید ای کسسسسم آی کسسسسسسم آی کسسسسسم , فرخ لقا دیگه مطمئن شد که امیر داره کس اون زنو می کنه . یک بار دیگه فرخ لقا سرشو به سمت عرفان بر گردوند . اما این بار سرشو انداخت پایین . با این که سرشو انداخته بود پایین ولی تیزی کیر عرفانو می دید ... افکار شیطانی اومده بود به سراغش ولی فکرشوفوری از اون مسیر خارج کرد . اون عمری رو با آبرو داری زندگی کرده بود ..
فرخ لقا خیلی آروم خودشو به عرفان رسوند و گفت
-عرفان جون این جا یه در مخفی و پنجره ای چیزی نداره که من ازش در برم و از در وارد شم و بعد ازاین که اینا کارشون تموم شد با هاشون حرف بزنم ؟ من الان خونم به جوش اومده ...
فرخ لقا پاهاش از هوس سست شده کمرش شل شده درد گرفته بود . نمی تونست چشاشو از رو کیر بر جسته داخل شلوار عرفان بر داره .
عرفان : می بینم خیلی عصبانی هستی . داری به خاطر امیر که به شما دروغ گفته حرص می خوری . البته این که کار پیدا کرده دروغ نیست . کارش همین کاراست دیگه . داره از همسایه روبرویی حقوق می گیره مادر منو میگاد ...
وقتی فرخ لقا لفظ گاییدن رو از عرفان شنید خیلی خجالت کشید .... عرفان مچ دستای فرخ لقا رو گرفت .
-حالا من چیکار کنم ؟ حالا به کی بگم که این پسره داره مامانمو می کنه .
فرخ لقا یه لحظه دستاشو کنار کشید . ولی عرفان دوباره اون دستارو گرفت و مثلا می خواست بگه که داره با ناراحتی و التماس با هاش حرف می زنه .
-حالا من چیکار کنم . مامانم آلوده شده .
فرخ لقا تازه به یادش اومد که امیر هم خودشو علاف زنی کرده که سن داره ..
-پس... پس من چی .پسرمو چیکار کنم که بی ادب شده . مادرت بیشتر از دو برابر پسر من سن داره ..
عرفان : ولی امیر داره با مامانم حال می کنه .
فرخ لقا یه بار دیگه به کیر ورم کرده عرفان نگاه کرد و گفت نمی دونم .. نمی دونم اون خون منو به جوش آورده ..
عرفان خودشو به فرخ لقا چسبوند .. زن دستاشو رو سینه های عرفان گذاشت و اونو به عقب روند .. با این که به شدت حشری شده بود ولی نمی خواست تسلیم شه . اون به خوبی متوجه شده بود که عرفان می خواد چیکار کنه . و هوس عرفان هم بیشتر به خاطر این بود که انتقامشو از امیر بگیره . عرفان دستشو گذاشت رو دهن فرخ لقا ...
-من پسر بدی نیستم . تو هم زن بدی نیستی ... ولی پسرت داره آبروی خونوادگی شما رو می بره .. اگه کاری که اونا دارن می کنن درسته و اون همش داره از این میگه که سر پدر و مادرش کلاه می ذاره , تو هم بهش نشون بده که مادر من با مادرای دیگه فرقی نداره .. و یا اگه یه چیزی برای مادر منم هست برای بقیه مادرا هم می تونه باشه .
عرفان می دونست که داره یه مشت چرند و پرند و آسمون ریسمون می بافه ... ولی سر و صدای ترانه و صدای بلند فیروزه .. فرخ لقا رو وسوسه اش کرده بود . .. امیر دستشو از رو دهن فرخ لقا بر داشت . چون نگاه زن حشری داشت این طور داد می زد که اونم یک کیر تازه و جوون می خواد از همون جنسی که رفته توی کس مادر عرفان .... فرخ لقا تمام بدنش می لرزید .. هنوز دو دل بود ... نمی تونست باور کنه که اونم داره اسیر دامی به نام هوس جوانی میشه . واسه لحظاتی به یاد زلیخا زن عزیز مصر افتاده بود .. اما اون زلیخایی بود که در دوران میانسالی داشت به مرادش می رسید....
عرفان : ببین چند دقیقه بعد واسه رو کم کنی میریم پیش اونا ...
عرفان تونست فرخ لقا رو رامش کنه . اگه همون اول زن جریان رو می دید دیگه نمی شد رفت سمتش . عرفان تازگی بدن فرخ لقا رو حسش می کرد . یک زن میانسال و خوش گوشت .. اونو رو زمین خوابوند . زن هنوزم فکر می کرد که همه چی یک شوخیه . ولی می دونست که تا لحظاتی دیگه زیر کیر این پسر دست و پا می زنه
-نه من جای مادرت هستم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۱۸

عرفان دستاشو گذاشته بود رو شونه های فرخ لقا . آروم آروم اونو می مالوند . دیگه فرصت کم نبود . ممکن بود امیر و فیروزه تا یه حدی سکس می کردند و بعد میومدن به اتاق اونا .. یا یه بهونه ای درست می شد . پاشون به اون جا کشیده می شد .
فرخ لقا : نهههه من نمی خوام .نمی خوام . چرا این جوری شده . این گناهه . گناه داره . اصلا تو کی هستی ..
ولی عرفان دیگه می دونست صدای اون زن از چی میگه . زنی که عمری به شوهرش وفا دار بود حالا به خاطر پسرش و شاید لذت بردن های خودش اسیر هوسی شده بود که نمی تونست از چنگالش رهایی پیدا کنه . پنجه های پسرو احساس می کرد که رو کونش قرار داره .. یکی یکی لباسای عرفان رو می دید که داره به این سو و آن سو پرت میشه . وقتی شورت عرفان رو دید که به دیوار روبروش بر خورد کرد و یه گوشه ای افتاد زمین فهمید که پسر کاملا بر هنه شده و داره کارشو به خوبی پیش می بره ... عرفان به سختی فرخ لقا رو لختش کرد . زن داشت اشکش در میومد . باورش نمی شد .. اما در حالت دراز کش و از گوشه در قسمتی از بدنهای پسرش رو می دید که چگونه رو تن فیروزه در حرکته و داره با اون سکس می کنه . حالا امیر کیرشو مرتب از توی کون فیروزه می کشید بیرون و می کرد توی کس اون . این واسش شده بود یک نوع سبک جدید عشقبازی ..
امیر : ولی خیلی حال میده که عرفان این جا نیست . ولی گاه در یه جاهایی که نباید دخالت کنه خودشو وارد می کنه . اون باید بدونه که امیر عاشق مامانشه .
فیروزه : اوووووووفففففففف پسسسسسسر تو چقدر هاتی . اصلا کاری می کنیم که بیشتر شبا وقتی کارت توی خونه خوش خیال تموم میشه شبو خوابیدن بیای پیش من و صبح بری همون جا ... هر چند می دونم عرفان ناراحت میشه ... حالا اگه یه وقتایی تو و عرفان دو تایی خواستین رو من بر نامه انجام بدین تو که مخالفتی نداری ؟ .. اوووووووهههههههه بزن به آخر کسسسسم ..من کیر می خوام . بکن بکن .. آخخخخخخخ ... .. امیر جون تو که این قدر در مورد عرفان حساسی و انتظار داری وقتی که داری مامانشو مثل حالا می کنی این انتظار یا جنبه رو هم می تونی داشته باشی که یه وقتی عرفان داره همین کارو با مادرت می کنه تو کوتاه بیای ..
-وااااااااییییییییی نههههههههه چی داری میگی فیروزه جون . اصلا حرفشم نزن . مادر من این جوری نیست که بخواد از این کارا بکنه . من به اون ایمان دارم . اون بت منه . همه چیز منه ..
فیروزه : از من گفتن بود .. یعنی من دارم کار بد می کنم که مامانت نمی کنه ؟ به من بر خوردا ...حالا پرسیدم اگه یه روزی همچه اتفاقی افتاد ..
-فدات فیروزه جون . منظور بدی نداشتم . اون کسی رو که این کارو با مادرم کرده حسابشو می ذارم کف دستش ..
-اگه مادرت راضی باشه چی ...
-نمی دونم . به این جاش فکر نکردم . اصلا چرا در این مورد داریم حرف می زنیم بریم به عشق و حال خودمون برسیم .
فیروزه هم اصلا نمی دونست که چی شده که یهویی داره ا زاین مسائل میگه .. فکرش رفت پیش عرفان . راستی راستی این پسره کجا می تونه رفته باشه .
و عرفان حالا سوتین فرخ لقا رو باز کرد و خیلی آروم دستاشو گذاشت رو کمر زن و شروع کرد به مالش بدن اون .. و دستشو از پهلو ها رد کرده به سینه های فرخ لقا رسوند . سینه های درشتی داشت که دور قسمتی از نوکش کبود بود .. فرخ لقا کاملا تسلیم شدنشو حس می کرد . انگار حرفی واسه گفتن نداشت . و عرفان حالارفت به سمت شورتش ... بازم بیش از پیش زن رو به این فکر فرو برد که اگه می خواد خودشو یه جورایی خلاص کنه الان بهترین وقته که این کارو انجام بده . دو دل بود . وجودش پر از آشوب شده بود . هیجان در اون به اوج خودش رسیده بود . عرفان شورت زن رو به آرومی از پاش در آورد ... و فرخ لقا همچنان در این اندیشه بود که آیا می تونه جلوی این گناه رو بگیره یا نه . عرفان حالا با دو طرف کون فرخ لقا بازی کرده و کس زن اون وسط در حال گردش حسابی مالونده می شد . یه نگاه دیگه عرفان نشون می داد که کس فرخ لقا چقدر خیس و ملتهب شده و کیر می حوا د . رو کونش خم شد و نوک زبونشو به کس زد . زن داشت در آتیش هوس می سوخت و عرفان حس کرد که باید کلید اتحاد رو وارد قفل بدن این زن بکنه . فرخ لقا حس کرد که عرفان دیگه فعالیتشو ادامه نداده .. ولی پسر حریصانه کیرشو گذاشت روی سرکس فرخ لقا و زن تا بیاد حس کنه چی به چیه کیر عرفان رو دید که یک ضرب و تاته رفته توی کسش ...... ادامه دارد ..... نویسنده ..... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 12 از 17:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  17  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خانواده خوش خیال


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA