خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۱۹فرخ لقا با خودش حساب کرد که دیگه نمی تونه به این فکر کنه که از اول زندگیش تا حالا فقط یک مرد به عنوان همسر یا کسی که نیاز های جنسی اونو تامین می کرده نقش داشته . و بهتره که در این مورد به چیزی فکر نکنه که نتونه به این کارش ادامه بده . عرفان انگشتای دست چپشو گذاشته بود توی دهن فرخ لقا تا اون انگشتا رو گاز بگیره . فرخ لقا به لذت کیری که داخل کسش در حرکت بود فکر می کرد . کیری که با لذت بخشیدن به اون یه تصویر قشنگ و هیجان انگیزی از زندگی رو پیش روش به نمایش گذاشته بود . دنیایی رو که تا حالا نمی دید . وقتی که ازز نایی که میرن دنبال عشق و حال و تفریح , صخبتی به میون میومد فرخ لقا از این زنان به بدی یاد می کرد . اونا رو مستوجب عذاب و عقاب می دونست ولی حالا خودش در دام یکی از این زیاده خواهی ها افتاده بود و انتظار داشت که اونو درکش کنن . می دونست که امیر و تلافی در مورد اون تنها عاملی نمی تونه باشه که اونو وادار کرده که خودشو در اختیار عرفان یذاره . این خواسته قلبی اونم بوده . خواسته ای که بهش هیجانم میده . یه شور و حالی که حس می کنه جوون شده . طراوت و شور و حال یک پسر جوون به اون منتقل شده . عرفان که کس خیس و ملتهب فرخ لقا رو خیلی تر گل و ورگل حسش می کرد و به خوبی می دونست که اون داره کیف می کنه انگشتاشو از دهن فرخ لقا بیرون کشید و با دو تا دستاش جفت سینه های فرخ لقا رو لمسش کرد .. ویواش یواش اونا رو در چنگ خودش گرفت ... خودشو رو زن خم کرد و شونه هاشو و پشت بدنشو تا اون جایی که دهنش می رسید و مزاحم این نبود که کیرش بیرون کشیده شه می بوسید ... فرخ لقا هنوز چشاشو بسته بود .. نهههههه یعنی این منم ؟ فرخ لقا زنی که کنار نا محرم روسری از سرش نمی گرفت حتی کنار پدر شوهرش هم بیشتر وقتا روسری سرش می ذاشت و به ندرت پیش میومد راحت باشه .. اینه اون فرخ لقا که همه بهش می نازیدن ؟ بازم می نازن . اصلا چه لزومی داره که برم به همه جار بزنم و بگم . عرفان دیگه داشت به هدفش می رسید اون لذت می برد از این که تونسته بالاخره مادر امیر رو بکشونه زیر کیر خودش . اونم یک زنی که فکر و فر هنگش اصلا با زنای امروزی و اهل حال ساز گاری نداشت . دستشو گذاشت زیر بدن فرخ لقا اونو به سمت خودش بر گردوند و به حالت طاقباز در آورد . زن دستشو برای یه لحظه گذاشت جلو صورتش ولی حس کرد که نباید از واقعیت فرار کنه با این حال خجالت می کشید . چشاشو بسته بود .. عرفان که کیرش در اثر این جابه جایی از کس فرخ لقا بیرون اومده بود یک باردیگه این بار از روبرو کیرشو کرد توی کس فرخ لقا .. می دونست که باید فضا رو برای اون زن عوض کنه ... زن حالا درک می کرد که فیروزه چه لذتی می بره از تماس کیر جوون به کس میانسال اون . اون دیگه نمی تونست به اون دو نفر طعنه بزنه .. شاید که جایز هم نبود طعنه زدن به امیر . وقتی که خودش داشت از یک کیر با حال و از یک پسر باحال لذت می برد .باید درکش می کرد . -تو بی نظیری فرخ لقا .. اندامت حرف نداره . تو همتا نداری . تو معرکه ای . دوست داشتنی هستی . ..و خواستنی .و زن حس می کرد که به شنیدن این حرفا نیاز داره . داره لذت می بره ...عرفان فرخ لقا رو بوسه باران کرده بود و از میک زدن نوک سینه هاش هم غافل نمونده بود . وقتی لباشو گذاشت رو لبای فرخ لقا و همراه با بوسیدن هوس آلودانه لباش کیرشو هم در کس حرکت می داد فرخ لقا به یاد چند ماه اول از دواجش افتاده بود که از بوسه های شوهرش به همین صورت لذت می برد . و در چند حرکت به یاد اون روز ها لبای عرفانو می مکید .. پسر خوشش اومده بود که بالاخره تونسته بود در یه صحنه یه جنب و جوشی هم از این زن ببینه .-آههههههه آههههههههه .. نهههههههه نهههههههه کسسسسسم ..من چرا این جوری شدم ... زن چشاشو باز کرد و به صورت پسر نگاه کرد ...عرفان : منم خوشم میاد . لذت بردن که گناه نیست . تو هم داری حالتو می کنی . حالا فرق من و تو در اینه که کیر من لذت می بره و کس تو ... .. و در اون سمت امیر خطاب به فیروزه گفت تو یه صداهای اضافه ای رو نمی شنوی ؟ -نمی دونم شاید عرفان بر گشته باشه ..-از کجا ؟ ااز همین مسیر باید بیاد .. -ممکنه اصلا از اول خونه بوده . این که دیگه پلیس بازی در آوردن نداره ..-ولی به نظرم اومد که یه صداهایی می شنوم که نشون میده دو نفر با هم دارن سکس می کنن ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۲۰عرفان با هیجان زیادی در حال سکس با اون زن بود . یه حسی به اون می گفت که تا چند دقیقه دیگه با امیر رو در رو میشه . عرفان با این که پسر آروم و سر به زیری بود ولی در دعوا کم نمی آورد و تا حدودی که بتونه گلیمشو در دعواهای معمولی از آب بیرون بکشه با چند تا فنون رزمی آشنایی داشت . اون باید حواسش جفت می بود که یه موقع این امیر وقتی که در مورد ننه اش غیرت بازی در میاره کله خر بازی در نیاره که از پشت غافگیر شه . ولی حالا دیگه طوری فرخ لقا رو زیر کیر خودش داشت که اگه حالا اون کیر رو از کس اون زن بیرون می کشید شاید با اعتراض شدیدش روبرو می شد ..امیر : فیروزه جون اگه ناراحت نمیشی یه خورده صدای اون سی دی رو کم کن . یا اصلا قطعش کن . من فکر می کنم صدای زن و مردی میاد . انگار عرفان یکی رو آورده این جا داره باهاش حال می کنه .فیروزه : نمی دونم عزیزم . من وقتی زیر کیر توام انگاری به چیز دیگه ای نمی تونم فکر کنم . شایدم عرفان یکی از خونواده خوش خیالو آورده این جا و داره با هاش حال می کنه . بذار حالشو بکنه . کاری به کار ما نداشته باشه . -حالا چرا رفته توی اتاق قایم شده . خب میومد کنار مادیگه . فیروزه : شاید از دست من دلخوره . آخه اون دوست داشت شبو پیش من بخوابه و یک بار دیگه با مامان فیروزه اش حال کنه . و تو رو رقیب خودش می دونه .. ولی امیر اگه بدونی آدم که با پسرش سکس می کنه چه کیفی داره ! می تونی اینو رو مادرت امتحان کنی . امیر : فیروزه جون خواهش می کنم اصلا از این حرفا نزن . چون مادرم اصلا اهل این حرفا و این کارا نیست . فیروزه : حالا چرا به رگ غیرتت بر می خوره . الان برای دومین یا سومین باره که داریم در این مورد بحث می کنیم و هر بار هم تو غیرت بازی در میاری و میگی که مادرت اهل این بر نامه ها نیست . شایدم حق با تو باشه . ولی اگه اون اهل این بر نامه ها باشه چه کاری ازت بر میاد . تو با این حرفات داری به منم تو هین می کنی . که مثلا من یه پسری دارم به نام عرفان وتو داری مادر اونو می کنی . در حالی که یکی دیگه اگه بخواد مامان تو رو بکنه از کوره در میری . دیگه به این کارای مردای ایران نمیگن غیرت بازی . اتفاقا به این میگن نهایت بی غیرتی و نامردی که بخوان ناموس یکی دیگه رو باهاش حال کنن و از خودشون مایه نیان ... در اون سمت فرخ لقا که به اوج هوس رسیده بود بی اختیار چند جیغ پشت هم کشید امیر : این زن چقدر صداش آشناست .. رفت به سمت اتاق . فیروزه هم همراهش رفت ... در همین لحظه فرخ لقا گفت بکش بیرون عرفان .. بکش بیرون ...عرفان کیرشو کشید بیرون و در حالی که با کف دستش روی کس فرخ لقا رو مرتب می زد و اسپنکش می کرد فرخ لقا چند بار کسشو رو به بالا حرکت داد و به ناگهان با ار تفاعی زیاد آب کسش جهش کرد و در همین لحظه امیر و فیروزه هم وارد شدند و امیر به خوبی دید که مادرش چه حالی کرده و چگونه ار گاسم شده ...-واااااااااییییییییی نهههههههههه ....نههههههههههه .. مادرررررررررررررر ..نههههههههههه ....فیروزه : چی شده ؟ .. امیر : می کشمش ... من اونو می کشم .... عرفان ! می کشمت ...فیروزه فهمید که این زن همون مادر امیره ... فرخ لقا که کمرش سبک شده بود و ترس هم برش داشته بود از این که پسرش خون به پا کنه ترسید ... رفت به سمت امیر .. حالا فیروزه و فرخ لقا دو تایی شون جلو امیر رو داشتن و نمی ذاشتن که به طرف عرفان بیاد ..عرفان : ولش کنین خانوما . این بی غیرت عوضی رو ولش کنین . این بچه پررو سوسولو ولش کنین . کثافت آشغال خجالت نمی کشه . ننه ام زیر کیر اونه و من ننه شو گاییدم حالا ازم طلبکاره . خوبه که شاهد بودی و دیدی چه جوری آب کس مادرتو خالی کردم . دیدی که چه جوری با کیر من حال کرد ..فیروزه : بس کن عرفان . نذار شر به پا شه .عرفان : شما خانوما ولش کنین بیاد جلو . هیچ غلطی نمی تونه بکنه .. زنا مرتب به سر و صورتشون زده جیغ می کشیدند .. امیر : برو بچه . مادرم اهل این بر نامه ها نبود . اون اهل عبادت بود ..عرفان : حالا هم که طوری نشده . یعنی توی عوضی حاضری که ننه ام منحرف شه و ننه تو اهل هیچ بر نامه ای نباشه ؟ خیلی زرنگی . بچه کجایی این قدر شجاعی . امیر مشتاشو گره کرد و ضربه ای هم به طرف صورت عرفان انداخت .. اما عرفان با آن چنان سرعتی چهار پنج بار پی در پی به شکم امیر کوبید که پسر نفسش در نمیومد و نقش زمین شد و در حالی که مردمکش در حال گشتن بود با صدایی آروم به رجز خوانی ادامه می داد ... .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۲۱فرخ لقا در حالی که متاثر و ناراحت بود نگران به سمت امیر رفت ... امیر در حالی که نفسش در نمیومد یه دستی به سینه بر هنه مادر زد و اونو از خودش روند .عرفان : ببین فرخ لقا جون ... اینم از پسرت . بچه بزرگ می کنی که این جوری دست رد به سینه ات بزنه ؟ مادرم با همه کم لطفی که گاهی در حق من می کنه من بازم دوستش دارم . پشت سرش نمیگم . همین جا پیش روش میگم . مامان فیروزه ! تو داشتی با امیر حال می کردی ... به اندازه کافی هم با هم بودین . چه اشکالی داشت مثل هر شب بغل من می خوابیدی و ما با هم حال می کردیم . هم عشق و حالمونو می کردیم و هم محبت مادر فرزندی ما زیاد تر می شد .امیر با نگاهی درد آلود به صحنه می نگریست . مادر .. این وجودبراش مقدس بود . پیش همه با افتخار ازش یاد می کرد . این که همه جا حجابشو حفظ می کنه . با کم و کسری های زندگی می سازه . فکرشو نمی کرد که عرفان بتونه اونو از راه به در کنه فیروزه : امیر جان دستتو بده به من پا شو . عیبی نداره . چیزی نشده . تازه مامانت شده مثل من . به نظر تو من زن بدی هستم ؟ اگه من زن بدی هستم پس تو چرا با منی .. اگه خودت بدی رو قبول داری پس ماما نت هم حق داره بد باشه . این جور زانوی غم در بغل نگیر . عرفان لذت می برد . دوست داشت اشک امیر رو ببینه . نه به این دلیل که آدم کینه ای باشه یا از ناراحتی کسی خوشحال شه . یلکه اون از آدمایی که خود خواه بوده به خیالشون خیلی زرنگ بودند نفرت داشت . رو این حساب نمی تونست حرکات زشت امیر و زرنگ بازیهای اونو تحمل کنه .عرفان : مامان تو هم بی تقصیر نیستی . هنوز کو .. من و فرخ لقای عزیزم تازه شروع کردیم . تو االان از هفت خان گذشتی . فرخ لقای نازنین در خان اول قرار داره . هم امیر و هم فیروزه به خوبی می دونستن که منظور عرفان چیه . اون قصد داشت پای فرخ لقا رو به خونه خوش خیال باز کنه . عرفان می خواست روی امیر رو کم کنه تا اون فرصتی برای شاخ و شونه کشیدن و عرض اندام کردن نداشته باشه .فیروزه یه نگاهش به عرفان بود و یه نگاهش به امیر . اون دوست داشت که تا صبح تو ی بغل امیر حال کنه ولی با توجه به لگد هایی که عرفان به شکم امیر زده بود می ترسید که یکی از اون ضربات کیر امیر رو از کار انداخته باشه و با توجه به عصبانیت عرفان و این که حالا فرخ لقا رو هم شکارش کرده بود می دونست که در صورت آسیب دیدن امیر .. پسرش عرفان به اون توجهی نمی کنه .. واسه همین با نگرانی کیر امیر رو توی دستش گرفت و از ته اون تا به سرشو شروع کرد به مالوندن ...-درد داره ؟ امیر : آخخخخخخخ بی انصا ف خیلی نا مردی زد ... عرفان : من جواب نامردی رو دادم . تازه فقط چند تا لگد به شکمت زدم و قبلش تو هم حمله رو شروع کرده بودی اگه عرضه داشتی می خواستی منو بزنی که نخوری امیر : صبر کن حالم خوب شه می دونم چیکارت کنم . ..عرفان : روز خوبت همین بود که حالا دیدیم .عرفان کیرشو نزدیک دهن فرخ لقا کرده و گفت بیا عزیزم دهنت رو باز کن و به این پسرت نشون بده که اگه عشقشو به زنای غریبه نشون میده تو هم می تونی این کار رو در مورد یک نفر دیگه نشون بدی . امیر جوش آورده بود . اعصابش به شدت متشنج شده بود . دهن مادر جذاب و میانسالشو می دید که چطور واسه کیر عرفان باز شده و از چشاش برق شهوت می باره . دقایقی پیش وقتی که جهش آب کس مادرشو دید داشت دیوونه می شد . خیلی داغون بود . حس کرد که سرش داره گیج میره ... کیرش هم به شدت ضرب دیده بود . ولی فیروزه هم شروع کرد به نرمی ساک زدن واسه امیر . فرخ لقا که صحنه رو دیده بود که پسرش هنوز از رو نرفته , تنبیه نشده شجاع تر شد و با خودش گفت حالا بهت نشون میدم امیر که منم می تونم منم می تونم یک مادر اون جوری باشم . کور خوندی . فکر کردی هر غلطی بکنی و من کاری انجام ندم ؟ آخ که کیر حرام خوردن چه حالی میده . ولی باعث شدی که من جهنمی رو که ظاهرش بهشت به نظر می رسه برای خودم بخرم . فرخ لقا غرق در این افکار خود بود و با آهنگ تو دهنی خودش می خواست نشون بده که چقدر داره لذت می بره . امیر دوست داشت زمین دهن باز می کرد و اونو می بلعید . کیرشو تو دهن مادر عرفان فرو کرده بود و این توقع رو نداشت که عرفان کیرشو توی دهن مادر اون فرو کنه . ...... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۲۲فرخ لقا باورش نمی شد که داره با آهنگ لذت ساک زدنشو به رخ پسرش می کشه تا اون بفهمه که مادرش بیکار ننشسته و می تونه نهایت لذت رو ببره و از قافله عقب نمونه .عرفان حس می کرد که کیرش توی دهن مادر امیر یه ایستادگی و کلفتی خاصی پیدا کرده . با این که می دونست که کیرش دوران رشد خودشو طی کرده ولی این روزها حس می کرد که هم از درازا و هم از پهنا و قطر داره رشد می کنه . با این حال کیر امیر رو کلفت تر حس می کرد . ولی دیگه تا حدودی عادت کرده بود به این که مادرش با کیر امیر حال کنه فقط اون از این که اون پسر داره حرص می خوره لذت می برد .امیر مثل یک پلنگ زخمی بود . اون و عرفان دو تایی شون رو زمین قرار داشته و کیرشون تو دهن مادر اون یکی بود . امیر منتظر فرصتی بود تا آبروی از دست رفته اش رو پیدا کنه . اون هم پیش معشوقه و هم پیش مادرش خجالت کشیده بود از این که کتک خورده سر افکنده شده بود . باید یه جایی زهر خودشو می ریخت . ولی نمی دونست که چه جوری باید این کار رو انجام بده و در شرایطی قرار داشت که حس می کرد اگه بخواد یه حمله دیگه ای هم به امیر بکنه جز این که بیشتر آبروش بره ثمره ای نداره . باورش نمی شد که مادرش تا به این حد خوش اندام بوده باشه ولی همین طور هم بود .. امیر هنوز بدنش درد می کرد . اون دوست داشت از اون فضا دور شه . ولی نمی خواست بیش از این پیش عرفان کم بیاره . عرفان کیرشو از دهن فرخ لقا بیرون کشید . اون زن حالا طوری شده بود که حس می کرد تسلیم بی چون و چرای عرفان شده . عرفان روی زمین دراز کشید . پا هاشو به دو طرف باز کرد . طوری که کیرش با یه ایستادگی و کلفتی و شقی خاصی رو به هوا ایستاده بود . به فرخ لقا گفت حالا بیا رو کیرم بشین . پشت به اون دو نفر . طوری که امیر جون خوب بتونه کس و کون و اندام مامانشو ببینه . ببینه که عرفان کوچولو چه جوری با کیرش به اون صفا میده . -امیر خان ! داداش می خوای یا آبجی که واست درست کنم . اون وقت اگه یه گلی توی شکم مامانت کاشتم باید منو صدام بزنی بابا عرفان ..منم میگم جون پسرم . حالا دیگه وقتشه که برای پسر گلم زن درست کنم ....عرفان اینو می گفت و می خندید طوری که فرخ لقا هم خنده اش گرفته بود .عرفان : ولی یه وقتی به بابات نگی ها که بچه مال منه .. بده خوب نیست . هر وقت باشه مامانت به گردنت حق داره . حالا اگه خواستی می تونی محبت خودت رو طور دیگه ای نشون بدی .. مثلا تو هم مامان فیروزه منو بار دارش کنی ...عرفان اینو از ته دلش نگفت . ولی می خواست فقط امیر رو خشمگینش کنه . می دونست که اون به خاطر فرخ لقا ناراحته و زودتر این مسئله رو عنوان کرد که بهش نشون بده که براش مهم نیست که با فیروزه چیکار می کنه . ولی هنوز در شرایطی بود که اگه خون امیر رو می خورد سیر نمی شد و با خودش می گفت کاش چند تا لگد دیگه هم به این پسره می زدم . فرخ لقا به آرومی اومد و رو کیر عرفان قرار گرفت ...عرفان : مامان فیروزه ! زاویه کون فرخ لقا جون مشخصه ؟ کیرم که کسش رو باز می کنه و می شکافه و میره داخل خوب مشخصه ؟ امیر جون می تونه ببینه ؟ کیر الان رفته تا به آخر .. اگه امیر خان خوب زیارت نکرده بکشم بیرون و یک بار دیگه این حرکت رو نشون بدم ...ولی عرفان و فرخ لقا طوری از سکسشون لذت می بردند که هر دو شون با چشایی بسته و خمار ناله های هوس آلودشونو سر داده بودند . فرخ لقا حالا جز به خودش و عرفان به چیز دیگه ای فکر نمی کرد . اون حتی دیگه نمی خواست فکر کنه که خونواده ای داره . خودشو به سرعت روی کیر عرفان حرکت می داد .فرخ لقا : آخخخخخخخخ عرفان .. جوووووووون ...کسسسسسم ... قلقلکش میاد ... آخخخخخخخ ... خیلی آب داره ... بازم باید آبشو بیاری ... می خاره .. فشارش بگیر .. عرفان : کجا رو عشق من ... خانومی بگو کجا رو فشارش بگیرم .. فرخ لقا : لبه ها شو همه جا شو ... امیر چشاش از حدقه در اومده بود ... بهترین موقعی بود که از جاش پا شه و یه ضربه به عرفان بزنه .. ولی فیروزه که حواسش به اون بود و از طرفی ته دلش هم از این که عرفان قدرت خودشو به رخ همه کشیده بود به خود می بالید جلوشو گرفت .. هر چند امیر خودش حس می کرد که توانایی حرکت بیش از نیم متر رو نداره ولی فیروزه این حرکتشو خیلی جدی حساب کرده بود .. سر امیر رو به طرف خود بر گردوند و آروم زیر گوشش گفت-عزیزم حالا شرایطت مناسب نیست . اون وقت می خوای عرفان بهت بگه نامرد بلدی از پشت ضربه بزنی ؟ در حالی که خودش از جلو بهت ضربه زد ... امیر متوجه شد که حق با فیروزه هست ولی باید زهرشو یه جایی خالی می کرد ... چشاش پر اشک شده بود . هر ضربه کیری که از عرفان در یه حرکت زمین به هوا راه کس فرخ لقا رو طی می کرد و به انتها می رسید گویی خنجری بود که به قلبش فرو می رفت و بیرون کشیده می شد .. مگر تحمل چند بار مردن رو داشت ؟! .... ادامه دارد ..... نویسنده .... ایرانی
خـــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۲۳امیر همچنان حواسش به آخ و واخ گفتن های مادرش بود . و شرایطش به گونه ای شده بود که انگار از سکس با فیروزه لذت نمی برد . نگاهشو به حلقه کس مادرش دو خته بود .. که چه جوری چرب و خیس و سفید و روغنی شده . همینا رو فیروزه هم می دید . ولی نمی تونست چیزی بگه حالا اونم تا حدود زیادی حسادت می کرد از این که عرفان بیش از اونی فکر می کرده از زنای دیگه لذت می بره و به اون توجهی نداره . ولی ته دلش به اون حق می داد . متوجه بود که چه جوری وقتی حس کرد داره از امیر لذت می بره به عرفان بی توجهی کرده بود . اما حالا تمام حواسش به این بود که امیر به عرفان ضربه ای نزنه ... کون فرخ لقا به سمت صورت امیر بود و عرفان هم مخصوصا اون قسمتو از وسط به دو سمت بازش می کرد تا خیلی قشنگ تر مشخص شه . انگار عرفان قدرت دیگه ای پیدا کرده بود . یه اعتماد به نفس خاصی که تا حالا نداشت . اون هم تونسته بود امیر رو در نبرد تن به تن شکست بده .. هم مادرش رو که یک زن مومن بود به راه سکس با غریبه بکشونه .. هم این که به مادرش نشون بده که فکر نکنه پسر گدای کس و کون مامانشه ..فیروزه : عرفان جان اگه خسته شدی می تونی به کمرت استراحت بدی ... فرخ لقا عادت داره .. ولی تو نباید این قدر خودت رو هلاک کنی ..عرفان : مامان وقتی تو با امیر سکس می کردی دلت واسه پسر مردم این جور می سوخت ؟ اگه خیلی دلت به حال من می سوخت و این قدر توجه داشتی یه کاری می کردی که من و تو با هم باشیم و امیر هم می رفت پی کار خودش و اون وقت مامانش این جا نمیومد و این اتفاقات نمی افتاد ..فرخ لقا : چرا این قدر بحث های الکی می کنین . بذارین حال خودئمونو بکنیم . عدو شود سبب خیر ... دیگه از این بهتر نمیشه . تازه دارم می فهمم معنای زندگی رو . یک مرد یا یک زن در زندگی زناشویی نباید به خودشون سختی بدن . هر کدوم که لذت نمی برند و احساس کمبود می کنن باید در درجه اول به فکر خودشون باشن و این که چه جوری می تونن کاری کنن که احساس سبکی کنن .. امیر : وااااااایییییی خاک بر سرم . من طاقت ندارم . من نمی تونم من نمی تونم این وضع رو ببینم . یعنی این تو هستی که داری این جوری حرف می زنی ؟ باورم نمیشه فرخ لقا : این که نمیشه همیشه فرزندان از مادرشون یاد بگیرند . یه بار هم مادرا از تجربیات بچه هاشون استفاده کنن . این جوری خیلی عالی میشه ... آخخخخخخخخ عرفان .. عرفان جون چه کیری داری ! اون فرخ لقا دیگه زندگیش زیر و رو شده . فقط امیر حواست باشه اگه می خوای هوای تو رو داشته باشم از این بابت یک کلمه هم به پدرت حرف نمی زنی .. چون خودت ضرر می کنی و از طرفی بیشتر دارایی و مال و اموال بابات مال منه . و تقریبا میشه گفت همه اش در قبضه منه . کاری نکن که دودت کنم ... وووووییییی عرفان ... این چیه ... امیر : مامان تو جادو شدی ...-حتما همون چیزی که تو رو جادو کرده منو هم جادو کرده . من هم فرخ لقای با ایمان هستم . حالا دارم فکر می کنم که هر چی تا حالا فکر می کردم اشتباه بوده . فقط با یک کیر کار گشا تمام گره های زندگی من باز شد . طوری که اصلا دلم نمی خواد برم خونه . دوست دارم تو رو که بری پیش بابات و من همین جا تا صبح توی بغل عرفان جونم باشم . ولی نه نمیشه ... هر چند می تونم زنگ بزنم به بابات و بگم که با صاحب کارت دوست شدم و امشبو با خانومش تا صبح گپ می زنم . عرفان فرخ لقا رو مدام از این سمت به اون سمت می گردوند . با سینه هاش بازی می کرد . فرخ لقا هم دستشو گذاشته بود رو قسمت بالای کس که بتونه کیر عرفان رو هنگام ورود و خروج لمسش کنه ..عرفان : آخخخخخخخخ ... خوشگله .. بازم آب می خوای ؟ فرخ لقا : زوده .. زوده .. بازم بزن .. بازم تلنبه بزن . منو بیشتر بکن . بیشتر . فیروزه جون تو جایی بدن سازی میری ؟ من می خوام یه خورده خودمو لاغر کنم . به نظرت چاق نشدم ؟عرفان : ورزش بد نیست .. ولی من تو رو همین جوری هم قبولت دارم .. در حالی که دستاشو گذاشته بود رو دو طرف باسن اون زن و اونا رو می لرزوند گفت اینه ... این همون چیزیه که من دوستش دارم و می خوامش ... فرخ لقا : مال من بهتره یا مال مامانت ...عرفان : هر گلی یه بویی داره .. ولی حالا که دارم با این حال می کنم معلومه که این بهتره . همه مثل تو نمیشن که به بچه شون علاقه مند باشن از رو دلسوزی بیان این جا ببینن پسرشون چیکار می کنه . مامان جونم منو ول کرد تا با پسرت چند ساعت بیشتر حال کنه ولی تو احساس مسئولیت می کردی ...امیر از خشم دندوناشو به هم می فشرد ..عرفان : امیر جون قدر مامان به این خوبی رو بدون .. به افتخار تو طوری می کنمش که راضی بر گرده خونه ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۲۴عرفان کون فرخ لقا رو مرتب به دو طرف تکون می داد و می لرزوند . همین خشم امیرو زیاد ترش می کرد ...-اووووووففففففف عرفان جون .. آخخخخخخخ کسسسسسم ..کسسسسسم ... عرفان : بیا بریم روی تخت . فرخ لقا : از مامانت اجازه نمی گیری ؟ یه وقتی بی احترامی نشه ..-نه اصلا . اونا هم اگه دوست دارن بیان پیش ما . مثل همین الان . فرخ لقا یک زنگی برای شوهرش زد و گفت که شبو نمیاد و خیلی هم تعریف کرد از صاحب کار امیر و این حرفا ...فرخ لقا : امیر جان بابات میگه شبو بر می گردی خونه یا همین جا می مونی .امیر با عصبانیت یه نگاهی به مادرش انداخت و گفت منم می مونم . ..عرفان و فرخ لقا بقیه بر نامه شونو روی تخت انجام می دادند .. فیروزه دوست داشت هر طوری شده بین مادر و پسر رو آشتی بده . اون به این فکر می کرد که اگه بتونه یه کاری کنه که بین پسر و مادرش یعنی امیر و فرخ لقا آشتی بر قرار شه خیلی عالی میشه . فیروزه در حالی که برای امیر خسته و داغون و افسرده دلبری می کرد کف دستشو گذاشت روی سینه های پسر و در حال بازی کردن با اون گفت .. -امیر جون مامانت هم اندام قشنگی داره . -ولی هر چی بود اون برای پدرم بود .-حالا مگه چی شده . یه کیر گوشتی وارد یه کس گوشتی داغ شده . اینم قسمتی از بدن آدماست دیگه . دیگه خلاف که نیست . ما آدما یه قوانینی بین خودمون درست کردیم که ملزم به رعایت اون هستیم . اگه یه خورده درست فکر کنیم می بینیم که این مقررات رو خودمون ردیف کردیم . می تونیم سنت ها رو زیر پا بذاریم . من و امیر الان با هم سکس داریم . خود من رفتم به خونه خوش خیال ... تونستم خودمو قانع کنم که با اونا باشم . واسه این که بتونی خودت رو در اختیار یکی دیگه بذاری باید اون احساس بیگانگی و غربت رو ازخودت دورکنی . باید خیلی ردیف باشی ... فیروزه دستشو به کیر امیر رسوند و گفت ..-میگم این کیر رو می تونی فرو کنی توی کس مادرت ؟ هر دو تا تون می تونین حال کنین . یه صمیمیت خاصی هم بین شما به وجود میاد . اون وقت می تونی تلاش کنی اون جوری که عرفان به اون می رسه تو از اون هم بیشتر بهش برسی و سر حالش کنی . دیگه بر نامه های خودتون رو می تونین بر مبنای فعالیتهای هم تنظیم کنین .. امیر داشت آتیش می گرفت . خشم عجیبی رو نسبت به فیروزه در خود احساس می کرد . با این حال سعی کرد که بر خودش مسلط شه و چیزی نگه ... امیر گوشه ای دراز کشید و به سقف نگاه می کرد . فکر مادرش و این که رفته زیر کیر عرفان دمی راحتش نمی ذاشت . اون خیلی ناراحت و عصبانی بود . عرفان هم برای لحظاتی رفت سمت آشپز خونه تا برای فرخ لقا آب بیاره . فیروزه هم به دنبالش راه افتاد ... کنار یخچال بهش رسید . دستشو گذاشت زیر کیر پسرش و اونو به سمت عقب فشرد . -خوب داره تعظیم می کنه . اما واسه مامانش نه . تو چته پسر .. با مامانت قهری ؟ عرفان : چیه امیر دیگه تو رو نمی کنه حالا یاد من کردی ؟ فیروزه : عرفان ! من تو رو این جوری بار نیاوردم که هر چی از دهنت در اومد به مادرت بگی . سعی کن ادب و نزاکت رو رعایت کنی . -حالا کاری داشتی مامان ؟-نمی دونم . فکر کنم تو نخوای همراه من باشی . البته با امیر صحبت کردم که اگه میشه مامانشو بکنه و اون غیرتش اجازه نداد که بکنه توی کس مادرش . انگار غیرتش فقط قبول می کنه مادر دیگران رو بکنه .-پس تازه داری میای رو حرف من مامان . اون خیلی زرنگ و مفتخوره . ولی باید روشو کم کنم . اصلا چه نیازی هست به این که بخواد با مامانش رابطه داشته باشه . باید دم اونو قیچی کرد . -عزیزم تا این حد هم که نباید سختگیری کنیم . هر چی باشن مادر و پسرن . اون ممکنه بعدا بخواد یه بلایی سرت هم بیاره . تازه اون که نمی خواد همیشه توی رختخواب تو بمونه . زنایی که این جوری دم از دین و ایمان می زنن کارشون بد تره . عرفان : باشه مامان ببینم چیکار می تونم بکنم ولی قول نمیدم . اون راضی کردنش خیلی سخت بود ..فیروزه : ولی همین که با یک مرد به غیر از شوهرش بوده و جلوی پسرش هم با یکی دیگه بوده نشون میده که تابو شکنی کرده در حد المپیک ....عرفان بر گشت پیش فرخ لقا . به حرفای مادرش فکر می کرد و این که تا می تونه باید تلاش کنه که اون زن راضی بشه که با پسرش امیر سکس کنه و حتی اگه می تونه پای اونو به خونه خوش خیال بکشونه ...... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۲۵فرخ لقا : کجا بودی عرفان .. من دیگه صبرم داشت سر میومد .عرفان : داشتم با مادرم حرف می زدم . اون خیلی نگران و دلواپس بود به خاطر امیر از این که اون خیلی ناراحته به خاطر این موضوع که من و تو با همیم . خیلی ناراحته . کف دست عرفان یک بار دیگه رفته بود به لاپای فرخ لقا ... -آخخخخخخخ عرفان همین جا رو همین جا رو با چهار تا انگشتات خوب بخارون . همین جا ....عرفان : مامان فیروزه خیلی ازم ناراحت بود و می گفت تو دیگه به من توجه نداری -برای چی ؟ -واسه این که قبل از این که امیر بیاد و با اون باشه من و مادرم رابطه مون خیلی خوب بود . من راستش به خاطر این که با مامانم خیلی حال می کردم و امشبم می خواستم کنار اون بخوابم و قبول نکرده بود خیلی ناراحت شدم که این بر نامه رو تر تیب دادم . از قرار معلوم امیر هم دوست داره با تو باشه .فرخ لقا : آخ من بمیرم . نه .. چه وحشتناک ! امیر من این جوری نیست . اون و مادرش . آخ ... نهههههه نهههههههه .. الان دیگه دنیا این چیزا رو قبول نداره . من شنیده بودم اون قدیم قدیما همچین بر نامه ای وجود داشته ولی حالا دیگه هیشکی اینو قبول نداره .. -یعنی سکس زن متاهل رو با مردانی غیر از شوهرش قبول داره همین دنیایی که میگی ؟ فرخ لقا ی خوشگلم .. کون کونه و کیر کیر و کس هم کس .. یه سوراخ و راهیه که کیر در اون مسیر حرکت کرده هم به مرد لذت میده و هم به زن .. -تو میگی امیر همچین حسی به من داره ؟-اگه داشته باشه تو چیکار می کنی ..فرخ لقا : من دوست ندارم عرفان جون خودمو ناراحت ببینم ... نمی دونم چیکار کنم . ولی فکرش مو بر تن آدم سیخ می کنه .عرفان که به خوبی متوجه بود فرخ لقا دلش می خواد و حالا داره این جوری ناز می کنه و اینو با حرفای دو پهلوش نشون داده بود با خودش می گفت که تا همین جاش هم خیلی عالیه . فکر نمی کردم به این زودی تا این حد پیشرفت داشته باشه .و عرفان باز هم داشت به این فکر می کرد که وقتی که روی دو نفر به هم باز میشه خیلی از کارایی که تا اون وقت انجام نمی شده به راحتی امکان انجامش هست . . فیروزه هم در حال کار کردن روی مخ امیر بود .. دو تایی شون روی کاناپه لمیده بودند و امیر از پهلو فرو کرده بود توی کس فیروزه ..امیر : خیلی پکر نشون میدی .. فیروزه : واسه این که دوست دارم بیشتر با من باشی ... ولی این مادرت انگار یه جورایی داره به من حسادت می کنه .. امیر : حسادت برای چی . اون که داره با پسرت حال می کنه این یکی دو ساعته رو به اندازه یکی دو سال بهش کیر زده ...فیروزه : نه از این نظر حسادت می کنه که چرا امیر همش داره به من فیروزه فکر می کنه و اصلا به اون توجهی نداره .. امیر : الان در این جا من چه توجهی می تونم داشته باشم . فیروزه که خودشو به سمت امیر حرکت داده بود تا کیرش رو در عمق کس احساس کنه به چشای امیر خیره شده و سکوت کرده بود .امیر : نههههههه نهههههههه ... یعنی منظورت اینه که من و مادرم با هم ار تباط جنسی داشته باشیم ؟فیروزه : وقتی که تمام دیوار ها بین شما بر داشته شده چه ایرادی داره که این کارو انجام بدین . خیلی هم لذت بخشه .رگهای گردن امیر متورم شده بود .. امیر : اینو مادرم خودش به شما گفته ؟ فیروزه : نه .. مستقیما که چیزی نگفته . یک زن که نمیاد به طور مستقیم حرف دلشو بزنه و نیازشو مطرح کنه . میریم پیش اونا روی تخت ؟ شاید یه چیزایی دستگیرم شد امیر : ولی من به مامانم دست نمی زنم . اون وقت تو خودت چی ؟ ناراحت نمیشی که یک رقیب برات تراشیده شده ؟ فیروزه : ای کلک .پس تو خودت هم کم میل نیستی .امیر : نه اصلا این چیزا نیست . فیروزه : حالا بیا بریم ببینیم که هست یا نیست .امیر هیجان زده به این فکر می کرد که یعنی واقعا مادرش دوست داره که با هم باشن امیر : فیروزه جون تو با عرفان بار ها و بار ها سکس کردین .. می تونی حس خودت رو بگی ؟ من می ترسم .. می ترسم که بین ما فاصله بیفته . اون رابطه پاکی که داریم دیگه خد شه دار شه و اون احترام بین ما از بین بره ... فیروزه : اتفاقا عکس اینایی که تو داری میگی صدق می کنه . احترام و دلسوزی ها بیشتر میشه . پسر حس مردانگی بیشتری می کنه و مادر بیشتر حس می کنه که پسرش در آینده می تونه تکیه گاه اون باشه . هم مهر مادری خودشو تقدیم می کنه و هم اون هوس و عشق معشوقگی و همسر بودن رو . با این حرفاش امیرو بیشتر هیجان زده کرده بود .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۲۶عرفان : امیر و مامان فیروزه تا چند دقیقه دیگه میان پیش ما ... این تخت به اندازه کافی بزرگه و ما چهار نفر می تونیم تا صبح راحت مشغول باشیم ... فرخ لقا یک بار دیگه به این فکر می کرد امیر چه حسی بهش دست میده وقتی کیر عرفانو توی تنش ببینه .. مو بر تنش سیخ می شد وقتی که حس می کرد که امیر ممکنه اونو بکنه ... اون وقت می تونست از این هراس داشته باشه که عقیده پسرش راجع به اون عوض شه و دیگه اون احترامی رو که در قبل به مادرش می ذاشته نذاره ..فرخ لقا : می تونم یه سوالی ازت بکنم .. -بکن عزیزم .-وقتی که برای بار اول یا حتی بعدش کیرت رو فرو کردی توی کس مادرت ..احساس بدی بهت دست نداد ؟ یعنی عقیده ات راجع به مامنت عوض نشد ؟ پیش خودت نگفتی این زنی که تو رو بزرگت کرده و ازت مراقبت کرده تا به این جا رسیده این کارا چیه که دیگه باهاش تماس جنسی گرفتی و .. آیا این عشق و احساس عاطفی مادر فرزندی رو به زیر سوال نبرد ؟ اون لحظه وقتی که کیرت رو فرو می کردی به حفره کس یا کون یا خلاصه به هر شکلی با اون عشقبازی می کردی از اون متنفر نشدی ؟ .. عرفان : راستش اول سختم بود .. شاید همین چیزایی بوده که شما الان فر مودی .. ولی وقتی حس کردم که این گناه لذت بخش رو دو تایی درش شریکیم و اونم راضیه دیگه حس کردم در اون لحظات مثل هنر پیشه ها باید حس بگیرم و اونو به عنوان دوست دختر و معشوقه ام حساب کنم تا راحت تر بتونم فاز سکسی مامان فیروزه ام روهضمش کنم .. کیر من از مرز کسش رد شد .. خیلی سخته اون لحظات اول .. ولی وقتی هر دو طرف قضیه یه چیزی رو بخوان با سختی های اون مبارزه می کنن . تازه بعد از این کار و یا حتی حین عملیات سکس تا بتونن به هم می رسن و هوای همو دارن . فرخ لقا : بگو از احساست ... بگو می خوام بدونم ... بعدا ارزش مادرت پیشت پایین نیومد ؟ -نه اینو قبلا هم گفتم ارزشش پیش من بیشتر شد . .. با این که زیر کیر من ناله می کرد .. و مدام کیر کیر می کرد .. با این که کیرمو مثل پستونک کردم توی دهنش و بار ها و بار ها شیره کیرمو کردم توی دهن و کس و کونش اما بازم حرف شنوی خاصی از اون دارم و احترام به اونو رعایت می کنم . و کلا مامان فیروزه هم زن سیاستمداریه . به من فرصت خود نمایی و گردنکشی نمیده . در مورد امیر هم خب باید بهش حق بدم ولی اون غیرتی بودنی که در میون ما مردا وجود داره به من این اجازه رو نداده بود که مامان فیروزه به همین سادگی ها در اختیار پسرش قرار بگیره .-بگو بازم بگو .. کیرت که رفت توی بدن فیروزه .. چه حسی داشتی .. ؟ تونستی خودت رو قانع کنی که می تونی از اون لذت ببری ؟عرفان : این جا تو هم شرطی .. تو هم باید این احساس لذت رو داشته باشی . حس کنی که اون معشوق توست در برابر شوهرت که می تونی ازش لذت ببری ....عرفان در حالی که این حرفا رو واسه فرخ لفا می زد کیرشو به کس اون مالوند و گفت اگه واقعا دوست داری که با امیر به یک تفاهم برسی و دیگه این قدر واسه هم موش و گربه بازی راه نندازین بهترین کار همین سکس تو و اونه . حالا تصور کن که این کیر امیره که می خواد وارد کس مادرش شه . عرفان دلش واسه مادرش و کردن اون تنگ شده بود . دیگه وقتش بود که از امیر فاصله بگیره و کمی هم به پسرش برسه . افکار زیادی عرفان رو مشغول خودش داشته بود .این که آیا فرخ لقا می تونه خودشو در خونه خوش خیال به دست بقیه بسپره ؟ عرفان خودشو کشت تا اونو به حال دادن راضی کرد و حالا هم با صحنه پردازی و فضا سازی اون و مادرش, امیر و فرخ لقا رو تحریک کرده بودند که با هم باشن . فرخ لقا کونشو به سمتی گرفته بود که اگه امیر و فیروزه میومدن به خوبی مشخص بود . عرفان دهنشو گذاشت زیر گوش فرخ لقا و گفت الان من میام رو بروی تو .. تو پشتت کاملا خالی و باز باشه و من خودمو بهت می چسبونم که امیر پشتت رو کاملا دید بزنه .. فرخ لقا : به نظرت کیرت توی کسم باشه بهتره یا درش بیاری ..عرفان : من میگم درش بیارم .. تو هم همش ناله کن و از من بخواه که بکنم توی کست . احتمالا امیر که این صحنه رو می بینه و خیلی دلش می خواد که با تو باشه میاد به کمک مامانش ..فرخ لقا : عرفان جون مطمئنی که رابطه من و امیر خراب نمیشه ؟عرفان : مگه رابطه من و مامان فیروزه ام خراب شده ؟ تازه همچین میگی که انگار الان تو و امیر رابطه تون خیلی خوبه . ندیدی چه جوری بر ج زهر مار شده از وقتی که کیر منو توی کس مامانش دیده ؟ .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۲۷امیر و فیروزه هم اومدن ... امیر با تعجب به حالت کون مادرش نگاه می کرد . به شدت بر افروخته بود ... همان طوری که عرفان خواسته بود فرخ لقا خودشو بی خیال نشون داد و خواست کاری کنه که امیر تحریک شه . عرفان هم دستاشو گذاشته بود رو دو تا قاچای کون فرخ لقا اونا رو به دو طرف بازشون می کرد . فیروزه هم به اندازه کافی امیر رو تحریک کرده بود از این نظر که مادرش هم دلش می خواد که خودشو در اختیار اون قرار بده و از اون طرف هم عرفان زمینه رو طوری برای فرخ لقا چیده بود که امیر هم دوست داره اونو بکنه .. -اوووووووفففففف عرفان .. بفرست اون اژدها رو توی کس من .. می خوام حال کنم .. چرا این قدر آتیشم می زنی و چرا ... چرا یکی منو کمکم نمی کنه . چرا یکی به دادم نمی رسه . من الان داد بزنم از خیابون یه مرد غریبه بیاد به داد من برسه ؟ آخخخخخخخ ... تو با مادرت از این کارا می کنی ؟ تو وقتی که می خوای اونو بکنی زود ولش می کنی .. حالا خودت رو خالی کردی دیگه ما رو خیالت نیست ..عرفان پاک گیج شده بود . باورش نمی شد که فرخ لقا تا این حد بلبل زبون شده باشه . کیر حرام حسابی زبونشو باز کرده بود و اونو حریص و گستاخش کرده بود .هرچند فرخ لقا داشت فیلم میومد که امیر حرفاشو بشنوه و عرفان هم اینو می دونست . فرخ لقا هم اینو به خوبی حس می کرد . حالا که امیر دوست داره و خیالش نیست می چسبه .. حالا که کیر مردی به غیر از شوهر رفته توی کسش چه ایرادی داره که کیر پسرش هم بره توی بدنش ... خیانت خیانته ... چه فرقی می کنه که عرفان اونو بکنه یا امیر .. پستی یعنی پستی . بی شرمی یعنی بی شرمی . حالا که به ارسلان خیانت کرده یکی دیگه هم روش . داشت از این بازی خسته می شد ... فیروزه کیر امیر رو گرفت توی دستش و چند ضربه ای به زیر بیضه هاش زد و در حالی که آلتشو تکون می داد گفت عجب رشدی کرده ها .. این همه فعالیت کردی بازم جوندار و آبداره . اونو به حاشیه تخت کشوند و خیلی آروم زیر گوشش گفت پسر معطل چی هستی بجنب دیگه . زود باش . تا تنور گرمه نونو بچسبون . تا مادرت هوس داره کیرت رو بکن توی سوراخش ...امیر : نمی دونم چیکار کنم . همین جوری که نمی تونم بیفتم روش . باید یه چیزی بگم .. آدم وارد یه خونه ای که میشه حداقل در رو که باید بزنه ...-ایرادی نداره . تو بروخونه مامان جونت . درش بازه .. تو که با سر نمی خوای بری توش . تو می خوای کیرت رو بفرستی اون داخل .امیر پاک گیج شده بود ..امیر : مامان چته .. حالت خوش نیست ؟ -نمی دونم عزیزم این عرفان چشه . فیروزه : راستش اون که با من بود حداقل چهار بار منو می کرد.. سه بار انزال می شد .. بعد چند بار هم می ذاشت توی کونم . سر و ته قضیه اینو بگم که اون سه ساعت تمام داشت منو می کرد . عرفان چی شده ؟ چرا این قدر بی حال نشون میدی ؟ عرفان : من خیلی هم حال دارم . این مامان امیر خیلی خوش اشتهاست . تنوع طلبه ... امیر : شیطونه میگه پاشم و ..فرخ لقا : راست میگه ..ولی خودش هم نمی دونم چرا شل شده .. زود باش عرفان .. الان اگه مامان فیروزه ات بخواد با تو باشه بهش حال نمیدی ؟ به همین زودی ازم خسته شدی ؟.. فیروزه یه اشاره ای به عرفان زد و زیر گوش امیر گفت آماده باش . الان خودم جور می کنم ..فیروزه : عرفان جان .. معلومه که تو الان نیاز به یک تنوع داری . اگه خواستی بیا این ور .. یه دستی به کیرت بکشم ببینم مشکلش چیه . تیز نمیشه ؟ کلفت نمیشه ؟ چه مرگشه ! ...عرفان از کنار فرخ لقا پا شد و اومد سمت مادرش .. فیروزه یه دستی به کیر عرفان کشید ..-این که همه چیزش ردیف و عادیه ... تیز تیزه . خیلی هم کلفته . حرف نداره ... من نمی دونم . حالا چرا هنگ کرده من نمی دونم . یک مادر می دونه قلق پسرشو . با یه سری کار های بنیادی می تونه این کیر کم تحرک رو زنده کنه .. فرخ لقا : حالا تکلیف من چی میشه .. فیروزه یه اشاره ای به امیر کرده یه تلنگری بهش زد و اونو به طرف جلو هل داد . فرخ لقا صدای ضربان قلبشو می شنید . .. فیروزه به سمتش رفت .. از اون جایی که دو تا قاچای کون فرخ لقا به هم چسبیده بود دستاشو گذاشت روش و اونا رو باز کرد تا حفره های کس و کونش به خوبی مشخص شه ..امیر تا چشاش به کس و کون خیس مادرش افتاد هوش از سرش پرید ..فیروزه : عرفان جان تو و امیر دیگه باید مثل دو تا داداش باشین ... وقتی مادر همدیگه رو کردین یعنی داداش شدین .. بیا این جا کون فرخ لقا جون و باز نگه داشته باش . دستتو طوری بذار اون زیر که مزاحم کاری که می خوام بکنم نشه ..فیروزه به سمت امیر رفت . کیرشو. گرفت توی دستش و به سمت فرخ لقا اومد .. می خواست با دستای خودش کیر امیر رو توی کس مادرش فرو کنه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۲۸فیروزه کیر امیر رو همچنان توی دستش نگه داشته و سر اونو به کس فرخ لقا می مالوند . زن حس کرد که دیگه داره دردش میاد . اون داشت عصبی می شد . دستای عرفان جایی قرار داشت که کونشو به دو سمت باز کرده و سوراخاتشو به خوبی مشخص می کرد و به خوبی توی دید امیر مینداخت ... فرخ لقا لباشو گاز می گرفت . می ترسید استرس داشت از این که سرشو بر گردونه عقب و امیر رو ببینه . نمی خواست نگاش به نگاه امیر بیفته . قلبش به شدت می تپید . . امیر هم حال و روز درست و حسابی نداشت . شاید اگه صحنه سکس مادرش رو با یک غریبه نمی دید تا این حد گستاخ نمی شد ولی حالا بیش از هر وقت دیگه ای حس می کرد که باید تواناییهای خودشو به رخ عرفان و مادرش بکشه و نشون بده که اونم می تونه . البته عرفان خیالش نبود که دوست دختر یا دوست زنشو امیر بکنه . هر چی بود امیر پسر فرخ لقا بود و حق آبچک داشت و اون که نمی تونست چیزی بگه که دوست دختر منو نکن .امیر یه نگاهی به فیروزه انداخت و با سکوت و التماس ازش خواست که زود تر کیرشو رو به جلو فشار بده . همین نگاه رو فرخ لقا هم به عرفان داشت . فیروزه سر کیر امیر رو بین دو لبه کس مادرامیر حرکت می داد و این کار رو به سرعت از از این سمت به اون سمت تکرار می کرد . فیروزه طوری هم دستشو دور کیر امیر لول کرده بود که خود پسر هم اگه می خواست حرکت رو به جلویی داشته باشه نمی تونست کس مادرشو بکنه . فیروزه دستشو از رو قسمت جلوی کیر بر داشت .. عرفان یه نگاهی به فرخ لقا انداخت و سرشو تکون داد . امیر نزدیک بود صداش در بیاد و بگه دارین سر گوسفند می برین ؟ فرخ لقا هم نزدیک بود بگه شما دارین ختنه می کنین ؟ امیر ختنه شده ...فیروزه حرکتو شروع کرد .. سر کیر امیر راهشو شروع کرده بود نرم نرم وارد کس فرخ لقا شده بود . عرفان و فیروزه خودشونو کنار کشیده بودند تا مادر و پسر با هم خوش باشند . تا بدونن که چطور باید با هم کنار بیان . امیر تا کیرشو توی کس مادرش دید کمرشو محکم گرفت و با یه حرکت رو به جلو نصف دیگه کیرشو هم فرستاد توی کس مادرش . فرخ لقا همون جوری که آموزش دیده بود و عرفان با هاش حرف زده بود این تصور رو برای خودش ایجاد کرد که اینی که داره اونو می کنه دوست پسر اونه نه پسرش . و امیر هم از مادرش تصور یک دوست زن رو داشت که داره به اون حال میده . عرفان : عجب کونی داره این فرخ لقا .. فیروزه یه نگاهی به عرفان انداخت و حس کرد که پسرش اون ادب و احترام گذشته رو رعایت نمی کنه و پیش اون از کون یه زن دیگه تعریف می کنه . یعنی بعضی حرفا رو به یک سبک خاصی نباید زد .. اونم برای این که جبران کرده باشه گفت کیر امیر رو هم ببین حرف نداره .. یک کیر مشتی چاق و چله درست مثل یا طوم می مونه . خیلی هم سفته . بره توی کس سه سوته آب زنو میاره ..عرفان : آره دیدیم . یه بار بد جوری حالت رو گرفت و کلی معطلت کرد تا ار گاسم شدی . امیر و فرخ لقا یواش یواش صداشون در اومده بود ... هر دو شون سعی داشتن از واژه های پسر و مامان و هر چیزی که به یادشون بیاره چه نسبتی با هم دارن دوری کنن . چون می دونستن در یه حالت بی خبری و خود رو به تجاهل زدن لذت بیشتری از سکس می برن .وقتی امیر دستاشو گذاشت رو سینه های مادرش , فرخ لقا هم دستاشو گذاشت پشت دست امیر و اونو به سینه هاش فشار داد . پسر به حرکت رو به جلوش ادامه می داد . شدت ضربات کیر و صدای بر خورد کیر امیر به کون مادرش به گونه ای بود که عرفان و فیروزه رو به هوس آورده بود که با هم آشتی کنن . امیر یه دستی به سینه های مادر زد و اونو به آرومی از این طرف به اون طرف حرکت می داد .فیروزه : چیه هوس کردی ؟عرفان : نه مامان . تو منو از خودت روندی . نگاه کن چه جوری داره مامانشو می کنه ؟ و مادره هم برای پسرش شخصیت قائله .. فیروزه : عرفان بازم داری حرفای الکی می زنی .. .. می دونم از دست من دلخوری . هر چی بود تموم شد .از الان به بعد رو باید در یابیم . فیروزه کیر عرفان رو گرفت و گفت رشدش عالیه . راستش تو از کون فرخ لقا تعریف کردی من حسودیم شد . راستشو بگو کون مادرت تک نیست ؟ الان توی خونواده خوش خیال سر کون من دعوا میفتن ... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی