خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۲۹عرفان : کون مامان خوشگله و نازه .. اگه فقط برای من می بود ..فیروزه : عرفان این قدر حسودی نکن . اگه من زیر کیر مردای دیگه بودم تو هم با زنای دیگه رابطه داشتی . در ضمن من بیش از همه به تو رسیدم . به تو توجه داشتم پسرم این قدر نسبت به من بی انصاف نباش. حالا منم خواستم مثل تو که یک مرد هستی و با زنای دیگه حال می کنی برم با مردای دیگه حال کنم . به نظرت گناه کردم ؟ اگه برای من گناهه برای تو هم گناهه دیگه ..عرفان می دونست که داره با مادرش خود خواهانه حرف می زنه . اما بازم یه حس مردونه و حس تملک بر زن اونو مجاب می کرد که به این شیوه حسادت خودش ادامه بده ...-مامان فقط موضوع امیر نیست خونواده خوش خیالو چرا نمیگی .. یه روز توی بغل چند نفر خوابیدی ؟اون طرف با یکی دو متر فاصله امیر و مادرش به سکس داغشون ادامه می دادند . فرخ لقا با این که به نزدیکای اوج لذتش رسیده بود ولی قسمتی از حرفای عرفان و مادرشو شنیده بود و کمی تعجب کرد ... از این که دارن از خونواده خوش خیال صحبت می کنن و چند مردی که فیروزه به اونا حال داده و چند زنی که عرفان با اونا بوده . نمی دونست موضوع چیه ولی کنجکاو شده بود تا بفهمه که جریان از چه قراره . یعنی اونا هرزه خونه راه انداختن ؟ می خواست از امیر بپرسه که می دونه جریان خونواده خوش خیال چیه یا نه و گفت باشه بعدا بپرسم . حالا ممکنه رو ضربات کیر اثر بذاره و حواسشو پرت کنه . این اسم براش آشنا بود .. خوش خیال .. خوش خیال ... کیر امیر به سرعت تا ته کس مادرش می رفت و بر گشت می کرد .. امیر : مامان .. مامان جونم . فدات شم لب بده .. لب بده .. فدات شم . فرخ لقا وقتی از پهلو لباشو گذاشت رو لبای پسرش حس کرد که کسش داره برشته میشه و از طرفی هم برای لحظاتی فراموش کرد که عرفان و فیروزه چی به هم می گفتن .. فیروزه با صدایی آروم گفت-عرفان یواش تر . فرخ لقا چیزی از خونواده خوش خیال نمی دونه ..عرفان به زور گوششو تیز کرد تا بفهمه که مادرش چی داره میگه ... فیروزه : اگه نمی خوای با من کاری انجام بدی من برم آشپز خونه کار دارم .عرفان : نه مامان من کاری به کارت ندارم . صبر می کنم امیر کارش با مادرش تموم شه بعد تو رو تحویل اون میدم . میگم بیا بگیرش .. معشوقه ات رو بگیر . صحیح و سالم و دست نخورده ... فیروزه : خیلی پررو شدی عرفان .. ولی بهت حق میدم . می دونم خیلی اذیت شدی . اصلا من چرا از تو اجازه می گیرم .سرشو گذاشت رو کیر پسرش ... و اونو تا نیمه فرو برد توی دهنش .. عرفان هم به سمت بالا کیرشو می کوبوند توی دهن فیروزه .-اووووووفففففف ماااااامااااان ... بازم اون لبای جادویی ات رو گذاشتی روی کیرم ... مامان .. من کونت رو می خوام . بهترین و خوشگل ترین و خوش فرم ترین کونی که میون این کون ها وجود داره ...فیروزه یه چرخشی به بدنش داد طوری که کونش رو سر عرفان قرار بگیره و سرش هم رو کیر امیر و براش ساک بزنه .. عرفان سرشو لای کون مادرش فرو کرده بود و با نوک زبونش سوراخ کس و کون اونو قلقلک می داد . کس که خیسی رو از حد گذرونده بود . عرفان نوک زبونشو به شکاف کس مادرش چسبونده بود و به آرومی خیسی کس مامانشو می خورد و زبون می زد . فیروزه : زود باش . حالا دیگه به اندازه تحریک شدم . کیرت رو می خوام .. عرفان هیجان زده کون مادرشو هم میک می زد . دستاشو گذاشته بود رو برش های کون اون و اونا رو به دو سمت بازشون می کرد .. اون بر جستگی لذتشو زیاد می کرد .. دیگه نمی خواست تصور کیر هایی رو بکنه که از از مرز کس مادرش رد شده وارد شکمش شدن . حالا اون بود که داشت به مامان فیروزه اش لذت می داد . هر چند کیرش داخل دهن مادرش بود و. اون به آرومی داشت اون کیر رو ساک می زد . پسر دلشو هم نداشت که پا شه و کیرشو از دهن مامانش بیرون بیاره .... و امیر احساس قدرت می کرد . از این که مادرشو که اومده بود به جستجوی اون تا ببینه که چیکار می کنه حالا زیر کیر خودش گرفته و می تونه به حمایت اون امید وار باشه . ولی اگه مادرش بفهمه راز خونواده خوش خیال رو چی ممکنه پیش بیاد . هم برای اون بد میشه و هم مامانش ممکنه هوس کنه و بره به اون خونه ... نهههههه من کیر عرفان رو به زور تحمل کردم که بره توی کس و کون مامانم , هنوزم دلم پیش این قضیه هست .. نمی تونم تحمل کنم که مردای خوش خیال بیان و مامانمو مثل یک هرزه خیابونی بکنن . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۳۰امیر که از پهلو لباشو گذاشته بود رو لبای مادرش و از پشت هم کیرشو کرده بود توی کس اون به خوبی می دید که هر بار که فرخ لقا چشاشو باز می کنه و یا این که امیر حرفی می زنه یه سرخی و شرم خاصی رو صورت مادرش می شینه . دوست داشت که مادرشو از این حس غریب بیاره بیرون .. بهش بگه که باید این باور رو در خودش به وجود بیاره که وقتی زیر کیر امیر قرار داره حس کنه که با دوست پسر خودش داره سکس می کنه .. فرخ لقا همچنان در اوج هیجان قرار داشت .. امیر دوست داشت حرفایی بزنه که دوست پسرا به دوست دختراشون می زنن . می خواست کاری کنه که مادرش یه حس خوبی از بودن با اون داشته باشه ... و دیگه احساس خجالت نکنه .. به خودش فشار می آورد که تا اون جایی که می تونه هنگام سکس از واژه مادر استفاده نکنه و و اون عشق رو به بعد از این لحظات نسبت بده . امیر : عشق من ! می دونستی که چه بدن هوس انگیزی داری ؟ دلم می خواد توی چشات نگاه کنم و اینا رو بهت بگم ..فرخ لقا حس کرد که امیر داره همون حرفایی رو می زنه که اون دوست داشت در اوایا ازدواج از شوهرش ارسلان بشنوه ولی اون مرد زیاد اهل این حرفا نبود . امیر کیرشو از توی کس فرخ لقا بیرون کشید تا اونو به طرف خودش بر گردونه . اون می خواست با احساس صمیمیت بیشتری با مادرش , لحظه های پیش روی خودش با اونو سپری کرده تا در آینده بتونه با هاش راحت تر باشه . -اووووووهههههه .. امیر چرا بیرون کشیدی .. داشتم ارضاء می شدم .. چرا کشیدی بیرون .. -حالا خودم درستش می کنم ... امیر مادرشو به صورت طاقباز در آورد . پاهای فرخ لقا رو به دو طرف باز ترش کرد و کیر داغشو رو کس آتشین مادرش قرار داد و با یه فشار اونو به سمت بالا فرستاد ..امیر : چقدر ناز شدی عشق من . حالا می تونم چهره ات رو از این سمت ببینم و حال کنم . چشاتو باز کن عشق من ..هوس من ... باز کن عزیزم . از چی می ترسی .به من بگو عشقم . فرخ لقا به آرومی چشای خمارشو که نشون می داد چقدر هوس داره باز کرد ..امیر : به من نگاه کن . میخوام عشق و هوسو توی چشات ببینم . دوستت دارم ... فیروزه و عرفان بعضی از حرفای اونا رو می شنیدند . فیروزه به این فکر می کرد که امیر حالا که مادرشو دیده چه بلبل زبون شده وقتی که با اون سکس می کرده از این حرفای احساسی و عاطفی کمتر می زد . ولی حس کرد که شاید اینا رو داره میگه تا فرخ لقا کمتر خجالت بکشه از این که رفته زیر کیر پسرش . . عرفان و فیروزه هم در یک استیل سگی قرار گرفته بودند و عرفان کرد توی کون مادرش ..-آخخخخخخخ عرفاااااان کون فیروزه ات رو جر دادی . گفتم اول بذار توی کسم ... عرفان : مامان اجازه بده بعضی وقتا منم تصمیم گیرنده باشم . تازه اون گاهی رو هم که من می تونم تصمیم بگیرم کیر به من همچین اجازه ای نمیده و دخالت می کنه . مثل حالا .عرفان به کون بر جسته مادرش نگاه می کرد و به خوبی می تونست متوجه شه که مادرش و بقیه راست میگن اون حالتی که در کون فیروزه هست در هیشکدوم از زنای خونواده خوش خیال وجود نداره . یک کونی هست که هر کی اونو میبینه در جا می خواد اونو بکنه و اونم تا چشش به کیر های دیگه میفته دوست داره که از مسیر خودش عبورش بده . عرفان کیرشو یواش یواش توی کون مادرش حرکت می داد .- فیروزه جون این کونت کمی می خواد جا باز کنه . این همه کس و کون دادی . فیروزه : دوست داری مامان کون گشاد داشته باشی ؟ اون وقت از فرو کردن کیرت توی کون من چه لذتی می بری ؟-مامان .. لذتش همین جاست . می تونم بیشتر فرو کنم توی کونت .. اون وقت حتی یک آخ هم نمیگی ... فیروزه : میگم یه فکری به ذهنم رسید که هم فاله و هم تماشه .-جوووووووووون این کون عجب نمایی داره .فیروزه که کیر عرفانو کلفت تر ازهر وقتی حس می کرد دستشو گذاشته بود روی کسش و اونو می خاروند .. عرفان : مامان این قدر کست رو نخارون .. الان چند روزه که بر نامه های آرایشگاه تق و لق شده فقط در حال کس خاروندن هستی . این فیروزه جونی که من دیدم به این نون و ماستها سیر بشو نیست .فیروزه سرشو بر گردوند طرف عرفان و خیلی آروم گفت گوشت رو به من نزدیک کن یه حرفی دارم می خوام ببینم موافقی یا نه ... فیروزه زیر گوش پسرش گفت می خوام زنگ بزنم واسه سحر که اون و پسرش سهیل هم بیان این جا چه شود . ! خیلی معرکه میشه .عرفان: مامان ! اینا چی ؟ تازه مگه نباید درو واسشون باز کنی ؟فیروزه : راهشو می دونم . درو باز می ذارم .عرفان : باشه مامان موافقم . فقط یه وقتی باشه که امیر مادرشو ار گاسم کرده باشه .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۳۱عرفان : اووووووهههههههه ماااااامااااااان .. کونت روز به روز داره تنگ تر میشه . انگار هر چی بیشتر میدی چسبندگیش بیشتر میشه . فیروزه نزدیک بود بگه به خاطر مواد اولیه ایه که درش می ریزن . از جنس اصل و فابریکه .. ولی یهو یادش اومد که عرفان از جنس مخالفه و ممکنه به اون چیزی که میگه حساسیت داشته باشه . امیر هم طوری پاهای مادرشو انداخته بود رو شونه هاش و کیرشو می کرد توی کس مامانش که فرخ لقا دوست داشت اون لحظات به این زودیها تموم نشه .. حالا خیلی راحت تر از قبل می تونست به چشای امیر نگاه کنه امیر می تونست حالا از نگاه مادر بخونه که داره بهش میگه که ادامه بده . باکی نداشته باشه از این که اونا چه رابطه و نسبتی با هم دارن ..امیر : عشق من چی می خوای ..فرخ لقا : تو رو عشقم .. کیرت رو می خوام ..فیروزه : ببین یاد بگیر عرفان .عرفان : مامان من و تو که قبل از اونا این حرفا رو به هم می زدیم . منتها تو به من وفادار نبودی . -همچین میگی که انگار تو به من وفادار بودی . به من بگو کی اول رفت سراغ یکی دیگه . کی با سحر عشقبازی کرد ..-مامان چرا شوهر سحر سامانو نمیگی که با هات حال کرد . فیروزه : من چیکار می کردم وقتی که اون به بدن من دست می زد . از ادب به دور بود که با اون بجنگم ... وایییییییی پسر نگاه کن ..امیر کیرشو بیرون کشید ... قیافه مادرش نشون میده که اون آب کس پشت سرش می خواد بریزه ... ریخت .. نگاه کن ...فرخ لقا جیغ می کشید و دو دستی می زد به سرش .... .. فیروزه خیلی آروم زیر گوش امیر گفت پسر من دارم میرم . الان دیگه وقت رفتنه . فیروزه : من برم یه سری به آشپز خونه بزنم بر گردم . امیر جان واقعا گل کاشتی تونستی یه حال اساسی به فرخ لقا بدی ... فرخ لقا : خیلی دلم می خواد برم حمام یه غسلی بکنم که گناه بر گردن من نمونه . فیروزه : شب درازست و قلندر بیدار . هنوز کوتا صبح . .. فیروزه خودشو رسوند به فضایی که می دونست صداش به گوش بر و بچه های حاضر در اتاق خواب نمی رسه . .. بردار ... گوشی رو بگیر .. حتما الان زیر کیر یکی از مردای فامیله که این قدر بی توجه ... بالاخره سحرگوشی رو بر داشت .. سحر : آخخخخخخخ یواش تر .. فیروزه : با من بودی ؟-نه بابا . این جا مردا بازیشون گرفته . هر کی رد میشه یه ناخنکی به من می زنه و میره . الان دیگه یک سکس در همی داریم که معلوم نیست چی به چیه .. بیا این طرف فیروزه . چقذر زود رفتی امشب .. - سحر جون من زنگ زدم که از تو بخوام که تو بیای این طرف ...-چه خبره مگه -ببین ما تونستیم مادر مومن و عابد امیر رو بیاریم توی خط . اون تا حالا زیر کیر عرفان و امیر قرار گرفته . دلم می خواد که تو و سهیل هم بیاین این طرف خیلی حال میده . یک سکس چند تایی اگه داشته باشیم بد نیست .-ولی اگه امیر ناراحت شه چی ...-باید عادت کنه . جات خالی سحر ... خوشم اومد از کار عرفان . طوری مادر امیر رو آورد توی خط که عقل جن هم نمی رسید . وقتی امیر دید که عرفان داره مامانشو می کنه طوری جوش آورده بود که با هم گلاویز شدن .. عرفان با سه ضربه کارشو ساخت . اگه بدونی چه کیفی کردم ! فکر نمی کردم زور پسرم این قدر زیاد باشه . من به وجود عرفان افتخار می کنم ...سحر : یعنی میگی من و سهیل بیایم اون جا ؟ نمیشه مرد دیگه ای رو با خودم بیارم ؟ الان سهیل سرش شلوغه ... داره با زن داداشش سلنا حال می کنه ... سلنا هم چه جوری رو کیرش نشسته! ..فیروزه : من نمی دونم .. خلاصه مراقبشون باش . یه جای خوب و مساعدی که حس کردی سهیل می تونه از سلنا فاصله بگیره و تمومش کنه موضوع رو به اون بگو .. در ضمن من در خونه رو باز می ذارم خیلی آروم تو و سهیل بیاین . سر و صدا نکنین که این پسره امیر خیلی غیرتیه .. ولی می دونم عرفان حریفشه ... اگه بدونی عرفان چه با هام لج افتاده . میگه مامان تو زیادی زیر کیر امیر خوابیدی . دیگه اینو در نظر نمی گیره که خودش با کلی زن بوده ..سحر : آره دیگه .. تا بوده همین بوده . این خود خواهی مردان رو می رسونه .فیروزه از هیجان نمی دونست چیکار کنه . حالا عرفان و امیر دو تایی داشتند فرخ لقا رو می کردند . تعجب کرده بود .. لذت هم می برد و حسادت هم می کرد . تعجبش از این بود که بالاخره امیر و عرفان به یک تفاهم رسیدند .. لذت بردن از این که دوستی اون دو نفر رو می دید و حسادت به خاطر این که حالا اون دو تا جوونی که فیروزه بهشون علاقه مند بود دو تایی شون داشتند زنی غیر اونو می کردند . اون طرف سحر و پسرش سهیل هم سمت خونه فیروزه راه افتادند .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۳۲عرفان زیر بدن فرخ لقا دراز کشیده بود و دستاشو گذاشته بود دور کمر ش و از پایین کرده بود توی کس اون زن میانسال ... فرخ لقا هم لباشو گذاشته بود رو لبای عرفان و امیر هم کیرشو فرو کرده بود توی کون مادرش .. امیر : خیلی می چسبه .. کونت هم خیلی با حاله ... داداش عرفان .. هوا شو داری دیگه . می خوام حسابی حالش جا بیاد و ردیف ردیف باشه . هیچ کم و کسری هم نداشته باشه . امیر یواش یواش دیگه عادت کرده بود به این که عرفان با مادرش حال کنه .. فیروزه به کیر عرفان و امیر نگاه می کرد و بی صبرانه منتظر سهیل و مادرش بود ....سحر : عزیزم یه کمی از لای در نگاه می کنیم سر فرصت خودمونو نشون میدیم . فیروزه جون به من سفارش کرده ه وقتی رسیدیم یه مقداری هم اوضاع و احوال و شرایط رو نگاه کنیم که کس و کون و کیر در یه حالت سبکی و توازن قرار داشته باشن .... سهیل : حالا ما از کجا بدونیم که اونا در یه حالت نر مال هستند ؟ سحر : با عرفان که مشکلی نداریم . می مونه امیر و مادرش .. مادرش هم از اون جایی که تا حالا طعم دو تا کیر به غیر از کیر شوهرشو چشیده براش مسئله ای نیست که یک کیر دیگه رو بخوره ... منم میرم یه جورایی امیر رو هم ردیفش می کنم . این فرخ لقا هم اندام درستی داره جون میده که اونو بیاریم توی خونه خودمون .بابات خیلی خوشحال میشه . دیگه تنوع توی این خونه لازمه . با ورود فرخ لقا به خونه مون میشه انتظار یک شور و حال و تحرک اساسی رو بین مردا داشت . خیلی عالی میشه .... اونا از لای در به خوبی عرفان و امیر و فرخ لقا رو دید می زدند .. سهیل : مامان عجب بدنی داره ! عجب کونی داره !سحر : از نظر کون حساب کنیم توی این دو تا خونه هیشکی به اندازه فیروزه خوش کون نیست . دل همه مردا رو برده . حتی من که زن هستم دوست دارم همیش با کون فیروزه جون ور برم ..سهیل : مامان خودت رو بچسبون به دیوار . من دیگه طاقت ندارم . این صحنه ها رو که می بینم دلم می خواد کیرمو در جا فرو کنم به یه جایی . کدوم سوراخ با حال تر از سوراخ مامان جون گلم . که خیلی به من حال میده ...سحر خودشو به دیوار چسبوند تا سهیل از پشت فرو کنه توی کون . اون طرف هم فرخ لقا همچنان در حال کس و کون دادن به امیر و عرفان بود ... با حشر و هیجان زیاد لبای عرفانو می بوسید ...امیر: حواست باشه عرفان . مامانمو باید خوب سر حالش کنی .عرفان هم که در حال بوسیدن فرخ لقا بود واسه این که در بوسه اون و مادر امیر وقفه ای نیفته جواب امیر رو نمی داد ولی دوست داشت بگه همچین مامان تو رو می کنم که اصلا معلوم نشه از کجا خورده . فرخ لقا هم با کیر عرفان خیلی حال می کرد . با این که کیر امیر یه کلفتی و استیل خاصی داشت ولی فرخ لقا راضی تر بود که زیر کیر عرفان باشه . هر چند او امیر رو دوست پسرش فرض کده بود تا حس عاطفی مادر فرزندی بین اون و امیر مانع سکس نشه ....اون طرف سهیل به آرومی تلمبه می زد تا سر و صدایی نشه که امیر و عرفان متوجهش شن ..به ناگهان فرخ لقا جیغی کشید و ساکت شد ... عرفان سر بالایی آبشو توی کس خالی کرد و امیرهم لباشو گذاشت پس گردن مادرش و بعد هم شونه هاشو زیر لبان و بوسه های خودش قرار داد و با نرمشی فوق العاده که هیجان رو به تمام نقاط بدن مادرش سرایت داده بود آبشو آروم آروم توی کون فرخ لقا خالی کرد ... در همین لحظه سهیل و مادرش سحر هم وارد شدند ... امیر طوری شوکه شده بود که انگاری نسبت به بقیه کار خبطی انجام داده باشه فوری کیرشو از توی کون مادرش بیرون کشید .. عرفان این کارو به آرومی انجام داد ... امیر اعصابش به هم ریخته بود . بیشتر به خاطر دیدن سهیل .. عرفان دستشو به سمت سهیل دراز کرد ... امیر : من نمی فهمم این جا چه خبره ! ببخشید شما از دیوار اومدید ؟ فیروزه : فرخ لقا جون ... ایشون خانوم سحر خوش خیال هستند .. بانوی خونواده خوش خیال . صاحب کار امیر جان ... فرخ لقا می خواست بگه یعنی کار امیر همین جنده بازی کردناست که پشیمون شد . تازه خودشم یکی از این جنده ها به حساب میومد . فرخ لقا و سهیل یه نگاههایی رو رد و بدل می کردند ... فرخ لقا : پسرم این قدر حالا عصبی نباش .. این آقا هم مثل شما دو تا جوونه . یه نیاز هایی داره . ما که نباید با اخم و تخم بریم استقبالشون . سحر سرشو گذاشته بود زیر لاپای فرخ لقا و با اشتها منی های بر گشتی از کس و کون فرخ لقا رو لیس می زد و می خورد . وقتی که سحر زبونشو می ذاشت روی کس و کون فرخ لقا.. اون دوست داشت از هوس جیغ بکشه . فرخ لقا با اشاره دست سهیل رو به طرف خودش خوند-عزیزم حالا دیگه به خوبی می دونم کارت چیه .. .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۳۳فرخ لقا دستشو به طرف کیر سهیل دراز کرده بود .-آفرین پسر خوب .. بیا جلو ببینم . اسمت چیه ..امیر با تعجب به مادرش نگاه می کرد . ای بابا این دیگه چه مدلشه یه تکونی به خودش داد و می خواست بیاد جلو که عرفان جلو شو گرفت . اونو به گوشه ای کشوند و گفت داداش یواش تر آبرو ریزی نکن . مادرت دیگه واسه خودش یه زن عاقل و بالغه . اون وقت بین جمع خودمون میگن بیا ببین امیر خان چقدر امله . تو الان همین یه نصف روز واسه خودت یه شخصیتی در خونواده خوش خیال دست و پا کردی . .. امیر کمی آروم شد ..- ولی پسره پر رو رو نگاه کن چه جوری کیرشو گذاشته توی دست مادرم ؟عرفان : این که کاری نداره . تو هم برو کیرت رو بذار توی دهن مادرش . یا همون از پشت فرو کن توی کونش . . ولی مطمئن باش که اون مثل تو حساس نیست .فرخ لقا به آرومی با کیر سهیل بازی می کرد ... کیر سهیل که اون اولش نیمه افراشته بود رفته رفته بزرگ و بزرگ تر شد . .. امیر هم رفت طرف سحر تا با اون حالی کرده باشه . عرفان هم موند و مادرش .. -مامان فیروزه انگاری که من و تو بازم به هم رسیدیم . -اگه دوست داری می تونی بری با سحر باشی . -چیه مامان دلت برای امیر تنگ شده ؟فیروزه : عرفان ! باز شروع نکن دیگه ..عرفان یه نگاهی به کون مادرش انداخت و با خودش گفت که بی خود نیست که کون مادرم طرفدار زیادی داره و همه ازش تعریف می کنن . حالا من از بس پیش این کون هستم قدر اونو نمی دونم .... امیر دستشو گذاشت روی چاک کون سحر ... با این که چند ساعت پیش به اندازه کافی با سحر حال کرده بود ولی در اون لحظات می خواست یک بار دیگه به سهیلی که عین خیالش نبود نشون بده که اونم می تونه مادرشو بکنه . فرخ لقا همچنان با کیر سهیل بازی می کرد و از ته آلت تا سر کیر رو در یه حالت جق زدن می گردوند .. سهیل حس کرد که خیلی خوشش میاد ... کیرش به آخرین حد بلندی و کلفتی رسیده طوری متورم شده بود که گویی مویرگهاش در حال ترکیدن بودند . سحر به اون کیر زل زده بود و به این فکر می کرد که مادر امیر که اهل این بر نامه ها نبوده چه جوری با یکی دوساعت کیر حرام خوردن از این رو به اون رو شده . چشای فرخ لقا از حدقه در اومده بود . با خودش می گفت بی خود نیست که میگن تا سه نشه بازی نشه . نوک زبونشو در آورد و سر کیر سهیلو زبون می زد . بعد یواش یواش سر کیر رو گذاشت توی دهنش.. طوری اون کیر رو میکش می زد که خود سهیل هوس بستنی قیفی کرده بود . امیر دو سمت کون سحر رو بازش کرد و بدون این که با کسش ور بره از همون پشت کیرشو یک ضرب فرستاد توی کس سحر .. البته کس سحر اون گشادی رو داشت که با خیس نشدن هم بتونه خیلی راحت از کیر امیر پذیرایی کنه . ..سهیل : آخخخخخ آخخخخخ داره میاد .. فرخ لقا : نترس ولش کن بذار بیاد .. آقا خوشگله .. الان یه حالی بهت بدم که که مزه اون واسه همیشه زیر کیرت بمونه .امیر که دستشو گذاشته بود رو سینه های سحر و از پشت بدن سحر به کار تلنبه زنی خود ادامه می داد همچنان شگفت زده بود از تکیه کلامهای مادرش . فرخ لقا وقتی که حس کرد کیر امیر در حال ریزشه دستشو برد به قسمتهای وسط کیر ..محکم کمر کیر رو نگه داشت .. پرش آب کیر شروع شده بود . فرخ لقا نذاشت که اون آب با فشار به سر و صورتش بریزه .. دوست داشت با لذت ریزش اون آب رو ببینه . آب کیر سهیل به شکلی بیرون ریخته شده بود که سر کیرش رو پوشونده بود . درست شده بود شبیه به سر آدم برفی . فرخ لقا از تماشاش لذت می برد ..-اووووووفففففف سهیل جون .. دلم نمیاد این منظره قشنگو خرابش کنم ولی چه کنم که تشنمه ..عرفان و فیروزه می خواستند با هم حال کنند ولی محو حرفها و حرکات فرخ لقا شده بودند . فیروزه خیلی آروم در گوش عرفان گفت پسرم چی ساختی و چی تر بیت کردی ! باورم نمیشه که این همون فرخ لقایی باشه که تا دیروز روسریشو پیش نا محرم بر نمی داشت . ..عرفان : من همش از این می ترسم که نکنه اون بخواد لخت بره و توی خیابون بگرده . خیلی غرق کا ری شده که داره انجام میده ... مامان نگاه کن که چقدر با هوس و با زبونش داره نوک کیر سهیلو لیس می زنه .. فیروزه : طوری داری حرف می زنی که انگار من این کارو تا حالا برای تو انجام ندادم . عرفان منظورم این نبود . حالا چرا به خودت می گیری ؟ فرخ لقا طوری سر کیر سهیل رو میک می زد که بقیه حس می کردن که اون داره یه آب نبات چوبی خوشمزه می خوره . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۳۴عرفان به طرز عجیبی مامان فیروزه اش رو غرق بوسه کرده بود . شونه ها شو پشت گردنشو , لباشو , سینه هاش همه رو می بوسید . دوست داشت با مامانش تنها شه و به اون نشون بده که چقدر دوستش داره و فیروزه بیشتر از هر کس دیگه ای می تونه روی اون حساب کنه ... فیروزه هم به این فکر می کرد که عرفان نباید این قدر به زنان دیگه توجه کنه و ازمادرش نباید گله مند باشه که چرا این قدر راحت خودشو در اختیار مردان دیگه قرار میده . چون همین شرایط برای خود عرفان هم وجود داشت . که اون با دیگر زنا باشه .. رواین حساب خودشو بر گردوند . و تا عرفان به خودش بیاد ته کیرشو گرفت توی دستش و گفت .. -هر وقت باشه من باید اینو داشته باشم . اینه که پشتیبان منه .تا این به من ااجازه نده من با مردای دیگه با کیرای دیگه حال نمی کنم . عرفان تعجب می کرد از این که مادرش به ناگهان این قدر پر شور و حال شده ...- مامان آفتاب از کدوم طرف در اومده ؟ .. فیروزه : وای طوری حرف می زنی که اگه بقیه بشنون فکر می کنن که من تا حالا بهت نمی رسیدم یا این که به تو سختی می دادم .. عرفان سست شده بود وقتی که لبای فیروزه رو کیرش قرار گرفت و دستشو هم رسونده بود به بیضه های اون . به یاد خاطرا ت چند روز پیشش افتاده بود و این که زمان چه زود می گذره . که اون و مادرش چطور تا بو شکنی کرده بودن . گویی که همه همون هیجان رو داشت .امیر هم خودشو انداخته بود رو سحر .. سحری که حالا خیلی زود با مردا بر می خورد و برای اون فرقی نمی کرد که با یک مرد تا به چه اندازه آشنایی داشته باشه تا خودشو تقدیم اون کنه . سحر هم به اندازه کافی سهیل رو متوجه این نکته کرده بود که باید با فرخ لقایی که به تازگی پا شو به این مجلس گذاشته مدارا کنه . ولی فرخ لقا خیلی بیشتر از اونی که انتظارش می رفت تونسته بود خودشو با این شرایط وفق بده .. عرفان حس کرد که مامان فیروزه اش طوری کیرشو ساک زده که دیگه هیچ حسی براش نمونده جز فرو کردن اون کیر توی کون مادرش .. -مامان من حالا آماده ام .. در حالی که کیرش همچنان در دهان فیروزه قرار داشت خودشو از همون بالا در جهت عکس رو کمر مادرش قرار داد و دستشو به کونش رسوند و انگشتشو فرو کرد توی کون فیروزه . .. فیروزه از حرکت انگشت عرفان توی کونش لذت می برد . با این که مثل هر زن دیگه ای دوست داشت که بیشتر با کس اون حال کنند و اون هم از این قسمت بدنش بیشتر لذت ببره ولی واسه این که عرفان خوشش بیاد و لذت ببره و دیگه این قدر نگه که مامانش به بقیه توجه داره و به اون بی توجهه پذیرفت که عرفان بکنه توی کونش ... امیر هم کرده بود توی کون سحر ....عرفان : داداش چه طوره خوبه ؟ !امیر : عالی ! عالیه .. امیر با این که با خیلی از زنای خونواده خوش خیال سکس کرده بود و آمیزش با سحر واسه اون تازگی نداشت ولی از این که می دید مادرش در کنار اونه و می تونه درکش کنه و دیگه نگرانی از این بابت نداره که در خونه لو بره با لذت بیشتری با سحر عشقبازی می کرد و با دونستن این که وقتی مادرش همه چی رو بدونه دیگه با با ارسلانش بی خیال میشه و حرفای فرخ لقا روقبول می کنه . تازه بیشتر وقتا این مادرش بود که نگران کار هاش بوده و همش می خواست بدونه که امیر چیکار می کنه . مادری که حالا زیر کیر و بدن سهیل داشت دست و پا می زد . سه پسر و سه مادر . فرخ لقا با این که در این دو سه ساعت چند بار ار گاسم شده بود اما با ورود هر کیر تازه به بدنش طراوت و تازگی دیگه ای رو در خود حس کرده احساس جوانی می کرد . عرفان پنجه ها شو تا اون جایی که می شد بازش کرد و با فشار کون گنده مامانشو به دو سمت بازش کرد . با لذت یه نگاهی به سوراخ کون فیروزه انداخت و دیگه خواست که عملیاتو شروع کنه . ولی یادش اومد که باید اون سوراخ رو چربش کنه تا بتونه کیرشو راحت بکنه توش . فیروزه وقتی انگشت عرفانو روی کونش حس می کرد که چه جوری داره اونو می مالونه حسابی لذت می برد .. لحظاتی بعد عرفان سر کیرشو به سوراخ کون مامانش فشار داد .. یه نگاهی هم به امیر انداخت تا ببینه اون و مادر سهیل در چه شرایطی قرار دارند . صحنه هوس انگیزی به نظرش اومد . طوری که کیر امیر داشت سوراخ کون سحر رو می تر کوند . فرخ لقا که طاقباز خوابیده بود و از سهیل می خواست که با اون یه سکس خشن داشته باشه . عرفان قسمتی از کیرشو کرده بود توی کون مامان فیروزه اش ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۳۵فرخ لقا : سهیل جون بکش .. بکش .. موهای سرمو بکش .. بکش ... محکم منو بزن . کبودم کن . کبودم کن .. گازم بگیر .. خیلی آروم ... آخخخخخخ کسسسسسم کسسسسسم چقدر می خاره . شما سه تا پسرا سه تا کیرتونو با هم بکنین توی کسسسسسم . آخخخخخخخ آههههههههه .. می خاره و می خاره و می خاره .. دواش آب کیرتونه .. بمالین روش .. روزی سه بار مثل آنتی بیو تیک .. باید بهش برسه . اون آب باید روش مالیده شه ... فشار بگیر سهیل . به سینه هام چنگ بنداز ... فرخ لقا جیغ می کشید .. مرتب سرشو از این سمت به اون سمت می گردوند . هیجان زده شده بود .. سه تا کیر جوون یه بلایی به سرش آورده بودند که حس می کرد تازه از مادر متولد شده .. عرفان که قسمتی از کیرشو کرده بود توی کون مادرش و اونو به آرومی در همون فضا حرکت می داد دستاشو گذاشت زیر شکم فیروزه و اونو کمی به سمت جلو حرکت داد و کنار امیر قرار داد عرفان : امیر مادرت چرا این جوری می کنه انگار تا حالا کیر نخورده . مگه پدرت بهش نمی رسید ؟امیر : چرا . ولی بابام بیشتر وقتا این اواخر سرش درد می کرد . آخه آدم هر قدر که سنش میره بالاتر کم جون تر میشه ... عرفان صداشو آورد پایین تر طوری که سهیل و فرخ لقا نشنون .-ببین امیر جون مادرت الان زیر کیر این پسره هست و حالا چیزی حالیش نیست . این سهیل هم که تا حالا زندگی متاهلی نداشته و درد سرای اونو نمی دونه . یهو دیدی مادرت رو گاز گرفت تمام قسمتای بدن مادرت رو کبود کرد اون و قت جواب بابات رو باید چی بده . مگه چقدر میشه چا خان کرد . چقدر میشه انکار کرد؟!بعد حالا اینا به جای خود اگه گند کار در بیاد تو هم از نون خوردن میفتی ...امیر : مامان جون آروم تر ... بذار داش سهیل ما هر جوری که دوست داره با کیرش کار کنه و به تو حال بده . حواست باشه که اگه تنت کبود شه نمی تونی جواب بابا رو بدی .... .. سحر که حس کرده بود بهترین موقع برای کشوندن پای فرخ لقا به خونه خوش خیاله واسه اینه که یه بهانه ای واسه مطرح کردن این موضوع داشته باشه و امیر هم نگه که چرا یهو به مادرم پیله کردی به خونواده امیر استناد کرد و گفت -امیر جان چرا کاری نمی کنی که بابا مامانت بیان به محفل سکس خونوادگی و در هم ما .. خیلی به اونا خوش می گذره تمدن رو درست با نوعی زندگی انسانهای اولیه تر کیبش کردیم . راستی راستی آدمای اون دوره و زمونه آرامش بیشتری داشتند و لذت بیشتری رو از زندگی خودشون می بردند ... عرفان داشت قاطی می کرد از طرز حرف زدن سحر ... فرخ لقا با این که در آتش هوس دست و پا می زد مشتاشو گره کرده چشاشو بسته بود تا حرکت کیر سهیل رو در کسش حس کنه اولش متوجه نشد که سحر چی داره میگه . فقط عبارت محفل سکس خانوادگی بود که اونو به این فکر فرو برد که از سحر بپرسه جریان چیه . -سحر جون موضوع چیه ؟ چی شده .موضوع سکس چیه ... امیر که عصبی شده بود گفت هیچی مامان . سحر جون داشت یه شوخی می کرد . امریکا که بود یه گروه بودن که دور هم سکس های دسته جمعی پیاده می کردند ... سحر که دیده بود اگه بخواد موضوع رو ول کنه بعید به نظر می رسه که بعدا بتونه ادامه اش بده گفت -امیر جان .. چرا از واقعیت به دور باشیم . بذار مامانت همه چی رو بدونه ... بذار بدونه که ما حدود بیست نفر ی میشیم که در فضای خونه مون همه مون لخت و بر هنه میشیم و یک زندگی سکسی و بی غل و غش دسته جمعی رو داریم . یک زندگی اشتراکی ..کمون ..کمون اولیه ... -فرخ لقا یعنی شما کمونیست هستید ... عرفان : نه منظور سحر جون این بوده که اشتراکی کار می کنن . یعنی تمام کس ها برای تمام کیر ها و تمام کیر ها برای تمام کس ها . الان من و مامان فیروزه عضو افتخاری هستیم .. سحر : خواهش می کنم عرفان جان . شما هم در واقع حالا خوش خیالید . جزیی از خونواده مایین ..امیر زیر گوش سحر گفت راجع به من به مامان چیزی نگی ها که قبلا عضو شدم ...سحر : باشه .. ولی اون می دونه که تو امروز خونه ما بودی و حتما حضوری پر شور در این جبهه ها داشتی فرخ لقا داشت به این فکر می کرد که چه جوری میشه اون و امیر هم وارد این محفل شن . ولی تا رفت به این فکر کنه که امیر قبلا از این موضوع با خبر بوده و شایدم خودش توی جمع بود ه حس کرد که سهیل شونه ها شو گرفته با سرعت بیشتری کیرشو در حالت تلنبه ای و با سرعتی زیاد و تا به انتها وارد کسش می کنه .... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۳۶سهیل واسه این که پیش بقیه پسرا کم نیاره و نشون بده که یک پسر ایرانی بزرگ شده در خارج هم می تونه توانایی های خودشو داشته باشه سرعت سکس با فرخ لقا رو زیادش کرده بود .فرخ لقا : وووووووویییییی ...اوووووووووووفففففف ... چقدر این جوونا داغ شدن ... چقدر داغ شدن ... عرفان : می بینی مادرت چه جوری حال می کنه ؟ ظاهرا براش لازم بود .... سهیل هم که دیگه ول کنش نبود . اونو مورد ضربات چپ و راست کیری قرار داده بود .. یه لحظه فرخ لقا حس کرد که کسش داره آب میشه ولی در واقع این آب هوسش بود که بازم داشت خالی می شد ... احساس آرامش می کرد .. سهیل هم دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره سحر : سهیل جون به اندازه کافی فرخ لقا از کیر و از سکست استفاده کرده ... می تونی توی کسش خالی کنی .. این قدر به خودت سخت نگیر برای کمرت خوب نیست . به مغز و اعصابت فشار میاد مادر به قر بونت ..سهیل : مامان می خوام بکنم توی کونش ..-نگران نباش عزیز دلم کم نمیاری . پسرای خونواده خوش خیال تا میان خودشونو بشناسن می بینی که کیرشون از بس میره توی غلاف خانوما رشدشو از همون روزای اول شروع می کنه . هر چند طبق قوانین بین المللی سکس تا 18 سالگی ممنوعه ولی همه دنیا می دونن این حرفا همش باد هواست و کسی تابع این مقررات مزخرف و بی اساس نیست که هیشکی رعایتش نمی کنه.. سهیل یک بار دیگه پا های فرخ لقا رو انداخت رو شونه هاش و اونو یه سمت خودش کشوند ... و در نهایت هوس همچنان به تلنبه زدن خودش ادامه می داد .سهیل چشاشو بسته بود و تا اون جایی که جا داشت و منی حرکت می کرد توی کس فرخ لقا خالی کرد ... مادر امیر احساس آرامش می کرد .. در همین یه تیکه جا حالا سه تا پسر بودند که با هاش حال کرده و حسابی برای سکس های متقرقه آب بندی شده بود .. فرخ لقا : حالا اگه ممکنه توضیح بدید جریان سکس خانوادگی و محفل عمومی و این که همه در کنار هم راحتن چیه . و اگه من بخوام در این مجلس شرکت کنم باید دم کی رو ببینم . امیر : سحر جون ببین آخر کار خودت رو کردی ..سحر : پسر آدم که این قدر خود خواه نمیشه . مادرت هم یک زنه . یک انسانه . اون چه فرقی با ما داره .. ما که می تونیم هر وقت دلمون خواست از زندگیمون لذت ببریم و نهایت تفریح رو داشته باشیم . مخصوصا وقتی که در امریکا بودیم محیط اجتماعی مساعد و مناسبی داشتیم . الان زن ایرونی در خو نه خودش هم آسایش نداره . هر وقت که شما اراده کنی من می تونم شما رو با اعضای خونواده آشنا کنم . اتفاقا اونا خوشحال میشن که هر چند وقت در میون یه نیروی تازه نفسی هم به جمع اونا اضافه شه . این هم به نفع اون تازه وارده و هم به نفع خونواده خوش خیال که معلومه که یک تنوعی هم برای اونا میشه . سحر : من همین حالا این آمادگی رو دارم که در خد مت خونواده خوش خیال باشم . امیر : مامان معلوم هست که تو چی داری میگی ؟ امروز به اندازه کافی زیر بار بودی . برای سن تو مناسب نیست این همه فعالیت .فرخ لقا : امیر تو دیگه چرا این حرفا رو می زنی . حالا بابات پیر شده و نمی تونه به ما خوب برسه . من هنوز یک گل از صد گلم نشکفته . هر کی ندونه فکر می کنه که ما هفتاد سال سنمون باشه . امیر : مامان اونا الان همه شون در حال فعالیت هستند .. در شرایطی ان که چی بگم عادت دارن . خستگی نا پذیرن . فرخ لقا : راستش در سکس بیشتر مردا هستند که فعالیت می کنن خسته میشن .. من نمی دونم تو چرا همش اصرار داری که من وارد این مجلس نشم . تازه این جوری که معلومه تو هم امروز به اندازه کافی خودت رو سر گرم کردی . سحر خانوم راستی راستی برای امیر کار جور کردی یا تمام وقت باید از اون کارا بکنه ؟ سحر : فدات شم خانومی . کاری که امیر می کنه هم فاله و هم تماشا اون مسئول تدارکات هم هست .. در کنار این زحما تش اگه فرصتی پیدا شد می تونه بیاد و در جمع ما شرکت نه .. فرخ لقا : همه این ها در یک روز مشخص شد . ؟سر عرفان و فیروزه دیگه سوت کشیده بود .می خواستن هر چه زود تر هم که شده از این فضا فرار کرده شاید از دست پر حرفی های فرخ لقا خلاص شن ... فرخ لقا : من آماده ام ..امیر : مامان همین جوری ؟ فرخ لقا : این چه کاریه ! .. اتفاقا همین جوری راه بیفتیم بریم بهتر هم هست . اون جا باز باید کلی دنگ و فنگ بدیم و لباسامونو در آریم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۳۷به امیر اگه کارد می زدی خونش در نمیومد . اونا راستی راستی داشتن مادرشو با خودشون می بردن به اون خونه . تونسته بودن مخ زنی کنن .. نهههههههه نههههههه این کار نباید انجام می شد ... تازه کار فرخ لقا به جایی رسیده بود که می گفت فاصله بین دو تا خونه رو می خواد خیلی لخت و راحت و از این سمت به اون سمت بره و اونم خیلی هیجانی و بپره بره اون سمت .. طوری که حتی خود عرفان و فیروزه هم که در شجاعت و بی خیال بودن یدی طولانی داشتند و سحر و سهیل هم تقریبا بی خیال این مسائل بودند نگران شدند که نکنه موقع خروج و از این در به اون در رسیدن که چند ثانیه بیشتر طول نمی کشید کسی اونا رو ببینه . با این حال قرار شد که عرفان لباس بپوشه و بره سرکوچه و ببینه کسی این ور نیاد . هر چند توی این کوچه فقط همین دو تا خونه بود و اون وقت شب هم کسی احتمال اومدنش نبود ولی باید خیلی مراقب می بودن که مشکلی پیش نیاد و همه چی به خیر بگذره ... . فرخ لقا هیجان زده بود . تصوراین که مردای دیگه ای هم اون جا باشند هر کدوم با اندام مختلف و حرکات مختلف و سلیقه هایی خاص اونو هیجان زده اش کرده بود . به همه شون نشون میدم که فرخ لقا کیه و چه جوری می تونه به اونا حال بده . اوخ ارسلان ارسلان شوهر عزیزم ... کاش زود تر از اینا خودمو خلاص می کردم و این زندگی شیرین خودمو شروع می کردم ولی حالا هم دیر نشده . فرخ لقا رو هر وقت از آب بگیری تازه هست . می خواستن راه بیقتن که خانوم هوس کرد که بره جلوی میز آرایش و خودشو به زیبا ترین وجهی که می تونه خودشو بسازه و در این راه از نظرات سحر و فیروزه هم کمک گرفت ...سحر : من که صاحب سلیقه نیستیم . فیروزه جون خودش استاد آرایشگریه ..فیروزه هم با خود گفت آره استاد آرایشگری که این جور حال کردن ها این روزا ما رو از کار و کاسبی انداخته ولی یه مدت دیگه باید فعالیتها رو از سر بگیرم .. -آخخخخخخخخخخخ سحر جون .. فیروزه ... پسرا شما امشب باید بیاین ببینین که فرخ لقا چیکار می کنه چه سنگ تمومی می ذاره ..امیر : مامان تو که عادت داشتی نیمه شب چیه الان چند ساعتی رو توی خواب باشی .. سرت درد می گرفت اگه تا این موقع نمی خوابیدی ..-پسرم مادرت حالا دیگه احساس جوونی می کنه . یه چیزی زیر پوستش راه افتاده که دوست داره یه دستی روش کشیده شه و اون احساس خوشی و لذت رو پخشش کنه به همه جا ... سحر : امیر جان تو چرا حرف نمی زنی چیزی نمیگی . ببین مامانت چقدر خوشحاله ؟ دوست نداری اونو این جوری سر حال ببینی ؟. امیر : آخه من نمی دونم چی بگم .. من دوست ندارم . حالا بین ما خودمون سه نفر باشه و هر کاری هم با هاش بکنیم یه چیزی ولی اون جوری منو یاد جنده ها میندازه ... اینو که گفت فرخ لقا شنید و اومد سمتش و خواست با کف دستش محکم بکوبونه به دهن امیر ..که سحر دستشو رو هوا گرفت و گفت عزیزم لقا جون خودت رو عصبی نکن امیر منظوری نداشت اون از رو ناراحتی این حرفو زد .. راستش این حرفش برای همه سنگین تموم شد ... . فرخ لقا که دیگه حسابی سیستم فلسفه و منطقش هم گل کرده بود گفت -خیلی پر رو شدی پسر .. حالا به من مادرت میگم هیچی .. تو به این دو تا خانوم با شخصیت هم که این جا هستند تو هین کردی .. از طرفی فکر کردی فقط این زن هست که می تونه جنده باشه ؟ مگه جنده ها انسان نیستند ؟ چرا شما مردا همش سعی دارین با استفاده از این لفظ و طرز بیان زشتتون اونا رو تحقیر کنین ؟ مگه خودتون کی هستین ؟ جنده نیستین ؟ یعنی مردا می تونن جنده باشن و زنا اگه باشن خیلی زشته ؟ .اصلا استعمال این واژه می خواد چه چیزی رو ثابت کنه ؟ .سحر که دید وضع خیلی در هم و بر هم شده و اختلاف بین مادر و پسر نمی تونه به نفع هیشکدومشون باشه امیر رو کشید به گوشه ای دور از بقیه و گفت پسر چرا این قدر لجباز شدی ؟ سعی کن موقعیت اونو درک کنی . یه وقتی اگه بر نامه های تو رو بهم به زنه چی ؟ اون حالا با سه تا مرد بوده به غیر از شوهرش . حالا اگه با ده نفر صد نفر دیگه باشه که آسمون به زمین نمیاد ..میاد ؟! اون می خواد اصلا تن خودشو بده به حراج تو چه کاره ای ؟! ولی از دست اون خیلی کارا بر میاد . حواست باشه ها .... امیر یواش یواش داشت حس می کرد که حق با سحره . خودشو کاملا مرتب کرد ... و فرخ لقا هم حسابی شیک شد .. امیر رفت سمت مادرش . خواست اونو ببوسه .. فرخ لقا: بار آخرت باشه که این جور با مادرت می پیچی . حواست باشه اگه مادر ازت راضی نباشه اعمالت پذیرفته نیست .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۱۳۸امیر دیگه داشت حوصله اش سر میومد . اون خسته شده بود از این که می دید که خیلی لفتش می دن . مادرش مرتب جلوی آینه در حال آراستن خودش بود . وهمش از سحر و فیروزه می پرسید که تیپش درسته یا نه ؟ چند ساله نشون میده ؟ حالت کسش چه طوره ؟ فرخ لقا خیلی ناز شده بود . از خود یه عروس به تمام معنا ساخته بود .. .. فیروزه : عرفان فدات شم تو برو سر کوچه مراقب باش که کسی نیاد ..البته مطمئن بودن که کسی نمیاد . تازه کوچه اونا یک کوچه فرعی بود و چند متر هم بیشتر طول نداشت . روز روشنش که کاملا خلوت بود . با این حال عرفان رفت سر نبش ایستاد به اونا اشاره زد که می تونن برن .. در خونه خوش خیالو قبلا بازش کرده بود ... . عرفان خودشو هم لخت کرد و لباساشو انداخت خونه و با همون حالت رفت به خونه خوش خیال ...سحر : خیلی تعجب می کنن که یک نیروی تازه نفس آوردم این جا ...فرخ لقا : دل توی دلم نیست . نمی دونم مردا از من خوششون میاد یا نه .. امیر : چرا خوششون نیاد مامان . خوش اندام نیستی که هستی ... بر و رو نداری که داری .. عشوه گری نداری که داری .. تازه مردا چی می خوان از این بهتر . یه کس و کون مفت گیر شون اومده که می تونن اونو رو هوا بزنن .فرخ لقا : امیر دوباره شروع نکن . زبون منو باز نکن .. که اعصابم خرابه . کاری نکن قلم پاتو از این جا قطع کنم . همه می خوان آبروی مادرشونو , شخصیتشونو حفظ کنن به اون ارزش و اهمیت بدن . تو همش سعی داری که منو کوچیک جلوه بدی . من نمی دونم این چه کاریه که داری انجام میدی . چرا به من اهمیت نمیدی ... پس باید بگیم تو که داری با اهالی این خونه حال می کنی داری کس و کون مفت می زنی ؟ در حالی که همین سحر جون واسه خودش یه شخصیتیه . واقعا شانس آوردی گیر همچین خونواده با شخصیتی افتادی .ناگهان چشم فرخ لقا افتاد به استخر و دورش .. واااااااااااااووووووو عجب تن و بدنهایی بود ... نمی دونست کدومشونو نگاه کنه . پیر و جوان و میانسال ... چشاش گرد شده بود .. چند تا شون در یه گوشه ای مشغول بودند .. برای لحظاتی حس کرد که حتما اینا دارن فیلم باری می کنن و می خوان اونوبفرستن به خارج از کشور . هیجان داشت داغونش می کرد ...فرخ لقا : سحر جون راسته ؟ باید باور کنم ؟سحر : خب داری می بینی . این یک واقعیته که همه ما دوست داریم از زندگی خودمون لذت ببریم . با هم خیلی راحتیم . این که بخواهیم خودمونو اسیر و مقید و زندانی و بنده یک نفر کنیم این جور نیست . البته اسم اون نفر رو سر ما, داخل شناسنامه ما می مونه .. و زندگی مشترکمونو با هاش داریم ولی در حاشیه می تونیم هر وقت که دلمون خواست از بدن هم لذت ببریم ... حال کنیم . تنوع داره کارامون . می تونیم هیجان خودمونو با دیگران قسمت کنیم .یک آن بیشتر اونایی که داشتن با هم حال می کردن متوجه شخص تازه ای در بین خودشون شدن .. دهن مردا از تعجب وا مونده بود . با این که فرخ لقا زیبا ترین و خوش اندام ترین زن اون جمع نبود ولی از این که می دیدند یه زن دیگه ای به جمع اونا پیوسته احساس خوشحالی می کردند . اونا تونسته بودند پس از ورود به ایران چهار نفر دیگه رو به جمع خودشون اضافه کنن . دقایق اول سخت بود واسه فرخ لقا که بخواد خودشو با اونا هماهنگ کنه . با این که در ظرف چند ساعت با سه مرد غیرشوهرش سکس کرده بود ولی از این که با بدنی بر هنه در میان جمعی بر هنه باشه و با اونا حرف بزنه سختش بود .. ولی وقتی که دید اونا به وقت حرفای عادی خیلی متین و با منش عمل کرده حالت ندید بدید ها رو ندارن متوجه شد که فر هنگشون خیلی بالاست . سامان شوهر سحر خیلی وسوسه شده بود . .. از حجب و حیا و شرم ایرانی خاصی که در چهره و حرکات فرخ لقا می دید خیلی خوشش میومد .سامان : به امیر خان میومد که تر بیت شده چنین مادر زیبا و با فر هنگی باشند .. . فرخ لقا صورتش سرخ شده بود ... فرخ لقا : خواهش می کنم نظر لطف شماست . محبت دارید .سامان : اگه اجازه می فرمایید شما رو همراهی کنم تا با اطراف و پیرامون این جا آشنا بشید . هر چند شبه ولی یک شب ملایم تابستونیه که آدم احساس لذت می کنه از تماشای این همه زیبایی که انگار چراغ ها و نور افکن های این جا همه جا رو مهتابی کرده . آدم احساس آرامش می کنه . سامان دست فرخ لقا رو گرفت .. بفر مایید من شما رو با فضای این جا آشنا کنم . طوری هیجان زده بود که ندونست چه جوری از بقیه رخصت خواست و بدون این که منتظر جواب اونا بشه خود ش و فرخ لقا رو ازا ون فضا دور کرد . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی