انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 17:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  16  17  پسین »

خانواده خوش خیال


زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۴۹

فیروزه و عرفان وقتی برگشتن خونه تقریبا در یه حالت شوک قرار داشتن . هر دو تاشون به این فکر می کردن که از این به بعد چه رفتاری رو نسبت به هم اتخاذ کنن . این شوک برای فیروزه عجیب تر بود از این نظر که عرفان قبلا چند سکس با اعضای خونه داشت و پیشرفته تر نشون می داد اما فیروزه پس از سالها که دست مردی بهش نخورده بود هنوز منگ بود و نمی تونست باور کنه که چطور تونست خودشو تسلیم شوهر سحر بکنه . فیروزه به یاد حرفای سحر افتاده بود که از اون می خواست که یه مقداری در منزل راحت تر بگردن که اگه عرفان و اون در وضعیتی مشابه امروز اومدن خونه شون عرفان اخم و تخم و آبروریزی نکنه . غیرت به جای خود و درک مادر به جای خود .. می دونست حق با سحره . آخه اونم حق زندگی کردن داشت . تا به کی باید به خاطر پسرش و ملاحظه کاری از لذتهای زندگی و جنسی چش پوشی می کرد . لذت دستهای سامان هنوز رو کسش نشسته بود . هوس کیر داشت . نمی تونست تا هفت روز دیگه صبر کنه . اون چطور می تونست آرایشگاه رو بگردونه وقتی که تمرکزشو از دست داده همش به این فکر می کرد که چی می شد که سامان اونو با کیرش می کرد . حس کرده بود که اگه به خاطر اون و عرفان نبود زنا و مردا شورتشونو هم در می آوردن . شاید هفته دیگه بخوان این کارو انجام بدن .
-عرفان هواگرمه تابستونه . کولر زیاد هم کمرمو تنمو درد میاره . حالا تو اگه دوست داری می تونی توی اتاق خودت روشن کنی . من می خوام خونه لخت باشم با یه شورت باشم .. دیگه برای من ادای غیرتی ها رو در نیار ..
-مامان من و تو که این حرفا رو نداریم . مرد غریبه که بین ما نیست . تازه منم خیلی راحت ترم که با یه شورت خونه باشم و بگردم . البته اگه ناراحت نمیشی .
-من که خودم دارم بهت میگم ما باید همچین کاری بکنیم . یه وقتی فکر نکنی چون خونه همسایه از این کارا می کنن ما به تقلید از اونا داریم می کنیم . نه هر فرهنگی که صحیح باشه و نتیجه ای مثبت داشته باشه می ارزه . دیگه ما که میون مشتریای زنمون لخت نمی گردیم که ... حالا برو بخواب پسرم که خیلی کار داریم .
عرفان یه نگاهی به استیل مادرش انداخت . اون خودشو از شکم لخت کرده یه جین استرچ شلوارک مانند پاش کرده بود که قالب کونشو درسته انداخته بود توی دید عرفان . عرفان هم فانتزی ترین شورتی رو که داشت پاش کرد . این شورت حتی کیر رو در بی حال ترین و خوابیده ترین حالت شق نشون می داد . حالا اگه شق می شد دیگه چی می شد ؟!دو سه روزی گذشت . عرفان و فیروزه هر وقت فرصت فکر کردن پیدا می کردن حواسشون می رفت به خونه همسایه . عرفان عادت کرده بود به این که با زنا و دخترای همسایه باشه و سه روز سکس نداشتن واسش کمی سخت می نمود . دوست داشت یه بهانه ای پیدا کنه و بتونه یه سرکی به خونه همسایه بکشه . اما هر وقت می خواست این کارو بکنه می دید که مادرش بیداره .. تا عرفان نمی خوابید و چراغ اتاقشو خاموش نمی کرد فیروزه هم نمی خوابید . حتی یک بار که عرفان خسته شده بود لامپ اتاقوخاموش کرد تا سر مادرشو شیره بماله ولی همچین خوابش برد که صبح از خواب بیدار شد . ..
فیروزه : عرفان جان از وقتی که شبا کولر اتاق خودموخاموش می کنم کاملا لخت میشم و میرم زیر ملافه .حالا ممکنه گاهی هم ملافه از روم بیفته . فقط می خواستم بهت بگم یه وقتی بی هوا وارد اتاقم نشی . اگه کاری داشتی در بزنی ..
-باشه مامان .. چشم . اگه منم کولرو خاموش کنم ممکنه شورتمودر بیارم .
-باشه پسرم تو رعایت کن . ولی اگه گاهی از دستت در رفت من مادرتم . عیبی نداره که از اوضاع و احوالت با خبر باشم . من هم مادرت میشم هم پدرت .
فیروزه حس می کرد که عرفان یه جور خاصی نگاش می کنه . علاوه بر اون عشق مادر فرزندی که در ش می دید یه تیپ و حالت مردونه ای به خودش گرفته بود و حرکاتی انجام می داد که پدرعرفان نسبت به اون و به عنوان یک همسر انجام می داد . راستش فیروزه هم بی میل نبود که این حرکاتو از عرفان ببینه . پسر هم گاه گاهی متوجه نگاههای مادر به کیر داخل شورتش بود ولی هنور نتونسته بود اونو جدی حساب کنه . یکی از بعد از ظهر ها فیروزه به عرفان گفت که بریم یه دستی به آرایشگاه بکشیم یه سری وسایلو جا به جا کنیم . چند تا وسیله هم باید از بالای کمد بهم بدی . من قدم نمی رسه . فیروزه سوتین نداشت .از نیمتنه لخت بود فقط یه دامن خیلی کوتاه و فانتزی چین دار پاش بود که حتی چند سانت بالای کونش بود . شورت هم نپوشیده بود . وقتی که راه می رفت قاچای کونش مشخص بود . عرفان بد جوری تحریک شده بود . اونم حس کرده بود که مادرش اون زیر شوت نداره ... عرفان دستشو به طرف بالای کمد دراز کرد .. فیروزه که خیلی بی حال شده بود خودشو به عرفان چسبوند وکونشو زد به بر جستگی کیر پسرش . حس کرد که چقدر اون کیر کلفت و تیز شده .. واسه چند ثانیه چشاشو بست ولی می خواست سیاست خودشو حفظ کنه . می خواست مثلا به عرفان بگه که خیلی خود نگه داره و مراقب کارای اونه ..
-مامان ببخشید .. جا تنگه این جا .. فیروزه یک بار دیگه خودشو به عرفان مالوند . پسر نتونست تاب بیاره کیرش طوری شق شده بود که تا چند دقیقه هم بخواب نبود .. کیرش از بس دراز شده و شورت فانتزی بود از حاشیه های شورت زد بیرون . دهن فیروزه از تعجب وا موند .. مادر رفت سمت پسرش ..
-عرفان ! عرفاااااااااااااان ! این دیگه چیه . چرا این قدر تیز شده . چرا رعایت نمی کنی . حواست کجاست ..
بدون این که شورت عرفانو پایین بکشه کیر اون قدر تیز و بیرون اومده بود که تونست از همون طرف اونو بگیره دستش و اونو بر افراشته کرده چند بار تکونش بده بگه ..
-عرفان تو باید درست رو بخونی . چیه نکنه زن می خوای . رعایت کن . این دیگه چیه .
پسر با این که خجالت کشیده بود ولی دست مادر تحریکش کرده بود .. سریع خودشو جمع کرد و رفت به سمت حیاط .. یه نگاهی به اطراف انداخت ببینه کسی مراقبشه یا نه . فکر کرد فیروزه اونونمی بینه . اما مادر از پشت پنجره شاهد کارای عرفان بود . پسر شروع کرد به جق زدن .. فیروزه به شدت حشری شده دستشو گذاشته بود روی کسش .. در همون وضعی که عرفان داشت جق می زد فیروزه هم با کسش بازی می کرد .. حرکات جهشی پرشی عرفان نشون می داد که آب کیرشو رو سنگفرشای حیاط ریخته ..
-آخخخخخخ نهههههههه کس من که تشنه تره ... نهههه نههههههه از فکرش باید بیام بیرون .. کاش الان توی خونه همسایه بودم .
ولی یه حسی به فیروزه می گفت که اگه حرکت و شجاعتی از عرفان ببینه خودشو تسلیم اون می کنه .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال 50

فیروزه بی حال شده بود .. اگه دامن کوتاه و چین دارش که زیرش شورت هم نداشت مشکی نمی بود شاید خیسی کس اون یه جوری مشخص می شد . از اون قسمت فاصله گرفت و رفت به اتاق خودش تا اگه عرفان بر گشت اونودر شرایط بی حسی نبینه . به یاد سامان افتاد که با دستاش جادو کرده بود و بعد از سالها اونوبه ار گاسم رسونده بود . دوباره همون حالو می خواست . همون فضا رو می خواست . فکرش کار نمی کرد .می خواست لذت ببره . از بدنش لذت ببره . اوج بگیره . به هیجان بیاد . بسوزه .. ولی چه جوری . اون که نمی تونست بره خونه همسایه ودر بزنه که من هوس دارم . کاش می شد یه جورایی بره و بگه که می تونه چند تا از افراد اون خونه رو آرایش کنه . تا هفته بعدئ چی پیش میاد مشخص نبود . باز همون آش و همون کاسه . تا وقتی که عرفان نزدیک اون بود همین بر نامه ها بود . یقین نداشت که بین اون و سحر اتفاقی افتاده یا نه . ولی تقریبا حس کرده بود که باید یه چیزایی باشه . چون عرفان و سحر وقتی که از آشپز خونه بر گشتند در یه حالتی بودن که نشون می دادن هر دو تا شون سبک شدن . اون پسرشو با شوهرش مقایسه کرده بود و سحر رو با خودش . چطور عرفان تونسته کاری رو انجام بده که مادرش با اون موافقت نداشته ؟ می دونست که این بچه بزرگ شده . به سن قانونی رسیده و باید اونو بذاره به حال خودش . کف دستشو گذاشته بود روی کسش و به شدت اونو روش می کشید .. نه این راضیش نمی کرد .. انگشتاشو فرو کرد توی کسش .. کمی آتیشی تر شد ولی بازم نمی تونست به اوج برسه .یکی دیگه باید این کارو واسش انجام می داد و اونم در یه حالت استراحت فقط به دستا و حرکات اون فکر می کرد .
-مامان .. مامان کجایی من بر گشتم ..
فیروزه سریع خودشو رسوند به دستشویی . کسشو شست و یه آبی به صورتش زد تا از التهابش کاسته شه .. سعی کرد به حال خودش باشه . ولی فکر و ذکرش شده بود فقط سکس و این که چه جوری می تونه یک بار دیگه خودشو خالی کنه . کاش سامان شوهر سحر این جا بود . اونم دریافته بود که ظاهرا خود سحر هم با این مسئله مشکلی نداره . اون خیلی زرنگ تر از این حرفا بود که اونا رو بی خیال ول کنه بره . از طرفی خودشم داشت با عرفان حال می کرد .. آخخخخخخ عرفان .. پسر چشم و گوش بسته من چه به روزت اومده که حالا علاوه بر این که با غریبه ها هم حال می کنی به فکر حال کردن با مادرخودت هم هستی و من چه مادر بیچاره ای هستم که اون قدر به بن بست رسیدم که از خودم می ترسم . نمی دونم این خانواده خوش خیالو چی صدا کنم . شاید بهتراین باشه که به اونا بگم خانواده شیطان . شب از راه رسید و صدای ساز و آواز از خونه همسایه میومد . فالگوش وایسادن و دید زدن مادر و پسر شروع شده بود . یکی دوروز بود که عرفان واسه خودش دیش و رسیور جدایی گذاشته بود تا کانالای مخصوص سکسی رو بی درد سر ببینه . فیروزه که تا حالا با این گونه استقلال داشتن های پسرش مخالف بود حالا با این کار عرفان کنار اومده بود . راستش دیگه بی خیال شده بود و تا حدودی هم حدس می زد که هدف اون از این که یه رسیور دیگه رو برده به اتاقش چیه . اون به خوبی می دونست که پسرش دوست داره دور از چشای اون فیلمای سکسی ببینه ... خیلی دلش می خواست مچ اونو بگیره زمانی که اون نشسته و داره فیلمای پورنو می بینه بره و بگه این چیه . عرفان به شدت بهش فشار اومده بود . با این که صبح به یاد مادر و کونی که بهش مالونده بود جق زده بود ولی بازم اشتها داشت .. عرفان مست حرکت جق زدن خودش شده بود . اون دیگه دید زدن بی نتیجه خونه همسایه رو ول کرده تر جیح داده بود که با کیرش ور بره . فیروزه رسید پشت در عرفان . در قفل نبود . یه تکونی به در داد ..آخخخخخخخخ اون چیزی که می دید همونی بود که حدسشو می زد . عرفان کاملا لخت شده و سخت سرگرم دیدن فیلم سکسی از ماهواره بود .. عرفان اصلا مادرشو حس نکرده بود . از خودش تعجب می کرد فکر نمی کرد که پس از گاییدن چند تن از زنان همسایه حالا به روزی بیفته که مجبور به جق زدن شه . ولی سعی داشت تا اونجایی که می تونه آبشو خالی نکنه .. دست فیروزه بازم رفته بود روی کسش .. عرفان طوری از حال رفته بود که می دونست حتما باید آبشو خالی کنه . ولی روزی دوبار جق زدن اصلا بهش نمی ساخت. اونو دچار سر درد می کرد . زن یه لحظه حس کرد که پسرش می خواد آبشو خالی کنه .. سریع پرید توی اتاق ...
-نههههههههههه نههههههههه بسسسسه بسسسسسه چه خبره !
عرفان یه لحظه دستپاچه شد تا بیاد خودشو جمع کنه فیروزه پرید جلو دستشو دور کیر پسرش لول کرد و محکم فشارش گرفت تا مثلا اگه آبی می خواد بریزه اون پشت گیر کنه .. اون این کارو تکنیک موثری می دونست و گاه در بعضی حرکات رو شوهرش جواب می داد که مثلا دیرتر آبش بیاد و شوهره مدت زمان بیشتری در حالت شقی کامل اونو بکنه . ..
-مامان چی شده ؟
-خوشم باشه آقای مستقل .. حالا واسم از این فیلما می بینی ؟ پسر تو صبح جق زدی . فکر چشمات هستی ؟ فردا پس فردا که زن بگیری به مرض زود انزالی دچار میشی .. بیشترش در اثر جق زدنه ..
-مامان تو منو تعقیبم می کنی ؟
-یه مادر دلسوز باید حواسش به کارای پسرش باشه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال 51

عرفان به خودش فشار می آورد . نمی خواست آبشو خالی کنه . از این که مادرشو در این شرایط می دید که اومده سمت اون و کیرشو به این صورت در دست گرفته کمی خجالت زده بود . فکرشو نمی کرد کارش به این جا بکشه ..
-من شنیدم که این جوری با فشار اگه داشته باشیم آب بیرون نمی زنه . به شرطی که تو هم جلو گیری کنی .. چرا با خودت این کارو می کنی عرفان ضعیف میشی .. پرشهای کیر عرفان در دستای مادرش نشون می داد که پسر به شدت داره به خودش فشار میاره .. عرفان با این کار مادرش حشری تر شده بود .
-حالا دیگه به خیر گذشته پسرم .
ولی فیروزه می خواست مرض بریزه . اونم تشنه این بود که آب کیری رو ببینه و این جوری خودشو تا حدودی تسکین بده هر چند هر قدر جلو تر می رفت خودشم تشنه ترمی شد و نمی دونست چیکار کنه . دستاشو با این که محکم روی کیر پسرش نگه داشته بود چند بار به طرف عقب و جلو حرکت داد . عرفان حس کرد که کیرش داره نفس می کشه . جا باز کرده هم مجرای خروج منی هم اون داخل که راه حفره هاش باز شده .. فیروزه هم به شدت حشری شده بود و ول کن کیر پسرش نبود .. حرکات دستشو زیاد تر کرد عرفان دیگه نتونست وواقعا نتونست . اون که خودش لخت بود و مادرش هم تنها چیزی که تنش بود یه دامن چین دار بسیار فانتزی که شاید یک وجب زیر کمرشو پوشش می داد و قمبل کونشوانداخته بود بیرون . تازه یه حسی هم به عرفان می گفت که مادرش زیر اون دامن شورت نداره .. منی عرفان در دستای مادرش جمع شده بود و اون با چشایی از حدقه در اومده همچنان به کیر پسرش نگاه می کرد که چگونه با جهشهای پی در پی آبو توی دست اون خالی می کنه . هر پرش کیر و خروج منی و دیدن اون رنگ شیری آب کیر به فیروزه لذت خاصی رو داده و بیشتر اونو حشری می کرد و از طرفی عرفان رو هم سبک می کرد .. وقتی آخرین قطره و جهش منی عرفان توی دست فیروزه خالی شد رو کرد به پسرش و گفت نمی دونم تو چرا این جوری شدی . برات خیلی بده . بازم خوبه که یکی دیگه این کارو برات انجام داده .میگن اگه آدم خودش جق بزنه خیلی ضرر داره ولی بازم اگه یکی دیگه این کارو بکنه ضررش کمتره . چیکار کنم مگه من دلم طاقت میاره که هوای یه دونه پسر گلمو نداشته باشم ؟! برو استراحت کن منم برم دستامو بشورم . بگیر بخواب پسر اینا چیه که تو داری می بینی. چشات ضعیف میشه . در مقابل بیماری دیگه مقاومت نداری اون وقت . باید کمک من در کارای آرایشگاه باشی . درس بخونی به جایی برسی ..
فیروزه همینارو می گفت و آروم آروم راه دستشویی رو پیش گرفت .. تا رفت دستشویی درو کاملا بست و کف دستشو که از آب منی عرفان جمع شده هنوز کاملا حل نشده بود و بعضی قسمتهاش هم همون حالت اولیه خودشو حفظ کرده بود مالید روی کسش . لاپاشو باز کرد و آب کیرو طوری روی کسش مالوند که به همه جاش برسه .. و کف دستشو آروم روی کس می کشید . قلبش به شدت می تپید .. هوس اونوگیج کرده بود . حس می کرد که نیرو و فشار قوی تری می خواد .. اون هوس داشت هیجان داشت کیر می خواست . چطور می تونست بره به خونه همسایه ؟ ای کاش سحر یه کاری براش می کرد ای کاش شوهرشو می فرستاد سراغ اون و یا یکی دیگه از مردای خونه رو . دیگه تحمل نداشت .. تا اون جایی که لعزندگی کس و منی عرفان لذت زیادی بهش می داد همچنان سرگرم خود ارضایی بود .. انگشتاشو فرو کرد توی کس .. نزدیک بود کف دستشویی دراز شه .. دیگه از عرفان خجالت می کشید . حساب اینوکرد که ممکنه عرفان بخواد بیاد دستشویی و پس از خروجش اونودر این حالت حشری ببینه . خودشو شست و اومد بیرون . اتفاقا حدسش درست بود . عرفان منتظر بود که مادرش بیاد بیرون . به نگاهی به چهره مادرش انداخت . اونو خیلی حشری وداغ و ملتهب دید . اون فیروزه رو خیلی پریشون دید .کمی نگران شد . از این می ترسید که نکنه هوس خونه همسایه رو بکنه .. شایدم یه چراغ سبزی رو از مردای اون جا دیده بود. عرفان بعد از رفتن به دستشویی رفت به اتاق خودش با این حال دوست داشت که مراقب کارای مادرش باشه . از لای در فضای هال و آشپز خونه رو در نظر داشت . فیروزه خوابش نمی گرفت . یه چیز قوی باید کسشو می مالوند و می خاروند . از جاش پاشد و رفت سمت آشپز خونه .. در حالی که عرفان کاملا مراقب مادرش بود . موز ها رو کاملا بر رسی و بر انداز کرد . یکی رو که کلفت تر و دراز تر و خوشدست تر به نظر می رسید و پوستش هم تاره تر بود انتخاب کرد و اونو زیر شیر آب شست .. و رفت سمت اتاق خودش. لاپاشو باز کرد و آروم آروم و نرم نرم موزو به کسش مالید . نوک موز رو اول گذاشت رو سر کسش .. با چوچوله و بر آمدگی های گوشتی روی کس بازی می کرد خیلی حشری شده بود . دوست داشت یه چیز داغی همونجا می بود و می رفت توی کسش . این نرم نرم مزه گرفتن هم واسه خودش حالی داشت ولی زمانی می تونست خیلی عالی باشه که بدونه مردی کنارش نشسته و کیرشو تا انتها می کنه توی کسش .. با این حال یواش یواش موزو بیشتر توی کسش فرو کرد و آروم ناله می کرد .. عرفان هم دیگه خودشو رسونده بود پشت در اتاق مادرش و بدون این که اون متوجه شه به اندازه ای بازش کرد که بتونه جریانو ببینه .. کیر سبک شده عرفان با این کار فیروزه دوباره سنگین شده بود .. اون واسه لحظاتی هوس سکس با مادرش به سرش زده بود . اون دوست نداشت که مادرشو زیر کیر بقیه ببینه .. می دونست یه حسی بهش می گفت که کار فیروزه به اون جا می کشه . پس چه بهتر که خودش اونو می گایید .. دروباز کرد و رفت داخل .. فیروزه جیغ کشید ..
-پسره دیوونه .کی بهت گفت بدون اجازه وارد شی ؟ مگه من بهت نگفتم در بزن ؟
-مامان خودت به من گفتی خود ارضایی بده ..
-این فضولی ها به تو نیومده . شرایط زن و مرد فرق می کنه
-هیچ فرقی هم نداره . تو خودت گفتی که اگه یه آدم خودش با دستای خودش خود ارضایی کنه براش ضرر داره .
خیلی آروم موز رو از دست مادرش گرفت . فیروزه حس کرد کاملا مسخ وجادو شده -حالا مامان همون جوری که شما زحمت کشیدی برای من خود ارضایی کردی یعنی در واقع دگر ارضایی کردی منم این کارو برای تو انجام می دم .
فیروزه لاپاش باز بود و حرفی واسه گفتن نداشت عرفان موزو گذاشت بین دو شکاف کس مادرش و اول می خواست اونو تمام قد به طرف بالا و پایین حرکت بده . بعد موز رو توی کس مادرش فرو کنه و در نهایت اونو به جایی برسونه که خودش از عرفان تقاضا کنه که کیرشو فرو کنه توی کس اون . یه حسی بهش می گفت که دیگه امشب به آخر خط موش و گربه بازیهای خودش با فیروزه رسیده . هرچی باشه بهتر از اینه که یک مرد غریبه اونو بگاد وحرصشو بخوره .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال 52

فیروزه فقط می تونست چهره عرفانو به خوبی ببینه که چه جوری داره موز رو به کس اون می مالونه . نگاه حریصانه عرفان اونو ترسونده بود . حس کرد که این نگاه داره اونو آتیش میده . از اون نگاه آتیش می باره .. کسش شده مثل یک ابری که هر آن آماده بارشه . چشاشو باز و بسته می کرد .. دستاشو مرتب به روی تشک می کوبید و عرفان با این کارای مادرش هیجان زده تر شده و به فعالیتش ادامه می داد . بیشتر از این لذت می برد که حالا اون می تونه خیلی بیشتر و بهتر از غریبه ها هوای مادرشو داشته باشه . می تونه چیزی رو که اون نیاز داره تامین کنه . در خونه خوش خیال خیلی ترسیده بود . از این که مادرش حشری شده باشه از این که دیگران تن لخت و عریان اونو دیده و بهش نظر خاصی داشته باشن . وقتی که اون بدن بر هنه زنای دیگه رو می دید و تهییج می شد چطور می تونست از دیگران انتظار داشته باشه که به دیدن مادر اون به هیجان نیان . برای اونا که فیروزه به عنوان یک مادر در نظر گرفته نمی شد . شاید این کار عرفان در مورد مادرش هم درست به نظر نمی رسید ولی می تونست این امید واری رو داشته باشه که دیگه مرد غریبه ای باعث آزارشون نمیشه بین اونا فاصله نمیندازه .. پوست موز کاملا خیس شده بود ..
-مامان دوستت دارم . دوستت دارم . تو نباید این قدر خودت رو عذاب بدی .
عرفان موزو از رو کس مادرش به سمت دهنش رسوند و زبونشو روی پوست موز کشید .. پوست موزو لیسش زد . میکش زد . می خواست به مادرش نشون بده که خیسی هوس اونو خیلی راحت می خوره . می تونه بچشه .. فیروزه فقط نگاش می کرد .. عرفان یک بار دیگه هم همین کار رو انجام داد موز رو روی کس فیروزه کشید و این بار لباشو گذاشت سر موز و خیسی کس فیروزه رو خورد ..لبای فیروزه از هوس گرد شده بود ..
-مامان دوست داری ؟ خوشت میاد ؟ دوست داری همیشه باهات از این کارا بکنم ..
این بار دیگه به جای حالت خوابیده و از پایین به بالا موز رو به صورت شلیک و از روبرو به سمت کس فیروزه گرفت و پس از بازی با نوک کس اونو آروم آروم فروش کرد اون داخل ....
-مامان دوست داری همون جوری که من این موزو لیسش زدم و آبتو خوردم مستقیما این آبو این خیسی کس رو بخورم ؟
فیروزه مونده بود که جواب عرفانو چی بده . حتی در خواب هم این روزو نمی دید که عرفان بیاد و با اون این رفتار رو در پیش بگیره . داشت به این فکر می کرد که این پسره چقدر پررو شده .. ولی وقتی که این بار عرفان موزو با فشار بیشتری فرو کرد توی کسش و با همون فشار و لذت بخشی زیاد اونو از توی کس بیرون کشید فیروزه دیگه یادش رفت که به چی فکر می کرد . اون حالا فقط به عرفان به دید یک معشوق نگاه می کرد یک دوست پسر .. احساس کرد که دبگه یک جسم صاف خارجی بی احساس نمی تونه اونوتسکین بده . اون یه حسی می خواست که از یه قطعه حس دار بهش برسه ... عرفان این بار که موزو از کس فیروزه بیرون کشید اونو گذاشت یه گوشه ای .. دستشو گذاشت رو سینه های داغ مادرش و سرشو برد به سمت لای پاش .. فیروزه چشاشو بست هر چند نگاه عرفان به سمت پایین و کس اون بود زن احساس شرم می کرد از این که چرا نیاز باید اونو تا به این حد کشونده باشه که دیگه توانی برای سر زنش خود و پسرش نداشته باشه . پهنای زبون عرفان روی کس فیروزه قرار گرفت . با هر لیسی که به کس می زد فیروزه حس می کرد یه نیرو و لذت عجیبی در قلبش حرکت می کنه . اوج می گیره و با ول کردن و توقف زبون عرفان دلش می خواد که یه بار دیگه هم کسش لیس بخوره و این بار شدید تر ... اون چه طور می تونه این قدر راحت کارایی بکنه که باباش به این خوبی انجام نمی داد ؟ ! شاید فیلم دیده باشه . شاید هم سحر اونو ساخته باشه ! یعنی اون کس سحرو لیسیده ؟ که این جور ماهرانه می تونه کس منو بلیسه ؟ پس بذار هر کاری که دوست داره با من انجام بده تا دیگه محتاج دیگران نباشه . عرفان این بار لبه های کسو به نوبت می ذاشت توی دهنش و اونو می کشید . در یه حالت میک زدن نرم و سریع مادرشو لحظه به لحظه حشری تر می کرد . فیروزه حس کرد مثل یه آدمی که داره از حادثه ای فرار می کنه می خواد از اون محیط بگریزه ولی راه فراری نداره .. لحظه به لحظه داغ و داغ تر می شد .. خیلی داغ تر از اونی که سامان خوش خیال با اون ور رفته ار گاسمش کرد . به ناگهان و با فشار از کناره های کسش آبی به بیرون ریخت .. عرفان متوجه این موضوع شد دهنشوبار کرد و دور و برشو خورد و حسابی تمیز کرد . حالا فیروزه حس می کرد که آروم شده . احساس سبکی می کرد . هنوز چشاشو بسته بود .. برای دقایقی عرفان فقط داشت با بدن اون بازی می کرد ..
-مامان چشاتو باز کن .. .. وقتی فیروزه چشاشو باز کرد عرفانو دید که موز رو در راستای کیرش قرار داده و بهش میگه مامان نگاه کن فرق بین این موز که فرو میره توی کست با این کیر چیه .. هر دو تا بهت کیف میدن ..
-تو که هر کاری می تونستی باهام کردی ..
-و تو هم نه نگفتی مامان .. بگو خوشت میاد بگو حال می کنی ..
-تو که می دونی ..
عرفان خودشو انداخت رو فیروزه .. پس از سالها محرومیت حالا فیروزه یک بار دیگه کیری رو در تماس با کسش حس می کرد ... دوست داشت زود تر از این بحران خارج شه زود تر کیرو در کسش حس کنه .. پاهاشو باز کرد .. تمام وجودش فریاد بود . احساس شرم می کرد ولی منتظر کیر عرفان در انتهای کسش بود تا این طلسم شکسته شه ... احساس دختری رو داشت که می خواست بکارتشو از دست بده .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال 53

عرفان مخصوصا کیرشو رو چاک وسط کس مادرش نگه داشته اونو به شدت به طرف بالا و پایین می برد . دوست داشت اونو آتیش بده . هیجانشو زیاد کنه .. دوست داشت مادرش فقط از اون بخواد . از اون بخواد که با هاش سکس کنه و به اون لذت بده . از این که اون در خونه خوش خیال به اون وضع بود همچنان ناراحت بود . به شدت حرص می خورد ..
فیروزه در حال سوختن بود . دوست داشت به پسرش بگه که زود تر کارو تموم کنه . هیجان اونو تکمیلش کنه .
عرفان همچنان کیرشو از پایین به بالا در موازات کس مادرش حرکت می داد .. فیروزه با خود زمزمه می کرد . نمی دونم نمی دونم چرا این پسره این قدر لفتش میده . چرا داره حالمو می گیره .. حس می کرد که پدر عرفان داره با هاش حال می کنه .. حس شب زفافش دراون زنده شده بود . اما اون شب به این اندازه هیجان نداشت . آخه پدر عرفان براش حکم شوهرو داشت ولی حالا تابویی بود که باید شکسته می شد . عرفان پسرش بود . ولی حالا باید این لذت رو با تمام وجودش حس می کرد . این باور رو در خودش به وجود می آورد که پسرش معشوقه اونه . حالا به خوبی می تونست حس کنه لذت زنایی روکه با یکی به غیر شوهرشون سکس می کنن . فیروزه از شرم سرشو انداخته بود پایین . وقتی مطمئن شد عرفان به اون نگاه نمی کنه سرشو بالا گرفت تا حالت اونو ببینه . خوشش میومد که عرفان با لذت و هوس به کسش خیره شده .. این نگاهها نشون میده که اون حتما در خونه خوش خیال کاری کرده .. هیجانی که فیروزه داشت خیلی بیشتر از وقتی بود که در خونه خوش خیال داشت . اون حالا انتظار لذت بیشتر و اوج گیری بیشتری رو داشت . کیر لذتش بیشتر از انگشته و اون تابویی که شکسته میشه . هر چند گاهی اون یا انگشتای بابای عرفان بیشتر حال می کرد تا با کیرش ولی حالا حس می کرد که کیر پسر خیلی چاق و چله تر و تیز تر و کلفت تر از کیر باباشه .. عرفان سر کیرشو توی کس مادرش فرو کرد . کیر یه جای محکمی واسه خودش دست و پا کرده بود .. فیروزه لباشو گاز می گرفت .. مراقب بود که زیاد سر و صدا نکنه . هنوز زود بود . هنوز روش نمی شد اون جور که باید از هوس و التهاب خودش بگه . عرفان داغش کرده بود .. چرا بقیه کیرو نمی فرسته . چرا داره منو می سوزونه ؟ حالا فیروزه از خجالت سرشو یه پهلو کرده چشاشو بسته بود . اون غرق در هوس و لذت ناشی از کیری بود که رفته بود توی کسش . کیری که هنوز در ابتدای راهش بود . فکرشو برد به خونه خوش خیال .. به سامان .. به بقیه مردا .. به نیازش .. به این که بعدا چی میشه .. عرفان نوک تیز سینه های مادرشو که دید حس کرد که باید بجنبه . با این که فیروزه زیر کیر اون قرار داشت ولی بازم ازش حساب می برد و احترامشو بر خودش واجب می دونست . نمی خواست مادرش خجالت زده شه . می دونست همه آدما نیاز دارن هوس دارن هیجان دارن . اون باید مادرشو درک می کرد .. مادرش هم باید با اون راه میومد . خودشو کشوند جلوتر .. به طرف خودش .. همین حرکت سبب شد که کیر حرکتی رو به جلو داشته باشه به ناگهان بره تا ته کس فیروزه
-آخخخخخخخخ آخخخخخخخ ..
این صدای فیروزه بود که بی اراده ازش در اومده بود لباشو گاز می گرفت که دیگه چیزی نگه .
عرفان دستشو گذاشت پشت کمر مادرش . سرشو بالا آورد . لباشو به لبای خودش نزدیک کرد .. و آروم لباشو بوسید .. سینه هاشو به سینه هاش چسبوند ..
فیروزه حس کرد که در یه دنیای پر از آرامش و هوس قرار داره . دنیای لذت . دنیای عشق .. دنیایی که اونو با چیزی عوض نمی کنه . فعلا بهتر بود که در این لحظات به چیز دیگه ای فکر نمی کرد . چون این روزا به خاطر غیرتی بودن عرفان خیلی نگران بود . هر چند اونم از این ناراحت بود که نکنه عرفان با زنای خونه خوش خیال آمیزش داشته باشه و دچار بیماری های مقاربتی شه . با این که می دونست که اونا بهداشت و نظافتو رعایت می کنن ولی علاوه بر نوعی حس حسادت مادرانه یه حسادت عاشقانه و هوس آمیزانه هم داشت از این نظر که دلش می خواست عرفان فقط به دیدن اون تحریک شه و این اندام اون باشه که پسرشو وسوسه می کنه . عرفان سرعت کردن مادرشو زیاد تر کرده بود . پاهاشو انداخته بود دو طرف پهلو ها و اونو به شدت می کرد .
-مامان دوستت دارم دوستت دارم .. بگو بگو لذت می بری بگو خوشت میاد نگاه کن . پسرت رو نگاه کن .. مامان تو هنوزم واسم دوست داشتنی هستی . چشاتو باز کن . بگو داری حال می کنی .
فیروزه چشاشو باز کرده بود ولی به سقف نگاه می کرد . هنوز باورش نمی شد که تسلیم شده باشه . کف دست عرفان رفته بود روکس فیروزه ..
-مامان من مرد شدم . پسرت مرد شده . هرچی می خوای از اون بخواه . دیدی هم می تونم شوهرت باشم هم پسرت . مگه یک زن چند تا شوهر می خواد ..
فیروزه یه نگاهی به عرفان انداخت و خیلی دوست داشت جوابشو بده که مگه یک مرد چند تا زن می خواد ولی هنوزم شرمسار بود از این که چیزی بگه .. ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  ویرایش شده توسط: aredadash   
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۵۴

فیروزه می خواست به عرفان بگه که اگه تو دوست داری من فقط مال تو باشم چه طور رفتی و با سحر خلوت کردی ولی دیگه نتونست این حرفو بزنه و چیزی نگفت .. حالا عرفان خیلی راحت و تیز و با نیرویی عجیب کیرشو می زد به انتهای کس فیروزه ودر برگشت خیلی آروم و با فشار اونو بیرون می کشید . فیروزه آروم آروم چشاشو باز و بسته می کرد . به عرفان نگاه می کرد و می خواست باورش کنه . باور کنه که اون یک مرد شده .. و هر وقت که نیاز داشته باشه اون در کنارش هست . می تونه نیاز های جنسی اونو تامین کنه و نیاز های عاطفی اونو . تا زمانی که به خونه همسایه نرفته و در اون شرایط قرار نگرفته بود حتی فکر سکس با پسرش رو نداشت ولی حالا با شکسته شدن تابو این هیجان در او رشد کرده بود که می تونه در خونه همسایه هم غرق لذت شه . می تونه از لحظه هاش استفاده کنه . در واقع این شوهر سحر بود که به اون نشون داد که باید از زندگی ولحظه ها لذت برد . فیروزه پاهاشو گذاشت زمین و خودشو کاملا طاقباز کرد . دوست داشت عرفان حالتای دیگه ای رو هم روش پیاده کنه . دوست داشت که پسرش با تسلط بر اون کاملا در اختیارش بگیره . آره عرفان یک مرد شده بود و حالا هر دو از وجودهم لذت می بردن . هر دو از هم حساب می بردن . می دونست که عرفان مث یه مرد غیرتی نمی ذاره که اون با مرد دیگه ای باشه .. و در عوض عرفان هم پیش اون مراعات می کنه .. و مثل یه پسر حرف شنو در مواردی که باید اطاعت کنه همچنان تابع اونه . ولی شرایط و لحظه های سکس فرق می کنه . لحظه هایی که اراده رو از آدم سلب می کنه و طرف جز به هوسش به چیز دیگه ای فکر نمی کنه . عرفان رو مادرش خم شد . و لباشو گذاشت رو لباش .. فیروزه دهنشو باز کرد .. حالا عرفان زبونشو در آورد و اونو آروم وارد دهن مادرش کرد.. فیروزه هم زبونشو به زبون عرفان می مالوند .. این حرکت لذت اونا رو زیاد تر می کرد .. یه لذتی همراه با احساس آرامشی که مادر و پسر رو به اوج رسونده بود . فیروزه دیگه نمی تونست جلو ناله هاشو بگیره .. همراه با عشقبازی زبون به زبون آروم آروم ناله می کرد .. عرفان لباشو از لبای مادر دور کرد تا صدای هوس اونو بیشتر وبهتر بشنوه .. حالا پسر لباشو گذاشت رو سینه های مادر و نوکشو میک می زد . سینه های فیروزه رو خیلی تازه تر و آبدار تر از سینه های خیلی از زنای خونه خوش خیال می دید .شاید برای این بود که مدتها بود که دست نخورده . فیروزه حتی اینو حس می کرد که عرفان سینه هاشو با لذت و لذت بخشی بیشتری میک می زنه و خیلی بهتر از پدرش با هاش حال می کنه . شاید به خاطر تازه نفس بودن عرفان بوده و یا این که خود اون چون به میانسالی رسیده هیجان رو به شکل دیگه ای حس می کنه .. صورت فیروزه داغ شده گرگرفته بود .. تمام بدنش در تب هوس می سوخت . هوس کرده بود که یک بار دیگه کیر عرفانو ببینه . نمی دونست چه جوری این موضوع رو پیش بکشه .. فقط نگاهشو به صورت عرفان دوخته منتظر بود که پسر متوجهش شه . با این که در اون لحظات حتی برای چند ثانیه تحمل دوری از کیر براش دشوار بود ولی از اون جایی که هوس کرده بود اونو ببینه و بیشتر بهش حال بده خودشو کمی کنار کشید
-مامان دردت گرفت ؟
-نه
-پس چیه
-درش بیار .. درش بیار ..
عرفان ترسید از این که مادرش با این همه هوس دچار عذاب وجدان شده باشه .. از این که چرا خودشو تسلیم پسرش کرده .. ولی حالا که کار از کار گذشته بود . عرفان کیرشو در آورد . فیروزه یه نگاهی به اون کیر انداخت . دهنش از تعجب وا مونده بود .. مثل دفعه قبلی که اونو دیده بود . چقدر از این که دستشو بذاره دور کیر و اونو به طرف خودش حرکت بده خوشش میومد . از این بازیها و حرکاتو با پدر عرفان خیلی انجام می داد ولی حالا دوست داشت این کارو با پسرش بکنه .. سرشو آورد بالا .. عرفان ترسیده بود . چون به نظرش اومد که فیروزه نگاههای غریبی داره .. یک آن فیروزه کیر رو به سمت دهنش برد و و شروع کرد به ساک زدن .. ناله های تو دهنی و چشای خمارش عرفانو از حال برده بود . با این حال پسر نمی خواست که پیش مادرش کم بیاره اونم کیرشو محکم توی دهن فیروزه حرکت می داد .
-وااااااااووووووو ما ماااااااااان . بذار بکشمش بیرون الان می خواد بیاد .. می خواد بیاد ..
فیروزه خودشو کمی بالا کشید . دستاشو گذاشت دور کمر عرفان که اگه بخواد بره به سمت عقب نتونه ..
-وااااااییییی داره میاد داره می ریزه .. مامان ول کن الان میره توی دهنت ..
ولی منی عرفان دیگه حرکتشو شروع کرده بود و فیروزه هم به محض اولین جهش آب کیر عرفان با لذت و حرارت خاصی طوری کیر عرفانو میکش می زد که پسر چاره ای نداشت جز این که با تمام وجودش آبشو خالی کنه توی دهن فیروزه .. آب طوری تو دهن فیروزه جمع شده بود که یه مقداری از گوشه های لبش بیرون زده بود دستای فیروزه شل شده عرفان خودشو کشید عقب با همون کیر آبای گوشه لب مادرشو فرستاد توی دهنش تا همه رو بخوره .. بعد از لحظاتی زن با کیر پسرش بازی کرد و تقریبا شقش کرد لاپاشو باز کرد و این بار با دستای خودش کیر عرفانو به سمت کسش هدایت کرد .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال 55

عرفان باورش نمی شد که کیرش پس از انزال تا این حد و خیلی سریع شق کرده باشه . دونست که مادرش بیشتر از زنای دیگه درش این هیجانو به وجود آورده که می تونه مثل یک مرد رو پا هاش وایسه مثل یک مرد هیجان بده سکس کنه طوری که مادر محتاج به مردای دیگه نباشه . فیروزه یه حس خوبی داشت . کسش تشنه بود . بازم دوست داشت که ار گاسم شه . حالا عرفان اینودر نگاه مادر به خوبی می دید که اون چی می خواد .. فیروزه دهنشو باز کرده به این فکر می کرد که چه راحت تونسته آب کیر عرفانو بخوره . و چه با لذت این کارو انجام داده . با عشق . با شور و نشاطی که تصورشو نمی کرده . یه روزی همه اینا رو یک کابوس می دونست اصلا فکرشو نمی کرد . حالا عرفان پس از انزال شدن خیلی راحت کیرشو می کوبوند به ته کس مادرش و به سرعت بیرونش می کشید و با رفت و بر گشتای سریع کاری کرده بود که فیروزه دیگه از صدای فریاد خودش خوشش بیاد . نتونست جلوی خودشو بگیره و هوسشو نشون نده .. دستای فیروزه رفته بود رو سینه هاش .. دوست داشت این بار اونا رو به هر حالتی که دوست داره و در هر سمتی که در اون لحظه میلش می کشه بگردونه .. بانوکش بازی کنه .. با دو تا دستاش سینه هاشو بگیره نوک اونو به دهنش نزدیک کرده میکش بزنه .
-اوووووووووههههههه .آهههههههههه ..
عرفان لذت می برد از شنیدن صدای ناله ها و هوس مادرش .. دیگه واسه جلو گیری به خودش فشار نمی آورد . دستاشو گذاشت دور کمر فیروزه و اونو به سمت خودش کشوند . کاملا قفلش کرده بود . زن حس کرد که دربست تسلیم عرفان شده .. وقتی پسر لباشو رو لبای مادر گذاشت و یک بار دیگه میک زدن و بوسیدن اون لبا رو شروع کرده فیروزه حس می کرد که تمام بدنش سست شده و یک بار دیگه فر مان ار گاسم صادر شده .. حس می کرد که ازیه نقطه ای که نمی دونست کجا یه آبی یه گرمای خاصی در حال ریزش به بیرونه .. طوری که خود کس و کیر عرفان نمی ذاره که اون آب بریزه بیرون .. ولی اون هوس داره راهشو از روزنه ها پیدا می کنه تا خالی شه .. حرکت اونو حس می کرد . یه قلقلک عجیبی در تمام بدنش احساس می کرد .. همین جور ادامه داشت .. بازم خودشو به سمت عرفان حرکت می داد .. تا این لذت همچنان ادامه داشته باشه .. دوست نداشت این لحظات و خوشی های اون انتهایی داشته باشه .. اون معشوق منه . عرفان معشوق منه .. دوست پسر منه .دوست مرد منه . من و اون دیگه اون فاصله ها و سد های تابویی رو شکستیم .. ولی چیکار کنم هنوزم سختمه که تو روش نگاه کنم . باید بدونه بدونه که مادرش هم به عنوان یک زن نیاز داره ... چقدر هوس داشت .. همین جور داشت اونا رو خالی می کرد ... چقدر تا حالا به خودش ظلم کرده بود . چرا یک زن ایرانی نباید به فکر خودش به فکر آرامش خودش و راحتی اعصابش باشه .. . فیروزه یک بار دیگه ار گاسم شده بود .. بدنش شل شده و توی دستای عرفان کمی سنگین شده به سمت عقب گرایش داشت . عرفان متوجه شد که مادرش رو یک بار دیگه ارگاسم کرده . بدون این که کیرشو از کس فیروزه بیرون بکشه روش دراز کشید . چقدر هوس اینو داشت که منی عرفانو توی کسش حس کنه ..
-مامان .. عزیزم چی می خوای . چیه داری زیر لب زمزمه می کنی .
-فیروزه کمی سختش بود .. ولی آروم گفت
-آب ..آب .. تشنمه .. تشنمه .. اگه هست ...آب ..
عرفان حواسش به این نبود که مادرش چه آبی می خواد .
-آب یخچالی می خوای یا آب معمولی .
فیروزه چشاشو کاملا باز کرد .. نمی دونست به عرفان چی بگه . سفتی و داغی کیر عرفان کسشو داشت می سوزوند . عرفان که داغ کرده بود چند بار در همون حالت ثابت جلو گیری کرده و اینو فیروزه حس می کرد که کیرش در همون حالت چطور می پره ..
-مامان پاشم ؟
-آب جوش می خوام ..
-کجاست ..کتری بذارم ؟ عرفان فکرشو نمی کرد که مادرش از اون آب کیرشو بخواد .. فیروزه دستشو گذاشت رو باسن پسرش و اونو به طرف خودش فشار داد .. عرفان حس کرد که دیگه نمی تونه جلو آبشو بگیره .. تازه فهمید که مادرش چی می خواد .. که چی می گفته تازه فهمید این حس قشنگ اونو.. این شرم و حیاشو دوست داشت . با این که زیر کیر پسرش قرار داشت ولی هنوز می خواست اون باور های قشنگ گذشته اش هم یه رنگ و شکلی داشته باشه .. عرفان با این که انزال شده بود ولی بازم آب داشت .. بازم هوس و نیاز داشت . تمام حواسشو جفت این کرد که تا می تونه و جا داره آب کیرشو توی کس مامان فیروزه اش خالی کرده سیرابش کنه .. بازم بغلش زد سینه های فیروزه رو به سینه هاش و لباشو به لباش چسبوند .. اولش با ضرباتی شدید کیرشو دوباره داغ داغ داغش کرد .. و بعد آروم تر شد و آب کیر عرفان جهش به جهش راه کس فیروزه پیدا کرد .. مادر اینو با تمام وجودش حس می کرد ..چشاشو بسته بود .. تا حس کنه تمام اون لحظاتی رو که قطره قطره منی عرفان در ذره ذره وجودش می شینه و به اون زندگی دوباره ای میده .. ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال 56

عرفان حس می کرد که حالا بهترین لحظه زندگیشه . لحظه ای که تونسته یه پسر مفیدی واسه مادرش باشه . عشق و هوسو با تمام وجود تقدیمش کنه . نشون بده که یک مرد شده . هر جهش آب کیر عرفان توی کس مادرش همراه با یه آه کشیدن و حرکت خاص لبای اون بود . مادرش غرق این جهش ها بود . گرمای منی رو ی با تمام وجودش حس می کرد . حس می کرد که این آب حیات به تمام بدنش وجودش زندگی رسونده .. نیاز داره به قطرات بیشتر و بیشتر .. بیشتر می خواد .. دیگه تموم شده بود . عرفان تا قطره آخرشو خالی کرده بود .. کیرشو گذاشت توی کس بمونه . رو فیروزه دراز کشید ولی آروم و سبک .. فیروزه از این تماس لذت می برد . حتی عرفان می دونست که در این لحظه باید با یه بوسه نرم به استقبال معشوقه اش بره . نشون بده که اونو با تمام وجودش دوست داره . فیروزه هم احساس عرفانو داشت . اون حالا زندگی رو قشنگ تر می دید . عرفان آروم آروم کیرشو از توی کس مامان فیروزه اش در آورد . دوست داشت اونویه دور بر گردونه و با کونش ور بره . ولی قبلش فیروزه دستشو به طرف کیر عرفان دراز کرده دهنشو باز کرده بود با دادن علامت ازش می خواست که اون کیر رو به دهنش برسونه .. آب از کس فیروزه راه افتاده بود . اون دیگه به این فکر نمی کرد که ممکنه اون آب تشکو نجس کنه .. آلوده کنه .. وقتی با پدر عرفان سکس می کرد همش به این چیزا فکر می کرد . ولی الان دیگه بی خیال شده بود می خواست از این لحظه ها لذت ببره . هیچ فکر مزاحمی نیاد سراغش . فقط خودش باشه و خودش . حالا اون یه دنیا خوشی رو دور و بر ش می دید . فیروزه دهنشو یه آرومی گذاشت روی کیر ... با لذت اونو میکش زد . عرفان پس از سکسی که انجام داده بود فکر نمی کرد که بازم لذت ببره . یه آتیش زیر خاکستری در کیرش وجود داشت که اومده بود رو کار و بازم اونو می سوزوند .. فیروزه همچنان به کارش ادامه می داد .. اون از تماس دهنش با کیر عرفان لذت می برد . پسر هم واسه این که بیکار ننشسته باشه دستاشو به سینه های مادر می مالوند .. با شونه هاش بازی می کرد . با موهای سرش . این حس قشنگ همچنان اونا رو به هم نزدیک و نزدیک تر می کرد .. پسر باورش نمی شد که کیرش بازم داره شق می کنه . بازم تمنای مامانشو داره . اما این بار هوس کرده بود که اونو از کون بکنه . اون چین های قشنگ و هوس انگیز سوراخ کون مادرشو ببینه .. این دقایقی که با اون بود بار ها و بار ها به اون چین ها نگریسته هوس اونو کرده بود . عرفان آروم آروم کیرشو از دهن مادرش بیرون کشید .. شونه شو گرفت و اونو به دمر روی تخت درازش کرد . کف دستشو گذاشت روی کونش .. وقتی فیروزه انگشت عرفانو روی سوراخ کونش حس کرد متوجه شد که حرکت بعدی عرفان گاییدن کونشه .. بازم به یاد مردی افتاده بود که دیگه در کنارش نبود .. یادش به خیر اون روز ها .. خیلی به سختی و با منت به بابای عرفان کون می داد . سرش داد می کشید ... ولی حالا دیگه سنی ازش گذشته بود . پسرش شده بود دوست پسر و معشوقه اون .. همه چیز اون . باید با هاش راه میومد . بذار اون حال کنه . لذت ببره . به اون چه که می خواد برسه . نگاه عرفان به سوراخ کون مادرش زوم شده بود .. کونو به دو طرف باز کرد . می خواست اون سوراخو ببوسه . به سختی می شد این کارو کرد . می ترسید اگه بیشتر کونو به دو طرف بازش کنه قسمت بالاش شکافته شه . فیروزه متوجه این تردیدش شد .. زن به شدت قلبش می تپید . چقدر کاراش شبیه به کارای باباش بود که فیروزه حس کرد الان می خواد سوراخ کونشو ماچ بده واسه همین اونم کونشو به شکلی که قسمت بالای درزش شکاف نگیره باز ترش کرد . عرفان لباشو تا اون جایی که می شد غنچه اش کرد و اونو گذاشت روی سوراخ کون مادر .. چند بار پشت سر هم و سریع بر آن کون و سوراخش بوسه داد .. فیروزه دستشو رو سینه هاش گذاشت .. با خودش گفت عرفان عرفان واقعا که بیشتر از بابای خودت ذاری به من حال میدی . این مهارت رو همین یه روزه نباید به دست آورده باشی .
-مامان دوستت دارم ..
در حالی که با روی سوراخ کون و مقعد مامانش بازی می کرد ازش پرسید
-فیروزه جون می تونم اونو با روغن زیتون چربش کنم ؟ هم برای پوست خوبه هم روون ترش می کنه ..
فیروزه خیلی آروم سرشو تکون داد . اون دیگه باید درد احتمالی کون دادنو با شیرینی لذت این لحظه های خوش تحمل می کرد در حالی که اگه با تمام احساس و وجود خودشو قانع می کرد که باید لذت ببره و تماس با عرفان در هر شرایطی براش شور انگیزه می تونست از احساس کیر در کونش رضایت داشته باشه . عرفان سوراخ کون مادر و کیر خودشو با روغن زیتون چربش کرد ..
-فیروزه جون خیلی سفته .. خیلی تنگه ..
زن مشتاشو گره کرده دندوناشو بههم می فشرد .. انگاری قلبش به شدت حرکت کرده داشت از جاش در میومد .. ولی پسر دست بر دار نبود با همون حرکت نرم و ملایم بالاخره کیر عرفان رفت توی کون مادرش . سر کیر که رفت توی کون فیروزه .. پسر یه فشار دیگه به کون مادرش آورد و جای کیر رو توی مقعد محکم کرد ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال 57

فیروزه به یاد سالها پیش افتاد و اصلا کل زندگیش تا حالا که از کون دادن گریزان بود . حالا این قدر راحت در مقابل پسری که تا حالا قدرت خودشو به رخ اون پسر کشیده تسلیم شده بود . . فیروزه .. فیروزه حالا وقت فکر کردن به این چیزا نیست . لذت ببر .. شاید کون دادن مثل کس دادن لذت نداشته باشه . درد هم داشته باشه . ولی حس کن اونی که داره تو رو می کنه و نیروی جوونی داره .. داره با تو حال می کنه و همیشه هم به تو حال میده .. این کیر همیشه آماده و نزدیک تو قرار داره .. با این حال روغن زیتون هم بی اثر نبود .. عرفان کیرشو خیلی آروم توی کون مادرش حرکت می داد . سفتی عضلات مقعد و حفره تنگ کون مادرشو حس می کرد .. فیروزه دوست داشت صدای پسرشو بشنوه .. که بگه داره بی اندازه از کردن مامانش لذت می بره و عرفان هم دوست داشت حرفای دلشو بزنه از احساسش بگه .. از نیازش که حالا به بهترین صورت ممکن بر آورده شده بود . عرفان از کناره ها صورتشو به نزدیک صورت مادرش بود . فیروزه حس کرد که پسرش از اون لب می خواد . سرشو کمی به سمت اون بر گردوند .. عرفان هم لباشو به لبای مادر نزدیک کرد . همین باعث شد که عرفان کمی به سمت جلو کشیده شه و کیرش یه حرکت دیگه ای توی کون فیروزه داشته باشه .. حرکتی که یکی دو سانتی رو باعث پیشروی کیر در کون شده بود .. نفسهای تند اون دو نفر و لبایی که روی هم قرار گرفته بود حکایت از این داشت که هر دو شون می خوان غرق در هوس و آرامش باشن . عرفان با تمام وجودش مادرشو دوست داشت و فیروزه یه حس دیگه ای نسبت به پسرش پیدا کرده بود . علاوه بر اون عرفان هم شوهر و هم معشوق اون شده بود . مردی که می تونست بهش تکیه کنه .. به هیجان اومده بود و کونشو در جهت مخالف حرکت کیر عرفان و رو به عقب جرکت می داد . می دونست مردا از این سبک لذت می برن ..
-اوووووووفففففف مامان مااااامااااان .. خوشت میاد ؟ من که خوشم میاد .. این جوری زود آبم می ریزه .. نمی خوام حالا حالا ها خیس کنم .. بذار پشت قشنگت رو ببینم . کون تپل تو رو .. همه جای تو رو .. کمر خوش تراش .. کون خوش فرم تو رو مامان دستاشو گذاشت زیر سینه های فیروزه اونا رو آورد بالا و ولشون کرد . چند بار به این طرف واون طرف حرکتشون داد .. حالا لباشو از رو لبای مادر بر داشته بود و به نوبت نوک سینه ها رو دو نه به دونه می ذاشت توی دهنش .. لحظاتیه که آدم می دونه داره گناه می کنه ولی از اون حالت لذت می بره .. و فیروزه هم حس می کرد که داره گناه شیرینی رو می چشه که می تونه آینده اونو از اینی هم که هست شیرین تر کنه . بذار این یک گناه باشه ..ولی یه حس خوب و قشنگه حسی که منو به زندگی امید وار می کنه . به موندن به بودن .. و به فر دا ها نگاه کردن .. عرفان می دونست که باید چیکار کنه . هر وقت مادرو به اوج می رسوند فوری تغییر جهت می داد . دستشو از رو سینه های فیروزه رسوند به کس اون .. حالا به خوبی می تونست کس فیروزه رو هم ردیف با کف دستش کنه .. کوسی که گاه کوچیک نشون می داد و گاه بزرگ . بستگی به وضعیت قرار گیری و دراز کشیدن یا نشستن فیروزه داشت ولی روی هم رفته می شد گفت که اون یک کس متوسطه ..
-مامان من که تازه اینو کردمش.. چقدر آب داره ..
فیروزه کمتر حرف می زد . هنوز در دنیای بهت و ناباوری و شرم سر گردان بود ..عرفان در حالی که چهار تا انگشتاشو روی کس مادر حرکت می داد گفت خوشت میاد ؟ اگه آره بگو ادامه بدم ..
فیروزه : آرررررره ..خودت حس نمی کنی ؟
-دوست دارم از زبون تو بشنوم .
انگشتاشو تا اون جایی که در این حالت می توست بفرسته داخل کس فروکرد همون جا .. و کیرشو هم خیلی روون تر از اول توی کون فیروزه حرکت می داد .. فیروزه با خودودرخیال زمزمه می کرد چقدر کون دادن خوبه وقتی که آدم یا اون حس کنه که کیر محتاجشه و در مقابلش سر خم کرده .. ولی من که حس می کنم خودمم دارم حال می کنم تسلیم اون کیرم .. چقدر کیف داره وقتی کیر عرفان رو به جلو حرکت می کنه همون بر می گرده عقب ...
-آهههههههه عرفان .. بگو هنوز دوستم داری .. بگو من مادر بد تو نیستم ..
-مامان دوستت دارم .. عاشقتم .. تو هم مامانمی هم دوست دخترمی هم زنمی ..
نزدیک بود بگه هم بابامی که دید این حرف بی خودیه .
-چی شده عزیزم عرفان من چرا این قدر ناله می کنی ؟
-مامان حس ندارم . بی طاقتم ..
فیروزه : خالی کن ..من الان سبک شدم ..
تا اینو گفت عرفان استارتو زد .. فیروزه پرشهای کیر عرفانو توی کون خود حس می کرد . پسر کف دو تا دستشو گذاشته بود رو کون مادر تا با نگاه کردن به اون در اوج لذت و به میزان زیادی انزال شه . فیروزه از پرش و حرکت گاهی موجی شکل و تقریبا ناگهانی کیر لذت می برد .. گرمای منی رو حس می کرد .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال 58

فیروزه به شدت لذت می برد .. از کیر عرفان که داخل کون و مقعدشو خیس کرده بود و اون جنبش کیر رو داخل کونش به خوبی حس کرده ازش لذت می برد . دوست داشت این حرکت همچنان ادامه داشته اون بیشتر و بیشتر کیر و وجود اونو توی کونش احساس کنه و لذت ببره .. ولی بالاخره عرفان کیرشو از کون مادرش بیرون کشید و همزمان با اون آب به دور و بر پاهای فیروزه ریخت . زن با لذت و هیجان این آبو به طرف بالا هدایت کرده روی کسش پخش می کرد .. یه نگاه به صورت عرفان ویه نگاه به کیرش انداخت . پسر طوری نگاش می کرد که مادر حس کرد که یه چیزی ازش می خواد . وقتی که بچه بود با این نگاههاش یه شکلات و آب نبات چوبی ازش می خواست . اما نگاههای فعلی اون نشون دهنده این بود که حالا می خواد جبران اون روز ها رو کرده و حالا اون باشه که به مادرش آب نبات چوبی میده . یا یک بستنی قیفی که البته فعلا بستنی روی اون کم بود . یه مقدار از منی عرفان که توی کیرش جا مونده بود زد بیرون .. فیروزه دهنشو به سمت کیر پسرش برد .. باید با لذت ساکش بزنم نشونش بدم که خیلی خوشم اومده . وقتی فیروزه نیمی از کیر عرفانو گذاشت توی دهنش عرفان یه فشار بیشتری به کیرش آورد تا اونو بیشتر توی دهن مادرش جا بده .. یه لحظه زن دچار نفس تنگی و سرفه شده بود ولی هر جوری بود اون کیرو توی دهنش تحمل کرد . حس کرد یه مایع لغزنده ای توی دهنش خالی شده . دقایقی بعد مادر و پسر در آغوش هم به خواب رفته بودند . وقتی فیروزه چشاشو باز کرد هنوز صبح نشده همه جا تاریک بود . اتاق نیمه روشن بود . انگار مادر و پسر از آغوش هم جدا شده بودند . پسر به خواب سنگینی رفته بود .. فیروزه یه نگاهی به خودش انداخت و یه نگاه به عرفان و به اون چه که در این چند روزه بر سرش اومده بود فکر می کرد به وقتی که رفته بود به خونه خوش خیال وسامان با هاش ور رفته هیجان زده اش کرده بود. به زمانی که برای عرفان عشوه گری می کرد و همه جا اونو تحت نظر داشت . به حسادتش فکر می کرد که نمی تونست اونوبا زنای خونه همسایه ببینه در حالی که خودش تمایل زیادی داشت که با مردای دیگه اون خونه به خصوص سامان باشه که اون روز فقط یه حال نصف و نیمه ای با اون کرده بود . هنوز هر دوشون کاملا بر هنه بودن . دوست داشت بازم عرفان اونو لمس کنه . بدنشو ببوسه . نازش کنه . لباشو ببوسه . و با کیرش به اون هیجان بده .. دستشو کشید روی کسش .. آخخخخخخ این چه هوسیه که من دارم . چرا بازم که دستمو می ذارم روی کسم زود خیس می کنم . درست مثل این می مونه که این من نبودم که چند ساعت پیش با عرفان بودم . یه نگاهی به کیر عرفان انداخت .. کاش بیدار بود و الان میومد به کمک من . به من حال می داد . چقدر امشب حشری هستم . تا وقتی که اون منو نکرده بود و نمی دونستم که لذتش در میانسالی تا چه حدیه این قدر خیالم نبود ولی حالا بازم می خوام . حالا که مزه شو گرفتم بازم می خوام . لباشو گذاشت روی کیر عرفان . دوست داشت اونو لیس بزنه . ساکش بزنه .. کیرشو بخوره .. دلش نمیومد عرفانو بیدارش کنه . حس می کرد که پسرش باید رفع خستگی کنه .. ولی جواب کسشو چی می داد . به هوسش چی می گفت .. به سینه های درشتش .. که تصور کیر عرفان و این که بازم داره با اشتها اونو می کنه نوکشونوتیز کرده بود . زبونشو خیلی آروم روی کیر عرفان می کشید .. قلبش به شدت می تپید . این موش و گربه بازیها هیجان اونو زیاد تر کرده بود . با این که اون و عرفان به اندازه کافی سکس کرده تابوی بین اونا شکسته شده بود ولی بازم احساس خجالت می کرد از این که عرفان حس کنه که مادرش بازم هوس داره .. نیاز داره .. شاید اون ندونه یک زن چه حسی داره وقتی که به این درجه از نیاز می رسه .. انگار یه پرده ای از شرم و اوج هوس جلو چشاشو می گیره و نمی دونه که خودشو تسلیم کدومشون کنه . از اون طرف عرفان آروم آروم با این زبون زدنای مادرش داشت بیدار می شد . اولش احساس آدمی رو داشت که داره خواب می بینه .. یه لحظه چشاشو باز کرد .. مادرشو دید که داره کیرشو ساک می زنه . خیلی آروم زبون زدن مادر و حرکات کند لبش نشون می داد که اون داره کاری می کنه که عرفان متوجه نشه که مامانش داره با اون حال می کنه .. ولی کیر عرفان شق شده بود کاملا شق و صاف . لحظه به لحظه هیجان هر دو تا شون بیشتر می شد . کیر عرفان خیلی تیز و سر حال نشون می داد . فیروزه با کف دستش خیلی آروم روی کسش کشید . اصلا توجهی به این نکرده بود که وقتی کیر عرفان شق شده یعنی اون دیگه بیداره .. تصمیم گرفت که با اون کیر بازی کنه و بمالونه به کسش .. طوری رو عرفان سوار شد که بهش فشار نیاره .. در عوض کسشو خیلی آروم به کیر عرفان می مالوند . پسر که بیدار شده ولی چشاش بسته بود و حالا در یه حالت طاقباز قرار داشت از این کار مامانش لذت زیادی می برد .. کیر کاملا شق و تیز و کلفت و دراز شده بود . فیروزه همچنان خودشو به کیر عرفان مماس کرده و وسط کس و بین دو لبه اونو رو سر کیر عرفان حرکت می داد .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 6 از 17:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  16  17  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خانواده خوش خیال


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA