خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۵۹عرفان کاملا بیدار بود و متوجه این مسئله که شاید مادرش نخواد هوسشو نشون بده . شاید اون هنوزدوست داشت که بازم یه مرزهایی بین اونا وجود داشته باشه . عرفان می دونست که باید احترام مادرشو در هر شرایطی حفظ کنه . می دونست که نیاز و لذت یک زن در این حالت در یه دنیای دیگه ای سنجیده میشه . شاید دنیایی ماورای این دنیا .. باید درکش کنه .. ولی فیروزه کمی سختش بود .. عرفان از حال رفته بود . دوست داشت یه حرکتی به خودش بده .. گرمای فیروزه رو حسش می کرد . فیروزه هم می دونست که دیگه داره کنترلشو از دست میده ولی با این حال دوست نداشت که عرفان بیدار شه و اونو در حالت ضعف و سستی و نیاز ببینه . شاید اون خیلی راحت تر می تونست نیازشو به یک بیگانه بگه . با این حال دوست داشت که صمیمیت بیشتری رو با عرفان حس کنه . زن حس کرد که نیاز به این داره که کیر عرفانو تا به انتها درون کسش حس کنه . اونم کیری که وقتی وارد کسش شد حرکت داشته باشه . به دیواره های کسش بخوره .. اونو آتیش بزنه . سر تا پاشو غرق لذت کنه .. ولی اون با این کار حس می کرد که فقط داره رویه خط راه میره . اون یه شیب تند لذت رو به بالا می خواست .. همونی که چند ساعت پیش به اوجش رسونده و آبی رو ازش خارج کرده بود . وقتی اون آب ازش خارج شد احساس سبکی می کرد . دور کسش .. کمرش قفسه سینه و تمام بدنش سبک شده بود . مثل پرنده ای که تنهای تنها در دل آسمون شب در پرواز باشه اون همون حسو می خواست .. . عرفان ثانیه به ثانیه تشنه تر می شد . وقتی التهاب و عطش فیروزه رو می دید دوست داشت که زود تر دست به کار شه .. فیروزه یواش یواش صداش در میومد و آروم ناله می کرد . عرفان دیگه از این موش و گربه بازی خسته شده بود . مادرش باید می دونست که وقتی بین دو تایی شون هیچ فاصله ای نیست هر وقت که نیاز داره باید اون خجالت خاصو بذاره کنار . کمی هم از این می ترسید که اگه یه وقتی احساس نیاز کنه ممکنه دست به دامان زنای همسایه شه تا اونو با مرداشون جور کنن . با این که سحر به اندازه کافی به اون حال داده بود ولی به شدت ازش می ترسید و حساب می برد که واسه مادرش کار درست کنه .. پسر چشاشو نیمه باز کرد .. دستاشو آروم گذاشت دور کمر مادرش .. فیروزه یکه خورد .. اولش ترسید و بعد هم چاشنی خجالت وترسشوکمتر کرد نمی دونست چی بگه . ترجیح داد سکوت کنه ولی عرفان سریع کارشو انجام داد قبل از این که حرف و حدیث دیگه ای پیش بیاد یا تردیدی که مانع ادامه حرکتش شه کیرشو که بین دو تیغه کس فیروزه قرار داشت یه حرکتی بهش داد و اونو نرم و تا به آخر فرستاد بره توی کس مامانش ..فیروزه : آخخخخخخخخ .. آخخخخخخخخخ ..-جووووووووون مااااااامااااااااااان کیر می خواستی ؟ می خواستی بیدارم کنی . فدات شم که دلشو نداشتی که بیدارم کنی .عرفان دیگه از این نگفت که مثلا خجالت می کشی . نخواست مادرش اذیت شه .. می دونست هر چه بیشتر با اون سکس کنه ارضاش کنه و هواشو داشته باشه صمیمیتش با مادر بیشتر میشه . دستاشورو دو طرف کون مادرش قرار داده و همراه با حرکت رو به جلوی خودش کونشو هم به سمت خودش می کشوند ..-مامان مامان دوستت دارم دوستت دارم لب بده لب بده .. جوووووووون جوووووووون ...فیروزه داغ شده بود . لبه های کسش و قسمت وسط اون و تمام قسمتهایی که با کیر در تماس بود داشت آتیش می گرفت .. وقتی عرفان لباشو به لبای اون چسبوند اون از اینم حشری تر شده بود.. طوری که دستاشو دور کمر عرفان حلقه زده و اونو به شدت به طرف خودش می کشید . دو تایی شون همو قفل کرده بودن ولی عرفان تونست خودشو کمی بالا بکشه و سرعت کردن فیروزه رو زیاد تر کرده بود ..فیروزه منتظر بود .. بالا , بالا , بالاتر .. آتیش همچنان از دور و بر کسش در حال پخش شدن بود .. یه لحظه حس کرد که کتری هوسش به جوش اومده و آب داغی ازش خارج شده .. آروم آروم , آروم تر شدبه خوبی حس کرد که کسش به بیرون ریخته شده . و حالا عرفان با چند ضربه دیگه لذت مادرشو تکمیل کرد .فیروزه بازم احساس تشنگی می کرد و عرفان اونو بی نصیب نذاشت . عرفان و فیروزه دو تایی شون از پرشهای کیر پسر توی کس لذت می بردند ... اون طرف در خونواده خوش خیال همه در حال حال کردن بودن .. سحر در اتاق تنها بود و داشت فکر می کرد که رو سر کی خراب شه و حال کنه که ناگهان سهیل رو دید که وارد اتاقش شده .. پسر تا وارد شد درو از داخل قفل کرد-چت شده پسر .. چرا درو قفل کردی .. چه عجب این طرفا ! میگم دلت اومد که جوون ترا رو ول کنی و بیای سراغ مامان میانسالت ؟سهیل : مامان من که همیشه دارم با هات حال می کنم ..سحر: ولی چی بگم من . تو که می دونی یه مادر باید از فرزندش راضی باشه و شیرشو حلالش کنه .. -حالا مامان تو شیرت رو حلالم نمی کنی ؟-چرا ولی به شرطی که تو کیرت رو حلالم کنی .سحر از این که سهیل واسه سکس با اون پا به اتاقش گذاشته و به این صورت درو از داخل قفل کرده به هیجان اومده بود ... اما سهیل دوست داشت علاوه بر سکس با مادر این مسئله رو پیش بکشه که اون و مادرش به خونه عرفان رفته و با فیروزه و عرفان سکس ضربدری داشته باشن . گلوش پیش فیروزه گیر کرده بود .. خیلی دوست داشت فیروزه رو بکنه .. از چند روز پیش تا حالا تمام فکر و ذکرش شده بود فیروزه ولی تا حدودی از عرفان حساب می برد . اومده بود تا علاوه بر حال کردن با مادرش سحر , قلقشو بگیره تا در این زمینه پیشقدم شه .... ادامه دارد .. .نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۶۰سحر واسه این که سهیلو نگه داشته باشه و این فکر به سرش نیفته که ول کنه بره جلدی کیر پسرشو گذاشت توی دهنش و ساک زدنو شروع کرد .. سهیل : اوووووووففففف مامان خوب می دونی پسرت از چی بیشتر خوشش میاد ... سحر دیگه نمی تونست حرفی بزنه . از حالت کیر سهیل توی دهنش لذت می برد . چقدر منتظر این روز هایی بود که بتونه ثمره شو ببینه . حس کنه ... سهیل گلوش پیش فیروزه گیر کرده بود . زن همسایه ای که شرم خاصی رو در چهره و حرکاتش می دید . با این که پدرش تا اون جایی که می تونست با اون زنم ور رفته و با دست مالی به کسش سر حالش کرده بقیه هم متوجه شده بودند ولی دوست داشت زود تر از بقیه این طلسمو بشکنه . اون عاشق تنوع و هیجان بود .می دونست بیشتر زنای سن بالا با تمام وجودشون تسلیم سکس و طرفشون میشن . اون به خودش اطمینان داشت از این که می تونه به فیروزه حال بده و اونو سر حالش کنه .. ولی حالا کیرش به اندازه کافی توی دهن مادرش کلفت و دراز شده بود ..-مامان .. اووووووههههه خوشم میاد خوشم میاد .. لحظاتی پیش در سکسی که با سارا داشت آبشو ریخته بود توی کونش وخواهرشو سیراب کرده بود .. واسه همین فعلا از ساک زدن مامانش فقط لذتشو می برد و می تونست تا دقایق زیادی هم خیس نکنه .. سحر بعد از چند دقیقه روی تخت دراز کشید . از سهیل انتظار داشت که کسشو بخوره .. پسر هم همین کاروانجام داد . با این که اولین باری نبود که مامانشو می کرد ولی از فرم و استیل بدن مامانش خیلی خوشش میومد .تعجب می کرد که با چهل و هفت سال سن و با این که با مردان زیادی بوده چطور تونسته هنوز رو فرم باشه .. قبل از این که زبونشو رو کس مامانش بکشه و اونو میکش بزنه اول همه جاشو بوسید .. از سینه های درشت سحر خیلی خوشش میومد . سرشو گذاشت رو سینه هاش . از گوشه چشاش یه نگاهی به هیکل لخت اون کرد و آروم آروم لباشو گذاشت رو نوک سینه اش .. سحر فقط لباشو می جوید و چشاشو خیلی آروم باز وبسته می کرد .. سهیل اومد پایین تر تا بزنه به نقطه حساسش. می دونست که چوچوله های مادرش و اون تیکه های گوشتی ضخیم کناره ها و لبه های کس مادرش خیلی حساسه .. و این تیکه ها هر قدر ضخیم تر باشه هوس زن بیشتره .. مکیدن اونا لذت بیشتری رو در اونا به وجود میاره وتمام بدنشو مدت زمان بیشتری در آتیش هوس می سوزونه . سهیل هم اون تیکه ها رو می ذاشت توی دهنش .. سحر خیلی آروم ناله می کرد .. حواسش به این بود که سهیل هوس اونو کرده و اندام اون تونسته اون قدر جذابیت و کشش داشته باشه که پسر جوونو به طرف مادر میانسالش کشونده باشه .. یه حس انفجار به سحر دست داده بود .. کسشو فقط به سمت بالا می زد و رو دهن و چونه سهیل حرکت می داد .. دو تا دستاشو گذاشت پشت سر پسرش و اونو به کسش فشرد .. به شدت کسو روی صورت سهیل حرکت می داد . نفس سهیلو بند آورده بود ولی اون همچنان کسشو با سرعت و فشار زیاد روی لب و دهن و بینی پسر می کشید ..-آخخخخخخخخ کسسسسسم کسسسسسسسم .. سهیل من کیر می خوام .. کیر می خوام بده بده .. نهههههههه صبر کن یه خورده صبر کن . داره میاد .. باید بیاد .. چرا گیر کرده چراگیر کرده .. همین کناره هاست . همین جا .. می خواد خالی شه بریزه و.. دارم ارضا میشم . نزدیکه .سهیل حس کرد که خیسی چسبناک مامانش کمی رقیق شده .. اون آب کس مادرشو رو صورت و دهنش حس می کرد ..سحر : واااااایییییی سهیل عزیزم داره میاد ولم نکن نکن .. ولم نکن .. بخورش زبونتو در بیار .. لیسش بزن .. سهیل هم قصد این کارو داشت ..ولی فشاری که سحر به اون می آورد مانع می شد که اون جوری که دلش می خواست فعالیت داشته باشه . بالاخره موفق شدکمی از لاپای مامانش فاصله بگیره .. تا می تونست کسشو لیس زد . اون منتظر فرصتی بود که موضوع فیروزه رو پیش بکشه .. ولی نمی خواست که مامانش فکر کنه که به خاطر فیروزه بوده که اومده پیشش . کیرشو گذاشت سر کس سحر و پس از چند حرکت روی طول کس یهو اونو تا ته فرو کرد توی کس مامانش ..-شیطون شیطون پسر خودم .. امشب چته .. خیلی داغی .. و سهیل به عشق فیروزه با هوس بیشتری مامانشو می کرد ..و همزمان در خونه همسایه عرفان و فیروزه همچنان داشتن با هم حال می کردن . عرفان به چیزی که می خواست رسیده بود و فیروزه هم کاملا خودشو تسلیم عرفان کرده بود .. پسر تا حدودی خسته شده بود ولی مادر دست بردار نبود ..-مامان اگه خسته شدی دیگه کارت نداشته باشم . صبح باید آرایشگاه رو هم باز کنیم . مشتری داریم . فیروزه که دوست نداشت به این زودیها تمومش کنه به عرفان پشت کرد و گفت اگه دوست داری کونمو بکن ... ادامه دارد ...نویسنده .. ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۶۱برای عرفان خیلی هیجان انگیز بود که مادرش ازش خواسته که به این راحتی به اون کون بده و عرفان اونو بکنه . فیروزه هم خودش تعجب کرده بود که چه طور راضی شده از کون دادن حرف بزنه . اون هنوزم دوست داشت جسم خارجی و داغ و گوشتی و لذت بخش و هیجان انگیزو در بدنش حس کنه .-عزیزم ..عرفان جون ..فقط حواست باشه . می دونی که چی دارم میگم .. -آره مامان . منم و تو . ما که عجله ای نداریم . آروم آروم با هم عشق می کنیم حال می کنیم .فیروزه چشاشو بسته بود . می دونست که کون دادن درد داره وباید کمی تحمل کنه تا این درد تبدیل به لذت بشه با این حال به عشقی که به عرفان داشت و لذتی که از تماس با کیر می برد فکر می کرد تا این لحظات رو بگذرونه . وقتی عرفان با انگشتاش کون مادرو کرم مالی می کرد فیروزه از این تماس خیلی خوشش میومد و کیف می کرد . و به این فکر می کرد که اگه به جای کیر عرفان این انگشت بره توی کونش شاید لذت بیشتری ببره و کمتر دردش بگیره . ولی عشق و حالی که کیر داشت انگشت نمی تونست داشته باشه و اون حالو بده . عرفان هم که دید با فرو کردن انگشت توی کون مادرش اون چشاشو آروم باز و بسته کرده یه چیزایی زیر لباش میگه به این کارش ادامه داد تا اون بیشتر خوشش بیاد و آمادگی بیشتری پیدا کنه .-اووووووفففففف عرفان .. عرفان .. مث یه مرد پخته کار می کنی ..-مامان تو فقط خوشت بیاد . دوستت دارم .. تو همیشه همون مامان مهربون منی .. -عزیزم فعلا که دوست دختر و معشوقه تو هستم . ولی خوشحالم که فراموش نمی کنی مامانتم و احترام منو در هر صورت حفظ می کنی .. -مامان خوشگله من! دوست دختر و معشوقه هم واسه خودش احترامی داره . من دوستت دارم . دوستت دارم .. فیروزه صورتش سرخ شده بود . فکر نمی کرد که نیاز و هوس حتی تا این حد هم که شده اونووادار کنه که حس درونشو به عرفان بگه .. پسر کیرشو گذاشت روی سوراخ کون مامان فیروزه اش . با یه فشار مختصر و یه حرکت رو به جلو فیروزه کمی احساس درد کرد ولی تا چهار پنج سانت اول کیر طوری داخل کون فیروزه جا گرفت که زن احساس درد نکرد . عرفان حس کرد که بیشتر از این ممکنه باعث دردمامانش شه .. واسه همین در همون نقطه کیرشو نگه داشت خیلی آروم اونو به سمت عقب می کشید و دوباره رو به جلو حرکتش می داد .. بار ها این کارو تکرار کرد .. فیروزه احساس خوبی داشت .. احساسی با لذتی فوق العاده .. نگاه عرفان به برشهای کون مادرش هوس اونو بی اندازه زیاد کرده بود . فیروزه هم کونشو حرکت می داد تا هم خودش بیشتر کیف کنه هم عرفان .. گذشت زمانو حس نمی کردند .. بالاخره عرفان ترتیب کون مادرشوهم داد و اون جا رو هم بی نصیب نذاشت .. در یه حالت قفل و بی حرکت کیرشو گذاشت که ثابت بمونه در عوض کف دو تا دستشو گذاشت روی کون فیروزه و اونا رو به طرف داخل و به سمت کیر جمعش کرد وطوری جفت قاچای کون و کپل مامانشو حرکت می داد که کیرشو از دو سمت غرق ماساژ و مالش و نوازش های کون مادرش کنه . کون گوشتی مامانش , کیرشو حبس کرده بود .. بالاخره آبش توی کون فیروزه جونش خالی شد .. زن از گرمای منی عرفان لذت می برد .. بر هنه , بدون استرسی در آغوش هم به خواب رفتند .. اون طرف هم سهیل و مامانش حسابی مشغول بودن . سحر می دونست که کون پهن و عریض و بر جسته اش دل پسرشو برده و شاید یه دلیلی که اونو به این سمت کشونده همین باشه ..سحر: عزیزم اینو هم تر تیبشو بده و عشقتو کامل کن . اگه دوست داری همین جا پیشم بخواب . روی این تخت , من وتو و بابات .. سه نفری با هم می خوابیم .. مثل اون وقتا که کوچولو بودی و شیر خواره یه چند وقتی تو رو کنار خودمون خوابوندیم .. سهیل به نرمی کیرشو فرو کرد توی کون مادرش-ممنونم مامان ولی سارا جون منتظرمه ..-به اونم بگو بیاد این جا چهار تایی می تونیم حال بکنیم .. -درسته ولی الان هر کدوم یه گوشه خونه مشغولن .. باید استراحت کرد -اوووووفففففف کیر ..عجب کیری داری سهیل جون .. با این که تازه چند وقتی بیشتر نیست که وارد جمع ما شدی ولی حسابی رشد کرده داغ شده .. ولی یه چیزیت هست . من حرکت کیر تو رو که توی کونم حس می کنم می فهمم که فکرت و دلت یه جای دیگه ایه .. -مامان دلم واسه عرفان تنگ شده . پسر خوبیه . خیلی خوبه آدم غیر از محیط خونواده خودش یه دوست هم داشته باشه ..سحر : ای کلک دلت برای عرفان تنگ شده یا مامانش ؟ -نمی دونم .. اگه حالشونو می پرسیدیم بد نبود ..-عزیزم حالشونومی خوای بپرسی یا فقط حال مادرشو. بهترین راه اینه که من و تو بریم اون جا .. یه گشایشی بکنیم بعدا بیاییم این سمت .سهیل : خیلی دلم می خواد فیروزه جون ازم راضی باشه .. -پسر بگو کیرت به خارش افتاده هوس یه زنو که هم سن مامانت باشه رو کردی .. من نمی دونم این کس چی داره که مردا رنگ و وارنگشو دوست دارن .. -نیست که مامان جون تو اصلا کیر رنگ و وارنگ دوست نداری !-سهیل درست صحبت کن .. آدم با یه بزرگ تر که این جور حرف نمی زنه . باشه من صبح یک زنگی برای فیروزه می زنم و بهش میگم برای فرداشب من و سهیل یه سر میاییم اون جا .. یه گل و شیرینی هم می گیریم با خودمون می بریم . چطوره ؟ فقط عرفان غیرتی اگه موی دماغمون نشه خوبه ..-عیبی نداره مامان جون اونو درستش می کنیم . فدای تو مامان .. مامان گلم ..یه بهونه ای هم بیاریم که بابا نفهمه .. -مجبور نیستیم اون اول بگیم که داریم میریم اون جا ..-فدای تو مامان سحر گلم .. اینو گفت و به گاییدن کون مادرش ادامه دارد . انگار کیرش نیروی دیگه ای پیدا کرده بود .... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۶۲سحر متوجه بود که سهیل چه روحیه ای گرفته و با چه هیجانی داره کونشو می کنه .. پدر این تنوع بسوزه که همه رو از خود بی خود می کنه .-سهیل .. تو چت شده . یهو از این رو به اون رو شدی ..دیگه نمی خواست به روش بیاره که اون به خاطر یک زن غریبه این جور هیجان زده شده . بذار از لحظه هاش لذت ببره . بذار هیجان تمام وجودشو بلرزونه . بذار حس کنه که داره سهیلو به آتیش می کشونه . مگه غیر از اینه که کیر سهیل تیز و شق و کلفت شده و رفته توی کونش . مگه این آخر هوس نیست ؟ همین کیره که می خواد بره توی سوراخ یه نفر دیگه .. بهتره من خود خواه نباشم .. خود منم در این خونه زیر کیر مردای دیگه ای هستم ..-پسرم تند تر .. دستتو بمال به کسم .. اووووووفففففف داغ شدم .. تاج خروس کس من باد کرده .. خروستو بپرون توی کون من تا تاج خروس منو بپرونی . کیرت رو محکم تر فرو کن توی کونم .. بزن با دستات بزن به سر چوچوله ام .. ووووووووییییییی کسسسسسسم کسسسسسسسم ... داره آتیش می گیره ..سهیل چشای مادرشو می دید که به شدت داره می گرده .. صدای فریادش اون فضا رو پر کرده بود .. یه عده ای تعجب می کردن که این سر و صدا ها چیه .. سامان شوهر سحر و پدر سهیل و سارا که در اتاقی دیگه داشت دخترش سارا رو می کرد سراسیمه شد ..سامان : دخترم ! سارا جون مثل این که واسه مادرت داره اتفاقی میفته .. سارا : نهههههههه بااااااااابااااااا تازه داره خوشم میاد کیرت رو از توی کسم بیرون نکش . بذار لذت ببرم . حال بکنم ..-وقت برای حال کردن هست ..-بابا فکر کنم سهیل رفته سراغش ..-وای اون پسر تازه به دوران رسیده کون پرست ؟-بابا جونم راجع به داداش من و پسر خودت چرا این طور حرف می زنی .. اون که خیلی خوبه ... -پاشو بریم . من دلم طاقت نمی گیره . بریم ببینیم اون طرف چه خبره ! سارا که طاقباز کرده بود و تازه می رفت که از کیر باباش لذت ببره با عصبانیت از جاش پا شد و اون و سامان دو تایی شون رفتن به اتاق پدر و مادرش ... درست لحظه ای رسیده بودن که سحر در حال آه و جیغ کشیدن بود و یه لحظه کمر و باسنشو به سمت بالا کشید و کسشو به طرف شوهر و دخترش گرفت و آب کس با فشار ریخت بیرون ... سارا : دیدی بابا ..من گفتم اونا دارن به خوبی با هم حال می کنن و تو داشتی حرص می خوردی ..سامان در حالی که کف دو تا دستشو به هم می زد گفت-آفرین پسرم نشون میده که از تخم خودمی ..سحر : شایدم بهتر از تو باشه .. سامان : هر چی میگی بگو من که به پسرم حسادت نمی کنم .. ولی ساراهم تو رو به یاد من میاره .. یه سحر جوون ..سارا : بابا بریم به کارمون ادامه بدیم .. این داداش ما مثل ندید بدیداست .. سحر : دختر حالا به مادرت حسادت می کنی ؟تو و داداشت سهیل تمام روز که با همین ..-چی میگی مامان پیش پای شما و کیر داداش.. من و بابا جونم داشتیم با هم حال می کردیم که این پدر ما به خاطر دلسوزی بیش از اندازه خودش گفت بریم ببینیم اون ور چه خبره ..سامان و سارا رفتن رو تخت .. نزدیک مادر و پسر .. سارا هم مث مادرش قمبل کرد تا باباش بکنه توی کسش .. سامان : خیلی کیف داره کس تازه رو گاییدن .. سحر : کیرتازه هم خوردن خیلی حال میده .. سهیل کاری به کری اونا نداشت .. اون فقط به این فکر می کرد که چند ساعت دیگه از راه برسه و مامانش یه تماس بگیره با فیروزه .. با این حال دستشو رسوند به سینه خواهرش سارا ..سهیل : خوب داری با بابا جونت حال می کنی ... سارا : نیست که تو با مامانت حال نمی کنی ؟سحر : شما ها چتونه ؟ ما که همیشه دور همیم و هر کی به هر کیه .. امشب طوری رفتار می کنین که انگار مچ گرفتین ..سهیل : مامان جونم .. من که این جوری نیستم .. این سارا بازی در میاره .. .. ساکت شده و ادامه ندادن ..سحر : جا دارم پسرم ادامه بده ادامه بده ..اون طرف سامان هم می خواست مردونگی و قدرت خودشو نشون بده تا می تونست کس دخترشو بسته بود به رگبار کیرش . سارا : اووووووفففففف بابا بابا جونم ..سوختم .. سوختم ... و سهیل هم به کس مامانش امون نمی داد . اجازه نفس کشیدن نمی داد .. یک بار دیگه سحر ار گاسم شد و چند قطره آب هوس کسش خالی شد .. سهیل رفت سراغ خواهرش .. سهیل : ببینم خواهر خوشگله ام چیکار می کنه .. سارا : حالا یاد من افتادی ؟سهیل : اووووفففففف چقدر واسه ما ناز می کنه ... قبل از این که بیام این جا یادت رفت چقدر با هم حال کردیم ؟ تو از من خسته نشدی ؟ دهنتو باز کن .. آفرین دختر خوب .. کیرداداشو بفرست بره توی دهنت .. این جوری شاید با حرف نزدن , بیشتر فکر کنی ..پسرکیرشو فرو کرد توی دهن خواهرش .. سارا حالا بیشتر احساس لذت می کرد . و سهیل هم هنوز به فیروزه می اندیشید .. به این که خودش چقدر راحت حاضر شده که فیروزه رو در اختیار بگیره تا مامان سحرش بره زیر کیر عرفان فیروزه .... ولی معلوم نیست که عرفان چه عکس العملی در این مورد نشون میده ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۶۳سامان همچنان مشغول حال کردن با سارا بود .. و سارا هم لذت ناشی از کیر پدر و که به کسش فرو رفته در تمام وجودش حس می کرد . سامان : به این زودی با خواهرت چیکار کردی .. اون یه ماه پیش که جشن تولدتون بود و طلسمو شکوندیم خیلی تنگ تر بود .. سهیل : بابا جون الان مامان هم گشاد شده . دیگه نمی تونی انتظار داشته باشی که یک زن به همون صورت بمونه . زن همون ماه اولی که کسشو به کار میندازه به اندازه نصف تمامی عمرش گشاد میشه .سحر : عزیزم تو این اطلاعاتو از کجا داری . سر در نمیارم .-مامان من کتاب زیاد می خونم . یعنی مطالعه زیاد می کنم . سارا : بابا جون اگه کسم بهت حال نمیده برو سراغ کونم اون جا رو بده به دست داداش سهیل .. سامان : سارا جون بهت بر خورد ؟ منظورم این نبود که تو گشاد شده باشی . می خواستم بگم به نسبت اون حالت اولیه به این صورت در اومده . وگرنه تو کس تنگ ترین دختر یا زن این جایی .. سارا : بابای حشری من .. حالا بیا می دونم کون دخترت رو دوست داری .. سهیل و سامان دو تایی رفتن رو سارا .. سهیل از زیر کرده بود تو کس خواهره و باباش هم به اندازه دو بند انگشت کرده بود توی کون سارا .. سامان : وای سارا جان این چقدر تنگه . بیشتر از این جلو نمیره .-پدر جونم چاره چیه . همینو هم که می بینی در اثر فعالیتهای پی در پی داداش کون پرستم این جوری شده .. سامان از این که می دید بچه هاش با این محیط خو گرفتن خیلی خوشحال بود . حوصله شون هم سر نمی رفت از این که بیرون نمی رفتن . ولی یواش یواش باید خودشونو به فضای خارج از این جا هم عادت می دادن . سهیل دوست داشت که پیش پدر و مادر و خواهرش خودی نشون بده . نشون بده که مرد شده . نشون بده که میشه روش حساب کرد .. سامان هم دست به گاییدنش بد نبود ولی نمی تونست که به کون سارا فشار بیاره ... پدر آبشو توی کون دخترش خالی کرد و از اون طرف سهیل هم دستاشو دور کمر سارا قفل کرده و با نیرویی زیاد وسرعتی فوق العاده خواهرشو می کرد ... سارا : سهیل جون تو که یه ساعت پیش منو کردی . چطورشده این قدر زور داری .. -می خوام نشون بدم که خواهرم می تونه رو من حساب کنه . سهیل مثل یه ورزشکاری که داره نرمش می کنه و یا ورزشکاری که در حال حرکات استقامتی و سرعتیه تمام فعالیت های این لحظه اش رو به یاد فیروزه انجام می داد . می خواست وقتی که به اون می رسه شاد و بشاش باشه . نشون بده که جوانان تازه نفس بیشتر و بهتر می تونن به زنا به خصوص زنای میانسال حال بدن .. سهیل هم پس از از گاسم سارا چند قطره ای رو توی کسش خالی کرد . ... به هر کلکی بود فیروزه عرفانو قانعش کرد که سهیل و مامانش برای پا گشایی دارن میان اون جا و این که یه حال و احوالی کرده باشن . ولی عرفان یه حال غریبی داشت . بوی نا خوشایندی رو از این جریان حس می کرد . از اون طرف هم سحر و سهیل می خواستن طوری خونه رو ترک کنن که کسی متوجه غیبتشون نشه و یا در زمانی باشه که همه به حال خودشون باشن . بهترین زمان برای این کار بعد از شام و زمانی بود که همه در یه حالت عشق و حال آزاد قرار داشتند .. اگه کیری می رفت سمت کوسی و یا کوسی می رفت سمت کیری حق نداشتن از هم بپرسن تو کی هستی و چه نسبتی با من داری آیا محرمی یا نا محرم ! خلاصه باید با هم کنار میومدن . سهیل و مادرش دسته گل و شیرینی رو در نزدیکی در و در گوشه ای پنهون کردن .. سحر : سهیل اول تو برو .. درو باز بذار من میام .. پسر رفت و پشت سرشم مادر به راه افتاد .. سحر چه تیپی زده بود . زیر مانتوی شیکش هم هیچی نپوشیده بود . عرفان مثل کشتی غرق شده ها به مادرش نگاه می کرد که یه بلوز دامن کیپ تنش کرده طوری که سینه ها و کسش رو در حال ترکیدن نشون می داد . بالاخره چهار تایی شون کنار هم قرار گرفتن .. سهیل و عرفان با هم دست دادن . سهیل خندان بود ولی عرفان کمی گرفته نشون می داد . سهیل حدس زد که دوستش ممکنه واسه چی ناراحت باشه .. عرفان هم با این که می دونست خواهر و مادر و مادر بزرگ و چند تا زن دیگه خانواده خوش خیالو گاییده ولی با این حال راضی نبود که مامانشو بده به دست اونا .از نظر اون مادرش فقط حق داشت با اون سکس کنه . اما اگه قاپ مامانشو بدزدن . مامانه دوست داشته باشه که سکس و حال کنه چی ؟! . این سهیل هم چه تیپی زده . مامان فیروزه بد جوری رفته بود تو نخش . نکنه داره ذهن منو آماده می کنه که اونو قبولش کنم . ولی سحر هم خیلی خوشگل و تپل شده .. فیروزه : سحر جان می تونی مانتوتو در آری خنک شی .. سحر: فدای تو فیروزه جان . آخه اون زیر چیزی تنم نکردم . عجله کردیم و راستش نمی خواستیم کس دیگه ای همراهمون بیاد .. شورت و سوتینمو پیدا نکردم و واسه این که کسی هم ما رو نبینه و سوال نکنه منم هول هولکی مانتو رو تنم کردم اومد . تازه موردی نداشت . همین جوری می شینم . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
حــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۶۴فیروزه دوست داشت که از یه جایی شروع کنه و کلنگ دوستی در حد تعویض مادر ها بین سهیل و عرفان رو برز مین بزنه تا اونا این قدر از هم فاصله نگیرن . فیروزه دست سحر و کشید و به سمت اتاق برد .. فیروزه : سحر جون باهات کار دارم ..سحر: ببینم تو تونستی عرفانو یه جورایی حالیش کنی که بر نامه از چه قراره ؟ فیروزه : راستش هنوز نه . ولی پسر باید حرف مادرشو گوش کنه . هرچی اون میگه بگه چشم ..سحر: خودت هم خیلی با هاش حال کردی نه ؟فیروزه : خب تو هم با پسرت حال می کنی ..سحر:آره ولی شرایط ما اون ور آب فرق می کرد ..فیروزه :حالا تا یادم نرفته بهت بگم من یه شورت و سوتین نو دارم میدمش به تو تنت کن .. چون الان می خوام پیشنهاد بدم که همه مون بر هنه شیم .. البته حداقل اون زیر یه چیزی تنمون باشه . چون اگه بخواهیم یک دفعه خودمونو کاملا بر هنه کنیم این با عقل جور در نمیاد و بچه ها مون مخصوصا این عرفان تعجب می کنه و اگه یه وقتی داستانو خودت رو برای یکی تعریف کنی می خندن که همین جور بی مقدمه در یک مهمونی عادی آدم لخت شه .. یه بهانه ای باید باشه اونم آسه آسه .. نه این که انگاری می خوای بری حموم که خودت رو لخت کنی . ...سحر: مطلبو گرفتم . تو می خوای یواش یواش ذهن عرفانو آماده اش کنی ..فیروزه : کاملا درسته حق با توست .. فیروزه شورت و سوتین نو رو به دست سحر داد و اونم ازش استفاده کرد . خانوما به سمت پسرا بر گشتن .. فیروزه : پسرا بگین بخندین . شاد باشین .. سحر جون این جا اگه یه خورده گرمه باید منو ببخشی . کولرو واسه این روشن نمی کنم که استخونام درد می گیره .. اگه گرمه می تونی لخت شی .. پسرا شما هم می تونین راحت باشین آزاد . لباساتونو در آرین . غریبه که نیستیم . چند روز پیش که خیلی با هم صمیمی نشسته بودیم و راحت بودیم . الان هم همونه وضع که فرق نکرده .. عرفان عصبی شده بود . لجش گرفته بود .. دوست نداشت بدونه که چرا مامانش داره این کارا رو انجام میده با توجه به شناختی که ازسهیل و سحر و خونواده خوش خیال داشت می دونست این جور اومدن اونا در این وقت و ساعت بی دلیل نمی تونه باشه .. این که فقط بخوان یه خوش آمد ساده گفته یا پا گشایی کرده باشن . تازه همین دونفر ؟ فیروزه : من و سحر جون که این حرفا رو نداریم .. آقا سهیل ! عرفان جون .. شما هم این قدر سخت نگیرین . لخت شین ... عرفان با حالتی اخم آلود گفت مامان چرا این قدر اصرار می کنی شاید کسی دلش نخواد . این که نمیشه به زور خواست که کسی این کارو انجام بده ..فیروزه : پسرم من سخت نمی گیرم .. از خودم شروع می کنم . اصلا آدم در کارای شخصی خودش که نباید از کسی اجازه بگیره . تو اگه دوست نداری می تونی همین جوری بمونی .. درست میگی حق با توست .. هر کسی هر جوری که دوست داره می تونه عمل کنه و بر کسی تحمیل نمیشه ..اگه به عرفان کارد می زدن خونش در نمیومد .. فیروزه خودشو لخت کرد و همچنین سحر .. دو تایی شون با شورت و سوتین بودن .. لحظاتی بعد هم سهیل به جرگه اونا پیوست .. فیروزه حالا با دقت بیشتری به اندام سهیل نگاه می کرد . قبلا توی خونه خوش خیال از بس حواسش به کارای عرفان و از طرفی سامان پدر سهیل بود که دیگه توجه زیادی به بقیه نداشت . نگاه فیروزه درست زوم شده بود روی ورم شورت و کیر مخفی شده سهیل .. عرفان به لحظه که صحنه رو دید حرصش گرفت . سحر متوجه شد که عرفان چرا پکر شده ولی فیروزه حواسش نبود . کیر سهیل و فانتزی این که با یکی غیر از پسرش می تونه سکس کنه حواس فیروزه رو پرت کرده بود .سحر : عرفان جون فدات شم گل پسر ناز و خوش تیپ . تو هم بیا و با ما هم ردیف شو . این قدر به خودت سخت نگیر . عرفان : مامان ! آخه ...فیروزه بازم حرفشو قطع کرد و طوری روبروی اون قرار گرفت که مهمونا متوجه حالتش نشن .. یه اخمی کرد و یه چش غره ای به عرفان رفت که پسر چاره ای نداشت جز انجام این کار . دیگه واسه این که بیش از این رسوا نشه خودشو همرنگ جماعت کرد .فیروزه : سحر جون .. آقا سهیل زحمت کشیدین . این کارا چی بود ما رو شرمنده کردین . شما خودتون گلین . به شیرینی عسلین .. سحر : خواهش می کنم فیروزه جون قابل شما رو نداره . ما اتفاقا خیلی دوست داریم رفت و آمد های ما زیاد شه ولی این حرفه شما دیگه وقت زیادی بهتون نمیده .. حتما شرایط ما رو که می دونی .. با اون دلارایی که از اون ور آب آوردیم دیگه نیازی نیست که خودمونو در این جا به آب و آتیش بزنیم . راستش وقتی پامو می ذارم بیرون که تا حالا فقط یکی دوبار سر همین کوچه رفتم دوست دارم زود تر بر گردم خونه . اصلا نمی تونم در فضای این جامعه زندگی کنم با این که این جا وطن منه .. سحر همین جور داشت حرف می زد وعرفان حواسش به مادرش بود که در قبال سهیل چه عکس العملی نشون میده . خالا دیگه دوزاری فیروزه به خوبی افتاده بود که عرفان داره اونو می پاد .سحر: عرفان جون اجازه هست کنارت بشینم ؟ عرفان رو کاناپه و یه مبلی نشسته بود که چهار نفر کنار هم جا می شدن .. سهیل در جا اومد کنار مامانش نشست ... خوب بر نامه رو ردیف کردن .. طوری که تنها جایی که فیروزه می تونست بشینه کنار سهیل بود ..و فیروزه هم اومد کنار سهیل رو مبل چهار نفره نشست .. با این حساب تر تیب قرار گیری اونا از راست به چپ به این صورت بود .. فیروزه , سهیل , سحر و عرفان ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۶۵عرفان دوست داشت یه نگاهی به مادرش و سهیل بندازه که اونا دارن چیکار می کنن . سحر دستشو گذاشت دور کمر عرفان .. سحر : فیروزه جون اصلا معلوم نیست روز و ماه چه جوری می گذره . تابستون میره پاییز میاد و زمستون و دوباره بهار میشه تا سرت رو اون ور می کنی بچه ها این ور بزرگ میشن ..فیروزه : راست گفتی خواهر . واقعا جوونای این دوره و زمونه باید چیکار کنن . اصلا نه کاری هست و نه کاسبی .. اقتصاد بیماری داریم . کسی به دنبال ازدواج نیست ..سحر : راست میگی . حالا میگیم ما دستمون به دهنمون می رسه و یه سر مایه ای رو اون ور آب داریم که این ور آب بتونیم ازش استفاده کنیم . اونایی که ندارن باید چیکار کنن .. فیروزه : آره منم با این آرایشگری یه جورایی گلیممو از آب می کشم بیرون ولی آخر تا به کی .. یهو دیدی افتادم . حالا خر بیار و باقلی بار کن ..سحر : دلمون واسه این جوونا می سوزه . ما خودمون از یه مرحله ای گذشتیم و حالا باید جوونا درک کنیم . نمی دونم با این که انواع و اقسام غذاهای مزخرف و سرطان زای فست فودی درست شده بازم این جوانان روز به روز اشتهاشون بیشتر شده ..سحر : یه زمانی بود که بچه ها ی بزرگ آب رفته بودند حالا دوباره اندام دار شدن .. فیروزه یه نگاهش به سهیل بود و یه نگاهش به عرفان و سحر .. سهیل هم کیرش خیلی تیز نشون می داد و منتظر فرصتی و چراغ سبزی بود که بتونه یه قدمی برداره و خودی نشون بده . اون طرف هم سحر یه گوشه چشمی به عرفان داشت .فیروزه حس کرد که هنوز کیر عرفان جا داره که با یه تلنگری بخواد حرکتی رو به جلو داشته باشه . سحر هم می خواست زود تر از این فضا خارج شن . ولی دوست نداشت که عرفان اخمو باشه و ازطرفی هم می خواست که عرفانو بذاره توی خماری که راجع به مادرش کوتاه بیاد و اخمو نباشه . هر چند اگه فیروزه اراده می کرد که با سهیل باشه عرفان کاره ای نبود .سحر: من میگم پسرا وایسن ببینم هیکلشون چه طوره .. حالا از اون جایی که من توی خونه خودم همیشه سهیلو می بینم و تو فیروزه جونم همش پسرت رو در کنار خودت داری میگم بهتره من عرفانو وارسی کنم تو هم یه نگاهی به سهیل ما بنداز به نظر تو قد و قواره هاش به هیجده ساله ها می خوره یا نه ؟زنا کاری کردن که پسرا وایسن .. عرفان با این که یک سرویس سکس کامل و همه جانبه با سحر انجام داده بود و کلی هم لذت برده بود اما با حرکاتش تحریک شد و کیرش اومد جلو .. سحر کف دستشو اول گذاشته بود روی سینه های عرفان و با موی سینه اش بازی می کرد . بعد دستشو گذاشت روی شورت عرفان .. فیروزه اون حرکات سحررو که با پسرش می دید یه جوری می شد .. هم تمایلش برای ور رفتن با سهیل بیشتر شده هم از این که پسرش با دستای زنی دیگه تحریک می شد تا حدودی حسادت می کرد و کمی که با خودش فکر کرد متوجه شد که بی جهت نیست عرفان حسادت می کنه از این که چرا مامانش با یکی دیگه هست یا می خواد باشه .. عرفان کاملا سست و بی حس شده بود . سحر یه چشمکی به فیروزه زد که اونم همین حرکاتو انجام بده .. و سحر واسه این که فیروزه راحت تر باشه شورت عرفانو خیلی آروم از پاش کشید پایین .. دستشو دور کیر عرفان لول کرد و به طرف انتها فشارش داد طوری که کیر یه حرکت رو به جلو داشت .. فیروزه جون این اندامش خوبه ..فیروزه : حرف نداره ولی باید ریزه کاریهاشو هم چک کنم .. تو خیلی پیشرفت کردی .. عرفان خیلی خجالتیه .. سحر : فکر کنه که من خاله جونشم .. سهیل فدات شم تو که از خاله فیروزه خجالت نمی کشی ..سهیل که دید از قافله عقب مونده و فیروزه هم برای پایین کشیدن شورتش داره استخاره می کنه یه چند سانتی شورتشو کشید پایین و قسمت بالای کیرش مشخص شد .. عرفان صحنه رو دید .. سحر انگشت اشاره رو گذاشت جلو بینی و از عرفان خواست که سکوت کنه صبر انقلابی داشته باشه . فیروزه شورت سهیلو بیشتر پایین کشید .. عجب کیری داشت این سهیل .. سهیل هم به خوبی اینو می دونست . پس از جشن تولد هیجده سالگی اون و خواهرش کیرش سفت تر و دراز تر و درشت تر شده بود فیروزه کمی سختش بود .. اون سعی می کرد به عرفان نگاه نکنه .. بالاخره باید اونو عادت می داد به این که مادرش هم مثل هر زن دیگه نیاز هایی داره . تنوع می خواد ..فیروزه کار نیمه کاره سهیلوتمومش کرد و شورتو تا آخر کشید پایین و ازپای پسر در آورد . .. کیر سهیلو گرفت توی دستش و اونو به حالت جلقی چند بار به طرف عقب و جلو حرکتش داد .. کمر دو تا پسرا شل شده بود .. سحر یه چشمک دیگه ای به فیروزه زد و اونا رو کاناپه نشستن .. عرفان اومد سمت سحر و خواست که باهاش ور بره .. سهیل هم می خواست همین کارو با فیروزه انجام بده ..سحر : پسرا من و فیروزه جون می خوایم یه حال زنانه باهم بکنیم . امید وارم این حس و حالمونو درک کنین .. سهیل : آخه مامان .. سحر : آخه ماخه نداره . صبر داشته باشین بچه ها .. فیروزه : سحر جون ! پسرا و اندام و کیرشون به نظرت چه طور اومد ؟سحر : باید روشون کار بشه .. درسته یه تازگی و طراوت خاصی دارن ولی تجربه و تمرین هم خیلی مفید و موثره سهیل : پس بیایین زود تر روش کار کنین .. فیروزه و سحر سوتین همو باز کرده و رفتن رو شورت طرف ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۶۶ فیروزه خوشش میومد از این که عرفان رو اینقدر هیجان زده می دید . البته اون حسادت هم می کرد ولی از اون جایی که می دونست پسرا بالاخره از خونه و زندگی مادراشون میرن بیرون و دیگه باید برن دنبال کار و زندگی خودشون سعی می کرد زیاد حساسیت نشون نده تازه از طرفی حالا تمام فکر و ذهنش به این بود که کی از این وضعیت خلاص میشه و می تونه با سهیل باشه . سحر هم با این که حشری شده بود ولی اون التهاب و هیجان فیروزه رو نداشت . اون خیلی دلش می خواست که ذهن عرفان رو آماده کنه و عادتش بده به به این که مادرشو بتونه با دیگران ببینه .. دست هریک از زنا رفته بود رو کون طرف و باهاش و می رفت . عرفان نگاهش به کون سحر دوخته بود و این که سحر جطور کونشو از وسط باز می کنه و با اون ور میره . اون از تماشای بدن سحر تا اونجایی که می تونست لذت می برد ولی یه نگاهشو هم به کون مادرش دوخته بود کونی که اگه تنها بیننده اون می بود دوست داشت بره طرفش و ازش لذت ببره . بغلش کنه و کیرشو فرو کنه توی اون کون ولی حالا از این که سهیل به کون مامانش زل زده بود حرص می خورد .. عرفان : مامان ما حالا چیکار کنیم .. فیروزه هم واسه این که در بی پروایی از سحر عقب نمونه گفت پسرا فعلا شما دو تا جق بزنین ما رو تماشا کنین تا خطتون خوب شه . هر وقت حس کردین که اون فر هنگ سکس ضربدری و تحمل اون در شما هست می تونین بیایین طرف ما خانوما ..سهیل : من این فر هنگو دارم ..سحر یه نگاهی به پسرش سهیل انداخت و واسه این که غرور عرفان حفظ شه و به اون شخصیت بده و اونو بالابالا ببره گفت-پسرم عرفان جان هم فرهنگ داره .. پسر مودب و فهمیده ایه . این جور نباید در موردش قضاوت کنی . -مامان سحر من که حرف بدی نزدم . فیروزه : ما هم چیز بدی نگفتیم . گفتیم که جق بزنین تمرین کنین ..دست پسرا رفته بود رو کیر سیخ شده شون و نمی دونستن که تکلیفشون چیه .. در همین موقع واسه یه لحظه نگاه سحر و سهیل با هم تلاقی کرد . اونا که با هم موردی نداشتند و حتی سهیل هم گاییده شدن خیلی از فامیلاشو توسط عرفان دیده بود و این عرفان بود که باید ذهن خودشو آماده می کرد که خود خواهانه عمل نکنه . با این که واسه اونا دیدن این صحنه ها تازگی نداشت ولی طوری هیجان زده شده بودند که نمی دونستن چطور ادامه بدن . سحر خیلی آروم دستشو برده بود لای پای فیروزه و کسشو فشار می داد فیروزه هم لباشو به لبای سحر چسبونده بود و دستشو گذاشته بوددور کمر سحر . زیر چشمی یه نگاهی به کیر سهیل انداخت و دوست داشت که زود تر به این بازی خاتمه داده بشه . سحر : فیروزه جون . چه تن و بدنی داری ! کیر سهیل چقدر واسه تو تیز و آماده هست . نگاه کن .. ولی من الان دوست دارم فقط با تو حال کنم ..فیروزه : منم همین طور .. سحر دستشو گذاشت روی کس فیروزه . پنج انگشتشو فرو کرد توی کس همسایه اش و حسابی انگشتاشو خیس کرد سحر : سهیل جون می تونی بیای و انگشتای منو لیس بزنی . خیسی کس فیروزه جون روش نشسته .. سهیل در حالی که یه دستش رو کیرش بود اومدجلو و دونه به دونه انگشتای مادرشو که اثر کس فیروزه روش نشسته بود رو لیسید .. طوراون انگشتا رو می مکید که فیروزه به هوس افتاده بود که زودتر رو کیر سهیل سوارشه و از اون لذت ببره و از اون طرف نگاه حسرت بار عرفانو می دید اونم انگشتاشو کرد توی کس سحر .. سحر : اووووووففففففف چیکار داری می کنی عزیز دلم .فیروزه : می خوام بدم عرفان جون بخوره . باید محبت تو رو تلافی کنم . سهیل و عرفان در حال نگاه کردن به دو زن حشری داشتن با کیرشون ور می رفتن . طوری هم جق می زدن که فقط خوششون بیادوآبشون خالی نشه . عرفان انگشتای مادرشو که خیسی کس سحر روش نشسته بود رو میک می زد .. هوس فیروزه به اوج رسیده بود . فیروزه خیلی آروم سحررو بغلش زد-پسرا برین عقب تر که من و سحر جون آزاد باشیم بتونیم به خوبی رو هم کار کنیم و تازه شما اونجوری بهتر می تونین ما رو ببینین . فیروزه زیر گوش سحر گفت : بیا زود تر با پسرا حال کنیم . فکر کنم دیگه به اندازه کافی اونا رو توی خماری گذاشته باشیم از این جا به بعدش یه حالت بچه بازی پیدا می کنه . اونا دیگه واسه خودشون مردی شدن . بذار حس کنن که کسی هستند .. سحر : مثل این که کست خیلی می خاره..فیروزه : نیست که کس تو نمی خاره ..سحر: عرفانو چیکارش کنیم ..فیروزه : اون به اندازه کافی آب بندی شده من خودم ردیفش می کنم و اگه بخواد گستاخی کنه آدمش می کنم . چیزی که عوض داره گله نداره . اون که می خواد مامان یکی دیگه رو بکنه باید تحمل اینو هم داشته باشه که یکی دیگه مامان اونو بکنه . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۶۷سهیل می دونست تا زمانی که عرفان برج زهر ماره بهشون خوش نمی گذره . با خودش می گفت پسره دیوونه کیرش شق شده می خواد فرو کنه توی کس مادرم اون وقت دوست نداره من مامانشو بکنم . پسره پررو خجالت نمی کشه ؟ ولی مجبورم باهاش بسازم .. اوخخخخخخخ این فیروزه عجب تیکه ایه .. چه گوشتی داره . چه کون و کپلی داره ! می دونم کشته و مرده کیر منه .یه لحظه نگاه فیروزه و سهیل با هم تلاقی کرد . سهیل کیرشو از ته گرفت توی دستش و اونو نشون فیروزه داد . زن هم با حسرت اون کیرو نگاه می کرد و واسه چند ثانیه ای به اندام سهیل خیره شد .. سهیل : عرفان جون دوست دارم وقتی که شروع کردیم به حال کردن با خانوما تو کمر مامانمو بگیری محکم بهش بچسبی کونشو به دو سمت طوری بازش کنی که سوراخ کونش به اندازه یه سکه بزرگ باز شه کیرت رو خشک بدون چرب کردن فشارش بدی به سوراخ کون مامان سحر من . جیغش بره آسمون من کیف کنم ..عرفان خوشش میومد از این که سهیل داره این حرفا رو می زنه ولی از این که خود سهیل هم بخواد این حرکات رو روی مادرش پیاده کنه ناراحت بود . اصلا اون دوست نداشت مادرشو زیر کیر سهیل ببینه و اونم همش طوری حرف می زد که دارن زن تبادل می کنن .سهیل : عرفان جون به وقت گاییدن مامان من , تا اون جایی که کیرت میره جلو اونو به طرف داخل کون مامان فشارش بده . مامانم با کون دادن هم خیلی خال می کنه . اصلا زنای میان سال با کیر پسرای جوون خیلی حال می کنن . بهشون مزه میده . روحیه شونو شاد می کنه .. اینا رو که دارم برات میگم خودم تجربه کرده دارم . هر راهنمایی و اطلاعاتی که خواستی من در خد متم . .فیروزه : سحر بریم ؟ سحر : آره بریم . .ممکنه کار به دم صبح بکشه و اون سمت هم متوجه غیبت ما شن .. پسرا ! اگه بچه های خوبی باشین و به حرفامون گوش کنین دیگه بهتون جایزه میدیم .سحر و فیروزه کنار هم رو کاناپه نشسته و پاهاشونو به دو سمت دراز کردند ..سحر : عرفان جون بیا خوب و درست و فنی کسمو لیسش بزن .. سهیل تو هم برو سر وقت فیروزه جون .. اگه نتونی خوب سر حالش کنی من خودم کیرت رو از ته قطع می کنم . نگاه کن که عرفان چون چقدر حرارت داره ؟ تب داره ؟ تو هم باید همون جور باشی ..عرفان مونده بود که چیکار کنه .. نمی تونست وصله ناجور اون جمع باشه .. وسوسه شده بود که زود تر با سحر سکس کنه .. سحر دستشو گذاشت رو موهای سر عرفان و با کشیدن خفیف موهای سرپسر به سمت عقب و جلو و روی کسش سرشو به سمت جلو و عقب حرکت می داد .. -بخورش بلیسش .. کارت رو خوب انجام بده . نشون بده که از سهیل قوی تری . ما نباید از اونا عقب بمونیم .. ولی در طرف دیگه, فیروزه وقتی جفت لبای سهیلو روی کسش حس کرد لباشو گاز می گرفت تا حسشو به پسرش نشون نده ولی دستاشو دور کمر سهیل قرار داده بود تا اونو بیشتر به سمت خودش بچسبونه .. سهیل به آرزوش رسیده بود .. می خواست طوری کس فیروزه رو لیس بزنه و میکش بزنه که کاملا بی حس و تسلیمش کنه . اون به خوبی می دونست که چه جوری می تونه یک زنو تحریک کنه . به اندازه کافی کس خواهرش سارا رو میک زده بود و در فیلمهای اون ور آب هم آموزش تصویری این کارا رو دیده بود . سهیل : اوووووووففففففف جووووووووون .. چه کس ناز و تازه ای ! ..فیروزه خیلی آروم گفت نوش جونت ..عرفان با این که متوجه نشد مامانش چی گفته ولی زمزمه اونو شنید . می خواست سرشو بر گردونه به سمت سهیل و مامانش ولی روش نمی شد .. سهیل کاملا بی حس شده بود .. برای چند بار خواست لباشو بر داره و کیرشو به کار بندازه ولی فیروزه طوری از سکس با این پسر نوجوون و لیسیده شدن کسش لذت می برد که ول کنش نبود و با نیروی زیادی اونو به خودش چسبونده بود .. سرشو آورد بالاتر و رفت زیر گوش پسر و گفت ارضام کن بخورش .. خوب .. بعدا منو بکن ..عرفان دیگه حس کرد که باید باور کنه که مادرشم داره از یکی دیگه لذت می بره همون جوری که اون داره با یکی دیگه حال می کنه .. سهیل تمام نیروشو به کار گرفته بود .. از آخرین و استاندارد ترین فنون میک زدن و کس لیسی استفاده کرد .. لباشو چونه شو زبون و دندونشو طوری به کار گرفته بود که فیروزه نتونست جلو فریادشو بگیره . بی خیال پسرش شده بود . عرفان هم از جاش پا شد .. اون می خواست زود تر به سهیل و مادرش نشون بده که می تونه از لحظه هاش لذت ببره و بی خیال مامانش باشه ولی آشوب عجیبی در دلش بر پا بود . فیروزه دیگه حواسشو جمع کرده بود به این که چه جوری از سهیل لذت ببره و بهش حال بده. نشون بده که نیروی جوانی برش حاکمه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۶۸سحر حس کرد که هر قدر می خواد عرفان رو با خودش همراه کنه پسر بازم ناراحته و یه حس خاصی بهش دست میده . دلش نمیومد اونو ناراحت ببینه . می خواست کاری کنه که عرفان با لذت زیاد تری بهش حال بده . اون و سهیل با تجربیاتی که از سکس گروهی و ضربدری و خانوادگی داشتن بر خودشون سخت نمی گرفتن و این که جلوی اونا افراد دیگه ای هم باشن که به تن و بدنشون دست بزنن عین خیالشون نبود .. فیروزه : آهههههه .. آههههههههه .. سحر از جاش پا شد و کیر عرفانو گرفت توی دستش و اونو به سمت خودش کشید و طوری بغلش کرد کع پشت به مادرش قرار داشته باشه . با بشکن زدن و تکون دادن دست در حالی که سرشو رو شونه عرفان قرار داده بود از همون پشت به فیروزه علامت داد که از عرفان بخواد بره سمت اون و کیرشو هم اگه می تونه ساک بزنه . البته اون این مسئله رو با اشاره انگشت شستش عنوان کرده بود و این انتظارو داشت که فیروزه مسئله رو گرفته باشه .. البته فیروزه حدس زد که ممکنه مسئله همین باشه .. عرفان کمرش شل شده و یک بار دیگه اون و سحر رو کاناپه دراز شدن .. فیروزه : عرفان عزیزم .. یه چند دقیقه ای میای کمک مامانت ؟ فدات شم . شیرم حلالت .. مامان قربونت بشه .. کمکت رو لازم دارم .. می خوام این جوری زود تر سر حال شم . انگاری یه چیزی کم دارم . سهیل جان باید ببخشی ها .. سهیل هم می دونست که جریان چیه و متوجه هماهنگی مادرش و فیروزه شده بود و رضایت داده بود که برای لحظاتی بی خیال باشه . عرفان رفت بالا سر مادرش .. فیروزه دهنشو باز کرد . درست مثل کودکی که از مادرش شیر می خواد . اون حالا از پسرش کیر می خواست . می خواست که عرفان کیرشو بکنه توی دهنش .. می خواست بهش نشون بده که مادر در اصل با کیر اونه که سر حال میشه و کنار یک پسر غریبه بازم با کیر اونه که اوج می گیره . عرفان هم از این حرکت مادرش خوشش اومد با این که هنوز نمی تونست ببینه که کس مادرش اسیر لبان سهیل شده باشه . فیروزه در حالی که از مکیده شدن کسش توسط سهیل لذت می برد نگاهشو به کیر عرفان دوخته بود . مثل گرگهای گرسنه ای که شکاری پیدا کرده باشن به کیر عرفان نگاه می کرد .. اون حریص بود .. تشنه و گرسنه .. اما در اون لحظه خودشو به هیجان هماغوشی با سهیل سپرده بود . حس کرد که با کمی هوای پسرشو داشتن می تونه لذت هر دو تاشونو زیاد تر کنه . یعنی خودش و عرفانو ..فیروزه : بیا جلو پسرم .. بیا جلو که می خوام با کیر تو جون بگیرم . می خوام یه کاری کنی که مادرت داغ شه .. همون جوری که سحر داره به تو لذت میده و بهت حال میده منم پیش آقا سهیل خجالت نکشم و بتونم کاری کنم که این پسر بیچاره لذت ببره و حال کنه . فدات شم عرفان جون .. بیا .. بیا عزیز دلم به چی فکر می کنی . ببین که دهن مامان فیروزه ات آماده پذیرایی از کیر پسرشه . قبل از این که بره توی کس سحر جون دوست دارم که فرو بره توی دهن من .. اووووووففففففف این دهن منم حسودیش شده ..سحر : فدات شم فیروزه جون این حرفا چیه . ما که با هم این خرفا رو نداریم . همه مون دور همیم و می خوایم که ساعتی رو با هم حال کنیم ..عرفان احساس بزرگی می کرد .. سهیل همچنان به کس لیسی ادامه می داد . خنده اش گرفته بود از این که باید داستان امیر ارسلان نامدار را برای این شازده پسر همتای خود ردیف و تعریف کنن تا بتونه کس دادن مادرش به یکی دیگه رو جلوی چشاش ببینه . عجب دنیایی شده . عرفان بالاخره کیرشو به سمت دهن فیروزه گرفت .. فیبروزه تا کیرو نزدیک دهنش دید اونو قاپید . حالا می تونست لذت خورده شدن کسشو با ساک زدن قاطیش کنه .. چشاشو خیلی آروم می بست و بازش می کرد .. کف دست عرفانو گرفت و اونو زیر نافش قرار داد می خواست این جوری لذت ناشی از خورده شدن کسش توسط سهیل پخش شه .. عرفان هم دستشو رو شکم فیروزه حرکت می داد سینه هالشو به چنگ خودش در آورده بود .. همه جای شکمشو می مالید .. . فیروزه هم دیگه چشاش باز نمی شد . سهیل کسشو مست مست کرده بود . ولی سعی می کرد حواسش به کیر عرفان هم باشه و اونو از لذت ساک زدن محروم نکنه . فیروزه از هوس زیاد پاهاشو مرتب به این طرف و اون طرف حرکت می داد .. چند بار هم کیر عرفانو گاز گرفت .. سهیل یه حالت قمبلی گرفته سرش لاپای فیروزه بود . سحر هم اومد سرشو گذاشت رو کون سهیل و در یک حالت دوششی از لای کون پسرش کیرشو گرفت به سمت عقب و با حرص و هوس اونو لیس می زد . عرفان از این در هم و بر همی لذت می برد . سرعت حرکت لبای سهیل بر کس فیروزه زیاد شده بود .. زن حس می کرد که یه آب گرمی از کناره های پاش در حال ریزشه .. دوست داشت سهیل یک بار دیگه با سرعت کسشو می خورد و به ناگهان خودشو کنار می کشید تا اون آب با فشار از کسش می ریخت بیرون ولی همینم براش کافی بود .. سحر حس کرد که فیروزه ذر حال ار گاسمه .. دست فیروزه رو گرفت و فیروزه هم دستشو محکم در دستش می فشرد .. .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی