انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 8 از 17:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  16  17  پسین »

خانواده خوش خیال


زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۶۹

فیروزه طوری از مکیده شدن کسش توسط سهیل لذت می برد که حس می کرد در یه مدت طولانی همچنان آب کسش در حال ریزشه و با این که یه احساس سبکی و آرامش خاصی بهش دست داده ولی دلش می خواد که اون بازم به ور رفتن با کسش ادامه بده .. در همون حالی که داشت ار گاسم می شد از هیجان زیاد کیر عرفانو مثل بچه ای که داره پستونک می خوره می مکید .. پسر حس می کرد که این کیر اونه که مادرشو هیجان زده کرده .. چشاشو بسته بود و سعی کرد دیگه به این که سهیل داره چیکار می کنه و بعدا ممکنه چه کاری بکنه فکر نکنه . یه حس غروری بهش دست داده بود که فیروزه به خوبی حسش می کرد .. این جوری خیلی حال می داد . هر کس از شرایط موجود به گونه ای لذت می برد که دوست داشت و می پسندید . داغی کس فیروزه و تماس اون با لبای سهیل طوری فیروزه رو وسوسه اش کرده بود که در یه حالت نرم و فشار , کیر عرفانو همچنان میکش می زد .. عرفان حس کرد که آبش داره توی دهن فیروزه جونش خالی میشه و زن هم دیگه ول کن پسرش نبود .. کاری هم به مزه منی و آب کیر نداشت همه رو می خورد . .. اون حالا هم از آمیزش با پسرش لذت می برد و هم از عشقبازی با غریبه ها و از این که پسرشو در کنار پسری دیگه می دید که دارن بهش لذت میدن و ازش لذت می برن و عرفان هم تا یه حدی آروم گرفته بی اندازه لذت می برد و احساس آرامش می کرد .
-بخور مامان .. نوش جونت .. بخور .. عسل عرفانو بخور ..
سحر : عسلم .. عرفان جون .. یادت باشه که منم عسل می خوام ..
عرفان : واسه تو هم هست سحر جون ..
سهیل لباشو از روی کس فیروزه بر داشته بود . سحر با این که روزی نبود که سکس نداشته باشه ولی شرایط عرفان و فیروزه طوری بود که اونو به هیجان آورد با این که دوست داشت اونا به جایی برسن که بتونن سکس طرفشونو با یکی دیگه ببینن ولی بی اراده دست عرفانو گرفت و گذاشت روی کسش و گفت فشارش بگیر .. چنگش بگیر .. سهیل یه اشاره ای به مادرش زد که گفت بیا جلو تر تا خودم این کارو برات انجام بدم . سحر : آهههههههه ..اووووووفففففف ... سوختم .. سوختم ..
سحر خودشو به سهیل نزدیک کرد ودر حالی که لباشو زیر گوش سهیل گذاشته بود آروم گفت برو زیر فیروزه دراز بکش بکن توی کسش .. ..
و از اون طرف هم یه جورایی فیروزه رو متوجهش کرد که در یه حالت قمبلی قرار بگیره تا بتونه به پسرش کون بده . یعنی دو مرد و یک زن .. پسر و پسر همسایه فیروزه رو بکنن . این جوری هم فیروزه لذت بیشتری می بره و هم این که دو تا پسرا یه جوری به تفاهم می رسن . با یک هدف مشترک حال کردن و حال دادن . هر چند ممکنه این لذت بردن و لذت دادن هم رقابتی باشه ولی نوعی رقابت سالم و همزیستی مسالمت آمیزو در بر داره که بهتر از اینه که عرفان نسبت به سهیل کینه داشته باشه . سحر قصد داشت این حرکتو روی خودش هم پیاده کنه و با این کارش سهیل و عرفانو به هم نزدیک کنه .. یه لحظه با خودش فکر کرد که اگه اول اون می رفت زیر کیر دو تا پسر بهتر بود .. ولی این جوری شاید فیروزه فکر می کرد که سحر داره زرنگی می کنه و سر گل پسرا رو می چینه .. هر چند عرفان آب کیرشو توی دهن مامانش خالی کرده بود . سهیل با کیر تیز و کلفت و شق شده اش طاقباز روی تخت دراز کشید . فیروزه قبل از این که بره روی کیر سهیل گفت ..
-عزیزم عرفان جان .. کونم کیر تو رو می خواد .. خیلی می خاره . استیل تو طوریه که می تونه خارش کونمو بگیره .. اگه سحر جان اجازه میده قبل از این که بری سراغش تو بیا سوراخ کونمو بخارون و بهم لذت بده .. خیلی هوس کیر گل پسرمو داره ..
سحر و فیروزه هر دو شون در یک آن به یاد آوردند که وقتی عرفان کیرشو بکنه توی کون مامان فیروزه اش باید شاهد کیر سهیل هم باشه که چه جوری میره توی کس مادرش و میاد بیرون .. ولی دیگه دلو زدن به دریا و کارو شروع کردن .. فیروزه روی کیر سهیل نشست .با این که ار گاسم شده بود ولی احساس داغی شدیدی می کرد .. هوس , تنشو لرزونده بود . دوست داشت کیر سهیلو می گرفت توی دستش .. ماچش می کرد .. پسرو بغلش می زد .. ولی حس کرد که هنوزم زوده . بذار عرفان بیشتر آب بندی شه . خیلی دوست داشت با دستاش کیر سهیلو روی کسش تنظیم کنه . ولی فقط روش حرکت می کرد .
فیروزه : مادرت فدات شه عرفان جون .. کیرت دوباره جون داره دیگه ..
عرفان : مامان تازه سر حال شده ..
در حالی که کیر سهیل به آرومی توی کس تپل فیروزه حرکت می کرد اون یه اشاره ای به سحر زد که از روی میز آرایش قوطی کرمو بیاره و سوراخ کونشو با اون چرب کنه .. عرفان برای فرو کردن کیرش توی کون مادر عجله داشت و فیروزه هم مدام سعی می کرد حواسشو ببره جای دیگه که عرفان از این که مادرش از سهیل لذت می بره حرص نخوره ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۷۰

سحر کون فیروزه رو واسه پسرش کرم مالی کرد . همراه با کرم زدن انگشتشو هم فرو می کرد توی کونش و دور مقعدشو خوب چربش می کرد . دستشو رو کیر عرفان گذاشت و اون جا رو هم خوب کرم زد ..
عرفان : شرمنده ایم سحر جون ..
فیروزه : سحر جون من سعی می کنم که خوب از خجالتت در آم .
سحر : یعنی تو هم می خوای به کون من کرم بمالونی ؟ خب باشه . وقتی یکی دیگه این کارو واسه آدم می کنه چه کیفی داره .. خیلی به آدم حال میده .
-اوووووووففففففف کونم .. کونم .. سحر جون ... اگه بدونی وقتی انگشتتو می مالونی داخلش چه کیفی به آدم میده . هوس اینو می کنم که عرفان جون زود تر کیرشو بکنه توی کونم .
فیروزه انگار زبونش بسته شده بود .. سهیل دستاشو از کناره ها رسونده بود به قاچای کون فیروزه .. اونا رو که به دو سمت بازشون کرد کیرشو از پایین و با فشار می کوبوند به کس فیروزه .. کیر تا ته می رفت و در انتها صدای شلپ شلیپ اون دیگه حتی مادرش سحررو به هیجان آورده بود .عرفان کیر سهیلومی دید که چگونه به کس مامانش میره و بر می گرده . خیسی هوس مادرشو می دید که روی کیر سهیل نشسته و دستای پسر همسایه رو که کون مامانشو باز کرده و داره به اون هیجان میده .. مگه میشه مادرش کیر به این شقی و کلفتی رو بخوره و حال نکنه ؟ یه نگاهی به چهره مادرش انداخت .. فیروزه کاملا متوجه احساس عرفان شده بود . به زور جلوئ نشون دادن هوسشو می گرفت .
فیروزه : عرفان معطل چی هستی کی می خوای بکنی توی کونم .
عرفان : سهیل اون دستاتو از رو کون مامانم ور دار تا من راحت تر بکنم توی کونش .. سهیل دستاشو برداشت و عرفان دستاشو گذاشت روی کون مادر . هر چند در استیل قبل هم عرفان می تونست کیرشو فرو کنه توی کون مادرش .. ولی حس کرد وقتی که دستای خودش رو کون مادرش باشه هم تسلط بیشتری داره هم می تونه پیش دیگران مانور بیاد که کنترل کون مامان فیروزه اش دست خودشه .. مثل یه کسی که فرمون ماشین دستش باشه و دیگران رانندگی اونو ببینن . حالا فرمون مادرشو در اختیار گرفته بود ... فیروزه واسه این که زود تر ناله های هوس آلود ناشی از کس دادن به سهیلو سر بده به عرفان گفت
-پسرم چقدر منو توی خماری می ذاری . زود باش .
عرفان با این که می دونست مامانش داره از کس دادن به سهیل کیف می کنه ولی با توجه به این که شوق و ذوق اونو می دید و فیروزه هم به خوبی نفش بازی می کرد دیگه دلشو صاف کرد و سعی کرد به اون کیری که توی کس فیروزه مانور میده فکر نکنه .
-مامان هر وقت درد گرفت بگو سبک و حالتشو عوض کنم .
-آخخخخخخخ عرفاااااان عزیزم .. کونم کونم .. یواش یواش .. نرم نرم .. چقدر این جوری می چسبه . من فدای اون حال دادن هات بشم . قربون اون شکل ماهت برم . عرفان هر کاری کرد که به وقت فرو کردن کیر توی کون مادرش کیر سهیلو که توی کس مامانش بود نبینه نشد .. عرفان کیرشو به سوراخ کون مادرش فشار داد .. اون این راه رو قبلا هم رفته بود .. کیرو ول کرد .. گذاشت خودش رو به جلو حرکت کنه . این حالت هم خیلی بهش کیف می داد و البته در صورتی کون به اندازه کافی روغن مالی شده باشه و کون فیروزه همچین حالتی رو داشت . میلی متر به میلی متر کیر عرفان می رفت توی کون مامان فیروزه اش .. وقتی سر کیر رفت توی کون, عرفان یه فشاری به تنه کیر آورد و حالا دیگه نصف کیرشو توی کون مادرش حس کرد . همونو به سمت عقب می کشید و بعد رو به جلو حرکتش می داد .
-آییییییی آییییییییی عرفان عزیزم .. مادر فدات شه ... کونم .. کونم .. نگاه کن .. نگاه کن کیرت چه جوری کونمو گرمش کرده ؟ ..
برای فیروزه این اولین تجربه احساس دو کیرو در بدن داشتن بود .. چشاشو بسته بود تا از لمس دو کیر در بدنش لذت بیشتری رو حس کنه .. تصور می کرد که همزمان کیر سهیل و عرفان داره توی کس و کونش حرکت می کنه . اون مسیرو مجسم می کرد و حرکت و حالت کیر ها و لذتی رو که دو پسر جوون از بدنش می بردن .
-عزیزم عرفان .. کیرت مست مستم کرده ..
-نوش جونت مامان .. کونتم حرف نداره ..
سحر : شما دو تا پسرا یادتون باشه که باید طوری قبراق و سر حال باشین که بعدش به من برسین . چه جوری کیرتونو واسه فیروزه جون شق و تیزش کردین ؟ همونو باید رومن هم پیاده اش کنین ..
سهیل : مامان خیالت تخت تخت .. عرفان جون کارش حرف نداره بیسته .. اون قدر آقاست وقتی که می بینه من واسه مامانش از چیزی دریغ ندارم به تو یه حال اساسی میده .. دوست دارم ببینم که کیر عرفان چه جوری کس و کون مامان خوشگله منو صفا میده و اونو می خندونه و شادش می کنه . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۷۱

عرفان به زور می تونست تحمل کنه دیدن گاییده شدن مادرش توسط یه پسر دیگه رو . وقتی هم که سهیل این جور داشت از به زیر کیر رفتن مادرش حرف می زد تعجب می کرد و حرص می خورد . اونم وقتی که از فیروزه می گفت . ولی باید با این واقعیت روبرو می شد که دیگه کار از این حرفا گذشته و باید یه جورایی با این قضیه بسازه . سهیل دستشو به طرف عرفان دراز کرد و گفت رفیق باید قول بدی همون جوری که من دارم مامان فیروزه ات رو می کنم تو هم به مادرم حال بدی .
سهیل دیگه زده بود به خال . خسته شده بود دیگه از بس لی لی به لالای این پسریعنی عرفان گذاشته بودن . با این که هنوز کیر سهیل رو می دید که چه شکلی میره توی کس مادرش و خیسی کس لحظه به لحظه روی کیر سهیل بیشتر می شینه بازم همچنان مغرور بود و از خر شیطون پیاده نمی شد .
فیروزه : اوووووخخخخخ سهیل ! صبر کن کیر پسرم بره توی کس مامان سحرت بهت میگم که اون چند مرده حلاجه و چقدر سریع تر از تو می تونه آبمو بیاره . تو پسر منو دست کم گرفتی ؟ از اون خیلی کارا بر میاد .. عرفان .. بکن .. کیرت رو توی کون من بپیچون .. وووووووییییی اووووووف .. نهههههههه ..
سهیل دیگه بی خیال عرفان شده بود . دستشو گذاشته بود رو سینه های فیروزه .. سرشو به طرف خودش کشوند و در حالی که جلو چشای عرفان دستشو دور گردن فیروزه حلقه زده بود اونو به سمت خودش کشید محکم لباشو به لبای خود قفل کرد . با حرکات تند و انفجاری خودش فیروزه رو وادار کرده بود که شروع کنه به جیغ و داد کشیدن . عرفان می دونست که دیگه این فریاد کشیدنها ی و ناله کردن های مامانش از روهوس فقط به خاطر اون نیست و بیشترش به خاطر کیر عرفانه .. فیروزه هم مدام خودشو رو کیر سهیل حرکت می داد تا به اون پسر در ار گاسم هر چه سریع تر خودش کمک کرده باشه . سحر هم که به اونا نگاه می کرد مدام خودشو به عرفان می مالوند و به این شکل سعی داشت که یه جورایی فکر پسرو بکشونه سمت خودش و بعد هم خودشو بیاره طرف خودش . هم این که سحر خودش به شدت حشری شده بود و حس می کرد که شدیدا به کیر نیاز داره و هم این که با تنها گذاشتن سهیل و فیروزه دیگه عرفان کاملا می تونست به فضایی که مامانش با یکی دیگه باشه عادت کرده این قدر حساسیت به خرج نده .
سخر : عرفان جون کیر کلفتت منو کشته .. مطمئنم اگه تو به جای سهیل بودی تا حالا چند بار فیروزه جونو ار گاسمش کرده بودی ولی من توی ذوق پسرم نمی زنم . مادر به فداش .. فدای اون کیر داغ و تازه نفسش بشه مامان سحرش .. عرفان جوووووون .. بیار بیار کیرت رو .. فیروزه جون اجازه میدی من عرفانو با خودم ببرم ؟ قول میدم وقتی ار گاسمم کرد یه بار دیگه اونو بفرستم سراغ کونت .
فیروزه می دونست که سحر با این کارش می خواد فضا رو واسه عرفان آماده ترش کنه که جنبه داشته باشه .
عرفان : مامان کونت دیگه کیر نمی خواد ؟
فیروزه : فراوون .. خیلی دلم می خواد . ولی وقتی که کیری تک باشه مثل کیر تو و این همه طالب داشته باشه من می تونم چیکار کنم ؟! تازه سحر جون مهمون ماست و احترام مهمان بر ما واجبه . باید کاری کنیم که به مهمونای ما خوش بگذره . عرفان جون نشون بده که هنوزم خون مهمون نوازی و مروت و مردانگی در رگهای تو جریان داره .
خلاصه مادره کاری کرد که دیگه پسره کیرشو در آورد و رفت سمت سحر . اون با این کارش هم می خواست قدرت خودشو نشون بده و هم این که پیش سهیل کم نیاره . تا کیر عرفان از کون مادرش در اومد سحر اومد جلو و همون کیرو فرو برد توی دهنش .. و درش آورد .
سحر : آخخخخخخخخ پسر اگه بدونی میک زدن این کیر چه حالی میده .. خیلی می چسبه .
فیروزه : سحر جون بوی کون منو میده ..
سحر : کون تو و کیر عرفان اینا همش یکیه . وقتی که بناست حال کنیم ما هم این جوری حال می کنیم دیگه ..
عرفان هم دیگه حسابی شیر شده بود . به خودش می گفت که باید نشون بدم که بچه بابا مامانم هستم .. سحر دستشو گذاشت رو بیضه های عرفان و اونو به سمت عقب کشید با این کارش تنه کیر و آلت عرفان دراز تر و کمی کلفت تر به نظر می رسید .
سحر : چی درست کردی فیروزه جون . این یعنی از کس تو زده بیرون ؟ معرکه هست ..
فیروزه : به من چرا میگی .. به باباش رفته .
سحر : حرف نداره حالا راستشو بگو کدومش خوشمزه تر بوده ..
فیروزه : بدون تعارف مال عرفان جون .. حالشو ببر سحر ..
سحر چند بار با کف دستش به زیر بیضه های عرفان زد و گفت نشون میده از اون کیرای جوندار و آبداره .. ... ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۷۲

سهیل تازه احساس راحتی می کرد . اون عرفانو از خودش دور دیده بود . یه چشمکی به مامانش زد که یعنی یه کاری کنه که دیگه با نگاهش اونو نخوره و مزاحم سکس اون با فیروزه نشه .. فیروزه با اشاره دست از سهیل خواست که مسیر سکسو عوض کنن .این بار خودشو طاقباز کرد . دیگه با خودش قرار گذاشت که بی خیال پسرش شه . باید واسه خودشم زندگی کنه . تا کی باید نگاههای سر زنش بار اونو تحمل کنه . عرفان خودش داره مادر یکی دیگه رو می کنه اونم جلو پسرش و اون وقت توقع نداره که همون پسره مادرشو بکنه . باید طوری اونو تربیت کنه که دیگه عاملی به اسم خود خواهی باعث نشه که از لذتهای زندگی محروم شیم . سهیل با این که دوست داشت کون گنده و بر جسته و هوس انگیز فیروزه رو ببینه و از پشت بکنه توی کس و کونش ولی دیگه به خواسته فیروزه توجه کرد و در استیل جدید دیگه عرفان نمی تونست با نگاهش اون جور که باید و شاید متوجه جزئیات شه . کمی هم خودشون کج کردند که سهیل پشت به اون دو نفر قرار بگیره و عرفان حالا فقط می تونست کمر سهیلو ببینه و پا های مادرشو که روی شونه های اون پسر قرار داشت ..
سهیل : فیروزه جون .. بگو چیکار کنم که تو بیشتر حال کنی . لذت ببری . مزه ات بده ..
فیروزه : آخ فدات شم .. تو هم جای پسرمی . هر دو تاتون گلین .. اوووووووههههههه کمسسسسسم کسسسسم .. پا هامو طوری رو شونه هات جا به جا کن که بتونی کیرت رو وقتی که می کوبونی به ته کسم سریع بکشیش بیرون و تند و تند این کارو انجام بدی .. آخخخخخخخخ سهیل دارم می سوزم ..
سهیل : فیروزه جون .. چه کونی ! چه کپلی ! می تونی به کونم دست بزنی . می تونی با هاش حال کنی ..
سهیل : خوبه خوبه . من چهار تا دست ندارم .. ولی ای کاش داشتم ..
فیروزه : آررررررههههههه آرررررهههههه کسسسسسم کسسسسسسسسم می خارررررررره ...
سهیل که ناز و کرشمه های فیروزه رو می دید بیشتر هیجان زده شده و خودشو جلو تر می کشید .. فیروزه از این که تمام کیر سهیلو در کسش حس می کرد یه لذت عجیبی می برد . ایبن لذتو در تمام تنش حتی در کاسه سرش و صورتش احساس می کرد .. ..
فیروزه : پاهامو بذار زمین .. صافم کن .. بیا روم . منو ببوس .. به بدنم به همه جام دست بزن ..
سهیل باورش نمی شد که تونسته باشه فیروزه رو تا این حد حشری کنه . شنیده بود زنا در این سن یعنی میانسالی وقتی که حشری شن دست بر دار طرفشون نیستن به خصوص این که اون طرف یه پسر نوجوون باشه و تازه نفس با یه کیر تازه ای که قدر لحظه های سکسو بدونه .
سهیل : جوووووووون جوووووووون ...
لرزش های تخت عرفان و سحر رو هم می لرزوند .
سحر : خوشت نمیاد عرفان جون ؟ نگاه کن .. لذت ببر .. از من لذت ببر پسر کیف کن ! الان دخترای این دوره و زمونه خیلی خطر ناکن . تازه نمی تونی خیلی راحت با اونا سکس کنی و اونا هم ازت انتظار دارن که اونا رو بگیری .. یعنی در صورتی بهت چراغ سبز نشون میدن که تو به اونا قول عشق و از دواج بدی و یا این که با نقشه کاری می کنن که مجبور به از دواج با اونا شی .. ولی خانومایی مثل من و مامانت حسابی می تونیم بهتون حال بدیم .
کیر عرفانو یک بار دیگه گرفت توی دستش و گفت اینو می بینی .. این همونیه که حالا داره توی کس مامانت وول می خوره .. با کف دستش زد به روی کس خودش و گفت عرفان جون این کس همون کسیه که کیر پسرم سهیل رفته داخلش . می دونی می خوام چی بگم ؟ اینا هیچ تفاوتی با هم ندارن . شخصیت ما انسانها اون طرف جسممونه که تغییر کرده اما ما نیاز هامون یکیه . این کس با کس مادرتو فرقی نداره ...
یک بار دیگه در حالی که دستشو دور کیر عرفان لوله کرده یه ماچی بر سر کیر داد وگفت این همون کیر سهیله .. فیروزه از آهنگ کلام سحر به هیجان اومده بود .
فیروزه : شنیدی سهیل که مامانت چی گفت ؟ پس فکر نکن که بین ما فاصله ای هست ؟
سهیل : فیروزه جون . من که هیچ فاصله ای نمی بینم . کیر من طوری رفته توی کست که هیچ فاصله ای نیست فیروزه : اوووووووووففففففف بززززززن .. بزززززززن کسسسسسم تنبیهش کن .. می خوام صدای کسمو درش بیاری . ناله های این بی حیا رو درش بیاری . اگه بدونی چه کیفی داره چه مزه ای داره ! چه حالی می کنم ! عرفان ! پسرم این قدر سحر جونو تشنه لب و منتظر نذار . نشون بده که تو هم یک کیر اصیل داری .. آخخخخخخخ سهیل تو که منو کشتی ..
سهیل : مامان ! فیروزه جون مثل یک دختر تازه بالغ آتیش پخش می کنه .
فیروزه حس می کرد که سهیل اینو داره با تمام وجودش میگه .. آخه اون سالها بود که این آتیشو در خودش نگه داشته بود . .... ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۷۳

فیروزه : آخخخخخخخخخ کسسسسسسم کسسسسسسم سهیل جون .. فدات شم .. بکن بکن بکن منو بکن .. همین جوری بکن .. بخواب روم . آتیشم کن . به من امون نده .. دارم میام .. یکی منو بگیره .. سحر : عرفان جون مامانت خیلی با حاله این از اون زناییه که اگه بیاد به خونه مون بین مردا کلی طرفدار پیدا می کنه . اون وقت همه مردای خونه به تو حسادت می کنن از این که یک زن به این خوبی و فعالی رو تو در کنار خودت داری که می تونی از اون استفاده کنی وازش استفاده ببری .
عرفان : ولی مامان من اون جوری نیست ..
سحر : عزیزم تو باید خوشحال باشی که مامان تو از اون زنای پر شور و حاله . هم کارشو داره و هم می تونه به موقعش نشون بده که از یک دختر هم دختر تره من از اون شور و نشاطی که در وجود فیروزه جونه لذت می برم .. بیا .. بیا عزیزم . تو هم سگرمه هاتو باز کن . اگه بدونی که سکس با پسرای جوونی مثل تو و سهیل چقدر به خانومایی مثل ما حال میده . سگر مه هاتو باز کن . هر کاری کنی این رسم روز گاره . مگه سهیل اختیار دار منه که تو هم این جوری بخوای واسه مامانت تعیین تکلیف کنی ؟
سحر دیگه آب پاکی رو ریخته بود رو دست عرفان . علنا بهش گفته بود ننه ات می خواد کس بده . خودش کس و کونم داره و اختیارخودشم داره ربطی به تو نداره که براش تعیین تکلیف کنی .. سهیل و فیروزه به خوبی می شنیدند که سحر داره به عرفان چی میگه . هیجان اونا زیاد تر شده بود . برای همین راحت تر با هم حرف می زدن . سهیل خودشو رو فیروزه خوابوند و در حال کردن اون دهنشو به زیر گوش اون رسوند و گفت اگه بدونی که قشنگ ترین و خوش بدن ترین زن دنیا کیه ..
فیروزه با عشوه و کرشمه گفت کیه سهیل . ....
سهیل : تو تو فقط تو ..
فیروزه : اوووووووههههههه بگو بازم بگو . می خوای آروم بگی یا تند بگی .. هر جور دوست داری بگو ... آتیشم کن ..
سهیل یه انگشتشو فرو کرد توی کو ن فیروزه ..
فیروزه : اووووووخخخخخخ خوشششششم میاد خوششششم میاد ..
عرفان با این که از عشوه گریهای مامانش عصبی و دلخور بود ولی یواش یواش داشت به شنیدن صدای اون عادت می کرد . باید باور می کرد که مادرش فقط مال اون نیست . کانون بدن زن , کس زن واندامش نیاز داره که توسط مرد و یا مرد هایی دستمالی کرده شه . همون جوری که یک مرد تنوع می خواد یک زن هم تنوع می خواد شاید بیهوده فکر می کرد که همون جوری که عشق بین اون و مادرش یک عشق منحصر به فرده پس سکس بین اونا هم می تونه یک همچین حالتی رو داشته باشه . سهیل سینه های درشت فیروزه رو میون دو تا دستاش گرفته بود و اونا رو به سمت بالا و به طرف لباش نزدیک کرده میکشون می زد .
سهیل : جووووووووون اوووووووخخخخخخخ خیلی آبداره ..
فیروزه : تشنه ته بخورش نوش جونت ...
سحر کیف می کرد از این که می دید فیروزه می تونه به خوبی احساسات خودشو نشون بده . لذت می برد از این که می دید هموطن اون با این که شاید تا حالا پاشو از کشور بیرون نذاشته ولی داره به درجه ای از رشد و خود باوری می رسه که می دونه چه جوری تابو ها رو بشکنه و از زندگی لذت ببره .. عرفان هم کون سحرو کمی از زمین بالاتر آورد . جفت لباشو گذاشت رو قاچ کون سحر و رو هر طرفشون چند ثانیه ای رو زوم می کرد . و چه ماچ و ملچ ملوچی به راه انداخته بود . اون با این کارش می خواست که به سهیل نشون بده که می تونه با مامانش حال کنه و داره این کارو می کنه و می خواست به فیروزه هم نشون بده که تو هم تنها زن دنیا نیستی و من عرفان می تونم از خانومای دیگه هم لذت ببرم . فیروزه هم تا حدودی برای عرفان نگران بود . با این که همین کس و کون رو اونم داشت و کیر عرفان ازش استفاده می کرد ولی این احساس رو داشت که اگه زنای دیگه بخوان با پسرش حال کنن شاید نیروی اونو تا به اون حدی تحلیل ببرن که باعث تضعیف اون بشن . اینم از دلسوزی مادرانه اش بود سهیل : عرفان جون چه صدایی میده کون مادرم ! خوب می تونی لباتو بذاری روی کون مامان سحرم و بهش حال بدی . خیلی کیف داره .. صفا داره .. یادم باشه فیروزه جونو که ار گاسمش کردم یکی اونو همون جور که تو مامان منو خوابوندیش و کمرشو آوردی بالا به همین سبک درش بیارم و خوب کونشو ببوسم . دیگه باید از شر مندگیت در بیاییم عرفان جون .. مامان سحر گلم خوب حال می کنی ؟ عرفان جون واقعا حرف نداره .
عرفان داشت سر سام می گرفت . حتی پز دادن اونم به این صورت در اومده بود و یه جوری توجیه می شد .. فیروزه حس کرد که آبش داره میاد ولی نمی خواست که عرفان اذیت شه . برای همین دهنشو گذاشت زیر گوش سهیل و خیلی آروم بهش گفت که دارم ارگاسم میشم و سهیل هم سعی کرد تلاششو زیاد کنه .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خـــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۷۴

فیروزه با دهانی باز و بسته هر دو ناله هاشو سر داده بود ..
سحر : حال کن خانومی .. خیلی کیف داره ....سهیل که رسید به این جای کار خیلی خوب می تونه به زنا حال بده .. همه اهل خونه تکنیک اونو می دونن .
عرفان هم که از دست پر حرفیهای سحر خسته شده بود کیرشو محکم فشار داد به کون سحر ...
-آخخخخخخخ عرفان یواش تر پسر .. مثل این که از اون کون ندیده هایی . ولی من می دونم که چه کیر با حالی داری .. مامانت دیگه داره حسابی سر حال میاد ... نگاه کن کیر عرفان عین یک کاکتوس و سنباده نرم عمل می کنه . نگران مادرت نباش . اون به اندازه کافی داره با کیر سهیل حال می کنه . مادرت که سر حال باشه یعنی تو سر حالی . وقتی زن خونه ردیف باشه یعنی همه چی ردیفه . یکی دوروز باید تو و فیروزه جونو بیارم توی خو نه خودمون تا بهت نشون بدم که زندگی دسته جمعی چه مزایایی داره و چه جوری به آدم حال میده . فیروزه دهنشو باز کرد ... تا گرمای هوسشو که از درون داشت منفجرش می کرد به همه جا پخشش کنه .
فیروزه : آخخخخخخخخ سهیل ... بزنش تا به ته کسسسسسم ... بزن ... کیسه آبمو بتر کونش ... داره میاد داره میاد بزن .. محکم تر سهیل جون .... وااااااااااییییییی.
فیروزه چشاشو بسته بود و در همون حالت خماری لبخند می زد . سهیل می دونست که فیروزه ار گاسم شده .. سرعت کیرشو آروم آروم کم کرد تا یه جایی که دیگه اونو به آرومی از کس بیرون کشید و دهنشو خیلی آروم گذاشت رو کس فیروزه ... سحر محو حرکات پسرش شده بود .. عرفان هم طوری کون سحرو می کرد که اون دردش بگیره ولی زن زیاد خیالش نبود . اون صحنه لیس زده شدن کس فیروزه توسط پسرش و لحظاتی بعد از ارگاسم رو خیلی شاعرانه و ماهرانه می دونست . فیروزه حس کرد خیلی آروم شده ..
سهیل : مامان حالا نوبت توست . عرفان جون ! اینم مامانت .. تونستم آرومش کنم . ولی مامان خوبی داری . اونم از اون زناییه که خیلی خالصانه و با تمام وجودش عشقبازی می کنه .. طوری که هر مردی لذت می بره از این که با اون باشه . اصلا نشون نمیده که یک زن میانسال باشه . قدر این مامانو بدون ... حالا مامان سحر منم دوست داره با تو حال کنه .. اونم خیلی سر حاله ...
سحر : سهیل جون .. عرفان هم کارش بیسته . حرف نداره . من و اون لحظات خوبی رو با هم گذروندیم . می تونی بیای و دو نفری با من مشغول شین .
عرفان که می دونست این مادر و پسر کارشونو می کنن واسه این که قسمت واژن سحر رو در اختیار خودش بگیره و بتونه اونو راحت تر ار گاسمش کیرشو از کون سحر بیرون کشید و رفت زیر بدنش دراز کشید . قبل از این که اونا بخوان خودشونو وارد عملیات کنن عرفان دوست داشت نشون بده که همراه و همگام با اوناست . از طرفی شاید هم در این حالت سهیل به دیدن کیر عرفان که توی کس مامانشه تا حدودی حرص می خورد .. هر چند عرفان می دونست که این می تونه یک انتظار بیهوده باشه .
سحر : پسرم سهیل جون .. کیرت رو بذار توی غلاف کون مادرت کمی استراحت کنه کیر عرفان داداشت هم طوری عمل می کنه که نشون میده دوست داره همیشه آماده بمونه .. سهیل کمی خسته شده بود ولی می دونست که نباید پیش عرفان مغرور کم بیاره . بالاخره تونسته بود به این بچه مامانی نشون بده که مامانا هم واسه خودشون دلی دارند و هوسی و زندگی فقط مال پسرا نیست .. همون جوری که بیشتر مردا نسبت به زنشون حساسیت دارن و دنیا رو فقط برای خودشون می بینن ..عرفان با تجربه ای که از سکس دفعه قبلش با سحر داشت تا حدودی می دونست که اون چه جوری بیشتر سر حال میاد .. نوک سینه های سحرو گذاشت توی دهنش .. کیرشو هم اول به آرومی و بعد با سرعتی بیشتر می زد به انتهای کس ... سهیل می خواست که کیرشو بکنه توی کون مادرش ..
سحر : سهیل جون کونم و داخل سوراخ , الان انگشت وسطی دستتو می خواد . خوب قلق منو داری ... طوری بکن که وقتی عرفان جون داره کیرشو می زنه به سقف کسم ورمش در حال تر کیدن باشه ..
سهیل هم طبق خواسته مامانش عمل کرد ..
سحر : اووووووففففففف پسرا شما منو کشتین .. عرفان عرفان داره می ریزه .. داره می ریزه .... اوووووووخخخخخخ ..
انگشت سهیل که وارد کون سحر شده بود در واقع مکمل حرکات کیر عرفان در کس شده بود ... ..
سحر: آخخخخخخخخ .. عرفان .. عرفان ناز شست کیرت ... شیر مادر حلالت ... سهیل : منم مامانشو سر حال کردم . اون داره تلافی می کنه ..
سحر : صحبت این حرفا نیست داریم عشق می کنیم .. حال می کنیم ..
سحر لحظاتی بعد ار گاسم شد .. سهیل از عرفان تشکر کرد . در واقع می خواست بهش نشون بده که تو اگه از کس دادن مادرت به غریبه ناراحتی همون غریبه از این که به مامانش حال دادی ازت ممنونه . به این میگن عشق به مادر و مرام داشتن .. عرفان هم تا حدودی مطلبو گرفته بود و می دونست که باید کمی خودشو هماهنگ تر کنه ... سحر و فیروزه قرار گذاشتند که خانومای خونواده خوش خیال برای یکی دوروز بعد برن خرید لباس و وسایل زیر و روی زنونه ... البته فیروزه اونا رو ببره به جایی که بهترین و شیک ترین وسایلو داشته باشه و اصلا به فکر قیمتش نباشن ... فیروزه : من یه جایی رو سراغ دارم که بالای شهره.. یه تجاری چند طبقه هست و بهترین جنسا رو داره ...
سحر : عرفانو دیگه با خودت نیار .. منم سهیل و بقیه مردا رو با خودم نمیارم . ما زنا می خوایم بریم خرید اصلا کاری به کار مردا نداریم . یه وقتی موی دماغ آدم میشن .. در ضمن فیروزه جون ما که اون ور آب می خواستیم بریم خرید اصلا زیر مانتومون چیزی تنمون نمی کردیم هرچند مثل ایران خودمون مانتو توی بورس نیست ولی گاهی واسه حال کردن و تنوع این کارو می کردیم . چه حالی می داد وقتی که مانتو رو در می آوردیم کاملا سکسی و بر هنه بودیم ..
فیروزه : ولی باید روسری سرتون باشه .. حجابو رعایت کنین ... باشه من عرفانو نمیارم .. بهتره که ما زنا خودم یه دوری بزنیم و معمولا این جور جا ها مردا چوب لای چرخ و مزاحم هستن ..
سحر : . این جوری انتخاب وسایل و پروو خیلی راحت تره .. تو هم اون زیر چیزی نپوش .. کی به کیه ... .. ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۷۵

وقت خداحافظی شد و هنگام نیمه شب بود و هوا هم دلپذیز ... فیروزه و عرفان تا دم در سحر و سهیل رو همراهی کردند.. فیروزه هنوز زیر پوستش لذتی رو که از تماس با سهیل داشت به خوبی احساس می کرد . نیمی از بدن خودشو انداخته بود بیرون که به بهانه خدا حافظی بازم سهیل یه نگاهی بهش بندازه و به یادش بمونه که بین اون و فیروزه چه اتفاقی افتاده ..
عرفان : مامان این چه وضعشه .. الان یکی اگه تو رو توی کوچه ببینه چی میشه ...
-عرفان جون مگه این کوچه چند تا خانوار داره . تازه این وقت شب کی میاد بیرون تا مارو ببینه ..
سحر :مامانت راست میگه عرفان جون . دیگه آدم این قدر حساس که نمیشه پسر خوب . فدات شم . مگه ندیدی امشب وقتی که پسر منطقی و گلی شدی که البته قبلا هم گل و آقا بودی چقدر بهمون خوش گذشت . الان من زیر مانتوم چیزی ندارم . دگمه هاشم نبستم .. الان هم اگه این دو قدم راهو گرمم میشه می تونم بازشون کنم تا یه هوایی بخوره . بیا جلو عرفان جون با هات کار دارم . ..
عرفان اومد جلو تر ..
-می خوام بهت بگم که خیلی خوش گذشت بهم . هیچوقت این شبو فراموش نمی کنم . الان هم که برم خونه هر وقت که بخوام بخوابم با فانتزی با توبودن چشامو می ذارم رو هم .
کف دستشو گذاشت روی سینه های عرفان و آروم آروم اومد پایین تر . مانتوشو هم باز کرد .. -عزیزم یه نگاه به دنیا بکن . اخماتو وا کن . چون الان باید بری کنار مامانت بخوابی .. سر حالش کنی . با هم گل بگین و گل بشنوین . من دوست ندارم تو و فیروزه جون هیچکدومتون پکر و ناراحت باشین . البته فیروزه گلم که خیلی سر حاله .. عرفان اصلا متوجه نبود که سحر چی داره میگه .. سحر کیر عرفانو گرفت توی دستش . اول کف دستو گذاشت روی جفت بیضه های اون و با دو تا تخماش بازی کرد و از اون جا رسید به آلتش . طوری آروم انگشتاشو رو کیر عرفان حرکت می داد و دستشو دور کیرش لول کرده بود که پسر فقط جلو گیری می کرد و دوست داشت لحظات بیشتری رو در این حالت بمونه .. آب عسلی و چسبناک عرفان از کیرش پس زده بود ولی اون با فشار به خودش و با جلو گیری کاری می کرد که آبش نیاد ولی خیسی نوک عرفان کار دستش داد . چون سحر طوری با سر کیر عرفان و خیسی اون ناحیه بازی کرد که پسر این بار نتونست جلو گیری کنه .جهش های آب کیر عرفان همراه با لذت اونو به عالم مستی و سستی کشونده بود .. و با هر پرش منی عرفان در دست سحر جمع شد ه و قسمتی هم از دستش زد بیرون .. لحظاتی بعد سحر کیر خیس عرفانو گذاشت توی دهنش و همونو واسش ساک زد و بعد یه یه بوسه ای بر سر کیر عرفان داد و اون و سهیل خدا حافظی کردند . فیروزه درو بست .. عرفان کمرش سست شده به دیوار تکیه داده بود . فیروزه کمی دلخور نشون می داد از این که دوست نداشت به پسرش فشار بیاد که یک بار دیگه انزال شه . وگرنه اونم می تونست با سهیل از این کارا بکنه .. خلاصه اون و پسرش در کنار هم دراز کشیدن .. عرفان با بدنی سست دیگه حتی حالشو نداشت فکر کنه که بر سرشون چه گذشته ولی اونم بی اندازه خوشش اومده بود ...
تازه آفتاب سر زده بود که فیروزه چشاشو باز کرد که احساس کرد بازم نیاز به کیر داره .. و خودشو رو کیر عرفان سوار کرد و عرفان حشری هم مادرشو سخت در آغوش گرفت و این بار فیروزه واسه پسرش ناز کرده و بهش گفت به شرطی راضی میشه که به سکسش ادامه بده که عرفان دیگه این بار انزال نشه و پسر و مادر ساعتی رو با هم خوش بودند ..
دوروز بعد خانومای خونه خوش خیال به اتفاق فیروزه رفتن واسه خرید .. سحر واسه این که دسته جمعی در یه ماشین بشینن ون سفیدشو با خودش آورد ... هیشکدوم از این خانوما زیر مانتوشن چیزی نپوشیدن ...
سحر : فیروزه جون سختت نباشه . نگاه کن به بقیه فامیل من که چه راحت با این مسئله بر خورد می کنن ؟ انگاری دارن میرن پیک نیک . ولی خب چی بگم . خودمو کشتم تا به این دخترای جوون مخصوصا سلنا جون عروس امریکایی خودم یاد بدم که روسری سرش کنه .
سحر47 ساله به اتفاق سارا و ساناز دخترای 18 و 23 ساله اش و ستاره و سوسن ..مادر و مادر شوهر 65 ساله و سپیده خواهر شوهر 47 ساله و عروس 23 ساله اش سلنا و همسایه 47 ساله اش فیروزه به سمت فروشگاه زنجیره ای که مد نظر فیروزه بود به راه افتادند . فیروزه با مسیر به خوبی آشنایی داشت . وارد یه ساختمون چند طبقه شدند ... یه طبقه ای بود که مخصوص فروش لبای های زیر و روی خانوما و شورت و سوتین و یه سری وسایل آرایش و از این خرت و پرت ها بود .... که البته در ساختمون بغلی که از داخل هم با هم راه داشتند لباس مردونه به فروش می رفت .... فروشندگان دختر و پسر زیادی هم اون محوطه رو اشغال کرده و سعی در بازار یابی و راهنمایی خریداران داشتند .. هشت زن با مانتوهایی شیک توجه همه رو به خودشون جلب کرده بودند ... در میون فروشندگان پسری 22 ساله خوش هیکل و خوش قیافه به نام امیر بوده که اولین روز کاریش بود .. امیر اعصابش به هم ریخته بود . پیش دوستای پسرو بعضی از دوست دختراش یه لقب خاصی داشت که واژه کیر در همه اونا مشترک بود . اونو به اسامی امیر کیر طلا .. امیر کیر کلفت , امیر کیر الماسی و امیر کیر لیزری می شناختن .. از بس این پسره هر زن و دختری رو که گیر می آورد رو هوا می زد . از سر بازی که بر گشته بود باباش یه سر مایه ای بهش داده بود که یه جایی رو اجاره کرده یه کاسبی راه بندازه ..ته پولو بالا آورده همه رو صرف عیش و نوش کرده بود و باباش هم دیگه از رو عصبانیت گفت هر غلطی که می خوای بکنی بکن و تو بی عرضه ای و از این حرفا و امیر هم از رو ناچاری و این که به رگ غیرتش بر خورده بود ویزیتوری و کار گر ساده شدن در این فروشگاه رو پذیرفته بود .. پشت دستشم داغ کرده بود که دیگه دور و بر این مسائل نباشه .. چون سبب شده بود باباش سکته قلبی کنه و مادرشم قلبش درد بگیره .. اونم خونواده شو خیلی دوست داشت ... اما اصلا کار به این صورت بهش نمی چسبید .. این که این جارو جارو بزنه طی بکشه .. شیشه رو دستمال بزنه .. در شان خودش نمی دید .. تازه کلی دختر هم اون جا بودند که به زحمت خودشو وادار کرده بود اعتنایی به اونا نکنه ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۷۶

امیر کیر طلا دیگه با خودش عهد بسته بود که اگه زن یا دختری رو دید که خیلی شیک و بزک دوزک کرده باشه و با ایما و اشاره ازش دعوت کنه که بره به سمت اون تحویلش نگیره توجهی نکنه . آخه می دونست آخر همه اینا به کجا می کشه . نقطه ضعف خودشو می دونست . ورود هشت زن که یک دفعه اون فضا رو شلوغش کرده بودند توجه اونو به خودش جلب کرد . سرشو بر گردوند ... نمی خواست به اونا توجهی کنه . به اندازه کافی ضربه خورده بود از این که به دنبال کس و کون بود . به پدر و مادر و خواهر بزرگش قول داده بود که دور این کارا رو قلم بکشه . از صبح تا اون وقت هم با زجر و شکنجه لحظاتو سپری کرده بود ... از نظافت خوشش نمیومد .. حتی از این که یک مشتری بیاد و برای فروش بیشتر مجبور شه که پاچه خواری کنه . اون به اندازه کافی پول خرج کرده بود .. به اندازه حقوق چند سال همین دو سه ماهی رو خرج کرده بود .. دخترای زیادی در همین چند ساعت قصد داشتن که قاپشو بدزدن ولی اون به همه شون بی اعتنایی می کرد ... هر چند امیرک یعنی همون کیر داخل شلوارش بار ها و بار ها خودشو می کشوند جلو تا بیشتر با اونا گرم بگیره ولی امیر خان مجبور می شد دستشو بذاره داخل شلوار و با یک جا به جایی کیر منحرف شده شو بفرسته وسط تا کمتر نشون بده که شق شده ...
سحر : عجب پسرای خوش تیپی داره این جا ..
سپیده : مگه ما اومدیم این جا پسر خرید کنیم ؟
سحر: چه اشکالی داره هم فاله و هم تماشا ...
ستاره مادر سحر گفت ..
-دخترم این جا رو با اون طرف آب اشتباه نگیری ها . درسته که این نقطه کلاس بالای شهره و شایدم اگه روسریتو از سرت بر داری تا یه چند دقیقه ای کسی کاری به کارت نداشته باشه و فضول هم نیاد ولی بالاخره مملکت ایرانه و همچین گیرت میندازن که ندونی از کجا خوردی .. ولی خودمونیم به نظر من اون پسره خوش تیپ قد بلند که کنار راه پله وایساده داره بد جوری نگام می کنه .
سحر : مامان تو که خودت بد تر از مایی . یه چند ساعت تحمل دوری از کیر رو داشته باش ..
همه جز خود ستاره خندیدند ..
ستاره : این جوری واسه مادرت ابرو داری می کنی ؟
-مامان قربونت .. حرف حقو زدم . تازه کیر که آبروی آدمو نمی بره به آدم آبرو میده ..ما هشت نفر گروه عاشقان کیریم . گاهی بالا گاهی زیریم ..
بازم دسته جمعی خندیدند این بار خود ستاره هم خندید ..
سوسن : ولی اون پسر عین مجسمه ابوالهول شق القمر همون جا وایساده تکون نمی خوره .
سحر : فیروزه جون عجب مانتویی تنت کردی کیپ هیکلته .. وقتی یه قدم رو به جلو بر می داری باسن گنده تو بهش می چسبه .
سپیده رو کرد به بقیه و گفت خانوما بیایین دور منو طوری داشته باشین که من می خوام یه چشمه ای به این مجسمه نشون بدم .. الان فقط یه دگمه بالایی مانتوم بسته و دستم رو بقیه شه ..
سارا : عمه جون کار خطرناکیه ولی خیلی حال میده از اون کاراییه که فقط از خونواده خوش خیال بر میاد .
سپیده واسه یه لحظه رفت جلو امیر .. بقیه هم یه حلقه اتحاد تشکیل دادن .. یه لحظه سپیده دو طرف مانتوشو کنار زد .. امیر نگاهش به اون سینه های درشت و کس لخت و قالب درشت سپیده افتاد و تعجب کرد .. می خواست سرشو بر گردونه ولی دلش نمیومد . تعجب کرده بود .. اینا دیگه کی هستن . از طرفی واسه یه لحظه این حس درش به وجود اومده بود که ممکنه جنده باشن اما وقتی که اونا از ماشین پیاده می شدن دیده بودشون .. اگه اونا جنده باشن با این دم و دستگاه میان بیرون ؟ شایدم از اون گرون قیمت ها و با کلاساش باشن .. در همین افکار بود که متوجه شد شرایط عادی شده و اون زن دگمه های مانتوش بسته شده . از طرفی نگاهش به سلنا افتاد ... بر شیطون لعنت امیر تو قول دادی . چرا دور و بر اینایی . الان اگه مسئول این جا تو رو بیکار ببینه یه کاری واست می تراشه .. چی می خوای بگی ؟ بگی راهنمای این خانوما شدی ؟ کلی زن و دختر این جا مشغولن . با این حال حواسش جفت سلنا شده بود که که چگونه داره با دو زبون انگلیسی و فارسی با دور و بری هاش حرف می زنه . تیپ و چهره و حالت اون نشون می داد که نباید ایرانی باشه .. دیگه یه حسی بهش می گفت که اون زنا جنده نیستن ولی احتمالا از اون زنای سر مایه دار اهل حال و شوخ و شنگ هستن . سلنا هم متوجه نگاه امیر شد و لبخندی بهش زد . دستشو به طرفش دراز کرد ... امیر هم بهش دست داد و پس از این که اون هشت تا زن از پسر فاصله گرفته برای خرید به سمتی دیگه رفتن امیر پاک حواسش پرت شده بود و مدام از این سمت به اون سمت می رفت و می خواست ببینه که اونا چیکار می کنن . هر یک از اون زنا یه زیبایی خاصی داشت ..یعنی ممکنه همه شون زیر مانتوشون بر هنه باشن ؟ خب باشن پسر چی به تو می ماسه ؟!.. تازه متوجه کون فیروزه شده بود که در حرکت وقتی که قسمت پشت مانتوش به باسنش می چسبه چقدر کونشو بر جسته و هوس انگیز نشون میده . عاشق این جور کونا بود که بغلشون بزنه و ساعتها با هاشون حال کنه ... لعنت بر من که حالا همه چی مو از دست دادم و اومدم به این کار بی کلاس دل خوش کردم .. حالا بی کلاسی رو هیچی در آمدشو بگو ...
سپیده : میگم سحر این عروست سلنا خانوم هم مثل این که بد جوری از این مجسمه خوشش اومده .. ندیدی چه جوری رفت و باهاش دست داد ؟.... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۷۷

سحر : کدوممون از کیر متنوع و مردای خوش تیپ خوشش نمیاد ؟ ما همه مون به زندگی متنوع عادت کردیم . تازه ما که ایرانی اون ور آب بودیم به این چیزا عادت کردیم . بازم زهی به معرفت و وفاداری این سلنا که اون اصلا در خط این چیزا نبود تا لحظه آخر که می خواست خودشو در اختیار یکی غیر از سمیر قرار بده دلش نمیومد . همش فکر می کرد داره خیانت می کنه تا این که دید شوهرش و پدر شوهرش و بقیه زنا دارن چیکار می کنن اون وقت رضایت داد که بخواد کاری بکنه ..
سپیده : اووووووففففففف حالا زن داداش ما رو باش که چه بهش بر خورده . من که حرف بدی نزدم . فقط گفتم گلوش پیش اون پسره گیر کرده . چقدر این مردا بی جنبه و بی اراده ان . تا یه تیکه با حالو می بینن نمی تونن جلو این کیرشونو بگیرن .
فیروزه : شما ها سر چی دارین بحث می کنین . الان همه دارن ما رو نگاه می کنن ما اومدیم خرید . نباید فراموش کنیم برای چی این جا هستیم .
امیر پاک گیج شده بود ... من به پدر و مادرم قول دادم . دیگه نباید به اونا حرص بدم . سوسن به سمت امیر رفت ..
امیر : بفر مایید خانوم امری داشتید ؟
سوسن : می خواستم بپرسم لباسای زیر زنونه .. راحت تر بگم شورت و سوتین یا به قول قدیمی ها که هنوز خیلی مونده ما به اون جا هاش برسیم شورت و کرست های خوب در کدوم قسمت قرار داره ؟ از اونایی که مردا اونو قبول داشته باشن ..
امیر یه نگاهی به سوسن انداخت .. به نظرش میانسال میومد ولی خیلی زیبا و تو دل برو نشون می داد . اما طرز میکاپ و آرایش اون نشون می داد که روی سر و صورتش خیلی کار کرده تا اونو خیلی جوون تر نشون بده و موفق هم شده بود . تا امیر رفت یه جوابی به سوسن بده پیرزن دوباره گفت
-امکان داره شما با ما خانوما بیای و سلیقه خودت رو به ما بگی ؟ این که کدومشون برای یک مرد ممکنه هیجان انگیز تر باشه ..
امیر دهنش از تعجب وا مونده بود .
-ببخشید مگه قراره مردا از اون استفاده کنن ؟
-این که نه ولی خانوما خیلی از کاراشونو واسه آقایون انجام میدن همون جوری که پسرا هم خیلی از کاراشون واسه ما خانوماست .. الان مثلا شما دو تا دگمه بالای بلوزتونو نبستین . این چی رو نشون میده ؟ نشون میده که تو پسر خوش تیپ و گل این کارا رو داری می کنی برای این که یک زن از این موضوع لذت زیادی ببره . خوشش بیاد ..
امیر با خودش گفت بر شیطان لعنت . هر چی من آرسن لوپن هستم این زن دست هر چی آرسنو از پشت بسته . من چی بهش بگم ؟
امیر : الان شما از من خوشت میاد ؟
سوسن : بگو ما هشت تا زن کدوممون خوشمون نمیاد ..
امیر : آخه این جا فروشندگان زن و دختر زیاد داره . این جا که اون طرف آب نیست که مردا اگه بخوان پیش یک زن از یه وسیله زیر بگن و یه صحبتایی بکنن آزاد ی عمل داشته باشن .
سوسن : ما از یه جایی آزادش می کنیم . بقیه خانوما هم خودشونو به صحنه رسونده اومدن به کمک سوسن .. سلنا یه لبخندی به امیر زد که اون دیگه کاملا افسون شد و نتونست نه بگه .. همراهشون راه افتاد و راهنماشون شد .. منیژه دختری بود که در قسمت فروش شورت و سوتین و از این قبیل اجناس فعالیت می کرد ..
منیژه : امیر تو با این خانوما این جا چیکار می کنی ؟
-هیس یواش تر از من خواستند که نظر بدم .. که این وسیله خوبه یا بد ..
منیژه : مثل این که سرت به تنت سنگینی کرده .
امیر : مشتری مداری یعنی همین ..
منیژه : مثل این که تو هم بدت نمیاد ..
امیر : من چی می گفتم .. حالا منیژه خانوم یه کاری کن که گندش در نیاد خانوم مدیر چیزی نفهمه که اینا ازم چی می خوان . برو هر چی داری بیار بریز رو ویترین .. منیژه : اگه راست میگی خودت این کار رو بکن . نا سلامتی روز اول کارته .. همه مون فکر می کردیم با چه پسر سنگین رنگینی طرفیم .
امیر : مگه غیر از اینه . خب هستم دیگه ..
منیژه چند مدل شورت و سوتینو روبروی خانوما قرار داد .. سحر یکی از اونا رو که از کناره ها گره می خورد و در قسمت پشت هم یه چاک داشت که جای سوراخ کس و کون رو خالی گذاشته بود نشون امیر داد و گفت به نظر شما این چه طوره .. می تونه یک مرد رو تحریک کنه ؟
منیژه حواسش به حرفای اونا بود . صورتش کاملا سرخ شده بود . با این که چند ساعتی نمی شد که امیر رو دیده ولی ازش خوشش میومد . اما انتظار اینو نداشت . امیر که دیگه حس می کرد روش باز شده گفت نمی دونم چی بگم راستش باید اینو آدم به تن طرف ببینه . هر کدوم از این شورتا به هیکل خاصی می خوره . ممکنه روی بدن شما تحریک کننده باشه و رویکی دیگه نه ..
سحر : جالا من اگه بخوام اونو رو بدن خودم چک کنم و شما ببینی نظر بدی میشه ؟
امیر: شورت رو نمیشه پروو کنی ..
سحر: اگه بخرمش چی ؟ من اونو می خرم اگه بهم اومد چند تا دیگه شوهم می گیرم . فقط می خوام تو ببینیش ..
منیژه اومد جلو تر یه نگاهی به امیر انداخت و سرشو تکون داد که یعنی نه .. ولی کار تموم شده بود . امیر هم یه نگاه ملتمسانه ای به منیژه انداخت که گیر نده . سحر به کابین پروو رفت و بعد امیررو صداش کرد ..
منیژه : خانوما ببخشید یه خورده باز تر شین .. الان اگه مسئول این جا بیاد من نمی دونم چه جوری توجیه کنم ..
فیروزه : خب خانوم ما داریم خرید می کنیم . باید ببینیم کدوم جنس بیشتر بهمون میاد .. امیر وارد اتاقک پرو شد درو بست .. غیر از مانتویی که روی رخت آویز آویزون بود لباس دیگه ای ندید . متوجه شد که سحرهم زیر مانتوش چیزی نداره .. زن به اون پشت کرده بود . سحردر اون یه تیکه جا قمبل کرده بود طوری که کونش به وسط بدن امیر مماس شده بود ..
سحر: به نظرت چطوره ؟... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانواده خــــــــــــــــــــوش خــــــــــــــــــــیال ۷۸

امیر خودشو کمی عقب کشید .. لعنت بر شیطان . حالا من با این چیکار کنم . من قول دادم که دست از پا خطا نکنم . من گفتم که دیگه دور و بر این چیزا نپلکم .
سحر : البته این جا کابینش کمی کم عرضه .. من میرم جلو تر . من می خوام دستامو بذارم دوسمت باسنم ممکنه نتونم خوب شکاف وسطو نشونت بدم . تو می تونی دستاتو بذاری دو طرف باسنم تا اون قسمت شکاف واژن از پشت و قسمت باسن باز تر شه و تو تر کیب اونو با باسن ببینی و متوجه شی که تا چه حد می تونه تحریک آمیز باشه ؟ امیر با خودش گفت من به اندازه تار های موی سرت زن و دختر گاییدم . حالا توبه کردم ولی آدم این جوری ندیدم که بتونه کیرمو طوری بلند کنه که به این نون و ماستها بخواب نباشه .. امیر چاره ای نداشت جز این که دستاشو بذاره روی اون کون گنده .. اووووفففففف چه کونی و چه شکاف کسی .. چند قطره آب و روغنو هم می دید که همین حالاشم شورت نو رو که از بغل گره می خورد خیس کرده ..
سحر : اگه دوست داشته باشی می تونی این گره رو هم بازش کنی .. آخه من دیگه می خوام مانتومو بپوشم ایرادی نداره چیزی اون زیر نباشه ..
سحر یه لحظه سرشو بر گردوند دید امیر داره از رو شلوار با کیرش ور میره ..
-اوووووووففففففف اووووووووییییییی ..چیکار داری می کنی پسر خب شلوارت رو در بیار ...
امیر : من تازه امروز شروع به کار کردم ..
سحر : زود باش گره شورتمو بازش کن ..
امیر این کارو آنجام داد .. شورت خیلی آروم روی کون سحر سر خورد و اون دو تا برش گنده و کون زن به خوبی مشخص شد .. دستان امیر بی اراده رفت روی کون سحر . کف دستشو با پنج انگشتشو کاملا رو هر قاچ کون سحر پهن و بازش کرد و اونو به دو سمت باز و بسته شون می کرد ..
سحر : آههههههههه می تونی درش بیاری .. درش بیار و یه خورده بهش بچسبون .. در همین لحظه یکی در زد ..
سپیده : سحر زود باش بیا بیرون . الان برای این پسره بد میشه .. اون دختره منیژه ول کن نیست . یه جورایی داره موی دماغ میشه ..
سحر مانتوشو تنش کرد ..
سحر : سپیده جون یه خورده این جلو رو شلوغش کنین . مشتریای غریبه نبینن که کی میاد بیرون ؟
سپیده : نگران نباش .. هرکی ما هفت تا رو می بینه میره اون ور تر .
امیر و سحر اومدن بیرون . امیر قبل از این که بیاد بیرون دستشو گذاشت لای شلوارش و کیرشو که انحراف به چپ پیدا کرده بود تنظیم کرد و اونو درست در وسط بدنش قرار داد ولی از اون جایی که هنوز نخوابیده بود در حرکت سریع هر لحظه امکان داشت انحراف و گردش به چپی داشته باشه که کاملا نشون بده اون تا چه اندازه هوس داره .
منیژه : امیر رو صداش زد و گفت بد که نمی گذره . الان اگه مدیر این جا بیاد منو باز خواست می کنه . تو که عین خیالت نیست . خجالت بکش زشته . روز اول کاریته . هنوز چند ساعت نگذشته ..
امیر فقط داشت حرص می خورد . می خواست به منیژه بگه ازتو خوشگل ترا و گنده تراشو هم گاییدم این قدر زبونت دراز نباشه .. ولی دندون رو جیگر گذاشت . یه لحظه چشش به خانوما ی گروه خوش خیال و فیروزه افتاد و کمی آروم شد . می دونست کرم دخترایی مثل منیژه چیه .. یه چشمکی بهش زد و گفت منیژه جون صداشو در نیار هوای ما رو داشته باش ما هم هواتو داریم .
منیژه : نکنه می خوای بیای و واسه منم نظر بدی ..
امیر : اگه بخوای بد نیست . ولی نه این جا ..
قند تو دل منیژه آب شده بود .. اون از امیر خوشش اومده بود . ولی از این که اونو این جور هیز و چش چرون می دید عصبی بود . فعلا به همون حال کردن هم قانع بود ولی این اعتماد به نفسو در خودش حس می کرد که اگه با امیر جور شه بتونه اونو به راه راست و تک بینی و تک خواهی ارشاد کنه . دیگه نمی دونست که امیر اهل این حرفا نیست . و عشق و دوست داشتن توی کتش نمیره و به تنها چیزی که توجه داره اینه که یه خوراکی واسه کیرش فراهم کنه . امیر از سحر راجع به سلنا پرسید و اونم بهش گفت که این زن عروس منه و امریکاییه .. امیرم با خودش گفت آخ که چه حالی داره یک کیر ایرانی وارد کس یک امریکایی شه .. سلنا خیلی ناز و خوشگل بود . یه زن درشت اندا م و خوشگل دیگه توجهشو به خود جلب کرد ..
سحر : فیروزه جون ما این جا زیاد موندیم . میگم حالا نوبت توست . ..
فیروزه : من روم نمیشه . خجالت می کشم ..
سحر : خجالت نداره . تو الان هم با پسر خودت و با پسر من سکس کردی .. من و تو هم با هم لز کردیم و تا اون جایی که می دونم شوهرم هم یه دست مالی هایی روی تو داشته .. دیگه باید آب بندی شده باشی .. خجالت و این حرفا چیه . در حال کردن اصلا بحث خجالت رو نباید پیش بکشی .. ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 8 از 17:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  16  17  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خانواده خوش خیال


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA