انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 3:  « پیشین  1  2  3

مرا ببخش خواهرم


زن

 
مــــــــــــــــــــرا ببخش خواهـــــــــــــــــــــــــرم ۲۰

-فرشته مگه نمی دونی تو همه دارو ندار و زندگی من هستی . مگه نمی دونی من بدون تو نمی تونم زندگی کنم . -چرا دلم می خواد همه اینا رو بازم از زبون تو بشنوم . نمی خوام حس کنم که خوابم . -تو بیداری فرشته . بیدار -ولی ای کاش در خواب بودم ای کاش هنوزم خواب بودم . تا می تونستی منو بیشتر بفهمی و درکم کنی . نیازمو حس کنی . گاهی وقتا اگه آدم چشاش بسته باشه بهتر و بیشتر به اون چه که دوستش داره می رسه . -یعنی هنوز زندگی بر وفق مراد خواهرم نشده ؟/؟ -نه نشده نشده ... وقتی که تو رو این جوری می بینم . وقتی که حس می کنم بین من و تو داره دیواری از فاصله کشیده میشه .. -این حرفو نزن فرشته نگو خواهش می کنم .لبای فرشته رو لبای من قرار گرفت . چقدر دلم برای بوسه های این جوری تنگ شده بود . اون حسی که می دونستم بعد از اون بر هنه اش کرده و هر کاری که دوست دارم با تن لختش انجام میدم . اون خوشش میومد . گاه ناله می کرد .. گاهی این ناله هاش با اعتراض و درد بود و گاهی هم به گوشه ای خیره می شد . فقط اینو می دونستم که خیلی حشری میشه . نذاشتم که حرکات من و فرشته به جاهای حساس تر از این بکشه . ازش فاصله گرفتم . نگاهش و چهره اش حالتی رو داشت که قبلا نیازشو اون جوری نشون می داد و متوجهم می کرد . از دستم عصبی شده بود . -فرخ ! این چند مین باریه که خوشحالی خودت رو از این که من بله رو به عارف نگفتم نشون میدی -اینم چندمین باریه که داری بهم متلک میگی . من چند بار بهت بگم .. چی رو باید توضیح بدم . چرا این قدر با روان من بازی می کنی . چرا نمی خوای منو حس کنی ؟/؟ مگه من چه گناهی کردم . چرا نمی خوای قبول کنی . چرا نمی خوای بپذیری که داداشت اون جور که فرض می کنی نیست .اون یک هیولاست . آره من یک آدم بدم . یک آدم پست هوسباز یکی که تو رو به خاطر هوسهای خودش قربونی کرد . یکی که هوس رو با عشق و محبت ترکیبش کرد و ادعا کرد که خواهرشو دوست داره . پس بذار یه چیزی رو بهت بگم . بهت بگم که من باهات چیکار کردم . ببین فرشته .این تو نبودی که دختری خودتو گرفتی . این تو نبودی که با خودت بازی کردی و دیگه از دوشیزه و باکره بودن خارج شدی . این من بودم .. من .. من .. داداش پست و بی شرم تو که این کارو انجام داد . اونی که فکر می کرد و پیش خودش مدعی بود که عاشق توست . می دونی چرا چون می دونست بچه دار نمیشی .. می دونی چرا .. ؟/؟ شاید حس می کرد برای همیشه این وضع باقی می مونه . ولی فرشته .. به حودتو قسم .. به مظلومیت تو قسم که دوستت دارم . من خیلی بدم . من مستحق مرگم . بیا یه تف بنداز تو صورتم . می دونم ازم متنفر میشی . دیگه نمی تونی دوستم داشته باشی . تا می رفت یادت بیاد چی شده و هوشیار شی دوباره می رفتی به حالت بی خبری . اون وقت من هر کاری رو که دوست داشتم باهات انجام می دادم . فرشته من بد بختت کردم . من بودم که نقش شوهر شب اول رو برات بازی کردم و لی دیگه همه چیز تموم شد . دیگه نمی تونم سرمو بالا بگیرم . یه حس بدی آزارم میده . یه حسی که می خوام بمیرم تا ازش خلاص شم . -بمیری و تنهام بذاری فرخ ؟/؟ اون وقت من بدون تو چیکار کنم . داداش من دستای تو رو می خوام . من نوازشها و بوسه های تو رو می خوام . همون حس گناه تورو می خوام . همونی که منو به زندگی بر می گردونه . همونی که منو می سوزونه و دوست دارم که بسوزونه . من به دنبال اون گناهم . .........نمی دونستم با خواهرم چیکارکنم . اسیر شهوت بودم . عشق و شهوت و گناه . دلم برای مکیدن نوک سینه هاش تنگ شده بود . برای لیسیدن کس کوچولو و نقلی اش . برای بغل کردنش .. واسه این که خودمو به بدن بر هنه اش بچسبونم . دلم یه ذره شده بود واسش . ولی نمی تونستم قبول کنم که اون منو با ین شرایط پذیرفته . -داداش من جز تو هیشکی رو ندارم . شاید گرمی این احساسی که تو بهش میگی گناه واسه من از هر عشقی بالا تر بوده که منو به زندگی بر گردونده . یه حسی که من خودمو در آغوش تو در نهایت آرامش می بینم . فرخ لختم کن . هر کاری که دوست داری باهام انجام بده . من تسلیم توام خواهش می کنم . .. همون کاری رو بکن که حس می کنی درسته .همون کاری که ازش لذت می بردی و به من لذت می داد . مگه خوشت نمیومد ؟/؟ هوسی که بهم داشتی اونم یه حس قشنگ عاشقونه بود . من و تو از وجود هم لذت می بردیم . فرخ تنهام نذار . من اینجام ازت می خوام . می خوام که با من باشی و بدونی به خاطر کار های گذشته نه تنها سر زنشت نمی کنم بلکه خودمم دلم می خواد با تمام وجودم می خواد . اون چیزی رو که این روزا حس می کنم گمش کردم می خوام در بر هنگی پیدا کنم . دوست دارم حرفای سکسی بزنم . فقط واسه تو داداش گلم . نگو چقدر بی ادب شدم . فرخ من هر شب خواب تو رو می بینم . خوابای قشنگ سکسی .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــــــــــــرا ببخش خواهـــــــــــــــــــــــــرم ۲۱

مگه نشنیدی من چی بهت گفتم . من که بهت گفته بودم ازت معذرت می خوام . من که بهت گفته بودم .. -فرخ شاید من اون روزا هیچی حالیم نبود و هیچ حسی نداشتم ولی می شد عشقو به یه صورت دیگه دید . وقتی هوشیار بودم مثل حالا دوستت داشتم . شاید نه مثل حالا . تا می خواستم فکر کنم می رفتم به عالمی که زیاد ازش چیزی به یادم نمونده . جز یه سایه هایی . بوی تن تو بهم آرامش می داد . بوسه های تو . به من بگو .. برام تعریف کن .. بگو من چه حسی داشتم . بگو .. بگو داداش .. بگو .. -فرشته .. تو چرا سرم داد نمی کشی . چرا محکومم نمی کنی . چرا منو نمی زنی .. چرا .. چرا بهم نمیگی پست . چرا نمیگی تجاوز گر .. -فرخ مگه من وجود تو نبودم و نیستم ؟/؟ -چرا -مگه یه آدم به وجود خودش هم تجاوز می کنه ؟ -اگرم این کارو بکنه دیگه اسمشو نمیذارن تجاوز -فرشته تو چرا با این کارات همش شرمنده ام می کنی . من می خوام بمیرم . بمیرم . -بهت نمیاد این قدر شجاعانه کار کرده باشی . فرخ فکر نکنم که اون جوری که من دوستت دارم تو دوستم داشته با شی . -چرا این فکررو می کنی - برای این که من در بیداری تو رو فریاد می زنم . یا شهامت فریادت می زنم وقتی که تو بیداری ولی تو عشقت رو وقتی که من خواب بودم به من نشون می دادی . برام تعریف کن . بگو اون وقتا یی که من در این عالم نبودم و چیزی حالیم نبود با هام چیکار می کردی . خجالت نکش . -می دونم می خوای محکومم کنی -نه فرخ می خوام لذت ببرم . در حسرت اون روزا باشم که تو با عشق و هوست به من زندگی می دادی و همون عشق و هوس بود که منو به امروز رسونده که بتونم تو رو معنای زندگی رو حس کنم ولی خودت اینو نمی دونی یا نمی خوای که بدونی . دوستت دارم دوستت دارم منو ببوس خواهش می کنم . براش تعریف کردم .همه اون کارا رو شرح دادم از فرصت طلبی هام گفتم . از لحظه های التهاب و اون چیزایی که می تونست من و اونو بیشتر و سریع تر به هم پیوند بده . واسش گفتم و گفتم . دستاشو از زیر پیر هنم رسونده بود به سینه هام و یواش یواش رفت پایین تر . لباشو گذاشته بود رو لبام . یه حس خاصی بهم دست داده بود . یه حس شرم . این که یک خواهر نباید با برادرش این کارو انجام بده . دستشو رسونده بود به کیرم . سفت و شق شده بود می خواستم خودمو کنار بکشم و نمی تونستم . با کیرم بازی کرد چند روز بود که آبمو خالی نکرده بودم . فقط با یه خورده ور رفتن آبمو توی دستش خالی کردم . می خواست کیرمو بخوره نذاشتم ولی با همون کیر خیس من ور رفت . دست منو گرفت و اونو به سمت شورتش هدایت کرد . می خواست که من با کسش ور برم . دستمو کنار کشیدم . دوست نداشتم که این کارو انجام بدم . دستشو گذاشت رو صورتم و به من گفت داداش اینه اون علاقه ای که به من داشتی ؟ نه من باور نمی کنم . یعنی تو دلت می خواست هوست رو رو یه دیوونه خالی کنی . حالا که عاقل شدم دیگه برات ارزشی ندارم . ؟/؟ می خواستم بهش بگم خواهرم عزیزم اینا که ارزش نمیشه . حس کردم خودم خیلی بیش از اینا واسش ارزش قائلم . خیلی بهش اهمیت میدم . -فرشته تو چت شده . چرا با هام بازی می کنی . چرا نمی خوای درکم کنی . -من هیچی حالیم نمیشه . هیچی نمی فهمم . فقط می دونم من یه خواهر دیوونه ای هستم که دیوونه وار داداششو دوست داره . وقتی هیچی حالیش نبوده . وقتی دیوونگیش زیاد بوده داداش اونو می خواسته ولی حالا نه . دلم می خواد دوباره مثل اون روزا شم . تا شاید منو دوست داشته باشه . اون موقع دیگه عشقو با عقلم حس نمی کنم . عشقو با احساسم حس می کنم . شاید نفهمم که عاشقم . شاید ندونم که عاشقی . اما اونو در وجودم لمس می کنم با تمام احساسم . همون عشقی که منو تا به اینجا رسونده و تونسته با من از فردای روشن زندگی بگه . دوستت دارم دوستت دارم فرخ . ولی من می خوام بر گردم به اون روزا . باور کن دیگه قرصامو نمی خورم . ول می کنم . من می خوام مریض شم . -تو این کاررو نمی کنی . من به تو اجازه نمیدم . تو نباید این کاررو بکنی . -ربطی به تو نداره .. تو اصلا درکم نمی کنی . منو حس نمی کنی . نمی خوای بفهمی منو . . وقتی که حالیم نبود هر کاری که دلت خواست با هام کردی و حالا که حالیمه اون کاری رو که می خوام با هام نمی کنی . اعتنایی بهش نکردم . دیگه نمی خواستم بی وجدان باشم . ولی شهوت داغونم کرده بود . -فرخ ! من بیشتر از این که هوس سکس با تو رو داشته باشم دلم می خواد که تو احساس رنج نکنی . حس نکنی که باید عذاب وجدان داشته باشی . اصلا عذابی نداشته باشی . اما خودت نمی خوای اینو بدونی . نمی خوای اینو قبول کنی . برای من مسئله ای نیست . درکم کن . ببین چقدر دوستت دارم . دلم نمی خواد به اندازه یه تارمو .. حتی قد یه ارزن عذاب بکشی . من غرق تو ام . اسیر آغوش تو . دوستت دارم . داداش منو تو چنگت بگیر . من مال توام . همه هستی ام تویی . فدات شم . چرا داری گریه می کنی . فرشته دلشو نداره . کاملا برهنه شده بود ولی من به خاطر اون چه قبلا انجام داده بودم اشک می ریختم . -دیگه تموم شد فرشته . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
مــــــــــــــــــــرا ببخش خواهـــــــــــــــــــــــــرم ۲۲

-خودت خواستی که من دوباره مریض شم . تقصیر خودته دیگه از من گله مند نباش . مثل این که خیلی دلت می خواد من همون آدم سابق شم . باشه عیبی نداره بگرد تا بگردیم . حالا این فرشته بود که می خواست رابطه قشنگمونو بر پایه عشق وسکس با هم بگردونه ولی من این طور نمی خواستم . شاید شرم و حیای خاص من نمی ذاشت که این کاررو انجام بدم وگرنه با تمام وجودم دلم برای سکس با اون تنگ شده بود . از یه چیزی وحشت داشتم و این که فرشته از بچگی هر کاری رو که می گفت انجام می داد . اراده ای قوی داشت . رو حرف و قولش می شد خیلی حساب کرد . اگه تصمیمی می گرفت حتما انجام می داد . من باید خیلی مراقب می بودم که اون این کار رو انجام نده . یعنی اون می خواست قرصاشو نخوره و همین امر باعث می شد که بیماریش بر گرده . اگه این طور می شد دیگه امکان در مان مجدد به صفر نزدیک می شد . خودم توی لیوان واسش آب ریخته و قرصو می دادم به دستش تا بخوره . همونجا وای می ایستادم تا مطمئن شم که اون قرصاشو نمیندازه . ولی من که سر حلقش نبودم تا ببینم قرصا رو از اون طرف میده پایین یا نه . زیاد با هام حرف نمی زد . دو روز اول اونو به حساب این گذاشتم که با من قهره . ولی یواش یواش علائم بیماری رو در اون به خوبی می دیدم . دکتر می گفت که باید اعصاش آروم باشه . اگه بخواد حرص و جوش کنه این قرصها اثرشو نمی بخشه . چند ساعت مغازه رو زود تر تعطیل می کردم . می بردمش پارک تا با هاش حرف بزنم و بتونم درش اثر مثبت داشته باشم و لی حس می کردم که اون اصلا توجهی به حرفام نداره . -دختر تو قرصاتو می خوری ؟/؟ نمی دونستم واسه چی دارم این سوالو می کنم . آخه خودم قرصاشو بهش می دادم . پشیمون شدم از این که تو دهنش حرف انداخته بودم . فقط به گوشه ای خیره شده بود . دیگه نمی گفت داداش برام بستنی بخر . دیگه از خنده هاش خبری نبود . اون داشت بیمار می شد . می خواستم اونو ببرم پیش دکتر خودش ولی اون برای یک هفته ای رو رفته بود مسافرت . به هیشکی دیگه هم نمی تونستم اعتماد کنم . چهار پنج روزی گذشته بود از آخرین بحثی که با هم کرده بودیم . دیگه تحویلم نمی گرفت . فرشته دوباره بیمار شده بود . شده بود همون آدم سابق . اون باید قرصاشو نخورده باشه . فقط ناراحتی و عصبی بودن اونو به این روز نرسونده . از این که اونو از خودم رنجونده بودم پشیمون شده بودم . حالا داشتم عذاب می کشیدم . من دلشو شکسته بودم . اون به خاطر این که من ناراحت نباشم و خودشم دلش می خواست تمام تابو ها رو گذاشت به یه کناری و حاضر بود خودشو در اختیار من بذاره اما من اینو نپذیرفته بودم . با این که دلم می خواست تمنای وجودشو داشتم ولی ولی ... ولی .. لعنتی آخه چرا . اون به طرزی رویایی در مان شده بود و ناباورانه بر گشت به همون جای اولش . تمام رشته هام پنبه شده بود . من در مانده شده بودم . حالا باید چیکار می کردم . دلم گرفته بود . نه من نمی تونستم این جوری با اون در گیر می شدم . اون خواهر گل من بود .براش می مردم . نه نه .. نه .. چرااین کاررو کردی . اولش باید مطمئن می شدم . -فرشته تو قرصاتومی خوری ؟/؟ پاسخ منو نمی داد .نمی دونستم چرا با من این رفتارو می کنه. ؟/؟ جواب درست و حسابی به من نمی داد . .. رفتم به اون اتاقش که قبل از بیماری خیلی از اون استفاده می کرد . ببینم اونجا رو به چه روز در آورده . واااااایییییی زیر تختشو که نگاه کردم چند تا قرص نم دار از همون دارویی که باید می خورد رو دیدم که گوشه کنار افتاده . دیگه همه چی دستگیرم شد . اون با من و خودش لج کرده کارو به اینجا کشونده بود . خواهرم دوباره بیمار شده بود و دیگه از دست من کاری ساخته نبود . من داداش بدی بودم براش . اون وقتی که نباید اذیتش می کردم این کاروکرده بودم و اون وقتی که باید طبق خواسته اش عمل می کردم وبا هاش سکس می کردم این کارو انجام نداده بودم . من خیلی بد بودم . رفتار من با هاش بد بود . نههههههه نهههههههه حالا چه جوری بخوام درستش کنم . فرشته رو در آغوش گرفتم . بوسیدمش . به چشای قشنگش نگاه کردم . مردمکش دوباره همون حالت سابقو پیدا کرده بود و انگاری نمی تونست تمرکز داشته باشه . -منو ببخش خواهرم منو ببخش . من چقدر در حق تو ظلم کردم . من همیشه اذیتت کردم . نمی دونستم این جوری میشه . من گناهکارم . هربلایی سرم بیاری حق داری . من خیلی بدم . منو ببخش . من دوستت داشتم . نمی خواستم نمی خواستم .. بازم همون حس اومده بود سراغم . حس این که تن لختشو در آغوش داشته باشم . اما این بار روحیه ای نداشتم . از خودم بدم میومد . دلم می خوست بمیرم . اون منو بکشه . ...... ادامه دارد ... نویسنده.... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
مــــــــــــــــــــرا ببخش خواهـــــــــــــــــــــــــرم ۲۳

مرگ برام خیلی بهتر از این زندگی بود که داشتم . نمی تونستم این وضع رو تحمل کنم . ولی باید که برای فرشته ام زنده می موندم . با این که اونو نیمه برهنه اش کرده بودم ولی دلم نمیومد اذیتش کنم . باهاش ور برم . فقط دوست داشتم با اون که به گوشه ای خیره شده بود و هیچی رو درک نمی کرد صحبت کنم . -فرشته عزیزم منو ببخش . من خیلی اذیتت کردم . دستمو گذاشته بودم رو کمرش . باهاش ور می رفتم . نمی دونم رو چه حسی بود که سوتینشو باز کردم . شاید اینم یه عادت از گذشته ها بود . دستامو گذاشتم رو سینه هاش . -فرشته منو ببخش . من خودم خوشم میاد ولی دوست دارم تو هم حال کنی . چشاشو خیلی آروم می بست و باز می کرد . یه حالت بی تفاوتی داشت . انگاری که نمی دونست چه بر سرش میاد . مثل یک موجودی شده بود که فقط غریزه رو می فهمه و هیچی دیگه رو نمی دونه .-عزیزم منو ببخش منو ببخش .. وقتی حس می کردم داره لذت می بره سرمو بردم طرف سینه اش . یعنی میشه بازم این جوری در مانش کرد . میشه براش مرهم و مسکنی بود ؟/؟لبامو گذاشتم رو کمرش . بوسه هامو شروع کردم . همون طعم گذشته ها رو می داد ولی لبام دیگه اون حس رو نداشت . منو ببخش . منو ببخش.. حالا بازم این من بودم که باید اونو حموم می کردم . واسه دقایقی فراموش کردم که در چه شرایطی هستم . خودمو کاملا برهنه کردم . شورت فرشته رو هم از پاش در آوردم . دستمو گذاشتم رو کسش . خواستم ببینم که اون چه حالتی به خودش می گیره . همون جور مثل سابق چشاشو بسته بود و کاری می کرد که من بتونم اونو بیشتر از قبل بغلش کنم و باهاش ور برم . جااااااااان عجب تن و بدنی ... وووووووووییییییی چه حالی به من میده .. دوستت دارم دوستت دارم . از این بهتر نمیشه .. -فرشته منو ببخش هم دوست دارم که با هات ور برم و هم این که تو خودت هم می خوای . اینو چشای قشنگت به من میگه . چشایی که حالا اونو بستی . کاش باهام قهر نمی کردی . کاش هنوزم دوستم داشتی . من دوستت دارم . دوستت دارم . منو ببخش . فدات میشم . عاشقتم . سینه های آبدارشو طوری میک می زدم که اون چند بار همون حرکات سابقو از خودش نشون داد . همون ناله هایی رو که شبیه به زوزه بود . جوووووووووون .. فدات شم فرشته . کسش هم حسابی خیس بود . خیس و داغ و خیلی هم تر و تازه . -فدات فرشته . داداش فدات شه . هر چی بخوای بهت میدم . می میرم برات . سرمو گذاشتم لای کونش . پاهاشو از وسط بازش کردم . دیگه می دونستم اون چی می خواد عادت کرده بودم به این وضعیت و شرایط . کونشو طوری می جنبوند که انگاری من دیگه از خودم نمی تونستم اراده ای داشته باشم . انگشتامو فرو کرده بودم توی کسش . اونو یه دور بر گردوندم . طاقبازش کردم . سرمو گذاشتم لاپاش . حالا دیگه می خواستم کسشو بخورم و با کس نازش حال کنم . چه مزه ای میداد . خیلی خوش طعم بود . با این که چهار روزی می شد حموم نکرده بود ولی خیلی خوش مزه بود . نمی دونم شایدم خودش رفته باشه حموم و من خبر نداشته باشم . چند بار دیگه صداش کردم وجوابی نشنیدم . از این کار خودم خنده ام می گرفت . فرخ دیوونه تا اینجا رو اومدی و کارت رو کردی حالا داری خواهرت رو صداش می کنی که چی بشه . مثلا جوابت رو داد و گفت داداش من هوشیارم حواسم اومده سر جاش . تو اون وقت می خوای چیکار کنی ؟/؟ بگی ببخشید آبجی لخت شدیم می خواستیم بریم حموم ؟/؟ فرشته لاپاشو به دو طرف صورتم فشار می داد . سرعت میک زدن کسشو زیاد کردم . بازم غرق لذت شده بودم . نیم نگاهی هم به صورت قشنگ فرشته داشتم به این امید که شاید یه لبخندی بزنه . داشتم با خودم فکر می کردم اگه در این لحظات بخواد به هوش بیاد و روفرم بشه من چه عکس العملی نشون بدم . موردی هم نداشت . من باید از خدام می بود که اون حالش بهتر شه . حالا در هر شرایطی که می خواد باشه . باید با اون می ساختم و اونم با من کنار میومد . پشت پاهاشو ماساژمی دادم . حالت کیرمو که می دیدم خودم خنده ام می گرفت . یه حالتی بود خیلی داغ تر و برشته تر از اولین باری که می خواستم اونو بکنم . همش به این فکر می کردم که اون اگه هوشیار بود حالا چه عکس العملی از خودش نشون می داد . بازم راضی می شد که خودشو در اختیار من بذاره . هر چند تمایل خودشو نشون داده بود ولی در این وضعیتی که خودم اومده بودم طرفش چیکار می کرد ؟/؟ ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
مــــــــــــــــــــرا ببخش خواهـــــــــــــــــــــــــرم 24

ولش نمی کردم . مثل وحشی ها شده بودم ولی وحشی در هوس و حشری بودن . می دونستم که باهاش چیکار کنم . کنترل خودمو داشتم . دستمو روی کسش فشار می دادم و با دو تا انگشتای یه دست دیگه ام کسشو به دو طرف جمعش کرده میذاشتمش تو دهنم . دهنشو باز می کرد . مثل اون وقتا جیغ می کشید . فریاد می زد . درست شده بود همون فرشته سابق . همون خواهری که بهبود اون واسم شده بود یک رویا . ولی می تونستم از جسمش لذت ببرم . می تونستم از عشقش لذت ببرم . اونو برای خودم بدونم . ولی آیا این بود نهایت اون چیزی که می خواستم ؟ من خوشبختی اونو می خواستم . من حتی راضی شده بودم به این که اون بره خونه شوهر ولی حالا .. دیگه چاره دیگه ای نبود . یه نگاهی بهم کرد که ترسیدم . از اون نگاههایی که یه لحظه حس کردم می دونه که دارم چیکار می کنم ولی بازم چشاشو به سقف دوخته بود . باید دکترش بر می گشت و از اون می پرسیدم که آیا با زیاد کردن مصرف قرصها میشه اونو به شرایط سابق بر گردوند یا نه . هر چند دکتر منو خیلی تر سونده بود و گفته بود که اگه یه بار دیگه بیماری عود کنه باید امید بهبود نداشته باشم . خیسی کس فرشته و بستن چشاش و آرامش نسبی اون نشون می داد که به ار گاسم رسیده . دلم می خواست باهاش حرف بزنم . نازش کنم . لباشو ببوسم . .. همین کارو کردم . سرشو گذاشتم رو سینه ام . -عزیزم خیلی دوستت دارم . واسه چی این کارو کردی . چرا داداشتو ناراحت کردی . خواستی تلافی کنی ؟/؟ به قیمت بیماری خودت . تو که می دونی همه چیز من توی این دنیای بزرگی . فقط واسه این که من روم نمی شد که باهات سکس کنم ؟/؟ آخه چرا . فرشته تو عشق خودت رو نشون دادی . نشون دادی که عشق تو به داداشت یک عشق پاک و مقدسه . تو حتی حاضر شدی خودت رو در اختیار من بذاری . واسه این که من خجالت نکشم . می دونستم و می دونم که خودتم سختت بود . ولی به خاطر من همه کار کردی . حتی خواستی واسه لذت بردن من دوباره خودت رو مریض کنی . خودت رو نابود کنی . آخه واسه چی . من که دوستت داشتم و دیوونه ات بودم . چرا این کارو کردی . نمی دونم دیگه چه حرفایی واسش می زدم . فقط همینو می دونم تا می تونستم واسش گفتم و گفتم . از روزای خوبی که با مامان و بابا داشتیم . از روزای زندگی . از روزایی که دیگه بر نمی گردن .هرچند می دونستم چیزی از این حرفامو یادش نمیاد ولی خودم آروم می شدم . چشام پر اشک شده بود . به جای این که بخوابه سر و صدا می کرد . حس کردم که بازم غریزه اون سکسو طلب می کنه . می خواد به یه آرامش دیگه برسه . دوست داره اونو بکنم . -فرشته منو ببخش .. من نمی تونم . تا همین جاشم سختم بود . از خودم بدم اومده . من تو رو بیمارت کردم . پنجه های فرشته خوشگلم رو سینه هام نشسته بود . به سینه هام چنگ مینداخت و به زور ازم می خواست که اونو بکنم . این حسی بود که در من به وجود اومده و کاری بود که اون وقت ها هم انجام می داد . پس از این هر وقت کیرمو می کردم توی کسش و چند دقیقه ای بهش حال می دادم آروم می گرفت و می خوابید . انگاری که اون قرص خواب اون بود .اونو به شکم خوابوندم . -فرشته حالا که خودت می خوای پس بیا .. کیرم داغ داغ شده بود . تیز و کلفت مثل همیشه . بازم یادم رفته بود شرایطو .. پنجه ها روی کون و کون به دو طرف باز .. مثل همیشه نرم و چسبون کیرمو وارد کس تنگش کردم . این بار با سرعت زیا د تری خودمورو بدنش می کشیدم .. -جاااااااان فرشته بگیرش . بگیرش . اگه بدونی چه حالی میده . چه کیفی داره . خیلی زود آبمو توی کسش خالی کردم ولی می دونستم اون بازم می خواد . حداقل یک ربع باید اونو می گاییدم تا ارضا می شد . یک ربع تمام . شاید زود تر از اینم می تونستم بهش حال بدم ولی این مدت زمانی بود که بیشتر وقتا اونو به همین مقدار می کردم تا دیگه هیچ عذر و بهونه ای واسه خوابیدن نداشته باشه . اگه این بار هوشیار می شد و منی رو توی کسش می دید .. اوخ حتما متوجه می شد که من شب قبل اونو گاییدم . باید اونو تمیزش می کردم . اون خودشو به تشک می فشرد . پنجه هاشو به ملافه و بالش فرو می کرد ولی من دست بر دار نبودم . کاری می کردم که اون در آتیش شهوت بسوزه . بر شته بر شته اش کرده بودم . دهنمو از پهلو گذاشته بودم رو سینه هاش . خیلی وقت بود اونو نکرده بودم . خیلی وقت که همون هشت ده روزی می شد . ولی به نظر من یک عمر میومد . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مــــــــــــــــــــرا ببخش خواهـــــــــــــــــــــــــرم 25

بعد از چندین روز بالاخره اونو به چنگ آورده بودم . هنوز سیر نشده بودم . متوجه بودم که اونم می خواست . دستامو گذاشتم رو شونه هاش و می دونستم که حالا در این شرایط باید اونو با سرعت بکنم . طوری که بتونم اونو به نهایت حال کردن برسونم . همون سر و صدا ها رو می کرد . چقدر دلم می سوخت که خواهر نازم دوباره بیمار شده بود ولی از این که لذت می برد خوشم میومد . حالا دیگه خجالت نمی کشیدم . اون دیگه نمی دونست من دارم چیکار می کنم . دوباره شده بودم همون آدم بده .. نمی دونم چرا مگه چه فرقی کرده بود . من که عاشق همین خواهرم هستم . وجود گل و دوست داشتننی اونو دوست دارم . آیا بین من و اون فاصله ای هست که در هوشیاری اون نمی تونم کاری انجام بدم ؟/؟ اون دوستم داره . خودشو فدای من کرده .. به یه حالتی رسیده بود که می دونستم تا لحظاتی دیگه ارضا میشه .. این بار موهای سینه مو می کشید . با این که دردم می گرفت و می سوختم ولی لذت می بردم خوشم میومد از این که اون خودشو به من سپرده . منو همه چیزش می دونه . وقتی کارمون تموم شد بغلش زدم . بوسیدمش . می دونستم تا صبح حواسش نمیاد سر جاش و اگرم بیاد نمی تونه در مورد این لحظات تمرکز داشته باشه . بازم دوست داشتم براش درددل کنم . -فرشته تو خیلی پاکی . داداش کثیفتو ببخش . راستش تو هم می خواستی ولی اعتراف می کنم که منم خیلی حشری بودم . فرشته جون عاشقتم . تو اگه بری من می میرم . ولی با همه اینا می خواستم تو رو شوهرت بدم . واسه این که شاید نخوای که قبول کنی همیشه با این شرایط در کنارت باشم . شاید م من نتونم در هوشیاری تو به خودم اجازه بدم که باهات سکس کنم . عزیز دلم نمی خوام فکر کنی که من ازت سوءاستفاده کردم . نمی تونم تو چشات نگاه کنم . نمی خوام حس کنی یادت بیاد من باهات چیکار کردم . شاید تو بگی برات مسئله ای نیست . اما می دونم وقتی که حس کنی داداشت چیکار کرده ازم متنفر شی . ازم بدت میاد . عقیده ات راجع به من عوض میشه . ولی من واست می میرم . من زن نمی خوام . بچه نمی خوام . نمی خوام زنی رو بیارم و اونو رقیب تو کنم . اذیتت کنه . اگه کسی بالاتر از تو بهت بگه خون جلو چشامو می گیره . دوستت دارم فرشته نازم . من از همه چیزم می گذرم . از خودم از عشقم از هوسم می گذرم تا تو حالت خوب شه تا تو بخندی . باور کن خودت هم می خواستی .خودت هم می خواستی .. منو ببخش فرشته .. اون فقط مات و مبهوت نگام می کرد . من آب کیر هایی رو که توی کسش بود درش می آوردم . اونو حمومش کردم . کنار خودم خوابوندمش . بوسیدمش . اون تو بغلم خوابیده بود و من نازش می کردم . واسش حرف می زدم -فرشته من .. مامان من بابای من خواهر من همسر من هستی من ...همه چیز من . نگران نباش تا زنده ام پیش منی . بعدشم نمیذارم عذاب بکشی . یه فکری برات می کنم . فرشته من بازم مظلومانه خوابیده بود چشای نازش رو بسته بود . چقدر زیبا تر از همیشه به نظر می رسید . لباشو بوسیدم . خیلی آروم چشاشو باز کرد . دم دمای صبح بود . بازم ناله می کرد .. -بسه فرشته . دیگه بسه . خواهش می کنم . سرمو گذاشتم لای سینه هاش . دستاشو گذاشته بود رو سرم . خیلی کم پیش میومد که در چنین شرایطی این کارو انجام بده . ترسیدم که نکنه هوشیار تر شه . فوری یه لباسایی تنش کردم تا شرایط رو به صورت عادی بر گردونم . باید اونو زود تر می بردم دکتر . صبحانه شو بهش دادم . شیر و عسل و نون گرم بهش دادم . کمی بهتر شده بود . کلماتو واضح تر می گفت . -فرشته چرا قرصات رو نمی خوری ؟/؟ -کی میگه من بیمارم ؟/؟ من خوب شدم . -فرشته تو دوباره بیمار شدی و خودتم نمی دونی . من می دونم که داستان تو چیه . -نه نههههه من دیوونه نیستم . منو نده دیوونه خونه من می خوام پیش تو بمونم . خودشو انداخت بغلم . گریه کرد بعد رفت سمت تخت و خودشو انداخت روش و بنای گریه کردنو گذاشت . رفتم طرفش و نوازشش کردم .. هنوز مغازه رو باز نکرده بودم زنگ در خونه رو زدند . رفتم دم در .. هر کی بود رفته بود . وقتی که بر گشتم دیدم فرشته کاملا برهنه منتظر منه . خیلی هم خوشگل شده بود . به چهره اش رسیده بود . روژگونه و لب و مداد ابرو و ریمل و .. باچه سرعتی این کارا رو کرده بود !. نمی دونم چرا این کارو کرده بود . شاید اینم نشونه یه نوع قاطی کردن بود . ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مــــــــــــــــــــرا ببخش خواهـــــــــــــــــــــــــرم 26

-این چه وضعیه فرشته . زود باش خودت رو بپوشون . روش ملافه انداختم . اون ملافه رواز روش انداخت . دوباره انداختم و دوباره انداخت . -فرشته من تا حالا نزدمت کاری نکن که دست روت بلند کنم .. -منو بزن . هر کاری دوست داری انجام بده من که حرفی ندارم . ولی می خوام بازم از اون کارای قشنگی که دیشب با هام کردی بکنی . از اون حرفای قشنگ بزنی . منو بزن . ولی می دونم دوستم داری . حالا اگه دلت میاد منو بزن ؟/؟ من که هر وقت مریض میشم خیلی مهربون میشی . بازم بهم بگو .. بگو دوستم داری . بازم کیرت رو بکن توی کسم . همونی که دوستش داری . همونی که هر وقت فکر می کنی من حواسم نیست انجامش میدی . -فرشته بس کن . من خودمو می کشم . -بمیرم برای شرم و حیات . به من نگاه کن . سرت رو بالا بگیر- . فرشته خجالتم نده . -ببینم دیشب چی می گفتی ؟/؟ حرفاتو تکرار کنم ؟/؟ شاید نتونم عین جملاتتو بگم . تو گفتی که شاید من فرشته ازت متنفر شم اگه متوجه شم که باهام سکس کردی . تو گفتی از همه چیزت می گذری . تو گفتی همیشه برای من می مونی . اگه این طوره چرا می خوای بین خودت و من فاصله ایجاد کنی . مگه تو نگرانی ات از این نبود که وقتی که من متوجه شم در حالت بیماری من باهام سکس کردی ازت متنفر شم ؟/؟ فرخ من دیشب کاملا هوشیار بودم . من تمام حرفات رو می شنیدم . خیلی جلومو گرفتم تا نگم که بیدارم و هوشیار . که بهت نگم من قرصامو ول نکردم و اون از فیلمم بود که گولت بزنم . تمنای تن تو رو داشتم . منم غرق هوس تو بودم . تو رو خواستن این که عشقو با شهوت و گرمای تن تو احساس کنم . چرا باید این تابو که ما از یک پدر و مادریم بین ما فاصله ایجاد کنه . چرا . صد ها سال پیش هزاران سال پیش خواهر و برادر می تونستن با هم هم خوابگی کنن از دواج کنن . مگه بابا آدم و ننه حوا .. بابا مامان ما نیستن ؟/؟ و با با مامان همه زن و شوهرا و زوج های دنیا ؟/؟چرا باید بین ما فاصله باشه ؟/؟من دوستت دارم . عاشقتم . داداش تو خودت گفتی که من همه چیزتم . زنتم مادرتم پدرتم خواهرتم ..عشقتم .. آدم که دل عشقشو این جوری نمی شکنه . می شکنه ؟/؟ به من بگو اینه رسم دوست داشتن و عاشق بودن ؟/؟ می دونی عزیزم بیش از این که تشنه باشم که بخوام باهات سکس کنم خواستم این دیوار رو بشکنم . این سدی رو که بین ما وجود داشت و تو می گفتی که در هوشیاری نمی تونی باهام سکس کنی و خجالت می کشی . حالا که می دونی من هوشیار بودم . من تمام اون چیزایی رو که برام تعریف کرده بودی از کارات و از حالات من به هنگام سکس حفظ کرده بودم . نقش خودمو به خوبی بازی کردم . تونستم گولت بزنم . آره زن شیطونه . فرشته شیطونه . فرشته ای که عاشق داداششه . اونو می خواد . اونو می پرسته . دیوونشه . جونشو واسش میده . چرا فکر می کنی همه چی بین ما تموم میشه . سکس لذت عشق ما رو دو چندان می کنه . بی نهایت می کنه . حس می کنیم که دیگه فاصله ای بین ما نیست . فقط من و تو . در خونه ای که منم و تو . من و داداش عاشقم . وقتی تو رو دارم انگاری هیچی نمی خوام . نمی خوام کس دیگه ای رو داشته باشم . می خوام دوستم داشته باشی . حالا دیگه چیزی وجود نداره که ازش هراسان باشی و تو در بیداری باهام سکس کردی . من تمام کلماتت رو شنیدم . از سکس با تو لذت بردم . دلم می خواست بهت بگم داداش من هوشیارم . بزن بزن .. محکم تر کیرت رو محکم بزن به ته کسم تا برات ناله کنم . هوسمو خالی کنم . دلم می خواد منم یه زن عادی باشم . با دستام نوازشت کنم . برای لحظاتی موهاتو نوازش کردم .. دلم می خواست دستامو بمالونم به همه جای بدنت . بهت بگم من اسیر دستای تو ام با بدن لخت من هر کاری دوست داری انجام بده . می خواستم بگم کیرت رو بده به من ساک بزنم . حالا تو این جوری می خوای . عشقو این جوری می بینی . من باید حرفای قشنگمو وقتی از داداشم بشنوم که فکر می کنه من بیمارم ؟/؟ یعنی سالم من برات ارزش نداره . ؟/؟مگه تو اشک نمی ریختی و سلامت منو نمی خواستی؟/؟. البته وقتی هم که حس می کردی حالم خوبه برام حرفای قشنگ می زدی ولی حرفای سکسی هم می خوام . از اونایی که خودمو بسپرم به تن تو . روحمونو یکی کنم و بهت بگم داداش خوبم داداشی که از گوشت و خون منی .. روحمون هم یکیه . با تمام وجودم دوستت دارم عاشقتم . می میرم برات . دیوونتم . دیوونتم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مــــــــــــــــــــرا ببخش خواهـــــــــــــــــــــــــرم 27

فرشته روشو بر گردند . به دمر افتاد رو تخت . ملافه رو این بار خودش انداخت روش . چشاشو بست . حس کردم آروم داره گریه می کنه . شاید نمی خواست من متوجه شم و شایدم دوست داشت که نازشو بکشم . حس کردم در حقش ظلم کردم . اون ایثار کرده بود . بالاتر از عشق رو نشونم داده بود . بهم نشون داده بود که ازم متنفر نیست . نشون داده بود که سکس با منو می خواد . اون در هوشیاری لذت برده بود . من می ترسیدم و به من ثابت کرد که ترسم بی مورده . تازه از طرفی ناراحتی فرشته سبب شده بود که خوشحالی من بابت تندرستی فرشته تحت الشعاع قرار بگیره و یادم رفت بهش بگم چقدر خوشحالم . شایدم به فکرم نرسیده بود . آخه غافلگیرم کرده بود . بدون این که زیاد سر و صدا کنم خودمو کاملا لخت کردم . زیاد لباس تنم نبود . بدون این که باهاش تماسی بگیرم کنارش نشستم . -فرشته اگه بدونی چقدر خوشحالم که می بینم تو سالمی و بیماری دوباره تو الکی بوده .. -باور کن اگه بدونم تو اون جوری لذت ببشتری می بری حاضرم همیشه مریض باشم وقتی فرشته این حرفو زد بغضم ترکید . اون حاضر بود خودشو فدای من کنه در من فنا شه تا من به اوج لذت برسم .. دیگه معطلی رو جایز ندونسته آروم ملافه رو از روش بر داشتم -داداش نمی خوای به زور کاری رو انجام بدی -کی میگه به زوره این از روی عشقه و هوس . منو ببخش فرشته . نمی دونم چرا هر کاری می کنم تو ازم ناراحتی . با دستام کمرشو نوازش می کردم . شونه هاشو می مالیدم . واسه یه لحظه پاهای لختمو حس کرد . روشو بر گردوند و نشست . دو تایی مون کاملا بر هنه رو به روی هم نشسته بودیم و به هم نگاه می کردیم . با نگاه هم بازی می کردیم . بازی عشق و هوس . راز نگاه همو می خوندیم . -دستشو گذاشت زیر چشام و اشکامو پاک کرد . -داداشی عاشقتم . بغلم بزن .. می خوام بغلت بزنم ازت اون چیزایی رو بخوام که در هوشیاری من بهم نمیدی می ترسم . .. می ترسم دعوام کنی . منو بزن . استخونامو بشکن ولی دلمو نشکن داداشی . آخه تو توش جا داری . می ترسم اذیت شی .. .. -بمیرم برات فرشته .. فدای اون زبون و دلت شم .. درمیان اشکهای هم همدیگه رو در آغوش کشیدیم . با بوسه هایی کوتاه و پی در پی رسیدیم به بوسه ای طولانی . بوسه ای طولانی آغاز یک سکس پر هیجان . سکسی که هر دو تامون در نهایت هوشیاری و اراده و عقل و احساسمون شروع کرده بودیم . می دونستیم چی می خوایم . دیگه اجازه ندادیم که تابوهای دست و پا گبر اجتماعی مزاحممون شه . هر چند این فاصله ها رو مدتها بود که شکسته بودیم . حس می کردم که یک هیجان دیگه ای دارم . حس می کردم که برای اولین باره که دارم باهاش سکس می کنم . چون با تمام وجودمون با تمام اندیشه و احساسمون همو بغل زده بودیم . فعل خواستن رو پیاده اش کرده بودیم . -فرخ منو ببوس همه جامو بخور . چقدر دلم می خواست . چقدر دلم می خواست این کارا رو دیشب انجام می دادم . دوستت دارم . کیرتو می خوام . چه احساس خوبیه . وقتی که حس می کنی یه مردی که بهت زندگی داده و هیچوقت فراموشت نمی کنه از خودته . از تن و بدنته . بهت نزدیکه ولی نزدیک ترین کسیه که می تونست بهت نزدیک باشه . داداش عاشقتم . منو بغلم بزن . فشارم بگیر . منو بکش .. چقدر هوس دارم . دلم می خواد در آغوش تو بمیرم . حتی اگه منو بکشی حرفی ندارم .. ولی می ترسم تو رو بدم دست یکی دیگه . تو مال منی . عشق منی . افتاد رو کیرم . ساک زدنو شروع کرد .. هنوز خیلی راه داشت تا کیرمو استاندارد ساک بزنه ولی برام خیلی لذت بخش بود .اون بهم عشق می داد . -فرشته داری چیکار می کنی . این قدر خودت رو خسته نکن . اون شده بود عروس من . عروس خوشگل من . می دونم که دنیایی از حرف در وجودش نهفته بود و اگه کیرم توی دهنش نبود بازم برام حرف می زد . از راز دلش می گفت . از لحظه هایی که می خواست خودشو متعلق به من بدونه و من اونو درک کنم . اونو هوس انگیز تر از همیشه می دیدم . حالا که خودش می خواست چرا من باید بهش بی توجهی می کردم . کیرمو از دهنش در آوردم -داداش داشتم حال می کردم . -من دوست دارم حالا تو برام حرفای قشنگ بزنی تا حال کنم فرشته من -کارای قشنگ چی ؟/؟ -حرفای قشنگ زدن هم خودش یه نوع کار قشنگ کردنه .. -حالا نمیشه کارای قشنگ بکنم که به حساب حرفای قشنگ شه ؟/؟ .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
مــــــــــــــــــــرا ببخش خواهـــــــــــــــــــــــــرم 28 (قسمت آخـــــــــــــــر )

-همون که تو رو می بینم انگاری هم داری کارای قشنگ می کنی و هم حرفای قشنگ می زنی . فرخ دیشب از این می گفتی که زن نمی خوای بچه نمی خوای . ولی می دونی من چی می خوام -چیه می خوای ازدواج کنی و از پیشم بری ؟/؟ تنهام بذاری ؟/؟ -خیلی بد جنسی .. کی می خواد منو بگیره من که بچه ام نمیشه . -چرا عارف که می خواست . -اذیتم نکن . تو می خواستی به زور شوهرم بدی از شرم خلاص شی . -ولی داشتم دق می کردم -داشتی خودکشی می کردی و می خواستی منو به کشتن بدی . .. یاد آوری لحطات تلخی که به نهایت روشنی رسیده بود هر دومونو شاد و حشری تر می کرد . -فدای خنده هات شم فرشته . وقتی که می خندی انگار دنیا رو بهم داده باشن . خیلی حقه بازی . -فکر نمی کردی فرشته تو یه روزی شیطون شه .. مجنون تو هم عاقل شه و با یه نقشه ماهرانه ضربه ات کنه ؟/؟ -چی بگم فرشته . زن اگه یه چیزی بخواد هیچ چیز و هیچ کس جلو دارش نیست . -دیدم و اینو به من ثابت کردی . -فرخ .. -می دونم می خوای بگی که خیلی حرف می زنم . -حالا بهم بگو فرشته چی احساس می کنی ؟/؟تو چشام نگاه کن و بگو .-حس می کنم که خیلی هیجان زده ای . خوشحالی . دلت می خواد خواهرت عشق و هوس خودشو به بهترین صورتی نشون بده . -برادر خواهرت چی . اون نمی خواد نشون بده ؟/؟ -چرا دو تایی می تونن با هم نشون بدن . قبل از این که من بخوام لبامو بذارم رو سینه های فرشته اون این کار رو با سینه های من انجام داد . نوک سینه های درشت و مردونه من تیز شده بود . یه دستش رو یه طرف سینه ام کار می کرد یه دستش بود روی کیرم و با لباش یه سینه دیگه مو میکش می زد . -نهههههه فرشته .. خوشگل من داری چیکار می کنی .. ولی اون با تمام وجودش داشت باهام حال می کرد و به من لذت می داد . دوتایی مون یه پهلو شده بودیم دستامو تا اونجایی که می تونستم رو پشتش حرکت می دادم . -عشق من .. عزیز دلم . فرشته من .. من داداش بد تو هستم . آخه تو دیگه کی هستی که تا حالا هیچ کاری بدی در حق من نکردی .. می دونم حالا داری کارای قشنگ می کنی که حرفای قشنگ هم هست . خواستم اونو بخوابونم و کسشو لیس بزنم که گفت داداش . من دیشب هوشیار بودم که کسمو می خوردی . حالا حس کن منو که دارم برای اولین بار تو رو با تمام وجودم می خورم . -برای آخرین بار نباشه . ؟/؟ نه می دونم نیست فرشته !چون با هر نفس تو من تولدی دیگه پیدا می کنم . در کنار تو حس می کنم هر لحظه ..نفسم .. زندگیم تازه می شه . -فرخ .. فرخ چقدر از حرفای قشنگ و شیرینت خوشم میاد . در آغوشم بگیر .چقدر این نگاهش شبیه به زمانی شده بود که وقتی که هوشیار نبود با تمام وجودش داد می زد که اونو بکنم . انگاری یه چیزی می خواست که کسشو بجنبونه . دیگه نذاشتم کاری کنه . پاهاشو از وسط باز کردم .. سرشو تکون داد . زبونشو خوندم . اون حرکت مستقیم کیرمو می خواست . -فرخ .. چقدر دلم می خواست دیشب جیغ می کشیدم و احساس خودمو نشون می دادم . -حالا می تونی جیغ بکشی . در و پنجره ها همه بسته .. الان هم یه جایی هستیم که هر چه فریاد بکشی صدات جایی نمیره ولی زیادی جیغ نکش . -وااااااییییییی .. نههههههه کسسسسسسسم کسسسسسسسم داداشششششش .. تا آخرشششش می خوام می خوام .. تخماتم بفرست اون داخل .. اونو هم می خوام .. بده .. بده .. یه دستشو گذاشته بود دور کمرم منو با زور زیاد دور خودش چسبونده بود . رهام نمی کرد . سرعت من کم شده بود ولی سرعت فریاد اون زیاد شده بود .. -بکن .. بکن .. بکن .. کسسسسم .. کسسسسم .. جووووووون جوووووون فرخ .. آتیشم کن . من کیر می خوام .. کیرت رو بده .. بده .. جووووون .. جووووووون .. داره میاد .. آبم داره میاد داره می ریزه .. وقتی که بیاد تشنه ام میشه .. داره میاد .. اوووووففففف حالا آب می خوام .. داداشی .. آب بده .. آب کیرت رو بده ... با لذت به کس فرشته گلم نگاه کرده و از تماشای غنچه ناز باز خواهرم لذت می بردم . -آههههههه فرششششششته فرشششششته داره میاد .. کیرم .. کیرم . چند بار خودشو به سقف کیرم کوبوند . با دو تا دست کمرشو نگه داشته و آبمو با فشار و به حجم زیادی توی کسش خالی کردم . -جااااااااان جاااااااان دارم سبک میشم .. -بریز فدات داداش .. خالی کن توی کس فرشته .. کس فرشته مال کیر داداششه . بازم می خوام .. بازم می خوام .. بازم تشنه مه .. من و خواهر عاشقم سیر نمی شدیم . طوری نگاش می کردم که انگاری این آخرین فرصتیه که می تونم در کنارش باشم ولی این طور نبود چون احساس من درون من چیز دیگه ای می گفت و اشتباه هم نمی کرد . می دونستم که روز های بسیاری مثل امروز خواهیم داشت . ما برای بیشتر زنده بودن و بیشتر در کنار هم بودن تلاش می کردیم . .. اون روز بعد از یک ساعت سکس جانانه فرشته و من پهلو به پهلوی هم قرار گرفته بودیم . صورتشو به طرف من بر گردونده بود و لبامو گذاشته بودم رو صورتش و زیر گلوشو هم می بوسیدم . بوی خوش موهاش دیوونه ام کرده بود . اصلا قصد خاصی نداشتم ولی کیرم که لای چاک کونش بود یه حرکتی کرد و محکم به سر مقعدش فشار آورد .. -داداش من بی حواسو بگو بمیرم برات . اصلا یادم نبود که بهت بگم بکنی تو کونم .. -عزیزم من چند باز تا سه چهار سانت رو که رفتم از درد جیغ می کشیدی ولت کردم . -یادم نمیاد دیشب از این کارا کرده باشی . فقط با کرم چربش کن من آماده ام .. راستش بیشتر از این که خودم بخوام کونشو بکنم از تقدیمی اون و این که یه تشکری ازش کرده باشم هوس کونشو کردم . اصلا دوست نداشتم دردش بیارم . ولی استیل قشنگ کونش و کس غنچه ای زیر سوراخ کون سوزنی فرشته , طوری داغم کرده بود که ده دقیقه تمام داشتم کونشو با انگشت چرب و آماده اش می کردم . با همه اینا فرشته به شدت درد می کشید . وقتی هم که کیرمو فرو کردم توی کونش حس کردم یه چیز خیلی سفت و چسبونو تنم کردم . اوووووففففففف چه کون تنگی و کیرمو داغ داغ کرده بود . زیاد حرکتش نمی دام -داداش تکون بخور .. حرکت بده .. اون کونشو به سمت کیر من حرکت می داد و می گردوند . سعی می کرد کمتر دردشو نشون بده . دستمو رو کسش می کشیدم تا لذت ببره . آب کیرمو خیلی زود توی کونش حس کرد . دو تایی مون در آغوش هم خوابیدیم . -وقتی بیدار شدم دیدم ناهارمونو آماده کرده و گفته آقا داماد امروز مغازه تعطیله ؟/؟ -بی خیالش . ....... روز ها و هفته ها همچنان می گذرند و من و فرشته همچنان منبع عشق و هوس همیم . هیشکی اینو نمی دونه . شاید هم هیشکی نتونه احساس ما رو درک کنه . ولی می دونم در این دنیای خاکی , دنیای کوچیکی که خیلی ها بزرگش می دونن و دنیای بزرگی که خیلی ها کوچیکش می دونن , هستند خواهرا و برادرایی که عاشق هم باشن . هستی و وجودشونو از آن هم بدونن عشقبازی باهمو حرکت مقدسی بدونن که دلهای اونا رو به هم نزدیک تر می کنه و پیوند عشقی و عشقشونو محکم تر . نمیشه گفت عشق چه جوری به سراغشون میاد همون جوری که در مورد خیلی از عشقا میشه همینو گفت . شاید هنوز آتش های زیر خاکستری وجود داشته باشه که پس از صدها و شاید هزاران سال هر چند صباحی در گوشه ای از این کره خاکی شعله ور میشه .شاید ....


پــــــایــــان
نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــرانی






شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 3 از 3:  « پیشین  1  2  3 
داستان سکسی ایرانی

مرا ببخش خواهرم


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA