پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۲۷وقتی مهدیس حالت منو دید و من به اون جریانو گفتم از خوشحالی نزدیک بود بال در بیاره -باورم نمیشه . باورم نمیشه پریسا . فدات شم . خیلی دوستت دارم . -منم باورم نمیشه مهدیس . هرلحظه حس می کنم دارم پشیمون میشم -نه دیگه ازاین حرفا نزن . من این چند روزه خوب شناختمت . می دونم حرف رو که برزبون آوردی بهش پای بندی .. توی دلم گفتم وقتی کس زن به هیجان میاد حتی هندونه زیر بغل گذاشتنو هم خوب یاد می گیره .. -ولی مهدیس نمی خوام زیاد شلوغش کنی . من شب بر می گردم . یه سری کار دارم و باید ببینم خواهرام چیکار می کنن و بر نامه های چند روز بعد ما چیه .. -خب معلومه چیه دیگه با تور اگه باشیم دو سه روزی رو میریم پاتایا و اونجا هتل هم داریم . البته رفتن و تفریح کردن اجباری نیست. -هنوزم باورم نمیشه .. -فقط به خاطر تو این کارو کردم . این که رفاقتمون پا بر جا بمونه . یه وقتی فکر نکنی که زن هوسبازی هستم . -نهههههههه عزیزم این چه حرفیه .تو هم نباید یه همچه فکری رو در مورد من بکنی . چند روز دیگه که بر گشتیم وطن همه چی فراموش میشه .. یعنی دیگه از این بر نامه ها خبری نیست -ولی مهدیس من در مورد تو و مهیار این جور فکر نمی کنم . شما زندگی رو بر خودتون سخت نمی گیرین . خودتونو اسیر مقررات اجتماعی وتعهدات خانوادگی نمی کنین . بعضی وابستگی ها خیلی قشنگه . من از دو روز پیش تا حالا که اون بر نامه شی میل واسم پیش اومده هنوزم که هنوزه عذاب وجدان دارم . -و حالا داری یه کاری می کنی که در مورد اون کارت عذاب وجدان نداشته باشی . چون آدما وقتی یه کار سختی رو انجام میدن اون کار قبلی رو که انجام دادن فراموش می کنن . یعنی فراموش می کنن چه اثر ی در روحیه اونا داشته و بابت اون دیگه احساس عذاب نمی کنن . من به شجاعت تو در تصمیم گیری آفرین میگم . اووووههههه اصلا داشت یادم می رفت . مهیار رفته بیرون باید با هاش تماس بگیرم این خبر خوشو بهش بدم . پس برای امشب میای .. جوووووووووون .. اون باید هر چه زود تر جیمی رو پیدا کنه . جیمی هم میاد منو شب با خودش می بره . اصلا دوست ندارم بریم دیسکو دلم می خواد منو ببره توئ یکی از این خونه هاش .. تا صبح تو بغلش باشم . -ببینم می تونم چند تا سوال ازت بکنم ؟ -بکن -شوهرت چه جور آدمیه .. -داغ داغ داغ .. مخصوصا وقتی که برای اولین بار می خواد با یه زنی باشه -ببینم مگه از این صحبتا هم با هم می کنین ؟ -راستش ما تا یه حدی تابو ها رو شکستیم . اون فاصله هایی رو که بین خودمون بود از بین بر دیم . فاصله هایی رو که سبب میشه یک زن و یک مرد نتونن اون جور که باید و شاید از زندگیشون لذت ببرن . فقط هنوز تا حالا به اون مرحله از آمادگی نرسیدیم که یک سکس ضربدری رو پیاده کنیم . لزومی هم ندیدیم . واسه این که به اندازه کافی لذتمونو از این حالت می بریم .حالا شاید در آینده اگه امکانش بود این کارو هم بکنیم ولی هنوز اون آماگی رو نداریم که بدن لخت طرفمون شریک زندگی مونو ببینیم که داره با تن لخت یکی دیگه حال می کنه -چه عاشقانه ! با یه لحنی گفتم که مهدیس متوجه شد که من دارم یه متلک دوستانه بهش میندازم . دو تایی مون خندیدیم . خوشحالی از سر تا پاش می بارید -راستی سوالت چی بود -می خواستم از روحیه مهیار بپرسم . چی بیشتر دوست داره .. -یک زن تمیز .. خوشگل و خوشبو .. با موهایی افشون .. با یه دکلته ای که خوب زیرش سوتینی نیست ولی شورتی هم نباشه .. رنگشم صورتی باشه اگه نداری خودم امروز یکی واسه خودم خریدم میدمش به تو .. حالا سلیقه جیمی رو نمی دونم . مهیار عاشق کس براقه .. اصلا از پشم و پیله خوشش نمیاد .. دوست داره طرفش در یه حالت آماده به ماساژ دراز بکشه یعنی دمرباشه .. باسنش یه بر جستگی خاصی داشته باشه و اون با دو تا دستاش مالوندناشو از اونجا شروع کنه .. طوری آدمو داغ می کنه که طرف دوست نداره تا ابد از جاش تکون بخوره .. از چیزای دیگه اش بگم .. وقتی کیرشو آروم آروم میذاره توی کست به نظرت میاد که آب کست در حال ریزشه .. خیلی زود می تونه تو رو ار گاسمت کنه .. بوسه هاش خیلی شیرینه .....-میگم این جوری که تو داری ازش حرف می زنی انگاری یکی از بهشت اومده و می خواد نصیبم شه -اوووووفففففف گفتی گفتی آخ گفتی بالاتر از بهشتیه -نه بابا پس چرا تو کشته مرده جیمی شدی .. -چی بگم .. تو که می دونی هر گلی یه بویی داره .. آدم حیفش میاد گلی رو که خودش میاد به آدم میگه منو بوکن بو نکنه . -ببین دختر من ازت می خوام وقتی که شبو اومدم اینجا چند دقیقه ای رو کنارم باشی -ولی سکس کنی و من ببینمت نه .. -نمی دونم سختمه .. برای اولین باره که می خوام با یه مردی غیر شوهرم باشم . نمی تونم -فدات شم که این فداکاری رو در حق دوستت انجام میدی . .. به اتاقم بر گشتم تا خودمو واسه شب آماده کنم . صدای صحبت پریسا رو با یکی می شنیدم . -ببین شهاب راستشو بگو . من هرچی از کیوان می پرسم حس می کنم بهم دروغ میگه . من خودم دم صبحی یه شورت مردونه رو زیر تختش پیدا کردم . بهم میگه واسه شوهرش خریده . جون پریزاد راستشو بگو .. ..-باشه چیزی نمیگم . فقط می خوام بدونم .. چی ؟ کیوان سفارش کرده به ما نگی ؟ باشه من نه به روی پریسا میارم و نه به کیوان چیزی میگم که تو بهم گفتی . یه جایزه خوب پیشم محل داری . این دفعه میذارم تا دلت بخواد کونمو بکنی بهت سخت نمی گیرم . دردم بیار جرم بده .. حالا حرفتو بزن .. برای چند دقیقه ای پریزاد شنونده بود وظاهرا شهاب داشت از بودن من و کیوان می گفت . حساب اینجاشو نمی کردم که ممکنه از این طریق لو برم .. سریع خودمو انداختم رو تختم و صورتمو به تشک فشردم و از این تحقیری که شده بودم اشک می ریختم . حالا اونا به دید دیگه ای به من نگاه می کنن . دیگه اون احترام و ابهت سابقو واسشون ندارم . ولی من نباید به روشون بیارم که جریانو می دونن . در مقابل این فضولا نباید کم بیارم ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۲۸واسه چی این قدر واسشون مهمه که من با دیگران باشم . چرا مگه من با اونا چیکار کردم . چرا دو تا خواهرام دلشون می خواد که کوچیکم کنن . حالا من می دونم که اونا با شهاب و دامون سکس کردن . خودمم اسیر هوس و خواسته هام شدم . به اونا چی می تونم بگم . ؟بیام و با خواهرام در بیفتم . رطب خورده کی منع رطب کند . دیگه نمی تونم حریف اونا بشم . مثلا دامادام اونا رو سپردن دست من . حالا خودم بد تر شدم . ولی چرا اونا می خوان احساس بدی راجع به من داشته باشن . اگه این کار بده چرا خودشون انجام دادن . اصلا واسه چی دوست دارن تحقیر شدن منو ببینن ؟ خیلی آروم رفتم بیرون . نمی خواستم بدونه که من اومدم و همه چی رو شنیدم . باید سیاست خودمو پیش خواهرام همچنان حفظ می کردم . تا اونجایی که می تونستم بایستی که زیرش می زدم . غروب که شد دخترا شروع کردن به صحبت با هم . -ببینم پریزاد بر نامه امشبمون چیه ؟ -میگم پریسا رو هم با خودمون ببریم . میای با هامون دیگه خیلی خوش می گذره . اتفاقا پسرای خوبی هستند . کیوان هم خیلی دلش می خواد با تو باشه . حالا دلیل نمیشه که ما به به این دوستیها شکل دیگه ای بدیم . این خود ما هستیم که مدام می خوایم بی جنبه بازی در بیاریم و از این دوستی ها توقعات دیگه ای داریم . این پریزادهم عجب مار مولکی بود . با این که می دونست پسرا هر سه تاشون اهل سکس و بر نامه اند و ما سه تا هم از دم تیغ و کیر حداقل یکی از اونا گذشتیم و رد شدیم بازم طوری حرف می زد که ما مقرب در گاهانی باشیم که در میان گناه تقوا رو انتخاب کردیم . -دخترا از من بیاین پایین . من امشب با مهدیس قرار دارم . مث شمانیستم که برم دیسکو و تفریح با غریبه ها .. پریزاد خونش به جوش اومده بود . رفت یه چیزی بگه پریناز جلو دهنشو گرفت . متوجه شدم که کمی تند رفتم و هر لحظه ممکنه روی اونا رو به خودم باز کنم. به بحثمون ادامه ندادیم . دقایقی بعد که با خودم تنها بودم کیوان برام زنگ زد .. - شنیدم خیلی ناراحتی .. -ببینم مگه تو قرار نبود در مورد خودمون با کسی حرفی نزنی ؟ این به جای خود . من کی گفتم که شش نفری میرم بیرون که شما دارین واسه خودتون بر نامه ردیف می کنین . من دو نفره شو هم با هات بیرون نمیام . خیلی نامردی .. تازه من که سیرت نمی کنم .. برو دنبال یه نفر یا چند نفر که سیرت کنه .. دیگه ادامه ندادم . پس از خدا حافظی با اون حس کردم که باید بر خورد تند تری باهاش می کردم ولی در مورد دو تا خواهرام فکر می کردم که نباید با هاشون تند رفتار می کردم . اونا هم همون حس و هوسی رو داشتن که من داشتم . دکلته صورتی رو که مهدیس در اختیارم گذاشته بود تنم کردم . خیلی دلم می خواست همین جوری می رفتم بیرون نمی خواستم باعث تعجب خواهران فضولم شم . همون جوری که که مهدیس از مهیار گفته بود که خیلی دوست داره که اون زیر شورت وسوتین نداشته باشم عمل کردم . هنوزم از کار خودم سر در نمی آوردم . این بار خیلی راحت تر با مسئله کنار میومدم . قسمت پایین دکلته ام یه حالت تونلی و طاقی داشت یه مدلی که قسمت بالای اون یه قسمت از کونمو با قسمتای پایین ترشو نشون می داد .قسمت جلوش خلاف پشت که خیلی کوتاه و بالا بود و نصف کونو کاملا نشون می داد بلند تروپایین تر بود و تا زیر زانو می رسید و یه چین قشنگی هم داشت . طوری که مردا رو به هیجان مینداخت . باید یه چند تایی از اینارو می خریدم و با خودم می بردم . خیلی دلم می خواست همین جوری راحت می رفتم این چند متر فاصله رو تا اتاق مهدیس طی می کردم . انگاری دیگه بی خیال بودم از این که دیگران منو با این پوشش راحت و فانتزی ببینند . اما بیشتر دوست داشتم حسرت مچ به گیری رو به دل خواهرام بذارم که تا دیگه هستن تو کارام دخالت نکنن . وقتی رسیدم اونجا هنوز جیمی نیومده بود . مانتومو که در آوردم مهدیس از خوشحالی جیغی کشید و گفت واوووووووووو چه خوشگل شدی .. چه ناز شدی .. اتفاقا خودشم رفته بود یکی از همونا رو واسه خودش خریده واسه جیمی جونش پوشیده بود . -اگه مهیار تو رو این جوری ببینه بعید بدونم که راضی شه منو به عنوان زنش بر گردونه ایرون .. شاید تو رو از مهران جونت بدزده . -یه خورده خجالتم میاد -جون من این قدر ناز نکن . شی میل ها دیگه باید خجالت تو رو ریخته باشن . -خوش به حالت مهدیس -واسه چی ؟ چون دارم با جیمی میرم بیرون و مهیار رو دور می زنم ؟. من و اون خودمون این جوری راضی هستیم و توافق داریم . تازه شاید یه مدت که بگذره خودمونو قانع کنیم که سکس ضربدری هم داشته باشیم . ولی تو هم که داری مهران جونتو دور می زنی . تازه بدون این که اون تو رو دور زده باشه . -نه مهدیس اینا نیست . خیلی دلم می خواست دور از چش خواهرام راحت دور می زدم . -نگران نباش این چند روز دیگه ای رو هم که اینجا هستیم از این کارا می کنیم همه چی ردیف میشه . تو داری به خودت سخت می گیری . اون بیچاره ها از همون اولش خاکی و یکدست بودن . دیدی که چه حالی داره تن به کیر دیگه ای سپردن . دل به دریا بزن و برو جلو .. تا یه حدی که بدونی می تونی برگردی برو جلو .. مهیار وارد شد . اون که دیگه خودشو راحت کرده بود . با یه زیر پیراهن رکابی و یه شلوارک . انگاری که اینجا کنار در یا باشه ..هم سختم بود و هم خنده ام گرفته بود .. با هم دست دادیم و صورتمو بوسید . -بینم مهیار خجالت می کشی پیش من محکم تر ببوسیش . ؟ .. بازم صورتم سرخ شده بود . چطور می تونستم خودمو بذارم در اختیار مردی که هنوز حرف زدن با اون هم برام سخت بود .. هنوز بلد نبودم چه جوری با حرفای الکی وقت بگذرونم تا بتونم خودمو با شرایط محیط وفق بدم . لحظاتی بعد جیمی وارد شد . خیلی زیبا تر از عکسش نشون می داد . یک مرد قد بلند سفید روی انگلیسی با چشا یی آبی صورتی درشت و مردونه موی سر بور, بدون ریش و سبیل ..با مهیار دست داد اول صورت مهدیسو بوسید و بعد لباشو گذاشت رو صورتم . حرارت لباش و مکثی که رو صورتم داشت نشون می داد که گلوی اونم پیش من گیر کرده ولی من اصلا در این کارا حرفه ای نبودم . با این که طرف هم مثل من بود ولی من هنوز حس می کردم در ایرانم و باید خیلی مراقب کارام باشم . جیمی چند بار نگاهشو به نگاهم دوخته بود و من هر بار زود تر از اون رومو بر می گردوندم .بهش پشت نمی کردم که یه وقتی نصف کونمو که حالت طاقی پیدا کرده بود ببینه . ولی فکر کنم دزدکی یه نگاهی انداخت . بالاخره مهدیس و جیمی رفتند و من مهیار تنها شدیم .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۲۹من و مهیار برای ثانیه هایی به هم نگاه می کردیم . من مات مونده بودم . تعجب می کردم که اصلا واسه چی اینجام . باز هم با باوری دیگه جنگیده بودم . به این که بخوام در لذت بردن و خیانت کردن هم متعلق به یکی باشم ولی این طور نشد کیوان خودش نخواست . .. دو تایی مون ایستاده بودیم و به هم نگاه می کردیم . می دونستم که اون بیشتر شهامت اینو داره که سکوتو بشکنه . یه حالت صورتی نمایی گرفته بودم ..انگار این رنگ به تمام بدنم سایه مینداخت . پشت چشام . گونه هام و دکلته منم که به این رنگ بود .. جلوش بلند تر از پشتش بود و پشتش که نیمی از کونمو به شکل تونلی بر هنه نشون می داد . مهیار خوب درکم کرده بود و خوب وارد بود که سر صحبتو چه جوری باز کنه و اون جو رو در هم بشکنه . -می دونم پریسا جون برات خیلی سخته .. این که خودت رو با این شرایط جدید وفق بدی .. سختی اون همون بار اوله .. البته اگه همسرت همراه تو و با تو همراه باشه میشه خیلی از این مشکلاتو حل کرد ولی حالا کمی مشکل تره . راستش من خیلی زود شیطونی رو شروع کردم .. و بعد حس کردم که نباید خود خواه باشم . مهدیسو با خودم همراه کردم . اون سختش بود .. اولش می گفت که ازدواج کرده تا خودشو متعلق و متعهد به یک مرد بدونه .. -منم بهش گفتم کسی در این تعهد شکی نداره . تو می تونی مادر بچه هام باشی . با من زیر یه سقف زندگی کنی ..شریک من در خیلی از کارا باشی .. ولی در لذت بردن و بهره مند شدن از بعضی تفریحات نمیشه پای بند یک سری از مسائل و تابو ها بود .. می تونیم با هم به غروب خورشید نگاه کنیم و عشق و در کنار هم بودن و برای هم بودنو تجربه کنیم ولی وقتی نیازی به این حس کردیم که برای تنوع جنسی با یکی دیگه باشیم چه اشکالی داره این کارو انجام بدیم . اون جوری دیگه هیچ فاصله ای بین ما نیست . نیازی نیست که به هم دروغ بگیم . می تونیم با هم صمیمی تر شیم .. هرچند منم تا یکی دو بار اول سختم بود که اونو با دیگران حسش کنم . تا اون جایی که تونستیم و شاید جز یکی دوبار اونم از رو ناچاری , پیش نیومده در مورد جزئیات کار و سکس با دیگری , حرفی به میون بیاریم .. نباید این قدر به خودمون سخت بگیریم . مرکز لذت و هوس ما می خواد برای دقایقی در اختیار یکی دیگه باشه .. باید باور های خودمونو بشکنیم .. باید این فاصله ها رو بشکنیم . چرا من نباید مثلابا همسر صاحب این هتل سکس کنم و یا اون اگه ازم خوشش اومد و اگه خواست نتونه بهم پیشنهاد بده . ولی زن و شوهر باید تمام این مسائلو با هم در میون بذارن . نسبت به هم صادق و یکرنگ باشن . حرفاش منو جادو کرده بود . رامم کرده بود . می دونستم مهران این جوری نیست . اون نمی تونه خودشو قانع کنه که دو تایی مون خودمونو وارد سکس آزاد بکنیم ولی شریک درد و غم هم باشیم و زیر یک سقف زندگی کنیم . تازه بعید می دونستم که به غیر از من بتونه با زن دیگه ای باشه چه برسه به این که اجازه بده که من با یکی دیگه باشم . -پس برای چی در مورد جیمی و این که با مهدیس باشه کمی سختگیری کردی . .. در جا به ذهنم رسید که سوال خوبی نکردم چون جوابش یادم اومد . به خاطر من بود و این که می خواست با من باشه و از زنش کمک می خواست . .. دستاشو گذاشت رو شونه هام . شونه هام تقریبا لخت بود فقط یکی از سرشونه هام رو بازوم افتاده که که با لمس دست مهیار اونم یه حرکت رو به پایین داشته کمر و پشت گردنم بر هنه تر از قبل شد . -به خاطر تو .. به خاطر این که می خواستم تو رو واسم جور کنه .. از این همه گستاخی اون شگفت زده بودم . چقدر راحت حرف می زد .کف دستشو گذاشته بود بین سینه ها و گردنم . هنوز باید پیراهنو پایین تر می کشید تا سینه ها مو بندازه بیرون .. ولی اون با لمس زیر گردنم وسوسه ام کرده بود . سست شده بودم . هنوز جاهای خیلی حساس ترش مونده بود. ولی از همین حالا ش لبامو گاز می گرفتم .. شاید واسه این بود که بی هیچ استرس و واهمه ای بازم می رفتم به استقبال لذت دیگه ای . همون جوری که اون می گفت .. یک مرد و یک زن .. این نیازشونه که اونا رو به هم پیوند میده .. نیاز های لحظه ای رو میشه به اشتراک گذاشت . هر دو مون می خواستیم . گرمای صورتشو احساس می کردم . هیشکدوم دوست نداشتیم حرکت کنیم . انگاری دلمون نمی خواست که حالتمون به هم بخوره . سر شونه هامو بازم داد پایین تر .. -آخخخخخخخخخخ پریسا پریسا .. با این پیرهنت منو کشتی .. باسن برجسته و زیبایی داری . قشنگ ترین باسنی که تا به حال دیدم . تو و مهدیس با هم این دکلته رو پوشیدین .. ولی نمی دونم چرا تو منو بی اندازه تحریکم کردی -نمی دونم چش چرون . شاید واسه این که خودت رو قانع کردی که زنت امشب مال جیمیه .. -و زن مهران مال من .. یه لحظه بدنم لرزید . دوست نداشتم به یاد بیارم که همسری دارم که نمی دونه و بهم وفا داره .. همین چند روزه که شرایط من این جوریه .. باید خودمو با این شرایط وفق می دادم . بعد از این که پیراهنمو تا اونجایی پایین کشید که سینه هامو بندازه توی دید, دستشو به پشتم رسوند . رفت سمت باسنم . -آههههههههه پریسا .. عزیزم . چقدر دلم می خواست چنگش می گرفتم وقتی که اونو بهم نشونش دادی . می خواستم چشای جیمی رو از کاسه در آرم . زنم مهدیس برات کم بود که به کون دوست دختر من زل زدی ؟ .. مهیار دیگه بی پروا تر از قبل و خودمونی تر هم شده بود وقتی که واژه باسن رو به کون تبدیل کرده بود .وقتی که هنوز هیچی نشده منو دوست دخترخودش تصور می کرد . . دستاشو رو کونم گذاشته و آروم آروم دو تا برش کونمو چنگش می گرفت . هیچ عجله ای نداشت برای این که لباسمو در آره . منم عجله ای نداشتم که به این زودیها لختم کنه . چون می دونستم در این شب زیبا و رویایی تا صبح درآغوش اونم . پس بذار داغی لحظه ها رو بیشتر احساس کنم . و موندن در هر قسمت برام طولانی تر و شیرین تر و پر هیجان تر شه .. دو تا قاچ کونمو که چنگش می گرفت چند تا انگشتشو به کسم می چسیوند و ول می کرد .. همین کاراش طوری حشریم کرده بود که بی اختیار همون سر پا خودمو بهش چسبوندم و لباشو گاز گرفتم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۳۰پیراهن زیرشو از سرش بیرون کشیدم .. دستاش همچنان در حال چنگ انداختن به دو طرف باسنم بود . منم بیکار ننشستم و دستمو به سمت کیرش دراز کردم . به طرف نقطه حساس مردان . اگه آقایون این یه نقطه رو هم نداشتنن چیکارمی خواستن بکنن . با یه دست می خواستم شورتشو بکشم پایین نئونستم . دستمو از داخل همون شورت رسوندم به کیرش .. یه نگام به صورت و چشای مهیار بود . دستای اونو که رو کونم بود شل کرده بودم .. دیگه حسی نداشت .. . لباشو از هوس گاز می گرفت و باز و بسته می کرد .. دیگه نتونست و نمی تونست وایسه .. -بیا بریم .. بریم بریم روی تخت دراز بکشیم .. -چیه آقای من شل شدی .. پیرهن منو هم از سرم در آورد ..تا رفتیم روی تخت خیلی آروم شورتشو از پاش کشیدم پایین . خیلی از این حرکت لذت می برد . نمی دونم چرا ولی یه هیجان عجیبی بهش دست داده بود .. شاید دست یافتن به منو سخت می دونست و به نظرش کار مهمی میومد که شورتشو کشیده بودم پایین . -حالا اگه اجازه میدی من دیگه باید برم -چیییییییییی ؟ شوخیت گرفته پریسا .. -آخه مهدیس گفته که تا همین یه خورده که باهاش ور رفتی اون دیگه ردیف ردیفه .. -می کشمش .. می کشمش .. -یه وقتی منو نکشی .. -مگه میذارم بری . -جراتشو نداری .. چیکار می خوای بکنی .. -میرم الان هر چی از این جواهرات مهدیس این دور و براست تقدیم تو می کنم . -ای بابا نترکی . از کیسه خلیفه بذل و بخشش می کنی ؟ -اصلا قولشو میدم یه چیزی به دلخواه خودت برات بگیرم .. دیگه شوخی رو گذاشتم کنار .. دیدم بیچاره گردنش یه وری شده و بد جوری به دست و پا افتاده . این اون چیزی نبود که تا این حدشو خواسته باشم . زن بیشتر حال می کنه که مردشو قدرتمند ببینه هر چند با اون فتنه گریهاش قدرت اصلی در دست اونه . پاهامو باز کرده گذاشتم کسمو لیسش بزنه .. بازم سر و کله افکار مزاحم در حال پیدا شدن بود . باید با این افکار می جنگیدم . نه کیوان ..نه مهران .. فقط مهیار.. حالا دیگه نوبت اون بود که با بدنش بهم لذت بده .. کسمو رو دهنش حرکت می دادم تا چوچوله ها و لبه های کسم اون جوری که دلم می خواد تحریک شه .. مهیار هم خوب می دونست چه جوری بزنه به نقاط حساس .. با دو تا شستش گوشه های پا و کشاله های رونمو به دو طرف طوری آروم می کشید که صدای هوسمو در آورده بود .. -آخخخخخخخخ آخخخخخخخ ادامه بده .. همین خوبه .. کسمو هم میکش می زد هم زبون .. .. دستاش اون پایین مشغول بود و من دیگه مجبور شدم با سینه هام بازی کنم . -اووووووووووههههههه مهیار بخورششششش همین خوبه .. از سستی دیگه حالشو هم نداشتم که کسمو رو دهنش بجنبونم . واسه این که لحظات بیشتری رو با میک زدن کسم مشغول باشه دستامو گذاشتم پشت سر و رو شونه هاش .. خیلی آروم رو بدنش حرکت می دادم . حرکت لباش روی کسم نشون می داد که چقدر از این حرکت من خوشش اومده .. می تونست با زیاد کردن سرعت میک زدن ارگاسمم کنه . چون من از این نقطه و این حالت خیلی لذت می بردم ولی در اون لحظات دلم می خواست که اون کیرشو بکنه توی کسم .. صدای بر خورد بدنش با بدن خودمو بشنوم . سرمو بالا بگیرم و ببینم که کیرش چه جوری میاد بیرون و دوباره میره توی کسم . کیرش حرف نداشت . کلفتی و سفتی اون عالی بود ولی زیاد بلند نبود . مهم همون سفتی و کلفت بودنش بود .. باید می دیدم و حس می کردم که تا چه حد می تونه راضیم کنه سر حالم کنه .. -مهیااااااارررررر -جوووووووووون -من کیررررررررررررمی خوام .. زود بااااشششش کسسسسسسسم کسسسسسسسسم منتظره .. -ای به چشم .. اگه دیدی تا حالا صبر کردم به خاطر تو بوده که گفتم راضی تر شی . می خواستم بازم اذیتش کنم و سر به سرش بذارم که دلم نیومد . -پریسا می تونی بگیریش ؟ -تو می تونی بزنی به هدف ؟ کلفتی کیرشو وسط شکاف بیرونی کسم حس می کردم که یواش یواش همه اون قسمتا رو پر کرده بود . حرارتی که ازش خوشم میومد .. یه آتیشی که هر وقت منو می سوزوند هم دلم می خواست ادامه داشته باشه و هم این که منو برسونه به اون قسمتهای اوج و در یه سرازیری برسم به اولش .. و بازم یک شروع دیگه . کیرشو به صورت قدی گذاشته بود روی کسم .. تنه کیرشوبه صورت عمود تا اونجایی که درازای کسمو پوشش می داد قرار داده بود روش ..و اون لحظه ای که می خواست کیرشو از سر بکنه توی کسم مثل یه آدمی ایستاده که داره نعظیم می کنه و سرشو خم می کنه یه حرکت رو به پایینی به سرش داد و کیرشوتا عمق بیشتری فرستاد توی کسم -آخخخخخخ پسر .. این چه فنی بود که زدی .. وسط کیرشو هم به قسمت بالای کسم مالوند و تا ته کیرشو کرد توی کسم .. -نههههههه ..مهیار .. همین اول که منو داغم کردی .. -تو از چند روز قبل تا حالا داغم کردی .. چقدر تنگه کست .. کیرم خیلی سفت می کشه .. -آره عزیزم . حسش می کنم . تنگی کس من کلفتی کیرت رو حس می کنه .. جووون -خوشت میاد عزیزم ؟ -تو چی -فراوون .. بیشتر, از این خوشم میاد که تونستم یه زن شوهر دار رو راضیش کنم که دست از کله شقی هاش بر داره .. .. بازم داشت اعصابم می ریخت به هم . من اصلا دوست نداشتم که به یادم بیاره که من یک زن متاهلم . خودمو آزاد فرض می کردم . حداقل در این لحظاتی که زیر کیر مرد دیگه ای بودم نمی خواستم به قید و بند ها فکر کنم و حداقل حداقل این که دوست داشتم تا چند روز دیگه رو آزاد باشم ولی نه بهتر بود با مهیار مدارا کنم اون که اینو نمی دونست .. رو من خم شده بود . داشت به سینه هام نگاه می کرد .. -نهههههههه بی نظیره .. سفت و بدون کبودی شدید .. و فقط همون نوکش قهوه ایه .. -چیه مهیار فقط به درد نگاه کردن می خوره ؟ -خودم می خورمش .. -نههههههه حریص .. بچه بد .. دیوونه .. مگه تا حالا سینه نخوردی .. نوک سینه مو گذاشته بود توی دهنش و کیرشو هم از اون زیر به سرعت فرو می کرد توی کسم و می کشید بیرون .. . توان حرف زدنو ازم گرفته بود ....... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۳۱-اووووووهههههههه کسسسسسسم کسسسسسسم دیوونه دیوونه مگه تو زن نداری -چرا چرا ولی تو رو که ندارم -حالا که داری . پس این چیه .. برای همیشه برای وقتای بیشتر ... -مهیار کیرت رو می خوام . می خوام که تند تر بکنی منو . تند تر .. تند تر بهم رحم نکن .. زود باش .. امونم نده . ببین چی به روزم آوردی ؟ پریسا این جور افتاده زیر کیر تو .. -نههههه نهههههه عزیزم .. تو چی به سر مهیار آوردی . از خودت بپرس پریسا .. کیر من اسیر توشده .. الان زندونی کس تو شده .. اگه نمیومدی . اگه نمی خواستی من دیوونه می شدم -حالا شم دیوونه ای .. زود باش .. تو که خودت رو اسیر من می دونی باید به حرفم گوش بدی .. تند تر .. زود باش مهیار.. -اووووخخخخخخ پریسا عزیزم عشق من ... -دیگه از این خالی بندی ها نکن . که من عشق تو نیستم . عشق تو الان داره زیر کیر یه مرد دیگه دست و پا می زنه . جیمی داره زن تو رو می کنه . بذار بکنه . می خوام تا ابد اونو بکنه . منم تا ابد پیش تو باشم .. -منو دیگه به یاد هندوستان ننداز دیگه .. اون وقت شوهرم چی ؟ اون باید بیاد بیاد هوا رو بکنه ؟ .. مهیار تمام تنمو زیر پوشش عشقبازی خودش قرار داده بود .. چنگ می زد میک می زد .. لیس و زبون می زد .. دستامو به نوبت می گرفت میون دستای خودش و اونا رو از نوک تا به بالا مالششون می داد و بعد نوک انگشتامو می ذاشت توی دهنش و تا قسمت بازو پیش می رفت -آخخخخخخخ نههههههه نکن .. نکن .. دستمو می بردم بالا می دونست باید زیر بغل منو هم لیس بزنه .. کیرش که دیگه از جون مایه گذاشته بود .. نمی دونم چیکار کرده بود که حالا دیگه مقاومتش زیاد تر شده و آبش نمیومد . بهتر .. فعلا زود بود .. -اووووووخخخخخخ بگو عزیزم .. مهیار جونم چی حس می کنی . چی می خوای . اگه خوشت میاد بگو تا منم لذت ببرم . تا منم از این لحظه های داغ با هم بودن استقاده کنم .. -مگه از کیر داغ و سوزان من حس نمی کنی که چقدر دارم باهات حال می کنم .. چشای خمار مهیار هوسمو خیلی بیشتر می کرد . دوست داشتم منو گازم بگیره و تا می تونه میکم بزنه . اووووهههههه نه اگه کبود می شدم و همین کبودی رو با خودم به ایران می بردم . این خیلی بد می شد .. حالا یه تکنیک دیگه رو با دو تا دستاش روی کسم اعمال کرد .. قسمت بالای کسو با دو طرف دستاش به طرف وسط جمع کرده ولشون می کرد .. یواش یواش با سرعت بیشتری این کار رو می کرد . وقتی به چشای خمارم نگاه می کرد و متوجه می شد که چقدر لذت می برم بیشتر و با نرمی خاصی این کا ررو انجام می داد . ..-جووووووون کسسسسسسم .کسسسسسسم . می خوام . همینو به همین صورت . بدش به من .. زود باش . -مال توست پریسا .. مال خودته .. چقدر دلم می خواست لبامو می بوسید . بازم رفته بودم به احساس شیرین گناه . لذت و فراموشی و خماری .. باید اون دست و اون بدنی رو که داشت لمسم می کرد یک آشنا تصور می کردم تا از اون لذت بیشتری ببرم . نوک انگشت تا بالای بازومو که می لیسید هیچ حس و نایی دیگه نداشتم ازش می خواستم که خیلی آروم سانتی متر به سانتی متر میکشون بزنه ولش کنه .. سرمو به عقب خم کردم تا زیر گلومو ببوسه .-اووووووووف خیلی داغ شدم .. اووووووهههههه کسسسسسسم کسسسسسسم همین جور با کیرت اونو بخارون .. بخارونش .. همه جام خارش گرفته .. وقتی لباشو گذاشت رو لبام این بار دیگه سختم نبود که منو ببوسه .. رفتم کمکش .. یه دستمو چسبوندم به صورت قشنگش و اونو بیشتر به سمت لبام کشوندم تا تماس بیشتری باهاش داشته باشه .. -دوستت دارم پریسا -منم همین طور .. با هر ضربه کیرش یه حرکت به خواب نزدیک تر می شدم . -داره ازم می ریزه .. منو ول نکن .. کند نشو .. تند تر .. نوازشم کن .. سینه هامو .. موهای سرمو .. با همه جام بازی کن .. دیگه از فریاد کشیدن باکی نداشتم . من بودم و اون . دنیایی از گناه و لذت .. فریاد هایی که اگه در این سر زمین بیگانه کسی هم اونا رو می شنید عین خیالم نبود . -پریسا .. ملکه من .. من تسلیمم . تسلیمم . .. معلوم نبود اون چی رو تسلیمه .. شاید داشت به این اشاره می کرد که من کیرشو داخل کسم قفل کردم .. حرکات موجی شکل هوس کارشو شروع کرده بود .. مهیار با دستای خودش که رو شکم و سینه هام می گردوند این موج رو هم هدایت می کرد و پشتش امواج هوس دیگه ای تولید می کرد . -خالی کردم ..کارت رو کردی پسر وووووویییییی تموم تنم داره می لرزه . .. خوشم اومد حالا آبتو بریز توی کسم .. بریز . تا نریزی کامل نمیشه .. خواهش می کنم .. -به روی چشم .. پریس خوشگله .. نازت رو بخورم .. ووووووییییییی دستت درد نکنه جیمی .. -اوووووووفففففف چی داری میگی .. با دو تا دستام دو تا گوشای مهیار رو تا اونجایی که می تونستم و زورشو داشتم کشیدم -نهههههههه پریسا داری چیکار می کنی گوشام کنده شد .. من الان دارم با تو حال می کنم و بهت لذت یدم اون وقت تو همش از جیمی که رو کس زنت سواره و زنت که زیر کیر یکی دیگه خوابیده تعربف می کنی ؟ اگه من خودم رضایت نمی دادم الان کجا می تونستی منو بکنی ؟ چقدر از این حالت که مرد ارو به وقت انزال محکم نگه داشته باشم که در یه حالت ایستایی کیر, آبشونو توی کسم خالی کنند خوشم میومد و میاد . همین کارو هم با مهیار کردم . دستامو دور کمرش حلقه زدم و محکم اونو به خودم چسبوندم .. نتونست حرکت خاصی رو با کیرش انجام بده ولی اون کیرشو همون جوری که من دوست داشتم ول کرد .. آخخخخخ با جهش آب کیری که آبشو می ریخت توی کسم حس می کردم یه نوری چشا و دلمو روشن کرده .. هووووووووفففففف .. چقدر لذت داره بهم آرامش میده .. مهیار چقدر این آب کیرت زیاده ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۳۲در یه حالتی بودم بین زمین و آسمون .. دستشو گذاشت زیر کمرم وبعدش منو به حالت قمبلی کامل در آورد . کونمو از وسط باز ترش کرد . این واسم نقشه ها داشت . انگشتشو گذاشت رو سوراخ کونم .. -نکن نکن .. دردم می گیره .. مهیار نکن .. ولی با این حال پاهامو به دو طرف باز ترش کرده یه استیل سگی تری به خودم گرفتم . پاهامو ستون قرار داده تا اون بهتر بتونه سوراخ کونمو لیسش بزنه . آخه زبونشو خیلی آروم رو سوراخ کونم می کشید . بعد لبای گرد کرده و غنچه شده شو حس می کردم که رو سوراخ کونم قرار گرفته و می خواد به زورم که شده میکش بزنه . ولی مگه میشه سوراخ کونو در حالت قمبلی میکش زد ؟ مگر این که طرف در یه حالت طاقباز کونشو رو به دهن مرد بگیره اونم در اون شرایط بازم سخته که بشه لبه های سوراخ کونو توی دهن جا داد .. ولی فقط همینو حس می کردم که خیلی خوشم میاد و لذت می برم . -اوووووووووووهههههههه من فدای اون سوراخ کونت بشم عزیزم . عشق من .. چقدر حالی به حالی شد .. یکی دوبار یه صداو بادی از مقعدم خارج شد که رفت به سمت دهن و صورت مهیار که خجالت کشیدم . -عزیزم دست خودم نیست این جوری که نشستم باد میره توی سوراخ کونم .. -هرچی هست واسم نسیم روحپروره . از این باد و صدا لذت می برم . خلاصه با این حرفاش تونست بیشتر دلمو به دست بیاره و بتونه منت منو بکشه که بهش اجازه بدم کونمو بکنه .. کیرش کلفت تر و بلند تر و تیز تر از شمشیر بود و در عوض صاف هم بود . -مهیار عزیزم یواش .. بیشتر از چهار سانت نشه .. -حالا اگه پنج سانت شد ایراد داره ؟ من که اینجا متر و خط کش با خودم نیاوردم . -اوووووووههههههه پسر بد جنس نشو دیگه وووووووووییییییی وااااااااایییییییی .. پاره ام کردی .. جرم دادی بکش بیرون .. قلبم داره در میاد .. ولی اون دستشو گذاشته بود زیر شکمم و در حالی که پهلومو اسیر دستش کرده بود یه فشار دیگه ای به کیرش آورد تا اونو بیشتر فرستاد توی کونم. سوراخ کونم به سختی باز می شد ولی حس کردم چند سانتی از کیرش بالاخره جاشو توی کونم باز کرده .. با دستاش کمرمو می مالوند .. دوست داشت حواسم بره جاهای دیگه و نق نزنم .. ولی درد منو دیوونه کرده بود . با دستاش کسمو مالش می داد . آبای کیر ش هنوز از کسم در حال خالی شدن بود .. -آههههههههه مهیار .. چقدر درشته .. -مال تو مال تو عزیز دلم . بگیر .. حال کن .. -یادم نیار خوشم میاد کیرت و کلفتی اونو حس می کنم ولی به شرطی که زیاد تکونش ندی . -این جوری که به من حال نمیده .. -قبوله چند تا بزن و ولم کن .. -باشه خیلی داغ شده -تو که ده دقیقه نمیشه آبتو خالی کردی توی کسم -باشه .. مگه شقی کیرمو حس نمی کنی . کونت طوری قفلش کرده که راه فرار نداره . -می خوای آزادت کنم بگو -نههههههههه نههههههههه کونتو کنار نکش .. گذاشتم دقیقه ای رو اون جوری که می خواد با من حال کنه ولی خودم در عین تا حدودی حال کردن , خیلی عذاب کشیدم . . داغی و چسبندگی خاصی رو توی کونم حس می کردم . ثابت بودن کیر مهیار داخل کونم سبب شده بود که در لحظه ای که داره توی کونم خیس می کنه فکر کنم که داره یه حرکت معمولی انجام میده . کیرشو کشبد بیرون . حرکت و خروج منی از کونم همراه با یه گرمای خاصی بود که انگار نسیم ملایمی هم در همون لحظه وزیدن گرفته . بعد از اونم ول کنم نبود . -آقا خوشگله بالاخره اجازه داریم که امشبه رو بخوابیم . -نمی دونم شاید جیمی به زنم فرصت چش رو چش گذاشتن نده . -چه ربطی به من و تو داره . ما باید غصه خودمونو بخوریم . دیگه نفهمیدم چی شد . فقط صبح وقتی بیدار شدم که آفتاب در اومده بود . -من باید برم . خواهرام تعجب می کنن که چرا این قدر دیر کردم . -باور کن اونا خودشونم دارن حال می کنن -شاید حق با تو باشه . اما من باید سیاستمو حفظ کنم . -چه به درد می خوره . این جوری نه تنها از دیگران فرار می کنی بلکه از خودت هم در حال فراری . حق با اون بود ولی دوست نداشتم بگم که درست میگی . رفتم خونه یا همون سوئیت خودمون . .. معلوم نبود خواهرام کجان . زود تر از اونا رسیده بودم. واقعا عجب استراحت و تفریحی داشتیم . خونه خودمون بیشتر می خوابیدیم . تا رفتم چش رو هم بذارم دیدم در می زنن . -وااااااییییی چه خوشگل شدی مهدیس .. ببینم تو خواب نداری ؟ بهت خوش گذشت ؟ -بد نبود .. ولی اون جوری که دوست داشتم شب تا صبح یه ضرب منو بکنه نبود . ولی اصلا سیر نشدم . با این که خیلی بیشتر از اینا دلم می خواست ولی تا حالا این جوری حال نکرده بودم . خیلی حال داد . همش از تو می گفت . می گفت پاریسا ..پاریسا .. انگاری عاشقت شده .. -بس کن مهدیس .. شوهرت رو واسه ما جورش کردی کافی نبود حالا می خوای یه مرد اجنبی رو واسمون جورش کنی؟ . .. مهدیس یه دستی به لاپاش زد و گفت اینی که اینجا هست دیگه اجنبی و غیر اجنبی نداره ولی دستم به دامنت اون یه ویلای خیلی بزرگ با کلی تجهیزات در اطراف یا خود پاتایا داره . به یه شرط راضی شده که دو روزی رو بریم اونجا بگردیم که تو هم با ما باشی . -حتما باید بهش حال هم بدم . -بیچاره چیزی نگفت . تو همش از این بر داشتها می کنی . من و مهیار دفعه قبل یه بار رفتیم اونجا ولی یه ساعت بیشتر نموندیم . باغ بهشته .. خیلی حال میده . حتی اون فضا این قدر قشنگه که اگه عزرائیل بخواد بیاد اونجا جون آدمو بگیره اصلا جای نگرانی نیست . -من نمی تونم خواهرامو تنها بذارم .. یه چند ساعتو می تونم دور از اونا باشم ولی دوروزو نه ...-اگه جیمی قبول کنه که خواهرات بیان تو موافقی ؟ -مگه میشه تو یه چیزی رو بخوای و به دستش نیاری .. انگاری کیر جیمی بهت ساخته . آب رفته زیر پوستت..-اینو شوهرمم بهم گفته .. -حسودیش نشد که زنش زیر کیر یه مرد دیگه حال کرده ؟ -اونو دیگه خودش می دونه .. خودش رضایت داده ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۳۳-نمی دونم چی بگم و چیکار کنم . خواهرام که هستن دست و بالم خیلی بسته ..ولی اگه جیمی بخواد نظر خاصی راجع به من داشته باشه من اصلا نمی تونم برم طرفش . هم خواهرام هستند و هم از مهیار خجالت می کشم و هم از خودم . آخه نمی خوام اون فکر کنه که من یک زن هر جایی ام و خودمم نمی خوام این احساسو داشته باشم . مهدیس خودشو انداخت بغلم و گفت عزیزم عشق من کی این حرفو زده ؟ .. الان من خودم مگه با خیلی ها نیستم ؟ اون یعنی شوهرم عقیده بدی راجع به من نداره . این قدر به خودت سخت نگیر . مگه ما داریم به خاطر دیگران زندگی می کنیم ؟ سعی کن برای خودت به خاطر خودت زندگی کنی ....... بعضی حرفا خیلی ساده هست ولی گاهی اثراتش بی اندازه قویه . می دونستم که من بازم برای دیگران زندگی خواهم کرد و نمیشه . آدم باید هوای شوهر و بچه و اطرافیانشو داشته باشه . پیش همه که نمی تونی بگی داری تابو شکنی می کنی ولی در اون لحظه این حرف مهدیس در من تاثیر زیادی داشت . -ببین مهدیس من با خواهرام حرف می زنم اونا حتما دلشون می خواد که با من بیان . اگرم نخواستن بیان خودشون می دونن .. فقط به جیمی بگو که من تنها نیستم . -باشه ولی فکر کنم اون موافقت کنه .. -چرا ؟ -اون تو رو می خواد . از حرکاتش مشخص بود . اون خیلی هوسبازه .. راستش دیشب وقتی که داشت باهام سکس می کرد بهت حسودیم شد . اگه تو رو نمی دید بیشتر بهم حال می داد .. مرض پاریسا گرفته بود .. خنده ام گرفت .. -بهش بگو به همین خیال باشه .. -پریسا من در این مورد چیزی بهش نمیگم . اگه یه وقتی اومد سمت تو خودت یه چیزی بهش بگو .. وقتی موضوع رو با خواهرام در میون گذاشتم اولش یه جوری نگام کردن .. -ببینم یک میلیاردر انگلیسی ازتوو مهدیس و مهیار خواسته که برین ویلاش تا میزبان شما باشه ؟ مگه عاشق جمال شماست ؟ -ببین اون از متانت ما ایرونی ها خوشش اومده ازمون دعوت کرده . حالا اگه دوست نداری نیا .. -شهاب و دامون و کیوان چی .. -دخترا من هنوز معلوم نیست مجوز شما رو گرفته باشم با نه اون وقت از پیش خودتون می خواین مهمون دعوت کنین ؟ تازه کی گفته از کیوان حرف بزنین ؟ اون آدم هیزیه .. پریزاد : مگه اذیتت کرده ؟ -غلط می کنه .. واقعا که بعضی ها عجب آدمایی هستن .. خلاصه جیمی موافقت خودشو اعلام کرد و اون جورایی هم که فکر می کردم سخت نگرفت . یک لیموزین مشکی خیلی شیک هم آورد که همه مون درش جا شدیم . با سرعت عادی یک دو ساعتی رو باید طی می کردیم تا به پاتایا می رسیدیم ولی جیمی که علاقه عجیبی داشت به این که خودش رانندگی کنه از من خواست که کنارش بشینم . راستش می خواستم بگم نه ولی روم نمی شد . آخه از اولین لحظه ای که همو دیده بودیم همش می خواست یه بهونه ای پیدا کنه بهم زل بزنه و با هام حرف بزنه . هر چند بیشتر حرفاشو نمی فهمیدم ولی گاهی هم چند تا کلمه فارسی لا به لای حرفاش تحویلم می داد . بیشترش هم از این می گفت که چقدر خوشگلی .. همه مون لباسای فانتزی و راحتی پوشیده بودیم یه دکلته نرم و نخی .. مال من که به رنگ صورتی بود ولی نه اونی که اون شب قبل از سکس با مهیار تنم کرده بودم . آخه اون نصف کونمو به صورت طاقی که سقفش صورتی باشه نشون می داد و صحیح نبود . این تقریبا همون مدل بود ولی قسمت برهنگی باسنو پوشش می داد .. اون سه تا هم تقریبا طرحی شبیه به لباس منو انتخاب کرده بودند . ساده ولی شیک . پریزاد سبز پسته ای و پریناز آبی آسمانی و مهدیس مشکی رو انتخاب کرده بود .. من راستش با شهاب و دامون یه دو سه تا جمله ای رو رد و بدل کردم و با اونا دست هم دادم ولی میون این سه تا پرروی مزاحم کیوانو تحویل نگرفتم . با این که دیگه به اون خیانت کیوان و این که با راهنمای تایلندی ما بوده اهمیتی نمی دادم ولی اصلا ازش خوشم نمیومد که دیگه با هاش باشم . شاید مهیار خیلی زن باز تر از اون بود ولی همون قدر خالصانه اومد و گفت من اینم . تظاهر نکرد که یک قدیسه و برام یه دنیا ارزش داشت . ... چقدر مناظر بین راه زیبا بود . بیشتر قسمتاش منو به یاد شمال مینداخت . جاده هایی که به شمال ایران منتهی می شدند و در بعضی قسمتا هم که انگار داری بین خود شهر های شمال سفر می کنی . هوای اواخر پاییز در اونجا تقریبا معتدل و تا حدودی گرم بود . جیمی نظرش این بود که بین راه وایسیم . و اون دور و برا و در جنگل نه زیاد انبوه یه صفایی بکنیم و دوری بزنیم .. نمی دونم چرا حس کردم که اون می خواد بیاد سمت من .. یه لحظه مهیار صداش زد و من سریع خودمو رسوندم به نقطه ای که روبرومو می دیدم و از پشت یه حالت بسته داشت .. مگر این که کسی خودشو از اون بالا به من می رسوند .. چقدر طبیعت این جا رو زیبا می دیدم . دوباره رفتم به عالم خودم .. این که چرا من اینجام . آیا اصلا تصورشو می کردم یه روزی بیام اینجا ؟ یه لحظه حس کردم که دستی دور گردنم حلقه شده .. دست جیمی بود . لجم گرفت . چرا اون به خودش اجازه داده همچین کاری بکنه . چرا منو با زنای بد اشتباه گرفته . کف دستشو گذاشته بود رو گردنم و خیلی آروم نوازشم می کرد .. نسیم دلپذیری وزیدن گرفته بود . حس کردم که داره خوشم میاد ولی نمی خواستم که خوشم بیاد . دلم می خواست که اون بدونه من همچین مفت هم نیستم .. لباشو گذاشته بود رو قسمتی از شونه هام که لخت بود .. می خواستم از جام پا شم که مچ دست چپمو گرفت و یه چیزی رو به طرفش نزدیک کرد .. یه جعبه کوچولویی که احتمالا جعبه انگشتر بود .. واووووووو انگشتر طلا با نگینایی که بعدا فهمیدم الماسه .. اون برای من گرفته بود ؟ اونو خودش دستم کرد . به انگشت چهارم دستم می خورد .. خیلی شیک بود .. همزمان با اون دستشو از روی دکلته رسوند به سینه ام و خیلی آروم چنگش می گرفت .. لباشو هم رو لبام قرار داد .. یه دستش رو هم از زیر دکلته رد کرده به شورتم رسونده یود .. با همون چند حرکت اول تونست کاملا خیسش کنه .. خودشو رسوند روبروم .. دکلته منو داد پایین لبشو رو سینه ام قرار داد .. به لحظه نگام افتاد به انگشترم .. من حلقه از دواجمو گذاشته بودم تو کیفم که وقتی دارم با یکی دیگه سکس می کنم حس بدی بهم دست نده .. ولی یهو به یاد اون لحظه ای افتاده بودم که مهران سر عقد داشت حلقه رو می کرد تو دستم .. در همین لحظه حس کردم یکی به سرعت از پشت سر ما رد شد .. از رنگ سبز پسته ای لباس متوجه شدم گه پریزاد ما رو دیده ولی بیشتر به خاطر این که یه لحظه به یاد این افتادم که از یکی دیگه هم انگشتر گرفتم از جام پا شده با وجود حشر شدید از خودم و از دست جیمی فرار کردم ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۳۴چرا من این جوری شده بودم . چرا اون بر خوردو با جیمی داشتم . چرا .. چرا .. اصلا چرا من این جام . هنوز یه هفته نشده .. من یه هفته پیش اون موقع یه آدم دیگه ای بودم . حس می کنم به اندازه سالها تغیبیر کردم . چه طور می تونم چهار پنج روز دیگه بشم همون آدم سابق .. نهههههه .. هرکاری کردم انگشترو از دستم در بیارم نتونستم . خیلی به انگشتم میومد .. اووووووههههه نهههههههه خدایا .. ناراحتی رو در چهره جیمی می دیدم . اون چقدر زود شروع کرده بود . چرا باید این حس رو در مورد من می داشت . خواهرام با بغل دستی خودشون مشغول بودند . ظاهرا یک زن کم داشتیم . کیوان خودشو چسبونه بود به مهدیس .. دامون هم داشت با پریناز ور می رفت و شهاب و مهیار هم به پریزاد چسبیده بودند .. وقتی اونا رو می دیدم که چه جوری با هم گرم گرفته کنار اومدن تعجب می کردم . خب من زبون جیمی رو نمی دونستم . سعی کردم انگشتی رو که جیمی بهش انگشتر زده بود تا می تونم بین انگشتام مخفی نگه داشته باشم تا حداقل در ماشین صحبتش پیش نیاد . هر چند اینا واسه جیمی موردی نداشت ولی این که بقیه بخوان نخ بدن و بگن که من معشوقه و دوست دختر بغل دستی خود هستم حرصمو در می آورد . اصلا من نمی خواستم کسی بفهمه که دارم چیکار می کنم . هر چند که این امکان نداشت .. دلم می خواست زود تر برسیم به مقصد .. ظاهرا قبل از رسیدن به ساحل پاتایا باید یک مسیر فرعی رو در دل سرسبزی های طبیعت در پیش گرفته و خودمونو به ویلا می رسوندیم .. مهیار داشت گزارشا رو می داد .. -دو تا استخر داره .. فاصله اونجا تا نزدیک ترین ساحل میشه یک ربع .. ولی ما چون خودمون ماشین نداریم باید با این جیمی جون بریم . .. پریزاد : آبجی پریسای ما کشتی هاش غرقه .. پریناز : مثل این که به یاد شوهر جونش افتاده و پسر نازش . خیلی دلتنگی می کنه . پریزاد : واسه همینه که اخلاقش عوض شده .. -پریزاد این قدر مار مولک بازی در نیار . هر کی رو نشناسم تو یکی رو که می شناسم .. رنگ و روی پریزاد زرد و سفید شد و خواست چیزی بگه پشیمون شد .. من خودمم از این که اونو میون بقیه بورش کردم ناراحت شدم .. سرمو بر گردوندم عقب و دستمو گذاشتم پشت سرش و صورتشو به خودم نزدیک کرده و اونو که نمی خواست بذاره ببوسمش بوسیدم تا از دلش در آورده باشم .. چرا من باید با اونا مث غریبه ها باشم . در واقع با خودم مث غریبه ها بودم .. مهیار راست می گفت .. عجب وبلایی بود . پول واقعا چه کارا که نمی کنه .. چند تا ساختمون در گوشه و کنار این ویلا بود . دو تا استخر داشت .. اصلا نمی شد حدود این ویلا رو تشخیص داد . با دور نمای جنگلی بسیار زیبا که باید چند کیلومتری رو پایین میومدی تا به فضای مسطحی می رسیدی که می شد گفت جلگه . چند خد متگزار زن تایلندی هم اومدن به استقبال ما .. دو سه تا مرد در فضای سبز سر گرم رسیدگی به گلها و گیاهان و درختان بودند . .. چقدر این فضا بهم آرامش می داد .. فضای درونی ساختمون و اتاقهاش هم خیلی شیک بود و انواع و اقسام دکور و دکور بندی ها رو داشت و آکواریوم ماهی ..مجموعه ای از ماهیانی که شاید عکسشو هم ندیده بودم ...ولی دوست داشتم برم در فضای آزاد بگردم . چند دقیقه ای نشد که دیدم زنا همه شون پیراهن یا دکلته شونو در آورده مردا هم با یه شورتی که کیرشونواون داخل به شکل کیر های زنبور زده و ورم کرده نشون می داد جلوشون ظاهر شده و رفتن به فضای سبز بیرون ساختمون ... ولی عجب ساختمونی بود .. چه تختهای شیکی داشت .. ... زنا اعصاب منو به هم ریخته بودند . این چه طرز لخت شدن بود .. یعنی اون زیر تقریبا چیزی به تن نداشتن . یه شورت نازک با دو خط نخ و یه سوتین نازک تر از اون هم تنشون بود . قالب کونشون درسته مشخص بود . شورتشون یه حالت صلیبی داشت که یه خط نخی در مرز بین کون و کمرشون قرار داشت و یه خط دیگه هم رو چاک کونشون . از جلو هم یه برگچه مانند روی کسشونو پوشش می دادکه بغلا و لبه های کسشون کاملا معلوم بود -دخترا اینا دیگه چیه .. مهدیس : امل بازی در نیار پریسا .. الان توی ساحل پاتایا با این که خیلی ها رعایت می کنن که سکس نکنن ولی گوشه کنارا گاهی می بینی که مشغولن . ما حالا خودمونو راحت کردیم و داریم آزاد می گردیم . این قدر چرا سخت می گیری .این جا همه خودمونی هستیم . فکر کردی این جا ایرانه که یک عمریه مخ ما رو با این مزخرفات پر کردن که نامحرم ما رو نبینه و موی زن اشعه داره و این اشعه تحریک آمیزه .. اگه این جوره پس چرا بازی فوتبال و کشتی و خیلی از ورزشهای دیگه ای که مردا رو نیمه بر هنه نشون میده نشون میدن . من به عنوان یک زن تحریک میشم و اعتراض دارم . ببینم اصلا حرف منو گوش میدن ؟. فوری یک روایت جعل می کنند و میگن تو که یک زنی حق حرف زدن نداری .. بالاخره طوری مخ منو کار گرفتن که منم لباسمو در آوردم و درست شدم مثل اونا .. -واووووووووووو پریسا معرکه شدی .. -خوشگل شدی ... مهدیس : اگه جیمی ببیندت دیوونه میشه .. پریزاد : کاش جیمی یه گوشه چشمی هم به ما مینداخت . نمی دونم چرا همش هوای پریسا رو داره .. اوایل بعد از ظهر بود و ما تو راه یه چیزی خورده بودیم . خلاصه دخترا می خواستن یه جوری به من روحیه بدن . کیوان خودشو رسوند به من ... -ببینم چته پریسا از اون شب که با هم بودیم تا حالا سه چهار تا جمله با هام حرف نزدی جواب سلام منو هم به زور میدی . ببینم فکر نمی کنی این جور تن و بدنتو انداختی بیرون من وحشی شم و تو رو به زور ببرم پشت اون درختا و هر کاری که دلم بخواد باهات بکنم ؟ -نمی دونم از این غلطا نمی تونی بکنی .. چند تا خد متگزار تایلندی این جا هستند اگه آدم حسابت می کنن برو با اونا باش .. اونو از خودم دور کردم و دیگه کاری به کار بقیه نداشتم .. گوشه و کنار چادر و سایبان ها و آفتابگیرای زیادی نصب بود . هر وقت یه نگاهی به عقب انداخته کون خودمو می دیدم خجالت می کشیدم ولی از اونجایی که بقیه هم همین مدلی بودند خودمو با این شرایط هماهنگ تر کردم . کمی خسته بودم دراز کشیدم .. جیمی از دست من عصبی بود .. واسه همین معلوم نبود کجا غیبش زده .. سه تا زن و چهار تا مرد گروه خودمونو دیدم که در گوشه ای رو زمین نشسته و چه صمیمانه و بی خیال دارن با من حرف می زنن . مهیار همش به مهدیس می گفت که زیاد اصرار نکن که پریسا بیاد سمت ما یا اگه اومد مردا با هاش ور نرن چون جیمی خیلی حسوده ... وقتی مهدیس این حرفو زد بهش گفتم چه ربطی به اون داره مرتیکه زنشو گذاشته انگلیس بمونه خودش می خواد با زنای مردم حال کنه . ولی ته دلم احساس غرور می کردم که اون به من توجه داره .. اوووووووهههههه نهههههه چه صحنه بدی .. دلم هری ریخت پایین .. جیمی حدود بیست متری سمت چپ من رو تخت ماساژسایبان دار دراز کشیده و دو تا زن محلی اومدن بالا سرش و داشتن رو تنش روغن می ریختن تا اونو بمالونن .. حرصم گرفته بود .. اگه بخوان با اون سکس کنن ؟ نه امکان نداره .. رو چمنها دراز کشیده بودم و به همون اندازه که از بر و بچه های خودمون در سمت راست فاصله داشتم از جیمی و اون دو تا زن در سمت چپ فاصله داشتم .. جیمی فقط یه شورت پاش بود .. زنا با یه حالت خاصی جیمی رو ماساژ می دادند که منو به یاد شی میل ها انداخته بودند .. صورتمو به چنهای سرد سپرده بودم . هوا گرم و دلپذیر بود و نسیم خنکی موهامو نوازش می داد . اون سمت .. دیدم هر کی به یکی چسبیده .. فقط دامون و شهاب دو تایی شون داشتن با مهدیس حال می کردند . کیوان خودشو به پریزاد و مهیار هم خودشو به پریناز چسیونده بود .. فقط سر من بی کلاه مونده بود که از حرص داشتم لبامو می جویدم ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۳۵اگه من می رفتم به جمع گروه خودمون تعداد مردا و زنا مساوی می شد ولی حال و حوصله شو نداشتم . فقط حواسم بود به کارای جیمی که چیکار می کنه . یه لحظه که نگاهمو به سمت راستم دوختم با تعجب دیدم که این گروه پیشرفت زیادی کردند .. نهههههه .. اوووووووخخخخخخ .. حالا مهیار رفته بود سراغ پریزاد ..کیوان داشت با پریناز حال می کرد و شهاب و دامون با یه فاصله چند متری از اونا داشتن به بدن لخت مهدیس دست می زدند . من یکی که حدس می زدم علتش این می تونه باشه که می خواستند احترام مهیار رو رعایت کنند از این که اگه جلو چشاش دارن زنشو میگان حداقل یه چند متری رو با اون فاصله داشته باشن . در حالی که همین مهیار خودش در حال حال کردن با پریزاد بود . نمی دونم شایدم اشتباه می کردم و این بر داشت من غلط بود . به پریزاد و مهیار خیره شده بودم . مهیار خیلی آروم شورت فانتزی خواهرمو از پاش کشید بیرون .. اونم اندام قشنگی داشت .. سوتینشو هم در آورد و انداخت یه گوشه ای .. دستشو گذاشت رو شونه هاش و از پهلو شروع کرد به مالوندن سینه هاش .. بعد از اون جفت دستاشو گذاشت رو کون خواهرم . دو تیکه کونشو به دو طرف بازشون کرد . لباشو گذاشت پشت پای پریزاد و از کف پا تا فرق سرشو لیس می زد . همین مهیاری بود که با من سکس کرده بود و ازش لذت برده بودم . آخخخخخخخ دلم می خواست شورتمو در می آوردم وکس خیس خودمو رو چمنها می کشیدم . نیاز به یک مرد داشتم . اگه لجبازی نمی کردم می تونستم الان جیمی رو کنار خودم داشته باشم . هنوز انگشتر اهدایی جیمی رو انگشتم خود نمایی می کرد . داشتم از حال می رفتم . فقط یه مرد می خواستم . یکی که بیاد لذت منو از تماشای زیباییهای طبیعت تکمیل کنه . دستشو بکشه روی کسم . با دستای خودش چنگم بگیره ولی حالا خودم داشتم این کارو با خودم انجام می دادم . چه جوری این هفت نفر دارن کنار هم سکس می کنند و از هم خجالت نمی کشن . چرا جیمی با اونا نیست .. علتشو نمی دونستم . شاید از سکس ضربدری و جمع در جمع خوشش نمیاد . مهیار کیرشو گذاشت رو چاک وسط کون پریزاد .. دلم می خواست از فاصله نزدیک تری این صحنه رو ببینم . خیلی آروم از جام پا شدم و حرکتم طوری بود که از جیمی دور تر می شدم و به اونا نزدیک تر . خودمو رسوندم به چند متری اونا و پشن درختا و گل بوته های انبوهی که دیده نشم و بتونم به خوبی همه جا رو زیر نظر داشته باشم . دستمو گذاشتم زیر بدنم و به صحنه سکس مهیار و پریزاد نگاه می کردم . اون چند نفر دیگه هم مشغول بودند . ولی من بیشتر توجهم به این دو نفر بود . مهیار دو تا دستاشو گذاشته بود رو زمین , خودشو به آرومی رو کون خواهرم حرکت می داد . حس می کردم و می دیدم که کیرشو تا ته می کنه توی کس پریزاد و می کشه بیرون . پریزاد به دمر رو زمین افتاده بود و رو چمنهای خنک دراز کشیده بود . حالا دیگه به جای این که از این کار خواهرم عصبی شم حشری شده بودم . نههههههه .. پس مرد من کو ؟.. چرا یکی پیش من نیست .. خواهرم همچنان ناله می کرد . اینا از هم خجالت نمی کشیدند . سخت با مسئله بر خورد نمی کردند . خیلی راحت و ریلکس بودند . خواستم یه نگاهی هم به بقیه بندازم . کیوان هم افتاده بود رو اون یکی خواهرم پریناز . پریناز خلاف پریزاد طاقباز دراز کشیده بود و داشت کیر کیوانو ساک می زد . چه با اشتها هم می خورد . تعجب کرده بودم چون می دیدم که تمامی کیر کیوان رو فرو برده توی دهنش و چه جورهم همراه با ساک زدن داره آهنگ می زنه . -اووووووووهههههه جووووووووون کسسسسسسم کسسسسسسم .. یکی به دام برسه .. زنا ناله می کردند .. اون طرف که سر و صدای مهدیس از بقیه بیشتر بود . شهاب کرده بود توی کسش و دامون هم فرو کرده بود توی کونش .. دو تایی شون داشتن با این زن حال می کردند و حقا هم که مهدیس از دو تا خواهرام قوی تر بود . چقدر منو به هوس آورده بود . دستامو حالا گذاشته بودم رو کونم و اونا رو به پهلو ها بازشون می کردم و دو تا برش کونمو طوری به هم می چسبوندم و مماسشون می کردم و می غلتوندم که دو تا لبه کس به هم بچسبه و به من لذت بده .. آخخخخخخخ چهار تا کیر رو توی چهار تا سوراخ دیدن و دست و بالی بسته داشتنم خیلی بد بود .. برای چند دقیقه ای جیمی رو از یاد برده بودم . فقط کیر می خواستم و مرد می خواستم و کیر که حالمو جا بیاره . بره توی شکاف کسم و منو سر حالم کنه .. واااااایییییی نههههههه جیمی و اون خانوما نبودن . حتما رفتن یه گوشه ای و دارن سکس می کنن شایدم رفته باشن به اتاقشون . لعنت بر من . اگه من اذیتش نمی کردم و از چنگش در نمی رفتم حالا وضع فرق می کرد . اون دیگه به من توجهی نداره . می دونم چیکارش کنم منم دیگه آدم حسابش نمی کنم . فعلا این اون بود که منوآدم حساب نمی کرد .. یواش یواش ناله منم در اومده بود . ولی نمی ذاشتم صدای هوس من از دور و بر م اون ور تر بره . فقط می تونستم صدامو بشنوم . یه لحظه ترس برم داشت . حس کردم دستی رو کون بر جسته و تو دل بروی من که خودمم از تماشاش تو آینه کیف می کردم قرار گرفته . ترسیدم .. یک آن دست سفیدشو از پهلو دیدم . اون جیمی بود . پس با هام قهر نکرده بود . داشت کونمو می مالید .. پس اون بازم چشش به دنبال منه . حالا که اونم می خواد و تشنه منه پس بهتره بازم براش ناز کنم ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۳۶تماشای اون همه صحنه سکسی منو به اندازه کافی حشری کرده بود . دستشو یواش یواش از رو کونم رسوند به سینه های درشتم . کف دستش هم خیلی پهن بود . اونو پهن ترش کرد تا هر کدوم از سینه های من قالب یه دستش شه . لبامو گاز می گرفتم . دلم می خواست دستاشو هم گاز می گرفتم تا دیگه جرات نکنه بدون اجازه من به سینه هام چنگ بندازه . ولی خیلی خوشم میومد و لذت می بردم . صدای تپشهای قلبمو می شنیدم . می دونستم که اونم داره حسش می کنه . سینه هامو یواش یواش ول کرد و از پهلو هام دستاشو رسوند به کمرم و بعد رفت سمت شونه هام . با این که خیلی خوشم میومد و داغ شده بودم ولی دوست داشتم بره به مسیر کونم و شکاف اونو لمس کنه . فقط یه نخ نازکی که اسمش بود شورت روی کونم قرار داشت . با یکی دو تا حرکتی که به کونم دادم اون مطلبو گرفت . دیگه حواسم رفته بود به کارای خودم .. فقط داشتم به این فکر می کردم که اگه جیمی می رفت طرف یکی از خواهرام اونا خیلی راحت اونو قبول می کردند تازه منتشو هم می کشیدند . ولی واسه این مردا اگه تا یه حدی ناز کنی بهتره . یواش یواش داشت تجربه ام زیاد می شد . این چرا داشت این جوری می کرد . از چنگ انداختن به کونم دوباره رفت رو سینه هام این بار بازش کرد و اونو گذاشت یه گوشه ای و حالا دیگه داشت همون یه یه مثقال شورت منو هم از پام در می آورد . حتی از تماس همون نخ نازک شورت با کسم هم لذت می بردم . این بار سرشو گذاشت رو کونم و زبون زدنو شروع کرد . حیف که همزبونش نبودم وگرنه خیلی اذیتش می کردم . کف دستشو گذاشته بود روشکاف کونم و انگشتاشو به نرمی روی کسم می کشید . از اون انتها تا به اون بالا فقط روی کسو لمس می کرد .. منم دیگه می دونستم اون چیزی از حرفام حالیش نمیشه یواش یواش زیر لب زمزمه می کردم .. - می تونی اونا رو فرو کنی توی کسم .. فشارش بگیر .. بچه بد .. می خاره بخارونش .. لیسش بزن .. باید خیسی کسمو بخوری .. آب کسمو بخوری .. اصلا دوست دارم رو صورتت بشاشم . کیف کنم . .. یه خورده یه پهلو کردم تا راحت تر باشه . اون دیگه فهمیده بود که منم هوس دارم و دلم کیر می خواد . چون که دیگه این قدر کس خل که نبود . زبونشو در آورد و یه لیس جانانه به روی کس و دور و برش زد . منم لاپامو باز ترش می کردم تا اون بهتر اون دور و برو در چنگش داشته باشه . انگشت شستشو خیلی آروم فرو کرد توی کونم و انگشت وسطی دست راستشو هم یواش یواش تا ته فرستاد توی کسم ولی انگشت شست رو بیشتر از یه بندشو نتونست توی کونم فرو کنه . اونم با اون انگشت درازی که اون داشت . دو تا رو هماهنگ با هم حرکت می داد یک آن یه پهلو کرد و منم سرمو بر گردوندم به سمت چپ تونستم بدن کاملا سفیدشو ببینم ولی چشمم به دنبال یه چیز دیگه اش بود و اونم همون کیرش بود .. واااااااااااووووو این دیگه از اونایی بود که اگه فرو می کرد توی کسم از وسط شکمم هم رد می شد . چقدر هم چاق و چله و کلفت بود . جوووووووون . همون چند ثانیه کافی بود که مویرگهای کیر سپید برفیشو ببینم . یه لحظه متوجه شدم که دو نفر دارن یه نفرو رو هوا می کنن . شهاب و دامون بودن که شهاب کرده بود توی کون مهدیس و دامون هم گذاشته بود توی کسش .. یه نگاهی کردم ببینم شوهر مهدیس کجاست که دیدم یه گوشه ای بی خیال زنش چه جور داره پریزاد رو از کس می کنه و دو تایی شون ناله سر دادن .. کیوان هم که در حال گاییدن پریناز بود . ظاهرا تا حالا من عقب مونده بودم و اونا خیلی چیزا واسه تعریف کردن داشتند هر چند من خجالتم میومد از این مدل سکسا پیش اونا تعریف کنم ولی خوب اون چند تا زن شبیه هم بودن و اینا رو نوعی کلاس گذاشتن می دونستن . حس کردم کسم به دو طرف جمع شده و یه چیز سفتی اونو کشیده داره روبه جلو حرکت میده . اولش یکه خوردم و بعدش که دقت کردم متوجه شدم این کیر جیمیه که به سختی داره راهشو توی کسم پیدا می کنه .. -آخخخخخخخخخ .. این چیه ..مال اسبه ؟ تو که مارو گاییدی .. یواش تر یواش تر .. من از مهدیس شنیده بودم که این مرتیکه انگلیسی عاشق آنال سکس و گاییدن طرفش از کونه .. نهههههههه تصورش برام کشنده بود . اون چه طور می تونست کیرشو توی کونم حرکت بده .. ولی حالا کسم خیلی داغ شده بود . از بس خوشش اومده بود که بی اختیار می خندید و معلوم نبود به زبون خودش چی داره بلغور می کنه .. لعنتی همون اول آبشو ریخت توی کسم .. چند تا فریاد کشید و با یه پرشهای بلند طوری توی کسم آب ریخت که اگه بگم به اندازه یه استکان کوچیک می شد اغراق نگفتم . کیرشو همون داخل کسم نگه داشت . انگار همون سفتی رو داشت . از بس خارج از اندازه شق و سفت بود به خورده شل شدنشو من نمی تونستم متوجه شم و رو حدسم می گفتم .. حالا با اون آبی که توی کسم خالی کرده بود منو نرم تر می گایید . دستاشو گذاشته بود رو شونه هام .. کیرشو تا اونجایی که کسم بهش راه می داد می فرستاد که بره . -جیمی منو بکن .. فک می .. آخخخخخخ دیگه ناز نمی کنم .. بذار بقیه صدامو یشنون . بذار بقیه بدونن که کیر تو فقط مال منه .. چقدر خوب شد زنت اینجا نیست .. ولم نکن .. فک می .. جووووون کسسسسسم می خاره .. .جیمی با این حرفام هیجان زده تر شده با شور و شوق و ذوق بیشتری کیرشو به کسم می کوبوند .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی