انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

پریان در غربت


زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربــــــــــــــــت ۳۷

با این که حالیش نمی شد چی دارم میگم ولی همچنان دوست داشت براش عشوه گری کنم و با حرفام دلشو ببرم . با حرکات کونم حالیش کردم که باید تند تر منو بکنه . کیر کلفت و درازش لذت و هوسو از همون ته کس من می کشید و می آورد به لبه ها و دوباره اونو فروش می کرد تا به انتها . -اوووووخخخخخخ جیمی عزیزم .. آخخخخخخ .. آبمو بیار .. راضیم کن .. خودمو محکم به زمین فشردم . ضربات کیر اون هم بیشتر بدنمو به زمین مماس می کرد . حسابی داغ شده بودم . -اووووووووخخخخخخ جیمی بکن .. بکن .. کیرت رو توی کسم بپیچون .. خودم کونمو دور کیرش می گردوندم . حس کردم که در چند متری ما یکی داره ما رو می بینه . شاید از مردای خد متگزار همون اطراف بوده باشه . بذار حال کنه . بذار کون پریسا رو ببینه و با اون کیرشو دست مالی کنه . من که فعلا مال جیمی خوشگله خودم هستم .. آخخخخخخخ جووووووووون .. چه کیفی داره . چقدر طبیعت اینجا کارت پستالی و زیباست . درختان نخل دو طرف استخر .. کاج های مطبق ... گلهای زیبا و صحنه های سکسی دور و برش .. منو به وجد آورده بود . جیمی دستشو گذاشت زیر بدنم . دو تا دستشو به صورت حلقه در آورد تا نیمتنه منو کمی بالا بیاره . وسط بدنشو هم بیشتر به کونم چسبوند و با حرکاتی انفجاری جیغمو در آورد . تمام سر ها متوجه من شده بود . پریزاد و پریناز چه سوتی می کشیدند . از این که می دیدند دیگه خواهرشون از فاش شدن زیر کیر دیگران بودنش ترسی نداره کلی خوشحال شده بودن . مهدیس کف می زد .. و بدن خوشگل و هوس انگیز من , جیمی رو از حال برده بود . اون خودشو به آب و آتیش می زد تا منو ارضام کنه . یه لحظه ریزش داغ آب کس گرممو حس کردم که به اندازه فراوون داره از دور و بر کسم می ریزه پایین . می دونستم کیر جیمی هم داغی اونو حس کرده بود . لحظاتی بعد خودمو بر گردوندم تا اون از روبرو به کردنش ادامه بده .. ارضا شده بودم ولی وقتی کیرشو توی کسم حس می کردم بازم دلم می خواست. این بار طاقباز شده چهره خوشگلشو می دیدم که رو من سوار شده . کیرشو از زیر می خواست فرو کنه توی کونم . ولی من دستشو دورش لول کرده و بازم اونو سمت کسم فرستادم . هنوز کسم طالبش بود .. -جیمی جون خوب که حال کردم میذارم با کونم حال کنی . قمبل می کنم بذار تو کونم . نمی دونم تا چه حد متوجه شده باشه ولی اون مثل یه بچه حرف گوش کنی که مامانش بهش وعده بستنی میده و منم وعده کون , کیرشو از روبرو گذاشت تا انتهای کس من -جیمی بزن دوباره خوشم اومده .. لبامو باز و بسته می کردم . ازش می خواستم منو ببوسه .. دیوونه اول حالیش نشد که چی میگم کیرشو کشید بیرون و اونو می خواست فرو کنه توی دهنم .. -من باید مغز خر بخورم تا حالیت کنم . .. یه دادی سرش کشیدم که دوزاریش افتاد و کیرشو دوباره کرد توی کسم . مجبور شدم دستشو دور گردنش حلقه زده لباشو ببوسم . حالا دیگه پر حرارت هم با لباش و هم با کیرش به من انرژی می داد و با سینه های سفیدی که به سینه هام چسبونده بود و لذت منو زیاد می کرد .. . برو بچه های دیگه خودشونو به ما نزدیک کرده بودن و می خواستن که خودی نشون بدن .. پریزاد :اووووووووو اکی ... پریناز : نمردیم و حال کردن خواهرمونو دیدیم . به این میگن کیف کردن .. آخخخخخخخخ پریزاد من دوباره هوس کردم . خوشا به اقبالت پریسا . ای کاش من هم پریسا بودم .. در همین لحظه کیوان هم سرشو گذاشت وسط دو تا گردن دو تا خواهران ورو شونه شون و گفت ای کاش من هم یک جیمی بودم . الان پریسا دیگه ما رو تحویل نمی گیره -ببین چیکارش کردی که تو رو نمی خواد . -نو که اومد به بازار کهنه میشه دل آزار .. پریزاد دستشو رسوند به کیر کیوان و گفت من خودم کنیزشم .. -پرنسس منی .. سعی کردم حواسمو ببرم به کیر جیمی .. حس کردم دارم دوباره ار گاسم میشم . بی اراده و بدون شرم از بقیه فریاد می زدم جیمی زود باش داره میاد .. مهیار که اون نزدیکی بود و یه چیزایی از انگلیسی سرش می شد یه چیزی به جیمی گفت و اونم پاهای کشیده منو انداخت رو شونه هاش . و گازو زیاد کرد .. -نههههههههه نههههههههه .. منو بگیرین .. کمک ..کمک .. کیوان می خواست کیرشو بیاره سمت من و یه حرکتی کرد که متوجه شدم می خواد اونو فرو کنه توی دهن من .. که مهیار دستشو کشید و گفت جیمی ناراحت میشه .. اون وقتی که داره یکی رو می کنه اگه بهش علاقه مند باشه دلش می خواد فقط خودش اونو داشته باشه . حداقل جلو چشاش با کس دیگه ای سکس نکنه و برای مدتی نسبت به اون احساس مالکیت کنه معلوم نبود این مهیار چی داره میگه . جیمی غلط کنه مالک من باشه . من اونو بازیش میدم . آبم داشت میومد . جیمی اینو حس کرده بود .. -بکش بیرون .. آب کسم با فشار می خواد بیاد .. مهیار به جیمی فرمون داد و اونم وقتی کیرشو کشید بیرون طوری که انگار شاشیده باشم آبم فوران کرد و صورت چند تا از مردا و زنای حاضر در اونجا رو خیس کرد . مردا طوری لذت برده بودند که با دستاشون این تیکه از صورتشونو لمس می کردن . .. منم خیلی خوشم اومده بود .. به ناگهان یه آهنگی شروع شد به پخش شدن .. مهدیس : اوخ جون آهنگ استریپ تیزه . جیمی خیلی خوشش میاد. پریناز : چی داری میگی ما که کاملا لختیم مهدیس -باشه همین جوری کونمو نو تکون میدیم و بدون لباس مردا رو مخصوصا جیمی رو هیجان زده می کنیم . خیلی خمار بودم . نمی تونستم چشامو باز کنم . فقط زنا رو دیدم که از اون فضا دور شدن و شروع کردن به رقص های وسوسه انگیز .. باسنشونو کسشونو تکون داده حواله مردا به خصوص جیمی می کردند .. همه شون دور و بر منو خلوت کرده و منم حرصم گرفته بود . اون سه تا زن خیلی تحریک آمیز کار می کردن . من اگه می خواستم پا شم و دل مردا رو ببرم دست همه شونو از پشت می بستم .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غــــــــــــــــربــــــــــــــــت ۳۸

از این که می دیدم خواهرام و مهدیس چه جوری دارن خودشونو به آب و آتیش می زنن که دل مردا مخصوصا جیمی رو ببرن عصبی می شدم ولی دلم می خواست در همون حال کیف و لذت خودم می خوابیدم و هر وقت آروم تر شده از جام پا می شدم . بالاخره پریسا وارد کارزار شد . ازجام پا شدم .. معلوم نبود این ده پونزده نفری که در گوشه و کنار این فضای سبز داشتن به این خانوما و آقایون لخت نگاه می کردن از کجا سبز شده بودن . انگاری کار و زندگی نداشتن . پریناز خیلی قشنگ و هوس انگیزانه همراه با آهنگ می رقصید و بدنشو حرکت می داد .حرصم گرفته بود وقتی که می دیدم این جیمی با حرص و ولع خودشو رسونده نزدیک اون سه تا زن و نمی دونه به کدومشون نگاه کنه . راستش اون چهار تا مرد دیگه هم دست کمی از اون نداشتند .. ,وقتی با پاهای کشیده و باسن برجسته و شکمی فانتزی و سینه هایی درشت از کناره های استخر رد شده و رفتم وسطشون , مردایی رو که در دوسمتم قصد ور رفتن با منو داشتن از خودم دور کرده حتی جیمی رو و با هیجان و بی اعتنایی به اونا رفتم وسط چند تا زن دیگه و با پبچ و تاب هایی که به کمر و باسن خودم می دادم کاری کردم که حتی اونایی رو که از بیست متری شاهد جریان بودند وسوسه کرده دستشون بره رو کیرشون . انواع و اقسام رقصای ترکیبی رو روی بدنم پیاده کرده و یک آن کونمو رو به مردا گرفته دو طرفشو از وسط باز کرده .. تا یکی خودشو بهم بچسبونه ازش فاصله می گرفتم .. خوشم میومد که اونا فقط به من توجه دارن . از فاصله چند متری یه پسر یا جوون لاغری رو دیدم که پوستش کمی سیزه به نظر می رسید . نگاهش فقط متوجه من بود . احتمالا یکی از کارگرای خونه بود . تا جیمی روشو بر می گردوند به سمت من و اون جایی که اون ایستاده بود فوری خودشو پنهون می کرد . اون یه شورت پاش بود که بر جستگی کیرشو به خوبی نشون می داد . کف دستشو هم گذاشته بود رو اون قسمت .. جیمی خودشو به من رسوند و دستشو گذاشت رو باسنم ولی من که از دستش عصبی بودم تحویلش نگرفتم .. هر جوری بود می خواست نازمو بکشه و بغلم کنه .. تازه زنای دیگه هم ول کنم نبودن .. پریزاد : ببینم آبجی بزرگه .. فکر نکنم واسه شوهرت این قدر حساسیت به خرج بدی . ببینم روسریتو بستی داری می رقصی ؟ .. از این لحن صحبتش خوشم نیومد .. -نه عزیزم یادم رفت .. اگه دم دستت هست بده من ببندم . اتفاقا به این تیپ من خیلی هم میاد . داشتم حرص می خوردم . دختره پررو .. توقع داشت که بی خیال باشم . اصلا جیمی دوست نداره بیاد طرف شما .. ولی حس کردم باید بازم شل بیام . لعنت بر شیطون که هر چی می خوام سیاست برم شما ها با این شل بازیهاتون نمی ذارین . مردا اسیر کیرشونن . وقتی خوراک بهشون نرسه عین شیر بی یال و کوپال میشن .هرچی ازشون بخوای دو دستی تقدیمت می کنن . ولی خواهرام خیلی راحت حاضر بودن خودشونو ببازن . و اون وقت انتظار داشتن خیلی راحت هم به هرچی که می خوان برسن . یه نگاهی به کیر و صورت جیمی انداختم و اونو با وقتی مقایسه کردم که اونو در کنار پریناز و پریزاد دیده بودم ..حس کردم که هیجانش بیشتر شده و کیرش هم ایستادگی و تیزی بیشتری پیدا کرده .. هر چند تا می تونستم شیره شو کشیده بودم ولی حس هوس دوباره به کیرش بر گشته بود .. خودموبهش نزدیک می کردم تا بیاد منو بگیره ازش دور می شدم . بقیه مردا رو زمین باغ بهشت نشسته بودند . یواش یواش می رفتیم که به غروب برسیم . خورشید می رفت که غروب کنه .. ولی هنوز گرمای دلپذیر خودشو داشت . نسیم خنکی هوسو در بدنم پخش می کرد . جیمی خودشو به من رسوند دستشو دور کمرم حلقه زد . این بار دیگه خانوما سوت نزدند . مهدیس کمتر ولی دو تا خواهرام که تا به حال با جیمی سکس کرده بودند حساسیت بیشتری به خرج می دادن ولی اون سرشو گذاشته بود رو سینه هام دیگه مقاومتی نکردم . کف دستشو گذاشت لاپام و لباشو رو سینه هام .. منم گذاشتم هر کاری دوست داره جلو بقیه انجام بده .. چشامو خمار کردم و در یه حالت نیم باز نگاهی به اون قسمت از درختا که جوون لاغر حشری مخفی شده بود انداختم .. هنوزم اونجا بود . انگاری اونم بیشتر چشش به دنبال من بود . شاید اگه پریزاد و پریناز رفتارشونو بهتر می کردند منم تا این حد حسادت نمی کردم و اصلا خودم از جیمی می خواستم بره سراغشون هرچند که ته دلم راضی نبودم . دیگه اینو باید به حساب حسادت زنونه نوشت ولی اینو هم باید در نظر می گرفتم که چند روز دیگه فقط می تونم دو تا خواهرامو ببینم و دیگه با بقیه کاری ندارم . کف دست جیمی طوری روی کسم کشیده شد و لباش هم طوری نوک سینه هامو میک می زد که بی اختیار شل شده روچمنها طاقباز دراز کشیدم و فقط همینو تونستم ببینم که هفت نفر دیگه هم دستشون به جایی بند بود ولی این بار دیگه با قاطعیت این اجازه رو به جیمی دادم که جلو چش بقیه نشون بده که من مال اونم و به من بیشتر بها میده .. دستا و پاهامو به شکل زیبای هشت تا اونجایی که می تونستم رو چمنها بازش کردم . پوست سفید من با رنگ سیز چمن و خورشید طلایی که حرارت دلپذیرشو بر بدنمون می تابوند فضا رو خیلی شاعرانه و هوس انگیز کرده بود . دلم می خواست خودم با دستای خودم کیر جیمی رو می گرفتم و اونو به سمت کسم می فرستادم ولی تا این حس و آرزو رو در خودم زنده کردم کیر راهشو پیدا کرده بود .. -آههههههه نههههههه ... همینو می خواستم دیوونه تو از کجا می دونستی .. جیمی چرا من سیر نمیشم .. سرمو به طرف مسیر عملیات بالا گرفته تا حالت و حرکت کیر کلفتشو به وقت فرو رفتن و بیرون کشیده شدن از کسم ببینم .. خوشم میومد . حالا لذت می بردم از این که یقیه دارن منو نگاه می کنن . و از این که اون جوونی رو که حس کردم دسترسی به زن نداره و داره آه می کشه تونستم دیوونه اش کنم لذت می بردم .. و از این که تونستم به رخ دو تا خواهرام بکشم که اگه پریسا بخواد بازم می تونه ریاست کنه . .. -آهههههههه پاریسا .. پاریساااااااا .. ظاهرا جیمی به هیجان اومده بود و پاریسا پاریسا می کرد و منم در جوابش می گفتم لاندانا .. لندنا ... بقیه حتی زنا هم با این که عبوس و حشری نشون می دادند می خندیدند .. یک آن جیمی دیگه نتونست تحمل کنه .. آب داغ کیر داغشو ریخت توی کسم . هنوز ارضا نشده بودم . صدام در نیومد .. -آخخخخخخ پاریسا .. پاریسا . عصبی شده بودم .. -کوفت پاریسا .. بلا پاریسا .. درد مرضو پاریسا ...یه پریسا رو هم نمی تونی درست و حسابی تلفظ کنی ؟ شب شد و در همون فضا شاممونو خوردیم ولی من هنوز حال و هوای سکس و نیاز به سکس در سرم بود . چقدر همه جا زیبا و آروم نشون می داد . چراغای قشنگ .. فضای سبزی که تیرگی زیبایی داشت و ماه و ستاره هایی که انگاری در جشن و مهمونی ما شرکت داشتند . چقدر دلم می خواست رو این چمنا دراز می کشیدم و یه مردی میومد و آروم اون جوری که دوست داشتم خوابم می کرد ولی دیگه رفتیم به اتاقامون . جیمی برای من و خودش یه اتاق جدا در نظر گرفت با فاصله ای پنجاه متر دور از اتاقایی که برای بقیه در نظر گزفته بود . هر چند تعداد اتاقها اون قدر زیاد بود که هر کی هر جور که دلش می خواست می تونست استراحت کنه .. این انتظارو داشتم که زود تر بریم به رختخواب وکار غروبشو به خوبی تموم کنه ولی یه کاری براش پیش اومد و برای سه چهار ساعتی رو ازمون عذر خواهی کرد که بره به کاراش برسه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۳۹

نمی دونم چرا اصلا حال و حوصله ای نداشتم که برم تو جمع بقیه . ترجیح می دادم برم داخل اتاق خودم و منتظر جیمی بشم تا شبو کنار اون سر کنم . ولی خواهرام ازم دلخور شده بودند همچنین مهدیس و بقیه بر و بچه ها .. پریزاد : ببینم پریسا اخلاقت چقدر عوض شده . همچین داری می کنی که انگاری ملکه این خونه شده باشی و این انگلیش من که تا چند روز دیگه بیشتر نمی بینیمش شده شوهرت و من نمی دونم چی فکر کردی . اون داشت با هامون حال می کرد که اومدی جلو . چه ایرادی داشت که با ما هم ور می رفت . چیزی ازت کم می شد ؟ یا اصلا چه اشکالی داره که با بقیه باشی . نه به اون مومن بازی و نمی خوام و روسری سرت بذار و نه به این بر نامه ای که راه انداختی و همه رو داری از خودت می رونی و دلخور می کنی . اصلا نباید رو تو حساب کنم . -پریزاد خیلی خسته ام . اگه اجازه میدی برم اتاق خودم استراحت کنم . -نترس دامادیعنی عشقتو نمی دزدیم .. اگه می خوای بیا این شوهران مشترک ما همش مال تو . اصلا به این مردا که دیگه روی خوش نشون نمیدی . راستی راستی فکر کردی که اگه بخوای با یکی دیگه باشی به جیمی خیانت کردی یا اونو خودت می رنجونی ؟ اعصاب منو به هم ریختی .. تا حدودی بهش حق می دادم . پریناز هم وارد صحبت ما شد -خواهر ما الان سه تایی با هم دستمون توی یک کاسه هست . باید هوای همو داشته باشیم . من هر طوری شده امشب باید کنار جیمی بخوابم . اون یا به خاطر تو یا ترس از تو فرقی نمی کنه در هر حال مسببش تویی به همین دلیله که نمیاد طرف ما .. -دخترا اون دوست نداره من به غیر از اون با مرد دیگه ای باشم -ولی خودش دوست داره با ما باشه .. -غلط می کنه . مرد که نباید این قدر خود خواه باشه . -بهت حق میدم پریناز .. خسته ام . اعصابم ریخته به هم . روز اول فکر می کردم در جریان دوست پسر و دختر گرفتن هم میشه به هم وفادار موند . ولی دیدم نه هر کسی فقط به فکر تفریح خودشه .. -اگه بدونی شهاب و دامون چقدر تشنه توان . حداقل به این دو تا برس . -از کجا می دونی مهیار و کیوان نیستند . -باز اونا حداقل یک بار دستشون به آستان مقدس تو رسیده ..-ازکجا این شایعاتو قبول می کنی -خواهر خواهش می کنم تو یکی دیگه ما رو رنگ نکن .. ببینم می تونی با شهاب و دامون باشی ؟ -من حال ندارم . اصلا دیگه هوس ندارم . خسته ام . می خوام بخوابم وقتی که اون اومد سر حال باشم و بتونم راضیش نگه داشته باشم .. ولی دور هم می شینیم و با هم حرف می زنیم . مردا و زنا دیگه شورت پاشون بود و اون یه سوتین نازک رو هم که نود درصد سینه رو مینداخت بیرون اگه نمی بستیم سنگین تر بودیم . یه چیزی خوردیم و همه اونا غیر من که آب میوه رو ترجیح می دادم مشروب خوردند . -پریسا پریناز شما هم ؟ -خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو . اومدیم حال کنیم . دیگه یه گیلاس شراب که کسی رو به کشتن نمیده . تو برو همون آب میوه خودت رو بخور . شهاب و دامون اومدن دور و برم .. حواسم بود که می خوان قاپ منو بدزدن . ولی من باج بده نبودم .. با نگاهشون بد جوری التماس می کردن .. مهدیس هم اومد زیر گوش من گفت این قدر اذیتشون نکن -اگه راست میگی پس خودت برو هواشونو داشته باش . -من به اندازه کافی هواشونو داشتم . حتی جلو شوهرم . اونا تو رو می خوان .. نمی دونم تو چی داری . تو چه جاذبه ای داری که با این که من زن هستم همین الان دلم می خواد بیفتم روت و یه لز درست و حسابی باهات داشته باشم . یه نیم ساعتی گذشت .. جیمی زنگ زد برای مهیار که به من بگه تا سه ساعت دیگه نمیاد و اگه می خوام بگیرم بخوابم .. مهیار اینو با صدای بلند گفت نمی دونم چرا ولی می دونم می خواست بقیه هم بدونن که من تا چند ساعت بدون دوست مرد هستم . انگاری می خواست تبلیغم کنه .. حس کردم که صورتم گل انداخته و یه حالت گرگرفتگی بهم دست داده .. دلم می خواد یه مرد با هام ور بره .. خیلی عادت کرده بودم . از این می ترسیدم وقتی برگردم اون وقت , شب و روز از شوهرم مهران بخوام که کنارم باشه . من که تا نیم ساعت پیش کاملا خسته و بی حال بودم و غصه ام شده بود وقتی که جیمی بر گرده من اگه تمایلی نداشته باشم چه جوری پیشش بخوابم . نمی دونم همه چرا اونجا رو خلوت کرده بودند وفقط من و شهاب و دامون مونده بودیم .. اونا اومدن سمت من .. دستشونو گذاشتن رو شونه ام هرکدوم یه طرف .. -کی بهتون گفت این جوری خودتونو به من بچسبونین .. یه نگاهی به من انداخته و سرشونو گذاشتن یه طرف سینه ام و هر کدوم طرف خودشو شروع کرد به میک زدن .. -نهههههههه الان خواهرام میان .. با این حال دستمو گذاشتم رو سرشون و اونارو به سینه ام چسیوندم .. در اتاق باز شد -نکنین پسرا کی بهتون گفته انگولکم کنین .. پریزاد : پاشین پسرا خواهرم حالشو نداره . اون فقط با جیمی حال می کنه .. تازه داشتم گرم میفتادم که خواهرام اون دو تا رو بردن و از مهیار و کیوان و مهدیس خبری نداشتم انگار اونا سه تایی یه گوشه ای مشغول بودن . خیلی حشری شده بودم . درسته در آخرین سرویس جیمی خیلی سریع کارشو کرد و منم تا دقایقی دلم می خواست یه بار دیگه شروع کنیم ولی حالا به ناگهان حس شب عروسی یا اون وقتایی که تازه بالغ شده بودم و هیجان زیادی بهم دست می داد رو داشتم .. از اتاق رفتم بیرون .. پریزادو کشیدم یه گوشه ای و گفتم به نظرتو رفتار من با شهاب و دامون سختگیرانه بوده ؟ -از خودت بپرس .. -ببین من میرم روی تخت دراز می کشم . نگو من گفتم . اونا رو بفرست سراغ من و بگو که خواهرم قلق داره و از این حرفا .. -پریسا تو رو جون مامان بابا .. به جون مهرزاد کوچولو و..-خب حالا حرفتو بزن این قدر قسمم نده -هیچی فقط اگه جیمی برگشت کاری کن که من و پرینازواسه حداقل یه بارم شده بتونیم با اون باشیم .. -فدای شما دو تا خواهرای گلم . شوهراتون شما رو سپردن دست من که هواتونو داشته باشم . مگه می تونم نداشته باشم ؟. سه تایی مون زدیم زیر خنده تا احساس صمیمیت بیشتری کنیم ... رفتم و خودمو به دمر انداختم رو تخت .. اون دو تا گردن افتاده اومدن . هر کدوم یه سمت من نشستند .. -بازم که پیداتون شد . آقایون از همین الان گفته باشم من اهل سکس با شما نیستم . فقط از کف پا تا فرق سر منو ببوسین و به هر جای بدنم که دوست دارین دست بکشین و دست از پا خطا نکنین .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۴۰

سوتین من در اومده بود . ولی هنوز یه خط نازک به عنوان شورت در قسمت بالای باسنم قرار داشت .. دو تایی شون شروع کردن به ماساژ دادن من .. -آفرین پسرای خوب و دست به سینه و حرف گوش کن . بهتون قول میدم اگه پسرای خوبی باشین به وقت رفتن یه ماچ لب به لب پیش من محل دارین .. دامون : حالا نمیشه اونو الان بدین که ما موتورمون گرم بیفته ..- من خودم با چشایی بسته همین حالاشم می بینم که موتور شما چقدر داغه .. دیگه ساکتشون کردم . می دونستم که خودمم تحملم تا یه اندازه ایه و نمی تونم اونا رو همین جوری دور خودم بگردونم . -ببینین پسرا فکرای بد به سرتون راه ندین . از قسمت بالا تا به پایین بدنمو به دو قسمت کنین . تا اول باسن مال یکی , از اونجا به پایین مال یکی دیگه .. خودتون تقسیم کنین .. من اینو دیگه نمی دونم . تا یک ساعت هم باید منو بمالونین ..تنم گرم بیفته بخوابم که وقتی جیمی بر گشت حال و حوصله ام زیاد یاشه .. شهاب از شونه ها تا اول باسنمو در اختیارش گرفت و از کون به پایین منم شد قلمرو دامون . این اجازه رو هم بهشون دادم که در همین وضعیت دمر, قسمت جلوی بدن منو هم بمالن منتها حق ندارن منو طاقبازم کنن . جه خوب براشون تعیین تکلیف هم می کردم .چهار تا دست داغ و پر انرژی پشت بدنم قرار گرفت و دو تایی می خواستن نشون بدن که پسرای حرف گوش کن خوبی بوده و می تونن انرژی زیادی به من بدن .شهاب دستات معجزه می کنه .. -دامون جون .. خوب کارت رو انجام بده .. فقط نمی خوام جیمی شما رو ببینه -اون تا دو ساعت و نیم دیگه بر نمی گرده ..-کارش معلوم نیست .. دامون : ولی ما که کار خاصی نمی کنیم .. -باشه ولی اون خیلی حسوده . میگه اونی رو که من بهش توجه دارم نباید کس دیگه ای بهش چش داشته باشه . حالا بر عکس شده . خیلی از مردای ایرونی دارن بی غیرت میشن واین کافر انگلیسی اومده میگه پریسا باید حتما مال من باشه .. یه نگاهی به انگشتر طلای هدیه جیمی که دیگه کیپ انگشتم شده بود انداخته و لبخندی گوشه لبام نقش بست . ولی مرد خوبی بود .. دلم نمی خواست اونو هنگام سکس با یکی دیگه ببینم . . با این حساب اونم یه حسی مث احساس منو داشت . ولی دیگه باید یه کاری می کردم که اون با پریزاد و پریناز هم یه حالی بکنه تا خوشی این سفر برای خواهرام تکمیل شه . دیگه متوجه شده بودم بدون این که بخوام بعضی کارام رنگ و بوی خود خواهی رو داره . جیمی که شوهرم نیست و با من که نمی خواد بیاد ایران ومنم وقتی که بر گشتم باید با همه این چیزا خداحافظی کنم .. اووووووففف اصلا نفهمیدم این دو تا پسر کی دستاشونو رسوندن به جا های حساس .. شهاب که شونه هامو مالوند و داغم کرد بعدش از پهلو ها دستاشو گذاشت رو سینه های درشتم . و دامون هم پس از این که پاهامو از کف مالوند و دو تا رون پامو هم یه نرمشی بهش داد اومد و کف دو تا دستشو گذاشت رو کونم و باهمون مدلی که من می پسندیدم و هوسمو زیاد می کردو با یه حرکت چرخشی اشک کسمو در آورد و می دونستم که اگه به این حرکات نیمدایره ای خودش ادامه بده خیسی کسم می زنه بیرون .. چیکار می کردم . چیزی بهش نگفتم بذار به کارش ادامه بده و منم لذتمو ببرم . دیگه ازشون نخواستم که دست از این نقطه حساس بر دارن . چون من خودمم به نقطه حساس رسیده بودم . دامون حالا یه دستشو رو باسنم قرار داده بود و با چرخش نیمدایره ای هر برش , لبه های کسم به هم چسبیده و این حالت چسبندگی و خیسی آتیشم داده بود و جس می کردم که به طرف بالای باسنم خیس شده .. می خواستم خماری چشا و هوسمو نشون ندم ولی نتونستم . لبامو محکم به هم دوختم تا صدایی ازم در نیاد ولی خیلی سخته آدم از خودش و نیاز هاش فرار کنه .. -دامون داری چیکار می کنی .. واسه چی دستت رفته پایین تر .. شهاب ! خیلی داری با سینه هام ور میری .. لحن کلامم به صورتی بود که تر جیح دادم دیگه ساکت بمونم چون فقط خودمو رسوا می کردم .. نههههههه بچه پرروها داشتن شروع می کردن .. -پسرا دارین چیکار می کنین من به شما چی گفتم ؟ دامون : گفتین که به فکر خیلی چیزا نباشم .. بعدم این که من الان جایزه خودمو می خوام .. -من گفتم آخر کار .. حالا میشه به جای لبای افقی لبای عمودی منو ببوسی .. -لبای عمودی ؟ .. کمی به فکر فرو رفت .. شهاب : دامون کس خل شدی ها حواست کجا رفته . حق داری منم اگه الان در قلمرو تو بودم به همین حالت دچار می شدم . لبهای عمودی به همون کس میگه دیگه . حالا چون پریسا جون به خیلی چیزا فکر می کنه مطلب رو به این صورت بیان کرده تا از حجب و حیای بیشتری بر خوردار باشه . -آفرین شهاب جون . خوب تونستی قضیه رو برای دامون جون حلش کنی . یه جایزه ویژه هم برای تو در نظر دارم .. یه پهلو کرده و یه انحنایی به خودم دادم که شکاف کسم از پشت بیشتر مشخص شه .. قند تودل شهاب آب شده بود . -پریسا جون جایزه من چیه .. -دامون که اون پایین مشغوله تو می تونی نوک سینه و اصلا خود سینه منو میک بزنی و بلیسی درواقع ببوسیش . -اووووووخخخخخخخ جووووووووون .. .. دامون سرشو گذاشت لای کونم و برشهای کونو به دو طرف بازشون کرد .. -ببینم دامون خوشت نمیاد ؟ شهاب : من فکر کنم اون غش کرده صداش در نمیاد اگه اجازه میدی من اون لبارو ببوسم . تا اینو گفت ظاهرا خواب از سر دامون پرید و لباشو گذاشت روی کسم . حالت لباش و وضع چوچوله و کناره های کس من طوری بود که تونست اون لبه ها رو بین لبای خودش قرار بده . -اوووووووففففف چه خوب ماچش می کنی .. زبونشو هم در آورده بود اونو فرو می کرد توی کسم . از اون طرف شهاب چون دید من دامونو تشویق کردم و ازش تعریف کردم دو تا کف دستشو دور یه سینه درشتم می ذاشت و ازنوک شروع می کرد به میک زدن . صدام در نمیومد و اون دو نفر همین جور مشغول بودن .. دامون که انگاری خیلی بهش خوش گذشته بود بدون این که از من اجازه بگیره اون نخ تیکه شورت نما رو از پام در آورد .. چی بهش می گفتم .. خودمم دلم می خواست . تازه این جوری لب و دهنش بهتر کار می کرد .. سینه هام چقدر داغ کرده بود و حرکات موجی شکلی رو دور و برش و داخل سینه هام حس می کردم . ضربان قلبم طوری شدت یافته بود که اگه به هر جای بدنم دست می زدن صدای اونو حس می کردن .... ادامه دارد ... نویسنده ....ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۴۱

دو تایی شون داشتن به من حال می دادند و من دیگه به هیچی جز این که ارگاسم شم فکر نمی کردم . حتی برام خیالی نبود که خواهرام بیان و منو در این شرایط ببینن . چون بیش از اندازه حشری شده بودم و دیگه نمی تونستم به خیلی چیزا فکر کنم . یه زن وقتی ارضا میشه اونم برای چند بار در یه روز شاید تا یکی دوروز دیگه هم نتونه اون حالتای هیجان اولیه رو داشته باشه . ممکنه فقط خوشش بیاد و به تمتع نهایی نرسه ولی اگه یه مرد دیگه و یه نیروی دیگه بیاد و اون هیجانو درش به وجود بیاره اون وقت وضع فرق می کنه . به خصوص این که خودشو قانع کرده باشه که بتونه با اون فرد جدید خوش بگذرونه . دلم می خواست باهاشون طوری حال می کردم که دو تایی شونو آتیش بزنم . ریاست کنم .. تمام تنشونو شل کنم . همون جوری که اونا منو شل کردن . اجازه ندم حتی بدون اجازه من آب بخورن . یا برن دستشویی . . ولی این لبای دامون بد جوری کسمو اسیر خودش کرده بود . لبامو به هم می فشردم . سعی می کردم هوسمو نشون ندم . نوک سینه هامو هم که شهاب طوری اونا رو میک می زد که هر لحظه حس می کردم تیزی نوک اونا داره میاد جلو تر ولی خب با هر مکشی میومد جلو و ولشون که می کرد بر می گشت سر جاش . شدت جریان خون روی سینه ها و دورشو حس می کردم .. -شهاب دراز بکش .. اون رو زمین خوابید .. -درش بیارم -نهههههه می خوام که همین جوری بیام روت .. ببینم چه جوریه .. -اون جوری حال می کنی ؟ -من عادت دادم به خودم که در هر شرایطی از لحظه های زندگی خودم استفاده کنم و لحظه بعدم داغ تر از لحظه قبل باشه .. خودم سر در نیاوردم چی دارم میگم . این شهاب هم که از هوس گیج شده بود فقط سرشو تکون می داد . دو تا کیر اسیر و تسلیم یک کس شده بودند و هر چی که من می گفتم بی چون وچرا اطاعت می کردند . خودمم بیشتر آتیش می گرفتم با این کارم ولی لذت می بردم سوختن اونا رو ببینم که چه جوری واسه بدن من دارن می سوزن . من کاملا بر هنه بودم و اونا یه شورت پاشون بود . فعلا لبای دامون از کسم جدا شده بود و گذاشتم که توی خماری بمونه . شهابو طاقبازش کرده رفتم روی شورتش نشستم . کسمو روی کیرش مالوندم .. -آخخخخخخخخ پریسا جون .. پریسا جون .. من سوختم سوختم .. آتیش گرفتم .. درش بیارم .. به من بگو درش بیارم .. ولی من گفتم نه عزیزم . شایدم اصلا نخوام درش بیاری و بخوام که همین جوری با هات حال کنم . آخه خودت می دونی که اگه جیمی بفهمه که من زیر کیر شما دو تا قرار گرفتم چقدر ناراحت میشه -اوووووووفففففف نههههههه اون نمی فهمه کی می خواد بره بهش بگه..حرکت کسمو روی کیر خوابیده داخل شورت شهاب زیادش کردم .. چشاشو بسته بود ..-اووووووففففف اوووووووخخخخ جوووووون نهههههه پریسا داره میاد داره می ریزه جووووووون .. پرش کیرشو حس می کردم که می خواد شورتشو پاره کنه و بیاد بیرون با ابن که به صورت دراز کش قرار داشت ولی خودمو یه خورده به طرف بالا کشوندم سد کیرش اومد یالا تر .. در هر حال درازای کیرش با فاصله ای به نام شورت به کسم چسبیده بود .. ریزش آبشو حس می کردم . شورتش شده بود شبیه یه دستگاه آب تصفیه .. چقدرهم آب داشت این پسره .. به خودم گفتم پریسا تو دیوونه ای دیوونه ای دیوونه . داری خودتو آتیش می زنی و این پسره رو هم آتیش می زنی . لذت می بردم .. شهاب از حال رفته بود . -ببینم بازم می خوای یا سیر شدی ؟ دیدی خنکت کردم ؟. این جوری خیلی حال میده .. ولی از اون جایی که پسر خوبی بودی و حرف گوش کردی بهت یه فرصتی میدم که یه کاری بکنی ولی یه دقیقه فرصت داری . شورتتو در میاری .. قوطی کرم رو می گیری و روسوراخ کونمو حسابی آماده می کنی کیرت رو فرو می کنی توی کونم .. دامون : پریسا جون من الان سر سی ثانیه این کارو انجام میدم -ببین من چی گفتم . گفتم اون پسر حرف گوش کن بوده . تازه تو الان کیرت شق شقه .. آبش که خالی شه یه چند دقیقه ای شل میشه .. پس تو الان راحت تر می تونی کونمو هدف بگیری .. اووووووفففففف چه دردی داره .. شهاب شورتشو کشید پایین . کیرش بد نبود . فعلا که یه حالت آب رفتگی پیدا کرده بود . به ساعت دیواری نگاه کردم .. اون قوطی کرم رو آورد ولی دیدم قبل از این که به کونم کرم بزنه کیرشو مالوند به روی سوراخ کونم . یه خورده سفت و دراز ترش کرد . بعد سریع کرم رو مالید و درجا کیرشو به سوراخ کون من فشار داد -آخخخخخخخخخ پریسا .. جووووووون رفت هنوز ده ثانیه هم فرصت داشتم . زرنگی کرده بود اگه اون کارو نمی کرد حتما وقت کم می آورد ولی یه حس خوبی رو داخل مقعدم داشتم .. با این که سوراخ کونم خیلی تنگ بود ولی کیر شهاب لذت عجیبی بهم می داد دامون که دید اگه پسر حرف گوش کنی باشه پاداش بزرگی تو راهه خودش زود تر رفت و زیر بدنم دراز کشید .. همون بلا رو هم سر اون در آوردم .. چه مزه ای می داد به من که می دیدم این پسره شل شده و خودشو اسیر و تسلیم کیر من کرده ..خیسی آب کیر دامون هم از شورتش زد بیرون و به صورت مستهلک شده رسید به کسم چقدر حال می داد در همون شرایط کسمو به کیرش می مالوندم . -حالا تو هم شورتتو در میاری .. -پریسا جون من همین طرف می تونم بکنم توی کست -نه خیر زرنگی رو می ذاری کنار . حالا که زن جیمی توی انگلیسه من ملکه این خونه هستم باید ازمن اطاعت کنی .. کسم خیلی بی حس شده بود .شهاب ! تو و دامون جاتونو عوض می کنین . این شرط یه دقیقه ای برای دامون هم هست . تو حالا میذاری توی کسم .. کیرت درد نکنه خیلی به کونم حال داد . اصلا دردم نگرفت .. شهاب اومد اون زیر و وقتی گذاشت توی کسم من که خودمو بیش از حد حشری کرده طوری شده بودم که دیگه پاک دامونو فراموش کرده شایدم بی خیال شده بودم که سر به سرش بذارم ولی برای لحظاتی بعد وجود دو تا کیرو توی تنم حس می کردم . چه تجربه با حالی بود . دامون پس گردنمو غرق بوسه کرده بود و شهاب هم که از اون زیر داشت کسمو می کرد سرشو آورده بود بالا و زیر گلومو می بوسید .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۴۲

-پسرا خوشتون میاد ؟ -خیلی با حالی پریسا .. خیلی دوست داشتنی هستی پریسا . این جیمی تو رو از ما گرفته -ما همه مهمون اون هستیم . حالا اون دیگه پول خرج می کنه . این دو سه روزی رو که این جا هستیم هم تفریحمونو داریم و هم حال کردنمو نو از طرفی دیگه پول اضافه هم خرج نمی کنیم . تازه قراره فردا قایقشو بیاره و با هم بریم گردش . دامون جون .. شهاب : اگه پرنسس ما اجازه میدن حالا به فکر حالا باشیم . -اووووووخخخخخخخ چقدر تو بامزه شدی .. فقط حواستون باشه نفری یه بار آبتونو ریختین . اگه به این زودی بازم بخواین خودتونو خالی کنین من شما رو جریمه تون می کنم و دیگه باید پا شین .. شهاب یه بله چشمی گفت ولی دیدم چند لحظه بعد اون زیر ساکت مونده -چت شده پسر خوابت برد ؟ انگاری بیهوش شدی . صدات در نمیاد . من نمی فهمم جریان چیه . -پریسا خوشگله چی ریختی توی کست که من خمار شدم . بگو دوا چی کردی توش .. تمام تنم صورتم همه گر گرفته .. اوووووووففففففف نههههههههه . شهاب دیگه تکون بخور نبود ولی من کسمو روی کیرش می گردوندم . -خیلی پر حرارتی شهاب .. ادای بچه کوچیکا رو دیگه در نیار .. طوری رفتار می کنی که انگار تازه کس دیدی -آره .. آره من تازه دیدم . تازه .. هرچی هم داغم از این کس توست که منو داغم کرده .. ووووووییییییی خوشم میاد . هوس دارم .. اوووووههههههه نههههههه .. -دامون تو دیگه چته .. کیرت انگاری به زبونه کسم گیر کرده .. -می ترسم دردت بگیره .. کف دستای دامون دو طرف کونمو به دو طرف می گردوند . این گردش, تماس کیرو با کس هم لذت بخش تر می کزد .. -پسرا بجنبین . دو تایی تون بجنبین ملکه خسته هست و الان اگه پرنس بیاد دیگه این پرنسس نمی تونه به شما حال بده . راستی راستی هم شده بودم شبیه پرنسس ها .. از یکی از آینه های رویرو صورت ناز خودمو با فرم موهامو که می دیدم خیلی ناز شده بودم . دستمو گذاشته بودم روی کسم تا هوسمو پخش کنم . با این که کیر شهاب اون زیر فعالیت زیادی نداشت ولی من با حرکات خودم اون لذت و آتیشی رو که دور و بر کس و اون داخلش جمع شده بود پخش می کردم . بیچاره شهاب حق داشت که بگه داره می سوزه و دیگه اختیار و تحملی نداشت . وقتی این دو سه روزه در فانتزی های خودم به این فکر می کردم که اگه دو تا کیر بره توی بدنم و من در ان واحد با دو مرد سکس کنم چه حالی پیدا می کنم کمی خجالت می کشیدم . تصورش برام سخت بود . ولی حالا که فکرشو می کنم می بینم اصلا هم خجالت نداره هیچ خیلی هم لذت داره . در واقع این مردا هستند که باید از هم خجالت بکشن از این که تن و بدن همو به هم نشون میدن . وقتی که تن منو یه جنس مخالف می بینه و ازش لذت می بره چه اشکالی داره که یکی دیگه هم ببینه و باهاش حال کنه . حتی حاضر بودم چند نفر دیگه هم بیان . جووووووووون .. اوووووووفففففف کیر دامون هم راه افتاده بود . وقتی بهش گفتم می تونه کیرشو توی مقعد من حرکت بده خوشحالی رو توی کیرش حس کردم که با چه لرزشهایی داره با عضلات کونم بازی می کنه . دستای دامون رو کونم قرار داشت و اونا رو به دو طرف بازشون می کرد . از این حالت دیگه خسته شده بودم یه پهلو دراز کشیدم و تا اونا بهتر کارشونو انجام بدن . حالا سه تایی مون به صورت دراز کش و یه پهلو رو تخت قرار داشته و این بار دامون گذاشت توی کسم و شهاب فرو کرد توی کونم . حالا شهاب با قاچای کونم بازی می کرد و کیر دامون توی کسم مانور می داد . دستاشو هم گذاشته بود روی سینه هام و با هاشون بازی می کرد .. دیگه ملکه بازی رو کنار گذاشته بودم . حتی خیالم نبود که بر و بچه هامون پشت پنجره اند و چطور دارن به صحنه نگاه می کنن . مردا دستاشون بود رو کیرشون و زنا هم داشتن با کسشون ور می رفتن . مهدیس که رفته بود وسط دو تا خواهرام . انگاری تا حالا فیلم سوپر ندیده بودند و این جوری داشتن خودشونو ارضا می کردند . همه اینا رو در چند ثانیه متوجهش شده بودم . سعی کردم به اون طرف توجهی نداشته باشم و تمرکزم به هم نخوره .. دستمو گذاشته بودم رو بیضه هاشون . لبای دامون خیلی بهم حال می داد . .. فکرم دیگه رفته بود پیش مسائل متفرقه این که می خواستم خواهرامو مثل خودم بار بیارم ولی من مثل اونا شده بودم . شاید حق با اونا بود که این جوری داشتن کیف می کردن . منو اون وسط قفلم کرده بودند ولی دامون کیرشو از پایین طوری به سقف کسم می کوبوند که بی اختیار لباشو گاز می گرفتم . دستامو دور کمرش حلقه کرده .. وقتی شهاب شروع کرد به ماساژدادن شونه هام و بوسیدن پشت گردنم دیگه حس کردم به خورده سرعت بیشتری لازمه تا منو به ارگاسم برسونه . لبام بسته شده بود. از لذت زیاد نمی دونستم به کجا فرار کنم . واسه این که متوجهشون کنم چی می خوام یه تکونی به خودم دادم تا هر دو تا شون با جنب و جوش بیشتری منو بکنن .. سینه هام..کسم ..کونم .. لبام .. شونه هام تمام بدنم در تماس با این دو نفر قرار داشت . چشامو بستم .. رفتم به یه حالت یوگایی که خودم خنده ام گرفته بود ولی لذت می بردم . به خودم گفتم پریسا به هیچی فکر نکن . دنیا همین جاست . همینه .. فکر کن که تنت داره جونتو به اوج می رسونه .. حالا با هر چی که می خواد باشه و با هر کی که می خواد باشه .. فقط لذت .. موج شناور هوس .. مثل یه سیل اومد و منو با خودش برد .. یهو حس کردم اون سیل راهشو از شکاف سد کسم باز کرد .. اووووووووهههههه چه لذتی !.. گرمای هوسم یا همون آب کسم با فشار ریخت بیرون ولی بازم آب داشتم بازم هوس داشتم و اونا همین جور در حال کردنم بودند .. لحظاتی بعد بازم آبم از کناره های کسم ریخت بیرون ولی این بار با فشار نبود با یه نرمی خاصی بود که تمام تنمو آروم آروم می لرزوند و سبکم می کرد .. گذاشتم بازم منو بکنن . با این که خوشم میومد ولی می دونستم فعلا همین دوبار دیگه تا اطلاع ثانوی کافیه . فقط تشنه این بودم که دو تایی منو سیرابم کنن . هم کونم تشنه بود و هم کسم . اونا حس کردن که من در چه شرایطی هستم . بدون این که ملکه به اونا دستوری بده با چند حرکت ربختند توی کس و کونم . صدای ناله های اونا رو وقتی که داشتند آبشونو می ریختن توی سوراخام حس می کردم .. ولی دیگه جون نداشتم دوست داشتم بخوابم .. .. اونا رفته بودند . فقط یه سایه ای رو با لا سرم می دیدم . به نظرم مهیار بود . اون دو تا رفته بودن . کیوان جرات نکرده بود بیاد داخل . انگاری ازم حساب می برد . نمی دونستم این پسره می خواد چیکار کنه . پریناز اومد جلو . پریزاد و مهدیس هم اونجا بودن . ولی اثری از اون سه تفنگدار نبود . مهدیس : پریناز تو وارد تری .. تکنیکت بهتره .. تا می تونی آب کیر شوهرمو طوری رو سینه ها و شکم پریزاد خالی می کنی که اون قسمتا عین برفی باشه که رو یه جای سفید نشسته .. چشام به زور باز می شدند ولی پرینازو دیدم که کیر مهیارو گرفته توی دستش و به یه حالت جلق زدن رو فضای سینه هام حرکت میده .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۴۳

طوری بی حس شده بودم که فقط صدای ریزش منی مهیارو روی شکم و سینه هام حس می کردم .. چند بار چشامو باز کردم تا اونارو ببینم . حتی یه لبخند هم زدم .. فقط همینو متوجه شدم که مهدیس و پریناز سرشونو به طرف شکمم خم کردن .. یکی دیگه هم که احتمالا پریزاد بود سرشو گذاشت لاپام سه تایی داشتن منو لیس می زدن . مهدیس و پریناز که برای خوردن آب کیر مهیار با هم رقابت داشتند و گاه با جفت لباو گاهی هم با زبونشون منی مهیارو می خورند . خیلی خوشم اومده قلقکمم میومد . در قسمت پایین بدنم هم خواهرم پریزاد هم با زبونش هم با غنچه کردن لباش و میک زدن کس و تا حدودی کونم یه چند قطره ای از آب کیرهای باقی مونده شهاب و دامونو کشید بیرون وخورد .. من نمی دونم اونا چقدرحریص بودن .. تا حالا چه جوری به شوهراشون وفادار مونده بودند مشخص نبود . زبون پریزاد که روی کسم بود اون دو تا دیگه هم با میک زدنهای سینه ام حسابی حشریم کرده بودن . بعدش که با کف دستشون سینه هامو به چنگ خودشون در آوردند و اگه پریزاد به اونا هشدار نمی داد ممکن بود تا اومدن جیمی اون جا باشن . دقایقی بعد رفتم به اتاق خودم . یه دوشی گرفتم و از بس خسته بودم کاملا برهنه خودمو انداختم رو تخت راحت اتاق خواب معشوق انگلیسی خودم .. نمی دونم چند دفیقه می شد که خوابم برده بود ولی تا حدود زیادی احساس سبکی می کردم . انگاری خود به خود بیدار نشده بودم . جیمی در کنارم بود . وقتی حس کرد که من بیدار شدم اومد رو من قرار گرفت . یعنی پشت من سوار شد . دستشو گذاشت رو کونم و بازشون کرد تا کیرشو بچسبونه به کسم . با همون دو حرکت اول کسم خیس کرده بود . به نظرم کس و کونم از آب کیر شهاب و دامون دیگه پاک شده بود . یه سری که همون اول ریخته شده یه مقداریشو هم که خواهرم نوش کرده بود و یه کمی هم وقتی که رفتم حموم چند بار انگشت کردم توی کس و کونم پاکش کردم که مثل حالا که جیمی اومده پیشم یه وقتی سوتی ندم .-آههههههههه جیمی جیمی وری گود .. کیرشو تا ته کرده بود توی کسم ولی حس کردم خیلی خسته هس .انگاری جون نداشت . ولی من یکی که خیلی حال می کردم .. چند بار کیرشو تا ته کسم فرستاد و اونو کشید بیرون .. لحظاتی هم منو یغلم زد و شونه ها و گردنمو غرق بوسه کرد . این جوری که سر تاپامو می لیسید با خودم گفتم نکنه واسه من جور کنه و منو با خودش ببره انگلیس انگاری این مرد عاشقم شده بود . چقدر دلم می خواست کیرشو با سرعت زیادی توی کسم حرکت بده ... دست چپمو گرفت و از نوک انگشتام تا بازومو شروع کرد به آروم بوسیدن . -آخخخخخخخخ جیمی جیمی حیف که زبون منو نمی فهمی تو چقدر خوبی .. نمی دونستم این چیه که گرفته دستش و مچ دستمو می خواد جمع کنه و اونو بذاره دور دستم ..واوووووووو واووووووو خدای من .. یه دستبند .. چه خوشگل بود .. یعنی این از طلاست ؟ من که این طور فکر می کردم . با نگینای گرون قیمتی از الماس .. یعنی الماساشم اصله ؟ این که پیش اون هزینه ای نیست . ولی چرا اون خواسته عشقشو این جوری نشون بده . ما که تا چهار روز دیگه از این جا میریم . .. چرا این مرد این قدر شرمنده ام می کنه .. -تنک یو ..تنک جیمی .. ..تنکس ..... اون خوشحالی رو دروجودم حس کرده بود . منو بوسید لباشو رو لبام قرار داد . چقدر دلم می خواست منو یک سرویس کامل بکنه .. من این دستبندو چه جوری به شوهرم نشون می دادم . .. انگشترو می شد یه کاریش کرد . می تونستم بگم که مثلا خریدمش ولی پول این دستبنده رو که نداشتم .این جیمی , بی حال گرفت و خوابید . خیلی دلم می خواست با کیرش ور می رفتم . اونو سر حال می کردم و اونم به من حال می داد ولی دیگه نمی شد .وای تازه یادم اومد . من به خواهرام گفته بودم جیمی که بیاد جورش می کنم تا با هم سکس کنن . قبل از این که بریم گردش باید این کارو بکنم . وگرنه پریزاد و پریناز منو نمی بخشن .... پنجره باز بود نسیم ملایمی رو حس می کردم . جیمی به خوابی سنگین رفته بود و دو ساعتی مونده بود که هوا روشن شه و شایدم حدود سه ساعت به طلوع و سرزدن آفتاب مونده بود . هوس کردم برم یه دوری بزنم و از هوای طبیعت لذت ببرم . چقدر آرامش سحرگاهانو دوست داشتم . این فضا چقدر زیبا بود . درختای کاج و نخل و خیلی هایی که اسمشونو هم نمی دونستم . ولی در شب تیره و تار گلهای قشنگو نمی شد دید . الان در تهران هوا خیلی سوز داشته وخبر رسیده بود که برف می باره .. ولی اینجا دم صبح آدم هوس می کرد که لخت بره بیرون .. از پوشیدن لباس سفید در هوای تاریک خوشم میومد . یه دکلته سفید با دامنه چین دار و خیلی کوتاه و فانتزی تنم کردم و شورت و سوتین هم نداشتم .. دیگه اون وقت صبح اگه دست خودم بود بر هنه می رفتم بیرون . خیلی حال می داد . نسیم ملایمی موهامو شونه می زد . صدای پرندگان منو به وجد آورده بود .. جیمی دیوونه .. کاش باهام سکس می کردی . با این که چند ساعت قبل کلی حال کرده بودم ولی نمی دونم چرا بازم می خواستم برهنه در بغل مردی برهنه باشم .. مردی که بتونم قبولش کنم .. نه این که هر کی که از راه می رسه خودمو تسلیمش کنم . ولی حالا در دل این شب تیره و تار خیلی دلم می خواست یکی بیاد که بغلم بزنه .. و در این خنکی خفیف و اعتدال لذت بخش گرمم کنه . کیرشو به بدنم بچسیونه و آروم آروم فرو کنه توی کسم . حتی اگه خوشش میاد می تونه کونمو هم هدف بگیره . شاید الان خواهرام بیدار بودند و داشتن با بقیه حال می کردن . ولی اونا می دونستن که صبح باید با قایق بریم گردش .. دریا از این جا یه چند کیلومتر یا چند صد متری فاصله داشت . راستش با راههای اینجا آشنایی نداشتم و نمی دونستم از کدوم راهها میشه زود تر رسید به اونجا . کف دستمو گذاشتم روی کسم .. داغی کسم دستمو آتیش می داد . دکلته رو دادم بالا تا کسم یه بادی بخوره .. یه لحظه ترسیدم . به نظرم اومدم یه صدایی شنیدم . صدای خش خشی پشت یکی از درختا .. سرمو بر گردوندم . سایه ای رو دیدم که از فاصله ده متری رد شد و دیگه صدایی نشنیدم .. خیلی برام آشنا بود . اون داشت منو دید می زد یه مرد بود .. .. اوووووهههه اون همون پسر جوون و لاغر هیجده نوزده ساله ای بود که بعد از ظهری یه گوشه ای مخفی شده و منو دید می زد . مثلا داشت همه رو نگاه می کرد ولی بیشتر نگاههاش متوجه من بود و سکس من و جیمی رو هم دیده بود . این پسره خواب نداشت ؟ احتمالا چند ساعتیه که همین دور و براست .. نههههههه پریسا .. این چه فکریه که تو داری .. آرامش سپیده دم و هوای سالم طوری هوس منو زیاد کرده بود که حتی حاضر بودم خودمو در اختیار این پسر قرار بدم . باید کاری می کردم که اونو به طرف خودم می کشوندم . آتیشش می زدم . دکلته خودمو در آوردم .. رفتم به یه قسمتی که چمنهای بیشتری داشت و کاملا خشک بود . کاملا برهنه و دمرو روی لباسم دراز کشیدم . اون حالا می تونست پشت اندام و کون بر جسته منو کاملا بر هنه ببینه .. باید اونو به دام خودم مینداختم . اون ازم می ترسید یا بهتره بگم حساب می برد شاید نمی دونست که شرایط من طوری شده که منم نیاز دارم به این که مردی بغلم بزنه و لذت منو در این فضای شاعرانه و آرام بخش تکمیل کنه ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۴۴

بوی کیرو به خوبی احساس می کردم . همین نزدیکی ها بود . چند متری من . همین منو در اون لحظات تاریک که یواش یواش می رفت تا سرخی آفتاب مشخص شه به وجد آورده بود . صدای خش خشی رو پشت درختا می شنیدم . دلم نمی خواست که اون پسر فرار کنه .. دلم واسش می سوخت . گناه داشت . از روز گذشته تا حالا در کف من بود . احتمالا اون سراسر شب رو بیدار بوده و از بعد از ظهر تا حالا هر وقت رو که بیکار بوده و احنمالا تمام وقت این جا کشیک وایساده . شاید که می شد رفت کمکش . دور و برمن فضا کمی باز تر بود . اگه چشماشو کمی عادت می داد می تونست خیلی راحت قالب کون من و شکافای اونو ببینه . همونی که دل جیمی رو برده بود و اونو بیش از حد تشنه اش کرده بود . اون پشت سر من قرار داشت . حسش کرده بودم . هر چند می دونستم بیشتر مردا از حالت به دمر افتاده زنا و دیدن قالب کونشون به هیجان میفتند ولی حس کردم که ا گه من بتونم طاقباز کنم شاید اونو بیشتر فریب بدم و این که بفهمم جاش کجاست همین کارو هم کردم . پامو تا می تونستم به صورت هشت بازش کرده و به دو طرف امتداد دادم . کف دستمو گذاشتم لای پام . با صدای مرغان سحر ناله سر دادنو شروع کرده بودم -آههههههههه آهههههههههه .. اوووووووووهههههه .. نمی دونستم چیکار کنم چس بگم . دلم می خواست با اشاره دستم حالیش کنم که می تونه بیاد پیش من . می تونه بغلم بزنه و به آرزوش برسه . ولی یه حسی به من می گفت که اون ممکنه ازم فرار کنه . دست چپمو گذاشتم رو سینه ام تا اونو از این طریق بیشتر وسوسه اش کنم . حالا با یه دستم روی کسمو بازی می دادم و با دست دیگه ام سینه هامو می گردوندم . اون از لای درختا اومد جلوتر . به نظر می رسید کمی شجاع تر شده باشه و می خواد که یه حرکتی به خودش بده . دستش رو کیرش بود و با اون بازی می کرد . فکر نمی کرد که من اونو می بینم . تمام بدنشو بیرون نیاورده بود ولی همون قسمت جلو بدنشو که داده بود جلو کاملا مشخص بود که داره با کیرش بازی می کنه . هیجان داشت منو می کشت . می دونستم که هنوز یه ساعتی مونده تا از این تاریکی زیبا از این سکوت و آرامش کم شه ولی دلم طاقت نمی گرفت . اگه اون نمیومد مجبور بودم یکی از مردا رو بیدار کنم که با من باشه . .. ناگهان یه فکری ذهنم رسید .. اونا معمولا انگلیسی رو به خوبی یا تا حدودی دست و پا شکسته واردند . خیلی بیشتر از ما ایرونی ها با اون آشنایی دارند .. دیگه از چیزی خجالت نمی کشیدم . اون که منو نمی شناخت و منم به اندازه کافی روم باز شده بود . اون دستمو که روی کسم بودرو رو به بالا گرفته و به سمتش اشاره کردم .. -کام هیر ... کام هیر .. فک می ....با این که دوست نداشتم روی این پسره رو از همون اول بازش کنم ولی مجبور شده بودم بگم که بیاد منو بکنه تا از دستش ندم .. طوری شده بودم که حالا دو دستی کسمو می مالوندم . اونم دست از جلق زدن ور نمی داشت .حس کردم که صدا داره به من نزدیک و نزدیک تر میشه . اون از جاش حرکت کرده بود . داشت میومد به سمت من . ظاهرا بهش قوت قلب داده بودم . عالی شده بود . هر لحظه بیشتر از لحظه قبل حس خیسی بیشتری رو روی کسم داشتم . اون حالا به یک قدمی من رسیده بود . صورتش به خوبی مشخص نبود . دستمو دور کیرش لول کردم .. ایییییییییی .. آب کیرش همین جور آویزون شده بود . نشون می داد که اون لحظاتی پیش جق زده وگرنه اون مقدمه آبش نبود . اووووووههههههه دلم داشت می رفت . کسم داغ بود و نیاز داشت که از داغی و حرارتش کم شه . یااین حرارت به اوجش برسه و به ناگهان پایین بیاد . اونو آوردم سمت خودم و به یهو دو تا دستمو گذاشتم پشت سرش و اونو به طرف جلو و به سمت کسم هلش دادم . حالا دهنش روی کسم قرار داشت . و من با حرص و هیجان و خشونت و هوس سرشو محکم روی کسم نگه داشته بودم . دلم می خواست وحشیانه و با حرص کسمو میک بزنه . کس رو روی صورتش حرکت می دادم تا این که وقتی که حس کرد راهش باز تر شده میک زدنو شروع کرد . .. با این که کیرش چنگی به دلم نزده بود ولی زبون پهنی داشت که خیلی حال می داد . انگاری زبونش درست روی کس من قالب می شد . تازه کس من واسش کوچیک بود .. دوست داشتم تا یه نیمساعتی رو به همین صورت حال کنم . سرشو هم وقتی روی کسم می گردوند من دو تا دستامو جلوئ دهنم نگه می داشتم تا جیغ نزنم . اووووووففففففف چقدر هیجان ! چه لذتی می داد این حرکاتش . حالا جز کیر هیچی دیگه نمی تونست سر حالم کنه .. انگاری خوب به کارش وارد بود . سرمو بردم عقب تا بوسه هاشو از زیر گردنم شروع کنه .. با زبونش لیس زدن رو از زیر گلوم شروع کرده بود . از اونجا اومد پایین تر . دستاش هم خیلی پت و پهن و کار گری بود و وقتی به سینه هام چنگ مینداخت نمی تونستم کنترل پاهامو داشته باشم و بی اراده اونا رو محکم به چمنهای دور و برم می کوفتم .. کیرش کمی سفت تر به نظر می رسید . اینو وقتی حس کردم که سرکیرشو به کسم فشرد . به زبون محلی یه چیزایی می گفت که حالیم نمی شد . حس کردم که احساسات خودشو از سکس با من داره بیان می کنه . -اوووووووههههههه .. پسسسسر ..کسسسسسم منو بکن .. هر چند لحظه در میون یه بار سرشو به عقب بر می گردوند . انگاری از این هراس داشت که یکی سر برسه و ما رو ببینه . چشامو باز و بسته کرده و بیشتر به آسمون بالا سر و اطرافم نگاه می کردم تا از سکسم لذت بیشتری ببرم . چقدر همه جا آروم و لذت بخش بود . اون کیرشو کرده بود توی کسم و تند و تند تلمبه می زد . خیلی خوشم میومد دوست داشتم ارگاسم شم . ولی فکر نمی کردم اون بتونه این کارو انجام بده هوس بلایی بر سرم آورده بود که متوجه شدم چند متری رو حرکت کرده و افتادم روچمنهایی چند متر اون طرف دکلته ای که روش دراز کشیده بودم . . فقط منو تا چند قدمی اوج می رسوند و یک آن ولم می کرد . حس می کردم که اونم اینو فهمیده که منو باید ارضام کنه . تمام تنش داغ بود . نفس نفس زدناش و از این تیکه رو اون تیکه افتادناش نشون می داد که دست و پاشو گم کرده . دستمو رو کمرش گذاشته بودم و سعی داشتم آرومش کنم .. ولی یه لحظه حرکت آب کیرشو توی کسم حس کردم .. می دونستم از اون کیراییه که دیگه بلند نمیشه . لعنت بر کیر های شرقی و شرق دور .. اون همین جور آروم زوزه می کشید و آبشو توی کسم خالی می کرد .. در همین لحظه به نظرم اومد یکی صداش کرد ..اون سریع کیرشو کشید بیرون و رفت و منو توی خماری گذاشت .. فقط به رنگ سفید منی که تیرگی شبو شکافته از کسم بیرون زده بود نگاه می کردم . یه حوله کوچیکی رو رو یکی از صندلی ها پیدا کردم . به ظاهر تمیز میومد . دلم می خواست قبل از این که بر گردم اتاقم کسمو تمیز کنم و جیمی نفهمه که من به اون خیانت کردم . دلم نمیومد اون هوای سالمو ولش کنم .حوله رو هر چند لحظه یه بار روی کسم می کشیدم . دوباره جای اولم دراز کشیدم . این پسره خودشو خالی کرده بود و من پر شده رو ول کرد و رفت . دوست داشتم برم جیمی رو بیدار کنم که منو بکنه .. تازه اگه بیدارش می کردم باید می رفتم سراغ پریناز و پریزاد وگرنه عمری رو این دو تا خواهر به من منت می ذاشتن که دوست نداشتم اونا حال کنن . چشامو نیمه باز نگه داشته و به صدای پرندگان گوش می دادم . واسه یه لحظه فکر کردم دچار توهم شدم . سایه که چی بگم قالب سیاه و تاریک مردی رو می دیدم که داره میاد به سمت من .. طرز راه رفتنش واسم آشنا بود . فقط می دونستم جیمی نیست .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۴۵

نگاهی به اون سایه انداختم تا به من نزدیک شد . پریسای روسری به سر گذشته حالا از این که کاملا لخت روی چمنها دراز کشیده باشه ابایی نداشت . تنها یه حوله کوچیک به رنگ سفید روی کسم انداخته شده بود و شاید همون حوله هم در تاریکی طوری جلب توجه کرده باشه که کیوان رو به این سمت آورده . -پسر تو سردت نمیشه در این هوای خنک صبحگاهی با یه شورت داری قدم می زنی ؟ -تو خودت به کی میگی که فقط یه حوله انداختی رو اونجای ممنوعه ات -ببینم اون جا اسم نداره ؟ -راستش می ترسم گوش ما رو بکشی . خوب ما رو تحریممون کردی . حالا دیگه از جنس ایرونی خوشت نمیاد و همش داری تبلیغ جنس خارجی می کنی .. ایرانی زیر کیر ایرانی برو .. -نگفتم یهو این قدرپیشروی کن -هنوزم باهام لجی ؟.. باور کن در دنیای عشق و حال مسئله ای نیست که یک زن یا یک مرد با چند نفر باشن و تو خودت بی جهت به دل می گیری . -ممکنه حق با تو باشه . ولی از اون جایی که من تازه کار بودم انتظار داشتم که درکم کنن و بهتره بگم درکم کنی .. من دوست دارم اگه خودمو در اختیار کسی قرار میدم با تمام شور و حال و وجودم باشه . -مثل این که این حرفو برای چندمین باریه که بر زبون میاری . -آره شایدم قبلا با تو در این مورد حرف زده باشم . وقتی می خوای در سکس احساس آرامش و لذت کنی باید اونی رو که می خوای با تمام وجودت بخوای و دوست داشته باشی .- اگه این طور باشه تو باید خودت رو همیشه در اختیار یکی قرار بدی . یکی که دوستش داری عاشقشی با اون پیمان بستی . ولی خودتو حالا داری به این آرمانت پشت پا می زنی و می خوای لذت هم ببری و عاشق هم باشی . اما من میگم و خیلی ها اینو میگن وقتی که تصمیم گرفتی بر هنه کسی رو در آغوش بگیری در اون لحظات در اون ساعتی که با اونی فکر کن که اون تمام وجودته .. عشق و زندگیته .. همه چیزته .. دار و ندارته .. حس کن که بعد از این هم باهاشی .. تو متعلق به اونی و اون فقط در اختیار توست . احساس کن که زمان متوقف شده برای تو و اون برای لذتهایی که ارزش خاص خودشونو دارن . وقتی که از اون لحظات دورشدی از اون دور شدی احساس عاشقونه ات همراه با احساس شهوت با هم می پره . پرواز می کنه . انگار نه انگار که همچه چیزی بوده .. واگه دوباره تمایلی داشته باشی و اونو ببینی و اون حس که درت زنده شد بازم شرایط همون میشه . باید خودت رو بسازی . بدونی چه جوری جسم و روحت رو هماهنگ کنی .. .. به قسمتی از حرفاش توجه داشتم و قسمتی از اونو هم از این گوش شنیده از اون گوش در می کردم . اون پسره رفته بود و منو در حالا خماری گذاشته بود . دیگه قهر بودن با کیوان و تحریم عشقبازی معنا و فایده ای نداشت . راست می گفت باید حس می کردم که در اون لحظات فقط مال همیم و جز این هم نمی بود . یک احساس آشنایی .. اومد کنارم دراز کشید .. خودشو بهم چسبوند .. سکوت کرده بودم . سکوتمو به سکوت و آرامش طبیعت سپرده بودم . حس کردم پرندگان هم ساکت شده حواسشون به ماست . . پهلوم دراز کشیده بود . لباشو گذاشت رو بازوم .. -پریسا هنوزم همون طعمو داره .. انگشتاشو رو پوست بدنم می کشید . نوک تیز سینه هامو لمس کرد وخیلی آروم اومد پایین تر .. دستشو گذاشت رو حوله کوچیکی که روی کسم قرار داده اون تنها پوشش من بود .. -نکن کیوان .. الان جیمی اگه بیدارشه ببینه من نیستم دلواپس میشه .. -حالا میشه تخفیف بیای و واسه ما ناز نکنی . کف دستشو گذاشت رو حوله .. -نکن .. من دو ساعت پیش با جیمی بودم . شاید خوشت نیاد .. -مگه میشه در این هوای قشنگ وقت سحری که آدمو می بره به عالم رویا و فراموشی غمها, آدم از چیزی بدش بیاد ؟ خب اونم یه آدمه و ازت لذت برده .. حالا زمان و لحظات پر شکوه عشق و هوس در دستای من و توست . در تن ماست . باید با جونمون به این نیاز به این احساس جون بدیم . قبل از این که ستاره های خوشگل یکی یکی ناپدید شن من و تو باید خودمونو نشون بدیم .. نسیم ملایمی بدنمو نوازش داد . اون حوله رو از روی کسم بر داشتم .. خودشو رو من خم کرد . چشامو به تاریکی عادت دادم تا صورتشو بیشتر ببینم . چقدر همه جا زیبا بود . چقدر فلق قشنگ وشاعرانه بود .. نور تاریکی ها را می شکافت .. چه سرخی زیبایی ! تپش قلب آسمان با رگهای آ بی و خون سرخ به گوش می رسید . انگاری خورشید خانوم یواش یواش می خواست از خواب پا شه . کیوان حوله رو از رو پام انداخت به طرفی و دستشو گذاشت رو کسم . یه آخ آرومی گفتم ..هرچند کس خیس من در حال فریاد کشیدن بود .. چند تا انگشتشو کرد توی کسم .. حس کردم اثراتی از منی اون پسر غریبه هنوز توی کسم مونده . ولی من این بهونه رو داشتم که دوساعت قبل با جیمی سکس داشتم و اون خودش منو با این شرایط قبول کرده . شایدم آب کیر طوری حل شده که نشون نمیده که من قبلا با یکی دیگه بودم . وقتی انگشتاشو از توی کسم بیرون می کشید طوری اونا رو می لیسید که هوس منو زیاد می کرد .. -نههههههه .. نهههههههه کسمو نخور .. من باید بشورمش -اکه این کارو بکنی طعم آکبندشو از دست میده . بذار همون جوری که هست بخورمش .. خیلی واردی . می دونی که چه جوری دلبری کنی آتیش بزنی . وقتی رگ خواب یه مرد سختگیر مثل جیمی در دستای تو باشه پس ببین تو کی هستی دیگه . پاهامو باز و باز ترش کردم .. دیگه فرقی واسم نداشت که کسم طعم و بوی چی رو میده .. فضای زیبا و شاعرانه منو برای زیر کیر کیوان قرار گرفتن کاملا آماده کرده بود . -اوووووووههههه بخورششششش کیوان بخورششششش کسمو بخورشششش .. و اونم ملچ ملوچ دادنو شروع کرده بود .... ادامه دارد ... نویسنده ....ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
پـــــــــــــــریـــــــــــــــان در غـــــــــــــــربـــــــــــــــت ۴۶

دیگه با اون آشتی کرده بودم . باید خودمو با این هویت ده روزه وفق می دادم . باید قبول می کردم که منم حالا می تونم از مقررات این کشور استفاده کنم .در این جا کسی به خاطر این که از بدن مردی دیگه لذت می برم شلاقم نمی زنه .. می تونم پای بند اصولی دیگه باشم .. می تونم روسری سرم کنم یا اونو بردارم . می تونم خودم تصمیم بگیرم که در آتیش جهنم بسوزم یا نه . وقتی که در ایران یه مشت ابلهی که خودشو نو قیم ما می دونن و میگن هر کسی مسئول کارای خودشه و بعد وکیل وصی ما میشن اینجا نیستن که فضولی ما رو بکنن و کاسه داغ تر از آش شن چرا از این لحظه ها استفاده نکنم ؟ .. -اوووووویییییی کیوان .. خوشم میاد .. چقدر سرخی آفتاب خوشگله ..رنگ نازیه .. یواش یواش این سرخی , طلایی میشه . ولی اون داشت با کس سرخ و طلایی من ور می رفت . هوا دلپذیر تر نشون می داد و حالا کمی بیشتر و بهتر می شد خنکی صبحگاهانو تحمل کرد .. پاهامو دور کمر کیوان حلقه زده تا می تونستم سرشو به کسم فشردم . یه دستمو رسوندم به پشت سر کیوان .. خیلی آروم با موهاش بازی می کردم . چشام به ته آسمون بود . منتظر خورشید خانوم بودم . واون همچنان داشت کسمو می خورد . دلم نمی خواست تا یه ساعت دیگه کسی بیدار شه .. فکر کنم آب کسم صورت کیوانو خیس کرده باشه .. لذت من و لحظات ارگاسمم خیلی طولانی شده بود .. خیلی .. فقط واسه این محیط زیبا و آرامشی بود که داشتم . چقدر خوبه آدم فقط به همون لحظه ای که در اون قرار داره فکر کنه و از همون لحظاتش نهایت استفاده رو ببره . و من در این شرایط بودم . -کیوان حالا می تونی کیرت رو بکنی توی کسم .. دستامو گذاشتم رو باسنش تا وقتی کیرشو می کوبونه به ته کسم منم با دستام اونو بیشتر به طرف خودم فشارش بدم و از تماس و چسبندگی اون با خودم لذت ببرم . انگار نه انگار که دقایقی پیش منو ارضام کرده باشه . دوباره همچین خوشم اومده بود که دوست داشتم زیر کیر کیوان و در یه حالت بین خواب و بیداری باشم . بدنم نیاز داشت . کاش چند روز دیگه هم می تونستیم بمونیم . -پریسا .. دوستت دارم . تو عشق منی .. .. شروع کرد به تحویل دادن حرفای عاشقونه ای که لذت سکس اونو زیاد کنه . همون جوری که گفته بود رفته بود توی خط فیلم . منم اون خطو ادامه دادم . ولی حس کردم که فیلم قشنگیه و می تونه خیلی لذت بخش باشه .. -منم دوستت دارم کیوان . عاشقتم . نمی دونی وقتی که یکی رو دوست داشته باشی چقدر از این که خودتو برهنه در اختیارش میذاری لذت می بری . لذت دادن هم یه نوع به آرامش رسیدنه .. .. دوستت دارم .. -می خوامت .. می خوامت .. -منو ببوس کیوان بازم بهم بگو دوستم داری .. بازم بگو عاشقمی ..... حالا دیگه منم از این کلام مصنوعی که خودمون طبیعی اش کرده بودیم لذت می بردم . عشق مثل یک کالا ی بازار مشترک در میان هوس ما گم شده بود .. غرق شده بود .. ولی هردومون از هوسمون لذت می بردیم .. -اووووووففففففف کیوان لباتود وباره بذار رو لبام .. با عشق منو ببوس .. با عشق منو بکن . .. فقط منو دوست داشته باش .. -آههههههههه پریسا ..فقط تو فقط تو .. .. راست می گفت کیوان . واقعا چه نمایش زیبا و هوس انگیز ی شده بود . !با نوک سینه هام بازی می کردم . دستموروی کس و قسمت بالای اون قرار داده بودم و از ورم هوس اون لذت می بردم . اونم دستشو گذاشت پشت دستم و همراه با حرکات دستم دستشو حرکت می داد .. -کیوان حالا محکم ترش کن .. می ترسم جیمی بیاد . بیاد و ببینه که من و تو چه جور داریم از هم لذت می بریم . اون مرد حسودیه .. -منم حسودم پریسا . این جوری که تو میگی به من بر می خوره . اون وقت فکر می کنم که تو منو دوست نداری . -فدات شم کیوان من که گفتم عاشقتم و دوستت دارم آخه ما این جا به دعوت اونیم .. مگه این کس خیس و تسلیم شده منو نمی بینی ؟ تو که داری حسش می کنی . -چیکار می کنی تو که هنوز منو نبوسیدی .. -وقتی که حرف می زنی جوابتو باید بدم یا نه .. -حالا می خوام لباتو بذاری رو لبای خاموش من و جواب لبای خاموشو با خاموشی لبها بدی .. با بوسه اون رفته بودم به یه حالت خلسه ای که باید با یه ارگاسم به انتهاش می رسوندم . . همون حالت هم بهم دست داده بود بازم مجبور شدم حرف بزنم چون به اوج هوس و لذت رسیده بودم . .. -آهههههههه دوستت دارم عشق من .. داره می ریزه . اومد اومد .. -حسش کردم .. حسش کردم .. -عزیزم این برای دومین باره .. چون دوستت دارم . چون عشق منی .. کیرشو با یه سرعتی می زد به کسم که من دیگه جز چنگ زدن به کمر کیوان کار دیگه ای ازم بر نمیومد . -آهههههههههه داغم کردی . چقدر این آب داغ تو در این هوای خنک و دلپذیر صبحگاهی می چسبه .. -اووووووهههههه پریسا عشق من .. حسش می کنی ؟ منی من همین جور یه ریز داره توی کست می ریزه .. -آرررررره کسسسسس منم می خواد .. تشنه شه .. کیر تو و کس منم عاشق همن ... زبون همو می فهمن . کیرت می دونه که چقدر باید به کسم آب برسونه .. بذارش توی دهنم کیرت رو بذار توی دهنم .. چقدر می چسبید و حال می داد ساک زدن و خوردن آب کیر در اون فضای روح پرور .. کف دستشو روی کسم گذاشته انگشتاشو روی سوراخ کونم قرار داد .. منم اولش قمبل کردم ولی بعد به خاطر این که سایه نندازه یا مشخص نشیم دراز کشیدم و اون کیرشو چسبوند به سوراخ کونم .. لبامو به هم دوخته بودم. به زمین فشار می آوردم . نفسم در نمیومد ولی به هر فشاری بود یه چند سانتی رو کرد توی کونم . دردم میومد ولی یه درد شیرینی بود که داشتم بهش عادت می کردم . -کیوان ! هر وقت سیرشدی برو ببین خواهرام در چه وضعیتی هستن .. صداشون کن بیان این جا پیش من .. -من که سیر بشو نیستم ولی باشه .. اگه در حال سکس نباشن میگم بیان ولی ظاهرا همه شون حالا دیگه خوابن .. تمام بدنمو زیر بوسه های داغش قرار داده بود . طوری به کونم چنگ انداخته بود که انگاری این آخرین باریه که می خواد منو بکنه .. -پریسا چقدر دلم می خواد رو همه جای تنت خیس کنم . من الان ساعتهاست که انزال نشدم تا بتونم سر فرصت هرچی رو میشه در یه مدت کوتاه بدمش بیرون تقدیم تو کنم .. -پس هر چند قطره ای رو که دوست داری بکن توی کونم . حالشو ببر . عشق من .. یه معشوقه فقط به معشوقش کون میده .. . اینو که گفتم شیر شد و کیرشو بیشتر فرو می کرد توی کونم .. دو سه تا پرش آب ریخت تو کونم .. وقتی پاشد که بره خواهرامو صداشون کنه بازم شروع کردم به تمیز کردن کس و کونم از منی هایی که کیوان داخلش ریخته بود .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 4 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

پریان در غربت


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA