خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۸۹مینا به صحنه سکس شوهرش با ویدا نگاه می کرد که چه جوری میثم از زیر گذاشته توی کس اون و متین هم از پشت فرو کرده توی کونش . با این که همچین لحظاتی رو تصور می کرد این انتظارو نداشت که شوهرش بدون اجازه و مشورت با اون زود تر دست به کار شه . حس می کرد که غرورش شکسته شده .. احساساتش جریحه دار شده مینا : ولی من چیزی رو از شوهرم پنهون نمی کنم . از اون اجازه هم نمی گیرم .. بریم داخل .. دو تایی شون کاملا لخت وارد شدند . مینا کیر ولی رو گرفت توی دستش و رفت کنار اون دو نفر .. در یه حالتی مثل حالت ویدا و در موازات اون قمبل کرد .. اون در این فکر بود که متینو صداش کنه تا به جای کون ویدا کون اونو بکنه . البته به خودش گفت که فعلا زوده . بذار یه چند دقیقه ای گرم بیفتم ببینم این جا حکومت در دست کیه که بدون مشورت با من شروع به هر کاری می کنن . شوهر آدمو از دست آدم در میارن .. البته مقصر شوهر منه که احترام منو نگه نداشته . میثم تا چشش به مینا افتاد یکه خورد . شاید انتظار اینو نداشت که اونو در این شرایط ببینه . مینا با این حالت تعجب شوهرش آشنایی داشت و می دونست که اون حالا در چه وضعیت روحی قرار داره .مینا : میثم جون سکس با یکی به غیر از همسرت خیلی حال میده ؟ فقط می تونی با همون یکی حال کنی . اگه صد تا زن هم دورت رو بگیرن فقط می تونی از یکی لذت ببری اون جوری که دلت می خواد . اما ما خانوما حداقل می تونیم کیر دو تا مرد رو همراه خودمون داشته باشیم .. یه حرکتی به کونش داد و کسشو رو کیر ولی طاقباز شده سوار کرد ..مینا : حالا بدون اجازه شما می خوام ببینم کیر پسر خاله عزیزم چه حالی میده . ببخش منو میثم جون شوهر عزیزم که واسه این کار ازت اجازه نمی گیرم . چیزی که عوض داره گله نداره .میثم اگه کارد بهش می زدن خونش در نمیومد . اون حتی انتظار نداشت که مینا با یکی دیگه باشه . هر چند مینا فکر می کرد و حس می کرد که میثم در این شرایط خیلی راحت می تونه زنشو بده به دست دیگران .. مینا : من که لذت می برم می بینم همسرم خوشحاله و داره کیف می کنه از این که یه زن دیگه داره بهش حال میده ..میثم آب دهنشو به زور قورت می داد . مینا یه اشاره ای به ماندانا زد و اونو به سمت خودش کشوند . می خواست به یه طریقی به متین برسونه که بیاد سمت اون تا دو تایی بهش حال بدن فقط طوری که این واسه میثم یه سور پرایز دیگه باشه . ماندانا هم نقش یه واسطه رو به خوبی بازی می کرد .. با این که می دونست ولی هم در ابتدای کار دوست نداره شریک داشته باشه ولی بر نامه ها رو طوری چید که متین بیاد و پشت مینا قرار بگیره .. یه اشاره به ویدا کافی بود که اون صورتشو رو صورت میثم قرار بده و لباشو به لبای اون مرد بچسبونه و جلو دیدشو بگیره . ماندانا هم کون مینا رو به خوبی روغن کاری کرد و یه دستی هم به کیر متین کشید .. وقتی ویدا لباشو از رو لبای میثم برداشت و اون یه نگاهی به سمت چپش انداخت و زنشو دید که چه جوری داره به دو تا مرد حال میده واسه لحظاتی نتونست بر خودش مسلط شه . اعصابش به شدت به هم ریخته بود . مینا : میثم خیلی کیف میده . دلم واست می سوزه . ما زنا خیلی راحت می تونیم با دو تا مرد حال کنیم . شما اگه دو تا کیر هم می داشتین خیلی سخت بود این جور حال کردنا .مینا هم واسه اولین بار بود که دو تا کیرو با هم دریافت می کرد . اون به غیر از ولی و شوهرش میثم با مرد دیگه ای رابطه جنسی نداشت و حالا هم متین به کلکسیون مردان زندگیش اضافه شده بود . به ولی هم که تازه داشت کس می داد .. پسر خاله دستاشو گذاشته بود دور کمر دخترخاله و با این که از این کارش که همون ابتدا متینو شریک گرفته بود عصبانی بود ولی خودشو قانع کرد که مینا که مال اون نیست بخواد اختیار دارش باشه و قبل از این که متین روش سوار شه این میثم بوده که بار ها و بار ها مینا رو گاییده ..ولی با این که با دخترای خوشگل و زنای شوهر دار رقم به رقم سکس کرده بود ولی این یکی از آرزو هاش بود که یه روزی بتونه کیرشو از کس دختر خاله میناش رد کنه . به یاد روز هایی که باهاش آنال سکس می کرد و آرزویی که از اون روز ها واسش به جا مونده حالا بر آورده شده بود فکر می کرد . مینا : عزیزم .. پسر خاله جون .. خیلی با حال می کنی .مینا صورتشو به صورت ولی چسبوند و به سرعت و زیر گوش اون و به صورت زمزمه و خیلی آروم گفت یه وقتی از گذشته مون چیزی نگی ها ... ولی هم سرشو تکون داد و با خودش گفت دختر خاله کس خل ما فکر می کنه ما هم مث اون کس خلیم . ویدا : میثم جون اومدی این جا خوش بگذرونی .. کیف کن لذت ببر زنت چه جوری داره با یکی دیگه حال می کنه . شما مردا یه خورده ما زنا رو باید درک کنین دیگه .. قربون شوهر خودم بشم دورش طلا بگیرم کف پاشو ببوسم که بهم اعتماد داره و منم الان دور از چشای اون دارم حال می کنم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۹۰میثم مونده بود و ویدا .. ویدایی که با حرفاش در واقع داشت اونو تحریک می کرد . می خواست بهش بفهمونه که فکر نکن زنا هم توی این دوره و زمونه بیکار می شینن و دست پشت دست می ذارن که شوهره هر کاری که دلش خواست انجام بده .. دستشو گذاشت رو صورت میثم و گفت عزیزم به این طرف نگاه کن . هم تو و هم مینا دارین حال می کنین . دو تایی تون حالا یه حس مشترک دارین . من با این که الان دارم باهات حال می کنم اگه ببینم شوهر مهربون و نازنین من دست از پا خطا کرده و سر و گوشش می جنبه خیلی ناراحت میشم . بازم خوبه که مینا جون چیزی نگفته ..میثم حس کرد که حق با ویداست . یواش یواش داشت آب بندی می شد . واسه یه مرد اونم به ناگهان سخته که ببینه زنش زیر کیر یه نفر دیگه داره وول می خوره . هرچند خودش به اندازه کافی خطاکار بوده باشه ..ولی : چطوره مینا . خوش می گذره ؟-عالیه عالی . یه حس خوب و قشنگ .. مینا هنوز خودشو عادت نداده بود که به دو تا کیر فکر کنه و تمرکز داشته باشه به این که لذتشو طوری تقسیم کنه که حواسش به هر دو تا باشه . اینو هم می خواست که هر دو تا پسرو راضی نگه داشته باشه .. با این که ویدا رو زیر کیر میثم می دید ولی به خوبی با این مسئله کنار اومده بود . مینا : خانوما شما خوب زرنگین نمی دونستم تا این حد تنوع در زندگی باعث آرامش آدم میشه . این طور حس نمی کنی میثم جون ؟ ویدا عزیزم تا می تونی به میثم گل ما خوب برس .. ویدا : اونه که باید به ما برسه . یه خورده سفارش ما رو بهش بکن ..مینا : عزیز دلم این که دیگه سفارش کردن نمی خواد اون دو تایی که همو رو بوسی می کنن خودشون واردن کارشونو . کیر و کس واردن که چیکار کنن یا کیر و کون . چه لبی بهم میدن . ویدا : خوش به حالت که حالا دو تا روبوسی داری ..مینا : ویدا جون مثل این که یادت رفته قبل از من تو دو تا روبوسی داشتی .ماندانا کنار ویدا بود و مظلومانه نگاش می کرد .. ویدا : اوخ طفلک زن داداش گل من .. بیا دیگه بیا جای من .. ماندانا که می دونست ویدا داره تعارف می کنه و از طرفی به خاطر علاقه ای که به ویدا داشت راضی نبود که جای اونو بگیره و تازه هنوز اون ار گاسم نشده بود .. گفت چند بار باید بگم عشق من وقتی که تو داری حال می کنی انگاری که من دارم کیف می کنم . ویدا : من فدات بشم مانی خوشگله من . دیگه زن داداش بهتر از این کجا می خواست به گیرم بیفته ..مینا که داشت به حرکات دو تا کیر توی کونش فکر می کرد اسم زن داداشو که شنید گفت منم یه زن داداش خیلی خوبم ولی خواهر شوهرم اصلا منو دوست نداره . به نظر تو من چیکار کنم میثم جون .. . با توام میثم زیر کس ویدا خوابت برده ؟ من که این دو تا کیر مست مستم کرده .میثم : خواهرم که خیلی خوبه و تا می تونسته بهت محبت کرده .. مینا : می دونم می خواستم تو هم یه حرفی زده باشی .. آخه عزیزم چرا کشتی هات غرقه مینا فدای اون کیر هوسبازت بشه .. اوووووففففف باز خوبه که قبل از من شروع کردی حال دادن و حال کردنو . میثم : خیلی حرف می زنی مینا ..مینا : پسر خاله ! ولی جون ! دختر خاله مینا فدات .. خوش به حال اون دختری که زنت میشه . جووووووووون .. ولی : عجب آب و روغنی پس میدی دختر خاله .. مینا : از کیرت بپرس .. که هر چی اون داخل گیر کرده رو می کشه بیرون . مینا رو روی زمین خوابونده و ولی و متین اونو وسط خودشون گرفتن . اون طرف ویدا حس کرد که با کیر میثم داره ارضا میشه .. ویدا به ماندانا اشاره زد که بیاد کمکش ... و ماندانا هم که قلق خواهر شوهرشو داشت همراه با شدت ضربه های وارده کیر میثم بر کس ویدا , سینه هاشو گذاشت توی دهنش و با سرعت و فشار میکشون می زد ..ویدا : آخخخخخخخ مانی مانی ... کسسسسم کسسسسسم .. انگشت بکن توی کونم ... اووووووهههههه ... ماندانا هم با لذت انگشتشو فرو کرد توی کون ویدا . ..ماندانا : خیلی کیف داره ویدا ؟ویدا : خیلی ... پس یه کمی میثمو کمکش کن که بعدش خودت باید بیای جای من . اون دو تا , تا یکی دیگه رو دیدن دیگه پاک یادشون رفته ما رو ..ماندانا : نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار .. درسته میثم جون . تو هم که تا ما رو دیدی زنتو فراموش کردی .. اصلا مرام تمام مردای دنیا همینه .. میثم با تعجب به حرفای اون دو تا زن گوش می کرد و از این که مردا رو بی مرام دونسته مثلا خودشونو خیلی با معرفت می دونستن خنده اش گرفته بود .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۹۱ماندانا با فرو کردن انگشت توی کون ویدا بالاخره تونست سرعت ارگاسم اونو زیاد کنه ... و دیگه خودش رفت جای اون قرار گرفت . از اون طرف هم ولی و متین , مینا رو وسط خودشون قرار داده بودند و در یه حالت یه پهلو قرار داشتند . طوری که متین پشت مینا قرار گرفته بود و ولی هم روبروش قرار داشت . ولی با عشق و علاقه خاصی دختر خاله شو بغل زده بود . و بیشتر هم دوست داشت که جلوی شوهرش میثم مانور بیاد . نشونش بده که زنش داره لذت می بره از این که با اون سکس می کنه . متین هم دستشو کمی پایین تر از شونه های مینا قرار داده و کمرخودشو مرتب حرکت می داد تا کیرشو توی کون اون حرکت بده . مینا دردش گرفته بود ولی از سمت جلو طوری احساس لذت می کرد که نه تنها درد کونشو از یاد برده بود بلکه از همون ناحیه هم احساس لذت می کرد . ولی دستشو کمی پایین تر از گردن و تقریبا دور شونه های مینا حلقه زده و اونا طوری رفته بودن توی هم که گویی عاشق و معشوق های چند ساله باشن . این درست در لحظاتی بود که میثم ویدا رو ار گاسمش کرده بود و این صحنه ها به شدت روی اعصاب اون اثر گذاشته بود . شاید انتظار اینو نداشت که که زنش تا به این حد از هماغوشی با مرد دیگه ای لذت ببره و تا این حد زود تسلیم شه . اون اصلا به کار خودش توجه نداشت و این که تا چه حد ممکنه رو همسرش اثر داشته باشه . طوری رفتار می کرد که خودش باید حق داشته باشه که ناراحت شه هر چند نمی تونست چیزی بگه چون با همه خود خواه بودنش می دونست که حق با اون نیست و هر دو تاشون در این مسئله مشترک هستند . مینا حرص نمی خورد . اون از لحظه هاش لذت می برد و از هماغوشی با پسر خاله اش . واسه یک زن شکستن یک تابو اونم در کنار شوهر بی شباهت به یک معجزه نیست . برای همین سعی داشت که از این معجزه نهایت لذت رو ببره و استفاده کنه . میثم که کیرشو از کس ویدا بیرون کشیده بود . گفت -ویدا جون من که خیلی کیرم سنگین شده ..ویدا : اوخ من بمیرم . یه وقتی نگفته باشی که این زن چقدر خود خواهه و همش به فکر خودشه . من خودمم تشنه مه ... کسم وقتی که داغ می کنه و آبشو خالی می کنه یه آبی هم می خواد که رفع تشنگی کنه ..مینا تمام این حرفا رو می شنید ولی از اون جایی که زیر دو تا کیر قرار داشت عین خیالش نبود و با خودش می گفت میثم کور خوندی هر کاری کنی من بازم ازت جلو هستم . تو که یه نخو نمی تونی وارد دو تا سوراخ دو تا سوزن کنی ..ولی در عوض دو تا نخ وارد دو تا سوراخ سوزن من میشه و خیلی هم حال میده . حلقه ای که دستای متین دور کمر مینا ایجاد کرده بود کمی پایین تر از حلقه ولی قرار داشت ..ولی : هوای دختر خاله ما رو داشته باش . به کونش فشار نیار که مینا پیش من خیلی عزیزه نمی تونم درد کشیدن اونو ببینم ..مینا : آخخخخخخخخ من فدات بشم پسر خاله که این قدر هوای ما رو داری . شوهر ما رو باش همین که چشش افتاد به یک زن غریبه پاک ما رو از یادش برد اصلا یه حالی ازمون نمی پرسه . من همش باید به حالش دل بسوزونم . عزیزم حواست هست که زیاد انزال نشی ؟ ببینم با خودت شیر موز و عسل آوردی که تقویت شی .. ؟ میثم که به خاطر حشری بودن زیاد مینا کمی عصبی نشون می داد گفت بی خود منو پیش بقیه ضعیف نشون نده . یادت رفت یه شب تا صبح سه یا چهار بار خودمو خالی کردم ؟ مینا می خواست بگه آره با کلی تقویت کردن خودت و بعدشم سر درد گرفتی .. ولی نخواست اونو پیش خانوما خیط کنه . میثم برای ارضا شدن از روبرو کیرشو فرو کرد توی کس ویدا . و به همون سبکی که ولی در حال بوسیدن زنش بود شروع کرد به بوسیدن ویدا ...وقتی به نقطه اوج داغی رسید کیرشو ول کرد .. ولش کرد که تا اون جایی که می تونه کس ویدارو آبش بده .. زن حس می کرد که هر چی بهش می رسه کمه و میثم هم حس می کرد که ای کاش بیشتر از اینا می تونست آبشو خالی کنه و با هر پرش کیر لذت بیشتری رو ببره . مینا با این که کیر ولی رو توی کسش داشت و متین هم از پشت داشت کونشو می کرد به دوران نوجوونی و دبیرستانش فکر می کرد که با ولی رابطه جنسی داشت و آنال سکس های زیادی رو با اون داشت . روزایی که براش یه خاطره شده بود . چی شد که به هم نرسیدن رو نمی دونست . شاید هر دو شون مقصر بودن .. البته اون حس می کرد که پسر خاله اش اون جورا هم علاقه خاص و عاطفی عاشقانه ای نسبت به اون نداره . اون قصد ازدواج نداشت . فقط دوست داشت که اونو متعلق به خودش بدونه . چقدر از سکس با دومرد اونم در حضور شوهرش لذت می برد .. ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۹۲حالا نوبت ماندانا بود که بره زیر کیر میثم .. میثم کمی خسته نشون می داد . ولی هیجان و التهاب و انتظار مانی اونو تا حدود زیادی ذوق زده اش کرده بود ..میثم : من برام یه آبی به کیرم بزنم و بیام ..ماندانا : چی ؟ چرا ؟! برای چی ؟! میثم : خب اونو فروش کردم توی کس و کون خواهر شوهرت . ماندانا : حالا واسه ما از بهداشت حرف می زنی .. بیارش که من خودم تمیزش می کنم . حالا آب کیرشو هم می خورم واسه من داره از بهداشت حرف می زنه . ما زنا از آفتاب پاک تریم .میثم : و داغ تر .. ماندانا : آره اونوشو که دیدی . به اندازه کافی تو رو سوزوندیم . البته من که نه می خوام تازه کارمو شروع کنم . کیر میثمو فرو کرد توی دهنش و ساک زدنو شروع کرد . با چه اشتهایی هم اونو ساک می زد . ته مونده های آب کیرشو هم خورد .. ماندانا : به نظرت تمیز شد ؟ میثم که تا حدود زیادی بی حس شده بود گفت .. -تمیز که خیلی شد و به قول شما از اولش هم تمیز بود ولی حالا یه جوری شدم . فکر می کنم تازه اومدم این جا و می خوام حال کنم . ماندانا : کو هنوز کجاشو دیدی . ماندانا کاری می کنه که خودت بیای طلاقشو از شوهرش بگیری و عقدش کنی .. میثم : خودت هم می دونی که این جوری دور زدن شوهرت بیشتر حال میده ..-ماندانا : آخ گفتی ..گفتی .. شما پسرای جوون هم خوب حال می کنین که زنای شوهر دار و متاهلی مثل ما رو می کنین .. - حالا قبل از این که برم زیر کیرت می تونم بپرسم چرا شما پسرای مجرد این قدر حال می کنین با ما خانومای شوهر دار ؟ تا یه حدی جوابش معلومه .. می تونی بگی چون راه کسمون بازه .. خطر این که بیفتیم گردنتون و بگیم که ما رو عقد کن وجود نداره و از این حرفا . ولی عوامل دیگه ای هم باید باشه . می خوام از زبون خودت بشنوم .. میثم : تو که خودت خیلی خوب با خصوصیات و حس و حال ما مردا آشنایی . پس واسه چی می پرسی . ماندانا : این جوری حالش بیشتره ..میثم : تا حدودی درست گفتی .. ولی اینم این روزا تا حدودی توسط دخترای مجرد حل شده .. خیلی ها شون دیگه راه کسشونو باز کردن . اما یه چیز با حال تر اینه که جوونای ما یا می تونن ازدواج کنن یا امکاناتشو ندارن . اونایی که امکاناتشو ندارن یه حسرتی می خورن و حسادتی به شوهر اون زنه می کنن و اونایی هم که امکانات مالی شو دارن از جنبه روانی به قضیه نگاه می کنن انگار که این نوع خیانت زن و دور زدن شوهره به اونا هم حال میده ... ماندانا : ولی بعضی وقتا هم می بینیم که این روابط تبدیل به عشق میشه .. میثم : عشق همراه با رسوایی و طلاق زن و در به دری اون و انگشت نما شدنش ؟! عشق کجا بود ؟!ماندانا : شما آقایون اصلا ما خانوما رو درک نمی کنین ... ویدا که تازه خوابش پریده بود گفت -ببینم شما کار دیگه ای ندارین ؟ واسه ما کارشناس شدین ؟ میثم جون به جای این کارا زن داداش ما رو دریاب ..میثم : ویدا جون اون خودش ازم سوال کرده ..ماندانا : حالا یه سوال دیگه .. تو اصلا پرسیدی که زنت حالا چیکار می کنه . ؟ چه حسی داره ؟ میثم : آره داره زیر کیر کلفت دو تا گردن کلفت حال می کنه .. ماندانا : حیفت نمیاد در مورد زن نازک تر از برگ گلت با اون احساس لطیفش این طور حرف می زنی ؟ ولی بغض خنده اش ترکید ... آخه در حال فرو کردن کیرش توی کس زن میثم بود و اون وقت ماندانا به میثم می گفت اصلا فکر می کنی زنت در این لحظات چه حس و حالی داره ؟متین هم پشت بند ولی شروع کرد به خندیدن .. ماندانا : کجای حرف من خنده دار بود ؟ زن هر جا که بره بازم بر می گرده به آغوش شوهرش . یه احترام خاصی واسه اون قائله .. این جا رو میثم گفت زرشک آی زرشک . من شنیدم که زن , اون اولین کیر حرامی رو که بخوره روش همچین باز میشه و مزه اش زیر کس و دندون و زبونش باقی می مونه که تا آخر عمرش همین جوری یا به غریبه ها کس میده یا در همین افکاره ..ماندانا : اصلا این طور نیست .. میثم : ثابت کنم ؟ ماندانا : می خوام ثابت کنی . اصلا واسه احساسات زن ارزش قائل نیستی .میثم دستشو گذاشت دور کمر ماندانا. با کف دست چند ضربه ای به کون و کپلش زد و اون دو تا برش گنده کونشو از وسط بازش کردو در حالی که ماندانا در یک حالت قمبلی وسوسه انگیزی قرار داشت یه ضرب کیرشو فرستاد تا به انتهای کس خیس و چربش ...ماندانا : آخخخخخخخ این چی بود .. آتیش داد .. سوزوند ..میثم : این همون چیزی بود که می خواستم نشونت بدم زن که کیر حرامی بخوره تا آخر عمرشم بنده همین کیر های خلافه .. آخ که چقدر خلاف کاری و حرام خواری کیف میده .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۹۳ماندانا : پس نشون بده .. نشون بده بازم نشون بده .. اصلا یادم رفت چی داشتم می گفتم . نمی دونم چرا بعضی وقتا که بیکار می شینم یه فکرای عجیب و غریبی میفته توی کله ام . یا اصلا نمی تونم کار کنم ..میثم : این کیر رو می بینی فکر آدمو به کار میندازه . خونو در تمام بدن خانوما به جریان میندازه ..ماندانا : خوش به حالت میثم جون الان مینا جون فکرش حسابی داره کار می کنه چون دو تا کیر رو با هم خورده و حسابی راه افتاده . اگه بدونی چقدر به آدم مزه میده .. وقتی که بر گشتی خونه با یک مینای جدید طرفی زنی که می تونه با افکار سازنده خودش به زندگی تو سر و سا مون بده .ویدا خنده اش گرفته بود . می دونست ماندانا چون یکی از میثم خورده داره این جوری داره رو اعصابش راه میره ..ماندانا زبون میثمو بسته بود .. خودشو انداخت رو اون و بدنشو روی کیرش می کشید . -آخخخخخخخخخخ نهههههههههه ماندانا نههههههههه ..ماندانا : چرا اتفاقا الان بهترین وقته که بتونم از این لحظات استفاده کنم . می خوام فکرم باز شه و بتونم از اون استفاده کنم . وقتی رسیدم خونه پیش آقا وحیدم واسش یک زن خوب باشم . در ضمن تو هم باید جبران کنی . این که یکی داره به زنت حال میده تو هم باید به من حال بدی .. دیگران کاشتند و تو خوردی .. تو بکار و دیگران بخورن مینا : آفرین ماندانا .. اگه نزذیک من بودی همین حالا لباتو می بوسیدم ..ماندانا : این که کاری نداره تو بیا نزدیک من تا من لباتو ببوسم .. مینا : واااااایییییی پسرا پسرا ... چقدر شما اکشن و داغین . راست میگن دوستام که اگه با یه مردی غیر شوهرتون می خواین حال کنین سعی کنین که اون زن نداشته باشه . حیلی بهتر و بیشتر حال میده ... میثم : ببینم تا حالا با من از این حرفات نزده بودی ..مینا : مگه هر حرفی رو هر جایی بر زبون میارن . هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد ..متین یه لحظه کیرشو کشید بیرون و اونو جلوی صورت میثم گرفت و گفت مثلا الان مقام این , کون زنته ...میثم هم که دید این جوری نمیشه و داره از قافله عقب می مونه واسه این که کم نیاره گفت پسرا این جوری هم نیست که شما یه روزی زن نگیرین . منم یه روزی زنای شما رو جر میدم ...ولی : مگه ما الان داریم زنتو جر میدیم که تو بخوای تلافی اونو سر ما در بیاری .ویدا هم واسه این که یه چیزی گفته باشه گفت سیلی نقد به از حلوای تسیه . تو امروز رو دریاب . مینا دیگه نتونست چیزی بگه ... پسرا طوری اونو می کردند که هر لحظه حس می کرد آب کسش می خواد بپاشه ... فقط یه لحظه به میثم گفت-شوهرم حواست به من باشه که این جوری باید آبمو بیاری .. دو دقیقه به من نگاه کن ..منم دوست دارم وقتی که رسیدی به خونه این جوری شور و اشتیاق داشته باشی . اگه دوست داری من زیاد فانتزی مردای دیگه رو نداشته باشم پس بهم حال بده ولی با این حال تنوع لازمه ... ولی : دختر خاله حالا این قدر حرف نزن فکرو فقط حواست باشه به همین دو تا کیری که داره بهت حال میده .. مینا چشاشو بسته بود و خیلی خمارانه به میثم نگاه می کرد که چطور با حرص و هوس داره ماندانا رو می کنه . ماندانا هم تا می تونست سنگ تموم گذاشت . اون زیاد واسه چیزی ناراحت نمی شد و خیلی ریلکس بود . فقط از این که جماعت مرد خودشو خیلی قدرتمند حس کنه لجش می گرفت و دوست داشت یه جوری پوزه مرد رو به خاک بماله .. چون مردی که در مقابل کس زن و بدن اون خیلی راحت تسلیم میشه و وا میده دیگه به این مرد که نمیشه گفت یک مرد قدرتمند . پس قدرت در وجود زن به ظاهر ضعفیه که تونسته اونو راحت تسلیم کنه و زبونشو ببنده . یه لحظه مینا که با اون دو تا پسر خودشونو به نزدیک ماندانا و میثم رسونده بودن سر ولی داد زد که بکش بیرون بکش بیرون .. تا ولی کیرشو کشید بیرون آب از کس مینا با یه جهش بلند ریخت به سمت میثم و ماندانا و میثم به خوبی صحنه رو دید همین طور ماندانا و ویدا شاهد بودند ..ویدا : شاهکار کردی ولی جون .. مینا : آخخخخخخخ هنوز تموم نشده .. یه خورده سبک شدم . بازم این کس کیر می خواد . داغم .. داغم پسر ...اوووووووووووففففففف متین بیا کسمو بزن .. بیا کسمو بزن ... یه بار هم باید تو منو ارگاسمم کنی ... میثم جون شوهر گلم بعدش تو هم باید بیای ارضام کنی .. امروز خیلی سر خوشم . اعصابم آرومه .... اگه تمام کیر های دنیا برن توی کسم همه شون منو ارضام می کنن . اعصابم آرومه چون می بینم بهترین شوهر دنیا رو دارم . که دارم در کنارش با مردای دیگه سکس می کنم نه تنها چیزی بهم نمیگه بلکه از این کار من لذت هم می بره .میثم صداش در نمیومد .. نمی تونست اعتراضی کنه . آخه زنش داشت ازش تعریف می کرد . خصوصا این که در ادامه اینو گفته بود .. مینا : منم راضیم منم کاری به کارش ندارم .. چقدر خوبه که زن و شوهر همو این جوری درک کنند .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۹۴مینا کونشو با یه حالتی می گردوند که خود ویدا رو با این که یک زن بود وسوسه اش کرده بود که بره سمت اون و اون کونو در آغوش بگیره ...ماندانا : ووووووویییییییی ..نههههههه نهههههههه ... چت شده میثم .. میثم : می خوام زود تر سر حالت کنم و برم به همسرم نشون بدم که شوهرش خیلی با حاله و می تونه هر وقت که اراده کنه خیلی بهتر از بقیه بهش حال بده .. مینا : اوووووووففففففف فدات شم . فدای اون شوهر غیرتی خودم بشم که برای راضی نگه داشتن زنش هر کاری که از دستش بر بیاد انجام میده .. میثم کمر ماندانا رو گرفت و اونو یه پهلو کرد ... اونو از این سمت به اون سمت می گردوند . در اون سمت متین به هیجان اومده بود . نتونست در برابر وسوسه های مینا ساکت بشینه .. سوراخ کس مینا بهش چشمک می زد . به شدت حشریش کرده بود . اون که کیرش از کون مینا بیرون اومده بود این بار کمر زن میثمو گرفت و جلوی چشای شوهرش کیرشو از پشت و یک ضرب فرو کرد توی کس مینا ... مینا : آخخخخخخخخ متین .. عزیز دلم ... اووووووههههههه نتونستی تحمل کنی .. ؟ عزیزم میثم می بینی ؟ زنت چقدر هوادار داره . پس زود باش .. زود باش .. من منتظرتم . می خوام نشون بدی که تو هم می تونی .. که می تونی .. زود باش .. زود باش .. متین : به من داری میگی یا به شوهرت مینا : به هر دو تا تون دارم میگم به هر دو تا تون . کیر هر دو تا تونو می خوام . میثم با تعجب به مینا نگاه می کرد به این که چطور میشه که یک زن در عرض چند ساعت حرکاتی از خودش نشون بده که عقیده اش نسبت به اونو دستخوش تغییرات خاصی بکنه . هنوز باورش نمی شد که مینا این قدر حشری بوده در مقابل کیر مردای دیگه از خودش نقطه ضعف نشون بده .. ولی اومده بود به کمک میثم .. دستاشو به سینه های ماندانا می زد .. و خلاصه کاری کرد که ماندانا زود تر ارضا شه .. لحظاتی بعد ماندانا در کنار کنار ویدا قرار گرفت . ولی هم رفت وسط اونا ... میثم هم که یک بار دیگه کمرش سنگین شده بود این بار آب کیرشو نگه داشت واسه زنش .. حالا با یه حس دیگه ای قصد گاییدن زنشو داشت . با این هیجان که کیر اون بهترین و سر حال ترین کیری باشه که زنشو سر حال می کنه و به اون انرژی میده .. مینا اینو به خوبی حس می کرد . می دونست که به رگ غیرت میثم بر خورده ... سکس با ولی و متین بی اندازه سر حالش کرده بود ... ولی متینو صداش زد و ماندانا و ویدا رو به اون دو نفر سپرد . میثم اومد و زیر بدن زنش قرار گرفت . ولی هم فرو کرد توی کون مینا .. مینا تنوع رو با تمام وجودش حس می کرد . احساس خستگی نمی کرد . لذت پشت سر لذت .. حالا زن و شوهر سر و صورتشون روبروی هم قرار داشت . میثم و ولی مینا رو در یه حالت قمبلی وسط خودشون قرار داده بودند . ولی به یاد گذشته ها و دورانی که دختر خاله اش مینا مجرد بود کیرشو از پشت کرده بود توی کون اون ... میثم و مینا چش تو چش هم دوخته بودن . ولی هم به یاد زمانی افتاده بود که تا می تونست از همین مسیر کیرشو وارد همین کون می کرد .. میثم : عزیزم خیلی خوش گذشت ؟ خیلی حال کردی ؟ بهت مزه داد ؟ مینا : من مثل تو نیستم که خودمو هلاک کنم . تا یکی دیگه رو دیدم دست و پامو گم کنم . اگه با صد نفر هم باشم تو برام یه ارزش دیگه ای داری . ولی می خواست در همون حالی که کیرشو فرو کرده توی کون مینا باهاش درددل کنه ولی دیگه روبرو شد با گفتگوی زن و شوهر ... دستشو رو کون مینا گذاشته اونو به دو طرف باز ترشون کرده و به اون دو تا کیری که وارد سوراخاش شده و بر می گشتن نگاه می کرد که یکی کیر خودش بود و یکی هم کیر شوهر مینا . انگشتشو گذاشته بود بین سوراخ کس و کون مینا و آروم آروم با اون قسمت بازی می کرد . مینا از این حرکت خیلی خوشش میومد ... میثم : مینا جون اگه کیر توی کون باعث دردت میشه می تونی به ولی بگی که درش بیاره ..ولی : اتفاقا میثم جون می خواستم به دختر خاله ام بگم که اگه کسش احساس سوزش می کنه کیرت رو بکشی بیرون بد نیست . چون کس دختر خاله امروز کار کرد زیادی داشته و خیلی هم سر حال شده و دیگه جا نداره ... الان اون نیاز به تنوع و کیر خوردن از یه قسمتهای متنوع تری رو داره ...مینا : آقایون بس کنین . به حقتون خانه باشین . اگه شلوغ کنین به هیشکدومتون نمیدم . ولی خیلی ناراحت شده بود . این که یه روزی کون دختر خاله اش خیلی راحت در اختیار اون بود و هر وقت که دوست داشت اونو می کرد و حالا شوهرش این جور میاد و واسه اون کلاس می ذاره . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگـــــــــــــــــــران ۹۵ولی هم حقی برای خودش قائل بود . اگه می خواست می تونست خیلی راحت با مینا از دواج کنه . ولی اون اینو نخواسته بود . اززندگی فقط تنوع اونو می خواست و این که به دنبال دخترای زیادی باشه که به نوعی بتونن اونو ارضاش کنن . می دونست که باید به شوهر دختر خاله اش حق بده . در واقع این میثم بود که باید به اون حسادت می کرد . کون مینا رو درشت تر و آبدار تر از اون وقتا می دید .. سعی کرد از عباراتی استفاده کنه که هم میثمو خشمگینش کنه و هم اون متوجه نشه که اونا با هم قبلا رابطه داشتن .ولی : مینا عجب کونی داری .. اون وقتا که مجرد بودی کونت تا این اندازه گنده نبود . همش دوست داشتم که یه روزی این کونو در اختیار داشته باشم که شوهر کردی و رفتی . حالا که به این رویای خودم رسیدم می بینم یه کون گنده و تپل و با حال نصیبم شده . خوش به حال صاحبش ...مینا : عزیز دلم هر کسی صاحب خودشه و اختیار خودش دست خودشه . تو نگاه کن الان من و میثم جون با هم این حرفا رو نداریم . اون عشقشو می کنه و منم عشق و حال خودمو دارم . واسه همینه که خیلی دوستش دارم .. اووووووفففففف ولی تو هم خوب داری از این موقعیت استفاده می کنی .. یواشتر کونمو بکن . مثل این که من شوهرم دارم . میثم جون هم یه حقی داره . اون اگه بخواد کون منو بکنه اون وقت من بیام بهش بگم درد داره ؟ مینا خوب می دونست حال شوهرشو چه جوری بگیره .. ولی مکارانه روش خم شد و لباشو باز کرد و رو صورتش قرار داد . یه حرکتی هم به کونش داد تا هم خودش از سکس لذت بیشتری ببره و هم اون دو تا مرد حال کرده باشن اون به خوبی می دونست که ولی چه حالی داره با هاش می کنه . خیلی دوست داشت مردی که داشت کونشو می کرد به جای شوهرش می بود . اون اولین عشقش بود کسی بود که تا چشم باز کرده بود اونو دور و بر خودش دیده بود . از این که دو تا مرد به خاطر اون حسادت کنن لذت می برد . همین هوسشو زیاد می کرد .. دوست داشت به ولی بگه که به یاد اون روز ها داره از کون دادن لذت می بره . ولی ملاحظه شوهرشو می کرد . با حسرت به کیری نگاه می کرد که از کس دختر خاله اش رد می شد .. کاش در اون لحظات شوهر مینا کیری رو که از کون زنش عبور می کرد می دید .. ولی سرشو خم کرد .. دستشو گذاشت زیر سینه چپ مینا سینه ای درشت و آبدار .. اونو به سمت دهنش نزدیک کرد .. دهنشو تا می تونست باز کرد و نوک سینه و قسمتی از دورشو فرو برد توی دهنش .. میثم حرص می خورد ولی چاره ای نداشت که شرایطو به همون صورت تحمل کنه . اونم در عوض دستاشو گذاشت روی کون مینا و به سرعت کیرشو به سقف کس زنش می زد ... متین و ویدا و ماندانا در حال ور رفتن با هم نیم نگاهی به موش و گربه بازیهای اون سه نفر هم داشتند . ماندانا : خیلی دلم می خواد که یه روزی شوهر منم ببینه که من چه جوری دارم با یکی دیگه حال می کنم و کاری به کارم نداشته باشه .. ویدا : قربونش برم داداش وحید من فکر نکنم هیچوقت رضایت بده که همچین کاری رو انجام بده . یعنی بیاد و ببینه که تو داری زیر کیر یه نفر دیگه دست و پا می زنی . تازه الان تو رو سپرده دست من . یه وقتی ناراحت نشی مانی جون بهت اعتماد داره ولی از بس ریلکس و بی خیال هستی از من خواسته که مراقب حجابت باشم .ماندانا : نه من چیکار به این کارا دارم . به سلامتی داداشت الان کیر متین جونو ساکش می زنم . تو هم بیا کمک که اونو دوباره راه اندازیش کنیم . معلوم نیست اون سه نفر تا کی می خوان با هم مشغول باشن ویدا تو بیشتر دوست داری کجای کیرشو بخوری .. ویدا : فرقی نمی کنه .. همه جا شو دوست دارم .. یه جایی رو تو مشغول شو بقیه شو من می گیرم .. ماندانا دهنشو گذاشت رو سر کیر متین .. متین : شما دو تا واقعا اعجوبه این . من نمی دونم چه جوری راضی شدین از دواج کنین و اسیر زندگی متاهلی شین .. ویدا : اتفاقا این جوری خیلی بیشتر حال میده . یک زن تا زمانی که مجرده ممکنه بخواد چند تا چت بکنه و چند دوست پسر تلفتی داشته باشه و با هاشون حال کنه ولی وقتی که از دواج می کنه خیلی راحت و بی خیال می تونه خودشو در اختیار هر مردی قرار بده و دیگه نگران پارگی پرده بکارت و این حرفا نیست . حتی اگه بار دار شه می تونه بچه رو بندازه گردن شوهرش ....ماندانا خنده اش گرفته بود . ولی دیگه کیر متینو از دهنش بیرون نکشید . اون می دونست زنی داره این حرفو می زنه که قبل از از دواجش اهل دوست پسر بازی و سکس خلاف نبوده و معلوم نیست چه معجزه ای اتفاق افتاده که رضایت داده خودشو در اختیار مردانی به غیر از شوهرش قرار بده . ... ادامه دارد ..... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۹۶مینا تلاش زیادی می کرد تا بتونه یک بار دیگه ار گاسم شه . بیشتر توجهش به کیر ولی بود که داشت کونشو می کرد . می دونست که میثم در هر حال بعدا هم می تونه توی خونه باهاش مشغول شه .. یک بار دیگه مینا سرشو خم کرد و زیر گوش شوهرش گفت عزیزم هنوزم دوستم داری ؟ میثم : تو چی عشقم .. مگه میشه من دوستت نداشته باشم مینا ؟ تو زن گل من هستی . مینا هم طوری آروم به شوهرش گفت که تو هم شوهر گلمی که یه وقتی پسر خاله و دوست پسر سابقش نشنوه ... اون خیلی به ولی و خاطرات با اون بودن اهمیت می داد و باورش نمی شد که بالاخره تونسته باشه یک بار دیگه خودشوزیر کیر اون ببینه ..دوست داشت زود تر به میثم بگه خوشش اومده ولی اگه اینو می گفت ولی هم باید کارشو تعطیل می کرد .. -عزیزم اگه یه وقتی دوست داری با اون خانوما حال کنی من حرفی ندارم . یه وقتی فکر نکن من زن دیکتاتوری هستم ..میثم : مگه تا حالا داشتم باهاشون حال می کردم تو چیزی به من گفتی ؟این ترفند مینا هم جواب نداد . ولی حس می کرد که این مدل زندگی و حال کردن رو خیلی دوست داره . براش تنوع داره ..-آب می خوام .. آب می خوام ...هر کدوم از مردا حس کردن که مینا به اونا میگه . ولی می دونست که دختر خاله اش تا حدودی رعایت می کنه که شوهرش حساس نشه .ولی دو تا سینه های مینا رومحکم گرفت توی دستش . قبل از این که شوهر مینا بخواد بهش دست بزنه ... انگار ولی فکر میثم رو خونده بود . چون میثم خیلی از این کارش عصبی و دلخور شده بود . مینا متوجه شد که شوهرش ناراحت شده .. لباشو گاز گرفت و یه اشاره ای به میثم زد که هیس چیزی نگو بذار ازاین مرحله رد شیم و بی خود خودشو ناراحت نکنه ... خوشش میومد از این که دستای پسر خاله ولی رو رو سینه هاش احساس می کرد .. دیگه به این توجهی نداشت که اون دو مردی که اونو بین خودشون قسمت کرده و داشتن با هاش حال می کردن از این که اون داره واسه کدومشون ناله می کنه چه تصوری دارن ..-آب می خوام ... میثم چشاشو بسته بو دستاشو گذاشته بود دور کمر زنش ..-بگیر .. بگیر داشته باش عزیزم . حال کن .. و ولی هم کیرشو پس از چند حرکت رفت و بر گشتی در کون مینا به آرومی طوری داخل مقعد مینا فشارش می داد که از لذت تماس با داخل کون مینا در نقطه حرکت منی فشار و تحرک زیادی رو احساس کرد .. انگار که برای اولین باره که در این روز می خواد انزال شه ..-آخخخخخخخ مینا بگیر داره میاد . ویتامین داره میاد . ویتامین .. عشق و حال داره میاد .. اگه بدونی چه مزه ای داره ... مینا جون اگه دوست داری بعدا می تونی با دهنت اونو پاکسازیش کنی ... مینا ساکت بود و چیزی نمی گفت .. میثم هم سر بالایی آبشو توی کس زنش خالی کرد ... اونم احساس آرامش می کرد . مینا یه حرکتی به خودش داد سریع خودشو از مردا جدا کرد و طوری طاقباز رو زمین دراز کشید و پاهاشو به سمت بالا و تکیه داده به دیوار قرار داد که منی هایی که شوهرش میثم و پسر خاله اش ولی در کس و کونش خالی کردن کمتر حروم شه به زمین بریزه . دوست داشت جذب بدنش شه ..مینا : شما دو تا آقایون این قدر با هم رقابتی کار نکنین . ولی جان تو به عنوان فامیل برای من عزیزی .. ولی باید بدونی که من شوهر دارم و میثم جون شوهر گلم ! احترام فامیل منو هم بایدد نگه داری .. حالا واسه این که نشون بدیم ما سه تایی با هم تفا هم داریم و کلی با هم حال می کنین دهنمو تا اون جایی که می تونم باز می کنم شما دو تا آقایون کیرتونو فرو کنین توی دهن من و هر چی توی کیر مونده دیگه باید اونو خالی کنم توی دهنم خودم . آفرین پسرای خوب و دوست داشتنی . دو تا مردا کیراشونو فرو کردن توی دهن مینا .. مینا هر یک از دستاشو گذاشت رو قسمتی از کیر میثم و ولی که بیرون مونده بود و با فشار هر چی رو که در لوله مونده بود به طرف دهنش خالی می کرد .. حس کرد با این کارش شاید بتونه اون دو تا مرد رو به هم نزدیک تر کنه ولی می دونست که بازم نسبت به هم یه حس خاصی دارند و این که هر کدوم از اونا دوست داره که مینا توجه بیشتری به اون داشته باشه .. و لحظاتی بعد مینا جفت کیرو از دهنش در آورد .. اون طرف هم متین و ماندانا و ویدا شروع کردن به دست زدن واسه اون سه نفر . ماندانا : واقعا گل کاشتین .. ساعتی رو استراحت کرده تصمیم گرفتن واسه ناهار و گردش برن به ساحل بابلسر ... .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۹۷ماندانا و ویدا دست در دست هم مثل زن و شوهرا در حال قدم زدن در ساحل دریا بودن و سه تا مرد و مینا هم پشت سرشون بودن ...ماندانا : جای شوهرامون خالی که اونا هم یه حالی بکنن . از این آب و هوای تمیز استفاده کنن . یه تنی به آب بزنن ویدا : همون که من و تو زدیم کافیه .ماندانا : خب ما وقتشو نداشتیم وگرنه از این کارا می کردیم .ویدا : نمی دونم چی داری میگی دختر ... مینا : آقایون من هوس قلیون کردم . متین : شما دو تا خانوما موافقین؟ -ویدا : من اهل این چیزا نیستم .ماندانا : هر چی ویدا جونم بگه ..ویدا : من و ماندانا قدم می زنیم یه ساعت دیگه میاییم همین جا .. شایدم زود تر . راستش حوصله یه جا نشستنو نداشتن . ویدا و ماندانا تنها شدن . طوری هم با هم رفتار می کردن که خیلی ها به دیدن اونا تعجب کرده فکر می کردند حتما روان گردانی چیزی مصرف کردن . این روزا از بس سکس های خلاف و با دیگران بودنو تجربه کرده بودند انگاری تفاوت خاصی بین فضای بیرون و داخل خونه احساس نمی کردند ... یه چند دقیقه ای که گذشت حس کردن که دو تا جوون پشت سرشون دارن زاغ سیاهشونو چوب می زنن و یه فکرایی توی سرشون دارن ..-میگم سیروس خیلی باحالن..-چی میگی منصور از با حال هم با حال ترن . فکر نکنم بچه این جا باشن . ولی از اون کلاس بالا هان ... منصور : ما که حرفی نداریم هر چی پولش باشه میدیم ... ویدا : من اصلا ازشون خوشم نماد .. بیا زود تر در بریم .. ماندانا : منم خیلی خسته ام به اندازه کافی امروز دیگه خسته شدیم . . سیروس و منصور دو تا از بچه های پلاژ دار همون محل بودن که مدام در پی این بودن که ببینن کدوم مسافر اهل حاله و بتونن باهاش دوست شن و گرم بگیرن و حال کنن . حتی در مواردی هم یه سری جنده هایی به تورشون می خورد که واسه مردای دیگه جورشون می کردند و از دو سر پول می گرفتن .. این واسشون کاسبی خوبی بود . هر چند کار خطر ناکی بود . چند بار هم گیر افتاده بودند ولی با دادن حق و حساب و رشوه تونسته بودن خودشونو از مخمصه نجات بدن . حالت ویدا و ماندانا و طرز راه رفتن اونا سیروس و منصورو مجاب کرده بود که اون دو تا از اون جنده های کلاس بالا هستن . چون چند بار ماندانا با دست زده بود روی باسن ویدا ... ماندانا سرشو به عقب بر گردوند ... -ویدا دو تایی شون خیلی خوش تیپن .. فقط با یه شلوارک بلندن .. از شکم لختن . انگار تازه از شنا بر گشتن .. چقدر از تیپ این جور مردا که شن رو شکمشون نشسته باشه خوشم میاد ..پسرای خیلی جوونی هستن . ویدا : تو از کدوم مدل مردا خوشت نمیاد که از این مدل خوشت میاد . ماندانا : ولی خیلی حال میده حال کردن با اونا .ویدا : جون من راست میگی ؟ فقط یه خورده یواش تر حرف بزن که اونا صدات رو نشنون وگرنه نرخو میارن پایین . آخه اونا من و تو رو جنده فرض کردن . به نظرت ما جنده هستیم ؟ ماندانا : نمی دونم اینو باید از جنده ها پرسید که نظر اونا چیه .. ویدا : دلم می خواد بر گردیم .. ماندانا : من دوست دارم یه خورده به این دو تا حال بدیم ... ویدا : حالامی خوای واسه ما گرفتاری درست شه ؟ نکنه دوست داری بریم پشت این تپه ها با هم حال کنیم .-نه اصلا صحبت این چیزا نیست ..ویدا : یا این که دوست داری یکی از این پلاژ ها رو کرایه کنیم و بریم یه حالی به این دو نفر بدیم . تو خسته نشدی ماندانا : اتفاقا فکر بدی هم نیست ...ویدا : چی بگم بهت . این جور حرف زدنهای تو داره منو وسوسه می کنه . ولی من روم نمیشه .. ویدا هم یه لحظه پشت سرشو نگاه کرد . به ماندانا حق داد که از این دو جوون خوشش بیاد . ولی دنیا صد ها میلیون پسر خوش تیپ داره . این دلیل نمیشه که اونا بخوان با همه شون باشن .ویدا : مانی من از خجالت دارم آب میشم . تو خودت یه کاریش بکن .. ولی بعدش چی می خواد بشه ... ماندانا : بعدشو نمی دونم . حالا باید از یه جایی شروع کنیم .. ویدا : یه وقتی ما رو می برنمون چوب توی کونمون می کنن ...ماندانا : عزیزم . اونایی که ما رو گیرمون بندازن به جای چوب , کیر توی کونمون می کنن .یه لحظه ماندانا روشو بر گردوند ..-آقایون شما کاری داشتین با هامون ؟ چیزی می خواستین ؟ الان چند دقیقه ایه که ما احساس امنیت نمی کنیم .. سیروس : اگه مشکلی هست و مزاحمی شما رو اذیت می کنه بفر مایید تا در سایه ما احساس امنیت بفر مایید ... منصور : ما از اون بادی گارد هایی هستیم که پول خوبی هم میدیم واسه محافظت از شما ...ویدا خیلی سختش بود حس کرد که شخصیت اونا تا حد زیادی پایین اومده . با این که دوست داشت الان در یه جای خلوتی با ین دو تا جوون حال می کرد ولی دوست نداشت که تیپ و استیل جنده ها رو داشته باشه .... ادامه دارد ... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۹۸ویدا دوست داشت که همه حرفا رو ماندانا بزنه . می دونست که این جور موارد اون به خوبی می تونه آسمون ریسمونو به هم ببافه و همه چی رو طوری ردیف کنه که آب از آب تکون نخوره . یعنی نه سیخ بسوزه و نه کباب و هم این که اونا حالشونو بکنن و هم این که شخصیتشون حفظ شه .ماندانا : آقایون ما مفت باز نیستیم .. شوهرامونم از خودمون جوون ترن و با کلاس ترن .. یکی دوساعت رو فرصت گشتن داریم و باید خودمونو برسونیم به اونا .. من نمی دونم شما از چی دارین حرف می زنین .ویدا کاملا متوجه بود که اون دو تا پسر یه اشاره ای به هم کردن ..منصور : ما هم نمی خوایم مفت در ریم . جاشم داریم . امن امنه . رد خور نداره .. ماندانا : یه وقتی فکر نکنین که ما زنای خیابونی هستیم . اهل دروغ نیستیم . هنوز جز شوهرمون دست مرد دیگه ای بهمون نرسیده . ولی از بس این شوهرامون جلومون از اون فیلمای بد گذاشتن دیگه ما هم یه هوسایی به سرمون افتاده . ویدا حس کرد که ماندانا تا این جاشو خوب اومده ولی از این جا به بعدشو دیگه داره پر حرفی می کنه و حرفایی می زنه که نیازی به گفتن اونا نیست .. چهار تایی شون راه افتادن .منصور : میریم به یه جایی که اکازیونش خوب باشه ..سیروس : رفیق حالا نمی خوای این قدر قلنبه سلنبه بیانش کنی که این خانوما ندونن که چی داری میگی .. بگو دور نما .. بگو جایی که فقط بشه دریا رو دید زیبایی ها رو دید .. آرامشو دید . عشق و حالو دید .. ویدا : ماندانا نکنه دیرمون شه و اونا نگران ما باشن ..ماندانا صداشو آورد پایین تر طوری که فقط اون و خواهر شوهرش بشنون .. به پشم نداشته کسمون که ناراحت شدن .. مگه شوهرامون هستن . ما تازه اونا رو هم حسابشون نمی کنیم . میگیم داشتیم هوا می خوردیم .. ویدا خنده اش گرفته بود از این که ماندانا خیلی راحت داره حرف می زنه . ولی عجب جای قشنگی بود ... یه سوئیت شیک .. با یه خوشخواب خیلی راحت .. پسرا می خواستن برن یه دوشی بگیرن ولی ماندانا گفت وقت نداریم . ویدا هم که زبونش باز شده بود و حالا کمی راحت تر با پسرا حرف می زد گفت این دونه های شن خشک شده رو سینه هاتون خیلی بهتون میاد ...ویدا و ماندانا لباساشونو خودشون در آوردن تا از فرم خارج نشه ..ویدا : زن داداش خسته ای ؟- نه عزیزم . اتفاقا من تازه دارم سر حال میشم . خستگی سفر و راه و فعالیت یک روزه داره از تنم در میره . توی این فکرم که وقتی رسیدم تهران دسرشو از دست داداشت بخورم . ویدا : بنازم به این اشتها !ماندانا : دوست نداشتی این جورزن داداش می داشتی که تو رو هم ارشاد کته ؟ویدا : ارشاد بکنه ولی گشاد نکنه ...ماندانا : ویدا جون .. هر کدومو که دوست داری بفر ما ..ویدا : من اگه بگم تو رو دوست دارم و تو رو می خوام اون وقت چی میگی ؟ ماندانا : فدای تو منم تو رو می خوام . ولی این دو تا مجسمه رو چیکار کنیم که رو تخت دراز کشیده منتظر مان .. نگاه کن چه جوری می خندن ؟ عین بوزینه دارن بهمون لبخند می زنن . نفری صد و پنجاه تومن بهمون دادن فکر می کنن صد و پنجاه میلیون دادن . این روزا عروسی کردن کلی خرج داره . امشب با هم یه حال درست و حسابی می کنیم .. من توی بغل خواهر شوهرم می خوابم و تو هم توی بغل زن داداشت ..ویدا : اگه اون مردای حریص بذارن ..ماندانا : حالا بریم که اون پسرا منتظرن . ویدا رفت به سمت سیروس و ماندانا هم رفت به طرف منصور .. هر چند دو تایی شون گفتن که ما می خواهیم با هر دو تا تون حال کنیم . ماندانا راحت تر می تونست ادای یک جنده رو در بیاره . البته فرقی که با یه جنده نداشت .. ولی طوری رفتار می کرد که در یک محدوده خاص و معینی حالت جندگی داشته باشه . دستشو رو شلوارک منصور قرار داده اونو به آرومی پایین کشید . شورتشو هم به سرعت از پاش در آورد .. اون طرف سیروس هم که دید ویدا بیکار نشسته سوتینشو باز کرد . و شورتشو هم در آورد . خلاصه ماندانا کیر منصورو گذاشت توی دهنش و شروع کرد به ساک زدن . سیروس هم شروع کرد به لیس زدن کس ویدا .. دو تا دو تا طوری در جهت مخالف هم قرار داشتن که ماندانا در حال ساک زدن کیر منصور دستشو رسوند به کیر سیروس و باهاش بازی می کرد .. کمر سیروس شل شده بود و حس کرد که آبش می خواد خالی شه به خودش فشار می آورد ولی سعی کرد حواسشو ببره به جای دیگه ... رو این حساب فشار میک زدن روی کس ویدا رو زیاد ترش کرده بود ... ما ندانا خیلی پر شور و حال نشون می داد . یه دست دیگه شوهم گذاشته بود رو سینه شنی منصور و با هوس دستشو رو سینه های پسر می کشید . ماندانا دوست داشت نقاط بیشتری از بدنشو در گیر کنه .. سیستم قرار گیری منصور رو به شکلی در آورد که کونشو بذاره رو سر اون تا منصور کسشو لیس بزنه . ولی اون همچنان با کیر سیروس بازی می کرد و این بار به جای نوازش سینه های منصور یه دست دیگه شو رو پا هاش می کشید .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی