خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۱۹ماندانا : خوشت میاد عزیزم ؟ همین جوری باهات ور برم ؟در واقع ماندانا جلوی بدنشو به پشت بدن ویدا چسبونده بود .. کسشو هم به کون ویدا می مالوند .-عزیزم مانی خوشگله من . چرا من و تو هیشکدوم سیر بشو نیستیم ؟-واسه این که داریم از زندگی لذت می بریم . گربه رو دم حجله کشتیم . البته من نکشتم چون وحید دلش به تو خوشه که مراقب منی .-عزیزم ناشکری نکن . وحید که بهت اعتماد داره . ولی واسه این که حجابت رو حفظ کنی و مردای نامحرم تحریک نشن به من سفارش کرده که هر وقت که تو می خوای بی خیال نشون بدی هوای تو رو داشته باشم .- اون خیلی ترسوست فکر می کنه مامور مبارزه با بد حجابی مدام در تعقیب ما دو نفره . باز خوبه که روزی صد ها نفر مدل به مدل از این زنای بی حجاب و بد حجاب میان دارو خانه .-خب دیگه چیکار کنیم عزیزم . داداش من غیرتی و متعصبه . دوست داره اساس خانواده اش حفظ شه .-جون من راست میگی ؟ چه خوب هم حفظ شده ! آخ اگه بدونه مردای زیادی با زن و خواهرش حال کردن جه حالی میشه ! به نظرت ویدا جون رو کدوممون تعصب بیشتری داره .-خب معلومه دیگه مردا رو زنشون تعصب بیشتری دارن تا خواهرشون . دیگه من خودم شوهر دارم . ووووووویییییی چه جوری می مالونی . ول کنم نیستی ها .. چقدر هیجان میدی . بگردون . سینه هامو بگردون . جووووووووون چه حالی میدی به آدم . اوووووووخخخخخ ماندانا .. ماندانا .. -چیه هوس کیر کردی ؟ -نه من حالا هوس تو رو دارم . کیر چیه . بذار چند ساعتی از دستشون امون داشته باشیم . فقط دوست ندارم اونا الان بیان این جا .. -تو که تازه دوست داشتی . -حالا تو رو می خوام زن داداش گلم . عزیزم . عشق من . حالا دوست دارم این جوری حال کنم . به این صورت . ویدا سرشو به سمت عقب بر گردوند تا ماندانا لباشو بذاره رو لباش . دو تایی شون به طرف تخت حرکت کردند . ماندانا ویدا رو طاقباز خوابوند و پا هاشو هم از تخت آویزون کرد و افتاد رو ش و بعد کسشو انداخت روکسش .. دو تایی شون بغل در بغل هم ساعتی رو با هم خوش بودند .از اون طرف جاوید و جمشید برای پیوستن به ویدا و ماندانا بی تابی می کردند ولی بچه هایی که قرار بود بیان جای اونا کاری واسشون پیش اومده و نیومدن .. و تا صبح ساعت هشت یعنی حدود ده ساعت دیگه رو باید در لابی می موندن . سرشون هم خیلی شلوغ بود . و بیشتر کارای اونا هنگام شب بود .. جاوید : عیبی نداره صبح میریم پیششون .. اگه بتونیم به نوبت یه چند ساعتی رو هم بخوابیم بد نیست .وقتی ماندانا و ویدا با خبر شدن که پسرا تا صبح نمیان گفتن بهتره بریم یه دوری اطراف هتل بزنیم و در فضای سبز بگردیم . خیلی حال میده .. ماندانا : میگم از در پشتی بریم این پسرا ما رو نبینن اون وقت ممکنه بگن بیاین پیش ما بشینین و تا صبح با هم گپ بزنیم . ویدا : چه اشکالی داره ! اینو گفت و خندید .. ماندانا : یه وقتی فکر نکنی که من نمک نشناش هستما و با این آقا خوشگلا حال کردم و حالا که خرم از پل گذشت تحویلشون نمی گیرم . اتفاقا ما فردا صبح با اونا کار داریم .. .ویدا : وااااااااایییییییی دختر ببین این پایینو . چه خبره !چه فضای سرسبز و شاعرانه ای !یک شب رویایی . اووووووووووفففففف آدم به هوس میفته . هر گوشه و کناری یک زوج نشسته ودارن با هم حال می کنن . چه کیفی داره ! ماندانا : خب من و تو میشیم زوج هم . چه ایرادی داره !ویدا : اینم یه حرفی .. میگم این جا چقدر هر کی به هر کیه .ماندانا : بابا کی می خواد کاری به کار اینا داشته باشه . کلی دارن پول میدن که بیان صفا کنن . فکر کردی مملکت ما اسلامیه ؟ اسلام کجا بود ؟! مسلمون کجا بود ؟! همه اینا مال قصه هاست . فقط می خوان یه چیزی بگن که سر ملتو گرم کنند و یه بهانه ای داشته باشن واسه چاپیدن بیشتر . دیگه دست همه روشده حناشون رنگی نداره .. وای دو نفر دارن همو می بوسن .. میگم بیا من و تو هم همو ببوسیم .. نگاه کن دوتا پسر خوش تیپ ترگل ورگل دارن میان این طرف . اونا هم مثل ما هم جنس هستند . ولی فکر نکنم بتونن بشینن و همو ببوسن . دیگه خوبیت نداره هنوز جا نیفتاده که دو تا مرد با هم از این کارا بکنن . مسخره شون می کنن آبروشون میره .. این جوری اگه همو ببوسیم می تونیم توجه اونا رو جلب کنیم .ویدا : جلب کنیم که چی بشه ؟! نکنه می خوای اونا رو ببریم توی سوئیت خودمون ؟ماندانا : نمی دونم .. ولی اگه اونا خودشون دو نفر باشن و اتاق داشته باشن من ترجیح میدم برم پیش اونا .ویدا : دلت خوشه ها .. ولی اگه جاوید و جمشید متوجه شن زشته .. ماندانا : اونا چی رو متوجه شن ؟! شوهرامون متوجه نشدن نتونستن بگن بالای چشاتون ابروست چه برسه به اونا !.... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۲۰ویدا : خوابو چیکارش کنیم . ما خیلی فعالیت کردیم و حالا به اندازه کافی خسته هستیم . باید استراحت کنیم تا بتونیم بازم با جاوید و جمشید حال کنیم .-وای خواهرشوهر عزیزم . الان باید این دست به نقدرو چسبید و تو حالا به دنبال نسیه می گردی ؟ بذار اول با این دو تا جوون خوش تیپ دوست شیم اون وقت خوابو خودمون یه کاریش می کنیم .. یکی دو ساعته از بغلشون در میریم . ویدا : ولی فکر نکنم تو رضایت بدی که زود ازشون جدا شیم .ماندانا : بذار اول رسیدن رو برسیم من که فعلا چیزی رو نمی بینم ولی با توجه به شناختی که از آقایون دارم و می دونم اونا روحیه شون چه جوریه می دونم که خیلی زود گول من و تو رو می خورن .ویدا : تا گول خوردن باشه از این گول خوردنا . خیلی هم دلشون بخواد . دو تا خانوم خوشگل و تر گل ورگل که به شوهرشون هم راه نمیدن چه برسه به مردای بیگانه . اینو که گفت ماندا به شدت خندید و خود ویدا هم خنده اش گرقت .ماندانا : با این که جاوید و جمشید به اندازه کافی سر حالمون کردن ولی نمی دونم چرا بازم عطش کیر دارم . ویدا : شاید به خاطر آب و هوای این جا باشه . میگم دوباره لبا رو بچسبون . بد جوری رفتن توی نخ ما . خوب تونستیم مخ اونا رو بزنیم .ماندانا : یواش تر ..وقتی دستای ماندانا و ویدا دور کمر هم حلقه شد اون پسرا که بیست و هفت هشت سال سنشون بود و شغل آزاد داشتند با تعجب به ویدا و ماندانا نگاه می کردند .بهروز : میگم مهیار این دو تا عجب تیکه هایی هستند . چه جوری دارن با هم حال می کنن . ! مگه ما دو تا جوون تر گل ورگل رو نمی بینن که این جوری دارن وقت خودشونو تلف می کنن ؟مهیار : اگه بدونی چقدر از لز خوشم میاد . این که دو تا دختر همو لخت کنن به تن و بدن هم دست بکشن .. من از کیف کردن اونا لذت می برم . اعضای هوس انگیزشونو میندازن بیرون .. بهروز در حالی که می خندید گفت از کی تا حالا این جور با کلاس داری حرف می زنی و ما نمی دونستیم ؟! خب تو به جای اون اعضا ء هوس انگیز می تونستی بگی کیر یا کون یا سینه .مهیار : من بد جوری هوس اونا رو کردم . عجب تیکه های تپلی هستند ..بهروز : یواش تر شاید بشنون و از ما دلخور شن . آخه من تا اونجایی که می دونم خیلی از دخترا هستن که عاشق لز بینی بوده با هم حال می کنن اصلا وجود پسرا اون جور که باید و شاید واسه اونا هیجانی نداره . ,ولی من عاشق این هستم که اونا رو در حالت لز ببینم که چه جوری به بدن هم دست می کشن . انگار به وقت لز , کون لختشون به ما پسرا اشاره می زنه که بریم طرفشون .. لحظات با حالیه . بهروز : میگم میریم طرف اونا .. دو طرفشون هم یه جای خالی هست .. فکر کنم که ما رو قبول کنن . مهیار: خیلی هم دلشون بخواد. بهروز : ولی زور که نیست . نمی تونم چیزی رو بر اونا تحمیل کنیم . باید در اون لحظه حسشون باشه که ما رو بپذیرن یا نه . پسرا به خودشون اجازه دادن که چند قدمی رو پا پیش بذارن و برن دو طرف ویدا و ماندانا بشینن .زنا به روی خودشون نیاوردند و همچنان با هوس لبای همو می مکیدن ولی دل تو دلشون نبود با این حال می خواستن که متانت خودشونو حفظ کرده و کاری کنن که شروع حرکت و نشون دادن چراغ سبز از سوی پسرا باشه . بهروزکنار ویدا نشست و مهیار هم کنار ماندانا قرار گرفت . بهروز : خانوما کمک نمی خوان ؟مهیار : منم هستما !ویدا و ماندانا در یک آن دست و لب از بوسیدن بر داشته تر جیح دادن که جواب پسرا رو بدن .. ماندانا : میگم شما نمی دونین که مزاحم دو تا لیدی با شخصیت شدن در این مملکت جرمه ؟مهیار : چرا مصلحت نظام ایجاب کرده که ما خودمونو بر سونیم این جا ...بهروز : منم برای مصالح نظام کار می کنم .ویدا : منظورت اینه که عملگی ساختمونا رو بر عهده دارین ؟ اتفاقا شغل شریفیه .. مهیار : حالا ما یه چیزی گفتیم . اگه مزاحم محبت کردن خانوما به هم نیستیم و اگه اجازه می فرمایید شما رو دعوت به شام کنیم .ویدا و ماندانا یه نگاهی به هم کردند با اشاره ای که به هم زدند منظور همو گرفتن .. ماندانا : اگه ما رو به جایی خارج از این فضا و بیرون از این هتل دعوت می فرمایید حاضریم .بهروز : با کمال میل ..چهار تایی شون با ماشین لوکس و خارجی پسرا از هتل خارج شده و شامو در یکی از رستورانهای شهر خوردند . پسرا خیلی حرف می زدند . مدام سعی داشتن جلب توجه کرده یه کاری کنن که شبو با هم باشن .. سوئیت پسرا یه طبقه پایین تر از سوئیت ماندانا و ویدا بود .. همین سبب شده بود که ویدا و ماندانا نگران این نباشن که در فضای اون طبقه , جاوید و جمشید اونا رو ببینن ولی در هر حال باید از لابی رد شده بعد سوار آسانسور می شدن ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۲۱بهروز : به من یکی که خیلی خوش گذشت . شب خوبی بود . ولی نمی دونم چرا حس می کنم که این شب , تازه برای من شروع شده و اصلا دوست ندارم که تموم شه . میگم دخترا! چه طوره امشبو تا صبح با هم باشیم و گپ بزنیم .ماندانا : دیگه چی ؟ مهیار : این یک پیشنهاد بود ..ماندانا یه نگاهی به ویدا انداخت و گفت اگه شوهرامون بفهمن خیلی ناراحت میشن .. مهیار : مگه شما می خواین کار خلافی انجام بدین . اونا حتما به شما اعتماد داشتن که گذاشتن شما تنها به سفر برین . ماندانا : نمی دونم چی بگم .. من خودم توش موندم . ولی در هر حال این کار درست نیست .. نظر تو چیه ویدا ..ویدا : من که حوصله خونه رفتن ندارم . ولی دوست دارم توی بغل تو بخوابم ..بهروز : شما بیاین به سوئیت ما و پیش هم بخوابین .. ویدا : نمی خوایم مزاحم شما دو تا شیم .مهیار : از یه چیزی تعجب می کنم . شما با این که متاهل هستید و شوهر دارین بازم به همجنس گرایی و همجنس بازی علاقه نشون میدین ؟ ماندانا : خب لذت اون قابل مقایسه با لذتی نیست که ما از شوهرامون می بریم . اونو دیگه خودمون می دونیم .بهروز : اگه این طوره و دوست دارین یه تنوعی در زندگیتون داشته باشین می تونین بودن با یه دوست پسر رو تجربه کنین ..ویدا : ما تا حالا همچین کاری نکردیم .. به هیچوجه شوهرمونو دور نزدیم .. اهل خیانت هم نبودیم و نیستیم .مهیار : حالا چرا این قدر به شما بر می خوره . کسی که نمیگه شما خیانت کنی .. فقط ما از شما انتظار داریم یه خورده به فکر خودتون باشید . فکر کردین اگه شوهرای شما شرایط شما رو داشتن خیلی راحت وقت تلف کرده به دنبال خوشگذرونی های خودشون نمی رفتن ؟ویدا : خب دیگه ما در ذاتمون از این چیزا نیست . نمی تونیم اهل خیانت باشیم .مهیار : خیلی عالیه.. همین شما رو خواستنی و دوست داشتنی تر می کنه . و خیلی هم خواستنی تر ..ماندانا : باشه به یه شرط باهاتون میاییم که پسرای خوبی باشین و کاری به کارمون نداشته باشین . ما میریم روی تخت خودمون استراحت می کنیم . بهروز : همینشم عالیه . احساس تنهایی نمی کنیم .ویدا : ببینیم و باور کنیم .ماندانا : شما که ما رو دیدید در چه وضعیتی بودیم . ما خیلی رک و پوست کنده ایم . اومدیم این جا با هم خوش بگذرونیم . یعنی من و خواهر شوهر گلم که یه تار موشو به یه دنیا هم نمیدم .مهیار : ما هم می دونیم که شما اومدین خوش بگذرونین و برای خوشگذرونی هم راههای مختلفی هست . خلاصه چهار تایی شون رفتن به سوئیت پسرا .. ویدا : میگم خوب می تونیم حال اونا رو بگیریم و دلشونو ببریم . ماندانا : و با خودمون هم حال می کنیم . چهار تایی شون کلی نشستن و با هم حرف زدن . از گذشته و آینده .. از خاطرات و از بچگی هاشون .. بالاخره زنا گفتن که خسته ایم و می خوایم که بخوابیم . ویدا : می دونی مانی جون چقدر این جوری حال میده که خودمون با هم حال کنیم و اونارو یه ساعتی توی خماری بذاریم ..ماندانا : منم خیلی حال می کنم . با این که ته دلم واسشون می سوزه ولی می دونم که اگه دستشون به ما برسه به ما رحم نمی کنن . از اون طرف دو تا پسرا هی از این پهلو به اون پهلو کرده خوابشون نمی برد . بهروز : مهیار میگم این کس خل بازی چی بود که در آوردیم . خب از اول به این دو تا خانوما می گفتیم که می خوایم با اونا باشیم دیگه .ویدا و ماندانا خیلی سریع خودشونو لخت کردند . دیگه حتی شورت و سوتین خودشونو هم همون اول در آوردند ..ماندانا : میگم خوب شد ویدا جون به عقلت رسید این چند تا موز کلفت و دراز رو خریدی ... حسابی می تونیم اونا رو حالی به حالی کنیم .ویدا : از کجا می دونی که اونا میان واسه دید زدن ما .. ماندانا : از اون جایی که من بوی کیر رو به خوبی احساس می کنم . اگه بیاد به نزدیکی من به خوبی اونو تشخیص میدم . و می دونم که اونا میان تا ما رو دید بزنن .پس حسابی سنگ تموم می ذاریم . از حالا به بعد باید خیلی آروم باشیم .. ممکنه همین حالا دید زدنشونو شروع کرده باشن . بهروز : مهیار من رفتم ببینم چه خبره . می خوام دخترا رو دید بزنم . تو که می دونی من چقدر از تماشای صحنه های لز خوشم میاد .مهیار : من که خودم بد تر از تو هستم و وقتی هم که می بینم دلم می خواد بیفتم روشون ترتیبشونو بدم .. ولی من هر جوری شده امشب می کنمشون . بهروز : من که دلم می خواد همین الان برم بیفتم روشون . آخ که چه تن و بدنی دارن . میگن تا حالا جز شوهرمون با هیچ مرد دیگه ای نبودیم .. مهیار : ولی امشب دیگه طلسمشونو می شکنیم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۲۲ماندانا و ویدا عشقبازی یا همون لزو شروع کرده و خیلی هم راحت رفتن توی حس بهروز : نگاه کن چه جوری رفتن تو هم ؟مهیار : اوخ پسر این ماندانا عجب کونی داره ! بهروز : یواش تر شاید صدامونو بشنون .. ولی پوست ویدا شفاف تره ... ماندانا رو ویدا خم شده بود . کونش درست روبروی صورت پسرا قرار داشت .مهیار : آخخخخخخخخ .. بهروز من نمی تونم تحمل کنم . یهو دیدی رفتم سمتشون .. بهروز : زشته یه وقتی از این کارا نکنی ها . ما قول دادیم که دست از پا خطا نکنیم . ماندانا و ویدا می دونستند که بهروز و مهیار هم مثل مردای دیگه هستند و از استیل کون خیلی خوششون میاد . دوست داشتن تا می تونن این مردا رو تحریک کنن . ویدا هم از جاش پا شد و کنار ماندانا قمبل کرد .. نفری یه دونه موز کلفت و دراز توی دستشون گرفتن . ویدا : ببین اول من با کونت حال می کنم . دو تایی مون با هم نمی تونیم کاری کنیم که دید پسرا قوی باشه .. اونا طوری آهسته حرف می زدند که پسرا نشنون و تازه فاصله اونا از اون جایی که پسرا سنگر گرفته بودن یه ده متری می شد . ویدا : مانی جون این خیلی کلفته و دراز ..ماندانا : کلفتی اون که خیلی حال میده . درازی اونو هم تا اون جایی فرو کن که میره .. فقط هر وقت گفتم دردم گرفت تو ولش کن یه خورده بکش عقب که خلاصی داشته باشه . . این دیگه عجب موزیه . سی سانت میشه . کاش کیر این پسرا این اندازه بود .. ویدا : چیه دیگه بیست سانتی ها ارضات نمی کنه ؟ماندانا : اگه به کسادی بازار بیفتیم ده سانتی رو هم با جان و دل قبول می کنم . ویدا : بازم خوبه که دو تایی مون شوهر داریم . بیچاره اون مطلقه هاش چیکار کنن . ماندانا : ما که ضامن دار اونا نیستیم اونا هم بیان مث ما گردش و برن کس بدن . ویدا کف دو تا دستاشو گذاشت رو دوسمت کون ماندانا . طوری هم کونشو باز کرد که انگاری این کون درست روبروی دور بین فیلمبرداری قوی قرار داره و روی سوراخ کون و کس زوم شده . چند بار این کونو به صورت دایره ای و بالا و پایین گردوند .... مهیار نزدیک بود از جاش حرکت کنه بره سمت کون ماندانا که بهروز جلو شو گرفت .. بهروز : داداش بس کن . ما به اونا قول دادیم .. مهیار : تو شاید خواجه باشی ولی من نمی تونم جلو خودموبگیرم . من نمی تونم تحمل کنم .بهروز : نگاه کن .. به کیر من نگاه کن .. پوستش داره می ترکه . داره پاره میشه جر می خوره . این دو تا دختر ما رو آتیش زدن . چیکار کنیم اونا عاشق لز هستن . ما نباید نقطه ضعف خودمونو نشون بدیم . الان جای اینا می تونستم چند تا جنده رو بیاریم این جا ..مهیار : تو اینا رو با جنده ها و زنای خیابونی مقایسه می کنی ؟ خودت که شنیدی این دو تا چی می گفتن . اونا حتی زیاد به شوهرشون هم راه نمیدن . تا حالا با مرد دیگه ای نبودن . بهروز : صبر داشته باش . من خیلی بد تر از توام . این قدر کم جنبه و بی ظر فیت نباش . می خوای اونا واسه ما کلاس بذارن ؟ مهیار : بذار بذارن . بذار خودشونو بگیرن .. بهروز صورت مهیار رو بوسید و گفت حالا این قدر سر و صدا نکن اگه اونا بفهمن که ما داریم نگاهشون می کنیم شاید با هم حال نکنن سختشون باشه . آخه این یه حس و رابطه زنونه هست و خیلی از زنا خجالت می کشن که مردا به طور مستقیم شا هد ور رفتن اونا با هم باشند .. مهیار : حالا غیر مستقیم اون دیگه چه صیغه ایه ؟بهروز : می تونه یک فیلمبرداری باشه که مردا بعدا لز اونا رو به صورت فیلم ببینن . ویدا سرشو به سمت کون ماندانا خم کرد . سر موز رو روی سر سوراخ کون ماندانا قرار داد و نوک موز رو در تماس با سوراخ کون ماندانا دور اون می گردوند . ماندانا : ویدا ... منو کشتی تو .. تو دیکه این کارا رو از کجا یاد گرفتی . راستی راستی فکر می کنم کیر اومده و داره روی کسم دور می زنه . زود باش اونو فرو کن توی کس که دارم می ترکم . فقط هر وقت موز رو فرو کردی توی کسم یه خورده خودت رو بگردون سمت من . تقریبا روبروی من بیا و در جهت مخالف من موز رو بکن توی کسم و بکش بیرون . این جوری دست و بدنت مانع دید پسرا نمیشه ... بهروز : اینا چیه دارن همش با هم پچ پچ می کنن .مهیار : من چه می دونم . تو حالا چیکار به پچ پچ اونا داری . حتما یه حرفایی می زنن که نمی خوتن من و تو بشنویم . اگه دوست داری یه بلند گو بدیم به دست اونا . بهروز : نگاه کن .. نگاه کن .. این کس چقدر جا داره ؟ مهیار سرعت جق زدنشو زیاد تر کرد .. مهیار : ببین بهروز .. همون قدری از موز که رفته توی کسش به اندازه کیر منه . یعنی من تا ته می تونم بکنم توی کس .. وااااااااییییی پسر چه حالی میده . چه کیفی داره . من چقدر خوش به حالم میشه . لذت میده .. .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۲۳ماندانا : عزیزم .. منو دیگه از حال بردی . دیگه دارم ناتوان میشم . دوست دارم اون دو تا زود تر با کیرشون بیان و به من حال بدن . ویدا : مطمئنی که کیر می خوای ..ماندانا : نمی دونم باید از این موزی که رفته توی کونم بپرسی . ویدا چه جوری ؟ماندانا : درش بیار تا ببینم . ویدا موز رو در آورد .ماندانا : وااااااااااووووووو . دختر چقدر خیس شده . همه اینا نشون میده از این که من چقدر هوس کیر رو دارم .ویدا موزو فرو کرد توی دهن ماندانا .. پسرا شاهد بودند .. مهیار که کیرشو در آورده بود به بهروز گفت لعنتی چرا به جای موز اینو توی دهنش فرو نمی کنه . این کیر در خد متشه . اون باید بدونه که تا هر جا و به هر میزان که می خواد مهیار می تونه در خدمت اون باشه .. بهروز : منم دارم از حال میرم . چقدر عاشق تن و بدن سفید برفی و برقی ویدا شدم . مهیار : هر دو تا شون مال هر دو نفرمونه . بهروز : ولی فعلا تکون بخور نیستیم و باید با عسل عسل گفتن دهنمو شیرین کنیم . مهیار : همینم کلی حال میده ولی دل آدمو می سوزونه . آخ که من آتیش گرفتم . دارم می سوزم . بهروز : یواشتر بالاخره ما رو رسوا می کنی آبرومون میره . نمی دونی چقدر حرص می خورم وقتی که یه زنی دختری به من میگه هوسباز. مهیار : اتفاقا خانوما دوست دارن که ما مردا هوسباز باشیم . از وجودشون لذت ببریم . آخه تا ما هوسباز نباشیم که نمی تونیم به اونا حال بدیم و نشون بدیم که با تمام وجودمون داریم ازشون لذت می بریم . بهروز : من نمی دونم تا کی باید این جا وایسیم و اینا رو ببینیم . مهیار : تازه داری میای رو حرف من .این بار ماندانا و ویدا با یه چرخش نود درجه ای حالتشونو طوری قرار دادند که خودشون روبروی هم باشند ولی جفت کون اونا از کناره ها و تقریبا کل قالبشون در دید اون دو تا پسر قرار بگیره این بار دو تایی با موز افتادن به جون هم . و مردا به راحتی می تونستن حرکات موز زرد رو در کس زنا ببینن . . مهیار و بهروز در یه لحظه حس کردن که داره آبشون میاد .. دیگه توجهی نداشتن به این که آب کیرشون کجا خالی میشه . فقط همین براشون مهم بود که انزال شن .. بهروز : یه خورده سبک شدم ..مهیار : منم همین طور .. ولی کیری که میره به سوراخ زن یه حس دیگه ای داره . یه لذت دیگه ای داره .. ماندانا خیلی راحت موز رو فرستاد توی کس ویدا .. ولی در اون شرایط تن ویدا رفته بود زیر بدن ماندانا وویدا از اون زیر و به سختی موز رو کرد توی کون ماندانا . و پسرا که شاهد این جریان بودند طوری به هیجان اومدن که یک بار دیگه کیرشونو گرفتن توی دستشون و شروع کردن به جق زدن .ویدا : من این زیر داغ کردم . حالا میگی چیکار کنیم . ماندانا : هیچی من خوشم میاد این پسرا رو همین جوری آتیش بزنم . به اینا نشون بدم که درسته همه جا هو افتاده که زن جنس ضعیفه ولی در واقع قدرتش خیلی بیشتر از مرداست و این زنه که تعیین کننده بسیاری از قوانین اجتماعی و خانوادگی و دیگر قوانینه و حتی در مواردی سیاست های جهانی رو هم اون تعیین می کنه و تغییر میده مهیار : به نظرت اونا زیاد حرف نمی زنن ؟ بهروز : مگه ما ضامن دار حرف زدن اونا هم هستیم ؟ ویدا و ماندانا به روی شکم و در یه حالت دمر خودشونو انداختن روی تخت و هر کدوم یه موز به کس و یه موز هم به کونشون فرو کرده و در همون حالت خودشونو صاف روی تخت ولو کردن . طوری که مردا خیلی راحت قالب هر کونی رو با دو موز فرو رفته در سوراخ کون و کس می دیدند . ویدا و ماندانا لباشونو نزدیک لبای هم رسونده و غرق بوسه شدند .. مهیار : بهروز به نظرت کار اونا کمی عجیب نیست ؟ بهروز : از چه نظر میگی ..مهیار : از این نظر که اونا اصلا با هم ور نمیرن ..بهروز : پس می خواستی چیکار کنن . الان اونا با موز افتادن به جون هم و دارن این جوری صفا می کنن این که نمیشه همیشه به تن و بدن هم دست بزنن . در همین لحظه تلفن ماندانا زنگ خورد . مهیار و بهروز خودشونو از اون منطقه دور کرده و تصمیم گرفتن که این جوری مزه دهنشونو بفهمن .. ماندانا اولش نشناخت کی تماس گرفته ..-من مهیار هستم . از اتاق بغلی تماس می گیرم . خواستم ببینم شما چیزی نیاز ندارین ؟ -نه عزیزم سلامتی شما رو می خوایم . خیلی پسرای خوب و دوست داشتنی و ریاضت کشی هستین که نیومدین سمت ما .. مهیار : اتفاقا همین الان داریم از لپ تابمون یه فیلم لز می بینیم .ماندانا : جون من .. چه جالب ! اگه قول بدین پسرای خوبی باشین و به سمت مانیتور ما نیاین من و ویدا بهتون اجازه میدیم که به جای لز دیدن از لپ تاب , بیاین به سمت ما و اجرای زنده شو ببینین .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۲۴ویدا : من فکر کنم دوتایی شون وقتی ما رو در همین وضع ببینن و نتونن کاری انجام بدن وحشی شن و بیفتن رو ما ماندانا : من این طور فکر نمی کنم . اونا حداقل برای این که نشون بدن چقدر غرور دارن و اون جور بهمون نیاز ندارن خویشتن داری می کنن .ویدا : نمی دونم . ولی جیگرشون آتیش می گیره ..ماندانا : کیرشون می سوزه .. دلشون کباب میشه ..ویدا : ولی این جوری کس و کون من و تو هم کباب میشه . . پسرا خودشونو به چند متری اونا رسوندن .. ماندانا : واااااااااووووووو این دیگه چه جورشه .. شما اگه شورتتونو هم در می آوردین سنگین تر بودین ..مهیار : ما عادت داریم این جوری بخوابیم و با همون وضع اومدیم . حالا چرا این قدر گیر میدین .ویدا : آقایون همون جا وایسین یا اگه دوست داشتین بشینین . در ضمن تکون هم نمی خورین . پا پیش نمی ذارین . گفتیم چون دارین فیلم لز بینی رو می بینین حالا بیاین این جا زنده شو ببینین . می دونم فر هنگ بالایی دارین و خیلی راحت می تونین خودتون رو با محیط هماهنگ کنین . بهروز و مهیار گوشه دیوار و در چند متری تخت دخترا رو زمین نشستند .. ماندانا : اون چیه توی شلوارتون سیخ شده .. مهیار : دست ما که نیست . اگه می خوای درش بیارم جوابشو از خودش بشنو ..ماندانا : نه .. جوابمو گرفتم . شما هم نمی خوای از هر فرصتی به نفع خودت استفاده کنی .. ویدا : حالا اگه آقایون اجازه می فر مایند به کارمون برسیم . ویدا و ماندانا درست روبروی هم یه حالت قمبلی گرفتن . سرشون در یک جهت بود . طوری که فقط ماندانا می تونست با کون ویدا بازی کنه و ور بره ..مهیار : می بینی پسر .. چه جوری دارن کبابمون می کنن ؟ بهروز : آره بوی سوختگی رو حس می کنم . مهیار : من میگم اینا خودشون مرض دارن . دارن عمدا این کارو می کنن که حال ما رو بگیرن و طاقچه بالا بذارن .. واسه ما که دختر کم نیست .. بهروز : می دونم کم نیست . ولی حالا که دستمون به جایی بند نیست . تو اگه بخوای بری یه جنده ور داری بیاری بکنی بازم یه دنگ و فنگی داره . الان هم که حسش نیست اینا رو بخوای ول کنیم بریم بیرون دنبال جنده بگردیم .. مهیار : نیاز نیست که بگردیم .. همین دور و بر ساختمون و توی فضای سبز یه اشاره کنی ده نفر رو تورش می کنی .. بهروز : من که حس بیرون رفتن ندارم . تر جیح میدم همین جا بمونم و جلق بزنم . مهیار : ولی از رو شورت ..بهروز : جق زدن زیاد هم سر آدمو درد میاره .ویدا : آقایون بلند تر بگن ما هم بشنویم .. مهیار : هیچی . یه حرفای خصوصی می زدیم . فقط خانوما اگه حس کردن نیاز به کمک دارن ما بی منت در خد مت هستیما ...ویدا : دست شما درد نکنه .. نمی دونم در این لحظات چه کمکی از شما بر میاد و چه کاری ساخته هست . غذا که خوردیم و نیازی نیست که آشپزی کنین .. یه نیم ساعت دیگه که سر حال اومدیم اگه آب میوه ای چیزی موجود بود می توئنین واسه ما ردیفش کنین ..مهیار : پسر اینا دیگه چه اعجوبه ای هستند ..بهروز : من نمی فهمم کس و کون و تن و بدنشونو لخت کرده این جور دارن جلو ما حال می کنن میگن بهمون دست نزنین ما رو گیر آوردن . دیگه اینا روی هر چی جنده رو سفید کردن . تازه اینو هم میگن ما شوهر داریم . با وفائیم و تا حالا دست مردی به غیر شوهر بهمون نرسیده . ولی دارن این جوری ما رو بازی میدن . مهیار : عیبی نداره . اگه کیرمون بهشون برسه می دونیم چیکار کنیم . همچین شلاقی به تن و بدنشون بزنیم که دیگه اون سرش نا پیدا . حالشونو می گیرم .. بهروز : من که این طور فکر نمی کنم . تو همین حالا شم عین جنازه های غش کرده شدی ..مهیار : بهتره بگی عین غش کرده های جنازه ای شدی ... من که می خوام شورتمو بکشم پایین .. دیگه اختیار اینو که دارم .بهروز : باشه تو بکش منم می کشم ..فقط یواشتر زیر لب حرف بزن متوجه نشن . پسرا شورتشونو کشیدن پایین . ماندنا که حواسش بود به کون ویدا ولی ویدا از پهلو چشاش افتاد به کیر جفتشون .. خیلی آروم به ماندانا گفت گوشت رو بچسبون به دهنم کارت دارم .. ماندانا هم یه لحظه چشاش افتاد به جفت کیر بیرون زده از شورت ..-می دونم چی می خوای بگی ویدا جون ..ویدا : می بینی . هر چقدر بهمون مواد می رسه تا یه ماده نو می بینیم دلمون میره .. ماندانا بازم صداشو آورد پایین تر و گفت ولی تمام این مواد سر و ته یک کرباسه . ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۲۵ویدا به طرز خاصی به جفت کیر ها نگاه می کرد . نگاه ماندانا دست کمی از نگاه اون نداشت . اما بااین حال حس می کرد که تا حالا رو صبر کردن و از این به بعد هم باید صبوری کنن .ویدا : فکر نمی کنی به اندازه کافی اونا درس گرفته باشن ؟ ماندانا : خوبه .. کافیه .. ویدا جونم . اگه بگم هوس من بیشتر از توست و دوست دارم زود تر از این وضع خلاص شیم شاید با ورت نشه . ولی چاره چیه که دوست دارم اون دو جوون با شور و حال بیشتری ما رو بکنن . ماندانا تمام این حرفا رو در گوشی به ویدا می زد .بهروز : اصلا چه معنی داره که وقتی دو تایی مون این جا هستیم شما در گوشی با هم حرف می زنین . نمی دونم چی بگم .ماندانا : آقایون .. به شما دو تا گفتیم که می تونین تشریف بیارید و ما رو ببینین که چه جوری با هم حال می کنیم . دیگه نگفتیم که کیرتون رو بکشین بیرون تا ما شاهد جق زدن شما باشیم . مهیار : ما که دارییم این فیلمها رو از تلویزیون می بینیم در یه همچین حالتی هستیم .ویدا : یعنی واقعا تن و بدن لخت ما خانوما تا این حد در شما آقایون اثر داره ؟ دارم به خودم امید وار میشم .. بهروز : اوووووفففففف تا کی باید تو این خماری بمونیم .مهیار : یعنی دیدن بهروز کوچولو و مهیار کوچولو در شما هیچ تاثیری نداشته . ماندانا : خیلی باید ببخشیدا اینو اسب و خر هم داره . یعنی ما اونا رو هم که دیدیم باید بریم سمت اونا و بغلشون بزنیم ؟ این که نمیشه .. ماندانا بازم دهنشو گذاشت زیر گوش ویدا ..- ببین دختر این دو تا قیافه شیش در هشتی که دیدم هر لحظه امکان داره بیفتن روی ما و هوس, او نا رو طوری از خود بی خود کنه که تمام تنمونو کبود کنن . اون وقت دیگه حریف اونا نمیشیم ..ویدا : پس یه جوری ردیفش کن که اونا بازم تیپ های بازنده باشن . بذار بفهمن که قدرت و دنیا در دست زنانه .. ماندانا : باشه ویدا جون هر کاری که تو بگی انجامش میدیم .. منم همین طور دوست دارم یه کاری بکنم که نه سیخ بسوزه و نه کباب وهمین جور دنیا در دست ما خانوما باشه . آقایون ! من و ویدا جون این جا فر ماندهی می کنیم .به خاطر این که پسرای خوبی هستین و صداقت خودتونو نشون دادین من از شما می خوام که یواش یواش بیایین به سمت ما . اما من و ویدا جون کار گردان کارای شما خواهیم بود .. یعنی در واقع کار گردان خود شما .. بهروز : آخرش چی میشه .. ماندانا : اگه پسرای خوبی باشین واسه شما جوایز خوبی هم در نظر داریم و جایزه بزرگ هم اینه که می تونین یه سکس جانانه هم با ما داشته باشین . فقط باید پسرای حرف گوش کنی باشین . بهروز : زود باش اولین کاری رو که باید انجام بدیم چیه . من دیگه دارم از حال میرم . مهیار : من یکی که از حال رفتم . دیگه تحمل اونو ندارم . دیگه نمی تونم صبر کنم . خواهش می کنم . کمکم کن . ماندانا : پسرا شما الان میاین کنار ما .. هر کدوم شما یکی از من یا ویدا رو انتخاب می کنه و از کف پا تا فرق سرو خوب لیس می زنه . فقط دو جا رو نمی تونه لیس بزنه . همون دو سوراخ معروف رو ..بهروز : این چه بازیه که راه انداختین . ما در همون مرحله اول نمی تونیم این کارو انجام بدیم یا کلا نباید کس و کونو لیس یزنیم ؟ شما که خودت گفتی که اگه دستورات رو گوش کنین یه جایزه خوب داریم و آخرکار می تونیم سکس داشته باشیم . ویدا : صبر کنین بذارین مانی جون حر فاشو بزنه . انگاری شش ماهه به دنیا اومدین . چرا این قدر عجله می کنین . کاری نکنین که اون عصبی بشه . تازه این قدر رو هم که دارین در اثر خواهش منه . اگه منو هم عصبی کنین میگم بهتون ارفاق نشه .. شروع کنین به لیسیدن از کف پا ..مهیار : بهروز من میرم به سمت ماندانا تو برو ویدا رو بچسب . بعدا با هم عوض می کنیم ..بهروز مهیار رو به سمتی کشید و خیلی آروم گفت مهیار جون یه سوالی برام پیش اومده .. به ما گفته شده که در مرجله اول نمی تونی دو تا سوراخ رو بخوری . سینه و کون که اشکالی نداره . منظورم قسمتای گوشتی کون و کپله .. مهیار : رفیق ! کس خل نشی ها . به اونا زبون نده . حرفشو هم نزن . تو اگه به اونا یاد آوری کنی که چی به چیه اونا میگن که کون و سینه رو هم نخوریم . حرف توی دهنشون نذار . شاید حواسشون نبود که از این بگن . شایدم نمی دونن که این دو ناحیه برای ما مردا چه اهمیتی داره . حواست باشه که همون اول نری و به کون و کپل و سینه نچسبی . اول خوب قسمتای تنو از پایین لیس می زنی . به هر نقطه که رسیدی رو همون زوم می کنی و طوری هم می خوری که اونا از هوس ندونن چیکار کنن . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۲۶مهیار و بهروز رفتن به سمت اون دو تا زن . ویدا و ماندانا هم دیگه بیش از حد حشری شده بودن و می دونستن که اگه تا چند دقیقه دیگه تنشون در تماس با تن این دو تا پسر قرار نگیره ممکنه خودشون دست به کار شن و این جوری رسوا میشن . بهروز رفت به سمت ویدا و مهیار هم در فاز اول ماندانا رو برای خودش در نظر گرفت .مهیار: جووووووووون جوووووون چه کونی و چه کس تپلی . آدم حظ می کنه . من حالا دارم رو ابرا پرواز می کنم .ماندانا : بپا که از آفتاب آتیش نگیری . مهیار: چی بگم این جا که خیلی داغه و من در حال سوختنم .ماندانا : بیشتر از اینا هم باید بسوزی . اون جوری که معلومه چند ساعتی رو داری می سوزی . خوشم میاد که شما مردا برای ما زنا دست و پا می زنین . اوخ که چه کیفی داره حال کردن با شما . و اذیت کردنتون .بهروز که در حال ماساژ دادن ویدایی بود که به دمر بر روی تخت دراز کشیده گفت دلت میاد در مورد ما دو تا عاشق این جوری حرف می زنی ؟ اگه بدونی چقدر خالصانه شما دو تا رو دوست داریم .ماندانا : ما رو دوست دارید یا عاشق اندام و کون و کپل ما هستید . بهروز : نگو که تو و مانی جون عاشق تن و بدن ما نیستین ..ماندانا : ایشششششش قحطی که نیومده . ما حالا دلمون واستون سوخت .. ویدا : عزیزم این قدر سر به سرشون نذاریم . بذاریم کارشونو بکنن . هر دومون می دونیم که مردا تا چشمشون به یه تیکه ای میفته هوش و حواس واسشون نمی مونه و این سلاح برنده ما زناست . حالا اینا رو هم بهشون میگیم بر می خوره بهشون . خودشون قبول دارنا ... مهیار به این فکر می کرد که زود تر از میدون بحثای الکی خلاص شه . اون دیگه طاقتش طاق شده بود . رفت خودشو پرت کنه رو کون ماندانا و کون و کپل بر جسته و خوشگلشو ببوسه که ماندانا که از پهلو اونو می دید و متوجه شده بود که حرکت بعدی اون چیه یه لحظه یه دور چرخید و مهیار افتاد رو ماندانای طاقباز شده . ماندانا دو تا انگشتاشو گذاشت روی دو تا لبه های کسش و اونا رو باز ترشون کرد یه لحظه یادش اومد که گفته تا اونا اجازه ندادن و در مراحل اولیه حق لیس زدن به کس و کونو ندارن .. و همچنین نقاط حساس دیگه رو .. مهیار خودشو رو ماندانا خم کرد و آروم آروم روی زن دراز کشید . لباشو گذاشت رو سینه هاش .. ماندانا : آهههههههه نههههههه نههههههه .. چرا .. مگه بهت نگفتم که دست به این جا نزنی .. مهیار : نه شما در این مورد چیزی نفرمودی .. ماندانا : اگه این طوره پس مانی رو حرفشه .. آخخخخخخخ بخور بخور سینه هامو بخور ... کف دست مهیار رفته بود رو کس ماندانا .. لذت می برد از این که کس اون زنو این قدر خیس و داغ حس می کرد . و در طرف دیگه ویدا کسشو به آرومی روی تشک فشار می داد . منتظر بود که زود تر عملیات شروع شه . اما ماندانا گفته بود که کس خوری و کون خوری نباید صورت بگیره .. لب و دهن بهروز رفته بود روی کون ویدا .. زبونشو تا اون جایی که از حلقومش خارج می شد در آورد و اونو روی کون ویدا می کشید .. دستاشو رو دو سمت کونش گذاشته قصد باز کردن قاچای کونشو به دو طرف داشت که در همین لحظه نگاه ماندانا به صحنه افتاد ..ماندانا : بهروز خان مگه نگفتم در این مرحله کون خوری و کس خوری ممنوعه ؟ بهروز : چرا فرمودی ولی مسئله این جاست که منظور از کون چیه . باید اینو به خوبی تفسیر کنید . الان مجتهدین ما هم باید در این مورد فتوا بدن .در حالیکه دو تا دستاشو روی کون ویدا می گردوند گفت یه منظور از کون همین قالبیه که از وسط شکاف داره و دو تا سوراخ اون جاست .. بهروز در این جا انگشت کوچیکه شو وارد کون ویدا کرد و گفت منظور از کون می تونه همین سوراخ هم باشه . حالا من دارم این تپل گوشتی رو می خورم . دیگه چند تا مجتهد که نباس بیان واسه این فتوا بدن . کارشون خیلی سخت میشه .. ماندانا : شما دیگه چه آرسن لوپنایی هستین .. مهیار هم یه چیز تازه ای به یادش اومده بود و این که ماندانا بهشون گفته بود می تونین لیس بزنین ولی دو تا سوراخو لیس نزنین .مهیار : اون وقت اگه ما کیرمونو بکنیم توش چه حکمی پیدا می کنه ؟ کاش شماره موبایل مرجع تقلیدمو داشتم ازش استفسارمی کردم .ماندانا : ویدا جون به نظرت این دو تا آقایون جنبه شو دارن که ما اونا رو آزاد بذاریم که هر کاری که دوست دارن انجام بدن ؟ فکر می کنی آدمای با جنبه ای باشن ؟ویدا : امتحانش ضرری نداره . به یک بار آزمایش می ارزه .. ماندانا : حکم آزادی شما صادر می شود . ماندانا تا اینو گفت مهیار دهنشو انداخت رو کس خیسش .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۲۷مهیار سرو دهنشو طوری انداخته بود روی کون ماندانا که سوراخ کس و کون اونو گرفته بود به دهنش و قسمتی از انتهای بالای کون و شکاف وسطو هم در اختیار گرفته بود . ماندانا با این که از سکس با جاوید و جمشید به اندازه کافی سیراب شده بود و می دونست که اگه بر گردن به سوئیت خودشون اون پسرا فوری میان سراغشون ولی طوری هیجان زده شده بود که اونم همگام با حرکات لب و دهن مهیار کونشو به سر و صورت اون می مالوند . ماندانا : بخورش .. بخورش . حالا بهت اجازه دادم هر طوریکه دوست داری بخوریش لیسش بزنی گازش بگیری . همون جوری که چند ساعته دنبالشی . تو حالا برده منی .هر دستوری که بهت دادم باید گوش کنی . باید حرف منو قبول کنی . خوب بخورش . تمیزش کن . با زبونت بلیسش . نشون بده که منو دوست داری . و تا حالا هر چی که برای اون صبر کردی ارزششو داشته . جووووووووون ... زبونتو درش بیار . تا ته از حلقومت درش بیار .. کسم تنگه می دونم . صبر کن بازش کنم تا بتونی زبونتو خیلی خوب و راحت بکنیش توی کسم . آخخخخخخخخخخ نهههههههههه ... نوکشو بمالون . سفت کن زبونتو ازکناره ها می تونی بفرستیش توی کونم .. وووووووویییییی .... مهیار از این همه شور و حال ماندانا شگفت زده شده بود . ویدا هم که هیجان زن داداششو می دید بیشتر خودشو به بهروز می مالوند .. بهروز هم کس خوری رو شروع کرده بود ولی اون از رویرو داشت کس ویدا رو لیس می زد ویدا : دستشو گذاشته بود پشت سر بهروز و در حالی که سرشو به کسش فشار می داد کسشو هم رو سر و صورت بهروز به حرکت در آورده بود . -باید بخوریش .. خوب لیسش بزنی . میکش بزنی . نفست رومی گیرم اگه سر حالم نکنی .ویدا حس می کرد که گردن کلفتی های ماندانا رو اونم اثر گذاشته و می تونه واسه مردایی که در مقابل هوس و بدن لخت زنا تسلیم شده به نظر می رسیدن شاخ و شونه بکشه . ماندانا حس کرد که اگه تا این حد طولش نمی دادن شاید تا به این اندازه حشری نمی شدن . ویدا : وووووویییییییی پسر پسر .. سوختم .. کسسسسم .. سر بهروز افتاده بود لای پای ویدا . دستش به حساس ترین جایی که می تونست بند شه همون سینه های ویدا بود . بهروز: می خوامش . می خوامش . بده به من اون سینه های سفیدتو . اون گوی بلوری و براقو .. مثل آینه برق می زنه .ویدا : اووووووووووههههههه بهروز بهروز جون ببین! ببین خودت رو توی آینه سینه هام ببین . فقط این قدر حرف می زنی از خوردن میفتی ها . کسم از دهن میفته ها .. تازه منم اون جوری بین حال کردنام سکته میفته ... یه خورده ساکت باش . فقط می خوام صدای نفسهای هوست رو بشنوم .و مهیار هم کف دستاشو مرتب می کوبوند به دو طرف کون ماندانا .. بهروز با این که سرش لای پای ویدا چسبیده بود یه لحظه زیر چشمی نگاهشو متوجه کون بر جسته ماندانا کرد که چطور با ضربات دست مهیار در حال لرزشه . هوس اون کونو کرده بود . دوست داشت هر دو رو با هم داشته باشه . مهیار هم همین حس رو نسبت به ویدا داشت . اونم دوست داشت دو تایی رو با هم بخوره . مرغ همسایه واسه هر دو نفرشون غاز شده بود ویدا درشتی کیر بهروز رو در انتهای پاش حس می کرد . هوس کرده بود که هر چه زود تر اون کیر رو در کسش حس کنه .. ویدا : بهروز جون من کیر می خوام . کیر می خوام . زود باش . زود تر اونو بده به من . حالاکه حسشو دارم اون حسو از من نگیر . من می خوام . زود باش .. بهروز با این که می دونست در شرایطی که کیرش توی کس ویدا باشه و انزال هم شه بازم کیرش شل نمیشه ولی دوست داشت که روی سینه های براق و سفید و خوش دست ویدا خیس کنه وبعدش کیرشو راحت تر توی کس ویدا فرو کنه . اون این جوری راحت تر بود . چون بعد از انزال سختش بود کیرشو در کس حرکت بده . کیرشو گذاشت بین سینه های ویدا .ویدا : داری چیکار می کنی . -خوشم میاد لای سینه هات خیس کنم . -هر کاری می خوای بکنی بکن . می کشمت . تنبیهت می کنم اگه نتونی منو بکنی و سر حالم کنی . ولی ویدا لذت می برد از این که سینه هاش طوری جلب توجه بهروز خوش تیپو کرده که هوس این به سرش افتاده که لای سینه هاش خیس کنه .بهروزکیرشو بین دو تا سینه ویدا حرکت می داد . بهروز در رابطه با دیگران بین این سینه ها روغن و کرم می زد و عطش و لذت بخشی اونو خیلی زیاد تر می کرد ولی سینه های روغنی ویدا نیازی نداشت که چیزی بهش اضافه کنی . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۲۸نگاه بهروز به سینه های ویدا هیجان اونو زیاد کرده بود .. تمام هوسشو به کیرش منتقل کرده بود یه حرکت داغی رو در کیرش حس می کرد . همین داغی و سوزشو ویدا هم میون سینه هاش حس کرده و دستی که رو کسش قرار گرفته بود هوسشو چند برابر کرده بود. کاملا متوجه بود که داره عادت می کنه به این که کیر های متفاوتی رو در اختیار داشته باشه و از تنوع سیرنمی شه . سرشو کمی بالاتر آورد تا اون لحظاتی رو که منی از کیر خارج میشه ببینه . چند حرکت پرشی پشت سر هم و منی شیری رنگی که دور و بر کیر بهروز رو پوشونده بود هیجان زیادی در ویدا به وجود آورده طوری که بی اختیار دهنشو باز کرده کیر بهروزو می خواست بهروز هم که در این فکر بود که چیکار می تونه بکنه که نظر ویدا رو در این حالت برای ساک زدن جلب کنه به ناگهان متوجه شد که اون دهنشو باز کرده و کیر می خواد . -جااااااان . چه حالی داد خیس کردن رو سینه های داغ و سفیدت . پس اینو هم بگیر .. کیرشو در همون مسیر به سمت دهن ویدا فرستاد . مهیار و ماندانا سمت چپ اونا قرار داشتند که پسر کیرشو از پشت کرده بود توی کس ماندانا . زن بهش قول داده و در واقع این شرطو گذاشته بود که بعد ازار گاسم به اون این اجازه رو میده که با هم آنال سکس داشته باشن .مهیار : بهروز کونو داری ؟ بهروز : تو سینه ها رو بگو . شونه ها رو بگو .ماندانا : بهروز جون . اتفاقا ویدا هم کون خوشگلی داره سفیده .. برق می زنه . . خیلی هوس انگیزه . بهروز : معلومه که خیلی باهاش ور می رفتی و نازش می کردی . اما زنا باید با مردا حال کنن و به اونا حال بدن . تا وقتی که ما مردا هستیم این که یه زنی بخواد با زن دیگه لز کنه کمی عجیب به نظر می رسه . ماندانا : پسرا شما در کار هایی که به خودتون مربوط نیست دخالت نکنین . بهتون گفتم که چقدر حساسم . شما چیکار به کار ما دارین ؟ مگه ما در کون دادن مردای کونی دخالت می کنیم . ؟ خودمون اختیار تن و بدن خودمونو که داریم . مهیار : حالا مانی جون ناراحت نشو بذار حالمونو بکنیم . ماندانا : به شرطی که شما ما رو از حس و حال نندازین . خلاصه کاری نکنین که ما شما رو تحریم کنیم . ویدا سرگرم ساک زدن بود و توجهی به این نداشت که اونا دارن چی میگن . فقط اون قسمتی رو که ماندانا ازش تعریف کرده کاملا حواسش بود و از اون جایی که کیر بهروز توی دهنش بود و نمی تونست حرف بزنه واسش دست تکون داد و ازش تشکر کرد . . بهروز چشاشو بسته بود و به خوبی خالی شدن آب هوس و ته مونده اونو توی دهن ویدا احساس می کرد .. و نگاه ویدا به چهره بهروز بود تا بخوبی متوجه لذتی که اون می بره بشه . کیف می کرد از این که دوست پسر خوش تیپش داره حال می کنه . فکر نمی کرد که مردا تا به این حد تنوع طلب باشن . اینو به خوبی در عمل می دید . ولی زنا هم دست کمی از مردا نداشتن . اینو در این چند وقتی که با مردای زیادی در ارتباط بود متوجهش شده که اگه آب و جای مناسبی پیدا شده زنا هم می تونن شناگران ماهری شن . ماندانا : آخخخخخخخ مهیار . بیکار نشین . به جای حرف زدن زیادی با لبات به کیرت بگو که با کارای قشنگش برام حرف بزنه . از حال کردن بگه .مهیار : کیرم که داره کارشو می کنه . تو هم یه خورده واسم ناز کن . خوشم میاد . ماندانا : دوست داری از دستت فرار کنم ؟ ..ویدا دیگه وقتی متوجه شد که کیر بهروز رو به خوبی پاک کرده و هیچی اون داخل نمونده کیرو از دهنش بیرون کشید و یه چشمکی هم به ماندانا زد و گفت یه خورده بجنبیم که باید بخوابیم . فردا کلی کار داریم نمی تونیم خسته و خمار باشیم . منظورش این بود که اگه جاوید و جمشید بخوان بیان سر وقتشون باید حالی داشته باشن که بتونن به اونا هم برسن . .. ماندانا منظورشو گرفت .. ولی می دونست که خیلی دوست داره این دو تا جوون هم ار گاسمش کرده و اونم به اونا لذت بده . مهیار که از پشت کرده بود توی کس ماندانا با سینه های درشتش بازی می کرد . بهروز هم که کیرشو آزاد شده می دید از رو برو فرو کرد توی کس ویدا .بهروز : جوووووووووون .. چه هیکلی داری ویدا! ماندانا : خواهر شوهر خودمه . فقط مراقب باش تمومش نکنی .. ویدا : فدات میشم زن داداش که هوای منو داری ..مهیار و بهروز هر دو تا شون واقعا تعجب می کردن از این که چطور میشه که دو تا که این نسبت فامیلی رو دارن می تونن تا این حد با هم صمیمی باشن . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی