خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۲۹پسرا سعی داشتند با حداکثر سرعت تا اون جایی که می تونن دخترا رو سر حالش کنن . ماندانا و ویدا نگاهشونو به هم دوخته بودند . ماندانا حس می کرد که بازم دوست داره که خواهر شوهرشو بغل کرده اونو ببوسه با هاش ور بره و لز کنه هیجان زده بود . مهیار و بهروز هم در حال حال کردن با زنای روبروشون یه نیم نگاهی هم به اون بغل دستی داشتند . ماندانا : حس کرد که کیر کلفت مهیار دو لبه کسشو از کناره ها داره آتیش میده و همون هوسو می کشه به طرف داخل کس و میاره بیرون . بهروز هم کمی سرشو آورد عقب تر تا قسمت بیرونی و محل تماس کیر و کس بغل دستی ها رو ببینه و حال کنه . ماندانا خیلی دلش می خواست که در این لحظات یه آهنگ تند و شاد و هوس انگیزی فضای اون جا رو پر تحرک می کرد .. کونشو مرتب از پشت به بدن مهیار می زد . یواش یواش حس کرد که داره خالی می کنه و بهروز دیگه طاقت نیاورد و با کف دستش چند بار محکم به دو طرف باسن ماندانا زد . مانی خیلی خوشش میومد .بهروز : مهیار جون عجب باریه .مهیار هم دستشو دراز کرد به طرف سینه ویدا . مهیار: عجب سینه هایی داره این طرف تو ..هر یک از سینه های ویدا رو به آرومی فشار می داد و دستشو از سمت سینه های ویدا به طرف دهنش رسوند ویدا از هوس انگشتای مهیار رو میکش می زد و یک بار دیگه با این تصور که دو تا مرد با کیرشون بیان سراغش هیجان و هوسشو زیاد تر می کرد . اون و ماندانا به خوبی با هم کنار میومدن .. ویدا پا هاشو باز تر کرد و دستشو گذاشت روی کسش . -آخخخخخخخخخ تند تر بهروز .. به زیر سینه هام دست بزن .. یه دستو هم بذار روی کسم ..مهیار : به من بگو .. به من بگو ... من می مالمش ..ویدا : تو حواست به این باشه که چه جوری زن داداش منو ارضا کنی . ..ماندانا : فدات شم ویدا جون تو دستور بده که من همین حالا مهیارو بفرستم طرف تو .. ویدا : آخخخخخخخخخخ عزیزم اگه تو رو نداشتم حالا چیکار می کردم . اصلا دوست دارم خودت بهم دست بزنی خودت بهم حال بدی . مهیار تو حواست به مانی جون باشه . یه جوری هوسشو بکش بیرون که من ببینمش . وگرنه از همین حالا دارم بهت میگم اگه نتونی اونوراضی کنی و آب کسشو نشونم بدی ویدا بی ویدا ..اینو که گفت مهیار دیگه حواسشو کاملا جفت کرد . دو تا دستاشو دو طرف پشت پای ماندانا و در قسمت زانو قرار داده و دستاشو به آرومی به طرف بالا می کشید .. وقتی هم که دستاش رو باسن گوشتی اون قرار می گرفت سریع اونو به دو سمت باز می کرد و سرعت گایش کس ماندانا رو زیاد تر می کرد ..ماندانا : وووووووویییییی مهیار ...مهیار .. نهههههه نههههههه .. ویدا هم دستشو به دهن ماندانا رسوند تا اون با میک زدن انگشتاش بتونه هوس خودشوتنظیم کنه . ماندانا با لیس زدن انگشتان دست ویدا نه تنها هوسشو کنترل می کرد ویدا رو هم حشری تر کرده بود تا بهروز هم با سرعت بیشتری به جون ویدا بیفته .. چهار تایی شون رسیده بودن به لحظات اوج و پر فشاری که باید به همین صورت ادامه می داشت تا اونا رو غرق هوس کنه . مااندانا : فدات شم ویدا جون . عزیز دلم عشق من . داره میاد .. حس می کنم آبم داره می ریزه .. ویدا حله .. حله .. آخخخخخخخخخ .. ویدا : هر چی تو گفتی درسته .. ولی بهروز هم باید بتونه ار گاسمم کنه . وگرنه بازم مهیار رو پشت خط نگه می دارم .. مهیار : اگه اون عرضه نداره تقصیر من چیه . چرا من باید به آتیش اون بسوزم . ماندانا و ویدا هر دو خنده شون گرفته بود . اونا داشتن سر به سر پسرا می ذاشتن . می دونستن که اگه بخوان حال پسرا رو بگیرن و به اونا اجازه پیشروی بیشتر ندن در واقع خودشونو تحریم کردن . و این اون چیزی نبود که دو تایی شون می خواستن .ویدا : اووووووهههههههه کسسسسم داره می پاشه .. داره می پاشه .. آبش کردی پسر .. آبش کردی .. ماندانا که ار گاسم شده بود یه نگاه یه صورت ویدا انداخت و دونست که اونم در حال ارضا شدنه .ماندانا : بهروز ولش نمی کنی .. مهیار تو چرا کیرت رو همین جوری ثابت توی کسم نگه داشتی . نکنه آبت رو نگه داشتی برای ویدا جون . البته اون جا هم باید خالی کنی . ولی حالا من تشنمه . یک مرد باید به اندازه کافی هم حال داشته باشه و هم آب . تا سه بار رو به راحتی انزال شه . حالا بیشترشو خودش می دونه . می خواست بگه ما این جوری مرد بیشتر دوست داریم که حس کرد این جور حرف زدنش یه جورایی جنده بازی میشه . چون این یعنی این که اگه هر مرد دیگه ای بخواد بیاد و با اونا حال کنه اونا جواب مثبت میدن . ویدا دست و پا هاشو به زمین می کوبید و یک آن ساکت شد ..ماندانا : حالا پسرا با هم .. شلکیک کنین توی کس ما .. گلوله های آبی رو شلیکش کنین .. دو تا پسرا که به شدت نفس نفس می زدند واسه انزال شدن استارت زدن .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۳۰پسرا دو تایی شون در حالی که صدای هوس و ناله هاشونو برده بودن بالا و زنا هم دست کمی از او نا نداشتن کیرشونو ول کردن تا هر کاری که دوست داره انجام بده . ویدا : آخخخخخخخ بهروز بهروز من دیگه سوختم .. زود باش زود باش خنکم کن . من می خوام می خوام آتیشم بدی . ماندانا : فدات شم چیز قشنگی گفتی .. هم بسوزی و هم خنک شی . که از این کیر هر کاری بگی بر میاد . یک کیر دو کاره . وای مهیار بزن .. بزن .. بازم دارم به هوس میام . اوووووخخخخخخ نههههههه .. وای مهیار . نهههههه نهههههههه چقدر هوس داری . چقدر آتیشت تنده .. بازم بیشتر . بیشتر .. هر چی بیشتر بهتر . من دارم می سوزم . دارم خنک میشم .. ویدا : بهرز جون عالیه . عالیه . همینو عشق است . همینو..بازش کن .. بازش کن . انگشتاتو بذار دو طرف کسم . بزن توی سرش .. گازم بگیر کبودم کن .. وای من می خوام فرار کنم . فرار کنم .. آخخخخخخخخخ .. بریز بریز خالی کن .. بیشتر بیشتر ... بهروز : جاااااااان . همین جور داره میاد و خالی میشه توی کست .. ویدا : وووووویییییی چقدر کیف داره .. حال داره این جور حال کردنا .. چهار تایی شون دو به دو در آغوش هم آروم گرفتن . ویدا به این فکر می کرد که بیشتر مردا قبل از از دواج از نظر سکسی بیشتر حال می کنن و زنا بعد از از دواج . از این نظر که دیگه نگرانی این که دختر نباشند رو ندارند و خیلی راحت می تونن با هر کی که دوست دارن باشن و از زندگیشون نهایت لذت رو ببرن . ماندانا : حالا مهیار جون می تونی بری طرف ویدا و تو و بهروز دو تایی تون حالشو بسازین ..ویدا : مانی خوشگله من . دوست دارم امروز این دو تا پسر خوب قبل از این که بیان سراغ من اول با تو حال کنن .بازم نزدیک بود سوتی بده وبگه که بیشتر وقتا اول دو تایی شون میان سراغ من و حالا این بار من دوست دارم که دو تا مرد بیان و با تو حال کنن . خلاصه بهروز و مهیار و ماندانا شروع کردن به معاشقه با هم .ماندانا : ببینم حالا دو تا آقایون چیکار می کنن ؟ از دستتون کاری بر میاد یا فقط بلدین حرفشو بزنین و دیگه تموم شد و رفت ؟مهیار : هنوز کجا شو. دیدی . کاری می کنیم که شما دو تا خانوم خوشگل آدرس خودتونو بدین تا بیاییم پیشتون ..وبدا در حالی که در حال چرت زدن بود گفت میگم چطوره که شبا به شوهرمون شربت خواب بدیم و شما بیاین کنارمون دراز بکشین ؟ فکر کردین شهر شهر هرته ؟ ما واسه اولین باره که داریم خودمونو این جور تسلیم می کنیم ..ماندانا توی دلش گفت آره ویدا جون ما واسه اولین باره ولی اولین بار واسه شما , نه واسه خودمون . ماندانا رو یه پهلو کرده و مهیار به بهروز گفت که بره روبروش و اونم از پشت خودشو به مانی می چسبونه . دستشو فرو کرد توی کس ماندانا و منی های فرو رفته توی کسشو بیرون کشید .. وقتی به اندازه کافی سر و داخل مقعد ماندانا رو با اون منی ها خیسش کرد انگشتاشو هم فرو کرد توی دهن اون . و بهروز هم از روبرو مانی رو بغلش کرد . بهروز سر کیرشو روکس ماندانا گذاشت و مهیار هم کیرشو گذاشت روی سوراخ کون .. . دستای مهیار روی کپلای ماندانا کار می کرد . بهروز : داداش یه خورده که کون کردی کنار بکش تا منم بکنم توی کونش . مهیار : باشه رفیق . این خوشگلا که اینجان و تا حال درستی بهمون ندادن قصد رفتن ندارن .ماندانا : بی خود واسه ما تعیین تکلیف نکنین . ما خودمون می دونیم باید چیکار کنیم و حال و روزمون چه جور باشه . وضعیت اونا به شکلی بود که مهیار نمی تونست سوراخ کون ماندانا رو به وقت گاییده شدن ببینه ... با این حال نسبت به برشهای دو طرف کون دید خوبی داشت و اونا رو با حرص و هیجان خاصی به دو سمت بازشون کرد .ماندانا : وااااااایییییییی پسر پسر جرم دادی . چاک خوردم . مهیار : رفت . رفت . جووووووون بالاخره تونستم کونتو بکنم .بهروز هم که از روبرو از پایین به بالا کرده بود توی کس ماندانا .. خودشو بهش چسبوند و لباشو هم گذاشت رو لباش .. مهیار هم نوازش و بوسیدن پشت بدن ماندانا رو شروع کرده بود .. با این که زن دقایقی پیش ار گاسم شده بود ولی حس کرد که یک بار دیگه داره به نقطه شروع می رسه . دو تا کیر .. دو تا پسر تازه نفس و خوش تیپ .. و خواهر شوهری که با چشایی خمار افتاده یه گوشه ای و از این که زن داداشش با مردای دیگه حال می کنه عین خیالش که نیست هیچ تازه با هاش همراهی هم می کنه . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۳۱ماندانا دیگه عادت کرده بود به این که دو تا کیر رو هم توی کونش احساس کنه و چه جوری از وجود هر دوی اونا لذت ببره . هر دو تا کیر رو با هم حس می کرد . دیگه به درد کون فکر نمی کرد . حتی خودش از مهیار که کیرشو کلفت تر حس می کرد می خواست که اونو محکم و با فشار و تندی بیشتری به کونش بزنه ..ماندانا : پسرا من فدای جفت کیراتون بشم . جادو می کنه . عاشقتونم . بهروز ول کن نبود . می خواست یه جورایی نشون بده که اونم قدرت داره و می تونه شور و حال خودشو نشون بده .ماندانا : جوووووووون آخ که چه حالی میده . چه کیف و لذتی داره ! از این بهتر و با حال تر نمیشه . بکنین پسرا . تند تر . دیگه از این لحظه های طلایی به دستتون نمیاد از فرصت استفاده کنین .ماندانا در تمام تنش .. پشت و جلوی بدنش و در همه جا احساس لذت می کرد حس می کرد که داغ شده و یه نیرویی می خواد که بازم اونو به نقطه اوج برسونه . ولی خودشم مونده بود که حالا کدوم نقطه از بدنش می تونه اونو به آخرش برسونه . ویدا یواش یواش چشاشو باز کرد . اون از این که می دید زن برادرش داره لذت می بره و به اوج می رسه بی اندازه کیف می کرد . می خواست این لذت همچنان ادامه داشته باشه و اونو به اوج و اوج تر برسونه . ویدا خودشو به اونا رسوند . ویدا : لب بده .. لباتو باز کن ... دو زن شروع کردن به بوسیدن هم و بعد از اون ویدا یه روزنه ای واسه خودش پیدا کرد تا از اون جا بتونه لباشو بذاره رو سینه های ماندانا . ماندانا : آهههههه عزیزم .. عشق من .. ویدای خوشگل من . چه خوب سینه هامو میکش می زنی .. همین جاست .. همین جاست . دو تا کیر و یه لب دارن روز منو می سازن . اما لب تو این جرقه ها رو شعله می کنه . داره منو می سوزونه . ماندانا به خوبی حس می کرد که اگه لبای ویدا نباشه از دست اون دو تا کیر کاری ساخته نیست چون به انداره کافی ار گاسم شده بود و تنوع می خواست و خواهر شوهرش این تنوع رو درش به وجود آورده بود . شاید در اون لحظات اگه مرد سومی هم وارد می شد اونم می تونست یه شوک دیگه ای باشه ولی از این خبرا نبود . بهروز حس کرد که کس ماندانا یه ورم خاصی پیدا کرده و قسمت بالا و لبه هاش سرخ و متورم شده . و از اون طرف هم مهیار بدون حاشیه در حال کردن کون ماندانا بود .مهیار : خیلی حال میده . این از اون کون هاییه که می ارزه آدم واسش هواپیما بگیره بیاد تهرون .. ماندانا : حالا تو با این هواپیمای جتی که فرو کردی توی کونم یه جوری پرواز کن و ما رو به مقصد برسون تهرون اومدن پیشکش .. سه تایی ماندانا رو به رگبار بسته بودند . عضلات بدن زن شل شده بود . .. پسرا و ویدا هر سه تا شون حس کردن که ماندانا داره ارضا میشه ..ماندانا : بچه ها کارتون عالیه .. دارم یه حالی میشم . انگار دنیا دور سرم می گرده . ولی خیلی خوشم میاد . مثل آدمای مست شدم .. ببینین هر وقت بهتون گفتم تمومه تمومش کنین . می خوام چشامو بذارم رو هم .فقط در جا میرین سراغ ویدا خوشگله من . آب کیرتونم نگه داشته باشین واسه ویدا .. دو تا پسرا صداشون در اومد که این چه وضعیه و این جور تعیین تکلیف کردنا معنی نداره و شروع کردن به تعریف کردن از خودشون که ما مثل مردای شل و بی کیر و کمر نیستیم و واسه یه روز سه یا چهار بار رو می تونیم انزال شیم .. ماندانا : اون جای بابای دروغگو . شاید یه روز در میون بشه ولی هر روز نه .. بهروز : اگه دوست داری بیاییم تهرون یا حتی همین فردا بهتون نشون بدیم . ماندانا با این که می دونست خیلی از حرفای اونا خالی بندیه ولی حال و حوصله اینو نداشت که در این سفر و اصلا در زندگی بخواد سکسهای تکراری فشرده داشته باشه . ماندانا وقتی اون دو تا پسر رو محکم در آغوش گرفت و به ناگهان ولشون کرد متوجه شدن که دیگه ار گاسم شده .. تا ماندانا بخواد حس بگیره که از ریزش منی در کس و کونش لذت ببره یهو متوجه شد با چه سرعت و حرصی دو تایی شون کیرشونو توی کس و کونش حرکت داده و آبشون راه افتاده ..ماندانا : حالا نوبت ویدا جونمه .پسرا کیراشونو از تن ماندانا در آورده و اونو به سمت دهنش نزدیک کردن .مهیار : ساک بزن تا کیراون واسه ویدا جون دوبازه شق شه . ویدا رفت به سمت اونا . ویدا : شما پسرا انگار توی باغ نیستین . زن داداش منو بذارین به حال خودش تا کمی استراحت کنه . من خودم برای شما ساک می زنم و بعدش می تونیم سه تایی مون شب خوشمونو تکمیل کنیم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۳۲ویدا دوست داشت سر به سر بهروز و مهیار بذاره و از چنگشون در ره و با هاشون بازی کنه . ویدا : وای پسرا جون میده که یه حال درست و حسابی با هاتون بکنم . کیف داره . خیلی حال میده .. اونا رو دور اتاق به دنبال خودشون می گردوند . آخرش خودش دوست داشت تسلیمشون شه و افتاد رو زمین .. بهروز و مهیار از این کار ویدا خوششون اومد و با این که ماندانا به اندازه کافی اونا رو چلونده بود ولی احساس کردند که کیر اونا یک بار دیگه آمادگی پیکار در میدان سکسو پیدا کرده ..بهروز : اوخ جون من که آماده ام .مهیار : می میرم واسه این کون ... بهروز : رفیق چه جوری قسمتش کنیم . ویدا : مگه من غنیمت جنگی ام .مهیار : اون که رو شاخشه . همه مون شاهد بودیم و به خوبی می دیدیم که چه جوری و با چه زوری از دستمونم در میری . ویدا : بازم خوب بود که خودم تسلیمتون شدم . بهروز : دیگه باید تعارفو کنار گذاشت . مهیار منم مث تو کون پرستم .. ولی رفیق حالا دوست دارم مرام خودمو نشون بدم . اگه دوست داری اول تو برو پشت ویدا جون و از تماشای اون اندام و اون هیکل و کون براقش لذت ببر . به سلامتی شوهر ویدا جون که اگه با هاش از دواج نمی کرد شاید گذار این خانوم خوشگلا به این طرف نمیفتاد .مهیار : آره به سلامتی دو تایی شون و به سلامتی کس و کونشون . عشق است اونا رو . بهروز و مهیار در یه حرکت کلاسیک به تر تیب کس و کون ویدا رو هدف گرفتند .. ویدا به خوبی لذت سکس با دو مرد در آن واحد رو درک می کرد .. بد جوری به این حالت معتاد شده بود و همش از این می تر سید که وقتی که پا شون به خونه باز شه این عادت رسواش نکنه . حس کرد که در بغل جاوید و جمشید قرار داره و اون دو نفر هستند که دارن با هاش سکس می کنن . پسرایی که چند ساعت پیش با اونا عشقبازی کرده بود .. لمس تکراری اعضای بدن .. ولی چهره ها فرق می کرد . همین لذت بر دن ها و لذت دادنها در رابطه با اشخاص مختلف بود که تنوع از سکس و هوس رو واسش به وجود می آورد . وگرنه لذت و عطش در تمام بدنش همون بود . اما هیجان این که با کس دیگه ای باشه و به یکی دیگه لذت بده اونو کاملا سر حال و پر شور و نشاطش کرده بود . جفت کیری رو که در کس و کونش حس می کرد می شد گفت همون کیر های جاوید و جمشید بودن که شکل صاحباش عوض شده رفتن به سوراخای مورد علاقه شون . در همین افکار بود که پسرا جا شونو عوض کردند . مهیار گفته بود که بهروز جان .. طوری هوسم زیاد شده که هر لحظه ممکنه بادندونام بیفتم به جون کون ویدا جون .... حالا مهیار اون زیر دراز کشیده و کرده بود توی کس ویدا . در این وضعیت هم چشاش افتاده بود به سینه های اون ..-چه سینه های سفید و براقی ! ویدا خودشو بیشتر روی اون خم کرد ..-بخورش .. حالا می تونی خوب میکش بزنی ...ویدا نوک سینه شو گذاشت توی دهن مهیار ..ماندانا : ببینم مال خواهر شوهرم همه رو نخوری .. واسه ما هم بذار . ویدا : بیار جلو اون لباتو . این پسرا میرن و من و تو بازم با هم می مونیم . من و تو کنار همیم .. فدات شم زن داداش خوشگله من .ماندانا : ویدا جون خودت گفتی که من زود تر از تو با جفتشون حال کنم ..ویدا : الان هم اولش .اگه دوست داری خودمو کنار بکشم . ماندانا : اوه عزیزم ..فدا فدات میشم .. لب بده .. لب بده .. ویدا احساس کرد که داره با کیر مهیار که از پایین وارد کسش شده مقدمات ار گاسم براش فراهم میشه ... حرکت کیر بهروز رو هم درکونش حس می کرد .ویدا : مانی خوشگله من .. حالم خیلی خوبه .. دوست دارم طوری جیغ بکشم که تمام دیوار های این جا فرو بریزه ..ماندانا : ما سه تا به درک مردیم . نمی خوام یه تار مو از سرت کم شه .. قربون صدقه رفتن ها ادامه داشت . بهروز نگاهشو به کون سفید و براق ویدا انداخته بود و با شور و نشاط خاصی اون کونو از وسط بازش کرده و با هوس و شور فراوان کیرشو می کرد توی کون ویدا . نگاهش رو چین های ریز دور حلقه کون ویدا خیره مونده بود . از دیدن اون سیر نمی شد . از کبودی محیط اون حلقه .. چینهای بسیاری که وقتی با کیر باز می شدند شیار های اونو به خوبی می شد تشخیص داد و در حالت عادی و بسته شده یه حالتی داشت که واقعا سخت بود تصور این که چه جوری این سوراخ ریز که اون طرفش سفته باز میشه و کیر به اون کلفتی رو در خودش جا می ده . هر چند کردن کون ویدا به راحتی کردن کون ماندانا نبود ولی بالاخره کیر راهشو در مسیر کون اونم پیدا می کرد . ... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۳۳ویدا دستاشو گذاشته بود رو کونش و اونو به به آرومی باز و باز ترش می کرد . می دونست که بهروز از دیدن کون براقش لذت زیادی می بره . با این کارش تماس بیشتری رو با این دو کیر حس می کرد . -جووووووووون پسرا .. پسرا دو تایی تون دیگه سنگ تموم گذاشتین .. مانی جون بازم لب می خوام . لباتو بذار رو لبام . بیا عشق من . بیا که می دونم دلواپس منی و یه لحظه تنهام نمی ذاری . بیا عزیزم . بیا که وجود تو خوشحالی منو زیاد می کنه . بیا عشق من .ماندانا وقتی این شور و حال ونشاط ویدا رو می دید بی اندازه لذت می برد و دوست داشت زود تر این لحظات سپری شه و بتونه عشقشو در آغوش بکشه و بهش بگه که چقدر دوستش داره . ویدا : بهروز کونم به کیرت عادت داره .. یواش یواش بذار راهشو پیدا کنه و بره تا اون جایی که می تونه .. مهیار : از کیر من خوشت نیومد ؟ویدا : اون که دیگه حرف نداره . مگه نمی بینی چقدر کوسمو داغ کرده .. مگه نمی بینی خیس خیسه ؟ ولی از مانی جونم بیشتراز همه اینا خوشم میاد . ویدا اینو از ته دلش می گفت . فکرشو نمی کرد یه روزی زن داداشش تا این حد در هر کاری اونو مقدم بر خودش بدونه . ماندانا : عزیزم عزیزم . تو خودت دوست داشتنی هستی و نمی دونی که دیگه چیکار کنی من بی تو هیچی نیستم عزیزم .. مهیار حس کرد که اون دو تا زن زیاده ازحد دارن حرف می زنن . دیگه تصمیم گرفت که بجنبه و تلاششو زیاد کنه . کمر ویدا رو محکم نگه داشت و شلیک زمین به هواشو شروع کرد .مهیار : آهههههههههه ویدا .. منو توی سیل کست غرق کردی . ویدا : بپا خفه نشی . آقا خوشگله .بهروز همچنان به چین های کبود کون ویدا نگاه می کرد و لذت دیدن اون صحنه دست کمی از لذت گاییدن کونش نداشت .. ماندانا متوجه نگاه خیره بهروز به کون ویدا شده بود . ماندانا : بهروز جون با نگاهت کون عشق منو نخوری . خوردن اون دیگه مال خودمه . بهروز : این قشنگی تمومی نداره . طوری هست که هم من می تونم بخورم و هم تو . هر لحظه یه شور و حال و قشنگی جدیدی تولید میشه .. .ماندانا یک بار دیگه لباشو رو لبای ویدا گذاشت . مهیار هم سینه های ویدا رو در چنگش گرفت و لحظه ای بعد ماندانا هم رفت به مسیر بهروز . دهنشو گذاشت رو کون ویدا و به آرومی شروع کرد به مزه مزه گرفتن از اون کون . ویدا حس کرد که از هر طرف گلوله ای از آتیش و لذت اونو به محاصره خودش در آورده . ویدا : ماندانا .. فدات شم .. فدات شم . من دارم هلاک میشم . دارم می میرم . وااااایییییییی ...ماندانا : حالا اگه می تونی یه خورده صبر کن . عزیزم یه زن که زیر کیر دو تا جوون با حال و مامانی قرار داره دیگه این جور غزل خدا حافظی رو که نمی خونه .ویدا : مانی جون منو محکم ببوس نذارین فرار کنم . می خوام بسوزم . آههههههههه .. .نهههههههههه ..ولی لبای ماندانا رو لباش قفل شده و دیگه نمی تونست چیزی بگه . روی کس و دور سینه ها و قلبش یه لرزش و هیجان و لذت خاصی رو حس می کرد .. خودشو محکم به اون سه نفر می فشرد . حرکات کیر مهیار و بهروز .. دستای مهیار که رو سینه هاش قرار گرفته بود و لبای ماندانا .. دیگه فرصت فرار بهش نمی داد .. تمام عضلات بدنش شل شده بود . احساس بی وزنی می کرد .. لباشو باز کرد تا فقط اینو بگه که پسرا آبشونو توی کس و کونش بریزن .. .. و دو تایی شون ویدا رو بستنش به آب .. دیگه حسابی خسته شده بودند . زنا که خسته نبودن .. ماندانا : همین جا می خوابیم تا صبح ..ویدا یه نگاهی به مانی انداخت که زن داداشه منظورشو فهمید . ویدا با ایما و اشاره متوجهش کرد که جاوید و جمشیدو چیکارش کنیم . .. ماندانا واسه این که جوابی به اشاره خواهر شوهرش داده باشه و پسرا هم چیزی نفهمن گفت-عزیزم خیلی خسته ایم دیگه . توی بغل این دو تا خوش تیپ می خوابیم و خستگی در می کنیم . -باشه عزیزم هر چی تو بگی .. زناوقتی که از خواب پا شدن یه احساس سبکی خاصی می کردن .. با پسرا خدا حافظی کرده به طرف سوئیت خودشون رفتن .. ویدا : اگه جاوید و جمشید ازمون بپرسن کجا بودین چی بهشون بگیم ؟ ماندانا : بهشون رو نده . به اونا چه مربوطه که ما کجا بودیم ؟ مگه ما از اونا سوال می کنیم ؟ اصلا شایدم دیشب کار داشتن و سراغ ما رونگرفتن . شایدم سرشون به جای دیگه ای گرم بوده . آ خه تو که خودت می دونی مردا چقدر تنوع طلبن .. ویدا : آره مانی جون همه مردا جز شوهرمن و شوهر تو .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۳۴بعد از چند ساعت استراحت ویدا و ماندانا به سوئیت خودشون بر گشتند و از پسرا هم خبری نبود . ظاهرا اونا هم رفته بودن سراغ کارای عقب افتاده شون . ویدا : میگم عشقم چه طوره که توی بغل هم بخوابیم .ماندانا : بد نیست . فکر خوبیه . من که هنوز خوابم میاد .. ولی کار مون شده خوردن و خوابیدن و تسلیم شدن .-مگه جز این کار دیگه ای هم داریم .-دوست دارم بریم بیرون یه دوری بزنیم . یه خریدی .. یه پاساژی . فروشگاهی .. یه جای بین المللی .-این جا همه جاش بین المللیه .-من و تو هم که اومدیم و با صفا ترش کردیم .ماندانا : می ترسم بریم دور بزنیم و کار دست خودمون بدیم .ویدا : مگه ما دختر شاه پریونیم ؟ این قدر تیکه های خوشگل و رنگ و وارنگ هست که دیگه این پسرای خوش تیپ کجا بود بیان واسه من و تو پول خرج کنن . ماندانا : نیست که تا حالا از این کارا زیاد کردند .ویدا : ولی ما خودمون هم نخواستیم . چون پر توقع نبودیم . همون جوری که در زندگی شخصی خودمون هم همین جوریم . ولی کو قدر بدونه ؟ ماندانا : من اگه بگم یه چیزی ؟ویدا : منظورت داداش وحید منه دیگه ؟ ماندانا : اگه بهت بر خورد من حرفمو پس می گیرم . ویدا : تو هیچی رو از من پس نمی گیری چون من دوستت دارم و عاشقتم . واسه همین هم حرفا تو هم دوست دارم .. با این که هوا گرم بود ولی از اون جایی که نمی دونستن حال و روز شبشون چی میشه وسط روز رفتن بیرون .. چند فروشگاه لوازم خانگی و لباس رو زیرذره بین چشای خودشون گرفتن . ویدا : راستش من که از قیمتای این جا چیزی سر در نمیارم و حوصله خرید هم ندارم .ماندانا : منم تا حدودی مثل توام . یعنی حداقل حالا رو این جوریم . ویدا : علتشو می دونم . چون توبه جای این که به فکر خرید اجناس باشی به فکر خرید صاحب جنسی و مدام در این فکری که کدوم فروشنده خوش تیپ تره و جنسش بهتره . آدم این قدر روی کار رو که نگاه نمی کنه . باید عمقی نگر هم باشه .ماندانا : به نظرت من چطوره همون اول برم عمق مسئله رو نگاه کنم . عمق همه شون به یه چیزی ختم میشه . حالا یکی عمیق تره یکی هم عمقش کمتره . ویدا : مانی جونم تو دیگه خسته نشدی هنوز دو روز نشده با چهار تا بودی . ماندانا : هنوز دو تا دیگه جا دارم . یه وقتی فکر نکنی که زن داداشت جنده شده ؟ ویدا : این چه حرفیه که داری می زنی . اگه از این فکرا در مورد تو بکنم در مورد خودمم باید بکنم . چون هر کاری که تو انجام میدی منم دارم می کنم . می دونم بازم میگی که فرق بین ما و جنده ها در اینه که ما از بودن با مردای دیگه لذت می بریم و این جوری نیست که در یک روز با هر کی که از در وارد شد بپریم توی بغلش و بهش حال بدیم .. اینو که راست گفتی مانی . چون ما اگه توی خونه خودمون بودیم هر روز باید یه بار به شوهر مون حال می دادیم .. پس از نظر کمیت و فشار کاری فرقی نمی کنه ولی ظاهر قضیه عوض شده .ماندانا : گفتی فشار کاری ؟دو تایی شون خندیدند . چون می دونستن که فشاری که پسرای حریص و بیشترشون مجرد به اونا وارد می کنن خیلی بیشتر از فشاریه که شوهرشون بهشون میاره و حتی فعالیت خود اونا در رابطه با همسرشون ..ماندانا : ببین من میگم دراین فروشگاه چه طوره یه خورده مخ زنی کنیم . دو تا پسراش هم خیلی خوش تیپن . احتمالا بومی نیستن .ویدا : این جا بومی خیلی کم داره . تازه بومی هم باشن مگه چه ایرادی داره !ماندانا : میگم الان می خوام یه ضد حال بزنم . ویدا : چه جوری ؟ماندانا : ازش بخوام که چند تا شورت و سوتین بیاره و نشونمون بده .ویدا : ولی فکر نکنم از این چیزا این جا پیداش شه . معمولا یه فروشنده زن هم باید داشته باشن . ماندانا : ولی این فروشگاه اون جوری هام نیست که حتما باید یه زن هم بذارن ..ویدا : من فکر کنم یکی دو جا تبلیغ سوتینو دیده باشم . ماندانا : این دو تا پسرو می بینی از اون شیطونا هستن . اگه یه چراغ سبز نشونشون بدیم همین جا قرمزمون می کنن . بهت قول میدم اصلا توجه نمی کنن که جلوی مغازه کیه و جریان چیه . از اونایی هستن که درو می بندن و ما رو می برن اون بالای مغازه و هر بلایی که دوست داشته باشن سر مون میارن .ویدا : و تو یک بار دیگه به یکی از آرزوهات می رسی .ماندانا : نیست که آرزوی تو نیست . ماندانا : با این که خیلی ناز و خوش تیپ و حشری نشون میدن ولی هیکل اون چهار تایی که این دوروزه با اونا بودیمو ندارن . ویدا : حالا شاید لختشون این جوری نباشه . میگم بریم و بی خیالشون شیم . یه وقتی آبرو ریزی میشه ها . اون وقت فکر می کنن ما جنده هستیم . ماندانا : آخ که چقدر از این واژه چندشم میشه . اصلا به کلاس ما نمیاد که به شوخی هم خودمونو با جنده ها مقایسه کنیم .ویدا بازم خنده اش گرفته بود . ماندانا : ببخشید آقا شما شورت و سوتین هم دارین ؟ که استاندارد شده و مطابق آخرین مد روز باشه ؟..جوانک یک لبخندی زد و گفت فراوون .. منتها اون بالاست .. اگه تشریف بیارید اون بالا همه رقمشو نشونتون میدیم . ..ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۳۵بهمن یه لحظه خودشو به دوست و شریکش بابک رسوند و گفت مراقب این پایین باش من برم چند تا شور ت و سوتین نشون این دو تا خانوم خوشگل بدم و برگردم . . ظاهرا اهل حالن .بابک : ما هم بد حال نمی کنیما ..بهمن : ببین فروشگاه رو نمیشه بست . تازه خوبیت نداره . از طرفی این پایینو هم نمی تونی به امون خدا ول کنی که بخوای بیای این بالا مثلا دو تایی مون حال کنیم ؟ بابک : این قدر به دلت صابون نزن . شاید از اون مشتری های تیکه پرون تهرونی باشن ..بهمن : ولی تیپشون داد می زنه که خیلی اهل حالن و نمیشه از اونا دل کند . چش منو که خیلی گرفته ..بابک : کاش امروز آزاده رو نمی فرستادیم بره مرخصی ..بهمن : دیوونه ای پسر .. همکار زنمونو بذاریم پایین بمونه ما دو تا مرد بریم با دو تا زن حال کنیم ؟ تازه اگه آزاده این جا بود که درست نبود این اجناسو ما نشون خانوما بدیم ..ماندانا : ببخشید آقایون مشکلی پیش اومده ..بهمن : نه .. هیچ مشکلی نیست . فقط ایرادی نداره که من جنسارو نشونتون بدم ؟ چون فروشنده زن ما رفته مرخصی ..ماندانا : ای بابا سر همین چیزا دارین بحث می کنین ؟ داداش! تن و بدن ما که از کره مریخ نیومده . یه سری لباس زیر یا بهتره بگم همون شورت و سوتین می خوایم که بتونه تن ما رو پوشش بده . دیگه این قدر چک و چونه زدن نداره . الان همه چی هسته ای شده .. علم , علم هسته ای شده . حق مسلم ما هسته ای شده ... همین کولری که توی مغازه تون روشن کردین داره هسته ای کار می کنه .. شورت و سوتین های شما هم ظاهرا باید هسته ای باشه . بابک : خیلی باید ببخشید خانوم ما اهل سیاست نیستیم .ویدا در حالی که داشت عشوه میومد گفت ببخشیدا انرژی هسته ای چه ربطی به سیاست داره ؟ اون حق مسلم ماست . این که سیاسی نمیشه .دو تا زن و بهمن راه افتادند به سمت طبقه دوم یا همون یه طبقه بالاتر از همکف ... ماندانا و ویدا دو سه متری رو جلو تر از بهمن حرکت می کردند ..ویدا : چقدر بزرگه این جا ..ماندانا : ولی خلوته .. ببخشید بهمن خان خبری از مشتری نیست ؟-این وقت روز همش به همین صورته ...بهمن رفت پشت ویترین و مدل به مدل شورت و سوتینو آورد بیرون .. ویدا به این فکر می کرد که خیلی با حال میشه اگه جلوی این پسره لخت شن و ازش بخوان که اون نظر خودشو بده که کدومش به اونا بیشتر میاد . چند تا داستان سکسی هم در این مورد خونده بود ولی خیلی لذت می برد که اون چیزایی رو که خونده روی خودش پیاده شه .ویدا : ماندانا تو باهاش حرف بزن . من سختمه ..ماندانا : وای دختر انگار اولین بارمونه . این قدر خجالتی ؟!ویدا : اگه تو رو نداشتم ؟ماندانا : حالا کجاشو دیدی ؟ویدا : من نمی دونم داداش وحیدم با همه مشغله تو دختر خوبو از کجا گیر آورده عزیزم .. ماندانا : پسره داره بر می گرده انگاری مصرفی تا آخر عمرمونم گرفته آورده .. ویدا : یعنی برای چند سال ؟ماندانا : یه چیزی تا هشتاد سال دیگه بسمونه اگه همه رو با خودمون ببریم .ویدا : امان از دست تو دختر ..ماندانا : شما رو به زحمت انداختم .. بهمن : چه زحمتی ! من خوشحال میشم که در خدمت مشتریان که چی بگم صاحب مغازه های گلی مثل شما باشم ویدا : چه جنسای قشنگی دارین .!بهمن : همش آخرین کارای روز اروپا و امریکا و ژاپنه .. اصلا جنسای چینی نمیاریم و اگه هم بیاریم از اونایی میاریم که سفارش امریکا و اروپاست .. ویدا : من که دوست دارم بیشترشو بر دارم ولی خیلی گر ون میشه ..-قابل شما رو نداره تازه ما خیلی ارزون حساب می کنیم ..ماندانا : درسته ولی شوهرامونو توی تهرون جا گذاشتیم خیلی دلمون می خواست که اینا رو رو بدنمون امتحان می کردیم و آقامون ما رو می دید و می گفت که مثلا کدوم بیشتر بهمون میاد .بهمن : همه شون قشنگن ..ماندانا : درست می فر مایید . ولی شنیدن کی بود مانند دیدن .. بهمن : این یه تیکه رو خوب اومدی ..ماندانا : میشه یه خواهش ازتون بکنم . وقت شما گرفته میشه ولی جبران می کنیم . من و ویدا جون اینا رو یکی یکی تنمون می کنیم و شما نظر بدین .بهمن نزدیک بود از زبونش بپره که ممکنه سلیقه من با سلیقه شوهرتون فرق کنه که فوری جلو زبونشو گرفت .. یه نهیبی به خودش زد که پسر مگه مرض داری . چیکار داری به این کارا ؟! کس و کون این زنا می خاره و یه جوری باید قلقلکشون داد . از اون طرف بابک هم دیگه حسابی وسوسه شده بود .. چند بار خواست در فروشگاه رو از داخل ببنده ولی از این می ترسید که شریکش عصبانی شه .بهمن : خانوما اگه موافق باشین میریم به چای خانه ..اون جا وسیع تره .. راحت تر می تونین امتحان کنین . کابین پروو جاش تنگه .. .. ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیــــــــــــــــــــگران ۱۳۶ماندانا : اتفاقا خیلی عالیه .. جای وسیع تریه و با دید بهتری میشه همه چی رو بر رسی کرد . میگم بهمن جون ایرادی نداره که من و ویدا با هم بریم به این اتاقک ؟بهمن : یه اتاق بزرگه ..ماندانا : حالا ما یه چیزی گفتیم .. اوا .. بهمن جون .. شما چرا رفتی پشت در .. مگه غریبه هستی ؟ بهمن : گفتم شاید سختتون باشه می خواین لباسا تونو در آرین و شورتو پاتون کنین .. ماندانا : ای بابا آب که از سر گذشت چه یک نی چه صد نی . ما که این حرفا رو با هم نداریم .بهمن : فدای شما . من سرمو اون ور می کنم تا شما کارتونو بکنین .. ویدا : بهمن جون شما صاحب اختیارید که هر طوری که خواستید عمل کنید ...نزدیک بود از زبون بهمن بپره و بگه که اصلا همه جنسا رو بگیرین ببرین مال شما که دید این جوری مرغ از قفس می پره . بهمن باورش نمی شد که این دو تا زن جلوی چشاش دارن لخت میشن .. مخصوصا این که دو تایی شون از روی عمد و هنگام در آوردن مانتو و بلوز و لباس زیرشون به بهمن پشت کرده تا اندامشو از اون زاویه نشونش بدن و به صورتی که پسر با تمرکز بهتر و بیشتری بدون خجالت اونا رو دید بزنه . هر چند که هر کاری اولش سخت نشون می داد و بعد از لحظاتی واسش عادی می شد .. بهمن لباشو گرد کرده و به سمت کون اون دو تا زن می گرفت . در نگاه اول متوجه ویژگیهای اون دو تا کون شده بود . کون ماندانا رو بر جسته و از اون کونای آتیشی دید که هر چقدر هم کیر بخورن کمشونه و کون تقریا تپل و سپید برفی و برقی ویدا رو هم حس کرد که باید با تمام وجودش و احساسش بکنه .. کیرش شق شده بود و می دونست که اون دو تا اگه روشونو بر گردونن متوجه این حالت اون میشن . ولی پسر خیالش نبود . می دونست که این راه باید به یه جایی ختم شه .. آخخخخخخخ حالا شورتشونو در آورده بودند .. طاقت بهمن طاق شده بود . نمی دونست به کدوم یک از کون ها نگاه کنه . هر کون واسه خودش یه لطف و صفایی داشت . با دقت داشت نگاه می کرد تا ببینه شکاف کسو از طریق کدوم یک از این دو تا کون می تونه بهتر ببینه . دو تایی شون در یه حالت قمبل کرده تا بتونن کسشونو بیشتر توی دید بندازن . هر دو تا ی این زنا به خوبی می دونستن که مردا عاشق اینن که قالب کونو ببینن و جفت سوراخای کس و کون رو هم از همون طریق دیده و باهاش حال کنن . حداقل با بیشتر مردایی که بودن اونا همین حس و حالو داشتن .. با همون حالت سکسی و کاملا بر هنه دو تایی با هم روشونو بر گردوندن به سمت بهمن .. پسر چشاش داشت از حدقه در میوند .. ویدا : میگم بهمن خان .. طفلک بابک ! فکر می کنی اگه اونم میومد دو تایی با هم نظر می دادین چه طور بود . شاید این جوری به یه هم فکری بهتری می رسیدیم . ممکنه این جوری شما تنهایی خسته بشین ..بهمن که آب دهنشو به زور قورت می داد گفت اتفاقا من در مورد این مسائل بیشتر صاحب نظرم تا بابک .ماندانا : ولی شما شریک همید . در مغازه و فروش و کارای دیگه ..بهمن به فکر فرو رفت .. دید این خانوما همچین حرف بدی هم نمی زنن . جلدی رفت پایین و به بابک گفت هر چه باداباد .. درو از داخل ببند و بیا که این جا از فیلم سینمایی هم سینمایی تره ... با چه آب و تابی برای بابک تعریف می کرد که اون بالا چه خبره .. -ببین دو تایی شون لخت لختن . یه جورایی معطلشون می کنیم .. شورتا و سوتین های نازک تر و فانتزی ترو می کنیم تنشون . یعنی میدیم بهشون . بابک : و بالاخره چیکارشون می کنیم ؟ بهمن : می کنیمشون .. اینا خوشگل ترین و با حال ترین زنایی هستن که به تورمون خوردن . بابک : چقدر هم راحت کارشونو انجام میدن و اصلا عین خیالشون نیست .بهمن : آدم این جور زنا رو بگیره جلو شوهراشون بکنه . آخ که چه کیفی میده .!وقتی دو تایی شون رفتن پیش خانوما این بار پاهای بابک سست شد .بهمن : ببخشید معطلتون کردم .. ماندانا : خواهش می کنم . کارمون چیه . ما هم اومدیم تفریح . هم فاله و هم تماشا .. بهمن این شورت چطوره ؟ به این میگن لا باسنی ..ماندانا : همون لاکونی رو می فر مایید دیگه ..بابک تا بناگوش سرخ شد ... داشت به این فکر می کرد که این دو تا دیگه باید از اون اعجوبه ها باشن . اینو به حساب این گذاشت که اونا خیلی راحت حرفاشون می زنن .ماندانا : از این شورتا دو تا دارین دیگه . چون می خوایم من و ویدا چون با هم یک زمان در یه حالت قرار بگیریم بهمن : می خواین بدونین که به کدومتون بهتر و بیشتر میاد ؟ ماندانا : اصلا این حرفا نیست . من خاک پای خواهر شوهرم هستم . می خوام یه حالتی باشه که به هر دو بیاد .. بهمن : این شورت نارنجیه .. سوتین خیلی فانتزی اونم که بیشتر سینه رو میندازه بیرون هم معلومه دیگه به همین رنگه .. میشه گقت تفاوت آن چنانی بین اندام شما نیست که به خاطرش شماره های انتخابی شورت و سوتین فرق کنه . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۳۷بهمن : بابک جان تو می تونی یه کنترلی رو ویدا جون داشته باشی و منم به نگاهی به این ماندانا خانوم میندازم ..بهمن دستی به پا های ماندانا کشید . -مانی خانوم یه خورده پاهاتو بازش کن .. آها حالا خوب شد .ماندانا پشت به اون دو تا پسرا قرار گرفته بود و کون گنده شو انداخته بود توی دید .. -اوووووووووووهههههههه عجب استیلیه .. ماندانا : باسن منو میگی ؟ -اون که آره ولی این شورت هم خیلی خوش حالت ترش کرده . اگه اجازه می فرمایی من این باسن شما رو تنظیمش کنم بد نیست .ماندانا : شما صاحب اختیارید که هر کاری که دوست دارید و فکر می کنید در کیفیت انتخاب تاثیر مثبت داره انجام بدید .. ویدا : آقا بابک شما نظرت در مورد این شورتی که پام کردم چیه ..-خیلی خوش حالته .. یه رنگیه که انگار ترکیبی از رنگ نارنجی و صورتیه .. به پوست سفید و برق انداخته شما خیلی میاد . یه حالت چرب و براق داره . خیلی ناز کرده شما رو ..دستای بهمن که روکون ماندانا قرار داشت اونو به دو سمت بازش کرد و گفت خب این جوری خیلی عالی تر و هوس انگیز تر نشون میده . اگه می خوای واسه شوهرت تحریک کننده تر باشه بستگی به این داره که سلیقه اش چه جوره . اگه به هنگام راه رفتن پاها رو تقریبا به هم نزدیک کنی شورت دیده نمیشه .. شما که دوست پسر نداری ماندانا : واااااااووووو این حرفا چیه .. اصلا در من می بینی که به دنبال این جور چیزا باشم ؟ .. بهمن : این که هیچی .. می تونی دستاتو بذاری رو دو سمت باسنت و با باز کردن دو طرف باسنت قسمت وسطو به شوهرت نشون بدی .. ولی فکر کنم اون خودش این کارو انجام بده .. این خیلی عالیه بهت خیلی میاد .. سوتین هم که بیشتر قسمت های سینه رو انداخته بیرون و تحریک آمیزه .. ماندانا : آخ فدای شوهر جونم بشم . اون اگه بدونه من چقدر به فکرش هستم .. از همین الان خودشو آماده می کنه . شما مردا ممکنه در بعضی زمینه ها اختلاف نظرات کوچیکی داشته باشین ولی سیستم بدنی تون به هم می خونه و می خوره .. حالا بگو ببینم نظرت راجع به این اندام چیه . تحریک آمیز هست ؟ اگه رو شما اثر داره پس حتما رو شوهر منم اثر داره .. بهمن دیگه از حال رفته بود . دستشو می کشید روی شلوارش ...-مگه میشه بی اثر باشه .. باید چند تا دیگه رو هم بر رسی کرد .. ماندانا لرزش و ناله های بهمن رو به خوبی حس می کرد که چه جوری در برابر بدن اون سست شده .... بابک : ویدا جون عالیه ..-انگار بهمن جون بهتر می تونه بر رسی کنه و ببینه که به من میاد یا نه .بابک : نه منم خیلی خوب می تونم ارزیابی کنم ..بهمن : رفیق ! تو ارزیابی رو همراه با درزیابی انجام بده همون کاری رو که من انجام دادم . قشنگ باید سوراخ سنبه ها رو بر رسی کنی .. دیگه ما هدف ما مشتری مداریه . مشتری که میاد این جا باید راضی بر گرده ..ماندانا : آره عزیز .. شما تا ما رو راضی نکردین ما که ول کن شما نیستیم .. این حرف ماندانا بهمنو به فکر فرو برد . هر چند با این اندامی که اون دو زن نشون داده بودند چاره ای نبود جز سکس با اونا . ویدا : من میگم حالا یه شورت دیگه رو امتحان می کنیم شاید آقا بابک بیشتر خوشش بیاد .. ماندانا : واااااااووووو اینم از اون حرفاستا . مگه بابک جون باید خوشش بیاد ؟ اون اگه داره این کارو می کنه به این خاطره که شوهر تو رامین جون خوشش بیاد ... لذت ببره . بابک هم واسه این که یه حرفی واسه گفتن داشته باشه گفت اتفاقا من می خواستم بگم که این شورت لا کونی طوریه که خطش اقتاده وسط باسن و سوراخ کون .. و حاشیه و کناره هاشو همچنین حاشیه واژن رو به خوبی نشون میده ..ماندانا : بابک جون تو که خودت همه چی رو گفتی .. به جای واژن هم اگه می گفتی کس بهتر بود تا همه مون راحت تر هضمش کنیم ... بابک بازم صورتش سرخ شد و پس از چند ثانیه مکث گفت : حالا می تونیم از یه شورت دیگه استفاده کنم به همین رنگ فقط اون به این صورته که قسمت واژن با یه طرح برگی کوچولو و اونم خیلی کوچولو پوشش داده میشه ... حاشیه کس مشخصه .. و قسمت وسط این برگ هم سوراخ داره که میشه قسمت بیرونی مرکز کس رو دید .. قسمت سوراخ کون همون حالت سابق رو داره. ولی این جوری یه تحریک خاصی به وجود میاد که مرد رو دچار هیجان می کنه به صورتی که هر لحظه می خواد با پنجه هاش به باسن طرف چنگ بندازه .. ویدا : این که خیلی هیجان انگیز میشه .. مانی جون به امتحانش می ارزه دیگه .. ماندانا : به شرطی که این آقایون گلو از کار بیکار نکنیم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۳۸ماندانا و ویدا در حالی که سر ها شونو رو به روی هم قرار داده بودند یه چشمکی به هم زدند و منظور همو به خوبی گرفتند . انگاری هر دو تا شون می دونستن که باید سریع تر پیش برن .. هر دو شون احساس سوزش خفیفی در قسمتهای بیرونی سوراخ کون و کسشون داشته و نمی دونستند که در سکس بعدی تا چند دقیقه می تونن دوام بیارن . ولی می دونستن لذت هر تنوع مقاومت اونا رو زیاد تر می کنه . زنا شورتای جدیدو پا شون کردند . بهمن : واااااااووووو چه عالی .. این دیگه حرف نداره . تمام قسمتای حساسو از این پشت نشون میده . ماندانا : به نظر تو می تونه رو وحید جون من اثر داشته باشه ؟ آخه شوهرم هر وقت که از داروخانه بر می گرده خسته و کوفته هست و اصلا هیچ حالی نداره . بیشتر وقتا هم واسه این که من ناراحت نشم به من توجه می کنه و نمی دونم چیکار کنم .بهمن : من توصیه می کنم که همین شورت رو هم بر داری وقتی که اون اومد خونه به همین صورت بری پیشش و اونو تحریک کنی خیلی اثر داره .. ویدا : بابک تو چرا چیزی نمیگی . منم شوهرم کار منده . اونم وقتی که از سر کار بر می گرده خیلی خسته نشون میده . طفلک خیلی زحمت می کشه . تازگی ها هم وقتی بر می گرده دیگه چی بگم . شما به جای داداشای ما هستین و آدم اصلا نمی تونه همه حرفای زندگی خودشو بزنه .. بهمن : اتفاقا آدم می تونه با داداشاش خیلی راحت باشه . بعضی وقتا برادرا می تونن یه کارایی انجام بدن که از دست شوهرا ساخته نیست . مثلا من و بابک هم شریکیم و کار و کاسبی داریم ولی میگیم باید به خواهران هم توجه داشت .ویدا : نگفتی بابک جون . نظر تو چیه .. بابک : راستش نمی دونم چی بگم . یه حسی دارم که از بیانش می ترسم . ویدا : گفتنش ضرر نداره . خب بگو .. گردن که نمی خوان بزنن . بابک : می ترسم باعث ناراحتی بعضی ها شه .ویدا : وااااااییییییی این دیگه چه حرفیه . یعنی این شورت به تر کیب باسن من نمیاد ؟ هرچی توی دلته رو بگو . من اصلا بهم بر نمی خوره ناراحت نمیشم . بهت قول میدم ناراحت نشم . بابک : نه نظرم بد نیست . یه حس خاصی دارم . انگار دوست دارم یه زنی داشته باشم با این تر کیب . یا این که یک دوست دختر داشته باشم که با همین حالت در کنار من باشه .. ماندانا : خب می تونی تصور کنی که ویدا جون هم دوست دختر توست . همون جوری که شما مردا یه حس خاصی دارین اون دخترایی که که می خوان با شما باشن باید یه جورایی به هیجان بیان . شما شورتای مردونه هم دارین ؟ بابک : می خواین واسه شوهراتون بگیرین ؟ راستش ماندانا به این موضوع و نمایش فکر نکرده بود . می خواست بگه حالا شما هم می تونین چند تا شورت توی پا تون آزمایش کنین و ما ببینیم که نظر زنا چه جوریه تا از اونا استفاده کنین . اون و ویدا علاوه بر بیان این موضوع می تونستن شوهراشونو هم بهونه کنن .. ماندانا : این که آره .. هم می خواستیم ببینیم که چه شورتایی بیشتر به پای شوهرمون می خوره و هم این که خود شما در کدوم حالت برای یه دختر خواستنی تر میشین . که اونا رو با آقامون بسنجیم .بابک نزدیک بود از زبونش بپره که مگه در آغاز آشنایی اول این ناحیه رو می بینن که فوری جلو دهن و زبونشو گرفت .ویدا : معطل چی هستین آقا یون . در بیارین لباساتونو در بیارین . پیر هن و لباس زیرتونو هم در آرین . این جوری شورت , خودشو بهتر نشون میده . پسرا یه نگاهی به هم انداخته و از هیجان مونده بودند که از کجا شروع کنن . کیرشون طوری شق شده بود که نمی تونستن اونو بخوابونن و حالتشو عوض کنن . بابک : ببخشید الان در یه شرایطی قرار گرفتیم که شورتمون از فرم خارج شده .. ماندانا : اتفاقا فرم به همین میگن . این فر م هاست که برای یک زن هیجان انگیزه .. بهمن : این حالت و فرم وقتی خودشو نشون میده که شما هم از این شورت هایی که بهتون دادم استفاده کنین ... ماندانا و ویدا حالتی داشتن که انگاری فراموششون شده بود که در این دوروزه با چهار تا مرد بودن .. یه بار دیگه قمبل کرده و از مردا خواستن که خوب نگاه کنن .. ماندانا : اون قسمت شکاف زیاد بزرگ نیست ؟ بابک : کاملا اندازه هست .. بهمن : اگه دوست دارین خوب متوجه اندازه اش شین می تونم با انگشت چک کنم . نوک انگشت من که رو برهنگی اون ناحیه قرار بگیره .... ماندانا : بازم که داری سخت می گیری . خب بگو سر کس .. بهمن : من واسه این که شما ناراحت نشین این جوری میگم ..ماندانا : اتفاقا شما اگه راحت باشین و راحت حرف بزنین ما ناراحت نمیشیم .. ویدا : بابک جون .. ببینم تو می خوای بیکار باشی و همین جور زل بزنی به کونم نگاه کنی ؟ نکنه دوست داری هر دو تامونو بهمن امتحان کنه ؟ اینو که گفت بابک هم دست به کار شد . پسرا نوک انگشتشونو به سمت کون دخترا گرفتن .. به اندازه به دایره کوچولو , یه سکه طلا اون قسمت روی کسشون بازو مشخص بود . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی