انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 19:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  16  17  18  19  پسین »

خارِ تو , گلِ دیگران


زن

 
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۰

یه نگاهی به لپ تابش انداخت و یه نگاهی هم به خودش .. آخه لعنتی من اگه قرار بود دنبال این بازیها باشم همون خونه پدرم می موندم و می رفتم سر کار پیش بابام و خودمو مشغول می کردم . دیگه مرض داشتم بیام خودمو اسیر شوهر بکنم ؟ اسم یه مرد رو من بمونه ؟ دیگه گذشت اون دورانی که می گفتن زن سنش از سی و چهل و پنجاه گذشته و ترشیده شده و همه دلشون به حالش بسوزه . الان طرف حساب می کنه که آدم می خواد یه بار زندگی کنه . بچه داشته باشی یا نداشته باشی عمرت می گذره .. خود ما چه تاج گلی به سر بابا ننه مون زدیم که بچه هامون بخوان همونو رو سر ما بزنن ؟ در همین لحظه رامین براش زنگ زد که چون بازرس دارن و باید یه سری کارا رو مرتب تر کنن تا غروب خونه نمیاد .. ویدا ناهارشو خورد و خوابید و بیدار شد هنوز چند ساعت به اومدن رامین وقت باقی بود .. از هدیه ای که شوهره واسش گرفته بود حرصش می گرفت . از این که اونو گرفته که مثلا زبونشو ببنده . داشت به این فکر می کرد که چرا رامین حس و تمایل جنسی قوی نداره ولی به یادش اومد که اگه مردا اراده کنند و همون اول انزال شن دیگه اون تمایل با زن بودن در اونا به حداقل می رسه و رامین هم با توجه به موقعیت شغلی و این که همش نگران کارای بانکی خودش بود خودشو خیلی زود ارضا می کرد که بتونه به کاراش برسه . یعنی من برات مهم نیستم رامین ؟ .. دیگه مجبور شد با بی حوصلگی بره سراغ اینترنت . می تونست بره فیسبوک وارد گروهی شه که ماندانا و دوستاش بودن اون جا . ولی ترجیح داد بره به یکی از سایتهای سکسی . قبل از از دواج و در دوران دانشجویی خود چند بار به این سایتها سر کشی کرده بود .حتی به سایتهای سکسی ایرانی که زنان و دختران ایرانی و گاهی هم مردا عکسای بر هنه خودشونو می ذاشتن اون جا .اون وقتا ویدا چند بار که این تصاویر رو دید و نوشته های زیرشو می خوند به شدت تحریک شده حس می کرد که این روی روند درس خوندنش اثر میذاره . نمی تونست خودشو ارضا کنه .. واسه همین به شدت از اینا فاصله گرفته بود . حس می کرد که این نوعی جنون شهوانیه که یک مرد تصویر بر هنه زنشو وارد این سایتها می کنه و از دیگران می خواد که در موردش نظر بدن . تازه اگه اون طرف زنش باشه .اما در اون لحظات حس کرد که از دیدن این تصاویر داره لذت می بره .. با خودش فکر می کرد اگه یه روزی رامین بخواد عکسای اونو بذاره توی این سایت اون چه عکس العملی می تونه داشته باشه ؟ می دونست که پوست از سر شوهرش می کنه و به اون اجازه همچین گستاخی رو نمیده .. دیدن این تصاویر بازم تا حدودی اونو منقلب کرده بود . از صفحه خارج شد . .. واسه رامین زنگ زد .
-عزیزم کی میای ؟
-معلوم نیست . دیگه کاره . پیش میاد همیشه که بازرس نداریم ..
-به فکر من نیستی . حوصله منو سر می بری . این دفعه میام پیش رئیست شکایت .. -چی می خوای بگی که این که زیاد سر کار می مونه . اونم که خودش پیش منه .. یا این که از روابط خصوصی ما می خوای بگی ..
-رامین این کارو باهام نکن ..
اون شب رامین واسه این که نشون بده به همسرش توجه داره و از دلش در بیاره سعی کرد که تا می تونه سر حالش کنه و از خودش مایه بذاره . با این که ویدا از شبای پیش احساس لذت بیشتری می کرد ولی بازم مردش نتونسته بود اون انتظاری رو که ازش داره بر آورده کنه . رامین گردنش درد گرفته بود از بس که در شرایط حاد , کس زنشو میک زده بود ولی ویدا فکر می کرد که اعصابش به هم ریخته و نمی تونه حواسشو جمع سکسش کنه . به یاد حرف ماندانا افتاده بود که می گفت بی خیال این مسائل شه .. اتفاقا اون شب رامین دیگه با خودش پرونده ای نیاورده بود که مشغول شه . ویدا وارد فیسبوک شد . پروفایلها و تصاویر آدمایی رو می دید که حس می کرد از سر بیکاری میان رو خط . یه دوری همون طرفا زد . مطالب علمی وادبی جالبی رو هم اون اطراف می دید . خیلی دوست داشت به فضایی بره که ماندانا نباشه . دوست نداشت که این زن .. زن داداشش ازهمه کاراش با خبر باشه و یه روزی فضولیش گل کنه . هر چند رفتن به فیسبوک و این جور بازیها دیگه عمومی شده . ولی اون شناختی از بقیه نداشت . یه چهل پنجاه نفری در گروه ماندانا بودن .. تقریبا دخترا و پسرا از نظر تعداد یه حالت نصف به نصف داشتند . بعضی ها پروفایل زننده ای رو واسه خودشون انتخاب کرده بودن .. یعنی این واقعاتصویر اوناست ؟ دختری که سینه هاشو انداخته بود بیرون .. یه تماسی با ماندانا گرفت .. اونم درجا گوشی رو بر داشت.
-ببینم دختر خواب که نبودی ؟
-نه دادشتو خواب کردم و الان می خوام برم پیش دوستام .
-این وقت شب ؟
-بابا دوستان خونگی .. ولی خارج از خونگی .. منظورم همین بر و بچه های فیسه .. -ببینم به بر و بچه های لایکی خودت اعتماد داری ؟
-مگه می خوای باهاشون معامله ای بکنی ؟ من چه می دونم دنیای مجازیه دیگه . ممکنه با یکی حرف بزنی خودشو دختر معرفی کنه ولی پسر باشه . اون وقت تو بیای و از ریزه کاری های اندامت واسش تعریف کنی . وای که این پسر چه حالی می کنه .. آخرشم یه ضد حالی بهت می زنه که ببین چه رودستی خوردی ؟
-من از کجا بفهمم .
-ببینم زن داداش می تونه یه حرف اون جوری به خواهر شوهرش بزنه ؟
-بگو چی می خوای بگی ماندانا !
-می خواستم بگم کس خل شدی ها .. می خوای وقت ملاقات بگیر همه رو معاینه کن ببین دخترن یا پسر .
این حرف مانی جای اون داشت که دو سه دقیقه ای منو بخندونه و لبخند به لبام بیاره . راست می گفت کس خل شده بودم ..
-ببین من الان میام ویدا ! فقط هر کی که اونجا هستو ادش کن ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۱

ویدا وارد صفحه فیسبوک شده بود .. رفته بود به دنیایی که حتی در زمان مجردی از اون فاصله ها داشت . وحالا هم فکر می کرد که از دنیای اونا فاصله ها داره . دنیایی که بیشتر مربوط به دنیای مجرد ها بود . دنیای سکس .. دنیای عشق و شعر و مطلب .. دنیای خود نمایی ها ... و دنیای مجازی .. شاید هم عده ای در این دنیای نیرنگها , صداقت پیشگی پیشه می کردند .. دقایقی بعد ماندانا هم آنلاین شده بود .. -چه طوری ویدا ..
-مرسی خانومی .
-بهش برسی .
-چی داری میگی ؟
-این جا که رسیدی می تونی همه چی بگی ..
-راستش اصلا به این فضا عادت ندارم .
-پس به کدوم فضا عادت داری ؟ بغل شوهرت ؟
- مثل این که سر داداشمو دور دیدی ؟
-وحید از خودمونه . اون می دونه من میرم فیسبوک .. اونم خودش میره.
-چیزی بهش نمیگی ؟
-اون جوری نه .. ولی در یه صورت گوشاشو می کشم . بهش گفتم اگه بدونم با دخترا حال می کنی حالتو می گیرم ..خودم اونو وارد این چیزاش کردم .
-داداش وقت می کنه ؟
-راستش هفته ای یک بار .
-و تو؟
-هفته ای هفت بارشایدم هفتاد بار ..
راستش نقش و نگارای صفحه و تنوع مطالب و زرق و بر ق هاش تا حدودی توجه ویدا رو به خودش جلب کرده بود .. از تکیه کلامها و پیامهای بعضی ها خیلی خوشش اومده بود .دوست داشت با چند تاشون هم کلام می شد . ولی باید می دونست که فرهنگ و ادب و توقع اونا از دوستی تا چه حده .
-مانی دوست و همراه خوب سراغ نداری ؟ ازاین بر و بچه هایی که باهاشون آشنایی -پسر یا دختر ؟
-دیوونه به من میاد که با پسرا گرم بگیرم ؟
-مگه چته ؟ چند سالته .
-نه واسه این نمیگم از ما گذشته . واسه این میگم من شوهر دار چه به این کارا ..
-ببینم شوخیت گرفته دختر ؟ یه وقتی با این بی کلاس بازی آبرو مونو نبری ؟
-چرا ؟
-آخه خیلی از دخترا این جا نامزد دارن . با نامزدشون میان .. انگار تو باغ نیستی ها -نمی دونم چی میگی مانی ..
-خواهر شوهر ! چه جوری فوق لیسانس گرفتی رو نمی دونم ..
-از میدون انقلاب خریدمش .
-ویداجون این جا پره از دخترا و پسرای شیطون .
-من اگه نخوام شیطون باشم چی ؟
-هیچی هیشکی باهات حال نمی کنه میره دنبال یه با حال .. ببین این پنجاه شصت نفری رو که می بینی همه شون با حالن . حالا یکی شیطون تره یکی ملایم تر ..
ویدا فکر کرد که نمی تونه به این آسونی ها با فضای مجازی و دنیای اینترنت خو بگیره و اگه راحت با ماندانا حرف می زد به این خاطر بود که در فضایی خارج از این محیط باهاش صمیمی بود و ازش شناخت داشت . ویدا خلاف دخترای دیگه عادت نداشت که خیلی راحت با پسرا بر خورد داشته باشه . حتی در محیط دانشگاه هم گرفتار حجب و حیای خاصی بود .
-ویدا جان ..همه بر و بچه ها خوبن .. اصلا فکرت رو مشغول این چیزا نکن .. طوری عادت می کنی که می بینی صبح شده و نخوابیدی.
-خوشم میاد طوری بشه که دیگه رامین بفهمه منم بی خیال شدم ..
-یعنی اون بیاد طرف تو و هوسشو نشون بده ؟ ببین هوشنگ و هما خواهر و برادرن . بچه های خوبی هستن . فعلا هما همین دور و براست .. ولی اگه هوس هوشنگو کنی هما می تونه صداش بزنه . اگه خجالت بکشی عقب می مونی . تو هم شدی لنگه داداشت .
-راست میگی اونم مث من خجالتیه.
-خجالتی بود . منم همون جوری که اونو ردیف کردم تو رو هم ردیفت می کنم ..فقط نمی دونم چرا با این که اونو قاطی این فضا کردم هنوز نسبت به من داغ نشده . من یه ساعتی رو آشپز خونه کار دارم و بر می گردم ..
ماندانا از اون کلک ها بود .. با خیلی از پسرا و دخترا گرم می گرفت . خوشش میومد که خواهر شوهرشو هم بیاره توی خط شیطنتهای اینترنتی و حرفهای خودمونی و خارج از محدوده زدن . اون عاشق فضایی بود که درش تابو شکنی کنه و به اصطلاح خیلی با این فضا حال می کرد و ازش لذت می برد .. هوشنگ هم از اون پسرای مجرد و شیطون بود . هما هم لنگه داداشش .. خیلی هم با هم خودمونی بودند و حتی در دنیای واقعی پیش هم از دوست دختر و دوست پسرشون می گفتند ..و با هم در این مورد مشورت می کردند که مثلا چیکار کنن که دوست پسره یا دختره راضی باشن .. اونا رابطه خوبی هم با ماندانا داشتند .. ماندانا سریع با هما که آنلاین بود ار تباط بر قرار کرده و جریان ویدا رو بهش گفت . -ببین به داداشت میگی که همون اول حرفای خارج از محدوده نزنه . کلاس بالا صحبت کنه . ویدا خواهر شوهرمه ..-مانی جون . فدات شم برادر شوهر نداری ؟ -میگم چه خبرته ! -خیلی حال میده -باز خوبه که راستکی نیستن -ولی چت با هر کدومشون یه حال خاصی داره -مگه چند تا روح داری ؟! -بگو چند تا جسم و روح داری ؟ -دیوونه باشه اگه یه پسر خوب به تورم خورد هواتو دارم و بهت میگم . فقط خیلی هوای ویدای ما رو داشته باش فراریش نده -خوشت میاد شوهر خواهرتو از راه به در کنی و کنیم ؟ - هم نه ..هم آره .. آخه اون همش میگه من این جوری .. من اون جوری .. من عادت نداشتم دوست پسر بگیرم ..من شو هر دارم با مرد دیگه ای هم کلام نمیشم و از این حرفا .. دوستش دارم ولی خیلی ادعاش میشه . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۲

-چیه ماندانا .. نکنه دوست داری خواهر شوهرت رو از راه به در کنی تا خودت راحت تر به کارات برسی . ای شیطون نا قلا .
-نه جون تو . باور کن اصلا این چیزا نیست . شاید تا حدودی هم ازش حساب ببرم ولی اون یه نوع احترام گذاشتنه . الان که مثل اون قدیم قدیما نیست .
-ای نا قلا ..
-من دارم این کارو می کنم که سر حالش کنم .. آخه تو که هنوز شوهر نداری بدونی وقتی شوهر آدم یخ می زنه و تو داغی چقدر سخته و چه عذابیه ..
- این که کاری نداره . تو که داری می سوزی بغلش می کنی یخ اونو آب می کنی ..
-نمی دونم چی بگم .
چند دقیقه بعد این هوشنگ خان که عاشق شکار کس بود و در مخ زنی هم لنگه نداشت سر صحبتو با ویدا باز کرد .. ویدا خیلی سختش بود که بخواد با جنس مخالف خودش هم کلام شه .. حس می کرد گونه هاش سرخ شده .. شایدم از مردی که اسم شوهر روش بود و بی خیال اون چشاشو بسته به خوابی عمیق رفته بود شرم داشت . . با این که هوشنگ زیادی فیلم بازی می کرد و خودشو مبادی آداب نشون می داد ولی گاهی هم یه چشمه هایی میومد که ویدا رو به این فکر فرو می برد که نکنه پسره بخواد باهاش از اون حرفا بزنه . چند جا تکیه کلامهای سکسی روهمون دور و برا دیده چندشش شده بود .. ویدا نمی دونست در مورد چی باید حرف بزنه .. هوشنگ هم فقط می خواست مراقب حرف زدنهاش باشه . یه چند تا حرف معمولی بینشون رد و بدل شد ..
ویدا : مانی جون که خیلی ازشما تعریف می کرد
-ایشون خیلی به من لطف دارند . بیشتر با هما جون هم کلام میشه ..
ویدا یه جمله ای از زبونش پرید که خودش خجالت کشید و از درون بست خودشو به فحش که حالا که حرف نداری چرا حرف الکی می زنی ..
-تعجب می کنم شما هنوز ازدواج نکردین .. جوون خوبی مثل شما که نزدیک به سی سال سنتونه ..
-دیگه شرایط اقتصادی نذاشته ..
-ولی اگه شما حرکت کنید بقیه خود به خود حله . هما جون می تونه کمکت کنه .
-ولی مسئله ازدواج یک ریسکه .. قماره ..
ویدا ادامه نداد .. ولی هوشنگ که دید اون سکوت کرده و پیامی ازطرف ویدا در یافت نکرده گفت ..
-اگه یکی باشه که مثل شما باشه من خیلی راحت تر با این مسئله کنار میام .
یه لحظه زن فکر کرد که این پسر بیش ازاندازه گستاخ شده ولی کمی که فکر کرد به این نتیجه رسید که اولا چیز بدی نگفته . در ثانی دردنیای مجازی اگه تا همین حد رو هم دوستان با هم صمیمی نباشند که دیگه بهش نمیگن مجازی... تازه منم که حرف خاصی بهش نزدم که مثلا بخواد در حکم یه دوست پسری باشه که بهش علاقه مند باشم . ولی از این که هوشنگ ازش تعریف کرده بود خوشش اومد و لذت برد .
-شما چه جوری به همین زودی من و روحیه منو شناختین ؟
-مشخصه ویدا خانوم .. طرز بیان و نوشتن .. اصلا روح و روان کلام شما داره از درون پاک و با محبت و منطق شما میگه . می تونم یه شوخی مودبانه بکنم ؟
-بفرمایید هوشنگ خان شما که خیلی ریلکس هستید .
-این ناراحتت می کنه ؟
-نه تا زمانی که از مرز خاصی که فرمودید و مودبانه باشه منم هستم ..
- شما اگه خواهر داشته باشین من یکی می دونم که اونم به شما رفته .. اون وقت من می تونستم افتخار دامادی خونواده شما رو داشته باشم ..
هوشنگ دیگه فهمیده بود چه تیری در کرده ... ویدا هم دیگه به زحمت بر خود مسلط شده بود ولی خوبیش در این بود که هیشکدوم چهره همونمی دیدن .
-ببخشید شانس نیاوردین من خواهر ندارم .
-چه بد !
-دختر خاله چه طور ؟ ..
ویدا نزدیک بود از کوره در ره . با این حال سعی کرد بر خودش مسلط شه .
-هوشنگ خان اگه اجازه می فر مایید من رفع زحمت کنم ..
هوشنگ که فهمیده بود نباید تا این حد سوتی می داده گفت .. فرداشب هم می بینمت ؟
-اگه نخوای برات برم خواستگاری آره .
وویدا هم خنده اش گرفته بود از این که هوشنگ به این نوع چت کردن می گفت دیدن .... وهوشنگ به آخرین جمله ویدا فکر می کرد و این که هر چی بوده اونم داره به این محیط عادت می کنه .. پس از اون ویدا یه دور دیگه ای زد وارد سایت فیلمهای سکسی شد ... حالا حس می کرد یه حس دیگه ای نسبت به تماشای تصاویر و فیلمهای سکسی داره . وقتی چند تا از این صحنه ها رودید متوجه شد که دیگه نمی تونه ادامه شو ببینه .از اینترنت خارج شد . سخت افزارشو خاموش کرد و رفت کنار رامین دراز کشید ..تصور صحنه های سکسی و این که مردا با چه ولعی با زنا عشقبازی می کردند اونو بیش از حد حشری کرده بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۳

دستشو گذاشت لای پای شوهرش و یواش یواش اونو وارد شورتش کرد . کیرشو گرفت تو چنگش .. انگار نه انگار .. اون خواب بود . خیلی آروم و با ملایمت با هاش ور رفت . مراقب بود که ناخناش اذیتش نکنه ولی اون اصلا تکون نمی خورد . یه دستشو هم داخل شورت خودش قرار داده و با کسش ور می رفت .. نمی دونست چیکار کنه . دلش می خواست شورت رامینو بکشه پایین و اون جوری که دلش می خواد با کیرش حال کنه . مردی که هر وقت به هوس میومد معمولا تا اون جایی که انزال شه با هاش ور می رفت . با این که می دونست ارضا نشده ولی یه حسی بهش دست می داد که این تصورو می کرد که اون که انزال شده حتما زنش هم ارگاسم شده . خشم و عصبانیت ویدا رو ولش نمی کرد . خوابش نمی گرفت . حس می کرد سنگین شده .. اون اسم یکی دو تا از کانالای سکسی رو که از ماهواره فیلمهای پور نو پخش می کردند رو می دونست . وسوسه شده بود که فیلم ببینه .. ولی می دونست که دردی رو دوا نمی کنه و تازه ممکن بود رامین بیدار شه . اونا هیچوقت با هم این فیلمها رو ندیده بودند . و رامین گاهی پنهونی در نبود ویدا دزدکی یه نگاهی به این فیلمها مینداخت . که این بیشتر باعث حرص خوردن ویدا میشد . از این که می دید شوهره اون جوری که باید و شاید برای اون وقت نمی ذاره ولی واسه دیدن این فیلمها و تماشای کس و کون غریبه ها وقت می ذاره .. با این حال تعجب می کرد که اون با دیدن این بر نامه ها چرا هنوزم طبع خشک و سردی داره .. کاش به جای ال سی دی , تلویزیون معمولی می داشتیم . اون وقت می شد سرشو راحت بر گردوند . رفت به اتاقی دیگه و سراغ لپ تابش .. این جوری بهتره . چند تا از کلیپ های سکسی رو سیو کرد و شروع کرد به تماشاش .. چقدر از اون تیکه فیلمایی که زنه به دور از چش شوهره شیطنت می کرد و دوست پسرشو بعد ازخروج شوهرش از منزل می آورد پیش خودش و با هم سکس می کردند خوشش میومد . صحنه به صورتی بود که زن کاملا لخت کنار شوهرش دراز کشیده نگاش می کرد .. مرد هم بر هنه بود ولی بیدار نبود .. حالا قبلشو نمی دونست که مسیر فیلم در چه جهتیه . آیا این مرد به زنش توجهی نداشته ..خلاصه بلافاصله پس از خروج شوهره .. دوست پسره بلافاصله میاد و شروع می کنن به سکس با هم .. این قسمتشو که ویدا می دید طوری به هوس میفتاد که کسشو رو زمین می کشید و ناله می کرد .به این فکر می کرد که اون اگه بخواد همچه کاری بکنه چه واویلایی میشه .از تصور این کار مو بر تنش سیخ می شد . ولی احساس می کرد که با این که در فاز این مسائل نیست ولی فکر اون حشریش می کنه . ...
و اون طرف هوشنگ پسری مجرد که یکی دوبار از دنیای مجازی وارد دنیای حقیقی شده با دخترایی که جور شده بود تا یه حدی حال کرده بود .. یکیشون بهش راه داده بود ولی جذابیت خاصی نداشت و یکی دیگه هم ازش این انتظارو داشت که باهاش ازدواج کنه که از این مسائل به کت هوشنگ نمی رفت . اون عاشق سکس چت بود واگه ساعتها با یه دختری چت می کرد کم نمی آورد . حالا هم تمام فکر و ذهنش این شده بود که چطور می تونه مخ زنی کنه و ویدا رو اون جوری که دوست داره ردیفش کنه . می دونست که اگه بتونه اونو بیاره توی خط این مدل چت پس راحت می تونه انتظارات دیگه ای هم ازش داشته باشه و اونو بکشونه به همون مسیر .. فقط یه خورده صبر و تحملش کم بود .به خودش گفت اون یک زن شوهر داره .. دیگه خطری هم نداره .. تازه خواهر شوهر ماندانا هم هست که با هما دوسته . اون می تونه همه چی رو در موردش به من بگه .. باید از هما بخوام که بیشتر در مورد اون تحقیق کنه . باید بفهمم که به چه چیزی علاقه داره .. از چه غذاهایی خوشش میاد .. از صدای کدوم خواننده .. خلاصه من باید به ساز اون برقصم و بعد که حسابی دلشو به دست آوردم کاری کنم که اون واسم برقصه . خیلی قشنگ تر از اون رقصایی که من واسش انجام دادم . خیلی سخته . زمان می بره . اگه بخوام از راه عشق و عاشقی وارد شم که ریسکه . هم ریسکه و هم زمان بر .. من می خوامش .. من ویدا رو می خوام . باید به چنگش بیارم . هما و ماندانا باید کمکم کنن . حتی اگه شده واسه خواهرم یه دوست پسر توپ جور کنم . نه ولش کن اصلا هما باید خودش واسه داداشش پیشقدم شد . حالا اگه یه چیزی گفت و انتظاری داشت میشه اون وقت یه کاری کرد . ولی نباید روشو زیاد کنم . خیلی حال میده آدم با یه زن شوهر دار باشه .. یک راه آزادی برای حال کردن ما جوونای مجرد بازه . و هوشنگ دیگه حال و حوصله حرف زدن با بقیه رو نداشت .. ویدا هم برگشت پیش شوهرش وقتی که صبح شد و چشاشو باز کرد رامینو ندید .. رفته بود سر کار ...داشت به این فکر می کرد که هوشنگ با این که سنش داره میره بالا ولی هنوز مجرده .. ممکنه با دخترا حال کنه و این جوری به خیالش خودشو از دام از دواج خلاص کرده باشه ؟ وارد یکی از سایت های سکسی شد . شاهد گفتگوی سکسی بین یه دختر و پسری در چت روم اون جا بود . روز قبل وقتی که این تیکه ها رو می دید بیشتر به حال این جوونا تاسف می خورد ولی حالا حس می کرد که همچین بفهمی نفهمی داره خوشش میاد .و اون نظر دیروزش تا حدودی دستخوش تغییر شده ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۴

در یکی از این چت ها کلام رد و بدل شده ای رو دید که با این که اون طرف زن این چت نبود ولی خیلی خجالت کشید . چون واسه یه لحظه خودشو جای اون گذاشته بود . پسر خطاب به اون زن : دلم می خواد با کیرم بلندت کنم .
زن : من حاضرم به شرطی که کونشو داشته باشی کیرت رو جلو شوهرم در آری و بذاری توی کسم ..
-کاری می کنم که آقات خودش کیرمو بگیره و اونو به سمت کس و کون تو بفرسته .
-اگه این کارو بکنه که همیشه کیر لیس تو میشم ..
-حالا خانومی بکش پایین ..
-چیه پیش پرداخت می خوای ؟
-واسه من میشه پیش دریافت خانومی
-بیا اینو علی الحساب بگیر ..
-من اون کون تپل و کس نازت رو بخورم .
-موهای کسم بلنده .. باید همه شو بخوری ......
خلاصه ویدا مدتی خودشو با گفتگوهای چتی اون دو نفر مشغول کرد.. .. وقتی هم که وارد فیسبوک شد هوشنگ رو هم اون جا دید .. هما واسه این که داداشه هواشو داشته باشه اطلاعات دست اولی رو از ماندانا گرفته بود .. ماندانا هم یه بده بستونهایی با هما داشت . خلاصه این سه تا به نوعی دستشون در یک کاسه بود.. حالا هوشنگ با اعتماد به نفس خاصی سر صحبتو با ویدا باز می کرد . هر چند اون استاد مخ زنی بود ولی در این مورد متوجه بود که بازنی سر سخت روبروست . با این حال باید از یه جایی سر صحبتو باز می کرد و خودشو خیلی با فرهنگ و با کلاس نشون می داد ..
-ویدا خانوم .. شما استثنایی هستید .
-بازم که داری هندونه زیر بغلم می ذاری.
-راستش من اگه بخوام ازدواج کنم دوست دارم یه همسری مث شما داشته باشم .
-خب اینو که قبلا هم گفته بودی .
-الان هم میگم به نظرت صورت مسپئله و باطنش هر دو خراب میشه ؟
-نمی دونم چی داری میگی .
-توخوبم حس می کنی که من چی دارم میگم . خیلی با هوشی .
-نکنه می خوای زن بگیری.
- این تصورت رو از همین حالا می گفتی ... راستی من می خوام خیلی صمیمانه تر باهات بر خورد کنم . زیاد رسمی بودن هم فایده ای نداره .
ویدا حس کرد که نکنه هوشنگ می خواد باهاش از اون صحبتای سکسی کرده یا بهش اظهار عشق بکنه . .. با این حال دوست نداشت پیش قدم شه و یا در مقابل اون کم بیاره .
-می تونم سوالی بکنم ؟
-بفر ما ..
-در مورد خانوماست .
-اگه مودبانه باشه و از کلمات زشتی استفاده نشده باشه بفر ما .
-می خواستم بگم این روزا زنا هم به شوهراشون خیلی خیانت می کنند ؟
-تا اون زن کی باشه و اون مرد انگیزه اش چی باشه
-زن به نظرت واسه این کار انگیزه نداره ؟
-ببین هوشنگ خان درسته که خیانت در بین خیلی ها و این روزا میون خیلی از خانوما مد شده . اما باید ریشه یابی کرد . آیا خیانت واقعا به یک زن لذت میده ؟ ..
ویدا صورتش سرخ شده بود . اصلا فکرشو نمی کرد وارد این بحث ها شه اما با توپی پر داشت با هوشنگ صحبت می کرد .
-به نظر شما بزرگترین عامل این کار خانوما چی می تونه باشه ؟ اونا خیلی تنوع طلب و بی وفا هستن ؟
به ویدا بر خورده بود از این که شخصی خانوما رو به این صورت خیانت کار می دونست .
-هوشنگ خان بی توجهی مرد به زندگی و بی علاقگی مرد و نرسیدن به مسائل خانواده و زندگی زناشویی شکافهای عمیقی رو بین زن و شوهر ها به وجود میاره..
-یعنی اگه تمام مردای دنیا با وفا باشن زن خیانتکاری در این عرصه وجود نخواهد داشت ؟ من که این طور فکر نمی کنم .
-هوشنگ ! مردا خیلی خود خواهن.
-نیست که زنا نیستن ؟
-ولی اونا به این سادگی خیانت کار نمیشن .
-خیلی از زنا به دنبال اخاذی هستند.
-طوری حرف می زنی که به من بر خورده .
-تو یک مورد استثنایی هستی.
-تعجب می کنم که شما مردا کارای زشتتونو نمی بینین و همش به دنبال ایراد گرفتن از ما خانوما هستید .
-من فقط خواستم دلیلشو بپرسم .
-منم که جواب بدی ندادم به دل می گیری .
-یعنی تو مورد خاصی رو ندیدی که یک زن متاهل از بودن با مردی غیر از شوهرش لذت ببره ؟
-اگه فکر می کنی من یا یکی از دوستان یه همچین شرایطی داریم در اشتباهی.
-ویدا ! ..من دارم یک اصل جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی روبرر سی می کنم . اصلا ولش .
- شما مردا همش به دنبال اینین که یه جنس بی درد سر رو تورش کنین ؟
-ویدا منم این جوریم ؟
-من که تو رو نمی شناسم . انتظار داری همین دو روزه تو رو مثل کف دستم بشناسم ؟ تازه من که خودم شوهر دارم و کاری به این کارا ندارم . ولی شاید هم در مواردی حق با تو باشه ..
-از حرفام ناراحت شدی ؟
-نه اصلا .. زنای بد هم زیادن هوشنگ .. اونایی که به شوهرشون پشت می کنن اما بی دلیل .. ولی تعدادشون زیاد نیست . این عده لذت رو در تفریح و بی خیالی و دوست مرد زیاد دونستن می دونن.
-به نظر من کاملا درست میگن و زنا هم می تونن مث مردا از زندگیشون لذت ببرن ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۵

هوشنگ ادامه داد .
-اونا هم مثل آدمای دیگه ان . حق دارن از زندگیشون لذت ببرن . چه زن و چه مرد همه ما یکسان آفریده شدیم . شوهرانی هستند که قدر زنشونو نمی دونن . نمی دونن که چه جوری با هاشون تا کنن . واسه اونا ارزش قائل نیستن . شاید اهل خیانت و دروغ هم نباشن ولی رفتارشون و توجه اونا به همسرشون و نیاز های اونا طوریه که زن حس می کنه واسه رفع خواسته هاش باید یه راه دیگه ای رو انتخاب کنه ..
-ولی من با توموافق نیستم . زن می تونه شکیبا باشه.
-اگه نتیجه نداد چی ؟
-نمی دونم . ولی خیلی راههای دیگه ای هست . می تونه از همسرش جدا شه .. می تونه دوباره عاشق شه ..
-به نظر تو اگه این شرایط برای تو رقم بخوره تو می تونی یکی از این کارا رو انجام بدی . به این فکر نمی کنی که جامعه چی میگه ؟ خونواده پدری تو فامیلات و دوستات در مورد تو چه عقیده ای پیدا می کنن ؟
-اگه بخوام قدم کج بردارم چی ؟
-اولا این قدمی که میگی کج رونمیشه به حساب کج بودن گذاشت و در ثانی انسان باید همگام با جامعه بره جلو . زرنگ باشه . بدونه داره چیکار می کنه . کسی نمی تونه بهش ایرادی بگیره . انسانها از زندگی یه توقعی دارن . اون زن می تونه لذت خودشو از زندگی ببره بدون این که شوهرشو و دیگرانو از این کار متوجه کنه و قاعده این کار هم همینه چون اونا اگه بخوان چیزی بفهمن نتیجه ای خیلی بد تر از جدایی رو داره . ولی خوبی قضیه در اینه که وقتی یک مرد یا فرقی نمی کنه حتی یک زن وقتی به همسرش بی توجه باشه و چشاشو به روی خیلی از مسائل ببنده پس نمی تونه متوجه باشه و بشه که همسرش داره چیکار می کنه .. گاهی باید زندگی و کانون خانواده رو به خاطر چیزای دیگه حفظش کرد .. مثل زنی که به خاطر بچه هاش نمی تونه از همسر سرد و شایدم بی وفاش جدا شه ولی می تونه به سمت اون قسمت از زندگیش که بهش لذت بده و اعصابشو هم آروم کنه بره و خیلی راحت با مشکلات زندگی بر خورد کنه .. ..
حرفایی که هوشنگ می زد به نظر ویدا خیلی منطقی و پخته میومد . تعجب می کرد از این که چه طور یه پسری که هنوز ازدواج نکرده می تونه احساسی داشته باشه که انگار سالها زندگی متاهلی داشته و تجربیات زیادی اندوخته . یعنی ممکنه اون یه مرد پیری باشه که داره بازیش میده ؟ ولی ماندانا که اینو نگفته .. یادش نمیومد که زن برادرش گفته باشه که اونا رو از نزدیک دیده . ویدا ! ویدا ! این قدر بد بین نباش . دلیل نمیشه که تو از درک بعضی مسائل اجتماع عاجز باشی بقیه هم یه حال و هوایی مثل تو رو داشته باشن . شاید اون همه اینا رو با مطالعه کردن یاد گرفته و می خواد پیش من اظهار فضل کنه. ولی هر چی هست به شرایط امروز من می خونه .. نمی دونم چرا دلم می خواد بازم برام حرف بزنه . برام بنویسه . حرفاش آرومم می کنه . چقدر راحت از خیانت کردن حرف می زنه . طوری توجیهش می کنه که انگاری اگه اون آدم زیان دیده , خیانت و تلافی نکنه و از زندگیش لذت نبره گناه بزرگی مرتکب شده . وقتی اون و هوشنگ خداحافظی کردند بازم رفت به سمت تصاویر سکسی .. و بازم این حسودر خودش به وجود آورد که اگه یکی از این زنا باشه چی میشه؟! اگه زنی باشه که در آن واحد با دو تا مرد سکس کنه چه حالی بهش دست میده و اون دو تا مرد چه احساسی راجع به اون دارن ؟ به چشم یک زن بد کاره بهش نگاه می کنن از سکسشون لذت می برن ؟ این لذت تا چه اندازه می تونه با عشق و لذتی طبیعی همراه باشه . آیا یک زن وقتی بدنشو در اختیار مردی قرار میده تا لذت جنسی در هر دو شون به اوج برسه این اوج گیری همیشه باید با عشق و محبت همراه باشه ؟ مگه دل یک آدم واسه چند نفر پر می کشه ؟ رامین همسرشو دوست داشت . واسه این که اونو راضی نگه داشته باشه تا می تونست باهاش مدارا می کرد . در سکس هم تا اون جایی که توان داشت سعی می کرد طبق خواسته اون عمل کنه و به خیال خودش سنگ تموم هم می ذاشت ولی خستگی ناشی از کار روزانه اش دیگه این توانو ازش گرفته بود که اون جوری که ویدا می خواد باشه .. و ویدا هم همیشه یه حس سنگینی رو در پایان سکس داشت . اون وقتی از کنار شوهرش بلند می شد و می رفت به دنیای سر گرمی های بی نتیجه اش , رامین خسته هم پلکاشو رو هم می ذاشت و درجا می خوابید . حرفای هوشنگ رو فکر و وجود ویدا خیلی اثر گذاشته بود . زن دیگه بی خیال این شده بود که درصورتی که صبح زود به وقت رفتن شوهرش بیدارباشه چشاشو باز کنه و بهش صبحونه بده و اونو واسه رفتن آماده اش کنه .. در عوض خودشو می زد به بی خیالی و خواب .. ثانیه شماری می کرد تا رامین از خونه بره بیرون و اونم پناه ببره به دنیای هم صحبتی با دوستان مجازی خودش و رفتن به سمتی که جز خود ارضایی نمی تونست معنای دیگه ای داشته باشه . از نظر اون هوشنگ خیلی درکش می کرد بدون این که اونو بشناسه . از شرایط زندگی اون چیزی بدونه . .. ادامه دارد .... نویسنده.... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
خـــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۶

خیلی زود و هول هولکی و یک ساعته به کارای خونه اش رسید . حس کرد که نه تنها حوصله اش سر نمیره بلکه وقت به راحتی آب خوردن می گذره و حتی دلش می خواد که رامین اضافه کاربگیره و دیر تر بیاد خونه . خوب که به این موضوع فکر کرد متوجه شد که نباید خودشو وابسته به این مسائل کنه . به اونایی فکر کرده بود که جنبه هم صحبتی با جنس مخالفشونو در دنیای مجازی نداشته و حالا اگه با خود همونا رابطه واقعی بر قرار نکرده بودند واسشون عادی شده بود که دوست مرد یا پسر بگیرن و شیرازه زندگی اونا از هم پاشیده شده بود . ویدا نمی خواست که اونم یکی از این زنا باشه .. تصمیم گرفت که نسبت به لپ تاب و روشن کردن اون و ورودش به دنیای اینترت بی خیال شه .. باشه .. باشه حالا نمیرم فیسبوک ولی به سایتهای سکسی که می تونم سر بزنم . داستانهاشو که می تونم بخونم . می تونم فیلم ببینم .. اون دوباره خودشو مشغول این کارا کرده بود .. به مانیتور و صحنه هایی نگاه می کرد که زن و مرد در حال آمیزش بودند . کاملا سست و بی حال شده بود . حس می کرد که دختر بچه ای شده که دسترسی به امکاناتی نداره که بتونه خودشو با اون ارضا کنه .. یکی دیگه بیاد و بهش حال بده . کاملا دراز کشیده و با گوشه چشمش به صحنه های سکسی نگاه می کرد . ... از اون طرف ماندانا زن داداش ویدا خیلی دلش می خواست بفهمه که چه اثری روی خواهر شوهرش گذاشته . لذت می برد از این که اونو به راهی بکشونه که تا حالا ادعاشو می کرد که اصلا دور و بر این مسائل نیست . و مهمتر از اون دوست داشت یه عاملی باشه که اون و ویدا رو به هم پیوند بده . اصلا دوست نداشت که ویدا واسش شوهر خواهر بازی در بیاره . با این که کاری به کار هم نداشتند و همیشه رابطه گرمی بین اونا وجود داشت با این حال بازم ماندانا یه فکرای عجیب و غریبی می کرد از این که نکنه یه وقتی ویدا بخواد رابطه اون و شوهرشو به هم بزنه ..هر چند حس می کرد که ویدا ساده تر از این حرفاست و کمتر از اونیه که بخواد اینکارو انجام بده . .. زنگ تلفن ویدا به صدا در اومد . .. لعنتی این دیگه کیه . نمی ذاره من به حال خودم باشم . تاره رفته بودم توی حس .. خودشو رو تشک می کشید . لبه های کسش به هم می خوردند . این تصوررومی کرد که یه کیری رفته توی کسش و لبه های اونو به هم می چسبونه و بازشون می کنه و این کار مرتب و پی در پی انجام میشه ..
-الو مانی تویی ؟
-چرا گوشی رو نمی گیری دختر؟!
-بودم دستشویی تا بیام دیر شد.
-چیکار کردی ؟
-چی رو چیکار کردم ؟
-هیچی دوست پسرای فیس بوکتو ..
-وای مانی چی داری میگی .. من شوهر دارم .. حالا گاهی از سر سیری وارد این جور جا ها میشم دلیل نمیشه که خیلی پاپی این مسائل شم .
-عزیزم تو حالا از سر سیری وارد این دنیا میشی ولی بعضی ها از سر گرسنگی وارد میشن.ولی یه مدتی که سیر هم وارد شی اشتهات باز میشه .
- با عسل عسل گفتن که دهن شیرین نمیشه .
-اگه بدونی گاهی یه جوری شیرین میشه که نه تنها دلت رو می سوزونه بلکه همه جاتومی سوزونه . دلت می خواد از همه چی فرار کنی .. خودت رو از یه بلندی پرت کنی .. اون وقت تو دیگه فقط خودت رو می بینی . همون دنیایی رو که دورت رو گرفته . فقط اون چه رو که خودت می بینی می بینی . فکر نمی کنی که آدمای دیگه ای هم تورو می بینند . اگه بدونی چه آرامشی بهت دست میده . تمام این کارا رو طوری باید انجام بدی که شوهرت بهت شک نکنه .
-مگه من می خوام بهش خیانت کنم ؟
-خب حالا .. بعضی ها ممکنه یه بر داشت دیگه ای بکنن . بگو ببینم چیکار کردی؟
-نمیدونم این هوشنگ هم کنه شده ولم نمی کنه .
-تو چی .. تو ولش می کنی ؟ اتفاقا میون پسرا اون واقعا حرف نداره.
-اونم لنگه بقیه . اگه آب ببینه شناگر خوبی میشه .
-ایرادش چیه عزیزم ؟ دو نکته رو فراموش نکن .. من و تو یک زنیم .. آیا خودمون دوست نداریم لذت ببریم ؟ کیف کنیم ؟ اگه شوهرمون بهمون نرسه هزار جور فکرای بد به سرمون میفته .
-نه من این جوری نیستم .
-فکر می کنی این جوری نیستی . چون می خوای حس کنی که با بقیه فرق داری . ببینم وقتی می خوای بری مهمونی .. یه تولدی یا مجلس عروسی و از این جور جا ها سعی نمی کنی که خودت رو به بهترین شکلی آارایش کنی تا بقیه به دیدن تو لذت ببرن ؟ لب به تحسین باز کنند و حتی تو رو از بقیه خوشگل تر ببینن ؟ این خودش شروع خیلی چیزاست . نمیشه گفت زنگ خطریه که ما صداشو نمی شنویم . این یعنی ما زندگی رو سخت نمی گیریم و نباید که سخت بگیریم .
ویدا یه نگاهش به صحنه های سکسی بود و یه نگاهش به حرفای مانی ..
-به نظرتو هوشنگ هم ممکنه از اون حرفا بهم بزنه ؟
-چه حرفایی ؟!
-چه می دونم .. از اونایی که بهش میگن سکس چت و آدمو توی خماری می ذاره .. حتی ممکنه دو نفر که با هم از این حرفا می زنن یه روزی راستی راستی هم با هم برنامه بذارن ..
-ویدا این قدر ساده نباش .. این قدر جدی نگیر .. اصلا تعجب می کنم تو چه جوری فوق لیسانس گرفتی ..
-اگه اون بخواد پارو از گلیمش دراز تر کنه و منو با حرفای اون جوری سرگرمم کنه چی ؟
-تو هم پاتو از گلیمت دراز تر کن و نشون بده که زن جامعه ایرانی عقب افتاده نیست و پا به پای مردا داره پیش میره .
ویدا از حال رفته بود .. دستشو گذاشته بود رو کسش .. با صدای لرزون و آرومی گفت مانی من برم خیلی کار دارم .. رامین اگه برسه باید همه چی مرتب باشه .
-ویدا ! طوری داری حرف می زنی که آدم فکر می کنه همین حالا دو تا مرد لختت کرده و دارن با همه جای بدنت ور میرن ..
-از کجا می دونی که این واقعیت نداره مانی؟
-خوب می زنی توی خال شوهر خواهر عزیز . تو هم خوب می تونی مخ آدمو به کار بگیری . تو جون میدی واسه این که یه پسری باهات سکس چت کنه .. اگه بدونی چه هیجانی داره !
-آره مانی به شرطی که وقتی صحبتات با اون طرفت تموم شد یا حتی همون موقع یکی رو در کنار خودت داشته باشی که سرش باشه لای پای تو کستو لیس بزنه همه جاتو بخوره و بعد تو رو بکنه .. این جوری حال میده .
-میگم ویدا تو با این که اهل این جور چت کردنا نبودی ولی خیلی خوب می دونی حس و حال خانوما رو به وقت این جور حس گرفتنا . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــار توگل دیگــــــــــــــــــــران ۱۷

-ماندانا خانوم ! زن داداش گلم از کی تا حالا غیبگو شدی . ما آدمای مریخی و فضایی که نیستیم . به ما میگن آدم زمینی . هوس داریم دل داریم احساس داریم . حالا زن هستیم و در این چند صد ساله اخیر در جامعه ما گفتن که باید ما رو در ویترین بذارن اونم پوشیده , دلیل نمیشه که ما از اون حس و حال و نیاز های خودمون دور بمونیم . اگه ما روتوی قفس هم بذارن بازم تغییری نمی کنیم جز این که خواسته ها و نیاز هامون رویایی تر میشه . و اگر هم تغییری بکنیم همون جوری میشیم که مردای هوسباز می خوان نه به خاطر خواسته اونا بلکه به خاطر دل خودمون ..
-ویدا جونم همه این حرفایی که الان بر زبون آوردی معناش این بود که اگه تو هم یه آبی ببینی شناگر خوبی میشی ؟
-نمی دونم . نه منظورم این نبود . من نمی دونم چرا این جوری شدم .
-ببینم مگه بین تو و رامین مشکلی به وجود اومده .؟ نا سلامتی تازه ازدواج کردی . هنوز به چند ماه نکشیده . الان باید همه چی طعم عسلو واست داشته باشه .
-اصلا از این بازیها خوشم نمیاد . دوست ندارم یکی منو یه زن هوسباز بدونه . از اونایی که اگه یه اشاره بهش بزنن فوری تسلیم میشه .
-خب با یه اشاره تسلیم نشو . اصلا دوست داری تو اشاره بزن .
-مثلا که چی بشه . فرض می کنیم من یا طرف من یه کدوممون تسلیم بشیم ..
-ویدا بس کن دیگه . خودت میگی خودت جواب خودت رو میدی . اصلا تو مشکل روحی داری . یه دوش آب سرد خیلی آرومت می کنی . من که نمیگم شوهرامونو دور بزنیم . در مورد من چی فکر کردی ؟ سایه داداش وحید تو به اون گلی رو سرمه . من غلط بکنم بخوام به یه مرد دیگه نظر داشته باشم . می خوام کاری کنم که مردای دیگه به من نظر داشته باشن که اگه یه وقتی داداش نسبت به من بی حال و سرد نشون داد خودمو به این خوش و دلخوش کنم که دوست داشتنی و خواستنی هستم و طرفدار دارم . خلاصه تو که ما خانوما رو خوب می شناسی . می دونی چه نازنینای ترگل ورگلی هستیم .
ماندانا مدتها بود که در دنیای مجازی واسه خودش دنیایی ساخته بود که نمی تونست ازش دل بکنه . حتی پیش اومده بود که در خارج از این دنیا و در زندگی روزانه یکی دو تا دوست پسر بگیره و باهاشون حرف بزنه .. و یکی دوبار هم از مرز سکس چت و سکس تل هم گذشته بود . ولی طرف پسرش طوری در این بازی همراهش شده بود که اون مرتب این تصورو داشت که وقتی داره با اون حرفای سکسی می زنه دلش می خواد که در کنارش باشه و همون کارا رو باهاش انجام بده .. این فکر و تصور که نه تنها زشتی خیانت از بین بره بلکه به زیبایی و یک نیاز تبدیل شه تمام وجودشو می لرزوند . ازش فاصله می گرفت چند روز با دوست پسرش گرم نمی گرفت ولی حس می کرد که نیاز داره به این که بازم خودی نشون بده .. ودر این شرایط پسرا هم وقتی که حال و روز ماندانا رو می دیدند سعی می کردند که باهاش همراهی کنن تا اونو از دست ندن ...
-ویدا عزیزم سعی کن خودت باشی . به حرف دلت گوش کنی . ببین چی می خوای . تو که می دونی من نسبت به تو چقدر صادقم و یه سوالی ازت می کنم صادقانه جوابمو بده . اگه یه وقتی هوشنگ هم واست حرفای سکسی بزنه چی جوابشو میدی ؟ چه عکس العملی نشون میدی .
-تو چی فکر می کنی؟
-حس می کنم تو هم باهاش همراهی می کنی . البته نه به سرعت و تیزی اون . ولی می دونم به جایی می رسی که هم سرعتت بیشتر از اون میشه و هم قدرت و تندی و تیزی حرفات و کارات ..
-مثل این که خودت این مراحلو گذروندی ها ..
ویدا حس کرد که ازشنیدن حرفای مانی لذت می بره .
-عزیزم زن داداش نازم ! فرض می کنیم که هوشنگ یا یه پسر دیگه بخواد این حرفا رو پیش بکشه اون اولش من نمی دونم چی بگم .
-ببینم تو اولین بار که می خواستی بری توی رختخواب و کنار رامین بخوابی می دونستی که باید چه کارایی انجام بدی ؟ یه چیزایی رو شنیده بودی و حتی ممکنه در فیلمها دیده بوده باشی .. اما در این جور موارد حرکت رو به جلویی وجود داره که تو رو خود به خود آشنا می کنه به اون چیزایی که پیش روی خود داری و تا حالا در عمل باهاش روبرو نشدی . اینو یادت نره . پسرا وقتی که با دخترا حرف می زنن در ابتدای کار هیجان زده ترن . می خوان مخ ما دخترا رو به کار بگیرن برای انجام این کار دست به هر کاری می زنن . حالا اگه خوب وارد نبودی و نتونستی حرفای پر هیجانی بزنی و باهاش همراهی کنی واسش اون ابتدا زیاد مهم نیست همون که خودت رو به سمت خودش کشونده واسش یک پیروزی بزرگیه .. اما یادت نره طوری باهاش رفتار می کنی که نشون بدی یک زن رئیسه و می تونه همیشه بر یک مرد تسلط داشته باشه .
-مانی حرفات آدمو از راه به در می کنه .
-گاهی وقتا بیراهه همون راهیه که آدم نیاز داره واردش بشه . همون راهی که مارو به مقصد می رسونه . همیشه این جاده آسفالته و اتوبان نیبست که ما رو به هدف می رسونه . گاه باید از جاده های خاکی هم گذشت .
-تو هم گذشتی ؟
-منم مث تو حالا کمی بی پرواتر ..
-می ترسم ماندانا . می ترسم آرزو های بزرگتری به سرم بیفته .
-اون دیگه با خودته .. تصمیمش با خودته . باید بسنجی که برای رسیدن به این آرزوها چه بهایی باید بدی . بعضی آدما واسشون مهمه که پیش طرفی که بهش تعهد دادن شرمنده نشن .. بعضی ها وجدان خودشونوقاضی قرار میدن و اونایی هم که ایمان قوی دارن خدای خودشونو ..
-تو جزو کدوم دسته ای؟
-من زن داداشت هستم.
-ولی صادقانه بگو . مثل من که صادقانه جوابتو میدم .
-نمی دونم ویدا من ایمانم قوی نیست .. سعی می کنم از فضایی که بخوام وجئانمو قاضی قرار بدم دور باشم ولی حس می کنم همون که دیگران ندونن که دارم چیکار می کنم برام کافی باشه .
.-مانی جون فکر می کنی هوشنگ هم از اون پسرایی باشه که از این بازیها خوشش میاد و این انتظارو داره ؟
-همه شون همه پسرا سر و ته یک کرباسن . همه شون لذت می برن . حتی اونایی که دم از ایمان و مذهب می زنن یه جای لغزش دارن و اصلا از اول هم لغزش داشتن که اومدن با یه نامحرم گرم گرفتن . .
ویدا و ماندانا به صحبت تلفنی خودشون خاتمه دادند . ماندانا هم از این نقش دو جانبه اش لذت می برد . ساعتی بعد هوشنگ و ویدا مثل میلیونها نفر دیگه وارد دنیای مجازیشون شده بودند .. ویدا دلهره عجیبی داشت . اصلا نمی دونست چی داره میگه .. چی می خواد بگه . حس کرد که این حرفای معمولی دیگه آرومش نمی کنه . دوست داشت که هوشنگ سکس چتو شروع کنه .. و اونم اول ناز کنه .. طوری بهش اعتراض کنه که اون عقب نشینی نکنه .. بازم خودشو روی تشک می مالوند . یه فیلم سکسی رو از آرشیو آورده بود روی صفحه و همراه با چت و حرفای معمولی سرگرم تماشای اون بود و خودشو به آرامی روی تخت می کشید . شورتشو در آورد . کسشو با فشار و گاهی هم به نرمی روی تشک حرکت می داد . حس کرد داره از حال میره . استرس خاصی برش حاکم شده بود . کمی هم خنده اش گرفته بود . با این که هوشنگ اونو نمی دید و هنوز بینشون حرفای معمولی رد و بدل می شد اون این تصورو داشت که هوشنگ داره اونو می بینه و متوجه شده که این زن چقدر حشریه .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۸

ویدا داشت به این فکر می کرد که وقتی سر صحبتو با هوشنگ باز کنه چی بگه . از چی بگه . هوس مثل خوره به جونش افتاده راستی راستی تمام بدنش از هوس به خارش افتاده بود . صحنه های سکسی که روز به روز به دنبال متنوع تر اون بود اونو از خود بی خود کرده خارش روی کسش زیاد تر شده بود .. این روزا عادت عجیبی هم پیدا کرده بود به مطالعه داستانهایی که زنان شوهراشونو فریب میدن و با انواع و اقسام شیوه ها سعی بر این دارن که بتونن با دوست پسرشون باشن . اون بیشتر فقط به دنبال مطالعه این مدل داستانها بود . داستانهایی که شاید زمانی که دانشجو بود فرصت زیادی برای مطالعه اون نداشت و وقت خودشو واسه این چیزا نمی ذاشت . چون می خواست بهترین دانشجوی کلاسش باشه و اصلا از خوندن این جور داستانها خوشش نمیومد چون می دونست اونو در خماری میذاره . حالا آزاد و راحت بود . ازدواج اونو از قید و بند رها کرده بود . رامین که کاری به کارش نداشت . بس کن بس کن ویدا .. خودت رو وابسته نکن .. خودت رو آلوده نکن . یادت رفت چقدر دوستاتو دست مینداختی که چرا خودشونو علاف این این کارا می کنن ؟ بهشون می گفتی با عسل عسل گفتن دهن شیرین نمیشه و اونا هم با گستاخی جوابتو می دادن که به موقعش عسلشو هم می خوریم . اون دوست داشت هوشنگ واسش از اون حرفا بزنه حالا در حد معمول هم که شده ایرادی نمی داشت .. دوست داشت هوشنگ با حرفاش آتیشش بزنه و مطالبی بگه که اون جوابشو نده .. فقط بشنوه که که چقدر خواهان داره . -اوووووووففففففف .. کسسسسسم می خاره .. کاش الان منو می بردن جای اون زنی که ده تا مرد دورش کرده و دسته جمعی با کیر بالا سرش وایساده بوده و هر جوری که دلشون می خواست با هاش حال می کردند.... اون و هوشنگ نرم نرم صحبتاشونو شروع کردن .. اون دو تا حالا صمیمانه تر با هم بر خورد می کردند . دیگه تعارف و پسوند و پیشوند دادن به اسمو تقریبا کنار گذاشته جز در مواردی که ضرورتی حس نکرده بیانش نمی کردند . هوشنگ می دونست چه جوری با ویدا برخورد کنه واینو هم می دونست که اونوبه چنگ آوردن به این آسونی ها هم نیست . دوست داشت حتی اگه شده اونو از دنیای مجازی به دنیای واقعی خودش بیاره و باهاش حال کنه . چون به خوبی اطلاع داشت که این جور زناکه با وجود داشتن شوهر خودشونو سرگرم این مسائل می کنن یه ضعفی دارن که میشه انگشت رو همون نقطه ضعفشون گذاشت و اونا رو به سمت خودشون کشوند .
هوشنگ : ویدا چته امروز . حس می کنم که سرحال نیستی ..
ویدا تعجب می کرد که چی شد که هوشنگ با این مطلب پیامشو شروع کرده ..
-تو از کجا می دونی که من سر حال نیستم ..
هوشنگ که متوجه شده بود هیجان زیاد و مطالبی که از خواهرش هما و دوست خواهرش ماندانا یا همون زن داداش ویدا گفته شده بود , باعث شده که سوتی بده سریع موضوع رو پیچوند ..
-آخه روزا وقتی که آنلاین می شدی سریع میومدی و اگه منو ساکت گیرمی آوردی چراغ سبزاتو نشون می دادی ... حالا ویدا مونده بود چی بگه ..
-آخه حال آدم گرفته میشه وقتی بعضی جاها می بینه که دخترا پسرا یه حرفایی به هم می زنن که من با این که شوهر دارم ولی سختمه که بیانش کنم ..
-منظورت در کجاست ؟. در همین نت یا دنیای واقعی ؟
-در دنیای واقعی که ما فراوون شاهدش هستیم ولی منظورم همین دنیای چت و فیسبوک و یه صفحاتی شبیه همین بود ..
-دیگه چیکار میشه کرد . وقتی که شرایط اقتصادی و اجتماعی به این صورته اصول دیگه ای هم به عنوان فرهنگ میاد به روی کار .. جوانان رغبتی برای ازدواج ندارن . یعنی امکاناتشو ندارن . واسه همین خودشونو غرق مسائلی می کنن که فضای ازدواج و یه سری از مسائل خاص زناشویی رو براشون به میون بیاره ..
-راستشو بگو تو هم تا حالا وارد این جریانات شدی ؟
-واسه چی این سوالو می کنی ؟ می خوای یه انگ بی ادبی بهم بچسبونی و دوستی خودت با منو قطع کنی ؟
-نه به جون خودم هوشنگ .. این فکرو نکن . من از صداقت تو خوشم میاد .
-راستش می ترسم اگه راستشو بگم تو نظرت راجع به من عوض شه .
-از کجا می دونی الان چه نظری راجع به تو دارم ؟
-چون یه خانوم فهمیده ای هستی هر کسی رو به عنوان یک دوست انتخاب نمی کنی .
-این که منطقیه .. ولی در کل همه آدما یه نقطه ضعفی دارن .. جوابمو ندادی .. هرچند من جوابمو گرفتم . می خوام خودت مستقیما بهم بگی .
-آره ویدا منم از این صحبتا داشتم .یه چیزی رو هم می خوام بگم که می ترسم ازم دلخور شی ..
-تو می خواستی نگی اصلا پیش نمی کشیدی . پس حرفی رو که نیمه کاره زدی بر زبون بیار ..
-راستش یکی دومورد از اونایی که باهاشون سکس چت داشتم زنای شوهر دار هم بودن ..
-اوخ اونا چه جوری خودشونو قانع کردن که بیان و این جور حرفا رو با دوست پسرشون ردل و بدل کنن ؟
-خودشون هم از این کارشون تعجب می کردند .. ولی با این توجیه که وقتی دارن با یه پسر حرف می زنن کسی که شوهرشون نیست پس می تونن هر مدل حرف و صحبتی روکه دوست دارن با هم رد و بدل کنن . .. حتی من یک مورد از این مکالمات و سکس چت با یکی از این زنا رو کپی کرده دارم ..
ویدا هم حسادتش شد و هم این که هیجان زده بود از این که به نوعی بتونه این چت رو بخونه .. منتظر بهونه ای بود که بتونه به هوشنگ بگه اونا رو واسش بفرسته .
-واقعا برام جالبه که بدونم این زنا چه حسی داشتن موقع سکس چت .. کلامشون چی بود ؟ چطور به عنوان یک زن متاهل تونستن خودشونوقانع کنن که که با مردی غیر شوهرشون از این حرفا بزنن . دوست دارم یه نسخه از اونو واسم بفرستی .. -نه ویدا نمی خوام باهام بد شی . منو بی ادب بدونی ..اون وقت باهام قطع رابطه می کنی .. -ببین من وقتی خودم بهت گفتم برام بفرستش بهت قول میدم که ازت انتقاد نکنم .
-باشه من برات می فرستم ولی خودم تا یه نیمساعتی رو آفتابی نمیشم . چون تمام بدنم گر می گیره و عرق شرم رو پیشونیم می شینه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۱۹

هوشنگ چند پیام سکسی رد و بدل شده خودشو با دخترای دنیای مجازی رو بررسی کرد ولی یه متنی روکه با توجه به شناختی که از روحیه و زندگی و ماجرای این روزای ویدا خبر داشت آماده کرده برای ویدا فرستاد . هرچند قلابی و ساختگی بودن این گفتگو در ظاهر مشخص بود ولی می شد واسش یه توجیهی آورد و در دنیای دوز و کلک ها و با توجه به شناختی که نسبت به ویدا پیدا کرده بود می دونست ذهنش و احساسش اون قدر تحت تاثیر قرار می گیره که دیگه به این فکر نکنه که نوشته ها مال یه نفره و چرا زمان ارسالی درش تایپ نشده . اون می خواست بزنه به همون نقطه حساس و ضعف ویدا و روی فکر و هوس و نیازش اثر بذاره به اونم گفت که این متن طولانیه .
ویدا شروع کرد به خوندن اونا . خوندن پیامهای دو طرفه هوشنگ و دوست دختر مجازی اون.. .
-عزیزم اون شورتی رو که من دوست دارم پات کردی ؟
-نمی دونم تو چی دوست داری ؟
-همونی که لبه های کستو از دو طرف بندازه بیرون ..یه حالت توری داشته باشه که کس سفیدتو قشنگ تر نشونم بده ..
-مگه قشنگ نیست ؟
-چرا .. چرا .. حالا یه حرفی زدم .. بگو مزاحم کی میره بیرون ؟
-که چیکار کنی ؟ اون خونه خودشه .. هر وقت دوست داشت میره بیرون .. مگه کاری داشتی ؟
-مگه کست نمی خاره ؟ دوست نداری من واست این کارو بکنم ؟
-اووووووففففففف خیلی هم می خاره . ولی توکه این جا نیستی.
-آخه باید شوهرتو ردش کنی بره . مگه اون کارمند نیست ؟ صبحها که بیکاره هروقت رفت بگو تا من بیام پیشت .-می خوای چیکار کنی ؟ وقتی منو دیدی چیکار می کنی ؟
-هیچی بهت میگم زنم میشی ؟ وصله تنم میشی ؟
-دستم میندازی ؟
-من غلط بکنم همچین جسارتی بکنم .
هنوز وارد قسمتهای اصلی ماجرا نشده دست ویدا رفته بود رو کسش. . خودشو گذاشته بود جای اون دختر یا زنی که شوهر داشت و شوهرشم کار مند بود . نهههه نهههههه من اون نیستم . یعنی من جای اون زنم که می خواد رامینش زود تر بره بیرون و هوشنگشو بیاره توی خونه اش و باهاش سکس کنه ؟بهش لذت بده ؟ .انگشتاشو خیلی تند و سریع وارد کسش کرده و اونا رو با فشار بیرون می کشید . دوست داشت خیلی نرم و آروم اون متنو بخونه و با هر جمله اش لذت ببره . ولی خیلی هم عصبی شده بود از این که چرا هوشنگ اینا رو به اون زن گفته .. اما من بهش قول دادم که از این کارش ناراحت نشم .. خوندن سکس چتو ادامه داد ..
-عزیزم .. خانوم خوشگله. .. دستم رو کیرمه .. همونی که دوای درداته..
-من خودم یه دوا دارم ..
-خودت گفتی که اون به دردت نمی خوره.. قوی هم نیست و همونشم ازت دریغ داره .
-آقا پسر تو هم برو زن بگیر تا بتونی واسه یکی دیگه درمون شی ..پ
-کیرم دوست داره تو رو در مونت کنه .. واست تیز شده . داره بهت سلام می کنه .
- آقا پسر اون رفت رفت .. حالا رفت شوهرم رفت بیرون ..
-من بیام ؟
-دوست دارم جریمه ات کنم . حالتو بگیرم . تو فکر کردی من از اوناشم ؟ درسته که شوهرم بهم نمی رسه من اگه خود ارضایی کنم نمی ذارم کیر خلاف بره توی این غلاف .
-پس تو حالا چیکار می کنی ؟
-انگشتام توی کسمه .. می کشمش بیرون و میذارمش تو .
-پس بذار من بیام اون جا با کیرم این کارو واست بکنم .
-نههههه نهههههه وسوسه ام نکن . من نمی ذارم تو بیای ..
-بذار من بیام ازاین هشت نه ساعتی که شوهرت نیست استفاده بکن ..جای انگشتات من کیرمو فرومی کنم توی کست .
-نهههههه
-آررررررره
-من نمی خوام کیرت بره توکسم ..
-پس الان باچه خیالی انگشتاتو فرومی کنی توی کست .. بذار من بیام خودم این کارو واست انجام بدم . وقتی دستای یکی دیگه روی آلت آدم باشه لذتش بیشتره ..
-نهههههه اگه بیای پیشم کیرتووحشیانه فرومی کنی توی کسم .. میگن مردا مخصوصا مث تو اگه زن نداشته باشن خیلی وحشی میشن ..
-می ترسی جرت بدم ؟ پارت کنم .. نه ..
-پس چیکارم می کنی .. ؟
-کست رو لیس می زنم .. بوسش می کنم .. میکش می زنم .
-دیگه چی ؟
-هر کاری تو بخوای انجام میدم . هر کاری بگی می کنم ..
-مردا وقتی از هوس زیاد درمانده میشن همین حرفا رو می زنن ولی وقتی حس می کنن دارن به خواسته شون می رسن یا رسیدن خودشونومی گیرن ..
-نههههه می دونم کست کیر می خواد یه کیر درشت و سر حال .
-اگه سر حاله پس واسه چی می خواد حال کنه ؟
-اوخخخخخ اون می خواد حال کنه و حال بده .. بذار من بیام .. فقط نگات می کنم .
-آره جون خودت تو گفتی و منم باور کردم . من خودم شیطونو درس میدم تونمی خواد واسم استاد بازی در بیاری ویدا بازم واسه چند دقیقه دست از خوندن کشید .. خیسی کسش اون قدر زیاد شده بود که با کف دستش و انگشتاش اونو رو پاهاش پخشش می کرد .. ولی همچنان ترشح هوسش زیاد بود . حس می کرد که بین اون و زنی که در این سکس چت طرف هوشنگ بوده شباهت زیادی وجود داره .. اما هنوز نمی دونست که آیا مثل اون زن این آمادگی و گرایشوداره که بخواد این واکنش ها رو انجام بده ؟ با این که می دونست بیشتر غرق هوس میشه خوندن این سکس چتو از سر گرفت .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 2 از 19:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  16  17  18  19  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خارِ تو , گلِ دیگران


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA