خــــــــــــــــــــارتو گل دیگــــــــــــــــــــران ۲۰-اگه بهت اجازه بدم الان بیای پیشم تو چیکار می کنی . اصلا فرض می کنیم که حالا که تنهام تو هم اومدی خونه مون . منم خیلی خسته ام و رو تختم دراز کشیده ام . تو هم مثلا کلید داری و خودت درو باز می کنی و وارد میشی .. از اون جایی که عادت دارم وقتی که می خوابم لباس تنم نیست یه ملافه میندازم رو تنم و به دمر خودمو میندازم رو تختم . تو هم به من قول دادی به من دست نمی زنی ها ..-میام کنار تختت می شینم حالتو می پرسم . دستمو میذارم رو سرت تا ببینم تب داری یا نه-اگه سرم داغ نبود چی ..-آروم آروم ملافه ات رو میدم کنار . از رو همون شونه هات .. -تو بهم گفتی که بهم دست نمی زنی ..-این جنبه درمانی داره .-یعنی میگی تو آدم با وجدانی هستی ؟ تعریف کن ببینم . به نظر تو من تب دارم ؟ مریضم ؟ اون وقت دوای درد من چیه ؟ -کف دستامو میذارم رو کمرت . با ملایمت و خیلی آروم اونو نازش می کنم . می بینم بازم باید آزمایش دقیق تری بگیرم .. میرم پایین تر ..-آخخخخخخخ .. تو با این کاری که داری می کنی تب منو زیاد ترش می کنی . بیشتر داغم می کنی .. -اگه اون تب , تب هوس باشه درمانش یه راه دیگه ای داره . یه کپسول و آمپول دیگه ای داره . - هر آمپولی که می خواد باشه باشه ولی آمپول گاوی نباشه ..-نگران نباش . مثل سرنگ گاو لاغر نیست .. آمپول الاغیه .یعنی می تونی با کیر این موجود مقایسه اش کنی . دستمو می ذارم رو جفت قاچای کونت . اول صورتمو می ذارم روش. -اووووووفففففف نههههههه نههههههههه چیکار داری می کنی . تو که به من قول دادی کاریم نداشته باشی .. چرا این کارو می کنی . -عشق من به خاطر در مان توست . یعنی اگه تو بری پیش یه پزشک زنان مرد یعنی دکتری که مرد باشه اگه مجبورشی کست رو نشون نمیدی ؟ پس گوش کن چیکار می کنم . صورتمو می ذارم رو کونت . می بینم خیلی داغه ..-بهت گفتم صحنه رو تشریحش کن ؟-این جوری بهتره .. صورتم داغ داغ میشه .. کونتو می بوسم همه جا شوماچ می کنم . انگشتامو می ذارم رو سوراخ کس و کونت .. -این کارو نکن . من شوهر دارم .. -من می بینم که هوس از سر و روت می باره . داشته باش . من که بهت گیر ندادم چرا شوهر داری .. من می خوام تو رو درمانت کنم . کف یه دستمو طوری روی کونت قرار می دم که با یه دست قسمتی ار کونتو توی چنگم داشته باشم .. حالا دستمو در یه حالت کاراته ای می ذارم رو چاک وسط کونت . اونو از بالا به پایین می کشم. -ووووووویییییی نهههههههه .. اوووووووفففففف من نمی خوام به شوهرم خیانت کنم . نامردیه . من بهش قول دادم که وفادار بمونم . جز اون مرد دیگه ای رو نخوام . -آدما یکی از کاراشون اشتباهه.. حالا فکر کن که کار حالام درسته .-خیلی پررویی پسر .. منو داری می سوزونی . یه وقتی با یه تب دیگه اشتباه نگیری .-یه کاری میکنم که مطمئن شم . -چیکار می کنی ..-دما سنجمو می ذارم توی دهن کست .. -دما سنج ؟-خودت رو به اون راه نزن همون کیرمو میگم .-وووووووویییییی اوووووووففففف کسسسسم کسسسسسم . این جوری که تو میگی اون یعنی کسسسسم تب تب تب داره .. تو باید پارتی بازی کنی واسم . نباید کاری کنی که حس کنم غریبه ام .. بگو بگو داری چیکار می کنی دکتر ؟ -به شرطی میگم که تو هم واکنش خودت رو بگی ..آره دما سنج خودمو می ذارم توی کست تا تب تو رو اندازه بگیرم . آخه اگه ندونم چه قدر تب داری که نمی تونم میزان دارو رو به خوبی تجویز کنم . کیرم حالا رفته توی کست .. همون دماسنج که حرارت کس تو رو اندازه می گیره ..-نهههههه اووووووهههههه .. اگه دما سنجت سوخت چی ..-شاید دهنت بسوزه . دهن کست آتیش بگیره . -من کاری می کنم که دماسنجت آتیش بگیره بسوزه وبسوزی .. -چیکار می کنی ؟-اونو قفلش می کنم . کیرت رو داخل کسم قفلش می کنم . نمی ذارم در بری . فکر کردی به همین سادگیه ؟ -وقتی کیرمو فرو کنم توی کست .. یعنی همون دما سنجو بذارم توی دهن کست تا تبتو اندازه بگیرم تو چیکار می کنی .. -اون قدر نگهش می دارم و قفلش می کنم تا به من بگی که من تب دارم تب هوس ..-اون وقت فکر می کنی دوات چی باشه ؟-همون کیری که فرو کردی توی کسم ..-مگه نگفتی فقط نگات کنم . کاریت نداشاته باشم .؟-اینو از تو یاد گرفتم . آخه تو گفتی که جنبه در مانی داره . تب هوسو میشه با کیر در مان کرد آقا دکتر خوشگله .. ولی خیلی بی حیایی . مگه بهت نگفته بودم شوهر دارم .-منم بهت گفتم دوای درد زنی که شوهرش بهش خوب نمی رسه همینه . همینه . همینه ... خودت گفتی که شوهرت بیشتر وقتا خسته هست و بی خیال تو می گیره می خوابه هر وقت هم که تو رو می کنه خوب ارضات نمی کنه . من زن ندارم . قدر تو رو خوب می دونم .. -پس نشون بده . حقته منو بکنی . حقمه بیام و سوار کیرت شم .-سوار شو تا بلندت کنم .-اوووووهههههه برات بار سنگینی نباشم ؟-کیر من اهرمی کار می کنه .. ... ویدا دیگه بقیه متنو گذاشت که بعدا بخونه .. انگاراون دو نفر حرفایی می زدند که در مورد ویدا صدق می کرد . با تن بر هنه اش رفت جلو آینه . یه نگاهی به صورت و حالت چشاش انداخت . هرکی اونو در اون شرایط می دید به خوبی متوجه می شد که وضعیت عادی نداره و شایدم ناشی از هوس زیاد باشه .. این راهش نیست . حالا حتی حس می کرد که دوست داره به نگاه پسرایی که با دید خریدارانه ای نگاش کرده چشم از بر جستگیهای بدنش بر نمی دارن جواب بده .. به نگاه پسرای همسایه ..به نگاه سوپری سر کوچه و به نگاه پسر عمو های شوهرش و هر مردی که که با هوس نگاش می کنه و اون می دونه که دل همه رو برده ..یعنی من باید یه نگاهی مث نگاه اونارو بهشون پس بدم ؟ ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۲۱فکرش دیگه متوجه خونه و زندگی و شوهر داری و درست کردن غذا نبود . حتی به اینم فکر نمی کرد که رامین بیاد و شاید بتونه دردی از درد هاشو در مون کنه . اون یه حس خاصی نسبت به دنیای خیالی خود پیدا کرده بود . مثل یه دختر مجرد رویایی شده بود . هر چند می دونست مجرد ها هم این روزا زیاد به رویا دل خوش نکرده هر چند وقت در میون اونو با واقعیت در هم می کنن . رفت به حموم . شیر تلفنی رو گرفت و با فشار روی کسش آب می پاشوند . اون این حرکتو در یکی از فیلمهای سکسی خارجی دیده بود که زنی با این کار لذت زیادی می برد .. اونم این لذتو حسش می کرد . این آب و تیزی اونوبین لبه ها و دور کس و درون اون پخش می کرد . بی حال شده بود . تمام کارای خونه اش مرتب بود جز این که باید ناهار رامین و خودشو ردیف می کرد .. از حموم اومد بیرون . بازم فکرش رفت پیش این که حالا به هوشنگ چی بگه . آیا حرفی نزنه ؟ حس می کرد که حالا تا حدودی بی پرواتر شده . خیلی راحت تر می تونه مسائلو حلش کنه . می تونه احساسات خیلی ها رو درک کنه . نیاز دخترا و پسرایی رو که نمی تونن با خواسته های جنسی خودشون کنار بیان و برای رفعش کاری بکنن . تا کی باید شکیبا بود ؟! بهترین سالهای جوونی خیلی ها داره به پیری می رسه و همش دم از صبر و تحمل و قناعت زده میشه . ویدا دوست داشت بره به رختخواب و به حال خودش خوش باشه . سست و بی حال و خمار .. هر چند دوای درد او یه کیر خستگی ناپذیر و انرژی بخش بود . فکر این که یه روزی خودشو در اختیار کسی غیر از شوهرش قرار بده اونو دیوونه اش کرده بود .. رامین منو ببخش باور کن من نمی خوام قدم خلافی بر دارم .. اینا همه یه ذهنیت گرایی و تخیله . کاش توخیلی بهتر از اینا عمل می کردی و نمی ذاشتی که من وقتمو الکی تلف کنم .. با همه این جور در فکر فرو رفتن ها ویدا بازم دوست داشت که از این بازیها لذت ببره .. حس می کرد که اگه ساعتی رو وارد فیسبوک نشه سرش کلاه رفته و ازقافله عثقب مونده . و بیشترش به خاطر هوشنگ بود که می خواست بفهمه اون احساسشو و این که چراعلاقه داره همش از این جور چت کردنا و رابطه سکسی مجازی بگه . بدنش گرگرفته بود . دوست داشت بره سر کوچه و خودشو به چند تا مغازه دار جوون نشون بده .. خرید کنه .. عشوه گری کنه .. سر صحبتو با اونا باز کنه . مزه دهنشونو بفهمه . بفهمه که اونا در موردش چی فکر می کنن . چند بار محکم و با کف دستش زد به کسش .. حس بیرون رفتن رو نداشت . خماری و سستی و بی حالی برش غلبه کرده بود . اگه با این شرایط می رفت بیرون بی شک خیلی ها متوجه حشری بودن اون می شدند و اون وقت همون حسی رو نسبت به اون پیدا می کردند که به یک زن هرزه پیدا می کنن . تصمیم گرفت بره سراغ هوشنگ و بچسبه به همون چت کردن . اون طرف هوشنگ نگران این بود که ویدا چه عکس العملی نشون میده .. آیا این مسئله رو اون اثر گذاشته ؟ یا این که باعث نفرت و گریز اون شده ؟ تاخیر ویدا نگرانش کرده بود . بالاخره ویدا پیداش شد . هوشنگ اضطراب خاصی داشت .. از شروع صحبتش هراس داشت . ترجیح داد که در مورد مطالبی که براش فرستاده بود سوالی نکنه . ویدا هم منتظر بود که هوشنگ شروع کنه . برای همین دو تایی شون در این مورد حرفی به میون نیاوردن . در حالی که هر دو شون دوست داشتن در این مورد حرف بزنن . ویدا کاملا بر هنه بود . در همین لحظه زنگ در خونه شون به صدا در اومد . زنگ در اصلی ورود به محوطه نبود .. فوری یه مانتوی نرم تنش کرد و رفت درو باز کرد . روسری هم سرش نکرده بود .. هر چند اون گاهی این مسئله رو رعایت نمی کرد ولی تا اون جایی که می تونست در فضای این آپارتمان ها رعایت می کرد تا روی مردا رو زیاد نکنه که بهش نظر خاصی داشته باشن . پسر جوونی بود که اونو نمی شناخت .. -ببخشید منزل آقای اکبری ؟ .. ویدا یه نگاهی به اون پسر انداخت که همچنان به زیر گلوش زل زده بود -نه من همچه شخصی رو نمی شناسم . وقتی که اون رفت و یه نگاهی به خودش انداخت متوجه شد که دو سه تا از دگمه های بالای مانتوی نرمشو نبسته و پارچه هم طوری بوده که یه قسمتی از بالای سینه هاشو انداخته بود توی دید . برگشت به دنیای مجازی خودش .. این بار هوشنگ سر صحبتو به این صورت باز کرد .. -ازم که دلخور نیستی ؟-برای چی ؟ -واسه اون مطالبی که برات نوشتم.-تو نوشتی ؟ کدوم مطالب ؟-اوه نه ببخشید منظورم همون مطالبی بود که فرستادم .-چرا.. نصف بیشترشوخوندم. ..-چه طور بود ؟! در این جا ویدا برای لحظاتی سکوت کرد . نمی دونست چه جوابی بده که ضمن حفظ خودش کاری کنه که رامین بحثو ادامه بده . در همین لحظه تلفن زنگ خورد .. شب جمعه ای رو به عروسی ناهید دعوت شده بود . ناهید یکی از بهترین دوستان دوران راهنمایی و دبیرستانش بود .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۲۲به نظر میومد که ناهید فقط ویدا رو دعوت کرده باشه و اگررامینوهم دعوت بود اون حوصله شو نداشت که به این عروسی ها بیاد . ویدا برگشت تا صحبت با هوشنگو از سر بگیره . اون تازگی ها در برخورد با مردای غریبه یه حس خاصی پیدا کرده بود .. اون حس گریز و پرهیز رو نداشت . بیشتر دوست داشت که نشون بده یک زن زیبا و خوش مشرب و امروزیه . این که طرف ازش خوشش بیاد . حالا عکس العمل اون چی می تونه باشه رو دیگه به اونش فکر نکرده بود . شاید مردای دیگه دوست داشتند که با اون رابطه سکسی داشته باشن .-راستش هوشنگ من که یک زن متاهلم تحت تاثیر قرار گرفتم ..این حرف ویدا هوشنگو هیجان زده کرد دونست که الان بهترین موقعیه که بتونه ادامه بده . این نوشته ها در ویدا اثر کرده بود . . . حتما حشری شده . جز این چی می تونه باشه .. باید خیلی مودبانه ادامه بده . ولی اون اگه بگه منظورم از این متاثرشدن به خاطر مسائل اجتماعی ااون چت بوده چی می تونه بگه ؟ اما در کلام ویدا عبارتی وجود داشت که هوشنگ حس کرد منظور زن همون حشری شدنه . چون گفته بود من که یک زن متاهلم ..-باید منو ببخشی . اصلا قصد نداشتم رو فکرت به این صورت اثر بذارم ..-یعنی نمی خواستی مخ زنی کنی ؟-به خاطر چی ؟ مگه من و تو این حرفا باهم رو داریم ویدا ؟-نه . ولی شیطون گاهی توی جلد آدم میره .-توی جلد من یا تو ؟-منظورت چبه رامین ؟ -هیچی همین جوری گفتم . آخه تو گفتی که تو که یه زن متاهلی تحت تایر قرار گرفتی .-این طبیعیه-ولی ویدا به نظر من تغییر شکل کلمات تغییری در خصلت های آدم به وجود نمیاره .-میشه روشن تر توضیح بدی ؟-منظورم اینه که کلمات وجود دارن .. احساس و هوس هست و نیاز هم هست . این کلمات از دنیایی خارج از دنیای ما وارد نشدن . حروفش هم حرفای زبون ماست . این ماییم که این حرفا رو بد کردیم و بد نشون دادیم . شاید بعضی جاها این گونه رعایت کردنها یه عادت شده باشه ولی شکستن این تابو ها در جامعه ما به معنای دهن کجی کردن به قانون بین المللی نیست . بی احترامی به کلام و اخلاق نیست . یعنی به این معنا نباید باشه-یعنی هوشنگ تو حالا منظورت اینه که اگرم بر فرض من و تو همچه گفتگویی رو انجام بدبم خلاف و حرام و ناپسند نیست ؟-یه منظوری در همین مایه ها داشتم حالا باز و بسته کردن این مسئله کارشناس می خواد .-اصلا هوشنگ به نظرت این جور حرفای خارج از محدوده زدن می تونه لطف و هیجانی هم واسه دو طرف داشته باشه ؟-ویدا جون اون بستگی داره به این که دو طرف خواسته و هدفشون چی باشه . در چه جایگاهی از زندگی قرار داشته باشن . ولی حالا اونایی که متاهلن شاید هیجانشون کمتر باشه .ویدا که یه مطلبی واسه ادامه دادن و کش دادن موضوع پیدا کرده بود گفت اتفاقا من خیلی از زنای متاهلو باهاشون بر خورد داشتم پز می دادن از این که دوست پسر دارن . دو سه تا از دوستان قدیمم که متاهل بودن دوست پسرشونو با خودشون آورده بودن به مراسم از دواج من و اون چند تایی هم که اونا رو می شناختند گرد و خاک بلند نکردن .-بازم باید منو ببخشی ویدا جون که با ارسال این پیام پاک تو رو ریختم بهم .-نه اصلا این طور نیست . هر آدمی خودش خودشو آشفته می کنه . خیلی دلم می خواد بدونم که من در چه جایگاهی هستم . و قدرت مبارزه من با این کلمات رکیک تا چه حده ..هوشنگ : اگه دوست داری امتحان کنیم .نفس ویدا بند اومده بود .هوشنگ : می خوای تو شروع کن . ویدا : من هنوز واقعا نمی دونم از کجا استارت بزنم . فقط هوشنگ جون .. جدی نگری . من چون با تو صمیمی هستم و از شخصیت تو خبر دارم .. دارم این قدر راحت باهات حرف می زنم . می خوام بدونم سبک این صحبتها و سریع جواب دادنها به چه صورته ؟!-هیچی ویدا .. باید سرعت انتقال , فضا سازی و صحنه پردازی تو خیلی قوی باشه و فی البداهه و سریع بتونی جمله بسازی داستانو در همون لحظه ادامه بدی و در عین حال طرفت رو به هیجان بیاری .-شیطون ! تجربه داری ها .. .-البته اینو هم بگم که اوایل ممکنه برای یک زن خیلی سخت باشه ولی عده ای هم هستند که از همون اول خودشونو عادت میدن به این جور بی پروا حرف زدن . -اگه می خوای شروع کنی من حرفی ندارم .-به شرطی که تو هم ساکت باشی . -اگه می خوای شروع کن هوشنگ .. می خوام زهر کلمات واسم ریخته شه .-ویدا بازم بهت میگم . مثل اون دفعه که سر یه چی دیگه بهت گفته بودم . تو خودت خواستی ها .. نگو نگفتی ها .. ویدا خنده اش گرفته بود . یه لحظه زن حس کرد که خودشو وارد بازی عجیبی کرده . براش سخت بود که واژه های کیر و کس رو واسه طرفش بنویسه .هوشنگ : فرض می کنیم تو یک زن متاهلی و یک شوهر کارمند داری که خوب بهت نمی رسهوبدا : چرا فرض کنیم . همینم هست دیگه-آفرین به خودم .بزن بریم ..-بریم. - ویدا جون اگه من شوهرت بودم می دونستم باهات چیکار کنم . قدر تو رو می دونستم . -چیکار می کردی که تا حالا نکردی .-حالا بهت نشون میدم .. ببینم نکنه شوهرت بعد از ظهری برگرده خونه؟-نه اضافه کار داره .. تازه از همون طرف می خواد بره خونه مامانش ..-خیلی خوشگل شدی ویدا! تیکه بعدی رو هوشنگ یه حیله ای به کار برد که حس کرد جواب داده . با اطلاعاتی که از مانی گرفته بود می دونست که ویدا چه کون گنده و برجسته و خوش فرمی داره ..ولی در چت که دیگه نون وحلوا قسمت نمی کنن . -ویدا ! کونت چه کون خوشگل و دخترونه ای داری ! ولی اگه بخوای با یه ورزشهای خاصی می تونی کونتو گنده و تپل کنی ..- من حالاشم کون گنده دارم . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۲۳-فدای اون کون گنده ات میشم . به من بگو سوراخش چه طوره . میشه کیر رو به راحتی فرو کرد اون داخل ؟ .. صورت شیرین کاملا سرخ شده بود . باز این خاطر جمعی رو داشت که در حین نوشتن , هوشنگ اونو نمی بینه . ولی از اون جایی که صادقانه جواب می داد و هنوز به اونجایی نرسیده بود که بخواد از خودش متن بسازه حس کرد که این جوری خیلی راحت تر می تونه جواب هوشنگ رو بده . -سوراخش تنگ تنگه .. خیلی هم قشنگه .. می شه گفت آکبنده . فقط یه بار رامین رفت منو بکنه خیلی هم چربش کرد و سر کیرشو هم کرد توی کونم ولی بیشتر نرفت جلو . فشار می آورد . دلم داشت از جاش کنده می شد . دیگه تکون نداد به خودش . همون جا نگه داشت . دیگه بهش کون ندادم ..ویدا حس کرد خیلی خجالت کشیده . نمی دونست چه عاملی سبب شده که اون این حرفا رو بزنه . هر گز در حرفای سکسی زدن تا این اندازه گستاخ نشده بود . تازه با رامین این حرفا رو می زد اونم به وقت سکس .. من چرا این جوری شدم ؟ چرا اصلا رعایت نمی کنم ؟ چرا سختم نیست ؟ من نمی دونم نمی دونم . نمی خوام این جوری باشم . من که می خواستم از پیش خودم یه چیزایی بسازم و تحویل هوشنگ بدم ولی حالا با این جوابایی که میدم و دارم زنذدگی خصوصی خودمو می ریزم رو دایره حتما فکر می کنه چه زن هوسبازی باشم ! شایدم باشم و خودمم خبر ندارم . اگه از گفتن این مطالب لذت نمی بردم خب هرگز بیانش نمی کردم .-عزیزم من راهشو بلدم .. اجازه میدی برات روغن بزنم ؟ یا بی حس کننده ؟ اون روغنو روی کیر خودمم می مالم .. ویدا کاملا ساکت شده بود . می خواست جوابشو نده دید تا این جا اومده و بده که ادامه نده . از طرفی اون رسیده بود به اوج هوس .. اوج هوسی در مرحله ذهنی . که ترشح کس و خیسی لاپاشو زیاد کرده بود .. خودشم حس می کرد که حالیش نیست چی داره میگه و شایدم یه حرفایی رو به هوشنگ بزنه که هنگام سکس از رامین می خواد اون کارو براش انجام بده ..-ویدا پیام من اومده ؟ اجازه میدی که من کونتو خوب چربش کنم و بعد کیرمو بکنم توش ؟ ..زن کف دستشو گذاشت روی کسش .. حس کرد که بی اندازه داغه . داره آب میشه .. با فشار کف دستشو رو ی کسش می کشید و هر چند ثانیه یک بار کسشو فشار می داد . انگشتاشو فرو می کرد توی کسش و وقتی اونا رو بیرون می کشید غلظت خیسی کسشو رو انگشتاش می دید . وقتی که آخرین جملات هوشنگو یک بار دیگه خوند حس کرد که کسش نیاز به کیر داره نه کونش .. این بار هم یه پاسخ واقعی به هوشنگ داد .-پس کس من چی .. کس چی ؟!هوشنگ پاک گیج شده بود . این همه مدت که سکس چت می کرد به همچین حالات و شرایطی نرسیده بود . غرق در لذتی طبیعی می شد ولی این یه تیکه رو حس می کرد که طرف در شرایطی قرار داره که خودشم احساس نیاز می کنه . با توجه به گفته های ماندانا , خواهر شوهرش ویدا باید خیلی حشری باشه . هوشنگ از اونایی بود که وقتی به کون زن یا دختری می رسید که اهل حال بود بهش رحم نمی کرد . تا می تونست رعایت می کرد ولی تا کیرشو توی کون طرف فرو نمی کرد و نهایت لذتو ازش نمی برد ول کنش نبود .-باشه هرچی تو بگی ؟ من خودم می کنمش .. اونو به سیخ می کشم .. کبابش می کنم ..هوشنگ اینا رو که نوشت و فرستاد به یادش اومد که اگه کمی ملایم تر و عاطفی تر و واقع گرایانه تر بگه خیلی بهتره و می تونه از مجاز به واقعیت برسه .-عزیزم . دوست داری چه جوری با کست حال کنم . می خوام یه کاری کنم که تو راضی باشی . بیشتر شوهرا قدر زناشونو نمی دونن . زنا حق دارن هر طوری که دوست دارن حال کنن . تا شوهراشون قدر اونا رو بدونن . بگو من کست رو چیکارش کنم . زبونم خیلی پهنه .. لبام غنچه ایه ولی کلفته زورشم زیاده .. می تونم چوچوله داغ تو رو بین دو تا لبم فشارش بگیرم و میکش بزنم ..ویدا تصور اون لحظاتی رو می کرد که هوشنگ واسش این کارا رو انجام بده . اونم دستاشو می ذاره پشت سر هوشنگ و اونو به کسش فشار میده تا از تماس صورت و لب و چونه مرد با کسش لذت بیشتری ببره . -هر کاری که دوست داری بکن .. کسمو بخور .. لیسش بزن .. با فشار میکش بزن . بگو .. بگو باهاش حال می کنی . -آره باهاش حال می کنم . اونو می خورمش میکش می زنم . دوست داری تو رو با کیرم ارگاسمت کنم یا با لیس زدن و مکیدن کست ؟ویدا دیگه داشت از حال می رفت .. شرم و حیا یواش یواش داشت کم رنگ و کم رنگ تر می شد . حالا فقط به این فکر می کرد که جواب هوشنگوچی بده . طوری هم به پرسش اون فکر می کرد که انگاری صحنه در جریانه و اون حتما باید به اون جواب بده . اون بی اراده شده بود . طوری ناله می کرد که حس می کرد داره با مردی سکس می کنه و تمام حرفایی که هوشنگ می زنه داره اتفاق میفته .. -هر دو تاش .. هر دو تاش . هم می خوام کسمو بخوری ارضام کنی هم کیرت رو بکنی توی کسم تا بازم ارگاسم شم ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۲۴-هر دو تاشو برات انجام میدم . لاپاتو بازش کن . بازش کن بیشتر . بیشتر .. دوست داری با زبون زدن شروع کنم یا همون اول میکش بزنم ..ویدا سربع فکر کرد که چی باید جواب بده ..-اول یه زبون می زنی نرمش می کنی گرمش می کنی و بعد با میک زدن داغش می کنی ..- حالا زبون زدم . بعدشم دارم میکش می زنم . بگو تو داری چیکار می کنی ..ویدا چشاشو بسته بود . اون صحنه ای رو تصور می کرد که هوشنگ داره همون کارایی رو می کنه که حرفشو می زنه . اگه شوهرش رامین این کارا رو واسش می کرد ا ون چه واکنشی نشون می داد . خوب فکر کرد .. به اون چند باری که این کارو براش انجام داده بود .. -با دو طرف پاهام رو صورتت فشار میارم . فشار میارم تا کسمو بیشتر مال خودت بکنی . من مال توام .. اووووووووووهههههههه هوشنگ .. هوشنگ .. میکش بزن .. چوچوله موتوی دهنت بگردون . یواش یواش فشارش بگیر و یهویی ولش کن .. آخخخخخخخ نذار فرار کنه .. نذار .. کف دست ویدا روی کسش بود و همچنان با انگشتش لبه های کسو لمس می کرد با این تصور که هوشنگ داره اون کسو میک می زنه .. دلش می خواست ارگاسم شه ولی چزخش هوس اونو تا یه حدی پیش می برد . اون فشار قوی و نهایی که باید برش وارد میومد به این صورت امکان نداشت . فقط هوسش زیاد و زیاد تر شده احساس سنگینی و دردی در ناحیه کمر می کرد که تنها چاره اش کیری بود که از مرز کسش رد شده ..هوشنگ : وبدا عزیزم ساکت شدی-من که ساکت نشدم . مگه صدای جیغ زدنهای منو نمی شنوی .. مگه نمی شنوی که چی دارم میگم و چی می خوام -منو ببخش عزیزم . چرا می دونم .. می شنوم چی میگی .-پس چرا انجامش نمیدی ؟ هوشنگ حدس زد که ویدا حالا داره از کیر حرف می زنه . از این که طوری به هیجان اومده که باید کیرشو در خیال وارد کس داغ و تنگش بکنه . زنی که تازه ازدواج کرده اونم برای اولین بار .. حتما کس تنگی هم داره .. -عزیزم .. حالا می خوام کیرمو بفرستم سراغ کس نازت .-بفرست .. بدش به من .. ولش کن .. اون راهشو پیدا می کنه . خودش می دونه که باید از کدوم سمت بره .. .. ولش کن بذار خودش بیاد .. -منم همین کارو کردم . ببین حس می کنی ؟ حالا نوک کیر من روی کسته .. -اوووووووفففففف هوشنگ چقدر داغه .. داره می سوزونه .. داره می سوزونه ... ویدا وقتی این حرفا رو تکرار می کرد به یاد روند پیشرفتش در عملیات سکسی با رامین می افتاد . که بار اول چقدر سختش بود اما بعد از شروع کار بعد از شروع حرف زدنها همه چی واسش آسون شد و این که وقتی فهمید دو تایی شون هدف مشترکی دارند . هدفی که با اتصال وسط بدن اونا خودشو نشون میده و راهی که به اون جا ختم میشه . این بار ویدا سکوت رو شکست .-بذارش تو .. دیگه . این قدر با روی کسم بازی نکن . منو کشتی . چقدر دله ام می کنی ..-چشم .. چشم .. من که آخر خواسته امه .. تو جون بخواه . بیا بگیرش .. ببین چقدر آروم داره میره ؟ خیلی کلفته . آتیش میده . می سوزونه .-منم می خوام بسوزم . آتیش بگیرم . باید آبمو بیاری . بکن منو تا ته .. تا آخرش بکن .. ویدا داغ شده بود . داغ داغ داغ . اون صحنه یک سکس واقعی رو ترسیم می کرد . اعصابش به هم ریخته بود . با این حال انتظار داشت که این چت اونو به اوج برسونه ولی می دونست که نمی تونه . نمیشه . اونی که با کیر رامین و سکس با اون بود که به نهایت هوس و لذت سکسی رسیده بود واقعا واسش سخت بود که از این طریق خودشو ارضا کنه هرچند هم کلامی با کسی غیر از شوهرش می تونست برای اون تنوع داشته باشه .-ببین تا نصفشو کردم توی کست ..-من کسم تنگه . یه خورده دردم می گیره ولی خوشم میاد همه شو می خوام . همه شو می خوام . بذار تا ته بره .. به من بگو تنگی رو حس می کنی ؟-آره .. کست مث یه لباس تنگ چسبیده به سر کیرم ..-فشارش بده .. کیرت رو فشار بده به لبه های کسم و به اون وسطش . بذار بره . خودش راهشو وارده . بهش زور نگو ..-ویدا می دونی الان چی دوست دارم؟-نه بگو .. هر کاری که دوست داری انجامش بده .. کبودم کن گازم بگیر ...-اگه شوهرت بفهمه چی-بذارربفهمه .. بذار بفهمه که عرضه منونداره . لیاقت منو نداره .. بذار حال کنم .. بگو چی دوست داشتی . چی دوست داری.. بکن .. منتظرم . هر کاری دوست داری بکن .. ویدا با ناخناش به پهلو هاش و به سینه هاش چنگ مینداخت . با نوک نیز سینه هاش باازی می کرد . کاش هوشنگ این جا بود و با دستاش این کارو واسش انجام می داد . کاش لباشو می ذاشت رو نوک سینه هاش و میکشون می زد .. در همین افکار بود که این پیام اومد ..-دستامو حالا میذارم دور سینه ات اونومیارم بالا تر و لبامو می ذارم روی نوکش .. چقدر خوشمزه و شیرینه ..ویدا دیگه توان تایپ کردن نداشت . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۲۵-اوووووووههههههه هوشنگ جون حالا من حواسم به کدومش باشه .. بخور نوکشو نوکشو بخور ... ووووووووویییییییی سوختم پسر منو سوزوندی .. بهت گفتم هر قدر هم کسم تنگ باشه می تونی کیرت رو تا ته بکنی توش . -ویدا .. وبدا بهم بگو دوست داشتی حالا شوهرت تو رو می دید که داری زیر کیر من حال می کنی ؟ -اون منومی کشه ولی ته دلم دوست دارم که اون منو ببینه وحالیش بشه که چه جوری به یک زن حال میدن و کاری می کنن که اون راضی اشه .. آخخخخخخخخخ بکن بکن .. تند تر تا آخر بکشش بیرون و تا آخر بفرستش داخل .. فقط نوک سینه هامو پایین ترشو هم بخور .. تو که حالا داری می خوری نمی تونی زیاد حرف بزنی .. اوووووووممممممم جووووووون سینه هام .. کسسسسسم .. کف دستت رو بذار رو کونم . ازعقب بازشون کن ...بازش کن ..نازش کن .ویدا به مغزش فشار می آورد با این که اولین تجربه سکس چت اون بود ولی از اون جایی که نیاز داشت هوس داشت خیلی راحت می تونست با کلمات بازی کنه . اون حالا پنجه شو کاملا باز کرده بود تا کل ناحیه کسشو تحت پوشش قرار بده . هوشنگ هم هیجان زده در حالی که کیرش شق شده بود به تصویری سکسی نگاه می کرد و در ذهنش ویدا رو تصور می کرد که داره بهش حال میده .-دلم می خواد جلوشوهرت بکنمت تا اون بفهمه که معنای حال دادن چیه. -ولی اون مرد خوبیه .-کیر من هم کیر خوبیه و تو هم زن خوبی هستی . اون که نباید این قدر بهت بی توجه باشه .اون اگه خوبی تو رو می خواد باید خوشحال باشه که یه کیر کلفت مهربون داره زنشو می کنه . باید حال کنه که کیر من میره توی کس زنش و سر حالش می کنه . -آره همین جوره .. آخخخخخخخ بمالون . روی کسمو بمالون . کونمواز از زیر و با جفت دستات بازش کن . داری چیکار میکنی ؟-هر کاری روکه تو میگی دارم انجام میدم . ویدا من دو تا دست بیشتر ندارم .-چی داری میگی .تو حالا باید ده تا دست داشته باشی . من برم از غریبه ها کمک بگیرم ؟ واااااااییییییی هوشنگ چیکار می خوای بکنی که آبمو بیاری . سوختم . سوختم آتیش گرفتم . ...ویدا با تمام وجود و هوسش طوری ناله می کرد و فریاد می زد که خواسته های دلشو یه بار دیگه بهش یاد آوری می کرد . زیر چشا و گونه هاش هم در حال سوختن بود . به هر جای بدنش دست می زد حس می کرد که تب داره -ویدا نگاه کن .. نگاه کن من انگشت تو کونت کردم .. دارم سینه هاتو می خورم .. از رو سینه هات می خوام برم رو لبات .. آبم داره میاد . بگو من چیکار کنم . نگاه کن . حس کن . انگشت منم رفته توی کونت . چیکار کنم .. کیرمو بکشم بیرون و اونو فرو کنم توی کونت ؟ کونت کیر می خواد ؟ این جوری بیشتر حال می کنی ؟ آره عزیزم ؟ فدای کست شم ؟ویدا جونی نداشت حالی واسش نمونده بود تا بنویسه .. فقط سکوت کرده بود .. هوشنگ چند بار به زور جلو ریزش آبشو گرفت تا همچنان با هیجان بیشتری به بازی هوس ادامه بده و بتونه روی فکر وجسم و روح ویدا اثر بذاره . اون به خوبی متوجه بود که چیکار کرده و چرا این دختر ساکت مونده . ویدا از هوس به خود می لرزید .. دوست داشت در واحدشو باز کنه و بره ببینه مردی هم از اون حوالی عبور می کنه یا نه ؟ نفسش به سختی بالا میومد .. کاملا حس کرده بود که این جور حرکات به تنهایی اونو به سر منزل مقصود نمی رسونه . حالا ترس در کنار نیاز و هوس قرار گرفته بود . هر چند می دونست وقتش نیست که به این چیزا فکر کنه ولی نمی تونست خودشو از دام این اندیشه ها رهایی بده .-هوشنگ به من بگو کیرت حالا کجاست .. داری چیکارش می کنی ..-اونو می کنم توی کست و می کشم بیرون .. منتظرم کی ارگاسم میشی تا توی کست خالی کنم . تا حامله ات کنم .. تا شوهرت فکر کنه که بچه مال اونه .. زود باش ارضا شو می خوام توی کست آب بریزم . بعدش می خوام بکنم توی کونت .. اووووووفففففففف .. چه کون توپی داری ..-حالا به اون کاری نداشته باش .. کوسمو بکن .. کیر می خوام . بزن تا ته کسم .. منو کبودم کن .. به درک .. بذار رامین آتیش بگیره .. بدونه که اگه به من توجه نکنه یکی دیگه هست که عزیزش باشم-واست می میرم ویدا .. یک ریز دارم تو و می کنم .. ارضا شو ..ویدا حس کرد که باید مسیر این بازی رو عوض کنه چون می دونست به آخر هوس و اوج اون نمی رسه حداقل در این نمایش می تونه به هوشنگ حال بده ..-بزن بزن یه خورده دیگه .. نزدیکه آخخخخخخخخ کسسسسسم کسسسسسسم .. کسسسسسم .. محکم . فشارش بده ... اومد .. اومد .. خالی کردم .. خالی شدم .. چقدر داغه آبم اومد .. آب بده هوشنگ آب کیرت رو می خوام .. حالا که آخر کیف و هوسمه آب بده آب بده تکمیلم کن .. -بگیر ویدا داره میاد داره میاد .. یه دریا آبه .. بپا توش غرق نشی ... داره می ریزه .. داری ؟ یکی .. دو تا و... ده تا .. پونزده تا .. همین جور کیرم داره توی کست پرش می کنه و آبش خالی میشه . .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۲۶-بریز .بریز .. خالی کن . هر قدر دوست داری خالی کن . خالی کن .. من جا دارم. می خوام. می خوام ..-آخیشششش .. کیف کردم .. خوشم اومد ..-بکن .. بازم منو بکن .. .. نه حالا درش بیار .. بذارش توی دهنم .. بذارش تو دهنم .. آخخخخخخ ببند .. زبونمو ببند ..-بیا بیا بگیرش .. دهنتو باز کن ..-جووووووون اوووووومممممم ..-بخورش .. بخورش .. خوب ساک می زنی . کیرم داره شق میشه .. دوباره داره شق میشه .. پاهاتو بده بالا .. می خوام کونتو لمس کنم . سوراخشو حس کنم . بکنم توش . اووووووهههههه اوووووووففففففف چه کونی داری .. خوبه .. خوبه .. بذار کیرمواز تودهنت در بیارم . کرم کوش ؟ یه چیزی باید بیارم کونتو خوب چربش کنم . این خیلی کلفته . جرت میده . ولی وقتی که خوب نرم و چربش کنم حسابی بهت حال میده . ویدا .. ویدا .. چقدر کونت گوشتی و برجسته و هوس انگیزه . یه قمبلی خاصی داره که به پاهای کشیده ات میاد . حالا می تونی حرف بزنی . کیرمو از دهنت کشیدم بیرون . خوب شقش کردی .-آخخخخخخ هوشنگ سوختم. سوختم . کونم کیرت رو می خواد . فقط منویواش یواش بکن . کیرت خیلی سفت تر و کلفت تر از کیر شوهرمه . -ویدا حرف اونو دیگه نزن .-باشه .. عزیزم . عشق من . هر چی تو بگی . فقط منوبکن . بازم یه سینه هام دست بزن .همه جای منو ببوس . ولم نکن .-بذار تو رو بگردونم . جووووووون کونت حالا روبروی من قرار داره . -خوب دمرم کردی . -من فدای اون دمر و کمرت بشم ویدا .-نه نمی خوام فدا شی . می خوام باشی و منو بکنی .. ببوس .. ببوس کونمو .. گازش بگیر . زبونتو فرو کن توی سوراخ کونم. نگو فرو نمیره . نگو نمیشه . واااااااییییییی کونم .. چرا این جوری شده .. مثل کسسسسسم همه جاش می لرزه .. چقدر زبونت شیرینه .. لبات حال میده .. ..هوشنگ دیگه مات مونده بود که زنی که تا این حد خجالتی بوده و حتی روز اول کاری کرده که ازا ین زن حساب ببره حالا تا این حد طوری حشری نشون میده که سابقه نداشته هیچ زنی کیرشو تا به این اندازه در هنگام سکس چت شق و آتشین و نیاز مندش کنه .. دستشو گذاشته بود رو کیرش و به آب عسلی و چسبناک کیرش نگاه می کرد که رو دستش نشسته بود .. آههههههه چی می شد اگه ویدا این جا بود پیش من . امونش نمی دادم .. در همین افکار بود که پیام ویدا رسید . -اووووووههههه چرا ساکت شدی . به کیرت بگو حرکت کنه . جوووووووون کونم ..کونم .. ببین دستامو گذاشتم روی کونم و بازش کردم تا راحت بتونی سوراخمو ببینی و کیرت رو تنظیم کنی . -ویدا .. ویدا .. کونت حرف نداره . کیرم مثل یه سگ داره بو می کشه رادار داره . خوب سوراخا رو تشخیص میده .. جووووووون حالا سوراخ کونت گازم گرفته .. -آخخخخخخ دردم گرفت .. ولی خوشم میاد . بکن .. بکن .. کونم مال تو ..مثل کسم ..مثل سینه هام . مثل همه تنم .. همه جام مال تو . اصلا تو شوهر من .. می خوام هر وقت که دلم می خواد پیش تو بخوابم ..هوس تمام وجود ویدا رو بسته بود به رگبار.. کار به اون جا رسید که دید ساعت عین برق و باد رفته جلو و معلوم نشد وقت کی گذشت .. دلشو نداشت با هوشنگ خدا حافظی کنه . -هوشنگ جون .. کونم سنگین شده .. کونم سنگین شده .. سنگین شده ..آب می خواد .. که نرم شه .. خوب خیس بخوره . بازم تپل تر شه تو خوشت بیاد .. آهههههههه نههههههههه ..-بیا .. بگیر .. کیرم بیشتر از نصف نمیره توی کونت .. بگیر .. ویدا ..-آخخخخخ بده داره میاد .. هوشنگ حسش می کنم .. آبتو حس می کنم .. خوشم میاد جوووووووون .. هوشنگ بکش بیرون کیرت رو بکش بیرون . یه کاری دارم .. -بیا کشیدم بیرون .. -چقدر آب داشتی . کونم یه مقدارشوخورده .. حالا یه مقدارشو دهنم می خوره ..دیدی چه جوری ساکش زدم آب توشوخوردم ؟ ببین انگشتامو چه جوری می ذارم دم کونم . اون آبی رو که توی دستم خالی میشه می ذارم توی دهنم و انگشتامو میکش می زنم . دقایقی بعد همه چی عادی به نظر می رسید. -هوشنگ من برم ناهار درست کنم ..-خوشت اومد ؟-خوب بود .. -بازم این کارو انجام میدیم ؟-نمی دونم اگه پسر خوب و مودبی باشی آره .-الان چه طورم؟ -اگه خوب نبودی که انجامش نمی دادم .... ویدا رفت سر خونه زندگیش . نای بلند شدنونداشت . زنگ زد به آشپز خونه و رستوران سر خیابون تا واسش دو پرس غذای آماده بیارن . می تونست به رامین بگه که سرش درد می کرده حالش خوب نبوده .. وقتی پیک غذا رو آورد حال و حالتش طوری بود که نزدیک بود بچسبه به طرف و اونو بیاره خونه که باهاش حال کنه ولی به زحمت بر خود مسلط شد .. ویدا ! دیوونه! این چه وضعیه ؟! شدی مثل دخترای تازه به سن بلوغ رسیده .. آخخخخخخ چقدر هوس دارم . زنگ زد واسه رامین .. -عزیزم کجایی ؟ گفتی که امروز اضافه کار نداری . -چیه دلت واسم تنگ شده ؟-رامین حالم خوب نبود امروز از بیرون غذا گرفتم . دلم می خواد بیای دستتو بذاری رو پیشونیم حالم بهتر شه .. در دل می گفت مرتیکه بی عرضه .. بیا و ببین ویدای تو چه جوری داره می سوزه و اگه نجنبی اون وقت یکی دیگه خنکش می کنه . ...... با رامین که خدا حافظی کرد ..یکی از دوستاش واسش زنگ زد . سمانه بود .. اونم به عروسی شب جمعه دعوت بود . ازش خواست که ناهار پنجشنبه رو پیشش باشه و از اون جا برن به تالار . -میای ویدا ؟ با ماشین من میریم . رامش هم هست ..-جووووووون .. رامش هم میاد ؟ -آره .. یه شبو می خواهیم مجردی خوش بگذرونیم . بی خیال شوهر ... -هنوز هم همون شیطنت قدیمو داری ؟ -اوف اگه بدونی .. رامشو از راه به در کردم . حالا نوبت توست . .. ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۲۷سمانه طوری از خوشگذرونی گفته بود که ویدا رو به تعجب وا داشته بود و اون هر کاری کرد که بفهمه منظورش از خوشگذرونی چی بوده رو سر در نیاورد . البته اینو می دونست که تازگی ها زنان خیلی خوشگذرون شدن واسه خودشون دوست پسر م گیرن . بعضی هاشون هفته که هفت روه شش روزش توی آرایشگاه هستند و روزهفتمشو هم اگه به خاطر حفظ سیاست و فریفتن شوهرشون نباشه میرن به آرایشگاه.. از زشتشون بگیر تا زیباشون به نحوی خودشونو سر گرم می کنن ولی می دونست که همه شونم این طور نیستن . حالا سمانه شیطون که اون وقتا خیلی سر به سر پسرا می ذاشت و دوست پسر هم زیاد داشت این جور با زندگی متاهلی خودش کنار اومده بود . اون با خودش فکر می کرد که ازدواج می تونه اونو ردیفش کنه . دیگه تحصیل در دانشگاه و جدا شدن از مسیر گذشته ها و تقسیم راه زندگی کمتر فرصت اینو می داد که دوستان همدیگه رو ببینن مگر این که موقعیتی پیش بیاد مثل حالا . وقتی ازفکر دوستاش خارج شد یک بار دیگه متوجه این شد که غرق چه لحظاتیه . لحظاتی که حس اون براش خیلی سخته . اعصابشو خط خطی شده می دید . به یاد درسایی افتاده بود که به عنوان بینش و تعلیمات دینی توی مدارس مخشونو از اون پر کرده بودن . که خانوم دینی بهشون می گفت بچه ها حواستون باشه گول نخورین . بنده هوستون نباشین . الان یه پاتون لبه پرتگاه قرار داره و یه پاتون سر مرز سعادت و خوشبختیه . سعی کنین با اون پایی که رو مرز خوشبختیه اون طرف بدنو بکشونین به این سمت . باهواهای نفستون مبارزه کنین .. شکیبا باشین .. یه کاری رو که دارین می کنین درست فکر کنین .. یه چند روزی رو نیومد مدرسه .. بعدا خبر دار شدن که داشته کارای طلاقشو ردیف می کرده . شوهرشو به خاطر مهریه ای که توانایی پرداختشو نداشت انداخته بود زندان . با این که معلم بود و می تونست زندگیشو پیش ببره به اون رحم نکرده بود . و اون وقت داشت واسه شون از تقوا حرف می زد و از سختگیریهای خدا . شاید اگه دو تا از حرفاش هم درست بوده باشه دیگه کسی هم اون دو تا حرفو باور نداشت چون خودشو باور نداشت . حالا اون با این هوسش چیکار می کرد؟ چرا افکارش شیطانی شده بود . سمانه هم طوری وسوسه اش کرده بود که انگاری هر زنی که کمبود داشته باشه می تونه کم و کسری های خودشو با دوست پسر گرفتن جبران کنه . طوری از مراسم شب جمعه حرف می زد که ویدا فکر می کرد که خود ناهید که عروسیشه این قدر خوشحال نیست .طوری انواع و اقسام پسرا و روحیه اونا رو می برد زیر ذره بین که ویدا باورش نمی شد سمانه ازدواجکرده باشه . با این حال سمانه و رامش و ویدا قرار گذاشتن که پنجشنبه ناهارو باشن خونه سمانه و تا شب به سر و وضعشون برسن و خودشونو واسه پسرای زن دوست آماده کنن . وقتی که رامین اومد خونه , ویدا خواست فراموش کنه اون حرفایی رو که بین اون و هوشنگ رد وبدل شده . حرفایی که میشه گفت به نوعی همان رابطه نامشروع بوده . چون اگه اون در کنار هوشنگ بود بود خودشوتسلیمش می کرد . چاره ای جر این نداشت. حتی اگه می خواست فرار کنه و خودشو نجات بده پا های هوسش توانی برای گریز نداشت . رامین اومد و بازم واسش از کارش گفت . از این می گفت که داره رئیس دایره تسهیلات ومعاملات میشه و خرش میره و از این حرفا . باید تلاششو بیشتر کنه .-ببینم اگه رئیس شی کارت کمتر میشه بیشتر می تونی به من برسی ؟ -نه اون وقت مسئولیتم سنگین تر میشه . فکر کردی توی بانک الکی به آدم پست میدن ؟ .. پدر آدمودر میارن .-پس چرا من خیلی ها رو می بینم که سر جاشون نشستن و اصلا به این طرف و اون طرف نگاه می کنن و چند بار باید بهشون سلام کنی تا یه بار جواب تو رو بدن ؟اونا دیگه چه جورشن ؟-نمی دونم چی داری میگی . شاید سه چهار نفر این جوری باشن ولی من نمی تونم مثل اونا باشم . تو چرا همه رو به دید اون سه چهار نفر می بینی .-رامین من خودم اومدم محل کارت و دیدم که همه خیلی راحت کار می کردند و تو با استرس هی از این سمت به اون سمت می دویدی . اگه یکی ازت سوالی می کرد براش قصه امیر ارسلان نامدار رو تعریف می کردی .تو تمام انرژی خودت رو گذاشتی واسه کار . اصلا به من توجهی نداری .-توکه همه چیز برات فراهمه .-به نظرت یه زن خواسته اش فقط اینه که شکمش سیر باشه و یه ماشین زیر پاش واز نظر کفش و کیف و لباس هم چیزی کم نداشته جیبش هم پر پول باشه ؟ اینا که توی خونه بابام هم واسم فراهم بود . من شوهر می خواستم چیکار ؟-منظورت رو گرفتم مگه من بهت نمی رسم ؟مگه از نظر جنسی بهت توجهی ندارم ؟ رامین حس کرد که همسرش تا حدودی درست میگه ولی این انتظارو هم داشت که ویدا هم اونو درک کنه . برای اون خیلی مهم بود که بتونه ترقی کنه . قبلا صحبتش این بود که اون رئیس دایره وامها بشه و یکبار هم فکر می کرد که حکمش اومده ولی این طور نبود . حالا دیگه واسش گزارش شده بود و به عنوان ردیف شماره یک که سابقه اش هم بیشتر بود اسمش رد شده بود . هیجان زده بود .-عزیزم نمی خوای در خوشحالی من سهیم باشی ؟ -از اول ازدواجمون این منم که همش در کارای توسهیم بودم ..-پس بزن بریم .. ویدا لاپاشو شست و شورتشو عوض کرد . فکر این که الان میره توی رختخواب و کنار شوهرش و یه دست وبدن غیری روی کسش قرار می گیره اونو به هیجان آورده بود . نمی خواست رامین بفهمه که اون تا این حد غرق هوس بوده .برای لحظاتی هم فکرش رفت به سمت این مسئله که شب جمعه رو چه رفتاری در پیش بگیره .. .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
حــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۲۸رامین با این که احساس نیاز و هوس می کرد وکیرش شق شده بود ولی بازم اون جوری که خودش می خواست و ویدا انتظارشو داشت نتونست به زنش برسه . اون دوست داشت زود تر بخوابه تا بتونه پرونده هایی رو که همراش به خونه آورده بر رسی کنه . دوست داشت که همه ازش به عنوان یک کار مند نمونه یاد کنن .ولی اینو فراموش کرده یا کمتر توجه می کرد به این که باید به عنوان یک شوهر نمونه هم واسه ویدا باشه . اون فقط این انتظارو داشت که زنش به عنوان یک کار مند اونودرک کنه . کار مندی که برای رسیدن به درجات بالاتر داره تلاش می کنه . ویدا دندوناشو ازخشم به هم می فشرد . این امید واری رو داشت که با اومدن رامین و عشقبازی با اون بتونه اون حال و هوای پریشونی رو که از چت با هوشنگ بهش دست داده بود فراموش کنه . ولی حالا رامین طوری رفتار می کرد که اونو در خماری بیشتری قرار بده .. -ولت نمی کنم رامین .خودشو انداخت رو کیر شوهرش . هم پاهای رامین و هم پاهای خودشوباز کرد . وقتی کیر رامینو در انتهای کسش می دید تازه یه حس آرامش خاصی بهش دست داده بود . این ویدا بود که با حرکاتی سریع می خواست خودشو زود تر ار ضا کنه . مجبور شد فکرشو ببره به حرفایی که بین اون و هوشنگ رد و بدل شده اون صحنه ها رو تصور کنه . حس کرد داره بیشتر خوشش میاد . ولی ریزش سر بالایی منی شوهرشو حس می کرد که دیواره ها و انتهای کسشوداغ کرده بود . با این حال فشار آوردن به رامینوادامه می داد . با این که کیرشوهرش شل شده بود ولی ولش نمی کرد . لذت ویدا , شیب و روند یکنواختی پیدا کرده بود . -رامین نذار بخوابه .خودتم نخواب! -هنوز ارضا نشدی ؟ -مگه ما زنا مث شماییم که در جا آبمون بیاد و تمومش کنیم ؟ -آهههههههه یه خورده بجنب . تحرک داشته باش . منو ببوس . لبامو . سینه هاموبخور . چرا این جوری شدی . ویدا خیلی خوشش اومده بود ولی حس کرد که دیگه ادامه سکس براش فایده ای نداره . جز این که اعصابشو بیشتر خط خطی کنه .-ببین تو باید یه بر نامه ریزی بکنی برای کارات . اصلا من نمی خوام تو پست بگیری . من همون آدم ساده رو دوست دارم . اصلا تو بشی مدیر کل . وقتی که زنت راضی نباشه بازم برات ارزشی داره ؟ خودت رو هلاک می کنی وقتی که رسیدی خونه جواب سلام آدمو به زور میدی ..ولی رامین خیلی راحت خوابش برده بود .-حداقل پاشو غذاتو بخور ..-باشه وقتی بیدار شدم . الان حوصله شو ندارم . .....پنجشنبه هم از راه رسید. ویدا با چند دست لباس رفت به خونه سمانه .. رامش قبل از اون رسیده بود . سمانه در یه خونه ویلایی دو طبقه زندگی می کرد . ویدا دوست نداشت بپرسه که اون این همه سر مایه رو از کجا به دست آورده ولی سمانه گفت که شوهرش با یکی از دست اندرکاران اصلی گمرک آشناست و کلی جنس وارد می کنه و خودش نمایندگی فروش لوازم خونگی رو داره ولی تا دلت بخواد از هر جنسی می خره و می فروشه جز آدمیزاد . ولی رامش یه زندگی معمولی داشت . اون و شوهرش دو تایی شون دبیر بودن . ظاهرا زنای خونه دار امکانات مالی بهتروبیشتری داشتن . -خب دخترا . امروز باید نشون بدیم که از جوونای امروز امروزی تریم . باید نشون بدیم که دود از کنده بلند میشه . نشون بدیم که ما ازامروزی ها خیلی خوشگل تر و سر حال تریم . دیگه باید بتر کونیم . رامش : فقط یاید حواسمون باشه که خودمون نترکیم . . ویدا : سمانه این چه قیافه ایه که درست کردی . -از صبح تا حالا مشغول بودم که وقتی شما رسیدین وقت کمتری گرفته شه و بیشتر به شما برسم . ویدا : این تیپی که زدی بد نشده ولی چقدر پودر و پنکک مصرف کردی . انگار پوست صورتت مصنوعی شده .-فکر می کنی .الان پسرا این جوری بیشتر دوست دارن ؟ -ابروتو چرا این قدر شمشیریش کردی . حالت چشات خوشگله . مژه هات خوبه ولی .. خوبه .-چی می خواستی بگی ویدا بگو دیگه ..رامش : من بگم ویدا چی می خواست بگه ؟ می خواست بگه یه نموره ای مصنوعی به نظر میای . -اتفاقا پسرا به دنبال چیزای استثنایی هستن . ویدا : ولی به نظرم یه میکاپ مختصر که بتونه یه جلوه ای به زیبایی طبیعی آدم بده از همه اینا بالاتره . مگه می خوای خودت رو ساندویچ کنی بدی پسرا بخورن ؟ یا این که می خوای واسه خودت خواستگار جمع کنی ؟سمانه : دختر این قدر امل بازی در نیار . اون وقتا هم که بچه محصل بودی سرت تولاک درسات بود و به خودت اهمیتی نمی دادی . آخرشم چی نصیبت شد ؟ یه کار مند بانک .. بابات و داداشت چی هستن ؟ دکتر ..-بس کن سمانه . رامین هم به اندازه کافی واسه خودش داره . رامش : منم راضیم . حالا این که نشد هر چی می خوام واسم تهیه شه . -همه ما همینیم . ولی تا اون جایی که می تونیم باید از زندگیمون لذت ییریم . مردا رو هر چقدر بیشتر بدوشن بیشتر شیر میدن . به آه و ناله و نداریم نداریم اینا نباید زیاد گوش داد . رامش : چرا به مردا توهین می کنی .. سمانه : این نظر شخصی منه . تو هین هم نیست . خصلت اینا همینه .-اگه خصلت مردا همینه پس چرا داری واسه اونا خودت رو به کشتن میدی ؟ ویدا : سمانه ! مگه تو نگفتی رامشو آوردی توی خط ؟-آره . ولی فکر کنم امروز از دنده چپ پا شده . ببینم با شوهرت دعوات شده رامش ؟ ویداجون! فکر کنم رامش یه چیزی ازشوی خودش خواسته واسش نخریده .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
خــــــــــــــــــــار تو گل دیگــــــــــــــــــــران ۲۹سمانه اندامش در حد تعادلی خاصی بود ولی باسنش درشت تر از بقیه قسمتهای بدنش به نظر می رسید . چند تا از اون پیراهن های کوتاهشو تنش کرد . -این بنفش چطوره بهم میاد ؟ویدا حس کرد که خیلی به پوست سفید سمانه میاد . -ببین این جا رو .. پارچه و اندازه این لباس طوریه که کاملا خط شورتمو نشون میده . این چش خیلی از پسرا رو در میاره . اونا رو وسوسه می کنه . هرچند خودت که بیای می بینی . حالا دیگه توی بیشتر مهمونی ها حتی توی روستاهای ما دیگه این فاصله ها از بین رفته و باید در مرحله فینال رقابتی کار کنیم . باید بریم به دنبال تکنیک های تازه ای که روی طرف نفوذ کنیم . چند لحظه بعد بر گشت و این بار به ویدا و رامش گفت حالا چه تفاوتی با چند دقیقه قبل حس می کنین ؟ ویدا : شورتتو در آوردی ؟ وای چقدر قالب کونت مشخص و بر جسته نشون میده . با این که شلوار پات نیست میشه باسنتو از زیر تصور کرد که چه حالتی داره . -آفرین به تو دختر باهوش . حالا من کاری ندارم به این که بقیه چی فکر می کنن . ممکنه اختلاف نظر زیاد باشه . یکی بگه که سمانه اون زیر شورت داره یکی بگه که نداره . ممکنه واسه این کار شرط بندی هم بکنن . ولی خب به نظر تو من برم کونموبه همه نشون بدم ؟ اوخ که چه حالی میده . این آقایون چششون همش به دنبال این چیزاست . فقط ظاهرو نگاه می کنن . دیگه به درون آدما کاری ندارن . حال کن . همین و بس . هر کسی از ظن خود شد یار من.. از درون من نجست اسرار من .. رامش : میگم چطوره یک کتاب دعا هم با خودت بیاری . -اتفاقا بد فکری نیست . وای اگه بدونی بعضی از این زنا و دخترا با همه دک و پز و سانتی مانتال بودنشون چه کارا که نمی کنند ! اهل جادو و جنبل و زبون بند و این جور بازیها هم هستند . یه سری که تا حالا می گفتند همه اینا خرافاته دارن اونو به سبک علمی در میارن و با یه کلاس جدید همه اینا رو به خورد هم میدن . آخ بیا و ببین . ولی من کاری به اینا ندارم .ویدا : مثل این که خیلی به این مهمونی ها عادت کردی . اگه یه وقتی با شوهرت باشی چی ؟سمانه : خیلی آقاست . کاری به کارم نداره . خودش میر ه دنبال شراب و دود و دم خودش و حتی می بینی دست یه زنوهم می گیره میره یه سمتی ولی می دونم کاره ای نیست . ویدا : پس تو از این کارش حرص می خوری یه جوری میشی .. سمانه : نه زیاد . می دونم اون اهل هیچی نیست .رامش : یعنی ویدا جون میگی ما خانوما بد تر از مرداییم. هزار تا عشق و تفریح می کنیم اما همین که مردمون خواست بره دنبال عشق و حال و تفریح خودش با اون می پیچیم و انتظار خلافو ازش نداریم ؟ویدا : دقیقا همین طوره ..سمانه : دخترا شما نمی خواین حاضر شین ؟ دیرمون میشه ها . ویدا : سمانه من یک ربعه حاضر میشم . آخه من نمی فهمم این چه سریه چند ساعت جلو آینه وبیست مدل خودتو عوض می کنی .رامش: خواهر جان بیست مدل چیه بگو دویست مدل . این قدر ریزه کاری هم فایده ای نداره . به این میگن وسواسیت . همون اولیش قشنگه .آخه هر مدلی رو که تغییرش بدی و سبک جدید رو ببینی قبلی رو از یاد می بری . بیشتر پسرا ازچهره ما خانوما یه دید کلی رو مجسم می کنن مثلا به تاتوی ما نگاه می کنن شاید به نظرشون بلند و کوتاه و تیز و نازک یا متعادل به نظر بیاد اما ما زنا گاهی اون قدر حساس میشیم که اگه به اندازه یه ارزن دو طرف ابرومون با هم تفاوت داشته باشه میگیم وای آبرومون میره . فردا همه روز نامه ها می نویسن . فلانی از ما خوشش نمیاد .سمانه : به هم می رسیم . وقتی دیدی چه جوری همه چشما رو خیره کردم اون وقت میگی سمانه کف پاتوهم می بوسم بیا و به من بگو راز دلبری تو چیه ؟ مثل این که اول باید به شما دو تا دخترا یه سر و سامونی بدم . یعنی ما که داریم میریم مهمونی باید فکر کنیم که دختریم آزادیم . اصلا اومدیم به یه دنیای دیگه .ویدا : تو که از ما ندید بدید تر نشون میدی . هر کی ندونه فکر می کنه تازه پاتو می خوای بذاری به این جور مجالسی که همه با هم قاطین . بابا بزرگ خدا بیامرزم تعریف می کرد اون وقتا که تازه فیلم و سینما در اومده بود خیلی ازآدما نمی تونستن برن حالا پولشو نداشتن یا کسی اونا رو با خودشون نمی برد .یه عده که می رفتن با چه آب و تابی ماجرای فیلمو برای بقیه تعریف می کردن . یه چیز جالب این که وقتی قهرمان داستان می رفت یه کار مثبتی انجام بده مثلا دوست دخترشو از دست دزدا نجات بده همه داخل سینما سوت کشیده کف می زدند طوری غرق فیلم می شدن که انگاری دارن یه ماجرای واقعی رو می بینن .سمانه : حالا داری همه اینا رو تعریف می کنی که بگی من ندید بدیدم ؟ میگم اگه بهت بر نمی خوره بیا و یکی از پیر هنای منو تنت کن . اینایی که امشب دعوتن تا حالا به تنم ندیدن . فقط یه بار پوشیدمش . یه رنگ قرمز خیلی خوشرنگه .. و یه نموره ای آزاد تر از پیرهن منه و ده سانتی هم بلند تره ولی قسمت باسنشو خیلی کیپ نشون میده . می تونی شورتتم در آری . هر دو طرفشو طوری جدا نشون میده بدون خط شورت رامش : تو که همش فکرت رو این چیزا دور می زنه . این مسئله اونقدرا هم که میگی مهم نیست .ویدا با این که روش نمی شد خودشو پر شر وشور نشون بده ولی هر چی رو که سمانه گفته بود گوش داد البته در مورد پیراهن ولی زیاد با صورتش ور نرفت . یه آرایش ساده در ترکیب با لباس اونوخیلی زیبا نشون می داد . رامش حس کرد که ویدا خیلی ناز وتو دل برو تر از سمانه شده .. رامش هم یه پیراهن مشکی طرح دار پوشیده بود ولی اون نظرش این بود که خط شورت یه التهاب خاصی رو به وجود میاره.. .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی