سلام دوستان گلاز این که صبور بودید متشکرماز دوستانی که داستان من رو دنبال می کنند خصوصا مینا و مهشید عزیز سپاسگزارماگر نقصی در داستان بود حتما به من بگیدمنتظر نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما هستم ارادتمند شما پلیس آهنین
سلام دوستان عزیزهرچی بگید حق داریدشرمنده همه هستم هرچند دیگه شرمندگی چیزی رو درست نمیکنهقسمت یازده هم رو براتون میذارمتلاش خودم رو برای زود تموم کردن فصل دوم و شروع فصل بعد دارم
" قسمت یازدهم "یهو از اون ور سالن مینا پیداش شد. یه لباس عروسکی پوشیده بود که نگاه هر کسی رو به خودش خیره می کرد. یه لباس عروسکی سفید گل دار پوشیده بود. بدون آستین بود و دو تا بندای لباسش می رفت پشت گردنش و روی سینه هاشو تا نصفه پوشونده بود و یه نوار قرمز روی سینه هاش کار شده بود و از وسط به سمت پایین سینه هاش به هم وصل میشد. پایین سینه هاش تنگ بود لباس تقریبا و می شد حجم سینه رو کامل دید و بیشتر توی دید بود. پایین لباس چین دار باز بود و نمای عروسکی خوشگلی به لباس می داد و نصف رونشو پوشونده بود.لباسش با این که عروسکی بود ولی سکسی هم به نظر میومد. من که عاشق اینجور لباسا بودم خصوصا کسی که بدن پر و صافی داشته باشه. یه جوراب سفید نازک که تا پایین زانوش کشیده شده بود و یه کفش پاشنه بلند مشکی پوشیده بود با کفی پهن و پاشنه بلند و باریک و از روی مچش بسته میشد.با لبخند همیشگیش داشت میومد سمت من و قلب من هم مثل این که یه گله سگ دنبالم افتاده باشن و از ترس و دویدن زیاد، داشت از دهنم می زد بیرون. اصلا نمی دونستم چی شده. تا حالا کسی رو با این تیپ ندیده بودم. فانتزی که میشد فقط تو اغلب عکس ها دید حالا چه ایرانی چه خارجی.ترس از این که بقیه کجان و چون برای بار اول بود چنین صحنه ای رو میدیدم و با مریم تنها تو خونه بودم و اونم خونه خودش واقعا دلهره آور بود برام.همیشه همین جوری بودم، دلهره و ترس برای کارهایی اینجوری که بار اول بود داشتم. یکی از دلایل این که دوست دختر زیاد نداشتم و ارتباط مستقیم و فیزیکی نتونستم با کسی برقرار کنم همین دلهره و استرس و ترسم بود. من پشت به مبل ها ایستاده بودم و یه خورده تکیه داده بودم بهش و مینا هم کم کم به من نزدیک شد.مینا: سلام پویا جونم، خوبی؟!پویا: سلام مینا جون، خوبم تو خوبی؟ پس بچه ها کو؟!مینا: بچه ها؟ نمی دونم!پویا: مگه بهشون نگفتی بیان؟!مینا: نه نگفتم عزیزم، چرا باید می گفتم؟!پویا: اذیت نکن مینا، یعنی چی؟! تو گفتی بچه ها ناهار دعوتن!مینا: الکی گفتم عزیز دلم، می خواستم بیای با هم یه چن ساعتی تنها باشیم!پویا: خوب اگه بفهمن چی؟! این درست نیستا!مینا: تو که بهشون چیزی نگفتی میای اینجا؟!پویا: نه چون قرار بود تو بگی!مینا: خوب عزیز نگران چی هستی؟! فقط من و تو هستیم! تنهای تنها!کم کم اومد طرفم و همون طور که با عشوه با اون لباس و کفشش راه می رفت و من بیشتر تحریک میشدم اون هم همراه با یه خورده استرس، پایین تنشو بهم جسبوند و یه خورده بالاتنرو داد عقب و یه دستشو گذاشت رو سینم و یه دست رو روی صورتم.مینا: چیه عزیزم؟ چرا می ترسی؟! ما که یه بار با هم توجنگل بودیم! خیلی اون روز ناراحت شدم و می خواستم تلافی کنم!پویا: اره میدونم عزیزم، زیاد دست خودم نیست، گاهی اینجوری میشم، می ترسم مریم و بقیه بفهما!مینا: نه عزیز دلم، من تو تنهاییم و هیچ کس نمیدونه ما با همیم، خیالت تخت و هیچ کسم نمیاد اینجا. مریم اگر احیانا بیاد قبلش زنگ میزنه که باشم خونه پس نگران نباش.به خاطر کفشش، قدش بلند شده بود و چون قد خودش هم به نسبت خوب بود، به من راحت می رسید و روبروی من بود. آروم تر شدم و اون صورتشو بهم نزدیک کرد و با هم لب گرفتیم. دو تا دستشو درو کمرم حلقه کرد و منم با دو دست دور گردنشو گرفتم. عطر عجیبی زده بود و خیلی بیشتر آدم رو سکسی می کرد.یه لب طولانی داشتیم می گرفتیم و مزه لب هم رو می چشیدیم و چشمامون بسته بود. توی خلوت و من و اون تنها! دستامو چرخوندم پشت کمرش و داشتم از پشت گردنش می رفتم پایین تر. تقریبا نصف کمرش به خاطر نوع لباسش لخت بود و من نوازشش می کردم و رسیدم به کمرش و دستمو گذاشتم روی کون تپل و نرمش.کماکان در حال لب گرفتن بودیم و منم با دو دستم با کونش بازی می کردم و فشارش می دادم. دلم می خواست سیراب بشم از تنش. مثه آدم تشنه ای بودم که به یه جوی آب زلال توی یه هوای بهاری رسیده بودم که نور خورشید توی اون جوب زیر درختا با سایه هاشون درحال درخشش بود.دستامو بردم زیر دامن چین دارش و از زیر با کونش ور می رفتم و از بوی عطری که توی بینیم رد می شد و با نورون های عصبیم به تمام مغزم انتقال پیدا می کرد، مست شده بودم. کون نرمش توی دستای من بود و با هر کدوم از دستام یکیشو گرفته بودم فشار میداد، بالا پایین می کردم و از هم بازشون می کردم.اول فک کردم شرت پاش نیست بعد دستمو بردم پایین تر و لای رونش و دیدم از اون شرتاست که فقط یه تیکه بند پشتشه و یه بار اون رو پوشیده بود و دیده بودم. دستمو گذاشتم وسط رونش و دیدم که حسابی خیس شده و کسش قلمبه زیر شرتش بود. نرم و خیس. باهاش ور میرفت. یه دستمو اوردم بالاتر و همون طور که به هم گره خورده بودیم و لب می گرفتیم، سینه هاشو می مالیدم. مست و دیونه بدنش بودم. می خواستم هر کاری می تونم انجام بدم و عطشمو بخوابونم.هم زمان اون هم شلوارمو باز کرد و نشست روی زمین و شلوار و شرتمو از پاهام کشید بیرونم و منم کمکش کردم. کیر من بود که یهو زد بیرون و دیگه از ناله هاش زیر شلوارم داشتم کلافه می شدم ولی مینا اونو ازاد کرد تا دوباره زندانی جای دیگه ای بکنتش. روی زمین زانو زد دامنش پهنش شده بود روی زمین و داشت کیرم رو با دستاش ورنداز می کرد و یه بوس ازش کرد.مینا: اووووووووو، قوربونش برم، چه گنده شده. به این میگن کیر!پویا: دوسش داری؟مینا: دوسش دارم؟ عاشقشم! می میرم براش. مال خودمه!پویا: مال خودت عزیزم!مینا: می تونم بخورمش پویا جووووووون؟! خوشمزه باید باشه!پویا: اره بخور عزیزم مال خودته!مینا: اومممممم، مممممم، آمممم ...!مینا شروع کرد به خوردن و مک زدن کیر من و افتاد به جونش. با یه دست ته کیرم رو گرفته بود و فشارش میداد عقب و محکم و سریع کیرم رو می کرد توی دهنش و با اون دستش شکمم و رونمو دست می کشید. گاهیم با تخمام ور می رفت و دستشو می کشید زیر کیرم تا پشت. صدای خوردنش کل سالن رو ورداشته بود. صدای چالاپ چولوپی که دهنش با بزاقش رو کیرم راه انداخته بود. می ترسیدم اینجور که اون کیرم رو می خوره، کیرم تو دهنش آب بشه.مینا: اوممممم ...! خیلی خوشمزست، بازم می خوام، اوومممم، عشقه ععععععععععشق!با ولع تموم می خورد و با سرعت کیرم رو تا جایی که انگشتاشو دورش حلقه زده بود می کرد دهنش و دستشو محکم دور کیرم حلقه کرده بود و به عقب فشار میداد طوری که دور گردن هرکسی بود احتمال خفه شدنش بود. میومد سر کیرم و با لباش چنان فشاری به کیرم می آورد که هر لحظه امکان اومدن ابم و خالی شدنش تو دهنش بود.پویا: اینجوری آبم میاد مینا، آهههههههه ... هههه!مینا: خوب بیاد عزیزم می خوامشون، من تشنمه، می خوام بخورم!پویا: اههه ، بعد نا ندارم دیگه واسه تو!مینا: اشکال نداره، می تونی نگران نباش من میدونم می تونی!همون طور که کیرم رو می خورد و سرشو محکم با لباش فشار می داد و می کرد دهنش، منم موهاشو که دم اسبی بسته بود از پشت می گرفت و سرشو همراهی می کردم. گاهی بالا رو نگاه می کرد و بهم خیره می شد و لبخنی می زد همون طور که کیرم توی دهنش بود و گاهیم به کیرم خیره می شد. منم خودم رو فشار می دادم جلو ولی نه زیاد می ترسیدم ناراحت بشه یا بدش بیاد. یهو دستشو از دور کیرم ورداشت و با دو دست پشت کونمو گرفت. با هرچی توان داشت خودشو می زد به من و کیر منو می کرد تو دهنش.صدای "ق ق" خوردن کیرم به ته حلقش که با پر شدن بزاق دهنش بود میومد. درمی آورد و یه نفس کوچیک می گرفت و باز می کرد دهنش. و منم داشتم از شدت شهوت می مردم. اون طور که اون خودشو به من می کوبید و کیرم رو می کرد دهنش، من موهاشو نگرفته بود و فشار نمی دادم.کیرم رو تا ته می کرد دهنش و با کمی مکث تو دهنش یه خورده سرشو تکون می داد و باز در میارود و دوباره پشت سر هم تا ته می کرد. من این حالت خیلی شهوتیم می کرد و دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم.پویا: مینا بسه داره ابم میاد! اهههه، نههه! اهههه!ولی اون ول کن نبود و اهمیتی نمی داد. گفتم الانه که بیاد و من دیگه نمی تونم جلوشو بگیرم و دیگه زمان و انرژی برای اون نمی مونه. ولی اون به کارش ادامه میداد و کماکان مثل یه مجرم با کیرم برخورد می کرد. تا حالا هیچ کسی اینجوری کیرم رو با ولع نخورده بود و فقط تو بعضی فیلم های پورن دیده بودم و باور نمی کردم که بشه تو واقعیت هم انجام داد چون همیشه می گفتن فیلم های پورن، واقعی نیستن.پویا: مینااااااا، داره میاد درش بیار ... آهههه!با دو دستم خواستم سرشو دور کنم و کیرمو در بیارم و با دستام جلوشو بگیرم که نریزه که مینا با دو دستش که پشتم بود بیشتر منو فشار داد و نذاشت که من ازش جدا بشم و کیرم رو بیشتر تو دهنش فشار داد و منم تمام آبم رو توی حلقش خالی کردم و در حال ناله کردن بودم و منم با دستام پشت موهاشو گرفتم و خودمو میزدم بهش و دیگه صورتشو نمی دیدم و سرم برگشته بود عقب و داشتم خودمو خالی می کردم و توی انتهاش بود که همین طور داشت به خوردنش آروم آروم ادامه میداد تا باقی آبمم بیاد.باورم نمی شد که یکی اینجوری کیرم رو بخوره و حتی با ولع تموم آبش رو هم خالی کنه توی دهنش. حتی مریم هم تا حالا این کار رو نکرده بود برام، اون که این قدر منو دوس داشت. حتی یه قطره از آبم رو هم از دهنش بیرون نریخت و همرو که تو حلقش بود، قورت داده بود و بقیشم که با خوردن آروم و مکیدن کیرم تو دهنش می ریخت رو هم خورد.چه حس عجیبی داشتم، می خواستم به محض این که انرژی بگیرم، براش هرکاری میخواد انجام بدم. تو اون لحظه حتی دوس داشتم یه زن باشم. شاید بگید خل شدم، ولی این قدر حشری شده بودم که حاضر بودم برای نگه داشتن اون حالت، بذارم یه نفر از عقب باهام سکس کنه. خل شدم من، درد داره می دونم، الان که شهوتم رفت، می دونم فکر بی خود می کردم، بهتر که کسی نبود، وگرنه از خریت الان پاره بودم (خخخخخخ).پویا: دیدی؟ گفتم زود میاد، اینجور که تو خوردی معلومه سریع خالی میشم، الان دیگه نا ندارم!مینا: فدای سرت، در عوض من چیز خوبی گیرم اوم، چه خوشمزه هم بود. میخواست آبتو بخورم خیلی دوس داشتم هنوز مزش تو دهنمه! حالا بیا بشین یه چیزی بیارم یه خورده بخوری جون بگیری هنوز کار دارم باهات.پویا: کار؟ اگه بتونم مینا!مینا: نترس، الان ردیف میشی، مگه میشه نشه! تو که این همه ضعیف نبودی.نشستم روی مبل کنار اپن آشپزخونه و فقط تیشرتم تنم بود و اونم رفت و یه لیوان شربت خنگ و چنتا میوه برام آورد که بخورم. پیشم نشست و با دستش با کیرم ورمیرفت ولی فعلا جونی نداشت چون تازه از جنگ برگشته بود و داشت احیا می شد. لیوان شربت رو خوردم و توی میوه ها هم گلابی رو خوردم چون خیلی دوس داشتم.مینا: عزیییییییییزم، قوربونت برم که انرژیت رفته. تو جگر منی!قوربون صدقه من می رفت و با کیرم ور می رفت و گاهیم لبمو ماچ می کرد. کم کم انگار داشتم احیا می شدم. وقتی می دیدمش و باز تو فکر کارای که کرده بود می افتادم، یه خورده شهوتی می شدم. انگار کیرم داشت باز زیر دستاش جون می گرفت. جادوگر بود انگار. چند دقیقه ای نگذشته بود که دوباره کیرم داشت بلند می شد. واقعا تا همین چند دقیقه پیش، به این صورت و به این اندازه به اوج لذت جنسی نرسیده بودم. دوس داشتم باز باهاش سکس کنم.همون طور که روی مبل لم داده بودم و اونم کماکان با نگاه ها شهوت ناک و بلخندهای ملیح و کارهای جادوگرانش بهم نگاه می کرد، کیر من هم داشت بلندو بلند تر می شد و این نشونه این بود که آره باز می خواد بره میدون جنگ و منم بیشتر حس سکسی بهم دست می داد.مینا: الان میام عزیزم! برم دهنو بشورم که بو نده اذیت نشی یه وقت!پاشد رفت و زودی برگشت و اومد همون طوری که لم داده بودم، پاهاشو باز کرد و روی پاهای من روبروم نشست و کیر من رفت زیر دامنش. یه خورده رو من لم داد و از هم لب گرفتیم و منم با دستام باز رفتیم زیر دامنش و کونش رو می مالیدم و چون نشسته بود و خودشو خم کرده بود، یه خورده سفت شده بود.لب گرفتیم و منتظر موندم تا دوباره اون تحریک بشه و کارای که تو ذهنم بود رو براش انجام بدم تا بعد بتونم یه دل سیر یه سکس عالی بکنم. دستامو بردم روی کسش و شرتشو زدم کنار و شروع کردم با کس تپلش ور رفتن. کم کم داشت خیس می شد. خیلی زود تحریک می شد مخصوصا وقتی قبلش هم تحریک بوده و ارضا نشده باشه.از روی مبل پاشدیم و چرخوندمش سمت اپن آشپرخونه ...!
" قسمت یازدهم "یهو از اون ور سالن مینا پیداش شد. یه لباس عروسکی پوشیده بود که نگاه هر کسی رو به خودش خیره می کرد. یه لباس عروسکی سفید گل دار پوشیده بود. بدون آستین بود و دو تا بندای لباسش می رفت پشت گردنش و روی سینه هاشو تا نصفه پوشونده بود و یه نوار قرمز روی سینه هاش کار شده بود و از وسط به سمت پایین سینه هاش به هم وصل میشد. پایین سینه هاش تنگ بود لباس تقریبا و می شد حجم سینه رو کامل دید و بیشتر توی دید بود. پایین لباس چین دار باز بود و نمای عروسکی خوشگلی به لباس می داد و نصف رونشو پوشونده بود.لباسش با این که عروسکی بود ولی سکسی هم به نظر میومد. من که عاشق اینجور لباسا بودم خصوصا کسی که بدن پر و صافی داشته باشه. یه جوراب سفید نازک که تا پایین زانوش کشیده شده بود و یه کفش پاشنه بلند مشکی پوشیده بود با کفی پهن و پاشنه بلند و باریک و از روی مچش بسته میشد.با لبخند همیشگیش داشت میومد سمت من و قلب من هم مثل این که یه گله سگ دنبالم افتاده باشن و از ترس و دویدن زیاد، داشت از دهنم می زد بیرون. اصلا نمی دونستم چی شده. تا حالا کسی رو با این تیپ ندیده بودم. فانتزی که میشد فقط تو اغلب عکس ها دید حالا چه ایرانی چه خارجی.ترس از این که بقیه کجان و چون برای بار اول بود چنین صحنه ای رو میدیدم و با مریم تنها تو خونه بودم و اونم خونه خودش واقعا دلهره آور بود برام.همیشه همین جوری بودم، دلهره و ترس برای کارهایی اینجوری که بار اول بود داشتم. یکی از دلایل این که دوست دختر زیاد نداشتم و ارتباط مستقیم و فیزیکی نتونستم با کسی برقرار کنم همین دلهره و استرس و ترسم بود. من پشت به مبل ها ایستاده بودم و یه خورده تکیه داده بودم بهش و مینا هم کم کم به من نزدیک شد.مینا: سلام پویا جونم، خوبی؟!پویا: سلام مینا جون، خوبم تو خوبی؟ پس بچه ها کو؟!مینا: بچه ها؟ نمی دونم!پویا: مگه بهشون نگفتی بیان؟!مینا: نه نگفتم عزیزم، چرا باید می گفتم؟!پویا: اذیت نکن مینا، یعنی چی؟! تو گفتی بچه ها ناهار دعوتن!مینا: الکی گفتم عزیز دلم، می خواستم بیای با هم یه چن ساعتی تنها باشیم!پویا: خوب اگه بفهمن چی؟! این درست نیستا!مینا: تو که بهشون چیزی نگفتی میای اینجا؟!پویا: نه چون قرار بود تو بگی!مینا: خوب عزیز نگران چی هستی؟! فقط من و تو هستیم! تنهای تنها!کم کم اومد طرفم و همون طور که با عشوه با اون لباس و کفشش راه می رفت و من بیشتر تحریک میشدم اون هم همراه با یه خورده استرس، پایین تنشو بهم جسبوند و یه خورده بالاتنرو داد عقب و یه دستشو گذاشت رو سینم و یه دست رو روی صورتم.مینا: چیه عزیزم؟ چرا می ترسی؟! ما که یه بار با هم توجنگل بودیم! خیلی اون روز ناراحت شدم و می خواستم تلافی کنم!پویا: اره میدونم عزیزم، زیاد دست خودم نیست، گاهی اینجوری میشم، می ترسم مریم و بقیه بفهما!مینا: نه عزیز دلم، من تو تنهاییم و هیچ کس نمیدونه ما با همیم، خیالت تخت و هیچ کسم نمیاد اینجا. مریم اگر احیانا بیاد قبلش زنگ میزنه که باشم خونه پس نگران نباش.به خاطر کفشش، قدش بلند شده بود و چون قد خودش هم به نسبت خوب بود، به من راحت می رسید و روبروی من بود. آروم تر شدم و اون صورتشو بهم نزدیک کرد و با هم لب گرفتیم. دو تا دستشو درو کمرم حلقه کرد و منم با دو دست دور گردنشو گرفتم. عطر عجیبی زده بود و خیلی بیشتر آدم رو سکسی می کرد.یه لب طولانی داشتیم می گرفتیم و مزه لب هم رو می چشیدیم و چشمامون بسته بود. توی خلوت و من و اون تنها! دستامو چرخوندم پشت کمرش و داشتم از پشت گردنش می رفتم پایین تر. تقریبا نصف کمرش به خاطر نوع لباسش لخت بود و من نوازشش می کردم و رسیدم به کمرش و دستمو گذاشتم روی کون تپل و نرمش.کماکان در حال لب گرفتن بودیم و منم با دو دستم با کونش بازی می کردم و فشارش می دادم. دلم می خواست سیراب بشم از تنش. مثه آدم تشنه ای بودم که به یه جوی آب زلال توی یه هوای بهاری رسیده بودم که نور خورشید توی اون جوب زیر درختا با سایه هاشون درحال درخشش بود.دستامو بردم زیر دامن چین دارش و از زیر با کونش ور می رفتم و از بوی عطری که توی بینیم رد می شد و با نورون های عصبیم به تمام مغزم انتقال پیدا می کرد، مست شده بودم. کون نرمش توی دستای من بود و با هر کدوم از دستام یکیشو گرفته بودم فشار میداد، بالا پایین می کردم و از هم بازشون می کردم.اول فک کردم شرت پاش نیست بعد دستمو بردم پایین تر و لای رونش و دیدم از اون شرتاست که فقط یه تیکه بند پشتشه و یه بار اون رو پوشیده بود و دیده بودم. دستمو گذاشتم وسط رونش و دیدم که حسابی خیس شده و کسش قلمبه زیر شرتش بود. نرم و خیس. باهاش ور میرفت. یه دستمو اوردم بالاتر و همون طور که به هم گره خورده بودیم و لب می گرفتیم، سینه هاشو می مالیدم. مست و دیونه بدنش بودم. می خواستم هر کاری می تونم انجام بدم و عطشمو بخوابونم.هم زمان اون هم شلوارمو باز کرد و نشست روی زمین و شلوار و شرتمو از پاهام کشید بیرونم و منم کمکش کردم. کیر من بود که یهو زد بیرون و دیگه از ناله هاش زیر شلوارم داشتم کلافه می شدم ولی مینا اونو ازاد کرد تا دوباره زندانی جای دیگه ای بکنتش. روی زمین زانو زد دامنش پهنش شده بود روی زمین و داشت کیرم رو با دستاش ورنداز می کرد و یه بوس ازش کرد.مینا: اووووووووو، قوربونش برم، چه گنده شده. به این میگن کیر!پویا: دوسش داری؟مینا: دوسش دارم؟ عاشقشم! می میرم براش. مال خودمه!پویا: مال خودت عزیزم!مینا: می تونم بخورمش پویا جووووووون؟! خوشمزه باید باشه!پویا: اره بخور عزیزم مال خودته!مینا: اومممممم، مممممم، آمممم ...!مینا شروع کرد به خوردن و مک زدن کیر من و افتاد به جونش. با یه دست ته کیرم رو گرفته بود و فشارش میداد عقب و محکم و سریع کیرم رو می کرد توی دهنش و با اون دستش شکمم و رونمو دست می کشید. گاهیم با تخمام ور می رفت و دستشو می کشید زیر کیرم تا پشت. صدای خوردنش کل سالن رو ورداشته بود. صدای چالاپ چولوپی که دهنش با بزاقش رو کیرم راه انداخته بود. می ترسیدم اینجور که اون کیرم رو می خوره، کیرم تو دهنش آب بشه.مینا: اوممممم ...! خیلی خوشمزست، بازم می خوام، اوومممم، عشقه ععععععععععشق!با ولع تموم می خورد و با سرعت کیرم رو تا جایی که انگشتاشو دورش حلقه زده بود می کرد دهنش و دستشو محکم دور کیرم حلقه کرده بود و به عقب فشار میداد طوری که دور گردن هرکسی بود احتمال خفه شدنش بود. میومد سر کیرم و با لباش چنان فشاری به کیرم می آورد که هر لحظه امکان اومدن ابم و خالی شدنش تو دهنش بود.پویا: اینجوری آبم میاد مینا، آهههههههه ... هههه!مینا: خوب بیاد عزیزم می خوامشون، من تشنمه، می خوام بخورم!پویا: اههه ، بعد نا ندارم دیگه واسه تو!مینا: اشکال نداره، می تونی نگران نباش من میدونم می تونی!همون طور که کیرم رو می خورد و سرشو محکم با لباش فشار می داد و می کرد دهنش، منم موهاشو که دم اسبی بسته بود از پشت می گرفت و سرشو همراهی می کردم. گاهی بالا رو نگاه می کرد و بهم خیره می شد و لبخنی می زد همون طور که کیرم توی دهنش بود و گاهیم به کیرم خیره می شد. منم خودم رو فشار می دادم جلو ولی نه زیاد می ترسیدم ناراحت بشه یا بدش بیاد. یهو دستشو از دور کیرم ورداشت و با دو دست پشت کونمو گرفت. با هرچی توان داشت خودشو می زد به من و کیر منو می کرد تو دهنش.صدای "ق ق" خوردن کیرم به ته حلقش که با پر شدن بزاق دهنش بود میومد. درمی آورد و یه نفس کوچیک می گرفت و باز می کرد دهنش. و منم داشتم از شدت شهوت می مردم. اون طور که اون خودشو به من می کوبید و کیرم رو می کرد دهنش، من موهاشو نگرفته بود و فشار نمی دادم.کیرم رو تا ته می کرد دهنش و با کمی مکث تو دهنش یه خورده سرشو تکون می داد و باز در میارود و دوباره پشت سر هم تا ته می کرد. من این حالت خیلی شهوتیم می کرد و دیگه نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم.پویا: مینا بسه داره ابم میاد! اهههه، نههه! اهههه!ولی اون ول کن نبود و اهمیتی نمی داد. گفتم الانه که بیاد و من دیگه نمی تونم جلوشو بگیرم و دیگه زمان و انرژی برای اون نمی مونه. ولی اون به کارش ادامه میداد و کماکان مثل یه مجرم با کیرم برخورد می کرد. تا حالا هیچ کسی اینجوری کیرم رو با ولع نخورده بود و فقط تو بعضی فیلم های پورن دیده بودم و باور نمی کردم که بشه تو واقعیت هم انجام داد چون همیشه می گفتن فیلم های پورن، واقعی نیستن.پویا: مینااااااا، داره میاد درش بیار ... آهههه!با دو دستم خواستم سرشو دور کنم و کیرمو در بیارم و با دستام جلوشو بگیرم که نریزه که مینا با دو دستش که پشتم بود بیشتر منو فشار داد و نذاشت که من ازش جدا بشم و کیرم رو بیشتر تو دهنش فشار داد و منم تمام آبم رو توی حلقش خالی کردم و در حال ناله کردن بودم و منم با دستام پشت موهاشو گرفتم و خودمو میزدم بهش و دیگه صورتشو نمی دیدم و سرم برگشته بود عقب و داشتم خودمو خالی می کردم و توی انتهاش بود که همین طور داشت به خوردنش آروم آروم ادامه میداد تا باقی آبمم بیاد.باورم نمی شد که یکی اینجوری کیرم رو بخوره و حتی با ولع تموم آبش رو هم خالی کنه توی دهنش. حتی مریم هم تا حالا این کار رو نکرده بود برام، اون که این قدر منو دوس داشت. حتی یه قطره از آبم رو هم از دهنش بیرون نریخت و همرو که تو حلقش بود، قورت داده بود و بقیشم که با خوردن آروم و مکیدن کیرم تو دهنش می ریخت رو هم خورد.چه حس عجیبی داشتم، می خواستم به محض این که انرژی بگیرم، براش هرکاری میخواد انجام بدم. تو اون لحظه حتی دوس داشتم یه زن باشم. شاید بگید خل شدم، ولی این قدر حشری شده بودم که حاضر بودم برای نگه داشتن اون حالت، بذارم یه نفر از عقب باهام سکس کنه. خل شدم من، درد داره می دونم، الان که شهوتم رفت، می دونم فکر بی خود می کردم، بهتر که کسی نبود، وگرنه از خریت الان پاره بودم (خخخخخخ).پویا: دیدی؟ گفتم زود میاد، اینجور که تو خوردی معلومه سریع خالی میشم، الان دیگه نا ندارم!مینا: فدای سرت، در عوض من چیز خوبی گیرم اوم، چه خوشمزه هم بود. میخواست آبتو بخورم خیلی دوس داشتم هنوز مزش تو دهنمه! حالا بیا بشین یه چیزی بیارم یه خورده بخوری جون بگیری هنوز کار دارم باهات.پویا: کار؟ اگه بتونم مینا!مینا: نترس، الان ردیف میشی، مگه میشه نشه! تو که این همه ضعیف نبودی.نشستم روی مبل کنار اپن آشپزخونه و فقط تیشرتم تنم بود و اونم رفت و یه لیوان شربت خنگ و چنتا میوه برام آورد که بخورم. پیشم نشست و با دستش با کیرم ورمیرفت ولی فعلا جونی نداشت چون تازه از جنگ برگشته بود و داشت احیا می شد. لیوان شربت رو خوردم و توی میوه ها هم گلابی رو خوردم چون خیلی دوس داشتم.مینا: عزیییییییییزم، قوربونت برم که انرژیت رفته. تو جگر منی!قوربون صدقه من می رفت و با کیرم ور می رفت و گاهیم لبمو ماچ می کرد. کم کم انگار داشتم احیا می شدم. وقتی می دیدمش و باز تو فکر کارای که کرده بود می افتادم، یه خورده شهوتی می شدم. انگار کیرم داشت باز زیر دستاش جون می گرفت. جادوگر بود انگار. چند دقیقه ای نگذشته بود که دوباره کیرم داشت بلند می شد. واقعا تا همین چند دقیقه پیش، به این صورت و به این اندازه به اوج لذت جنسی نرسیده بودم. دوس داشتم باز باهاش سکس کنم.همون طور که روی مبل لم داده بودم و اونم کماکان با نگاه ها شهوت ناک و بلخندهای ملیح و کارهای جادوگرانش بهم نگاه می کرد، کیر من هم داشت بلندو بلند تر می شد و این نشونه این بود که آره باز می خواد بره میدون جنگ و منم بیشتر حس سکسی بهم دست می داد.مینا: الان میام عزیزم! برم دهنو بشورم که بو نده اذیت نشی یه وقت!پاشد رفت و زودی برگشت و اومد همون طوری که لم داده بودم، پاهاشو باز کرد و روی پاهای من روبروم نشست و کیر من رفت زیر دامنش. یه خورده رو من لم داد و از هم لب گرفتیم و منم با دستام باز رفتیم زیر دامنش و کونش رو می مالیدم و چون نشسته بود و خودشو خم کرده بود، یه خورده سفت شده بود.لب گرفتیم و منتظر موندم تا دوباره اون تحریک بشه و کارای که تو ذهنم بود رو براش انجام بدم تا بعد بتونم یه دل سیر یه سکس عالی بکنم. دستامو بردم روی کسش و شرتشو زدم کنار و شروع کردم با کس تپلش ور رفتن. کم کم داشت خیس می شد. خیلی زود تحریک می شد مخصوصا وقتی قبلش هم تحریک بوده و ارضا نشده باشه.از روی مبل پاشدیم و چرخوندمش سمت اپن آشپرخونه ...!