سلام دوستانشرمنده به خاطر وقفه طولانیقسمت دوم رو فردا براتون خواهم گذاشتچون نمی خواستم داستان آبکی از آب در بیاد به خاطر مشغله ذهنی، مقداری وقفه در اون پیش اومد. از فردا شروع خواهم کرد.پلیس آهنین
" قسمت دوم "آره منو برد که با هم حموم کنیم. واقعا منو دوس داشت و هرچیزی که من می گفتم اگه مقدور بود، استجابت میشد. از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم. از این که یک زن می تونه این همه این موضوعات رو خوب درک کنه و بفهمه و کارای سوپرایزی زیادی رو انجام بده. رسیدیم دم در حموم. نشست و شلوارم رو خودش درآورد. خودش دم در ایستاده بود جلوی من و بعد شرتمم درآورد و کم کم رفت عقب و همون طور که می رفت عقب دکمه های پیرهنش رو هم باز می کرد و با عشوه تمام و لبخند شهوتناکی که رو چهرش نقش بسته بود با یک حالت خیلی ملایم درش آورد و با دستاش بهم اشاره کرد بیام طرفش.هر وقت پیشش بودم انگار اون من رو محصور می کرد و کم تر پیش میومد حرفی بزنیم اوایلش و من دیونه و سردرگم کاراش و حرکاتش میشدم. رفتم طرفش و بغلش کرم و از هم لب گرفتیم و هم دیگه رو نوازش می کردیم. با دستاش از روی شونه هام تا گودی پشت کمرم رو نوازش می کرد و منم کلی از پشت بهش دست می زدم. بدن نرم و گوشتی اون تو دستای من بود و اون باسن نرم و بزرگش دیونه کننده بود با اون نرمی که داشت.یه خورده من رو ول کرد و رفت سمت دوش و شیر آب رو باز کرد. حموم تقریبا بزرگی داشت و یه وان هم تو حموم بود و شیر اون رو هم باز کرد تا پر بشه. من عاشق وان حموم بودم. دلم می خواست ساعت ها تو وان بخوابم آروم آروم. با هم رفتیم زیر دوش و باز شروع کردیم به لب گرفتن و نوازش کردن و اون یکی از پاهاشو بلند کرد و یه خورده پیجیدش دور بدن و منم با دستم زیر رونش رو گرفته بودم تا کنترلش رو از دست نده.باز ازم دور شد و رفت شامپو بدن رو ورداشت و زد به بدنم و شروع کرد به کفی کردن من از بالا تا پایین. از پشت کمرم شروع کرد تا باسنم و پایین پام حتی وسط باسنم رو هم دست می کشید. داشتم دیونه میشدم از این کارش. کیرم از شدت شهوت داشت می ترکید. وقتی دستش داشت از پشت به بدنم برخورد می کرد تو یه دنیای دیگه بودم و انگار من زن بودم و اون مرد. توصیفش سخته. توصیف حالتی که کسی اصلا به کیر (یا آلت تناسلی چه زن چه مرد) دست نزنه ولی با کارای دیگه شما رو به یه حالت حسی عمیق ببره.پشت من نشسته بود و از همون پشت از وسط پاهام دستش رو کشوند جلو و تخمم را اول کفی کرد و رسید به کیرم و شروع کرد به مالوندنش و تا دستش بهش خورد گفتمریم: اووف عزییییزم، فدای تو و اون کیرت بشم من! عاشق جفتتونم!با حالتی وحشتناک شهوتی و سوزناک می گفت و هر دو لبخند می زدیم و با وجود این که من زیاد نگاش نمی کردم، ولی حس لبخندش روی اون چهرش، در ذهنم نقش بسته بود و حسش می کردم. منو برگردوند و از جلو شروع کرد به کفی کردن من و همون کارارو هم جلو هم انجام داد. یه جوری کیرم رو کفی می کرد که دیگه داشتم از شدت هیجان سنکوب می کردم. وقتی نشسته بود جلوم و داشت این کار رو می کرد، حالت نشستنش و باسنش که از دو جهت پهن شده بود و گودی و مقداری هم باریکی کمرش، جالب بود برام.پاشد و همون طور که دستش رو رو سینه هام می کشید بهم نزدیک شد و یه بوس از لبام کرد و باز لب گرفتیم و بعد حدس زدم که اون هم این کار رو می خواد و البته باید هم می کردم و واقعا نمی خواستم فک کنه من چیزی بلد نیستم هرچند اکثرا اون بود که شروع می کرد و کارایی می کرد که برام تازگی داشت و همیشه جزو فانتزیای زندگیم بود و فقط تو فیلم ها دیده بودم. من خیلی چیزا تو ذهنم میومد و دوس داشتم اجرا کنم ولی متاسفانه با اون محصور می شدم و قدمی از قدم نمی تونستم ور دارم.شامپو رو ورداشتم و منم شروع کردم به کفی کردن اون. اومدم از پشت گردنش شروع کردم به دست کشیدن. اون هم سرشو مقداری تکون می داد و آه ریز می کشید و یه خورده به خودش می پیچید. من سعی می کردم طوری این کار رو انجام بدم که دیونه بشه. کمرشو دس کشیدم تا رسیدم به گودی کمر و باسنش. با دو دستام بغل باسنشو دس می کشیدم و بعد رو خود باسنش رو تا اومدم وسط پاهاش. قسمت رونش رو دس کشیدم که دیگه انگار جون نداشت رو پاهاش وایسه. به کسش دس نزدم تا دیونه تر بشه.کامل از پشت کفیش کردم و بعد برگردوندمش و همون طور که نشسته بودم شروع کردم از پایین دس کشیدن و دوباره رسیدم وسط دو تا روناش و باز هم اصلا به کسش دس نزدم و همین طور رفتم بالا و سینه های گندشو دس میزدم و اونم لباشو گاز می گرفت و گاهی چشاشو میبست. دوباره برگردوندمش و از کمر و باسنشو دس میزدم و باز رفتم سراغ وسط پاهاش. می خواستم دیونش کنم.اول پای راستشو از پشت دس می زدم. یه دستم اون ور رونش و یکی هم داخل و یواش می کشیدم و نوازش می کردم. بعد رفتم سراغ اون یکی و اون رو هم همین طور کردم. بعد دوتا دستام رو بردم وسط پاهاش، طوری که بغل انگشت اشارم می خورد به کناره های کسش و با دو تا انگشت های اشارم از دو طرف میمالیدمش. دست راستمو گذاشتم رو کسش. بله، خیسی کسش از کفی که من زده بودم بیشتر بود. کلی مالیدم براش و از پشت روش دس می کشیدم و کل کسش تو کف دستم بود.خودشو یه خورده خم کرده بود و منم بیشتر کسش اومد تو دستم و با دستم وسط کسش رو میمالیدم. توصیه پزشکی: دوستان توجه داشته باشند که طبق مسائل بهداشتی، هیچ گونه مایع خارجی خصوصا شوینده ها، نباید وارد واژن زن ها بشود، چون احتمال عفونت وجود دارد. زیرا باکتری های داخل واژن رو از بین می برد که این باکتری ها برای واژن مفید هستند). و با انگشتام باهاش ور میرفتم.خم شدم روی وان حموم شیر وان رو بست و دستاش رو تو همون حالت رو وان گذشات و کونش رو شوت کرد طرف من. منم همون طور که داشتم با کسش ور می رفتم، انگشتم رو کردم تو کسش و اونم ناله هاش شروع شده بود و داشت حال می کرد. از یه انگشت شروع کردم و یکی یکی اضافه می کردم بهش. اون دستم رو هم روی کمرش می کشیدم و طوری کونش رو داده بود طرف من و که کامل کمرش قوس پیدا کرده بود و کونش مثه کوهان شتر اومده بود بالا.پاشد و منو بلند کرد و رفتیم زیر دوش و به هم دس کشیدیم تا کفامون پاک بشه و کلی زیر دوش با هم لب گرفتیم و هم دیگرو میمالیدیم. بدن نرم و پرش واقعا باحال بود. یهو منو برگردوند و نشست و دس کشیدم به کونم و بعد وسطش رو باز کرد و از بالا تا پایین کونم رو لیس زد. با زبونش با سوراخ کونم ور می رفت. همون طور که صورتش وسط کونم بود و لیس میزد، از زیر یکی از دستاشو آورد و کیرم رو گرفت و میمالید. خیلی حس خوبی بود. اون زبونش که سوراخ کونم رو حال میداد و اونم دستش که رو کیرم بود. اکثرا مردها موقع سکس خیلی دوس دارن با سوراخشون بازی بشه و واقعا برای خودم هم جالب بود.پاهمو از پشت باز کرد و سرشو از پشت آورد جلو و کیرمو کرد توی دهنش و شروع کرد به خوردن. دستاشو از پشت روی باسنم رو گرفته بود که نیفته. زیر دوش با اون آبی که رو بدنمون می چکید، صدای خوردنش کل حموم رو ورداشته بود و طوری رو اون کیر من با دهنش فشار میاورد که دیگه حس می کردم کیرم داره از شدت سفتی، میترکه! تا ته می کرد تو دهنش و صدای خوردن کیرم به ته حلقش میومد. همون طور که از پشت دستاشو گرفته بود خودش رو محکم بهم فشار میاورد و می کرد تو دهنش و منم موهاش رو که کلا باز کرده بود رو گاهی می گرفت و سرشو فشار می دادم به طرف خودم.کارای جالبی انجام میداد و که واقعا بعضیاشون جزو فانتزیای سکسیم بود و خیلیاشم دیگه داشت میشد جزو فانتزیای سکسیم! پاشد و باز اومد جلوم و شروع کردیم به لب گرفتن و دست مالی هم. دیگه این قدر شهوتمون زیاد شده بود که با حرص زیاد با حالت وحشیانه می خواستیم با هم رفتار کنیم. می خواستم سعی کنم یه خورده سوپرایزش کنم. با حالت عصبی و خشمگینی برشگردوندم و سرشو حل دادم جلو تا دستاشو بذاره رو وان حموم و کونشو بده طرف من. اونم سریع اجرا کرد و مدام لباشو گاز می گرفت و رفته بود انگار تو یه دنیای دیگه. نمای کس و کونش تو اون حالت عالی بود. کسش از اون نمونه ها بود که لبه های داخلیش ازش میزد بیرون و صاف نبود تقریبا ولی زشت نبود.شیر دوش رو بستم و با دستام محکم می زدم توی کونش و اونم آخ می گفت. البته سعی می کردم زیاد محکم نزنم شایدم فک می کردم محکم نیست چون یه خورده کونش قرمز میشد از ضربه های من. می خواستم یه خورده وحشیانه تر باش برخورد کنم. دستم راستمو بردم روی کسش و محکم می مالیدم و دست چپم رو بردم رو سینه هاش که آویزون بود و فشارشون می دادم. این بار اون بود که خودشو به دست من سپرده بود.با انگشت شستم و اشارم، چوچولشو محکم می گرفتم و میمالیدم و اونم به خودش می پیچید. نشستم پایین پاهاش و همون طور که با چوچولش ور می رفتم، با اون دستم یه خورده کونشو باز کردم و زبونمو پیچوندم تو کسش و از پشت یه خورده داشتم با سوراخش ور می رفتم. دیگه از شدت شهوت داشت به خودش میپیجید و کمرش بالا پایین میشد.مریم: پس کی می کنی منو! مردم .. آه!پویا: نمی خوام بکنم، می خوام زجرت بدم!مریم: تو رو خدا نه، دارم دیونه میشم، بکن تو ...! آه ...!پویا: بذار الان میام، تو حالتتو تغییر نده!مریم: کجا، نه نروو ...!پویا: زودی میام ..! وایسا تو!زودی پریدم بیرون و رفتم کاندوم رو آوردم. آخه گفته بودم بهتون یه خورده میترسیدم و نمی خواستم ریسک کنم. مریم تا فهمید واسه چی رفتم با حالت داغون شهوتی و یه خورده عصبی گفت:مریم: خوب بدون کاندم می کردی! نمیتونستی؟! مزش بیشتره که! یه بارم با کیر واقعیت منو بکن تا گرماشو بچشم!پویا: خوب حالا آوردم دیگه! زیاد غر نزن، نمی کنمتا!مریم: باشه باشه ولی زود باش دارم میپکم! تو رو خدا زود بذار تو کسم! جرم بده! زووود!من کاندوم رو کشیدم روی کیرم و همون طور که پشتش به من بود کردم تو کسش و آهی از سر شوق کشید و شروع کرد به لبخند زدن و یه خورده سرش رو برگردوند طرف من.مریم: جووون، بکن منو! چه کیری داری! می خوام امروز تو حموم زیر کیرت بمیرم. این قدر بکنم تا جون بدم! آه ..!پویا: باشه عزیزم، همین جا جرت میدم!مدام زبونش رو گاز می گرفت و چشماش از خماری میرفت و باز میشد. دو طرف باسنش رو گرفته بود و خودم رو عقب جلو می کردم. تو این حالت خیلی حس خوبی داشت. فقط می خواستم یه خورده کارای وحشیانه تر دیگه ای بکنم و ببینم چطور پیش میره.
" قسمت سوم "همون طور که دستام رو باسنش بود و از کیرم تو کسش بود، خودمو انداختم روش و سینه هاش رو گرفتم و میمالیدم و خودمو رو کونش عقب جلو می کردم. سینه هاشو محکم می مالیدم. میشه گفت داشتم فشار میدادم. می خواستم یه خورده عقده هام رو خالی کنم چون خیلی دوس داشتم موقع سکس کارای وحشیانه با طرفم انجام بدم و گفتم چه موقعیتی بهتر از این.سینه های بزرگش که آویزون بود رو محکم میکشیدم و اونم گاهی از درد آه می کشید و می گفت دردم میاد یواش. پاشدم و دوباره بغل کونشو گرفتم و این بار هرچی در توانم بود می خواستم خالی کنم و خودم رو محکم می زدم به کونش و کیر من بود که فک کنم تا ته کسش می رفت و سر کیرم به بوس از ورودی رحمش می کرد و برمیشگت. فک کنم اگر کیرم یکم بزرگ تر بود، الان ورودی رحمش ژر خورده بود.مریم: پویا یواش، دردم میاد! آه ...!پویا: حرف نزن جنده!موهاش رو از پشت با دست راستم گرفتم و کشیدم عقب و اون دستم هم دور کونش و باز شروع کردم به محکم کوبیدن.مریم: آهههه! مگه نمیگم یواش پویا! دردم میاد! آهه!پویا: حرف نزن جنده، می خوام پارت کنم!داشتم با کلمات بد هم باهاش صحبت می کردم و فک می کردم کارام و حرفامو دوس داره البته بیشتر خودم دوس داشتم.مریم: به من نگو جنده! دردم میاد آههه!بعد یهو پاشد و روشو کرد طرف من و یه خورده با حالت عصبی گفتمریم: به من اینو نگو و اینجوری هم نکن دردم میاد!پویا: تو که دوس داشتی می گفتی جرم بده!مریم: آره دوست دارم ولی نه اینجوری!چون می دونستم فعلا نمیشه دوباره کارامو تکرار کنم یه خورده حق به جانب شدم و به حالت قهر رفتم تو خودم که با حالتی عشوه گرانه و چاپلوسانه گفت:مریم: عزیییزم، قهر نکن دیگه، خوب دردم میاد. باشه؟! بیا بغلم بوست کنم. اووووممما!بعد موقعیت رو دوباره خوب دیدم و یه سکو اونجا بود و بردمش روی سکو و نشست و پاهاشو باز کرد و دستاش رو دور گردنم حلقه کرد و منم کیرم رو گذاشتم تو کسش و قبل از این که بخوابه و کوچیک تر بشه گذاشتم تو کسش و شروع کردم به عقب جلو کردن. اون هم با چهره درهم و برافروخته از شهوت به من نگاه می کرد.مریم: عزیزم، من خیلی دوست دارم، نمی خواستم ناراحتت کنم. تو میدونی که من چقد دوست دارم!پویا: اشکال نداره عزیزم، منم دوست دارم!مریم: قوربون تو برم!سعی کردم از شدتم یه خورده کم کنم که باز نگه درد داره و همین طور که می کردمش و سینه هاشم تکون می خورد روی تنش، دستامو بردم زیر پاهاش و از سکو جداش کردم.مریم: آی داری چیکا میکنی!پویا: صب کن به من اعتماد کن!مریم: جوووونم، دوس دارم اینجوری، زود زود بکن!اولش یه خورده جا خورد ولی تا فهمید که می خوام همین طور که پاهاش دور کمرمه و دستاش دور گردنم رو گرفته، توی هوا بکنمش، کلی خوشحال شد و انگار یکی از فانتزیاشو براش اجرا کرده باشم. یه خورده سنگین بود ولی چون فهمیدم خیلی دوس دارم سعی کردم یه خورده تحمل کنم. شروع کردم بالا پایین کردن و از هم لب می گرفتیم. بعد خودش شروع کرد به بالا پایین کردن و آه کشیدن.انگار این حالت رو انجام نداده بود تا حالا، دیگه نزدیک شد که ارضا بشه و منم خودمو باهاش تنظیم کرده بودم و سری بردمش باز روی سکو و انداختم روش و باز شروع به کردن کسش کردم و اول اون تکون های محکم خورد و آه کشید و منم بعدش ارضا شدم.روش لم داده بودم و هنوز کیر من بود که تو کسش جا خوش کرده بود و دلش نمی خواست بیرون بیاد. یکم که آروم تر شدیم، صورتمو با دو دستاش گرفت و لبامو بوس کرد و نگام می کرد.مریم: خیلی دوست دارم عزیزم.پویا: منم دوست دارم.بعد منو باز همون طور که روش خوابیده بودم بغل کرد. انگار دلش نمی خواست کیر من از تو کسش بیرون بیاد. فک کنم اگه توان داشتم، باز هم دلش می خواست یه بار دیگه بدون معطلی بکنمش.کم کم پاشدیم و منم لباس کیرم رو درآوردم و انداختم سطل زباله. اونم رفت طرف وان حموم و دستش رو زد توی آب تا ببینه خوبه یا نه. یه خورده شیر آب گرم رو باز کرد تا دماش بهتر بشه. خودش رفت داخل وان دراز کشید و به منم گفت بیام. رفتم توی وان بغلش دراز کشیدم. وان تقریبا بزرگی بود. اولش روی کمر، کنار هم دراز کشیده بودیم و دستامو محکم گرفته بود. نگاش کردم دیدم چشماشو بسته. منم یه خورده چشمامو بستم تا یه خورده بدنمون ریلکس بشه.یه چند دقیقه ای توی وان نشستیم و دیگه چون بدنمون خسته بود نمی تونستیم یه بار دیگه هم سکس کنیم. از وان درومدیم. اون منو خشک می کرد و مدام قربون صدقم می رفت خصوصا وقتی رسید به کیرم. انگار داشت قربون صدقه یه بچه کوچیک رو میره. با حوله روشو، زیرشو خشک می کرد. یه خورده باز تحریک شدم ولی میدنستم الان وقتش نیست باز، چون موقع ناهار بود.منم بعد اون رو خشک کردم و لباسامون پوشیدیم و رفتیم واسه ناهار. ناهارمونو خوردیم. دست پختش خیلی خوب بود و من دوس داشتم غذاهاشو. داشتیم استراحت می کردیم که زنگ در زده شود.پویا: کیه؟ قرار کسی بیاد؟مریم: حتما میناست!پویا: مگه قرار بود بیاد؟!مریم: بهش گفتم می خوام امروز رو تنها باشم با تو ولی هی اصرار کرد و منم گفتم حداقل بعد از ناهار بیا.پویا: خوب نمی تونست یه امروز رو نیاد. شما که تو طول هفته زیاد هم رو می بینید.مریم: من که همش سر کارم، گاهی شبا میاد پیشم با هم هستیمو تازه از وقتی تو اومدی بیشتر دوس داره بیاد. تو رو دوس داره به خاطر همین (منظور از دوست داشتنش یعنی این که چون من آدم خوبی هستم، دوستم داره).رفت و در رو باز کرد و بعد از چند دقیقه، مینا از در ورودی پیداش شد. اومد تو و دس دادیم و نشستیم روی مبل. یه مانتو جدید پوشیده بود و کلا رنگ رنگی بود و شاد و تقریبا از اون نمونه ها که جلوشون بازه و فقط با یه کمربند بسته میشه و هیچ دکمه ای نداره، و یه شلوار جین تقریبا آبی که تنگ تنگ بود و گردی مچ پاش مشخص بود، از اون نمونه شلوارا که من عاشقشون بودم و به استیل بدنش میومد چون مثلا شکم پاش پر بود و ساق پاش تقریبا باریک و این سکسیش می کرد. یه شال شاد هم پوشیده بود. مدل موهاش و آرایشش هم دیگه تکمیل کرده بود اون رو. مانتو و شالش رو درآورد و مثل همیشه یه تاپ تنگ و رنگی پوشیده بود ولی این دفعه چاک سینه هاش زیاد مشخص نبود. موهاشو از پشت بسته بود و یه مقداریش رو جلوش آویزون کرده بود.مریم: امروز به خودت رسیدی؟ کجا بودی مگه؟!مینا: آره، با دوستا رفتیم گشتی زدیم! جاتون خالی!یه چشمکم دزدکی به من زد. نمی دونم منظورش چی بود. شاید منظورش دوس پسرش بود. چون مریمم نمی دونست که مینا بهم گفته دوس پسر داره. نشستیم و کلی حرف زدیم و می خندیدم دور هم.مریم: ناهار خوردی؟مینا: آره بیرون با دوستام خوردم. شما چی؟ اگه نخوردین راخت باشید، برید بخورید!مریم: نه ما هم خوردیم، به فکر تو بودم.مینا: فدای آبجی گلم که به فکرمه! می بینی پویا چقد ابجیم دوسم داره؟! منم عاشقشم!پویا: اره میدونم، همیشه ذکر و خیرته!یه چشمکم دزدکی بهش زدم وقتی حرفمو زدم. دستشو انداخته بود دور گردن مریم و یه ماچش کرد. دیگه رابطمون صمیمانه تر شده بود و با هم شوخی می کردیم و تو سر و کله هم می زدیم. گاهی بازی می کردیم مثل منچ یا پاسور یا بازی های سرگرم کننده اینجوری که بیشتر حالت تفریحی داشت تا دور هم شاد باشیم.مریم رفت تو آشپزخونه و اونجا تلفنش زنگ خورد و جواب داد. پشت خط نمی دونم کی بود ولی چیزایی که شنیدم بریده بریده این بود.مریم: الان نمی تونم بیام عزیزم. مهمون دارم ... خوب نمیشه یه وقت دیگه ... ای بابا ... خوب باشه ... یه کاریش می کنم برات ... باشه دیگه ... میام! فعلا خداحفظ!مینا: کی بود مریم؟مریم: منیژه بود!مینا: آها!پویا: خوب کیه؟ چی می خواست مگه که نمی تونستی الان؟!مریم: من باید برم خونشون کارم داره، زود برمی گردم!پویا: خوب تو که نگفتی کیه، چیکارت داره!مریم: خوب عزیزم زنونست یه خورده! متوجه شدی؟! زود میام. اشکال نداره که؟! بعدا شد بهت میگم! باشه؟!پویا: باشه، ولی من میرم، بعدا که تو برگشتی اگه شد میام!مریم: عزیزم کجا بری، من زودی میام، طولی نمیکشه که!مینا: آره پویا جون، من هستم، با هم حرف می زنیم تا مریم برگرده!یه چشمک زد و لبخند شیطنت آمیزی هم رو لباش نقش بست. فهمیدم که خوابای برام دیده. دیگه مریم هم نبود و می تونست راحت تر شیظنت کنه و چون یه بار شیطنتشو دیده بودم، می تونستم حدس بزنم که خوابای برام داره. دیگه نتونستم بگم نه هم می ترسیدم مریم ناراحت بشه و هم خودمم بدم نمیومد یه خورده با مینا تنها باشم و حرف بزنم.مریم دیگه کامل لباسشو پوشید و از خونه زد بیرون. من موندم و مینا. تو سرم شیظونی های زیادی بود. خیلی دلم می خواست مینا رو لخت ببینم یا بهش دس بزنم یا بوش کنم یا ماچش کنم. شیطنتم از بچگی زیاد بود. با این که مریم رو داشتم ولی باز می خواستم شیطنت کنم. انگار لذت شیظنت حتی مثلا دست زدن و دید زدن از سکس کردن بیشتر بود برام. ولی خوب با همه این که می دونستم مینا هم شیطونه و اون حرکت رو هم ازش دیده بودم ولی نه روم می شد کاری کنم و نه جرات داشتم دزدکی مریم کاری انجام بدم و می ترسیدم که بفهمه و اون رو هم از دست بدم.یه چند دقیقه بعد از رفتن مریم، من مشغول نگاه کردن به تلویزیون شدم و حواسم نبود مینا بعدش که مریم رو بدرقه کرد کجا رفت. یهو یه صدای از اون طرف پذیرایی شنیدم. مینا بود که صدام میزد.مینا: پویا جون یه لحظه میای!
سلام دوستاندر فصل جدید سعی کردم با رنگ بندی مقداری فضای خوندن رو براتون بهتر و جذاب تر کنم.از وقفه طولانی که پیش اومد واقعا معذرت می خوام.پلیس آهنین
hosenzad: دیر اپ میکنی دوست عزیز ....سلامآره قبول دارمذهنم درگیره و نمی ذاره داستان رو مداوم بنویسم و دنبال کنم.چند داستان دیگه هم در ذهنم برای نوشتن دارم ولی متاسفانه هنوز نتونستم این رو تموم کنم براتون.سعی خودم رو می کنم دوستانپلیس آهنین
" قسمت چهارم "رفتم دیدم دم در اتاق مریم ایستاده و در نیمه بازه و خودشم وسط در ایستاده. با لبخند و حالت خاصی بهم گفت:مینا: پویا جونم یه لحظه بیا!پویا: چیزی شده؟!مینا: تو یه لحظه بیا عزیزم.تا رسیدم دم در اتاق مریم، دستم رو گرفت!مینا: بیا تو اتاق کارت دارم عزیزم.منو نشوند رو تخت مریم و خودش ایستاده بود جلوم با فاصله. ویه دستش به صندلی کنار میز توی اتاق بود و بهش تکیه داده بود. یه کفش پاشنه بلند مشکی هم پوشیده بود و تیپش رو سکسی تر کرده بود. دیدم نوک سینه هاش هم پیداست و سوتینش رو انگار درآورده بود.مینا: خوب یادت هست که قولمو؟پویا: چه قولی؟!خودمو یه خورده به خنگی زدم. می خواستم بگم مثلا حواسم نیست چی به چیه!مینا: خودتو به اون راه نزن. چون گذاشتی من جایی که دوس داشتمو ببینم، حالا نوبت تو که هرجارو خواستی ببینی!من یه خورده آب دهنم رو قورت دادم و با تته پته (tete pete) و من من (men men) کنان گفتم:پویا: آخه مریم شاید این کار درست نباشه، اونم دزدکی مریم، میدونی اگه بفهمه چه بد میشه؟!مینا: اوه اوه، از کی تا حال؟! مریم رفته فعلا نمیاد، تا اون برگرده، کار ما هم تموم شده!پویا: آخه حالا چه اصراری داری من این کار رو انجام بدم؟! تو دیدی دیگه بسه، من واسه چی دیگه!مینا: اول این که قول دادم، باید انجام بشه و بعد این که می خوام نظرتو هم بدونم!پویا: نظرمو؟! در چه مورد؟!مینا: کلا در مورد من نسبت به مریم، که کدوم بهتریم! یه جایم که انتخاب کردیو ببین بگو کدوم بهتریم.با حالت شیطونی و لبخند و بالا پایین کردن ابروهاش گفت:مینا: دیگه چون تو با مریم بودی میتونی الان نظر بدی!پویا: خوب همین طوریم می تونم بدم، نیاز نیست که!مینا: اینجوری نمیشه که باید از نزدیک ببینی!حال من هم از خدام بود که مینا رو لخت ببینم و بهش دست بزنم و شیطنت کنم ولی به خورده هم می ترسیدم و استرس داشتم یهو مریم بیاد و خجالتم می کشیدم حتی با وجود اون کارش که کیر من رو درآورد یه لحظه و دیدش. از صندلی فاصله گرفت و تقریبا یه قدمی من که روی لبه تخت نشسته بودم ایستاد.بوی عطرش اتاق رو پر کرده بود. از اون عطرهای سکسی که هر کس رو می تونست با استشمامش و پر کردن بینی و ریه هاش و رسیدن به اعصاب بویای درون مغزش، هوسی و خمار کنه. نزدیک تر که شد دیگه این بو شدید تر و تحریک هر چیزی که فک کنید بیشتر. شهوت و شیطنت و استرس و همه چیز در هم ادغام شده بود.تو حال و هوای خودم بودم و گاهی سینه هاش رو دید میزدم و از بالا تا پایین ورندازش می کردم. شلوار جینش که تو مچ پاش یه خورده جمع شده بود با اون کفش پاشنه بلندش و شکم پاهاش، پهنی باسنش تو اون شلوار و بزرگتر بودنش نسبت به کمرش که تو تاپ تنش خودنمایی می کرد و از همه مهم تر، سینه هاش با اون نوکش که داشت مدام بهم سلام می کرد و چشمک می زد و هی می گفت که پس کی میای به زیارت؟!مینا: کجایی پویا جون؟! زود باش دیگه! کجارو؟!دیدم فایده نداره و باید هم دلم رو بزنم دریا و بدنش رو ببینم و هم دست از سرم برداره تا آبروم پیش مریم نرفته!پویا: خوب باشه، سینه هاتو نشونم بده تا ببینم!مینا هم با لبخندی که رو لباش بود، تاپش رو زد بالا و سینه هاش نمایان شد. همون طور که تصورش رو می کردم. سینه هاش یه خورده از مریم کوچیک تر بود و گردتر و از سینه های مریم خوشگل تر بود. سینه های مریم یه خورده آویزون بود و دایره دورش تقریبا قهوه ای بود ولی مال مینا کوچیکتر، گردتر و حتی دایره دورش هم صورتی تر بود. البته نمیتونم بگم عالی بود. اون هم افتادگی خودش رو داشت یکم و بلاخره یک زن معمولی بود توی اندامش و به تناسب روشنی پوستش، سینه هاش هم رونشن تر بود. من دیگه محو تماشای سینه هاش شده بودم!مینا: نمی خوای بهشون دس بزنی عزیزم؟!دلم می خواست سینه هاش رو بو کنم و یواش نوازششون کنم و هر کاری دوس دارم باهاشون بکنم. چشام گرد شده بود و اصلا حواسم به خودم نبود. همون طور که از محصور کردن من داشت لذت می برد، من هم چشمام قفل شده بود به سینه هاش. دستام رو بردم بالا و یه خورده استرس داشتم و سعی می کردم که نشون ندم. دوتاش رو با دستام گرفتم و یه نوازششون کردم.مینا: نظرت چیه عزیزم؟!پویا: خیلی خوبه، عالیه!مینا: کجاشو دیدی پویا خان!برگشت و پشتش رو کرد به من و سرش رو برگردوند طرف من و همین طور که داشت لبخند می زد بهم، دکمه های شلوارش رو داشت باز می کرد. یه خورده کوچیک هم داشت به اون اندامش کش و قوص می داد.مینا: تو که انگار نه انگار! خودم باید مراسم دختر شایسته رو به تنهایی برگزار کنم. آقای داور گلم ببینن، نظر بدن!شلوارش رو به سختی داشت می کشید پایین و به کونش رو راست و چپ می کرد تا بتونه شلوار رو بکشه پایین! شلوارش دیگه داشت از روی گودی کونش میومد پایین. یه کون برجسته، همون طور که میشد از روی شلوار حدس زد و تقریبا سفید. چون پوستش از مریم خیلی روشن تر بود. یه شورت پوشیده بود از اون نمونه ها که فقط یه تیکه نازک پشت کونش هست و اونم میره لای کونش.یه خورده خم شد و شلوارش رو تا زیر برامدگی کونش کشید پایین و منم محو تماشای اون کون بودم از پشت. یه جوریم داده بودش عقب انگار که داره فیلم پورن بازی می کنه و چنتا دوربین الان در حال فیلم گرفتنن. خان هم بیدار شده بود و دیگه تاب (دوام) موندن توی زندان رو نداشت و مدام داد میزد و فحش میداد. منم مثل یه زندان بان بی رحم که حتی به زندانی در حال اعتصاب غذاش که در حال مرگ بود، رحم نمی کردم و سعی می کردم بی توجه باشم و قایمش کنم.مینا، سرش و برگردوند طرف من. بعد چرخید طرفم و باز یه خورده بهم نزدیک شد و چون شلوارش رو کشیده بود پایین نمی تونست خوب راه بره البته خودش هم جوری راه می رفت که سکسی باشه همون طور که گفتم مثل بازیگرای فیلم پورن که انگار در حال نقش بازی کردنن. شورتش از جلو هم چیزی بهتر از عقب نبود. یه مثلثی که جلوش بود با یه نقش گل روش. ولی نمیشد چیزی رو دید چون رنگ شورتش مشکیه تیره بود و توری بودنشم با اون نقش گل، زیاد چیزی رو معلوم نمی کرد.مینا: خوب آقای داور؟ چطوره؟ خوبه؟ من برنده شدم؟ دختر شایسته شدم حالا؟پویا: آره تو دختر شایسته شدی. عالیه. خوب دیگه بهتره بریم یهو مریم میاد!خواستم بلند بشم که دستش رو گذاشت رو شونه هام و فشار داد به پایین تا باز بشینم!مینا: چقد تو بی ذوقی پویا! هنوز که مراسم شروع نشده که بخوایم تمومش کنیم!پویا: مراسم؟ تموم شد دیگه. من جاهای که خواستم رو دیدم و گفتم تو بهتری! حالا بریم!مینا: نه دیگه نشد! بدون امتحان که نمیشه نظر داد. این نمره کلی و ظاهری بود، حالا باید وارد مرحله بعدی مسابقه بشیم خوب!نمی دونم چم شده بود. آخه موقعیت بهتر از این هم پیش میومد؟ مینا خودش داشت با زبون بی زبونی می گفت که من بکنمش و من هم طبق عادت دیرینه، هی پس می زدم. نمی دونم چی تو وجودم رخنه کرده که هر کی مشتاقانه چیزی رو ازم می خواد، پسش می زنم زود و می خوام ازش در برم. به خاطر همین خیلی ها بهم می گفتن تو آدم خشک و مغروری هستی در صورتی که من خیلی خاکی و شوخ هستم. دلیلش اینه که آدم ها بیشتر به ظاهر توجه می کنن تا باطن.با عشوه حرف می زد و داشت سعی می کرد مثل یه جادوگر من رو سحر کنه. اومد جلو تر همون طور که سینه هاش از زیر تاپش زده بود بیرون و شلوارش هم تا زیر کونش پایین کشیده بود و با اون بدن سفید و به ظاهر گوشتی و نرمش، نشست جلوی پاهای من. زانو زده بود جلوی من و از نمای بالا، یه دنیای دیگه بود انگار. نمای کونش و سینه هاش که از بالا جذاب تر شده بود و کونش هم تو اون حالت پهن تر و سکسی تر شده بود به واسطه باریکی کمرش.سینه هاش هم به هم چسبیده بود و تاپش هم از بالا بهش فشار آورده بود. همیشه نمای بالای سینه رو دوس داشتم. چاکی که بین سینه ها میفته و برقی که قسمت های بالای اون میزنه. بیشتر لذتش وقتیه که در بند و غل و زنجیر باشه و قسمت بالایی سینه به واسطه همون غل و زنجیر و سایز خوب سینه، بهم چسبیده باشه و مثه دو تا تپه خوشگل و صاف نمایان بشه. منم خرامان رو اون تپه ها بدوم.مینا: اون زیر چه خبره؟ انگار خبرایی هست! بذار ببینم عزیزم!دستش رو برد طرف شلوارم که بازش کنه و خودش رو یه خورده رو من خم کرد. چون یهو این اتفاق افتاد و منم استرس داشتم و می ترسیدم مریم بیاد، یکه خوردم!پویا: چی کار می کنی مینا؟!یهو پا شدم از جام و فهمیدم اگه پیش بره ممکنه به جاهای باریک برسه. خیلی دلم می خواست بیشتر ببینم، دس بزنم و حتی باهاش سکس کنم ولی باز اون ترس همیشگی که ممکنه مریم رو از دست بدم اومد سراغم و از جام پاشدم و رفتم سمت در و در رو باز کردم و یهو ...!