قسمت ششمکیرم رو با کسش تنظیم کردم به علی اشاره کردم دهنش رو بگیره نتونه چیغ بزنه منم کله کیرم رفت تو کوسش چه تنگ بود خیلی داغ بود میسوختم انگار فکر کنم چند ماهی کس نداده بود منم دوباره کشیدم بیرون که سادیسمم گرفت چنان کردم تو کسش که نصف کیرم رفت تو داخل کوسش چقدر تنگ بهم حال میداد از بس تنگ بود چند دقیقه وایسدم تا آروم شه بعد چند دقیقه کیرم رو عقب جلو کردم دیدم که دیدم هم ارضا شد و هم از حال رفت کیرم رو کشیدم بیرون دوباره کردم تو با سرعت که کامل رفت تو کوس اش چنان تلمبه میزدم که خیلی حال میداد دختره هم بیهوش بود من حدود 10 دقیقه تلمبه میزدم که دیدم کسش گشاد شده کیرم رو کشیده بیرون به علی اشاره کردم دختره رو بغل کردیم کف حموم گذاشتیم اش به صورت کامل دراز کش بعد عالی دوش رو باز کرد کمی به خودش اومد بخاطر کیر من که داخل کسش بود نمیتونست تکون بخوره به علی گفتم خودت بشین کیر ات رو بده ساک بزنه کار دارم علی هم اینکار رو کرد رفتم بیرون دیدم سارا و دوستش اش دارن منو نگاه میکنن خواستم اذیت اشون کنم رفتم طرف دختره دستمال رو از دهنش باز کرده دیدم دهنش رو بسته از دماغ اش گرفتم دهنش رو باز کرد کمی که من کیرم رو فرستادم تو دهنش کمی رفتم تو دهنش حدود چند سانت بعد کشیدم بیرون دستمال رو بستم دوباره به دهنش بهش گفتم وقتی رفت تو کونت مبینی از کنار اونها رفتم آشپزخانه در یخجال رو باز کردم یه خیار بزرگ دیدم تقریبا مثل کیر علی بود برداشتم بردمش حموم دیدم برای علی ساک میزنه منم به علی گفتم ببرش جلو تر اونم برد تا کونش زیر دوش افتاد آب باسن اش میرخیت من نشستم شامپو رو هم برداشتم کمی خیار رو شامپویی کردم بعد کیرم رو کردم داخل کسش ایندفعه همینجور موند بیهوش نشد منم تلمبه میزدم بعد خیار رو کمی فشار دادم رفت تو کونش دیگه بی حال بود چیزی نمی فهمید قشنگ خیار رو در ضمن تلمبه زدن داخل کون اش میکردم که راحت میفرت میومد تو کونش که کیرم رو کشیدم بیرون به علی گفتم برداره اونو بزار روی من از جلو علی هم اینکار رو کرد سینه های سفت و معمولی ایش رو کمی خوردم پاهاش کمی باز کردم کیرم رو فرستادم تو کوس اش و تلمبه میزدم به علی گفتم بکن تو کون اش علی رفت پشت اش منم گرفتم اش به طرف خودم فشار دادم که کون اش قشنگ معلوم بود علی همبا سرعت تمام کیر اش رو تا ته کرد داخل کونش هر دو داشتیم تلمبه میزدیم که فهمیدم دوباره دختر ارضا شد ماهم ادامه دادیم واینسادیم بعد هر دو کیرمون رو کشیدیم بیرون علی اومد جای من نشست کرد تو کوسش بعد چند دقیقه دیدم علی دختره گرفت به خودش فشار داد من فهمیدم رفتم پشت دختره به کیرم و به کون دختره کمی شامپو زدم تا تحمل کنه بعد یواش یواش کیرم رو کردم تو کونش حدود 10 مین طول کشید تا کیرم یواش یواش رفت داخل اش بعد با سرعتی تلمبه میزدم که حال میکردم اسپره کار خودش رو کرده بود بعد 15 دقیقه کردن من کیر ام رو کشیدم بیرون دیدن دختره همنجور بلند کرده داره ایستاده تلمبه میزنه منم رفتم دوباره کردم تو کونش چنان تلمبه میزدیم که دختره باز ارضا شد من به علی گفتم نفر بودی خوبه این 4 و 5 باری ارضا شده کافیه براش علی هم تایید کرد کیرمون رو کشیدیم بیرون دختره رو بردیم تو رختکن خودمون لباساش رو تن اش کردیم دیگه حال نداشت با خودمون بردیم بیرون دختر فضول که همون بلبل زبون دوست اش رو دید فقط حرف میزد نمیدونم چی میگفت بخاطر بسته بودن دهنش دختره رو بستیم دوباره با طناب دختره بلبل زبون رو باز کردیم از ستون اون رو جاش گذاشتیم بستیم رفتم طرف سارا بهش گفتم این اوپن هستش گفت نمیگم رفتم آشپزخانه یه چاقو برداشتم بخاطر اینکه بترسه گذاشتم زیر گلو اش که با ترس گفت اره هر دو مطلقه هستن و دانشجو هستن ولی کسی تو دانشگاه نزدیک شون نمیشه دهن سارا رو بستم پای دختره رو باز کردم با دست هر دو با علی بردیمش رختکن دستش رو هم اونجا باز کردیم لباساش رو به زور درآوردیم چون مقاومت میکرد بردیم اش تو حموم دهنش اش رو باز کردم دستمال رو انداختم بیرون تا بعد اتمام کار دوباره ببنیدیم گفتم حالا مبینی سراون چی آوردم سر خودتم میارم برای ما نقشه میکشین که دیدم میخواد مقاومت کنه یه سیلی نثار اش کردم افتاد یه گوشه به علی گفتم چند دقیقه بشین ببین چه کاری میکنم تا غلط بکنه دیگه از این کارا نکنه دستم رو کردم تو موهاش به پشت انداختم زمین از پشت طرف من از جلو طرف علی یجوری که کیر علی جلو اش باشه دستم رو کردم تو کوس اش با سرعت بالا پایین میکردم بعد 1 دقیقه ارضا شد بازم بهش گفتم تسلیم میشی یا مثل سگ بکنیمت که اینکار رو نکرد بهش گفتم ساک بزن امتناع کرد منم از پشت کیرم رو تنظیم کردم چنان کردم تو کوس اش که اینبار خورد با کیر علی نصف کیرم تو کوسش بود به علی اشاره کردم از سرش بگیره اونم دست اش رو کرد تو موهاش گرفت تا قشنگ ساک بزنه من اینبار کشیدم بیرون با یه همون سرعت کردم تو کوسش که تمام رفت دختره معلوم بود جیغ کشید ولی کیر که تو دهن اش بود نذاشت منم که عصبانی بودم به تسلیم نشدن اش چنان تلمبه میزدم که دختره میرفت جلو قشنگ کیر علی رو میخورد تا ته من بعد 10 دقیقه تلمبه زدن تو کوس اش گفتم حالا خانم ها نوبت کونت هستش یجوری بگامت که نتونی راه بری تسلیم نشدی اینم جزا کارت که کیر علی رو از دهنش در آورد گفت خواهش میکنم گوه خوردم که علی مجبور اش کرد دوباره کیر اش رو ساک بزنه منم به کونش نگاه کردم یه سوراخ بود بعد یاد اون خیار افتادم به علی گفتم درش بیار از دهنش کیر اش رو که علی نشست دیگه هرچی میگوفتیم قبول میکرد نشست روی کیر علی که رفت تا ته تو کوس اش علی هم تلمبه میزد خیار رو دادم به علی گفتم موقه که کردم تو کونش بزار جلو دهنش علی هم گرفت فشار داد به طرف خودش من کیرم رو خشک فرستادم تو کونش البته با خشن بودن که کله کیرم رفت توش که دیدم خیار رو چنان میخوره از درد من ادامه دادم با خشن بودن تمام دوباره نصف کیرم رو رفت تو کون اش اینبار میخواست خیار رو بخوره قشنگ منم بعد 1 مین دوباره با فشار فرستادم تو کونش تا ته شروع کردم عین حال تلمبه زدن تو کونش کیر من برای کونش خیلی بزرگ بود و تنگ بود کون اش حال میداد منم حدود 20 من علی تلمبه زدیم که علی گفت بسه دوباره دختره رو بلند کرد همینجوری دست دختره رو گذاشت گردنش مثل دفعه قبل اونو کرد منم دوباره اینبار رفتم آب گرم رو باز کردم با هم رفتیم زیر دوش کوس و کون اش رو قشنگ میکردیم با وجود آب گرم هم بدنمون خوب شد یعین سرحال شد و دختره با این روش کمی آب بهش میخورد کمی هم سرحال میشد منو علی هم چنان میکردیم اش که حدود 15 مین خسته شدیم به علی گفتم نفر بعدی ولی همونجا علی گفت باشه علی کیر اش رو کشید بیرون من کیرم رو که هنوز مثل سنگ بود قبل بیرون نرفتن گذاشتم جلو دهنش سر اش رو گرفتم با سرعت تلمبه میزدم نصف کیرم قشنگ تو دهنش بود بعد کیرم رو کشیدم بیرون لباس های دختره رو تنش کردیم دست پاش رو کنار دخترا بستیم تکون نمیخوردن اون دو تا چون کوس کون اشون جر خورده بود نمیتونستن راه برن علی دوباره برگشت حموم دوربین رو آورد گذاشت یه جای که خوب ضبط کنه سارا رو همنجور با پای بسته بلند کردیم شلوار و شرتش اش رو یکجا کشیدم پایین جام رو با علی عوض کردم علی کرد تو کونش من کردم تو دهنش برام ساک بزنه همون نصف اش رو میتونست بخوره علی هم تلمبه میزد که خسته شد جام رو باهاش عوض کردم کردم تو کونش در حین تلمبه زدن گفتم دیگه همچین گوه ای نخوری فهمیدم که آبم میاد کشیدم بیرون رفتم طرف دو تا دختر کردم تو دهنش اول بلبل زبون تمام آب کیرم رو خورد و تمیز اش کرد کیرم رو بعد به علی گفتم وقتی آب ات اومد بریز تو دهن این یکی که علی بعد 2 مین آب اش اومد ریخت تو دهن دومین دختره بعد برگشت دوباره کرد تو دهن سارا همه آب اش روکه چند قطره مونده بود خورد دوباره سارا رو درست کردیم بستیم اش باهم رفتیم لخت دوش گرفیتم کیرمون خوابیده بود انرژی نداشتیم دیگه بدون انرژی از حموم اومدیم کمی باقلوا خوردیم انرژی مون برگشت تا حدودی بعد به علی گفتم لباس بپوش اینها رو ببریم خونشون علی گفت باشه ساعت رو نگاه کردم دیدم ساعت 10:15 هستش هر کدوم دخترا رو بردیم تو صندلی عقب گذاشتیم یجوری که خواب بودن دست هاشون هم معلوم نبود تو تاریکی راه افتادیم نگهبان مارو شناخت هیچ چیزی نگفت رفتیم پارکنیگ بخاطر شب بودنش کسی نبود زود دخترا رو سوار آسانسور کردیم بردیم واحدشون درش رو کمی باز گذاشته بودیم که خدارو شکر هنوز باز مونده بود یادمون رفته بود کلید برداریم با احتیاط بردیمشون داخل تو همون اتاقی که سارا بود انداختیم شون بهشون گفتیم دیگه اگه زنگ بزنید فیلم رو پخش میکنیم با اینکار فهمیدید که شوخی نداریم از خونه خارج شدیم رفتیم پارکنیگ سوار ماشین شدیم موقع خروج هم علی یه پنجاه داد به نگهبان که گفت مثلا شتر دیدی ندیدی منم گفتم آفرین خارج شدیم حدود بعد 20 دقیقه رسیدیم خونه علی ساعت 11 بود به علی گفتم بهتره بخوابیم اونم تایید کرد چون خسته بودیم خوابیدیم حدود ساعت 7 به زور بلند شدم به افسر شیفت مون اس فرستاد ام من 2 ساعت دیر میام (( اخه ما جز مرخصی مرخصی ساعتی هفته ای 2 ساعت داشتیم)) اونم اوکی داد تا 8 خوابیدم بلند شدم دید علی صبحونه آماده کرده خوردیم با هم انرژی مون کمی برگشت بخاطر اینکه صبحونه کله پاچه بود که تشکر هم کردم از علی بعد خوردن خارج شدم با ماشین رفتم خدمت اولین بار بود ماشین برده بودم همه گفتن تبریک باید شیرینی بخری که مجبور شدیم خریدیم اونروز برام خوب بود بعد فرداش بازم با علی قرار گذاشتیم واسه شب اش ...ادامه
قسمت ششم تو قهوه خونه ساعت6 قرار گاشتیم اونروز برای من گذشت فرداش رفتم خونه مثل هر دفعه نون میخریدم واسه صبحونه رسیدیم خونه سر صبحونه با مامانم شوخی میکردم شاد بودم وقتی با مامانم بودم تا آخرین لحظه صبحونه که گوشیم زنگ خورد من:سلام الی خوبی الی: باخنده سلام مبینم عادت کردی من:اره چاره ای نیست الی: ساعت 2 بیا این آرایشگاه میرم عروسی بعد عروسی هم میایی دنبالم من: چشم خانومی الی : خداحافظ قطع کردم صبحونه رو تموم کردم لباس ام رو عوض کردم راه افتادم طرف ارایشگاه خواهرم آروم میرفتم که رسیدم حدود 10 بود که رسیدم یه بوق زدم متوجه شد من اومدم حدود بعد 20 دقیقه یه مشتری اومد بیرون چادری بود اومد نشست صورت اش معلوم بود فقط اونم اطراف نگاه میکرد معلوم نبود گفتم کجا میرین یه آدرس گفت و پرسید آیا شما خواهر تون صاحب آرایشگاه هستن تایید کردم راه افتادم حدو 30 مین طول کشید رسیدم که خدا به خیر کنه به اون آدرسی که داده بود یه نفر وایساده بود معلوم بود از کله گنده های سپاه چنان قیافه و ریش داشت از قیافه اش معاوم بود ماشین رو جلو اون آقا نگه داشتم انگار همسر اش بود که مرده اومد جلو درب طرف شوفر رو باز کرد از گردن من گرفت کشید بیرون من هیچکاری نکردم چون نمیخواستم شر بشه برام که گفت شما با چه حقی این خانم رو میرسونی که خانم اش از ماشین پیاده شد صدا اش کرد گفت همینجا بمون رفت طرف همسر اش که نمیدونم چی گفت اومد معذرت خواهی کرد گفت ببخشید فکر کردم غریبه هستین اخه خانم من با غریبه نمیرسونه از آرایشگاه خواهرتون گفتن اگه برن ماشین هست راننده اش هم برادرم هستن دیگه زنگ نزدن به من برم دنبالشون من: خواهش مرده گفت کرایه من میدم من گفتم 10 تومن اونم داد سوار ماشین شدم خداروشکر میکردم که خلاص شدم که یکدفعه مرده گفت برادر شما میتونی واسه بردن خانم بنده به آرایشگاه و رفتن از اونجا و برگشت ان بیایی من: مشکلی نیست شماره ام رو نوشتم دادم بهش که گفت بنده محمد هستم منم یه خوشبختم گفتم دوباره عذر خواهی کرد رفت منم تو خودم میگفتم اخه چرا شماره دادی آدم قحطی بود دوباره رسیدم آرایشگاه دوباره یه بوق زدم یه خانم اومد بیرون سوار شد گفتم بهش ببخشید الان میام گفت مشکلی نیست پیاده شدم رفتم داخل آرایشگاه خواهرم با تاب و شلوار معمولی بدون هر دو سلام کردم گفتم این چه مشتری هستش کم مونده بود کتک بخوریم که مریم گفت خانم که بردی زنگ زده ازت عذر خواهی کرده تو خودم راحت شدم ولی به خودم هنوز فحش میدادم که شماره دادم خداحافظ کردم با هردو اومدم خانم رو سوار کردم یکی دو تا هم مشتری بردم رسوندم ساعت تقریبا 1:30 بود مشتری رو پیاده کردم جای بودم حدود نیم ساعت باید میرفتم دنبال الی تو آرایشگاه حرکت کردم درست 2 رسیدم از منطقه های بالای شهر بود که فقط آرام آرایشگاه بود دربی نبود واسه داخل شدم که یه زنگ نوشته بود اسم آرایشگاه زنگ زدم گفت بله گفتم اومدم دنبال خانم فرهادی اومدم بعد آیفون رو قطع کرد در باز شد اتوماتیک منم با ماشین رفتم تو که یه خانم با تاب و شلوار که وقتی منو دید گفت صبر کن که دیدم الی اومد بیرون گفت نیم ساعت صبر کنی حله منم گفتم پس میشه از داخل زنگ بزنی غذا بیارن من بخورم دیگه ناهار نرم خونه اونم اوکی کرد همون خانم که اول اومده بود بیرون اومد گفت الان میاد 5 مین دوباره رفت تو بعد 5 مین یه همبرگر مخصوص با مخلفات آوردن پولش رو حساب کردم خوردم همبرگر رو داخل ماشین بعد اومد بیرون 10 دقیقه به گفته الی مونده بود که یه همون خانم اومد بیرون گفت بیاین داخل رفتم داخل همه تاب و شلوار راحتی پوشیده بودن آرایشگاه منو دیدن به کارشون ادامه دادن همون خانم منو راهنمایی کرد به طرف یه اتاق وقتی داخل شدم یه خانم 32 ساله فکر کنم میشد با تاب تنگ و شلوار تنگ کلا خودش رو کاملا منو محو خودش کرده بود یه سلام گفت بعد گفت الی گفته تو آرایشگاه خواهرت کار میکنی درسته منم تایید کردم بعد گفت ببین منم میخوام اینجا باشی ولی 3 ساعت کلا اونم 7 تا 10 شب منم گفتم ببینید من سرباز آتش نشانی هستم یک روز در میون هستم اونم گفت مشکلی نیست اگه بیایی 3 ساعتی 100 هزار تومن برات میشه و همیشه مشتری دارم بعد بلند شد از صندلی گفت منم سویل هستم منم گفتم جواد هستم خوشبختم اونم گفت خوشبختم که دیدم الی صدا میکنه رفتم دیدم آماده هستش خیلی خوشگل شده بود از اونجا خارج شدم رفتم سوار ماشین شدم الی هم با لباسی که راحت باز میشد عوض کرد اومد جلو نشست درو برام باز کردن که یادم رفت شماره رو بگم که به الی گفتم شماره ام رو داده اونم گفت اره دادم به سویل از دوستان من هستش آدرس رو داد حرکت کردم به اون آدرس بعد چند دقیقه پرسید چطور شدم منم گفتم ماه شدی الی خندید گفت ممنون حدود 3 رسیدم به آدرسی که داده بود یه کاخ بود جایی بود ماشین ها میرفتن تو منم دنبال اونها رفتم یه نفر بود کارت ها میگرفت و اسم میپرسید الی موقه رسیدن به اونها کارت رو داد اونها هم گفتن پشت ماشین ها برین منم رفتم جایی که پیاده میشدن خانم ها الی پیاده شد موقه که میخواست بره گفت 7:30 به بعد زنگ میزنم بیایی دنبالم من اوکی گفتم خارج شدم از اونجا برگشتم آرایشگاه یه مشتری هم رسوندم شد 5 دیگه رفتم خونه چون پنج دیگه تموم میکردم آرایشگاه رو رفتم خونه نیم ساعت استراحت کردم بعد پا شدم رفتم قهوه خونه قرارم با علی حدود 6:10 رسیدم اونجا چون ترافیک بود کمی علی نشسته بود منم رفتم پیشش علی :سلام خوشتیپ چطوری من: خوبی خودت داداش خوبم علی: خوبم سارا زنگ زده بود فحش میداد فقط من:با خنده حقشونه تا دیگه نقشه نکشن هردو خندیدایم کمی هم با هم خوب شدیم میخندیم شاد بودم باهاش اولین دوستی بود داشتم چون با بچه چه مدرسه چه محله خوب نبودم ساعت 7 شده بود که الی زنگ زد من:سلام الی خوبی خانومی الی: خوبم 8 اینجا باش من:باشه قطع کردم علی گفت کیه من: از دوستای آرایشگاه خواهرم بودن من میرسون امش و کرایه میگیرم علی: ایول پس کلا خانم میرسونی کارت درسته من: کاری باهاشون ندارم فقط میرسونم علی: باخنده میدونم که بعد من گوشی علی زنگ خورد پدر اش بود علی هم گفت اینجا هستش منظورم قهوه خونه علی قطع کرد گفت الان بابام میاد تازه اومده میخوام آشنا بشی من: خب ببینم چی میشه علی: حرف اضافه نزن هردو خندیدایم پدر علی اومد مارو دید منم به عنوان احترام بلند شدم بهش خودم رو معرفی کردم یه مرد 43 ساله ولی اسپورت پوشیده بود که گفت علی ازت تعریف کرده بهترین دوستشی من:لطف علی هستش علی هم بهترین دوست منه کمی هم باهاش صحبت کردیم حدود 7:20 بود گفت من باید برم علی میری یا میمونی علی گفت میرم جواد ام کار داره حساب کرد پول قلیون و .. رو خارج شدیم گفت ماشین اش تو پارکنیگ هستش همون پارکنیگ که من گذاشته بودم رفیتم ماشین اش یه پرادو بود موقه رفتن گفت من آرش هستم پدر علی منم گفتم جواد خوشبختم اون خارج شد بعد علی و بعد من رفتم به طرف همون کاخ تو بالای شهر کمترین ماشین من بودم ازBMW بگیر تا ماشین های دیگه همون آقا که ورودی درب بود منو شناخت گفت بفرمایین رفتم داخل پشت ماشین ها بودم رسیدم همونجایی که پیاده کردم الی شاد اومد بیرون با یه خانم دیگه که لباس مجلسی بود تنش الی هم مانتو رو تنش کرده البته چه مانتو ای کونش بیرون بود قشنگ من تو ماشین نشستم که الی از پنجره گفت پیاده شو بیا پایین منم پیاده شدم الی گفت از دوستان من الناز در حدود 30 میزد از قیافش ولی آرایش بود دست اش رو دراز کرد من دست دادم گفتم جواد هستم گفت خوشبختم الی از شما تعریف کرده من: لطف دارن خداحافظ کرد الی من یه خداحافظ گفتم الی وسایل اش رو انداخت عفب نشست جلو منم زود نشستم به الی گفتم به به شما هم مارو با همه آشنا میکنی الی: از بهترین دوستانم هستش گفت با کی اومدی منم گفتم خودت رو من:یه سوال چند سالشه الی:با خنده 40 ولی خیلی جونتر میاد چیکار داری من:هیچی با خنده که موبایل الی زنگ خورد چند دقیقه حرف زد بعد کمی اعصبانی شد گفت اخه امروز که من حالم بده میری من: چی شده الی: هیچی امروز حالم خوب نبود شوهر ام دوباره رفت خارج تازه اومده دیشب حالا میره من:چیکاره هستش الی: چند تا شرکت تو ایران خارج داره میچرخونه من:من میتونم کمک ات کنم بریم دکتر اگه حال بده الی:خندید حال دکتر رفتن نه ولی یه سوال دارم من:بگو الی میتونی امشب با من باشی من: کمی فکر کردم اخه چه دل جرئت به من میگه منم کمی فکر کردم گفتم باشه دستش اش رو گذاشت رو کیرم اولین بار بود اینکارو میکرد یه دستی کشید روش گفت اینم مال منه ها من: باشه تو راه یه باقلوا فروش دیدم کمی خریدم تا صبح وقتی میرم خدمت انرژی داشته باشم دوباره رفتم سوار شدم حدود 8 رسیدم خونه الی درب شون از کنترلی ها بود با کلید زد باز شد رفتم داخل پارک کردم دیدم کنارم یه لکسوس هستش به الی گفتم سوار این نمیشی چرا الی: خوشم نمیاد رانندگی کنم زیاد رفتیم داخل که الی رفت لباس عوض کنه اینبار با یه شلوار تنگ و تاب که سوتین نبسته بود معلوم بود منم در حالی که محو بدنش بودم بهش گفتم شام چی درست میکنی الی: زنگ میزنم بیارن خدوتم زنگ بزن به خانواده خبر بده اینجای من: باشه ممنون که گفتی زنگ زدم به مامانم گفتم اونم گفت اون دوست ات کیه که شب ها میمونی منم گفتم تازه هستش قبول کرد خداحافظی کردم باهاش قطع کردم دیدم الی رفت بیرون با غذا ها اومد داخل واسه هردومون دوتا بختیاری گرفته بود غذا هارو از دستش گرفتم رفتیم تو آشپزخونه نشستیم تو یه میز 4 نفره شروع کردیم به خوردن الی روبه روم نشسته بود حدود 9 بود تموم کردیم گفت بریم فیلم ببینیم گفتم باشه ظرف غذاها رو انداخت دور اول اون خارج شد با قر دادن به کونش از پله رفت بالا منم کیرم بلند شده بود از پله رفتیم بالا رفت تو یه اتاق یه LED بود تو اتاق پشت اش هم اتاق خواب مثل اتاق های فرانسه لی بود خوشم اومد رفت یه فیلم گذاشت منم رفتم نشستم گوشه مبل هم تکیه بدم الی هم فیلم گذاشت اومد خودش رو تکیه داد به من فیلم شروع شد یه لیوان آب از اونجا یخجال بود خوردم اومدم نشستم سرجام حدود فیلم میرفت به سمت EROTIC بود از آمریکایی منم یواش یواش کیرم بلند شده بود حدود ساعت 10:30 بود فیلم تموم شد الی دستش رو گذاشت رو کیرم گفت میخوای لخت شی منم گفتم هردو لخت میشیم الی اول تاب اش رو درآورد بعد شلوار اش رو هم باز شرت اش باهم کشید پایین به من گفت حالا تو تی شرتم رو درآوردم بعد مثل اون شلوار ام رو با شرتم کشیدم پایین که الی نگاه اش به کیرم افتاد گفت این چیه گفتم قابل نداره دستش رو گرفتم بردمش اونیکی اتاق انداختم اش رو تخت شروع کردم ازش لب گرفتن...ادامه
قسمت هفتم لب هاش خوشمزه بود لب گرفتن باهاش عالی بود بعد لاله گوش اش رو خوردم اومدم پایین تر سینه هاش رو مک میزدم قشنگ میخوردم الی دیگه در خودش نبود حال میکرد از قیافش معلوم لباش رو گاز میگرفت نه بزرگ بود نه کوچیک معمولی بودن سینه هاش ولی سفت بودن اینش عالی بود با بوسه بوسه رفتم طرف کوس اش دستم رو گذاشتم که ارضا شد انگار خیلی تو بی سکسی بوده دهنم رو گذاشتم رو چوچولوش شروع کردم به خوردن در عین حال که میخوردم انگشتم رو هم داخل کسش میکردم حدود 10 دقیقه اینجور خوردم که ارضا شد آب اش رو تمام اش رو خوردم بغل اش دراز کشیدم شروع کردم ازش لب گرفتن به خودش اومد گفت نوبت منه پاشد دراز کشید رو تخت جوری که صورت اش جلو کیرم بود شروع کرد به ساک زدن کیرم حرفه ای میخورد منم از بس که حرفه ای میخورد چشام رو بسته بودم انگار تمام بدنم در یک جا داره حال میکنه حدود 20 دقیقه ای کیرم رو خورد بعد بلند شد رفت از کشو کنار تخت یک اسپری آورد فکر کنم تاخیری بود قشنگ کیرم رو سپری زد پاشد گفت کیر شوهوم کوچیک تره فکر کنم جر بخورم ولی حال میکنم به من گفت حر کت نکن بزار اول کامل بره تو بد منم همنجور ثابت موندم اومد از جلو نشست رو کیرم حدود 5 سانت رفته بود تو کوسش که همنجور وایساد کیرم داشت از بس کوس اش تنگ بود میشکست الی همنجور بال پایین میکرد که نصف اش رفته بود تو کوس اش بهش اشاره کرده بیاد همنجور دستم رو گذاشتم تو کمر اش فشار دادم طرف خودم سینه هاش چسبید به بدنم بهش گفتم لب ات رو بزار رو لبم اونم گذاشت در همین حین شروع کردم به تلمبه زدن الی هم از درد که کوس اش باز تر شده به لب گرفتن ادامه میداد منم در همین چند دقیقه که تلمبه میزدم کیرم نصف اش رفته بود تو کوس اش کل کیرم تو کوسش یود همانندا داشتم سریع تلمبه میزدم کیرم قشنگ کوس الی رو باز کرده بود کیر منم انگار رفته باشه تو کوس کوچیک الی هم دیگه لب نمیگرفت تو لذت بود کیف میکرد که کیر بزرگتر رفته تو کوس اش حدود 15 دقیقه من تلمبه میزدم که کیرم رو کشیدم بیرون بهش گفتم بلند شو میخوام از عقب بفرستم داخل کوس ات الی به حالت سگی نشست منم بهش اشاره کردم پاهاش رو جمع کنه تا کوس اش تنگ تر بشه منم از پشت کردم داخل کوسش دست هاش رو گرفته بودم به خودم فشار میدادم که از من جدا نشه سریع تلمبه میزدم الی هم از حال رفته بود فکر کنم بخاطر بزرگی کیرم بود و سریع تلمبه زدنم حدود 30 دقیقه تو همین حالت تلمبه زدم که یه آب در داخل کوس اش احساس کردم که ارضا شد منم کیرم رو کشیدم بیرون الی گفت تو که ارضا نشدی چرا کشیدی بیرون گفتم بریم حموم اونجا بهت میگم الی گفت باشه پاشدیم از روی تخت رفتیم حموم درست پشت اون دیوار بود داخل حمام شدیم رفت الی آب گرم رو باز کرد و بهش پیوستم بدن خودمون رو شستیم منکه اسپری قشنگ اثر کرده بوده دستی به کوس اش کشیدم بهش گفتم بچسب به دیوار حموم اونم اینکار رو کرد ایستاده منم کردم تو کوس اش شروع کردم به تلمبه زدن الی هم اه اه اه میگفت منم حدود 10 دقیقه تلمبه زدن احساس کردم آبم اومد بهش گفتم که گفت بکش بیرون منم کشیدمزانو زد کمی ساک زد آبم اومد همش رو خورد گفت ممنون خیلی خوب بود دوباره خودمون رو شستیم به الی گفتم این کونت خیلی انگار اکبند هستش نصییب ما میشه الی گفت شوهرم تا حالا تو کونم نکرده این کیر تو بره توش باید چند روزی راه نمیتونم برم ولی اگه قسمت بشه بهت میرسه از حموم اومدیم بیرون خودمون رو خشک کردیم تو تخت خوابیدیم الی دوباره هوس کرد گفتم من حال ندارم اون خودش کیرم رو ساک زد دوباره بیدار شد خودش روش نشست بالا پایین کرد بعد 20 دقیقه دوباره آبم اومد تو کوس اش ریخت پاشد دوباره کیرم رو تمام |آب مونده ها رو خورد بعد رفت حموم منم گوشی رو گذاشتم تو زنگ که واسه برم ایستگاه ساعت 6 بلند شدم الی لخت خوابیده بود کنارم دلم نیومد بیدارش کنم رفتم پایین تو آشپزخونه یه لیوان آب خوردم رفتم سر باقلوا ها کمی خوردم ساعت شده بود 6:30 الی رو بیدار کردم یه لب ازش گرفتم بیدار شد لخت باهم رفتیم پایین تو آشپزخونه برای هردومون شیر ریخت خوردیم الی:عالی بود باز ام وقت کنی میرسی به ما من: حتما برم لباس هام رو بپوشم برم ایستگاه الی:باشه یک لحظه صبر کن اومد یه بوس از کیر ام کرد گفت حالا برو خندیدام رفتم لباس هام رو تو اتاق پوشیدم لباس های زیر الی آوردم دادم بهش اونم تشکر کرد موقع رفتن هم یه لب گرفت از من و یه تراول 50 تومنی داد میخواستم نگیرم که نشد گرفتم اومدم بیرون سوار ماشین شدم درو زد باز شد من دوباره با ماشین ساعت 7:10 رسیدم ایستگاه لباس های خدمت رو پوشیدم بیرون هارو گذاشتم تو کمد صبحونه خوردیم اون روز خدمت شب نگهبان بودم 8 تا 10 یه تماس به علی زنگ زدم دیدم جواب نداد چند بار گرفتم اینطور شد حدود 10 دقیقه بعد پدر علی آرش تماس گرفت آرش: سلام پسرم خوبی من:ممنون خوبم خوبین علی کجاسات آرش: خوبم رفته خارج از کشور یه مدتی واسه تفریح من: میدونید کی میاد آرش:نه پسرم گفت 3 هفته میرم بعد گفت میرم جای دیگه معلوم نیست کی بیام من:باشه ببخشید مزاهم شدم آرش: مراحمی پسرم ببخشید من باید برم من: باشه خداحافظ قطع شد به نگهبانیم ادامه میدادم داخل ننشستم بیرون قدم میزدم بی سیم به دست که از دوستای اونجا شامم رو آورد پایین تشکر کردم خوردم شامم رو بیرون بودم بی سیم به دست درو هم باز کرده بودم چون شب ها هوا خوبه بخاطر اون که یه نفر تماس گرفت با صدای کلفت سلام علی آقا خوب هستین محمد هستم هم خانم چادری که رسوندید من شوهر اش هستم من(تو خودم یادش افتادم به خودم فحش میدادم)) بله شناختم خوبم خوب هستین محمد: بله خوبم میشه فردا بری اینجا دنبال خانم بنده واسه از آرایشگاه بردن به تالار بعد هم شام میبری یک جای دیگه من: باشه فقط آدرس رو پیامک کنید فردا ساعت چند برم محمد: ساعت 3 ظهر من:باشه که تو بی سیم گفت ایستگاه 4 منظریه زود رفتم تو نگهبانی آژیر رو زدم خودم هم رفتم آرم ایست چراغ دار رو برداشتم 20 ثانیه خارج شدن منم تازه یادم افتاد گوشی دستم بود من: آقا محمد ببخشید من سرباز آتش نشانی هستم بخاطر اون ((هنوز قطع نکرده بود)) محمد:آهان شما ببخش مزاهمت شدم فعلا آدرس رو برات میفرستم من:خداحافظ قطع شد. حدود ساعت 12 بود بچه ها برگشتن از محل حادثه ماشین پر خون بود تایر هاش تا ساعت 1 اونها رو شستیم با بچه ها منم 1 نگهبانی داشتم از همکار اومد شب ها دو نفر نگهبانی میدن گفت برو چایی بیار منم رفتم چای آوردم با قند خوردم هم نگاه به بیرون هم تلوزیون بود واسه خواب نبردن هم چای میخوردیم صحبت میکردیم نگهبانی تموم شد رفتیم ساعت 6 بیدار شدیم کار های که باید تا 7:30 انجام میدادم انجام دادم شیفت بعدی اومد همزمان رئیس ایستگاه هم اومد بعد سرود همه رفتن لباس عوض کنن برن منم همچنین لباس هارو عوض کردم رفتم تو ماشین نشستم میخواستم خارج بشم که دیدم رئیس ایستگاه هم میخواست خارج بشه منو دید مجبور شدم وایسم اون بره بعد من رفتم اول دوتا نون گرفتم رفتم مستقیم خونه وارد خونه که شدم مامانم: به به چه عجب خوب میایی مادرت رو مبینی من:مامانی قشنگم باید میموندم نمیشد بعد خودم با چند تا ماچ بوس کردن از دلش در آوردم صبحونه تموم شد باید میرفتم آرایشگاه به زور بلند شدم رفتم رسیدم آرایشگاه یه بوق زدم خواهرم با چادر اومد گفت مشتری نیست صبر کن تا 11 منم از خدا خواسته خوابم میومد در ماشین شیشه اش رو بالا کشیدم صندلی رو تا ته خوابندم گوشی رو گذاشتم تو زنگ که بیدار شم زود خوابم برد که احساس کردم شیشه ماشین رو کسی میزنه خواهرم بود اومده بود بیدارم کنه حتی گوشی هم اثر نکرده بود صندلی رو درست کردم اومدم بیرون خواهرم رفت یه خانم اومد بیرون بهش گفتم صورتم بشورم بیام اونم رفت تو ماشین نشست رفتم تو صورتم رو شستم اومدم بیرون خانم رو به آدرسی که داده بود رسوندم اومدم دوباره آرایشگاه دوتا مشتری هم رسوندم که دیدم ساعت 2 شد ـخرین مشتری رو رسوندم رفتم حاج علی ((تبریزی ها میدونن کجا)) یه غذای زدم بدن کاملا خوب شدم خواب هم تو ماشین قشنگ خستگی رو از من برده بود راه افتادم به اون مسیری که داده بودن محمد برم خانوم اش رو بردارم یک جای بود اینجا کجا بود یه جایی که کلا خانوم ها حتی چشم هاشون معلوم نبود چرا میومدن پس آرایشگاه زنگ رو زدم یه خانم برداشت گفت دنبال کی اومدم اولش شکه شد بعد گفت تو حیات باشین منتظر بمونین لطفا قطع کرد درب باز شد رفتن تو حیاط یه جای بود واسه نشستن حدود چند دقیقه نشستم دیدم یه خانم با چادر مثل اون گفت بفرمایید بیرون من: گفتم یک لحظه موبایلم رو درآوردم زنگ زدم به آقا محمد برداشت تو اولین بوق من: سلام آقا محمد خوبین میشه به خانم تون بگین من رسیدم محمد: خوبم چشم الان قطع کرد به اون خانم گفتم منتظر باشید که یه نفر اون خانم رو صدا کرد رفت تو بعد اومد گفت بشینن تا بیام ساعت نگاه کردم 5 دقیقه زود اومده بودم مسئله نبود همون خانم اومد بیرون که دوباره برده بودم اش خون اش همسر محمد اقا رفت بیرون سوار شد مثل اونها چادر سرش کرده چشاش معلوم بود فقط یه آدرس داد بیرون شهر رفتم به یه خونه رسیدم دم در دو تا نگهبان ریش دار فکر کنم از سپاه بودن ماشین رو نگه داشتم اومد جلو گفت امری دارید اینجا ندارید بفرمایید خانم از پشت یک کارت داد دادم به اون آقا نگاه کرد بعد تو یه کاغذ دیگه نگاه کرد گفت شما فقط میتونی تا حیاط بری بقیه نه درب باز شد وارد شدیم دو تا دیگه مثل اون نگهبان اونجا رفتم اونجای که باید پیاده میشد موقه پیاده شدن خانم گفت از اون آقا کارت بگیرین که شب بتونید وارد شید تو خودم بازم فحش میدادم گفتم چشم پیاده شد دوباره اومد گفت 6 اینجا باشین منم رفتم به اون آقا گفتم یه کارت بده شب وارد شم یه کارت داد فامیلی خانم رو که آورده بودم نوشته بود محمدی تو گوشیم هم محمدی سیو کردم رفتم خونه از اونجا به حمام به خودم رسیدم صورتم رو سه تیغ کردم یه ریش هم گذاشتم موهای کیرم کم بود ولی زدم اومدم بیرون دیدم ساعت 5:20 هستش زود لباس پوشیدم راه افتادم به اون آدرس یه 6 رسیدم اونجا همون آقا که جلو در بود چپ چپ نگاهم کرد رفتم تو که دیدم یک مرده از اون سپاهی درجه یک تا منو دید منم که وارد شده بودم نگه داشتم بهم گفت پیاده شو منم یپاده شدم... ادامه دارد...
قسمت هشتمپیاده شدم گفت شما اینجا چیکار میکنی منم یه سلام دادم گفتم یک لحظه به آقا محمد تماس گرفتم ج داد من: سلام آقا محمد خوبین ببخشید من اومدم دنبال خانومتون واسه بردن به غذاخوری یه آقا هستن میخوام بگین من کی هستم محمد : چشم بی زحمت گوشی رو بببدید به ایشون گوشی رو دادم به همون آدم چند دقیقه صحبت کرد داد قطع کرد داد به من بعد گفت آقا محمد نگفته بود کی هستی وضعیتت خراب بود حالا منتظر باش بگم بیان حدود بعد 5 دقیقه اومدن یکی نه حدود 100 نفری میشدن همشون عین آدم ندیده به من نگاه میکردن که همون اقا گفت ایشون مشکلی نیست اومده دنبال خانم آقا محمد خود آقا محمد گفته بعد تو اون جمع همه رفتن بیرون انگار شوهر شون اومده بود موندن دو نفر که نمیشد تشخیص داد اومدن طرف من گفتم شما خانم آقا محمد هستید تایید کرد و گفت ایشون از دوستان من هستن مشکلی نیست با من میان منم یه چشم گفتم سوار شدن عقب یکی از خانم ها یه آدرس داد برین اونجا منم راه افتادم تو راه آقا محمد زنگ زد گفت منو از خیابان ... بردار 6:30 بود رسیدم آقا محمد رو برداشتم نشست جلو سلام علیکی کرد راه افتادم رسیدم بعد 5 دقیقه پیدا شده آقا محمد گفت همین 10 اینجا باش مارو برگردون منم یه چشم گفتم راه افتادم طرف آرایشگاه سویل 7 رسیدم اونجا زنگ زدم در باز شد رفتم داخل دیدم یه ماشین کمری هستش ازGLX همون خانم اومد که دوباره با تاب مانتو گفت امروز یه مشتری داری با این ماشین باید بری منم بهش گفتم سویل خانم اتاق هستن گفت اره گفتم میشه ببینمشون گفت اره بیا بالا رفتم بالا بدون نگاه کردن رفتم تو درب اتاق سویل در زدم گفت بیا تو رفتم دوباره محو اندام اش شدم همون شلوار و تاب تنگ پوشیده بود سویل: خوبی جواد من: ممنون خوبم این ماشین چیه سویل : اهان این ماشین دوم منه میخوام با این برسونی خانم ها رو الی هم سپرده تورو بردار مشکلی نیست بعد از پایین گفتن سویل خانم میشه صدا کنید مشتری رو ببره سویل: این سوئیچ رو میز بردار برو بخاطر مشتری یه خداحافظ گفتم رفتم دیدم نشسته تو کمری رفتم سوار شدم واقعا خوب بود راه افتادم یه آدرس داد زیاد به پشتم نگاه نکردم ولی زیبا بود حدود 15دقیقه فاطله داشت رسیدم کرایه ام رو داد رفتم آرایشگاه زنگ زدم با ماشین وارد حیاط شدم همون خانم اومد گفت میتونی بری فقط مارو برسون بعد منم گفتم کرایه اش میگیرما به شوخی اونم فکرکرد جدی میگم گفت باشه چند دقیقه وایسا سویل دو تا خانم دیگه اومدن سویل که از همه نزدیک تر بود رسوندم موقه پیاده شدن یه پنجاه تراولی داد گفت اینا برسون رفت خودش اونها هم رسوندم شد ساعت 8 شب رفتم خونه یه شام خوردم حدود 9:30 راه افتادم طرف اونها میخواستم هم شب برم خونه الی پیامک فرستادم در ج گفت نگار اینجا هستش منم ول کردم رفتم دنبال اونها 10 دقیقه زود رسیدم یه دستی به ماشین کشیدم تمیز اش کردم همه اومدن یه طرف خانم ها یه طرف آقایون آقا محمد با یه آقا دیگه اومد نگاه کردم همونی که منو تهدید کرد بعد اش خانم ها اومدن یه سلامی کردم سوار شدن همون اقا عقب کنار زنش نشست زن آقا محمد هم کنار همسر اون اول اون آقا رو رسوندم بعد هم آقا محمد کرایه داد رفت راه افتادم سمن خونه خسته کوفته ریدم رفتم خونه یه سلامی کردم رفتم رو تختم دراز کشیده بودم یا سمیرا افتاده بودم که زنگ نزده بود بهش زنگ زدم یکی دیگه برداشت قطع کردم یه پیامک فرستادم ببخشید با سمیرا کار دارم دوست اش هستم در ج گفت بیمارستان هستش گوشییش خاموش بود 1 روز ه روشن کردم گفتم چی شده گفت بچه اش رو انداخته نتونسته نگه داره دیگه ج نفرستادم خوابیدم صبح دوباره خدمت چند روز ی گذشته بود نه از الی خبر بود نه نگار من روز های OFF ام دو تا آرایشگاه کار میکردم شب ها یه مشتری بود زیاد نبود ولی پول خوبی میداد حدود چند میلیون پس انداز کرده بودم واسه خودم تقریبا پول ماشین اومده بود دستم ولی گذاشته بودم تو بانک به غیر از خرج ماشین اون مونده بود برام نگه داشته بودم ماهی یبار کلا چک میکردم 300 تومنی خرج میکردم برای ماشین.حدود های یک هفته گذشته بود الی زنگ زد روز OFF ام بود گفت بیا به این آدرس ساعت 2 ظهر من چشم گفتم قطع کرد آرایشگاه کار میکردم یک و نیم بود راه افتادم آرایشگاه بود زنگ زدم بهش الی خارج شد اومد جلو نشت من:سلام خوشگلم خوبی الی: اره خوبم آقای جواد کوچیکه چطوره من: منتظر شماس الی:ببینیم با نگار لز داشتم بخاطر اون زنگ نزدم هفت هشت روزی من:در مورد کیر من به نگار گفتی الی:اره میخوام امشب بیایی خونه من اونجا مبینمت من:حالا کجا بریم الی:خونه الناز اینا از اونجا هم باهات کار دارم من: چه کاری الی :میگم فعلا برو راه افتادم خونه الناز اینا همون کاخ جلو در که رسیدیم الی زنگ زد درب پارکنیگ رو برام باز کرد وارد شدم تو حیاط بودم ک گفت همینجا وایسا کنار یک در نگه داشتم الی پیاده شد الناز آماده اومد بیرون انگار میخواد جای بره سلام الناز خانم الناز:سلام خوبی من:ممنون خوبم مرسی الناز اومد جلو دست داد بعد یه کیلد داد دستم گفت ماشین ات رو اینجا پارک کن میخوام بریم با ماشین من یه جای من حوصله رانندگی ندارم که یک نفر اومد بیرون یه مرد الی رفت باهاش دست داد به الناز گفت ایشون الناز: از دوستای خوب الی هستن راننده خوبی هستن من حوصله رانندگی ندارم خودم صداش کردم مرده اومد جلو دست اش رو دراز کرد گفت سلام من علیرضا هستم خوشبختم من: جواد هستم همچنین علیرضا الناز:جواد بیا بریم دیر شد من:چشم((انگار منو چند سال میشناسه)) اومد سوئیچ رو داد بهم گفت با BMW X6 میریم همون ماشین که دوست داشتم رفتند هر دو عقب نشستند منم رفتم سوار شدم استارت زدم کیف کردم راه افتادم از خونه که خارج شدم گفتم کجا بریم خانم خوشگله ها الناز:خوبه شما هم خوشتیپی میریم لاله پارک بعد از اونجا میگم بهت چشمی گفتم رفتم تو راه هردو باهم حرف میزدن من دخالت نکردم ضبط رو روشن کردم وای وای انریکه بود عاشقش بودم صداش رو کم کردم در حین رانندگی گوش میدادم خیلی خوشم میومد ازش رسیدم لاله پارک ساعت 3شده بود رسیدم پارک کردم پیاده شدن الی و الناز چنان خوشگل کرده بودن که من هنگ کردم ولی به خودم اومدم رفتیم تو الی و الناز گفتن ما ناهار نخوردیم گفتم منم نخوردم گفت پس بریم ناهار رفتیم اونها رژیمی منم یه بختیاری خوردم الناز حساب کرد اومدیم بیرون رفتم یه مغازه بزرگ کلا مانتو بود و تاب زنانه ای الناز انتخاب کرد الی هم رفتن تو گریم توش راحت 2*3 بود راحت جا میشدن الی و الناز رفتن تو بعد گفتن باید یه مرد ببینه خوبه یا بد من داخل شدم الی تاب رو که خریده بود مانتو رو درآورد بعد تاب اش رو شرت و سوتین اش معلوم بودن رنگشون هر دو قرمز داشتم نگاه میکردم که الناز مانتو اش رو درآورد تاب اون دیگه هیچ چسبون قشنگ سینه هاش بیرون بودن تابلو بود پوشیدان منم در حین نگاه کردن تایید کردم اونها رو خریدن اومدیم بیرون میخواستیم خارج بشیم وسایل ها دست من بود که الی گفت وسایلم یادم رفت نمیدونم رفت منم راه افتادم با الناز گذاشتم تو صندوق بعد رفتم نشستم که الناز اومد جلو نشست دستش رو گذاشت رو کیرم گفت:الی از این تعریف کرده به ما میرسه من: دیدم((که الناز خودش میخواد از الی شنیده بود یا الی گفته بود)) گفتم چرا که نه دستش رو برداشت رفت عقب نشست الی هم رسید فهمیدم الکی بوده راه افتادیم الناز گفت الی رو برسون خونش منم باید جای ببری منم چشم گفتم الی رو رسوندم وسالش رو برداشت و رفت ساعت 4 بود گفت برو خونه رفتم حدو بیست دقیقه بعد رسیدم الناز درب رو زد باز شد وارد شدم ماشین رو جاش نگه داشتم که پیاده شدم یکی از اون قیافه اش معلوم بود مستخددم بود اومد بیرون گفت سلام خانوم آقا رفتن الان مسافرت آلمان زود باید میرفتن نتونستن به شما بگن کاری پیش اومده بود براشون النازگفت بهش باشه برو تو اتاقت فعلا کاری باهات ندارم اون مستخدم رفت به من گفت جواد جون میشه اونها رو بیاری منم یه چشم گفتم وسایل هارو برداشتم دنبالش راه افتادم خونه نبود قصر بود از پله ها رفتیم بالا یه اتاق خواب بزرگ چند تا اتاق دیگه توش یکی حمام دستشویی یکی اتاق لباس به من گفت دنبالم بیا راه افتادم رفت تو به طرف لباس ها اتاق بزرگی بود یکی یکی لباس هارو از من گرفت تو جا لباسی انداخت گذاشت تو کمد حدود نمیشه گفت زیاد لباس وجود داشت اونجا بعد اومد یدفعه تابش رو درآورد بعد شلوار اش رو لخت شد دیگه کاملا منم کیر زود سفت شد از روی شلوار معلوم نبود ولی کلا چشام در بدن الناز بود سینه ها سفت و بزرگ بدن خیلی زیبا و سفید اومد جلو گفت میری حمام گفتم اره گفت لخت شو گفت کجا بزارم لباس ام رو گفت همینجا میمونه یه کمد نشونم داد گذاشتم اونجا لخت شدم به جز شرتم بهش گفتم پایین نمیاد الناز از روی شرت معلوم بود کیر ام الناز اومد زانو زد شرتم رو یهو پایین کشید کیرم مثل فنر افتاد جلوش پاشد الناز منم شرتم رو درآوردم الناز:اره الی خوب تعریف کرده که جرش داده تو یه شب چند بار ارضا شده ولی حال کرده منم گفتم بریم گفت بریم از اتاق لخت خارج شدیم رفتیم حموم وان بزرگی بود و هم دوش ایستاده بود آب وان رو باز کرد حدود 5 دقیقه پر شد اول الناز رفت تو وان نشست منم رفتم کنار اش دراز کشیدیم بهش گفتم عجب سینه های داری در هم حین هم دستم رو گذاشتم تو سینه هاش حرکت میدادم الناز گفت ممنون خوب مبینی الناز دست اش رو گذاشت رو کیرم میمالوند منم دستم رو سینه هاش بود که لب ام بردم طرف اش خودش هم اومد جلو لب به لب شدیم لباش خوشمزه بودم میخوردم لباش رو خیلی عالی بود و خوشمزه...ادامه دارد
قسمت نهم چند دقیقه کارمون این بود که الناز گفت بریم دوش ایستاده از وان حموم پاشدیم رفتیم دوش آب گرم رو باز کرد بدن منو خودش رو شست کامل که من دستش رو گرفتم لب ام رو گذاشتم تو لب اش لب گرفتم رو ادامه دادم بعد رفتم به طرف سینه های بزرگ اش قشنگ میخوردم قرمز شده بد رفتم پایین تر یکی از پاهاش رو بلند کردم شروع کردم به خوردن کوس اش قشنگ خوردم انگشتم رو هم در حین خوردن کوس اش داخل کوس اش میکردم حدود بعد چند دقیقه ارضا شد تمام آب اش رخت رو صورتم بلند شدم زیر دوش قرار گرفتم دیدم الناز قیافه اش از ارضا شدن معلوم بود به خودش اومد اومد جلو دستش اش رو گذاشت رو کیرم گفت حالا نوبت منه زانو زد شروع کرد به ساک زدن قشنگ ساک میزد حرفه ای بود نصف اش رو میخورد بعد من کیرم رو گذاشتم بین سینه هاش بالا پایین میکردم خیلی حال داد بعد دوباره گذاشتم ساک بزنه به الناز گفتم خوشت میاد ازBDSM گفت اره گفتم الان انجام بدم چطور خوشت میاد یعنی از سکس زوری خوشت میاد کمی گفت اره سر اش رو گرفتم شروع کردم تلمبه زدن تو دهن اش قشنگ میخورد تا کامل نمیتونست ولی خوب میتونست بخوره بعد 10 دقیقه بهش گفتم کافیه بلند اش کردم به دیوار چسبیندونماش کون اش یه نکته بود خیلی تمیز کیرم رو با آرامش بردم جلو کوس اش وارد کوس اش کردم که وقتی وارد کوس اش شد یه اه گفت منم شروع کردم به تلمبه زدن کیرم تا داخل میرفت ولی تنگ بود انگار یک چیزی رفته بود تو باز اش کرده بود منم تلمبه میزدم اونم فقط اه اه میکرد داشت حال میکرد منم با سرعت تلمبه میزدم باسنش اش قرمز شده بود از بس با دست زده بودم اش حدود بیست دقیقه تلمبه زدم احساس کردم آبم میاد بهش گفتم گفت بریز تو لوله هام رو بستم با سرعتم اضافه کردم یهو تمام کیرم رو کشیدم بیرون با سرعت داخل کوس اش کردم یه اه بلند گفت ارضا شد منم تمام آبم رو تو کوس اش خالی کردم کیرم داخل تو کوس اش بود کیرم رو کشیدم بیرون زانو زد آب رو کیرم رو خورد مونده بود بعد بلند شد باهم خودمون رو شستیم لخت اومدیم بیرون رفتیم تو اتاق لباس ها من شرتم رو تنم کردم از اتاق یه تلفن زد چند تا نوشیدنی بیارن تو اتاق اونم خودش یه شرت سوتین هم رنگ برداشت پوشید قبل پوشیدن شرت اش دستم رو بردم طرف کون اش یه انگشتم رو کردم تو یه اه گفت بعد کشیدم بیرون شرت اش رو پوشید بعد اون انگشتم رو خورد گفت تا حالا کسی تو کونم نکرده به شوهرم اجازه ندادم تو کنم بکنه تو گوشه کمد چشمم خورد به یه کیر مصنوعی هم قد کیر من بود ولی قطر اش کم بود پس با این حال میکنه با هم اومدیم بیرون از اتاق یه مبل بود جلو اش نوشیدنی رو آورده بودن اونجا شیر موز هم بود و آب پرتقال و کیک اول دو تا لیوان شیر موز خوردم بعد برای الناز آب پرتقال ریختم دادم اونم خورد بعدم ام برای هر دومون کیک گذاشتم خوردیم بهش گفتم حاضری دست اش رو گذاشت رو کیرم گفت اره اگه حاضره گفتم چرا که نه رفتم از اتاق لباس از کیر های مصنوعی یکی رو آوردم معمولی بود نصف کیر من ولی قطر اش هم کم بود اومدم بیرون بهش گفتم پشت ات به من باشه شرتت رو هم دربیار اینکار رو کرد بعد کیر مصنوعی رو بردم طرف دهن اش گفتم خیس اش کن کمی ساک زد اون رو بعد از دهن اش رو درآوردم بردم طرف کون اش گفتم میخوام فتح اش کنم گفت جونم اره اولش رو وارد کونش کردم دیدم که لب اش رو گاز میگیره روبه روی میز آرایش الناز کرم دیدم رفتم آوردم کمی به کیر مصنوعی زدم بعد داخل کون اش کردم یواش یواش دیگه درد نداشت 10 دقیقه طول کشیدم وارد کونش کردم یواش یواش اونم از بس تنگ بود بعد کشیدم بیرون بردم طرف دهن اش از دستم گرفتم قشنگ اون رو خورد بعد از کرم زدم به کیرم به الناز گفتم بیا بشین روش من نشستم اومد از عقب پاهاش رو گذاشت رو زمین از عقب بغل اش کردم جوری که کیرم میرفت راحت تو کون اش خودش پاهاش رو باز کرد کیرم رو گرفت داخل کونش ات هدایت کرد کله کیرم رفته بود تو کونش که وایساد از بس تنگ بود تصمیم رو گرفتم کیر مصنوعی رو دادم دستش اش گفتم اینو بخور اون کیر مصنوعی رو وارد دهنش کرد من در همین حین از آرنج اش گرفتم با یه حالت سریع نگه داشتم کیرم رو به یه سرعت تا نصف اش فرستادم تو کونش الناز هم از درد کیر مصنوعی رو قشنگ ساک میزد کونش چنان تنگ بود که کیرم انگار تو یه کوره آتیش رفته به طرف خودم کشیدم اش قشنگ الناز روی من بود من تلمبه میزدم ولی کامل کیرم تو کونش نبود بعد از دقیقه تلمبه زدن کیرم رو تا ته داخل کونش کردم بعد کیرم رو کشیدم بیرون بهش گفتم سگی بشین اینکارو کرد من از پشت کردم تو کونش چنان سریع تلمبه میزدم که دیگه درد یادش رفته بود میگفت جرم بده مال تو هستم من این حرفها بیشتر تحریکم میکرد سرعتم رو بیشتر کردمحدود 15 دقیقه تلمبه زدم احساس کردم آبم میاد کیرم رو کشیدم بیرون رفتم کردم تو دهن اش از سر اش گرفتم که تمام آبم تو دهنش خالی شد اونم تمام آبم رو خورد گفت عالی بود بعد درد اش لذت اش بیشتر بود الناز:بریم حموم من:باشه رفتیم حموم اونجا هم کیر خوابیده خودم رو کردم تو کون اش خودش خواست که ارضا شد خودمون رو شستیم اومدین بیرون الناز کمی سخت راه میرفت بخاطر کونش بود رفتیم لباس هام رو پوشیدم اونم با یه شلوار تاب راحت از کیف اش یه دو تا تراول 100 تومنی داد گرفتم گفت عالی بود اینم بابت کرایه گفتم زیاده که قبول نکرد گرفت خوابید الناز منم راه افتادم به سمت ماشینم سوار شدم خارج شدم رسیدم به اولین آبمیوه چی یه معجون سفارش دادم تا قوت بگیرم مهجون رو آورد تا ته خوردم کمی خوب شدم ساعت 6 بود راه افتادم سمت آرایشگاه سویل 6:30 رسیدم اونجا درب رو زدم باز کردن رفتم داخل یدونه از آرایشگاهی اومد بیرون گفت 20 دقیقه بمونید الان میاد رفتم سوار کمری شدم اونجا بود بعد 20 دقیقه مشتری اومد بیرون سوار شد یه آدرس داد رفتم پارتی بود فکر کنم خارج شهر رسوندم اش ساعت 8 شده بود 8:30 هم رسیدم آرایشگاه بوق زدم درب رو باز کردن رفتم داخل پیاده شدم میخواستم برم که سوار ماشینم بشن که سویل از داخل صدا زد گفت بیا تو کارت دارم رفتم داخل سویل داشت آرایش میکرد با لباس های تنگ اش که معلوم بود از پشت اش کونش قشنگ بیرون بود که گفت بشین بریم منو برسون بعد برو چشم گفتم نشستم تو اولین صندلی داشتم کون اش رو نگاه میکردم حدود بعد 20دقیقه گفت بریم یه مانتو پوشید مانتو نبود تور بود بدنش قشنگ معلوم بود رفتیم سوار ماشینم شدیم گفت برو خونمون خارج شدیم درب رو بست هردو خارج شدیم تو راه یه هایپر مارکت دید گفت نگه دار خرید کنم نگه داشتم سویل: تو هم بیا من: به من نیاز نیست که سویل: بیا دیگه ماشین رو پارک کردم تمام آدمها داشتن به سویل نگاه میکردن سویل رفت به طرف یه آقا یه سلام احوال پرسی خالصی کرد طرف هم فکر کنم از مدیر اونجا بود بهش کامل احترام داشت یه سبد برداشتم دنبالش راه افتادم حدود 20دقیقه وسایلی برداشت حساب کرد یه نفر هم وسایل رو آورد سوار شدیم راه افتادیم حدود 5 دقیقه گذشته بود تو راه بودیم موبایل سویل زنگ خورد انگار شوهر اش بود حرف میزد و خنده اش گرفته بود که رسیدیم کرایه رو داد دستی به کیرم کشید گفت الی ازش تعریف کرده منم در شوک بودم همچین کسی نبود که اینکارو بکنه منم هنوز ساکت بودم که پیاده شد یکم فکر کردم کمی فکر کون اش افتادم که تو آرایشگاه راه افتادم به سمت خونه ساعت نزدیک 10 بود بخاطر سکس کمی خسته بودم که میخواستم برسم خونه آقا محمد زنگ زد: سلام خوبی جواد آقا میشه بری دنبال خانمم ببری خونه خواهر اش من: یه چشم گفتم قطع کرد اخه مرد حسابی فکر نمیکنی مردم میخوان برن استراحت کنن راه افتادم مجبور بدوم نمیتونستم زیر گولم بزنم راه افتادم به سمت خونه اش رسیدم بعد بیست دقیقه زنگ زدم گفت اومدم گفت من وسایل دارم میشه کمک ام کنید دیگه اعصابم به خورد من مگه حمالم یه فکری زد به سرم ولی انجام ندادم رفتم دیدم حدود 20 کیلو وسایل بود برداشتم بردم ماشین تو صندوق عقب گذاشتم منتظر شدم به یه حالت خراب اومد بیرون انگار کمی خوب نبود حالش زود سوار شد یه آدرس داد راه افتادم تو راه یه لحظه دیدم از حال رفت از اونجا رفتم به سمت اولین بیمارستان بعد یک ساعت که تو اوژانس بود حالش خوب شد کمی بهش گفتم زنگ بزنم به شوهرتون گفت نه به کمک یکی از پرستارا تو ماشین اومد راه افتادم به سمت خونه خواهر اش پرسیدم ببخشید چیزی شده بود حالتون خوب نبود گفت بخاطر مشکلات جنسی فهمیدم شوهر اش بهش نمیرسه داشت خود ارضایی میکرده اون موقه بعد گفتم من میتونم مشکل تون رو حل کنم ساکت شد درسته اگه به شوهر اش میگفت دیگه منو میکشتن جنازه ام هم پیدا نمیشد بخاطر اینکه تو کف بود که بعد 5 دقیقه ساکت بودن گفت نگه دار اومد جلو نشست بعد یه زنگ زد به خواهر اش الکی گفت تو ترافیک موندیم بعد 30 دقیقه میرسیم هوا تاریک بود ساعت 11:30 بود که دست اش رو کرد طرف کیرم زیپ شلوار ام رو کشید پایین منم رانندگی میکردم که گفت عجب کیری کیر شوهر من نصف این نیست گفتم پس شروع کن اون داشت ساک میزد منم رانندگی که تو تاریکی زدم تو یه کوچه خلوت نگه داشتم اون ساک اش رو میزد نمیتونست همش رو بخوره ولی خوب بدک نبود بعد 10 دقیقه گفتم بریم عقب پیاده شدم رفتیم عقب بهش گفتم شلوار ات رو بکش پایین بخاطر حرف اش بهش گفتم چون دیر نشه روی تخت دراز کشید منم پشت اش کریم رو هدایت کردم طرف کوس اش یکمی رفت تو کوس اش که چه تنگ بود بخاطر کیر کوچیک شوهر اش بود کله کیرم رفته بود تو ولی بازم تنگ بود میخواستم زیاد بفرستم تو دیگه فکر کردم نمیشه چون صدا میکنه همه میفهمن همینجوری کشیدم بیرون شروع کردم به خوردن کوس اش حدود 10 دقیقه خوردم ارضا شد البته اجازه ندادم آب اش رو پارچه صندلی روی آبگیر ها که بشه بشور اش منم کیرم رو دادم خورد تمام آبم رو خورد لباساهامون رو درست کردیم راه افتادم رسیدم به خونه آبجی ایش کرایه داد و یه تشکر کرد واسه سکس البته ارضا شدن اون حالی به ما نرسید چون اگه تا ته تو کوس اش میکردم شوهر اش میفهمید راه افتادم به سمت خونه که مادرم تماس گرفت گفت خونه ای ما بیرونیم من:نه بیرونم شب رو میرم بیرون حال ندارم برم خونه بعد کمی صحبت کردیم قطع کردم راه افتادم به سمت اولین زینگ پزی بسته بود ساعت 12 شده بود اونجا ماشین رو از تو قفل کردم گرفتم خوابیدم ساعت 6 گذاشتم گوشی زنگم رو تا بیدار بشم حدود ساعت 6:15 از از خواب بیدار شدم دیدم بازه رفتم تو قشنگ خوردم بدنم کمی جون گرفت انقدر خورده بودم که میل به ناهار نداشتم حساب کردم راه افتادم با ماشین دوباره به سمت ایستگاه 7 رسیدم ماشین رو پارک کردم امروز کلاس داشتیم با آب بود ماشین رو نگه داشتم گفتم آب رو به ماشین بزنید اونها هم اینکارو کردن ماشین تمیز شده بود کلاس تموم شد من آبگیر های ماشین رو شستم تا بوی نده کمی هم با دستمال کف ماشین رو تمیز کردم اونروز تو خدمت با ماشین مشغول بودم که خوابیدم صبح شد اونروز از شانس من ایستگاه اصلا حادثه ای نبود نگهبان ظهر و شب نبودم خوابیدم صبح راحت راه افتادم به سمت خونه...ادامه دارد
با درود و سپاس ... خسته نباشی . داستان قشنگی رو شروع کردی و البته احتمالا حالا به وسطاش رسیدی . من فعلا تا قسمت چهارمشو خوندم . خیلی قشنگ و صمیمانه می نویسی . از کلمات ساده و روان و محاوره ای به نحو احسن استفاده می کنی . .. در قسمت چهارم که صحنه و فضای سکسی داشتیم تشریحت خوب و تحریک کننده بود و در قسمتهایی هم نشان دهنده یک هارد سکس قوی بود . البته یکی دو قسمت و صحنه اش درسکس قسمت چهارم کمی اغراق داشت ولی باعث افزایش هیجان شده بود .و من مخالف این گونه اغراق ها نیستم و اتفاقا داستانوقشنگ ترش می کنه . . در مجموع کارت عالی بود و حس می کنم اون قسمتهایی رو که هنوز نخوندم داستانو داغ ترش کرده باشه .. البته یکی از دو ستان فرمود که دو سه تا اشتباه در اعلام اسامی پیش اومده و یه جا در قسمت اول منم این مسئله رو دیدم که خب اونا با یکی دوبار باز خونی قبل از انتشار رفع میشه . عجله نکن ..هرچند منم که در مورد نوشته های خودم باز خونی می کنم گاهی از دستم در میره . در یکی دو مورد هم می شد به جای تکرار یک واژه اونم چند بار در یک سطرو طولانی کردن عبارت از واژه مترادف استفاده کرد یا سبک جمله رو تغییر داد یاجمله رو تموم کرد و جمله کوتاه دیگه ای رو شروع کرد که از این موارد خیلی کم بود و در زیبایی داستان اثری منفی نداشت . به تو و همه دوستان گلم که شجاعانه و هنر مندانه اقدام به نویسندگی کرده تبریک میگم . و راستش خیلی خوشحال میشم و لذت می برم که می بینم گلی دیگر سر از گلستان هنر بر آورده .. به امید شکوفایی هر چه بیشتر تو استاد گلم و این که همیشه شاداب بمونی و هرگز پژمرده نشی. با احترام .. دوست و داداشت : ایرانین