shahrzadc: با درود و سپاس ... خسته نباشی . داستان قشنگی رو شروع کردی و البته احتمالا حالا به وسطاش رسیدی . من فعلا تا قسمت چهارمشو خوندم . خیلی قشنگ و صمیمانه می نویسی . از کلمات ساده و روان و محاوره ای به نحو احسن استفاده می کنی . .. در قسمت چهارم که صحنه و فضای سکسی داشتیم تشریحت خوب و تحریک کننده بود و در قسمتهایی هم نشان دهنده یک هارد سکس قوی بود . البته یکی دو قسمت و صحنه اش درسکس قسمت چهارم کمی اغراق داشت ولی باعث افزایش هیجان شده بود .و من مخالف این گونه اغراق ها نیستم و اتفاقا داستانوقشنگ ترش می کنه . . در مجموع کارت عالی بود و حس می کنم اون قسمتهایی رو که هنوز نخوندم داستانو داغ ترش کرده باشه .. البته یکی از دو ستان فرمود که دو سه تا اشتباه در اعلام اسامی پیش اومده و یه جا در قسمت اول منم این مسئله رو دیدم که خب اونا با یکی دوبار باز خونی قبل از انتشار رفع میشه . عجله نکن ..هرچند منم که در مورد نوشته های خودم باز خونی می کنم گاهی از دستم در میره . در یکی دو مورد هم می شد به جای تکرار یک واژه اونم چند بار در یک سطرو طولانی کردن عبارت از واژه مترادف استفاده کرد یا سبک جمله رو تغییر داد یاجمله رو تموم کرد و جمله کوتاه دیگه ای رو شروع کرد که از این موارد خیلی کم بود و در زیبایی داستان اثری منفی نداشت .به تو و همه دوستان گلم که شجاعانه و هنر مندانه اقدام به نویسندگی کرده تبریک میگم . و راستش خیلی خوشحال میشم و لذت می برم که می بینم گلی دیگر سر از گلستان هنر بر آورده .. به امید شکوفایی هر چه بیشتر تو استاد گلم و این که همیشه شاداب بمونی و هرگز پژمرده نشی. با احترام .. دوست و داداشت : ایرانین ممنون حتما
قسمت دهممثل همیشه نان گرفتم رفتم خونه صبحونه رو خوردم راه افتادم به سمت آرایشگاه مشتری بود برداشتم راه افتادم زیاد امروز تو خودم نبودم فکر ام مشغول آینده ام بود مشتری رو رسونده بودم رفته بودم آرایشگاه رسیدم دم آرایشگاه که نگار پیداش شد از در آرایشگاه اومد بیرون سوار ماشین شد اینبار عقب نشست مثلا منو اولین بار دیده به این آدرس میریم دیدم خونه اش هستش راه افتادم تو راه گفتممن:نگار خانم از ما ناراحتی چرا نگار:الی رو چیکار کردی دیدم من: خودش خواست مگه من مجبور کردم که با من سکس کنه در ضمن لذت اش رو هم برده شنیدم هم لز میکنی باهاش نگار:خب میگم بهت برسیم خونه من:چشم باخنده برسیم چی میشه بعد حرف نزد نگار حدود 20 مین بعد رسیدم مثل همیشه وسایل اش رو برداشتم ماشین رو قفل کردم راه افتادم به طرف خونه اش درو باز کرد رفت تو من پشت سر اش رفتیم داخل خونه اون رفت لباس عوض کرد منم وسایل اش رو گذاشتم که با سوتین و شرت اومد بیرون همون لحظه محو بدنش شدم سفید هیچ لکه ای هم نبود اومد به طرف من منو هل داد به سمت دیوار منم هنوز محو بدنش بودم نگارهم به دست کیرم رو میمالوند به خودم اومدم بهش گفتم میخوای شب بهش برسی گفت چرا که نه نگار رفت کنار گفت شب شام بیا اینجا الی رو هم بیار منم چشم گفتم بدون کرایه خارج شدم راه افتادم به سمت آرایشگاه به فکر شب که چه حالی بکنم این دوتا زن خوشگل و زیبا به الی زنگ زدم گفتم 10شب برمیدارمت تایید شد بازم یه سکس عالی داشتم حدود ظهر اینها چند تا از آرایشگاه مشتری برداشتم ساعت 3 شد رفتم خونه ناهار رو خوردم رفتم حموم به خودم رسیدم اومدم بیرون لباس هام رو پوشیدم به فکر لباس خریدن افتادم درسته تمیز بودن ولی زیاد پوشیده بودم بازم همون هارو پوشیدم راه افتادم به طرف خونه علی چون زیاد تماس نگرفته بود منم وقتی تماس میگرفتم خاموش بود حدود 5 رسیدم اونجا یه کاغذ زده بود نوشته بود به علت مسافرت دوباره زنگ زدم به علی خاموش بود ولش کردم راه افتادم گشت زدن الکی رفتم ائل گلی تا ساعت 6:30 اونجا بودم میگشتم تنهایی خوب بود راه افتادم به طرف ماشینم به طرف آرایشگاه سویل 7 رسیدم اونجا زنگ زدم باز کردن رفتم داخل حیاط همون خانمی که تا حالا اسمش رو نشنیده بودم اومد گفت الان مشتری میاد ماشین رو عوض کردم اونروز 2 بار سرویس رفتم اونجا بعد اونها هم رسوندم 9:10 دقیقه بود که رفتم به سمت خونه الی زنگ زدم رسیدم بیا پایین حدود چند دقیقه بعد اومد پایین سوار شد من:سلام خانم خوشگله خوبی الی:خوبم خوبی من: خوبم راه افتادم تو راه دستم رو گذاشته بودم تو دستش که رسیدیم الی زنگ زد نگار درو برامون باز کرد رفتیم تو نگار نیومد بیرون الی و من با هم رفتیم داخل تو خونه هم شب رو به مامانم خبر دادم اینجا میمونم الی رفت بالا منم نشستم رو مبل که دیدم یهو وای الی نگار با سوتین وشرت اومدن پایین که گفتم فکر دل منم بیفتید پس نیفتما خندیده که گفتن تو هم باید لخت شی هر چی گفتم ولش قبول نکردن رفتم تو یکی از اتاقها لخت شدم تنها شرتم موند کیرم از روش معلوم بود خارج شدم از اتاق رفتم دیدم نشستن سر میز غذا مون دیدن نگار نگاه اش درست به کیر ام بود رفتم نشستم به الی گفتم برام بکشه کشید نگارهم داشت میخورد منم خوردم که احساس کردم الی پاش رو گذاشته رو کیرم میماله با پاش زیاد بهش چیزی نگفتم شام رو خوردیم ساعت 10:30 بود که نگار گفت بریم فیلم ببینیم مارو برد به اتاق یه مبل بزرگ بعد جلو اش یه ال سی دی بزرگ بود رفتیم نشستیم هر دوتا یکی اینور یکی اونور کنارم نشستن مشغول فیلم بودیم که احساس کردم الی و نگار دست شون رو کیر من هستش دارن میمالن کاری نداشتم من اونها مشغول بودن من دستم رو کردم تو شرت الی انگشت ام رو کوس اش میگردوندم اینکار رو کردم تو قیافه اش معلوم بود که اینکارو ادامه دادم فیلم بعد یک ساعت تموم شد بست ال سی دی رو خاموش کرد دو تایی شروع کردن با هم لزبین کردن سینه هاش و شرتشون رو درآوردن سینه ای نگار از الی بزرگتر بود معلوم کونش هم یه نکته کوچیک بود ولی تمیز منم شرتم رو درآوردم که زود علم کرد نگاهشون به کیرم افتاد نگار رفت اسپری اورد زد به کیرم بعد زانو زدن شروع کردن به ساک زدن نگار چه حرفه ای ساک میزد ولی نمیتونست همش رو بخوره منم کارایش نداشتم الی و نگار افتاده بودن به ساک زدن به کیرم منم انقدر عالی ساک میزدن که چشام رو بسته بودم داشتم کیف میکردم حدود نیم ساعت ساک زدن هر دو بلند شدن الی همنجور نشست رو کیرم کامل نشست کیرم قبلا تا ته رفته بود تو کوس اش بخاطر اون یه اه کشید شروع کرد به بالا پایین کردن که منم بهش اشاره کردم بلند شه بلند شد به پشت کردم اش کردم تو کوس اش با سرعت تلمبه میزدم الی هم حال میکرد فقط اه اه اه میکرد حدود 20 دقیقه کردم اش که ارضا شد الی بعد دیدم نگار با خودش ور میره رفتم دست اش رو گرفتم اوردم روی مبل خوابدنمش الی هم اومد کوس اش رو گذاشت جلو دهن نگار که نگار هم شروع کرد به خوردن کوس الی منم کیرم رو راهنمایی کردم تو کوس نگار وای چه تمیز بود کمی شروع کردم به خوردن کوس اش خوشمزه بود و عالی که بعد 5 دقیقه ارضا شد کیرم رو بردم طرف کوس نگار تنظیم کردم کمی فرستادم تو کوس اش تنگ بود معلوم بود مثل کوس الی ولی اینبار حال نداشتم صبر کنم می کشیدم بیرون با سرعت دوباره میکردم تا نصف کیرم رفت بود تو کوس اش که اینبار با تمام سرعت میکردم بیرون نمی کشیدم تا ته رفته بود کیرم و کوس اش تنگ بود چند دقیقه نگه داشتم تا آروم شه دوباره شروع کردم به تلمبه زدن اینبار تند تر جا باز کرده بود کوس اش خوب بود حدود 20 دقیقه کردم هر دو رو هم گذاشتم هر دو رو از کوس کردم دیگه الی و نگار حالی نداشتن از بس کییف کرده بودن از سکس که دوباره هر دو اونها ارضا شدن منم احساس کردم آب میاد بهشون گفتم زود بلند شدن که کیر رو بردم طرف دهن نگار گفتم ساک بزن ساک زد وقتی که احساس کردم میاد سر اش رو گرفتم تمام آبم تو دهنش موند کیر ام رو کشیدم بیرون نشستم رو صندلی حال نداشتم نگار آب منو به الی هم داد لب گرفتن گفن میری حموم گفتم اره هر سه تایی رفتیم حموم اومدیم بیرون رفتیم رو تخت اونها دوباره دلشون خواست خودشون هم ساک زدن کیرم رو بیدار کردن بالا پایین کردن من خواب بودم صبح نزدیک 6:30 از خواب بیدار شد هر دو کنار من خواب بودن ولی پشتشون به من بود بلند شدم رفتم لباس ام رو پوشیدم آماده شدم که برم رفتم از هر دو اونها خداحافظی کردم لب گرفتم از اونها خارج شدم رفتم به طرف ایستگاه زود رسیده بودم ولی خوب بود زود لباس عوض کردم رفتم سرود صبگاهی کار های دیگه اونروز خسته بودم ولی تحمل کردم شب چند ساعتی خواب منو به خودش آورد صبح نگهبان بودم رفتم نان بعد خونه صبحونه رو خوردم تنها بودم چون مادر ام رفته بود بیرون خوردم خوابیدم تا 10 که حسین اومد خونمون خوب نبود اعصاب اش معلوم بود دید که منم فقط میخواست بره پرسیدم چی شده حسین:به مامانت اگه اومد میگم من:خب به من بگو نمیدونم یهو زد زیر گریه همش داشت موبایل اش رو نگاه میکرد رفتم کمک اش کردم گفت خواهرت دوست پسر داره الان داره باهاش حال میکنه منم چون دوست اش داشتم نرفتم تو اینو شنیدم من دیگه داغون شدم اعصاب خراب گفتم من میرم ببین اون داشت گریه میکرد کلید خونشون رو گرفتم با ماشین نه پیاده ولی با سرعت دویدم چند دقیقه بعد رسیدم درو باز کردم رفتم تو راه پله زود وارد خونه شدم بله درسته بود خواهرم داشت با یکی حال میکرد صداش معلوم بود با یه پا کوبندم به در باز شد پسره و خواهر منو دید عین گچ سفید رفتم طرف پسره از خواهرم جدا ش کردم یه مشت خوابندم زیر چشم اش و با یه کله افتاد زمین لباس هاش رو دیدم پرت اش کردم روش گفتم بپوش گمشو گوشی ایش رو میز بود برداشتم زیر پام له اش کردم اصلا درست نمیشد تمام قطعات رو له کردم بعد پسره رو انداختم بیرون مریم هنوز مثل گچ بود رفتم طرف اش نشستم گوشی ایم رو درآوردم به حسین زنگ زدم بیا اینجا خودم نشستم کنارش لباس هاش رو دادم بپوشه نمپوشید خودم به زور تن اش کردم حسین بعد 10 مین رسید منو دید خواهرم وقتی حسین رو دید گریه کرد بلند شد رفت طرف حسین بغلش کرد به خودش بد و بیرا میگفت آخرش هم گفت علط کردم هر دو اشک ریختن تموم شد حسین رفت به فریبا زنگ زدم گفتم خودم با مریم میام اونم گفت باشه مریم رو بردم تو اتاق اش بهش گفتم چرا این کار رو کردی مریم:همه اینکارا تقصیر دوستمه اون میگفت دوست پسر خوبه از این حرفها من: تو هم گوشت کردی مریم باز گریه کرد بغلش کردم گریه میکرد باز من:شماره اش رو میدی به من نمیداد سر اش داد کشیدم داد آدرس هم داد همه رو چی گفت حتی اسم فامیلی ایش که شیرین شریفی گفتم امروز رو ببین برو حموم تا خوب شی بری بری پیش فریبا مریم سر اش رو انداخت پایین گفت نمیتونم یه فکر زد به فکر ام یعنی پسره از کون کرده مریم رو من به مریم گفتم از پشت کرده بود درسته اولین بار بود باهاش اینجور حرف میزدم سر اش رو انداخت پایین به زور گفت اره منم که مریم رو لخت دیده بودم خودم لخت اش کردم خودم هم لخت شدم بردم حموم کمی به کون اش پماد زدم میتونست راه بره کمی همش فکر ام به اون دختره بود جر اش بدم فکر نمیکردم مریم چشم اش به کیرم بمونه خودم بغل اش کردم آب حموم رو بستم تو بغل ام آوردم بیرون لباس جدید برداشتم تنش اش کردم گفتم برو لباس بپوش تا من بیام با ماشین رفتم خونه ماشین رو برداشتم بعد 5 دقیقه رسیدم اونجا با موبایل ام زنگ زدم اومد البته به زور راه میرفت معلوم بود ولی نه انقدر که خانم بفهمه بردم رسوندم اش گفتم به فریبا بگو1 ساعت کار داره میاد راه افتادم به سمت خونه اون زنیکه حدود 15 مین بعد رسیدم اونجا دیدم یه زن مرد دعوا میکنن بیرون دعوا تموم شد رفتم از اون آقا بپرسم خونه خانم شریفی گفت من شوهر اش هستم خوب موقه بود بهش گفتم میشه چند لحظه کارتون دارم میشه تو ماشین حرف بزنیم گفت باشه تو ماشین تمام ماجرا رو گفتم گفت اره بخاطر دوست پسر اش دعوا میکرد با من((میخواستم الین زنیکه رو جر بدم تا بفهمه)) بهش گفتمم ببین من میخوام زن ات رو چنان جر بدم که دیگه هوای دوست پسر نکنه اجازه میدی کمی فکر کرد گفت اره مشکلی نیست فقط باید خودم باشم مردی 35ساله بود منم گفتم مشکلی نیست ساعت 3 چطوره گفت خوبه گفتم طناب و چند تا خیار بزرگ بخر که کار داریم گفت باشه شماره اش رو هم گرفتم که زنگ بزنم ...ادامه دارد..
سینا عزیز تر از جان ببخش عزیز بدجوری سرما خورده ام بخاطر اون دیر آپ شد از تمام دوستان معذرت میخوام بخاطر دیر آپ شدن((اگر مشکلی تایپی باشه بر من ببخشید))
ahmadahang: سلا خسته نباشیمرسی واسه نوشته هاتاما اگه میشه یکم فاصله بنداز پاراگراف بندی کن چشمامون درومد تا خوندیم و تموم شد. چشم حتما
hosenzad: سینا عزیز تر از جان ببخش عزیز بدجوری سرما خورده ام بخاطر اون دیر آپ شد از تمام دوستان معذرت میخوام بخاطر دیر آپ شدن((اگر مشکلی تایپی باشه بر من ببخشید)) امیدوارم بهبودی به دست بیاد. دستتم درد نکنه
قسمت یازدهمتو راه میومدم به سمت آرایشگاه یه میز نظر منو جلب کرد 30 سانت عرض اش بود 160 هم طول اش رفتم دیدم یه قهوه خونه بود رفتم تو بهش گفتم من این میز رو اسه امروز میخوام میدی 10 تومن واسه امروز 10 تومن زیاد هم بود که طرف گفت 10 تومن رو بده خودش رو ببر زنگ زدم به اون میثم بود اسمش همسر اون دوست مریم گفتم بیا این میز رو ببر کار داریم اومد برد بعد رفتن من آرایشگاه تو راه هم از یه داروخانه اسپری تاخیری گرفتم حدود 12 بود آرایشگاه بودم تا ساعت 2:30 دو تا مشتری برداشتم بردم کمی زود راه افتادم به سمت خونه میثم ماشین رو دور پارک کردم به کیرم اسپره تاخیری زدم پیاده رفتم بهش زنگ زدم اومد درو باز کرد گفت زود بیا بالا الان همسر ام میاد به بهونه عذرخواهی کشوندم اش خونه رفتیم تو خونه اش یه اتاقی به من نشون داد من رفتم اونجا گفت منتظر باش تا صدات کنم بعد چند دقیقه صدای یه زن اومد اون بود بعد اومدن تو خونه کمی صحبت کردن که زنه یدفعه صداش نیومد به من گفت بیا جواد اسمم رو بهش گفته بودم موقه ورود به آپارتمان رفتم دیدم زنه شربت رو خورده بیهوش شده میثم گفت ببین تا نیم ساعت بیهوش هستش زود باش باهم رفتیم از اتاق اون میز رو آوردیم بهش گفتم طناب کو میثم رفت طناب رو آورد منم زن اش رو لخت کردم تمام لباس هاش رو درآوردم ازش سن همسر اش رو پرسیدم 35 گفت دراز اش کردم روی میز با طناب بستم جوری که سینه هاش به طرف میز بود وسط پاهاش رو هم کمی باز کردم بستم اش جوری که تکون نتونه بخوره میثم هم چند تا خیار بزرگ با روغن اومد به خیار ها بهش گفتم لخت شیم به من یه اتاقی نشون داد رفتم لخت شدم لخت اومدم بیرون کیرم خواب بود میثم هم لخت اومد بیرون کیر اش نصف مال من بود بعد میثم یه روغن آورد ریخت پشت زن اش تا کمر اش پشت اش با دست روغنی کرد که زن اش بیدار شد کم کم وقتی ما دو تا رفتیم جلو خودش رو دید به من گفت تو کی هستی گفتم من همون کسی هستم که برای خواهرم دوست پسر پیدا کردی برادر مریم اومدم چنان جرت بدم که دیگه همچین غلط نکنی میثم رفت یه طناب به دست اومد به من گفت برو جلو اش نمیخوا صداش در بیاد رفتم جلو اش میثم رفت با طناب شروع کرد به زدن به کمر و پاهای زن اش من زود کیرم ام رو وقتی میخواست جیغ بکشه کیرم رو وارد دهن اش کردم از سر اش میگرفتم تلمبه میزدم تو دهن اش میثم هم انگار داره انتقام میگیره چنان ضربه میزد که جای طناب میموند حدود 15 دقیقه زد میثم همینطور منم کیرم رو از دهنش بیرون آوردم زن اش شروع کرد گفت میثم ببخش از این حرفها غلط کردم میثم با یه خیار دست اش اومد گفت این مال کونت تا حالا به من ندادی به اون پسر دادی میخوام جر بخوری من دوباره نمیخواد ساک بزنه به زور دهنش رو باز کردم کیرم رو وارد کردم تو دهنش میثم هم به زور اون خیار کلفت رو وارد کونش میکرد زن اش هم از صورت اش معلوم بود داره زجر میکشه منم یاد خواهر ام افتام از موهاش گرفتم گفتم ساک بزن تا موهات رو نکندم ساک نزد از موهاش گرفتم یکم کشیدم شروع کرد به ساک زدن موهاش تو دستم بود میکشیدم از سر اش گرفتم یاد خواهرم افتادم گفتم درست ساک نزنی موهات رو میکنم شروع کردن تو دهن اش تلمبه زدن کیرم رو تا نصف وارد دهن اش کردم میثم هم داشت خیار رو به زور وارد کون زن اش میکرد که حدود نیم ساعت اونجور زن اش رو با خیار کرد که بلند شد رفت به یکی از اتاق ها بعد چند دقیقه اومد؟ گفت باز اش کن میخوام بکنیم ایش کیرم رو از دهنش اش کشیدم بیرون طناب رو باز کردم که میخواست فرار کنه میثم از موهاش گرفت دست اش رو گذاشت جلو دهنش گفت باهات کار داریم کجا منم از پاهاش گرفتم رفتیم تو حموم زن اش رو انداختیم یه گوشه که آب حموم باز بود رفتم طرف زن اش گفتم جنده چنان میکنمیم ایت که دیگه هوای دوست پسر نکنی بردم یه طرف گفتم چنان کس ات رو جر بدم بفهمی از پشت ایستاده به خودم از جلو به طرف میثم از خیار که تو کونش بود گرفتم ازش میثم از موهاش گرفت برای میثم ساک زد فهمیده بود که راهی نیست باید جر بخوره کیرم رو با کوسش تنظیم کردم با یه حرکت نصف اش رو چپوندم تو کوسش بعد دوباره کشیدم بیرون اینبار تا کردم تو کونش که سر کیرم رفت تو فقط بعد دوباره بیرون کشیدم کردم تو کوسش با یه حرکت همه کیرم رو تو کوسش جا دادم شروع کردم به تلمبه زدن با سرعت میثم به من شامپو داد گفت به کونش بازی کن خیار رو بکن توش که زن اش با بی حالی گفت خواهش میکنم که میثم از موهاش گرفت تو دهن اش تلمبه زد منم خیار رو به زور چپوندم امش تو کونش حدود 20 دقیقه کردم اش خیار رو هم تو کونش وارد کرده بودم کامل که میثم گفت جا عوض ولس دو تا باهم رفت بیرون یه خیار کوچیک و چسب آورد خیار کرد تو دهن زن اش بعد با چسب بست که دیگه صدای زن اش در نیاد بعد زن اش رو به من گفت بغل کن زن اش رو بغل کردم کیرم رو وارد کوسش کردم تا ته میرفت بعد میثم گفت یه لحظه بعد با میثم کیر اش رو کرد تو کونش به من گفت با هم تلمبه زدیم زن اش از چشماش معلوم بود از حال رفت ما هم کار خودمون رو میکردیم میثم اون کیر نصف من بود ولی کلفتیش مثل من بود کامل کرده بود تو کون زن اش بعد 15 دقیقه تلمبه زدن میثم گفت میخوام جر اش بدی تا بفهمه بعد تو هم برنامه دارم با هم کیرا مون رو کشیدیم بیرون میثم بغل اش کرد من رفتم پشت اش کیر من رفت تو تا نصف اش بخاطر کیر میثم بود کون زن اش هم باز مونده بود بخاطر کیر به این کلفتی که رفته بود تو کونش منم شروع کردم به تلمبه زدن تو کونش حتی میخواستم جر اش بدم منتظر نشدم تند تند تلمبه میزدم کیر درسته رفته بود تو ولی تنگ بود منم باز اش کردم با کیرم منم 15 دقیقه تلمبه زدم تا آخر تو کونش کردم بودم و هر دو با سرعت میکردم ایش زن اش همچنان بیهوش بود کون اش قشنگ باز بود کیرام رو کشیدم بیرون حس کردم آبم میاد بهش گفتم دهن زنت رو باز کن دهن زن اش رو باز کرد کیرم رو کردم تو دهن اش تمام آبم رو تو دهن اش خالی کردم میثم هم همینطور بعد من خالی کرد تو دهن اش من رفتم نشستم یه گوشه میثم زن اش رو گذاشت زیر دوش آب رفت دو تا انرژی زا آورد گفت بیا انرژی ایت رو برمیگردونه خوردم خیلی عالی بود در همین حین زن اش کمی به خودش اومد شروع کرد به گریه کردن میثم هم خندید گفت:مبینی مثلا داره به حال خودش گریه میکنه که دوست پسر داشته اینم عذاب اش هستش ولی عذاب من هنوز مونده زن اش تا این رو شنید گفت غلط کردم از این حرفها دیگه طرف اش نمیرم فقط بسه میثم رفت تو فکر گفت نه هنوز دارم برات به من گفت برو زیر دوش بشین رفتم جلوی زن اش نشستم کیر من بیدار شده بود بخاطر انرژی زا میثم هم همینطور میثم به زن اش گفت اگه جیغ نکشی این اخریه ولی جیغ بکشی ادامه داره میثم به من اشاره کرد برو پشت زنم اونو بلند کن کیر ات رو بکن تو کونش منم بلند اش کردم کیرم رو با تمام فشار یکجا اولین بار کردم تو کونش زن اش کمی صداش در اومد میثم گفت دیدی حالا بعد مبینی زن اش به گوه خوردن افتاد میثم رفت کیر اش رو کرد تو دهن زن اش زن اش هم براش ساک زد منم از کونش در میاوردم میکردم تو کوسش و دوباره که چند بار ارضا شده بود دوباره ارضا شد که میثم گفت بکش بیرون منم همین کارو کردم گفت بسشه ببرمیم میثم بغل اش کرد زن اش با دست اونو بغل کرد شروع کرد به گریه کردن تو بغل میثم میثم برد اش تو تخت زنگ زد به یکی گفت بیا اینجا به من گفت ببین برو میشه بری ممنون که کمک ام کردی تا آدم اش کنم منم یه تشکر کردم واسه سکس ازش رفتم لباس پوشیدم میثم یه پاکت داد به من تراول بود نخواستم گفت بخاطر کمک ات ممنونم منم هر چه گفتم بخاطر خواهر اینکارو کردم قبول نکرد گرفتم. ساعت 5 بود رفتم به غذاخوری چون ناهار نخورده بودم که سویل زنگ زد گفت امروز نیا مشتری نیست واسه شب منم خداحافظی کردم غذا رو تموم کردم حساب کردم حسین زنگ زد تشکر کرد واسه مریم منم گفتم خواهر هستش تشکر لازم نیست و... رفتم تو ماشین راه افتادم یه جای خوب پارک کردم صندلی رو کشیدم عقب خوابیدم بخاطر سکس کمی خسته بودم گرفتم خوابیدم که 6:30 بود نگار زنگ زد گفت بیا فرودگاه منم چشک گفتم راه افتادم 10 دقیقه به هفت اونجا بودم که دیدم یه آقای با نگار و یکی با الی اومدن بیرون قیافشون خوب بود رفتم دست دادم با اونها سوار ماشین شدن الی گفت ایشون همون جوادی هستن که نگار منو میرسونن مزاهمشون میشیم منم گفتم چه مزاحمی یکی از اون شوهر اشون که نمیدونستم شوهر کدومه گفت ممنون لطف میکنید که باعث میشید زن های ما با راحتی برن و بیان منم تشکر دوباره کردم و رسیدیم خونه نگار به من گفتن شام بمون از یکی از شوهر های اونها منم چون گفت چشم گفتم با ماشین رفتیم تو پیاده شدن یکی ز شوهر های اونها کرایه داد نمیگرفتم ولی مجبور شدم بگیرم. رفتیم نگار و الی رفتن لباس عوض کنن که بعد چند مین نگار و الی با تاب شلوار معمولی اومدن پایین رفتن تو آشپزخانه منم با شوهر اشون فیلم میدیم که بعد 1 ساعت شام رو درست کردن رفتیم شام رو خوردم قرمه سبزی بود دوست داشتم شام رو خوردم یه چای هم آورد مجبور شدم بخورم ساعت شده بود 9:20 منم از اونها خداحافظی کردم تشکر کردم واسه شام خارج شدم سوار ماشین شدن استارت نزده نگار بیرون اومد گفت صبر کن ماشین ات چیزی مونده صبر کردم اومد جلو نشست نگار لب اش رو گذاشت رو لبم منم لبش رو خوردم بعد 1مین جدا شد انگار یک کیف مونده بود برداشت رفت یه چشمک هم زد رفت منم خارج شدم رفتم به سمت خونه میخواستم برسم خونه که سویل زنگ زد بیا آرایشگاه کارت دارم عصبی شدم راه افتادم دوباره به طرف آرایشگاه سویل...ادامه دارد..
hosenzadاین داستان رو فقط چند قسمت اولشو خونده بودم چون وقت نبود الان ک تا اینجا خوندم باس بگم حقیقتا دست مریزاد داری داش همینطوری ادامه بده دمت گرم
قسمت دوازدهممیخواستم برم طرف اتوبان که زنگ زد برو فرودگاه یه مرد بردار شوهر ام هستش باز عصبی شدم گفتم چنان از کون بکنمت که نتونی راه بری راه افتادم به سمت فرودگاه رسیدم دیدم که یه نفر وایساده سوار تاکسی نمیشه من رفتم نگه داشتم کنار اش پیاده شدم گفتم منو سویل خانم فرستاده اومد سوار شد وسایل اش رو گذاشت عقب هیچ حرفی نزد تو راه بعد 40 دقیقه رسیدم خونه سویل کرایه رو داد پیاده شد وسایل اش رو برداشت یه تشکر کرد. راه افتادم خونه 11 رسیدم خونه رفتم دیدم همه خوابن رفتم جای تختم میخواستم بخوابم که الناز زنگ زد سلام عیلکی کرد و گفت گوشی شوهر ام شوهر اش گفت من امروز میرم خارج از کشور چند روزی کار دارم میشه پس فردا شب با الناز بری یه مراسم منم چون گفتم مرد بود طرفم گفتم من همچین لباس های که مال مراسم شما باشه ندارم گفت اشکالی نداره مال من خونه هستش یه ست کامل بردار مال تو همه چی منم تشکر کردم گوشی رو داد الناز گفت میخوام بترکونم باهات پس فردا منم چند دقیقه باهاش صحبت کردم خداحافظی کردیم خوابیدم چنان خسته بودم که لباس هام رو درنیاوردم خوابیدم همینجور کی حوصله داشت دوباره همینا رو بپوشه ساعت 7 بیدار شدم با ماشین رفتم ایستگاه مواقعی که ماشین رو میبردم به ماشین یه دستی میکشیدم تمیز میشد اونروز هم تمیز کردم سویل پیام فرستاده بود که چند روز نیست میره مسافرت 3 روز دیگه برمیگرده منم یه آهی گفتم راحت شدم کمی اونروز گذشت درسته چند اتفاق افتاد ولی خوب بود منم چون میرفتم دیگه با گروه آشنا بودم ترسی نداشتم رفتم نان خریدم صبحونه رو خوردم با مامان جونم درسته کم میدی دم اش که یه فکر اومد به ذهنم با بابا تماس گرفتم گفتم میخوای با مامان بری مسافرت گفت چرا که نه منم گفتم پولش رو خودت میدی ها گفت باشه گفتم یه یه میلیونی بریز به کارتم خداحافظی کردم باهاش مامان گفت گربون پسر گلم برم که فکر مامانش هستش رفتم بیرون بعد صبحونه یه آژانس مسافرتی رفتم دو تا بلیط گرفتم واسه فردای اونروز گرفتم با هواپیما برن خارج شدم از آژانس. رفتم به طرف آرایشگاه اون روز چند تا مشتری بود تا ظهر برداشتم رسوند ام رفتم ناهار رو خونه خوردم رفتم حموم به خودم رسیدم خارج شدم الناز زنگ زد آدرس آرایشگاه اش رو داد گفت 7 اینجا باش قطع کرد من خوابیدم تا 6:30 بعد بلند شدم راه افتادم به سمت آرایشگاه الناز و رسیدم یه نفر هم کنار اش بود واسه تازه کردن آرایش تو خونه الناز حدود 7:40 رسیدم خونه الناز زنگ زد در باز شد رفتیم تو ماشین رو پارک کردم پیاده شد الناز به اون دختر راه افتاد به من گفت عزیز ام بیا تو کسی نیست راه افتادم به دختره گفت همینجا بشین بعد 10 دقیقه بیا بالا اونم چشم گفت باهاش رفتم بالا کمد لباس شوهر اون فرق میکرد با کمد لباس الناز رفتیم همه چی بود به من گفت خودت امتحان کن ببین کدوم برازنده ات هستش بپوش منم حوصله نداشتم واسه لباس یه کت شلوار سیاه برداشتم یه پیراهن سفید و کروات سیاه و کمر چرم سیاه پوشیدم لباس هارو خیلی بهم میومد لباس اندازه من شده بود کامل نه بزرگ نه کوچیک فقط کفش پیدا نکردم رفتم از الناز بپرسم وای چه لباسی پوشیده بود خیلی خوب بود یه ماکس که فقط قسمت پاهاش یه باز بودن داشت که وقتی راه میره پاهاش معلوم بود وقتی منو دید گفت نه بهت میاد عالی شدی گفتم الناز فقط کفش پیدا نکردم گفت همونجا یه کمد هست درب اش رو باز کنی اونجاسات رفتم اونجا یه درب بود باز اش کردم چه کفش هایی این اش خوب بود که شماره پاش با من یکی بود یه کفش سیاه براق نبود ولی خیلی عالی نشون میداد پوشیدم رفتم دیدم الناز داره زنگ میزنه بعد قطع کرد از کیف اش پول دختر رو داد گفت بعد 5 مین میریم ساعت هم شده بود 8 شب من رفتم پایین دیدم همون BMW پایینه بهش هم یه دستی کشیدن به ماشین رفتم روشن کردم رفتم درست در ورودی الناز اومد بیرون سوار شد یه آدرس داد یه باغ بود راه افتادم حدود 8:35 رسیدم. اونجا جلوی درب یه نفر بود اومد الناز کارت داد باز کردن درب رو چه بزرگ بود پارکنیگ اش حدود 50 تا خودرو جا میشدن الناز رو پیاده کردم جلو درب ورودی به تالار خودم پارک کردم رفتم دیدم منتظر ام مونده رفتم دست اش رو گذاشت رو دستم انگار زن وشوهر هستیم وارد تالار شدیم همه نگاه ها به ما جلب شد الناز میز رو نشون داد رفتیم اونجا بعد چند خانوم بزرگتر که 45 ساله بودن اومدن باهامون دست دادن بهم گفتن به به داماد آینده منم هنگ کردم داماد آینده الناز که فکر کنم فهمید گفت خونه میگم بهت الناز گفت خواهر ام هستن منم دست دادم باهاش خوشبختم گفتم که یه دختر اومد کنارش گفت به به مامان معرفی نمیکنی ایشون رو یه دختر 25 ساله میخورد مامان اش که اسم اش رو نمیدونستم گفت عزیزام داماد آینده خاله ات هستش دستش رو دراز کرد گفت خوشحال شدم مینا هستم من گفتم جواد هستم خوشحال شدم بعد گفت اگه دوست داری ما جمعی داریم دوست داری بیا اونجا گفتم حتما اگه وقت بشه رفت پیش دوستاش که منو نگاه میکردن که ویسکی آوردن منم فعلا زود بود خواهش کردم که آب پرتقال بیارن الناز برداشت یه زره خورد گذاشت رو میز برای منم آوردن آب پرتقال تشکر کردم حدود چند نفر اومدن رفتن بین ما همگی هم خوشحال شدم میگفتن منم به الناز گفتم من میرم پیش اونها گفت باشه شام بیاین ولی گفتم باشه رفتم پبش مینا اونم به دوستاش معرفی کرد که همش دختر بودن پسر کم بود رفتم با پسرا مشغول حرف بودم تا شام که صدام کردن اونها هم واسه اونها زنشون رو انتخاب کرده بودن که بپسندن اونها هم پسند کرده بودن منم با اونها دوست شده بودم. رفتم برای خودم کمی غذا برداشتم رفتم الناز رو پیدا کردم پیش اون مشغول خوردن شدم الناز گفت اسم خواهر من بهناز هستش گفتم به خوشگلی خودت نمیرسه خندید که خواهر اش اومد طرف ما الناز گفت ببین خواهر چه دامادی پیدا کردم برای خودم خواهر اش تایید کرد نشست کنار ما شام خورد. که گفتن بیاید مراسم رقص هستش رفتیم اولش منم که رقص بلد نبودم کلا با الناز یه گوشه نشستم مینا اومد سراغم گفت بیا برقصیم منم گفتم بلد نیستم گفت خودم یادت میدم به الناز گفتم اجازه هست گفت مشکلی نیست برو یه آهنگ DANCE گذاشتن مشغول شدیم به من گفت یه دستت رو بزار رو کمرم یه دستت هم ارنج ام همین کار رو کردم همه اومدن واسه رقص که شلوغ شد و کمی عاشقانه اش کرد اون گروه موزیک همه چسبیدن به هم مینا هم همینطور چسبید به هم منم یه نگاه به اطراف کردم دونستم باید پام رو چطور حرکت بدم که احساس کردم مینا دست اش رو گذاشت رو کیرم بهش گفتم دستت رو بردار خطر داره گفت این چیه چرا بردارم تو گوشش گفتم دیدی پاره ات کرد دستم رو از پشت بردم طرف کونش جوری که کسی نبینه بهش گفتم دیدی پاره ات کرد نتونستی راه بری دست ام رو کشیدم اونم گفت این بره تو کوسم منو جر میده چه برسه به کونم پاره میشم دست اش رو از کیرم کشید یه جای رو نشون داد گفت برو اونجا بیام اونجا کارت دارم یه اتاق بود رفتم تو که بعد چند دقیقه مینا اومد گفت شلوارات رو بکن پایین گفتم نه کیرم رو از زیپ شلوار ام درآوردم خواب بود ولی اولین کیری بزرگی بود که میدید شروع کرد به ساک زدن خوب ساک میزد ولی 5 سانتی میتونست بخوره میگفت اولین باره ساک کیر واقعی رو میزنه کیر مصنوعی ساک زده بعد 5 دقیقه ساک زدن بلند شد لباسش رو بلند کرد گفت بکن تو کوسم گفتم اینجا نمیشه گفت همینجا منم کیرم رو با کوسش تنظیم کردم یکم فرستادم تو کوسش یه اهی کشید دیگه ادامه ندادم گفتم بسه گفت چرا ادامه بده منم گفتم میفهمن بد میشه گفتم تو برو پیش مهمون ها دستشویی رو به من نشون بده.رفتم تو دستشویی خدارو شکر تو بود رفتم اونجا بعد چند مین خارج شدم همه میرقصیدن رفتم جای نشستم دیدم الناز خواهر اش دارن میرقصن منم کاریشون نداشتم نشستم آب پرتقال ام بود کمی خوردم حدود 20 دقیقه رقصیدن منم نگاشون میکردم که رقص تموم شد اومدن نشستن. حدود ساعت 11 شده بود که گفت بریم الناز منم آماده شدم بلند شدم باهم پشت میهمانان که خارج میشدن راه افتادیم رسیدیم به ماشین دیدم الناز با یکی خداحافظی میکنه منم نگاه کردم دیدم خواهر اش هستن منم خداحافظی کردم باهشون راه افتادم حدود 10 دقیقه بود خارج شده بودیم تلفن الناز زنگ خورد صحبت کرد بعد گفت نگهدار باید خواهر ام رو خودمون برسونیم نگه داشتم ماشین اومد کنارمون که فکر کنم GMC بود ماشین بهناز و مینا سوار شدن گفتم خب ببخشید من آدرس خونه شما رو نمیدونم میشه بگید که الناز گفت راه بیفت من میگم بهت یه آدرسی داد از خونه الناز فاصله داشت حدود 10 دقیقه مونده به 12 خواهر الناز رو پیاده کردم جلو خونشون خونه بزرگی بود...ادامه دارد...