یـــــک ســــــــــر و هـــــــــــــــزار ســــــــــــــــــــودا ۸۰حس قشنگ فرو کردن کیر توی کون .. منو وادارم کرده بود که با یه فشار آروم دیگه کیرمو بیشتر وارد کون سودابه کنم -شهروز ! شهروز ! عزیزم .. بازم فشارش بگیر .. بیشتر .. بیشتر .. خوشم میاد .. خیلی خوشم میاد ... ولی یه دردی داره که نمی تونم چه جوری بگم چیه ..خنده ام گرفته بود . -تو که داری میگی خوشم میاد ..-چون دوستت دارم . چون می دونم جزیی از وجود تو وارد تنم شده . حق داشت بیچاره . من که داشتم کیرمو توی کونش فشار می دادم کیرم دردش گرفته انگاری از کمر در حال شکستن بود و مدام اون حالت ایستادگی اون دچار انحناء می شد .. دور و بر سوراخ و همچنین کیرمو روغن و کرم بیشتری مالوندم و زمینه رو بیشتر آماده اش کردم . چه کونی بود کون سودابه . تازه .. و تازه نفس و جوون و آبدار ... کیرمو به سمت جلو حرکت می دادم این بار بدون این که به کون اون فشار بیارم سودابه هم خودشو از پشت به کون من می مالوند .این حرکت اون بیشتر به من حال می داد و حس می کردم که بی صبرانه دلم می خواد قسمت بیشتری از کیرم بره توی کونش .-فکر کنم خوب خیس خورده .سودابه سرشو به عقب بر گردوند و تلاش کرد که صحنه گاییده شدن کونش توسط کیرمو ببینه .-فدای گردنت شم . دردش میاد عزیزم ... می دونستم که نتونسته به خوبی کیر منو ببینه . کون که جای خود داشت . دستمو گذاشتم جلوگردنش و به همون صورت که سرش به عقب اومده بود دستمو گداشتم پشت سرش و صورتشو به صورتم نزدیک کردم . چقدر مزه می داد اون لباشو خوردن و حال کردن با اون ...قبل از این که لبامو به لباش بچسبونم خیلی آروم همون چسبیده به لبش گفتم خیلی داغ و شیرینه . همه جات ناز داره ..-پس نازمو بخور ..-فعلا که دارم نازت رو می کشم .با این که می دونستم گردنش درد می گیره ولی در همون حال بوسه رو شروع کردم . با میک زدن هر چه محکم تر لحظه به لحظه لبهای اون کیرمو بیشتر به طرف داخل کونش فشار می دادم . کیر راحت و راحت تر می رفت جلو . دیگه رسیده بود به جایی که نمی شد بیشتر از اون رفت جلو . گازی که اون از لبام بر می داشت و بند اومدن نفس اون نشون می داد که درد دردناکی رو داره تحمل می کنه ... ولی من دوست داشتم کیرمو توی کونش حرکت بدم .طوری که مقعد تنگش پوست و عضلات کیرمو آتیش بده .. یه جای تنگی که کیرمو حبس کنه و روی لذت من آتیش بپا شونه . در همون حالت کمرمو بار ها و بار ها به سمت جلو و عقب حرکت می دادم تا بین کیر و کون یه ار تباط و همبستگی به وجود آورده و به اصطلاح اونا رو به هم عادت بدم حس کردم که اگه بخوام بیش از این ببوسمش گردنش درد می گیره . واسه همین لبامو از رو لباش بر داشته و اون لبارو گذاشتم پشت گردنش و یک بار دیگه دستامو به سینه هاش رسوندم . -خب دختر هنوز خسته نشدی ؟ هنوز کونت درد نگرفت ؟ شهروز به این آسونی ها سیر نمیشه ها ... -منم می خوام تو هر چی دوست داری سودابه خودت رو بخوری و بخوری و بخوری بالاخره می رسه اون لحظه ای که بخوای سیر شی . هر سه وعده غذای تو رو خودم تامین می کنم . دستشو گذاشت پشت دستم که روی کسش قرار داشت و به شدت به روی کس فشارش داد .-اگه می خوای خوب خوب سیر شی می تونی همین راه رو بازش کنی .. خیلی زود تر می تونی سیر شی . اشتهات رو خوب باز می کنه . واست تنوع داره .. -دختر بهت گفتم واسه من شر درست نکن .. شهروز باور کن به جون هر دو مون هیچ انتظاری ازت ندارم . -درسته هیچ انتظاری ازم نداری . ولی وجدان من چی . من خودم باید پیش خودم عذاب بکشم که زندگی دختری رو خرابش کردم . -این روزا هر کاری یه راهی داره ..-درسته ولی هزینه اش چی ؟ فرض می کنیم هز ینه دوباره دختر شدن رو هم داشته باشی .. اون مسئولیت رفتن به بیمارستان و این که سرپرستت باید تعهد بده .. -هر کاری یه راهی داره ..-سودابه کاری نکن کیرمو بکشم بیرون و هر دو مونو توی خماری بذارم و برم . من که دارم این جوری لذت می برم و تو هم که به ار گاسم رسیدی ..دختر دیگه حرفی نزد ولی من همچنان به میک زدن شونه ها و کمرش ادامه دادم . اونو غرق هوسش کردم . اون قدر اونو داغ و برشته اش کردم که همش جیغ می کشید و می گفت که بیشتر به کونش فشار بیارم و وقتی هم که اون فشاری روکه اون دوست داشت به کونش وارد نمی کردم خودشو از پشت محکم به کیرم می مالوند و این فشار رو اون وارد می کرد -اووووووووخخخخخخ کونم ..کونم ....-دختر من هم دیگه دارم از حال میرم .. وووووووییییی کیرم .. کیرم ..می دونستم که باید یک بار دیگه ارضاش کنم و بعد بریزم توی کونش تا این جوری کمتر به فکر این بیفته که باید راه کسشو باز کنه ... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
یـــــک ســــــــــر و هـــــــــــــــزار ســــــــــــــــــــودا ۸۱کون سودابه اسیر کیر من شده بود و من تا اون جایی که می تونستم به نرمی کیرمو توی کونش حرکت می دادم ولی اون همش فریاد می زد و به شدت ازم کیر می خواست .-همین جاست سودابه . عزیزم توی کونته . این قدر ناله نکن . من دیگه چیکار کنم . چقدر اونو بدمش به تو . دلم می خواست اون کون و سوراخش بیشتر باز نمی شد و لذت بیشتری به من می داد . خیلی مزه می داد . آخ که بازم اون احساس خروسانه اومده بود سراغم . دوست داشتم مرغایی که به عنوان زن من هستند با هیشکی دیگه نپرن . فقط این خود من باشم که به اونا حال میدم . از این حال کردن به اون حال کردن فقط منو بخوان . دستامو رو شکم و سینه های سودابه حرکت می دادم و اون بی اندازه حشری شده بود . روی کسش ورم کرده بودوباضرباتی که به کسش می زدم این ورم لحظه به لحظه بیشتر می شد . -اوووووووهههههههه شهروز .. جونم .. فدات شم . قربونت شم . من فدای اون شکل ماه تو شم . بکن . بکن . نترس من پاره نمیشم . اوخ کونم . کونم . چقدر حال می کنه از این که کیر توشه . این کیر باید می رفت توی کس منو پاره می کذرد . جونم ... -ساکت شو سودابه . ما با هم از این حرفا نداریم . چند بار باید بهت بگم که اصلا فکر این چیزا نباش . تو هم مثل این که اصلا حالیت نیست .-اوووووووههههههه ناز می کنی ؟-یادت هم باشه من پسری هستم که دوست ندارم دختری که با هاش دوستم و با من بوده با پسر دیگه ای باشه .-خود خواه .. خود خواه منو بکن ولی از این حسادت تو خوشم میاد . خوشم میاد مردا به زنا اهمیت میدن . آره منم این جوریم .-اون وقت منو می کشی .-قیمه قیمه ات می کنم .-پس همین الان این کار رو بکن .. دوستت دارم . دوستت دارم شهروز . می خوامت . -اوووووووووووفففففففف سودابه . خیلی توپه .. این کون نه گندهه نه کوچولو .. ولی خیلی توپره . جون میده آدم همین جوری گازش بگیره و به کس ضربه بزنه . -آخخخخخخخخخ بگو بگووووووووو بگو شهروز جون . من فدات شم . می خاره بد جور می خاره . کسمو بخارون . بخارونش . من می خوام . دوستت دارم . کسم می خواد . دستمو همچنان رو کس ورم کرده اش نگه داشته و با نوک انگشتام اونو می خاروندمش . خوشش میومد و لذت می برد . لباش ورم کرده اومده بود جلو . نوک سینه هاش تیز تیز بود . پوست بدنش کاملا داغ شده بود .. جیغ عجیبی می کشید . از اون جیغ هایی که هر لحظه حس می کردم که داره ار ضا میشه . -اوووووووووهههههه نههههههههه شهروز شهروز عزیزم .. دوست دارم بیشتر حس کنم . کیرت رو لمس کنم .. بچسبون . حرکتش بده . کاری کن بیشتر حال کنم . فعالیت دستامورو تمام نقاط بدنش زیاد کرده بودم . از چاشنی سرعت و تغییر جا و مسیر به خوبی استفاده می کردم ... -نههههههههه نههههههه .. بخارون .. کسسسسسسم کسسسسسسم .. جوووووووون .. وااااااایییییی مردم شهروز .. بخارون .. همین جوری بخارون .. یه خورده .. یه خورده ... انگشتتو فرو کن توی کس .. دلم براش سوخت.یه جوری زار می زد که دلم بیش از حد داشت براش می سوخت طوری که از خودم ترسیدم که اگه یه کمی در اون لحظات اصرار کنه ممکنه حتی راضی شم به این که کیرمو بکنم توی کسش . ولی دیگه این نهایت دردسر درست کردن واسه خودم بود . حرکات کیر من توی کون ناب اون دختر همچنان ادامه داشت . -شهروز حالا آب می خوام . کونم آب می خواد .. من خیلی خوشم میاد . می خوام حالمو تکمیلش کنی . تمومش کنی .. ولی بازم می خوام توی بغل تو باشم ... نگاهی به اون سوراخ کون تنگش که کیر من اونو شکافته بود انداختم و با بی پروایی هر چه تمام تر شروع کردم به فشار آوردن به اون .. -منو ببوس . ببوس . می خوام وقتی که داری آبت رو خالی می کنی تمام وجودم حس داشته باشه . با این که دلم می خواست به وقت انزال کونشو نگاه کنم ولی دیگه مجبور شدم به حرفش توجه کنم . لبامو گذاشتم رو اون لباش .. میک زدن اون لبا هم بهم هیجان می داد . خوشحال شده بودم که تونستم یک بار دیگه اونو به ار گاسم برسونم . حس کردم که آب گرم من داره توی اون کون تنگش خالی میشه .... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
یـــــک ســــــــــر و هـــــــــــــــزار ســــــــــــــــــــودا ۸۲دیگه از این عالی تر نمی شد . با این که کون سودابه حسابی در حال خیس خوردن بود ولی من همچنان کیرمو اون داخل حرکتش می دادم چون هم خودم کیف می کردم و هم اون لذت می برد . -شهروز .. دلم می خواد بمونی و بازم ادامه بدی . ادامه بدی . خیلی می خوام . -دیگه خوبه سودابه جون .. نزدیک بود از دهنم بپره که باید به بقیه هم برسم . بالاخره با سودابه هم خداحافظی کردم ولی دلم بود پیش مژده .. ممکنه اون و دوست پسر سابقش در حال یه کاری باشن ؟ اسمشم یادم رفت چی بود .. مهم نبود هر کی بود چشم دیدنشو نداشتم . دوست نداشتم عشق منو از دستم در بیاره . من اونو می خواستم . اون باید فقط با من عشقبازی می کرد . نسبت به اون احساس مالکیت می کردم . خیلی دلم می خواست ببینمش .. ولی دیگه بی خیالش شدم . روز بعد در دانشگاه اونو خیلی جذاب تر از همیشه دیدم .. اصلا توجهی هم بهم نداشت . بعد از زنگ کلاس یه جایی اونو تنها گیر آوردم و گفتم-خیلی فراموشکاری . این رسم دوستی نیست . -وقتم پره پسر .. صبر کن نوبتت بشه .- استاد این چه طرز حرف زدنه ..-من دارم حقیقتو میگم . چیه .. حالا دیدی که منم مثل تو آدم دست و پا بسته ای نیستم این طور دور و بر من می پلکی ؟ اگه همین الان یه دختر خوشگل ببینی که میاد به سمت تو و یه چراغ سبزی هم بهت نشون بده پاک فراموش می کنی که الان کجا وایسادی و داری چه کاری می کنی و با کی حرف می زنی . -عزیزم چرا این قدر بر داشت بد می کنی . چرا این قدر زود می خوای قضاوت کنی . -توی چشام نگاه کن شهروز .. چی می بینی ؟ -نمی دونم . من چه می دونم . فقط اینو می بینم که اون جوری که من دوستت دارم تو دوستم نداری .. من می خوام ببینمت . بیشتر باهات حرف بزنم مژده-فعلا مهمون دارم . کسی که منو به یاد خاطراتم انداخته .. لعنت بر تو مژده که این جوری منو عذاب ندی .. من که می خواستم با اون رو راست باشم یا حداقل دیگه از تعداد دوست دخترایی که با هاشون سکس می کنم کم کنم ولی این جوری که اون نشون می داد باید دق دلی خودمو طور دیگه ای نشون می دادم . خیلی خسته بودم . با همه خستگی هام ورزش هم می کردم تا بدنم همیشه آماده باشه و بتونم از پس دوست دخترا و دوست زنام بر بیام .. این بوتیکی های محله چند روزی بود که تعطیل کرده بودند . ظاهرا رفته بودند تایلند یه چند روزی رو بگردن . فقط این ملوک ول کنم نبود .. دخترش هم یه چند روزی خبر منو نگرفت .. آخ که این جور استراحت کردنا چقدر بهم حال می داد . ولی یکی دیگه بود که تازگی ها بد جوری رفته بود توی نخ من . نمی دونستم اون کیه . از اون نگاههای بیا پیش من بخواب بود . ولی اون چه جوری می دونست که من اهل حالم و دوست دارم که تنوع داشته باشم . هر چی فکر می کردم این زن زیبا رو قبلا کجا دیدم یادم نمیومد . چهره اش واسه من آشنا بود . اون کی می تونست باشه . ولی می دونستم که یک زن متاهله . چون یه بار اون و شوهرشو در حال پیاده شدن از ماشین دیدم . شوهرش با این که تا حدودی طاس بود ولی خوش تیپ بود به چهره ای سرخ و سفید . ظاهرا دو تا دختر کوچولو هم داشت .. یکی شون دو سه ساله نشون می داد و یکی دیگه ده سالش می شد . بر شیطون لعنت هر چی می خوام از تعداد مرغام کم کنم نمیشه . این خروس دوست داره قبیله شو بزرگتر کنه .. شیخ دوست داره حرمسراشو گسترش بده . یه روز با یه دکلته ای اومد دم در که هم از جلو و هم از پشت هر دو یه حالت نیمه بر هنه داشت . جالب این جا بود که اگه به غیر من کسی از اون مسیر رد می شد خودشو پنهان می کرد . انگار دوست داشت خودشو فقط به من نشون بده . نمی دونستم چه جوری سر صحبتو باهاش باز کنم . یه روزی دختر کوچولوشو کنارش دیدم . اونم خیلی ناز بود . موهاشو از پشت بسته بود . خلاف مادرش که زنی تپل و خوش اندام بود لاغر بود ولی خیلی ناز .. با یه شکلات رفتم سمتش .. شکلاتو از دستم گرفت .. مادره اومد جلو .. -نلی جون از عمو تشکر کردی ؟ -مرسی عمو جون ..صورتشو بوسیدم .. این دختره عجب زبون داری بود . برای یه لحظه فکر کردم نکنه مادره اونو یاد داده باشه که ازم دعوت کنه بیام تو خونه شون .. آخه بهم گفت بیام داخل و عروسکشو ببینم ... -عزیزم . خوب نیست آقا کار داره .. -خواهش می کنم خانوم . دلم نمیاد بچه ها رو ناراحت ببینم . اگه مزاحم نیستم فرصتشو دارم ..وای چه تیکه ای بود ! قسمتی از سینه هاش هم افتاده بود بیرون . من اونو کجا دیده بودم ؟! اتفاقا در همین محل هم دیده بودم . با دم شیر هم داشتم بازی می کردم . چون اگه ملوک در اون لحظات میومد بیرون می تونست من و اونو با هم ببینه و اون خیلی زرنگ بود . می دونست که بوی گوشت به مشامم رسیده . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
یـــــک ســــــــــر و هـــــــــــــــزار ســــــــــــــــــــودا ۸۳وای پسر این مامانه عجب چیزی بود ! دکلته ای که تنش بود از جلو و عقب یه حالت نیمه لخت داشته طوری که نمی شد گفت کدوم طرفش بیشتر وسوسه انگیزه . دلمو به شدت برده بود . نمی دونستم چیکار کنم . دوست داشتم همون جا میفتادم سرش و تر تیبشو می دادم . می دونستم وقتی که زنی خودشو برای یه مرد دیگه به همین شکل در میاره حتما یه چیزیش میشه و یه جاش می خاره . این فکر کنم کسش و کونش خیلی می خارید . ولی یه زن این قدر راحت ریسک نمی کنه و از همون اول طوری خودشو به دیگری نشون نمیده که انگاری عمریه که طرفشو می شناسه .. واااااااااییییییی چه کونی ! دکلته سبز خوشرنگش از پشت یه حالتی داشت که درست تا زیر لبه های کونش بود پایین و با یه تکون دست و حرکت رو به بالای دامنه خیلی راحت می شد کونشو دید . یعنی واقعا من داشتم می رفتم بالا تا عروسک این نلی کوچولو رو بینم ؟! -ببخشید خانوم من می تونم شما رو چی صدا کنم ؟ -من نسترن هستم .-چه اسم زیبایی ! مثل گل نسترن .-نمی دونم چرا بعضی ها تا اسم منو می شنون بهم میگن تو ما رو یاد آدمای لاغر میندازی . به نظر شما من همچین آدمی هستم ؟ -نمی دونم چی بگم نسترن خانوم . شما که خیلی تپل هستید و تو دل برو .. -ووووووووییییییی شما مردا خیلی خوب می دونین که دل زنا رو چه جوری به دست بیارین . حسابی ازش تعریف می کنین و یک زن خیلی ازاین موضوع خوشش میاد . حالا شوهر من خیلی چیزا رو خوب نمی بینه .. -به نظر شما من خیلی چیزا رو خوب می بینم ؟ -عالی می بینید .. -من که هنوز چیزی ندیدم . همین یه تعریف کردن من ؟-خب شما اگه بخواین می تونین خیلی چیزا ببینین . واییییییییی پسر این دیگه کی بود . نکنه من اومده بودم به یه جنده خونه . ولی این زن شوهر داشت . من خودم اون و شوهر و بچه ها شو یه بار دیده بودم . کس دیگه ای هم غیر اون این جا نیست . من نمی دونستم چی بگم .. مات مونده بودم . اگه اون بخواد یه نقشه ای برای من چیده باشه چی ؟ تازه مگه من کی هستم که اون بخواد در مورد من همچین کاری انجام بده . بیخود و بی جهت به دل خودم بد راه ندم و نفوس بد نزنم . میگن هر چی انرژی منفی داشته باشی و خیال بد به خودت راه بدی همون میاد به سراغت همراهش به پذیرایی رفتم . رفت و چند ثانیه بعد بر گشت . بوی عطر ملایم و هوس انگیزی همه جا پیچیده بود . نتونستم جلو خودمو بگیرم . خودمو بهش نزدیک کردم .-خیلی خوشبو شدین نسترن جون .. -این عطر رو چند روز پیش ازمهسا دختر عموم گرفتم ..اینو که گفت تازه دوزاریم افتاد . آره درسته اونو توی بوتیک دو تا خواهری دیده بودم که هر دو تا شونو می کردم . اون روزی که اونم اون جا بود با نگاههای عجیبی ور اندازم می کرد . طوری که انگار با چشاش داشت داد می زد که می دونه بین من و اون دو تا دختر چه خبره . مهسا و مهناز ... حالا من اون روزفکر می کردم که اون دوست اون دختراست . چرا این قدر کم حافظه شده بودم . دیگه کلی دوست زن و دختر داشتنم همین بر نامه ها رو هم داره دیگه که آدم نمی دونه کی به کیه و مدام به حافظه آدم فشار میاد .. ظاهرا تازه اومده بودن به این محل ..-راستش اسم شما شهروزه درسته ؟ ..دیگه اینو که گفت حسابی مات موندم . اصلا چه اهمیتی داشت که اسم منو بدونه . من به مغزم فشار آوردم ... اینو دیگه به خوبی یادم میومد که اون روز اصلا حرفی به میون نیومد که اون دو تا خواهر پیش دختر عموشون منو به اسم صدا کنن . یعنی بعد از رفتن من یه حرفایی پیش اومده که اونا در مورد من صحبت کردند ؟ یعنی نسترن از من خوشش اومده و با دختر عمو هاش در مورد من حرف زدن ؟ تا اون جایی که می دونستم اونا دخترایی نبودند که بخوان منو با دیگری قسمت کنن ولی حتما خیلی با دختر عموش صمیمی بودند . تازه امتحان کردن من برای اونا هم تاثیری نداشت . -خب شهروز جون این عطر چه طوره ؟ منم دیگه یواش یواش خودمو وارد خط کردم و گفتم که بهتره که همراهش شم . چون در این جور موارد باید که مثل طرفت پررو شی تا به هدفت برشی . یک هدف مشترک . طرفت می خواد کس بده و تو می خوای کس بکنی . پس میشه گفت که با هم تفاهم دارین .. -نسترن جون منو به یاد دوست دخترام میندازین . -به تیپتون میاد که دوست دختر زیادی داشته باشین . ولی اگه بدونین که این دوره زمونه نمیشه به دخترا اعتماد کرد . یکی میره با کلی پسر سر می کنه و اون وقت وقتی که خودشوبه تو می چسبونه میگه تو اولین دوست پسرمنی اولین عشق منی و با این حرفاش گولت می زنه . تازه شایدم ازدوست پسر قبلی بار دار باشه بچه رو بندازه گردن تو .. طوری هم هوش و حواستو ببره که اصلا تو رو به این فکر نندازه که آزمایش بگیری که ببینی بچه مال توست یا نه .. اونم شرایط به گونه ای میشه که می ترسی خجالت می کشی صداشو در بیاری . ترجیح میدی زود تر بگیریش . -من اون آدمی نیستم که فریب بخورم . چون اصلا در این فاز ها نیستم . من بیشتر اهل تفریح و لذت بردن هستم . و اونم با منطق و هوشیاری .-بهترین کارو می کنی . خیلی شیطونی ! بهت میاد که شیطون باشی .من و اون گرم صحبت بودیم و اصلا نمی دونستیم که نلی کوچولو کجا رفته .. دخترکوچولو رو کاناپه خوابیده بود .-ولی نسترن جون این روزا زنای متاهلی هستند که دست اون دخترای شیطونو هم از پشت بستن .. آدم اگه نشناسه خیلی سخته تشخیص این که اونا یک زنن یا یک دختر .. نسترن : البته از یه راهی میشه فهمید ..اوخ پسر این چقدر زبون برنده ای داشت . یعنی داشت می گفت که کسشو باید تست کرد تا فهمید اون دختره یا پسر ؟ .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
یـــــک ســــــــــر و هـــــــــــــــزار ســــــــــــــــــــودا ۸۴این زن چقدر فتنه گر بود و من از این مدل عشوه گریها خوشم میومد . به خصوص این که از همون اول بخوای ساز آشنایی رو بزنی اونم با یه حرکاتی که دل طرف رو ببری . آخ که این زن عجب چیزی بود . با این دکلته ای هم که تنش کرده بود هم از جلو و هم از پشت حالتش طوری بود که آدم دوست داشت اونو بزنه بالا و ببینه که اون زیر چه خبره . . چقدر نرم و چسبون بود . وقتی که راه می رفت پارچه به پشتش می چسبید . دلم یه جوری می شد . یه حال عجیبی بهم دست می داد . متوجه تغییر حالتم شده بود .-شهروز خان چیزی شده ؟-نمی دونم همش دارم فکر می کنم که مزاحم نیاشم-چه مزاحمتی !-یه وقتی آقاتون بیاد و ببینه که من و تو این جور نز دیک هم و صمیمانه کنارهم نشسته ایم . -نه این حرفا چیه . اولا من گربه رو دم حجله کشتم و بعدش این که اون تا فردا همین موقع ها خونه نمیاد و من امشبو خونه تنهام . البته دختر بزرگه ام از راه مدرسه میره خونه مامان بزرگش که بغل مدرسه هست و منم دیگه با نلی کوچولو تنهام . اونم که زیاد می خوابه . ولی اگه بیدار باشه دست از سر من بر نمی داره و خوشحال میشم که همدم خوبی داشته باشم . -خیلی خوبه که آدما این قدر زود با هم آشنا شن . همه اینا به خاطر اینه که ما حرف دل همو بر زبون میاریم .-خب دیگه دل به دل راه داره .-مهسا یا مهناز جون در مورد من به شما چیزی گفتن ؟ دیگه این بهترین راهی بود که می تونستم صحبتو به این موضوع بکشونم و به اصطلاح ببینم اون چند مرده حلاجه مظنه کار رو بگیرم .. -مگه قرار بود در مورد شما چه چیزایی به من بگن ؟ - من اون جا زیاد میرم خرید .. شما هم اسم منو می دونستین . حتما یه دلیلی داشته که اسم منو به شما گفتن . -خوشم میاد از هوش و ذکاوت بالای شما . خیلی نکته سنجید . برای همین فکر می کنم اگه یه خواسته ای داشته باشید خیلی راحت به اون می رسید . -به شرطی که اونایی که باید بهم کمک کنن این کارو انجام بدن . -یه آدم برای رسیدن به خواسته هاش تلاششو می کنه . اگرم نیاز به کمک کسی باشه به راحتی میشه فهمید که طرف به آدم کمک می کنه یا نه . حالا به نظر من زیاد نباید مقدمه چینی کرد . چون بعضی چیزا ممکنه از دهن بیفته .-ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه هست نسترن خانوم . -این که درست . ولی آب هر قدر شفاف باشه بهتره .. -ولی بازم به نظر من مهم اون ماهیه که چقدر ناز و تازه باشه .-شایدم حق با تو باشه شهروز جون .. علف باید به دهن بزی شیرین بیاد . .. من و اون رو یه قسمت دیگه ای از کاناپه نشسته بودیم . خودمو بهش نزدیک تر کردم . -حالا می تونی بهم بگی که دختر عموهات چه چیزی رو در مورد من به تو گفتن ؟ -این جزو اسراره . اگه من بخوام راز های زندگی خودمو بهت بگم اون وقت عادت می کنم .. و تو هم یاد می گیری و فردا میری اونو یه جای دیگه ای باز گو می کنی .. -نسترن جون تو که این جوری واست مهمه رعایت این اصول به دختر عموهات نگفتی که چرا دارن راز های منو افشا می کنن ؟ -اونا در واقع داشتن راز های خودشونو افشا می کردند اون قسمتی رو که سهم خودشون بود . شایدهم باورت نشه من از اون حس و حالت ها و اون نگاهی که به تو داشتن همه چی رو فهمیدم . وقتی هم که ازشون پرسیدم و گفتم که آیا فلان چیز فلان طوره اونا سکوت کردند و چیزی نگفتند فقط اسمت رو به من گفتند .. من اونا رو می شناسم .. بنا بر این فهمیدم که دیگه جریان از چه قراره .-حالا این کار چه نفعی برای تو داشت نسترن جون .. -اونو دیگه باید الان متوجه شم . و تو به من نشون میدی . شاید هم که نفعی نداشته باشه . ولی من نگاه ها رو می شناسم .-یعنی نگاه منو می شناسی ؟ خب بگو چی می خوام .. -نمی دونم .. شهروز جون ..منم واسه این که کم نیارم و اون حس نکنه که از قافله عقب موندم و خودشو نگیره و توپ رو به زمین من نندازه گفتم اتفاقا منم در نگاه تو خیلی چیزا می خونم .-چی می خونی ؟-همون چیزی رو که تو در نگاه من می خونی-پس معطل چی هستی شهروز جون. شانست رو آزمایش کن ..یه وجب بهش نزدیک تر شدم و اونم خودشو به سمت من کشوند . حالا دیگه با یه نگاه ملتمسانه ای خودشو بهم نزدیک نزدیک کرد . طوری که صدای نفسهای همو می شنیدیم .-آههههههههه پسر .. پسر هر کی که می خواد با تو باشه باید صبر و تحملش خیلی زیاد باشه . لقمه حاضر و آماده رو خیلی سخت می ذاری توی دهنت .-هنوز که نرفته .. -ولی می بینم که چه جوری دندوناتو تیز کردی .- واسه گوشت لذیذ این جور تیز کردنا خیلی می ارزه . -بیا زود باش .. زود باش .. بغلم کن . منو ببوس . لختم کن .. لختم کن .. من هر سوالی رو که دوست داشتم از مهسا کردم . اونم سکوت می کرد . اگه می خواست بگه نه خب می گفت ولی سکوت اون یعنی آره . اونا دختر عمو شونو خیلی دوست دارن . اگه من یه چیزی بخوام برای اونا اهمیت داره . عقیده شونم واسشون مهمه .. هم حرف نزدن و هم به من گفتند اون چه رو که باید می گفتند البته بیشتر با سکوت . نسترن لباشو به لبام رسوند و منم از قسمت باز دلکلته دستمو به طرف شورتش دراز کردم . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
یـــــک ســــــــــر و هـــــــــــــــزار ســــــــــــــــــــودا ۸۵چه پا های نرم و لطیفی داشت . قبلا سفیدی اونو که کاملا دیده ورانداز کرده بودم .. هیجان ولم نمی کرد . این که دارم با یک نفر دیگه سکس می کنم . با یک چهره تازه که جاذبه جنسی زیادی هم داشت و به اندازه کافی می تونست به من لذت بده . اون خیلی ناز بود . لباش یه طعم و بوی خاصی داشت . طعمی که منو وادار می کرد همچنان به اون لباش فشار آورده اونو در حال میک زدن داشته باشم . جاااااااااان .. حیف که نمی تونستم حرف بزنم . نسترن پا هاشو باز تر و باز تر کرد انگاری اونم تشنه این بود که من زود تر دستمو به لاپا و کسش برسونم . نفس نفس می زد و این نفس زدنهاش نشون دهنده هوس بالاش بود . نمی دونستم دیگه کجا باید دنیال شورتش بگردم . انگار کمی منحرف شده بودم . کمی بالاتر رفتم دستام رفته بود روی کسش . و بعد روشو لمس می کرد . نه .. پس این شورت کجاست .. دستمو دوباره رسوندم پایین تر اون پاهاشو بازم باز ترش کرد . حالا به خوبی بر جستگی کسشو احساش می کردم . اون ورم روی کس رو و بعد انگاری به نظرم اومد که می تونم شکاف کس رو هم حس کنم . اون چاک وسطش رو .. وووووووووییییییی اون از اول شورت نداشت .. همزمان با دست مالی کردن کس لحظه به لحظه حرارت و خیسی و درجه چربی کس می رفت بالا . داشت می سوخت و این سوختن های اون به من لذت می داد . دوست داشتم بهش بگم خیلی شیطون بلایی . اون یک زن حشری بود از اون جایی که منو در فروشگاه دختر عمو هاش دیده بود و متوجه شده بود که من اهلشم و با دختر عمو هاش حال می کنم خیلی وسوسه شده بود که با منم رابطه داتشته باشه .. ولی از یه چیزی تعجب می کردم که آیا به خاطر همین در محله ما خونه گرفته ؟ این که نزدیک من باشه و بتونه هر وقت که دلش خواست با من سکس کنه ؟ وای که این جا چه محله خطر ناکی بود .. این جا کلی دوست زن و دختر داشتم و چند پای ثابت اون مژده و ملوک و همین دختر عمو هاش مهناز و مهسا بودند . تازه از طرفی مهین هم می تونست مراقب من باشه و موارد یا فضول های دیگه ای که می تونستن مراقب این مسئله باشن که من چیکار می کنم و چیکار نمی کنم . خلاصه ادامه دادم به کس مالی کردن اون . می تونستم تصوری از کسش رو داشته باشم که به چه شکل و حالتیه . البته ظاهرشو میگم . یه حالت نقلی و گربه ای داشت . می تونست خیلی ناز باشه . تازه بود . حتی اون آبی که پس می داد با دست زدن به اون متوجه تازگی اون می شدم . این کس خوردن داشت . زبون زدن و لیس زدن داشت . دوست داشتم لحظه به لحظه حشری و حشری ترش کنم و دادشو ببرم آسمون و به دست و پام بیفته و بگه منو بکن منو بکن ... یه لحظه بازم به یاد مژده افتادم . نمی دونم تازگی ها چرا در این جور موارد و اوایل کار به فکر مژده میافتادم . و اونو از این دید گاه که عشق منه و من دارم به اون خیانت می کردم بر رسی می کردم . در حالی که تا حالا سابقه نداشت که مثلا من به این صورت وجدانم تحت تاثیر قرار بگیره .. دلکته نرم اونو بالا دادم . درش آوردم . چقدر خوشگل و خوش بدن بود این زن ! شونه هاشو غرق بوسه کردم . از هز دو سو .. -آههههههه شهرروز .. شهروز ... لذت ببر .. مال توام . هر وقت خواستی می تونی منو داشته باشی . یه حسی به من می گفت که اگه از این بیم نمی داشت که من به دختر عمو هاش بگم حتما می گفت که دیگه نرم به سمت مهناز و مهسا این دختر عمو هاش و هر چی رو که می خوام از اون بخوام ... وقتی که خوب این ور و اون ورش کردم و همه جا شو خوب لیس زدم اومد سراغ من .. شلوارمو در آورد و رسید به شورتم . حتی حرکت دستاش به سمت شورت من طوری با هوس و هیجان انجام شد که قلبم به شدت می تپید و این حس رو در من به وجود می آورد که برای اولین باره که دارم سکس می کنم . مو های پریشونش که گاه جلو چشاشو می گرفت و اونا رو به کناری می زد طوری نازش کرده بود که دلم می خواست لبامو بذارم رو اون موها و همزمان صورت و موی سرشو با هم ببوسم واسه لحظاتی هر دو مون رو زمین قرار گرفته و اون در همون حالت نشسته کیرمو گذاشت توی دهنش و شروع کرد به ساک زدن و منم با دستام موهای سرشو نوازش می کردم . مثل یک زن حرفه ای و اونایی که تخصصشون این کار باشه شروع کرد به ساک زدن .. میلی متر به میلی متر می دونست که هر جای کیرمو چه جوری بخوره و اونو لیسش بزنه . این کارو با مهارت خاصی انجام می داد . تنها کاری که می تونستم انجام بدم این بود که دستامو بذارم رو سینه هاش و با هاش ور برم . سینه های سفید و براقی داشت . سرخ و سفید و سفت و لغزنده .. دلم برای مکیدن اون سینه ها یه ذره شده بود . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
یـــــک ســــــــــر و هـــــــــــــــزار ســــــــــــــــــــودا ۸۶چقدر عالی بود این که من و اون زبون همو خوب فهمیده بودیم . زبون مشترک هوس رو که دیگه بین تمام اقوام و ملل یکسانه چه برسه به اونایی که همزبونن . همچنان در حال ساک زدن کیرم بود و لب از روی کیر بر نمی داشت من دوست داشتم با هم می رفتیم رو تخت و کمرمو یه جایی می ذاشتم و تنمو به یه جایی تکیه می دادم . با وجود لذت زیاد کمی احساس خستگی و کوفتگی می کردم . نسترن مثل یه جادو گر فکر منو خوند و با هم رفتیم روی تخت .. شاید اون می دونست که من چی می خوام و شاید هم دختر عمو های دلسوزش که باهاش احساس هم خونی می کردند همه چی رو در مورد من بهش گفته بودند . چون وقتی که روی تخت دراز کشیدم نسترن با دو دست زنونه و نرمش شروع کرد به مالوندن من . طوری منو ماساژمی داد که خون و لذت و هوس رو در تمام تنم پخش می کرد . بر گوشه دیوار عکس عروسی نسترن و شوهرشو با هم می دیدم . چقدر این چهره برام آشنا بود . یعنی قیافه شوهرش . ولی دیگه به مغزم فشار نیاوردم که اونو کجا دیدم . ابنای بشر همه فک و فامیل همند . و این نسترن هم از شیر مادر بر من حلال تر بود و می تونستم خیلی راحت اونو مال خودم بدونم . خنده ام گرفته چون می دونستم که واقعا روم زیاد شده . هر بار می رفتم که به اوج لذت برسم بازم به این فکر می افتادم که از درسام عقبم .. حالا نسترن با اون دستای نازنینش طوری بدنمو غرق در هوس کرده بود که شرمنده شدم . گفتم که حالا توی شهروز باید نشونش بدی که قدرت در دستای توست . می تونی هر زنی رو که اراده کردی حشریش کنی و کاری کنی که اون بیاد به سمت تو و خودشو در اختیار تو قرار بده و دیگه به این هم توجه نکنه که شوهر داره یا نداره . اتفاقا زنان متاهل یه لذت خاصی می بردند از این که زیر کیر من قرار می گرفتند . بعضی از اونا که خودمونی تر می شدند و رک و پوست کنده می گفتن که بعد از خداحافظی با من میرن زیر کیر شوهرشون هم می خوابن اینو هم به من می گفتن که وجود من طوری اونا رو آروم کرده به اوج هوس می رسونه که از بودن با شوهرشون احساس بدی بهشون دست نمیده . شایدم علتش اینه که با فانتزی سکس با من خودشونو در اختیار شوهرشون قرار میدن .. خلاصه از این که برای اونا مفید واقع شم احساس غرور می کردم . نسترن طوری با ماساژمن به خواب رفته بود که حس کردم به این زودیها چشاشو باز نمی کنه . وقتی دستامو از پشت بدنش روی کونش گذاشتم تا شکاف و چاک وسط کونشو باز کنم حس کردم که برق منو گرفته . تمام تنم داره می لرزه . دوست دارم زود تر با سر برم توی سوراخ .. واااااایییییییی سوراخ کونش اون قدر ناز و ریز بود که فوری نوک زبونمو فرستادم سراغش ولی اون کس کوچولوش هم دست کمی از اون سوراخ کون نداشت . مثل یه غنچه خیلی کوچولو بود . انگشتمو گذاشتم روش . دلم می خواست اون غنچه رو بازش می کردم نازش می کردم . یه نگاهی به کیرم انداختم و به این فکر کردم که چه سعادتیه که اونو به غنچه کس عزیز دلم می فرستم . و من می تونم از وجود اون لذت ببرم . عشق کنم با هاش .. کف دستمو گذاشتم لاپاش . مثل یه اهرم و جک کونشو آوردم بالا و اونو در یه حالت قمبلی قرار دادم با این که خمار بود ولی ناله می کرد ..-آههههههه شهروز شهروز ! کسم لباتو می خواد . می خواد که با نوک زبونت خیلی آروم اونو قلقلکش بدی .-حتما این کارو برات می کنم .-جوووووووووون ..جوووووووووون . خوش طعم و خوشمزه با کس ناب نسترن ..حرف نداره . -وای پسر این فقط برای توست . چرا داری همه جا تبلیغشو می کنی .. فقط مال توست عشقم .. به آرومی می خندید . دو طرف کون گوشتی و بر جسته اون , سرمو میون خودش گرفته و منم از بوی نرم و گرم گوشت تنش لذت می بردم . -نسترن هیکلت حرف نداره .کس نسترن هم مثل کس بقیه زنای دنیا از لذت التهاب و هوس پیروی می کرد .. اون بر جستگی های نخود مانندشو گذاشتم میون لبام .. از همون پایین گردنمو کج کرده و خیلی آروم میکش می زدم . لذتی که نمی شد اونو با چیز دیگه ای وصف کرد . گاهی در سکس آدم می رسه به جایی که لذت دادن هم واسش یه نوع لذت بردن میشه . همین که بدونه طرفش از اون لذت می بره و به اون نیاز داره یه آرامش عجیبی بهش دست میده .. -شهروز می خوامت .. می خوامت ..-منم تو رو می خوام نسترن ..-حالا اون کیر کلفتت رو می خوام . -الان در خد مت شماست .جفت سوراخای نسترن جون می داد برای گاییده شدن . کیر بسیار آماده نشون می داد . آماده برای رفتن به میدان جنگ به یک کس تنگ . -فشارش بده شهروز .. نترس .. -میدون جنگ خیلی تنگه ..-بفرستش بره واسه سر دار و فرمانده خودش جا باز می کنه .-من می خوام هم باز کنه هم ناز کنه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
یـــــک ســــــــــر و هـــــــــــــــزار ســــــــــــــــــــودا ۸۷نسترن : این هم واسه تو ناز می کنه و هم باز می کنه . به نظر تو من ناز ندارم ؟ چشای خمارمو ببین .. لبامو که واسه بوسیدن لحظه شماری می کنه . به کیرت بگو کسمو گازش بگیره . منتظرم نذاره . من می خوامش .با این که سر در نمی آوردم که چه عاملی باعث شده که اون خیلی زود خودشو تسلیم من کنه و این برای من معما شده بود ولی با تمام وجود از هماغوشی با اون لذت می بردم .. یه جفت گوشواره ناز حلقه ای وگرد کوچولو به جفت گوشای کوچولوش آویزون بود . نرمه اون گوشای کوچولوشو به نوبت می ذاشتم تو دهنم و به نرمی میکش می زدم .. کف دستمو هم در همون حال روی کس نسترن فشارش داده و لحظه به لحظه صداشو می بردم بالاتر . -آخخخخخخ شهروز .. عزیزم .. تو با کسم داری چیکار می کنی . چه خوابی براش دیدی . اون که بیداره و منتظره ببینه تو چیکار می کنی . صورتش و کل بدنش سرخ شده بود . -چته نسترن . به همین زودی دچار التهاب شدی ؟ -نمی دونم . من که از چیزی خوشم میاد همین حس و حال بهم دست میده . -مگه غیر از شوهرت از مرد دیگه ای هم خوشت اومده-آره .. چیکار کنم منم تنوع طلبم دیگه .. -می شناسمش ؟-نمی دونم شهروز! اگه خود شناسی تو قوی باشه شاید بشناسیش . اینو که گفت دیگه لباشو با لبام قفل کرده و کیر کلفتمو گذاشتم ابتدای تونل کسش . حالا دیگه وقت حرکت کیر توی کس ناب و نازنین این خانو م خوشگل و تپل و کس تنگ بود .-نسترن . چه کسی داری . انگاری اون داخلوبا چسب قطره ای پوشونده باشی . کیرمو طوری به خودش چسبونده که حس می کردم دیگه نمی تونم حرکتی داشته باشم . کیرم با یه اصطکاک خاصی توی کسش حرکت می کرد که در حرکات بعدی با چسبندگی و خیس شدن بیشتر کس از این اصطکاک کم می شد ولی لذت حرکت و داغی کس طوری کیرمو به جنب و جوش وا داشته که نسترن مرتب مشتشاشو گره کرده به دو سمت خود پرت می کرد . ..-نهههههه ...نههههههه ...وووووووویییییی ....کسسسسسسسم ... شهروز .. تند تر .. تند تر .. تند و تند بکش عقب و محکم بزن به طرف داخل .. امونم نده .. ولم نکن ..وای این زنای شوهر دار انگاری از دختران مجرد حریص تر نشون می دادن در حالی که اصلا نباید این جور بوده باشه . تنمو در تماس با تن گرم نسترن قرار داده و این بار پاهاشو انداختم رو شونه هام .. کسشو دیگه کاملا قفل کرده بودم .. -آخخخخخخ شهروز .. دلم .. دلم .. انگاری چشام داره ستاره می چینه .. یه جوری شدم .. چقدر منتظر این لحظه بودم .. منتظر تو .. که ابر های انتظار برن کنار و تو مثل یه خورشید پیدا شی .. حالا تو همه چیز منی ... چقدر منتظرت بودم . بچسبون .. بازم خودت رو به من بچسبون .. سینه های درشت .. کون گنده و کس تنگ و کوچولو و نقلی .. صورتی که هم گرد به نظر می رسید و هم کشیده . .. ابروهایی که به صورتش میومد و مژه های خوشگلش .. چشا و موهای سیاهش ... خودشو کمی بالاتر آورد و بهم چسبوند ...-منو ببوس .. شهروز ..نسترن بیچاره خودشو کشته مرده من نشون می داد .. من نمی دونستم چرا هر کی که خودشو به من می چسبوند دوست داشت از عشق و دوست داشتن و مسائل عاطفی بگه . شایدم به این خاطر بود که دوست داشت این روزا بازم براش تکرار شه .. چقدر پا های گوشتی و آبداری داشت . مچ پاهای قشنگشو لمس کرده و اون قسمتایی از پاهاشو که می تونستم بهش برسم رو غرق بوسه کرده بودم . و نسترن زن دیگه ای بود که بر کلکسیون زنانی که با هاشون سکس کرده بودم اضافه شده بود . یه دستم رفت رو سینه هاش .. -عزیزم ..پاهات درد گرفته .. الان صافت می کنم . پاهاشو از رو شونه هام بر داشته اونو طاقبازش کرده و بغلش زدم .. -من خسته نمیشم شهروز . هر کاری که تو انجام بدی من خیلی راحت با هاش کنار میام و لذت می برم .. عزیزم شهروز بغلم بزن . از پهلو بغلم کن . دستاتو بذار دور کمرم ... انصاف به همین میگن که من و تو در کنار هم باشیم ..خیلی کلافه شده بودم از این که نمی دونستم چی میشه .. دیگه در و دیوار هم از دست من خسته شده بودند از این که این همه چشم به اونا دوخته بودم . ولی حالا دیگه می دونم که به همه آرزو هام می رسم .. آخ که این نسترن چقدر حرف می زد . دوست داشت به هر صورت که شده احساسات خودشو نشون بده . شایدم یه غرور خاصی رو در خودش احساس می کرد . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
یـــــک ســــــــــر و هـــــــــــــــزار ســــــــــــــــــــودا ۸۸چرا این روزا خیلی ها مثل نسترن دوست دارن که برن دنبال عشق و حال و تفریح و با مردایی غیر از شوهرشون حال کنن . شاید در بیشتر این موارد شوهرشون خیلی خوش تیپ تر و سکسی تر و سر حال تر از دوست پسرشون هم باشه اما اونا عاشق هیجان هستند هیجانی که به زندگیشون یه تنوع خاصی بده . این که بخوان یه کاری رو دزدکی و مخفیانه انجام بدن لذت اون کار براشون زیاد میشه . ولی اون جوری که نسترن بهم گفت و نشون داد هم از تیپ من خوشش میومد و هم این که دوست داشت یه تنوعی در زندگیش داشته باشه .. پوست تنشو با نوک انگشتام می مالیدم . ول کن کسش هم نبودم . دستامو رو سینه هاش نگه داشته و یواش یواش با اون بازی می کردم . -آهههههههههه شهروز .. عزیزم ... دوستت دارم .. دوستت دارم . همین هیجانو حفظش کن . بذار غرقت بمونم . بذار تا می تونم با تو حال کنم . سینه هام آتیش گرفته .. اووووووووخخخخخخخ همه پوست تنم می سوزه . بگو تو هم لذت می بری . بگو خوشت میاد .. برای لحظاتی به این فکر رفته بودم که اگه شوهر این زن برسه اون وقت چی میشه . اصلا نمی دونستم چی به چیه . ولی اینو می دونستم که یک زن خوش چهره و کس تنگ و کون گنده , زیر کیر من داره دست و پا می زنه و از اوناییه که بهم نمیگه که سیر شده و اگه تا یک شبانه روز هم یک ضرب اونو بکنم جا داره . چون با تمام وجودش داره لذت می بره و این لذت بر دنشو نشون میده . دستاشوگذاشته بود رو سینه هاش و اونا رو می گردوند . در حالی که کیرمو به سرعت فرو می کردم توی کسش وبیرون می کشیدم دستامو جای دستای اون گذاشتم رو سینه هاش . -دوستت دارم عشقم دوستت دارم . شهروز .. ولم نکن . دستات همین جور رو سینه هام کار کنه . حالا با دستام داشت شونه ها شو می مالوندم . چقدر دلم می خواست چندتا دست می داتشتم و با همه اونا یک قسمت از بدن نسترن رو مالش می دادم .-واااااایییییی پسر .. پسر .. سینه هام داره می سوزه ... -اون جایی که کیرمو فرو کردم توش چی ؟ اون جا نمی سوزه ؟ -خوشم میاد .. خوشم میاد . دلم می خوام همین جور پیشم بمونی . پیشم بخوری و بخوابی و زندگی کنی . -چی داری میگی عزیزم . با این بر نامه ای که تو داری میگی انگاری باید یه تخت سه نفره سفارش بدی که منم بیام به رختخواب شما .. -اینم فکر بدی نیست . -تو دیگه کی هستی دختر . مثل این که خوشت میاد زندگیت رو از هم بپا شونی . نسترن : حالا من یه شوخی کردم تو چرا اونو جدی گرفتی . ..-وااااااخخخخخخخ شهروز .. شهروز .. حس می کنم دیگه هیچ حسی واسم نمونده . لباتو به لبام بچسبون . نمی خوام زیاد حرف بزنم . می خوام در سکوت و آرامش به نهایت حال کردن برسم . پاهای سفیدش و اون هیکل تپلی و گوشتی اون آتیش به خرمنم زده بود . در حال بوسیدن لباش بود که فهمیدم اون خیلی بیشتر از اونی که من تصورشو کنم حشریه . چون طوری لبامو می مکید که جریان خون هوسو در تمام تنم پخش می کرد . مخصوصا اون داغی رو به کیرم می رسوند . اون مثل یک جواهر بود .. تنش مثل یاقوت سرخی بود که بر گلهای سپید نشسته باشه . نسترن لبامو با شدت بیشتری گاز می گرفت ..کسشو هم خیلی داغ تر از قبل حس می کردم و اون داخلش که گلوله آتیش بود .. یه حسی بهم می گفت که اون داره ار ضا میشه لبام از رو لباش کنده شد .. نسترن : عزیزم .. خیلی خوشم میاد .نمی دونم چه جوری بگم . گازم بگیر .. لبامو گازش بگیر ... اوووووووففففففف دارم می سوزم .. آبم اومد .. بازم دوست دارم بیاد .. آهههههه.. کسسسسسم .. بازم می خوام که بیاد . بازم باید ارضام کنی ..راست می گفت کسش سر شار از خیسی های هوس بود .. اون آبی هم که ازش ریخته بود نشون می داد که اون آب اولیه هوس نیست . همونیه که به نسترن خوشگل و خوش کس حال داده و اونو به ار گاسم رسونده . حالا نوبت این بود که کمی هم با کونش ور برم .-نمی خوای بهم آب برسونی ؟ من دو بار ار گاسم شدم . اونم با فاصله کم . سابقه نداشت که تا حالا همچین حسی داشته باشم . اینا فقط از شهروز خوشگل من بر میاد . می خواستم بهش بگم اگه یه خورده شوهرت رو تحویل بگیری و به اون حال بدی اونم می تونه این جور سر حالت کنه ولی حس می کردم که شوهرش نتونه رفیق و شریک خوب سکس اون باشه . کیرمو در انتهای کسش نگه داشتم و گذاشتم که لحظه به لحظه داغ تر شه .. یه لحظه انفجار نرمی رو در کس نسترن احساس کردم .. بازم کیرم داشت خودشو سبک می کرد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
یـــــک ســــــــــر و هـــــــــــــــزار ســــــــــــــــــــودا ۸۹نسترن : اووووووووووففففففف ... آخخخخخخخخخ کسسسسسسم کسسسسسسم داغه .. خیلی آب می خواد .. هر چی آب کیرت رو می خوره سیراب نمیشه . بازم می خواد . جوووووووون بدش به من .. وقتی شیره جونمو توی کسش خالی می کردم حس می کردم که آروم و قرار گرفتم . این نهایت لذت بود . عشق می کردم . یه اعتماد به نفس خاصی بهم دست می داد . یه احساس غرور . احساس این که یه حالت دون ژوانی دارم و دخترا و زنا از این که با من باشن لذت می برن . با این که تمام تنم خسته بود و احساس کوفتگی می کردم ولی دوست داشتم با کردن کونش یه دلی از عزا در بیارم . چه حالت قشنگ و هوس انگیزی داشت کونش !.. اونم وقتی که با یه قوس بلند و حالت توپ می رسید به رون پاش . دلم می خواست کونشو گاز می گرفتم .. و همه قسمتهاشو می بوسیدم و همه جاشو می خوردم .. شکممو گذاشتم بالای کونش . خوشم میومد که اون بر جستگی رو روی تنم حس کنم . سرموروکپل چپش قرار داده و کونشو از وسط باز کردم . به آرومی انگشتمو فرو کردم داخلش .. نرم نرم و به کندی انگشتمو می کردم توی کون . چقدر خوشم میومد از این منظره .. یه بار که انگشت فرو کرده توی کونشو کشیدم بیرون از پشت انگشتمو گرفت و فرو برد توی دهنش .. چقدر از این کارش خوشم اومد .. ولی در حرکت بعدی اون انگشت خودشو کرد تا ته کونش و اونو به سمت دهنم نزدیک کرد . راستش من یه لحظه تردید داشتم که انگشتشو بلیسم یا نه ولی اون با صمیمیت و عشق و هوس خاصی انگشتمو مکیده بود . منم اون انگشتشو گذاشتم توی دهنم . نمی دونستم چیکار کنم ..در هر حال انگشت نسترنو میکش زدم . آخ که چه طعم و بوی خوبی داشت ! من نمی دونم با داخل سوراخ کونش چیکار کرده بود که تا این حد خوش عطر بود .. این بار خودم انگشت کردم توی کونش و قبل از این که اونو ازم بقاپه خودم فرو بردمش توی دهنم و با لذت میکش زدم ..نسترن : بد جنس حالا بهم نمیدی میکش بزنم ؟ حالا که این طور شد منم انگشت خودمو بهت نمیدم بخوریش .. ولی این بار کف دستشو گرفتم توی دست خودم و دونه به دونه انگشتاشو میک می زدم . خیلی آروم و با حال این کارو انجام می دادم . .. -آخخخخخخخخخ .. شهروز .. شهروز ... نگاه کن .. کونمو خوب ببین .. حس می کنم کونم از هوس داره ورم می کنه ..-این که ورم داشته از اول ..-حالا سرخ سرخ شده . تبشو احساس می کنم . جووووووووون . جووووووووون . بدش به من . .. نههههههه .. دیدی از بس معطلش کردی صدای این دختره هم در اومد . نلی داره گریه می کنه . اون هر وقت بیدار میشه باید بیارمش پیش خودم .-پس کار من و تو چی میشه ..-نمی دونم . ولی بچه اگه ببینه خوب نیست .-اما در سن نلی توی ذهنش نمی مونه . من کاری می کنم که اون نبینه که مامانش زیر کیر یکی دیگه خوابیده . الان کدوم بچه رو دیدی که دو سالگی خودشو به یاد داشته باشه . .. نلی کوچولو اومد پیش مامانش و توی بغل مامان جونش جا گرفت . اون فقط صورتمو می دید . استیل مادرش طوری بود که قسمت جلوی بدن منو پوشش بده . جلوی بدنمو به پشت بدنش چسبوندم . نسترن دختر کوچولوشو نوازش می کرد و منم اونو نازش می کردم . اون قدر به کسش چنگ انداختم تا یه بار دیگه خیسش کردم و از اون جا آب کسشو به طرف بالا فرستادم .. کیرم عین چماق شده بود . سفت و سنگی . این جوری گاییدن هم یه حالی واسه خودش داشت . دزدکی و خیلی ماهرانه . جووووووووووون .. خیلی بهم مزه می داد . دختره ساکت شده بود . نمی دونست که مامانش چه شیطونیه .. کیرمو گذاشتم سر کونش . اگرم دردش می گرفت نمی تونست زیاد خودشو یه طرف جلو حرکت بده . ولی من تا می تونستم صبوری پیشه کردم و خیلی آروم گذاشتم که کیرم به طرف جلو حرکت کنه . نسترن چشاشو بسته بود .ظاهرا زود تر از دخترش خوابش گرفته بود . که البته این خماری اون مربوط می شد به مالش و ماساژدادنهای من و کیری که گذاشته بودم سر سوراخ کونش .. سر کیرم رفت توی کون .. اون کون ناز و تپلی خودشو به طرف کیرم حرکت داد که خیلی خوشم اومد .-نترس عیبی نداره بذار دردم بگیره . همون اولش این جوریه . خوشم میاد . خیلی کلفته . لذت می برم . این حرکت رو به عقب اون که یه فشاری هم به کون و مرکز کسش آورده بود سبب شد که دو سه سانت دیگه از کیر من بره توی کونش . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی